رمان من شیوا نیستم به قلم نیلوفر 72
داستان درباره یه دختر ساده خجالتی و البته شاد و سرزندس که تمام عمر 20 سالش آرزو داشته که یه خونواده پولدار داشته باشه و با یه اتفاق خیلی ساده روز تولدش تصادف میکنه و وقتی بیدار میشه میبینه جای یکی از بچه پولدارای کلاسشونه! اما بر اورده شدن این آرزو به قیمت دست کشیدن از گذشتش و خونوادشو عشقشو و حتی خودش میشه و پا به زندگی میذاره که هیچ پیش زمینهای ازش نداره اما بعدش….
ژانر : اجتماعی، رئالیسم جادویی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۶ دقیقه
ژانر : #رئالیسم_جادویی #اجتماعی
خلاصه :
داستان درباره یه دختر ساده خجالتی و البته شاد و سرزندس که تمام عمر 20 سالش آرزو داشته که یه خونواده پولدار داشته باشه و با یه اتفاق خیلی ساده روز تولدش تصادف میکنه و وقتی بیدار میشه میبینه جای یکی از بچه پولدارای کلاسشونه! اما بر اورده شدن این آرزو به قیمت دست کشیدن از گذشتش و خونوادشو عشقشو و حتی خودش میشه و پا به زندگی میذاره که هیچ پیش زمینهای ازش نداره اما بعدش….
بوی جوجه کباب کل حیاطو برداشته بود .
مامان غر غر کنان با سینی چای از خونه بیرون اومد و به سمت بابا که داشت سیخای جوجه رو روی زغالا جابه جا میکرد رفت و گفت:مرد! ما همسایه داریم شایه یکی هوس کنه شاید یکی پول نداشته باشه بخره تو که وضع مردم محلو میدونی؟این چه کاریه اخه؟گناه داره!
محله ما یه محله معمولی بود و قدیمی با کلی خونه حیاط دار که همشون از 20 سال ساخت به بالاتر بودن.
مامان راست میگفت ولی به قول بابام یه شب که هزار شب نمیشه خیلی وقتا ما هم دلمون از اون کبابایی که بوش از هفتا تا کوچه اون طرف تر میاد دلمون میخواد.
بابا بدون توجه به حرفای مامان یه لیوان چایی از تو سینی برداشت و گفت:تو این هوای پاییزی چایی خیلی میچسبه مخصوصا که دست گل خانوم خودم ریخته باشه این چایی رو!
میشد به وضوح تو چشمای مامان دید که چقد این تعریف بهش چسبیده ولی خودشو جلوی عمه جمع و جور کرد و در حالی که سرشو تکون میداد گفت:تو درست بشو نیستی!
بعد به سمت ما اومد و به عمه گفت:میبینی تورو خدا این داداشت چقد منو حرص میده؟
عمه به شوخی پشت چشمی نازک کرد و گفت:وا عروس!داداشم چی کار داره؟برو خدا رو شکر کن هوو سرت نیاورده!کتکتم که نمیزنه.هی من گفتم داداش بیا بریم من خودم واست یه زن خوب پیدا کنم هی گفت نه !اصلا حیف شد این داداش من تو این خونه!
مامان هم بد تر از اون ژست حق به جانبی گرفت و گفت:بهتر از من زن داداش کجا میخواستی گیر بیاری مهناز جون؟
من که داشتم ریز ریز به حرفاشون میخندیدم یه دفعه نگاهم کشیده شد سمت حامد که داشت منو نگاه میکرد.
وقتی دیدم بهم خیره شده و لبخند میزنه کل صورتم از خجالت سرخ شد.
با این که دید خجالت زده شدم ولی همچنان داشت نگاهم میکرد اصلا انگار تو این دنیا نبود.
حامد پسر ارشد عمه مهناز که دوسالی هم از من بزرگتر بود و دانشجوی رشته کامپیوتر.
سال اخر درسش بود ولی یه کافی نت کوچیک رو هم اداره میکرد و برای خودش کسب در امد داشت.
ما از نوجوونی عاشق هم شده بودیم. عشق بچگی اخر کار دستمون داد.
تا وقتی که من دانشگاه قبول شدم کسی از ماجرای عشق ما خبر نداشت ولی حامد دیگه طاقت نیاورد و همه چیزو به بابام گفت. خدا رو شکر مخالفتی این بین صورت نگرفت فقط قرار شد تا وقتی که حامد درسش تموم شه و یه کار دولتی واسه خودش دست و پا کنه این موضوع بین دوتا خونواده بسته بمونه.
ما هم مخالفتی نداشتیم همین که قرار بود مال هم بشیم یه دنیا ارزش داشت. حالا هر چقدرم که طول میکشید صبر میکردیم.
مامان سینی چای رو گرفت جلوی حامد و این باعث شد من تو دیدش نباشم.
سرمو که از خجالت تا توی یقم رفته بود رو بالا اوردم و سعی کردم لبخندی که بی اختیار رو لبم نشسته بود رو جمع و جور کنم.
عمه دستشو گذاشت رو دست منو گفت:خب بگو ببینم دختر خوب دانشگاه چه خبر؟
لبخندی زدم و گفتم:هیچی ! میریم میایم!
عمه سری تکون داد و گفت:کی تموم میشه این رفت و آمدا؟
حالت بیچاره ای به خودم گرفتم و گفت:هـــی ای بابا !عمه جون دست رو دلم نذار که تازه سال دوم شروع شده حالا حالا ها باید برم و بیام.
صدای داداشم علی رو از پشت سرم شنیدم :اخه آمپول زنی هم اینقد درس خوندن میخواد؟
نگاهش کردم سفره و چند تا ظرف دستش بود اخمی کردمو و گفتم:پرستاری آمپول زنی نیست! تو یه الف بچه نمیخواد نظر بدی .
حامد خطالب به علی گفت:راست میگه خواهرت! آمپول زدن نیست که فقط سرم زدنم باید یاد بگیرن.
علی با خنده رفت کنار حامد نشست و گفت:ایول به این میگن شوهر خواهر خوب!
چنان چشم غره ای به هر دوتاشون رفتم که خندیدن یادشون بره!
حامد سریع صورتشو مظلوم گرفت و نگاهم کرد ولی این دفعه دیگه من کوتاه بیا نبودم! رومو با قهر ازش برگردونم .
عمه خنده ای کرد و گفت:به به به ببین بعد از عمری یه عروس بد اخلاق گیرمون اومد!
من:عمه! اذیتم میکنن هیچی نگم؟
مامان به طرفداری از من گفت:مهناز!مادر شوهر بازی نداشتیما!
عمه با حسرت گفت:ای بابا تا بود خواهر شوهر بازی ممنوع حالام مادر شوهر بازی ممنوع؟رو به شوهرش که داشت با پسر کوچیک سه سالشون بازی میکرد کرد و گفت:میبینی حسن؟من واسه همین چیزا پیر شدم.
بابا با سینی که توش جوجه کبابا رو چیده بود سمت ما اومد و گفت:این عروس فرق داره!عروس نیست نور چشم منه!
به بابا نگاه کردمو لبخند زدم!کنارم نشست و گفت:دختر گل منه!حامد خان حواست باشه از این به بعد به دختر بالا تر از گل بگی با دایی جون طرفی!
حامد دستشو گذاشت رو چشمش و گفت:فرناز خانوم رو چشم ما جا دارن!
نگاهی به من کرد و بدون خجالت از جمع گفت:تو دل ما جا دارن!
لبخندم لحظه به لحظه بیش تر رو صورتم پهن میشد.برای این که کسی نفهمه چقد از حرف حامد ذوق کردم به بهونه اوردن دوغ و اب رفتم تو اشپز خونه!
تکیه دادم به کابی نت و شروع کردم به باد زدن خودم که یه دفعه ای مامان اومد تو اشپز خونه . از بس هول کرده بودم پارچ خالی رو برداشتم که برم . مامان در حالی که میخندید گفت:فرناز خالیه؟!
یه نگاه به پارچ انداختم تازه متوجه شدم هیچی توش نیست و چه سوتی دادم.خجالتم بیشتر شد.
مامان که دیگه داشت از خنده روده بر میشد گفت:برو دختر برو بشین تا بیشتر از این خراب کاری نکردی.من خودم میارم!
با شرمندگی گفتم:نه خودم میارم!
مامان یه دفعه منو محکم بغل کرد و گفت:خدا رو شکر خدا یکی مثل حامدو قراره دامادم کنه! میشه عشقو تو چشماش خوند. از بابت تو خیالم راحته راحته.
لبخند زدم .
مامان هم با لبخند جواب مو داد و گفت:من میرم فقط مواظب باش اشتباهی چایی نریزی تو پارچ!
من:مامان!
خنده ای کرد و از آشپزخونه بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب موقع رفتن عمه اینا من موندم که ظرفا رو از تو ایون جمع کنم و بقیه رفتن دم در.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم به جمع کردن میوه ها بود که صدای حامدو شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-:فردا کلاس داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی به در انداختم و رومو برگردوندم سمتش و گفتم:اره! صبح!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:بیام دنبالت با هم بریم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:مگه تو کلاس نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو به علامت منفی تکون داد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:با کدوم ماشین میخوای بیای دنبالم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شرمندگی دستشو کرد تو جیبشو گفت:ماشین ندارم ولی میتونم دنبالت بیام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهربونی نگاهش کردمو گفتم:اخه خسته میشی نمیخوام باعث زحمتت شم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:تو واسه من رحمتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نیشم باز شد.سرمو انداختم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که رگه هایی از خنده توش بود گفت:فردا میام دنبالت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو کج کردمو گفتم:منتظرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که خواست جوابمو بده صدای شوهر عمم رو شنیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ: حامد داریم میریما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباشو غنچه کرد و گفت:دوست دارم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با عجله رفت سمت در.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح ساعت 6 بود که از خواب باشدم تا نمازمو بخونم و صبحونمو و بخورمو و وسایلمو اماده کنم ساعت 7 شد . با این که ساعت هشت و نیم کلاس داشتم ولی ساعت 7 با حامد از خونه زدیم بیرون و تا دم در دانشگاهو پیاده رفتیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی خواستیم خداحافظی کنیم حامد منو کشوند کنار نرده ها به بوسه رو گونم کاشت و گفت:مواظب خودت باش! درساتو هم خوب یاد بگیر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند گفتم:چشم بابا جون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشارشو گرفت بالا و گفت:به پسرا هم اصلا رو نمیدیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتشو گرفتم تو مشتمو گفتم:مگه تو دنیا پسر دیگه ای هم هس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه حرفم نشد با حالت گنگی بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شیطنت امیزی زدم و گفتم:چشم من فقط یه پسرو میبینه اونم توییی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپمو کشید و گفت:اینقد بل بل زبونی نکن قورتت میدما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و ازش خداحافظی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رفت وارد دانشگاه شدم هنوز دو قدمو پامو از در اون طرف تر نذاشته بودم که صدای ترمز شدیدی قلبمو از جا کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا اوردم .نگاهم رو به روم ثابت موند.وای جون. عجب جیگریه!ای صاحبت به قربونت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی منو به خودم اورد:دختر احمق مگه کوری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور نگاهمو از BMW سورمه ای رنگی که چند سانتی من بود برداشتم و دنبال صدا گشتم! صاحب ماشین بود که با خشم به من خیره شده بود. خودت کوری !کی گفته سر ورودی اینقد تند رانندگی کنی؟!اگه میزدی به من چی؟میمردم خونم می افتاد گردن تو! اخه با ماشین به این نازنینی اینجوری رانندگی میکنن میزنی یه جا خراش برمیداره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجایی که روابط عمومی من با همه پسرا جز یه استثنا زیر صفر بود همه این حرفا رو تو دلم نثار یارو کردم و در جوابش فقط گفتم:ببخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه طرف صورتش پوزخندی تحویلم داد و در حالی که انگار بلندگو قورت داده بود گفت:ببخشم؟چشاتو وا کن و راه برو اینجا چهارباغ نیس!میزدم بهت میمردی بدبخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر وقیح و پر رو یه ذره ادب تو وجودش نبود حوصله ادمای بی فرهنگو نداشتم. با این حال حوصله کل کل هم نداشتم نفس عمیقی کشیدم تا خونسردیمو حفظ کنم و گفتم:باشه اقا گفتم که ببخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دختری رو از توی ماشین شنیدم:ارسلان بس کن بیا بریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمت دختره و به اونم توپید : شیوا تو حرف نزن که همه بد بختیای من تقصیر توئه!اینقد اعصاب ادمو خورد میکنی که ادم نمیفهمه داره چی کار میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دستشو مشت کرد و محکم کوبید روی سقف ماشین.یه لحظه گفتمماشین خورد شد!اخه این چه طرز رفتار با ماشین به این گرونیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره چشم غره ای به من رفتو گفت:چیه؟نکنه میخوای فرش قرمز بندازن زیر پات! برو دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو انداختم بالا پوزخندی زدمو و از ماشین دور شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد دانشکده که شدم از پشت سرم صدایی نشیدم:فرناز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدا برام اشنا بود ولی صاحبشو به یاد نمی اوردم سرمو برگردوندم دختری که به سمتم می اومد رو شناختم یکی از بچه های کلاسمون بود ولی هر چی فکر کردم اسمش یادم نمی اومد! مطمئنا زیاد باهاش برخورد نداشتم خدا میدونست ازم چی میخواد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم رسید لبخند تصنعی زد و گفت:سلام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم و گفتم:سلام!چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کم این پا و اون پا کرد و گفت:میخوام یه چیزی بگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم:خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه جدی به خودش گرفت و گفت:درباره اتفاقی که افتاد یعنی چیزی که شنیدی!به کسی چیزی نگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفهمیدم از چی داره حرف میزنه با تعجب نگاهش کردمو و گفتم:یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کرد و گفت:بابا منو ارسلان! دم در ورودی! نزدیک بود بزنیم بهت! یادت اومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه دوهزاریم افتاد اسمشم یادم اومد شیوا!گفتم:اها!دختره تو ماشین تو بودی؟تو شیشه قیافتو ندیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو چند بار این طرفو و اون طرف تکون داد و گفت:باشه باشه تو نمیدونستی اون منم!به هر حال درباره چیزی که ارسلان بهم گفت با کسی حرف نزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و گفتم:مگه من خبر چینم یا فضول دعواهای شما؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت:صداتو بیار پایین یکی میشنوه!اخه همه دخترای دانشگاه بهم حسودیشون میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی نازک کرد و ادامه داد: همه چشمشون دنبال ارسلانه نمیتونن ما رو با هم ببینن واسه همین نمیخوام واسمون حرف در بیارن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمسخر گفتم:اوهو !خوش به حال شما و اقا ارسلانتون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد و گفت:من دارم جدی حرف میزنم! تو هم نمیخواد خودتو بی تفاوت نشون بدی میدونم یکی از همونایی!به هر حال باید به عرضت برسونم ارسلان اصلا از دخترایی که بهش کم محلی میکنن خوشش نمیاد البته از بقیشونم خوشش نمیاد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با لحنی که سعی داشت حرص منو در بیاره گفت:فقط منو دوست داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:خدا بهت ببخشه ارسلانتو من خودم یکی بهترشو دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت:اخی دختره بیچاره!دلت چقد خوشه! چشم همه دخترای شهر دنبال ارسلان منه اخه تو با این سرو وضع چطوری یکی بهتر از اونو داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد با اکراه نگاهی سر تا پای من انداخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه پاشو از گلیمش دراز تر کرده بود انگشت اشارمو گرفتم سمتشو گفتم:احترام خودتو نگه دار! گفتم به کسی نمیگم حالا هم هری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عشو نگاهم کرد و از کنارم رد شد! پر رو اخه این چه طرز حرف زدنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم داشت میرفت سمت کلاس دوتا دستم بردم بالا و اوردم پایین و گفتم:خاک بر سر بی فرهنگتون کنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه یه نفر از پشت افتاد رو شونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:کی بی فرهنگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهولش دادم اون طرف و گفتم:زهر مار! این چه مدلشه دیگه کمرم دوتا شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی با خنده گفت:تو که اینقد نازک نارنجی نبودی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو انداخت دور گردنمو گفت:با کی بودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو انداختم بالا و گفتم:با این دختره شیوا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:چی شده مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:چه میدونم با همه درگیره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:اوهو نکنه در حال دید زدنه نامزدش گیرت انداخته؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن :نه بابا! ولی خودش اینطوری فکر کرده! حالا مگه کی هست این نامزدش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی با حسرت گفت:اوه اوه اوه نگو نامزد بگو یه حوری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم:از کی تا حالا حوریا مرد شدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:از وقتی این پسره اومده به دنیا! نمیدونی چه پسریه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد در حالی که با دستاش داشت نقش چهرشو تو هوا میکشید گفت:مو داره مشکی!چشم داره درشت!اونم سورمه ای!دماغ داره آ! بینیشو داد سمت بالا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی ادامه داد:قد داره عین زرافه!هیکل داره عین فیل!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اداهایی که در می اورد دیگه نمیتونستم خندمو کنترل کنم! گفتم:بسه بابا توئم با این تعریف و تمجید کردنت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هاشو داد بالا و گفت:خب هر کی یه روشی داره! تازه پولشون از پارو بالا میره میگن باباش بیرون شهر یکی نه سه چهار تا کارخونه داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هامو دادم بالا و گفتم:خوش به حالشون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی دوباره دستشو انداخت گردنمو گفت:اره دیگه منم جای شیوا بودم چهار چنگولی پسره رو میچسبیدم!تازه اسمشو نمیدونی مستر امیر ارسلان خسروی راد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اوهو چه اسم با مسمی ای!بیخیال چی به ما میرسه!بیا بریم سر کلاس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیزو خیلی سریع از یاد بردم اصلا چه اهمیتی داشت اونا کی بودن!با همون انرژی که صبح داشتم همراه هستی رفتیم سر کلاس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع برگشتن دوباره شیوا رو با نامزدش تو ماشین دیدم . پسره چنان چشم غره ای به من رفت انگار که ارث باباشو خورده بودم! اخه اگه این کارو کرده بودم که حالا تو دانشگاه نبودم!تو کار خودم موندم پولو ثروتو دست کیا میده! اگه جوونای خونوادشون اینا باشن که کل این پول با رفتار گند اینا به فنا میره. اون به کنار یه ذر اخلاق تو وجودشون نبود. نه اون دختره نه اون نامزد به اصطلاح دختر کشش. همچین اش دهن سوزی هم نبود. با اون چشمای سورمه ای و درشت و اون مژه های بلند بیشتر شبیه عروسکا بود تا یه مرد واقعی. یه تار موی حامد به صد تا پسر مثه این نمیدادم. با این که چشماش نه کوه داشت و نه دشت داشت و نه دریا و نه هیچ کوفت و زهر ماری عوضش برق عشقی توش بود که ادمو جادو میکرد برقی که هیچ جای دنیا نمیشد لنگشو پیدا کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا رد شدن و رفتن ولی من انچنان غرق به یاد اوردن قیافه حامد بودم که از اتوبوس جا موندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناچار باید صبر میرکدم تا اتوبوس بعدی از راه برسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره اتوبوس از راه رسید سوار شدم و روی صندلی اول نشستم نگاهی به موبایلم انداختم ساعت پنج و نیم رو نشون میداد حتما تا اون موقه دل مامانم هزار راه رفته بود!چشمم خورد به تاریخ اون روز فقط 4 روز دیگه تا 21 ابان یعنی روز تولدم مونده بود. فقط 4 روز دیگه تا من شمعای بیست سالگیمو هم فوت کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم و با خودم فکر کردم که دیگه باید رویای پرنسس شدن و از ذهنم بیرون کنم! بیست سال گذشته بود!از این به بعد اینقد باید درگیر زندگی میشدم که وقتی برای فکر کردن با این که چطور میشه پولدار شد رو نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم و با خودم گفتم:چی میشد اگه یه بار فقط یه بار با فوت کردن شمعای تولدم ارزوم بر اورده میشد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره روز تولدم از راه رسید . از صبح یه حال و هوای دیگه ای داشتم . همین که چشمامو باز کردم یه نفس عمیق کشیدم اون روز هوا پر از اکسیژن بود. بوی نم رو احساس میکردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و رفتم سمت پنجره چوبی اتاقم چهار چوب پنجره نم دار و سرد بود اونو باز کردم و سرمو بردم بیرون همه جا خیس بود بارون به شدت می بارید.من عاشق بارون بودم نگاهی به درختای خیس باغچه انداختم و سرمو گرفتم بالا و گفتم:دستت درد نکنه خدا جون اول صبحی دلمون وا شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حیاط باز شد و بابا با نون سنگک وارد خونه شد . براش دست تکون دادم نونا رو بالا اورد و گفت:تولد تازه با نون تازه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمکی زد و گفت:برو تو سرما میخوری اونوقت تا یه سال باید سرما خوردگی تو تحمل کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام اعتقاد داشت ادم روز تولدش هر کاری بکنه هر اتفاقی بیفته هر احساسی که داشته باشه تا اخر اون سال باهاش میمونه واسه همین همیشه واسه تولد منو علی و مخصوصا تولد مامان با هر سختی که بود سنگ تموم میذاشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران دانشگاه نبودم کلاسم اون روز ساعت 10 شروع میشد! رفتم سمت سبد لباسام و بهترین لباسایی که داشتم پوشیدم و از اتاقم بیرون اومدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی تو هال نبود احتمال دادم تو اشپز خونه باشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اشپزخونه نور ضعیفی توجهمو جلب کرد تکیه دادم به در و سرمو بردم تو اشپزخونه مامان و بابا رو با علی دیدم که منتظر من بودن! علی با دیدن من از جاش بلند شد و کیکی که تو دستش بود بالا گرفت و گفت:تولد تولد تولدت مبارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق وارد اشپزخونه شدم . اول صبحی انتظار چنین سورپرایزی رو نداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم باید چی کار کنم علی اومد جلو و در حالی که با چشماش به شمع اشاره میکرد گفت:فوت کن دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هیچان گفتم:فکرشو نمیکردم اینجوری غافل گیرم کنین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با حرص گفت:زود باش بابا مدرسم دیر شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردمو گفتم:ایش! هولم نکن. بذار ارزو کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو به هم زدمو و چشمامو بستم و باز هم همون ارزوی همیشکی اومد تو ذهنم! ارزوی این که وقتی چشمامو باز کردم بدون هیچ تغییری تو رفتار خونوادم خودمونو تو یه خونه بزرگ با یه زندگی عالی ببینم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم تا سه رو شمردم و شمعا رو فوت کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه انگار همه جا ساکت شد! صدایی نمیشنیدم! شمرده شمرده چشمامو باز کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی همچنان رو به روم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وبابا برام دست زدن و بهم تبریک گفتن یه نگاه به اطرافم انداختم یه نفس عمیق کشیدم و لبخند زدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم منو بغل کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کاشی های ابی اشپزخونه خیره شدم هیچ چیز عوض نشده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر من احمق بودم که هر سال همین ارزو رو میکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از صبحونه علی رفت منو مامان وبابا هم کیکی که مامان با برام پخته بود رو با چایی خوردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون بابا به عنوان کادو بهم یه کیف پول نو با 20 تومن پول داد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان هم مانتویی که برام دوخته بود رو بهم داد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتومو گذاشتم تو کمد میترسیدم تو بارون خراب بشه اماده شدم و از خونه زدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه روز تولدمم که شده کلی واسه خودم کلاس گذاشتم و سر خیابون تاکسی گرفتم تا به دانشگاه برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام مدت داشتم به صبح فکر میکردم. هیچوقت بر اورده نشدن ارزوم اینقد عصبیم نکرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که فکر میکردم زیر بارون بدون این که چترمو باز کنم رفتم سمت دانشگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا همون جای قبلی دوباره صدای ترمز تو گوشم پیچید. بازم همون ماشین بود ولی فقط یه لحظه از جلوی چشمام رد شد بعد از اون درد شدیدی تو کمرم احساس کردمو و با شتاب به جلو پرتاب و آخرین چیزی که دیدم اسفاتای کف زمین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم . همه جا تاریک بود حس کردم رو صورتم ماسک زدن فهمیدم که بیمارستانم ولی اصلا نمیدونستم چی شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم اطرافو نگاه کنم که درد از گردنم تموم بدنمواحاطه کرد با صدای ضعیفی ناله کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه فشار دستی رو روی دستم احساس کردم . خواستم جا به جا شم که صدای هیجان زده زنی رو شنیدم:شیوا؟بیدار شدی؟خدایا شکرت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیوا؟با من بود؟من که شیوا نبودم! صدای اون زن برام اشنا نبود اومد بالای سرم نگاهش کردم قیافش تو تاریکی قابل تشخیص نبود ولی به راحتی میشد اشکای رو صورتشو دید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ذره تو چشمام نگاه کرد و بعد در حالی که با عجله از اتاق خارج میشد دکتر رو صدا زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد دختر وارد اتاق شد یکی از مهتابی های داخل اتاقو روشن کردن یه مرد دیگه هم همراه دکتر وارد اتاق شد اون زن با دیدنش خودشو پرت کرد تو بغلش و گفت:بیدار شد! دیدی گفتم بیدار میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد که سعی داشت اونو اروم کنه با لبخند ملیحی به من خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر یه نگاه به دستگاهایی که بهم وصل بود کرد و یه معاینه جزئی ازم کرد بعد یه لبخند تحویلم داد و به ارومی گفت:به زندگی خوش اومدی دخترم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی اینقد حالم بد بوده؟اصلا چرا به این روز افتاده بودم؟مامان و بابام کجا بودن؟این زنو مردو نمیشناختم اونا اونجا چی کار میکردن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین چیزی که به ذهنم رسید رو به زبون اوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که اسم مامانم از دهنم بیرون اومد جا خوردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه بلایی سرم اومده بود؟من هیچوقت صدایی به این نازکی و ظریفی نداشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز تو شک بودم که اون زن به سمتم اومد و گفت:جانم عزیزم!چیزی نیس خوب میشی!من پیشتم دختر گلم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت گنگی بهش خیره شدم! داشت هذیون میگفت؟دختر گلش؟من دختر اون نبودم حتما منو با یکی دیگه اشتباه گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر جلو اومد و گفت:زیاد خستش نکنید به پرستار گفتم بیاد بهش ارامبخش تزریق کنه دخترتون به استراحت نیاز داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا همه منو دختر اون خانوم خطاب میکردن؟تعجب کرده بودم ولی توان سوال کردن نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون زن نشسته کنار تختم و دستشو کشید رو گونمو اشکاشو پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا نمیفهمیدم چرا اینقد ناراحته! من اصلا باهاش نسبتی نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه بعد پرستار وارد اتاق شد و اومد بالای سرم رو بازوم پنبه الکلی گذاشت چشمامو بستم. تیزی سوزنو تو بازوم احساس کردم ولی چند دقیقه بیشتر طول نکشید که خوابم برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس میکردم سر و گردنمو محکم بستن اصلا راحت نبودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خواب و بیداری بودم که صدایی شنیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:یعنی چی که من بیمارستان چی کار میکنم؟شیوا به هوش اومده انتظار داری اینجا نباشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:بله یادمه چی گفتم! ولی حالا که به هوش اومده کاری از دست من بر میاد؟میخوای بکشمش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:نه مثه این که واقعا زده به سرت! اون موقه که من این حرفو زدم از خودم که نبود دکتر گفته بود! هیچکس فکرشو نمیکرد به هوش بیاد حتی من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیفهمیدم منظورش کیه؟!ولی بازم چشمامو باز نکردم تا ببینم دیگه چی میگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:مهتا بس کن! به هوش اومدن یا نیومدن اون هیچ فرقی نداره ما بالاخره به هم میرسیم. شیوا از همه چی خبر داره . قراره بعد از این که وکیل اقاجون ازدواجمونو تایید کرد و این قفل وصیت نامه به دست ما وا شد از هم طلاق بگیریم اون میره سر زندگیش منم میام سر زندگیم با تو. حالا هم اینقد حرص نخور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداشو اورد پایین و گفت:قربون خنده هات بشم میدونی که من دوست دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاو شده بودم ببینم چه خبره اروم چشمامو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسری که رو به روم ایستاده بود رو شناختم با دیدن چشمای باز من سریع خداحافظی کرد و گفت:کی بیدار شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون اینجا چی کار میکرد یه لحظه صحنه تصادف اومد جلوی چشمم سرم به شدت درد گرفت باصدای خفه ای گفتم:اخ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر ارسلان با نگرانی اومد سمتم و گفت:چی شد؟خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردمو با صدایی که هنوز واسه خودم اشنا نبود گفتم:بعد از تصادف چی شد؟خونوادم کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی کنار تختم نشست و گفت:تازه اوردنت تو بخش بهتره استراحت کنی . مامان و باباتم بیرونن نگران نباش! واست اتاق خصوصی گرفتیم که راحت باشی فعلا چند روزی باید اینجا بمونی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب نگاهش کردم چقد خودمونی حرف میزد گفتم:شما اینجا چی کار میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:وظیفم ایجاب میکنه عزیزم!اون کسی که دلت میخواست جای من بود الان نمیتونه بیاد فعلا باید منو تحمل کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه خوب که میدونست دلم میخواد حامد جای اون بود. یعنی حامدو میشناخت؟شاید اینجا باهاش اشنا شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:هنوزم از دستم ناراحتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مبهوتمو بهش دوختم. لبخندی زد و گفت:میرم بگم مامانتو عمو بیان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی عموشم اورده بود عیادت من؟چه اهمیتی داشت. به هر حال خوشحال بودم که مامانمو میبینم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت چند ثانیه بعد همراه خانوم و اقایی که دیشب دیده بودم وارد اتاق شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه امیر ارسلان نگاه کردمو گفتم:مگه نگفتی مامان و بابامو میاری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد و گفت:به هوش نیومده شوخیت گرفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن به طرفم اومد و گفت:عزیزم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه امیر ارسلان اخم کردمو و گفتم:دارم جدی میگم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نگاهمو سمت اون دوتا چرخوندم و گفتم:من این خانوم و اقا رو نمیشناسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون این که جوابمو بده دوباره خندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون زن نشست روی تختم و گفت:فدای تو بشم که بازم میتونم این کاراتو ببینم!شیوای من شیوای عزیز من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چشماش پر اشک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا درموندگی نگاهش کردمو گفتم:من واقعا نمیشناسمتون!اسمم هم شیوا نیست فکر کنم منو با کس دیگه ای اشتباه گرفتین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند روی صورتش خشک شد به سمت اون مرد برگشت و گفت:محمود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون مرد هم جلو اومد و گفت:میخوای بگی مامانتو نمیشناسی دخترم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدمو گفتم:مامانمو چرا ولی ایشونو نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر ارسلان گفت:نگران نباشید حتما به خاطر بیهوشیه!دوماه وقت کمی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تعجب گفتم:چی؟دو ماه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر ارسلان سرشو تکون داد و گفت:بعدا برات همه چیزو تعریف میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد مرد گفت:ارسلانو یادته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به علامت مثبت تکون دادم و گفتم:بله ایشونو یادم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.با حرص نگاهش کردمو ادامه دادم:مگه میشه یادم نیاد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم ادامه دادم باعث و بانیه این وضع من ایشونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون مرد سرشو تکون داد و گفت:منو چطور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:متاسفم ولی نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون زن دستمو گرفت و گفت:چطور ممکنه؟شیوا من مادرتم اونم پدرته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد زبون نفهم بودن گفتم:اسم من شیوا نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا نگاه معنی داری به هم کردند که البته من معنیشو نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرده به سمت در رفت و گفت:میرم دکتر رو بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق خارج شد . نفس عمیقی کشید و گفتم:اینجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر ارسلان که معلوم بود حسابی کلافه شده دستشو کشید رو گردنشو گفت:چیزی نیست!کم کم خودت متوجه اطرافت میشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:میشه مامانمو خبر کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای هق هق اون زن بلند شد. یعنی ناراحت شده بود؟اخه چطور منو با دختر خودش اشتباه گرفته بود!دستشو گرفتمو گفتم:لطفا گریه نکنید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان رفت سمشتو گفت:شما برین استراحت کنید من پیششم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم بدون هیچ حرفی از اتاق رفت بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین پسره چقد سنگ منو به سینه میزد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلابد وضعیتم خیلی داغون بود که اینجوری احساس مسئولیت میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیق همون مرده با یه دکتر وارد اتاق شدند. یادم نمی اومد همون دکتر دیشبه یا نه!چشمامو معاینه کرد و گفت:چیزی از قبل یادت میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:بله!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به برگه پایین صندلیم انداخت و گفت:این آقایونو میشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:فقط یکیشونو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر:خوبه کدوما رو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاهم به امیر ارسلان اشاره کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر رو به اون کرد و گفت:شما چه نسبتی باهاشون دارین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر ارسلان جواب داد:نامزدشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفش جا خوردم گفتم:چی؟نه نه حتما اشتباهی شده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نگاهی به من کرد و گفت:خیلی خب اروم باشید واستون خوب نیست به سرتون فشار میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو به اون مرد کرد و گفت:نگران نباشید این حالت موقتیه به خاطر ضربه و بیهوشی طولانی مدته حداکثر تا 20 روز به حالت عادی بر میگردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هر حال برای اطمینان واسش یه ام ار ای مینویسم! ولی بهتره فعلا با ادمایی که نمیشناسه رو به رو نشه! فشار عصبی براش سمه ممکنه باز بره تو کما پیشنهاد میدم فعلا فقط این اقا پیششون باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکترم دکترای قدیم! من همه چیزو یادم بود جز به جز همه اطرافیانمو دلیل نمیشد چون اون دوتا رو نمیشناختم فراموشی گرفته باشم ولی جلوی اونا روم نمیشد حرفی بزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون مرد همراه دکتر از اتاق خارج شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به امیر ارسلان کردم چهره مهربونی به خودش گرفته بود. مظلوم نمای بدجنس. زدی منو ناکار کردی حالا لبخند تحویلم میدی؟ولی خب بازم جای شکرش باقی بود که یه چیزی طلب کار نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد نزدیکمو گفت:الانه که بلند شی همین جا خفم کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمید از دستش عصبانیم با دستپاچگی نگاهمو ازش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت:چرا اینقد خجالتی شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشست روی صندلی و خودشو جلو کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزشت بود اون طوری دراز بکشم خواستم جا به جا شم که گفت:چی کار میکنی؟بگیر بخواب ببینم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:آخه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کرد و گفت:اخه چی؟میخوای حال بد شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:اخه من...میشه یه ذره برین عقب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد درحالی که لپام از خجالت گل انداخته بود گفتم:من اینجوری معذبم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خنده هاش اتاقو پر کرد . کجای حرف من خنده دار بود و نمیدونستم هیچی نگفتم فقط نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که میخندید گفت:جک میگی؟تو معذب باشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد و گفت:شیوا تا حالا ندیده بودم خجالت بکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:اقای محترم اسم من شیوا نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کرد دارم شوخی میکنم دستشو گذاشت رو دستم و صداشو نازک کرد و با لحن من گفت:خانوم محترم ! اسمت اگه شیوا نیست پس چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی کردمو و گفتم:من شوخی نمیکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دستمو از زیر دستش بیرون کشیدم و گفتم:در ضمن من نه خواهر شمام نه زنتون نه نامزدتون نه حتی دوست دخترتون! پس به من دست نزنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از ابروهاشو داد بالا و گفت:تو چطور منو یادته بعد یادت نیست که من نامزدتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:من شمارو یادم میاد چون یه بار دم دانشگاه سرم داد کشیدید و دفعه بعد هم باهاتون تصادف کردمو به این روز افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ:نه انگار واقعا سیمات قاطی کرده! شاید من باعث شدم تصادف کنی ولی اون کسی که بهت زد الان بازداشتگاهه من اون نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:ولی من یادمه که خوردم به ماشین شما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمام خیره شد و گفت:مطمئن باش هر کاری باهات بکنم تورو زیر نمیگیرم چون . دوتا خونواده بیچاره میشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلابد به یه بیچاره ای پول داده بودن تا گناهشو گردن بگیره و پای این اقا زاده به پاسگاه باز نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهمو ازش گرفتم وگفتم:لطفا به من دروغ نگین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره خندید. زهر مار . رو اب بخندی. ایشالا یه مگس بره تو حلقت همین الان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکاشو که از خندیدن سرازیر شده بودن پاک کرد و گفت: خیلی بامزه شدی خانومو مودب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس میکردم داره بهم توهین میکنه . با تحکم گفتم:من... شیوا... نیستم!با من درست صحبت کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداستاشو بالا پایین اورد و گفت:باشه باشه اروم باش! ببین شاید یادت نیاد ولی اسم تو شیواست!شیوا خسروی راد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم ارامشمو حفظ کنم کل خونوادشون زبون نفهم بودن. گفتم:نه خیر من کاملا یادمه که کی هستم اسم من فرنازه علی دوستیه نه اونی که شما میگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زد و گفت:اینو دیگه از کجا اوردی؟فرناز کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:منم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسشو به ارومی بیرون داد و گفت:من واسه حرفم مدرک دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تو جیبش یه شناسنامه بیرون اوردو گفت:شناسنامت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونو ازش گزفتم و بازش کردم عکس یه دختر با چشمای قهوه ای روشن و لباس کوچیک ولی برجسته صورتی کشیده و لاغر و پوست سفید با ابرو های تقریبا هشتی .تنها وجه تشابهش با من دماغش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشناختمش همون دختره شیوا یعنی نامزد امیر ارسلان بود. با کنجکاوی نگاهش کردم اسمش همونی بود که امیر ارسلان میگفت . یه سال هم از من کوچیک تر بود متولد 10 اردیبهشت 71!اسم پدر و مادرشم میترا و محمود بود.. پوزخندی زدمو شناسنامه رو گرفتم جلوشو گفتم:گفتم که من نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده اخمی کرد و گفت:مطمئنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:اخه کجای صورت من شبیه این دخترس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه طرف صورتش لبخند زد و گفت:نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:معلومه که نیست هیچ جای چشمای سبز و صورت گرد و لبای باریک من شبیه این اسکلت نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره خندید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:کجای حرفای من اینقد خنده داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور جلوی خندشو گرفت و گفت:بذار ببینیم واقعا شبیه همینی هستی که داری میگی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشوی کنار دستمو باز کرد از توی یه کیف مشکی یه اینه بیرون اورد و داد دستم. اینه رو اوردم بالا همین که چشمم به تصویر تو اینه افتاد شروع کردم به جیغ کشیدن.اینه از دستم افتاد و شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر ارسلان هول شده بود از جاش بلند شد و گفت:چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز شد من همچنان فقط جیغ میزدم پرستار با اون زنی که دیده بودمش وارد شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار گفت:چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون زن گفت:شیوا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به امیر ارسلان کرد و گفت:چشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار گفت:ارومش کنین من برم ارامبخش بیارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان گفت:من فقط اینه رو دستش دادم تا خودشو ببینه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نفرت نگاهش کردمو و گفتم: شما میخواین منو دیوونه کنین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن با نگرانی سمتم اومد خواست منو بگیره که دستشو محکم پس زدم به طوری که سرم از دستم جدا شد. ولی زورم به امیر ارسلان نرسید هر چقد تقلا کردم که منو ول کنه فایده ای نداشت. پرستار وارد شد و همون طور که من جیغ و داد میکردم به بازوم امپول زد سرممو هم کرد تو دستم. خیلی زود تمام بدنم شل شد و چشمام رو هم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چشمام باز شد. نور قرمز خورشید از تو پنجره معلوم بود کم کم داشت تاریک میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این همه بی حالی خسته شده بودم اطرافمو نگاه کردم دیدم امیر ارسلان کنار تختم روی صندلی خوابش برده بود . این ادم کارو زندگی نداشت؟تازه یادم اومد که چه اتفاقی افتاده بود.اونا حتما منو به بازی گرفته بودند ولی نمیدونستم چرا.با خودم گفتم حتما اون اینه نبوده یه چیزی شبیه به اینه بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور که داشتم با خودم کلنجار میرفتم سر امیر ارسلان کم کم بالا اومد .با چشمای خوابالود نگاهم کرد و گفت:بیدار شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش رو ندادم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:چیزی لازم نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردمو و گفتم:شما چرا اینجایین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو کج کرد و گفت:دیدی که دکتر گفت به جز من کسی نیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی تفاوتی گفتم:ولی نگفت الزاما باید اینجا باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف نشست سر جاشو گفت:من خودم هزار و یک بیچارگی دارم ولی نمیشه تورو با این حالت تنها گذاشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص به چشماش خیره شدم و گفتم:ازتون یه چیزی میخوام اقای راد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زد و گفت:چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردم و گفتم:لطفا بدون حتی یه کلمه دروغ بهم بگین اینجا چه خبره؟چرا حس کردین من احمقم ؟چرا میگین اونا مادرو پدرمن؟چرا به دکتر گفتید شما نامزدمین؟! سر خونوادم چه بلایی اومده؟ چرا عکس اون دخترو بهم نشون میدین و میگین این منم؟از این کارا چی بهتون میرسه؟اون یه تصادف کوچیک بود این همه صحنه سازی لازم نیست منم هیچ شکایتی از کسی ندارم تقصیر خودم بود که فکرم مشغول بود.من نه فراموشی دارم نه هیچ مشکل دیگه هم مامان و بابامو یادم میاد هم برادرمو هم نامزدمو هم شما رو!نمیدونم چه بدی در حق شما کردم که سعی دارین منو دیوونه جلوه بدین. ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرید وسط حرفمو گفت:خب .... خب...کافیه!من اصلا از حرفات سر در نمیارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه طاقتم تموم شده بود ناکس چقدم خوب نقش بازی میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص نفسمو بیرون دادم و گفتم:منو مسخره کردین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم خیره شد و با لحنی که هم ازش جدیت می بارید هم تعجب گفت:واسه چی تو این موقعیت باید سر به سرت بذارم یا این که مسخرت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه اشکم داشت در می اومد با بغض گفتم:پس چرا عکس اون دختره رو جای اینه نشونم دادین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی شد و با کنجکاوی دستشو تکیه داد به تخت و گذاشت زیر جونشو گفت:یعنی واقعا میگی اون تو نبودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قاطعیت گفتم:نه نبودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد و گفت:چی یادت میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردد نگاهش کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماتی منتظرشو دوخت به منو گفت:مگه نمیگی همه چی یادت میاد بگو چی یادت میاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن منی کردمو گفتم:از کجا بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هاشو بالا انداخت و گفت:چه میدونم از خودت بگو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب پاینمو گزیدمو گفتم:اول درباره اسمم!این که من اسمم فرنازه نه شیوا!قیافمم همون طوریه که واستون تعریف کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم داشت یه تای ابروش بالا بود ولی گوش میداد با خیال راحت نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:من دانشجوی پرستاریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدو گفت:این یکی رو میدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه دادم:این شیوایی که ازش حرف میزنین رو هم میشناسم !از هم کلاسیامه! بچه ها زیاد ازش خوششون نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه یاد حرفای اون روزش افتادم.بینیمو جمع کردمو و گفتم:ببخشید راجع به نامزدتون این حرفو میزنم ولی خیلی وقیح و بد دهنه یه ذره اداب معاشرت بلد نیست!نمیتونم یه لحظه فکر کنم کسی منو با اون دختره تیتیش مامانی اشتباه بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشش باز شد گفت:خب؟دیگه چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفی که زدم خجالت زده شدم و گفتم:نمیخواستم توهین کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد و گفت:ادامه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبمو جمع کردمو و گفتم:کاملا قیافه مامان و بابامو یادمه!حتی ادرس خونمونو هم میتونم بهت بدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد و گفت:نامزدت چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن بودم لپام گل انداخته چون صورتم داغ کرده بود بی اختیار لبخندی نشست گوشه لبم و گفتم:اون اسمش حامده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه لبشو گزید و به ارومی گفت:پس اون نیست! پای نفر سومی هم وسطه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو با تاسف تکون داد و لبخند تحقیر امیزی زد و گفت:مثه این که خیلی دوسش داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به رفتاری که نشون داد گفتم:خب ادم تا کسی رو دوست نداشته باشه باهاش نامزد نمیکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت:واقعا؟نظرت اینه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهامو دادم بالا و گفتم:نظر شما این نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تا تامل به علامت مثبت تکون داد و گفت:چرا هست ولی گاهی وقتا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه حرفشو خورد. گفتم:گاهی وقتا چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت:هیچی بهتره این بحثو بذاریم واسه وقتی حالت بهتر شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام مهم نبود چی میگه اصلا به من چه که اون چه طوری فکر میکنه!گفتم:هر طور مایلید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد و گفت:اگه باز جیغ و داد راه نمیندازی پاشو تا بهتر یه چیزی نشون بدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:اگه میخوای کولی بازی در بیاری بیخیال! دکتر گفته ارامبخش زیادی واست خوب نیس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنجکاوی که چه عرض کنم رگ فضولیم متورم شده بود. گفتم:باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلو خواست بلندم کنه که با صدای نسبتا بلندی گفتم:چی کار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز عکس العمل من جا خورد خودشو عقب کشید و گفت:باید بلندت کنم ببرمت یه جایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت گفتم:خودم میتونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخنید زد و گفت:لج نکن من که کاری به کار یه دختر مریض احوال ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز دستشو اورد جلو دستشو پس زدمو و گفتم:به هر حال که هم نامحرمی هم غریبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت لبشو گزید و گفت:هیچی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی خودموتکون دادم و نیم خیز شدم با دست به سینه ایستاده بود و همون طور که دستاشو کرده بود تو جیبش سرشو برده بود پایینو زیر چشمی منو نگاه میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ذره نگاهش کردم داشتم با خودم کلنجار میرفتم که شبیه کدوم بازیگرای خارجیه که گفت:من مشکلی دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداش به خودم اومدم نگاهمو ازش گرفتم و با خجالت سرمو انداختم پایینو گفتم:نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت:اخه دیدم زل زدی بهم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکثافت!حالا من یه غلطی کردم باید به روم بیاری؟ داشتم از خجالت اب میشدم تا به حال به هیچکس جز حامد زل نزده بودم از بس کمرو بودم اصلا جرات این کارو به خودم نمیدادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هر بدبختی بود از جام بلند شدم وقتی پام به زمین خورد حس عجیبی داشتم. انگار که از قفس ازاد شده باشم. یه ذره پامو رو زمین فشار دادم تا مطمئن شم پاهام وزنمو تحمل میکنن بعد از روی تخت با احتیاط پایین اومدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام بدنم کوفته بود . تا دستمو از رو تخت رها کردم نزدیک بود تعادلمو از دست بدم. همین که امیر ارسلان خواست بیاد جلو گفتم:نه نه! چیزی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرممو برداشتم و تکیه دادم به دیوار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به امیر ارسلان کردم الان معلوم بود چقد قدش بلنده البته منم بین دخترا جزو قد بلندا محسوب میشدم اما نمیدونم چرا حس میکردم اب رفتم.نگاهش کردمو گفتم:خب پا شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و گفت: مطمئنی کمک نمیخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به علامت ثبت تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:مستقل شدی!باریکلا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به حرفی که زده گفتم:خب؟ کجا باید بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دری که گوشه ا تاق بود اشاره کرد و گفت:دستشویی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام گرد شد این همه سختی کشیدم که اقا منو بکشونه تو دستشویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه فکری به سرم زد یعنی بیچاره شده بودم. ایندفعه بزرگترین گند زندگیمو زده بودم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که سعی میکردم توجهشو جلب نکنم سرمو انداختم پایین یه نگاه از پشت و یه نگاه از جلو به خودم کردم چقد لاغر شده بودم !دقتمو دادم رو لباسم ولی خبری نبود . با خیال راحت یه نفس عمیق کشیدم که یهو غش غش زد زیر خنده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که میخندید گفت:نترس خودتو خیس نکردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست همون جا زمین دهن وا کنه منو بکشه پایین . با چه رویی نگاهش میکردم؟این ننگ تا اخر عمر روم میموند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلشو گرفته بود و سعی میکرد جلوی خندشو بگیره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض داشت خفم میکرد خدایا چرا منو به این حقارت انداختی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و گفت:ببخشید دست خودم نبود!باید خودتو میدیدی! باز ریز ریز شروع کرد به خندیدن ولی نتونست خودشو کنترل کنه!دوباره شروع کرد به قهقهه زدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نا امیدی سرمو انداختم پایین و با صدای لرزونی گفتم:میشه بس کنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی فهمید حالم خوب نیس صداشو صاف کرد و گفت:ببخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروم نمیشد نگاهش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir