سرگرد اینترپل سام نیکنام ملقب به آلفاباس، مردی استثنایی و مشهور کسیه که به دنبال گذشته رازآلودش کمر به قتل پونزده شخص یا به استحضار "متظاهرا" می‌بنده. سام به دنبال تلخ‌ترین حقیقت زندگیش شمشیر دولبه‌ای به دست گرفته و به رسم ویرانی، نابودگر متظاهرا شده و با مخفی شدن تو نقاب فداکاری انتقام قضاوت‌های بی‌رحمانه اطرافیانش رو می‌گیره. اون داره تو گذشته غرق می‌شه تا اینکه از دل تاریکی تیر نامتظاهری پاک و کوچیک این مرد مقتدرو زمین‌گیر می‌کنه و... .

ژانر : پلیسی، عاشقانه، رازآلود، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲۱ ساعت و ۱۱ دقیقه

مطالعه آنلاین مانکن نابودگر
نویسنده : مریم بهاور84

ژانر : #عاشقانه #پلیسی #رازآلود #جنایی

خلاصه :

سرگرد اینترپل سام نیکنام ملقب به آلفاباس، مردی استثنایی و مشهور کسیه که به دنبال گذشته رازآلودش کمر به قتل پونزده شخص یا به استحضار "متظاهرا" می‌بنده.

سام به دنبال تلخ‌ترین حقیقت زندگیش شمشیر دولبه‌ای به دست گرفته و به رسم ویرانی، نابودگر متظاهرا شده و با مخفی شدن تو نقاب فداکاری انتقام قضاوت‌های بی‌رحمانه اطرافیانش رو می‌گیره. اون داره تو گذشته غرق می‌شه تا اینکه از دل تاریکی تیر نامتظاهری پاک و کوچیک این مرد مقتدرو زمین‌گیر می‌کنه و... .

رده سنی: تحت‌ لزوم 16+ (به خاطر وجود صحنه‌های خشن و جنایی)

هشدار: شصت درصد وقایع و ساختار‌های رمان صرفا ساخته‌ء ذهن نویسنده است.

نقل‌ قولی از نویسنده:

در پس هر رشته‌ی باریکی از سرنوشت؛ گره‌ای کور از خاطرات وجود دارد.

سرفصل زندگی من، تو و افرادی که درپس پرده‌ وجودمان از آن‌ها محافظت می‌کنیم.

بدانید زبان، قاضی بی‌رحمی‌ست. قضاوت ندانسته‌ها با اوست.

ندانسته‌‌هایی همچون هستی و نیستی در زندگی ما.

فلسفه قاصریت زبان بی‌پایه‌ است.

چرا که کلمات، تیروار از سوی دهانه‌ی افکار متجاوز و حسدورزمان شتافتند و عاقبت ماهیچه‌های خونی قلبی گرم، از هم دردیده شد و سیاه‌فام گشت.

حسادت و قضاوت متظاهرانی چون ما توانمند شد نابود کند... و نابودگر پدید آورد. نابودگری که همانند چشمه‌ای از آب‌های زلال از دل کوه سنگ سر بر آورده و می‌شکافد قلب متظاهر را.

اکنون انتخاب با توست... در وصف متظاهر نابود می‌کنی؟ یا این‌که به دست نابودگر ویران می‌شوی؟

فصل اول

«تندیس سنگی ام را بنگر.

بگذار به تو بگوید.

آغاز نابودی من، مانکن نابودگر متظاهران، چگونه بود.

بگذار بگوید، "حسادت" اسلحه شد؛ و"قضاوت" گلوله‌ای بر خلاصی وجود سرشار از تهی‌ام.»

خیره به پل قدیمی و زهوار در رفته زیر پام لب زدم:

- بگو.

صداش رو تو گلو به کمک چند سرفه مصلحتی صاف کرد:

- تمام اطلاعات مندرج در پیامتون تو این پوشه است. می‌تونید با زیر و رو کردن ورقه‌هاش تاریخ دقیق وقایع رو بخونید.

پوشه رو گرفتم و با دقت و لطافت ورقه‌ای رو ازش خارج کردم.

پوزخندی رو لبام نقش بست.

ورقه رو برگردوندم داخل پوشه و یه قلپ کوچک از پیاله‌ی شامپاین ایتالیائی مزه‌مزه کردم.

روی مردمکاش متوقف شدم:

- کارت خوب بود.

یه پاکتنامه انداختم رو میز مقابلش:

- آدرس و کلید یه ویلا تو میامی فلوریداست. یه مدت رو از اینجا دور باش؛ سپردم بلیت پرواز سیصد و یازده صبح اول وقت برات گرفتن که روی میز عسلی کنار تخت اتاق خوابته. مدارکتم تو یه ساک آبی رنگ کنار در اتاق؛ پرواز و از دست ندی.

پک عمیقی به سیگار نعنایی مابین انگشتاش زد که تا فیلتر سوخت:

- خیالتون جمع قربان. خروس خون من تو خاک آمریکام.

پوشه رو چنگ زدم و از جام بلند شدم.

قدم‌های دقیق و گام‌های کوبنده‌ام منو ازش دور کرد.

(7دی ماه سال1404) (یکشنبه)

قطرات سرد روی سر و کولم فرود می‌اومدن و گوشامو سنگین می‌کردن. دستمو بلند کردم و روی آینه کشیدم تا بخارشو پاک کنم. از چیزی که تو آئینه دیدم آه کشیدم. یه مرد بسیار قدبلند با موهای لخت تیره مایل به مشکی که چون خیس خورده بودن به سیاهی می‌زد. ابرو‌های کمانی که حالتشون همیشه عصبی نشونم می‌داد؛ چشم‌های درشت و مشکی که موقع عصبانیت حالت عوض می‌کرد و لبای گوشتی و بزرگ و دماغ متوسط و سر بالا. پوست برنزه که ترکیب جالبی با رنگ تیره موهام داشت و جذابیتم رو خاص تر میکرد. هیکل ورزیده‌ام خیلی تو دید می‌زد، و این خیلی اعصابمو بهم می‌ریخت. نگاهی به سر و کولم انداختم. شونه‌هام از شدت فشار زیاد این چند روز حسابی کبود شده بود و با اینکه برنزه بودم واقعاً تابلو بود. مشغول دید زدن خودم بودم که آئینه رو به روم دومرتبه با غبار آب دوش محو شد. دوش آب و بستم و حولم و دورم پیچیدم. پاهام که به شدت درد می‌کرد و با بدبختی از حموم بیرون گذاشتم و رو به روی آئینه قدی اتاق ایستادم. اخمام جمع شد. کبودیام خیلی تو دید بود. حوله بنفشمو با عصبانیت پرت کردم رو صندلی و لخت خودمو شوت کردم رو تخت. آه از نهادم بلند شد! اصلاً ملاحظه حالم و نمی‌کردم. حس کسی رو داشتم که ساعت‌ها زیر چرخای ماشین لِه شده. ماهیچه‌هام حسابی منقبض شده بودن.

تا حالا هیچ عملیاتی رو تو دور چهل و هشت ساعت پِی در پی نداشتم. تازه روز دومیه که از ماموریتم برگشتم. حسابی خسته‌ام و دقیقاً چیزی که لجم و در میاره اینه که دیشب ساعت یازده آرمان زنگ زد گفت:

« - عملیات بعدی دو روز زودتر از زمان تئیین شده‌اس»

تا اون روز فقط پونزده روز اختلاف داشتیم. بدتر از اون که سه هفته بعد ترم دوم دانشگاه شروع می‌شه و منم که اصلاً اوضاع خوبی ندارم. همه فکر می‌کنن واسه سرگرد نیکنامِ معروف و مشهور خستگی واژه ناچیزیه. خب حق دارن. چندان اشتباه نیست. اونا از کجا متوجه شن که مشکل من خستگی ذهنیه؟

هرچند این خستگی هم به نحوی برام لذت بخشه. چون فرصت فکر کردن به هر چیزی رو ازم می‌گیره.

خدا بگم چی کارِت کنه سرهنگ ملکی که یه جوری دهن این همتی رو نبستی؟! بعد این همه وقت نیاز دارم یکم تنها باشم. تقریباً ۲ساله که از ورودم به تیم سرگردای عملیات می‌گذره.

تو همون سال اولی که وارد تیم شدم چندین عملیات غیر ممکن و با موفقیت به اتمام رسوندم و سالای بعد ماموریت‌های دیگه‌ای. می‌شه گفت حالا خلافکارا، قاچاقچیا و یا قاتلا اسم سرگرد سام نیکنام و می‌شنون چهار ستون بدنشون می‌لرزه.

اینارو مدیون هرچیزی جز علاقه یا اجبارم.

زیاد مقید به باشگاه رفتن و ورزش منظم نیستم.

نه وقتشو دارم و نه حوصلشو. ولی باز هیکلم خدادادی درشت و چهار شونه‌اس. مستقل زندگی می‌کنم و چهار تا رفیق دارم که همه معتقدن ما باهم کامل می‌شیم. سرهنگ همتی هم موظف و مسئوله تا عملیات ما رو زیر نظر بگیره و خیلی رو اعصابمه. البته این چند روز! به طرز عجیبی پیله کرده رو من.

خوشم نمیاد تمام پرسنل و بچه‌های دیگه دم به دقیقه جلوم خم و راست شن و ادای احترام کنن. از تظاهرشون به احترام متنفرم.

تک فرزند خانواده‌ام که پدرم پنج سال پیش فوت شده. البته این چیزیه که بقیه بهم گفتن؛ حقیقت چیز دیگه‌ایه. مامان و خاله‌ام بعد مرگ بابام پیش هم موندن.

تقریباً نیم ساعته به سقف زل زدم و فکر می‌کنم.

یواش طوری که ماهیچه‌هام کش نیان از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت کمدم. یه رکابی بنفش و گرمکن مشکی کشیدم بیرون و تنم کردم. سعی کردم بازوهام رو ماساژ بدم. از پله‌ها آروم اومدم پایین و رفتم تو آشپز خونه و یه قهوه جوشوندم. تلخ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از عادتای بارز من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه رو همه جوره تلخ می‌خورم. صدای اخبار از TV اعصابمو بهم ریخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

" – چهل و شش امین ماموریت نفس گیر و ریسک‌آمیز سرگرد معروف نیکنام پس از دو روز با موفقیت همراه بود. هرچند تیم آلفابت تمام... "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گزارش گزارشگر با خاموش کردن TV نیمه تموم موند. قهوه‌ی آمادم و برداشتم و همین که خواستم مزه‌مزش کنم... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلم؛ آلارم موبایلمه. ازت نمی‌گذرم هرکی پشت خطی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجون قهوه رو با حرص کوبیدم رو میز که باعث شد یه ذره‌اش بریزه رو دستم. سوختم اَه لعنتی. دستمو محکم تکوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرکت کردم طرف صدا. موبایلم رو جاکفشی چه می‌کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گمونم دیروز که اومدم موبایلم رو انداختم رو جاکفشی. آرمانه. پسره‌ی سیریش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزار یه ذره سر کار بمونه. همین که خواست از دست رفته رد کنه اتصال و برقرار کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله صدای عربده ی آرمان گوشام رو سائید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره ی خیره سر نفهم. می‌مُردی یه خورده زودتر جواب می‌دادی؟ اگه الان من زیر چرخای کامیون گیر کرده بودم چی؟ اون‌وقت بیا سر قبرم قر بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بتونه چرت و پرت دیگه‌ای بلغور کنه به تقلید ازش غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته صداتو انداختی رو سرت؟ آروم‌تر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بابا توی روانی فقط می‌خوای منو دق بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاصی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کارتو بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اَه اَه. نمی‌ذاره آدم دوکلوم حرف بزنه باهاش. انقدر فک زدی نفهمیدم واسه چی گرفتمت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متمسخر غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. کاملا مشخصه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب دیگه پیاز داغ اضافه نریز! زنگ زدم بگم همین پس فردا قراره با بروبچ بریم خوش بذگرونیم، پایه‌ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه می‌دونی همین دیشب رسیدم و چه بدن دردی دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا انتظار داری قید استراحتمو بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه جفتمون پلیسیم. خو بیا انقدر مجبورم نکن منت بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به زبون آدمیزاد بهت گفتم خسته‌م

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلاً چیزی تا عملیات بعدی نمونده؛ تا اون موقع بیا بشین خونه خستگی از تنت در بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- موندم تو کار خدا، منم پا به پات کار کردم ولی دیگه مثل تو خسته نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زر نزن پا به پای من؟ مگه تو عملیاتم پست داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ می‌دونی من تو هر کدوم از این ماموریتا چه کارایی می‌کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا غلط کردم، من تو عملیات نیستم جناب سرگرد مملکت آقای نیکنام مشهور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا بیا بریم یه دل خوش گذرونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو پست بعدی قراره تو هم شرکت داشته باشی؛ به جای مسخره‌بازی خودتو آماده کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه همینه میگم بیا همین روزای باقی‌مونده رو صرف تفریح کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین تو دو روز پیش به جای من نرفتی عملیات؛ من بودم. الان خسته ام و نیاز به استراحت دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جون سام فقط یه ساعت؛ زود برمی‌گردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تحکم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرمان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر منو می‌شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با خودم فکر می‌کنم خوب می‌شناسمت تا اینکه یه وقتایی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کارات غافل‌گیرم می‌کنی؛ نتیجه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم سریع ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره آره می‌دونم، حرفت یکیه و تغییر هم نمی‌کنه. ولی پس کِی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باهات تماس می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله تماس رو قطع کردم و اجازه حرفی بهش ندادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایل رو پرت کردم اون طرف کاناپه و با خیال راحت شروع کردم به مزه‌مزه کردن قهوه تلخم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من آدمیم که دقیقا برعکس دوستام از سروصدا و شلوغی بیزارم و آرامش و خلوتی رو ترجیح می‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته اینم دلیل نرفتنم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید روی طرح نقشه‌ی عملیات بعدی کار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گفته سرهنگ ملکی این ماموریت‌هایی که تو این چهار ماه قراره داشته‌ باشیم از هر کدوم از عملیات اجرایی که تا قبل این بود سخت‌تر و پیچیده‌تره. پس بنابراین باید همه چیز و پیشبینی می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجون خالی قهوه رو گذاشتم روی میز شیشه‌ای وسط کاناپه و سعی کردم فراموش کنم چه بدن دردی دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماکت و با زاویه‌ای که بتونم همه چیز رو ببینم جا به جا کردم و نگاهی دقیق بهش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشه‌های سِری قبل رو دیوار و روی میز شیبدار گوشه‌ی اتاق، دوتا ماکت از محل منطقه‌ای که قراره مستقر شیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی میز خودنمایی می‌کرد. و گوشه اش هم یه چراغ مطالعه و طرف دیگه اتاق هم یک آباژور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا بودن که تمام وسایل اتاق کارم رو تشکیل می‌دادن‌. تو کمد سفید رو به روم پُر بود از نقشه‌ها و ماکت‌هایی که واسه عملیات دفعه قبلی طراحی کرده بودم و تمام سرنخ و مدارک مثل؛ عکس و شئ توی این کمد پیدا می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اولین عملیات گرفته تا همین آخریش تمام مدارک مهم شامل نقشه‌ها و عکس‌ها رو نگه داشته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از داخل لیوان که بیست و چهار مداد و خودکار مشکی - آبی با چندین ملیسا که توش جا خوش کرده بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مداد و خط کش بیست سانتی و ملیسا بیرون کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خط‌کش رو گذاشتم روی مقوای جلوم و شروع کردم به رسم کردن نقشه‌ی فرضیِ منطقه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گفته‌ی سرهنگ اصلیمون، سرهنگ ملکی باید واسه اطمینان از محل جایی که قرار بود زیر نظر بگیرم دیدن می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس دو هفته‌ی دیگه باید ساک می‌بستم و به صورت نامحسوس وارد محدوده می‌شدم. این ماموریت سخت تر از وقایعِ قبلیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام نقشه‌هایی که تو ماموریتام ازش استفاده می‌کردم و خودم طراحی می‌کردم و فرماندهی و رهبریشم به عهده‌ی خودم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته خب طراح نقشه عملیات تو اداره انگشت شمار بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی هیچ‌کس حق نداشت طراحی نقشه عملیات من رو به عهده بگیره حالا به دلایل مختلف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان همکارم بود. البته سرگرد عملیات و جاسوسی داخلی از قبیل قاچاق و قتل نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم یه مأمور اینترپل بود و وظایفی تقریبا مثل من با یک سری تفاوت‌های کوچک‌تر داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و البته یکی از بهترین دوستام که از دوره اول متوسطه باهم بودیم. می‌شه گفت کل اداره عملیاتی دست من و سرگردای دیگه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قول فرید و آرمان فقط خواجه حافظ شیرازی خبر نداشت که اونم آرمان خبر داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه در عجب‌‌ بودن فقط دو سال تجربه باعث شد من تو کارم به این اندازه پیشرفت کنم و حتی به اندازه یه آرتیست معروف، مشهور شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته از من بعید نیست. به هرحال آدمی نیستم که از خواسته هام دست بکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر تو انجام کاری مصمم باشم باید انجامش بدم و هیچ‌چیز و هیچ‌کسم جلو دارم نیست. حالا هرچیزی باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ ملکی و سرهنگْ دوم همتی می‌گفتن پلیس‌های FBIواشنگتن سیتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(آمریکای مرکزی یا لاتین) وآلمان بهم پیشنهاد همراهی تو یه ماموریت رو دادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوزم از این قضیه سر در نیاورده بودم؛ باید تو فرصت مناسبی تَه و توش رو دربیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی دقیق به مقوا انداختم. این‌طور که پیداست یه ساختمان ۳۵۰متریِ سه طبقه تو ناحیه‌ی مرز گمرک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه! جای خوبی رو برای آدم‌ربایی، قاچاق و توضیع مواد مخدر انتخاب کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جالبه. فکر نکنم هیچ عملیاتی به این اندازه برام جالب و سرگرم کننده تموم شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور خورشید داشت چشمامو از کاسه در می‌آورد. پلکام و باز کردم. تو جام نشستم و به نوری که از تو پنجره منعکس می‌شد نگاهی انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست و صورتمو شستم؛ دستی تو موهام کشیدم. یه تیشرت سرمه‌ای و یه کت چرمی روش و شلوار جین مشکی تیپمو کامل کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه از تنها ادکلنی که دوست داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی (CHRIS ADAMS) به خودم پاشیدم. نگاهم به تابلوی رو به رو افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون تابلویی که سر و ته زندگیم توش خلاصه شده بود. نگاهمو ازش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن یه املت قارچ و سبزی و برداشتن موبایل و کمربند اسلحه‌م از خونه زدم بیرون. وسطای حیاط درحالی که کمربند چرمی اسلحه‌م رو دور کمرم سفت می‌کردم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن مش غلام حسین که باغچه آپارتمان و آب‌پاشی می‌کرد نیمچه پوزخند کجی زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نبودی دیشب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه چروکیده و لبخند‌دارشو از باغچه گرفت و داد به من:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صبح بخیر پسرم؛ دیشب زنم مهمون داشت رفتم واسه مهموناش چیز بخرم. موفقیتت و تبریک می‌گم سرگرد نیکنام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌گفتی من که تو راه بودم واست بیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه جوون تو خسته‌ای خدا رو خوش نمیاد تو خستگی اذیتت کنم پسرم‌‌‌. من کی باشم که بخوام به شما امر کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اراده نیشخندی رو لبام نشست. زیر لب زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خستگی؟ امر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتی سرایدار خونه یه پیرمرد عاشق گل و گیاهه؛ تو یه خونه کوچیک گوشه حیاط با زنش زندگی می‌کنه. مشتی تهرونی نیست منم که تنها بودم و دیدم تازه اومدن و جایی واسه موندن ندارن، انبار وسایل دور ریختنی رو خالی کردم تا اونجا باشن. چند ماه بعدم انبار و بزرگتر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا بتونن با خیال راحت کنارم زندگی کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ریموت در و بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم تو ماشین. بعد از باز شدن در اتوماتیک به سمت اداره حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از نیم ساعت جلوی ورودی اداره آگاهی ترمز کردم. موبایلم و برداشتم دزدگیر ماشین و زدم؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پله‌های سنگی ورودی رو طی کردم و وارد شدم. سربازا احترام نظامی دادن و‌ بقیه به احترامم بلند شدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به احمدی که رسیدم پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرهنگ کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احترام نظامی داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربان تو اتاق بازجویی هستن. منتظرتون بودن؛ گفتن تا وقتی برگردن شما تو دفترشون منتظر باشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت دفتر سرهنگ حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید قربان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای احمدی برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته نباشید؛ تبریک می‌گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم و ازش گرفتم و راه و ادامه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفتر سرهنگ ملکی چهارمین اتاق از سمت چپ راهروی رو به روی اتاقای بازجوییه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌دونستم کسی اونجا نیست پس در نزدم و وارد شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن آرمان که لم داده رو صندلی سرهنگ و شیرینیِ رو میز و می‌خورد متوجه شدم اشتباه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن ناگهانی من و باز شدن در، احتمالاً فکر کرده سرهنگ اومد چون شیرینی پرید گلوش و به سرفه افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهاشو جمع کرد و آب توی پارچ و سر کشید، با پوزخند در و بستم؛ رفتم جلوتر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مزاحم خوشگذرونیت شدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غول بیابونی نزدیک بود سکته‌م بدی چرا در نمی‌زنــــی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی سرهنگ تو اتاق خودش نیست، واسه کی در بزنم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تیکه می‌گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پنجره بزرگ تهِ اتاق نزدیک شدم. از سرتاسر پنجره‌های اداره نور خورشید می‌زد داخل. معمولا به این خاطر تو لنگه ظهر چراغ روشن نمی‌کردن. همه مشغول کار بودن؛ مجرما داد می‌زدن و اظهار بی‌گناهی می‌کردن،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامورای اینترپل تازه‌وارد تو تالار تیراندازی تمرین می‌کردن؛ ستوانا پرونده‌های روی میزهاشون رو جمع آوری می‌کردن؛ استوارها نیروهاشون رو آموزش می‌دادن. و شاکیا با قیافه عصبانی حقشونو می‌خواستن‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه درحال تماشای این منظره بودم. اگر شهر حتی تو یک روز می‌تونست به آرامش برسه کار ماهم راحت‌تر می‌شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی همیشه میدون جنگ بود؛ باعث می‌شه روز به روز به نفرتم از این موجودات حقیر افزوده بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی تهران شهر متظاهراست. بهترین شرایط همینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آرمان بعد از مکث نه چندان کوتاهی برگشتم طرفش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرهنگ امروز واسه چی می‌خواد جمعمون کنه اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- موضوع مهمیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همون لحظه سرهنگ وارد اتاق شد؛ با دیدنم لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته نباشی پسر؛ بازم مثل همیشه مارو سربلند کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گول این قیافه آروم و نخورین. موقعی که میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فک می‌زنم داد و قال راه می‌ندازه که من خستم فکتو ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازم صدای آرمان بود که مزه پرونی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش، بهش حق می‌دم. گفتم بیاین چون یه موضوع مهم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه موضوعی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا وقت هست. بزار سرتیپا بیان؛ توهم بشین پسر بدن درد داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون نگاه یخی همیشگیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راحتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان خودشو ولو کرد رو کاناپه چرمی. سرهنگ از کشوی میزش یه دیسک بیرون کشید و یه پرونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو از زیر پرونده‌های رو میز بیرون آورد و نشست رو صندلیش؛ در همون لحظه در به صدا دراومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپا وارد شدن. آرمان به احترامشون بلند شد. سرتیپ درخشانی سرتیپ اصلی بود؛ یا به اصطلاح « سرتیپ تمام »

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

56 ساله، محافظه کار، مسئولیت پذیر و محترم. سرتیپ موسوی هم دوم؛ 51 ساله. اون رک گو جدی و درونگرا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سلام و احوالپرسی، سرهنگ به آبدارچی سفارش دوقهوه و دو چای داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ درخشانی در حالی که به پنجره اتاق بازجویی قدیمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که ازش استفاده نمی‌شد خیره بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسیارخب احسان؛ مشتاقم بدونم قضیه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ در حالی که با موهاش بازی می‌کرد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- موضوع یکم پیچیده‌اس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با قیافه جدی منتظر پاسخ سرهنگ بودیم. نگاهی به من و آرمان انداخت و بعد به سرتیپ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما GPS و دوربینا رو چک کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از سربازا حدودا ساعت یک و نیم دیشب به صورت نامحسوس، از اداره خارج می‌شه. ظاهراً به یه منطقه‌ی متروکه خارج از شهر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس آرمان چکار می‌کرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آرمان با تو که تماس گرفته حواسش از فیلم دوربینای مخفی اداره پرت شده و نتونسته سرباز و ببینه؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب شد به حرفت اطمینان کردم سام. خوشبختانه کسی از دوربین خبر نداشته وگرنه راهکار دیگه‌ای پیدا می‌کرد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس با توجه به چیزی که اتفاق افتاد فهمیدین سربازه کدومه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ دوم همتی هم که تازه به جمعمون پیوسته بود به حرف اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشبختانه بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون منطقه متروکه دقیقاً کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ ملکی نقشه‌ای از داخل پوشه آبی رنگ بیرون کشید و روی میز بازش کرد. با ماژیک قرمز دور چند ناحیه جغرافیایی خط کشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نقشه اشاره کرد. از پنجره فاصله گرفتم و به سمت نقشه‌ی روی میز قدم برداشتم. با انگشت به خط‌های قرمز اشاره کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا یه منطقه‌ی متروکه وجود داره که دقیقا مرکزش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه گاراژ قدیمی که ظاهراً برمی‌گرده به چهل و اندی سال پیش ساخته شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبلاً این گاراژ زنگ زده متروکه متعلق به یه مرد میانسال بوده که تنها زندگی می‌کرده و تو سن شصت و پنج سال یه روز می‌خوابه و دیگه بیدار نمی‌شه. حدس می‌زنم گاراژ و اون ساخته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون موقع این گاراژ همون‌طور مونده و کسی پا توش نذاشته. چند دقیقه اونورتر... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یک نقطه‌ی کوچیک با چند بند انگشت فاصله اشاره می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چاه خشک و عمیق هم وجود داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمت این چاه به سال‌های خیلی طولانی برمی‌گرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به من و سرتیپا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و البته GPSگاراژ و نشون می‌ده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان با تردید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممکنه این سربازه نفوذی باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ سری تکون داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمعن نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان و سرتیپا هم به جمع من و سرهنگ‌ها پیوستن. همه دور نقشه جمع شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ موسوی در جواب سوال آرمان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی هیچ سربازی مجوز نداره به غیر از وقت تموم شدن پستش اداره رو ترک کنه؛ اونم درست ساعت یک که از نیمه شبم گذشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ درخشانی نگاهی به موسوی انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب عجیب همینه اگر به هر دلیل قانون‌شکنی کنه به جز مجازات، اضافه خدمتم می‌خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا باید همچین ریسکی رو پذیرا باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ ملکی دستی از شدت کلافگی به صورتش کشید و رو به سرتیپا تایید کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درسته آقایون سوال منم همینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد نیکنام و معتمد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله قربان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا شب باهم به طرز نامحسوس برید چک کنید موضوع چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحال حاضر فقط می‌تونم به شما اعتماد کنم. البته باید ببینیم سربازه دوباره قصد رفتن می‌کنه یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوربینای اداره رو انتقال می‌دم رو لپ‌تاپ تو سام. حتما وقتی اداره رو ترک کردی چکشون کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرتیپ درخشانی با تحسین نگاهی بهم انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرگرد نیکنام تعریف شمارو خیلی جاها شنیدم؛ آوازتون نه فقط تو ایران، بلکه در کل آسیا پیچیده. سرتیتر مجله‌ها و اخبار شده نتیجه عملیات شما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئن‌ام شما قادرید ماموریت بعدی رو با موفقیت به اتمام برسونید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها به سکوت اکتفا کردم. گوشم از این حرفا پر بود و برام تازگی نداشت. قرار بود فردا شب منتظر بمونیم تا بفهمیم اون نفوذیه یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس من و آرمان باید خودمون رو آماده می‌کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو کردم به همتی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرادی به حرف اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوز نه؛ خیلی سرسخته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام جمع شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید شما زیادی مهربونید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم قدم تند کردم تا به اتاق بازجویی فعلی برسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان دوید دنبالم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سام صبر کن؛ می‌خوای چیکار کنی؟؟ باز نری بزنی تیلیتش کنی خودت میدونی طی این دو ماه چهارمین باره از بازجویی محرومت می‌کنن یکم فکر کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز مقامات میان اداره رو می‌ذارین رو سرتونا؛ چیکار می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به حرفش می‌آرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرغراش شروع شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای به حالت اگه این دفعه مثل سری قبل بخوای زیاده‌روی کنی. نــری باز مثل اون پرونده اخلاقیه بزنی پهلوش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشکافی فک و دندشو خورد کنی رئیس ستاد کل نیروهای انتظامی بیـچارمون می‌کنه. من شغلمو دوست دارم اگه تو نداری خیالی نیست؛ ســــــام گوش می‌دی چی می‌گم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق بازجویی دور افتاده‌ترین اتاق بود که ته سالن قرار داشت. یه میز و صندلی آهنی به رنگ لجنی که رنگ و روش تا حدودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفته بود و چراغ آویزون از سقف وسایلشو تشکیل می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- د جون من خودت و کنترل کن. باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آرمان بود درحالی که داشت می‌دوید پشتم این جمله رو با تردید گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ ملکی و همتی به ترتیب پشت شیشه‌ی اتاق ایستادن و با حرکت دست همتی متوجه شدم ضبط و روشن کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که صدای در رو شنید سرشو آورد بالا. نگاهی بهم انداخت و دوباره برگشت به حالت قبل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به میز نزدیک شدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌بینم هنوز پات گیره؛ قصد نداری اعتراف کنی دیگه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه که نه. فکر کردی می‌تونی خامم کنی؟ کور خوندی من کسیو لو نمی‌دم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم از ریز حرکاتش متوجه حس و حالش شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کندن پوست لب:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"تردید"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزیدن پای راست و قلاب انگشت‌ها:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"کنش عصبی"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس‌های به شمار افتاده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"استرس"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موقعیت خوبیه. پوزخند صدا داری زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کنجکاوم بدونم الان چه حسی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو گرفت بالا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حس افتضاحی دارم از اینکه یه پلیس عوضی مــ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش با اولین مشتی که تو فکش فرود آوردم نیمه تموم موند. با نفرت زل زد تو چشمام و دست چپش رو بلند کرد تا خونی که از گوشه لبش زده بود بیرون و پاک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌خیال نشستم رو به روش و دستامو تو سینه به هم گره زدم. منتظر نگاهم و بهش دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جناب سرگرد فکر کردی من کـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشت دوم و محکم‌تر از قبلی زدم. از تو جیبم دستمال و کشیدم بیرون و پرت کردم جلوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخمای درهم دست‌مال رو چنگ زد و گذاشت رو زخم لبش. این دفعه با پوزخند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یکی دیگه بزن تا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشت سوم. داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داری چه غـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشت چهارم. صورتش خونی شده بود. فَکم از عصبانیت درحال لرزیدن بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت میز به طرفش خیز برداشتم. یقشو چنان کشیدم که یه گوشه جر خورد؛ دادی که زدم تو دیواره‌های اتاق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشید و پژواکش بازتاب گوشام شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کافیه فقط یــــــک بار...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندتر داد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یــــک بــــار دیگه منــو عوضی خطاب کنی؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چنــــان بلایی سرت بیارم، که اون رئیس کثــافتت هم از انجامش عاجز بمونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و یقشو ول کردم و ازش فاصله گرفتم تا دور میز دور بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخند ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو یه کم؛ زیادی خوش خیالی. شاید فکر کردی میاریمت اینجا چای شیرینی بهت تارف کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوش ایستادم؛ دولا شدم و با صدای تحلیل رفته اما محکم و کوبندم ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت بهتر می دونی بدست آوردن اطلاعات مورد نظرم؛ برام آسونه. ولی خب نمی‌خوام جایی درز کنه. تو گیر افتادی و دستتون و خوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نفعته بگی کی باهات همکاری کرده؛ وگرنه که می دونی باهات چیکار می‌کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه عصبیشو تو چشمام قفل کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این وصله‌ها به من نمی‌چسبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیق دیگه‌ای کشیدم‌. آروم بهش نزدیک شدم؛ و با خونسردی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدومو ترجیح میدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت صندلیش ایستادم و دستامو دو طرف پشتی صندلی گذاشتم. زیر گوشش زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- محافظت از اکیپت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیشخند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا خانوادت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لرزش شدید بدنشو با تکون صندلی حس کردم. ازش فاصله گرفتم و دستامو پشتم به هم قلاب کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهت سه ساعت وقت می‌دم مُقر بیای. این حداکثر کاریه که می‌تونم برات انجام بدم؛ بهش فکر کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با قدم‌های مساوی و محکم از در اتاق خارج شدم. همین که در اتاق و به‌هم کوبیدم آرمان تندجوش و کلافه سریع جلوم دراومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلوم هست داری چیکار می‌کنی؟ بابا ترکوندیش پسرهء ناقص‌العقل د همین کارا رو می‌کنی که ماهی سه هفته‌شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بازجوئی محرومت می‌کنن دیگه. مگه حرف تو گوشت می‌ره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه به نق زدناش به طرف سرهنگ ملکی و همتی رفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ۳ساعته برمی‌گردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرهنگ ملکی نگاهشو از شیشه‌ی اتاق بازجویی گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم کار و تموم کردی؛ تو این چند مدت قیافشو وارفته ندیده‌ بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همتی:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چرا شاکی می‌شی خب اصلا این پرونده تمام و کمال واسه تو؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی سام، تو که خوب می‌دونی تهدید به مرگ در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی خودش یه جور جرمه. حتی بعضی مورد داریم در این شرایطم اعتراف نمی‌کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم طرف همتی و در حالی که دولا شده بودم و صدای ضبط و از دستگاه در می‌آوردم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثل اینکه یه چیزیو فراموش کردین سرهنگ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیکلمو صاف کردم و نگاه سرد و بی تفاوتم و بهش دوختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من قانون خودمو دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم از قدم برداشتم و راه‌روی اداره رو طی کردم. آرمانم دنبالم پا تند کرد. از اداره خارج شدم. ۳ساعت دیگه باید اینجا باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از در که اومدم تو؛نشستم رو کاناپه و کت چرممو در آوردم و تیشرت زیرش رو گذاشتم رو مبل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید کتف هامو ماساژ میدادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمانم لباسشو درآورد و خودشو شوت کرد رو کاناپه و یکی از کوسن های مبل و کشید بغلش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای تحلیل رفته ای گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آووو..چه روز خسته کننده ای بود پسر. مرادی عجب پوست کلفتیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم خیز شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راســـــــــــــتی؛

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که بطری آب و سر می کشیدم زیر چشمی نگاهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ا ..امشب بچه ها میان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه سکوت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرفش آب پرید گلوم و به سختی به سرفه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی..کار کردی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتم که؛بروبچ میان دیدنت.از تابستون پارسال ندیدنت امشب باهام هماهنگ کردن گفتن بهت خبر ندم تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثلا سورپرایز بشی منم دیدم خسته ای گفتم خبرت کنم..بخدا همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی گوشای خودمم از دادی که زدم کر شد چه برسه به اون.دخلشـــــــــــــــــو میــــــــارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام از عصبانیت خش دار شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بگــــو کار تو نبــــــــــوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا پرید و دستاشو تسلیم وار بالا آورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بخــــــدا اون طور که فـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مـــــــی کشمـت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام جست زدم.اونم پا تند کرد و با گفتن "یا عجل معلق" دویید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آرمــــــــــــــــــان پسره ی لجن مرتیکه زاقارت بی همه چیز!وایسا من دستم بهت برسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نصــــــــــــــــــــــفت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دمپائی دم دستی پالستیکی آبی رنگ و چنگ زد و پشت کاناپه وسط حال پناه گرفت.دوتایی داشتیم کاناپه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو دور میزدیم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه اینکه دســــــــــــــتم بت نرســـــــــه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوسن و برداشتم و پرت کردم تو صورتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ســــــام یه دقیقه فـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خـــــــفه شــــــــو الان می گیرمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به ولا کـ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتم وایســــــــــــــــــــــــــــــــــــااااااا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش رسیدم.از یقه پشت گردنشو گرفتم که پرت شد رو زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو شکمش و دستاشو چسبوندم به زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ســــــــام داری سکتــــــــــــــــــــه میکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غریدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بالخره کار خودتو کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بابااا یه دقیقه گوش بگیر اه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد تند تند به توضیح دادن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من نگفتم بهشون بخدا.خودشون برنامه ریختن خره من اگر می خواستم بچه ها رو دزدکی بکشونم اینجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که نمیومدم به تو بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذره ای از عصبانیتم خوابید.همه برنامه ای که واسه امشب ریختم به فنا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام تحلیل رفت اما لحنم هنوز همون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پس از کجا فهمیدن الان من میام خونه؟اونا ساعت کاری منو نمیدونن؛ هرهفته ام برنامه عوض میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که زور می زد از جاش بلند شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من چه میدونم؛سعیدو که میشناسی.همیشه درحال سرو گوش آب دادنه حالا این هیکل سنگین و پهنتو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بکش کنار خفه شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصابی متشنج از رو شکمش پا شدم.با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ولی خودمونیما،قیافت خیلی خونی شده بود گفتم یا من میمیرم یا تو سکته میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از تو انتظار کم تر از این نمیره که مستقیم کلیک کنی رو مخ من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یخچال دوقلو رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته قرص های مسکن و بیرون کشیدم.و یکی رو دادم بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرمان درحالی که رو زمین به پهلو دراز کشیده بود و دستشو ستون سرش کرده بود با لبخند کارامو تماشا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ی الکی خوشحال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن صحنه خوردن مسکن اخم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که سری بطری آب و باز میکردم بهش چشم دوختم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه حالا بیا با لباس قورتم بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نخور این زهرماریارو درضمن؛لُختی عشقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تارف نکن.میخوای شلوارم روهم دربیارم یه دفعه ای شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مصلحتی زد تو صورتش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نکن با من این کارو من صبر و تحملم کمه ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تاسف سری تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطریای خالی آب معدنی رو ریختم تو نایلون.باید میبردم سطل زباله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم اتاق و یه رکابی کاربنی و شلوارک مشکی با رگ و ریش چرم و تنم کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از عادت هایی که من افتضاح باهاش خو گرفتم این بود که تو خونه عادت نداشتم لباس بپوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معموال سختی کار خستم می کرد واس همین لباسامو در می آوردم تا راحت باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب اینجا راحت نباشم کجا باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای داد آرمان و شنیدم که از حال میومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شازده پسر؛ کجا رفتی تو؟بابا کاراتو بکن باید برگردیم اداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپ تاپو با سی دی های ریکورد صدا که فایل های همین دوماه پیش و ذخیره کرده بود برداشتم آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده

سلام به تمام خوانندگان عزیز
جلد دوم این رمان با نام زاموفیلیا در بخش آنلاین در حال پارتگذاری است.

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.