رمان رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
او زاده ی درد بود...دختری که تا چشم باز کرد،رعیت بود و کلفت... زندگی انگار هیچ وقت با او مهربان نبود و سر سازش نداشت... زیبا بود و بچه سن،برای کلفتی هنوز خیلی جوان بود... نامش آفتاب بود...در این راه زجر های سختی اون را تحت تاثیر قرار میدهد.. همانند نامش زیبا بود و درخشنده... او مسئول شستن رخت چرک های عمارت اربابی بود روزی از روز ها با ارباب جوان و تحصیل کرده ی عمارت دیداری تازه میکند و همین دیدار اتفاقات بزرگی در زندگی دخترک رعیت رقم خواهد زد و اورا وارد چالش های سهمگین زندگی میکند
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
زهیر
در پارت 200تاالان عالی بودی
۶ ساعت پیشمیترا
در پارت 300عاشق داستانهای ارباب رعیتی هستم
۶ ساعت پیشمیترا
در پارت 300عاشق داستانهای ارباب رعیتی هستم
۶ ساعت پیشسگ
در پارت 100خوبه
۲۲ ساعت پیشسحر
در پارت 100اولش خیلی قشنگ بود امید وارم ادامشم همینطور قشنگ باشه
۲۳ ساعت پیشبرازنده
۲۷ ساله در پارت 4600دوست دارم با کف گرگی بزنم تو صورت فخرالزمان دریده😡
دیروزخ
در پارت 400خ
دیروزخبه
در پارت 200خله
دیروزایلدا
در پارت 100خبه
دیروزپرنیان
در پارت 200بزار بخونم بعد
۲ روز پیشعالی
در پارت 100عالی
۲ روز پیشZahra
در پارت 1300عالی
۲ روز پیشعلی
در پارت 1300خوبه
۲ روز پیشبهاره
۳۱ ساله 00عالی عالی
۲ روز پیش
زهیر
در پارت 200خوب