در مورد دختر و پسری هست که به خاطر اختلاف پدرها دچار کینه میشن پسری که زمان عقد به جای جواب دادن بله جواب نه را به صورت بلند میگه و دختر مورد علاقش را رد میکنه اونم به خاطر کینه ای که از پدر دختره داشته و این شروع انتقام دختر داستان از پسر میشه.

ژانر : عاشقانه، همخونه ای

تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه

مطالعه آنلاین نفرت یا عشق
نویسنده : مریم نامنی

ژانر : #عاشقانه #همخونه‌ای

خلاصه :

در مورد دختر و پسری هست که به خاطر اختلاف پدرها دچار کینه میشن پسری که زمان عقد به جای جواب دادن بله جواب نه را به صورت بلند میگه و دختر مورد علاقش را رد میکنه اونم به خاطر کینه ای که از پدر دختره داشته و این شروع انتقام دختر داستان از پسر میشه.

به جمع حاضرین محضر نگاه میکنمو به حلقه ی پُر از نگین تو دستم خیره میشم..قند تو دلم آب میشه.

میخوام خانمش باشم...باورم نمیشه.

همرازم،همدردم،همراهم،محرمم،کنارم نشسته.

سربلند میکنم نیکی..خواهرم با ذوق شیرینی به جمع شاهد عقد من تعارف میکنه..به بابا نگاه میکنم بادایی مشغوله حرفه،خدا میدونه تو چشماش چه چراغونیه..آخه ته تغاریش داره عروس میشه..دایی متوجه ام میشه و چشمکی میزنه و بی اختیار لبخند میزنم تکدانه برادر مادرم....مادر!!مادری که از وقتی پامو تو محضر گذاشتم بوش و حسش بوده اما خودش...پیش خدا..

ودر آخر به کنارم نگاه میکنم..مرد مقتدر و مغرورم،به چشام نگاه میکنه ... احساسم میگه تو چشماش ول وله اس..آروم لب میزنم:خوبی؟

لباش کش میاد مثلا لبخند زد؟؟جوابمو آروم با تکون سر اعلام کرد...لبخند میزنم دلم گرمشه..گرمه این مردونگی ها...به قران رو میز نگاه میکنم خدایا....خودت به صدای قلبم گوش کن نزار رو سیاه شم جلوی بابا و نیکی..بابام یه دنیا ارزو داره..من امانت مامان نازلی ام..

صدای یاالله رسای مردی منو به خودم میاره...عاقد!!همه خودشونو جم و جور میکنن،به پناهم نگاه میکنم اونم مثل من منتظره این لحظه بود... دروغه نیست اگه بگم واسه داشتنش شهرو بهم میزنم...با فشاری که به بازوم میاد به سمت راستم نگاه میکنم ..

نیکی با حرص:عاقد با توئه...بارسومم گفت بگو بله

لبخند میزنم...انفدر غرق وجودش بودم؟؟

با صدایی که همیشه قباد ازش تعریف میکرد(صدات محشره دختر)

بلند گفتم:با اجازه پدرم وبزرگان جمع...بله

نیکی خم شد و بوسیدم...صدای دست همه مُهر تایید محرمیتم شد...

عاقد دوباره لب باز کرد:جناب آقای قباد شیبانی بنده وکیلم شمارا با مهریه ی معلوم به عقددائم خانم نیلی ارجمند دربیاورم؟؟؟

دلم لرزید نگاهش کردم بگو جان دل، بگو بله را..

مردد چشم بست و فشرد و گفت : نه..

خشکم زد..

چه شد؟؟گفت نه؟؟؟دل لرزید...قلب شکست..سر سوت کشید..گفت نه؟

چرا جانانم چرا...باحیرت به نیکی که دسته کمی از من نداشت و پدری که سرخ بود از این بی آبرویی نگاه کردم...با ما چه کرد قباد؟؟؟

پدر اولین نفری بود که از شوک در اومد،لب باز کرد :قباد جان پسرم....

قباد وسط حرف بابا پرید:من پسرت نیستم..

بلند شد و ادامه داد:تو همونی بودی که باعث شدی رویای من بره ته دره..احمدی همکارتو یادت میاد دخترش...همونی که قرار بود بیاد ویلای شمالت..دخترش پشت فرمون ماشینی نشست که از قبل ترمزش خالی شده بود...داغ گذاشتی رو دلم(برنگشت نگاهم کنه فقط بهم اشاره کرد....)ادامه داد: داغ گذاشتم رو دلت.....(خوب کردی بر نگشتی جان دل ...بر نگشتی ویرانه شدنمو ببینی..) بابا پرید وسط حرفش:پسر، احمدی دشمن زیاد داشت.؛اشتباه میکنی به مولا علی قسم.

نذاشتم خورد شدن و له شدنم بیشتر از این همه گیر شه و به ریش و آبروم بخندن...فقط مسخ شده زدم بیرون با لباس سفیدی که بیشتر به کفن شبیه بود تا لباس عقد.

فریاد های پی در پی خواهرم.

_نیلی...نیلی.

دو

باصدای راننده به خودم اومدم...

_خانم،رسیدیم...

به عمارت پدری زل زدم،فرقی نکرده بود ،همون نمای سفید که یه زمانی برایم جذاب بود..زمانی که20 ساله بودم درست 3 سال پیش....

پیاده شدمو کولمو رو دوشم جابه چا کردم..راننده سریع دو چمدونمو که تنها داراییم تو این سه سال بود کنارم گذاشت.....و نشست تو ماشین و استارت زد و رفت...جلو رفتم و چمدونارو دنبال خودم کشیدم..زنگو فشردم:بفرمایید؟؟

_نیلی هستم....ارجمند...

در با صدای تیکی باز شد...وارد باغ حونه شدم و چمدونارو رها کردم و دروبستم..به گلکاری باغ خیره شدم شک ندارم کاره نیکیِ...باصدای جیغ زنونه ای به ترانس خیره شدم....زیر لب زمزمه کردم:هم بازی کودکیم سلام....

به طرفش قدم برداشتم،با پا های برهنه به طرفم دوید...و جیغ زد:کجا بودی؟؟

بهم که رسیدیم همو بغل کردیم ...نیکی زد زیر گریه...اما من سنگ تر از این حرفا بودم...رفتم که سنگ شم و سنگ بمونم...

_نیلی جانم...کجا بودی آبجی...هوووم؟ما که دق کردیم تو این 3سال.....

_میگم...(لبخند زدم)میگم...بریم تو؟

زل زد بهم و زمزمه کرد:چقدر عوض شدی!

لبخندم عمیق شد و گفتم:_توام...♤

دستمو کشیو به طرف خونه و داد زد:بابا اگه ببینت خیلی خوشحال میشه..

شوکه شدم پدر خونه بودو به استقبالم نیومد.نکنه نبخشتم....اخه کی درک میکنه من احتیاج داشتم نباشم...تنها باشم ...از ایران و نامردیاش دور باشم...

وارد خونه شدم..یکم چیدمانش عوض شده بود....وای از نصفه شبی که بی خبر با یه نامه بالای تختم....رفتم و رفتم....

سه

نیکی به طرف اتاق پدر رفت،اتاق بابا هنوز هم طبقه پایین خونه بود

زنی که در رو برام باز کرد که فکر کنم مُستخدم بود و به طرفم اومد:خانم چمدوناتونو بزارم بالا.؟

لبخند زدم اتاقم هنوز طبقه ی بالا بود درست کنار اتاق نیکی.

سری براش تکون دادم و اجازه دادم...متوجه نیکی شدم که با چشای پُر از در اتاق بیرون اومد و گفت:منتظرته‌‌‌

با نیکی وارد اتاق شدم...به جسم بی جون رو تخت خیره شدم،به معنای واقعی هنگ کردم ولیلچر گوشه اتاقو.

