داستان در مورد دختری به نام شیدا هست که با خواهرش پیش عموشون که کره ای هست زندگی میکنن و شخصیت های پسر هم اکثرا کره ای هستن. شیدا بعد از آسیب هایی که به خودش و خانواده ش وارد میشه تصمیم میگیره که به کمک یک خون اشام از کسایی که بهش اسیب زدن انتقام بگیره و ...

ژانر : تخیلی، هیجانی، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۵۰ دقیقه

مطالعه آنلاین نفرین بر عشق
نویسنده: sheyda sunny

ژانر: #تخیلی #ترسناک #ماجراجویی

خلاصه :

داستان در مورد دختری به نام شیدا هست که با خواهرش پیش عموشون که کره ای هست زندگی میکنن و شخصیت های پسر هم اکثرا کره ای هستن. شیدا بعد از آسیب هایی که به خودش و خانواده ش وارد میشه تصمیم میگیره که به کمک یک خون اشام از کسایی که بهش اسیب زدن انتقام بگیره و ...

فصل اول

توي ماشين منتظر جون سو نشسته بودم که با دوتا بستني که هر دو در يکي از دستاش بود در رو باز کرد و نشست.يکي از بستني ها رو جلوي من گرفت و تکون داد ولي همين که خواستم بستني رو بگيرم اون رو عقب کشيد و يه مقدارش رو خورد گفتم:

اذيت نکن ديگه.بستني رو بده که خفه شدم از گرما

خنده اي کرد و بستني رو داد به من.انگشتم رو زدم تو بستني و زدم به صورتش.

ـ اينجوريه؟منم ديگه قهرم

ـ خيلي خوب .تو چقدر لوسي.

ـ خانوم رو باش.زده بستني اي کرده ما رو طلبکارم هست.گرچه تو هميشه طلبکاري!

هردو خنديديم.آخ که چقدر دوستش داشتم.

بعد از خوردن بستني با هم به پارک رفتيم.توي سکوت قدم ميزديم و به خاطراتي که توي اين يه سال داشتيم فکر ميکرديم که جون سو يه دفعه برگشت و گفت:

شيدا.من و تو يه سال هست که با هم دوستيم.توي اين يه سال خيلي با هم خاطره داريم.من تو رو خيلي دوست دارم.تو باعث ميشي که من خوشحال باشم.تو همه ي زندگي مني.تو دنياي مني.نميخوام بيشتر از اين صبر کنم.ميخوام فقط مال من باشي.فقط من.

من هنوز سر از ماجرا در نياورده بودم.نميدونستم که جون سو چه منظوري داره.گفتم:

چيزي شده؟اتفاقي افتاده؟من کاري کردم؟

ـ نه عزيزم.البته که تو کاري نکردي.يعني کار بدي نکردي.تو من رو عاشق خودت کردي.تو من رو ديوونه کردي.ديوونه ي عشقت.

با سر در گمي گفتم:

ـ من هنوزم نميفهمم؟تو هيچ وقت عشقت رو به من اينجوري ابراز نميکردي.

ـ ولي الان ميخوام اين کار رو بکنم.من ميخوام ازت خواستگاري کنم.با من ازدواج ميکني؟

شوکه شدم.نمي دونستم چي بگم.توقع همچين حرفي رو نداشتم.با لکنت گفتم:

جون سو...من....من فقط ?? سالمه.تو ميدوني.....من يه ايرانيم.من نبايد بدون مشورت با عمو به چيزايي مثل اين جواب بدم.تازه من و تو فقط يه ساله که هم ديگر رو ميشناسيم.بايد.....

ـ تو داري درخواستم رو رد ميکني؟تو هميشه به خاطر هر کاري که ميکني از عموت اجازه ميگيري.

ـ نه...اينطور نيست. ......ميگم که فقط يه کم صبر کنيم.

جون سو:

که چي بشه؟

ـ خب که بيشتر همديگه رو بشناسيم

ـ يک سال براي شناخت همديگه کافي نبود؟

ـ من فقط .....

جون سو:....?? سالته.خب که چي؟عشقمون باعث نميشه که با من ازدواج کني؟

ـ من نگفتم که نميخوام با هات ازدواج کنم من......

ـ هيچ وقت من رو دوست داشتي؟

اين سوالش مثل پتکي بود که بر سرم کوبيد.اينقدر سوالش غير منتظره بود که زبونم بند اومد و نتونستم جواب بدم و اون هم اين کار من رو بد برداشت کرد.

جون سو:

اصلا ميدوني چيه؟فراموشش کن.فکر کن هيچ وقت يه همچين پيشنهادي بهت ندادم.

پشتش رو به من کرد و رفت.صداش زدم ولي برنگشت.غرورم هم اجازه نميداد که دنبالش برم.براي همين در سکوت به خورشيد نگاه ميکردم که کم کم غروب ميکرد.اينقدر به همون حالت اونجا ايستادم که هوا کاملا تاريک شد.به خودم اومدم و يه تاکسي گرفتم.توي تاکسي داشتم به حرفاي جون سو فکر ميکردم.معمولا وقتي کسي ميخواد يه چنين پيشنهادي بده يه خورده دست پاچه ميشه ولي اون خيلي راحت بود.من اين ريلکس بودنش رو به حساب دوستيمون گذاشتم.

به پيشنهادش فکر ميکردم.هر کاري که ميکردم نمي تونستم خودم رو قانع کنم که ازدواج کنم.ازدواج؟نه....حتي از گفتن اسمش هم ميترسيدم.من هنوز خيلي جاي پيشرفت داشتم....تازه وارد دانشگاه شده بودم ميخواستم ادبيات کره بخونم.ازدواج ميتونست جلوي اين کار ها رو بگيره....ولي اگه جون سو برنميگشت چي؟...اگه مجبور ميشدم در آخر به ازدواج تن بدم چي؟ در اين فکر ها بودم که به خونه رسيدم.

وارد که شدم با آغوش گرم دختر عموم که براي من مثل خواهر بود روبرو شدم

هنگ جو:سلام روزت چطور بود؟

ـ سلام به دختر عمويه گلم.نپرس که اصلا خوب نبود.

ـ آخه چرا؟

بيا بريم تو اتاق واست ميگم. همين که ميخواستيم بريم برادر هنگ جو توي راهرو ظاهر شد و سلام کرد

هنگ کي:سلام شيدا.بيرون بودي؟

ـ آررررره.شما که اين روزا شدي ستاره ي سهيل و ما به زور ميبينيمت.

هنگ کي: حالا يه روزم که من اومدم تو نبودي.

ـ از بي معرفتي تو هست ديگه.من بايد از تبليغ توي خيابون بفهمم که تو اجرا داري؟

ـ آخ اخ اخ يادم رفت بهت بگم.آره فردا اجرا دارم.اين اجرا مخصوص مهمون هاي ويژه هست.همه کس نمي تونن بيان.ولي شما که از فاميل هاي من هستين ميتونيد بياين.

هنگ جو:داداش مهمون هاي ويژه کيا هستن؟

هنگ کي:سفرا و وزراي کشور هاي ژاپن و چين.

با نگراني اضافه کرد:من خيلي استرس دارم

ـ استرس براي چي؟اف تي آيلند هميشه خوب بوده.من مطمئنم که اين دفعه هم کارتون عاليه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو:اوپا تو بهتريني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ کي خنديد و گفت:وجود شما اونجا بهم آرامش ميده.فقط لباس هاي رسمي بپوشين و با وقار باشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و هنگ جو:فايتينگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ از دست شما دخترا.جلف بازي در نيارين ها.وگرنه با من طرفين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دلنشين و معصومي که مخصوص خودش بود رو به ما زد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و هنگ جو به اتاق مشترکمون رفتيم.من همه چيز رو براي هنگ جو تعريف کردم. بعد از تموم شدن حرفاي من هنگ جو با عصبانيت بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعني چي؟اون واقعا درک نداره؟چطور تونسته همچين چيزي بگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان با گفتن اين حرف ها دور اتاق راه ميرفت.به نظر مي آمد هنگ جو بيشتر با خودش حرف ميزند تا با من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هنگ جو آروم باش.چرا اينقدر عصبي هستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ عصبي نباشم؟توي پارک ولت کرده رفته.انگار از دماغ فيل افتاده.حتي به خودش زحمت نداده که قبل از دادن اين پيشنهاد يه کم فکر کنه.اون از عمد اين کار رو کرده. کمتر کسي توي اين مواقع جواب مثبت ميده.اونم توي اين سن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو الان به جاي اينکه به من کمک کني داري ناراحتم ميکني.من به اندازه ي کافي حالم بد هست.لطفا تو ديگه بدترش نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن اين حرف ها هنگ جو که به خودش آمده بود به طرفم اومد تمام اون خشم توي چشماش به محبت و دلسوزي تبديل شده بود.روبروي من ايستاد و بغلم کرد.آغوشش مثل هميشه گرم بود.مثل هميشه همان آغوش دختري بود که من به اندازه ي خواهرم دوستش داشتم.آغوش تنها رازدار و غمخوار من.اگر او و خانواده اش نبودند من و شهرزاد خواهرم نميدانستيم در ايران در آن روزهاي طاقت فرسا چه کار کنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو:شايد بهتره به بابام بگيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه هنگ جو اين کارو نکن.اگه عمو بفهمه خيلي عصباني ميشه.اونوقت ممکنه که کار اشتباهي کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره حق با توئه.اون تورو خيلي دوست داره.اگه اين رو بشنوه يه بلايي سر جون سو مياره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بايد بهش زنگ بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه.اينجوري خودت رو سبک ميکني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ولي تو که ميدوني من چقدر جون سو رو دوست دارم.نميخوام از دست بدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خيلي خب.هر کاري دوست داري بکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جون سو زنگ زدم.اما تلفنش رو جواب نداد.خواستم اس ام اس بزنم که هنگ جو مانع شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همين کافيه.شمارت رو که ببينه ميفهمه.بيا بريم پيش شهرزاد.اون از تو بزرگ تره و شايد بتونه کمک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين فکر به سمت اتاق شهرزاد رفتيم و در زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد؟ميشه بيايم داخل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ البته.بياين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و هنگ جو مثل دو تا خلافکار توي اتاق رفتيم.?تا ? تا کتاب بزرگ و حجيم جلوي شهرزاد باز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ داري درس ميخوني؟تا اين موقع شب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد:مجبورم.از وقتي که امتحان قبلي ماکسيمم بودم استادم بهم گفته که اين يکي رو هم بايد بالاترين نمره شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو:آره تو پرستاري رو خيلي دوست داري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد ابرويي بالا انداخت و گفت: براي همينه که دارم درس ميخونم.حالا چکارم دارين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو :راستش ما ميخوا......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش را با ضربه ي آرنج من قطع کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ا....راستش هيچي.من و هنگ جو فقط ميخواستيم حالت رو بپرسيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حالم رو بپرسين؟تو من رو امروز صبح ديدي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه....ميدوني.....خوب ما بايد بريم بخوابيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـشما ها چرا اينقدر عجيب شدين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ما؟نه....هيچي....به درس خوندن ادامه بده.شب بخير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هنگ جو رو کشيدم و از اتاق بيرون اومديم.هنگ جو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا بهش نگفتي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ديدي که.سرش خيلي شلوغ بود.اون به اندازه ي کافي گرفتاري داره.نميخوام مشکل منم بهش اضافه بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـولي اون خواهرته.ميتونه کمکت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شايد بعد بهش بگم.ولي الان نميخوام حواسش رو با مشکل خودم پرت کنم.اون بايد درس بخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقمون برگشتيم.هنگ جو براي عوض کردن بحث گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستي من و تو که لباس رسمي نداريم.بيا براي مهموني فردا بريم خريد.صبح خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ با خريد موافقم اما با صبحش موافق نيستم.فردا صبح بايد برم کتابخونه.بعد از ظهر خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوبه.به چيز ديگه اي هم فکر نکن.فعلا شب بخير.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شب بخير

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا الان ? تا کتابخونه رو گشته بودم که کتاب ادبيان باستان کره رو پيدا کنم.اما اين کتاب خيلي کمياب بود.تصميم گرفتم کتابخونه ي مرکزي رو آخرين کتابخونه اي که ميرم قرار بدم.تا قرارم با هنگ جو فقط يه ساعت وقت داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي کتابخونه ي مرکزي از متصدي در مورد کتاب مورد نظرم سوال کردم اما اون گفت که کتاب رو دارن ولي فعلا کسي اون رو امانت گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي همين توي رديف هاي کتابخونه دنبال کتابي ميگشتم که شباهت هاي با اون کتاب داشته باشه.همراه با رديف ها جلو ميرفتم و حواسم به اطرافم نبود که با پسري با ابرو هاي شيطاني که کتاب هاي سنگيني توي دستش بود برخورد کردم.درد شديدي رو توي شانه ام احساس کردم.کتاب هاي پسرهم پخش زمين شده بود.رو به پسر گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حواست کجاست ؟جلوت رو نگاه کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:مگه خودت نگاه ميکردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو اول به من خوردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:ولي کتاب هاي من خراب شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کتاب که مهم نيست.شانه ي من خورد شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ يعني شانه ي تو از کتاب هاي من مهم تره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميخواستم جوابش را بدهم که متصدي اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه خبره اينجا؟يا هردوتون ساکت شين يا از اين کتابخونه برين بيرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هشدار متصدي هر دو ساکت شديم.اون پسر نشست تا کتاب هاش رو جمع کنه.منم براي اينکه شرمنده ش کرده باشم چندتا از کتاب هارو جمع کردم.هنگام برداشتن کتاب ها متوجه شدم که اون ها کتاب هاي ادبي بودن.پسر کتاب هاش رو برداشت و وقتي از جلوي من رد ميشد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر نکن به خاطر اين کارت بهت مديون ميشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ي پررو.دوست داشتم حالش رو بگيرم ولي وقت نداشتم.چندتا کتاب از قفسه بيرون کشيدم و سر يکي از ميز ها نشستم تا يه نگاه سرسري به هر کدوم بکنم.از ديشب تا حالا همش بدبياري بوده.جون سو هم که جواب تلفن هام رو نميداد.بعد از نگاه کردن به کتاب ها ? تا رو انتخاب کردم و به سمت ميز کتابدار رفتم که حالا صف کوچيکي جلوش بسته شده بود.با خودم گفتم(همين رو کم داشتم.خيلي وقتم زياده....)صف کم کم تمام شد تا اينکه فقط يه نفر جلوي من ايستاده بود و ميخواست کتابي رو که امانت گرفته برگردوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابدار:اسمتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هان چو يانگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ براي برگردوندن کتاب اومدين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله.ادبيات باستان کره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نميشد.کسي که کتاب رو امانت گرفته بود الان جلوي من ايستاده بود و ميخواست کتاب رو پس بده.بعد از اين همه بدبياري يک اتفاق خوب افتاد.پسر کتاب را تحويل داد و رفت.نوبت به من رسيد.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشيد خانوم.کتابي که اين آقا.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خانوم کتاب ادبيات باستان کره رو ميخواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم ببينم که کي حرفم رو قطع کرده که با پسري قدبلند که موهاش رو توي صورتش ريخته بود و ابروهاي شيطاني داشت روبرو شدم.همان پسري بود که چند دقيقه پيش با او دعوا کرده بودم!پسر وقتي من رو ديد با طعنه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه اتون بهتره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابش رو ندادم و به کتابدار کفتم:خانوم من کتاب ادبيات باستان کره رو ميخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:ولي من اين کتاب رو زود تر خواستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اقاي نسبتا محترم من جلو تر از شما هستم.صف رو نميبينيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر برگشت و رو به کتابدار لبخند جذابي زد گفت من عجله دارم خانوم.کتاب رو نميدين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم:اتفاقا منم عجله دارم.کتاب رو بدين به من لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما همان يک لبخند پسر کار خودش رو کرده بود لبخندي که قلب هر دختر ساده اي را به آتش ميکشيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابدار بعد از مدتي کلنجار رفتن با خودش رو به من گفت:متاسفم خانوم ايشون زودتر گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ يعني چه؟خانوم اين کارتون چه معني داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـمتاسفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کتاب رو به اون داد.من مات و مبهوت به اونها نگاه ميکردم.پسرکتاب رو گرفت و با حالتي پيروزمندانه پوزخندي زد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب هاي توي دستم رو محکم به ميز کتابدار کوبيدم و از کتابخونه بيرون اومدم.سريع تاکسي گرفتم و به سمت محل قرارم با هنگ جو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو جلوي پاساژ منتظر من بود.همين که رسيدم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه عجب.خانوم تشريف آوردن.کجا بودي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هنگ جو الان اعصابم خورده.فعلا بيا بريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خيلي دختر سخت پسندي بودم بعد از ? ساعت گشتن توي پاساژ به خاطر محدود بودن وقتمون مجبور شديم که سريع لباس انتخاب کنيم.هنگ جو يه لباس ارغواني با کت مشکي خريد که تا زانويش بود و منم لباس بلند ليمويي خريدم که خيلي زيبا بود.بعد از خريدن لباس برگشتيم خونه و آماده شديم تا به مهمونيه هنگ کي بريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف تصور من اجرا در تالار بزرگ و رسمي بود.من حدس ميزدم که اف تي آيلند آهنگ هاي آرومشون رو اجرا کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي که جلوي در رسيديم و کارت دعوت رو به نگهبان داديم دو نگهبان در رو براي ما باز کردن و من و هنگ جو مثل دو پرنسس وارد شديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تالار بسيار بزرگ و زيبايي بود.دور تا دور تالار با شمع هايي که به ديوار آويخته شده بودن تزيين شده بود.ميز بزرگي هم از غذاهاي رنگارنگ و گران کنار تالار قرار داشت.من و هنگ جو دو دختر شيطون و آتيش پاره بوديم براي همين تظاهر به سنگين و با وقار بودن برامون سخت بود.ولي به خاطر هنگ کي بايد جلوي خودمون رو ميگرفتيم.نگاهي به هنگ جو کردم که شيطنت از چشمهاش ميباريد.ميدونستم ميخواد کاري بکند که ما رو تو دردسر ميندازه.نگاه چپي بهش کردم.شانه اي بالا انداخت و از پيشم رفت.با خودم گفتم خدا بهمون رحم کنه!در همين افکار بودم که صداي تشويق جمعيت بلند شد و اف تي آيلند به رهبري هنگ کي وارد شدن.از اين که چنين پسر عمويي دارم به خودم افتخار کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اف تي آيلند اولين اجرايش را داشت و همان طور که من حدس ميزدم آهنگ آرومي رو خوندن که با جو مهموني هماهنگي داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون مردي بالاي سکو رفت و ورود سفير چين به همراه دختر و دامادش رو اعلام کرد.در ها باز شدن و سفير اول از همه وارد شد و بعد از اون دخترش در حالي که دست مردي کره اي را گرفته بود وارد شد.چيزي رو که ميديدم باور نميکردم.امکان نداشت.حالا ميفهميدم که چرا جواب زنگ ها و اس ام اس هاي من رو نميداد!مرد با نامزدش رو مبلي نشستند و من در دلم دعا ميکردم که دستاي هم رو ول کنن.اما اين اتفاق هرگز نيافتاد.سفير چين سخنراني رو شروع کرد ولي من هيچ چيز نفهميدم و همچنان به اون دو نفر نگاه ميکردم که شبيه عاشق هاي چند ساله بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آيا چشمام درست ميديدن.؟مي تونستم به چشمام اعتماد کنم؟نه.....اين يه خواب بود.حتما يه کابوسه.اون به من خيانت نميکنه.اون من رو دوست داره.کاش الان هنگ جو کنارم بود و نيشگونم ميگرفت.کاش زمين دهن باز ميکرد و من رو در خودش فرو ميبرد.در اون لحظه زمان ايستاده بود.دنيا دور سرم ميچرخيد.هيچ حسي نداشتم.فقط احساس ميکردم دارم ميسوزم.احساس ميکردم دارن من رو آتيش ميزنن.بالاخره از روي مبل بلند شدن.متوجه شدم که سالن رو تاريک کردن.تمام چراغ ها خاموش بود و فقط نور شمع هاي روي ديوار سالن رو نيمه روشن ميکرد.زوج هاي زيادي براي رقصيدن به وسط تالار رفتن که دختر سفير چين و نامزدش هم جز اونها بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ کي شروع به خوندن کرد و من غرق در آهنگ به اون دو نگاه ميکردم که عاشقانه ميرقصيدن.اختيار هيچ کدوم از اعضاي بدنم رو نداشتم.پاهام بدون اجازه ي من به اونها نزديک ميشد.مثل يک خواب کودکانه بود.خوابي که انتظار داشتي هر لحظه بيدار شوي و جيغ بزني.بعد مادرت بياد و تو رو بغل کنه و بهت بگه (چيزي نيست آروم باش دخترکم.)اما مادر من کجا بود؟نه خودش بود و نه آغوشش.جلوي اونها ايستاده بودم و خيره به صورت جون سو نگاه ميکردم.اول متوجه من نشد ولي همين که مرا ديد مثل برق گرفته ها از جا پريد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ش...شيدا...تو....تو اينجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياراي حرف زدن نداشتم.دوست داشتم خيلي چيز ها بگم.دوست داشتم بزنم توي گوشش بهش بگم:چرا؟چرا با من اين کا رو کردي.چطور تونستي؟اصلا چطور روت شد؟مگه نگفتي دوستم داري؟مگه نگفتي که من باعث خوشحاليت ميشم؟کي بود که عاشق من بود؟همه رو يادت رفت؟همه ي حرف هايي که زدي دروغ بود؟همه ي خاطره هايي که با من داشتي الکي بود؟دوست داشتم سرش داد بزنم.دوست داشتم اينقدر بزنمش که خسته شم.ولي هيچ کدوم از اين کار ها رو نکردم.فقط مبهوت و ساکت سرجام ايستاده بودم بهش نگاه ميکردم.تا حالا خودم رو اينقدر ناتوان نديده بودم.خيلي تحقير شده بودم.و با سکوتم خودم رو ناچيز تر نشون ميدادم.ولي هيچ کاري نمي تونستم بکنم.چون اختيار زبونم دست خودم نبود.همونطور که اختيار مغزم دستم نبود و پاهام که من رو به اينجا کشيده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش ميکردم و به خودم ميگفتم که نبايد گريه کنم.نه نبايد خودم رو ضعيف نشون ميدادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون سو:حا.......حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شيدا ميفهمم ولي اينجا جاش نيست.بيا بريم بيرون صحبت کنيم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چي ميفهمي؟چطور فهميدي که به من خيانت کردي؟اما جوابم باز هم سکوت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر که گيج شده بود چيزي رو به چيني پرسيد و جون سو اون رو آروم کرد و سپس رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا چيزي نميگي؟خوبي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبم؟خوبممممم؟چطور ميتوني همچين چيزي بگي؟ولي باز هم سکوت جوابم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون سو:بيا بريم بيرون حرف بزنيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي آهنگ همچنان تو گوشم بود.بالاخره صدام رو پيدا کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ن...نه.ما جايي نميريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همين زمان صداي ديگري رو شنيديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ عزيزم اينجايي؟کي اومدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت صدا برگشتم که از پشت سرم ميامد.در آن تاريکي سالن چيزي نديدم.سايه ي آن شخص جلو تر اومد.نمي دونستم اون طرف کيه که من رو عزيزم صدا ميکنه .سايه باز هم جلو تر اومد و دقيقا روبروي من ايستاد و در حالي که مستقيما به چشم هاي من نگاه ميکرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشگلم چرا اينجا ايستادي؟دوستامون اون طرف سالن منتظرن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من در نور کمي که از شعله ي شمع هاي روي ديوار ساطع ميشد دوباره اون ابرو هاي شيطاني رو تشخيص دادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل دوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوشگلم چرا اينجا ايستادي؟دوستامون اون طرف سالن منتظرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدايا اين يه خواب بود؟واقعا جون سو به من خيانت کرده بود؟چرا همه چيز قاطي شده بود؟اين ديگه از کجا پيداش شد؟مگه اين يه مهمونيه ويژه نيست؟تمام اين سوالات همه در يه لحظه از ذهنم عبور کرد.با روشن شدن چراغ ها مطمئن شدم که اين خواب نيست.مات و مبهوت جلوي جون سو و نامزدش و البته پسر ابرو شيطاني ايستاده بودم.جون سو هم مثل من تعجب کرده بود.تعجب من وقتي بيشتر شد که پسر دستش رو دور کمر من انداخت و خودش رو به من نزديک تر کرد.با حالت خاصي پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اين ها دوستاتن؟پس چرا تا حالا من نديدمشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هاج و واج نگاهش ميکردم.نه.....خدايا اين ديگه خيلي بود.اين همه شوک رو با هم نمي تونستم تحمل کنم.پسر باز گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميخواي دوستات رو به من معرفي کني عزيزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ديدن سکوت من ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکالي نداره بيا بريم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با فشاري به کمرم من رو با خودش به اون طرف سالن برد و جون سو که همچنان هاج و واج به ما نگاه ميکرد رو تنها گذاشت.يه کم که از جون سو دور شديم دستش رو از دور کمرم برداشت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالت خوبه؟وقتي تو کتابخونه ديدمت با خودم فکر کردم که چه دختر جسوري هست ولي الان با ديدن سکوتت نظرم عوض شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من باز هم چيزي نگفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون کمي صداش رو بالاتر برد و با عصبانيت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعني اينقدر بدختي که بعد از ديدن خيانت دوست پسرت هم ساکت موندي؟بيچاره اون بهت خيانت کرده اونوقت تو الان هم چيزي نميگي؟هميشه اينقدر ضعيف بودي؟هميشه به بقيه اجازه ميدي که بهت خيانت کنن؟تعجبي نداره که دوست پسرت ولت کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه صبرم تموم شد.تحمل اون همه توهين رو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نظرت رو واسه خودت نگه دار.برام مهم نيست که تو در مورد من چي فکر ميکني.حد خودت رو بدون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميدونم توهين هاي اون باعث شد که من دوباره خودم رو پيدا کنم يا چيز ديگه اي بود.ولي احتمالا اون اين قدرت رو به من داده بود.ولي هر چي که بود باعث شد تا من دوباره متوجه موقعيت خودم بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:آهان اين شد.دوباره شدي همون دختر جسوري که امروز توي کتابخونه ديدم.ولي اين عصبانيت رو بايد سر اون خالي ميکردي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حرفاش اهميتي ندادم که دوباره پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميخواي بريم يرقصيم؟من رقص تانگو رو خيلي دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه چپي بهش کردم و اون خنديد.با چشمام دنبال هنگ جو ميگشتم که پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال کسي ميگردي؟هرکي هست بهش زنگ بزن و بگو که رفتي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دست مرا گرفت و دنبال خودش به طرف در کشيد.جلوي در برگشتم که آخرين نگاهم رو به داخل سالن براي پيدا کردن هنگ جو بندازم که چشمام به هنگ کي افتاد که به من نگاه ميکرد.توي چشماش يه چيز عجيبي بود.يه چيزي مثل غم و اندوه....همراه با نگراني.يه چيزي توي چشماش بهم ميگفت که نه......اينکار رو نکن.چشماش من رو جادو کرده بود.اون چشماي معصومي که باعث ميشد من نتونم نگاهم رو ازش بگيرم.اما در آخر خودم رو از اسارت چشماش آزاد کردم و به محيط بيرون از تالار پا گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هواي بيرون توي اين شب هاي تابستاني کمي سرد شده بود.لباس من هم نازک و بي آستين بود.به خودم لرزيدم. نميدونم از سرماي هوا بود يا از سرماي ضربه ي روحي اي که خورده بودم.پسر کتش را در آورد و دور بازوهاي من انداخت.نميدونستم در مقابل اين حرکت چيکار کنم.ترجيح دادم که چيزي نگم و محبتش رو قبول کنم.بي حس تر از اون بودم که در مقابل اين عکس العمل نشون بدم.پسر به نگهبان چيزي گفت و اون هم رفت تا ماشين رو بياره.نميخواستم که با ماشين اون برم خونه براي همين گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنون ميشم اگه برام يه تاکسي بگيري.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ يعني من اين اينقدر بي لياقتم که حتي نميذاري ببرمت خونتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه من منظورم اين نبود.حالم بدتر از اوني هست که بخوام بحث کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـخوب پس جاي هيچ بخثي باقي نميمونه.شما چند لحظه منتظر ميموني تا ماشين بياد منم قول ميدم که با بيشترين سرعتي که ميتونم برسونمت خونه.قبول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشين اومد و جلوي من و پسر ايستاد.با اصرار گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه نميتونم ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ميخواستم مقاومت کنم که همان موقع در تالار پشت سرمان باز شد و جون سو به همراه دختر سفير چين از در بيرون اومدن.نميدونستم چرا يه دفعه اين تصميم رو گرفتم فقط اين رو ميدونم که اين تصميمي نبود که عقلم گرفته باشه.رو کردم به پسر و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نميخواي در رو برام باز کني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون که اول متوجه نشده بود برگشت و نگاهي به پشت سرش انداخت.با ديدن جون سو لبخندي به من زد و در ماشين رو باز کرد.راننده ي پارکينگ از ماشين پياده شد و پسر به جاي اون سوار شد.گاز داد و ما کم کم از اون تالار لعنتي دور شديم ولي چيزي رو که نمي تونستم از ذهنم پاک کنم نگاهي بودکه هنگ کي در آخر به من کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سرم رو به صندلي ماشين تکيه دادم.و چشمام رو بستم.در همون حالت يکي از هزاران سوالي که توي ذهنم بود رو ازش پرسيدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطوري تونستي به اون مهموني بياي؟من شنيده بودم که اين مهموني براي افراد ويژه ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ پدر يکي از دوستاي قديميم از افراد رده بالاي وزارت خونه است.از من هم خواست که برم.من هم درست نديدم که درخواستش رو رد کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطوري اون کار رو کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کدوم کار؟اين که تظاهر کردم که دوستتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره همون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خب وقتي دو تا دختر خوشگل وارد تالار شدن تو اولين چيزي بودي که نگاه هر کسي رو به خودت جلب ميکردي.من تو رو ديدم اما تو من رو نديدي.وقتي داشتم ميومدم به طرفت فهميدم که قيافت خيلي برام آشناست و وقتي خوب فکر کردم ياد کتاب هاي بيچاره ام افتادم!بعد نزديکتون که اومدم حرفاتون رو شنيدم ولي شما توي اون نور کم من رو نمي ديدين.براي همين گفتم يه تفريحي کرده باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چشمام رو باز کردم و با عصبانيت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفريح کرده باشي؟امشب بدترين شب زندگيه من بود اونوقت تو ميگي تفريح کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خيلي خب بابا.حالا چرا عصباني ميشي؟داشتم شوخي ميکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اصلا شوخيه قشنگي نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره سکوت بود که بينمون حاکم شد.بعد از چند دقيقه اين دفعه اون شروع کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونتون کجاست؟از کدوم طرف برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه يادم اومد توي ماشين اون هستم و تظاهر هم تموم شده.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لطفا من رو کنار ايستگاه اوتوبوس پياده کن.تا همين جا هم ازت ممنونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گفتم که.اينقدر مرد هستم که نذارم يه خانوم اين موقع شب تنها بره خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصرار رو بي فايده ديدم و همين طور حالم هم به قدري مساعد نبود که بتونم با اتوبوس برم براي همين ديگه چيزي نگفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو همه چيز رو خراب کردي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:چي؟هه ....مثل اينکه هنوز متوجه موقعيتت نشدي.اون به تو خيانت کرده نه من.من سعي کردم کمکت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ميشه اينقدر اون کلمه رو به زبون نياري؟من نيازي به کمک تو ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کاملا مشخص بود که داشتي از خودت دفاع ميکردي.حتما اوني هم که لال موني گرفته بود و هيچي نمي گفت من بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بسه.خفه شو عوضي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اينقدر ضعيف شده بودم که خودم از خودم بدم اومد.اشک بود که از چشمام جاري شد . من به خودم لعنت فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نگه دار ميخوام پياده شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اون حتي نگاهم هم نکرد و سرعت ماشين رو بيشتر کرد.داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم نگه دار ميخوام پياده شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا مثل بچه هاي خوب نميشيني و به گريه کردنت ادامه بدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه نمي دونستم چي بگم.از اين همه تحقير به ستوه اومدم.همه من روتحقير ميکردن.جون سو من رو مثل يه تيکه آشغال دور انداخت و اين هم که حتي اسمش رو نمي دونستم داشت به من توهين ميکرد و من بي پناه و بي چيز فقط گوش ميدادم و شاهد خورد شدن خودم بودم.من گريه ميکردم و اون که عصبانيتش کمتر شده بود دستمالي رو از جيبش در آورد و به سمت من گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگير اشکات رو پاک کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اکراه دستمال گرفتم.به خودم فشار مياوردم که هق هق نکنم و فقط در سکوت اشک ميريختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گفتم که ديگه گريه نکن.من نميتونم ببينم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حتي بايد به خاطر گريه کردن هم از تو اجازه بگيرم؟دست از سرم بردار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اين دست من.اينم سر تو.من چيکار به سر تو دارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حالم خراب تر از اوني هست که بخوام بخندم.پس اين خوشمزه بازي هات رو بذار براي بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:پس تو ميخواي بعدا هم من رو ببيني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اصلا.خدا نکنه.بپيچ راست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خونه رسيديم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:واااااي.چه خونه ي بزرگي دارين.بايد خوانواده ي پولداري داشته باشي.پدر و مادرت چه کارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي نگفتم و سرم رو پايين انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر:اوه خدا.واقعا متاسفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مرسي از اين که من رو رسوندي و مرسي از اين که همه چي رو خراب کردي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هه.حالا بيا و خوبي کن.راستي اسم من......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه.....نيازي نيست بگي.ترجيح ميدم ندونم.چون نميخوام ديگه با تو برخورد کنم.اگه هم توي خيابون ببينمت بهت سلام نمي کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خيلي خوب مهم نيست.خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشين پياده شدم و در خونه رو باز کردم.بالاخره بعد از اون همه سختي به خونه ي امن و پر آرامش خودم رسيدم.توي راهرو زن مهربوني که به اندازه ي مادرم دوسش داشتم به استقبالم اومد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام گلم.خوبي؟چرا قيافت اينقدر داغونه؟هنگ جو کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سلام زن عمو.چيزي نيست فقط يه کم سرم درد ميکنه.هنگ جو يه کم بيشتر موند.من اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خيلي خب.اشکالي نداره برو استراحت کن تا منم برات قرص بيارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي اتاق مشترکم با هنگ جو روي تختم ولو شدم.من و هنگ جو اينقدر به هم وابسته بوديم که با وجود خونه ي به اين بزرگي و اتاق هاي زيادي که داشت توي يه اتاق با هم ميخوابيديم.گرچه اتاق ما به قدري بزرگ بود که به اندازه ي دو تا اتاق بود.روي تخت دراز کشيده بودم و چشمام رو بسته بودم که چند تقه به در خورد و شهرزاد با يه ليوان آب و قرص اومد توي اتاق.کنار تختم نشست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سلام.پاشو اين قرص رو بخور زن عمو گفت که سرت درد ميکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ سلام.آره داره منفجر ميشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و قرص رو خوردم.پرسيدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا امشب نيومدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خيلي کار داشتم.از هنگ کي عذر خواهي کردم و بهش گفتم که نميتونم بيام.خوش گذشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم(آره اگه بدوني چقدر خوش گذشته اصلا باورت نميشه.الخص من يکي که کلي حال کردم.)با اين حال گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اي...خوب بود.خوش گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد با حواس پرتي گفت:راستي هنگ جو کجاست؟چرا اون نيومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع تلفن شهرزاد زنگ زد:الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هنگ جو تويي؟کجايي دختر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره اينجاست.گوشي.....شيدا هنگ جو کارت داره.خيلي هم نگرانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ الو هنگ جو سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چه سلامي؟کجا رفتي؟چرا يهو غيبت زد؟نگفتي من سکته ميکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آروم باش بابا.الان سرم درد ميکنه.وقتي اومدي بهت ميگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي رو قطع کردم و دوباره چشمام رو بستم که شهرزاد بره اما اون که متوجه شده بود چيزي من رو اذيت ميکنه با اصرار پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي نيست که بخواي به من بگي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مثلا چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نميدونم هر چيزي.چيزي که اين اواخر از من قايم ميکني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه چيزي نيست.لطفا داري ميري اون چراغ رو هم خاموش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرزاد بحث رو بي فايده ديد و رفت.من هم در تنهايي و تاريکي تا وقتي که خوابم برد اشک ريختم و گريه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود تر از هنگ جو از خواب بيدار شدم.سرم هنوز هم يه کم درد ميکرد و چشمام به خاطر گريه کردن پف کرده بود.به هنگ جو نگاه کردم که مثل فرشته هاي معصوم خيلي آروم خوابيده بود.تو خواب شخصيتش کاملا با اون دختره شيطوني که بود فرق ميکرد.ساعت ? صبح بود و من به آشپزخونه رفتم تا با عموم صبحانه بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ صبح بخير.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو رفتم و صورت عموم رو بوس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ صبح بخير دختر گلم.برنامه ي امروزت چيه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نشستن توي خونه و کلنجار رفتن با کتاب هام.امروز خسته ام.نميخوام برم بيرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ مگه دانشگاه نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ امروز کلاسمون تشکيل نميشه.زن عمو کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هنوز خوابه.من موندم که خوابيدن تا ديروقت چه کيفي ميده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ عمو خواب صبح خيلي حال ميده.البته شما که هميشه سحرخيز بودي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اينکه خدمتکار صبحانه ي مفصلي درست کرده بود ولي اشتهايي به خوردن نداشتم.ولي ميدونستم که براي جواب دادن به سوال هاي هنگ جو بايد انرژي داشته باشم.دو لقمه خوردم اما ديگه نتونستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو:چرا نميخوري عزيزم؟دوست نداري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه عموجون اشتها ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا؟هرچي ميخواي بگو تا خدمتکار برات درست کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه مرسي واقعا ميل ندارم.روز خوبي داشته باشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو هم همينطور عزيزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اتاقم در طبقه ي دوم رفتم.از صداي باز کردن در هنگ جو از خواب بيدار شد.با خودم گفتم(خدايا کمکم کن که شروع شد.)البته هنگ جو تنها کسي بود که من باهاش راحت بودم و ميتونستم درد و دل کنم.توي اتاق رفتم و روي تخت هنگ جو نشستم وبا اينکه يادآوري تک تک خاطرات ديشب مثل خنجري بود که در قلبم فرو ميرفت اما شروع کردم به گفتن همه ي اون چيزي که مثل باري بر دوشم بود.همه چيز رو گفتم.از عشق تا نفرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افسرده روي تختم نشسته بودم و به کتاب هايي که جلوم بود خيره شده بودم ولي حتي يه کلمه از نوشته هاي کتاب رو هم نفهميده بودم.صبحانه رو که درست نخورده بودم اشتهايي هم براي خوردن ناهار نداشتم.هنگ کي از ديروز تا حالا حتي تلفن هم نزده بود.اصلا نمي تونستم چشماش رو فراموش کنم.حالت نگاهش که با من حرف ميزد همه مثل فيلمي از جلوي چشمام رد ميشد.به ساعت نگاه کردم.?:?? عصر بود. هنگ جو بعد از حرفاي من خيلي ناراحت شده بود و بعد از کلي گريه کردن براي اينکه من از اشکاش ناراحت نشم به بهانه ي دوستش رفته بود بيرون.آه هنگ جو اگه بدوني چقدر بهت نياز دارم.به حرفات که من رو آروم کني و به آغوشت که پناهگاه منه.ولي درکت ميکنم و ميفهمم که چقدر براي من ناراحتي و من رو درک ميکني.تو اين فکرا بودم که موبايلم زنگ زد شماره رو که ديدم نفسم بند اومد.جواب ندادم ولي اون دست بردار نبود.جون سو بود که مدام زنگ ميزد و هر چي من جواب نميدادم او بازهم کار خودش رو ميکرد.بعد از ? بار زنگ زدن بهم اس ام اس داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(ميدونم که نميتوني من رو ببخشي اما من جلوي در خونتون منتظر ميمونم تا بياي بيرون.کارت دارم.خواهش ميکنم بيا.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهميتي ندادم و دوباره در فکر فرو رفتم.يک ساعت بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(من هنوزم اين بيرونم.بيا.خواهش ميکنم.بايد يه چيزي بهت بگم.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براي سرگرم کردن خودم کتاب ميخوندم و فيلم ميديدم اما فکرم اون بيرون بود.چون که هنوز دوسش داشتم.يک ساعت و نيم بعد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(شيدا من توي کافي شاپ نزديک خونتونم.التماس ميکنم.بيا قشنگم.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه نمي دونستم چيکار کنم.فکر اون از سرم بيرون نميرفت.تصميم گرفتم بخوابم.اينقدر غلت خوردم تا آخر خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتي از خواب بيدار شدم ساعت ??:?? دقيقه بود.هنگ جو وقتي من خواب بودم اومده بود و روي تخت کناري خوابيده بود.کنارش رفتم و مثل هميشه وقتي که خوابه نگاش کردم.همون موقع اس ام اس ديگه اي برام اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( کافي شاپ رو بستن ومن مجبور شدم بيام بيرون.الان توي خيابونم.شيدا کم کم داره سرد ميشه.بدون تا وقتي که بياي بيرون منتظرت ميمونم.حتي اگه شده تا صبح از اينجا نميرم.ميخوام واسه آخرين بار ببينم.تا باهات حرف نزنم نميرم.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودخوري دوباره شروع شده بود.اگه واقعا نميرفت چي؟اگه مريض ميشد چي؟ به شدت نگرانش بودم.توي اين يه سالي که با هم بوديم اين شناخت رو ازش داشتم که وقتي يه چيزي رو ميگه تا عمليش نکنه آروم نميشه و هميشه هم پاي هر حرفي که ميزد مي استاد.شايد کل خونه رو ?? بار دور زدم و به خودم لعنت ميفرستادم.اگه هنگ جو بيدار بود امکان نداشت اجازه بده برم ولي اون الان خواب بود و من تصميم گرفتم که يه بار براي هميشه خودم رو راحت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم به اتاقم برگشتم و کتم رو برداشتم چون شب هاي سئول الان که پاييز نزديک بود سرد تر شده بود.آروم از پله ها پايين اومدم و خدا خدا ميکردم که کسي بيدار نشه.مثل دزد ها در رو آروم باز کردم و وارد جايي شدم که چند متر اون طرف تر جون سو منتظرم بود.به خودم قول دادم که در هر شرايطي جلوي اون گريه نکنم.بالاخره به جايي رسيدم که جون سو منتظرم نشسته بود.صورتش مثل گچ سفيد شده بود و به درختي تکيه داده بود و چشماش رو بسته بود.لبهاش بيش از حد سفيد شده بودن.به نظر ميومد تب داره جلو رفتم و دستم رو روي پيشانيش گذاشتم.درست حدس زده بودم دماي بدنش خيلي بالا بود و تب داشت.از تماس دست من با پيشانيش چشماش رو باز کرد و با صدايي که به سختي شنيده ميشد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره اومدي.ميدونستم که مياي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ منم هميشه ميدونستم که مرغ تو يه پا داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمکش کردم که بلند شه.هنوزم نميتونستم که ازش متنفر باشم.ولي با خودم گفتم که امروز بي رحم ترين آدم دنيا ميشم.با هم رفتيم و توي پارک نزديک به خونمون نشستيم.اون هنوزم ميلرزيد ولي من براي اين که نشون بدم که نگرانش نيستم ديگه چيزي نگفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوب من منتظرم.اميدوارم چيز مهمي باشه که من رو به خاطرش اين وقت شب تا اينجا کشوندي.فقط تا ميتوني عرضت رو خلاصه کن چون زود بايد برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهي از سر بيچارگي به من انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ همين؟به خاطر همين گفتي بيام؟که بگي متاسفي؟از چي متاسفي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من واقعا متاسفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندي زدم که مايه تعجب اون شد.:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب من بايد چيکار کنم که تو متاسفي؟چه ربطي به من داره؟من اينقدر بيکار نيستم که نصفه شب برم تو خيابونا و به حرف هر کسي که ميخواد فقط بگه متاسفه گوش بدم.اگه کار ديگه اي بغير از گفتن متاسفم نداري من برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم که دستم رو گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لطفا بشين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره نشستم و به حالت منتظر بودن نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شيدا من....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اسم من رو به زبون نيار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ متاسفم.ولي من هنوزم دوست دارم.حتي وقتي که بهم جواب منفي هم دادي دوست داشتم.حتي وقتي که مجبور شدم تن به ازدواج با اون دختر بدم هم دوست داشتم.هميشه دوست داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سست شدم ولي خودم رو نباختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حتي وقتي که داشتي با اون دختره هم ميرقصيدي دوسم داشتي؟نه آقا من يه بار خر شدم و عاشق تو شدم ديگه اين اشتباهم رو تکرار نميکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزي نگفت و سرش رو پايين انداخت.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي خب.اين حرفا الان ديگه مهم نيستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ چرا مهمن.تو و عشقت هميشه براي من مهم ترين چيز بودين.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ براي همين ولمون کردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نه.بخاطر اين که مجبور شدم.به خاطر پدرم.چون شرکت اون ورشکست شده بود.يه نامرد همه ي پولاي بابام رو بالا کشيده بود و پدرم هم به خاطر بدهکاري افتاده بود زندان.چاره ي ديگه اي نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت من باعث شد که اون ادامه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ يکي از آشناهامون که با سفير چين رابطه ي نزديکي داشت به پدرم پيشنهاد کرد که من با دخترش ازدواج کنم اينجوري هم پدرم قرض هاش رو ميداد و آزاد ميشد هم من ميتونستم مقامي توي دستگاه هاي دولتي بدست بيارم.اولش قبول نکردم.پدرم خيلي به من التماس ميکرد و من بهش قول داده بودم که هر جوري هست يا رضايت طلبکار ها رو جلب کنم يا يه جوري پول جورکنم.اما اون مبلغ ها ميليون دلاري بودن و نه طلبکار ها رضايت دادن و نه من ميتونستم پول جور کنم.به فکر چاره بودم و دنبال پول.حاضر نبودم که تو رو ول کنم ولي وقتي که تلفن کردن و گفتن که پدرم حالش بد شده و از زندان بردنش بيمارستان نميدونستم بايد چي کار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چيزهايي که ميشنيدم رو نميتونستم باور کنم.يه لحظه دلم براش سوخت ولي دوباره به خودم نهيب زدم که بايد قوي باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ ....بعد از چند روز رفتم ديدن پدرم.اون خيلي پير تر شده بود.دلم براش سوخت و مجبور شدم سخت ترين تصميم زندگيم رو بگيرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اين که من رو بيخيال بشي و بري؟پس چرا قبلش ازم خواستي که باهات ازدواج کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اشکي روي گونه اش غلتيد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره.آره من ازت خواستم ولي تو رد کردي لعنتي.ميخواستم که مال من باشي.ميخواستم قيد همه چي رو بزنم و فقط با تو باشم.ميخواستم از خونوادم بگذرم تا کنار تو باشم.اگه تو قبول ميکردي اين کار رو ميکردم از همه چي ميگذشتم و فقط تو رو دوست داشتم اما تو قبول نکردي.تو همه چي رو خراب کردي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گريه اش هر لحظه شدت ميگرفت و دل من بيشتر براش ميسوخت با صدايي که از سر بي رحمي بي تفاوت شده بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نميتونستم با تو ازدواج کنم چون که ميخواستم يشرفت کنم و نميخواستم خودم رو اسير تو کنم .....خوب بعد چي شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من مجبور شدم اين پشنهاد رو قبول کنم با اون دختر که حتي ذره اي بهش احساس ندارم ازدواج کنم.دوست دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکش بيشتر شد.من هيچوقت تحمل گريه مرد ها رو نداشتم.آخه يه مرد اونم جون سو که در برابر مشکلات مقاوم بود چقدر بهش فشار اومده بود که جلوي من اک ميريخت.اون هيچ وقت پيش من گريه نکرده بود.باز هم بي رحم شدم توجهي به اشکاش نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ دوستم داري نه؟ولي من ديگه حسي بهت ندارم.حتي اگه اون موقع که ازم خواستي باهات ازدواج کنم هم اين ها رو ميدونستم باز هم بهت جواب رد ميدادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو بالا اورد و با حيرت نگاهم کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون نيستي.تو شيداي من نيستي.چرا اينقدر بيرحم شدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شيداي تو؟....من هيچوقت مال تو نبودم.هيچ وقت هم نخواهم بود. پرسيدي بيرحم شدم؟....جون سو باعث شد که بيرحم شم.تو به من ياد دادي که حتي ذره اي ارزشمند نيستي.خيلي بي لياقتي جون سو.خيلي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم که برم اما جون سو دوباره دستم رو گرفت.با بلند شدنم احساس کردم که سايه اي رو ديدم که خيلي سريع پشت يکي از درخت ها قايم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ شيدا من رو ببخش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گفتم اسم من رو به زبون نيار.دست کثيفت رو هم به من نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تک تک حرفايي که ميزدم يه چيزي توي قلبم تير ميکشيد.اما اون دستم رو ول نکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خواهش ميکنم.من...من خيلي دوست دارم.شيدا......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانيت دستم رو از توي دستش بيرون کشيدم و داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خفه شو.اسمم رو نگو.من هيچ وقت نمي بخشمت.جون سو هيچ وقت به خاطر اينکه قلبم رو شکوندي ازت نميگذرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم گفت:پس اون پسره چي؟اون نامردي که تو مهموني دستت رو گرفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اون فقط يه دوسته هر چي هم که باشه از تو مرد تره. حداقل اون به کسي که دوسش داره خيانت نميکنه.من هم دليلي نميبينم که بخوام رابطه ي خودم رو با اون برات توضيح بدم چون تو کسي نيستي که من خودم رو در برابرت مسول بدونم.اگه هر چيز ديگه اي هم بغير از اين باشه به تو ربطي نداره.زندگي شخصيه منه هر جوري که خودم بخوام تصميم ميگيرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شدت از اونجا دور شدم.حالا ديگه راحت شده بودم.حالا ديگه چيزي توي دلم نبود که بخوام داد بزنم.حتي تونستم اون رو هم عصباني کنم و به خاطر اين از پسر ابرو شيطاني ممنون بودم.اجازه دادم که قطرات اشکم جاري بشن.از عمد به طرفي رفتم که اون سايه رو ديده بودم.آروم به درخت نزديک شدم ولي شت اون کسي نبود.ولي من سايه اي رو ديدم ....شايد هم خطاي چشم بوده ...شايد هم من اينقدر دير اومده بودم که فرصت فرار رو بهش داده بودم.به هر حال هر کي که بود يا داشت من رو مي پاييد يا اصلا کسي وجود نداشته.آروم به سمت خونه رفتم از عمد يواش راه ميرفتم که حالم بهتر شه.احساس خفگي ميکردم از اينکه با جون سو اينقدر بيرحمانه حرف زده بودم متاسف بودم ولي پشيمون نبودم.باد خنکي که به صورتم ميخورد اشک رو روي گونه ام خشک کرد و باعث شد که احساس بهتري داشته باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيچاره جون سو.چقدر زجر کشيده بود.ولي من نميتونستم ببخشمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو رو که باز کردم چيزي جلوي در بود که توي اون تاريکي نفهميدم چيه.خدا رو شکر کردم که سگمون بسته بود وگرنه بدجوري توي دردسر ميافتادم.اون چيز رو که بنظر ميومد کتاب باشه برداشتم و با خودم به داخل بردم.هنگ جو هنوز خواب بود ولي از صداي پاي من چشماش رو باز کرد و با حالت خواب و بيداري پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کجا بودي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هيچ چي رفته بودم آب بخورم.بگير بخواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره پلک هاش رو هم افتاد و خوابيد.پشت ميزم نشستم و چراغ مطالعه رو روشن کردم......اصلا باورم نميشد.خداي من چه جوري......؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابي که جلوي من بود ادبيات باستان کره بود که مهر کتاب خونه ي مرکزي روش بود.اما اين کتاب که پيش.........

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر ابرو شيطاني.اون آدرس خونه ي من رو بلد بود.حتما کار اونه ولي آخه چرا؟اون که از من خوشش نمياد.هنوز تحقير ها و توهين هاش رو يادم نرفته بود.کتاب رو که ورق زدم کاغذي رو پيدا کردم که توي اون بود و با دست خط قشنگي نوشته بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(نميدونم از کجا شروع کنم.واقعا نميدونم.نميدوني که چقدر از حرف هايي که بهت زدم متاسفم.قبول دارم که زياده روي کردم.خب من اون روز خيلي عصباني شدم.از اين که ميديدم تو هيچ چي نميگي...از اين که مثل فرشته هاي معصوم اونجا ايستاده بودي و نگاه ميکردي از اين که از حق خودت و از زندگيت دفاع نکردي خيلي عصباني شدم.وقتي داشتم از پشت به ماجرا نگاه ميکردم خيلي سعي کردم که جلوي خودم رو بگيرم و اقدامي نکنم.اون خائن خيلي من رو عصبي کرد و باعث شد که حرف هايي بزنم که از ته قلبم نبودن.واقعا به خاطر حرفهام و توهين هايي که بهت کردم معذرت ميخوام.تو دختر خيلي پاکي هستي اون حق نداشت که با تو اين کار رو بکنه.آه...حتي الانم که بهش فکر ميکنم عصباني ميشم.اگه توي يه موقعيت ديگه بود حتما ميزدمش به خاطر اينکه اون قلب دختر پاک و معصومي مثل تو رو شکونده.نميدونم چرا ولي وقتي اون کار رو باهات کرد و تو ساکت بودي بهم برخورد احساس ميکردم يکي داره من رو تحقير ميکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر خوب توي کتابخونه بهت گفتم که بهت مديون نيستم ولي حالا فکر ميکنم که هستم.اين کتاب فعلا دست تو باشه وقتي که کارت تموم شد بهم برگردونش آخه بايد به کتابخونه بدمش.قوي باش و بجنگ.ومن رو هم به خاطر حرف هايي که زدم ببخش.دست خودم نبود يه دفعه عصباني شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستي ميدونم که نميخواستي ديگه من رو ببيني و اسمم رو بدوني ولي من قول ندادم که اسمم رو بهت نگم.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر پشيمون از حرفهاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کي بوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس پسر ابرو شيطاني اسم هم داشت!کي بوم!با حرف هايي که زد من رو آروم تر کرد.اين پسره يه تخته کم داشت ولي با همه ي اينها تا حالا که به من خيلي کمک کرده بود و به خاطر همين ازش ممنون بودم.لبخندي زدم و تو دلم گفتم:هه......اي ديوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل سوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله هاي خونه بالا ميرفتم که صداي موبايل هنگ جو رو شنيدم.پله ها رو دو تا يکي بالا رفتم و توي اتاقمون دنبال موبايل هنگ جو ميگشتم که روي تختش پيداش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ واي خدا مرسي.پس گوشيم رو خونه جا گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره هنگ جو روي تختت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ اوه فکر کردم دوباره گمش کردم.چه خوب که خونه ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ بله ديگه جنابعالي توي گم کردن گوشي مادرزاد ماهر به دنيا اومدي.تا حالا چند تا گم کردي؟?. ? تايي ميشه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ خوب من چه گناهي دارم؟تقصير حواس جمع خودمه.حالا يادآوري گوشي هاي بدبختم رو بي خيال.شيدا الان به موبايلم خيلي نياز دارم ميشه برام بياري به آدرسي که بهت ميگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نوکر خونه ي بابات سياه بود ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ حالا من يه بار يه خواهش از تو کردم.ببين چجوري رد ميکني.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کم نه.فقط يه بار؟جون خودت.به خدا شانست خيلي خوبه چون من هم ميخوام برم کتابخونه توي راهم برات ميارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ واي مرسي عزيزم.من هم باهات ميام کتاب خونه.خيلي گلي.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ هه.....ميدونم.ببين توي کتابخونه اذيت نمي کني ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ باشه باشه مثل بچه هاي خوب ميشينم کتاب ميخونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آفرين اگه بچه ي خوبي باشي برات شوکلات ميخرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ تو مثل اينکه خيلي عقبي.ديگه اون زمان هايي که بچه ها رو با يه شوکلات گول ميزدن گذشته خانوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ گرفتي ما رو.قطع کن بابا کار دارم.خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آماده شدم و موبايل هنگ جو رو گذاشتم توي کيفم و به سمت در رفتم.ولي يادم اومد که کتابم رو نبردم.برگشتم طبقه ي بالا که کتاب ادبيات باستان کره رو بردارم که نامه اي از توي اون بيرون افتاد.نامه رو برداشتم و براي بار ? خوندم.يادم به دو شب پيش افتاد که براي اولين بار اين نامه رو خونده بودم.لبخندي زدم و دوباره همون آرامشي که بعد از خوندن اين نامه سراغم ميومد سر تا سر وجودم رو فرا گرفت.دوباره به سمت در رفتم تا براي آخرين بار از کتاب باستان کره براي تحقيقم استفاده کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو کنار در يه پاساژ ايستاده بود و مثل پري خوشگل شده بود جلو رفتم و با حالت طلبکاري گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آهان پس خانوم قرار دارن که به موبايلشون اين همه محتاجن.چقدر هم که به خودش رسيده وا واه واه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو زديم زير خنده.هنگ جو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه بابا قرار کجا بود؟من اصلا اهل قرارم؟حالا به فرضم که من اهل قرار گذاشتن باشم آخه کدوم خري حاضر ميشه که با من بياد سر قرار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون موقع پسري که از کنار ما رد ميشد چشمکي به هنگ جو زد و رفت!گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه خري مثل اين!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره خنديديم و به سمت کتابخونه رفتيم.ولي من ميدونستم که هنگ جو آدمي نيست که يه جا آروم بشينه.اون از وقتي که اين جريانات براي من پيش اومده بود تمام تلاشش رو کرده بود تا کاري کنه که من خوشحال باشم و هر چه زودتر همه چيز رو فراموش کنم. من هم با اينکه هنوز اون خاطرات آزارم ميداد سعي خودم رو ميکردم که حداقل تظاهر به شاد بودن کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توي کتاب خونه با هنگ جو پشت يکي از ميز ها نشسته بوديم و من تحقيقم رو با کتاب ادبيات باستان کامل ميکردم و هنگ جو هم رمان ميخوند.يکي صندلي کنار من رو کنار کشيد و روي اون نشست.کتاب هاش رو باز کرد و شروع به خوندن کرد.اول نوشته ها رو زمزمه ميکرد.بعدش صداش رو بالار برد و باز هم بالاتر به طوريکه صداش توي گوشم بود و نميذاشت تمرکز داشته باشم.دستام رو روي گوشم گذاشتم و سعي کردم که تمرکز کنم ولي اون بازهم صداش رو بالاتر برد.بدون اينکه نگاهش کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشيد ميشه صداتون رو يه کم بياريد پايين تر؟نمي تونم تمرکز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي اون اهميت نداد و با همون صداي بلند کتاب ميخوند.هنگ جو هم متوجه شده بود و با تعجب اون رو نگاه ميکرد.اول ميخواستم برم يه جاي ديگه بشينم ولي فکر کردم اگه برم خودم رو ضايع کردم.چون من دختر خيلي مغروري بودم.براي همين من هم صدام رو بردم بالا و با صداي بلندي که از صداي اون بالاتر بود شروع به خوندن کردم.هنگ جو هم با تعجب نگاه ما ميکرد که انگار با هم مسابقه گذاشته بوديم.کم کم حواس اطرافيانمون هم به ما جمع ميشد.بلاخره بعد از چند دقيقه اون طرف کوتاه اومد و آروم کتاب خوند.من هم که سرتاسر وجودم احساس خوشحالي پيروزي ميکردم با حالات فاتحانه لبخندي به هنگ جو زدم و آروم شدم.بعد از چند دقيقه همون آدم از من پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب ادبيت باستان کره رو ميخونيد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره بدون اينکه نگاهش کنم جواب دادم:آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ فقط وقتي مياي کتابخونه اين قدر پررو ميشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصبانيت برگشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل اينکه هنوز آدم نش......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفم رو با ديدن صورتش ناقص گذاشتم.پسر ابرو شيطوني جلوي من نشسته بود و لبخند جذابي به من ميزد!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماتم برده بود.پس اوني که من باهاش مسابقه دادم اين بود؟پسر ابرو شيطوني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کي بوم:نميدونم که اين جادوي کتابخونه ست يا هر وقت با من برخورد ميکني زبون دار ميشي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ من کلا در مقابل آدم هاي پررو زبونم در مياد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره قبول دارم که اين دفعه من باختم.من يکي که در مقابل تو کم آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو که تا اون زمان چيزي نمي گفت پرسيد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما ها همديگر رو قبلا ديدين؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ کي ما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگ جو:صبر کن ببينم.تو پسر ابرو شيطوني هستي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کي بوم:پسر ابرو شيطوني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ آره خودشه.من تو رو اينجوري ميشناسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کي بوم:واي خدا.نميدونستم ابروهام ملاک شناختنم هست.از اين به بعد بيشتر بهشون ميرسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ نگفته بودم هنگ جو؟اين يه تخته کم داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماری

    00

    خوب رمان خوبی بود و اگر سن ها و کلا عدد هارو از اول مشخص میکرد بهتر بود کلا خیلی خوشم اومد و اینکه خیلی ترسناک نبود و اخرش هم با اینکه به تاپ نرسید اما همین به مایاد میده همیشه اتفاق خوب رخ نخواهدداد

    ۳ ماه پیش
  • ارسال

    ۱۸ ساله 00

    لطفا در مورد بی تی اس هم بنویس من مجبورم تو گوگل از تو ویسگون به هزارتا سختی از بی تی اس بخونم پس لطفا از بی تی اس بنویس

    ۵ ماه پیش
  • یگانه

    00

    ولی لولیتاوزورو:)) این دوتاخیلی زوج قشنگی شده بودن اما واقعاحیف بود که مثلابعضی جاهاشیدامیگفت که به کی بوم علاقه پیدا کرده.از نظرم این ایده خوب نبود.بااین حال ازنظرم رمان قشنگی نوشتی وبه کارت ادامه ب

    ۶ ماه پیش
  • یگانه

    00

    ولی لولیتا و زورو:))) خیلی ناراحت شدم که این دو تا به هم نرسیدن اما تو هم خیلی عالی رمانو نوشته بودی.شیدا هم خیلی سختی کشید که از نظرم حقش نبود اما این سختی ها جلوه قشنگی به رمانت داده بودن.

    ۶ ماه پیش
  • شایلین

    00

    سلام از نظر من خوب بود و تاپ عاشق آریانا بوده و این یعنی تاپ در زمان شیدا وجود داره اون میتونه بره و پیداش کنه🤷 ♀️🤷 ♀️ به کسایی که عاشق بی تی اس و.... هستن نخونن لطفا که به نویسنده هم بی احترامی نشه

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه

    ۱۷ ساله 10

    خوب بود ولی ای کاش آخرش و این شکلی نمیشد جیگرم خون خوشد مخصوصا دلم براین پسره تاپ سوختش بعد از نظر من زمان نباید به عقب میرقت خلاص اخر افتضاح بود

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    ۱۷ ساله 20

    خوب بود ولی آخرش افتضاح!

    ۱ سال پیش
  • عمت

    ۰۰ ساله 10

    اولش خوب بود اما آخرش ریدی همچنین گروه شاینی رو خیلی بد جلوه دادی

    ۱ سال پیش
  • یگانه

    11

    بلد نیستی ننویس گلم ننویس✅

    ۱ سال پیش
  • Athan

    00

    اوه اخرش خیلی بد تموم شد و اینکه شاینی رو خیلی بد جلوه داده بود شاینی ای که دیگه..... هعی واقعا واسه نویسنده متاسفم نمیدونم از علاقش به کیپاپ بود که شاینی رو بد جلوه داد یا تنفر

    ۱ سال پیش
  • مرسانا

    ۱۴ ساله 10

    من ک بهتر از این رمان ندیده بودم خیلی رمان خوبی بود ولی اگه شیدا ب تاپ رسیده بود دیگه عالییییییی میشد

    ۲ سال پیش
  • علیسا

    ۱۸ ساله 11

    وای هم خوب بود هم چرت نه سن مشخص بود نه عدد به جاشط ... بود یعنی چی با مسخرع کردین بلد نیستی مگه مجبوری بنویسی همه نویسندع شدن 😑

    ۲ سال پیش
  • انجین

    ۱۸ ساله 21

    آقا چیکار به پسرای من دارییییی😐 (شاینی رو میگم)

    ۲ سال پیش
  • تانیا

    ۹ ساله 01

    این رمان بسیار ترسناک و عالی بود من این رمان را چون تند می خوانم یک ساعت تول کشید واز جملات آخر خوشم آمد🌺❤️🌺❤️

    ۲ سال پیش
  • مهدیه

    ۲۰ ساله 20

    خیلی جاها در مورد خون اشام اشتباه نوشته مثلا اونا اصلا نمیخابن . مثل انسان های عادی زندگی نمیکنن . چشماشون رنگش فرق داره بدنشون سرده . ولی توی رمان مثل انسان عادی زندگی میکردن

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.