رمان نتیجه ی عشق به قلم ساقی76
داستان درمورد دو دختر به نام آیسا و عاطفه ست که از سن 18 سالگی این دو تا وقتی که ازدواج میکنند ادامه دارد و در این داستان ایسا عاشق پسری میشود و بعد اتفاق هایی میوفته که از هم جدا میشن و آیسا به ادامه تحصیل ادامه میدهد و اتفاق هایی میوفته که این رمان رو جذاب میکنه…
ژانر : عاشقانه، طنز، کلکلی، غمگین
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۵۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #غمگین
خلاصه :
داستان درمورد دو دختر به نام آیسا و عاطفه ست که از سن 18 سالگی این دو تا وقتی که ازدواج میکنند ادامه دارد و در این داستان ایسا عاشق پسری میشود و بعد اتفاق هایی میوفته که از هم جدا میشن و آیسا به ادامه تحصیل ادامه میدهد و اتفاق هایی میوفته که این رمان رو جذاب میکنه…
گاه میتوان تمام زندگی را در اغوش گرفت
اگر
تمام زندگیت یک نفر باشد....
امروز با ارمان قرار دارم تقریبا یه چهار ماهی میشه که با هم دوستیم .... رفتم سمت کمد لباسام , مانتو سفید که کمر بند قهوه ای روش میخورد روبرداشتم و پوشیدم با یه شال قهوه ای و شلوار قهوه ای و کیف سفیدم ستش کردم و تنم کردم و تو آینه به خودم نگاه کردم و یه رژلب ملایم و فرمژه زدم خیلی اهل ارایش نیستم چون کلا خوشگلم و نیازی یه ارایش ندارم با این فکر یه لبخند مهمان لبهام شد ....در کل یه تیپ پسر کش زدم یا به قول عاطفه شپش کش زدم و از اتاقم خارج شدم از پله ها که میومدم پایین با مامانم مواجه شدم...
مامان: کجا شالو کلاه کردی؟! هان؟؟؟؟؟؟؟؟
من: وای مامان چقدر گیر میدی با عاطفه قرار دارم صبح که بهتون گفتم!
- باشه برو اما زود برگرد
- چشم مامان مهربونم
خدافظ
- خدانگهدارت دخترم
از دروغی که بهش گفتم ناراحت بودم ولی چاره ای نداشتم اگه میفهمیدن سر به تنم نمیموند اما من عاشق ارمانم و میخوام با اون زندگی کنم هر چند هنوز بهش اعتماد ندارم
• ....
وسط راه تاکسی گرفتم و ادرس کافی شاپ رو دادم و وقتی رسیدم وارد کافی شاپ شدم ... ارمان رو دیدم که نشسته روی صندلی و هی به ساعتش نگاه میکنه وقتی منو دید بلند شد و برام دست تکون داد منم رفتم جلو و ارمان واسم صندلی رو عقب کشید و من نشستم ....
ارمان:کجا بودی چرا دیر اومدی آیسا؟
- مامانم سوال پیجم میکرد وترافیک هم سنگین بود بخاطر همین یکم طول کشید تا اومدم
- اهان باشه اشکال نداره
- ببخشید
- خب چی میل میکنی همسرم ؟
- اووووم !!! بعد از کمی فکر کردن گفتم : کافه گلاسه
- باشه عزیزم
و واسه گارسون دست تکون داد و اونم اومد و سفارش مونو گرفت و بعد از چند دقیقه سفارشاتمونو برامون اورد وقتی می خوردیم همش ارمان منو میخندوند خیلی خوش گذشت چشماش مثل همیشه نبود توی چشماش شیطنت میبارید ... دستم روی میز بود و فکرم یه جایی دیگه بود پیش مامانم ناراحت بودم چون داشتم از اعتمادشون سو استفاده میکردم تا اینکه ارمان دستشو اورد جلو که دستمو بگیره اما دستمو کشیدم عقب و گفتم: قرارمون این نبود اااا
- فقط یه بار
- نه تا محرم نشدیم حق نداری دستت بهم بخوره
- باشه چشم شما جون بخواه اما فکرت اینجا نیست
- جونتو میخوام چیکار؟؟خودتو میخوام دیوونه .. راستش اره فکرم پیش مامانمه
- واسه چی؟
یه اه غمگینی کشیدم و گفتم : چون دارم از اعتمادشون سو استفاده میکنم
ارمان : اما ایسا من تورو واسه دوستی نمیخوام میخوام که زنم بشی
- میدونم اما ...
حرفمو قطع کردم و گفت : عزیز دلم تو هنوز بهم اعتماد نکردی؟؟ قول میدم که به زودی بیام خواستگاری
چیزی نگفتم اصلا حرفی نداشتم که بزنم بخاطر همین سرمو انداختم پایین و به خوردن ادامه دادم....
بعد از چند ساعت بالاخره قصد رفتن کردیم ... ارمان منو رسوند سر کوچه و منم ازش خدافظی کردم ... واسش بوس فرستادم وراه افتادم تا رسیدم به خونمون کلید رو انداختم و در رو باز کردم از حیاط سرسبز و قشنگمون گذشتم ورسیدم به در ورودی و بازش کردم رفتم داخل کسی توی خونه نبود فقط امیر خونه بود که مثل همیشه سر گرم کاراش بود بهش سلام کردم با سر بهم جواب داد ... رفتم توی اتاقم و شروع کردم به درس خوندن ....
بعد از اون روز دیگه اتفاق خاصی نیوفتاد همش با هم میرفتم بیرون یا رستوران یا کافی شاپ البته درس هم میخوندم و کلاسای کنکورمو هم میرفتم رشتم ریاضی بود و ارزوم این بود که واسه دانشگاه معماری قبول شم...
شب بود تقریبا ساعتای 8 ... یه دفعه گوشیم رفت روی ویبره و منم گوشیمو برداشتم دیدم ارمانه جواب دادم...
من: الو ارمان؟؟
- الو سلام
- سلام عزیزم کاری داشتی؟!
- میخواستم بگم اماده باش چون الان مامانم زنگ میزنه و قرار خواستگاری رو میذاره
هنگ کردم یعنی چی؟خوستگاری؟یعنی ارمان میشه شوهرم و با هم ازدواج میکنیم؟وای خدا
- الو ایسا؟؟؟؟؟
- ااا...الو ارمان داری شوخی میکنی؟؟
- شوخی چیه دختر من جدیم دیگه طاقت دوریتو ندارم عشقم یادته اون روز گفتم به زودی میام خواستگاری؟؟ الان وقتشه
باورم نمیشد چون ارمان از این قول ها زیاد میداد و کلا دلش میخواست اذیتم کنه بخاطر همین خیلی به حرفش اعتماد نداشتم
• بعد از قطع کردن گوشیم رفتم پایین پیش مامانم اینا و تی وی میدیدیم که تلفن خونه به صدا در اومد یکم جا خوردم اما بازم باورم نمیشد که واقعا مامان ارمان باشه فکر میکردم یا خالمه یا مادر بزرگم
مامان: ایسا برو تلفتو جواب بده
- وای مامان من حوصله ندارم خودتون جواب بدین
- از دست تو دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن رو جواب داد ... مامانم خیلی اروم و ادبی صحبت میکرد: بله بله نه ما مشکلی نداریم هر موقع خودتون مایل بودین ما در خدمتیم.... بعد از مکالمه گوشی تلفن رو گذاشت و رو به من گفت: ایسا بیا تو باهات کار دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به نشونه ی باشه تکون دادم یه نفس عمیق کشیدمو همراهش رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دخترم تو دیگه بزرگ شدی و وقت شوهر کردنته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما مامان ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفمو قطع کرد و گفت: اما نداره عزیزم فردا شب خانواده ی حسنی میان خواستگاری اگه از پسرشون خوشت نیومد خب مثل خواستگارای قبلیت ردش کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم مامان .. اما شما مگه اینارو میشناسین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان : نه گلم اما اشنا میشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی با مامانم صحبتم تموم شد رفتم بالا تو اتاقم داشتم فکر میکردم که چطوری مامانم به این سرعت رضایت داد ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ زدم به ارمان و باهاش حرف زدم هنوز تو شوک بودم باورم نمیشد که ارمان به خانوادش گفته باشه که بیان خواستگاری من اخه مامانش که هنوز منو نمیشناسه ! یه چیزی اینجا مشکوکه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**************************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب شب خواستگاریه و بابامو داداشم امروز زودتر اومدن خونه و منم چون خواهر ندارم زنگ زدم به عاطفه و گفتم بیاد پیشم من عاطفه رو مثل خواهرم میدونم همه چیزمو بهش میگفتم و جریان منو ارمان رو هم میدونست ما از سال دوم دبیرستان باهم بودیم و مثل دوتا خواهر بودیم چون نه من خواهر داشتم و نه عاطفه بخاطر همین بیشتر وقتمون با هم بودیم با هم توی رشته بودیم و درسمون عالیه بهش زنگ زدم و تمام ماجرا رو تعریف کردم اونم خیلی خوشحال شد حتی بیشتر از من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از یک ساعت اومد خونمون و کلی همدیگرو بغل کردیم و روبوسی کردیم بعد هر دومون بغض کردیم اما چند لحظه بعد تقه ای به در خورد و هردومون به خودمون اومدیم مامانم بود که گفت: شما دوتا هنوز اماده نیستین ساعت هفت شده پاشید پاشید اماده شید الان میان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه: چشم خاله جون الان اماده میشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشمت بی بلا دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم یه کت و شلوار سورمه ای پوشیدم و عاطفه ارایشم کرد اما نه زیاد چون از ارایش زیاد خوشم نمیاد عاطفه هم مانتو پوشیده بود یه مانتوی سفید که خیلی بهش میومد عاطفه خیلی خوشگله و هر چیزی بهش میاد کلا این دختر فوق العاده ست وقتی هردومون اماده شدیم رفتیم پایین و وقتی مامانم منو دید پیشونیم رو بوسید و گفت:دخترم خیلی دقت کن اگه به دلت ننشست مثل بقیه ردش کن منم سرمو به نشونه چشم تکون دادم و بعد مامانم برگشت سمت عاطفه و گفت : ایشالله عروسی تو عزیزم عاطفه هم از خجالت سرشو انداخت پایین وای که چقدر این دختر خجالتیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه امیر اومد پایین و یه نگاه به ما کرد قضیه رو فهمید و رو به مامانم گفت:مامان غصه نخور پسره بفهمه این چه وروجکیه فرار میکنه و میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: هه خندیدم با نمک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر : مگه من گفتم که بخندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک بود یه جنگ جهانی شروع بشه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان: بسه دیگه شما دوتا هنوز ادم نشدین!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه هم فقط میخندید و من یه نگاهی بهش انداختم از اون نگاهایی که حساب کار دستش بیاد که نیششو بست بابامم که تو این روز هم دست از روزنامه بر نمیداره این اخلاقش منو دیوونه میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***********************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره انتظار به پایان رسید و زنگ ایفون بلند شد و امیر در رو باز کرد و اول مادر و خواهرش وارد شدن بعد باباش و در اخر خودش وای که چقدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشگل شده بود واقعا با کت و شلوار چه جیگری میشه ولی بازم مثل همیشه شیک بود وقتی اومد جلو دسته گل رو بهم داد و زیر لب گفت:دیدی اخر زن خودمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: هیسسس یکی میشنوه ااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بشنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بابام به طرفشون برگشتیم و ارمان رفت روی مبل نشست , منم رفتم توی اشپز خونه عاطفه هم پشت سرم اومد , یکی زد تو سرم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:خدا شانس بده نگاه کن چه تیکه ای گیرت اومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: بعله ما اینیم دیگه راستی یادت نره خودممم خوشگلم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم زدیم زیر خنده چند لحظه بعد مامانم صدام کرد که چایی ببرم من هیچ وقت استرس نداشتم اما این دفعه بدجور استرس داشتم دستام میلرزید .... به هزار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدبختی چایی رو بردم و بعد نشستم کنار عاطفه و همش نگاه سنگینی روی خودم احساس میکردم وقتی سرمو بالا اوردم دیدم ارمان داره نگاه میکنه بی اختیار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و همون لحظه پدر شوهر گرام گفتن که بریم حرف بزنیم و منم با کله قبول کردم و بابا هم چشم غره میرفت برام خو چیکار کنم شورمه دیگه ... منم بلند شدم و جلوتر از ارمان رفتم که راه رو نشون بدم و رفتیم تو اتاقم خداروشکر اتاقمو تازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمیز کرده بودم وگرنه ابروم میرفت رفتیم روی مبل نشستیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان: خب ما درمورد چی باید صحبت کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: اوووووم نمیدونم خب تو چه غذایی دوست داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:قرمه سبزی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: شما پسرا همتون قرمه سبزی دوس دارین که ولی من بلد نیستم یه غذایی دیگه بگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس بگو مامانت یادت بده چون من عاشق قرمه سبزی ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه باشه یاد میگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه که چرت و پرت گفتن رفتیم پایین که یه دفعه مامان ارمان گفت ماشالله چه به هم میان منم از خجالت سرمو انداختم پایین بعد قرار شد هفته ی دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوشنبه بیان واسه جواب ولی من جوابم اماده بود بعله بعد از رفتنشون عاطفه شب رو پیش من موند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمان به سرعت گذشت و یه روز مونده بود به بله برون و نامزدی منو ارمان ولی ای کاش هیچ وقت با ارمان اشنا نشده بودم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ زدم به عاطفه و قرار گذاشتیم باهم بریم یکم خرت و پرت بخریم و بعد بریم یه رستوران!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کمی خرید کردن رفتیم یه رستوران خیلی شیک منو عاطی که عاشق پیتزا بودیم مسلما پیتزا سفارش دادیم و بعد از دقایقی سفارشمونو اوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : ایسا تو مطمعنی که جوابت بله ست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : خب معلومه من خیلی دوسش دارم خودتم خوب میدونی عزیز دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفشو قطع کردم گفتم پیتزاتو بخور دختر .... اونم دیگه چیزی نگفت و بعد از خوردن شام رفتیم خونمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز روز نامزدیمه و همه پایین منتظرن اما یه غم رو دلم بود تردید داشتم نمیدونستم سرنوشت چی برام رغم زده وقتی رفتم پایین امیر دوید اومد سمتم و بوسم کرد و گفت:خواهر کوچولومم پرید!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: منکه پر ندارم دیوونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اصلا لیاقت نداری.... اصلا بیچاره پسره سیاه بخت میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم زدم به بازوش و گفتم : از خداشم هس , والا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رفتم تو بغل مامان جونم و اونم حسابی بوسم کرد و بعد رفتم پیش عزیزجونم که خیلی دوسش داشتم بغلم کرد و یه قطره اشک از چشمش جاری شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا انگشت شصتم پاکش کردم و گفتم: عزیز جون توروخدا گریه نکن طاقت ندارم ااا.. اصلا حالا که اینطوره میگم نیان جوابم منفیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزجون:وا خدا مرگم بده این چه حرفیه دخترم ایشالله خوشبخت بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیز جون این چه حرفیه ایشااله 150 سال سایتون بالا سرمون باشه ...ممنون عزیز جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رفتم بغل بابام پیشونیم رو بوسید و گفت: اخرش برمیگردی پیش خودم چون هیچ کس نمیتونه تحملت کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:بابایی داشتیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیزم ایشالله این پسر لیاقتتو داشته باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه هم همیجور نگام میکرد و انگار نگران بود خواستم برم پیشش که ایفن به صدا در اومد و طبق معمول امیر خان در رو باز کردن مثل دفعه ی قبل اول مامانش بعد ستاره (خواهر شوهر گرام ) بعد باباش و بعد اقامون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه صحبت کردن بحث مهریه شد و قرار شد 350تا سکه و چهار دونگ خونه و 125تا شاخه گل رز مشکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دست زدن و موافقت کردن بعد مامان ارمان ایستاد و چادری رو سرم انداخت تا قدشو برام بگیره و بعد حلقه رو انداخت تو انگشتم ... پدر ارمان هم خیلی اصرار داشت و میخواست که صیغه بخونن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما هم من مخالف بودم هم بابام و قرار شد چند ماه نامزد باشیم و تا بعد خدا بزرگه اما عاطفه هنوز ناراحت و نگران بود دلیلشو نمیفهمیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا حس خوبی نسبت به ارمان ندارم فکر میکنم ایسا داره اشتباه میکنه نمیدونم چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحلقه رو دستش کردن و بله رو هم گرفتن اما یه غم نشسته بود رو دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزها گذشت و امروز25مرداده و تولد من نمیدونم ایسا یادش مونده یانه؟ دیگه نامزد کرده و منو فراموش کرده بخاطر همین بهش پیام دادم : بیا بریم کافی شاپ و یکم خوش بگذرونیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب داد : باشه تو برو منم یکم دیرتر میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : باشه پس منتظرتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلوی میز توالتم و یکم ارایش کردم و مانتوی صورتیمو پوشیدم . شلوار سورمه ایم و شال صورتیمو سرم کردم و امروز 18 ساله میشم باید به فکر اموزش رانندگی باشم از خونه زدم بیرون و یه تاکسی گرفتم و رفتم کافی شاپ همیشگی که منو ایسا میرفتیم وقتی از ماشین پیاده شدم دیدم تمام دوستام هستن و با وارد شدن من همه دست و سوت زدن واقعا یه سورپرایز عالی بود وقتی با همه ی بچه ها رو بوسی کردم نوبت رسید به ایسا و محکم بغلم کرد که گفتم : وای دیوونه خفم کردی ولم کن !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : گلم تولدت مبارک امیدوارم از سورپرایزم خوشت اومده باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای مرسی ایسا راستش فکر کردم از وقتی نامزد کردی کلا منو فراموش کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا این چه حرفیه تو خواهرمی ااااا مگه میشه فراموشت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب اخه مثل قبل نبودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی نشستم کیک رو اوردن با 18 تا شمع کوچولو که روش روشن بود خواستم فوت کنم که بچه ها گفتن اول ارزو کن چشمام رو روی هم گذاشتم و دعا کردم که خواهر گلم ایسا خوشبخت بشه و اگه قراره با ارمان اینده ای نداشته باشه همین الان این نامزدی بهم بخوره که حداقل بعد از عقد پشیمون نشه و چشمام رو باز کردم با یک ... دو... سه گفتن بچه ها شمع های روی کیک رو فوت کردم البته با کمک ایسا و بعد کیک رو بریدم در حال خوردن کیک بودم... که نگاهم کشیده شد سمت ارمان واقعا پسر خوشگل , خوش تیپ و خوش هیکلی بود اما اصلا حس خوبی بهش نداشتم با صدای ایسا به خودم اومدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : به چی فکر میکنی عاطی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ؟ به هبچ چیز... چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیدم خیلی تو خودتی خب پاشو کادو هارو باز کن دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و رفتم سمت کادو ها یه عالمه کادو روی اون میز بود ولی همشون عروسک بود من نمیدونم مگه تولد 2 ساگیمه اخه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی کادو ها رو باز کردم نوبت رسید به ایسا اومد جلو و روبوسی کردم و بعد کادو رو باز کردم یه گردنبد خیلی خوشگل بود یه قلب بود و توش اسم خودشو نوشته بود واقعا خیلی قشنگ بود بهش گفتم : خب خودشیفته ی فراهانی حداقل اسم خودمو مینوشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : از خداتم باشه بعدم اسم خودمو نوشتم که اگه یه روزی خدایی نکرده زبونم لال مردم اسمم باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیوونه ای تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این حرفم همه شروع کردن به خندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 11 شب بود بالاخره جشن تموم شد... میخواستم تاکسی بگیرم که ایسا جلومو گرفت و گفت که اون منو میبره نمیخواستم دلشو بشکنم بخاطر همین قبول کردم کادو ها رو توی ماشین ارمان گذاشتم و بعد سوار شدم ایسا جلو نشست و ارمان پشت رول منم عقب نشستم اصلا حس خوبی نسبت به ارمان ندارم نمیدونم چرا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دوتا هم همش میگفنم و میخندیدن و من وارد بحثشون نشدم و به بیرون نگاه میکردم با ایستادن ماشین به خودم اومدم و فهمیدم که رسیدیم کادو ها رو با کمک ایسا گذاشتیم داخل و بعد با ایسا روبوسی کردم و بعد از ارمان تشکر کردم و رفتم داخل کادو ها رو گذاشتم گوشه ی اتاق و روی تخت دراز کشیدم و به گردنبدی که ایسا بهم داده بود زل زده بودم و اصلا نفهمیدم کی خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز بعد رفتم کلاس های رانندگی و بالاخره موفق شدم که گواهی ناممو بگیرم و از این بابت خیلی خوشحال بودم بابای عزیزمم واسم 206 خرید و هرجا دلم میخواست میرفتم البته بیشتر با ایسا بودم فکر بد نکنین ااا ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزها گذشت و نگرانی من هروز بیشتر میشد چند روز دیگه جشن عقد ایساست و من دارم دیوونه میشم قراره امروز برم دنبال ایسا و باهم بریم دنبال خریدای عقدش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****************************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روز دیگه جشن عقدمونه اما انگار رفتار ارمان تغییر کرده دیگه شوقی نداره , بهم توجه نمیکنه انگار اصلا منو نمیبینه قراره با عاطفه بریم خرید کنیم بهش زنگ زدم بعد از 3 تا بوق جواب داد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : الو ... جانم ایسا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : کجایی تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دم درم بیا پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز باورم نشده که عاطفه با این سرعت گواهی نامه شو گرفته و من هنوز رانندگی بلد نیستم رفتم پایین و سوار ماشینش شدم توی راه چیزی نگفتیم و فقط یه اهنگ بی کلام درحال پخش بود و نه من چیزی میگفتم و نه عاطفه وقتی رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم به سوی پاساژ و یه عالمه خرید کردم و حسابی خسته شده بودیم قرار بود هفته ی بعد عقد کنم هم خوشحال بودم هم ناراحت عاطفه هم همش تو فکر بود اما چیزی نگفتم بهش ظهر بود و خیلی گرسنم بود به عاطفه گفتم : من خیلی گرسنمه بیا بریم رستورانی چیزی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : وای ایسا چقدر میخوری تو ؟ یکم رژیم بگیر خو فردا لباس عروس اندازت نمیشه اا خودانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : برو بابا من فقط 58 کیلو ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی لاغری واقعا ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با من بحث نکن بیا بریم رستوران بعدم ما اقامون اینطوری دوس داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو هم که مارو کشتی با این اقاتون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی یکم راست میگفت ااا خیلی چاق شدم باید یه رژیم درست حسابی بگیرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه اینقدر مثل دختر بچه ها اصرار کردم که بالاخره مامان عاطفه قبول کرد و با عاطفه دوتایی رفتیم رستورانبا کلی مسخره بازی وارد رستوران شدیم و گارسون اومد که سفارشمونو بگیره من جوجه کباب سفارش دادم و عاطفه کباب سفارش داد منتظر بودیم تا سفارشمونو بیارن و همش هم با هم میخندیدیم و همدیگرو اذیت میکردیم خیلی خوشحال بودم که دارم با عشقم ازدواج میکرنم و از یه طرف ناراحت بودم که نکنه ارمان از من دلسرد شده باشه توی فکر و خیال بودم که با دیدن این وضعیت نابود شدم باورم نمیشد که اون ارمان باشه چند بار پلک زدم نه ... باورم نمیشد ارمان با یه دختر دیگه اونم توی رستوران؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه امکان نداره بلند شدم و ایستادم تا بهتر ببینم دیدم که ارمان دست دختره رو گرفته و با عشق به دختره نگاه میکنه که با دیدن من جا خورد و بلند شد ایستاد... عاطفه هنوز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگ بود باورش نمیشد ارمان همچین خیانتی در حق من بکنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا گفت که گرسنشه منم قبول کردم که بریم رستوران همینطور منتظر سفارشمون بودیم و لوس بازی درمیاوردیم که با چیزی که دیدم شوکه شدم نگاهمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ارمان گرفتم و به ایسا نگاه کردم همینطور اشک میریخت کیفشو برداشت که بره منم همراهش رفتم و از رستوران خارج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدیم من هیچ حرفی نزدم نمیخواستم نمک رو زخمش بریزم فقط شونه به شونه همراهش میرفتم که یه دفعه با صدای ایسا وایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا ایستاد و ارمان بازوی ایسا رو کشید و ایسا برگشت سمتش ارمان خواست اشک های ایسا رو پاک کنه که ایسا دستشو پس زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همون لحظه ایسا دستشو برد بالا و یه سیلی بهش زد و بازوش رو از دست ارمان کشید بیرون اون دختره هم دم در رستوران ایستاده بود و هی ارمان رو صدا میکرد ایسا هم یه نگاه به ارمان کردم و گفت : برو انگار منتظرته خائن و به راهش ادامه داد سوار ماشین شدیم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه نه من حرفی زدم و نه ایسا .. ایسا هم فقط گریه میکرد وقتی رسیدیم کسی خونشون نبود نمیخواستم تنهاش بذارم بخاطر همین همراهش رفتم توی خونه که نکنه بلایی سر خودش بیاره توی راه هم چندفعه موبایلش زنگ خورد ولی ارمان بود ایسا هم گوشیشو خاموش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ماشین نشستم و نه چیزی گفتم و نه عاطفه حرفی زد به بیرون زل زدم و به خیانتی که ارمان بهم کرده بود فکر میکردم و اشک میریختم ارمان چندبار زنگ زد منم گوشیمو خاموش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ماشین ایستاد به خودم اومدم و فهمیدم که رسیدیم بدون هیچ حرفی از ماشین پیاده شدم ... عاطفه هم همراهم اومد توی خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط بغلم کرد و من فقط اشک میریختم باورم نمیشد ارمان با من همچین کاری بکنه ازت متنفرم ارمان .... متنفر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون روز نامزدی و قرار عقد رو بهم زدم دیگه نمیخواستم یه لحظه چشمم بهش بخوره خانوادم خیلی از این وضعیت ناراحت بودن وقتی حقیقت رو فهمیدن اونا هم عصبی شدن و امیر هم چند دفعه میخواست بره تلافیشو سر ارمان دربیاره اما من نذاشتم ولی ای کاش گذاشته بودم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درسم ادامه دادم یه وقتایی که به این اهنگ گوش میدم اشکم درمیاد یاد خیانتی که ارمان بهم کرد میوفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(مهدی احمدوند)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت تو بد و بدتر هی شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباور نکردم و باورش عجیب که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمش درست بوده درست می گفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ساده به همه می گفتم نجیبه و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنجیب نبودی و دست تو خوندمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه عمر آزگار و کنار تو موندم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیف که عمرمو تلف می کردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه عمری بی خودی به عشق تو خوندمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپست تر از اونی بودی که فکر می کردمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلت یه جای دیگه بود و حس می کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه روت نزدم نمی خواستم بری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواستم بشینی و هی بد بگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گم برات مهم نی که چی سرم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگی بذار سیا بشه روزگارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگی بذار نباشه و فقط بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا بذار بمیره بی خیالش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگول چهره پاکتو خوردمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو هم درست همونی بودی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه می گفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین قده قشنگی که منم مباشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلیا واسه داشتنت به پات بیفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه دارم می فهمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو واسه چی خواستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همه دور و بریات رو راستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای تو می میردم روت قسم می خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین قده عوض شدی که یهو جا خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم این اهنگ رو گوش میدادم که تقه ای به در خورد و به خودم اومدم و سریع اشکامو پاک کردم و در رو باز کردم عاطفه بود پریدم تو بغلش اون تنها کسی بود که منو درک میکرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی دردو دل کردیم و بعد نشستیم و درس خوندیم اخه چند وقت دیگه کنکور داشتیم و چون من حالو روز خوبی نداشتم عاطفه همیشه پیشم بود باهم درس میخوندیم یاد اونروزی افتادم که عاطفه میگفت چاقم افتادم رفتم جلوی اینه الان دیگه واقعا لاغر شدم فک کنم 47 کیلویی شدم دیگه لازم نیس رژیم بگیرمعاطفه هر کاری میکرد که حالو هوام عوض بشه تا بتونم ارمان رو فراموش کنم دیگه قسم خورده بودم که دیگه عاشق نشم دیگه اون دختر ساده نباشم گول ظاهر افراد رو نخورم خدارو شکر میکنم که دوستی مثل عاطفه دارم حالا فهمیدم چرا اون حس خوبی نسبت به ارمان نداشت ولی بازم خداروشکر میکنم که قبل از عقد دستش برام رو شد تویه این مدت خودمو با درس مشغول میکردم به اینده فکر میکردم به اینده ی شغلیم ....