داستان دختر شیطونی به اسم سامیلا که فقط 15 سالشه و به قول معروف آتیش‌پاره است... سروان رادوین جهان پسر عموی سامیلا که پسری سرد و به قول سامیلا قطب شماله با فهمیدن مورد مشکوکی که اطراف مدرسه‌ی سامیلا رخ داده مجبور می‌شه برای حل این مسئله از سامیلا کمک بگیره که این یعنی فاجعه...

ژانر : پلیسی، عاشقانه، طنز، کلکلی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲۷ دقیقه

مطالعه آنلاین منو کم آوردن محاله
نویسنده : عارفه کشیر

ژانر : #عاشقانه #پلیسی #طنز #کلکلی

خلاصه :

داستان دختر شیطونی به اسم سامیلا که فقط 15 سالشه و به قول معروف آتیش‌پاره است...

سروان رادوین جهان پسر عموی سامیلا که پسری سرد و به قول سامیلا قطب شماله با فهمیدن مورد مشکوکی که اطراف مدرسه‌ی سامیلا رخ داده مجبور می‌شه برای حل این مسئله از سامیلا کمک بگیره که این یعنی فاجعه...

(راوی)

نگاهی به دخترهای راهنمایی‌ای که با خوشحالی از مدرسه بیرون می‌اومدن کرد، بین اون همه دختر بچه‌ی جور وا جور دنبال چهره‌‌ی آشنایی می‌گشت، دنبال دختری با یونیفرم راهنمایی درست مثل همه‌ی اون دخترا اما یه فرقی باهاشون داشت، کتونی‌های قرمز رنگ…مقنعه عقب رفته‌ای که موهاش رو به نمایش می‌گذاشت، آستین‌های بالا زده و کیف قرمزی که با کفشش ست بود.

معمولا تیپ دختر عموی شیطونش موقع مدرسه اینطوری بود، یا به قول خودش شاخ مدرسه!

پوزخندی زد و شیشه‌ی ماشین رو کمی پایین داد و با خونسردی همیشگیَش با چشم به دنبال اون دختر گشت…

(سامیلا)

خمیازه‌ی گل و گشادی کشیدم که تا فیهاخالدونم دیده شد، حسابی حال کردم.

آیدا با لحن چندشی گفت:

- اَه ببند بابا مسواک گرون شد، چقدرم که کش میاد.

بی‌خیال پشت گردنم رو خاروندم و گفتم:

- تو یکی ساکت که از صبح به طور خودکار از بس خمیازه کشیدی کلا سیستم بویاییم از کار افتاد، خوبه چیزی نگفتم.

با تعجب به خودش اشاره کرد و گفت:

- کی من؟

- په نه په بتمن.

از مدرسه خارج شدیم که دیدیم گله‌ی گوسفندان (دخترا) مثل ندید بدید‌های جزیره نِئو مِئو خیره شدن به یک ماشین مدل بالا که بدجوری آشنا می‌زد، نکنه این یکی از ماشین‌های فامیلای همسایه‌مونه که پنچرش کرده بودم؟

یعنی اومده انتقام بگیره؟

وای نه!

سریع کیفم رو روی شونه‌ام تنظیم کردم و گفتم:

- خب آیدا کاری نداری من رفتم بوس تف بای!

خواستم دَر برم که دستم رو مثل کِش تنبون کشید و گفت:

- کجا؟ وایسا باهم بریم، حالا ببینیم این ماشین مال کیه.

هیع خرم دو قولو زایید…خر؟

گاو نبود احیاناً؟

با عجله گفتم:

- به تو چه که مال کیه؟

مگه باباته؟ برادرته؟ شوهرته؟ چه ربطی به تو داره؟ هان؟

با چشمای گرد شده به من نگاه کرد و گفت:

- خب بابا باشه چه جوگیر هم می‌شی.

حالا در حالی که ما داشتیم فَک می‌زدیم دخترا داشتن پچ پچ می‌کردن و من تو دلم جوابشون رو می‌دادم

- وای چه ماشینی!

ندید بدید.

- هیع صاحبش چه شکلیه؟

شکل عن!

- منم می‌خوام.

رودل نکنی!

یعنی ترشیدگی تا این حد فشار آورده؟

نچ‌نچی کردم و خواستم سریع فِلِنگ رو ببندم که در اون ماشین خوشگله باز شد…

سامیلا اشهدت رو بخون صاحبش اومد تا تو رو به دلیل پنچری لاستیک ماشین از مژه به سقف آویزون کنه.

در کامل باز شد و با پیاده شدن اون شخص چشمام هفتا شد!

رادوین؟!

خیلی خونسرد به در ماشین تکیه داد و دستاش رو توی جیب شلوارش گذاشت و از اون فاصله با چشمای سردش به طرف من نگاه کرد و با سر اشاره کرد برم طرفش.

چی؟ با من بود آیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به پشت سرم کردم، کسی نبود که، با چشمای متعجبم بهش نگاه کردم و با انگشت به خودم اشاره کردم، با اخم سرش رو تکون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشم باز شد و ابرو انداختم بالا، آخ‌جونم تا خونه با لگن رادی جون می‌رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به همه کردم که با دهن باز به منو رادوین نگاه می‌کردن، بسوزین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیدا با بهت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سامی اون…اون پسر عموت نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم‌زمان که می‌رفتم طرف رادوین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه پس مش باقر خدابیامرزه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلو چشمای از حدقه در اومده‌ همه به سمت درِ کمک راننده رفتم و بازش کردم، رادوین هم بدون حرف سوار شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای ناقلا تیپ دخترکش زدی میای مدرسه دنبال من؟ باس به زن عمو بگم زودتر تو رو زن بده، عمرا اگه بذارم یکی از این گودزیلاها زنت بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوار شدم و در و بستم، از شیشه‌ی در ماشین به بقیه نگاه کردم که با لب و لوچه‌های آویزون که بیشتر شبیه شتر شده بودن تا مظلوم، داشتن بر می‌گشتن خونه، خوبه شیشه‌ها دودی بود و نمی‌دیدن که من براشون زبون در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“راوی”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین در و بست و به جلو خیره شد، هنوز از کاری که می‌خواست انجام بده مطمئن نبود، یعنی واقعا باید از این جوجه‌ی شیطون کمک می‌گرفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو اجازه می‌داد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد، اگه قرار بود پای دختر عموش رو به این ماجرا باز می‌کرد حتما این کار و می‌کنه، وگرنه ممکن بود این موضوع خطرناک‌تر بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون این‌که نگاهی به اون دختر بندازه سرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کمربندت رو ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی صدای تیک بسته شدن کمربند رو شنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو روشن کرد و به راه افتاد، چرا اون دختر سوالی ازش نمی‌پرسید، یعنی براش مهم نبود کجا می‌رن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دختر؟ آره دختر، اصلا سامیلا رو به اسم صدا نمی‌زد، همیشه بهش می‌گفت دختر عمو، به نظرش اسم سامیلا خیلی لوس و جلف بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس کردن بوی نامطبوع و خیلی بدی صورتش رو چین داد و پیش خودش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آه این بوی گند دیگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“سامیلا”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال زبون در آوردن به حالت‌های مختلفی مثل آفتاب‌پرست و قورباغه برای بقیه بودم که با شنیدن صداش زبونم خشک شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کمربندت رو ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم این پسرعموی ما هر روز صبح یه پرس یخ و یخمک نوش‌جان می‌کنه تا این‌قدر لحنش سرد بشه، پسره‌ی قطب شمال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه من زیاد نمی‌بینمش‌ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم رو داخل بردم و سریع کمربندم رو بستم، ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد، چطور شد اومد دنبالم تا منو برسونه خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما مامانم بهش اصرار کرده، بی‌خیال پرسیدن شدم و بی‌حوصله پوفی کشیدم و زیر چشمی به رادوین خیره شدم، حوصله‌اش سر نمی‌ره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا آهنگ نمی‌ذاره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ماکان بندی…پازل بندی…سامیلا بندی…کوفت بندی چیزی بذار خب تا من دلم خوش باشه! من می‌پوسم تا برسیم خونه که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نگاه به کفشام کردم، پاهام داشت تو اون جوراب ورزشی‌های کلفت آب‌پز می‌شد، یه نگاه دیگه به رادوین که با اخم همیشگیش داشت رانندگی می‌کرد انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز از عمرم مونده باشه با ژیلت اون ابروهای گره خورده‌اش رو می‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکری که به سرم زد لبخند شیطونی زدم و دوباره به پاهام نگاه کردم، راسته که می‌گن پا قلب دومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندی خم شدم و بند‌‌های کفشم رو باز کردم و اونا رو همراهِ جورابام از پام در آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخیش! راحت شدما، انگشت‌هام رو تکون دادم و بهشون نگاه کردم، لاک طلایی به ناخن‌هام می‌اومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دادی که به هوا رفت مثل چی پریدم بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختره‌ی احمق چیکار کردی؟ بپوش اونا رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب مگه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش جمع‌تر شد و غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه مگه؟ این چه بوئیه؟ تو مگه اون لامصب‌ها رو نمی‌شوری هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیرت جورابام رو بغل کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جورابای من توهین نکنا، اینا از تو هم تمیز تَرَن، اصلا هم بو نمی‌دن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای قرمزش یه نگاه خشمگین به سمت من پرتاب کرد و با دیدن جورابام که مثل بچه‌‌هام بغل‌شون کرده بودم صورتش با چندش جمع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برو خدا رو شکر کن اینا رو جلو دماغت نگرفتم برادر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون‌قدر مغرور بود که دیگه جیزی نگفت، فقط شیشه‌ی ماشین رو تا ته پایین داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و به جورابام نگاه کردم، واقعا بو می‌دادن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه خوب که من حس نمی‌کردما، خب یک سوم از اذیت‌هام رو کردم، جورابام رو با عشق (اوق) تا کردم و گذاشتم توی کیفم تا کتابام یه حالی ببرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو بالا گرفتم و به بیرون خیره شدم، با دیدن مسیر نا آشنایی با تعجب رو به رادوین گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما داریم کجا می‌ریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم‌نگاهی بهم انداخت و جوابم رو نداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه یه “واو” از دهنش بیرون نمیاد، باس به زن‌عمو بگم به علاوه‌ی زن، تخم کفتر هم به رادوین بده بلکه دو کَلوم حرف بزنه، با این شرایطی که این داره فکر نکنم در سال به تعداد انگشت‌های من حرف بزنه! به عبارتی آقا لال تشریف دارن بعله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و نگاهم رو توی ماشین چرخوندم، بعد گذشت چند دقیقه که واقعا سخت بود، بالاخره ماشین متوقف شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق سرم رو از بالشتک صندلی بلند کردم و به بیرون نگاه کردم که ای کاش نمی‌کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو آورده بود اداره‌ی پلیس؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه جُرمام لو رفته و الان می‌خواد منو بندازه زندان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب و چشمای مظلومم(آره جون خودت) به رادوین که داشت با جدیت به من نگاه می‌کرد نگاه کردم، دهنش رو باز کرد تا حرفی بزنه که سریع تند تند گفتم: - ببین باشه باشه من همین‌جا اعتراف می‌کنم که همه‌ی اون خرابکاری‌ها کار من بود، من بودم که ماشینای مهمون‌های همسایه‌مون رو پنچر می‌کردم، من بودم که چند بار با سنگ و چوب و توپِ فوتبال شیشه‌ی پنجره‌ی مردم رو شکستم…من بودم که طوطی سخنگوی کمیاب و گرون قیمت آقای فهیمی رو به‌جای مرغ شکم‌پر مامان توی فر گذاشتم که الحق هم خیلی بد مزه بود…من بودم که جوجه‌ رنگی‌های لاله (دختر همسایه) رو انداختم تو استخر خفه شدن من بودم که…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای فریادش شیش متر پریدم هوا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دِ خفه خون بگیر دختر اینا چیه می‌گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوه اوه وضعیت چراغ قرمزه، مثل این‌که رادوین مثل سماور جوش آورده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاره ندارم که از سلاح سِریم استفاده کنم، لبام رو کمی ورچیدم و چشمام رو درشت‌تر کردم و سرم رو کمی کج کردم(عینهو گربه شرک) و با تموم وجودم تو چشمای مشکیش زل زدم و گفتم: - خب اعتراف کردم، منو نندازی زندان‌ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زد و با اخم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نگران نباش ما برای این نیومدیم این‌جا، یه کاری باهات دارم…اما بعدا به حساب خرابکاری‌هات می‌‌رسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن جمله‌ی اولش نفس راحتی کشیدم که هنوز بیرون نیومده با جمله‌ی دومش نفسم قطع شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی سامیلا خاک تو اون مُخت، همه چی رو خودت لو دادی که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال فحش دادن به خودم بودم که با شنیدن باز شدن درِ ماشین، بهش نگاه کردم، سرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پیاده شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار داره به نوکرش غلام سیاهه دستور می‌ده، نظرم عوض شد، نباید به رادوین زن داد بیچاره دو روز کنار این بمونه که به جد و آبادش می‌پیونده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم، در و باز کردم و پیاده شدم و در و بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دزدگیر و زد و بدون این‌که به من چیزی بگه با قدم‌های محکمی به سمت اداره حرکت کرد، من چیکار کنم الان؟ باهاش برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا مثل چی خشکت زده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مثلا تعارف کردنش بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه‌ای بالا انداختم و دوتا بند کیفم رو گرفتم و مثل جوجه دنبالش راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز دو قدم برنداشته بودم که یهو متوقف شد و تو یه حرکت چرخید و یه نگاه به من کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو با اضطراب قورت دادم، چرا این‌جوری به من زل زده؟ یعنی این‌قدر خوشگلم؟(اعتماد بنفسش تا سقف آسمون هفتم رسیده)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش رو با کلافگی بیرون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکم اون مقنعه‌ات رو بکش جلو، این چه وضعشه؟ ما الان می‌خوایم وارد اداره‌ی پلیس بشیم من نمی‌تونم تو رو این‌جوری همراه خودم ببرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشم چشمی براش نازک کردم و با اکراه مقنعه‌ام رو کشیدم جلو، چون موهام خیلی نرم و لخت بود و مقنعه‌‌ام هم بسی گشاد بود سر خورد و دوباره رفت عقب، با حرص نگاهم کرد که نیشم رو براش باز کردم و شونه‌‌ای بالا انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشید و با چند قدم بزرگ خودشو به من رسوند و بدون این‌که چیزی بگه دست برد تا مقنعه‌ام رو درست کنه، شوک زده سرجام خشکم زد، حالا که دقت می‌کنم رادوین نردبونی بود واسه خودش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به زور تا قفسه سینه‌اش می‌رسیدم، خب خیلی هم دور از انتظار نیست، ناسلامتی رادوین بیست و سه سالشه و من پانزده سال، نباید توقع داشته باشم که کوتوله باشه، اونم کی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوینی که یه پاش تو اداره‌ی پلیسه و یه پاش تو زمین والیبال حتما هم باید قدش اندازه درخت چنار باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدمی که به سمت عقب برداشت به خودم اومدم، تو زمانی که من تو هپروت بودم یعنی رادوین مشغول درست کردن مقنعه‌ام بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“راوی”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین نگاهی به موهای بور دخترعموی شیطونش انداخت و با کلافگی به سمتش رفت و تو یه قدمیش ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه اونجا بود که متوجه شد که این خانوم زبون دراز و آتیش پاره چقدر ریزه میزه و کوچولوئه به زور تا قفسه سینه‌اش می‌رسید، دست برد و چتری‌های موهاش رو که روی پیشونیش ریخته بود با یه حرکت عقب داد و مقنعه آبی‌رنگش رو تا پیشونیش جلوتر کشید، موهای مزاحمی که بیرون ریخته بود رو با دقت داخل داد، لبه‌های مقنعه‌ رو مرتب کرد بعد تموم شدن کارش یه قدم به عقب برداشت و بهش خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش از تعجب بالا پرید، چطور یه حجاب ساده این‌قدر باعث میشه که چهره‌ی یه نفر این‌قدر شیرین و مظلوم بشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته اگه اون چشم‌های آبی شیطون رو فاکتور می‌گرفت؛ بی‌تفاوت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه، حالا بیا بریم داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع برگشت و به سمت در اداره حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربازی که کنار در ایستاده بود با دیدن سروان جهان سریع احترام نظامی گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(سامیلا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این‌که نمی‌دونم چرا اومدیم این‌جا اما خیلی خوشم اومد، باس یه روز دیگه بیام این‌جا و بهشون شبیخون بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم در یه سرباز کچل بود که به من احترام گذاشت(بچه‌ام رادوین به اون گندگی رو ندیده) رادوین بدون توجه بهش رفت داخل اما من ایست کردم و با مهربونی گفتم: - اوخی الهی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی توهم می‌دونی من دختر محترمی هستم که بهم احترام می‌ذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون سرباز با تعجب و دهن باز نگاهم کرد، خواستم دوباره چیزی بگم که با سرفه‌ یه نفر دهنم بسته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به رادوین که مثل خون‌آشام به من زل زده بود افتاد، لب ورچیدم و مثل بچه‌های خوف(خوب) به سمتش رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که بهش رسیدم عصبی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا با کسی حرف نمی‌زنی خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از من هم فاصله نمی‌گیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب بابا توهم؛ اصلا بیا منو بزن تا خیالت راحت بشه، این چه طرز حرف زدن با یه دختر خوب و مظلوم و نانازه؟(می‌گم دلم از دستش خونه شما درکم می‌کنید؟) چیزی نگفتم و فقط سرم و بالا پایین کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و دوباره حرکت کرد، ایش چه خودش و می‌گیره، فکر کرده چون یه سروان عالی رتبه و پسر سرهنگ امین جهان هست خیلی آدم مهمیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب مثبت بود، خب مهم باشه اما پسر رئیس جمهور که نیست، منم دختر عموشم دیگه آه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان که زیر لب غرغر می‌کردم دنبالش می‌رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این وسط هر کی رادوین رو می‌دید بهش احترام نظامی می‌ذاشت، بعضی وقت‌ها هم رادوین این کار و می‌کرد، منم بلاتکلیف بهشون نگاه می‌کردم و وقتی نگاه متعجب اونا رو روی خودم حس می‌کردم یه لبخند گل و گشاد می‌زدم، چیه نکنه منم باید بهشون احترام می‌ذاشتم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولش کن بابا، بالاخره بعد شوصون قرن رسیدیم به یه دره خاکستری رنگ، رادوین بدون کوچیک‌ترین توجهی به من در و باز کرد و داخل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیا این بشره عجیب و الخلق این جمله‌ی معروف رو شنیده که خانوما مقدم تَرَن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص رفتم داخل که پشت میز نشست، آهان پس این‌جا اتاق شازده است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دور اتاق رو با چشام اسکن کردم، دیوارهای خاکستری و نقره‌ای، میز و صندلی‌های قهوه‌ای یه قفسه با پر از کتاب و پرونده‌‌های مختلف هم رنگ میز و با یه پنجره‌‌ی بزرگ که دقیقا رو به روی میز قرار داشت و اتاق رو حسابی روشن کرده بود؛ البته یه پرده‌ی حریر سفید هم داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در کل اتاق زشتی بود که برای رادوین مناسب بود(بی‌ادب)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون می‌دونستم آقا اهل تعارف نیست خودم رفتم و سریع روی صندلی چرمی نشستم، نگاهم به کفش‌هام که موقع پیاده شدن هول‌هولکی پوشیده بودم انداختم، اِ بند کفشم بازه که! ولش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حتما تا الان واست سوال شده که من چرا آوردمت اینجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه عجب بالاخره فهمید، شونه‌ای بالا انداختم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره والا خواستم ازت بپرسما اما حال نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش پرید بالا و سری از تاسف تکون داد، زیر لب جوری که به زور شنیدم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی من برای حل این پرونده‌ی سخت و خطرناک از این جوجه کمک بگیرم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوجه خودتی یخچال زنگ زده، سرش و بالا گرفت و جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین دختر عمو یه اتفاقی افتاده که خب…چه جوری بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر بهش نگاه کردم، پوفی کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا جلوتر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل خنگ‌‌ها بهش نگاه کردم که به صندلی جلوی میزش اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادمگیج بلند شدم و روی اون صندلی نشستم، نفس عمیقی کشید و اخم غلیظی روی پیشونیش جا خشک کرد، چرا همیشه اخم داشت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی این فکر بودم که با صدای سردی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین من ترجیح می‌دادم که سرهنگ (عمو) بهت بگه اما خب…به دلایلی تصمیم گرفته شد که من این موضوع رو بهت بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیخ سرجام نشستم، یعنی چه موضوعی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی و کمی عصبی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرفایی هم که می‌زنم باید بین خودمون بمونه، فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهنم رو با ترس قورت دادم و سرم رو به نشونه‌ی مثبت بالا پایین کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی توی چشمام نگاه کرد، انگار می‌خواست از نگفتنم مطمئن بشه، سری تکون داد و کشوی میزش رو باز کرد، یه پوشه‌ی زرد رنگ ازش بیرون آورد و روی میز گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش می‌کردم، یه چیزی از پوشه خارج کرد که با کمی دقت فهمیدم عکسِ، اون رو روی میز گذاشت و به سمتم هول داد، همزمان گفت: - این دختر رو می‌شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با تعجب یه نگاه به رادوین کردم و بعد به عکس خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس یه دختر خوشگل که انگار همسن و سال من بود، موهای مشکی و چشمای سیاهش خیلی تو چشم بود، یه جورایی خیلی آشنا می‌زد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب به عکس نگاه کن اسمش تینا حاجی پوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب اسمش رو زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تینا حاجی پور…تینا…تینا…تین‌تین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه با یادآوری چیزی پریدم بالا و جیغ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حاجی تین تین.(نیاز به توضیح هست یا خودتون فهمیدین کم داره؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق تو جام بالا و پایین می‌پریدم، یادم اومد اون تینا حاجی پور دختر سال هشتمی بود که لقبش تین تین یا حاجی تین تین بود چقدر هم که شوخی می‌کردیم باهم، اما…اما امسال دیگه ندیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای عصبی رادوین به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته آروم باش! صدات تا بیرون رفت، یادت اومد؟ شناختیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره شناختمش، هم مقطعی بودیم اما چون تعداد زیاد بود اون تو کلاس هشتم “ب” بود و من تو کلاس هشتم “الف” امسال هم ازش خبر ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش و پایین انداخت و آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام گرد شد و با خوشحالی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا؟ کجاست؟ شوهر کرده نمیاد مدرسه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریلکس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون مرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان خدا رحم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه دفعه با درک جمله‌اش خون تو رگام یخ بست، شوک زده به رادوین که جدی و کمی ناراحت بهم نگاه می‌کرد، نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوخی کرد باهام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا رادوین شوخی کردن بلده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور لب زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چط..چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کرد و به عکس نگاه کرد، با لحن سردی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیر ماه بود که به ما گزارش دادن جسد دختر نوجوانی رو توی جنگل پیدا کردن که به طرز فجیعی کشته شده، منو سرگرد آریا به سمت محل حادثه رفتیم، بعد از پیگیری‌هایی که انجام شد جسد شناسایی شد، اسم اون…تینا حاجی پور بود، علت مرگ هم ضربه به سرش بوده اما تو پزشک قانونی آزمایشات نشون داد که توی خون تینا حاجی پور مواد مخدر وجود داشته، اونم نه هر مواد مخدری، یه مواد تخریب کننده که خیلی خطرناک و نایاب هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مکثی کرد که بتونم تا این‌جای حرف‌هاش رو درک کنم، وای خدایا درست می‌شنوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تینا…اون…اون مرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مواد مصرف می‌کرده؟ چطور امکان داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون که همیشه سر حال بود، آخه مگه چند سالش بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مِن مِن گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ب..با…باورم نمی..شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی کشید و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می‌دونم این یه مورد کم سابقه و مشکوک بود، مخصوصا قتل اون، خانواده‌اش بعد از فهمیدن این موضوع یه چیزایی گفتن که توی این پرونده نوشته شده، اونا گفتن که دخترشون نزدیک یک ماهی بود که اخلاقش تغییر کرده بود، این اواخر هم زیاد بیرون می‌رفته و با تلفن حرف می‌زده، خواهر کوچیک‌ترش چند بار اسم یه شخص رو از زبون تینا شنیده بود “فرزانه” بعد هم یه روز بعد از این‌که با اون شخص یا همون فرزانه پشت تلفن دعواش شده رفته بیرون که کشته شده، شماره‌ فرزانه توی گوشیش افتاده بود اما کلا اون خط نابود شده، این باعث شد بفهمیم که توی قتل تینا فرزانه هم دست داشته، ما الان دنبال ردی از اون هستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی نفس گرفت و دوباره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واما موضوع اصلی اینه که…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه نداد و توی چشمام نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا یعنی موضوع اصلی مونده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینایی که شنیدم کم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمی‌شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار که دارم یه فیلم پلیسی آمریکایی می‌بینم، با یادآوری تینا آهی کشیدم، وای خدای من هنوز هم باورم نمیشه، بیچاره عارفه کلی با تینا جور بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین صداش رو صاف کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توی جیب مانتوی تینا و همین‌طور زیر متکای تختش، ما یه چیزی پیدا کردیم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم‌‌های هیجان زده بهش نگاه کردم، وای خدایا چی پیدا کرده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرفی که رادوین زد چشمام گرد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ما یه بسته آدامس پیدا کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم کرد…نگاهش کردم، جوری که انگار دارم به یه تیمارستانی نگاه می‌کنم(حالا خودش جاش اونجاست ها)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن نگاهم نیش‌خندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می‌دونم ما هم اول توجهی بهش نکردیم اما خانوادش لا به لای حرفاشون گفتن که تینا از این آدامس زیاد استفاده می‌کرده و برای تهیه‌اش خودش اقدام می‌کرده که هنوز نفهمیدیم چطوری، ما روی مواد اون آدامس یه آزمایشاتی انجام دادیم که فهمیدیم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاسف گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-متاسفانه یه نوع موادی که توی آدامس بود با اون مواد مخدری که توی خون تینا بود تطابق داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو با غم بستم، بیچاره تینا…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“راوی”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین نفسی تازه کرد و بهش خیره شد، باورش نمی‌شد که الان این دختر شیطون غمگین شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کس دیگه‌ای جای اون بود همین حال بهش دست می‌داد، اما اون به روحیه ضعیف سامیلا احتیاج نداشت، اون به کسی نیاز داشت که با همه‌ی توانش بهش کمک کنه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(سامیلا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدای من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا من بی‌معرفتم که بعد از تموم شدن مدرسه‌ها تا الان که دو ماه از مهر گذشته خبرش رو نگرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر عارفه از این‌که یادش رفته بود شماره‌اش رو بگیره حرص خورد، منو آیدا و عارفه بهترین دوستای هم هستیم اما عارفه با تینا هم دوست بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به رادوین نگاه کردم که با احتیاط گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوای بقیه حرفام رو بشنوی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سرم رو تکون دادم، به پشتی صندلیش تکیه داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین دختر عمو دلیلی که من ازت کمک می‌خوام اینه، توی کیف مدرسه‌ی تینا از این آدامس‌ها پیدا کردیم، همچنین با سگ‌های تعلیم دیده‌ای که داریم اون منطقه‌ی اطرافه مدرسه‌ی شما رو گشتیم و چندتا از اون کاغذهای خالی آدامس‌ها پیدا کردیم توی همشون از اون مواد بود، ما این احتمال رو می‌دیم که این آدامس که در واقع یه ماده‌ی مخدر داخلش داره بین بچه‌های اون مدرسه پخش می‌شه، تا دیر نشده و سرنوشت کَسِ دیگه‌ای مثل تینا حاجی ‌پور نشده، ما باید مسبب این جرم رو پیدا کنیم، هر کی یا هر کسایی که هستن هدف‌شون فقط نوجوان‌هاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس می‌کردم مردمک چشمم می‌لرزه، بدجوری ترسیده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آروم اما جدی‌ای گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ازت می‌خوام بین همه‌ی بچه‌های مدرسه‌تون بچرخی، زیر نظرشون بگیری اگه چیز مشکوکی دیدی به من بگی، نمونه‌ی اون آدامس رو بهت نشون می‌دم اگه پیدا کردی میاریش برای من، نه خودت می‌خوری نه اجازه می‌دی کسی بخوره، شاید کسی که اون آدامس رو توی مدرسه پخش می‌کنه داخل مدرسه‌ی شما هم باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی چشمام خیره شد و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی این کار به من کمک می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاضری اون خلافکارا رو پیدا کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای ننه یکی منو بگیره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی می‌شنوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش پام می‌شکست نمی‌اومدم این‌جا، وقتی مکث و حال زار منو دید، پوزخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه نکنه کم آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آی نفس کش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص نگاهش کردم و دست به سینه نشستم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منو کم آوردن؟ محاااله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم پوزخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی تا آخرش هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بالا گرفتم و با اعتماد به نفس گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه که هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمی کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین سامیلا این موضوع پیش خودمون می‌مونه، در مورد خانوادت هم بابا با عمو حرف می‌زنه تا اجازه بده این کارو کنی، منم چیز زیادی ازت درخواست نکردم اما اگه کار دست خودت بدی دیگه تقصیر من نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف آخرش نیش‌خندی زد، گیج بهش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار دست خودم بدم؟! یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده رو جمع کرد و توی کشو‌ی میزش گذاشت، همزمان که بلند می‌شد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب زود باش بلند شو تا برسونمت، کلی کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایش پسره‌ی بوزینه منت سر من می‌ذاره، یعنی واقعا چیزایی که گفت حقیقت داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب معلومه که حقیقت داره، وای خدا هنوز باورم نمی‌شه که تینا مرده، یعنی بین بچه‌ها مواد پخش می‌شه و کسی روحش خبر نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا رحم کنه، از روی صندلی بلند شدم رادوین بدون حرف به طرف در می‌رفت،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونی براش در آوردم خواستم قدمی بردارم که نمی‌دونم چی شد یهو تعادلم رو از دست دادم و به سمت زمین پرتاب شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا خدا الان کتلت می‌شم که، با وحشت چشمام رو بستم و به اولین چیزی که می‌تونستم بگیرم چنگ انداختم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*******

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“راوی”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلیش بلند شد و به سمت در حرکت کرد، حالا تا حدودی خیالش راحت شده بود و دیگه به دختر عموش بستگی داشت که چیکار کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست حرفی بزنه که حس کرد یه چیزی محکم شلوارش و گرفت و به سمت پایین کشید، شوک زده سریع عکس‌العمل نشون داد و اون چیز رو گرفت که متوجه شد دست سامیلاست چون براش غیر منتظره بود اونم تعادلش رو از دست داد و با هم روی زمین افتادن، اونم با چه وضعی بماند، صدای افتادنشون توی اتاق پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادوین با چشمای گرد شده در حالی که نفس نفس می‌زد به سقف خیره شده بود، هنوز باور نداشت که چه اتفاقی افتاد…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شدت روی زمین پرت شدم، اما چرا دردم نیومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا زمین نرم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا چرا حس می‌کردم زمین بالا پایین میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید یه چشمم رو باز کردم، اِ این‌که صورت رادوینِ یعنی…پس!…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن وضعیت‌مون با هول بلند شدم، وای خدا من روی رادوین افتاده بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیع خدا به دور، چرا دستم روی شلوار رادوین مچاله شده است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی اون چیزی که گرفتم شلوار رادوین بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از روش کنار رفتم نگاهم به کفشام افتاد که بندش کامل باز بود، حتما یکی از بندها زیر پام مونده بود که…پوف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا چرا رادوین بلند نمی‌شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی این‌قدر سنگین بودم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص بند کفشم رو بستم، الان چیکار کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگم ببخشید که به تنبون جنابالی چنگ زدم و افتادم روت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه این خیلی بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگم اصلا خوب شد افتادم روت وگرنه اگه می‌خوردم زمین کتلت می‌شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه دیگه اون‌وقت رادوین می‌گه چه دختر پرویی و از عصبانیت خودش می‌زنه کتلتم می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاج و واج مونده بودم چیکار کنم که حس کردم رادوین بلند شد، زیر چشمی به شلوارش نگاه کردم، خوبه کمربند داشت وگرنه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو به هم فشار دادم و سرم و انداختم پایین تا خندم رو نبینه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

“راوی”

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور خودش رو جمع و جور کرد و از روی زمین بلند شد، نفس عمیقی کشید و به سامیلا نگاه کرد که سرش پایین بود، یعنی خجالت کشیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کی جای اون بود خجالت می‌کشید، حتما داشت می‌خورد زمین که این‌طوری شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به شلوارش کرد، خوبه کمربند داشت وگرنه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو به چپ و راست تکون داد، حتی نمی‌خواست بهش فکر کنه، نیم‌نگاهی به سامیلا انداخت و زیر لب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلند شو بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این‌که سامیلا چیزی بگه به سمت در حرکت کرد…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(سامیلا)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور جلوی خودم رو گرفته بودم که خنده‌ام بلند نشه، فکر این‌که رادوین با این ابهت و غرور شلوارش پایین بیاد و مثل فیلم‌ها یه شرت گل گلیِ قرمز پاش باشه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا یعنی روزی می‌رسه که من این صحنه رو ببینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای رادوین از فکر خارج شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بلندشو بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این‌که حرفی بزنم به سمت در حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشیدم و از روی زمین بلند شدم که یه کم از موهام ریخت بیرون، توجهی بهش نکردم و تندی به سمت رادوین رفتم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در خونه نگه داشت خواستم پیاده بشم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر عمو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوفت! من اسم دارم اونم سامیلاست، با حرص بهش نگاه کردم که جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین چند بار گفتم بازم می‌گم که…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پریدم وسط حرفش و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌دونم می‌دونم نمی‌خواد تکرار کنی، به کسی حرفی نمی‌زنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون داد و لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبه حالا برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره‌ی گودزیلا انگار داره به کوزت دستور می‌ده، البته دست خودش نیست‌ها، از بس تو اداره‌ی پلیس بوده و به سربازای بخت برگشته دستور داده عادت کرده، اما به من می‌گن سامیلا جهان؛ یه روز خوب میاد که من به این آقا پلیسه دستور بدم تا انجام بده می‌گی نه ببین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌حرف از ماشین پیاده شدم و در و بستم، بدون توجه به من سریع گاز داد و رفت، زبونی براش در آوردم و برگشتم و زنگ در و زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند ثانیه بعد صدای بچگونه‌ای گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم آبجی بزرگت باز کن بچه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای سامیار رو شنیدم که گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامانی بیا که آتیش پاره‌ات رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد صدای تیک در اومد که باز شد، خنده‌ام گرفت حتی این نیم وجبی هم به من می‌گه آتیش پاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در و باز کردم و وارد حیاط دلبازمون شدم، یه حیاط تقریبا بزرگ که دو طرفش باغچه داشت و توی باغچه‌ها پر از گل‌های نرگس خوشبو بود که من عاشق‌شون بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت خونه هم یه حیاط کوچیک‌تر داشتیم که یه درخت گردو بزرگ داشت که زیرش یه تاپ بسته بودیم که پاتوق من بود، البته تا قبل از این‌که یه شیطونکِ چرب زبون به اسم سامیار جهان اون رو صاحب بشه، بعله داداش نُه ساله‌ی بنده! که دلم از دستش خونه(ببین کی داره این حرفو می‌زنه خدا) در خونه رو باز کردم و وارد شدم، هم‌زمان که کفشم رو در می‌آوردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام اهل خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بابا اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دخترم، لباسات رو عوض کن بیا کارت دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر جام خشک شدم، خب پدر من بذار از راه برسم لباس عوض کنم یه لقمه غذا بخورم بعد حرفت رو بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما راجع به اون مسئله‌ی مواد و آدامس هست، معلومه بابا عجله داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمی گفتم و تندی به سمت پله‌ها حرکت کردم و رفتم تو اتاقم، لباس‌های مدرسه‌ام رو با یه تیشرت صورتی و شلوار سفید عوض کردم و بدون این‌که به موهام دستی بزنم به سمت طبقه‌ی پایین رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی آخرین پله‌ها بودم که دیدم سامیار با لبخند سامیلا کُشی بهم خیره شده خندیدم و دست تو جیب شلوارم کردم، شکلات کاکائویی که می‌دونستم عاشقشِ رو بیرون آوردم و به سمتش پرت کردم که مثل کرکس تو هوا قاپید و همزمان که به سمت آشپزخونه می‌دوید داد زد: -ممنون سامی جونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هزار دفعه گفتم منو سامی صدا نزن، خوبه مخفف اسم خودش هم هست‌ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه صداش نیومد، وارد هال شدم که دیدم بابا روی مبل نشسته و داره با لبخند و کمی کلافگی نگاهم می‌کنه، مامان هم کنارش نشسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر کنم میز مذاکرات راه انداختن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پر استرسی زدم و زیر لب سلامی گفتم و کنار مامان نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با لبخند جوابم رو داد، بابا عمیق نگاهم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم تا ناهار آماده می‌شه یه چایی واسه من بیار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چشمی گفت و بلند شد و به سمت آشپزخونه حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر به بابا نگاه کردم که با آهی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امین(عمو) امروز اومد شرکت و همه چیز و بهم گفت، رادوین باهات حرف زد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم سرمو به نشونه‌ی مثبت تکون دادم، بابا محکم نفسش رو بیرون داد و با محبت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین دخترم، تو تاج سر منی و اصلا هم دوست ندارم که آسیبی بهت برسه، اما با ماجرایی که امین برای من تعریف کرد دیدم حق با اونه، تو توی اون مدرسه درس می‌خونی و معلوم نیست اون خدا نشناس‌ها چند تا مدرسه‌ی دیگه رو هم هدف گرفتن، این بود که متوجه شدم تو یه جورایی تنها امیدِ حل این پرونده هستی، ازت می‌خوام مراقب خودت باشی و تموم تلاشت رو برای کمک به پلیس و دوستات و حتی کشورت انجام بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غرور و شرم به بابا نگاه کردم و آروم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قول می‌دم بابایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند پدرانه‌ای زد و آغوش گرمش رو برام باز کرد، با ذوق پر کشیدم تو آغوشش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

( - به نظرتون سامیلا جو نگرفته؟ آخه زیادی داره کتابی می‌حرفه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیلا-تو چرا هی مثل زیر انداز خودت رو وسط می‌ندازی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویسنده-وعزیزم اون خاک‌انداز بود نه زیر انداز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیلا-حالا هرچی تو رمانت رو بنویس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویسنده-باشه بابا بیا بزن.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خنده‌ بابا به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم مامانت رفت چایی بسازه تا بیاره، بیا ما هم بریم آشپز‌خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌ای کردم و همراه بابا بلند شدیم و به سمت آشپزخونه حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(فردای همون روز)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه‌ای کشیدم و وارد مدرسه شدم، چشم چرخوندم تا بین این همه اِسمورف(چون همه‌ی بچه‌های مدرسه مقنعه آبی آسمانی دارن و تقریبا از دور شکل هم هستن بهشون میگه اسمورف |:) آیدا و عاری رو پیدا کنم(نویسنده-هوی سامیلا عاری مخفف اسم منه‌ها درست صدا کن بگو عارفه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیلا-خب باشه توهم این‌قدر نَپَر وسط داستان مزه‌اش می‌ره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نویسنده-آهان باشه باشه بای.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی چشم چرخوندم اون دوتا پت و مت رو پیدا نکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا اینا کجان پس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به بهار افتاد و رفتم سمتش، داشت با رسولی حرف می‌زد، رو بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بهار، آیدا و عارفه رو ندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار کمی مکث کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام…آره رفتن تو کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و تشکری کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تندی به سمت کلاس حرکت کردم، اینا هیچ‌وقت قبل از خوردن زنگ که تو کلاس نمی‌رفتن، یعنی چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کلاسی که کسی جز عارفه و آیدا داخلش نبود، شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.