ترمه عاشق پسری به نام کیان میشه . ولی نمیدونه نزدیک شدن های کیان به اون و حرف های عاشقانه او برای انتقامی هست که میخاد از پدر و خانواده ی ترمه بگیره باید دید اخرش چی میشه

ژانر : عاشقانه، انتقامی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۴۶ دقیقه

مطالعه آنلاین نوازش خیالی
نویسنده : سارا حسینی (سارگل)

ژانر: #عاشقانه #انتقامی

خلاصه :

ترمه عاشق پسری به نام کیان میشه . ولی نمیدونه نزدیک شدن های کیان به اون و حرف های عاشقانه او برای انتقامی هست که میخاد از پدر و خانواده ی ترمه بگیره

باید دید اخرش چی میشه

مقدمه :

چشم هایم را در چشم هایش دوختم و گفتم : به راستی دوستم داری ؟

گفت : تا پای جانم ...

گفتم : جانت را قربانی من میکنی ؟

گفت : بی درنگ !

گفتم : دنیایم تار است به آن رنگ میبخشی ؟

گفت : تمام زیبایی های زندگی ام را فدای چشمانت میکنم .

گفتم : همه را به من نده ، تقسیمش کن !

گفت : اگر تو شریک لحظه هایم شوی چرا که نه ؟

گفتم : مبادا دنیای تارم رو به تاریکی مطلق تبدیل کنی ! مبادا بروی !

گفت : می مانم ، میمانم و رویاهایت را به حقیقت تبدیل میکنم

گفتم : رویای من تو بودی ، همین که تو حقیقی باشی برای کافیست !

گفت : خیالی نیستم ، دستت رو بالا بیار و لمس کن حضور من واقعی ترین اتفاق زندگیت هست !

دستم را بالا بردم ، میخواستم صورتش را لمس کنم اما دستم روی هوا ماند ، جا خوردم و فهمیدم باز هم تکرار کردم نوازش خیالی اش را

شروع رمان نوازش خیالی :

نگاه بی روحم به تابی که در حال تکون خوردنه ، دوخته شده ؛ به عادت همیشگی ، گوشه ی مانتوم رو به دست گرفتم و به ماشین مشکی رنگی چشم دوختم .

ماشینی که من هر روز نظاره گرشم ، احمقانه است اما تمام چیز هایی که به اون مربوط میشه برام مقدسه حتی این ماشین .

اون قدری که میتونم بدون خستگی ساعت ها به این دویست و شش نگاه کنم ، اما افسوس ...

افسوس که ساعت زندگیم هیچ وقت به میل باطنی من پیش نرفته .

به ساعت مچی دستم نگاه میکنم ، ساعت دوازده و چهل و پنج دقیقه است ، صاحب اون ماشین دوست داشتی هر روز ساعت یک ظهر از اون باشگاهی که با پرس و جو فهمیده بودم مربی اون جاست بیرون میاد و من هر روز ، قید کلاس جبرانی رو میزنم و روی این صندلی منتظر میشینم .

منتظر میشینم تا چشمم به کسی بیوفته که حتی یک بار نگاهش با نگاهم تلاقی پیدا نکرده ، راضیم ...

نفوذ چشم هاش حتی اگه به من دوخته نشده باشه باز خیلی خوب قابل مشاهده است ؛

من ، ترمه تک دختر حاج صابر فروزان قاضی سرشناس شهر خودم رو در مقابل این مرد انقدر ناچیز میبینم که حتی قدرت چشم در چشم شدن باهاش رو هم ندارم ، اعتماد به نفس کاهش پیدا کرده ام برمیگرده به تحقیر هایی که توی خانواده ام جا افتاده بود ، خانواده ای که از دور قشنگ به نظر میرسید و هرچه نزدیک تر میشدی ، میفهمیدی هیچ چیز این خانواده زیبا نیست .

آهی میکشم ، هر ثانیه ای که میگذره ، ضربان قلبم بالاتر میره ؛ برای دیدنش حتی از دور لحظه شماری میکنم ، نمیدونم چه حکمت و رمز و رازی پشت این عشق جوونیم پنهون شده اما خیلی خوب میدونم نگاه من به این مرد ، یک هوس زودگذر نه ، بله یه حس از اعماق دلم بود .

درسته ، باهاش چشم تو چشم نشدم، هم کلام نشدم ، خاطره ی عاشقانه با این مرد نداشتم ... من فقط ته قلبم ، یواشکی دوستش داشتم، ازش یه اسطوره ساختم و هر روز اونو بیشتر از قبل توی دلم بزرگ کردم اونقدر که فکر نمیکنم ریشه های این عشق هیچ وقت خشک بشه ، چون تا عمق دلم نفوذ کرده بود و من خیلی خوب آبیاری کردن این ریشه رو بلد بودم .

برای بار هزارم به ساعتم نگاه میکنم نزدیک یک ظهره و این یعنی چیزی تا دیدارش نمونده .

میل عجیبی دارم تا دستم و روی قلبم بذارم و از صدای کوبنده اش غرق تعجب بشم ، چون جز معدود بارهایی بود که قلب من این طور میتپید .

چشم دوختم به اون باشگاه مردونه ، بالاخره میاد .

متوجه ی قدم های محکم و استوارش میشم که با صلابت از پله های باشگاه پایین میاد .

حتی پلک زدن هم برام حروم میشه ، نگاه میکنم ، با اشتیاق ، با بی قراری !

دست هام میلرزن و من برای بار هزارم به خودم میگم :

-این ها نمیتونه هوس یه دختر دبیرستانی باشه .

عینکش رو به چشمش میزنه ، تیپ سر تا پا مشکی و اسپرتش بدجور بهش میاد .

براندازش میکنم ، از پایین تا بالا هیکل مردونه اش رو از نظر میگذرونم ؛ به سمت ماشینش میره و سوار میشه ، حرکت نمیکنه ، فقط به رو به رو خیره شد و اخمش گویای اینه که از انتظاری که میکشه زیاد راضی نیست .

نیم رخ مردونه و هم چنین ته ریش خرمایی مردمک چشمم رو مجاب میکنه تا از روش برداشته نشه ، میخوام این ثانیه ها توی ذهنم ثبت بشه تا تمام روز تصویرش از جلوی چشمم نره ، اصلا میخوام این انتظارش ساعت ها طول بکشه ، هر چند ساعت ها خیره شدن به این تصویر ، درمونی برای قلب من نیست .

دلم یک نگاه میخواست ، از جانب همین مردی که با اخم به رو به روش خیره شده ..

چشم هام سوزش میگیره اما مصرانه فقط نگاه میکنم .

دوست همیشه همراهش با عجله از باشگاه بیرون میاد و سوار ماشین میشه ؛ میبینم که با اخم بهش تشر میزنه اما به حال دوستش غبطه میخورم ، از خودم تعجب میکنم که چطور با چند دیدار یک طرفه این طور دلباخته بودم اما حقیقت این بود که آشنایی من به همین دیدار های کوتاه ختم نمیشد ، اولین آدمی بود که توی زندگیم با دیدنش ته دلم یه حس عجیبی افتاد، با خودم گفتم من این مرد رو میشناسم ؛ سال هاست که میشناسم .

در عین غریبه بودن زیادی آشنا به نظر میرسید ؛ اما آشنایی که فرسخ ها با تو فاصله داره .

صدای استارت زدن ماشینش رو میشنوم و این یعنی ملاقات کوتاهم تموم شد .

آه از نهادم بلند میشه ، صدای کشیدن شدن لاستیک هاش روی آسفالت خیابون برام مثل هشدار سر صبح میمونه ؛ احساسمم درست مثل احساس صبح گاهیه ، این که توی عمق شیرینی یکی بیدارت کنه و بگه تموم شد !

با نگاهم بدرقه ی راهش میشم ، تا لحظه ای که از دیدم دور میشه نگاه میکنم و برای یک لحظه از دلم میگذره که روزی میرسه که من بتونم به اون چشم های قهوه ای خیره بشم ؟

یک جواب اتوماتیک وار توی ذهنم اکو میشه : نه ... نه ... نه ...

مشکل تنها من نبودم ، مشکل جایگاهی که توی زندگیم داشتم بود ؛ مشکل قدرت تصمیم گیری بود که بی رحمانه از من سلب میکردن .

من ترمه بودم ، دختر قاضی معروف و صد البته نشون شده ی سهیل ...

سال ها پیش پدرم و عموم بریده و دوخته بودن و حالا میخواستن این لباس بد فرم و بد قواره رو به زور وصله ی تنمون کنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل نارضایتی نداشت ، در واقع جز من همه به این وصلت رضا بودن و اگر کشمکش های من نبود توی سن پونزده سالگی من عقدش میشدم ، اما مقاومت من هم یک روز در هم میشکست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک روز من هم مجبور بودم تن به وصلتی بدم که نه تنها علاقه ای پشتش نیست ، بلکه نفرت وجود داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنفری که من خواه ناخواه نسبت به اطرافیانم داشتم دامن سهیل رو هم گرفته بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره شدم به جای خالی ماشینش ، عجیبه که من این مرد آشنا و در عین حال غریبه رو به سهیلی که نشون شده و همچنین پسر عموم بود ترجیح میدادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره مردی که اصلا نمیشناختمش ، اتفاقی دیدمش ، یک روز که از مدرسه تعطیل شده بودیم و با سها و مستانه توی همین پارک نشسته بودیم نگاهم بهش افتاد ، به عشق در یک نگاه اعتقاد نداشتم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظرم عشق با تکرار لحظات خاطره انگیر کنار معشوق به وجود میومد اما این حسی که گریبانمو گرفت با همون نگاه اول ، تفکرم رو عوض کرد و حالا من یکی از همون آدم هاییم که به عشق در یک نگاه ایمان دارم ؛ خیلی هم زیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ام سر میره ، حالا که دیگه اون انتظار شیرین از بین رفته بود ؛ میخوام بلند بشم اما با خودم میگم : وقتی میتونم به بهونه ی کلاس جبرانی آزاد باشم چرا این قرصت رو از خودم بگیرم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این فکر سر جام میشینم و دوباره توی رویا غرق میشم ، رویای لحظات بودن با مردی که حتی اسمش رو هم نمیدونستم ، این رویای شیرین ، انقدر من رو به خلسه میبره که زمان و مکان فراموشم میشه ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به خودم میام که دستی سر شونه ام گذاشته میشه ، از عمق رویا هام به دنیای واقعی برمیگردم و با مستانه روبه رو میشم ، از فرط خستگی چشم هاش بی فروغ شده اما لپ های همیشه گل انداخته اش روی چهره ی خسته اش حکم سرپوش رو داره ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم میشینه و با ناله میگه : ترمه باز تو پیچوندی اومدی این جا به چی زل زدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصله ی کلاس جبرانی رو نداشتم من همون که با تک ماده قبول بشم برام بسه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه: چه خوب که اتقدر ریلکسی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای من ، صدایی از پشت سرم جواب میده : وقتی میتونه رو به روی این باشگاه بشینه و هلو تماشا کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه مغز خر خورده بیاد توی اون کلاس بوگندو بشینه و به حرف های صد من یه غاز اون دبیر عقده ای گوش بده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خطاب به من ادامه میده : آفرین ترمه جان ، راهت درسته ادامه بده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده به سهایی که به نظرم فرقی با بمب انرژی نداره نگاه میکنم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخنده و به زور خودش رو کنار ما جا میکنه ، آه جگرسوزی میکشه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم آخر با این خیره شدن هات مخ یکی از این هارو میزنی و میری خونه ی بخت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخندم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مخ زنی که تخصص شماست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سها: تو به اونایی که شکار من میشن نگو مخ ؛ مخ واقعی رو تو میزنی اما من کمین کردم مخ هر کی رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که زدی یادت نره من هستم ، ازت میگیرمش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخندم و از لودگیش به سادگی میگذرم ، دوست ندارم برم خونه اما کوچکترین دیرکرد مساوی با یه توبیخ بزرگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس ناچارا از جا بلند میشم ، کوله ام رو ، روی شونه ام مرتب میکنم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انقدر که توی آفتاب موندم الان حسرت یه خنکی رو دارم ، کدومتون با من میاین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه از جاش بلند میشه ، مانتوش رو با دست صاف میکنه و میگه : من میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو میکنم به سها و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز منتظر یاری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سها: این بار قول داده منتظر نذاره الاناست که پیداش بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری با تاسف تکون میدم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر روز همینو میگی ، خوب بگذریم ... کاری نداری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سها: از اولم نداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صحیح ، مواظب خودش باش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میده ، مستانه هم با سها خداحافظی میکنه و هم پای من میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی از مسیر به سکوت میگذره که مستانه طاقت نمیاره و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترمه ؟ قضیه ی سهیل چی شد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی میکشم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قراره امشب بیان ، آقاجون گفت ، اما نگفت برای چی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه: کوتاه میای ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه ای بالا میندازم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتی اگه کوتاه بیام باز تا آخر عمرم از سهیل بیزارم ، کیو دیدی چیزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بهش تحمیل شده رو قبول کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونا میخوان به زور قلب منو وادار به تپیدن برای سهیل کنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسخره است نه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه سکوت میکنه ، توی فکره به طرز عجیبی ساکت شده ؛ میپرسم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی میخوای بگی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه : آره ... به نظرم تنها راه اینه که با سهیل حرف بزنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودمم بهش فکر کردم اما هر بار منو میبینه ، جوری سرشو میندازه پایین که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیتونم نزدیکش بشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه : یعنی خجالتیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ... خجالتی نیست ، اتفاقا نظرم راجع بهش برعکسه ! عجیب احساس میکنم زیر اون پوسته ی مظلومی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای خودش کشیده یه شیطان پنهون شده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخوام تهمت و افترا بزنم اما حسی که بهش دارم همینه ، برای همین انقدر در نظرم منزجر کننده است .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه ، سری به طرفین تکون میده و سکوت میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خیابون اصلی میرسیم و با این که هر دومون میتونستیم الان راننده ی شخصی داشته باشیم ، باز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتوبوس رو ترجیح میدیم ، از خیابون عبور میکنیم و سوار اتوبوس میشیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی ردیف آخر میشینیم ، مستانه دستم رو توی دستش میگیره و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم چی بگم ! این روزها خیلی غمگین میزنی ، همین خیلی ناراحتم میکنه ؛ چیزی نمیتونم بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جز این که امیدوار عشق واقعی رو بچشی و بتونی از نزدیک لمسش کنی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی میزنم و پشت لبخندم حرفای زیادی رو پنهون میکنم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو سکوت میکنیم و تا رسیدن به مقصد حرفی نمیزنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون جایی که من باید زودتر از مستانه پیاده میشدم از جا بلند میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم میشم و گونه ی مستانه رو میبوسم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من رفتم ، مواظب خودت باش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خواهرانه ای میزنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو هم همین طور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی براش تکون میدم و از اتوبوس پیاده میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خیابونی که حتی یک لحظه هم از رفت و آمد ماشین ها خلوت نمیشه عبور میکنم ، مثل همیشه راه دورترو انتخاب میکنم و از کوچه پشتی به سمت خونمون میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه ، وقتی تنها میشم ، پرنده ی ذهنم آزادانه پر میکشه و یه جایی فرسخ ها دور تر از این جا می ایسته ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایی که یک مرد با چشم های قهوه ای اون جا حضور داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقطه ای که دست نیافتی ترین جای ممکن برای من بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار همون مردی که حتی اسمش رو هم نمیدونستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افکارم اونقدر در هم برهمه که خودم هم نمیدونم دارم به چی فکر میکنم و الان کجام ، فقط وقتی به خودم میام که میبینم جلوی در خونمون ایستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که کلیدمو از کیفم در بیارم ، در توسط حسین آقا ( باغبون و نگبان خونمون) باز میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی میزنه و با لحجه ی شمالی میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم کوچیک خوش اومدین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در جوابش به آرومی میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون حسین آقا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جلوی در کنار میره ، داخل میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اون باغ سرسبز با اون گلای رنگی هم نمیتونه ، ذره ای منو به وجد بیاره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پله های کم قطر رو دونه به دونه بالا میرم ، جلوی در سلطنتی بزرگ می ایستم ، به خودم زحمت میدم و به در فشار کوچیکی وارد میکنم ،در باز میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول از همه ،چشمم به مادرم میوفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یلدا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنی که از زیبایی چیزی کم نداشت اما فشار زندگی ازش یه زن گوشه گیر و افسرده ساخته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر نکنم افسردگیش ، انعکاس بی محبتی پدرم باشه ، چون پدرم با تنها کسی که سر جنگ داشت من بودم و بس .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت مادرم که روی صندلی متحرک نشسته میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه اش میبوسم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام مامان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که بهم نگاه کنه میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیر کردی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابی که همیشه تحویلش میدم و طوطی وار تکرار میکنم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کلاسم طول کشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میده ، باز هم بدون این که بهم نگاه کنه میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به زهره بگو غذاتو گرم کنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه ای میگم ، به جای این که به حرفش عمل کنم ، از لابه لای مبل های سلطنتی رد میشم و از پله های چوبی بالا میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جای اتاق خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقه تیام تنها برادرم رو باز میکنم ، در حالی که عروسک خرسی اش توی بغلشه ، به خواب رفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشد گفت تنها دلخوشیم توی دنیا همین پسر بچه ی مظلوم و هفت ساله بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم برای بوسیدن گونه اش ضعف میره اما میشناسمش و میدونم چقدر خواب سبکی داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از خواسته ام صرف نظر میکنم ، در اتاقش رو میبندم و به سمت اتاق خودم میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم اتوماتیک وار به دکور کرم قهوه ای اتاقم میوفتم ، سعی میکنم به یاد نیارم چه قدر از این دو رنگ بیزارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما خوب رنگ مناسب دختر جوونی مثل من از دید پدرم همین دو رنگ بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که برای عوض کردن لباس هام اقدامی بکنم ، روی صندلی مقابل میز تحریرم میشینم ، شعر گفتن های گاه و بی کاه تنها چیزی بود که برای چند دقیقه از دغدغه دورم میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودکارم رو به دست میگیرم و مثل همیشه ، قلبم فرمان میده چه کلماتی وصف حالمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون صاعقه،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درکوره ی بی صبری ام امروز !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صبح که برخاسته ام،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابری ام امروز ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خستـه اَم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خـودَم خستـه اَم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شمــارِ روزهایِ بی حوصلِـگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شب هایِ کشدارِ تنهــایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این شعرهایِ تکراری . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی میکشم و دفتر رو میبندم ، روی تختم دراز میکشم ، انگار برام اهمیتی نداره با مانتو و مقعنعه گرمم میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم این دنیا چرا به این شکل میچرخه ، نمیدونم چرا این روز ها همه بی حوصله ان ، انگار تمام فصل ها حال و هوای پاییز گرفتن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید این دل گرفتگی فقط مختص به من بود ، شاید چون آینده در نظرم سیاه و مبهم بود انقدر از زمان حال بیزار بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه قفسه ی سینم رو از حجم نفس های گرفته شده آزاد میکنم ؛ چشم هامو محکم روی هم فشار میدم و سعی میکنم برای ساعتی هم شده ، ذهن آشفته امو با خوابیدن آروم کنم .****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیام صدام میزنه ، بهش نگاه میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بچه گونه اش میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آبجی خوشحال نشدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی رو بهش میزنم و چشم هامو به علامت تایید میبندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی روی سرش میکشم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از خواب بیدار شدی ، برو به خاله زهره بگو بهت یه چیزی بده بخوری !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورجه ورجه کنون باشه ای میگه و از اتاق میره بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقنعه و مانتو مو از تنم بیرون میارم و پرتشون میکنم روی صندلی قهوه ای رنگ جلوی میز مطالعه ام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلوز شلوار راحتی میپوشم و روی تختم دراز میکشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سعی میکنم افکار پریشون ذهنمو پس بزنم و حداقل برای نیم ساعت هم که شده آرامشو به جسم و روحم هدیه کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکون های دستی از خواب بیدار میشم و زهره خانم خدمتکارمون رو بالای سرم میبینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربونی میزنه و میگه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا اومدن ، نیم ساعت دیگه مهموناتونم میرسن ، گفتم بیدارتون کنم ، از مدرسه هم که اومدین چیزی نخوردین ، ضعف میکنین دور از جونتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستم چشم های غرق در خوابمو ماساژ میدم و روی تختم میشینم ، با صدای خواب آلودی میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میل ندارم ، شما برو ! منم الان میام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میده و با مکثی کوتاه از اتاق خارج میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم از جا بلند میشم و پشت سرش بیرون میرم تا دست و صورتمو بشورم ، کارم که تموم میشه به اتاق برمیگردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمدمو باز میکنم ، انواع اقسام لباس در رنگ های مشکی ، خاکستری ، قهوه ای داخل کمد خودنمایی میکنه ، لباس رنگی زیادی ندارم ، بهتره بگم اجازه پوشیدنشو ندارم ، چون باز هم طبق نظر آقاجونم دختر باید رنگ های سنگین بپوشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رنگ خاکستری قانع میشم و تونیکی به همون رنگ میپوشم ، سرسری حاضر شدنم اجبار رو فریاد میزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو روی سرم مرتب میکنم و توی آیینه به دختری نگاه میکنم که عجیب از من دوره ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختری که ته چشم های مشکی و براقش شیطنت بیداد میکنه اما حوصله ی شیطونی کردن رو نداره ، عجیب به نظر میرسه اما واقعیت محضه ، آدم ها گاهی از علایقشون هم میگذرن ، صرفا به خاطر این که دیگه رغبتی برای انجام کاری ندارن ، حتی اگه اون کار در نظرشون دوست داشتنی باشه باز از انجام دادنش صرف نظر میکنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه از دختر توی آیینه میگیرم و از پله ها میرم پایین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا روبه روی تلویزیون روی مبل نشسته و مشغول خوندن روزنامه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلامی میکنم ، نگاهشو از روزنامه برمیداره و به من میدوزه ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تا پامو از نظر میگذرونه و آخر با تکون دادن سرش جوابمو میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش که از روم برداشته میشه، سری از روی تاسف تکون میدم و وارد آشپزخونه میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی اون آشپزخونه ی بزرگ زهره خانم تک و تنها مشغول سالاد خورد کردنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش میرم ، کاهویی از توی ظرف سالادش برمیدارم و متفکرانه میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم نیم نگاهی میندازه و میگه : جانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظرت من چقدر دیگه این جا دووم میارم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب میگزه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این طوری نگو ! یه وقت آقا میشنوه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو تاج سر همه ی مایی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای میکنم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ، خودم میدونم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کمال سادگی میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا این جا هم اگه برات سخته بالاخره تموم میشه ، آقا سهیل مرد خوبیه ، حتما باهاش خوشبخت میشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله سری تکون میدم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ... زهره ؟ مامانم کجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهره: توی اتاقشون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میدم . بلاتکلیف ایستاده ام که زنگ در به صدا در میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیام شادی کنان به سمت آیفون میره و در رو باز میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره ی توی آشپزخونه به حیاط نگاه میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل همراه پدر و مادرش و نرگس خواهر پنج ساله اش وارد حیاط میشن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بابام فوری پرده رو میندازم و گوشامو تیز میکنم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترمه بیا جلوی در مهمونا اومدن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به لباسم میکشم و بدون حرف ، از آشپزخونه بیرون میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در همراه بابا می ایستم ، قبل از اینکه خانواده ی سهیل به ما برسن بابا ، با اخم میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا مادرت چپیده توی اون دخمه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم میخواین برم صداش کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هاش بیشتر در هم میشه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لازم نکرده وایستا به مهمونا خوش آمد بگو بعد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میدم ، اول از همه عمو مرتضی داخل میشه ، اخم های بابام به طرز عجیبی باز میشه و گل از گلش میشکفه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با برادر بزرگترش دست میده و بهش خوش آمد میگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو مرتضی به سمت من میاد ،سلام میکنم و دستشو میبوسم که اونم با بوسیدن پیشونیم جوابمو میده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر بعدی زن عمو ملیحه است ، تنها عضو فامیل که ازش بدم نمیاد اونم به خاطر کم حرفی اشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست نرگسو توی دستش گرفته و با، بابا سلام و احوال پرسی میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش سلام میکنم که جوابمو میده و گونمو میبوسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر آخر سهیله ، متواضع با ، بابا دست میده و به منم یک سلام خشک و خالی میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابشو نمیدم و فقط نگاهش میکنم ، اونم منتظر جوابی از جانب من نمیمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همگی به سمت پذیرایی میرن و روی مبل های طلایی سلطنتی میشینن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهشون ملحق نمیشم و به اتاق مامانم میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت به من روی تخت نشسته و سرش پایینه ، بهش نزدیک میشم و پشت سرش می ایستم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی دستش یه عکسه ، روی انگشت های پام می ایستم تا بهتر بتونم به اون عکس نگاه کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه حضورم میشه و فورا عکسو بر میگردونه ولی من میتونم لحظه ی آخر چشم هایی رو ببینم که عجیب در نظرم آشناست ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون قدر آشنا که انگار نگاهم هر روز با صاحب اون چشم ها تلاقی پیدا میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک گوشه ی چشمشو پاک میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میخوای ترمه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آرومی میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهمونا اومدن ، بابا گفت صدات کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تکون میده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه ، تو برو! منم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میدم و از اتاق خارج میشم ، فکرم درگیر شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاحب اون چشم های آشنا کی میتونست باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی بود که مادرم این طور نگاهش میکرد و اشک میریخت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی بود که انقدر در نظر من آشنا بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با افکار در هم ،کنار زن عمو ملیحه میشینم ، لبخندی بهم میزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو پایین میندازم و زیر چشمی به سهیل نگاه میکنم ، اونقدر بحثش با آقاجونم داغه که متوجه ی نگاه منم نمیشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث داغشون هم برمیگرده به ارتباط شغلی که داشتن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در واقع ، سهیل وکالت میخونه و میشه گفت ارتباط خیلی خوبی با پدرم داره ، اما عمو مرتضی تاجره و اهل بازار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیوستن مامانم به جمع ، باعث میشه که همه به احترامش از جا بلند بشن ، مثل همیشه بدون این که برای جلب رضایت مهموناش حتی لبخند بزنه ، با همه سلام واحوال پرسی میکنه و اون طرف زن عمو روی مبل میشینه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین میندازم ، از چنین جمع هایی متنفرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور دارم خودمو کنترل میکنم تا داد و فریاد هامو بالا نیارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا نمیدونم تا چه مدت فقط در همون حالت نشستیم ، مرد ها با صدای بلند از هر دری حرف میزنن و من فقط به دیوار نگاه میکنم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا این که زهره صدامون میزنه و میگه که میز آماده است .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه از جاشون بلند میشن و به سمت میز ناهارخوری میرن ، منم از جام بلند میشم اما قبل از این که به بقیه ملحق بشم صدای سهیل متوقفم میکنه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترمه خانم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برمیگردم و به چشم هاش نگاه میکنم ، بر عکس من اون مدام چشم هاشو ازم میدزده ، نمیدونم چرا نمیتونم این رفتار هاشو به پاکی دلش ربط بدم ، نمیدونم چرا انقدر حس بدی به این ظاهر مظلوم نماش دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به یقه اش میکشه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب پدرم میخواد صحبت های اولیه رو با عموجان بکنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و منگ میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راجع به چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه گذرا و معنی داری به چشم هام میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راجع به آینده ی من و شما !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هام و محکم روی هم فشار میدم تا به رگبار حرف هام نبندمش ، دست هام مشت میشن، این که جلوی خودمو بگیرم و این خونه رو ، روی سرشون خراب نکنم برام سخته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که کنترلی روی حرف هام داشته باشم با لحنی که اصلا ملایمتی نداره میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما راضی هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جا میخوره ، انگار انتظار این حرفو نداره ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آرومی میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا توی تقدیر من اسم شما رو نوشته، دوست ندارم من مخالفتی بکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند صداداری میزنم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آیه نازل شده ؟ که توی تقدیر آقا سهیل اسم ترمه حک شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رک بگم بهتون ، من راضی نیستم . از شما خواهش میکنم جلوی پدرتون و پدرم بایستید و نذارید این وصلت سر بگیره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار به غرورش برمیخوره اینو از اخم های در هم رفته اش میفهمم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشم هام نگاه میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا خودتون بهشون نمیگید ؟ من مخالفتی با این وصلت ندارم .لبخندی زهرآگینی میزنم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلایلمو برای نگفتن حرف های دلم خوب میدونی آقا سهیل .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو میدونم که تو خیلی خوب منو میشناسی ، میدونی چطور آدمیم ! من توی این خانواده ، تافته ی جدا بافته ام ؛ به درد زندگی با شما هم نمیخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش قرمز میشه ، با اخم به چشم هام نگاه میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب عوض شو ! چه شما بخواید و چه نخواید ، ما نشون شده ی همیم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما هم خودتو عوض کن ! حالا که فکر میکنی با من و خانوادت فرق میکنی ، پس اخلاقتو تغییر بده و دیگه چنین حرفی به من نزن ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفشو میزنه و از مقابل چشم های حیرت زده ی من عبور میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر از قبل در نظرم منزجر کننده میشه ، کسی که به تصمیات یکی طرف مقابلش اهمیت نده و در کمال بی شرمی بگه خودت رو عوض کن ، میتونه همسر ایده عالی برای یه دختر باشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اگر بخوام صرفا و حکما به خاطر سهیلی که هیچ حسی بهش ندارم ، خودم رو عوض کنم اون وقت چی ازم میمونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من چطور کسیو شریک زندگیم قرار بدم که به خودم و خلق و خوم احترام نمیذاره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی که قبولم نداره و اول راه میخواد منو عوض کنه ، میخواد منو از من بگیره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تیز پدرم ، باعث میشه همه ی فکر ها از سرم بپره و با حالی گرفته به جمع اونا بپیوندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار نرگس و تیام میشینم تا ، با غذا دادن به اونا خودمو مشغول کنم و کسی ازم نپرسه چرا غذا نمیخوری !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا با خودمو شکمم لج کرده کردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما اینو میدونم حتی غذاهایی که میخورنم حالمو به هم میزنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن شام ، به کمک زهره میز شامو جمع میکنم و با این که اصلا اهل کار های خونه نیستم ، اما تا زمانی که گورشونو گم کنن ، توی آشپزخونه می مونم و به زهره کمک می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانی دست از سرم برنمیداره ، مدام منتظر بالا اومدن بحثی هستم که ازش خوف دارم اما ظاهرا سهیل برای امشب هم شده ، به من احترام گذاشت چون هیچ حرفی از ازدواج ما گفته نشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتنشون ، تیامو که روی مبل خوابش برده رو بغل میکنم و از پله بالا میرم ، توی اتاقش میخوابونمش و منم به سمت اتاق خودم میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا امتحان شیمی داشتیم و من حتی نمیدونستم کتابم کجاست !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام مهم نبود ، من در ظاهر به میل بقیه پیش میرفتم ، اما در واقع اگر تمام درس هامو هم بیوفتم باز هم برام اهمیتی نداره ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچند مستانه و سها سر جلسه ی امتحان نمیذاشتن برگه ام خالی بمونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی اوقات هم برگه امو باهاشون جا به جا میکردم تا اونا واسم پر کنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از توی قفسه ی کتاب هام هر چقدر کتاب زبان دارم و برمیدارم و میریزم جلوم ، تنها درسی که بهم آرامش میده ، نمیدونم علت علاقه ام به زبان انگلیسی چیه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار از زبان فارسی بیزار شدم ، انقدر فارسی گفتم و کسی نفهمید الان زبان بیگانه هارو ترجیح میدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این که متوجه ی زمان و مکان بشم ، بی وقفه فقط زبان کار میکنم و آخر هم نمیفهمم کی و چطور روی دفتر کتاب هام خوابم میبره *****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که با خنده ، به حرف های سها گوش میدم ، از مدرسه بیرون میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سها بدون وقفه تعریف میکنه و من به حرف های بی سر و تهش راجع به شیطنتایی که با اکیپشون میکنن میخندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سقلمه ای به پهلوم میخوره ، جیغم و خفه میکنم و برمیگردم به مستانه نگاه میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میخوام بابت کارش بهش تشر بزنم که میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همسر جان آمدن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیج و گنگ میپرسم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اون سمت خیابون اشاره میکنه ، مسیر نگاهش رو دنبال میکنم و به سهیل میرسم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم هایی در هم رفته و صورتی گرفته تکیه زده به ماشین آخرین مدلشه و به من نگاه میکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستانه با لودگی میگه : منتظر چی هستی دیگه ؟ برو ببین چه میخواد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای این که بیشتر از این توی گستره ی دید بچه ها نباشم ناچارا سری تکون میدم و به سمت سهیل میرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی یک کلمه حرف هم نمیزنم و با سکوت سوار ماشینش میشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حقیقا به این ملاقات بی میل نبودم ، دوست داشتم حرف بزنم و بهش بقبولونم من برای اون ساخته نشدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

التماسش کنم تا مانع وصلتی بشه که دلم حتی یک درصد هم بهش رضا نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار میشه و با سکوت کامل ماشین رو به حرکت در میاره ؛ نه من میپرسم و نه اون جوابی میده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از گذشت ده دقیقه ، ماشین رو جلوی کافی شاپ شیکی نگه میداره و با صدای آرومی میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون که مانع حرف زدنمون نمیشی ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر کنم به این درک رسیده باشم که حرف زدن ما لزومه برای آینده ، بهتره حرف های گفتنی رو هم بزنیم و هم بشنویم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میده و میگه : از الان مطمئنم به توافق نمیرسیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا نرسیم ؟ اگه حرف منطقی رو حداقل بهش فکر کنیم خیلی راحت میتونیم همو درک کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل : حرف منطقی ؟ اگه گفتی باشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی میکنم تسلط لازم رو به خودم پیدا کنم و اول کاری حرفی نزنم که روی دنده ب لج بیوفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده میشم ، سهیل هم پیاده میشه و به سمت کافی شاپ هدایتم میکنه ، داخل میشیم و گوشه ترین قسمت رو انتخاب میکنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی میشینیم ، مدتی به سکوت میگذره تا این که سهیل میپرسه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی میخوری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سکوت و سوال بی موردش کلافه میشم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ترجیح میدم به جای خوردن ، حرف هایی که میدونیم لازمه رو بزنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل : بسیار خوب ، میشنوم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمیخوام بشنوین ، اگه بنا به شنیدن باشه ، گوش شنوا زیاده ، من میخوام حرف هامو درک کنید ، درک کنید و عاقلانه تصمیم رد بگیرید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل : خوب ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی صریح و واضح میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تو رو دوست ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی کنج لب هاش جا خوش میکنه ، با خونسردی میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عشق و علاقه بعد ازدواج به وجود میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقا جمله ای تحویلم میده که خونم رو به جوش میاره ، میفهمه توپم حسابی پر شده ، روی میز خم میشه و خیره به چشم هام میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بهت قول میدم بعد ازدواج ، اونقدر محبت به پات بریزم که قلبت برای من بلرزه و عاشقم بشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی به حرف ابلهانه اش میزنم و با قاطعیت میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برعکس دل زدگی میاره ! عشق رو نمیشه با محبت به دست آورد ، عشق پیونده دو قلبه ، مهر متقابلی که توی قلب میوفته ، من چنین حسی نسبت به تو ندارم ! احمقانه است که با این امید واهی و پوچ و این جمله ی مسخره ی "عشق بعد از ازدواج به وجود میاد " خودمونو گول بزنیم ! بچه که نیستیم ! آدمیم ،فهم داریم ،شعور داریم ، میدونیم یه کار غیر ممکنه تا ته ته ته دنیا غیر ممکنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار حرف هام به مزاجش خوش نمیاد ، با اخم های در هم میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو خودت خوب پدرتو میشناسی ، از تصمیمی که گرفته صرف نظر نمیکنه ، این رسمه ، تصمیمیه که خیلی وقت پیش به قاطعیت رسیده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمیخوام خودم و به هیچ رسم و رسوم مسخره ای چه جدید و چه قدیم پایبند کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهار نفر که هیچی از انسانیت و قلب و عقل حالیشون نمیشه برای آینده ی دو تا بچه تصمیم گرفتن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من چرا باید با عمل کردن به حرفشون رسم و رسوم مسخره اشونو قبول کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل : این حرف هارو میتونی جلوی پدرتم بزنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزنم ؟ زبونم مو در آورد بس گفتم ؛ بار ها و بارها گفتم ، تمام گفتنی هاا رو گفتم اما اون شنیدنی ها رو نشنید و فقط مخالفت کرد . این بار میخوام تو بگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل : نمیگم منم گوشم و رو حرف هات میگیرم چون منطقی حرف نمیزنی ؛ اگه فکر میکنی میتونی آقاجونت رو راضی کنی ، بسم الله اما اگه نتونستی دیگه سراغ من نیا و و ازدواجمونو قبول کن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جبهه میگیرم ، با تشر میخوام چیزی بگم که صدای مردونه ای از پشت سرم بلند میشه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه برمیگردم و رو به روم زهیر رو میبینم ؛ دوست اجتماعی سها ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونی که سها هر روز هر روز به یک بهانه ای باهاش می رفت بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دورادور باهاش ملاقات داشتم اما نمیدونم من رو میشناسه یا نه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لبخند موذی روی لبش پی میبرم که خیلی خوب شناخته اما خداروشکر که هیچ حرفی نمیزنه و گرنه نمیدونستم حواب سهیل رو چی بدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو به سمت سهیلی که از جا بلند شده دراز میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-احوال داداش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل : عالی ... با نامزدم اومدیم قهوه بخوریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هام در هم میره ، زهیر با همون نگاه موذی اش میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به سلامتی ... منم با دو تا از بچه ها اومدم ، تو رو دیدم گفتم سلامی عرض کنم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام و برای لحظه ای به محل اشاره ی زهیر میدوزم اما با دیدن صحنه ی رو به روم ، نفس توی سینم حبس میشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روم ... همون عشق واهی و مرد چشم قهوه ای بود ، همون میوه ی ممنوعه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونی که من ساعت ها منتظر مینشستم فقط و فقط به خاطر ثانیه ای دیدار یک طرفه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل خیلی خوب متوجه ی نگاه خیره ام میشه ، با اخم سرفه ای مصاحتی میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها کین ؟ من میشناسم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهیر : نه ... اما اگه بخوای آشناتون میکنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم به یک باره شروع به کوبش میکنه ، اون قدر محکم که نگران میشم نکنه کسی متوجه بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا خدا میکنم که سهیل بگه نه و خدا روشکر دعام مستجاب میشه ، چون سهیل میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ، ان شاالله یه وقت دیگه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زهیر سری تکون میده و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه پس من مزاحمتون نمیشم روز خوش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهیل سری تکون میده و روی صندلی میشینه ؛ تمام حس جبهه گیریم از بین میره ، نیروی تحلیل رفتم ، بدجوری رنگ رخسارمو پرونده ، سهیل موشکوفانه نگاهم میکنه ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غیر ارادی سرم و بر میگردونم ، میبینمش ، قامت مردونه اشو میبینم که ایستاده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به زهیر و دوستش چیزی میگه و به سمت انتهای رستوران که حدس میزنم دستشوییه میره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای سهیل رد نگاهم و از روی اون مرد به روی خودش سوق میده : چرا رنگت پریده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به گونم میکشم و از جا میپرم ، صدای قلبم بدجوری کلافم کرده ، نمیدونم این چه بلاییه که داره سرم میاد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم تحت فرمان قلبم از جا بلند میشم و میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میرم یه آبی به دست و صورتم بزنم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون میده ، با قدم های بی جونم به همون سمتی که عشق ممنوعه ام رفت میرم ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت دیوار حفاظ مانند سرکی میکشم ، یه راهروی باریکه که همونطوری که حدس میزدم سرویس بهداشتیه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی به سمت جلو برمیدارم ، خبری ازش نیست ؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک قدم دیگه بر میدارم که غیر منتظره جلوی راهم سبز میشه ؛ هینی میکشم و یک قدم میرم عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کجی روی لب هاشه و جوری نگاهم میکنه انگار مچم رو گرفته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ی مانتوم رو توی مشتم فشار میدم ، باورم نمیشه این منم که روبه روی این عشق ممنوعه ایستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این منم که به این چشم های قهوه ای خیره شدم ، باورم نمیشه توی این چشم ها انعکاس تصویر خودم رو میبینم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره به چشم هام ، به حرف میاد ؛ با صدای بم و مردونه ای میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بالاخره باهاتون روبه رو شدم خانم ترمه فروزان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس میکنم قلبم ، برای ثانیه ای از طپش میوفته ، مطمئنم رنگ به رخساره ام نمونده ؛ با این وجود زبون به کام میچرخونم و با صدایی که علنا میلرزه میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما منو از کجا میشناسید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مردونه اش پر رنگ تر میشه ، از توی جیبش کارتی بیرون میاره و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عرض میکنم خدمتتون اما این جا جاش نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارت رو به سمتم میگیره و ادامه میده :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب منتظر تماستون هستم البته ...فکر کنم به خاطر شرایط خانوادتون موبایل ندارید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میترسم ، این مرد کیه که ریز جزئیات زندگی من رو میدونه ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دیروز فکر میکردم هیچ وقت باهاش چشم تو چشم نمیشم اما الان ، رو به روش ایستادم و میفهمم اون منو میشناسه ، خیلی هم زیاد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که سعی میکنم نلرزه میگم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو ... کی هستی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تک خنده ای میکنه و میگه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه غریبه که در عین حال زیادی آشناست ؛ من کیان مهرزادم ؛ نمیشناسی ... منم نمیشناسمت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.