سرنوشت برام اینطور رغم زده بود شاید نباید عاشق میشدم و دل میبستم .. شاید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون جریانات ایسا خیلی ضعیف شده حالا دلیل نگرانی هامو فهمیدم که چرا از ارمان خوشم نمیومد و روزی صد بار خداروشکر میکنم که ایسا فهمید و این رابطه تموم شد ایسا لیاقتش بیشتر از ایناست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا امتحان کنکور داریم و خیلی استرس دارم ایسا هم نسبت به قبل خیلی بهتره و اماده ست که کنکور امتحان بده فقط خدا خدا میکردم که یه رشته قبول بشیم و با هم باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم دنبال ایسا بهش زنگ زدم بعد از 4تا بوق جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : الو... عاطی رسیدی؟؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: اره رسیدم بیا پایین منتظرتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه الان میام عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه معتلی اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : معلوم هس چیکار میکنی؟دیرمون شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : ببخشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشکال نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت کردیم به طرف سالن امتحانات یکم دیر کرده بودیم با هزار بدبختی وارد شدیم تا امتحان بدیم ... جو خیلی سنگین بود دلم میخواست از سالن فرار کنم .. احساس خیلی بدی داشتم قلبم سنگینی میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامتحان چند ساعتی طول کشید بعد من اومدم بیرون و بعد از من ایسا از سالن اومد بیرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : چیکار کردی امتحانو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : خوب بود فقط مطمعن نیستم که قبول بشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما قبول میشی عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد سوار 206 نازم شدیم و حرکت کردیم اول ایسا رو رسوندم خونشون و بعد خودم حرکت کردم به سمت خونمون یه حسی بهم میگه منو ایسا یه رشته قبول میشیم وقتی رسیدم خونه لباسامو در اوردم و رفتم یه دوش گرفتم امشب عروسی نیلا ست ... نیلا دوست منو ایسا البته خیلی وقته خبری ازش نداشتیم ولی بعد از چند وقت کارت عروسیشو واسمون فرستاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم فکر میکردم که چی بپوشم که ایسا بهم زنگ زد.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: الو ایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : سلام گلم ساعت چند بریم؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : نمیدونم من هنوز لباسمو انتخاب نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس اماده شو ساعت 8بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام لباس هامو از نظر گذروندم تا چشمم خورد به یه لباس ابی که روی یقه اش سنگ دوزی شده بود و استین نداشت و پشتش تور بود خیلی خوشگل بود برش داشتم و با یه ساپورت مشکی ستش کردم بعد رفتم جلو توالت و به خودم نگاه کردم که ببینم چه ارایشی بکنم که هم بهم بیاد هم با لباسم ست باشه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهام مشکی و چشمام قهوه ای و لبام به صورتم میومد و یه بینی خوش تراش ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول رژلبمو زدم اخه عاشق رژلبم یه رژ صورتی ملایم زدم و بعد ریمل , خط چشم و در اخر رژ گونه زدم ..... لباسمو پوشیدم و بعد مانتوی قهوه ایمو پوشیدم و در اخر شال هم رنگ مانتومو سرم کردم و توی اینه خودمو نگاه کردم و یه بوس خوشگل واسه خودم فرستادم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار بود محمد (داداش عزیزم) ما رو برسونه اما بهم گفت که کار داره و خودم با ماشینم برم با مامانم و بابام خداحافظی کردم و رفتم تو حیاط داشتم در ماشین رو باز میکردم که همونموقع زنگ زدم ایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دوتا بوق جواب داد.... الو عاطی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : سلام من دارم سوار ماشین میشم که بیام دنبالت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : با داداشت میایی یا تنها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : محمد تو اداره کار داشت تنها میام اماده باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : باشه پس منتظرم خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم و حرکت کردم طرف خونه ی ایسا اینا وقتی رسیدم بوق زدم و اونم اینگار منتظرم بود همون موقع اومد بیرون و سوار ماشین شد تو راه ایسا یدفعه گفت : میگم ین نیلای بیریخت هم شوور کرد تو هنوز نمیخوایی ازدواج کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : برو بابا من مجردی راحت ترم شوور میخوام چیکار بعدم تو چرا ازدواج نمیکنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه جواب نداد فهمیدم ناراحت شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********************************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سکوت متنفرم و بخاطر همین گفتم : این نیلای بیریخت هم شوور کرد تو هنوز نمیخوایی ازدواج کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : برو بابا من مجردی راحت ترم شوور میخوام چیکار بعدم تو چرا ازدواج نمیکنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ جوابی نداشتم بدم با این حرفش باز اون خاطرات لعنتی از جلوی چشمام رد شدن نمیخواستم بهش فکر کنم بخاطر همین سرمو تکون دادم و ضبط اهنگ رو روشن کردم یکم اهنگ هارو بالا پایین کردم و رسیدم به اهنگ مورد علاقم تنها اهنگی بود که منو یاد اون ارمان مینداخت نمیدونم چرا اهنگ رو عوض نکردم و با خواننده زیر لب میخوندم جوری که فقط خودم بشنوم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم دوستم نداری، دیگه پیشم نمیمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزار تا بهت بگم که ، یکچیزایی نمیدونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو واسم عزیزه جون بودی ، توی رگهام مثله خون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاشکی با من مهربون بودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یاده تو بودم حتی وقتی، تو به یاده من نبودی حتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دلمو شکوندی حتی، وقتی رفتی و نموندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم همراهش میخوندم که یه دفعه عاطفه اهنگ رو عوض کرد انگار فهمیده بود چه مرگمه و اهنگ بدرک از علی عبد المالکی رو گذاشت و بلند باهاش میخوند و بدرک رو محکم میگفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگی نیستم قلبت خورده ترک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب بدرک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگی نیستم موندی تنها و تک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب به درک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب به درک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقد به عکسام خیره شو تا دق کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبا تو بعد از این باید هق هق کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که ازت گذشتمو رفتم رفیق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید بتونی عکسامو عاشق کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی اشک تمساح میریزی که چی بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب و روزات باید باهم یکی بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلبوم عکسامونو قیچی میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم عکسامون باید تکی بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه اهنگ رو قطع کرد و رو بهم گفت : بخون دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم سرم رو به نشونه ی باشه تکون دادم و بعد دوباره اهنگ رو گذاشت باهم میخوندیم و بدرک رو بلند میگفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگی نیستم قلبت خورده ترک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب بدرک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگی نیستم موندی تنها و تک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب به درک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب به درک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقد به عکسام خیره شو تا دق کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبا تو بعد از این باید هق هق کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که ازت گذشتمو رفتم رفیق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید بتونی عکسامو عاشق کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی اشک تمساح میریزی که چی بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب و روزات باید باهم یکی بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلبوم عکسامونو قیچی میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم عکسامون باید تکی بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم خالی شدم بعد از ربع ساعت رسیدیم به تالار ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدیم و وقتی وارد تالار شدیم فهمیدیم عروس و داماد اومدن یعنی همون نیلای بیریخت و شوورش بعد از ورودمون بچه ها به سمتمون هجوم اوردن و بعد از کلی احوال پرسی و روبوسی رفتیم سمت میزی که بچه ها بودن و روی صندلی ها نشستیم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصلم سر رفته بود چون همش خانواده ی داماد وسط بودن و قر میدادن اخه داماد هنوز داخل بود و منم خوشم نمیومد جلو نامحرم قر بدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه بالاخره اقا داماد رضایت دادن که از نیلا خانم دل بکنن وقتی رفت بیرون یه دفعه سارا گفت : خب رفت حالا لخت شین با این حرفش خندم گرفت و بعد بلند شدم و مانتومو در اوردم لباسم یه تونیک مشکی ساده بود یه استین داشت و روزش یه کمر بند طلایی میخورد ساده بود اما شیک بود و بهم میومد با صدای عاطفه به خودم اومدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : اینجا هم دست از فکر کردن برنمیداری؟بیا بریم یکم قر بدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و بعد دستمو گرفت و رفتیم پیش نیلا خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی استرس داشت بیچاره میدونم از چی میترسه نیلا استرس داشت و با حرفای بچه ها هی سرخ میشد و سرشو مینداخت پایین دلم براش سوخت ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از سکوت به نیلا گفتم : عروس خانم افتخار میدین برقصین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم قبول کرد و منم کمکش کردم و بتونه دامنشو جمع و جور کنه رفتیم پایین و اهنگ شروع شد نیلا وسط میرقصید و ما 6 تا دورش میرقصیدیم و دست میزدیم بعد از رقص کنار هم ایستادیم و یه عالمه عکس یادگاری گرفتیم و بعد منو عاطفه با ژست های خنده دار عکس انداختیم یه بارم خواستیم مثل ادم عکس بگیریم .... که دیدم اینطوری نمیشه اخه عاطفه خیلی محو عکس و ژست شده بود منم واسش شاخ گذاشتم و بچه ها خندیدن اما خودش نفهمید و بعد با اشاره ی سمیرا برگشت طرفم و یکی زد تو سرم و گفت : دارم برات ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره عکس گرفتیم و یه عالمه خندیدیم یه عکسمون خیلی خوشگل شده بود که هممون زبون در اورده بودیم .. ولی خدایی منو عاطفه از همه خوشگل تر شده بودیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از یه عالمه مسخره بازی شام اوردن وای که چقدر گرسنمه فقط دلم میخواست تمام غذا هارو خودم تنهایی بخورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول سالاد اوردن و بعد نوشابه و دوغ و بعد غذای اصلی که هم مرغ بود و هم قرمه سبزی و هم کباب و جوجه کباب با دیدن قرمه سبزی حالم گرفته شد چون ارمان عاشق قرمه سبزی بود و منم داشتم یاد میگرفتم که چطوری درست کنم اما ارمان بهم خیانت کرد یه اه کشیدم و شروع کردم به غذا خوردن و ساعت 1 بامداد بود که تصمیم به رفتن کردیم با بچه ها خداحافظی کردیم و رفتیم به سوی نیلا سرش پایین بود و منم گفتم امشب خدا به دادت برسه این حرف رو که زدم بغض کرد منم فهمیدم چه گندی زدم سریع بغلش کردم و تو گوشش گفتم شوخی کردم عزیزم و بعد لپشو بوسیدم و رو به اقا داماد گفتم مراقب این خواهر گل ما باشی ااا اونم گفت : حتما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عاطفه از تالار خارج شدیم و سوار ماشین عاطی شدیم و درمورد عروسی و نیلا میحرفیدیم و وقتی منو رسوند خونمون خیلی اصرار کردم که بیاد وامشبو تو خونمون بمونه اما خانم گفتن که مامانشون نگران میشه و هر چی اصرار کردم قبول نکرد رفتم توی خونه و همه خواب بودن و رفتم بالا تو اتاقم و رفتم روی تخت که بخوابم اما هر کار کردم از فکر اون لعنتی بیرون نیومد رفتم از کشوی توالتم یه قرض ارام بخش برداشتم و خوردم تا بتونم راحت بخوابم با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم wc و ابی به صورتم پاشیدم و رفتم پایین پیش مامانم اینا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان: سلام صبح بخیر دخترم دیشب خوش گذشت؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : صبح شما هم بخیر اره خوش گذشت ما بچه ها که کلا جدا بودیم نیلا هم خیلی خوشگل شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بسلامتی گلم ایشالله خوشبخت بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایشالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن صبحانه به مامانم قول دادم کمکش کنم که خونه رو مرتب کنیم چون امروز تولد امیره و به عاطی هم گفتم که بیاد نمیخواستیم یه جشن شلوغ بگیریم فقط منو مامان و بابا و عزیزجونم و عاطفه, مامان , باباش و داداشش کلا با هم رابطه ی خوبی داریم ساعت تقریبا ساعت 5 بود که عاطفه اومد خونمون و قرار بود مامانش اینا ساعت 7 بیان و عاطفه اومد کمکم کنه که تدارکات رو اماده کنیم کارا که تموم شد به ساعت نگاه کردیم ساعت 6 بود چه زود گذشت با عاطفه رفتیم بالا و اماده شدیم و عاطفه موهامو فر کرد و یکم ارایشم کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم موهای عاطی رو اتو کشیدم و حسابی ارایشش کردم شده بود مثل دلقک ولی نامرد عجیب خوشگل بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز تولد داداشه ایسا ست و ما هم دعوتیم قراره من زود تر برم که به ایسا کمک کنم ساعت تقریبا 5 بود که رسیدم خونشون عزیزجون هم بود من خیلی عزیزجون رو دوست دارم چون مادر بزرگم فوت کرده و عزیزجون هم شد مادربزرگ منو ایسا خیلی دوسش داشتم تقریبا کارا تموم شده بود و با ایسا رفتیم بالا تا هم من لباسمو بپوشم و هم ایسا ایسا یه تونیک استین بلند سبز پوشید و منم یه تونیک ابی بعد موهاشو فر کردم و یکم ارایشش کردم چون میدونم خیلی اهل ارایش نیست ایسا واقعا جذاب بود چشماش رنگی بود و موهاش خرمایی و لب گوشتیی داشت و یه بینی خوش فرم از هر لحاظ جذاب بود یکم واسش رژلب زدم و رژگونه و ریمل بعد هم اون منو ارایش کرد و موهامو اتو کشید به ساعت نگاه کردیم دیدیم ساعت 7 شده سریع رفتیم پایین مامان و بابام و محمد اومده بودن سلام کردیم و من رفتم رو مبل نشستم مثلا مهمون بودم اااا پس چی فک کردی میرم چایی و شیرینی میارم و شروع کردم به خندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از نیم ساعت امیر و باباش اومدن حمید اقا خیلی مرد مهربونی بود و در عین حال مغرور ولی خیلی مرد خوبی بود با ورود امیر همه دست زدن و ایسا کیک رو اورد حتی فرصت نداد که امیر کیفشو بذاره زمین بخاطر همین خندم گرفت و بزور جلوی خودمو گرفتم بعد از فوت کردن شمع ها مامان ایسا کیک رو بین افراد تقسیم کرد و نوبت به کادو ها رسید ایسا یه ساعت خیلی خوشگل داد و مامانش هم یه سکه و باباش هم یه سویچ بهش داد فهمیدم که ماشینه اما نمیدونستم اسم ماشینش چیه ولی بالاخره میفهمم ما هم یه سکه دادیم بعد ایسا سویچ رو از امیر گرفت که بریم ببینیم ماشینش چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدو بدو رفتیم توی پارکینگ دیدیم به به یه ماشین هیوندا کوپه ی مشکی ..... رو کردم به ایسا و گفتم : امیر مگه ماشین نداره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : داشت اما تصادف کرد و کلا ماشین رو نابود کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد باهم زدیم زیر خنده و بعد گفتم : خداروشکر که خودش چیزیش نشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره خداروشکر وگرنه معلوم نبود چی میشه منم بابام گفته که اگه گواهی نامه گرفتم واسم ماشین میخره و حالا که واسه تک پسرش کوپه خریده پس واسه تک دخترشم باید جنسیس بخره بعله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه کی بره این همه راه رو پیاده شو باهم بریم و بعد زدیم زیر خنده بعد با صدای اهم اهم برگشتیم و دیدیم محمد و امیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر : خب چرت و پرتاتون تموم شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا : نه هنوز تازه شروع شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد خندیدیم و راهمون رو گرفتیم و رفتیم بالا اون دوتا هم معلوم نبود کجا رفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 10 بود که محمد و امیر اومدن خونه معلوم نبود کدوم گوری رفته بودن امیر هم خیلی عصبی دست میکشید توی موهاش نمیدونم چی شده بود.... بعد از اومدنشون ما هم قصد رفتن کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 10 بود که عاطفه اینا رفتن خونشون و منم رفتم توی اتاقم و لباسامو از تنم در اوردم و لباس راحتی تنم کردم همون لحظه تقه ای به در خورد و رفتم در رو باز کردم ... امیر بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد توی اتاقم و روی تخت نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : جانم داداشی کارم داشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر : ببینم تو دیگه ارمان رو فراموش کردی دیگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرمو انداختم پایین و گفتم اون دیگه یه موضوع تموم شده ست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه از روی تخت بلند شد و ایستاد جلوم و منو در اغوشش گرفت منم شروع کردم به گریه کردن خیلی وقته این بغض تو گلومه و اما نمیتونستم خالیش کنم درحالی که گریه میکردم امیر موهام رو نوازش میکرد و بوسه ای روشون کاشت و بعد منو از اغوشش کشید بیرون و تو چشمام زل زد و گفت : دیگه فراموشش کن بهش فکر نکن اون یه ادم خیانت کاریه که فقط بخاطر پول اومده جلو نه عشق اون ادم هوس بازیه امروزم با یه دختر دیگه دیدمش و حالشو حسابی گرفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش انگار اب سرد ریختن روی سرم هق هقم شدت گرفت پشیمون بودم که عاشق ادم هوس بازی مثل ارمان شدم ازش متنفرم و واسه خودم متاسفم که گول حرف هاشو خوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : امیر چرا اینکارو کردی؟ اونکه نمیفهمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر : مهم نیس میفهمه یانه؟ مهم اینکه حالشو بدجور گرفتم که دیگه خیال سو استفاده از دخترای ساده ای مثل تورو نکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پایین امیر هم عصبی از اتاقم رفت بیرون منم رفتم خوابیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه ها گذشت و نتیجه های کنکور اومد باورم نمیشد که همون رشته ای که میخواستم قبول شدم سریع زنگ زدم به عاطفه بعد از 2 تا بوق جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم: الو.... عاطی معماری قبول شدم تو چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : سلام ایسا منم معماری قبول شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمیشد خیلی خوشحال بودم خواستم یکم حال عافه رو بگیرم و گفتم : بازم باید تو رو تحمل کنم؟وای خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم خیلی جدی گفت : از خداتم باشه خانم افشار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شوخیدم دیوونه خیلی بی جنبه شدی اااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بس که تو لوسی کاری نداری ایا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه امروز توی کافی شاپ همیشگی میبینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از قطع کردن تلفن بدو بدو رفتم پایین و به مامانم گفتم که قبول شدم و اونا هم کلی خوشحال شدن چون من واقعا به معماری علاقه داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بس که خوشحال بودم سریع اماده شدم و حرکت کردم به سوی کافی شاپ همیشگی منو عاطفه وقتی رسیدم ماشین عاطفه رو دیدم که جلوی کافی شاپ پارک شده وارد کافی شاپ شدم و با عاطفه مواجه شدم رفتم جلو و بغلش کردم و کلی روبوسی کردیم و نشستیم سر میز و من بستنی شکلاتی سفارش دادم و عاطفه هم قهوه سفارش داد بعد از چند دقیقه سفارشمونو اوردن و من شروع کردم به بستنی خوردن و به چیزی توجه نمیکردم اصلا کسی روجز بستنی نمیدیدم و عاطفه هم از خوردن من میخندید که یه لحظه خندیدنش قطع شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهشو دنبال کردم دیدم ارمان با دوستاش اومدن داخل کافی شاپ بهش توجه نکردم چون ازش متنفرم و یه جورایی کلا فراموشش کردم عاطفه هم چیزی نگفت و قهوشو خورد و یکم در مورد رشتمون حرف زدیم و بعد قصد رفتن کردیم میز ارمان اینا کنار در کافی شاپ بود بعد از حساب کردن سفارشاتمون حرکت کردیم که بریم سوار ماشینامون بشیم که نگاهم با نگاه ارمان گره خورد با ضربه ای به دستم به خودم اومدم و عاطفه دستمو گرفت و اومدیم بیرون و هرکدوم سوار ماشین خودمون شدیم من با سرعت ماشین میروندم چند بار نزدیک بود تصادف کنم عاطفه هم پشت سرم بود بعد از اینکه رسیدیم من رفتم توی خونه و عاطفه هم رفت خونشون منم بعد از سلام کردن به مامان رفتم بالا و لباسامو برداشتم و رفتم توی حموم اتاقم عادتم بود که هر وقت میرم حموم گوشیمم ببرم و اهنگ گوش بدم اهنگ ها عوض میشدن تا رسیدن به اهنگ شادمهرعقیلی بنام رابطه پخش شد ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حرف عشق میشه من میرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن سخت از این حرفا دورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم یه روز عاشقی کردم ، از وقتی عاشق شدم اینجورم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارو ندارم پای عشقم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نموند جز ، درد نامحدود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جای خالی که تو سینم هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلاً یه روزی جای قلبم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین روزگار بد کرده با قلبم، کم بوده از این زندگی سهمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیل می بافم برای عـشق، برای چیزی که نمی فهمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آدمای شهر بیزارم ، چون با یکی شون خاطره دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من نگو با عشق بی رحمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن زخم دارم ، تو نمی فهمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغریبه ام با این خیابونا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از تمام شهر بیزارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هرچی رابطست می ترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز هرچی عشقه من طلب کارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که قلب تو مردد شد، در دل من خاطره ای رد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقتی عاشقش شدم ترسیدم،از وقتی عاشقش شدم بد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم و بعد بغضم به گریه و گریه ام تبدیل به هق هق شد اون چطوری تونست