جلو رفتم لب باز کرد:بیا فرشته بابا بیا که تو نبودت بابا کمرش شکست...*جلو رفتم و به چشمای طوسیِ بی روحش نگاه کردم...درست رنگ چشمای من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلش کردم اون اما با دست راست پشتمو نوازش کرد و دست چپش بی جون کنارش افتاده بود...تو دلم زمزمه کردم:(بابام..اسطوره ام ...کمرش شکسته،سکته کرده...قباد به خواستت رسیدی ،انتقام سختی از سلمان ارجمند گرفتی...بخاطر رویا،من بازیچه بودم؟رویا کجای زندگیمون بود که من هیچ بویی از بودنش نبردم...شایدم میخواستم خودمو بزنم به خریت..عشقش کور و کَرم کرده بود)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کردم _اومدم بابا،،اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا ازم فاصله گرفت و به چشمام زل زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا_کجا بودی دخترم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای هق هق نیکی سکوت اتاقو شکست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کردم:رفتم بابا..حلالم کن چون لازم بود نباشم،ببخش این بچگونه رفتارمو ولی باید دور میشدم،ببخش بابا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیق کشید :_ تو آروم باش بابا غصه نخوریا ،فراموشش کن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندم وحشت به جون بابام انداخت لب باز کردم: برگشتم که باشم که انتقام احساس پاکمو که دو دستی تقدیمش کردمو بگیرم،بابا خورد شدم ولی تو هر تیکه خودم پیدا کردم....من دیگه اون بچه ی احساسی نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با صدای لرزون:ول کن بابا ترو به روح مامانت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدم:_قسم نده،برگشتم که باشم..به همین انگیزه اومدم ..جلودارم نباش بابا پشتم باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بابا جدا شدم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میرم لباس عوض کنم بابا،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:_نمیگی کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کلمه کوتاه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیویورک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیکی از اتاق اومدیم بیرون و به طرف پله ها رفتیم،سالن بالاهم تغییری نکرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی در حالی که از کنارم رد میشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا یه دوش بگیر حالت جا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم ادامه بده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونم؟ (دستشو کشیدمو رو کاناپه نشوندم و خودمم نشسته ام)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برام میگی وقتی رفتم چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی کلافه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا میخوای بدونی خواهرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لازمه عزیزم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو که بعد از محضر هیچی نگفتی تا شبش بابا اینا میگفتن یکم افسردگیه بعد خوب میشه،هیشکی فکر رفتنتم نکرده بود تا این که صبحش اومدم بیدارت کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفش پریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از قباد بگو،بعد من دیدیش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اینارو نگفتم که یاد اون از خدا بیخبر بیوفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خواهش میکنم نیکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اکراه ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دارم میگم دیگه،نبودی با گریه رفتم به بابا گفتم،اون روز شرکت نرفته بود،سریع حاضر شدیم و نامه ای که نوشتی رو برداشتم و با بابا به راه افتادیم به سمت خونه قباد,فقط نوشته بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_(دنبالم نگردید به وقتش بر میگردم)وقتی رسیدیم قباد از در عمارتش زد بیرون،مثل همیشه نبود گرفته بودو شلخته،آشفته خلاصه مثل همیشه خوش پوش و مقتدر نبود...با دیدن ما به وضوح لرزید..لب باز کرد:نیلی...بابا جلو رفتو کوبید تو صورتش اما اون حتی سرشم بلند نکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا تو صورتش داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنت بهت،دختره دوردونَمو دادم دستت پس فطرت،کو؟دخترمو چیکار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منجمد شده سربلند کرد و به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلی کجاس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من با التماس زار زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگو قباد اگه میدونی بگو؟صبح پاشدیم دیدیم نیست...خبری داری ازش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب یا حسینی گفت و لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم...بخدا نمیدونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا و من سر شکسته ازش جدا شدیم لحظه آخر بابا برگشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیده بودمت تو مهمونی های احمدی،زمزمه های نامزدیت با دخترش...تازه یادم اومد.تویی که اطلاعاتت دقیقه فراستی رو یادته؟؟کله گنده و پایه ثابتِ مهمونیای بابای نامزدت،احمدی از اون بود که خورد،بدم خورد و داغ اولاد دید..‌بد بهت فهموندن بد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابا لرزید قباد اما زل زده بود تو چشمای بابا و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچ میدونستید چشمای نیلی به شما رفته؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو بابا خشکمون زده بود قباد رد داده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میگردم....(سر انداخت پایین) کل ایرانو میگردم دنبالش،فهمیدم اونی که طعمه بود من بودم نه نیلی،،، عاشقش شدم ..دیوونه وار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو بابا با بغض و یه دنیا حیرت نشستیم تو ماشین و در به در دنبالت بودیم دایی به فامیلای شمال سپرده بود همه دیگه میدونستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نیکی نگاه کردم به اشکاش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گریه نداره آبجی بزرگه...پاشو برو ناهار منو رو به راه کن که مُردم از گرسنگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با کمال میل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد که بره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمتم ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ساعت 4 ماشینتو میخوام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا؟ (مکثی کرد) نکنه؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آره میخوام برم ببینمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کمکم کن لطفا مانعم نباش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف از پله های مارپیچ پایین رفت،پاشدم کوله امو دنبال خودم کشیدم تو اتاق،لباس عوض کردم و رو تخت ولو شدم....خم شدم و از کوله ام پاکتِ دوست داشتنیمو برداشتم؛ سیگار مشکی رنگمو خیلی ماهرانه بین انگشتام نگه داشتم و فندک زدم...و اولین پوک..زهرخند من؟؟؟عاشقم شده؟؟بعد از اون یک سال و نیم باهم بودنمون تازه فهمیده عاشقم شده....احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز شد و نیکی دهن باز کرد که حرف تو دهنش ماسید:سی..سیگار میکشی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند دردناکی زدم:تفریحی..نترس فقط سیگار میکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو انداخت پایین،سیگارو خاموش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:_اومدم بگم هستم،همه جوره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ممنونم از این خواهرانه ها ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ناهار که کنار خواهرم و پدرِ روی ویلچرم صرف شد راهی اتاق شدم..حوله برداشتمو رفتم حمام،نیم ساعتی تو وان شامپو بدن که عطر خوبی داشت نشسته بودمو به گذشته ای که باهاش داشتم فکر میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش تو گوشمه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(نیلی خانم...نیلی بانو...دختر.....با تواما پاشو بریم دور دور تو این طهران درندشتِ آلوده)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندهاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهقه هاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه هاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک زدناش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا...نمیخوام بهش فکر کنم....با این اوضاع من عصر چطوری باهاش روبه رو شم..اصلا برام مهم نیست اصلا بره به درک.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص از این همه لودگی خودم از وان زدم بیرون و دوش گرفتمو حوله تن کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقم شدم به لباسای چیده شده روی تخت نگاه کردم...کار نیکی بود...هنوز زود بود،لباس راحتی پوشیدمو روی تخت نشستم به لباسا نگاه کردم،مانتو مشکی کوتاه و جین یخی زاپ دار،شالی طلایی و کفشی پاشنه10سانتی طلایی و کیف کوله مانند مشکی...رسما قصد داشت لخت بیرون برم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی ایینه رفتمو موهامو لخت شلاقی کردم که در اتاق باز شدنیکی :اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوهوم..نیکی اینا چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لباسا اشاره کردم خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قباد بچزونه تیپه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمکی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه میرم عروسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آبجی یادته که چقدر رو تیپت حساس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز به گذشته رفتم‌‌‌‌‌.مگر آن همه غیرت از یاد رفتنی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو بستم و با ذوق به طرف ماشین معروف شاسی بلندش،که فقط مشکیشو دوست داشت،پرواز کردم..درماشینو باز کردمو نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای بلند:_سلام ، سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا به جا شدمو نگاش کردم...زل زده بود بهم...معذب شده بودم،لب باز کردم:_قباد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب نداد دوباره :_قباد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کرد:_صبر میکنم بری لباساتو عوض کنی و بیای!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب:_چرا؟؟خیلی زشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(به پالتوی شکلاتی و شال کرمم اشاره کردم!!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند عمیقی زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بانو،فقط زیادی بهت میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای نیکی باز گذشته مثل پوتک کوبید تو سرم که توهمه گذشته رو باز زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ابجی جونم عوض شدمو بزرگ شدم فقط این نیست که اسمشو نیاری و خودتو بزنی به اون راه..جای جای ایران تو و غباد خاطره دارید اسم هر چی میاد تو به فکرش می افتیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیکی هوای تهران این بلا رو سرم اورده..من اونجا این طوری نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی لبخند زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تهران و نیویورک آسمونش فرق داره!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آسمونش نه،ولی هواش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حاضر شو دیگه.(نیکی رفت بیرون)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم لباسایی که نیکی اورده بودو پوشیدم و آرایشی ملایمی کردم ولی با همون آرایشم کلی عوض شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها پایین رفتمو بابا و نیکی رو دیدم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگام کردو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا بابا؟بیا بشین یکم برام بگو کجا بودی؟!من نباید بدونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با استرس نگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیام منم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه زود میام....(رو به بابا)وقت زیاده باباجون،حرف هم زیاده،میام یه دل سیر حرف میزنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میرم پیشه قباد شیبانی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا بی اختیار:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی میگی بابا!ولش کن من نمیخوام از دستت بدم میفهمی !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا کنارم باش...لطفا(نزاشتم ادامه بده)فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در زدم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دزدگیر 207 نیکی رو زدمو سوار شدم!پشت فرمون که نشستم،باز خاطراتِ آزار دهنده اومد سراغم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(یعنی چی میترسم؟باید یاد بگیری..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قـباد جانم نمیتونم میترررررسم ای بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من عصری میرم ثبت نامت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص جیغ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو خودتم جای من پشت فرمون بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد و زل زد بهم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرص که میخوری دوست دارم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو خوردو رفت آشپزخونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز اولین باری بود که رفتم خونه اش..و آخرین بار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استارت زدم و به راه افتادم...استرس داشتم من دارم چیکار میکنم؟؟حالا دیگه دو دل شدن بی فایده اس،باید محکم باشم این چیزی بود که دنبالش بودم...آدرس خونشو چشم بسته بلد بودم...با همون یه باری که اومدم جوری به ذهنم سپرده شد که انگار .... پوزخندی به حرفای خودم تو دلم زدم...صدای زنگ گوشیم منو به خودم آورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بزار از خونه بیام بیرون بعد زنگ بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رسیدی؟ (استرس تو صداش ،استرس منم بدتر کرد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ،ولی نزدیکم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کاش می اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیکی خواهش میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مراقب خودت باشیا....یه وقت نزنه لتو پارت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به چه حقی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون آرایشو تیپت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیکی اون یه زمانی صاحب اختیارم بود...الان دیگه هیچ کارس...کاری نداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه...خبری شد زنگ بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف مکالمه رو پایان دادم....و بغل خیابون پارک کردم....پیاده شدم...طبق محاسبات من الان باید بره شرکت...وارد لابی خونه اش شدم....زل زدم به در آسانسور،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشکن نیلی تموم میشه.....آروم و محکم باش....در آسانسور باز شد و پاهام لرزید ...خودش بود اینو دلم میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که سرش تو گوشیش بود از اسانسور خارج شد،از کتونی های سفید رنگ fiLa تا شلوار جین آبی رنگ جذبش و در آخر تیشرت سفید و موهایی که....خدای من شقیقه هاش سفید شده..جلو رفتم و نفس عمیقی کشیدم.سربلند کرد،از هول یه قدم رفت عقب و با نا باوری و حیرت نگام کرد..صورتمو و دستامو همه رو از زیر نگاهش گذروند و لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیــلی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نُه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم بشین دلم این دوره آخره،بـغضمو قورت دادمو زل زدم تو چشماش من عاشق این چشما بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جسارت و غرور شرو ع کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قباد شیبانی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو به من یاد دادی که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست،به من یاد دادی اعتماد به هر کس و ناکس،درست نیست،به من یاد دادی ضربه زدنو من بزرگ شدنو یاد گرفتم،الان که اینجام متاسف نیستم،نه،تجربه کردم،به یه احساس بچگونه یاد دادم بالغ شه فهمیده شه...بشناسه و بسنجه،مرسی....تو به من یاد دادی عشق و علاقه از یاد رفتنیه فقط یه حسرته که موندنیه....نیومدم داد بزنم تلافی کنم و زجر بدم و مثل تو تبل رسوایی بکوبم....قـباد اومدم که بزرگ شدنمو به خودم ثابت کنم...فقط از یه چیز دلم خنک شده. از این که اگر از اول نشناختمت...آخرش شناختمت.... فقط یه سوال...تمام اون غیرتی شدنات....عزیزمت....قربونت برمات....زندگیمیات....نکنه منو با رویا اشتباه میگرفتی؟!!!!لعنت به چشمات که خوب بلد بودن نقش بازی کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم که برم صداش.(گفته بودم صداش فوق العادس؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلوانا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم تنها کسیه که اسممو کامل به زبون میاره...هنوزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم و فقط نگاش کردم....چشماش پُر بود یا من توهم زدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حرفاتو زدی؟داری میری؟واینمیستی بشنوی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وقت زیاد داشتی واسه حرف زدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف رفتم و شنیدم صدای تکه تکه شدن وجودشو.....این من بودم؟باور نمیکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد باغ خونه شدمو ماشینو پارک کردم....از ماشین پیاده شدم که دیدم نیکی سراسیمه به طرفم میاد،هنگ کرده نگاش کردم تا بهم رسید دستامو گرفتو نگاه کرد صورتمو زیر ذربین گذاشت،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرش با یه نفس آروم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آخیش ،سالمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدمو سری تکون دادم من عاشق این دلواپس بودنای خواهرمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف به طرف اتاق رفتم و با همون آرایش روی تخت ولو شدم،هوووووف،،چرا با دیدنش گُر گرفتم.خدایا نکنه دارم برا خودمم جو سازی میکنم....نکنه هنوز پادشاه قلبه داغونمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشیمو ورداشتم شمارشو زدم و رفتم تو تلگرامش (مدیونید فکر کنید فضولم...)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اووووو عکس پروفایلشو یه متن بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"تو همه ی اون چیزی هستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که از این دنیا میخوام"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه،بخواش به درک....باحرصی که نمیدونم ناشی از چی بود گوشی روپرت کردم رو عسلی کنار تخت،اصلا به من چه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته بعد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه،نه چند بار میگی!؟من نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با عصبانیت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اون روی منو بالا نیار ، یه مهمونیه سادس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ساعتو نیمه که دنبالم دور خونه میچرخه هی میگم نمیام میگه مهمونی بچه های شرکته...بیا اشنان...بابا منو چه به مهمونی!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ویدا هم هست منشی شرکت بابا،رفیق دوران دبیرستانت...