رمان رعیت ارباب زاده به قلم زهرا خزائی
او زاده ی درد بود...دختری که تا چشم باز کرد،رعیت بود و کلفت... زندگی انگار هیچ وقت با او مهربان نبود و سر سازش نداشت... زیبا بود و بچه سن،برای کلفتی هنوز خیلی جوان بود... نامش آفتاب بود...در این راه زجر های سختی اون را تحت تاثیر قرار میدهد.. همانند نامش زیبا بود و درخشنده... او مسئول شستن رخت چرک های عمارت اربابی بود روزی از روز ها با ارباب جوان و تحصیل کرده ی عمارت دیداری تازه میکند و همین دیدار اتفاقات بزرگی در زندگی دخترک رعیت رقم خواهد زد و اورا وارد چالش های سهمگین زندگی میکند
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید