ستاره دختری زجر کشیده‌‌ست. فقط به خاطر کاری که پدر و مادرش باهاش کردن، اون از دختر پاک به قاتل تبدیل شده و حالا که روی پاهای خودش ایستاده، می‌خواد کسایی که بانی آزارش بودن رو نابود کنه. اون هم دور از چشم خواهراش تا به اون چیزی که می‌خواد برسه.

ژانر : طنز، تخیلی، جنایی، جاسوسی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه

مطالعه آنلاین راهی برای دست یافتن
نویسنده: black.star

ژانر: #جاسوسی #تخیلی #جنایی #طنز

خلاصه:

ستاره دختری زجر کشیده‌‌ست. فقط به خاطر کاری که پدر و مادرش باهاش کردن، اون از دختر پاک به قاتل تبدیل شده و حالا که روی پاهای خودش ایستاده، می‌خواد کسایی که بانی آزارش بودن رو نابود کنه. اون هم دور از چشم خواهراش تا به اون چیزی که می‌خواد برسه.

مقدمه :

راهی برای دست یافتن از آن‌چه بر من معین شده،

راهی برای رسیدن به آنچه بودم،

منی که از پاکی به خرابی کشیده شدم،

منی که از فرشته ای به ابلیس تبدیل شدم،

پس من را ببین که چگونه انتقامم را از شما شیطان‌ها می‌گیرم.

ستاره:

- به چاقویی که توی دستم بود نگاه کردم. قطرات خون با ناز فراوان روی زمین نشست می‌کردن.

خب این هم نفر بیست و نه که بانی آزارهای من بود.

به مردی که غرق خون خودش بود نگاه کردم تا این‌که گوشیم زنگ خورد. بدون وقفه جواب دادم:

- تمام شد امیر؟!

- بله تمام شد تو چیکار کردی؟

- همون‌ کاری که می‌خواستم انجام بدم، نفر بیست و نهم کشته شد. از بیرون خبری داری؟

- پلیس‌ها دارن می‌آن بهتر نیست سریع فلنگ رو ببندی؟

- باشه الان می‌آم.

بدون خداحافظی گوشی رو قطع کردم و به همه جا دوباره نگاهی انداختم تا ردی به جا نمونِ. دیدم چیزی نیست پس به سمت خروجی راه افتادم.

از درهای جور واجور بیرون آمدم؛ سریع به سمت ماشینم رفتم. سوار شدم و حرکت کردم. تا جایی که دیده نشم رفتم و ماشین رو توی جاده‌ی خاکی پارک کردم.

از ماشین پیاده شدم. در ماشین رو بستم و بهش تکیه دادم و به خانه‌ی مردک شیطان صفت نگاه کردم. از این‌جا هم می‌شد نورهای قرمز_ آبی رو دید.

گوشیم رو درآوردم و شماره‌ی امیر رو گرفتم، بعد از دو تا بوق جواب داد:

- بله؟

- اون‌جا چی می‌بینی؟

- دارن توی خونه رو می‌گردن خدا رو شکر چیزی پیدا نشدِ کارت مثل همیشه عالی خواهری.

- نفر بعدی رو برام پیامک کن؛ همه چیزش رو حتی خوابیدنش. منتظرم.

- به روی چشم.

سریع گوشی رو قطع کردم و سوار ماشینم شدم. درش رو بستم و به صندلی پشتی تکیه دادم و به کارم فکر کردم. یک سال تمامِِ که دارم کسایی که باعث نابودیم شدن رو

از بین می‌برم که امشب هم نفر بیست و نهم رو کشتم.

امیر تنها کسی بود که تنهام نذاشت و هوام رو داشت. توی تمام سال‌ها وقتی کتک می‌خوردم یا ازار بهم وارد می‌شد اون هوام رو داشت و نمی‌گذاشت صدمه‌ای ببینم.

8 سالِ زجر کشیدم تا خودم و خواهرهام رو ازاد کنم و باید بگم که خواهرهام دوقلو هستن به اسم دل‌آرا و دلارام که 7 سال از من کوچیک‌تر و کپ هم‌دیگه هستن.

فقط فرقشون اینِ که دل‌آرا چشماش آبی و دلارام رنگ چشماش سبز شیطونِ و از دستشون دیوانه شدم.

وقتی به فکر خواهرهام افتادم از فکر بیرون اومدم و ماشین رو روشن کردم و به سمت خانه حرکت کردم.

***

دل‌آرا:

- دلارام تورو خدا دوباره دوست داری از ستاره سیلی بخوری؟ یادتِ که اون دفعه چه بلایی سرت اورد.

- نه بابا نگران نباش این‌دفعه رو نمی‌فهمِ.

- من تذکر دادم بیخیال شو.

ولی باز هم به حرفم گوش نداد و رفت کفش‌هاش رو پوشید. بعد خداحافظی کرد و رفت بیرون و در رو بست.

بی‌خیال شدم و رفتم توی اتاقم و کتابم رو برداشتم و شروع کردم به خواندن.

حدود دوساعت سرم توی کتاب بود که صدای در سالن اومد، به خیال این‌که دلارامِ از جام بلند شدم و از اتاقم اومدم بیرون ولی با دیدن ستاره خشکم زد. بدبخت شدم!

الهی نفله شی دلارام من و تو روی هم بدبخت شدیم. از حالت خشک شدنم درآمدم و سلام کردم.

ستاره: سلام دلارام کو؟

خدا به خیر کنِ حالا چی بگم؟ به ستاره نمی‌شد دروغ گفت چون به طور عجیب می‌فهمِ پس باید راستش رو بگم:

- خب راستش...

- از این من‌من کردن‌ها خوشم نمی‌آد پس زود حرف بزن تا خودم جور دیگه از دهنت حرف نکشیدم بیرون.

- خب رفتِ بیرون.

- با کی ؟

- با... دوست‌پسر جدیدش!

خدا می‌دونه که چه فریادی زد. دلارام، من که از همین الان فاتحه‌ات رو خوندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره با عصبانیت فراوان از سر جاش بلند شد و روبه‌روم ایستاد. نفس‌های نامنظمش به صورتم می‌خورد که باعث ترس دو برابر درونم می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتظار داشتم که سیلی محکمی بهم بزنِ. دستش‌رو برد بالا که چشم‌هام رو روی هم گذاشتم و منتظر سیلی‌اش شدم ولی سوزشی روی صورتم احساس نکردمچشم‌هام رو باز کردم. دستش توی هوا مشت بود و کلافگی توی چشماش داد می‌زد. بعد از چند ثانیه دستش رو محکم روی میز کوبوند که صدای وحشتناکی بلند شد. رفت توی اتاقش و محکم در رو بست. من روی زمین به حالت دو زانو نشستم و هرچه فحش بود به دلارام دادم. بعد از چند دقیقه از روی زمین بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاقم رفتم و خودم رو روی تخت ولو کردم و به فکر فرو رفتم. من و دلارام دوقلو هستیم ولی با کلی فرق. من خیلی آرام‌تر از دلارام هستم و اهل شیطنت نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علاقه‌ی زیادی به درس دارم و امسال هم توی دانشگاه همین شهر قبول شدم، رشته‌ی مهندسی و عاشق رشته‌ام هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ چشمانم آبی ورنگ موهام طلایی و صورت صاف، بینی قلمی، ل**ب‌های نه چندان بزرگ که به چهره‌ام می‌آد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام که کپ خودم هست فقط رنگ چشماش سبزِ و خیلی شیطونِ و اصلا به جایی بند نیست. از افکارم اومدم بیرون و احساس خستگی کردم. برای همین پتوم رو برداشتم و روی خودم انداختم وبه خواب ناز رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دست دل‌آرای غرغرو فرار کردم واز پله‌ها پایین آمدم و از در آپارتمان زدم بیرون. وای من نمی‌دونم چطوری توی اون خانه، بیست و چهار ساعتِ می‌مونن؟ بابا یه کیفی، حالی، خوش گذرونی. همین‌جور داشتم فکر می‌کردم که دانیال دوست پسر جدیدم صدام کرد و من رو از افکارم آورد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام به بانوی زیبای خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام به مغلته‌گر معروف. تو فکر می‌کنی من با این حرف‌ها خر می‌شم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم یه دور از جونی، چیزی بگی بد نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرف حق تلخِ عزیزم. حالا بی‌خیال کجا قرارِ منو ببری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه جای خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جای خوبی باشه، هرجا می‌خواد باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار ماشین پورشه دانیال شدم و منتظر دانیال موندم. وقتی دانیال سوار شد پورشه رو حرکت داد. توی راه چیزی نگفتیم تا این‌که به یه مکان آرامش‌بخش به نام کافه رسیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از پارک کردن ماشین پیاده شدیم. به سمتِ کافه حرکت کردیم و داخل شدیم. به سمت میز مورد نظر رفتیم و نشستیم. بعد از دقایقی گارسون اومد تا سفارش‌ها رو بگیره.دانیال برای خودش قهوه سفارش داد و من نسکافه با کیک سفارش دادم. بعد از سفارشمون، گارسون رفت و دانیال سر صحبت رو باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب درباره‌ی خودت بگو من چیزی از تو نمی‌دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نام خدا دلارام افشین هستم، بسیار زیبا و باهوش که افتخار به هرکسی نمی‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اعتماد به سقف رو برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی‌ادب بهت یاد ندادن وسط حرف بزرگ ترها حرف نزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم ببخشید بانوی من لطفا ادامه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب هجده سالمِ، رشته گرافیک می‌خونم؛ البته نه این‌که درسم بد باشه، چون علاقه خیلی زیادی به گرافیک دارم. خلاصه یک خواهر دوقلو دارم که اسمش دل‌آراست. خیلی اهل کتاب و مطالعه‌ست. رشته‌اش ریاضی و خیلی آرام‌تر از منِ و یه خواهر بزرگ‌تر دارم به اسم ستاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونم چرا نگاهش فرق کرد و کمی جدی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس یه خواهر بزرگ‌تر هم داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نگفت تا گارسون سفارش‌هارو آورد. ما هم مشغول خوردن شدیم و چیزی نگفتیم. حدود نیم ساعت داشتیم می‌خوردیم. بعد از تمام شدن خوراکی‌هامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سر میز بلند شدیم و به سمت پذیرش رفتیم. دانیال مبلغ رو پرداخت کرد. با هم از کافه بیرون اومدیم و سوار پورشه شدیم. دانیال استارت رو زد و مسیر خونه رو در پیش گرفت تا من رو برسونِ. توی راه بودیم که صداش آرامشم رو بهم زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب داشتی درباره‌ی خواهر بزرگت می‌گفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها خب اون خیلی عجیبِ، رفتار مهربونی نداره. حتی چیزیمون می‌شه حرفی نمی‌زنه. درباره‌ی کارش هم که ازش می‌پرسیم جوابی نمی‌ده یا می‌گه سرتون تو کار خودتون باشه. بیشتر بیرونِ هر موقع هم می‌آد سریع می‌ره توی اتاقش. وقتی هم بیرون می‌آد فقط واسه خوردن یا کاری می‌آد بیرون ولی از من و خواهرم خیلی نازترِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرورش رو خیلی حفظ می‌کنه بزن بهادر هم هست. رفتار سردی داره که اون هم نمی‌دونیم چرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردم و به فکر فرو رفتم. تاجایی که یادمِ ستاره همیشه تلخ بود و هیچ‌وقت خوبی در حقمون نکرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستادن ماشین نشونه‌ی رسیدن به خونه بود. رو کردم به دانیال و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید زحمتت دادم و بابت همه چیز هم ازت ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانیال نگاه مهربونی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش، قابلِ تورو نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم و از دانیال خداحافظی کردم. از در آپارتمان داخل شدم و منتظر اسانسور نموندم. از پله‌ها بالا رفتم و داخل راهرو واحدمون شدم. جلوی در ایستادم و کلید واحدمون رو از جیب شلوارم آوردم بیرون و درو باز کردم. وقتی داخل شدم، کفش های نیم‌بوت پاشنه پنج سانتی باعث خشک شدنم شد. فکر می‌کردم که ستاره خیلی دیر می‌آد خونه. حالا چی بهش بگم؟ اون دفعه سیلی محکمی رو بهم هدیه داد این دفعه دیگه معلوم نیست که چه بلایی سرم بیارِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام قدم برداشتم تا ستاره نفهمِ که اومدم. قدم‌های آروم برمی‌داشتم که در اتاق ستاره باز شد و ستاره از اتاق اومد بیرون. خداحافظ زندگی، دلم برات تنگ می‌شه!***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در خونه رو شنیدم که بازو بسته شد. بالاخره اومد. از دستش خیلی عصبی بودم، چندین مرتبه بهش گفتم که جایی بدون اجازه من نری ولی حرف گوش نمی‌ده. برای همین باید جور دیگه‌ای برخورد کنم. دفعه‌ی قبل سیلی محکمی نثارش کردم تا همه چیز دستش بیاد ولی باز هم گوش نداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوش‌هام رو تیز کردم، صدایی نمی‌اومد. پس فهمید که من این جا هستم برای همین سرو صدا راه نمی‌اندازه تا من نفهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از جام بلند شدم. در اتاقم رو باز کردم و ازش اومدم بیرون که جلوی در اتاقش دیدمش. با صدای آروم و خونسرد که بعدش یه طوفان بزرگ بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه عجب خانوم تشریف آوردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- س... ستاره... خب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم گوری بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب راستش رفته بودم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم که از زبان خودش بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب با... با...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلارام اعصاب من رو با این حرف زدنت خورد نکن که بدجور تلافی می‌کنم گفتم با کی بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌های دلارام اشکی شد ولی من توجهی بهش نکردم. صدام رو بالا بردم و دوباره همون سوال رو پرسیدم ولی اون گریه می‌کرد و می‌گفت اشتباه کردِ. با داد و بیداد هایی‌ که راه انداخته بودیم دل‌آرا از اتاق اومد بیرون و وقتی من و دلارام رو دید خشکش زد. یک دقیقه منتظر بودم که دلارام جواب سوالم رو بده ولی جواب‌گو نبود، برای همین بیش‌تر عصبی شدم. رفتم سمتش و سیلی محکمی بهش زدم که باعث شد روی مبل کنارش بیوفتِ. دوباره خواستم به سمتش برم که دل‌آرا مانعم شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تورو خدا ستاره آروم باش صبر کن الان می‌گه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از جلوم گمشو تا تو رو هم به بند سیلی نکشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه با جذبه خیلی زیادی گفتم که باعث شد بره کنار. با کنار رفتن دل‌آرا به سمت دلارام رفتم، موهاش رو که زیر شالش بود کشیدم که آخش در اومد. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌گی یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌گم می‌گم با دانیال دوست جدیدم رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کافه ولی به خدا کار اشتباهی انجام ندادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیلی دیگه‌ای بهش زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه من بهت نگفته بودم از این غلط‌ها نکن؟ چند دفعه من باید تورو سرخ و کبود کنم تا بی خیال بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از گفتن این حرف از جام بلند شدم به سمت اتاقم رفتم که وسط راه ایستادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم و فامیلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تورو به جون بابا و مامان بیخیالش شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرف رو زد و عصبیت من رو چندین برابر کرد. برگشتم سمتش و با صدای خشنی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر یک بار دیگه این دو کلمه رو از دهنت خارج کنی دهنت رو خورد می‌کنم. با گفتن این جمله عصبی شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من باید الان دهنت رو خورد کنم که به پدر مادرمون انقدر بی‌احترامی می‌کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن این حرفش پوزخندی روی ل**ب هام نشست. اگر تو می‌دونستی که چه بلایی سر من و شماها آوردن الان خجالت می‌کشیدی حرفش رو بزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیال این حرفی که زد شدم، الان وقتش نبود که بهشون بگم، به همین خاطر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو اسم و فامیلش چیِ وگر نه بلایی که می‌خوام سرش بیارم سر تو می‌آرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن این حرفم خشمش فروکش کرد و ترس به جاش آمد. دل‌آرا که کنارش بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو، خودت می‌دونی که چیزی که می‌گه انجام می‌ده، پس ارزش نداره که به خاطر اون خودت رو توی دردسر بندازی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دانیال فروتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمی که گفت خیلی آشنا بود، بی‌خیال فکر کردن شدم. به اتاقم رفتم و روی صندلی کارم نشستم. منتظر امیر بودم که نفر بعدی رو برام پیامک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود نیم ساعت گذشت تا صدای گوشیم بلند شد. جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه‌خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طرف بیست و هشت سالشِ جذابِ چشم‌های رنگی داره پول از سرو روش می‌باره. ماشینش پورشه‌ست و توی کار قاچاق فروختن دخترهای بی‌سرپرستِ، هر چند پشت صحنه هست. خودش رو نشون نمی‌ده. با خیلی از دخترها بوده و بعد از استفاده کردن از دخترها اون‌هارو می‌فروشه به کشورهای خارجی. اسمش دانیال فروتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم رو که شنیدم رنگ از رخم پرید. این همون اسمیِ که دلارام گفت. الکی نبود که اسمش اشنا بود برام. پسره‌ی آشغال کثیف معلوم نیست که چجوری خودش رو به دلارام نزدیک کردِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از امیر تشکر کردم و بهش گفتم که ادرس خونه‌اش و راه نزدیک شدنش و تمام زندگیش رو برام گزارش بده و بگه که چه مواقعی وقت کشتنشِ. بعد گوشی رو قطع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اون جایی که یادمِ هشت سال پیش همین آشغال بود که می‌خواست خواهرهام رو بفروشِ ولی با کاری که من کردم اون خطر برای خودم شد که به لطف امیر این خطر ازم دور شد. من زندگیم رو مدیون امیرم، از این که آسیب زیادی بهم وارد نشد یا از ت*جاوز دورم کرد یا از فروخته شدنم نجاتم داد؛ اون مثل کوهی پشتم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر یه پسر بیست و هشت ساله‌ست که از نظر هر دختری جذابِ و مهم ترینش این که خیلی آقاست. اون یه مرد نمونه‌ست و مثل برادر کنارم بود. از شوخی با من پرهیز می‌کنه و اصلا دست بهم نمی‌زنه حتی به بهانه‌ی برادری هم این کارو نکردِ چون می‌دونه که من چه جور آدمی هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فکر امیر بیرون اومدم. از اتاقم خارج شدم و به سمت اتاق دلارام رفتم. در زدم که صداش رو شنیدم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوانه‌ای نثارش کردم و رفتم داخل. روی تخت نشسته بود و داشت دیوار رو نگاه می‌کرد. وقتی من رو دید کمی عصبی شد و سرش رو انداخت پایین. بدون توجه به حالش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کی باهاش بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک هفته‌ای می‌شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا بهم نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون نمی‌ذاشتی برم جایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب حالا اگر می‌خوای باهاش باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم سرش رو آورد بالا، با تعجب زیاد نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوای سربه سرم بذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من باهات شوخی ندارم به نظر می‌آد که ادم خوبی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ظاهر این حرف‌ها رو می‌زدم ولی در باطن پوزخندی روی لبم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام با این حرفم خوش حال شد، بیخیال ادامه‌ی گفت و گو با دلارام شدم و از اتاقش بیرون اومدم. به سمت آشپزخانه رفتم و از یخچال بطری آب رو در آوردم. سرش رو باز کردم و داخل لیوان ریختم. روی صندلی ناهار خوری نشستم و همین جور که داشتم آب رو جرعه‌جرعه می‌خوردم، فکر می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرف‌ها رو به دلارام زدم چون می‌خوام از دور مردک رو ببینم و این که آقای دانیال مشکوک نشن و من هم به مراد دلم برسم. با نزدیک شدن دلارام و صمیمی شدنشون اون‌ها بیرون می‌رن و من می‌تونم اخلاقش رو، راه خونش رو و خیلی چیزهاش رو بفهمم ولی از طرفی باید مراقب دلارام باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درستِ که خیلی شرِ ولی خیلی دوستش دارم و ترجیح می‌دم که بمیرم ولی بلایی سرشون نیاد. درست مثل هشت سال پیش که با جون خودم نجاتشون دادم و باعث شدم خودم زجر بکشم و اون ها در رفاه کامل باشن و بهشون اسیبی وارد نشه. بهشون می‌گم که اسم پدر و مادرمون رو نبرن چون اون‌ها باعث عذاب من شدن، اون‌ها باعث این شدن که من یه قاتل بشم، یک تیکه از سنگ بشم. اون ها باعث شدن راهم توی این جور زندگی باز بشه. توی این هشت سال خودم رو قوی کردم، هرچی بود و نبود رو یاد گرفتم. البته کنار اون عذاب‌ها،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خواهرهام می‌گم که بیرون نرن و با کسی ارتباط نداشته باشن. به خاطرِ این که دشمن‌های من به اون‌ها نزدیک نشن و اون‌ها هم به خاطر من توی خطر نیوفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کارم چیزی نمی‌گم چون می‌ترسم بفهمن که چه کسی هستم و با شنیدن کاری که پدر و مادرمون انجام دادن مثل من بشن و از زندگی کردن بدشون بیاد و خودشون رو نابود کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌خوام زندگی‌شون مثل من بشه حداقل من بسوزم. دوست دارم اون‌ها زندگی کنن و آرامش داشته باشن. خودم رو با جذبه نشون می‌دم که حرفی روی حرفم زده نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیل این که اسم من با اون ها فرق داره به خاطرِ این که اسمم رو پدرم گذاشته روم اون هم به دلیل چشمام. برای همین نمی‌خواستم اسم اون‌ها شبیه من بشه و با کمک امیر اسم توی شناسنامه‌هاشون رو عوض کردیم و گذاشتیم دلارام و دل‌آرا تا دشمن‌هامون هم نفهمن که این‌ها خواهرهای من هستن چون اسم قدیمشون رو می‌دونن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از افکار در اومدم و به اتاقم رفتم و روی تختم دراز کشیدم وبعد از چند دقیقه خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گوش‌هام اعتماد نداشتم باور نمی‌کنم که ستاره این حرف‌ها رو زده باشه ولی احساس می‌کنم این حرف‌ها رو الکی زده. اما هر چه بهش فکر می‌کنم می‌بینم که موقع حرف زدن نه لبخند داشت نه اخم پس به گمونم راستِ. وای نمی‌دونم اصلا ولش کن کی حال فکر کردن داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت دراز کشیدم که صدای گوشیم بلند شد. برش داشتم و به صفحه‌ش نگاه کردم، دانیال بود. پیام رو باز کردم نوشته بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عالی چرا باید بد باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومِ، چون با کسی مثل منی که به هر دختری افتخار نمی‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اعتماد به آسمانت من رو کشتِ یه وقت گرمیت نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران نباش چیزهای سرد می‌خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیاده روی نکنی من حال دل درد جمع کردن ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشکال نداره می‌گم یکی دیگه بیاد حالم رو خوب کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون کیِ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه دختر دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش ناراحت شدم ولی نمی‌خواستم کم بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه بهتر من هم از شر تو راحت می‌شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی تو ناراحت نمی‌شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه چرا باید ناراحت بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین جوری. اصلا یه چیزی اگر راست می‌گی که ناراحت نیستی پارتی شب پنج‌شنبه که خیلی‌ها می‌آن بیا، قبول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش موندم چی بگم. اگر بگم آره ستاره جنازم رو وسط خونه می‌ندازه اگر بگم نه جلوی دانیال کم می‌آرم. چی کار کنم؟ ولی نمی‌تونم جلوش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم بیارم پس قبول کردم بعدش هم خداحافظی کردم. گوشیم رو برای فردا کوک کردم. قرارِ فردا گردش بریم تا از اطرافمون نقاشی کنیم. عاشق این کارم بعد از کوک کردن گوشیم چشمام رو روی هم گذاشتم وبه سه نشد که خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای هشدار گوشیم بیدار شدم. از تخت اومدم پایین. به سمت دست‌شویی رفتم و دست و صورتم رو شستم تا از خواب آلودگی بیرون بیام. دل‌آرا امروز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس نداشت پس بیدارش نکردم. دست و صورتم رو خشک کردم و حولم رو آویزون کردم. سمت کمدم رفتم و درش رو باز کردم. خب امروز چی بپوشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز تیپ آبی می‌زنم. شلوار لی که از نظر تنگی زیاد نبود برداشتم. مانتوی آبی نفتی و کفش آبی و شال آبیمم برداشتم و شروع به پوشیدنشون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو توی آینه نگاه کردم، چه جیگری شدم من الهی دل‌آرا فدات شه. از روی میز آرایشی برق لبم رو برداشتم و روی لبم کشیدم. بعد از این که با رضایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو توی آیینه دیدم از جام بلند شدم. کیفم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من عادت ندارم صبحانه بخورم پس از مغازه خوراکی می‌گیرم توی راه می‌خورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام قدم زنان به در واحد رفتم. در رو باز کردم اومدم بیرون مثل این دزد‌ها راه رو طی کردم به اسانسور رسیدم که همان موقع باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضر بودم از پله‌ها برم تا این‌که با این پسر همسایه واحد پایینی توی اسانسور باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسفانه دیگه برای راه کج کردن دیر بود پس به اجبار سوار اسانسور شدم کلید همکف رو زدم. منتظر موندم و به صفحه‌ی مانیتور اسانسور نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایول! در آسانسور باز شد. سریع ازش بیرون اومدم چون اگر یکم دیگه می‌موندم هیچی ازم نمی‌موند از بس که یارو نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در آپارتمان خارج شدم و هوایی تازه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشگاهم نزدیک به این جا پس با پای پیاده می‌رفتم. حدود ربع ساعت توی راه بودم که به دانشگاهم رسیدم. راه کلاسم رو در پیش گرفتم از راهرو گذشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کلاس شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا و ساناز و مهنازو مهنوش به سمتم آمدن. رفیق‌های شیشی منن خیلی دخترای گلی‌ان. شوخن و با من خیلی سازگاری دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا: تو خجالت نمی‌کشی به شویت سلام نمی‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول سلام بعدش کلام شوورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز: مامان بابایی منو دعوا کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا دختر نازم رو دعوا کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا: چون اون هم مثل مامانش سر به هواست امروز رفتم از توی دست شویی جداش کردم مگه می‌اومد بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب شاید کار خصوصی داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا: من که می‌دونم کار خصوصیش چیِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب می‌ذاری با بقیه سلام کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهناز: ولش کن خواهرم خون خودت رو کثیف نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آبجی گلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهناز : سلام خواهر خلم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بی تربیت به من می‌گن ابراز احساسات کن اصلا تو لیاقت محبت‌های من رو نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش روم رو با حالت قهر ازش برگردوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنوش: سلام پس سلامت کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان تو دیگه ول کن سر اول صبحی ریختین سرم می‌گین سلامت کو بابا خو یه چیز دیگه بگین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنوش: بدبخت شوی آینده تو نمی‌دونه که با چه کسی داره می‌ره زیر یک سقف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: حالا خوبه که خواستگار داشته باشی جواب رد بدی تا این که جلوی در خونت پرنده هم پر نزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این و گفتم صدای هر چهار تاشون که به نشانه‌ی اعتراض اسمم رو بلند گفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: خیل خب بسه بگین چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چهار تا باهم گفتن: خبر مرگ تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تا حلوای شماها رو نخورم نمی‌میرم این هم بار هشتادوسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا: چه خبری خبرا باید دست تو باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درباره چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهناز: دانیال دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: اها خب خبر تازه این که ستاره فهمید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چهار تا باهم : چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنوش: چی‌کارت کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی اول عصبی شد ولی بعدش گفت که می‌تونم باهاش باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشک شدنشون و تعجب توی صورتشون دیدنی بود. خب واقعا هم باید تعجب کنن این رفتار این حرف ستاره کلا تعجب آوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز: یعنی ما توی عروسی افتادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنوش: یعنی چی نمی‌دونی چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم جریان دانیال پیام‌هامون رو براشون گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا: واقعا می‌خوای بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: نمی‌دونم ولی بیشتر آره چون نمی‌خوام کم بیارم. راستی شما ها هم می‌آین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساراو ساناز: باید از خانواده‌هامون اجازه بگیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنازو مهنوش: ماهم همین‌طور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من هم همین‌طور فقط امیدوارم سرم روی تنم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با امدن استاد وسیله‌هامون رو جمع کردیم باهم وارد حیاط شدیم تا بریم گردش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل‌آرا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون ماجرای دیشب داد و فریادهای ستاره و گریه‌های دلارام و کلی کل کل به اتاقم رفتم. کتابم رو برداشتم شروع کردم خواندن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی اعصابم خرد شده باشه یا ناراحت باشم کتاب می‌خونم تا آروم بشم و حواسم پرت بشه. ساعت دو بود که کتابم رو بستم و رفتم تا یه فیلمی، چیزی ببینم. از اتاقم بیرون اومدم. روی کاناپه نشستم و کنترل تلویزیون رو برداشتم. روشنش کردم و به کانال‌های رنگارنگ می‌رفتمتا به فیلم ترسناکی رسیدم و نگاهش کردم. درباره‌ی آزارهای جنی بود که داشت دختر و پسرها رو آزار می‌داد اون هم به شکل‌های گوناگون. دختر مو طلایی رو با استفاده از سیخ داغ اون هم فرو کردن سیخ توی چشماش کشت یا پسره رو که کنار نرده‌های پله بود هل داد و پسره افتاد روی نرده‌های شکسته پله و بدنش سوراخ شوراخ شد. غرق فیلم دیدن بودم، عاشق این فیلم‌هام بر عکس دلارام که فیلم‌های عاشقونه رمانتیک دوست داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فیلم به جای حساسش رسیده بود. دختره داشت توی راهرو راه می‌رفت که یهو جنِ پشت سرش ظاهر می‌شه ولی دختره هنوز نفهمیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم که کسی پشت سرمِ، می‌خواستم برگردم که با صدای جیغ دخترِ من هم جیغم رفت هوا که سریع دستی آمد روی دهنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام که بسته بود و باز کردم و دیدم ستاره‌ست. یه نفس راحت کشیدم که دستش رو برداشت. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهر من یه اِهنی، صدایی، چیزی، بابا من که سکته کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که سکته می‌کنی چرا از این جور فیلم‌ها می‌بینی که حواست پرت بشه چیزی نشنوی؟ من سه مرتبه از این جا رد شدم رفتم توی آشپزخونه، اومدم. تو انقدر حواست توی فیلم بود اصلا هیچی نشنیدی، بعدش هم اگر الان دلارام بود اینجا غش کرده بود و راهی بیمارستان می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی واسه‌ی گفتن نداشتم که ستاره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو واسه چی تا الان بیداری مگه فردانباید بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه فردا استادامون نمی‌آن فکر کنم جلسه دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بگو چرا تا الان بیداری وگرنه اولین نفر تو توی رخت‌خوابی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حرف رو زد راهی اتاقش شد. میون رفتنش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشبی رو راحتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش هم رفت توی اتاق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حال فیلم دیدن رو نداشتم. کنترل رو برداشتم و تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم تا بخوابم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار اتوبوس شدیم. هرپنج تامون رفتیم آخر آخر نشستیم. بعد از نشستن دخترا، پسرا آمدن که هر کدوم از پسرا جایی می‌نشستن و ما هم در حال دید زدن بودیم. وقتی پسرا نشستن راننده خواست حرکت کنه که صدایی مانع شد. راننده هم در رو باز کرد که پنج تا پسر حوری امدن داخل با دیدن این پنج تا بزمجه جیغ بعضی از دخترا بلند می‌شد. نازهای خرکی می‌اومدن و با صدایی که عشوه ازش می‌بارید می‌گفتن بیا کنار ما بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما پسرها محل سگ بهشون نمی‌دادن و از کنارشون رد می‌شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساراگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه این پنج تا پسر همون حوری‌های بهشتی مدرسه ما نیستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنوش: بنظر می‌آد که همون‌ها باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساناز: بد نیستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا که صدای ساناز رو شنید پوزخندی زد. چه خود شیفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من: بچه‌ها اگر الان ستاره این‌جا بود دکوراسیون غرور هر پنج تاشون رو می‌ریخت پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهناز: انقدر جدی و مغروره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با جذبه، مغرور، جدی، خشن و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا: از کجا معلوم؟ شاید این جوری داره خودش رو نشون می‌ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم اصلا آدم عجیبی، آدم نمی‌تونه باهاش راحت باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چهار تاشون شونه‌هاشون رو انداختن بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سارا و ساناز باهم خواهرن. سارا 3 ماه از ساناز بزرگ ترِ. هم سن خودم هستن از راهنمایی باهم دیگه‌ایم. موهاشون قهوه‌ای، چشم و ابرو خیلی جذابی دارن. رنگ چشماشون قهوه‌ای سوخته‌ست. ل**ب متوسط پوست برنزه بینی قلمی در هر حال جذابن فقط ساناز رنگ چشماش روشن‌ترِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهنوش و مهناز هم باهم خواهرن مهنوش از مهناز یک سال بزرگ‌ترِ ولی به خاطر مهناز یک سال عقب موند تا مهناز هم همکلاسیش بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اول دبیرستان باهم دوست شدیم. رنگ موهاشون خرمایی و رنگ چشماشون هم رنگ موهاشون. بینی متوسط که به صورتشون می‌آد و ل**ب‌های صورتی رنگ نازک، رنگ پوستشون هم گندمی متمایل به سفید. تنها فرقی که دارن چشمای مهناز درشت‌ترِ واسه همین تشخیص دادنش اسونِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چهار تاشون دل‌آرا رو می‌شناسن چون راهنمایی و دبیرستان با هم بودیم. ستاره رو هم تا یه حدودی می‌شناسن. من که خواهرشم نمی‌شناسمش، دیگه این‌ها بشناسن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه توی راه نه حرفی زدیم، نه کاری کردیم و هر کدوممون مشغول کاری شدیم. یا با گوشی هامون ور می‌رفتیم یا بیرون رو نگاه می‌کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه رسیدیم و یکی یکی از اتوبوس پیاده شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از اون پسر خود شیفته‌ها داشت پیاده می‌شد که سنگی رو قل دادم جلوی پاش اونم با صورت خورد زمین. حالا ما پنج تا می‌خندیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بقیه هم بروبر نگاهمون می‌کردن. بعضی از دخترا هم که دیده بودن چی شدِ، خودشون رو به ناراحتی زده بودن داشتن حال پسرِ رو می‌پرسیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم بلند بلند می‌خندیدم که پسرِ با لحن ترسناکی صدام کرد که باعث خفه شدنم شد. صورتش از عصبانیت قرمز شده بود، درست مثل آفتاب پرست. با عصبیت کامل گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر دوست داری خالی بشی پس بذار خودم خالیت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله؟ این با چه حقی این جوری با من صحبت می‌کنه؟ عصبی شدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چشمات کورِ تقصیر من چیِ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقصیر تو اینِ که نمی‌ری پیش یه روان پزشک تا ببینی این کارات برای چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌رم ولی اسم تورو بهش می‌گم تا خبرت کنه بری پیشش درمان شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد که شاهد بحث ما بود فریادی برای تمام شدن بحث زد و ماهم مثل بچه آدم خفه شدیم که ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر بخواید ادامه بدید از نمره‌هاتون کم می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم باشه می‌گم هرغلطی خواستی بکن ولی حیف که استاد گرافیکمِ منم روی نمره‌ام حساسم پس نمی‌شه چیزی گفت برای همین سکوت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفتاب پرست هم چیزی نگفت. استاد که دید چیزی نمی‌گیم رفت که آفتاب پرست گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تلافی می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدش هم راهش رو گرفت رفت پیش اون دوستای خرش. من هم رفتم با دوستان گرامی خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد راه می‌رفت ما هم پشت سرش می‌رفتیم تا این‌که استادمون ایستادو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از منظره‌ای که این اطراف هست استفاده کنید هر کدومتون برام طرح بیارین. انتخاب گروهاتون با خودتونِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که آخر این جملش رو خیلی دوست داشتم. دمت جیز استاد خیلی باحالی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دخترا ایولی گفتیم و وسایلمون رو برداشتیم راه افتادیم. همین جور که راه می‌رفتیم به این ور اون ور هم نگاه می‌کردیم، خیلی جای قشنگی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی راه رفتن بالاخره یه جایی رو انتخاب کردیم. هر کدوممون هم هر جایی که دوست داشت نقاشی می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جور منطقه‌ها تکراری شده، از بچه ها دور شدم تا اینکه به منظره‌ای برخورد کردم. خیلی زیبا بود، محشر بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک پرت گاه خیلی بزرگ که پایینش پر از درخت و خورشید وسطش بود، بدون هیچ مانعی دیده می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایلم رو پهن کردم و شروع کردم به نقاشی کردن روی برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود 2 ساعت کامل طول کشید تا تمام شد. بردم رو برداشتم و نگاه رضایت‌مندی بهش انداختم. گذاشتمش کنار تنه‌ی درخت و گوشیم رو برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکسی ازش گرفتم بعد رفتم وسیله‌هام رو جمع کردم. تابلوم رو برداشتم راهی بچه‌ها شدم وقتی به بچه‌ها رسیدم کارشون رو تمام کرده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسیله‌هاشون رو جمع کردن باهم دیگه رفتیم پیش استاد. وقتی بهش رسیدیم، دخترا رفتن پیشش ولی من وایستادم تا کاراشون تمام شه بعد من برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحال نگاه کردن برد بودم که چیزی بهم برخورد کرد. سرم رو بلند کردم، این که آفتاب پرست بود، با دیدن بطری باز آب سریع به بردم نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام رنگ‌هاش پخش شده بود. اشک توی چشمام جمع شد، با عصبانیت کامل بهش چشم دوختم. پوزخندی روی ل**ب.هاش بود که بیش تر حرصم می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام عصبانیتم دادزدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مردک آشغال چشم نداری؟ ببین چیکار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقصیر من چیِ که وسط راه وایستادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تقصیر تو اینِ که نمی‌ری پیش یه چشم پزشک تا بهت بگه که کوری خدا شفات بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من از خدا می‌خوام تورو شفا بده تا وسط راه واینستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی می‌خوای بگی که تو عمدی این کارو نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومِ که نه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دور و اطراف نگاه کردم، دو کردم بهش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این همه جا برای رد شدن اون‌وقت تک حتما باید از وسط رد بشی؟ ببینم فرش قرمز برات پهن کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره تو رو برام این وسط پهن کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دونستم به‌خاطر عصبانیت زیاد قرمز شدم، برای همین این حرف رو زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخ حیف باشه، آخه من افتخار به آفتاب پرست‌ها نمی‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفتاب پرست حسابی عصبی شده بود و رنگ عوض می‌کرد، من هم با دخترا می‌خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد: خانوم افشین اگر اگر خنده‌هاتون تموم شد طرحتون رو برام بیارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رو که گفت دوباره غم به چشم‌هام برگشت. رو کردم بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد طرح من با دست گل ایشون خراب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بخ آفتاب پرست اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب من الان باید چه‌جوری بهت نمره بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم فکر می‌کردم که یاد عکسن افتادم، رو کردم به استاد و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من قبل از این اتفاق یه عکسی ازش گرفتم، شما قبولش می‌کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرفی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی نگاهی به آفتاب پرست کردم، داشت منفجر می‌شد. برای بیشتر کردن عصبانیتش یه لبخند ناز بهش زدم و گوشیم رو در آوردم. عکس رو آوردم و گوشیم رو دادم دست استاد که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت کشیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهم نمی‌آد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نه، منظورم اینِ که عالی شده آفرین آفرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودم می‌دونستم که عالی شده نیازی به گفتن نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد نگاهی بهم انداخت و خنده بلندی کرد. رو آب بخندی کجاش خنده داشت؟ وقتی خنده‌اش تمام شد گوشی رو داد دستم و رفت تا کارهای دیگران رو ببینه. من هم رفتم قاطی دخترا باهاشون بگو بخند کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ستاره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دیشب همش دارم روی پرونده‌های دانیال فروتن فکر می‌کنم. دوست دارم سر از تنش جدا کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز چهارشنبه‌ست و به گفته‌های امیر، فرداشب پارتی راه می‌ندازه. نمی‌دونم که دلادام هم دعوت به این پارتی شده یا نه، البته می‌دونم اگر شده باشه چیزی به من نمی‌گه و می‌ره پس باید حواسم به دلارام هم باشه. از امیر درخواست کردم که به این مهمونی بیاد، هم برای کمک هم برای دیدنش. شش ماهی هست ندیدمش اون هم به اصرار خودش بود. می‌گه اگر همدیگه‌ رو ببینیم دشمنامون می‌فهمن. راست هم می‌گه، برای همین از هم جدا شدیم و هر کدوممون برای خودمون یک مکانی زندگی کردیم. گوشی رو برداشتم و به امیر پیام دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم نوشتی برای پارتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که می‌دونی من تو این کارا واردم، بدون این‌که چیزی بفهمن اسم‌هامون رو تو لیست مهمان‌ها نوشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قابل نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتمش تو شارژ. برای فردا شب داشتم فکر می‌کردم که چجوری بکشمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از بیرکن تمدکت از جام بلند شدم و از اتاقم خارج شدم، دلارام بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی من رو دید سلامی از روی شادی کرد. منتظر جواب سلام من شد که با لبخند کم‌رنگی سلام کردم و داخل اتاقم شدم. روی تخت نشستم، باید جوری وارد مهمونی بشم که دلارام و هیچکس دیگه من رو نشناسِ. این شادی‌های دلارام برام عذاب بود، می‌دونم با خبر مرگ دانیال این شادی‌ها براش تیره می‌شه. هرچی نباشه دانیال یه آدم مشهور با افتخار برای این شهرِ در حالی که مردم این شهر نمی‌دونن به چه کسی افتخار می‌کنن؛ یه شیطان صفت که با فروختن اون همه دختر مشهور شد.بدون خوردن غذا خوابیدم تا فردا کارهام رو بکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهشدار گوشیم از خواب بلند شدم و دست و صورتم رو شستم. به آشپزخونه رفتم و قهوه سازرو روشن کردم. نون و عسل رو از یخچال برداشتم و تا وقتی که قهوه درست بشه نون و عسل خوردم تا این که صدای قهوه ساز بلند شد. لیوان مخصوص قهوه رو گذاشتم زیرش تا قهوه رو بریزه. من هم از فرصت استفاده کردم، نون و عسل رو داخل یخچال گذاشتم، ظرف‌ها رو شستم و قهوه‌ساز رو خاموش کردم. لیوانم رو برداشتم و به اتاقم رفتم. روی مبل راحتی نشستم و شروع به خوردن قهوه کردم. همینجور که قهوه می‌خوردم، فکر می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این خونه سه تا اتاق داره، اتاق دلارام و دل‌آرا اول با هم بودن ولی بعد جداشون کردم چون وسیله‌های نقاشی دلارام زیاد بودن و توی اتاق دل‌آرا جا نمی‌شد. خود دل‌آرا هم وسیله زیاد داشت. قهوه‌ام تمام شد. لیوانش رو گذاشتم روی عسلی کنارم و بلند شدم. سمت کمد رفتم و درش رو باز کردم. یه مانتوی مشکی، شلوار مشکی، شال مشکی و کفش‌های نیم بوت پاشنه پنج سانتیم رو برداشتم و گذاشتمشون روی تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رفتم حمام؛ سردی آب حالم رو جا می‌آره. بعد از یک ساعت حموم کردن بیرون اومدم. موهام رو سشوار کشیدم؛ نه درحدی که کاملا خشک شن، در حدی که نم داشته باشن. سشوار رو خاموش کردم و گذاشتمش توی کشو خودم تو آینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه کردم. پوست سفید،موهای بلوند روشن، ل**ب کشیده متوسط، نه درشت و نه کوچیک که کاملا با صورتم تناسب داشت. مژه‌های بلند، چشم‌های کشیده و رنگی که معلوم نیست چه رنگیِ، خاکستری آبی سبز قهوه‌ای سورمه‌ای اصلا رنگ مشخصی نداره و در آخر بینی قلمی. از آنالیز کردن خودم دست برداشتم. بلند شدم لباس‌هام رو بپوشیدم. کیف سیاهم رو برداشتم. هیچی توش نذاشتم چون نقشه ای که کشیده بودم نیازی به اسلحه نداشت. از اتاق اومدم بیرون دیدم که دلارام و دل‌آرا دارن صبحانه می‌خورن. امروز کلاس نداشتن پس راحت بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل‌آرا: داری می‌ری بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ظاهرم نشون نمی‌ده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی برمی‌گردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشب بر نمی‌گردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم دلارام چشماش برق زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خواستم این‌جوری بهم شک نکنه و راحت باشه. با اون تغییراتی که قراره به خودم بدم امشب من رو نمی‌شناسه و من می‌تونم حواسم بهش باشه و به خواسته‌ام برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشه‌ام اینِ که دانیال و دلارام توی اتاق باشن و با اون شناختی که از دانیال دارم برای رسیدن به خواسته‌اش از مواد بیهوش کننده استفاده می‌کنه. این جوری دلارام چیزی از وجود من نمی‌فهمِ. از بچه‌ها خداحافظی کردم‌. بیرون اومدم ولی منتظر آسانسو نموندم و از پله‌ها پایین اومدم. از آپارتمان خارج شدم و سوار ماشینم شدم و راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلارام:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن این حرف ستاره شادی سراسر بدنم رو فرا گرفت. امشب می‌تونستم برم پارتی بدون این که ستاره چیزی بفهمه و دوباره بهم سیلی بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شادی فراوان صبحانه‌ام رو خوردم و راهی اتاقم شدم. بدبخت دل‌آرا، تمام کار ها به گردن اون افتاد. گوشیم رو برداشتم و به دانیاا زنگ زدم. بعد از دوتا بوق جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلامت کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دور دهنت رو پاک کن می‌خواستم بگم امشب ساعت چند آماده باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت ده آماده باش می‌آم دنبالت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه فعلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کردم. ساعت ده صبح بود و خیلی ذوق داشتم. از اتاقم اومدم بیرون. دل‌آرا داشت ظرف‌ها رو می‌شست. صداش کردم، رو کرد بهم و به نشانه چیِ سرش رو تکون داد. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌آی بشینی چیزی بهت بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ظرف‌ها تموم شد می‌آم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هر کاری خوام بکنم به دل‌آرا می‌گم چون می‌دونم تا همه چیز رو نفهمه ولم نمی‌کنه. بعد از نیم ساعت از آشپزخونه در حالی که داشت دست‌هاش رو خشک می‌کرد، بیرون اومد. روی مبل جلوی من نشست و منتظر شد که من حرف بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب راستش من امشب رو دارم با دوستم می‌رم... پارتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ بلندی زد که فکر کنم پرده گوشم پاره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرگ چته چرا جیغ می‌زنی گوشم ترکید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو می‌دونی چی داری می‌گی؟ اگر ستاره بفهمه زنده‌ات نمی‌ذاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر اون خبر نداشته باشه تو خبردارش می‌کنی مثل همین الان که هرکس و ناکس رو با جیغت خبر دار کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا این حرف رو زدم در خانه زده شد. من و دل‌آرا داشتیم مثل بتی به در نگاه می‌کردیم که صدای مهشید خانوم ما رو به خودمون آوردد دل‌آرا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلند شو برو در رو باز کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا من برم تو جیغ زدی پس خودت برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین‌جوری داشت در زده می‌شد، ماهم داشتیم سر این که کی بره در رو باز کنه دعوا می‌کردیم. گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر راست می‌گی که تنبل نیستی برو در رو باز کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر تو هم راست می‌گی که مهمون‌نوازی برو در رو باز کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا یه چیزی، هرکی زودتر در رو باز کنه یه ساندویچ مهمون اون کسی که نتونستِ در رو باز کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به علامت مثبت تکون داد و اومد کنارم نشست. با شمارش من بلند شدیم و دویدیم. نزدیک رسیدن به در بودیم که پامون لیز خورد. من به سمت چپ رفتم و محکم خوردم به دیوار، دیگه دل‌آرا نمی‌دونم چه اتفاقی براش افتاد. خودم رو جمع و جور کردم و از دیوار جدا شدم. نگاهی به دل‌آرا کردم. خوش به حالش، روی مبل افتاده بود. صورت دل‌آرا خندون بود، با سر پرسیدن چیِ که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون از صورتت که گچی شده، دستت هم رفته تو کوزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای پس بگو چرا احساس خیسی می‌کنم رو صورتم. به دیوار نگاه کردم، قشنگ صورتم روش حکاکی شده بود، یه آثار هنری! یادم باشه بعدا ازش عکس بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل‌آرا: دوباره باید دیوار رو درست کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریروز دل‌آرا از دستم کفری می‌شه، مجسمه ای که کنارش بود رو برمی‌داره و سمت من پرت می‌کنه، من هم جاخالی می‌دم که مجسمه خورد می‌شه و گچ‌های دیوار می‌ریزن و یه سوراخ توی دیوار به جا می‌مونه. من بدبخت مجسمه رو به هزار بدبختی درست کردم و دیوار رو گچ گرفتم چون ستاره فسیلمون می‌کرد، هرچند الان هم باید درستش کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل‌آرا: دیوار رو درست کنی، کوزه رو می‌خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش به دستم نگاه کردم که در دوباره زده شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم چون کنار در بود در رو باز کردم که مهشید خانوم با دیدن قیافه‌ام جیغ بلندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی‌شده دخترم چرا این شکلی شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیز خاصی نیست داشتم با خواهرم شوخی می‌کردم که اینجوری شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب پس کمک می‌خوای مادر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه قربونتون نیازی به زحمت انداختن شما نیست دل‌آرا آهسته کمکم می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب پس مراقب خودتون باشید، خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خداحافظی اومدم تو و در رو بستم. رو کردم به دل‌آرا و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا کمک تا این کوزه‌ رو از دستم در بیارم که دستم شل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل‌آرا اومد سمتم و کوزه رو کشید، من هم دستم رو می‌شکیدم ولی مگه بیرون می‌اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی زور زدیم نشد، آخرش خسته روی مبل نشستیم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باید بشکنمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ستاره حاضرِ دستت رو قطع کنه ولی ترکی روی این کوزه نیوفته حالا تو می‌گی بشکنمش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چی‌کار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلند شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی مبل بلند شدیم. دل‌آرا من رو همراهی کرد تا آشپزخونه. جلوی کابینت ایستاد و چاقویی بیرون آورد که رنگ از رخم پرید. پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوام مثل اون فیلم ترسناکِ دستت رو ببرم بذارم برای دکور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو باز از این فیلم‌های چرت دیدی جو گیر شدی؟ بابا اونا فیلمن واقعی نیستن که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جوری می‌گی انگار داری با یه بچه صحبت می‌کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناسلامتی خودم عقل دارم این چیز‌ها رو می‌فهمم، تو چی که عقل نداری اون فیلم‌های مسخره رو نگاه می‌کنی بعدش هوای قرمه سبزی می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فیلم به اون قشنگی. بعدش هم، توی رشته گرافیک خلاقیت می‌خواد نه مثل رشته تو که یه مشت گل و سیمان رو با هم قاطی می‌کنی روی هم می‌ریزی تا یه ساختمون بشه، آخر سر هم با یه تکون ساختمون بریزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.