رمان نوازش خیالی به قلم سارا حسینی (سارگل)
ژانر: #عاشقانه #انتقامی
خلاصه :
ترمه عاشق پسری به نام کیان میشه . ولی نمیدونه نزدیک شدن های کیان به اون و حرف های عاشقانه او برای انتقامی هست که میخاد از پدر و خانواده ی ترمه بگیره
باید دید اخرش چی میشه
مقدمه :
چشم هایم را در چشم هایش دوختم و گفتم : به راستی دوستم داری ؟
گفت : تا پای جانم ...
گفتم : جانت را قربانی من میکنی ؟
گفت : بی درنگ !
گفتم : دنیایم تار است به آن رنگ میبخشی ؟
گفت : تمام زیبایی های زندگی ام را فدای چشمانت میکنم .
گفتم : همه را به من نده ، تقسیمش کن !
گفت : اگر تو شریک لحظه هایم شوی چرا که نه ؟
گفتم : مبادا دنیای تارم رو به تاریکی مطلق تبدیل کنی ! مبادا بروی !
گفت : می مانم ، میمانم و رویاهایت را به حقیقت تبدیل میکنم
گفتم : رویای من تو بودی ، همین که تو حقیقی باشی برای کافیست !
گفت : خیالی نیستم ، دستت رو بالا بیار و لمس کن حضور من واقعی ترین اتفاق زندگیت هست !
دستم را بالا بردم ، میخواستم صورتش را لمس کنم اما دستم روی هوا ماند ، جا خوردم و فهمیدم باز هم تکرار کردم نوازش خیالی اش را
شروع رمان نوازش خیالی :
نگاه بی روحم به تابی که در حال تکون خوردنه ، دوخته شده ؛ به عادت همیشگی ، گوشه ی مانتوم رو به دست گرفتم و به ماشین مشکی رنگی چشم دوختم .
ماشینی که من هر روز نظاره گرشم ، احمقانه است اما تمام چیز هایی که به اون مربوط میشه برام مقدسه حتی این ماشین .
اون قدری که میتونم بدون خستگی ساعت ها به این دویست و شش نگاه کنم ، اما افسوس ...
افسوس که ساعت زندگیم هیچ وقت به میل باطنی من پیش نرفته .
به ساعت مچی دستم نگاه میکنم ، ساعت دوازده و چهل و پنج دقیقه است ، صاحب اون ماشین دوست داشتی هر روز ساعت یک ظهر از اون باشگاهی که با پرس و جو فهمیده بودم مربی اون جاست بیرون میاد و من هر روز ، قید کلاس جبرانی رو میزنم و روی این صندلی منتظر میشینم .
منتظر میشینم تا چشمم به کسی بیوفته که حتی یک بار نگاهش با نگاهم تلاقی پیدا نکرده ، راضیم ...
نفوذ چشم هاش حتی اگه به من دوخته نشده باشه باز خیلی خوب قابل مشاهده است ؛
من ، ترمه تک دختر حاج صابر فروزان قاضی سرشناس شهر خودم رو در مقابل این مرد انقدر ناچیز میبینم که حتی قدرت چشم در چشم شدن باهاش رو هم ندارم ، اعتماد به نفس کاهش پیدا کرده ام برمیگرده به تحقیر هایی که توی خانواده ام جا افتاده بود ، خانواده ای که از دور قشنگ به نظر میرسید و هرچه نزدیک تر میشدی ، میفهمیدی هیچ چیز این خانواده زیبا نیست .
آهی میکشم ، هر ثانیه ای که میگذره ، ضربان قلبم بالاتر میره ؛ برای دیدنش حتی از دور لحظه شماری میکنم ، نمیدونم چه حکمت و رمز و رازی پشت این عشق جوونیم پنهون شده اما خیلی خوب میدونم نگاه من به این مرد ، یک هوس زودگذر نه ، بله یه حس از اعماق دلم بود .
درسته ، باهاش چشم تو چشم نشدم، هم کلام نشدم ، خاطره ی عاشقانه با این مرد نداشتم ... من فقط ته قلبم ، یواشکی دوستش داشتم، ازش یه اسطوره ساختم و هر روز اونو بیشتر از قبل توی دلم بزرگ کردم اونقدر که فکر نمیکنم ریشه های این عشق هیچ وقت خشک بشه ، چون تا عمق دلم نفوذ کرده بود و من خیلی خوب آبیاری کردن این ریشه رو بلد بودم .
برای بار هزارم به ساعتم نگاه میکنم نزدیک یک ظهره و این یعنی چیزی تا دیدارش نمونده .
میل عجیبی دارم تا دستم و روی قلبم بذارم و از صدای کوبنده اش غرق تعجب بشم ، چون جز معدود بارهایی بود که قلب من این طور میتپید .
چشم دوختم به اون باشگاه مردونه ، بالاخره میاد .
متوجه ی قدم های محکم و استوارش میشم که با صلابت از پله های باشگاه پایین میاد .
حتی پلک زدن هم برام حروم میشه ، نگاه میکنم ، با اشتیاق ، با بی قراری !
دست هام میلرزن و من برای بار هزارم به خودم میگم :
-این ها نمیتونه هوس یه دختر دبیرستانی باشه .
عینکش رو به چشمش میزنه ، تیپ سر تا پا مشکی و اسپرتش بدجور بهش میاد .
براندازش میکنم ، از پایین تا بالا هیکل مردونه اش رو از نظر میگذرونم ؛ به سمت ماشینش میره و سوار میشه ، حرکت نمیکنه ، فقط به رو به رو خیره شد و اخمش گویای اینه که از انتظاری که میکشه زیاد راضی نیست .
نیم رخ مردونه و هم چنین ته ریش خرمایی مردمک چشمم رو مجاب میکنه تا از روش برداشته نشه ، میخوام این ثانیه ها توی ذهنم ثبت بشه تا تمام روز تصویرش از جلوی چشمم نره ، اصلا میخوام این انتظارش ساعت ها طول بکشه ، هر چند ساعت ها خیره شدن به این تصویر ، درمونی برای قلب من نیست .
دلم یک نگاه میخواست ، از جانب همین مردی که با اخم به رو به روش خیره شده ..
چشم هام سوزش میگیره اما مصرانه فقط نگاه میکنم .
دوست همیشه همراهش با عجله از باشگاه بیرون میاد و سوار ماشین میشه ؛ میبینم که با اخم بهش تشر میزنه اما به حال دوستش غبطه میخورم ، از خودم تعجب میکنم که چطور با چند دیدار یک طرفه این طور دلباخته بودم اما حقیقت این بود که آشنایی من به همین دیدار های کوتاه ختم نمیشد ، اولین آدمی بود که توی زندگیم با دیدنش ته دلم یه حس عجیبی افتاد، با خودم گفتم من این مرد رو میشناسم ؛ سال هاست که میشناسم .
در عین غریبه بودن زیادی آشنا به نظر میرسید ؛ اما آشنایی که فرسخ ها با تو فاصله داره .
صدای استارت زدن ماشینش رو میشنوم و این یعنی ملاقات کوتاهم تموم شد .
آه از نهادم بلند میشه ، صدای کشیدن شدن لاستیک هاش روی آسفالت خیابون برام مثل هشدار سر صبح میمونه ؛ احساسمم درست مثل احساس صبح گاهیه ، این که توی عمق شیرینی یکی بیدارت کنه و بگه تموم شد !
با نگاهم بدرقه ی راهش میشم ، تا لحظه ای که از دیدم دور میشه نگاه میکنم و برای یک لحظه از دلم میگذره که روزی میرسه که من بتونم به اون چشم های قهوه ای خیره بشم ؟
یک جواب اتوماتیک وار توی ذهنم اکو میشه : نه ... نه ... نه ...
مشکل تنها من نبودم ، مشکل جایگاهی که توی زندگیم داشتم بود ؛ مشکل قدرت تصمیم گیری بود که بی رحمانه از من سلب میکردن .
من ترمه بودم ، دختر قاضی معروف و صد البته نشون شده ی سهیل ...
سال ها پیش پدرم و عموم بریده و دوخته بودن و حالا میخواستن این لباس بد فرم و بد قواره رو به زور وصله ی تنمون کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل نارضایتی نداشت ، در واقع جز من همه به این وصلت رضا بودن و اگر کشمکش های من نبود توی سن پونزده سالگی من عقدش میشدم ، اما مقاومت من هم یک روز در هم میشکست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک روز من هم مجبور بودم تن به وصلتی بدم که نه تنها علاقه ای پشتش نیست ، بلکه نفرت وجود داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنفری که من خواه ناخواه نسبت به اطرافیانم داشتم دامن سهیل رو هم گرفته بود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره شدم به جای خالی ماشینش ، عجیبه که من این مرد آشنا و در عین حال غریبه رو به سهیلی که نشون شده و همچنین پسر عموم بود ترجیح میدادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره مردی که اصلا نمیشناختمش ، اتفاقی دیدمش ، یک روز که از مدرسه تعطیل شده بودیم و با سها و مستانه توی همین پارک نشسته بودیم نگاهم بهش افتاد ، به عشق در یک نگاه اعتقاد نداشتم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نظرم عشق با تکرار لحظات خاطره انگیر کنار معشوق به وجود میومد اما این حسی که گریبانمو گرفت با همون نگاه اول ، تفکرم رو عوض کرد و حالا من یکی از همون آدم هاییم که به عشق در یک نگاه ایمان دارم ؛ خیلی هم زیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله ام سر میره ، حالا که دیگه اون انتظار شیرین از بین رفته بود ؛ میخوام بلند بشم اما با خودم میگم : وقتی میتونم به بهونه ی کلاس جبرانی آزاد باشم چرا این قرصت رو از خودم بگیرم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این فکر سر جام میشینم و دوباره توی رویا غرق میشم ، رویای لحظات بودن با مردی که حتی اسمش رو هم نمیدونستم ، این رویای شیرین ، انقدر من رو به خلسه میبره که زمان و مکان فراموشم میشه ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به خودم میام که دستی سر شونه ام گذاشته میشه ، از عمق رویا هام به دنیای واقعی برمیگردم و با مستانه روبه رو میشم ، از فرط خستگی چشم هاش بی فروغ شده اما لپ های همیشه گل انداخته اش روی چهره ی خسته اش حکم سرپوش رو داره ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم میشینه و با ناله میگه : ترمه باز تو پیچوندی اومدی این جا به چی زل زدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حوصله ی کلاس جبرانی رو نداشتم من همون که با تک ماده قبول بشم برام بسه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه: چه خوب که اتقدر ریلکسی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای من ، صدایی از پشت سرم جواب میده : وقتی میتونه رو به روی این باشگاه بشینه و هلو تماشا کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه مغز خر خورده بیاد توی اون کلاس بوگندو بشینه و به حرف های صد من یه غاز اون دبیر عقده ای گوش بده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخطاب به من ادامه میده : آفرین ترمه جان ، راهت درسته ادامه بده !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده به سهایی که به نظرم فرقی با بمب انرژی نداره نگاه میکنم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخنده و به زور خودش رو کنار ما جا میکنه ، آه جگرسوزی میکشه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنم آخر با این خیره شدن هات مخ یکی از این هارو میزنی و میری خونه ی بخت !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخندم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مخ زنی که تخصص شماست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسها: تو به اونایی که شکار من میشن نگو مخ ؛ مخ واقعی رو تو میزنی اما من کمین کردم مخ هر کی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه زدی یادت نره من هستم ، ازت میگیرمش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخندم و از لودگیش به سادگی میگذرم ، دوست ندارم برم خونه اما کوچکترین دیرکرد مساوی با یه توبیخ بزرگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس ناچارا از جا بلند میشم ، کوله ام رو ، روی شونه ام مرتب میکنم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انقدر که توی آفتاب موندم الان حسرت یه خنکی رو دارم ، کدومتون با من میاین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه از جاش بلند میشه ، مانتوش رو با دست صاف میکنه و میگه : من میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو میکنم به سها و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باز منتظر یاری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسها: این بار قول داده منتظر نذاره الاناست که پیداش بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری با تاسف تکون میدم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر روز همینو میگی ، خوب بگذریم ... کاری نداری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسها: از اولم نداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صحیح ، مواظب خودش باش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میده ، مستانه هم با سها خداحافظی میکنه و هم پای من میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی از مسیر به سکوت میگذره که مستانه طاقت نمیاره و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترمه ؟ قضیه ی سهیل چی شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی میکشم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قراره امشب بیان ، آقاجون گفت ، اما نگفت برای چی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه: کوتاه میای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا میندازم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتی اگه کوتاه بیام باز تا آخر عمرم از سهیل بیزارم ، کیو دیدی چیزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بهش تحمیل شده رو قبول کنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا میخوان به زور قلب منو وادار به تپیدن برای سهیل کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسخره است نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه سکوت میکنه ، توی فکره به طرز عجیبی ساکت شده ؛ میپرسم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی میخوای بگی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه : آره ... به نظرم تنها راه اینه که با سهیل حرف بزنی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودمم بهش فکر کردم اما هر بار منو میبینه ، جوری سرشو میندازه پایین که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونم نزدیکش بشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه : یعنی خجالتیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه ... خجالتی نیست ، اتفاقا نظرم راجع بهش برعکسه ! عجیب احساس میکنم زیر اون پوسته ی مظلومی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای خودش کشیده یه شیطان پنهون شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخوام تهمت و افترا بزنم اما حسی که بهش دارم همینه ، برای همین انقدر در نظرم منزجر کننده است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه ، سری به طرفین تکون میده و سکوت میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خیابون اصلی میرسیم و با این که هر دومون میتونستیم الان راننده ی شخصی داشته باشیم ، باز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتوبوس رو ترجیح میدیم ، از خیابون عبور میکنیم و سوار اتوبوس میشیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلی ردیف آخر میشینیم ، مستانه دستم رو توی دستش میگیره و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم چی بگم ! این روزها خیلی غمگین میزنی ، همین خیلی ناراحتم میکنه ؛ چیزی نمیتونم بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجز این که امیدوار عشق واقعی رو بچشی و بتونی از نزدیک لمسش کنی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی میزنم و پشت لبخندم حرفای زیادی رو پنهون میکنم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو سکوت میکنیم و تا رسیدن به مقصد حرفی نمیزنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون جایی که من باید زودتر از مستانه پیاده میشدم از جا بلند میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخم میشم و گونه ی مستانه رو میبوسم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من رفتم ، مواظب خودت باش !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند خواهرانه ای میزنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هم همین طور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی براش تکون میدم و از اتوبوس پیاده میشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خیابونی که حتی یک لحظه هم از رفت و آمد ماشین ها خلوت نمیشه عبور میکنم ، مثل همیشه راه دورترو انتخاب میکنم و از کوچه پشتی به سمت خونمون میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه ، وقتی تنها میشم ، پرنده ی ذهنم آزادانه پر میکشه و یه جایی فرسخ ها دور تر از این جا می ایسته ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که یک مرد با چشم های قهوه ای اون جا حضور داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقطه ای که دست نیافتی ترین جای ممکن برای من بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار همون مردی که حتی اسمش رو هم نمیدونستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافکارم اونقدر در هم برهمه که خودم هم نمیدونم دارم به چی فکر میکنم و الان کجام ، فقط وقتی به خودم میام که میبینم جلوی در خونمون ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از این که کلیدمو از کیفم در بیارم ، در توسط حسین آقا ( باغبون و نگبان خونمون) باز میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی میزنه و با لحجه ی شمالی میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانوم کوچیک خوش اومدین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جوابش به آرومی میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون حسین آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جلوی در کنار میره ، داخل میشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی اون باغ سرسبز با اون گلای رنگی هم نمیتونه ، ذره ای منو به وجد بیاره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپله های کم قطر رو دونه به دونه بالا میرم ، جلوی در سلطنتی بزرگ می ایستم ، به خودم زحمت میدم و به در فشار کوچیکی وارد میکنم ،در باز میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه ،چشمم به مادرم میوفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیلدا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنی که از زیبایی چیزی کم نداشت اما فشار زندگی ازش یه زن گوشه گیر و افسرده ساخته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نکنم افسردگیش ، انعکاس بی محبتی پدرم باشه ، چون پدرم با تنها کسی که سر جنگ داشت من بودم و بس .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت مادرم که روی صندلی متحرک نشسته میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونه اش میبوسم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام مامان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که بهم نگاه کنه میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیر کردی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابی که همیشه تحویلش میدم و طوطی وار تکرار میکنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کلاسم طول کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میده ، باز هم بدون این که بهم نگاه کنه میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به زهره بگو غذاتو گرم کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه ای میگم ، به جای این که به حرفش عمل کنم ، از لابه لای مبل های سلطنتی رد میشم و از پله های چوبی بالا میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جای اتاق خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاقه تیام تنها برادرم رو باز میکنم ، در حالی که عروسک خرسی اش توی بغلشه ، به خواب رفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشد گفت تنها دلخوشیم توی دنیا همین پسر بچه ی مظلوم و هفت ساله بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم برای بوسیدن گونه اش ضعف میره اما میشناسمش و میدونم چقدر خواب سبکی داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس از خواسته ام صرف نظر میکنم ، در اتاقش رو میبندم و به سمت اتاق خودم میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم اتوماتیک وار به دکور کرم قهوه ای اتاقم میوفتم ، سعی میکنم به یاد نیارم چه قدر از این دو رنگ بیزارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خوب رنگ مناسب دختر جوونی مثل من از دید پدرم همین دو رنگ بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که برای عوض کردن لباس هام اقدامی بکنم ، روی صندلی مقابل میز تحریرم میشینم ، شعر گفتن های گاه و بی کاه تنها چیزی بود که برای چند دقیقه از دغدغه دورم میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودکارم رو به دست میگیرم و مثل همیشه ، قلبم فرمان میده چه کلماتی وصف حالمه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون صاعقه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرکوره ی بی صبری ام امروز !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صبح که برخاسته ام،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابری ام امروز ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خستـه اَم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خـودَم خستـه اَم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شمــارِ روزهایِ بی حوصلِـگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب هایِ کشدارِ تنهــایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این شعرهایِ تکراری . . . !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی میکشم و دفتر رو میبندم ، روی تختم دراز میکشم ، انگار برام اهمیتی نداره با مانتو و مقعنعه گرمم میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم این دنیا چرا به این شکل میچرخه ، نمیدونم چرا این روز ها همه بی حوصله ان ، انگار تمام فصل ها حال و هوای پاییز گرفتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید این دل گرفتگی فقط مختص به من بود ، شاید چون آینده در نظرم سیاه و مبهم بود انقدر از زمان حال بیزار بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه قفسه ی سینم رو از حجم نفس های گرفته شده آزاد میکنم ؛ چشم هامو محکم روی هم فشار میدم و سعی میکنم برای ساعتی هم شده ، ذهن آشفته امو با خوابیدن آروم کنم .****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیام صدام میزنه ، بهش نگاه میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بچه گونه اش میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آبجی خوشحال نشدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی رو بهش میزنم و چشم هامو به علامت تایید میبندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی روی سرش میکشم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از خواب بیدار شدی ، برو به خاله زهره بگو بهت یه چیزی بده بخوری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irورجه ورجه کنون باشه ای میگه و از اتاق میره بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه و مانتو مو از تنم بیرون میارم و پرتشون میکنم روی صندلی قهوه ای رنگ جلوی میز مطالعه ام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلوز شلوار راحتی میپوشم و روی تختم دراز میکشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سعی میکنم افکار پریشون ذهنمو پس بزنم و حداقل برای نیم ساعت هم که شده آرامشو به جسم و روحم هدیه کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکون های دستی از خواب بیدار میشم و زهره خانم خدمتکارمون رو بالای سرم میبینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مهربونی میزنه و میگه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقا اومدن ، نیم ساعت دیگه مهموناتونم میرسن ، گفتم بیدارتون کنم ، از مدرسه هم که اومدین چیزی نخوردین ، ضعف میکنین دور از جونتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستم چشم های غرق در خوابمو ماساژ میدم و روی تختم میشینم ، با صدای خواب آلودی میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میل ندارم ، شما برو ! منم الان میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میده و با مکثی کوتاه از اتاق خارج میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم از جا بلند میشم و پشت سرش بیرون میرم تا دست و صورتمو بشورم ، کارم که تموم میشه به اتاق برمیگردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمدمو باز میکنم ، انواع اقسام لباس در رنگ های مشکی ، خاکستری ، قهوه ای داخل کمد خودنمایی میکنه ، لباس رنگی زیادی ندارم ، بهتره بگم اجازه پوشیدنشو ندارم ، چون باز هم طبق نظر آقاجونم دختر باید رنگ های سنگین بپوشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رنگ خاکستری قانع میشم و تونیکی به همون رنگ میپوشم ، سرسری حاضر شدنم اجبار رو فریاد میزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو روی سرم مرتب میکنم و توی آیینه به دختری نگاه میکنم که عجیب از من دوره ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری که ته چشم های مشکی و براقش شیطنت بیداد میکنه اما حوصله ی شیطونی کردن رو نداره ، عجیب به نظر میرسه اما واقعیت محضه ، آدم ها گاهی از علایقشون هم میگذرن ، صرفا به خاطر این که دیگه رغبتی برای انجام کاری ندارن ، حتی اگه اون کار در نظرشون دوست داشتنی باشه باز از انجام دادنش صرف نظر میکنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه از دختر توی آیینه میگیرم و از پله ها میرم پایین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا روبه روی تلویزیون روی مبل نشسته و مشغول خوندن روزنامه است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلامی میکنم ، نگاهشو از روزنامه برمیداره و به من میدوزه ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تا پامو از نظر میگذرونه و آخر با تکون دادن سرش جوابمو میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش که از روم برداشته میشه، سری از روی تاسف تکون میدم و وارد آشپزخونه میشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی اون آشپزخونه ی بزرگ زهره خانم تک و تنها مشغول سالاد خورد کردنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش میرم ، کاهویی از توی ظرف سالادش برمیدارم و متفکرانه میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زهره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نیم نگاهی میندازه و میگه : جانم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظرت من چقدر دیگه این جا دووم میارم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب میگزه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این طوری نگو ! یه وقت آقا میشنوه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو تاج سر همه ی مایی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ای میکنم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره ، خودم میدونم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمال سادگی میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا این جا هم اگه برات سخته بالاخره تموم میشه ، آقا سهیل مرد خوبیه ، حتما باهاش خوشبخت میشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله سری تکون میدم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره ... زهره ؟ مامانم کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهره: توی اتاقشون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میدم . بلاتکلیف ایستاده ام که زنگ در به صدا در میاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیام شادی کنان به سمت آیفون میره و در رو باز میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره ی توی آشپزخونه به حیاط نگاه میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل همراه پدر و مادرش و نرگس خواهر پنج ساله اش وارد حیاط میشن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بابام فوری پرده رو میندازم و گوشامو تیز میکنم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترمه بیا جلوی در مهمونا اومدن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به لباسم میکشم و بدون حرف ، از آشپزخونه بیرون میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در همراه بابا می ایستم ، قبل از اینکه خانواده ی سهیل به ما برسن بابا ، با اخم میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا مادرت چپیده توی اون دخمه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم میخواین برم صداش کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هاش بیشتر در هم میشه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لازم نکرده وایستا به مهمونا خوش آمد بگو بعد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میدم ، اول از همه عمو مرتضی داخل میشه ، اخم های بابام به طرز عجیبی باز میشه و گل از گلش میشکفه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا برادر بزرگترش دست میده و بهش خوش آمد میگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو مرتضی به سمت من میاد ،سلام میکنم و دستشو میبوسم که اونم با بوسیدن پیشونیم جوابمو میده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر بعدی زن عمو ملیحه است ، تنها عضو فامیل که ازش بدم نمیاد اونم به خاطر کم حرفی اشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست نرگسو توی دستش گرفته و با، بابا سلام و احوال پرسی میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش سلام میکنم که جوابمو میده و گونمو میبوسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر آخر سهیله ، متواضع با ، بابا دست میده و به منم یک سلام خشک و خالی میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابشو نمیدم و فقط نگاهش میکنم ، اونم منتظر جوابی از جانب من نمیمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگی به سمت پذیرایی میرن و روی مبل های طلایی سلطنتی میشینن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهشون ملحق نمیشم و به اتاق مامانم میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت به من روی تخت نشسته و سرش پایینه ، بهش نزدیک میشم و پشت سرش می ایستم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی دستش یه عکسه ، روی انگشت های پام می ایستم تا بهتر بتونم به اون عکس نگاه کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه حضورم میشه و فورا عکسو بر میگردونه ولی من میتونم لحظه ی آخر چشم هایی رو ببینم که عجیب در نظرم آشناست ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قدر آشنا که انگار نگاهم هر روز با صاحب اون چشم ها تلاقی پیدا میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک گوشه ی چشمشو پاک میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میخوای ترمه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آرومی میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مهمونا اومدن ، بابا گفت صدات کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون میده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه ، تو برو! منم میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میدم و از اتاق خارج میشم ، فکرم درگیر شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاحب اون چشم های آشنا کی میتونست باشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی بود که مادرم این طور نگاهش میکرد و اشک میریخت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی بود که انقدر در نظر من آشنا بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا افکار در هم ،کنار زن عمو ملیحه میشینم ، لبخندی بهم میزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو پایین میندازم و زیر چشمی به سهیل نگاه میکنم ، اونقدر بحثش با آقاجونم داغه که متوجه ی نگاه منم نمیشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبحث داغشون هم برمیگرده به ارتباط شغلی که داشتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر واقع ، سهیل وکالت میخونه و میشه گفت ارتباط خیلی خوبی با پدرم داره ، اما عمو مرتضی تاجره و اهل بازار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیوستن مامانم به جمع ، باعث میشه که همه به احترامش از جا بلند بشن ، مثل همیشه بدون این که برای جلب رضایت مهموناش حتی لبخند بزنه ، با همه سلام واحوال پرسی میکنه و اون طرف زن عمو روی مبل میشینه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پایین میندازم ، از چنین جمع هایی متنفرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور دارم خودمو کنترل میکنم تا داد و فریاد هامو بالا نیارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا نمیدونم تا چه مدت فقط در همون حالت نشستیم ، مرد ها با صدای بلند از هر دری حرف میزنن و من فقط به دیوار نگاه میکنم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا این که زهره صدامون میزنه و میگه که میز آماده است .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه از جاشون بلند میشن و به سمت میز ناهارخوری میرن ، منم از جام بلند میشم اما قبل از این که به بقیه ملحق بشم صدای سهیل متوقفم میکنه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترمه خانم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرمیگردم و به چشم هاش نگاه میکنم ، بر عکس من اون مدام چشم هاشو ازم میدزده ، نمیدونم چرا نمیتونم این رفتار هاشو به پاکی دلش ربط بدم ، نمیدونم چرا انقدر حس بدی به این ظاهر مظلوم نماش دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به یقه اش میکشه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امشب پدرم میخواد صحبت های اولیه رو با عموجان بکنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج و منگ میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راجع به چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه گذرا و معنی داری به چشم هام میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راجع به آینده ی من و شما !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هام و محکم روی هم فشار میدم تا به رگبار حرف هام نبندمش ، دست هام مشت میشن، این که جلوی خودمو بگیرم و این خونه رو ، روی سرشون خراب نکنم برام سخته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که کنترلی روی حرف هام داشته باشم با لحنی که اصلا ملایمتی نداره میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما راضی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجا میخوره ، انگار انتظار این حرفو نداره ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آرومی میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا توی تقدیر من اسم شما رو نوشته، دوست ندارم من مخالفتی بکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند صداداری میزنم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آیه نازل شده ؟ که توی تقدیر آقا سهیل اسم ترمه حک شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرک بگم بهتون ، من راضی نیستم . از شما خواهش میکنم جلوی پدرتون و پدرم بایستید و نذارید این وصلت سر بگیره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار به غرورش برمیخوره اینو از اخم های در هم رفته اش میفهمم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشم هام نگاه میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا خودتون بهشون نمیگید ؟ من مخالفتی با این وصلت ندارم .لبخندی زهرآگینی میزنم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلایلمو برای نگفتن حرف های دلم خوب میدونی آقا سهیل .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو میدونم که تو خیلی خوب منو میشناسی ، میدونی چطور آدمیم ! من توی این خانواده ، تافته ی جدا بافته ام ؛ به درد زندگی با شما هم نمیخورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش قرمز میشه ، با اخم به چشم هام نگاه میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب عوض شو ! چه شما بخواید و چه نخواید ، ما نشون شده ی همیم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما هم خودتو عوض کن ! حالا که فکر میکنی با من و خانوادت فرق میکنی ، پس اخلاقتو تغییر بده و دیگه چنین حرفی به من نزن ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفشو میزنه و از مقابل چشم های حیرت زده ی من عبور میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتر از قبل در نظرم منزجر کننده میشه ، کسی که به تصمیات یکی طرف مقابلش اهمیت نده و در کمال بی شرمی بگه خودت رو عوض کن ، میتونه همسر ایده عالی برای یه دختر باشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن اگر بخوام صرفا و حکما به خاطر سهیلی که هیچ حسی بهش ندارم ، خودم رو عوض کنم اون وقت چی ازم میمونه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چطور کسیو شریک زندگیم قرار بدم که به خودم و خلق و خوم احترام نمیذاره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که قبولم نداره و اول راه میخواد منو عوض کنه ، میخواد منو از من بگیره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه تیز پدرم ، باعث میشه همه ی فکر ها از سرم بپره و با حالی گرفته به جمع اونا بپیوندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار نرگس و تیام میشینم تا ، با غذا دادن به اونا خودمو مشغول کنم و کسی ازم نپرسه چرا غذا نمیخوری !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا با خودمو شکمم لج کرده کردم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اینو میدونم حتی غذاهایی که میخورنم حالمو به هم میزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن شام ، به کمک زهره میز شامو جمع میکنم و با این که اصلا اهل کار های خونه نیستم ، اما تا زمانی که گورشونو گم کنن ، توی آشپزخونه می مونم و به زهره کمک می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرانی دست از سرم برنمیداره ، مدام منتظر بالا اومدن بحثی هستم که ازش خوف دارم اما ظاهرا سهیل برای امشب هم شده ، به من احترام گذاشت چون هیچ حرفی از ازدواج ما گفته نشد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتنشون ، تیامو که روی مبل خوابش برده رو بغل میکنم و از پله بالا میرم ، توی اتاقش میخوابونمش و منم به سمت اتاق خودم میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا امتحان شیمی داشتیم و من حتی نمیدونستم کتابم کجاست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام مهم نبود ، من در ظاهر به میل بقیه پیش میرفتم ، اما در واقع اگر تمام درس هامو هم بیوفتم باز هم برام اهمیتی نداره ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچند مستانه و سها سر جلسه ی امتحان نمیذاشتن برگه ام خالی بمونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی اوقات هم برگه امو باهاشون جا به جا میکردم تا اونا واسم پر کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز توی قفسه ی کتاب هام هر چقدر کتاب زبان دارم و برمیدارم و میریزم جلوم ، تنها درسی که بهم آرامش میده ، نمیدونم علت علاقه ام به زبان انگلیسی چیه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار از زبان فارسی بیزار شدم ، انقدر فارسی گفتم و کسی نفهمید الان زبان بیگانه هارو ترجیح میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که متوجه ی زمان و مکان بشم ، بی وقفه فقط زبان کار میکنم و آخر هم نمیفهمم کی و چطور روی دفتر کتاب هام خوابم میبره *****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که با خنده ، به حرف های سها گوش میدم ، از مدرسه بیرون میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسها بدون وقفه تعریف میکنه و من به حرف های بی سر و تهش راجع به شیطنتایی که با اکیپشون میکنن میخندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسقلمه ای به پهلوم میخوره ، جیغم و خفه میکنم و برمیگردم به مستانه نگاه میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخوام بابت کارش بهش تشر بزنم که میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همسر جان آمدن !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج و گنگ میپرسم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اون سمت خیابون اشاره میکنه ، مسیر نگاهش رو دنبال میکنم و به سهیل میرسم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم هایی در هم رفته و صورتی گرفته تکیه زده به ماشین آخرین مدلشه و به من نگاه میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه با لودگی میگه : منتظر چی هستی دیگه ؟ برو ببین چه میخواد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای این که بیشتر از این توی گستره ی دید بچه ها نباشم ناچارا سری تکون میدم و به سمت سهیل میرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی یک کلمه حرف هم نمیزنم و با سکوت سوار ماشینش میشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحقیقا به این ملاقات بی میل نبودم ، دوست داشتم حرف بزنم و بهش بقبولونم من برای اون ساخته نشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالتماسش کنم تا مانع وصلتی بشه که دلم حتی یک درصد هم بهش رضا نداره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار میشه و با سکوت کامل ماشین رو به حرکت در میاره ؛ نه من میپرسم و نه اون جوابی میده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از گذشت ده دقیقه ، ماشین رو جلوی کافی شاپ شیکی نگه میداره و با صدای آرومی میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون که مانع حرف زدنمون نمیشی ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر کنم به این درک رسیده باشم که حرف زدن ما لزومه برای آینده ، بهتره حرف های گفتنی رو هم بزنیم و هم بشنویم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میده و میگه : از الان مطمئنم به توافق نمیرسیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا نرسیم ؟ اگه حرف منطقی رو حداقل بهش فکر کنیم خیلی راحت میتونیم همو درک کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل : حرف منطقی ؟ اگه گفتی باشه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی میکنم تسلط لازم رو به خودم پیدا کنم و اول کاری حرفی نزنم که روی دنده ب لج بیوفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین پیاده میشم ، سهیل هم پیاده میشه و به سمت کافی شاپ هدایتم میکنه ، داخل میشیم و گوشه ترین قسمت رو انتخاب میکنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی میشینیم ، مدتی به سکوت میگذره تا این که سهیل میپرسه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میخوری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سکوت و سوال بی موردش کلافه میشم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ترجیح میدم به جای خوردن ، حرف هایی که میدونیم لازمه رو بزنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل : بسیار خوب ، میشنوم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نمیخوام بشنوین ، اگه بنا به شنیدن باشه ، گوش شنوا زیاده ، من میخوام حرف هامو درک کنید ، درک کنید و عاقلانه تصمیم رد بگیرید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل : خوب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی صریح و واضح میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تو رو دوست ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کجی کنج لب هاش جا خوش میکنه ، با خونسردی میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عشق و علاقه بعد ازدواج به وجود میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا جمله ای تحویلم میده که خونم رو به جوش میاره ، میفهمه توپم حسابی پر شده ، روی میز خم میشه و خیره به چشم هام میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من بهت قول میدم بعد ازدواج ، اونقدر محبت به پات بریزم که قلبت برای من بلرزه و عاشقم بشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی به حرف ابلهانه اش میزنم و با قاطعیت میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برعکس دل زدگی میاره ! عشق رو نمیشه با محبت به دست آورد ، عشق پیونده دو قلبه ، مهر متقابلی که توی قلب میوفته ، من چنین حسی نسبت به تو ندارم ! احمقانه است که با این امید واهی و پوچ و این جمله ی مسخره ی "عشق بعد از ازدواج به وجود میاد " خودمونو گول بزنیم ! بچه که نیستیم ! آدمیم ،فهم داریم ،شعور داریم ، میدونیم یه کار غیر ممکنه تا ته ته ته دنیا غیر ممکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار حرف هام به مزاجش خوش نمیاد ، با اخم های در هم میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو خودت خوب پدرتو میشناسی ، از تصمیمی که گرفته صرف نظر نمیکنه ، این رسمه ، تصمیمیه که خیلی وقت پیش به قاطعیت رسیده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نمیخوام خودم و به هیچ رسم و رسوم مسخره ای چه جدید و چه قدیم پایبند کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهار نفر که هیچی از انسانیت و قلب و عقل حالیشون نمیشه برای آینده ی دو تا بچه تصمیم گرفتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن چرا باید با عمل کردن به حرفشون رسم و رسوم مسخره اشونو قبول کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل : این حرف هارو میتونی جلوی پدرتم بزنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بزنم ؟ زبونم مو در آورد بس گفتم ؛ بار ها و بارها گفتم ، تمام گفتنی هاا رو گفتم اما اون شنیدنی ها رو نشنید و فقط مخالفت کرد . این بار میخوام تو بگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل : نمیگم منم گوشم و رو حرف هات میگیرم چون منطقی حرف نمیزنی ؛ اگه فکر میکنی میتونی آقاجونت رو راضی کنی ، بسم الله اما اگه نتونستی دیگه سراغ من نیا و و ازدواجمونو قبول کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجبهه میگیرم ، با تشر میخوام چیزی بگم که صدای مردونه ای از پشت سرم بلند میشه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه برمیگردم و رو به روم زهیر رو میبینم ؛ دوست اجتماعی سها ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونی که سها هر روز هر روز به یک بهانه ای باهاش می رفت بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدورادور باهاش ملاقات داشتم اما نمیدونم من رو میشناسه یا نه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لبخند موذی روی لبش پی میبرم که خیلی خوب شناخته اما خداروشکر که هیچ حرفی نمیزنه و گرنه نمیدونستم حواب سهیل رو چی بدم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به سمت سهیلی که از جا بلند شده دراز میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-احوال داداش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل : عالی ... با نامزدم اومدیم قهوه بخوریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هام در هم میره ، زهیر با همون نگاه موذی اش میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به سلامتی ... منم با دو تا از بچه ها اومدم ، تو رو دیدم گفتم سلامی عرض کنم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام و برای لحظه ای به محل اشاره ی زهیر میدوزم اما با دیدن صحنه ی رو به روم ، نفس توی سینم حبس میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روم ... همون عشق واهی و مرد چشم قهوه ای بود ، همون میوه ی ممنوعه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونی که من ساعت ها منتظر مینشستم فقط و فقط به خاطر ثانیه ای دیدار یک طرفه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل خیلی خوب متوجه ی نگاه خیره ام میشه ، با اخم سرفه ای مصاحتی میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ها کین ؟ من میشناسم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهیر : نه ... اما اگه بخوای آشناتون میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم به یک باره شروع به کوبش میکنه ، اون قدر محکم که نگران میشم نکنه کسی متوجه بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا خدا میکنم که سهیل بگه نه و خدا روشکر دعام مستجاب میشه ، چون سهیل میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه ، ان شاالله یه وقت دیگه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهیر سری تکون میده و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پس من مزاحمتون نمیشم روز خوش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهیل سری تکون میده و روی صندلی میشینه ؛ تمام حس جبهه گیریم از بین میره ، نیروی تحلیل رفتم ، بدجوری رنگ رخسارمو پرونده ، سهیل موشکوفانه نگاهم میکنه ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغیر ارادی سرم و بر میگردونم ، میبینمش ، قامت مردونه اشو میبینم که ایستاده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به زهیر و دوستش چیزی میگه و به سمت انتهای رستوران که حدس میزنم دستشوییه میره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سهیل رد نگاهم و از روی اون مرد به روی خودش سوق میده : چرا رنگت پریده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به گونم میکشم و از جا میپرم ، صدای قلبم بدجوری کلافم کرده ، نمیدونم این چه بلاییه که داره سرم میاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم تحت فرمان قلبم از جا بلند میشم و میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میرم یه آبی به دست و صورتم بزنم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون میده ، با قدم های بی جونم به همون سمتی که عشق ممنوعه ام رفت میرم ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت دیوار حفاظ مانند سرکی میکشم ، یه راهروی باریکه که همونطوری که حدس میزدم سرویس بهداشتیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمی به سمت جلو برمیدارم ، خبری ازش نیست ؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک قدم دیگه بر میدارم که غیر منتظره جلوی راهم سبز میشه ؛ هینی میکشم و یک قدم میرم عقب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کجی روی لب هاشه و جوری نگاهم میکنه انگار مچم رو گرفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ی مانتوم رو توی مشتم فشار میدم ، باورم نمیشه این منم که روبه روی این عشق ممنوعه ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین منم که به این چشم های قهوه ای خیره شدم ، باورم نمیشه توی این چشم ها انعکاس تصویر خودم رو میبینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره به چشم هام ، به حرف میاد ؛ با صدای بم و مردونه ای میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بالاخره باهاتون روبه رو شدم خانم ترمه فروزان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس میکنم قلبم ، برای ثانیه ای از طپش میوفته ، مطمئنم رنگ به رخساره ام نمونده ؛ با این وجود زبون به کام میچرخونم و با صدایی که علنا میلرزه میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما منو از کجا میشناسید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مردونه اش پر رنگ تر میشه ، از توی جیبش کارتی بیرون میاره و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عرض میکنم خدمتتون اما این جا جاش نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارت رو به سمتم میگیره و ادامه میده :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امشب منتظر تماستون هستم البته ...فکر کنم به خاطر شرایط خانوادتون موبایل ندارید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسم ، این مرد کیه که ریز جزئیات زندگی من رو میدونه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دیروز فکر میکردم هیچ وقت باهاش چشم تو چشم نمیشم اما الان ، رو به روش ایستادم و میفهمم اون منو میشناسه ، خیلی هم زیاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که سعی میکنم نلرزه میگم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو ... کی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک خنده ای میکنه و میگه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه غریبه که در عین حال زیادی آشناست ؛ من کیان مهرزادم ؛ نمیشناسی ... منم نمیشناسمت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir