من نه در آغوش مادری مهری دیدم… نه در چشمان پدرم عشقی… من هرگز عروسکی را لمس نکردم من حتی مزه آغوز مادرم را نچشیدم… آنچه از من ساختند، شبیه به انسان نبود چرا که آن ها ام انسان نبودند! من پاشنه بلند هایم را…تنها در میهمانی هایی میپوشیدم…که در امتداد شب…صدای اسلحه از صدای موسیقی بلند تر باشد! آنچه از من ساختند… و آنچه هستم… زیادی دردناک است… پس این قصه… قرار است داستان دردناکی برای من… و داستان متفاوتی برای تــو باشد!

ژانر : عاشقانه، هیجانی، مافیایی

این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید

شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • M

    در پارت 6300

    💔

    ۶ ساعت پیش
  • مرضیه۲۶

    در پارت 5100

    عالی تراز عالی پراز هیییییجاااان یه نکته توپ رمانات اینه که انگارهمه شخصیتا واقعا همه توی یه دنیای واقعین😍

    ۷ ساعت پیش
  • موفرفری

    ۲۰ ساله 00

    دلم برای پیرانا تنگ شده :(

    ۷ ساعت پیش
  • Najva

    در پارت 6400

    💔🥀🤯

    ۲۰ ساعت پیش
  • Najva

    در پارت 6000

    نرووو توهم مثل من نمیتونی دووم بیاری...🥴

    ۲۱ ساعت پیش
  • فاطمه زهرا

    در پارت 4740

    امیدوارم واقعا سردین کاری نکرده باشه...

    ۲ ماه پیش
  • Najva

    در پارت 4700

    اومد صحنه ی احساسی رقم بخوره که زد تو پرمون💔😐

    دیروز
  • نهان

    20

    ولی جایی که هرستاشون با اطمینان گفتن نمیزاریم پایان این قصه بد بشه یه لبخند خیلی بزرگی رو لبام نشست :*) ویونا و رستاک تا زمانی که اونا رو داشتن تنها نبودن.

    دیروز
  • سحر

    در پارت 14320

    وای خدا بهترین و متفاوت ترین و خفن ترین و مغمغژمطپلظنقظقتقدب ترین پایان خوبی بود که تا به الان خوندم 😭😭 وای زبونم بند اومده نمیدونم چطوری خفنی این رمان و توصیفش کنم 😭😭 من مررررردمممممم دیگههه 😭🥹

    دیروز
  • فیونا

    در پارت 14360

    داره دلم ضعف میره واسه ویونا و تک تک شخصیت های سه جلد قبلی که الان شدن خانواده ی ویونا... و همین طور رستاک جوونی که با دیدن موها و سایه آبی اون دوباره عاشقش میشه. همچین پایانی باعث میشه یه حس خیلی قش

    دیروز
  • فیونا

    در پارت 14351

    یه حس خیلی قشنگی و تجربه کنم. قلبم به معنای واقعی کلمه اکلیلی شده.. اکلیل های سیاه و آبی رو توی قلبم حس میکنم🖤💙 واقعا دمت گرم مرجان! داستان بی نظیری رو خلق کردی که مطمئنم هیچ وقت، هیچ جای دنیا مثلش

    دیروز
  • فیونا

    در پارت 14360

    مثلش پیدا نمیشه.عاشق همه رمان هاتم ولی پیرانا یه چیز دیگه بود..قبل از این من کلیپ های مربوط به رمان پیرانا رو فقط می دیدم..ولی از این به بعد با هربار دیدنشون،با تمام وجود حسشون میکنم🫀✨قلمت مانا🌹:)

    دیروز
  • فیونا

    در پارت 14350

    جدا از افسردگی بعد خوندن این رمان،از ته دلم خوشحالم که بالاخره پیرانا رو خریدم.در طول خوندنش انگار داشتم توی یه دنیای دیگه ای زندگی میکردم...دنیایی که مرجان خلقش کرده..دنیای بلک بلو.. دنیای پیرانا..

    دیروز
  • سحر

    در پارت 13100

    ایجانمممم چه پارت دلچسبییی

    دیروز
  • سحر

    در پارت 12600

    ... 🤯🤯

    دیروز
  • yuna

    30

    دلم برا پیرانا تنگ شده 🫠

    دیروز
  • ..

    در پارت 8110

    واییییییییییییییی خدااااااااااااااااا

    دیروز
  • Najva

    در پارت 701

    اگر میکرد من هم با او میمردم.اگه لحظه ی دیگه ای بود معنی عاشقانه تری داشت.😂❤️

    ۳ روز پیش
  • Najva

    در پارت 700

    میمرد.

    دیروز
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.