رمان خاطرات گمشده طرلان به قلم الهه مشتاق
ویراستار : بارانا
تعداد صفحات : 876
ژانر : راز آلود پلیسی و عاشقانه
دانلود رمان خاطرات گمشده طرلان
خلاصه رمان :
رمان در مورد دختریه که بخاطر تصادف حافظه اش رو از دست داده و حالا با پیرمرد و پیرزنی زندگی می کنه که ادعا می کنند از اقوامش هستن ولی طرلان بعدها متوجه می شه که...
ادامه رمان:
_اَه پاشو دیگه حوصلم سر رفت
+فقط چند دقیقه جون من
_پاشو بابا تو 2دقیقه دگه خوابت میبره دیگه عمرا نمیتونم بیدارت کنم
ناچاراً بلند شدم و طلبکار نگاش کردم
_چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنی؟
سرمو تکون دادم...
+هیچی پاشو بریم دیر میشه...
از جا بلند شدیم...یه نگاه به دورو بَرم انداختم... فوق العاده بود... چمنای سبز و یکدست که همه جارو فرا گرفته بود و طراوت خاصی به محیط میداد... صدای جوش و خروش آب که از رودخانه ایی در همون نزدیکی میومد گوش نواز بود... نفس عمیقی کشیدم...
_دل بکن دیگه شب شد.
نگاه آخرو به همه جا انداختم و گفتم :باشه بریم.
به سمت خونه راه افتادیم... سکوت جنگل هم دلنشین بود و هم خوفناک!وسط راه از هم جدا شدیم و به سمت خونه به راه افتادم. به خونه که رسیدم درو باز کردم و با صدای بلند بی بی رو صدا کردم
_بی بی؟ بی بی کجایی؟
در حالیکه دستاشو با دامنش خشک میکرد هراسان به استقبالم اومد
+چی شده؟؟
لبخندی زدم :
_هیچی... سلام!
لبخندی به پهنای صورت زد:سلام به روی ماهت!
همانطور که روسَریمو باز میکردمو به سمت اتاقم رفتم :
_بی بی شام چی داریم؟ خیلی گشنمه!
+میرزا قاسمی داریم همون غذایی که دوست داری
لبخندی از سر رضایت زدم و وارد اتاقم شدم. نگاهی به اتاق ساده و دوست داشتنی و دنجم انداختم. تخت ساده ی چوبی در گوشه ی اتاق با رو تختی دستباف قرمز رنگ... قفسه کوچک کتاب در گوشه دیگر و قالی زیبایی که در وسط اتاق پهن شده بود وسایل اتاق رو تشکیل میدادند.
سریع لباس عوض کردم و به بی بی که در حال پهن کردن سفره بود ملحق شدم.
نفس عمیقی کشیدم. بوی سیر تمام خونه ی کوچک روستایی را پر کرده بود. خوب بود! دوستش داشتم!
_مش رمضون واسه شام نمیاد؟
+نه ننه. مزرعه کار داره. دیر میاد
بقیه شام در سکوت صرف شد.
بعد جمع کردن سفره و شستن ظرفها مش رمضون هم از راه رسید. خسته بودم... شب بخیری گفتم و به اتاقم پناه بردم...
طبق عادت هرشبم از پنجره ی بالای تختم به آسمون سیاه شب خیره شدم و غرق فکر. فکر کردمو سعی کردم بخاطر بیارم... بخاطر بیارم و از باتلاقی که توش دستو پا میزدم رها شم...
ولی مثل همیشه بی نتیجه بود...
کلافه بودم... و با همون کلافگی خوابم برد...
با احساس خیسی صورتم بیدار شدم... پتوم تقریبا خیس شده بود و بارون نه با شدت به صورتم میخورد... چند لحظه طول کشید تا یادم افتاد پنجره رو فراموش کردم ببندم.
از جا بلند شدم و با نفس عمیقی بوی خاک نمناک رو به ریه هام فرستادم... فوق العاده بود... من عاشق این بو بودم...
*******
با صدای زهرا به عقب برگشتیم.