منو عاشق کنه و بعد فقط چند روز مونده بود به عقدمون و دستش برام رو بشه واقعا اون چطوری تونست اینکارو بکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه اروم شدم حولمو برداشتم و پیچیدم دورم و رفتم بیرون و موهامو سشوار کشیدم و خشک کردم و بعد لباسامو پوشیدم و روی تختم دراز کسیدم وبه سقف خیره شده بودم و به این اشتباهم فکر میکردم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه ها گذشت و گذشت و حالا , فردا باید برم دانشگاه و از این بابت خوشحالم به قول مامانم دیگه خانمی شدم واسه خودم زنگ زدم به عاطی و بعد از سه تا بوق جواب داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : الو.. عاطی خوبی؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام اجی ممنونم خوبم تو چطوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : منم خوبم میگم میایی اینجا یکم بحرفیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید گلم اما واقعا وقت ندارم باید اماده بشم واسه فردا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوووم باشه اجال نداره پس کاری نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیزم خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از قطع کردن رفتم سراغ لپ تاپم خیلی وقت بود طرفش نرفته بودم تا شب تو نت میگشتم و مدل لباس و مانتو میدیدم وقتی به ساعت نگاه کردم دیگه شب شده بود لپ تاپ رو بستم و گذاشتم کنار و رفتم پایین دیدم به به همه نشستن و دارن شام میل مینمایند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو وقتی رفتم جلو گفتم : به به جمعتون جمعه گلتون کمه که اونم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر : ما صدات کردیم ولی کو گوش شنوا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ااااا جدی؟ خب نشنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیل خب بیا بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن شام رفتم بالا و زود خوابیدم اخه فردا قراره برم دانشگاه و نمیخوام دیر برسم توی این مدت هم رانندگی یاد گرفتم وبابام واسم ماشین خرید همونی که میخواستم یعنی یه جنسیس قرمز که عاشقشم از جونم بیشتر دوسش دارم به قول عاطفه شوورمه با این حرفم لبخندی زدم و بعد روی تختم دراز کشیدم اصلا نفهمیدم چطوری خوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم و خاموشش کردم خیلی کسل بودم کلا هر وقت زود میخوابم بیشتر خواب میمونم سریع از رویتخت بلند شدم و رفتم wc و به صورتم اب پاشیدم و اماده شدم یه مانتوی سورمه ای که یه کمر بند طلایی روش میخورد و یه شلوار جین سورمه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مغنعه ی سورمه ای کلا سورمه ای پوشیدم ارایش هم مثل همیشه فقط یه رژلب , یه ریمل زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد سویچ ماشین خوشگلمو برداشتم و از پله ها رفتم پایین که دیدم مامانم پایین پله هاست بهش سلام کردم و اونم جوابمو داد یه لقمه نون و پنیر برداشتم و خوردم و کفش هامو پوشیدم و در پارکینگ رو باز کردم و ازخونه زدم بیرون اهنگ مورد علاقمو گذاشتم و رانندگی میکردم بعد از چند دقیقه رسیدم و عاطفه رو دیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم رسیدیم و ماشین رو پارک کردم و با عاطفه وارد دانشگاه شدیم و وارد کلاسی که گفتن شدیم خیلی شلوغ نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که ما رفته بودیم 7تا دختر بغیر از ما بودن و 8تا پسر..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به همه سلام کردم و باهاشون اشنا شدم بعد از چند دقیقه دوتا پسر اومدن حتی سلام هم نکردن البته اون یکی سلام کرد اما اون یکی نه کاملا مشخص بود پسر مغروریه اصلا به من چه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه هم اومدن تعداد ما دخترا کمتر بود و پسرا بیشتر بودن به قول عاطفه ما بره بودیم در چنگ گرگ ها لبخندی زدم و با اومدن استاد به احترامش ایستادیم و اونم خودشو معرفی کرد و بعد از ساعاتی بلاخره استاد رفت بیرون و یه نفس عمیق کشیدم و به عاطفه نگاه کردم قیافش دیدنی بود خیلی خسته بنظر میرسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماه ها گذشت و رابطمون با بچه های کلاس بهتر شده بود بغیر از اقا سامیار که محل هیچ کس نمیداد و همین اخلاقش دخترای کلاس رو به خودش جذب میکرد اوایل فکر میکردم که کامیار دوستشه چون هیچ شباهتی به هم نمیدادن اما حالا فهمیدم که دوقلوان این ترم تموم شد و ترم جدید شروع کرد من تو درس خیلی جدی بودم و میخواستم بهترین باشم اما اول سامیاره بعد من و این باعث میشد باهم رقابت کنیم من میخواستم بهترین باشم نمیتونستم ببینم یه پسر از من بهتر باشه بخاطر همین روز و شب فقط درس میخوندم و درس میخوندم .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه بهم زنگ زود و جواب دادم : جانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام میایی بریم رستوران؟تمام بچه های کلاس هم هستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ناز نکن دیگه بیا بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادرس رستورانو گرفتم...وقتی درس خوندنم تموم شد اماده شدم تا برم...مانتوی سبزمو که روش یه کمربند قهوه ای میخورد رو پوشیدم و زیپش رو هم بستم! شلوار قهوه ای سوخته امو پام کردم و با شالی که دورنگ قهوه ای سبز بود ست کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوییچ رو برداشتم و ب سمت ماشین رفتم! سوار ماشین که شدم یه موزیک بی کلام گذاشتم و به سمت رستوران حرکت کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه ای که طول کشید تا برسم ماشینو پارک کردمو پیاده شدم!داخل رستوران شدم بچه هارو دیدم رفتم کنارشون نشستم بعد از 5 دقیقه علطفه هم به جمعمون اضافه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه : سلام به همه .... سلام ایسا خانم چه زود اومدین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : بله دیگه من همیشه زود میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلی کنارمو کشید عقب و نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز قرار گذاشتیم بریم رستوران تا هم خوش بگذرونیم و هم حالو هوامون عوض بشه به ایسا زنگ زدم و راضیش کردم که بیاد.. زود اماده شدم اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون ترافیک سنگین بود یکم دیر تر رسیدم و دیدم همه اومدن به همه سلام کردم و کنار ایسا جونم نشستم هممون گرسنمون بود و نتونسیم منتظر سامیار و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامیار بمونیم چون من یکی که داشتم میمردم از گرسنگی من پیتزا سفارش دادم و بقیه هم به تقلید از من پیتزا سفارش دادن داشتیم شاممونو میخوردم که یه دفه ایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : وای عزرایل از پشت سرم رد شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش همه زدن زیر خنده و منم که مرده بودم از خنده چون سامیار پشتش بود و با حرف ایسا ایستاد و چپ چپ نگاهش میکرد کامیار هم که باخنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت اونطرف میز نشست و سامیار رو صدا زد که بره بشینه که یه دفعه ایسا به پشت سرش نگاه کرد از خجالت سرخ شد و بعد برگشت و به پیتزا خوردن ادامه داد لحظه ی جالبی شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقدر گرسنه بودیم که منتظر اون دوقلو های افسانه ای نشدیم و به تقلید از عاطی همه پیتزا سفارش دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم پیتزامو میخوردم که یدفعه مورمورم شد و به قول مامانم عزرایل از پشت سرم رد شد اینو بلند گفتم که همه زدن زیر خنده و بهم نگاه میکردن نمیفهمیدم دارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنونگاه میکنن یا پشت سرمو بخاطر همین سرمو برگردوندم و دیدم بعله رقیبم پشت سرمه اونموقع فهمیدم چه گندی بالا اوردم و سرمو انداختم پایین و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه غذا خوردن ادامه دادم ولی سنگینی نگاه سامیار رو حس میکردم که داشت با حرص نگام میکرد . کامیار جلوی عاطفه نشسته بود و حس میکردم که یه خبراییه اما عاطفه که اصلا تو باغ نبود و منم خندم گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir