یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه. بعد می دزدتش و .....

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۵ دقیقه

مطالعه آنلاین مگس
نویسنده : مریم چاهی(مرینا)

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه :

یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت»

در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه.

اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه. بعد می دزدتش و .....

ثبت نام ترم دوم دانشگاه حتی از ترم یک برام خسته کننده تر بود. جلوی در مدیر گروه هم رشته ای هام خیلی شلوغ شده بود. همه منتظر بودن تا در باز بشه و بتونن بهترین

کلاس ها رو با استادهای مورد علاقه شون بردارن. کنار سکو نشسته بودم و از دست پوریا کیک و شیرکاکائو می خوردم. پسرخاله ام بود و چند ماهی بود شیرینی خورده همدیگه

بودیم. از وقتی سال های آخر دوره متوسطه رو می گذروندم آوازه بودنمون با هم توی گوشم نغمه خونی می کرد. 

پدرم مخالف بود. دوست داشت من بیشتر از جوونیم لذت ببرم و بعد به فکر ازدواج بیافتم. وقتی پوریا گفت: «زنم می شی؟» قلبم گرم شد. لبخندم کار دستم داد. خوشبخت بودم.

منی که از محیط های شلوغ می ترسیدم حضور دائمی پوریا کنارم بهم حس امنیت می داد. امروز یکی از همون روزها بود. دختر خونه بودم و برام سخت بود توی اجتماع ظاهر بشم. 

با باز شدن در اتاق مدیر گروه همه به سمتش راهی شدن. بطری شیر کاکائو رو دست پوریا دادم. لبخندی زد و برام آرزوی موفقیت کرد. می خواستم زودتر انتخاب واحد کنم تا

بتونم بیشتر کلاس هایی بردارم که استادشون خانوم باشه. حرف زدن با استادهای مرد برام سخت بود. 

کاغذهای توی دستم رو مرتب می کردم و بدون نگاه کردن به رو به روم سمت اتاق ثبت نام می رفتم. اطرافم خیلی شلوغ بود ولی نه انقدر که کسی سینه به سینه ام بایسته و

اجازه نده رد بشم. هنوز چشم از کاغذها برنداشته بودم تا نگاهی به پسری که جلوم ایستاده بود بندازم که ....

دستی مردانه قدرتمندی فکم رو بین انگشت هاش گرفت و صورتم رو بالا آورد. دست دیگرش پشت سرم رفت و تو لحظه ای لب هام رو اسیر لب هاش کرد. پوریا پشت سرم بود و می تونستم

صدای داد و فریادش رو بشنوم. همهمه جمعیت توی سرم می پیچید. چشم هام رو تا آخر باز نگه داشته بودم و انقدر شوکه بودم تا چند ثانیه نمی فهمیدم واقعا چه اتفاقی

افتاده؟ لبهاش روی لب های من سر خورد. تونستم نفسی بگیرم. اینبار محکم تر نگهم داشت چون من موفق شده بودم مقاومت کنم. حریصانه بوسه بعدیو روی لب هام نشوند. من اصلا

این آدم رو تا بحال ندیده بودم.

مرد قد بلندی بود که من تقریبا تا زیر گردنش بودم. فشار دستش فکم رو به درد آورده بود و تقلاهام نتیجه ای نمی داد. می شنیدم پوریا با چند نفر گلاویز شده و با داد و

فریاد سعی می کنه به سمت من بیاد. پشت سرم بود نمی دیدمش. بقیه جمع شده بودن و مبهوت تماشا می کردن. یکی بالاخره به کمکم اومد. از حرف های پوریا و تقلاهای من فهمیده

بود این مرد داره به زور درست وسط دانشگاه جلوی چشم های بقیه منو می بوسه. دستش رو که باهاش فکم رو نگه داشته بود به زور کنار کشید ولی با قدرت دستش رو آزاد کرد و

این بار دور شونه هام قلاب کرد. بیشتر توی بغلش افتادم و دیگه نفسی برام نمونده بود. بقیه هم به کمک اومدن و سعی می کردن از من جداش کنن ولی فایده نداشت. 

نمی فهمیدم چرا پوریا داد می زنه ولی صداش هی دور تر میشه؟ دخترا منو می کشیدن و پسرا اون پسرو که می شنیدم ساتی صداش می زنن. عده ای می خندیدن و بقیه اعتراض می

کردن. لحظه ای که بالاخره از من جدا شد از شدت ضعف زانوهام شل شد و روی سرامیک سرد کف زمین افتادم. وقتی داشت عقب عقب به زور فشار پسرها از من دور می شد لبخند

پیروزمندی روی لب هاش بود. 

به کمک دختر ها از جام بلند شدم. می شنیدم مسئولین دانشگاه مداخله کردن و لحظه ای تونستم پوریا رو در حالیکه چند تا پسر دیگه باهاش در حال کتک کاری بودن و اجازه نمی

دادن سمت من بیاد ببینم. هنوز نگاهم سمت پوریا بود که دختر کناریم جیغ کشید: ساتی.... روانی....

بازوم کشیده شد و دوباره توی بغلش افتادم. با هر دو دستش یک طرف صورتم رو نگه داشته بود و محکم لب هاش رو بهم فشار می داد. انقدر گیج و منگ بودم نمی تونستم بفهمم

باید توی این وضعیت چی کار کنم؟ همه حمله کرده بودن به دست و پاهای ما و سعی می کردن این روانی رو از لب های من دور کنن. تمام تنم از جای چنگ و فشار دست هایی که

دیگران به بدنم می انداختن تا شاید کمکی کرده باشن درد می کرد. بالاخره پوریا خودش رو به ما رسوند. با کمک بقیه دوباره از من کندنش. این بار عملا می خندید. پوریا یقه

لباسش رو چنگ زده بود و فحشش می داد. با خنده به پوریا نگاه می کرد که حرکت وحشتناک دیگه ای ازش سر زد. بی مقدمه با سر به صورت پوریا کوبید. از بینی خودش خون بیرون

پاشید ولی همینطور که با پشت دست خونش رو پاک می کرد می خندید. پسرهایی که همدستش بودن از پشت بازوهاش رو گرفتن و به عقب کشیدنش. تلو تلو خورد و با خنده گفت: مال

منه! شنیدی؟!

گیج و مبهوت بین هم دانشگاهی هام ایستاده بودم. جمعیت موج میزد و صدای خنده بعضی ها توی راهروی دانشگاه می پیچید. یکی از کارمندهای دانشگاه برام آب قند آورده بود و

بقیه دخترها سوال پیچم می کردن. از حرف هاشون سر در نمی آوردم. اصلا این پسره کی بود؟ من هیچوقت ندیده بودمش. همه تنم درد می کرد. با چشم هام دنبال پوریا می گشتم.

غیب شده بود. نه اشکی ازم می چکید و نه قدرتی برای حرف زدن داشتم. وحشت همه وجودم رو گرفته بود. می دونستم آوازه این اتفاق تو کل دانشگاه می پیچه و منی که همیشه

سربزیر بودم می افتم سر زبون ها و آبرویی برام نمی مونه. 

صدای داد و فریاد عصبی پوریا از بین جمعیت می اومد. داشت تهدیدش می کرد که به خاک سیاه می نشونتش. شبیه کسی بودم که جلوی چشم چند صد نفر آدم بهش تعرض شده و لخت

نشسته تا همه با دست به همدیگه نشونش بدن و بگن این همون دخترست که وسط دانشگاه بهش دست درازی کردن. دلم می خواست بال در بیارم و برای همیشه از این دنیا پرواز کنم

تا کسی منو نبینه. 

پشت جمعیت روی یکی از پله های راهرو نشسته بودم و سرمو توی دست هام گرفته بودم تا کسی ازم چیزی نپرسه و تو چشماشون نگاه نکنم. یکی از خواهران حراست دانشگاه بقیه رو

پس زد و به سمتم اومد: برید کنار خانوم ها، پاشو ببینم! 

چنگ کشید به بازوم و به زور بلندم کرد. از فشار دست بقیه هنوز بازوم درد می کرد. آخ بلندی گفتم و تو خودم جمع شدم. صدای جیغ و هوار بقیه بلند شد. اون پسره دوباره

داشت می اومد سمت من و هیچکس نمی تونست جلوش رو بگیره. از ترس بازوم رو از دست اون زن بیرون کشیدم و چند پله ای عقبکی بالا رفتم. بقیه رو هول داد اومد سمت ما: ولش

کن. این چه طرز برخورد با دوست دختر منه؟

چشم هام از کاسه بیرون زده بود. این چقدر گستاخه؟ زنی که دنبال من اومده بود بی سیم زد به برادران همکارش این روانی رو بگیرن به دفتر حراست ببرن. پسره با دستش با

پررویی به من اشاره می کرد دنبالش برم. من فقط با تعجب نگاهش می کردم. طوری وانمود می کرد انگارمن واقعا دوست دخترشم. چاره ای به جز همراهی با مامور حراست دانشگاه

نداشتم. پشت چادرش پناه گرفتم دنبالش رفتم. هرچی با چشم هام دنبال پوریا توی جمعیت می گشتم پیداش نمی کردم.

اون خانوم منو به اتاقی برد که کسی توش نبود. گفت همونجا بشینم تا بیان تکلیفم رو معلوم کنن. حالت تهوع داشتم. مغزم با سرعت زیاد وقایع رو از ذهن می گذروند و هیچ

توجیهی براشون نداشتم. من از وقتی پام رو توی دانشگاه گذاشته بودم با پوریا می رفتم و می اومدم. همه می دونستن من نامزد دارم. مطمئنم این دیوانه قصدی به جز آزار و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اذیت نداشته. با پشت دستم جای بوسه اش رو پاک می کردم ولی حس چندش آوری که بهم دست داده بود رهام نمی کرد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق بغلی با سرو صدا باز شد و چند نفر با داد و فریاد حرف می زدن. بین این دو اتاق دری بود که به هم مربوطشون می کرد. مردی با لحن پر از خشونت سعی می کرد کسایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که جلوی در ایستادن ساکت کنه: فیلم سینمایی تموم شد برید پی کارتون. بیا تو ببینم پسره احمق! من امروز تورو آدم می کنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای اون پسره اومد که با خنده جواب داد: من آدمم به مولا! کار بدی نکردم. - بشین تا بهت حالی کنم آدمی یا نه؟ تو نمی تونی دردسر درست نکنی؟ حیف... حیف که مثلا شاگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول دانشگاهی. خجالت نمی کشی؟ - خجالت؟!! من اصلا نمی دونم چی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دختره کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست دخترم. عاشقمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چی داره میگه؟ - پس اون پسره کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون؟!! یه بزغاله مزاحم همین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- که بزغاله است! الان میارنش می فهمیم بزغاله کیه؟ - باور کن من اهل دروغ نیستم. به شرافت نداشتم قسم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوتر رفتم گوشم رو چسبوندم به در تا بهتر بشنوم: تو باید الگوی بقیه دانشجوها باشی. اینجا همه تورو بعنوان نابغه می شناسن. گرفتی وسط دانشگاه دوست دخترت، یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامحرمو می بوسی تازه میگی کار بدی نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلم خواست. کی گفته نامحرمه؟ از همه محرم تره. باور کن. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره در اون سمت باز شد و چند نفر دیگه با سروصدا داخل شدن. از بینشون صدای پوریا رو شنیدم: می کشمت آشغال عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشینید سرو صدا نکنید. - زنده ات نمی گذارم. - بیا بکش. اصلا خفه ام کن. مال منه حرفیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صداهایی که می اومد فهمیدم دوباره دست به یقه شدن. از ترس توی اتاق راه می رفتم و دعا می خوندم ختم به خیر بشه. به زور مامورین حراست صداشون قطع شد ولی به محض

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینکه شنیدن من توی اتاق بغلی هستم، دوباره شروع کردن. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا در اتاق رو باز کرد و به سمت من حمله کرد: چه غلطی کردی؟ جلوی چشم های من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم لب باز کنم که اون پسره در حالیکه بقیه سعی می کردن نگهش دارن اومد تو و مشتی حواله صورت پوریا کرد. جیغ بلند من توجهش رو جلب کرد. بقیه دوست هاش پوریا رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگه داشته بودن که به سمت من اومد: جون، سلام خوشگله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم روی صندلی هایی که گوشه دیوار ردیف بود. هرچی جلوتر می اومد من یه صندلی عقب می رفتم. این واقعا دیوانست: چرا بهشون نمی گی مال منی؟ حرف بزن دیگه کوچولوی من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم: کمک... یکی کمک کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به خندیدن مو به تنم سیخ شد: بچه ها کمک می خواد! 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنج تا از مامورای حراست ریختن داخل و به هر سختی بود جداشون کردن. کشیدنشون توی اتاق مجاور و درو به روی من بستن. چند دقیقه ای طول کشید تا موفق شدن ساکتشون کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنی که منو آورده بود داخل شد و سری به نشانه تاسف برام تکون داد: شرم برتو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم گوش کنید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیس! صداتو نشنوم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش بهم اشاره کرد بشینم و ساکت بمونم. رئیس دانشگاه وارد اتاق بغلی شد: باز هم تو؟! ساتیار من از دست تو چیکار کنم؟ باز این چه غلطی کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودکشی کن. این تنها راهشه. - دیگه داری شورش رو در میاری. هرچی بهت هیچی نمی گیم انگار فایده ای نداره. دختره کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اتاق بغلیه قربان. - هر دوشون اخراج میشن تا درس عبرت باشن برای بقیه. مگه شهر هرته؟ وسط دانشگاه محل علم آموزی جای این کارهاست؟ - خوب تقصیر خودتونه یه جایی درست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنید تو دانشگاه آدم بره حرف دلشو بزنه. - این کیه؟ - من نامزدشم. جلوی چشم های من این دوتا آشغال بهم خیانت کردن. - چرا دروغ می گی؟ نامزدش منم. کدوم خیانت؟ مگه تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده آژانسش نبودی؟ - می گیرم می زنمت بچه پررو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساکت بشید با هر دوتونم. می تونی ثابت کنی نامزدته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بابا عاشقمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه طاقت نیاوردم. زنی که بین دوتا اتاق ایستاده بود بهم اجازه نمی داد وارد بشم. از پشت سرش داد زدم: داره دروغ میگه. چرا هیچکس به حرف من گوش نمیده؟ 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رئیس دانشگاه آقای علوی اشاره کرد: ولش کن بیاد ببینم چی میگه؟ - آقای علوی به خدا من اصلا اینو نمی شناسم. داشتم می رفتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دروغ نگو عشقم نیازی نیست پنهان کنی. - آقای علوی توروخدا شما به حرف من گوش بدید. این وسط راهرو منو به زور بغل کرد همه شاهدن می تونید بپرسید. باور کنید اولین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بار بود می دیدمش. - عزیزم خودتو ناراحت نکن. من درستش می کنم. - ساتیار! الان میرم بقیه رو میارم اگر راست بگه پوستتو می کنم. هرکاری از تو برمیاد. - اگر عاشق من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیست چرا هرشب برام صداشو ضبط می کنه پیغام عاشقانه می فرسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من؟!! وای خدای من چرا انقدر دروغ میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید گوش بدید. بپرسید این شماره مال خودش هست یا نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلش رو در آورد و صدای منو پخش کرد. واقعا صدای من بود ولی این قسمتی از نمایشنامه ای بود که من هرشب تو رادیوی دانشگاه اجرا می کردم: آقای علوی این نمایشنامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون آشام های توبه کاره که من توی رادیوی دانشجویی هر شب می خونمش. صدای منو ضبط کرده. - بیا دختر شماره موبایلت رو اینجا بنویس. - چشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره موبایلمو روی کاغی نوشتم. با شماره توی گوشی مقایسه کرد و با اخم نگاهی به من انداخت: هر دوشون اخراجن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه چرا؟ مگه من چیکار کردم؟ باور کنید داره دروغ میگه. - عشقم انقدرا هم سخت نیست جلوی همه بگی دیوونمی. من درکت میکنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم می خواست از عصبانیت هرچی دم دستم بود پرت کنم تو سرش و انقدر جیغ بکشم دیوارهای دانشگاه بلرزه. پوریا از خشم سرخ شده بود و حتی نیم نگاهی هم به من نمی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمله آخرشو که شنید از جاش بلند شد و بیرون رفت. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش راهی شدم. هرچی صداش می زدم جواب نمی داد. از بین جمعیتی که جلوی در ازدحام کرده بودن به سختی بیرون اومدم. می دونستم ماشینش رو کجا پارک کرده. بی معطلی به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمت پارکینگ دانشگاه رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک ماشینش بودم که دیدم از سمت دیگه ای داره میاد: پوریا... پوریا صبر کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نزدیک من نیا. آشغال. حالم ازت به هم می خوره. - پوریا داری اشتباه می کنی. مگه خودت ندیدی این روانی چیکارکرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدت هم نیومد. برو همون پسره جلف به دردت می خوره. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی چشم هام سوار ماشین شد و راه افتاد. ترسیده بودم. هیچوقت تنها از دانشگاه خونه نرفته بودم. نمی دونستم باید چطوری برگردم؟ روبه روی در اصلی دانشگاه عده ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاده بودن. به نظرمی رسید منتظر تاکسی هستن. به یکی از دخترا آدرس خونه رو گفتم و ازش خواستم راهنماییم کنه. اتوبوس بزرگی کمی با فاصله از ما ایستاده بود. گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار بشم و بین راه تاکسی بگیرم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز به اتوبوس نرسیده بودم که دیدم دارودسته اون پسره خوشحال و خندان دارن از در دانشگاه بیرون میان. قدم هام رو تند کردم تا منو نبینه. داخل اتوبوس جایی براش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستن نبود. همه تنم از ضعف می لرزید. بین صندلی های عقب ایستادم و پشتم رو به پنجره های سمت دانشگاه کردم. بغضم ترکید. تنها ایستاده بودم و نمی تونستم جلوی بقیه با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بلند گریه نکنم. یکی از دخترها دلش سوخت و جاش رو به من داد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو پایین آوردم. از اینکه می تونستم صورتم رو پنهون کنم احساس بهتری داشتم. خیلی این حس دوام نیاورد چون صدای چندش آورشو شنیدم که با پررویی وارد اتوبوس شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره سراغ منو می گیره: هی دخملکا! پانیذ من کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس بیشتر سرم رو پایین آوردم تا منو نبینه. دخترا می خندیدن و باهاش شوخی می کردن: ساتی امروز چه خبر بود تو دانشگاه؟ باز چی کار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فضولو بردن جهنم گفت هیزم تره. پانی...پانی جونم... بیا عزیزم برسونمت خونه عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا! از این حرف ها هم بلد بودی؟ - واسه عشقم همه چی بلدم کجاشو دیدی؟ پانی پاتی نترس بیا نمی خورمت. شایدم خوردم. - حالا کی هست؟ عشق جدیدت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کی تاحالا عشق داشتم؟ - آها پس اینا که قطار کرده بودی پشت سرت تا حالا سوء تفاهم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون فرق داشت. بچه ها دخترا یکی پانی منو پیدا کنه. همینجا بین شما قایم شده. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه جوری خودم رو تو فضای خالی بین دوتا صندلی فرو کرده بودم که کل هیکلم اندازه یه گربه جا گرفته بود. دختری که کنارم نشسته بود می خندید: چته؟ چرا اینجوری می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیس... تورو خدا این دیوونه نفهمه من اینجام. خواهش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا پشت سرمه حالا چیکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی از لای صندلی ها بیرون اومدم. همه می خندیدن و خودش درست پشت سرم ایستاده بود: عزیزم مگه صندلی نبود اونجا نشسته بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساتی دوست دخترته؟ چیکارش کردی بیچاره داشت گریه می کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاشو گرد کرد با تعجب از دخترا پرسید: گریه می کرد؟ من کاریش نکردم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه صدام در اومد. من کم رو نفهمیدم چطوری با آخرین توانم سرش جیغ کشیدم: برو گمشو از جون من چی می خوای آشغال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیس. جوش نیار خوشگله پوستت چروک میشه. دارم برات آژانس می گیرم. نمیشه که دوست دختر من با اتوبوس بره خونشون میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دوست دختر تو نیستم. - هستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیستم. - هستی! بچه ها این دوست دختر من هست یا نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با هم گفتن هست. از اینکه انقدر بچه های دانشگاه هواشو داشتن دلم می خواست بمیرم. توی دفتر حراست چند نفرو آورده بودن شهادت بدن همه شون می گفتن دیدن که من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفتم ماچش کردم. کلا می زدن زیر همه چیز و پشت اون بودن. - برو دست از سرم بردار. - آخی داری گریه می کنی؟ همه اش تقصیر راننده آژانسته که رفت. الان برات ماشین می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گیرم غصه نخور. آها اومد. بیا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من با تو نمیام. ولم کن. - اوا زشته جلوی مردم. بیا بریم سوارت کنم مثل دخترای خوب حرف گوش بده. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی تونستم برم عقبتر چون پشت سرم یه دختری نشسته بود کنار پنجره و من گیر افتاده بودم. با کیفم زدم به سینه اش به عقب هولش دادم. بدجنس کیفم رو گرفت دیگه بهم پس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداد: بدش به من عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دم. خودت مثل دخترای خوب با من بیا تا بهت بدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راه افتاد سمت خروجی اتوبوس کیف من هم بالا سرش نگه داشته بود. چاره ای نداشتم باید می رفتم دنبالش اینجا که هیچکس کمکی به من نمی کرد. فقط سوژه پیدا کرده بودن می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدن. پشت اتوبوس دیدمش که خم شده با راننده ماشین سبزرنگ مخصوص آژانس بانوان حرف می زنه. کنارش که ایستادم دیدم داره آدرس دقیق خونه ما رو به اون خانوم میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم روی دوشش بود. هرچی می کشیدمش نمی تونستم بندش رو از توی مشتش بیرون بکشم. حرفش که تموم شد در عقب ماشین رو باز کرد کیفم رو پرت کرد توش گفت: بفرما سوار شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست دختر ساتیار با اتوبوس جایی نمیره. - تو یه آشغالی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون عشقم. سوار میشی یا به زور سوارت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای ختم جنجالی که جلوی چشم های یک عالمه از هم دانشگاهی هام راه انداخته بود سوار شدم. زن راننده خندید و گفت: دوست پسرت خیلی باحاله اذیتش نکن. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفم رو محکم بغل گرفتم با اخم گفتم: دوست پسر من نیست. یه عوضیه. شما راه بیافت فقط منو از اینجا ببر. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام مسیر پشت سرم رو نگاه می کردم نکنه تعقیبم کنه یا با این زنه دست به یکی کرده باشه بلایی سرم بیاره. جلوی در خونه که پیاده شدم نفس راحتی کشیدم. خواستم کرایه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حساب کنم ولی زنه گفت: اندازه دوبار رفت و برگشت من دوست پسرت پول داده گفته بقیه اش هم انعام. خیلی خری که باهاش قهری. آشتی کنید از این جور پسرا دیگه پیدا نمیشن. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرصم در ماشینش رو محکم به هم کوبوندم. تا در خونه تقریبا داشتم می دویدم. وارد راهرو که شدم صدای داد و بیداد پوریا رو شنیدم. مستقیم اومده بود پیش بابام تا خبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیانت آشکار منو بهش بده. از ترس نمی تونستم کلید توی در بندازم. بابام متوجه شد خودش درو برام باز کرد: اینجا چرا ایستادی؟ بیا تو ببینم چی شده؟ رنگ و روشو نگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کن. مگه عزرائیل اومده سراغت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا روشو برگردوند تا بهم نگاه نکنه. حقیقتش از دستش خیلی ناراحت بودم. به جای اینکه تنهام نگذاره هرچی اون عوضی گفته بود قبول کرد: بابا تورو خدا تو بهم گوش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من اصلا اون آشغالو نمی شناختم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی شناختی؟ فکر کردی من احمقم؟ پس اون وویسای عاشقانه چی بود توی گوشیش؟ خودم دیدم داشتید همدیگه رو می بوسیدید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا؟! چرا درست تعریف نمی کنید؟ کی دختر منو بوسیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا فقط داد و بیداد راه می انداخت و به من توهین می کرد. منتظر بودم بابا هم عصبی بشه و شروع کنه ولی رفته بود برای من شربت درست کنه و خیلی خونسرد به نظر می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسید. لیوان شربت رو دستم داد گفت: ماچت کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا زورکی بود. - وسط دانشگاه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به خدا به زور نگهم داشته بود. - خوشت اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام از کاسه زد بیرون. این چه سوالی بود؟ پوریا از من بیشتر تعجب کرده بود. جلو اومد با دستش بازوی بابامو کشید برش گردوند سمت خودش: آقا فوآد می فهمی چی می گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبر کن ببینم اولین تجربه دخترم از ماچ چطوری گذشته؟ بگو بابا از اولش تعریف کن. شیرین بود؟ چسبید؟ چطوری بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه چیه؟! من هم زورکی مامانتو ماچ کردم. البته پشت در خونشون جات خالی یه کشیده مشتی هم کوبوند تو صورتم. ولی بعدش گفت خوشش اومده. حالا تو خوشت اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا فوآد می فهمی من اینجا ایستادم؟ خیر سرم نامزدمه. - اگه نامزدته روش غیرت داشتی نباید الان اینجا می بودی. دختر منو ول کردی اومدی اینجا مثل بچه ننه ها عرعر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنی؟ کی آوردش؟ پانی بابا کی آوردت خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسیدم بگم همون پسره برام آژانس گرفت که آتیش پوریا شعله ورتر می شد و دیگه نمی تونستم از زیر بار تهمت شونه خالی کنم. فقط گفتم آژانس بانوان. - حالا مشکلت چیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا جان؟ می خواستی خودت زودتر ماچش کنی. - آقا فوآد شما چطوری انقدر خونسردید؟ می گم جلوی چشم های همه کله پسره تا ته تو حلقش بود. - پانی بابا کله پسره خوشمزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود؟ 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی کاناپه وا رفتم و مبهوت به قیافه خندون بابام که داشت شربت دیگه ای برای پوریا هم می زد نگاه کردم. واقعا عصبانی نشده یا داره فیلم بازی می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا که رفتار بابا رو می دید بیشتر عصبی شده بود: داری از خیانت دخترت دفاع می کنی تازه می پرسی بهش خوش گذشته یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابام برای لحظه ای بالا رفت: صداتو بیار پایین ببینم بچه! بی سوال و جواب دختر منو محاکمه می کنی؟ مگه از بچگی جلوی چشم هات بزرگ نشده؟ مردی که اینطور راحت به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناموس خودش تهمت بزنه نمیشه اسمش رو گذاشت مرد. نمی خوای؟ به سلامت. از سر راه که نیاوردمش اینطوری با رنگ پریده برگشته خونه وسط خیابون ولش کردی. صدبار گفتم پانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلد نیست تنها جایی بره می خوام براش سرویس بگیرم گفتی خودت می بری خودت هم میاریش. اینطوری؟ ولش کردی به امان خدا اومدی اینجا به من بگی دخترم خیانتکاره؟ پانیذ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشترت رو در میاری همین الان می اندازی جلوش تا خونم به جوش نیومده. من دختر به بچه ننه نمی دم. - پوریا من خیانت نکردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پانیذ توضیح نده براش. اگر توضیح می خواست همونجا ازت می پرسید اون مرتیکه هم زنده نمی گذاشت. حکم رو صادر کرده که الان اینجاست. مردی که یاد نگرفته از ناموسش دفاع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنه بهتره بره علف بچره. - یعنی دارید به هم می زنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به هم خورد. وقتی ولش کردی اومدی خودت به هم زدی. روز خوش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه رو باز کرد عملا پوریا رو بیرون کرد. بدون هیچ حرفی رفت. سرم رو بین دست هام گرفتم گریه کنم که دادی هم سر من کشید: گریه برای چی؟ بیار بالا سرتو همین الان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا اعصابم به هم ریخته. - بابت یه تفریح جوانانه مسخره؟! می خوام از اول برام تعریف کنی ببینم چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالت می کشم. - ای تف به اون خجالت کشیدنت. دختری که شجاعت نداره باید بره زن همین پوریای بی غیرت بشه. - کلی کتک خورد از دوستای پسره. - دستشون طلا. کاش یه جور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می زدن عقلش تکون بخوره. بگو ببینم چیکارت کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس شروع کردم به تعریف کردن. وقتی گفتم پسره با سر کوبید به صورت پوریا بعدش هم گفت من مال اونم صدای قهقهه خنده بابام شنیدنی بود: بابا به چی می خندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم چرا انقدر این پسره رو دوست دارم. خیلی باحال بود. این بزمجه چیکار میکرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه می تونست کاری کنه؟ همه پسرها از پشت گرفته بودنش که نزدیک نشه. اون عوضی هر کاری دلش خواست کرد هیچکس هم نتونست جلوشو بگیره. - تو اون دانشگاه مامور حراستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قضیه برخورد ریس دانشگاه و اخراج شدنم رو گفتم و بعد تعریف کردم از تو اتوبوس چطوری کشیدتم بیرون سوار آژانس کرد: بابا به خدا من اصلا اینو نمی شناختم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوق حالم به هم خورد. چه دختر مزخرفی تربیت کردم. خوب الاق خودتم ماچش می کردی. ماچ مفتی گیرت اومده بوده. - بابا؟!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز به غیرت اون که نذاشته با اتوبوس بیای تو خیابون گم بشی. از دختر بی دست و پا حالم به هم می خوره. زبون نداشتی از خودت دفاع کنی؟ لابد توقع داری من برم دانشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه کوچولوها پشتت در بیام؟ کورخوندی خودت صبح برمی گردی اون دانشگاه رو میذاری روی سرت از رئیسشون تا نگهبان دم درو می شوری میذاری کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می گم اخراجم کردن. - غلط کردن. به چه حقی؟ اینطوری می خواستی بری دانشگاه؟ یه نوکر با خودت بیاری ببری درس بخونی؟ دختر یه کم جرات داشته باش. اینطوری همون بهتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بری ظرف های خونه خاله جونتو بشوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلم زنگ خورد. منتظر بودم مهشید دوستم باشه. شانس من امروز برای انتخاب واحد نیومده بود. شماره ناشناس بود: بله بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام عشقم رسیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدای من اینکه همون پسرست؟ گوشی از دستم افتاد. بابام نگاه پرسشگری بهم کرد: کیه اینطوری رنگت پرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیشکی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن رو خاموش کردم ولی دوباره زنگ زد. چند باری رد تماس کردم ولی ول کن نبود. بابام خم شد جلوم گوشی رو ازم گرفت گفت: بده من عزیزم حلش میکنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بودم هرچی از دهنش در میاد به اون عوضی بگه ولی به جاش صداشو زنونه کرد گفت: الو عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمت من آروم بهم گفت: یه کم بزرگ شو. چشم و گوش بسته بودن خوب نیست. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن رو زد روی پخش: تو کی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم کی میای دوباره ماچم کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گوشی رو بده به پانیذ. - وای چه خشن؟ من از مردای خشن خیلی خوشم میاد. یه جوری میشم اصلا ناجور میشم. - تو کی هستی؟ مردی؟ نکنه اون راننده آژانسشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عشقم راننده هم میشم برات. خواننده هم میشم برات تو فقط جون بخواه. کیه که بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرت نگو گوشی رو به پانیذ ببینم! لابد اون دختر گامبو ایکبیریه ای که همش دور و بر دوست دختر من می پلکه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عشقم چاق دوست نداری؟ لاغر میشم برات. - می گم گوشی رو بده به پانیذ اعصاب ندارم ها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون بخورمت جیگر. بی اعصاب میشی چقدر هات میشی سوختم لامصب. - گوشی رو میدی به پانیذ یا الان بیام در خونشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا عزیزم. دارم برات حاضر میشم. اصلا بیا خودمو بگیر. - اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو قطع کرد. بابام از خنده افتاده بود روی مبل و اشک از چشم هاش جاری شده بود: بابا الان میاد. این خیلی پررو تر از این حرف هاست. - ای جونم بگو بیاد خودم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرویس میدم. تو پاشو غذا بخور که برات خورش بادمجون پختم انگشت هاتم بخوری. - بابا پوریا چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا درس می گیره یا بره به درک! از اولش گفتم زوده گوش نکردید. الان وقت جوونی کردن تو بود نه شوهر کردنت. بیا با اولین اتفاق مفرح زندگیت آقا کم آورده. - مفرح؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو به این میگی مفرح؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر کوچولوی من. بزرگ شو. عاشق شو. تجربه کن. همیشه بیست ساله نیستی. بیست سالگی یه مزه داره بیست و پنج سالگی یه مزه دیگه. از لحظه هات لذت ببر. - فعلا که اینهمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درس خوندم به خاطر اون عوضی اخراجم کردن. - یاد بگیر از خودت دفاع کنی. این یک بار رو خودم میام حلش می کنم ولی دفعه آخرت باشه بی زبونی کنی. چون ولت می کنم خودت از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عهده اش بر بیای. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم پیش پوریا بود. اما بابا راست می گفت اون حق نداشت اینطور پشت منو تو بدترین لحظه زندگیم خالی کنه. همیشه می گفت منو انتخاب کرده چون مثل چشم هاش به من اعتماد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره و نمی خواد بره دختر از غریبه بگیره. اعتماد یعنی این؟ حتی ازم سوال نپرسید. هرچی هم که خودم گفتم باور نکرد. پدر و مادر من آدم های خیلی خاصی بودن. تقریبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونزده سالم بود که از هم جدا شدن. بدون دعوا هر دو رفتن محضر و با خنده برگشتن خونه گفتن طلاق گرفتن. دلیل جداییشون این نبود که با هم مشکل داشتن. مامانم عاشق این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود امداد گر بشه. از طرف هلال احمر می رفت کشورهای خارجی برای کمک به مردم و با پدرم هم تو یکی از سفرهاش آشنا شده بود. چند سالی بود به خاطر بچه داری و مسئولیت هاش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست از کار کشیده بود ولی همیشه دلش پیش همکارهاش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام خودش بهش پیشنهاد داده بود بره دنبال رویاهاش و هر وقت برگشت تهران پیش خانوادش بیاد. هر روز با هم تلفنی حرف می زدن. هر وقت مامان می اومد ما یکبار جشن عروسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم. می رفتن صیغه حلالیت می خوندن و تا رفتن مامان ما دوباره خانواده می شدیم. همه این ها به خاطر افکار به شدت باز بابام بود. توی خانواده به بی غیرت شهرت داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی کساییکه بهتر می شناختنش می دونستن برعکس روشنفکری هاش بزرگترین حامی برای زن های خانواده خودشه. مادربزرگم رو تر و خشک می کرد. خرج خواهر بیوه اش با یه بچه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میداد. هرجا کسی نیاز به کمک داشت بابام اولین مردی بود که می رسید. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلاق مادر و پدرم فقط یه جور آزادی عاشقانه بود که بابام بهش داده بود. مادرم اصلا طلاق نمی خواست. بابام می گفت اینجوری بیشتر عاشقت میشم. همه می دونستیم برای هم می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میرن. بحث ازدواج من که شد هر دوشون مخالف بودن. بیشتر بابام که اعتقاد داشت من باید حسابی از زندگیم لذت ببرم. قبل از رفتن به دانشگاه بهم گفت هر وقت خواستم دوست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بگیرم باید اول بیارمش خونه بابام تاییدش کنه. من زیادی لوس بار اومده بودم چون مادرم کنارم نبود. از تنها بیرون رفتن می ترسیدم. الان که به گذشته نگاه می کنم می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بینم دلیل بله گفتن من به پوریا فقط بی تجربگی و ترسم از رو به رو شدن با مردهای غریبه بود. بابام همه اش می گفت تا خودت رو درست نشناختی و نفهمیدی دقیقا از زندگیت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی می خوای نباید مسئولیت یه زندگی رو قبول کنی. من از ترسم با اولین لرزش قلبم اصرار کردم همین خوبه. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوریا پسر خوبی بود ولی هر دومون خیلی بچه بودیم. فکر می کرد با غیرتی الکی شدن مرد بودنش رو به من ثابت می کنه. مرتب منو تحت نظر می گرفت. آمد و رفت هاش هم به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشگاه برای این بود که بتونه رای منو بزنه دیگه ادامه ندم. هربار می اومد انقدر غر می زد که روزی هزار بار به خودم فحش می دادم چرا وارد دانشگاه شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم خورش پر رنگ و لعاب بابام رو می خوریدم که دوباره تلفنم زنگ خورد. بابام لیوان آبش رو سرکشید و با خنده تلفنو روی پخش جواب داد: الو پانی بیا پایین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا صداشو نازک کرد با عشوه گفت: اومدم عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این چرا انقدر پررو و وقیحه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تازه داره ازش خوشم میاد. برو یه چادر برام بیار می خوام برم پیش عشقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوخی می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قری به کمرش داد با عشوه گفت: ساتی جونم اومده... ساتی بیا منو بخور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا خیلی جکی، می خوای چیکار کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی تو فقط بهش زنگ بزن بگو داری میای پایین. - من باهاش حرف نمی زنم. - کاری که می گم بکن یه کم بخندیم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره اش رو گرفت گوشی رو داد دستم: هی پانی اگر همین الان نیای پایین....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زدم: اومدم عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام چادرنماز گلدار منو سرش کرد و کیسه آشغالا رو دستش گرفت. قیافه اش با سبیل های پر پشتش و گره چادرش دیدنی بود. موقع رفتن با صدای نازک قر می داد و وانمود می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد عشقش منتظرشه: خاک به سرم عشقم اومده ماتیک نزدم! 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دویدم کنار پنجره و به کوچه نگاه کردم. منتظر بودم ببینم این بچه پررو بابای منو ببینه چیکار میکنه؟ بابا که از در بیرون رفت کیسه آشغالا رو با ناز پرت کرد توی سطل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشغال و برگشت جلوی در رو به خیابون ایستاد. دختری به سمتش اومد. کیسه ای توی دستش بود که داشت به محتویات داخلش نگاه می کرد. همزمان ماشین قرمز رنگی که کمی عقبتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاده بود شروع کرد به بوق زدن. دختره نگاهی به ماشین کرد و دستی تکون داد. جلوی بابام که رسید با باز شدن چادر جیغ بلندی کشید و فرار کرد. بابام هم دنبالش راه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتاد. بیچاره نفهمید چطوری خودش رو پرت کرد رو صندلی بغل راننده و به سرعت دنده عقب فرار کردن. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیسه از دستش افتاده بود. بابام برش داشت و نگاهی به داخلش انداخت. چادرش رو دور کمرش بست و برگشت. ماشین به نظرم خیلی آشنا اومد. مطمئنم قبلا این ماشین رو جایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم. روی کاپوت جلوش عکس یه اژدها بود که منو یاد روز اول دانشگاه انداخت. بابام با خوشحالی اومده بود بالا و چادر رو دور سرش می چرخوند می رقصید: آخ جون اوشکولات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پانی بیا بخوریم. به به دستش درد نکنه. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم بخندم یا گریه کنم؟ با اشتها نشسته بود روی زمین شکلات هایی که توی کیسه بود در می آورد با من تقسیم می کرد. عروسک خرس قرمز رنگی هم توش بود که خیلی ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشش اومده بود. گفت مال خودمه بهت نمی دم. روش کارت قلب شکلی بود که توش نوشته بود: مال منی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام وقتی خوندش صدای زشتی از خودش در آورد و انگشت شصتش رو به سمت کارت گرفت گفت: بیه! مگه کشکه؟ مال تو رو لولو برد. من هنوز درگیر اون ماشین اسپرت قرمز رنگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرقه ای توی مغزم روشن شد و یادم افتاد. من قبلا ساتیار رو دیده بودم. روزی که برای ثبت نام رفتیم دانشگاه کم مونده بود با همین ماشین من و پوریا رو زیر بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتیم از در اصلی بیرون می اومدیم که همین ماشین با اگزوز پر سر و صداش و موزیکی که ازش پخش می شد در حالیکه سه تا دختر کنار راننده نشسته بودن و می خندیدن پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی پامون و ترمز محکمی گرفت. پوریا محکم به کاپوت جلوی ماشین کوبید. قیافه ساتیار یادم افتاد که دست هاشو به هم چسبوند و با خنده تعظیمی به نشانه عذرخواهی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون روز پوریا تا خونه به خاطر این وضعیتی که دیده بود غر می زد. می گفت عجب دانشگاه آزادی که دانشجوهاش اینطوری میان توش هیچکس هم جلوشون رو نمی گیره. اولین کلاسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که شروع شد همون دختره که کنارش داخل ماشین نشسته بود توی راهروی دانشگاه به سراغم اومد و گفت برای اجرای نمایش رادیویی نیرو لازم دارن. منه از خدا بی خبر نمی دونستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قراره گیر یه باند دیوانه بیافتم. با خوشحالی قبول کردم. هر شب صدام رو ضبط می کردم و برای شماره تلفنی که به عنوان میکسر نمایش بهم داده بود می فرستادم. کلی هم ذوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم وقتی صدام از رادیو پخش می شد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورودی نیم سال دوم دانشگاه بودم. تابستون همه وقتم به فعالیت توی رادیو گذشته بود. خبرنداشتم یکی داره از صداهای ضبط شده من برای آزار و اذیتم سوء استفاده می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق فکر بودم که صدای بابام رو شنیدم داره با شوق و ذوق برای مامانم تعریف می کنه که امروز یکی دخترشو توی دانشگاه ماچ کرده. بیشتر اعصابم به هم می ریخت وقتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیخیالی بابام رو می دیدم. اولش ترسیده بودم نکنه بیاد بخوابونه تو گوشم پرتم کنه بیرون حالا همه اش می گفتم ای کاش یه کم جدی برخورد می کرد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیل رفتار بابام رو وقتی فهمیدم که خاله فرانک به دیدنمون اومد. پوریا حسابی مادرش رو پر کرده بود. قبل از اومدنش از ضعف اعصاب با قرص به زور خوابیده بودم. همه اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس می کردم یکی توی اتاقمه. تا چشم هام رو می بستم قیافه ساتیار می اومد به نظرم و حس بدی که حمله کردنش بهم داده بود حالت تهوع شدیدی با خودش می آورد. وقتی بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شنید توی دستشویی دارم اوق می زنم بعد از کلی تجویزات گیاهی که مامان از پشت تلفن بهش دستور می داد، بهم مسکن داد تا بتونم کمی فکرم رو آروم کنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو عالم خواب و بیداری صدای حرف زدنش با خاله فرانک رو شنیدم: زن فهمیده! تو خودت از جنس پانیذی فکر می کنی چه حسی داشته دختر بیچاره ام وقتی یه بیمار روانی به هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیلی حرمتش رو شکسته؟ من از پوریا توقع حمایت داشتم. نه به عنوان پسرخاله اش، در نقش همسر آینده اش باید پشت دخترم رو می گرفت. فکر کردی چرا با شوخی و مسخره بازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو زدم به بی غیرتی؟ از در رسید یک دونه دخترم، داشت سکته می کرد. باید رنگ و روشو می دیدی. تن بچه ام چنان می لرزید می ترسیدم هر لحظه پس بیافته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه آقا فوآد مگه میشه همینطوری ندیده و نشناخته پسره وسط اون همه جمعیت بیاد یقه پانیذ رو بگیره؟ شما به جای اینکه پوریای منو آروم کنی جلوی پوریا از پانیذ پرسیدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش خوش گذشته؟ دستت درد نکنه. - توقع داشتید چیکار کنم؟ بزنم توی گوشش؟ بدون اینکه حرف هاش رو بشنوم محاکمه اش کنم؟ کاری که پسر تو کرده. بچه رو ول کرده اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینجا حساب چی از من پس بگیره؟ می دونی کی رسوندتش خونه؟ همون آشغال حیوون که به دخترم دست درازی کرده. خدا می دونه بچه چقدر ترسیده که به زور دیازپام خوابوندمش. -

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه ناراحت شدم. - همین فقط ناراحت شدی؟ می دونی دخترک من بعد از این با چه رویی می خواد بره دانشگاه؟ می دونی چند جلسه باید بره پیش روانپزشک تا بتونه آسیبی که بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورده هضم کنه؟ مردی که به داد زدن و قلدری کردن نیست؟ طفلکی انقدر ترسیده بود از سبیل های من و پوریا داشت قالب تهی می کرد. راهش این نبود که پوریا رفت. - خوب مرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش برخورده. تو خودت بودی طاقت می آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طاقت نمی آوردم. اما ضعیف کشی هم نمی کردم. حتی برفرض دختر من تو سن بیست سالگی خطایی کرده که نکرده، اون موقع که بهتون گفتم این دوتا هنوز سنی ندارن برای ازدواج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید فکر اینجاش رو می کردید. پوریا هنوز انقدر مرد نشده که بتونه از عهده یه زندگی بر بیاد. فقط یاد گرفته صدا بلند کنه. مسئولیت پذیری فرانک جان. مسئولیت پذیری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این اولین چیزیه که یه مرد وقتی تصمیم به داشتن یه زن می گیره باید خوب درکش کرده باشه. به واسطه یه حلقه و یه عقد هیچکس مرد نشده که پوریا بخواد بشه. اول باید خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بفهمتش بعد با زندگی کس دیگه بازی کنه. - اشتباه کرده آقا فوآد. شما اصلا شنیدی چه چیزهایی پشت دخترت توی دانشگاه می گفتن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت داری می گی پشتش. مگه لال بود بچه من؟ یا امروز اولین باری بوده که شناختتش؟ ازش می پرسید. به جای اینکه ولش کنه یه غریبه معلوم الحال به فکر رسوندنش به خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه می آوردش اینجا اول آرومش می کرد بعد می پرسید قضیه چیه؟ به جاش جلوی چشم بقیه خوار و ذلیلش کرده. من رنگ پریده دخترم رو دیدم فهمیدم چه حالیه، پوریا مگه چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشت؟ فکر کرده داد بزنه من بهش می گم آفرین به غیرتت؟ - ولی بد کری آقا فوآد با پسرم. حق پوریا این نبود. خودت می دونی که خیلی خاطر پانیذو می خواست. کاری کردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگه جواهر بشه دیگه نمی خوامش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهتر! فکر کردی من دیگه حاضرم اجازه بدم دختر چشم و گوش بسته ام به امید پسربچه ای که نمی تونه مثل کوه پشتش وایسته رویا ببافه؟ گوش بده فرانک خانوم حرفم رو یک بار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم نشنیدی بار دوم تکرار می کنم. من برای پانیذ هم مادری کردم هم پدری. تصور کردید چون مادرش نیست من هم نیستم؟ به کی بره حرفش رو بزنه؟ از دوست بهش نزدیک ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه به من راستشو نگه مطمئن باش به دیوار هم نمی گه. ترسی ازم نداره. نیازی هم نیست بترسه چون من برعکس بقیه فکر می کنم باید از زندگیش نهایت لذت رو ببره. - لذت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببره یعنی وسط دانشگاه یکی رو بگیره ببوسه؟ اون هم جلوی نامزدش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چه می دونی؟ حتی اونایی که با چشم هاشون دیدن اشتباهی فهمیدن. تو که ندیدی و نپرسیدی چطور انقدر راحت تهمت می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا فوآد همونقدر که تو به دخترت اعتماد داری من هم به پوریام اعتماد کامل دارم. - اعتماد نکن. بختک افتاده رو دختر کوچولوم. مرتیکه با پررویی تا دم در خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومده. اگر با شیطنت ردش نمی کردم بچه از ترسش دیگه پا تو کوچه هم نمی گذاشت. - صدای ضبط شده پانیذو برای پوریا فرستاده. کارد می زدی خونش در نمی اومد. خودم با جفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوش هام شنیدم. - چی شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا گوش کن. می دونستم بی منطق پشت پانیذ در میای برات آوردم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم داشتم می ترسیدم. از توی رختخواب بلند شدم تو درگاه خروجی اتاق ایستادم. زانوهام می لرزید. صدام که پخش شد حس کردم از کمر به پایین حس ندارم: عشق من تو تا ابد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در قلب من می درخشی. مانند ستاره ای پر نور آسمان سیاه و تاریک روح مرا نورباران می کنی. تک ستاره ای که در دور دست ها به من لبخند می زند و جانم را لبریز از شوق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وصال می کند. مهربانم، من تا لحظه مرگ متعلق به تو خواهم بود. تنهایی ام کافیست. به سوی من بیا. پر پروازت را بگشا. مرا در بر گیر. بگذار جانم از شهد شیرین لب هایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیراب شود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار در روی زمین سر خوردم. بابا متوجه حضورم شد. جلو اومد و من حجم عظیمی از فشار درونیم رو با بغض و التماس به نمایش گذاشتم: بابا به خدا مال رادیو بود. بابا من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار بدی نکردم. چرا هیچکس بهم گوش نمیده.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو تو بغلش گرفت و دست های همیشه مهربونش روی موهام سر خورد: هیس... عشق بابا غلط کرده کسی به حرف تو گوش نده. معلومه که کار بدی نکردی. بابایی بمیره اشک ریختنتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبینه. عزیزکم. ناز دخترم. تا من اینجام از هیچی نترس بابایی. اصلا مگه چی شده؟ اتفاقی نیافتاده که بخوای خودتو سرزنش کنی. عزیزم نه از خانومیت چیزی کم شده نه از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاکیت. دخترهای همسنت تو کشورای غربی واسه خنده از این کارها می کنن. بهش بخند. خودتو باهاش سرزنش نکن. - خاک به سرم آقا فوآد؟ اینجا ایرانه ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه تو ایران زندگی نیست؟ الان منظورت چیه فرانک؟ می خوای بگی دخترم دست خورده شده؟ جون عزیزت چند بار برای همه تعریف کردی پوریا دختر بازی می کنه؟ نجابت هم مال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرده هم مال زن. پسر تو دست خورده نیست دختر من لک برداشته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرد با زن فرق می کنه. - هیچ فرقی نداره. کسی که دنبال دختر پاک می گرده اول خودش باید پاک باشه. به من نگو پسرت دستش به هیچ دختری نخورده که کلا همه تون از چشمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می افتید. - بابا به خدا زورم بهش نرسید. هرکاری کردم ولم نکرد. حتی نتونستم جیغ بکشم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می دونم عزیز دلم. هرکی نمی خواد باور کنه همون بهتر که اسمتو به زبونشش نیاره. فکر کردن مادرت اینجا نیست بی کس و کار موندی؟ برو فرانک خانوم، واقعا متاسفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

براتون. به جای اینکه مرحمش بشید نمک به زخمش می پاشید. - پانیذ جان، قسم می خوری که رابطه ای با این پسره نداشتی؟ من پوریا رو راضی می کنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا عصبی شد. از جاش بلند شد و سرش داد کشید: بیرون... من مرده پانی رو به امثال تو و پوریا نمیدم. برید خوابشو ببینید. تموم حرف آخرمه. دیگه هم هیچکدومتون این طرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ها پیداتون نشه. - آقا فوآد جوش نیار. قسم بخوره خودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر من برای صداقتش نیازی به قسم نداره. پانی صداتو نشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشترم رو از دستم بیرون کشیدم و گرفتم جلوی خاله فرانک: بگیرش خاله. حق با بابام بود. اگر شما هم بخواید من دیگه نمی خوام. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پشت دستم اشک هامو پاک کردم. دوباره انگشترو به سمتش گرفتم. با دلخوری نگاهم می کرد. گذاشتمش روی میز و به سمت اتاق خوابم رفتم: پانیذ مرد خاله حتما اینو به پسرت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگو. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بستم و پشت در اتاق نشستم. هنوز از اتفاقی که افتاده بود بهت زده بودم. صدای بسته شدن در که اومد فهمیدم خاله رفت. قلبم شکست. باید به حرف مامان و بابام گوش می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم. من هیچ تجربه ای از رابطه با یه مرد نداشتم. زورگویی های پوریا در برابر بابام که همیشه ما رو آزاد می گذاشت به نظرم جذاب بود. بابا هیچوقت کاری نداشت چی می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوشم یا چند تا تار از موهام بیرون افتاده؟ اگر پوششم مناسب نبود نگاهی می کرد و می گفت: خودت باهاش راحتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین سوالش باعث می شد یاد بگیرم تو هر مکانی که میرم لباسی درخور شان خودم بپوشم که با اون جمع همخونی داشته باشه. تو هرچیزی برخورد مامان و بابا همینطوری بود. می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتن خودم بهتر می فهمم. این فقط یه معنی داشت. من می فهمم و نیازی به کنترل کردنم نیست. از وقتی پوریا وارد زندگیم شده بود تمام مدت با همه چیز درگیر بودم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابت کمی عقب رفتن روسری یا مقنعه ام باید ساعت ها ازش عذرخواهی می کردم. قهر می کرد و مجبورم می کرد به دست و پاهاش بیافتم. حتی جلوی بقیه سرم داد می کشید. من فکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کردم بابام داره اشتباه می کنه که به من گیر نمیده در حالیکه بابا می خواست به من بفهمونه عقل خودم برای تشخیص اینکه چطور رفتار کنم کافیه و باید اعتماد بنفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته باشم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقه ای که به در خورد پشتم رو لرزوند: پانی بابایی بیاد تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتم رو با پایین تیشرتم پاک کردم. موهامو به پشت گوشم هدایت کردم و با گرفتن دستم به دیوار بلند شدم. درو باز کردم تا کمتر نگرانش کنم. گوشت چانه ام رو با انگشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره و شصتش گرفت و سرم رو کمی باهاش تکون داد: جوجو کوچولوی من گریه کرده؟ 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده تلخی کردم و چشم هام رو بستم. بوسه ای روی گونه ام گذاشت. تیزی سبیلهاش صورتم رو نوازش کرد. مثل همیشه سرش غر بچه گانه ای زدم: مرتیکه سیبیلوی خوشتیپ من. -

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبینم غصه بخوری. - باشه بابا تموم شد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به سرم کشید و لبخند زنان مهر پدریش رو بهم بارید: عزیز بابا... نگران دانشگاهت هم نباش. فردا خودم میام درستش می کنم. باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خم کردن سرم به پهلو کمی خودمو براش لوس کردم. همون لحظه از خودم پرسیدم چرا قبلا نفهمیده بودم پدرم انقدر می فهمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق عشقبازی چشم های پدرم بودم که لرزش موبایلم روی میز شیشه ای نظر هر دومون رو جلب کرد. باز هم ترس به وجودم رخنه کرد. نکنه اون باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسم بیجا نبود. بابا کلافه پوفی کشید و به سمت موبایل رفت: این پسره عین مگس می مونه. فکر می کنی با پیف پاف خفه شده ولی می بینی نوک دماغت نشسته. - بابا خاموشش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه ازش شکایت کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فعلا که داریم با هم تفریح می کنیم. - بابا بی خیال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یاد بگیر از همه چیزهای بد زندگیت سوژه ای برای خندیدن پیدا کنی تا بتونی از پس مشکلاتت بر بیای. اجازه نده هیچ چیزی شادیت رو ازت بگیره حتی اگر یه مگس وز وزو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه. به نظر می رسه بدجوری اعصابشو خط خطی کردم. الو عشقم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با اون صدای زنونه شروع به صحبت کرد. ساعت از یازده شب گذشته بود و هنوز دست بردار نبود. منتظر بودم دوباره شروع کنه به تهدید کردن تا با من حرف بزنه ولی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونطرف هم صدای زنانه دیگه ای اومد که باعث شد نتونم جلوی خندیدنم رو بگیرم: سلام عزیزم خوبی؟ چرا قطع کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهمون داشتم جیگر! - مهمونت هم می خورم. لامصب دلم شیکست. - نگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون تو. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه تن صداش برگشت به صدای خودش و البته کمی کلفت تر و با لحنی خشن: نگو که اون آژانسیه مهمونت بوده که بدجوری کلاهمون میره تو هم. - مگه آژانسی چشه؟ به این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشگلی. - شوخی نکن. یه کم جدی باش. به هم زدن یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی؟ - پانی و اون یارو که محصول کشورهای مشترک المنافعه. پوریای عتیقه. - تو چرا همش می گی پانی؟ پس من چی؟ نکن من حسودم. - جون حسودیتو عشقه با نمک من. جون هرکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داری بگو به هم زدن یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من فقط تورو دوست دارم. - جون من. این تن بمیره. - دور از جونت. عمه ات دورت بگرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف بزن دیگه؟ دعواشون شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هفته دیگه عروسیشونه بعدش تو بیا منو بگیر. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت شد. برای چند لحظه ای مکث کرد و بعدش گفت: دروغ که نمی گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه جون تو. - اذیتم می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه به جون عمه ات. - الکی نگو. قاطی می کنم ها!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابام هم یک دفعه مردونه شد و با لحن تندی بهش گفت: قاطی کن ببینم چه غلطی می خوای بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان. حالا شدی بچه خوب. هی مارو گذاشتی سرکار فکر کردی نمی فهمم مردی؟ هرکی هستی آژانسی نیستی. پانیذم داداش نداره. کی هستی؟ گوشی پانیذ دستت چیکار می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کی هستی؟ با پانیذ چی کار داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوامش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو غلط کردی با هفت پشتت. - مال منه. - تو خواب ببینی. - خوابشو دیدم. - خواب زن چپه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس خوبه چون من زن نیستم. - داداش خوابت خیر نیست. عاقبتش شومه. - به جون می خرم. - مردش نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ثابت می کنم. - از داشته هات حرف بزن بزغاله. - پانی مال منه. - جنازش هم دستت نمی رسه. - تو چه کارشی؟ به تو چه مربوط؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باباشم. - خوب باش. - تو چرا انقدر پررویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوامش باباش. ناموسا تو همونی که با چادر اومد بیرون؟ عجب بابای باحالی هستی. تو رو هم می خوام. خرابم کردی. - پانیذ منو می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شرط داره. - قبول. - من که هنوز شرطمو نگفتم. - باشه قبول. تو بگو. - میری گم میشی از جلوی چشم هاش. هر وقت سی سالش شد بیا شاید بهت رحم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سی سالش؟ نه بابا خیلی دیره. - تو که گفتی قبوله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من گفتم تو چرا باورت شد؟ - مگه پانی بی صاحابه که برای خودت می بری و می دوزی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه خوب صاحب داره. صاحبش هم منم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام داشت کم می آورد. مشتش رو به هم فشار داد و چشم هاشو از حرص بست. نفسی گرفت و دوباره شروع کرد: اول مردونگیت رو ثابت کن شاید ازش خواستم بهت شانسی بده. -

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردونگیم ثابته. - فردا میام دانشگاه می خوام ببینمت. - کجا؟ - دفتر رئیس دانشگاه. مثل بچه های خوب براش تعریف می کنی چه غلطی کردی؟ - بچه خر می کنی؟ بیام که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه خنگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزدل ترسو. - باشه توهر جور دوست داری فکر کن. بگو بیاد دانشگاه اسمشو بنویسه خودم کارشو راه می اندازم. - لابد خرت میره تو دانشگاه. - اوه چه جور. من همه جا خرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میره. - بابات چه کاره است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابام عمرشو داده به شما. - لابد نورچشمی چیزی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا جان. نورچشمی چیه؟ ما از اوناش نیستیم. - پس چه طوری خرت میره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از زور بازو استفاده می کنیم. باور نمی کنی خودت بیا ببین. - هی بچه! دست از سر پانیذ من برمیداری وگرنه بد می بینی. - خواب دیدی خیر باشه. هروقت مردم دخترتو بدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تصور کن. پانیذ عاشقمه باور نمی کنی از خودش بپرس. - دیگه مطمئنم شدم یا یه چیزی زدی یا واقعا دیوانه ای. - احتمالا هردوش. - چی می زنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باقالی پلو با مرغ زدم جون خودت با دوغ انگشت هامم باهاش قورت دادم. - کوفت بخوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چاکرتم. پانیذ کجاست اینو بگو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا فردا دانشگاه تا بهت بگم پانیذ کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه عصبی نشو! عصبی نشو! فقط بگو حالش خوبه؟ دعواش که نکردی. - حالش خوب نیست من هم به دخترم بیشتر از چشم هام اعتماد دارم. - آفرین خوشم اومد. دخترت نمره اش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیسته به شرطی که دیگه با اون راننده آژانس سیبیلوی بچه ننه نگرده. مثل دخترای خوب دوست دختر من بشه. قول میدم خودم می گیرمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چرا انقدر چندش آوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نظرت لطفته پدرزن. بیا با مامی جونم حرف بزن ببین چقدر شیرینه؟ مامی بگو سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خنده زنی از پشت تلفن تلفن می اومد که معلوم بود داره به زور مجبورش می کنه حرف بزنه: بگو بهش گارداش... انقدر گوگولیه بگو بهش... بگو دیگه مامی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن که معلوم بود سن بالایی داره با خنده گفت: گارداش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام داشت از دستش حرص می خورد ولی نمی خواست کم بیاره. داشت همه سعیش رو می کرد یه جوری بکشتش دانشگاه تا حقشو بذاره کف دستش: مامانته؟ گوشی رو بده بهش. - مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جونمه. مامی بگو دخترشو بده بمن. - خوشگیله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشگیل که هست ولی گنده دماغه. - ها...او فوسیله چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فوسیل نه مامی فسیل. فرستادمش موزه حیوان شناسی. این خیلی خوبه. تازه باباشم پایه اس. - ای باباشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره بابا نگو عسل. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بابام اشاره کردم قطع کنه. با انگشتش اشاره کرد ساکت باشم. گوشی رو پشت سرش برد آروم گفت: می خوام بفهمم دردش چیه؟ تا حالیش نکنم یه من ماست چقدر کره داره ولش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی کنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا دیگه تحمل مسخره بازی هاش رو نداشتم. شب به خیر گفتم و رفتم توی رختخواب ولی نمی دونم چی به بابام گفت که صدای داد و بیدادش بلند شد. هرچی از دهنش در اومد بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت و گوشی رو قطع کرد. انقدر روی مخ بود که بالاخره صدای بابای صبور من هم در آورد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز بعد بابا بهش زنگ زد گفت بیاد دانشگاه مثل مرد جلوی همه بگه این آتیش از گور خودش بلند شده. دوباره حرص بابامو در آورد. سر میز صبحانه کاری کرد که بابام بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت توی اتاق و حرف های خیلی زشتی که تا بحال ازش نشنیده بودم بهش زد. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ساعتی طول کشید تا رئیس دانشگاهمون از جلسه بیرون اومد. با دیدن من به منشیش گفت: این که باز اینجاست؟ دختر مگه اخراجت نکردیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابام بلند شد رفت سمتش گفت: من پدرش هستم. می خوام با شما صحبت کنم. 

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای علوی دستش رو جلو آورد تا با پدرم دست بده. بابا نگاهی به دستش انداخت ولی جوابی بهش نداد. فهمید بابام برای التماس نیومده. دعوتمون کرد توی دفترش و از منشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست برامون چای بیاره. پشت میزش که نشست بابام با لحنی کوبنده و محکم خطاب قرارش داد: هی تو! همونکه اسم خودتو گذاشتی مرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای علوی با تعجب نگاهش کرد: با من هستید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممکنه. اگر بشه بهت گفت مردی. از همین لحظه بهت نیم ساعت فرصت میدم اون آشغالی که به دختر من وسط این کثافت دونی دست درازی کرده بیاریش. جلوی همه دانشجوهات از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر معصوم من بخاطر بی لیاقتیت عذرخواهی می کنی. - آقا می فهمید دارید با کی حرف می زنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با کسیکه لیاقت اون میز ریاست رو نداره. اگر داشت دختر پاک من وسط محیط علمی بهش تعرض نمیشد.👇👇👇

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر داشت دختر پاک من وسط محیط علمی بهش تعرض نمیشد. اگر کاری که گفتم کردی که هیچ. در غیر اینصورت به عنوان کسی که توی این تعرض شراکت داشته ازت شکایت می کنم. - چی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگی مرد حسابی؟ برو دخترت رو ادب کن. اینجا دانشگاست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا شبیه هرچیزی هست جز دانشگاه. اون همه مامور حراست جلوی در ایستادن فقط لاک دست دخترا رو چک کنن؟ اونوقت یه حیوون وحشی دست کثیفشو به دختر من زده یک نفر نبوده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بچه رو نجات بده تازه بهش تهمت ناموسی هم زدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدای ضبط شده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببند آقا دهنت رو قبل از اینکه گل بگیرمش. تو که رئیس این دانشگاهی نمی دونی توی رادیو دانشجو کی داره کار می کنه و چی به خورد دانشجوهات می دن وای به حال استاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاتون. دخترمو فرستادم دانشگاه بهش علم یاد بدید یا به شرافتش توهین کنید؟ صدای ضبط شده دختر من مال نمایشنامه ایه که هرشب توی رادیوتون اجرا می کنه. فقط به من بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بیتا

    ۳۰ ساله 00

    خیلی خیلی خیلی مسخره بود

    ۲ روز پیش
  • الی

    ۱۲ ساله 00

    به نظر من هیچ پدری انقدر بی غیرت نیس که یه پسر نامحرم دخترشو ببوسه اونم از لب و اون هیچی نگه حتی اگه خودشم این کاره باشه بعضی جاهاشم بی معنا و کمی ابکی بود و اینکه دختره خیلی بی مغرور و اسکل بود

    ۵ روز پیش
  • Mahdieh

    00

    من فقط صد صفحه اش و خوندم ولی احساس می کنم یکسری آزادی هایی که توش داشت به دور از واقع و منطق و شئونات بود و در کنار یکسری تفکرات خوب تفکرات منفی و غربگرایانه هم داره...

    ۱ هفته پیش
  • فاطمه

    ۳۲ ساله 00

    فوق العاده بود خیلی خوشم اومد

    ۲ هفته پیش
  • asman

    ۱۸ ساله 00

    خیلیییی خیلیییی رمان باحاله من شاید بیش ۱۰ بار خوندم و بازم مدتی که میگذره دوباره برای خوندنش شوق دارم 🤩🤩

    ۲ هفته پیش
  • Zzzzz

    00

    خیییلللییی رمان باحالی بود من خیلی رمانهای این برنامه رو خوندم ولی دلم نیومد واسه این رمان نظر ندم واقعا خنده دار بود و من خیلی خندیدم😂😂😂😂😂

    ۳ هفته پیش
  • sana

    10

    خیلی باحال بود از خنده جررر خوردم دست نویسنده درد نکنه ایشالا تو بهشت تو دریاچه شکلات شنا کنه بسکه رمانش شیرین بود😐😂

    ۳ هفته پیش
  • خیلی خوب بود از اول

    ۲۲ ساله 10

    خیلی خیلییییییییییییییی خوب بود لعنتی از اول تا آخرش خندیدم هرکی نخونه ضرر کرده❤️🤣🤣

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه

    ۱۵ ساله 10

    عالی بود خیلی خنده دار

    ۴ هفته پیش
  • رضا

    ۳۰ ساله 00

    عالیه وقت چراقسمت بعدی نماید برای مطالعه

    ۱ ماه پیش
  • ۱۶ ساله 20

    خیلی جالبه از بس خندیدم دلم درد گرفت

    ۱ ماه پیش
  • یاسِ خسته

    10

    عالی بود. واقعا دست مریزاد داری حتی موضوعش واقعا متفاوت بود و همین قشنگیشو چن برابر کرده بود:&..;&..;&..;🥹💜 قلمت بسی زیبا:))

    ۱ ماه پیش
  • pari

    20

    عالییییی کاش تموم نمی شد🥲🥲🥲🥲

    ۲ ماه پیش
  • narges

    10

    واقعا حال کردم باهاش

    ۲ ماه پیش
  • اسما

    ۱۵ ساله 30

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • ......

    10

    رمان خیلی قشنگ و طنزی عالی بود اینقدر خندیدیم دیگه دل درد گرفتم

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.