نیو پسری است که با خوردن معجونی به جاودانگی رسیده . او هر سه سال یکبار رشد می کندو برای اینکه رازش فاش نشود از همه دوری می کند ، تا اینکه با پسری به اسم تیس آشنا میشود و این سر آغاز دردسر ها و زندگی جدید نیو است...

ژانر : تخیلی، فانتزی، ماجراجویی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۳۹ دقیقه

مطالعه آنلاین جاودانه
نویسنده : Hanieh_M

ژانـر : #فانتزی #تخیلی #ماجراجویی

خلاصه :

نیو پسری است که با خوردن معجونی به جاودانگی رسیده . او هر سه سال یکبار رشد می کندو برای اینکه رازش فاش نشود از همه دوری می کند ، تا اینکه با پسری به اسم تیس آشنا میشود و این سر آغاز دردسر ها و زندگی جدید نیو است...

باران شدیدی می بارید. صدای رعد برق بچه ای را که در تب می سوخت را می ترساند. اوتنها یک سال داشت. تبش از عصر شروع شده بود و پایین نمی آمد. کودک آنقدر گریه کردکه صورت سفیدش قرمز شد. چند ساعت دیگر هم سپری شد ولی تب او هنوز پایین نیامده بود.

_ بابک بازم آب بیار. چرا تبش پایین نمیاد!باید بریم دکتر

_ولی الان ساعت دو شبه هوا هم خیلی خرابه. کجا ببریمش ؟!

_ ولی بچم داره تلف می شه.

آنها منتظر شدند تا صبح شود. شب به سختی به پایان رسید. خورشید درآمده بود. بچه خواب بود انگار مقداری تبش پایین آمده بود.

مادرش اورا در بغل خودگرفته بود . پدرش روی یکی از صندلی های درمانگاه نشسته بود. مدتی طول می کشد تا دکتر بیاید ، مادر بی درنگ وارد اتاق دکتر می شود. دکتر مقدار تب و تنفس کودک را برسی می کند.

_ لطفا برید و یک سری آزمایشات را انجام بدید. هر چه زود تر جواب را بگیرید و بیارید بهتره

مادر_ چیزی شده؟

دکتر_ فعلا نمی تونم دقیق بگویم بعد آزمایشات همه چیز معلوم می شود

دوروز طول می کشد تا جواب آزمایشات برسد. مادر پدر کودک به محض گرفتن جواب دکتر می روند.

دکتر_عجیبه ! توهمچین سن کمی دچار این مشکل بشود!

مادر_چه شده!

پدر_دکتر بگید دیگه نصف عمرمون کردین!

دکتر_پسر شما دچار یک بیماری نادر است! شما کجا اقامت دارین؟

مادر تا جمله دکتر تمام می شود بدون اختیار دست پایش شل می شود ترس شاید هم نگرانی تمام وجودش را می گیرد.

پدر_در روستای نزدیک به شهر ، خیلی دور نیست. تقریبا سی دقیقه راه هست.

_ درسته ممکنه بیماری پسر شما از اطراف محل زندگیتان باشه. بچه ها در این سن خیلی ضعیف هستند

_خب یک کاری بکنید!

_ من نمی تونم کاری کنم هیچ دارویی برای این بیماری وجود ندارد، فقط می توانم با یک سری دارو کمی از پیشروی بیماری را بگیرم

دکتر کلاماتی را به زبان آورده بودکه پدر و مادر بچه حتی انتظارشرا هم نداشتند. چطور امکان دارد!

اشک های مادر سرازیر می شود این پسر را خداوند بعد از دوازده سال به آنها هدیه کرده بود و حالا قرار بود اینطوری کودک عزیزشان را از دست بدهند. چه کاری از دستشان ساخته بود!

تمام همسایه ها از بیماری پسر با خبر شده بودند بعضی ها احساس همدردی می کردند و بعضی ها فقط می توانستند تاسف بخورند.

کودک دیگر تب نداشت آرام خوابیده بود ، لبخندی شیرین بر لب داشت.

کسی در می زند،پدر کودک در را باز می کند مردی تقریبا میان سال که لباسی پاره که به تن داشت ، کلاهی قهوه ای بر سر گذاشته بود ویک کوله کوچک کهنه را روی دوش خود داشت پشت در ایستاده بود.

_ سلام من مسافری هستم که از راه دوری آمدم میشه کمی اینجا استراحت کنم؟!

مرد غریبه وارد خانه می شود .روی یک صندلی می نشیند. درهمین لحظه کودک می خندد و توجه مرد غریبه را به خود جلب می کند.

_ چه پسر زیبایی دارید! اسمش چیست؟

پدر_ نیو ( niv) هرچند او بیمار است. خدا می داند تا کی زنده می ماند.

غریبه بار دیگر به پسر نگاه می کند ، غریبه با با نیو بازی بازی می کند. مدتی می گذرد مرد غریبه بلند میشود تا برود.

_ ممنون که گذاشتید استراحت کنم . من کسی را در کوه می شناسم که میتواند کمکتان کند . او پیر است اما دانش زیادی دارد.

مرد غریبه از روستا دور می شود. پدر و مادر کودک به یک دیگر نگاه می کنند. دکتر ها کاری نمی توانند بکنند، تنها راهی که داشتند رفتن به پیش آن پیرمرد بود. انگار نور امیدی در دلشان روشن شده بود! مادر بدون معطلی کودک را بغل می کند. پدر مقداری آب و غذا برمی دارد. سپس هر دو به طرف کوه راه می افتند.

پدر مادر کودک راه زیادی را طی می کنند. متاسفانه هیچ آدرسی از آن پیرمرد نداشتند فقط می دانستند او درجایی از کوه زندگی می کند تقریبا به وسط کوه رسیده اند درختان بالا سرشان با نسیم ملایم باد آهنگ می نواخت. مادر می ایست . نفس نفس می زند.

_بابک یکم استراحت کنیم. خسته شدم

_ولی وقت نداریم اگر به شب بر بخوریم چی؟

_ درسته باید حرکت کنیم

آنها دوباره راه می افتند کودک آرام خوابیده بود. دیگر هوا داشت تاریک می شد. باید بر می گشتن. پدر بچه آهی می کشد.

_ فردا صبح زود دوباره می آییم

_ نه! ما خیلی راه آمده ایم بیا ادامه بدیم! حتی اگرهم شب بشه من باز هم به راهم ادامه می دهم به خاطر بچه عزیزمان!

_ ولی اینجا...

درهمین هنگام صدایی بم و مردونه می گوید

_ فک نمی کردم تا اینجا بیایید من خیلی وقت است که شمارا زیر نظر دارم بیشتر افرادی که به اینجا آمده اند نامید شده و برگشته اند ولی شما ها ادامه دادید خب خواستتون را بگید!

پیرمردی با موهای بلند سفید قدی کوتاه تقریبا کوتوله؛ لباس سفید و پاره پاره شده ای برتن داشت، عصایی که در دستش یک تکه چوب خشک شده بود.

پدر_ شما کی هستید؟

_ همان شخصی که به دنبالش بودید

مادر_درسته شما همان پیر مرد هستید!

مادر، بچه را جلو می آورد تا پیرمرد او را ببیند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ما مریض است! هیچ کس واسه اون نمی تواند کاری کند خواهش می کنم نجاتش بدید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اگر کسی نتوانسته من هم نمی توانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر_ ولی به ما گفتند شما فردی با دانش زیاد هستید! چطور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله هستم! ولی کاری ازمن ساخته نیست بروید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر بار دیگر باشنیدن حرف های پیرمرد ناامید می شود یعنی کودک باید بمیرد؟ این سرنوشتش هست؟! پدر و مادر کودک سرشان را پایین می گیرند و به طرف خانه خود حرکت می کنند. پیر مرد نگاهی به آن ها می اندازد شاید بهتر باشد کمک د! پیرمرد تا به حال انقدر از کمکم نکردن به کسی پشیمان نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صبر کنید یک راهی هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو برمی گردند و با خوشحالی به پیرمرد نگاه می کنند ینی بالاخره پسرشان خوب می شود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد آنهارا به کلبه خود می برد. کلبه او وسط جنگل قرار داشت دور تا دور کلبه را درخت های تنومند با شاخه و برگ فروان فراگرفته بود. داخل کلبه چیز خاصی نداشت. یک میز با چهار صندلی دورش ، قفسه ای پر از کتاب ، یک میز کار که کلی کاغد رویش بود. او چراغی نفتی روشن می کند با روشن شدن چراغ چهره او نمایان می شود. پیرمرد حدود هشتاد ساله داشت صورت او کثیف و چروکیده شده بود. او شیشه کوچکی در می آورد وآن را جلوی پدر مادر بچه روی میز قرار می دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این کمکش می کند. هم دربرابر این بیماری و هم دربرابر هر بیماری دیگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر_چه نوع دارویی است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معجون جاودانگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر و مادر_چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد آه می کشید شیشه را روی میز می گذارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه مسئله ای وجود دارد. اگر چه این معجون اورا جاودانه می کند ولی باعث می شود دیر بزرگ شود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر_منظورتون چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این معجون روند بزرگ شدن پسر شما را کند می کند. بچه شما الان یکسال دارد و سال دیگر باید دوسال داشته باشد ولی بعد خوردن این معجون او هر سه سال ها یکبار رشد می کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنها چه کار باید می کردند مادر به هیچی به غیر از زنده ماندن فرزندش فکر نمی کرد. اگر قبول می کردند زندگی واسه بچه شان سخت می شد! ولی مهم نبود او باید زنده می ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر_ فقط می خواهیم زنده بماند هیچ چیز دیگری مهم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد به آن دو نگاه می کند ، نفس عمیقی می کشد بسیار خب!پیرمردکودک را بغل می کند ، در شیشه را باز می کند، سر شیشه را جلو دهان کودک می گیرد و نصف شیشه را در دهان کودک خالی می کند ،کودک کمی سرفه می کند چهره اش در هم می رود چند دقیقه ای ناله می کند و بعد آرام می شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمرد_ حالا او دیگر جاودانه است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسم من نیو است. وقتی یک سال داشتم بیماری نادری گرفتم ولی به لطف یک پیرمرد دانا خوب شدم و توانستم به زندگیم ادامه دهم. چهار سال بعد از خوب شدن بیماری من پدرم فوت کرد. مادرم مرا بزرگ کرد. وقتی از مادرم می پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان چرا من انقد دیر بزرگ می شوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم سریع سراغ یک بحث دیگر می رفت. بالاخره دوازده ساله شدم. وقتی به سن دوازده سالگی رسیدم با مادرم خانه را ترک کردیم از آن موقع به بعد ما هر سال به یک شهر جدید دیگر می رفتیم. ولی آخه چرا؟ چرا ما باید انقدر در سفر باشیم؟ سه سال گذشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان امسالم قراره بریم یه شهر دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببخش پسرم ولی مجبوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه چرا؟مگه جایمون بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وقتی موقعش بشود توضیح می دهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کاش کمی مادر مرا در جریان کارهایش می گذاشت. او هر روز ضعیف تر می شد. حس گناه داشتم در نبود پدرم من باید به مادر کمک کنم ولی او مرا پس می زند درهمین هنگام صدای افتادن چیزی می آید سریع به آشپز خانه می روم مادر روی زمین افتاده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان! مامان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی بیمارستان می نشینم دکتر از اتاق بیرون می آید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شما تنها اقوامشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باید بگم که مادرتون خیلی ضعیف و پیر شده اند. ایشون خیلی از خودشون کار کشیده اند و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وچی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_متاسفانه ایشون سرطان دارند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگر زودتر متوجه شده بودید میشد کاریش کرد ولی الان دیگه خیلی دیره شایدحداقل تا دوماه دیگر زنده باشد متاسفم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا من نفهمیده بودم چرا چیزی به من نگفته بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز به مادر سر می زدم هر بار جلوی اشک هایم را می گرفتم و به محض خارج شدن از اتاق گریه می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز یک ماه هم نشده بود که یهو از بیمارستان تماس گرفتند خودم را سریعا خودم به بیمارستان می رسانم. وقتی روبه رو اتاق می ایستم ترس برم می دارد. می ترسم در را باز کنم و بدن بی جان مادرم رو روی تخت بیمارستان ببینم. نفس عمیقی می کشم در را آرام باز می کنم. مادر چشمانش را بسته بود. چند بار نفس های عمیق می کشم بالا سرش می روم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیو پسرم خداروشکر اینجایی...باید چیزی بهت بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالت خوبه؟ نمی خواد چیزی بگی فقط خوب شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر دستش را دراز می کند تا دستم را بگیرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوب گوش کن وقتی که بیمار بودی برای نجات زندگیت معجون جاودانگی خوردی واسه همینم خوب شدی ولی اشکالی که داشت این بود که هر سه سال یک بار رشد می کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شوکه می شوم واسه همین بود که انقدر کند تر رشد می کردم! ولی الان این چیزی نبود که مهم بود. همه چیز را کنار می گذارم وفقط به مادر توجه می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخش مارو نمی خواستیم تو از پیش ما بری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر داشت گریه می کرد سریع خودم را جمع و جور می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان عزیزم لازم نیست احساس گناه داشته باشی در هر حال من زندم و پیش شمام همین خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_درسته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی می گذرد و مادر همه چیز را واسم تعریف می کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه سکوت می شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوستت دارم نیو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منم همینطور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر چشمانش را بسته بود لبخندی آرام بر لب داشت او دیگر مرا ترک کرده برای همیشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم فک می کنم چطور شد که من نیو پسر معمولی به اینجا رسیدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدان کوچکم را بر می دارم و خانه را ترک می کنم من دیر رشد می کنم اگر مدت طولانی یک جا بمانم دیگران به من شک خواهند کرد کسی نباید بداند من جاودانه هستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز ها ، ماه ها و سال ها گذشتند تا من هفده ساله شدم. خنده داره اگر مثل ادم معمولی بودم الان پنجاه و یک سال داشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالبه میتوانم جوان بمانم و بیشتر عمر کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید یک شانس برایم باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد شهر جدید می شوم یک اتاق کوچک اجاره می کنم برای یک نفر کافی است فردا باید به دنبال یک مدرسه باشم. از اون جایی که قیافم مثل بچه ها بود مجبور بودم یک پایه را دوبار بخوانم یا یک سال را فقط کار کنم تا بتوانم خرجمو رادر بیاورم. مدرسه رفتنم که دردسره ، هر سال شناسنامه جعلی درست می کنم تا سال تولدم با سنم همخونی داشته باشه. این جعل کردن شناسنامه هم حسابی جیبمو خالی می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کاش می شد یکم هم تو شهر ها بگردم. ولی ترجیحا از این کار اجتناب می کردم. اگر مدام برم بیرون و همسایه ها ببیننم بد بخت می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب یادمه آخرین باری که یک مادر بزرگ رو تو همسایگیم دیدم چطور چسبیده بود بهم ول کنم نبود! خداروشکر زود تر از اونجا رفتم تونستم نفس راحت بکشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشک کوچک مسافرتیمو رو زمین خونه پهن می کنم. خودمو میندازم رو تشک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای چه قد خوبه! فردا کلی کار دارم! آه یک سال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه هم باید پشت سر گذاشته بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید همینجا باشه ((دبیرستان امید))وارد مدرسه می شوم. تقریبا داریم به مهر ماه نزدیک می شویم. فک می کردم خیلی مدرسه باید شلوغ باشه ولی برعکس حتی یک پشه هم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف خانم میان سالی در اتاق روبه روییم پشت یک میز نشسته بود می روم درمی زنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید واسه ثبت نام اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مدارکتون رو بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدارکم را برسی می کند. هی برگه ها ور اونور و اونور می کرد وقتیم که به اخریش می رسید از اول دوباره همه رو نگاه می کرد. داشت اعصابمو خورد می کرد. به چهره خانم نگاه می کنم عینک گرد زده بود و با جدیت تمام کار می کرد. ساکت می مانم و منتظر می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لطفا یک کپی دیگر از این برگه بگیرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟ آ...کپی ،تو مدرسه کپی نمی کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه نمیشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگه را برمی دارم از مدرسه خارج می شوم حالا مثلا چی میشه خودشون کپی کنن؟! باید یک کافی نت این اطراف باشه . اطراف را نگاه می کنم. آآ اونجاست. اون طرف خیابون بود. باید از پل رد شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز گرمی بود مثل هر روز دیگه. ماشین ها بدون معطلی پشت هم حرکت می کردند. روی پل می رسم از روی پل به پایین نگاه می کنم. اگر بیفتم چه می شه؟! لبخند می زنم. مغزم متلاشی می شه! ینی در هر موقعیتی درهر وضعی بازم جاودانه خواهم بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نرده ها نزدیک تر می شوم رو نرده ها خم می شوم اوه خیلی بلنده! امتحان کنم؟ اگرم بمیرم مهم نیست. ینی افتادن از این ارتفاع چه حسی داره بیشتر خم می شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هی! داری چی کار می کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو نرده بلند می شوم مردی تقریباپنحاه ساله بود موهایش سفید شده بود. خنده ام از بین می رود و فقط به آن مرد نگاه می کنم. از کجا پیداش شد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بیا کنار از اونجا ، فاصله بگیر! یه وقت نپریا خوب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک تر می شود بازویم را می گیرد نفس عمیقی می کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جوون چرا میخواستی خود کشی کنی! ها؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی می گذرد و من هنوز یک کلمه هم چیزی نگفتم.کی خواست بپره حالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا می خواستی بپری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مرده جدی جدی فک می کنه میخواستم خودمو پرت کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمی خواستم بپرم آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس ...پس چرا دولا شده بودی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه گفت فقط بهش فک کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد کمی مرا برانداز کرد. با تعجب داشت نگاه می کرد. می دونم به چی فکر می کنه ((این پسره دیوانس؟ در هر حال فکر کردن به همچین چیزیم اشتباهه!بایدنصیحتش کنم))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا میخواد حرف بزنه سریع می گم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کار دارم با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رو پل رد می شوم. آخیش از دست نصیحت هاش خلاص شدم قطعا می خواست نصیحتم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر اون مرده یهو ظاهر نمی شد الان پریده بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد کافی نت می شم برگه را به مردی که پشت کامپیوتر نشسته بود می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ببخشید یه کپی از این برگه می خواستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو دقیقه می گذرد تا کارم در کافی نت به پایان می رسد. ینی بازم از پل رد شوم؟ اگر یه ماشین با سرعت بالا بهم بزند بهتر از پریدن از پل است. دلم نمیخواد دوباره یکی بیاد و فک کنه من روانیم به طرف خیابان می روم چشمم به پسری می خوره تقریبا هفده ساله بود، درست وسط خیابان ایستاده بود. درهمین لحظه یک ماشین با سرعت بالا به طرفش می آید. سریع به پسر اخطار می دهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی! هی! برو کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی سرش هم بر نمی گرداند اصلا می شنود؟ اگر ماشین بهش بزندحتما می میرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی!چی کار کنم؟به طرف پسر می دوم ماشین تقریبا نزدیک شده بود. پسر را هول می دهم تا ازجلو ماشین کنار برود. همین لحظه نور ماشین به چشمم می خوردم قبل از اینکه بتونم حرکتی کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر سرعت ماشین زیاد بودکه نتونستم درست بفهمم چطوری با ماشین برخوردکردم! سرم محکم به زمین خورده بود بدنم فلج شده بود همه اعضای بدنم درد می کردزیر سرم خون در جریان بود صدا ها را نامفهوم می شنیدم چشمانم تار می دید به سختی نفس می کشیدم. تنها کاری که تنوستم بکنم تکون نخوردن بود. بالاخره تونستم تجربش کنم. ینی زنده می مونم؟ کار درستی بود؟ راه دیگه ای نداشتم. عده ای دور جمع می شن. سر صدا زیاد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم می بندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم را در اتاقی کوچک می بینم روی زمین سرد اتاق نشسته بودم. دری روبه رویم بود. اتاق خیلی تاریک بود تنها نور زیر در توجهم را به جلب می کرد . منتظر بودم تا در باز شود. مدت زیادی می گذرد ولی کسی در را باز نمی کند دلم می خواست بلند شوم و دستگیره را بچرخانم و در را بازکنم ولی اینکار را نمی کنم. ساکت و آرام می نشینم صبر می کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی لای چشمانم را باز می کنم تو بیمارستان بودم؟ چشمانم را کاملا باز می کنم. پارچه سفیدی رویم کشیده شده بود. داشتم حرکت می کردم. کسی که تخت را هدایت می کرد می ایستد صدای تقی می آید. نکنه مردم؟ دوباره صدای تق می آید. دوباره حرکت می کنم. ینی کجام؟ چند دقیقه می گذرد و دوباره صدای تق را می شنوم. نکنه جدی جدی مردم و رفتم جهنم؟ دیگه نمی تونم صبر کنم ببینم چه خبر یهو از جایم بلند می شوم لحافی که رو سرم بود را کنار می زنم. چیزی را که می بینم باور نمی کنم!...سرد خانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردی که لباس آبیی پوشیده بود به طرفم می آید داشت زیر لب آهنگ می خوند. تا به من نگاه می کند می ایستد کمی نگاه می کند منم با تعجب نگاهش می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینجا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای من فریاد می کشد. با تمام سرعت می دود و از سرد خانه خارج می شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این مرده چرا اینطوری می کرد؟ مشکلش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای می گذرد نمی توانم از جایم بلند شوم. سرم به شدت گیج می رفت. دوباره صدای تق ، یک دکتر با چند پرستار به طرفم آمدند و با ناباوری مرا نگاه می کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببریدش تو بخش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سرد خانه بیرون می آیم. دکترا مرا به بخش می برند. بعد از این که پرستار به من مسکن می زند احساس سر زندگی می کنم انگار نه انگار که تصادف کردم! البته طولی نکشید که دوباره دردام شروع شدند. خیلی به پرستار هاگفتم یه آرام بخشی چیزی بزنند ولی گوش نمی داد! نباید اینجا بمونم ، نباید واسم پرونده تشکیل بدن. اگر هم همینطوری پاشم برم بهم مشکوک می شن. دردسر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر به طرفم می آید لبخندی می زند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میگم ... چطور... چطوری از مرگ برگشتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودم حکم مرگتو صادر کردم چطوری زنده شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آها.... بهش میگن .... میگن معجزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_معجزه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها...استراحت کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس که اینطور! جواب سوالمو گرفتم! در هر وضعیتی من جاودانه هستم! کسی در میزند از فکر بیرون می آم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوابی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام وارد اتاق می شود. همان پسر دیوانه که وسط خیابان بود! چی کار داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وای خدا جدا زنده ایی؟! چطوری؟ دکترا گفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاری نداری برو بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا نجاتم دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی نمی گم این پسر واقعا دیوانس یعنی نمی فهمد واسه نجات جونش الان اینجام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی چرا وسط خیابون بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب ...چیزه...چیز...یه...فکر احمقانه بود... همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آها...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آ آ الان دیگه پشیمونم فک نمی کردم انقدر وحشتناک باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا دارم باهاش حرف می زنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من تیس هستم. فک کنم هم سن باشیم. امسال می رم دبیرستان امید...توچی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی ممکنه هم کلاسی بشیم؟ نه نه اگر بخواد باهام دوست بشه چی؟ نه نباید کسی مرا بشناسد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشحال می شم باهم دوست بشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ها؟! دردسر دوباره! چرا ، چرا من انقدر بد بختم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالت خوبه برم پرستارو خبر کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها ... نه خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم نمی تونم پول بیمارستان رو بدم. اگه ازم بخوان فرم پر کنم و اسممو بنویسم خیلی چیزای دیگه واقعا بد بخت می شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیس میشه پول بیمارستان رو بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معلومه تو جونمو نجات دادی هر چی بخوای واست انجام می دم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای کاش زود تر بره! نمیخوام بیشتر باهاش حرف بزنم! یهو پرستار مثل فرشته نجات اعلام می کند که وقت ملاقات تمام است

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس های بیمارستان را در می آورم و لباس های خودم را می پوشم. وسایلم را برمی دارمش. باید از بیمارستان بروم هرچی بیشتر بمانم دکتر ها بیشتر درباره من کنجکاو می شن. آرام بدون سر و صدااز اتاقم بیرون می آم خدا کنه کسی نفهمه. فقط اگررالان یه کلاه داشتم راحت بودم. یواشکی از پله های بیمارستان پایین می روم خداروشکر بیمارستان خلوت بود. از بیمارستان خارج می شوم هرچند یه جورایی انگار فرار کرده ام ولی این بهترین فکری بود که به ذهنم می رسید. به طرف خانه حرکت می کنم. ینی باید از این شهر زود تر بروم؟ اگر بریزن رو سرم و بفهمن جاودانه ام ممکن است روم آزمایش کنن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محله ای که من توش اقامت داشتم تقریبا خلوت و آرام بود. شب ها خیلی آسمان زیبا بود پر از ستاره! از تو پنجره خونم همیشه می تونم ماه را ببینم . دیگه از زندگی یک نواختم خسته شدم هر روز استرس دارم که نکنه کسی رازمو بفهمه! خسته کنندس. ای کاش می شد همه اینها یک خواب باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح می شود. مدارس باز شده اند. من که بالاخره نمی تونم زیاد با جامعه باشم پس چرا درس می خونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد مدرسه می شوم. شلوغ و پر از آدم! یک گوشه که دور از دید باشه می ایستم. مثل هر صبح دیگر صف می بندند و بعد از برنامه های صبحگاهی می فرستنمان به کلاس. کلاس خودم را پیدا می کنم( 6/ب )آخرین ردیف سمت راست کنار پنجره می شینم. امید وارم کسی پیشم ننشینه! بچه ها یکی یوی وارد کلاس می شوند. کلاس تقریبا پر شده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداروشکر! فک نکنم دیگه کسی بیاد این طرف...یهو یکی می زنه پشتم برمی گردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چطوری پسر؟! چه زود مرخص شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه! نه! همونطور که فک می کردم! بدبخت شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از بچه ها مخاطب به تیس میگه: تیس! بیا اینجا پیش ما بشین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس واسشون دست تکان می ده. روبه من می کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کنار تو خالیه فک نکنم کسیم بیاد اینجا بشینه!میخوای اینجا بشینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند می زنم ، هرگز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ آ آ...نه...خوبه نمی خواد برو پیش دوستات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اه تعارف نکن بابا! می دونم که میخوای کنارت بشینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیچ وجه! چرا چنین فکری می کنه! چه کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس کیفشم را از آن طرف کلاس می اورد و می شیته کنار من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب نگفتی بهم اسمت چیه؟! باید می گفتی تو یه مدرسه هستیم!نکنه...نکنه....خجالتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند می خندد! چند دقیقه ای طول می کشد تا خنده اش تمام شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای پسر فکرشو هم نمی کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواد یقشو بگیرم و بزنمش!کی گفته من خجالتیم که الان داره بلند بلند جار می زنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چقد خندیدم! حالا خجالت نکش و بگو اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم می کنم و به صورت تیس خیره می شوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هی! خوبی؟! یه جور...یه جوری...شدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمم نیوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نیو!؟ چه اسم باحالی داری! منم که میدونی تیس هستم! بیا باهم دوست بشیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از چیزی که می ترسیدم! دوست! یعنی بدبختی من! دوست؟ دوست؟ دوست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلم وارد کلاس می شود زنگ ها می گذرند تا به زنگ خانه می رسد. فقط می خوام فرار کنم! تمام طول مدرسه تیس کنارم بود منو با خودش همه جا می کشوند حتی بد تر از همه به دوستاش معرفیم می کرد! باید همین فردا از این شهر بروم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف خانه راه می اوفتم یهو تیس می پرد جلوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ میری خونه؟! بیا باهم بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار هم دیگر حرکت می کنیم من یک کلمه هم حرف نمی زنم. عجب کنه ایه این پسر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ می دونی نیو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس ساکت می شود کسی داد می زند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اوناهاش بگیرینش! اونجاس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ای وای پیدام کردن!بدو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس مچ دستم را می گیرد و شروع به دویدن می کند از پشت سرمان می شنیدم که می گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

((وایسا! وایسا! بگیرینش! اون پسرو بگیرید!))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کو چه ای به کوچه دیگر در حال فرار بودیم. دیگر نمی توانستم بدوم تا اینکه تیس تو یک کوچه دیگه می رود. اونا مارو گم می کنند و اشتباهی از یک طرف دیگر می روند همین که متوقف می شویم من رو زانو هایم می افتم نفس نفس می زنم به سختی می توانم نفس بکشم رو به رویم تیس دراز کشیده بود و سرفه می کرد. وقتی حالم بهتر شد از تیس پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا داشتیم فرار می کردیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چون اونا دنبالم بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا دنبالت بودن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون... چقد سوال می کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار تیس دراز می کشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر نمی خوای بگی اشکالی نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس به من نگاه می کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به اونا بدهکارم خیلیم زیاد بدهکارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من چهارتا خواهرو برادر دارم پدرم پنج سال پیش فوت کرد. مامانم هم داره سخت تو مغازه لباس فروشی کار می کنه. ولی پولی که مادرم در میاره واسه همه مون کافی نبود واسه همین من از دوستای بابام پول قرض کردم فک می کردم بتونم پولشونو پس بدم ولی خب نتونستم! راستشو بخوای واسه همین وسط خیابون ایستادم. البته حالا پشیمونم. وقتی تو نجاتم دادی تازه به خودم اومدم! باید بیشتر کار کنم تا بتونم از شر طلب کار ها خلاص شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که اینطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی همان جا دراز می کشیم بعد من بلند می شوم باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح خیلی زود بیدار می شوم تمام وسایلم را جمع می کنم. تقریبا میشه گفت چیزی ندارم با خودم ببرم چند دست لباس ، قابلمه و قاشق ، لیوان و یک کیسه خواب تمام وسایل من است همه وسایل هارا دریک چمدان می گذارم کیسه خواب را روی دوشم می اندازم. تنها راه نجاتم فرار کردن از اینجا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی از خانه دور نشده بودم که یاد چیزی افتادم. من تو بیمارستان پرونده دارم! حالا چه کنم اگر پرونده منو بخوان برسی کنن! آزمایش هایی که ازم گرفتن! بد بخت شدم! شاید تو آزمایش خون نفهمن جاودانم ولی متوجه می شوند که خونم با هر آدم معمولی دیگر متفاوت است! باید پروندم رو از بیمارستان بگیرم. هرطور وه شده. ولی چطوری نباید دوباره من رو ببینن. به خانه ام بر می گردم وسایلم را در خانه می گذارم ساعت هفت و نیم صبح بود. مدرسه رو چی کار کنم! بی خیال مهم نیستش الان جونم مهم تره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا چه کنم؟ تنها راه ممکن دزدیدن پرونده اس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف بیمارستان می روم. پشت یک دیوار روبه رو بیمارستان قایم می شم. چطوری برم تو؟ اطراف رو برسی می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ داری چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو مثل فنر از جایم می پرم. تی ...تی...تیس؟!اینجا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه می کنی؟ حالت بد شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ها؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس مرا نگاه می کند مدتی می گذرد و بعد شروع می کند به خندیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای خدا چقد ترسیدی. ببینم باید چیزی از بیمارستان بدزدی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی؟ اون از کجامی دونه؟ ینی انقد تابلو بود؟ یا نکنه چیزی فهمیده یا نه شاید تعقیبم می کرده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آ آ آ. نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس مرا پرسشگرانه نگاه می کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه؟ جدا؟ ... باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه لعنت بهش هر طور بهش فکر می کنم رد کردن تیس کار درستیه ولی از طرفی به کمکش نیاز دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب...اره پروندم رو می خوام بر دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ می دونستم! همین جا صبر کن الان می آم!باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس دوان دوان از من دور می شه. چه قد این پسر عجیب است از کجا فهمید؟ یعنی واقعا تعقیبم کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه ای طول می کشد تا بالاخره تیس می آید ولی تنها نیست یک پسر دیگر که به نظر بیست ساله می آمد همراهش بود. وقتی به من می رسند تیس می گوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ایشون داروین دوستمه اون جای هر پرونده ای رو می دونه. خب بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هی! وایسا چطوری میخوای...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با نقشه ما نقشه داریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و داروین دم در بیمارستان می ایستیم و منتظر علامت تیس می مونیم . تیس می رودقسمت پذیرش. و می گوید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام! آه صبح خیلی زوده هنوز دکترا نیومدن نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت نه میان کاری دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله بله راستش بخواین مادرمن اینجا بستریه ولی من اتاقشون رو پیدا نمی کنم شما میشه کمکم کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شماره اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس داره چی کار می کنه؟ اینه نقشش؟ اینطوری که به جایی نمی رسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی داروین تیس داره چه غلطی می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ کارشو می کنه صبر داشته باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس یک شماره الکی به اون خانم می گه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راهرو بالا طبقه سوم سمت چب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آ آ...میشه شما هم بیایین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آه خواهشا. خانم...مادر من خیلی وقت نداره ، داره از پیشم میره من تنها پسرشم مادرم خیلی دوست داشت من ازدواج کنم. ولی عمرش کفایت نمی ده! میشه شما بیایین فقط به خاطر مادرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما دیوانه اید! بفرمایید وقت من رو هم نگیرید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس بغض می کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم لطفا ازتون خواهش می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع می کند به داد زدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا از کارای تیس سر در نمی آورم. هرچند انگار یه جورایی داشت جواب می داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا داد نزنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آه ماد بیچارم! خواهش می کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه خیلی خب ، خیلی خب. باهاتون میام بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ممنون ممنونم. فراموش نمی کنم. ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس به ما علامت می دهد من و داروین سریع بعد از رفتن تیس به طرف پرونده ها می رویم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین_پرونده تو باید جدید ترین پرونده ها باشه...این قسمتو بگرد من اون طرف رو می کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده دقیقه می گذرد! خیلی زمان نداریم باید سریع تر باشیم. داروین کنار گوشم می گوید:((یکی داره میاد!)) تو این گیر و دار یهو یه پرستار به طرف ما می آید! سریع می روم زیر میز و صندلی رو می کشم جلوی خودم! روی صندلی یک کت آویزون بود پس نمی تونست مرا ببیند. مگر اینکه بنشیند ، اثری از داروین نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار_ آه این دختر کجا گذاشته رفته؟ گفتم اینجارو خالی نزار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار به طرف صندلی می آید. می خواهد بنشینه؟ وای تموم شد! پرستار گوشی اش را در می آورد و مشغول می شود. دسته صندلی را میگیرد تا می خواهد صندلی رو عقب بکشد تلفنش زنگ می خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آآ پروفوسور نه هنوز تماس نگرفتن...بله بله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار دور می شود یک نفس عمیق می کشم!نزدیک بود! از زیر میز بیرون می آیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام می پرم ، داروین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا بودی تو...پروندم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین دستش را نشانم می دهد لبخندی می زند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اینجاس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از بیمارستان خارج می شویم. قلبم تند تند می زد وحشتناک بود چند دقیقه ای طول می کشد تا بالاخره تیس هم بیرون می آید. با خنده و شادی فراوان به طرف ما حرکت می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_وای نمیدونی وقتی فهمید مامانم اینجا نیست و دروغ گفتم چطوری سرم داد می زد!به سختی اومدم بیرون! خب شماها چه کردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس پروند رو دست داروین می بینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باریکلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی چمن های پارک می نشینیم. هرسه فقط به پرونده نگاه می کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ کجا پیداش کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین_ رومیز پروفوسور بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا باید پروندم رومیز اون باشه؟ نکنه فهمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین_ می دونی نیو من به حرفای یکی از پرستار داشتم گوش می دادم درمورد تو صحبت می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آزمایشات اون پسر همونطور که گفته بودید خیلی عجیبه .من با یک پروفوسور دیگ هم دربارش حرف زدم میگه باید پسررو ببینه و آزمایش کنه.))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ ها؟ چرا نیو باید فرق داشته باشه؟نکنه مریضی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مریض نیستم حتما آزمایش اشتباه شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ یه نگا به پرونده بندا زیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع دستم را جلو می برم و پرونده را بر می دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شاید بعدا ... به هر حال ممنونم که کمک کردین من باید برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند میشم. همین امشب باید برم به یه جای دیگه از پشت سرم می شنیدم که هر دوشون دربارم پچ پچ می کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نزدیک خانه که می رسم اطرافم را خوب نگاه می کم تا تعقیب نشده باشم. آهی می کشم. چی شد که تواین زمان کم کلی دردسر پیدا کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر همینطوری برم تیس بهم شک می کنه شاید بیوفته دنبالم! یا بره از اون پروفوسوره بپرسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه باید بکنم! ولی همه اینا به کنار تا حالا چنین حسی نداشتم تو طول این همه سال این اولین بار بود که با صحبت کردن و بودن با کسی احساس آرامش داشتم. چطوری تونستم به اون دوتا اعتماد کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو جرقه ای به ذهنم می زهد نکنه داروین پروندمو خونده؟ اون جلو تر از همه پروندمو پیدا کرده شاید تو شم نگاهی انداخته باشه! اگر بره به دکتره لوم بده چی؟...نه صبر کن اگر نمی خواست لوم بده چرا پروندمو بهم داد؟ شاید یه امتحان واسه من بوده ولی خیلی نامفهومه شاید مطمئن نیست. وایسا ببینم شاید تمام حرفای اون پرستارم از خودش دراورده باشه. ینی تیس هم می دونه؟ نه نه نمیخوام بهش فکر کنم. رو زمین دراز می کنم. من چم شده به همه مشکوکم از همه می ترسم. فقط شانس اوردم افسرده نشدم. دیگه نمی تونم ، دیگه تحمل این همه اظطراب رو ندارم می خوام ریسک کنم. میخوام تو همین شهر بمونم ، برم گردش و همه جارو ببینم. با تیس دوست بشم و مثل آدم معمولی از زندگیم لذت ببرم. میخوام این کارو بکنم. چشمام گرم می شن پلکم آروم آروم بسته می شه. اره همین کار رو می کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره تو همون اتاقم. گوشه ای نشستم و منتظرم. یک بار دیگه اطرافم را نگاه می کنم اتاق کوچک بود. تاریک. تنها بودم نور زیر در تنها روشنایی بود که داشتم. میخواستم فریاد بزنم((کسی اونجا هس؟)) ولی در کمال تعجب متوجه شده که توانایی حرف زدن ندارم انگار که هنجره ام پاره شده بود. نه می تونستم ناله کن و نه حرف بزنم. این دیگه چیه؟ چرا من اینطوری شدم؟ باید پاشم و به در بکوبم ولی به زمین چسبیده ام. پاهام تکون نمی خوردند. وحشتناک بود. دستانم را روی سرم میذارم. بازم منتظر می مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمعه ، امروز می تونم بدون هیچ دغدغه ای راحت بگیرمو بخوابم. نه از مدرسه خبری هست و نه از تیس! آزادی! یهو گوشیم شروع می کنه به لرزدین...به صفحه گوشیم نگاه می کنم. تیس!؟آخه چرا! توروخدا! اه...دستم رو دراز می کنم و گوشیم رو بر می دارم و میزارم کنار گوشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیو بیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باخووم گفتم: مگه میزاری بخوابم تا چشام گرم میشه زنگ می زنی! بخوام هم نمی تونم دیگه بخوابم از دست تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه خواب نبودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب پس پاشو بیا بریم بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتی تازه به این شهر اومدی خب پس بریم همه جارو نشونت بدم! ده دقیقه دیگه خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه چرا من چرا من باید با تیس آشنا می شدم این همه آدم! به زور از جایم بلند می شوم به سختی لباس هام را تنم می کنم. ولی... خیلی خوبه که کسی هس که که به فکرمه! از وقتی که مامان فوت کرد تا الان هیچ کسی حالمو نمی پرسید دوستی نداشتم تنها بودم. حالا دلم واسه تنهایی های خودم تنگ شده! خودم بودم و خودم!جورابامو نمی شستم! تا بعد از ظهر خواب بودم!غذاهم که کلا یا نیمرو بود یا فسفود! راحت راحت بودم ولی حالا ، خدا به من رحم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خونه میزنم بیرون به طرف پارک حرکت می کنم. پارک قشنگی بود گل های لاله و رز را در سر تا سر پارک کاشته بودن. بوی گل های رز آدم و مست می کرد. جایی که تیس واسه نشستن یا به نوعی پاتوقش انتخاب کرده بود درست کنار یک دیوار آجری که کنارش درخت پیر سرو بود،تقریبا مارو مخفی می کرد پایین این مخفیگاه گل های رز بودن! واقعا فوق العادس. به پارک می رسم. قدم می زنم بچه های کوچک چه دختر چه پسر درحال بازی کردن بودند. خانواده های زیادی بودند که برای پیک نیک اومده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای تیس بود! به طرفش حرکت می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطوری پسر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوبم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشمات چرا اینطوریه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر جنابعالی نتونستم بخوابم! چشم به دوتاپسرایی میوفته که کنار تیس وایساده بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینا کین کنارت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ااا... نمیشناسیشون؟ داروینو که قبلا دیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به داروین نگاه می کنم قبلا به چهرش دقت نکرده بودم. موهای قهوه ای تیره. چشمای تقریبا خمار. موهاشو زده بود بالا. هیکلی بزرگ و ورزشکاری!ترسناکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اونیم که کنارشه یکی از دوستای دیگمه رادین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقد اسماشون شبیه همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس می خندد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره این دوتا برادر هم هستن داروین بزرگ تر از رادینه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرش صدوهشتاد درجه با خودش فرق داشت. قدش از من کوتاه تر بود موهاشو ریخته بود جلو صورتش چشای درشت! هیکلشم که به یک سوم داروین هم نمی رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچی دیگه بریم بگردیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردش با دوستان میخوام تو این مدت خوب داروین رو زیر نظر بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولین جایی که تیس منو می بره یک غذا خوری تقریبا قدیمی بود! تیس می گفت((اول سوخت بزنیم بعد بریم همه جارو نشونت بدیم!))