بچه های دو سه تا شرکته وابسته ام هستن...که اشنا میشی باهاشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی گیر میده دیگه داده آخ خدا به شوهر مادرمُردش صبر بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میام باشه....فقط دیگه جیغ نزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و رفت حاضر شه به خواسته اش رسیده بود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا شرکت داروسازی داشت..رشته خودمم داروسازیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبادم تو کار داروئه...لعنت!هرچی میشه یه قبادم باید تنگش باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه بلیز لیمویی و شلوار مشکی و کفش اسپرت مشکی انتخاب کردم و آرایش ملایمی کردم...موهامم محکم دم اسبی بستم....دیگه کم کم باید یه ذره کوتاه بشن تا نزدیکای باسنم میرسن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی صدای دادو بیدادش باز بلند شد باخنده از بابا خدافظی کردمو به راه افتادیم....تو راه کلی از شرکت حرف زدیم و پیشرفتاش....یه جاهایی هم نیکی تته پته میکرد که ینی یه جای داستان میلنگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ویلای دوستش که میگفت حسابدار شرکت باباس رسیدیم.هردو پیاده شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی _یکم اخماتو وا کن دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیدونم چرا دلهره دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی_بیخیال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد شدیم دختری برای خوش امد جلو اومد همون سحر بود حسابدار شرکت،،صدای سیستم کر کننده بود حسابی پشیمون شدم من اعصاب این کارارو ندارم...راهنماییمون کرد به یه اتاق تا لباس عوض کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم لباس عوض میکردیم که گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کدوم شرکتا هستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با مکث:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شرکت خودمون ،شرکته رادان،شرکته همتا.....با اسم شرکت همتا شاخکام فعال شد....قباد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت به نیکی نگاه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الان باید بهم بگی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با ترس:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا قباد اصلا تو مهمونیا شرکت نمیکنه خواهری نترس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از چی بترسم؟از اون!!!بابا نمیخوام ببینمش(مانتومو برداشتم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو کنار من برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وحشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه ،نیلی زشته سحر دیدتت بد میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یکم فکر :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیاد؟مطمعن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس راحتی کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمونو مرتب کردیم و زدیم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکی مشغول کاری بود...سحر منو به چند نفر معرفی کرد و مشغول معارفه بودیم که یهو دستی از پشت سر آروم رو چشمام قرار گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند یاد اون دختر شیطونه ی سال اخر دبیرستان افتادم و بی اختیار:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ویدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یازده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از رو چشمم برداشتو چرخوندم،خودش بود چقدر عوض شده بود،یادمه وقتی تو سن ۲۰ سالگی به زور ازدواج کردو به ۳ ماه نکشیده طلاق گرفت،اومد پیشم که براش یه کار پیدا کنم و من منشیگری تو شرکت بابا رو پیشنهاد دادم،بـهترین دوستم بعد از نیکی خواهرم، ..ویدا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکبت چقدر ماه شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هنوز بی تربیتی ویدا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و محکم بغلم کرد،منم بغلش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از هم جدا شدیم گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شنیدم کم کم داری شرکت بابامو صاحاب میشی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویدا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو بابا سرتخته بشورنت نه یه زنگی نه یه خبری،کجا بودی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی اومد جلو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام ول وله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویدا با ترس ساختی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صاب کارمم که اینجاست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(چون بابا کسالت داشت نیکی به جاش نظارت داشت...البته مدیر عامل یه فرد دیگه بود تو شرکت به اسمه نیکی میگفت علیرام مجیدیِ.نیکی چون تو کار آزمایشگاس،تو آزمایشگاه شرکت کار میکنه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو دیگه صاحاب شرکتی. خوب بگو ببینم چه خبر!؟آقایی ماقایی!هنوز عذب موندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید نمیدونم چرا حس کردم با غم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه بابا آقا کجا بود همون یه بار بسم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه کشش ندادم حس کردم ناراحت شد،سحر به طرفمون اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیاین وسط دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من معذب بودم.‌.صدای باندا کر کننده بود حسابی همه تو هم میرقصیدن و قر میدادن.هیچ خوشم نمیاد تو جمع از این ندید بدید بازیاگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویدا و نیکی ام رفتن وسط....زنی رد شد و آبمیوه ای تعارف کرد،گُر داشتم،یه آلبالو برداشتم..داشتم مزه میکردم که مردی خوش پوش به طرف ام اومد سرفه ی مصلحتی کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام عرض شد لیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(فک کرده لاس وگاسه؟؟؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی جم و جور زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو دراز کرد برای دست دادن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حامی هستم،حامی گودرزی!مدیرعامل شرکت رادان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شرمنده ام که دستتونو رد میکنم،نیلی ارجمند هستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامی(دستشو انداخت):

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بسیار خوش وقتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مچکرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما خواهرِ افسانه ایه خانم ارجمند هستین درسته!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_افسانه ای؟منظورتونو نمیفهمم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید مردونه و با وقار :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تعریف شمارو زیاد شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از نیکی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامی :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله از بچه های قدیمی شرکت خودتون و خواهرتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها لطف دارن ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت ویزیتی از جیبش در آورد و به طرفم گرفت،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این کارت منه خوشحال میشم کاری بود بهم خبر بدید،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از پشت سرم که باعث شد رعشه به تنم بیوفته،انگار سطل آب یخ ریختن رو سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت برگشتم خودش بود،جذاب تر و خوش تیپ تر از همیشه،و شاید پخته تر،الان چند سالش بود!32...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ما سه نفر حامی اولین شکننده سکوت بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام قبـاد خان بابا ما دیگه از حضور شما کاملا قطع امید کرده بودیم تو مهمونیامون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبـاد کارت ویزیتو از دست حامی گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه حسی بهم میگف،امشب اینجا باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم مثل همیشه عاشقانه هاش ، اینطوری بود، الان به نظر خودش زیادی احساسی حرف زده دروغ چرا همین تفاوتاش با همه منو دیوونه میکرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوازده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامی نگاهی گذرا به ما انداخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی از دور قیافه ی مثل میت شدش پیدا بود.صد در صد فهمیده چقدر از دستش کفری ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک ما شد،متوجه حامی شدم..خیره بود به نیکی....این چشما؟؟؟؟؟این مرد عاشقِ نیکی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی ما هم که تو باغ نیس اصلا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی رو به قباد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اینجا چیکار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قباد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهمونی مختص شرکت منم هست دیگه مگه نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با عجز و ناله:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دست از سرش بردار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به نیکی :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بــسه،بیا بریم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه گوشیم زنگ خورد لرزش کیف دستیم اینو میگفت،بی توجه به نگاه خیره ی قباد که انگار فقط منو میدید،به طرف اتاقی که لباس عوض کرده بودم رفتم..اینجا صدا ی سیستم کمتر بود..شماره خونه اس..جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام بابا خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبم بابا،چرا نیکی تلفنشو جواب نداد نگران شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(انگار باباهم دلش خبرداربود)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چیزی نیست عزیزم نگران نباش ما گوشیامون دستمون نیست،خوبیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خداروشکر بابا برید خوش بگذره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون عزیزم،خدافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در باعث شد با رو به رو نگاه کنم. امشب چرا تموم نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص جلو رفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_برو کنار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قباد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به تو ربطی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قباد با پوزخند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوبه یه بار پَسِت زدمو انقدر برام اولدورم بُلدورم میکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت به این وقاحتش نگاه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_این تویی؟باور نمیکنم..قبلا انقدر واضح از نامردیات حرف نمیزدی،جار نمیزدی. این تویی که به بی آبرویی یه دختر افتخار میکنی!اره قبــاد زمینم زدی ولی من باز بلند میشم....وقتی بلند بشم رویا میسازم باز رویا میسازم قـباد تو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم که دستاشو باز کرد و جلومو گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا؟ من اشتباه کردم...باشه؟ با حرفات عذابم دادی اون روز رفتی نذاشتی حرف بزنم....منم حق دارم حرف بزنم یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیزده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زل زدم تو چشماش بلکه از رو بره..دیدم دستاشو انداختو یه قدم اومد جلو ،یه جوری شدم ولی تکون نخوردم و وا ندادم زمزمه اش آتیش زد جونمو:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تروخدا قسمت میدم منو اونجوری نگاه نکن،التماست میکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خشکم زده بود!قباد چی گفت؟؟؟التماست میکنم؟از اون مرد مقتدر و مغرور و این حرفا؟؟نه باورش سخته....بیشتر بهش زل زدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بکش کنار میخوام رد شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از این طرز حرف زدن بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیدارشو قباد من نیلی ام نه رویا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص دستی تو موهای خوش حالت مشکیش کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_احساسم بهت نیم دونگه احساسم به اون نیست...اون مُرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب باز کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشبحالش،حداقل زیر خاک مُرده نه بین مَردم..(منظورم به خودم بود که کشته شدم توسطش)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در رفتم ،صداش :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلوانا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلوانا نه نه فقط نیلی فقط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهلت حرف زدن بهش ندادم و از اتاق زدم بیرون دارم آتیش میگیرم،از درون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی رو دیدم که به سرعت میاد طرفم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کی زنگ زد!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس حبس شدمو دادم بیرون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست نیکی رو گرفتمو از جلو در اتاق رفتم کنار،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قباد کو؟نمیبینمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو اتاق بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با وحشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تو اتاقی که تو بودی؟چی گفت؟اذیتت کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدمو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو به فکر خودت باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گنگی نگام کرد لب باز کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی بابا ولش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جمع پیوستیم،،یکم که گذشت دیدم قباد با چشمای سرخ که از عصبانیت بود از اتاق اومد بیرون،حقشه پسریه زبون نفهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر اومد طرفمون:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بــچه ها میخوان گیتار بزنن بیاین رو کاناپه بشینیم،(سیستم خاموش شدو یه گیتارم دست ویدا بود) جمع 20,25 نفری میشد ، نیکی رو به سحر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیلی گیتار بلدها،حرفه ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخمو چشم غره رو کردم به نیکی که حرفشو خورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_اِه این که خیلی خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه نه بلد نیستم اونقدام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر_نگو،،باید بزنی.دیگه حرف نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سحر رفت و همه کم کم جمع شدن دورهم و رو کاناپه و صندلیها جا گرفتن بعضی هم سرپا بودن،،قباد کنار حامی رو مبل دو نفره سلطنتی جا گرفت،رو کردم به نیکی:_دوتا طلبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیکی با مظلومیت:ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدمو چیزی نگفتم....رفتم به طرف صندلی ها با نیکی کنار هم نشستیم که ویدام اومد کنارمون نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانزده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ویدا رو کرد بهم و با ناراحتی خاصی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نفس

    ۲۵ ساله 00

    خیلی خیلی آبکی بود انگار داری انشا می خونی

    ۶ روز پیش
  • Nadi

    ۳۴ ساله 00

    فکر کنم از همه بزرگترم اینجا 🤣🤣 من همیشه دنبال پایان خوشم ، یکم قلمش ضعیف بود ولی مهم پایان خوشه، در ضمن قباد خیلی زورگو بود و اینکه الان مرفه نشین ها حجاب ندارن ک توی هر فرصتی نیلی دنبال حجاب بود

    ۳ هفته پیش
  • *

    00

    عالی

    ۳ هفته پیش
  • Sara

    ۱۶ ساله 00

    خوب نبود 😕😕

    ۳ ماه پیش
  • فرانک

    -24

    برای سن شما بله شما باید رمان های آبکی و بچگانه بخونید نه اینکه زیر رمانی با قلم پخته نظر منفی بنویسید.. که دیگران صرف نظر کنند دوست گرامی

    ۴ هفته پیش
  • فرانک

    20

    خوشم اومد،رمان ماریا و وصیت وصال هم از خانم نامنی هست و بسیار زیبا هستن از دستشون ندین🫠

    ۱ ماه پیش
  • سپیده

    00

    فوق العاده بود دم نویسنده گرم

    ۱ ماه پیش
  • حدیث

    00

    عالی ممنون از نویسنده

    ۱ ماه پیش
  • ساغر

    11

    کلن درحال عروسی گرفتن بودن 🤌🏻😐

    ۲ ماه پیش
  • ناجی

    10

    سلام بر نویسنده ی گل، عزیزم خوب بود فقط میتونست خیلی خیلی بهتر از این بشه مخصوصا آخر داستان که.....😍

    ۳ ماه پیش
  • آوا

    ۱۴ ساله 03

    خیلی چرت بود

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه

    ۲۳ ساله 02

    رمان خوبی نبود اصلا خوشم نیومد فقط قسمت اولش خوب بود بقیه اش نه

    ۴ ماه پیش
  • نیکی

    20

    عالی بود این رمان یکی از بهترین رمان هایی بود که خوندم

    ۴ ماه پیش
  • سارینا

    00

    قسمت اول ک میخوندم حس کردم دارم سریال هشت و نیم دقیقه میبینم😶😂

    ۵ ماه پیش
  • آرمیتا **gang

    20

    واای خیلی باحاله خانواده ی شیبانی تو ۵ یا ۶ ماه سه تا عروس گرفتن. خدایا😂من فقط اونجایی حال کردم که نیلی فهمید اسمش رو کمر قباد قسمت پشت قلبش خالکوبی شده خیلی خوب بود خانم نامنی ممنون ازتون برای رمان

    ۵ ماه پیش
  • بتوچه

    20

    دختره ی خنگ شب اول عروسی ازش جدا خوابید😐

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.