_هی شما دوتا کجا میرین؟
نگاهیی به فهمیده انداختم که یعنی بگم؟ سرشو به نشونه تأیید تکون داد
+میتونی توام بیای
زهرا که مشکوک نگاهمون میکرد نگاهش مشکوک تر شد:کجا؟
+خوب خودت بیا ببین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردد باهامون همرا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تکه چوبی واستادمو سعی کردم تعادلمو حفظ کنم. همزمان با پریدنم صدای زهرا بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای بابا به منم بگین دارین کجا میرین؟ دارم میترسم خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم رفتم طرفش... با یه نگاه خونسرد و بی رحم زل زدم تو چشاش... آب دهنشو قورت داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چته؟ چرا اینجوری شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+داریم می بریم خفتت کنیم... بعد هم کلیه هاتو دربیاریم بفروشیم... بازم میخوای باهامون بیای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمید شوخی میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودتو مسخره کن... هرچند از تو هیچی بعید نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+پس به چه جرأتی باهام اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای فهیمه باعث شد ساکت بشیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*قراره همینجوری وقت تلف کنین خودم تنها برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باشه خب بریم چرا عصبانی میشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دقیقه پیاده روی تو جنگل بالاخره رسیدیم. دهان زهرا باز مونده بود. درست مثل من و فهیمه وقتی برای اولین بار اینجارو پیدا کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وااااای اینجا دیگه کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+والا اسمشو نمی دونم ولی می تونیم خودمون براش اسم بذاریم... مثلا '' بهشت'' چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسم بهشت با موافقت هردوشون تصویب شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار رودخونه نشستیم و من به محض نشستن دراز کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا خوابیدی؟؟ پاشو از منظره لذت ببر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه بجای من جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلاره عادت داره... دوست داره از صدای اینجا لذت ببره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا! این دیگه چه مدلشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+زهرا نذار پشیمون شَم از اینکه آوردمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایش پر غلظتی گفت و ساکت شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید اونجور که فهیمه میگفت بنظر میرسید ولی در حقیقت احساس میکردم که تو سکوت اونجا می تونم تمرکز و فکر کنم و بخاطر بیارم...هرچند که دریغ!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو آرامش خودم غرق بودم که صدای آروم زهرا تمرکزمو بهم زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش خیلی آروم بود و معلوم بود که داره درگوش فهیمه حرف میزنه. به لطف سکوت اونجا و دقت بالای خودم تونستم حرفاشو بشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هنوزم چیزی یادش نیومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه هم به تقلید از اون باصدای آروم جواب داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*نه... خیلی عذاب میکشه... نگرانشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا... نگرانی نداره دیگه... بالاخره یادش میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*می دونم ولی تا اونموقع خدا به دادش برسه. خیلی ناراحتم براش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن حرفاشون به فکر فرو رفتم... فهیمه راست می گفت... خیلی سخته که هیچی به یاد نیاری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو محکم از سینم بیرون دادم. فکرم به سمت خواب دیشبم کشیده شد. سعی کردم خواب دیشبمو مرور کنم ولی به جز صورت یه پسر چیزی یادم نیومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پسر کی بود؟ چرا همش تو خوابهام یا تو فکرم بود؟ با صدای فهیمه از فکر بیرون اومدم و چشمامو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*گلاره! تاریک شده بهتره برگردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر تو فکر بودم که متوجه گذر زمان نشدم... بلند شدیم و راه افتادیم. تو راه برگشت هرکس تو فکر خودش بود و سکوت حکم فرما بود... وسط راه از بچه ها جدا شدم و به سمت مزرعه به راه افتادم.وقتی رسیدم مش رمضون رو دیدم که تو آلاچیق مخصوصش نشسته بود و چای میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام مش رمضون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بلند کرد و با لبخند جوابمو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:سلام دخترکم! چی شده یادی از ما کردی و اومدی مزرعه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش رو حصیرای دستباف نشستم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+دلم برای مزرعه تنگ شده بود. دو هفته ایی میشه که نیومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:خوب کردی. بیا یه چایی بدم بخوری سرحال بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همزمان با قوری گلدار چینی اش برام یه چایی یک رنگ ریخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچای رو ازش گرفتم و تشکر کردم... نگاهم رو به مزرعه دوختم... قشنگ بود... کارگرها توی جوب هایی که با دیواره های گلی درست شده بودن بذر برنج می پاشیدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمش رمضون هم بهشون ملحق شد تا کار سریعتر پیش بره... تا اتمام کارشون اونجا موندم و با مش رمضون برگشتم خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا حسابی تاریک شده بود. جلوی در خونه بی بی رو دیدیم که با ظاهری پریشون جلوی در قدم میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمش رمضون با لهجه ی خاص آبادی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام بی بی! چرا پرشونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی بی تا نگاهش بهمون افتاد با عجله به طرفمون اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به من کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختر تو که منو نصف عمر کردی کجا بودی از اون موقع تا حالا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+رفته بودم مزرعه یادم رفت به فهیمه بگم بهتون خبر بده. ببخشید که نگرانتون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس راحتی کشید:حالا عیب نداره خداروشکر سالمی. از این به بعد یادت باشه خبر بدی. برین تو چایی تازه دمه بدم خستگیتون در بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گلاره خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو فهیمه همزمان به پشت سر برگشتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد بود که دوان دوان به سمتمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی اومد. وقتی بهمون رسید همونطور که نفس نفس میزد مجله ایی رو به سمتم گرفت و خیلی جدی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:بفرما... مرده و قولش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت. سرجمع 16 سال بیشتر نداشت ولی جوری حرف میزد که پخته تر از سنش بنظر بیاد.!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند مجله رو ازش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+اولا سلام... بعدشم خوبه برادریتو ثابت کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب پس حالا منم میبرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+الان که اونجا نمیریم، هروقت رفتیم خبرت می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمغ شد. دقیق نگاش کردم. لاغر بود و قد متوسطی داشت. چشم و ابروی مشکیش چهرشو جذابتر کرده بود. دلخور نگام کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشوخی گفتم:غصه نخوریا! می برمت. مرد که گریه نمی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو اخم کرد و جدی شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه پس هروقت خواستی بری بهم بگو. و بلافاصله ازمون دور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خنده افتادم این پسر عجیب دوست داشتنی و مغرور بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه:نگو که بهش قول دادی بهشت رو نشونش بدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفت و گفتم:دقیقا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو به نشونه تأسف تکون داد:آخرشم تموم ده رو از اونجا باخبر میکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی رو هوا تکون دادم و گفتم:بیخیال بابا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به مجله انداختم و به فکر فرو رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد اونموقع افتادم که دیدم محمد جلو خونشون نشسته و داره مجله میخونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir''_سلام آقا محمد چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام دارم مجله میخونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مجله؟ مجله از کجا آوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+داییم از شهر آورده. بعضی موقع ها برام میاره میگه بخون خوندن و نوشتنت تقویت شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم... به منم میدی بخونم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شیطانی زد و گفت:اونوقت تو در عوضش برام چیکار می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجا خوردم! چه فرصت طلبی بود! تنها کاری که از دستم بر می اومد رو گفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+در عوضش می برمت جایی که مطمئنم ازش خوشت میاد! ''
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای فهیمه از فکرو خیال دو هفته پیش بیرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جلوی پاتو نگاااا کـــن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومدم به خودم بیام پام رفت تو یه چاله ی کوچیک و پیچ خورد. تا قدم بعدی رو برداشتم دادم در اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+آخخخخخ چرا زودتر نگفتی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجا سِیر میکنی دختر؟ سر به هوا شدی، عاشقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم با مشت بزنم تو بازوش که تعادلم بهم خورد. سریع دستمو انداخت دور شونش و کمکم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو که می بینی دستت به جایی بند نیست چرا قلدر بازی در میاری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم: جبران میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باش تا جبران کنی. حالا سفارش لباسو چیکار کنیم؟ تو که دیگه نمی تونی بیای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه دیگه معلومه نمیتونم. تو برو کارت واجبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پس تو چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+زیاد از خونه دور نشدیم فوقش لی لی کنان برمی گردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیوونه! الان چه جای شوخیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+پس چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با این جملم صدای گاری حاج عبدالله اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو اول یه نگاه به گاری بعد با لبخند بهم نگاه کردیم. فهیمه با سر به گاری اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بد فکری هم نیس!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ممنون حاج عبدالله همین جا پیاده میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاری رو نگهداشت و گفت:باشه دخترم. بیشتر مواظب خودت باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+چشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی از گاری اومدم پایین و ازش خداحافظی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خونه لی لی کنان رفتم. درو باز کردم و بی بی رو دیدم که به پشتی های دور تا دور خونه تکیه داده بود و در حال دوختن لباسی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام بی بی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام... وای ننه چی شده؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو انداختم رو تشکچه های کنار دیوار و پامو دراز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+هیچی... پام رفت توی چاله و پیچ خورد. آخ... خیلی درد میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای خدا مرگم بده... صبر کن الان میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند لحظه بی بی با یه کاسه و دستمال اومد پیشم. زیر لب غرغر میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هی بهش میگم مواظب باش. دختره تو گوشش نمیره. سر به هوا راه میره اینجوری میشه دیگه معلوم نیست حواسش کجاست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباقیش رو با لهجه ی غلیظی گفت که دیگه نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو تو دستش گرفت و دامن و شلوارمو بالا زد. با دیدن پام یهو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای نگاه کن چه ورمی هم کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست می گفت پام بدجوری ورم کرده بود. سرمو از درد بالا گرفتم و چشمامو به سقف دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس خنکی مایعی روی مچ پام سرمو پایین آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+این دیگه چیه بی بی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زرده ی تخم مرغ و زردچوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کنجکاوی نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت با دستمال پامو می بست که گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بی بی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ها ننه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+من... راستش... چیزه... میشه یه بار دیگه از گذشتم برام بگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دست از کار کشید... نگاهشو ازم دزدید و با لحنی که تلاش می کرد خونسرد باشه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی میخوای بگم؟ همه رو که صدبار واست گفتم ننه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره مشغول شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب یه بار دیگه بگو... کلافه ام... سردر گمم... شاید یه چیزی یادم بیاد... خواهش میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم انداخت... کلافگی رو بوضوح تو چشمام دید. یکم این دست و اون دست کرد و بالاخره به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب ننه... همونطور که میدونی تو خواهر زاده منی که با خانوادت تو راه اینجا بودین. تصادف می کنین و پدر و مادرت درجا فوت می کنن... خب... تو... توهم فراموشی می گیری...همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب چی ننه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+همین؟ خب پس چرا من مثل شماها لهجه ندارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب...ننه معلومه دیگه چون شما تهران زندگی میکردین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+من خواهر یا برادر نداشتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستش... نه... نداشتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بازم سوال بپرسم که با عجله و هول زده ازجا بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب ننه منو به حرف نگیر که کلی کار دارم باید ناهار درست کنم توهم زیاد فکر و خیال نکن و سریع به آشپزخانه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا یه حسی بهم می گفت که بی بی تمام حقیقتو بهم نمیگه... برام عجیب بود که چقد راحت درمورد مرگ خواهرش و شوهر خواهرش حرف میزنه... هوووف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به مجله افتاد. برش داشتمو نگاهی به تیترهای روی صفحه اش انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:افتضاح در دنیای بازیگری... چگونه پوستی نرم و شاداب داشته باشیم؟... هفت نکته ی کلید برای زنان خانه دار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکس چندتا بازیگر هم بود که اصلا برام آشنا نبود... تا نهار خودمو با مجله سرگرم کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تختم دراز کشیده و زل زده بودم به سقف. ورم پام خوابیده بود و می تونستم راه برم ولی بازم یه خورده درد می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و زهرا و فهیمه اومدن داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا شروع کرد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو... پاشو ببینم... نگاه کن چه خودشو لوس کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه بازم از من دفاع کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*اذیتش نکن زهرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سختی توی جام نیم خیز شدم که صدای زهرا بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگاش کن توروخدا انگار یه تریلی 18 چرخ با 2تُن بار زده بهش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت نشستم و بالشمو پرت کردم طرفش که جاخالی داد و خورد به فهیمه از همه جا بی خبر که پشت سرش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*آخخخ... چیکار می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و زهرا زدیم زیر خنده. یه چشم غره غلیظ به جفتمون رفت که ساکت شدیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی جذبه داره این دختر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اِهم چیزه... پاشو بریم بهشت بابا دلم واسه اونجا تنگ شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه هم تأیید کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*با این عقل ناقصش حرف خوبی زد. دو هفته ایی میشه که نرفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفتن منم دلم هوای اونجارو کرده بود. بلند شدم لبخندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بزنین بریم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر راه محمد رو هم دیدیم و با خودمون همراه کردیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکه ایی از کلوچه ایی که زهرا به گفته خودش دسپخت خودش بود در دهانم گذاشتم... راست و دروغش پای خودش ولی خدایی خوشمزه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+زهرا از این هنرا داشتی و رو نمیکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی نازک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_استعداد های نهفته زیاد دارم و شماها خبر ندارین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه با دقت زل زده بود به کلوچه ی تو دستش. انگار میخواست از ظاهرش بفهمه کی درستش کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*تو با اینهمه استعدادت پس چرا خواستگار نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم غره ایی به فهیمه رفت... رو قضیه خواستگار حساس بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مردم چشم بصیرت ندارن فضائل اخلاقی منو ببینن وگرنه در خونمون صف بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه صحیییییح بلندی گفت که به خنده افتادیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز خوبی بود... هوا ابری بود و نم نم بارونی که می اومد به چمنها طراوت خاصی میبخشید... با چشم دنبال محمد گشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی دورتر از ما قدم می زد... خوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی اومد که قاطی جمع دخترا نمیشد... حجب و حیای خاصی داشت... چشم ازش برداشتم و به چشمه ایی که روبرو بود دوختم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به زهرا و فهیمه که با تعجب نگاهم میکردن کفشهامو در آوردم و پامو داخل چشمه بردم... خنکای آب لذت بخش بود... هیجان خاصی داشتم... نمیتونسم مثل همیشه دراز بکشم... چشمامو بستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهامو داخل آب بردم و یکی از سنگهای کف چشمه رو برداشتم... طرح جالبی داشت... همانطور که داشتم نگاهش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کردم صدای زهرا بلند شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا محمد... آقا محمد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد دوان دوان نزدیک شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:بله... چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا کلوچه بخور تا فهیمه تمومشون نکرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه با حرص گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*خوبه حالا مالی هم نیست اینهمه تحویلشون میگیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا چشمکی بهش زد و با لحن پر شیطنتی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اول لپاتو خالی کن بعد بگو همچین مالی هم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو محمد فقط می خندیدیم! تا فهیمه اومد جواب بده محمد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:میگم... بهتره برگردیم. هوا داره تاریک میشه منم بدون اطلاع خانواده اومدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب تونست کل کلشون رو تموم کنه... وگرنه تا صبح ادامه میدادن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع پاهامو در آوردم و کفشهامو پا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+راست میگه زودتر بریم تا واسه محمد دردسر درست نکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد:آی آی آی... گوشَمو کَندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجا بودی تا الان بزمجه؟... هان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم ازش دفاع کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+توروخدا ولش کنین با ما بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی آهسته طوری که نشنویم در گوشش گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیگه بدتر!! با یه قُشون دختر چه غلطی میکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغافل از اینکه من شنیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد:آخ آخ داداش یه دقیقه ول کن تا بگم خب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار دستشو کم کرد ولی گوششو ول نکرد:خب... میشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:آخ... بابا... رفتم نون بگیرم گلاره خانوم اینارو تو راه دیدم گفت دارن میرن طرفا چشمه اونجا هم خلوته درست نیست تنها برن بهتره یه مرد باهاشون باشه منم رفتم همین... ول کن دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلفظ '' مرد'' رو که اومد زهرا پقی کرد ولی بزور جلوی خودشو گرفت فهیمه هم چندتا سرفه مصلحتی کرد تا بتونه خندشو قورت بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به محمد انداختم دیدم با چشمهای ملتمس بهم خیره شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدایی که از زور خنده خش دار شده بود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+راست میگه ولش کنین..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادر محمد( علی) یه نگاه مشکوک به جفتمون کرد و با مکث گوششو ول کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:حالا چون گلاره خانوم وساطت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گذرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم نسبتأ آروم زد پس سرش و گفت:ولی از این به بعد قبل اینکه غیبت بزنه خبر بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد درحالیکه گوشش رو می مالید گفت:باشه بابا دیگه غلط بکنم خبر ندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی:این شد یه چیزی... زود بیا خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو کرد به طرف ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:خداحافظ همگی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو به من با لبخند کجی ادامه داد:خواهشا دیگه این برادر مارو هم نا کجا آباد نبرین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمث خودش یه لبخند کج زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نگران نباشین جای بد نمی برمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دور شد محمد رو کرد بهمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:پووووووف! واقعا ممنونم... اگه شما نبودید معلوم نبود چه بلایی سرم میاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+پس زودتر برو که لازمت داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع خداحافظی کرد و رفت... معلوم بود برادرش خوب زهر چشمی ازش گرفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا و فهیمه که تا اونموقع ساکت بودن صداشون در اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا:وااای خدا از خنده دل درد گرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه:راست میگه به زور جلوی خودمو گرفتم جلوی داداشش نخندم! ولی خداروشکر زودتر برگشتیم وگرنه خیلی براش بد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+آره... پسر خوبیه ازش خوشم میاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزهرا باشیطنت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از داداشش چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم تو سرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+تو به جز ازدواج چیز دیگه هم تو این مخ پوکت هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت:آره مراحل بعد ازدواج!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلند خندیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+تو آدم نمیشی زهرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن خونسردی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدم بشم که تو تنها میمونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن یکی از پس زبون این بشر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرنمی اومدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به خونه رسیدم مش رمضون رو دیدم که روی تشکچه مخصوصش نشسته بود و با رادیوی قدیمیش کار می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+سلام مش رمضون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بلند کرد و لبخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام دخترم خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+شکر خدا... بی بی نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه... رفته خونه همسایه کمک واسه آش نذری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+بی بی هم که همیشه در کمک رسانی حاضره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت: بی بیه دیگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور که به آشپزخونه می رفتم بلند گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مش رمضون با یه چایی دِبش موافقی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستت درد نکنه دختر. نیکی و پرسش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچایی تازه دم و خوشرنگ رو همراه با حلوای محلی دسپخت بی بی گذاشتم جلوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمش رمضون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز با رادیوش درگیر بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ممنون دخترم... زحمت کشیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+کاری نکردم... نوش جان! رادیوت خراب شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره معلوم نیست چشه روشن نمیشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و آهانی گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بخاری که از چایی بلند میشد خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم فکر میکردم چطوری فکری رو که خیلی وقته تو ذهنم میپیچه رو به زبون بیارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبال جمله ی مناسبی برای شروع بودم که با صدای مش رمضون به خودم اومدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی شده بابا جان؟ چیزی می خوای بگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چاییش رو برداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+نه... خب... چیزه... می شه بذارین برم تهران؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر سریع و ناگهانی حرفمو گفتم که چایی پرید گلوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند تا سرفه با صدای گرفته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن من کنان گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خب... من... من گفتم اگه برم تهران... خونمونو که اونجاست ببینم... یا حتی فامیلامونو... شاید... یه چیزایی یادم بیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه عمیق و مفهومی بهم انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملتمس بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی محکم و قاطع گفت: نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم: چرا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واسه اینکه نمیتونم یه دخترو تنها بفرستم به شهر شلوغی مثل تهران. الانم فصل مناسبی نیست که بتونم مزرعه رو ول کنم و باهات بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت شدم... به روایتی حرف حساب جواب نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای احوالپرسی بی بی از بیرون بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه با فهیمه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه این موقع شب اینجا چیکار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کرد؟! بعد حدود 10 دقیقه بی بی صدام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو باز کردمو از همونجا گفتم: بله بی بی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*یه لحظه بیا مادر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پیششون و سلام کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو پرسشگرانه نگاهشون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی بی زودتر از فهیمه جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مادر جون... فهیمه خانوم اینا پس فردا مراسم دارن. فهیمه جان از من درخواست کرد اجازه بدم بری کمکشون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به فهیمه انداختم که به حرف اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستشو بخوای مامانم و خواهرام باید برن روستای بغلی دنبال لباس عروس و وسایل سفره عقد و این چیزا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمیز کردن خونه رو هم گذاشتن به عهده ی من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم تنهایی نمیتونم از پسش بربیام، اومدم اجازتو از بی بی بگیرم که بیای کمکم. البته اگه بخوای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم مشکوک می زدن. فهیمه کلی دخترخاله و دختر عمه داشت دیگه نیازی به کمک من نبود! ولی با این حال رو کردم بهش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+باشه. فردا صبح میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت نزدیکای 10 بود. هرکاری می کردم خوابم نمیبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سر ناچاری به مجله ایی که محمد بهم داده بود پناه بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرگرم یکی از مطالب خانه داری بودم که در باز شد و متعاقبش بی بی وارد شد. تعجب کردم. بی بی همیشه زود میخوابید پس چرا الان بیدار بود؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بیداری ننه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+خوابم نمیبره... شما چرا بیداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخمیازه ایی کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوابیده بودم، پا شدم برم آب بخورم دیدم چراغ اتاقت روشنه تعجب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به مجله تو دستم انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این چیه دستته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به مجله انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+مجله اس بی بی...از محمد پسر حاج ابراهیم گرفتم. گفتم شاید چیز بدرد بخوری داشته باشه... محمد میگه جدولهاش به تقویت ذهن کمک می کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به نشونه تأیید تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه ننه... من میرم بخوابم توام زودتر بخواب که فردا صبح فهیمه میاد دنبالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق بیرون رفت. به خوندن ادامه دادم، تقریبا اواخر متن بودم که بی بی دوباره اومد تو اتاق و ناگهانی پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از محمد روزنامه هم می گیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند و به چشمهای مضطربش نگاه کردم. چرا اضطراب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک نگاهش کردم و آروم جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+تا حالا که بهم نداده ولی خیلی دوست دارم روزنامه هم بخونم. بالاخره اخبار خیلی بهتر از این مطالب خسته کنندست. چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند دستپاچه ایی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچی ننه... هینجوری... مزاحم خوابت نمیشم... شب بخیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب شب بخیر گفتم. خیلی مشکوک بودا! شونه ایی بالا انداختم. خدا عالمه چی تو فکرش میگذره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir* * *
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وااااای خیلی خوشگله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نبابا این کجاش خوشگله شبیه گونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی مونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه بهت دروغ میگن من اینکارو نکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اون بدرد تو نمی خوره به من اعتماد کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجا؟ واستا نرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من عاشقشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فردا بریم استخر یه جا پیدا کردم پرفکته (perfect )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه حقایقی رو باید برات روشن کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیدونم یه سی دی داد بهم گفت بدم بهت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماشین رو باید ببرم سرویس فعلا کروکی رو بردار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو نباید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تکون شدیدی از خواب پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم توچشمهای نگران بی بی قفل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو دور تا دور اتاق چرخوندم. هنوز موقعیتم یادم نیومده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خواب بد می دیدی ننه؟ هذیون می گفتی و گریه می کردی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقعیتم رو تشخیص دادم. آب دهانم رو قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلوم خشک شده بود و می سوخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای گرفته ایی گفتم:بی زحمت یه لیوان آب بهم میدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خارج شدنش از اتاق به فکر خوابم افتادم. فقط تصاویری مبهم و همهمه ایی عجیب یادم مونده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاَه...لعنت به این حافظه لعنتی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی بی هراسون و لیوان بدست اومد تو اتاق. لیوانو ازش گرفتمو یه نفس سر کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان رو دادم بهش:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir+ممنون... ساعت چنده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هشت و ربعه... اومدم صدات کنم بگم الاناست فهیمه بیاد دنبالت که دیدم داری تو خواب ناله میکنی... خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیبا
۲۵ ساله 10خوب بود داستان جالب داشت
۴ ماه پیشدیانا
00خیلی قاطی پاتی بود ته نداشت یه دفعه از کامرانی که رو ساختمون داشت حرف میزد پرید به چند ماه بعد مامان امیر علی چی گفت اون که مخالف بود چی شد تا چند ماه بعد موافق شد؟و یه سری قسمتا چندبار تکرار شده بود
۴ ماه پیشساغر
۲۳ ساله 10رمان خوبی بود ولی قاطی بود هیچی جای خودش نبود..لذت نبردم
۵ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
موسوی
10چرا در بعضی قسمت ها ،قسمتهای قبلی تکرار شده بود و در آخرین قسمتآخر از این موضوع به موضوع دیگر پرداخت شده بود
۷ ماه پیشدهقان
۵۳ ساله 10داستان مرتب گذاشته نشده ، گاهی مطالب تکراری و در کل با اینکه داستان قشنگی هست اگر مرتب دسته بندی میشد خواننده لذت بیشتری میبرد و سر در گم نمیشد
۸ ماه پیشsara
00اونجوری ک اول رمان خیلی هیجانی و... بود پیش نرفت و خسته کننده وتکراری شد .
۹ ماه پیشمحمد کریمی
۴۵ ساله 00بدبو خیلی هم بد بود.توی تایپ هم مشکل داشت بعضی صفحات بادها تکرار شده بود
۹ ماه پیشBaran Ezadifar
۴۸ ساله 20اصلا در تایپ داستان دقت نشده، چند بخش از داستلن چندین بار تکرار شده بود، وسط صحبتها، یکدفعه داستان میپرید وسط خاطرات پرت دیگری، و این خیلی آزار دهنده بود
۱۲ ماه پیشNahal
۲۱ ساله 20خیلی قاطی پاطی بود
۱ سال پیشعسل
10ولی کاش عاقبت و پایان کامران اینجوری نمیشد
۱ سال پیشمبینا
30خیلی قاطی بود مثلا فصل 11 یهو از تو صحبت های خاله رفت وسط صحبت مامان امیر علی یا دوبار تکرار شده یه بخش هایی
۱ سال پیشهلن
۱۸ ساله 00انتظار داشتم داستان پیچیده تر باشه ولی کاملا معمولی بود و چیز خاصی نداشت پارتا هم همش قاتی پاتی بود و اعصاب نذاشت واسم 😐 بعضی جاهاهم که کلا تکرار میشد همش پیگیری کنید لطفاچ وضعشه ؟ 🤧
۱ سال پیشندا
10خوب بود ولی پارت هاش قاتی بود و اخرش خیلی سریع و عجله ای تموم شد خاله اش نباید تقصیر طرلان میدونست ماکه اخلاق کامران را دیدیم و از خانواده پدری هم نگفت و مادرشوهرش عروسی و بچه ای کاش جلد دوم ولی ممنون
۱ سال پیش
مرضیه
۳۳ ساله 00سلام رمان جالبی بود ولی نگارش ومتن رمان پس وپیش بود ویه مطلب ۲ بار بود وهی باید دنبال ادامه داستان میگشتی ونگارش افتضاح