رمان گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
یزدان، پسری از قشر متوسط جامعه که از کودکی با پدرش و در چهارچوبهای خاص اعتقادی او بزرگ شده است در طی اتفاقی، دلباختهی دختری ثروتمند به نام سارا میشود و به خودش جرأت میدهد تا برای ابراز این علاقه پیش قدم شده و موانع را کنار بزند. اما با مخالفت شدید خانوادهی سارا مواجه میشود که در این بین پرده از رازهایی برداشته میشود و... از طرفی پارسا برادر سارا، که مأمور نیروی انتظامی است درگیر پروندهی قتلهای سریالی است که... ( شخصیتهای رمانهای « یک عمر تاوان » و « التیام » در این رمان نقش دارند و شاهد ادامهی زندگیشان و اتفاقاتی که برایشان میفتد هستیم )
این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید
Zarnaz
در پارت 8700برای یزدانمونم خیلی خوشحال شدم که مغازه زد و کار خوشو راه انداخت😍برای دلارام و شیدا و شهرام خیلی خوشحال شدم که هر کدومشون به خواسته های که داشتن رسیدن😍❤️به نظرم پارسا خیلی کار قشنگی می خواهد بکند که راه کتی رو ادامه بده🥺❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 8700پیشنهاد میکنم حتما حتما بخونید محشره 😍❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 8700خیلی خیلی قشنگ بود مرسی نگار جونم😍❤️بعضی جا اشکم در آمد بعضی جا ها با هاش خندیدم مرسی عزیزم که همچین قلم قشنگ داری❤️💋دستت طلا مثل همیشه گل کاشتی 😍❤️و از رمانت خیلی لذت بردم کلی بوس بهت💋❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 8600وایییی چکار قشنگی کردی دایی سینا عاشقتم😍❤️عالی بود مرسی نگار جونم 💋❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 8500دایی چه جمله قشنگی گفت گاهی وقتا گرداب سرنوشت با ارزش ترین هامونو داخل خودش می بلعد 🥺❤️عالی بود مرسی نگار جونم ❤️❤️دلم برای کتایون سوخت خیلی بی گناه و بی رحم مرد🥺🥺
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 8300هورااااا یزدان و منصور دارن میان💃💃عالی بود مرسی نگار جونم 😍❤️💋
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 8100اخیییی صبح همون روز آخرین دیدار پارسا و کتی شد😭🥺چقدر گناه داشت که مرد😭عالی بود مرسی نگار جونم 💋❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 7800وایییی چقدر سختی کشیده ولی هیچ گناه سارا نداره یکی کمکش کنههه🥺🥺چرا پلیس نمیاددد🤦 ♀️😡عالی بود مرسی نگار جونم 💋❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 7400کتایون پارسا چقدر عشقشون دوست دارم😍😍و چقدر به میان 😍و چقدر خوشحال شدم جواب آزمایش پارسا منفی شد😍💃عالییی بود مرسی نگار جونم ❤️💋
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 7100آخی بچه شیدا سقط شد🥺🥺آخه چرااا 🥺🥺اوفیش آذر مرد💃ازش بدم می آمد 😁و فرزاد باهاش بوده چرا نمیگه چی شده🤔🤦 ♀️عالی بود مرسی نگار جونم 💋❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 7000شیدا ااا چیکار کردهههه که پلیس آمده دنبالش😱😱عالی بود مرسی نگار جونم ❤️😍
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 6900چقدر شیوا در برابر خواهر بی احساس 😡🤦 ♀️من نمیتونم یه لحظه ناراحتی خواهرمو ببینم این چطوری آنقدر در برابر ناراحتی و ازیت شیدا بی خیاله🤦 ♀️🤦 ♀️عالی بود مرسی نگار جونم ❤️❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 6800هورااااا شیدا حامله هو هو حالا قر ش بده قرش بده 🥳🥳عالی بود مرسی نگار جونم ❤️❤️
۱ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ممنون عزیزم که با کامنتای قشنگت، باعث میشی رمان واسم مرور بشه... خوشحالم که دوسش داری، همراهیت باعث افتخاره مهربون♥😘🥰
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 6800قربونت بشم نگار جونم❤️❤️برای منم باعث افتخار که رمان های تور رو بخونم عزیزم با این قلم قشنگت 😍❤️
۱ هفته پیشZarnaz
در پارت 5600عالی مرسییییی نگار جونم عشق سارا و یزدان و خیلی دوست دارم ❤️😍عشقشون خیلی پاکه😍😍
۱ هفته پیش
سلنا
در پارت 100رمان قشنگی هست