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه گفت از ساعت هشت صبح که رفتیم تو غذا خوری تا یازده اونجا بودیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس هفتمین نیمرو خودشو می خوره شیشمین لیوانش شیر رو سرمیکشه! داروین و رادین هم مثل تیس می خوردند! اصلا معلوم نی این همه غذا کجای بدنشون جا می دن! من با اولین نیمرو کنار کشیدم ولی اونا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس پیشخدمت را دوبراه صدا زود و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببخشید میشه چهارتا تا بشقاب نیمرو و چهار لیوان شیر و نون سنگک بیارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله! الان حاضر میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام شگفتی به تیس نگاه می کنم. در عجب چطور این غذا خوری پشت سر هم واسشون غذا میاره؟ فقط برای پولش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز جا داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معلومه! آ آ راستی تو سهم خودتو میخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب به تیس خیره می شوم بعد از سی ثانیه جواب می دم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نوش جانت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قربون دستت. این آخرین پرسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدمین باریه که این جمله رو می شنوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد از خوردن یازده پرس راضی شد که کنار بکشه. هوا خیلی گرم بود!خورشید بدون هیچ استراحتی به زمین می تابید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی گرمه چطوره فردا بریم بگردیم!ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ داری تنبلی می کنیا! به هیچ عنوان !خب از کجا شروع کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_ اول بریم قسمت های مهم مثل شهرداری و ... رو نشون بدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آفرین رادین، بزن بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس دست مرا میگیرد با خود می کشد. از خیابان رد می شویم از کوچه ها می گذریم. چرا با ماشین نیومدیم؟ بالاخره جلوی یک ساختمون متوفق میشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین با لحنی خشک گفت: اینجا شهرداریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهرداری به چه دردم می خوره؟ یهو یه ماشین مشکی جلو در شهرداری متوقف می شه. به ماشین توجهی نمی کنم به اطرافم ساختمان نگاهی می اندازم دور تا دور گل های بنفشه کاشته شده بود قسمت جلویی ساختمان چمن کاری شده و یک راه باریک که با کاشی های سفید خود نمایی می کرد مسیر ساختمان تا خیابان بود. در ماشین باز می شه یهو یک عالمه آدم که معلوم نبود از کجا پیدا شدن ریختن دور ماشین خیلی ها عکس می گرفتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اونجا چه خبره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_کسی که تو اون ماشینه دختر شهردار هستش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین_ خیلی ها طرفدار اونن چون دختر خیلی خوشگلیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_ واسه همینه که من ازش بدم میاد! چون همه توجه هارو به خودش جلب می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ میخوای ببینیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مابین جمعیت خودمان را جا می کنیم. به وضوح می شد دختری با مانتو آبی روشن و شلواری تنگ آبی نفتی با شالی سفید دید. عینک آفتابی مشکی زده بود آرایش چندانی نداشت کفش هایی با پاشنه ده سانتی! دختر به طرف جمعیت لبخند ملیحی می زد و بدون هیچ حرفی به طرف ساختمان حرکت می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ دیدی؟ دیگه بریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود پنج ساعت است که داریم تو شهر می چرخیم . اول مراکز مهم بعد پارک ها و مغازه ها و بعد کوچه ها اینجاهارا تیس خوب می شناخت ! مثل کف دستش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_من که خیلی گشنمه بریم ناهار بخوریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین چند ساعت پیش صبحانه مفصل خوردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب کلی راه رفتیم همش هضم میشه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره همون غذاخوری قدیمی گمونم یه قرار دادی چیزی باهاش دارن! به داروین نگاه می کنم تو این مدت که می گشتیم یک کلمه هم حرف نزده بود. خونسرد ، خشک و بی تفاوت. شاید هیچی نمی دونه یا داره خودش رو به اون راه می زنه در هر حال من نباید اولین حرکتو بزنم باید صبر کنم. بعد از اینکه خوردن بچه ها تموم شد رفتیم و یه چرخی تو پارک ها زدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_ خوش گذشت نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_اره خیلی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تیس_فردا هم بریم پاساژ ها رو نشونت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلم مهم نی من زیاد نمی رم خرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رادین_ نیو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من خیلی کنجکاوم که بدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی رو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ داروین همه ماجرای پرونده تورو واسم گفته چرا تو فرق داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داروین بهش گفته؟ به داروین نگاه می کنم سرش پایین بود داشت با بطری که روی زمین بود بازی بازی می کرد. این الان ینی چیزی نمی دونه؟ منتظر جواب منه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.