رمان مانکن نابودگر به قلم مریم بهاور84
سرگرد اینترپل سام نیکنام ملقب به آلفاباس، مردی استثنایی و مشهور کسیه که به دنبال گذشته رازآلودش کمر به قتل پونزده شخص یا به استحضار "متظاهرا" میبنده. سام به دنبال تلخترین حقیقت زندگیش شمشیر دولبهای به دست گرفته و به رسم ویرانی، نابودگر متظاهرا شده و با مخفی شدن تو نقاب فداکاری انتقام قضاوتهای بیرحمانه اطرافیانش رو میگیره. اون داره تو گذشته غرق میشه تا اینکه از دل تاریکی تیر نامتظاهری پاک و کوچیک این مرد مقتدرو زمینگیر میکنه و... .
ژانر : پلیسی، عاشقانه، رازآلود، جنایی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۱ ساعت و ۱۱ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #پلیسی #رازآلود #جنایی
خلاصه :
سرگرد اینترپل سام نیکنام ملقب به آلفاباس، مردی استثنایی و مشهور کسیه که به دنبال گذشته رازآلودش کمر به قتل پونزده شخص یا به استحضار "متظاهرا" میبنده.
سام به دنبال تلخترین حقیقت زندگیش شمشیر دولبهای به دست گرفته و به رسم ویرانی، نابودگر متظاهرا شده و با مخفی شدن تو نقاب فداکاری انتقام قضاوتهای بیرحمانه اطرافیانش رو میگیره. اون داره تو گذشته غرق میشه تا اینکه از دل تاریکی تیر نامتظاهری پاک و کوچیک این مرد مقتدرو زمینگیر میکنه و... .
رده سنی: تحت لزوم 16+ (به خاطر وجود صحنههای خشن و جنایی)
هشدار: شصت درصد وقایع و ساختارهای رمان صرفا ساختهء ذهن نویسنده است.
نقل قولی از نویسنده:
در پس هر رشتهی باریکی از سرنوشت؛ گرهای کور از خاطرات وجود دارد.
سرفصل زندگی من، تو و افرادی که درپس پرده وجودمان از آنها محافظت میکنیم.
بدانید زبان، قاضی بیرحمیست. قضاوت ندانستهها با اوست.
ندانستههایی همچون هستی و نیستی در زندگی ما.
فلسفه قاصریت زبان بیپایه است.
چرا که کلمات، تیروار از سوی دهانهی افکار متجاوز و حسدورزمان شتافتند و عاقبت ماهیچههای خونی قلبی گرم، از هم دردیده شد و سیاهفام گشت.
حسادت و قضاوت متظاهرانی چون ما توانمند شد نابود کند... و نابودگر پدید آورد. نابودگری که همانند چشمهای از آبهای زلال از دل کوه سنگ سر بر آورده و میشکافد قلب متظاهر را.
اکنون انتخاب با توست... در وصف متظاهر نابود میکنی؟ یا اینکه به دست نابودگر ویران میشوی؟
فصل اول
«تندیس سنگی ام را بنگر.
بگذار به تو بگوید.
آغاز نابودی من، مانکن نابودگر متظاهران، چگونه بود.
بگذار بگوید، "حسادت" اسلحه شد؛ و"قضاوت" گلولهای بر خلاصی وجود سرشار از تهیام.»
خیره به پل قدیمی و زهوار در رفته زیر پام لب زدم:
- بگو.
صداش رو تو گلو به کمک چند سرفه مصلحتی صاف کرد:
- تمام اطلاعات مندرج در پیامتون تو این پوشه است. میتونید با زیر و رو کردن ورقههاش تاریخ دقیق وقایع رو بخونید.
پوشه رو گرفتم و با دقت و لطافت ورقهای رو ازش خارج کردم.
پوزخندی رو لبام نقش بست.
ورقه رو برگردوندم داخل پوشه و یه قلپ کوچک از پیالهی شامپاین ایتالیائی مزهمزه کردم.
روی مردمکاش متوقف شدم:
- کارت خوب بود.
یه پاکتنامه انداختم رو میز مقابلش:
- آدرس و کلید یه ویلا تو میامی فلوریداست. یه مدت رو از اینجا دور باش؛ سپردم بلیت پرواز سیصد و یازده صبح اول وقت برات گرفتن که روی میز عسلی کنار تخت اتاق خوابته. مدارکتم تو یه ساک آبی رنگ کنار در اتاق؛ پرواز و از دست ندی.
پک عمیقی به سیگار نعنایی مابین انگشتاش زد که تا فیلتر سوخت:
- خیالتون جمع قربان. خروس خون من تو خاک آمریکام.
پوشه رو چنگ زدم و از جام بلند شدم.
قدمهای دقیق و گامهای کوبندهام منو ازش دور کرد.
(7دی ماه سال1404) (یکشنبه)
قطرات سرد روی سر و کولم فرود میاومدن و گوشامو سنگین میکردن. دستمو بلند کردم و روی آینه کشیدم تا بخارشو پاک کنم. از چیزی که تو آئینه دیدم آه کشیدم. یه مرد بسیار قدبلند با موهای لخت تیره مایل به مشکی که چون خیس خورده بودن به سیاهی میزد. ابروهای کمانی که حالتشون همیشه عصبی نشونم میداد؛ چشمهای درشت و مشکی که موقع عصبانیت حالت عوض میکرد و لبای گوشتی و بزرگ و دماغ متوسط و سر بالا. پوست برنزه که ترکیب جالبی با رنگ تیره موهام داشت و جذابیتم رو خاص تر میکرد. هیکل ورزیدهام خیلی تو دید میزد، و این خیلی اعصابمو بهم میریخت. نگاهی به سر و کولم انداختم. شونههام از شدت فشار زیاد این چند روز حسابی کبود شده بود و با اینکه برنزه بودم واقعاً تابلو بود. مشغول دید زدن خودم بودم که آئینه رو به روم دومرتبه با غبار آب دوش محو شد. دوش آب و بستم و حولم و دورم پیچیدم. پاهام که به شدت درد میکرد و با بدبختی از حموم بیرون گذاشتم و رو به روی آئینه قدی اتاق ایستادم. اخمام جمع شد. کبودیام خیلی تو دید بود. حوله بنفشمو با عصبانیت پرت کردم رو صندلی و لخت خودمو شوت کردم رو تخت. آه از نهادم بلند شد! اصلاً ملاحظه حالم و نمیکردم. حس کسی رو داشتم که ساعتها زیر چرخای ماشین لِه شده. ماهیچههام حسابی منقبض شده بودن.
تا حالا هیچ عملیاتی رو تو دور چهل و هشت ساعت پِی در پی نداشتم. تازه روز دومیه که از ماموریتم برگشتم. حسابی خستهام و دقیقاً چیزی که لجم و در میاره اینه که دیشب ساعت یازده آرمان زنگ زد گفت:
« - عملیات بعدی دو روز زودتر از زمان تئیین شدهاس»
تا اون روز فقط پونزده روز اختلاف داشتیم. بدتر از اون که سه هفته بعد ترم دوم دانشگاه شروع میشه و منم که اصلاً اوضاع خوبی ندارم. همه فکر میکنن واسه سرگرد نیکنامِ معروف و مشهور خستگی واژه ناچیزیه. خب حق دارن. چندان اشتباه نیست. اونا از کجا متوجه شن که مشکل من خستگی ذهنیه؟
هرچند این خستگی هم به نحوی برام لذت بخشه. چون فرصت فکر کردن به هر چیزی رو ازم میگیره.
خدا بگم چی کارِت کنه سرهنگ ملکی که یه جوری دهن این همتی رو نبستی؟! بعد این همه وقت نیاز دارم یکم تنها باشم. تقریباً ۲ساله که از ورودم به تیم سرگردای عملیات میگذره.
تو همون سال اولی که وارد تیم شدم چندین عملیات غیر ممکن و با موفقیت به اتمام رسوندم و سالای بعد ماموریتهای دیگهای. میشه گفت حالا خلافکارا، قاچاقچیا و یا قاتلا اسم سرگرد سام نیکنام و میشنون چهار ستون بدنشون میلرزه.
اینارو مدیون هرچیزی جز علاقه یا اجبارم.
زیاد مقید به باشگاه رفتن و ورزش منظم نیستم.
نه وقتشو دارم و نه حوصلشو. ولی باز هیکلم خدادادی درشت و چهار شونهاس. مستقل زندگی میکنم و چهار تا رفیق دارم که همه معتقدن ما باهم کامل میشیم. سرهنگ همتی هم موظف و مسئوله تا عملیات ما رو زیر نظر بگیره و خیلی رو اعصابمه. البته این چند روز! به طرز عجیبی پیله کرده رو من.
خوشم نمیاد تمام پرسنل و بچههای دیگه دم به دقیقه جلوم خم و راست شن و ادای احترام کنن. از تظاهرشون به احترام متنفرم.
تک فرزند خانوادهام که پدرم پنج سال پیش فوت شده. البته این چیزیه که بقیه بهم گفتن؛ حقیقت چیز دیگهایه. مامان و خالهام بعد مرگ بابام پیش هم موندن.
تقریباً نیم ساعته به سقف زل زدم و فکر میکنم.
یواش طوری که ماهیچههام کش نیان از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت کمدم. یه رکابی بنفش و گرمکن مشکی کشیدم بیرون و تنم کردم. سعی کردم بازوهام رو ماساژ بدم. از پلهها آروم اومدم پایین و رفتم تو آشپز خونه و یه قهوه جوشوندم. تلخ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از عادتای بارز من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه رو همه جوره تلخ میخورم. صدای اخبار از TV اعصابمو بهم ریخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" – چهل و شش امین ماموریت نفس گیر و ریسکآمیز سرگرد معروف نیکنام پس از دو روز با موفقیت همراه بود. هرچند تیم آلفابت تمام... "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگزارش گزارشگر با خاموش کردن TV نیمه تموم موند. قهوهی آمادم و برداشتم و همین که خواستم مزهمزش کنم... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلم؛ آلارم موبایلمه. ازت نمیگذرم هرکی پشت خطی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجون قهوه رو با حرص کوبیدم رو میز که باعث شد یه ذرهاش بریزه رو دستم. سوختم اَه لعنتی. دستمو محکم تکوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت کردم طرف صدا. موبایلم رو جاکفشی چه میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گمونم دیروز که اومدم موبایلم رو انداختم رو جاکفشی. آرمانه. پسرهی سیریش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزار یه ذره سر کار بمونه. همین که خواست از دست رفته رد کنه اتصال و برقرار کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله صدای عربده ی آرمان گوشام رو سائید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پسره ی خیره سر نفهم. میمُردی یه خورده زودتر جواب میدادی؟ اگه الان من زیر چرخای کامیون گیر کرده بودم چی؟ اونوقت بیا سر قبرم قر بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه بتونه چرت و پرت دیگهای بلغور کنه به تقلید ازش غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چته صداتو انداختی رو سرت؟ آرومتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو بابا توی روانی فقط میخوای منو دق بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاصی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کارتو بگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اَه اَه. نمیذاره آدم دوکلوم حرف بزنه باهاش. انقدر فک زدی نفهمیدم واسه چی گرفتمت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتمسخر غریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره. کاملا مشخصه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب دیگه پیاز داغ اضافه نریز! زنگ زدم بگم همین پس فردا قراره با بروبچ بریم خوش بذگرونیم، پایهای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه میدونی همین دیشب رسیدم و چه بدن دردی دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا انتظار داری قید استراحتمو بزنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه جفتمون پلیسیم. خو بیا انقدر مجبورم نکن منت بکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به زبون آدمیزاد بهت گفتم خستهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلاً چیزی تا عملیات بعدی نمونده؛ تا اون موقع بیا بشین خونه خستگی از تنت در بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موندم تو کار خدا، منم پا به پات کار کردم ولی دیگه مثل تو خسته نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زر نزن پا به پای من؟ مگه تو عملیاتم پست داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ میدونی من تو هر کدوم از این ماموریتا چه کارایی میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه بابا غلط کردم، من تو عملیات نیستم جناب سرگرد مملکت آقای نیکنام مشهور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا بیا بریم یه دل خوش گذرونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو پست بعدی قراره تو هم شرکت داشته باشی؛ به جای مسخرهبازی خودتو آماده کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه همینه میگم بیا همین روزای باقیمونده رو صرف تفریح کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین تو دو روز پیش به جای من نرفتی عملیات؛ من بودم. الان خسته ام و نیاز به استراحت دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به جون سام فقط یه ساعت؛ زود برمیگردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تحکم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آرمان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر منو میشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با خودم فکر میکنم خوب میشناسمت تا اینکه یه وقتایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کارات غافلگیرم میکنی؛ نتیجه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه بتونم حرفی بزنم سریع ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره آره میدونم، حرفت یکیه و تغییر هم نمیکنه. ولی پس کِی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باهات تماس میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله تماس رو قطع کردم و اجازه حرفی بهش ندادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایل رو پرت کردم اون طرف کاناپه و با خیال راحت شروع کردم به مزهمزه کردن قهوه تلخم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن آدمیم که دقیقا برعکس دوستام از سروصدا و شلوغی بیزارم و آرامش و خلوتی رو ترجیح میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته اینم دلیل نرفتنم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید روی طرح نقشهی عملیات بعدی کار کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گفته سرهنگ ملکی این ماموریتهایی که تو این چهار ماه قراره داشته باشیم از هر کدوم از عملیات اجرایی که تا قبل این بود سختتر و پیچیدهتره. پس بنابراین باید همه چیز و پیشبینی میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجون خالی قهوه رو گذاشتم روی میز شیشهای وسط کاناپه و سعی کردم فراموش کنم چه بدن دردی دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماکت و با زاویهای که بتونم همه چیز رو ببینم جا به جا کردم و نگاهی دقیق بهش انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقشههای سِری قبل رو دیوار و روی میز شیبدار گوشهی اتاق، دوتا ماکت از محل منطقهای که قراره مستقر شیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی میز خودنمایی میکرد. و گوشه اش هم یه چراغ مطالعه و طرف دیگه اتاق هم یک آباژور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا بودن که تمام وسایل اتاق کارم رو تشکیل میدادن. تو کمد سفید رو به روم پُر بود از نقشهها و ماکتهایی که واسه عملیات دفعه قبلی طراحی کرده بودم و تمام سرنخ و مدارک مثل؛ عکس و شئ توی این کمد پیدا میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اولین عملیات گرفته تا همین آخریش تمام مدارک مهم شامل نقشهها و عکسها رو نگه داشته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داخل لیوان که بیست و چهار مداد و خودکار مشکی - آبی با چندین ملیسا که توش جا خوش کرده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مداد و خط کش بیست سانتی و ملیسا بیرون کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخطکش رو گذاشتم روی مقوای جلوم و شروع کردم به رسم کردن نقشهی فرضیِ منطقه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گفتهی سرهنگ اصلیمون، سرهنگ ملکی باید واسه اطمینان از محل جایی که قرار بود زیر نظر بگیرم دیدن میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس دو هفتهی دیگه باید ساک میبستم و به صورت نامحسوس وارد محدوده میشدم. این ماموریت سخت تر از وقایعِ قبلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام نقشههایی که تو ماموریتام ازش استفاده میکردم و خودم طراحی میکردم و فرماندهی و رهبریشم به عهدهی خودم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته خب طراح نقشه عملیات تو اداره انگشت شمار بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی هیچکس حق نداشت طراحی نقشه عملیات من رو به عهده بگیره حالا به دلایل مختلف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان همکارم بود. البته سرگرد عملیات و جاسوسی داخلی از قبیل قاچاق و قتل نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم یه مأمور اینترپل بود و وظایفی تقریبا مثل من با یک سری تفاوتهای کوچکتر داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو البته یکی از بهترین دوستام که از دوره اول متوسطه باهم بودیم. میشه گفت کل اداره عملیاتی دست من و سرگردای دیگه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول فرید و آرمان فقط خواجه حافظ شیرازی خبر نداشت که اونم آرمان خبر داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه در عجب بودن فقط دو سال تجربه باعث شد من تو کارم به این اندازه پیشرفت کنم و حتی به اندازه یه آرتیست معروف، مشهور شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته از من بعید نیست. به هرحال آدمی نیستم که از خواسته هام دست بکشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگر تو انجام کاری مصمم باشم باید انجامش بدم و هیچچیز و هیچکسم جلو دارم نیست. حالا هرچیزی باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ ملکی و سرهنگْ دوم همتی میگفتن پلیسهای FBIواشنگتن سیتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(آمریکای مرکزی یا لاتین) وآلمان بهم پیشنهاد همراهی تو یه ماموریت رو دادن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوزم از این قضیه سر در نیاورده بودم؛ باید تو فرصت مناسبی تَه و توش رو دربیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی دقیق به مقوا انداختم. اینطور که پیداست یه ساختمان ۳۵۰متریِ سه طبقه تو ناحیهی مرز گمرک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه! جای خوبی رو برای آدمربایی، قاچاق و توضیع مواد مخدر انتخاب کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجالبه. فکر نکنم هیچ عملیاتی به این اندازه برام جالب و سرگرم کننده تموم شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور خورشید داشت چشمامو از کاسه در میآورد. پلکام و باز کردم. تو جام نشستم و به نوری که از تو پنجره منعکس میشد نگاهی انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و صورتمو شستم؛ دستی تو موهام کشیدم. یه تیشرت سرمهای و یه کت چرمی روش و شلوار جین مشکی تیپمو کامل کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه از تنها ادکلنی که دوست داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی (CHRIS ADAMS) به خودم پاشیدم. نگاهم به تابلوی رو به رو افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون تابلویی که سر و ته زندگیم توش خلاصه شده بود. نگاهمو ازش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خوردن یه املت قارچ و سبزی و برداشتن موبایل و کمربند اسلحهم از خونه زدم بیرون. وسطای حیاط درحالی که کمربند چرمی اسلحهم رو دور کمرم سفت میکردم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن مش غلام حسین که باغچه آپارتمان و آبپاشی میکرد نیمچه پوزخند کجی زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نبودی دیشب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه چروکیده و لبخنددارشو از باغچه گرفت و داد به من:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صبح بخیر پسرم؛ دیشب زنم مهمون داشت رفتم واسه مهموناش چیز بخرم. موفقیتت و تبریک میگم سرگرد نیکنام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگفتی من که تو راه بودم واست بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه جوون تو خستهای خدا رو خوش نمیاد تو خستگی اذیتت کنم پسرم. من کی باشم که بخوام به شما امر کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اراده نیشخندی رو لبام نشست. زیر لب زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خستگی؟ امر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی سرایدار خونه یه پیرمرد عاشق گل و گیاهه؛ تو یه خونه کوچیک گوشه حیاط با زنش زندگی میکنه. مشتی تهرونی نیست منم که تنها بودم و دیدم تازه اومدن و جایی واسه موندن ندارن، انبار وسایل دور ریختنی رو خالی کردم تا اونجا باشن. چند ماه بعدم انبار و بزرگتر کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بتونن با خیال راحت کنارم زندگی کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ریموت در و بزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم تو ماشین. بعد از باز شدن در اتوماتیک به سمت اداره حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از نیم ساعت جلوی ورودی اداره آگاهی ترمز کردم. موبایلم و برداشتم دزدگیر ماشین و زدم؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلههای سنگی ورودی رو طی کردم و وارد شدم. سربازا احترام نظامی دادن و بقیه به احترامم بلند شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه احمدی که رسیدم پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرهنگ کجان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحترام نظامی داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربان تو اتاق بازجویی هستن. منتظرتون بودن؛ گفتن تا وقتی برگردن شما تو دفترشون منتظر باشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت دفتر سرهنگ حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید قربان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای احمدی برگشتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خسته نباشید؛ تبریک میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم و ازش گرفتم و راه و ادامه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفتر سرهنگ ملکی چهارمین اتاق از سمت چپ راهروی رو به روی اتاقای بازجوییه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم کسی اونجا نیست پس در نزدم و وارد شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن آرمان که لم داده رو صندلی سرهنگ و شیرینیِ رو میز و میخورد متوجه شدم اشتباه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ناگهانی من و باز شدن در، احتمالاً فکر کرده سرهنگ اومد چون شیرینی پرید گلوش و به سرفه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهاشو جمع کرد و آب توی پارچ و سر کشید، با پوزخند در و بستم؛ رفتم جلوتر:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مزاحم خوشگذرونیت شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- غول بیابونی نزدیک بود سکتهم بدی چرا در نمیزنــــی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی سرهنگ تو اتاق خودش نیست، واسه کی در بزنم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تیکه میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پنجره بزرگ تهِ اتاق نزدیک شدم. از سرتاسر پنجرههای اداره نور خورشید میزد داخل. معمولا به این خاطر تو لنگه ظهر چراغ روشن نمیکردن. همه مشغول کار بودن؛ مجرما داد میزدن و اظهار بیگناهی میکردن،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامورای اینترپل تازهوارد تو تالار تیراندازی تمرین میکردن؛ ستوانا پروندههای روی میزهاشون رو جمع آوری میکردن؛ استوارها نیروهاشون رو آموزش میدادن. و شاکیا با قیافه عصبانی حقشونو میخواستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه درحال تماشای این منظره بودم. اگر شهر حتی تو یک روز میتونست به آرامش برسه کار ماهم راحتتر میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی همیشه میدون جنگ بود؛ باعث میشه روز به روز به نفرتم از این موجودات حقیر افزوده بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی تهران شهر متظاهراست. بهترین شرایط همینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آرمان بعد از مکث نه چندان کوتاهی برگشتم طرفش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرهنگ امروز واسه چی میخواد جمعمون کنه اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موضوع مهمیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر همون لحظه سرهنگ وارد اتاق شد؛ با دیدنم لبخندی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خسته نباشی پسر؛ بازم مثل همیشه مارو سربلند کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گول این قیافه آروم و نخورین. موقعی که میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفک میزنم داد و قال راه میندازه که من خستم فکتو ببند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم صدای آرمان بود که مزه پرونی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ خندید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راستش، بهش حق میدم. گفتم بیاین چون یه موضوع مهم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه موضوعی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا وقت هست. بزار سرتیپا بیان؛ توهم بشین پسر بدن درد داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون نگاه یخی همیشگیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- راحتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان خودشو ولو کرد رو کاناپه چرمی. سرهنگ از کشوی میزش یه دیسک بیرون کشید و یه پرونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو از زیر پروندههای رو میز بیرون آورد و نشست رو صندلیش؛ در همون لحظه در به صدا دراومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتیپا وارد شدن. آرمان به احترامشون بلند شد. سرتیپ درخشانی سرتیپ اصلی بود؛ یا به اصطلاح « سرتیپ تمام »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir56 ساله، محافظه کار، مسئولیت پذیر و محترم. سرتیپ موسوی هم دوم؛ 51 ساله. اون رک گو جدی و درونگرا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از سلام و احوالپرسی، سرهنگ به آبدارچی سفارش دوقهوه و دو چای داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتیپ درخشانی در حالی که به پنجره اتاق بازجویی قدیمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه ازش استفاده نمیشد خیره بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسیارخب احسان؛ مشتاقم بدونم قضیه چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ در حالی که با موهاش بازی میکرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- موضوع یکم پیچیدهاس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه با قیافه جدی منتظر پاسخ سرهنگ بودیم. نگاهی به من و آرمان انداخت و بعد به سرتیپ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ما GPS و دوربینا رو چک کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از سربازا حدودا ساعت یک و نیم دیشب به صورت نامحسوس، از اداره خارج میشه. ظاهراً به یه منطقهی متروکه خارج از شهر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس آرمان چکار میکرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آرمان با تو که تماس گرفته حواسش از فیلم دوربینای مخفی اداره پرت شده و نتونسته سرباز و ببینه؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب شد به حرفت اطمینان کردم سام. خوشبختانه کسی از دوربین خبر نداشته وگرنه راهکار دیگهای پیدا میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس با توجه به چیزی که اتفاق افتاد فهمیدین سربازه کدومه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ دوم همتی هم که تازه به جمعمون پیوسته بود به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشبختانه بله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون منطقه متروکه دقیقاً کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ ملکی نقشهای از داخل پوشه آبی رنگ بیرون کشید و روی میز بازش کرد. با ماژیک قرمز دور چند ناحیه جغرافیایی خط کشیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نقشه اشاره کرد. از پنجره فاصله گرفتم و به سمت نقشهی روی میز قدم برداشتم. با انگشت به خطهای قرمز اشاره کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینجا یه منطقهی متروکه وجود داره که دقیقا مرکزش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه گاراژ قدیمی که ظاهراً برمیگرده به چهل و اندی سال پیش ساخته شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلاً این گاراژ زنگ زده متروکه متعلق به یه مرد میانسال بوده که تنها زندگی میکرده و تو سن شصت و پنج سال یه روز میخوابه و دیگه بیدار نمیشه. حدس میزنم گاراژ و اون ساخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون موقع این گاراژ همونطور مونده و کسی پا توش نذاشته. چند دقیقه اونورتر... .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یک نقطهی کوچیک با چند بند انگشت فاصله اشاره میکنه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه چاه خشک و عمیق هم وجود داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمت این چاه به سالهای خیلی طولانی برمیگرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به من و سرتیپا انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و البته GPSگاراژ و نشون میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان با تردید گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممکنه این سربازه نفوذی باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ سری تکون داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مطمعن نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان و سرتیپا هم به جمع من و سرهنگها پیوستن. همه دور نقشه جمع شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتیپ موسوی در جواب سوال آرمان گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی هیچ سربازی مجوز نداره به غیر از وقت تموم شدن پستش اداره رو ترک کنه؛ اونم درست ساعت یک که از نیمه شبم گذشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتیپ درخشانی نگاهی به موسوی انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب عجیب همینه اگر به هر دلیل قانونشکنی کنه به جز مجازات، اضافه خدمتم میخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا باید همچین ریسکی رو پذیرا باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ ملکی دستی از شدت کلافگی به صورتش کشید و رو به سرتیپا تایید کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته آقایون سوال منم همینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به من ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرگرد نیکنام و معتمد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله قربان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فردا شب باهم به طرز نامحسوس برید چک کنید موضوع چیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحال حاضر فقط میتونم به شما اعتماد کنم. البته باید ببینیم سربازه دوباره قصد رفتن میکنه یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوربینای اداره رو انتقال میدم رو لپتاپ تو سام. حتما وقتی اداره رو ترک کردی چکشون کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتیپ درخشانی با تحسین نگاهی بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سرگرد نیکنام تعریف شمارو خیلی جاها شنیدم؛ آوازتون نه فقط تو ایران، بلکه در کل آسیا پیچیده. سرتیتر مجلهها و اخبار شده نتیجه عملیات شما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنام شما قادرید ماموریت بعدی رو با موفقیت به اتمام برسونید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها به سکوت اکتفا کردم. گوشم از این حرفا پر بود و برام تازگی نداشت. قرار بود فردا شب منتظر بمونیم تا بفهمیم اون نفوذیه یا نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس من و آرمان باید خودمون رو آماده میکردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو کردم به همتی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرادی به حرف اومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هنوز نه؛ خیلی سرسخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمام جمع شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شاید شما زیادی مهربونید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم قدم تند کردم تا به اتاق بازجویی فعلی برسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان دوید دنبالم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سام صبر کن؛ میخوای چیکار کنی؟؟ باز نری بزنی تیلیتش کنی خودت میدونی طی این دو ماه چهارمین باره از بازجویی محرومت میکنن یکم فکر کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز مقامات میان اداره رو میذارین رو سرتونا؛ چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به حرفش میآرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغرغراش شروع شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای به حالت اگه این دفعه مثل سری قبل بخوای زیادهروی کنی. نــری باز مثل اون پرونده اخلاقیه بزنی پهلوش و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشکافی فک و دندشو خورد کنی رئیس ستاد کل نیروهای انتظامی بیـچارمون میکنه. من شغلمو دوست دارم اگه تو نداری خیالی نیست؛ ســــــام گوش میدی چی میگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتاق بازجویی دور افتادهترین اتاق بود که ته سالن قرار داشت. یه میز و صندلی آهنی به رنگ لجنی که رنگ و روش تا حدودی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفته بود و چراغ آویزون از سقف وسایلشو تشکیل میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- د جون من خودت و کنترل کن. باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آرمان بود درحالی که داشت میدوید پشتم این جمله رو با تردید گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ ملکی و همتی به ترتیب پشت شیشهی اتاق ایستادن و با حرکت دست همتی متوجه شدم ضبط و روشن کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که صدای در رو شنید سرشو آورد بالا. نگاهی بهم انداخت و دوباره برگشت به حالت قبل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه میز نزدیک شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میبینم هنوز پات گیره؛ قصد نداری اعتراف کنی دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معلومه که نه. فکر کردی میتونی خامم کنی؟ کور خوندی من کسیو لو نمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم از ریز حرکاتش متوجه حس و حالش شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکندن پوست لب:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"تردید"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزیدن پای راست و قلاب انگشتها:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"کنش عصبی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسهای به شمار افتاده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"استرس"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقعیت خوبیه. پوزخند صدا داری زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کنجکاوم بدونم الان چه حسی داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو گرفت بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حس افتضاحی دارم از اینکه یه پلیس عوضی مــ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش با اولین مشتی که تو فکش فرود آوردم نیمه تموم موند. با نفرت زل زد تو چشمام و دست چپش رو بلند کرد تا خونی که از گوشه لبش زده بود بیرون و پاک کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال نشستم رو به روش و دستامو تو سینه به هم گره زدم. منتظر نگاهم و بهش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جناب سرگرد فکر کردی من کـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت دوم و محکمتر از قبلی زدم. از تو جیبم دستمال و کشیدم بیرون و پرت کردم جلوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخمای درهم دستمال رو چنگ زد و گذاشت رو زخم لبش. این دفعه با پوزخند گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکی دیگه بزن تا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت سوم. داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داری چه غـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشت چهارم. صورتش خونی شده بود. فَکم از عصبانیت درحال لرزیدن بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت میز به طرفش خیز برداشتم. یقشو چنان کشیدم که یه گوشه جر خورد؛ دادی که زدم تو دیوارههای اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشید و پژواکش بازتاب گوشام شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کافیه فقط یــــــک بار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندتر داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یــــک بــــار دیگه منــو عوضی خطاب کنی؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنــــان بلایی سرت بیارم، که اون رئیس کثــافتت هم از انجامش عاجز بمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و یقشو ول کردم و ازش فاصله گرفتم تا دور میز دور بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو یه کم؛ زیادی خوش خیالی. شاید فکر کردی میاریمت اینجا چای شیرینی بهت تارف کنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوش ایستادم؛ دولا شدم و با صدای تحلیل رفته اما محکم و کوبندم ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودت بهتر می دونی بدست آوردن اطلاعات مورد نظرم؛ برام آسونه. ولی خب نمیخوام جایی درز کنه. تو گیر افتادی و دستتون و خوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نفعته بگی کی باهات همکاری کرده؛ وگرنه که می دونی باهات چیکار میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه عصبیشو تو چشمام قفل کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این وصلهها به من نمیچسبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیق دیگهای کشیدم. آروم بهش نزدیک شدم؛ و با خونسردی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدومو ترجیح میدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت صندلیش ایستادم و دستامو دو طرف پشتی صندلی گذاشتم. زیر گوشش زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محافظت از اکیپت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نیشخند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یا خانوادت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلرزش شدید بدنشو با تکون صندلی حس کردم. ازش فاصله گرفتم و دستامو پشتم به هم قلاب کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهت سه ساعت وقت میدم مُقر بیای. این حداکثر کاریه که میتونم برات انجام بدم؛ بهش فکر کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با قدمهای مساوی و محکم از در اتاق خارج شدم. همین که در اتاق و بههم کوبیدم آرمان تندجوش و کلافه سریع جلوم دراومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- معلوم هست داری چیکار میکنی؟ بابا ترکوندیش پسرهء ناقصالعقل د همین کارا رو میکنی که ماهی سه هفتهشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بازجوئی محرومت میکنن دیگه. مگه حرف تو گوشت میره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه به نق زدناش به طرف سرهنگ ملکی و همتی رفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ۳ساعته برمیگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرهنگ ملکی نگاهشو از شیشهی اتاق بازجویی گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر کنم کار و تموم کردی؛ تو این چند مدت قیافشو وارفته ندیده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمتی:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالا چرا شاکی میشی خب اصلا این پرونده تمام و کمال واسه تو؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی سام، تو که خوب میدونی تهدید به مرگ در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی خودش یه جور جرمه. حتی بعضی مورد داریم در این شرایطم اعتراف نمیکنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم طرف همتی و در حالی که دولا شده بودم و صدای ضبط و از دستگاه در میآوردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مثل اینکه یه چیزیو فراموش کردین سرهنگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیکلمو صاف کردم و نگاه سرد و بی تفاوتم و بهش دوختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من قانون خودمو دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم از قدم برداشتم و راهروی اداره رو طی کردم. آرمانم دنبالم پا تند کرد. از اداره خارج شدم. ۳ساعت دیگه باید اینجا باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز در که اومدم تو؛نشستم رو کاناپه و کت چرممو در آوردم و تیشرت زیرش رو گذاشتم رو مبل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید کتف هامو ماساژ میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمانم لباسشو درآورد و خودشو شوت کرد رو کاناپه و یکی از کوسن های مبل و کشید بغلش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای تحلیل رفته ای گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آووو..چه روز خسته کننده ای بود پسر. مرادی عجب پوست کلفتیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم خیز شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راســـــــــــــتی؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که بطری آب و سر می کشیدم زیر چشمی نگاهش کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ا ..امشب بچه ها میان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه سکوت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفش آب پرید گلوم و به سختی به سرفه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی..کار کردی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم که؛بروبچ میان دیدنت.از تابستون پارسال ندیدنت امشب باهام هماهنگ کردن گفتن بهت خبر ندم تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلا سورپرایز بشی منم دیدم خسته ای گفتم خبرت کنم..بخدا همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی گوشای خودمم از دادی که زدم کر شد چه برسه به اون.دخلشـــــــــــــــــو میــــــــارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام از عصبانیت خش دار شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بگــــو کار تو نبــــــــــوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا پرید و دستاشو تسلیم وار بالا آورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بخــــــدا اون طور که فـ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مـــــــی کشمـت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام جست زدم.اونم پا تند کرد و با گفتن "یا عجل معلق" دویید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرمــــــــــــــــــان پسره ی لجن مرتیکه زاقارت بی همه چیز!وایسا من دستم بهت برسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنصــــــــــــــــــــــفت میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپائی دم دستی پالستیکی آبی رنگ و چنگ زد و پشت کاناپه وسط حال پناه گرفت.دوتایی داشتیم کاناپه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو دور میزدیم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه اینکه دســــــــــــــتم بت نرســـــــــه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوسن و برداشتم و پرت کردم تو صورتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ســــــام یه دقیقه فـ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خـــــــفه شــــــــو الان می گیرمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به ولا کـ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم وایســــــــــــــــــــــــــــــــــــااااااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش رسیدم.از یقه پشت گردنشو گرفتم که پرت شد رو زمین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو شکمش و دستاشو چسبوندم به زمین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ســــــــام داری سکتــــــــــــــــــــه میکنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغریدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بالخره کار خودتو کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابااا یه دقیقه گوش بگیر اه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد تند تند به توضیح دادن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من نگفتم بهشون بخدا.خودشون برنامه ریختن خره من اگر می خواستم بچه ها رو دزدکی بکشونم اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه نمیومدم به تو بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذره ای از عصبانیتم خوابید.همه برنامه ای که واسه امشب ریختم به فنا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام تحلیل رفت اما لحنم هنوز همون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس از کجا فهمیدن الان من میام خونه؟اونا ساعت کاری منو نمیدونن؛ هرهفته ام برنامه عوض میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که زور می زد از جاش بلند شه:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من چه میدونم؛سعیدو که میشناسی.همیشه درحال سرو گوش آب دادنه حالا این هیکل سنگین و پهنتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبکش کنار خفه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعصابی متشنج از رو شکمش پا شدم.با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی خودمونیما،قیافت خیلی خونی شده بود گفتم یا من میمیرم یا تو سکته میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از تو انتظار کم تر از این نمیره که مستقیم کلیک کنی رو مخ من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یخچال دوقلو رو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسته قرص های مسکن و بیرون کشیدم.و یکی رو دادم بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمان درحالی که رو زمین به پهلو دراز کشیده بود و دستشو ستون سرش کرده بود با لبخند کارامو تماشا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره ی الکی خوشحال.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن صحنه خوردن مسکن اخم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که سری بطری آب و باز میکردم بهش چشم دوختم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه حالا بیا با لباس قورتم بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نخور این زهرماریارو درضمن؛لُختی عشقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تارف نکن.میخوای شلوارم روهم دربیارم یه دفعه ای شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمصلحتی زد تو صورتش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نکن با من این کارو من صبر و تحملم کمه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تاسف سری تکون دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبطریای خالی آب معدنی رو ریختم تو نایلون.باید میبردم سطل زباله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم اتاق و یه رکابی کاربنی و شلوارک مشکی با رگ و ریش چرم و تنم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از عادت هایی که من افتضاح باهاش خو گرفتم این بود که تو خونه عادت نداشتم لباس بپوشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعموال سختی کار خستم می کرد واس همین لباسامو در می آوردم تا راحت باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اینجا راحت نباشم کجا باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای داد آرمان و شنیدم که از حال میومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شازده پسر؛ کجا رفتی تو؟بابا کاراتو بکن باید برگردیم اداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپ تاپو با سی دی های ریکورد صدا که فایل های همین دوماه پیش و ذخیره کرده بود برداشتم آوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوجه کنید :
سلام به تمام خوانندگان عزیز
جلد دوم این رمان با نام زاموفیلیا در بخش آنلاین در حال پارتگذاری است.