داستان درباره دختر فقیریه به اسم ماهان که پدر مادر نداره.بخاطر اینکه اجاره خونه اشو نداده از خونه اش میندازنش بیرون چون رزمی کاره بادیگارد یه نفر به اسم رهام می شه پایان خوش

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۵ دقیقه

مطالعه آنلاین خانوم بادیگارد
نویسنده : صحرا 71

ژانر : #عاشقانه #طنز

خلاصه :

داستان درباره دختر فقیریه به اسم ماهان که پدر مادر نداره.بخاطر اینکه اجاره خونه اشو نداده از خونه اش میندازنش بیرون چون رزمی کاره بادیگارد یه نفر به اسم رهام می شه

پایان خوش

در دوچشمش گناه می خندید.

بر رخش نور ماه می خندید.

در گذرگاه ان لبان خموش.

شعله ای بی پناه می خندید.

شرمناک و پراز نیازی گنگ.

با نگاهی که رنگ مستی داشت.

در دوچشمش نگاه کرد و گفت.

باید از عشق حاصلی برداشت.

سایه ای روی سایه ای خم شد.

در نهان گاه راز پرور شب.

نفسی روی گونه ای لغزید.

بوسه ای شعله زد میان دولب

*****

فصل اول

__ای بر ابا و اجدادت صلوات اخه مشهدی رضا من از کجا وسط زمستون خونه پیدا کنم؟کسی این موقع سال به یه دختر تنها که خونه نمی ده.بیا وبزرگواری کن به من بدبخت لطف کن.قول می دم تا عید یه خونه پیدا کنم.

_نچ.نمی شه.تا اخر هفته بیشتر وقت نداری.

ای توروح ننه ات که تو رو زایید.همه مارو بدبخت کرد.ای تو روح اقات که ننه ات و گرفت. ای تو روح کسی که ننه ات و برای اقات گرفت.سرم وانداختم پایین رفتم تو اتاق.اسمم ماهانه.مادرم این اسم و برام انتخاب کرد.می گفت اسمه هم پسرونه اس هم دخترونه برای یه دختر تو این دنیا خوبه.از بچه گی پسر بار اومدم.مادرم 5سال پیش مرد.بابام هم یک ماه قبل از تولد من کشته شد.پلیس بود.ما هم اواره شدیم.مادرم سخت کار می کرد.اما دکتر گفت بخاطر سرطان سینه جونش و از دست داد.دیپلمم و گرفتم اما کسی بامدرک دیپلم بهم کار نمی داد.مجبور شدم کار های دیگه انجام بدم.یک سال تعمیرگاه موتور و ماشین

کار می کردم.یک سال بعد و کارگری می کردم.کارگری ساختمون باغ و..گچ کاری.در کنار کارم انواع ورزش های رزمی و انجام می دادم . تکواندو کاراته جوجیدسوو...الانم اموزش می دم.تو یه اتاق نه متری زندگی می کنم که البته شاهد بودید تا اخر هفته بیشتر وقت ندارم باید شرو کم کنم.صدای در اومد.رضا بود اومد داخل.رضا همسایه مه که از بچگی ورزش های رزمی بهم اموزش می داد:

__ماهان؟

__چی شده باز ؟بهش بگو می رم دیگه.

__یه کار برات پیدا کردم.

بد جور ذوق زده شدم.گفتم:

__ناموساَ؟

__اره ولی..

زکی به ما که کار می رسه ولی واماو اگر داره:

__ولی چی؟

__خب راستش این کار و به من پیشنهاد دادند منم گفتم این کار به درد شاگردم ماهان می خوره.

__خب؟

__اونا دنبال یه بادیگارد مردن؟اونا بادیگارد زن نمی خوان.

__بیخیال ایشالله یه کار دیگه.

__نه ماهان منظور من این نبود.تو شناسنامه ات اسمت ماهانه می تونم دستکاریش کنم جنسیتت و مرد کنم ماهان اون کار فقط به درد تو می خوره.تو خونه اشون بهت اتاق می دن.هر ماه یه عالمه پول می دن این شانس بزرگیه.

__بی خی دادا من می ترسم.

__مگه اون مسابقات و یادت نیس که به عنوان مرد رفته بودی مالزی و سنگاپور مگه کسی فهمیده بود؟

__رضا بی خیال شو یه گندی می زنم خیط می شه ها؟تازه صدا مو چی کارکنم؟

__ببین هیکلت که ریزه.سینه هم که نداری خدا رو شکر موهاتم که متوسطه.فقط می مونه صدات که می گم لاله.

__ننه ات لاله.

__خب بابا حالا واقعا که لال نشدی.

راست می گه.هیکلم اصلا به دخترا نمی خوره.سایز سینه امم که کوچیکه 22 سالمه اما 48 کیلو بیشتر نیستم.فقط موهام که همرنگ چشمامه.عسلی.موهام تا زیر گوشامه اغلب با یه کلاه و کافشن و شلوار می رم بیرون کسی هم نمی فمه که دخترم.الان 5 ساله اینجوری بزرگ

شدم حتی چند بار به جای مسابقات زنانه تو مسابقات مردان شرکت کردم.البته همه اشون وهم بردم.لبخندی زدم و روبه رضا گفتم:

__به شرط اینکه هوامو داشته باشی.

__من نوکر شمام.

__خب باید چیکار کنم؟لباسام و اینارو می گم.

__هیچی با همین تیپ می ریم.البته قبلش باید بهشون خبر بدم.

__باشه.

وسایل خونه رو جمع کردم.زیاد نباید رو حرف رضا حساب باز کنم.از کجا معلوم یارو قبلا یه محاظ نگرفته باشه؟نه بابا تو حلبی اباد هم نمی تونم خونه کرایه کنم.تو خیابون ها دور می زدم.از این دکه به اون دکه وارد یه رستوران شدم که روش نوشته بود:

به یه کارگر خانوم نیازمندیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم جلو. مرد پشت میزش نشسته بود گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سلام اقا شما یه اگهی برای استخدام داده بودید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله اما این کار به درد شما نمی خوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از سرتا پام یه نگاه ترحم امیز انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__برو دخترم خدا روزی تو جای دیگه حواله کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شما به یه کارگر احتیاج دارین به یه مدل احتیاج ندارین که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خانوم گفتم کار نداریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__به سق سیاه.اشغال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هی تو کلات.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدم بر گردم که خوردم به یه غول تشن اهو یارو کوره سرمو انداختم پایین و رفتم.خدایا من الان اواره خیابون ها نشم خوبه.من نمی فهمم بعضی ها چند تا خونه دارن سال در دوازده ماه به اون خونه سر نمی زنن بعضی ها هم مثل من بدبخت یه اتاق ندارن که توش احساس امنیت کنند. تا شب فقط دنبال خونه وکار گشتم انگار نه انگار خدایا خودت این پایین و نگاه کن اون پولدارا و بیخیال شو یه نگاه به ما فقیر فقرا بنداز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم رو پیک نیک تخم مرغ درست می کردم در طول روز فقط صبحونه می خورم. با ناهار و شام میونه خوبی ندارم .باید برم سراغ کار دیروز که چیزی عایدم نشد.غرق در افکارم بودم که صدای در اتاق منو از افکارم خارج کرد .رضا یالله ای گفت و اومد داخل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان کوچولو مژده گونی بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چی شده؟داری سر کارم می ذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نچ.این دفعه دیگه کارت راه افتاد یارو قبول کرد.اما بهش نگفتم دختری.ببین یه خواهر داره.خواهره خودش بادیگارد داره.برادره بادیگارد نمی خواست خواهره مجبورش کرده بادیگارد بگیره.الان همه فکر می کنند تو پسری کافیه یه دست کت و شلوار بپوشی که اون هو خودمچاکرتم کت و شلوار عروسی حسین هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__رضا شر نشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه کافیه حرف نزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اگه این طوره پایه ام.تا ته خط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ایول الان می رم کت و شلوار حسین و میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه بعد با کت وشلوار داداشش حسین برگشت حسین یک سال از رضابزرگ تره اما هیکلش ریزه.کت و شلوارش و پوشیدم یه کم رنگ و رو رفته اس اما همین هم غنیمته.با وسایل فرشته زن حسین قیافه امو پسرونه کردم.تو اینه به خودم نگاه کردم خودمم خودمو نشناختم.چه برسه به کسایی که تا الان منو ندیدن.رضاو حسین و فرشته با تحسین به من نگاه می کردن.با موتور رضا به سمت خونه اون یارو صاحبکار جدیدم راه افتادیم.تا الان همچین محله ای نیومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلودم اصلا نمی دونستم یه همچین محله ای هم وجود داره.حتی اسم این محله رو هم نمی دونم.خونه های خیلی بزرگی داره.یه ماشین هم تو کوچه نبود لابد ماشین ها تو پارکینگ خونه اند.وایییییی عجببببببببببب خونه ایه.....خدایا یک درصد این خونه رو به من می دادی چی می شد؟وارد حیاط خونه شدیم محو خونه بودیم که نفهمیدم کی وارد سالن شدیم چند تا از مستخدم ها زل زده بودن به من و هی دم گوش هم یه حرفایی می زدن.نشستیم روی کاناپه ها یکی از مستخدم ها که دختر جوونی بود دوتا لیوان شربت اورد منم تا ته سر کشیدم.دختر لبخندی زد و گفت نوش جان و رفت.رضا دم گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دختره ازت خوشش اومد حالا نمی دونه که تو دختری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم چند تا فحش بدم که یه مرد و یه زن اومدن پایین.ومقابل من روی کاناپه نشستن دختره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوون بود پسره هم می خورد 30 سالش باشه.هیکلی بزرگ داشت موهای مشکی وطلایی قاطی موهای دختره یه دست طلایی بود.به دختره می خورد چند سال از من بزرگ تر باشه.پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اقا رضا این و برای حفاظت از من اوردید؟این که مردنیه.غذا خورده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونم جوش اومد بی خیال لال بازی شدم صدامو کلفت کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__به امتهانش می ارزه.با یه مبارزه چطورید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاه قاه خندید.دختره هم زد زیر خنده پسره گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه می بینم پسر شجاعی هستی.نه ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه.هرطور مایلید.به هر حال اگرم می خواستم با شما مبارزه کنم.رعایت سنتون و می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هاش رفت تو هم.بلند شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بیاید تو حیاط.اونجا مبارزه بیشتر می چسبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی الانه که دهنم اسفالت شه.نکنه واقعا یارو از من قوی تر باشه؟خدایا من شخصا غلط کردم.من به ریش ابا اجدادم خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حیاط شدیم.کلاه و کتم و در اوردم.رضا و دختره توی الاچیق نشسته بودن و به ما نگاه می کردند.رضا حرص می خورد می ترسید مرده بفهمه من دخترم.مقابل هم وایستاده بودیم.دست دادیم موهام پخش صورتم بود.داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چون بچه ای می ذارم تو اول شروع کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش حمله ور شدم یه پامو اوردم بالا تا بزنم تو سرش که پامو تو هوا گرفت یه چرخ رو هوا زدم نشستم روزمین اومد سمتم که زیر پاش و خالی کردم خورد زمین از جاش بلند شد یه پوزخند بهش زدم.دستام و از پشت گرفت با ارنجم زدم تو شکمش اعصابش خورد شد بالگد زد تو پهلوم دستش و پیچوندم خواستم بالگد بزن لای پاش که زود تر از من یه لگد به پای راستم زد.داشتم میوفتادم که زیر کمرم و گرفت در همون هین که روی هوا معلق بودم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هنوز بچه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاشو لگد کردم هم خودم افتادم رو زمین هم اون افتاد رو من . سرشو اورد بالا خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__حرفم و پس می گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی از روم بلند شد.دستشو دراز کرد بلندم کنه.فکرد کردم می خواد کمکم کنه که دستم وپیچوند از پشت دستم و گرفته بود نفس هاش به گوشم می خورد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__عالی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و ول کرد پشتش و بهم کرد ورفت پیش رضا تو الاچیق نشست.منم دنبالش راه افتادم.کناردختره نشستم.داشتم ابمیوه امو میخوردم که خندید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خیلی خوب بود تا الان هیچکدوم از محافظا جرئت نکرده بودن با رهام بجنگند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب اسمی داشت رهام...گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شاید می ترسیدن اخراج شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده دختره بیشتر شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خوشم میاد حرفات و رک می زنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خب چیکارمی کنید.ماهان و استخدام می کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این رضا بود که داشت قضیه اصلی و به همه یاد اوری می کرد.رهام یه نگاه به من انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__راستش ...بدم نمیاد اقا ماهان محافظم باشه وقتی من بهش باختم یعنی اینکه لیاقت کای و که می خواهم بهش بدم و داره.نه رها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اسم خواهرش رهاست گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اره منکه خیلی از ماهان خوشم اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__پس امروز وسایلتو ن و بیارید این جا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ذوق زده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ممنون نمی دونم چطور تشکر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رضا اومدم خونه چند دست لباس از حسین گرفتم چند دست لباس بچگی رضاو گرفتم البته خودمم چند دست لباس پسرونه داشتم.لباسا زیر و نوارد بهداشتی و وسایل دخترونه امو هم تو ساکم قایم کردم.فرشته کنار اتاقم قمبرک زده بودبا بغض پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دیگه بر نمی گردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__معلومه که بر می گردم.حتما بهتون سر می زنم.غمت نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان دلم برات تنگ می شه من که جز تو دوست دیگه ای ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرشته دختر بزگ یه خونواده ثروتمند بود که بعد از ازدواج با حسین از خانواده اش طرد شد.اون درست حرف زدن دخترونه رفتار کردن و به من یاد داد تا تو یه مهمونی ابروم نره.البته هنوز به دردم نخورده اخه من مهمونی های انچنانی برم که چی بشه؟ با حسین و رضا و هم سایه ها خدا حافظی کردم.همه اشون از رفتنم ناراحت شده بودن.مشهدی رضا اومد جلو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دخترم این کار ونکن خطر ناکه.بیا ونرو اصلا این اتاق مال تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ممنون مشهدی رضا.اما نمی خوام مزاحمتون باشم.شماهم بهتره این خونه رو بدید اجاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دخترم منو خجالت نده.من یه چیز گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دست و پنجه ات درد نکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راننده اون یارو رهام اومده بود.ساک و برداشتم و گذاشتم صندوق عقب ماشین.دل کندن از محله امو ن برام سخت بود گرچه زندگی کردن تو این محله هم برام سخت بود یه دختر تنها معلومه تو محله فقیر فقرا اذیت می شه.محله ای که توش هرنوع خلافی انجام می شه.راننده از تو اینه نگاهی بهم مینداخت و سرشو تکون می داد لابد می گفت این پسره چرا داره اشک می ریزه؟مردم مگه گریه می کنه؟رسیدیم.کنار در خونه نگهداشت با هزار زحمت ساک و بردم داخل .رها داشت تلویزیون نگاه می کرد.تا منو دید دوید سمتم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ اومدی؟وسایلت همین قدر بود؟بیا اتاقت و نشون بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا نذاشت حرف بزنم به سمت اتاقی ته راه رو اتاق طبقه بالا رفت.گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__این اتاق توئه کنار اتاق داداشمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم داخل وایییییی عجب اتاق توپیه چه منظره ای داره.یه تخت بزرگ صورتی پرده ها و مبل هاهم صورتیه.کمدو میز کامپیوتر ابی بود رها دست منو گرفت رو تخت نشوند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان جون به کسی نمی گم تو دختری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام 4 تا که سهله 8 تاهم کمه نمی دونم چند تا شد.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شما دارید اشتباه می کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__با من راحت باش بلاخره یه دختر اومد تو این خونه که من باهاش درد دل کنم.این محافظ من که خیلی عنقه اصلا با ادم حرف نمی زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.دختر خون گرم و بامزه ایه.پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__از خودت بگو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان احمدی.22 ساله.دیپلمه.پدر مادرم فوت شدن.منم اواره خیابون ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خوشبختم.منم رها راد.یه برادر دارم.پدر مادر منم چند سال پیش به رحمت خدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتند.24سالمه.هیچ دوستی ندارم.تنها و گوشه گیر لیسانس معماری. داداشمم که دیدی رهام29 سالشه.چند تا شرکت ساختمون سازس داره.کارخونه رنگ سازی و مصالح ساختمون سازی.زن نداره.اما خاطر خواه زیاد داره.هه هه هه من برم الانه که داداشم بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت.اخیش یه بند حرف زد سر درد گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روزی می شه که من به خونه رهام نقل مکان کردم ازهمون روز هم رفته وین برای کار. یعنی به عبارت دیگه من حکم شلغم و دارم تو این خونه..نمی گه من بادیگاردمم با خودم ببرم بیچاره یه فیضی از خارج کشور ببره.هیییییی باز مرام رها خیلی با هم صمیمی شدیم.از اینجا خیلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راضی ام غذا های خوشمزه می خورم.لباسام و می شورن. اها یادم رفت بگم.این خونه سه تا مستخدم داره بی بی .دخترش ستاره و نوه اش سمانه..باورتون نمی شه سمانه عاشق من شده همش به من می رسه.من موندم اگر بفهمه دخترم چه عکس العملی نشون می ده .و فرهاد بادیگارد رها که اون هم عاشق سمانه اس.چه باحال.داشتم رمانی و که رها بهم داد و می خوندم اسمش (تا ته دنیاست) خیلی رمان قشنگیه.صدای در باعث شد سرم و بالا بگیرم.رها اومد کنارم روتخت نشست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان جونم؟یه چیز بگم قبول می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز می خواد چه بلایی سرمن بدبخت بیاره.؟اخرین باری که کلمه ماهان جونم و به کاربرد انگشت کوچیکه ام شکست.کمی به سمتم خم شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__میای بریم مهمونی؟تورو خدا.ماهان جوننننننن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__رها بیخیال شو. حال ندارم ادای پسرارو دربیارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بابا کی گفت ادای پسراو دربیاری؟می تونی دختر باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__با همین لباسا که نمی تونم برم.تازه اگر کسی من و اونجاببینه بشناسه چی؟بادیگاردت فرهاد چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__لباس ها با من تازه مهمونی اشنا نیس.فرهاد و هم می پیچونیم.باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخ جون من که از خدام بود ذوق زده گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه.بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرید بغلم کرد.رفتیم تو اتاقش کمد لباساش و باز کرد و انتخاب و به عهده خودم گذاشت اینقدر لباس تو کمد بود که گیج شده بودم نمی دونستم کدوم و انتخاب کنم.از انواع رنگ ها و مدل ها تو کمدش بود ابی قرمز صورتی. یه پیراهن سفید و که تا بالای زانو هام بود و انتخاب کردم باصندل های سفید یه کیف کوچولو هم محض خنده برداشتم وسایل و تو کیف رها گذاشتیم و از در پشتی الفرار.بعد از چند دقیقه وارد یه ارایشگاه شدیم که البته به گفته رها بزرگترین ارایشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهره.خدا عالمه.ناگفته نمونه من اولین باره که وارد یه ارایشگاه می شم.کار من بیشتر طول کشید. موهام چون کوتاه بود نتونستم جمع کنم برای همین موهام ولخت کردند و لبه موهام و به سمت بالا فر کردن.چتری موهام و هم به صورت کج روی چشمام ریخت.ارایش ملایمی هم کردم.سایه طلایی و سفید رژ مایع قرمز که لبام حسابی تو چش بود.تازه فهمیدم لبای برجسته ای دارم.موژه هام هم که با ریمل حسابی برجسته شده بود. چند دقیقه ای گذشت نه بابا این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها ول کن نیس زل زده به من بی خیال نمی شه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هوییی چشات و درویش کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان داری وسوسه ام می کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ما رو باش باکی اومدیم سیزده بدر.بابا تو خودت و تو اینه دیدی؟من مقابل تو هیچم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هه هه تواضعت منو کشته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اژانس راه افتادیم عجب ادم هیزیه این مردتیکه. زل زدم تو اینه وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چشات و درویش می کنی یا از تو کاسه درشون بیارم برات؟برای من فرقی نداره چجوری راحتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ابجی چرا ناراحت می شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردتیکه نفهم بر وبر زل زده به من می گه چرا ناراحت می شی پ ن پ باید به خودم ببالم که تو یال قوز زل زدی به من.رها دم گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من که زنم دوس دارم بخورمت وای به حال این بدبخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچین نگاهی بهش انداختم که خودمم گرخیدم چه برسه به این دختر مظلوم.مقابل یه باغ بزرگ نگهداشت هوا تاریک بود رها چسبیده به من حرکت می کرد.اما من نمی ترسیدم. به در سالن که رسیدیم برگه دعوت نامه رو به یه مرد که مقابل در ورودی وایساده بود داد. مردم بادست به داخل سالن اشاره کرد. وارد یه اتاق شدیم.زنها ی تو اتاق مشغول عوض کردن لباسا بودن.ما هم لباسامون و عوض کردیم.جلوی اینه قدی به خودم نگاه می کردم که از تو اینه زنای پشتم و دیدم.همه زل زده بودن به من چون ورزشکارم اندامم لاغر و رو فرمه.برگشتم پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ولشون کن حسودیشون شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و کشید و رفتیم تو سالن.رها یه لباس زرد و نارنجی پوشیده بود موهاش وهم شینیون کرده بود.در کل خیلی خوشگل شده بود.سالن با نور های رنگی تزیین شده بود.مبل های زیادی تو سالن قرار داشت که با دکوراسیون مشکی سالن هم خونی داشت.روی مبل نشستیم یه اهنگ شاد گذاشته بودن.که البته من از شنیده اهنگ خنده ام گرفته بود کفش های پاشنه ده سانتی هم که رها داده بود شده قوز بالا قوز.مچ پام درد گرفته بود. رها هم هی اصرار می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برقصیم حالا نمی گه من بدبخت اولین باره همچین کفشی پوشیدم چجوری برقصم ؟توجه بیشتر افراد سالن به من بود که نشسته بودم واز اول مهمونی نرقصیدم.یه پسر که خیلی هم خوشگل بود.مادرت به قوربونت بره. رفت و میکروفون و از خواننده گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__یه عضو جدید تو مهمونی می بینم برعکس زیبایی فوق العاده اش خیلی خجالتی به نظر می رسه.از اول مهمونی تاالان افتخار رقص و به کسی نداده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دِ بیا....حالا من اینو کدوم قسمت دلم قرار بدم خدا داند.دیدم هوا پسه خواستم جیم شم که نچ من لو رفتم همه دارن به من نگاه می کنند.یه لبخند مکش مرگ ما ...یا شایدم مکش مرگ شوما زدم. راه افتادم وسط سالن و منور کنم.اه هه هه هه اینجا خودش لامپ داره احتیاج به منور نداره.مقابلش ایستادم یه لبخند مزخرفی روی لبای شتریش(حالا از حق نگذرم لباش شتری نبود)بود.منم جوابشو دادم به این صورت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اخه ندیدم کسی و که در حد من باشه تا باهاش برقصم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه این کلمه مستهجن و با صدای بلند گفتن(هووووووووو).یه قدم به سمتم برداشت حالا چند سانت باهام فاصله داشت قدش ازم بلند تر بود گردنم شکست این ادمه یا زرافه اس؟در پاسخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چنین فرمود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__منکه فکر می کنم رقصیدن بلد نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__تو فکر نکن.بذار اون مخت اکبند بمونه.گناه داری کالری می سوزونی لاغر می شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رقص های مختلف و از فرشته یاد گرفته بودم.سالسا.فلامینگو.ترکی. عربی...ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__با یه مسابقه چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید.زل زد تو چشام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من هستم.با هر اهنگی که میذارن باید برقصیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشامو در اوردم.با کفشای پاشنه بلند راحت نمی رقصم.اولین اهنگ که گذاشتن اهنگ عربی از نانسی بود که خوراک خودمه.همه دور ما دایره زده بودن.اونم وایساده بود و نگاه میکرد.دومین اهنگ از ارمین نصرتی بود.اهنگ بعدی باباکرم. دیگه بریده بودم. اهنگ بعدی سالسا بود که به یه همراه احتیاج داشتم که باهاش برقصم. نه مثل اینکه هیچکس تو این سالن سالسا بلد نیست همون پسره اومد جلو تا باهم برقصیم.مشغول رقصیدن بودم که متوجه یه مرد گنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم.همون بود که چند وقت پیش تو رستوران باهاش برخورد کرده بودم.حواسش به من نبود یه لحظه کتش رفت کنار اسلحه ای که توی شلوارش بود و دیدم.نگاهش و دنبال کردم.داشت به رها نگاه می کرد.نکنه بخواد بلایی سر رها بیاره.پسره و هل دادم عقب.دست رها و گرفتم. با سرعت از سالن خارج شدم اصلا نمی دونم پالتوی کدوم سیه بختی و برداشتم.رهانفس نفس می زد کنار وایساد و ازم پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چ . ..را فرار ...می کنی ؟؟چیزی ...شده؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ب بین .یه ...مرده..اسلحه داشت فکر کنم دنبال تو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چی؟اره باید بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحال تو ضیح دادن ماجرا برای رها بودم که دستی از پشت دهنم و گرفت. دستشو گاز گرفتم.بالگد زدم لای پای مرده.به رها گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__رها فرار کن سوار ماشین شو منم برو خونه.منم میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه .من بدون تو نمی رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__رها یالله برو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دادم خودمم ترسیدم چه برسه به رهای بدبخت فورا دوید.مرده دستش بین پاهاش بود از روزمین بلند شد و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__تو دیگه کی هستی از کجا اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم سرش و گرم کنم تا رها فرار کنه.یالله دیگه. اها یاد دیالوگ های فیلم رییس مزرعه رو یادم اومد.خندیدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اتل متل تلمبه بکش کنار قلمبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__جواب منو بده تو کی هستی؟چند نفر دیگه همراهت اند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__من بودم و جوجه خروس فردی و مرغ ملوس کله شدیم تو مرغ دونی یهو دیدیم شدیم عروس حالا بیا منو ببوس. هیف که فقط ماها بودیم تک و تنها بودیم بدون شوماها بودیم.اگه شوما اونجابودین الان روی ابرا بودین یاقاطی نفت ها بودین. هه هه هه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که به سمتم میومد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه مثل اینکه زبون ادمیزاد حالیت نمی شه.الان درستت می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم درحالی که مسخره بازی در میاوردم گارد گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش به سوی کتک کاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غول تشن تو موبایلش و نگاه کرد اروم خندید یه قدم بهم نزدیک شد و اسلحه اش و در اورد.گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__به نفعته با من بیای.یه نفر منتظرته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونسردی مو حفظ کردم.دست هامو بردم بالا و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__او او او.دادا من که کاره ای نیستم برای چی اسلحه رو به طرف من گرفتی؟تازه کی می خواد من و ببینه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اتفاقا همه کاره توئی.خودت نمی دونی.تو برای دشمنای ما مثل یه برگ برنده ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من برای دشمناش مثل برگ برنده ام؟این کیه؟چرا می خواد باهاش برم؟منظورشو از حرفاش نمی فهمیدم .برای چی من همه کاره ام؟مگه اینا از من چی می خوان؟یه قدم بهش نزدیک شدم.فاصله امون کم شد.دست هام هنوز بالا بود.با یه لگد به دستش زدم اسلحه افتاد جلو پام زودتر از اون خم شدم اسلحه و برداشتم.یه گلوله نثار پاش کردم .اخش رفت هوا.یکی دیگه از دوستاش اومد خواستم به اون هم تیر اندازی کنم که متوجه شدم اسلحه گلوله نداره.پرتابش کردم .دامنم و زدم بالایه لگد گردشی حواله دهنش کردم.بایه لگد بین پاش افتاد رو زمین.خم شده بود ارنج دستم و محکم زدم روی ستون فقراتش نفسش بالا نمی اومد.فرار کردم هوا تا ریک بود هیچ جایی و نمی شد دید.رسیدم کنار جاده دویدم برم اونطرف که شیش متر به عقب پرتاب شدم.صداهای نا مفهومی و می شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خانوم.خانوم.حالتون خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز همون کابوس های همیشگی بدون محتوا اومد سراغم.خواب بد دیدم.خواب دیدم تو کمد قایم شدم یه نفر به دنبال من می گشت داد می زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__تو رو می کشم داغتو به دل پدرت می ذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخه پدر من که خیلی وقت پیش مرد پس این مرد چی میگفت.تقریبا هرشب این خواب و می بینم.از خواب بیدار شدم اما حال نداشتم چشمامو باز کنم داشتم گوش میدادم دونفر یه مرد یه زن درحال صحبت کردن بودن زنه به مرده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سعید خیلی خوشگله.چرا داشت فرار می کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چه می دونم؟لابد عروسیش بوده داشته فرار می کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__حالا از کجامعلوم عروسیش بوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چون لباس سفید پوشیده بود ارایشم که کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تعبیراتشون خنده ام گرفته بود.مگه هرکس سبیل داشت باباته؟یاهرکی لباس سفید بپوشه فرار کنه عروس فراریه؟یا مثلا هرکی شلوار کردی پوشیده از کردستان اومده؟ هه هه هه تکون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوردم با صدای که از ته چاه در می اومد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختره یه لیوان اب بهم داد.چشمام تار می دید اما خب از هیچی بهتر بود به اطرافم نگاه کردم.یه اتاق بزرگ با دکور قرمز و مشکی.دختره کنارم روی تخت نشسته بود.موهای بلند مشکی اش روشونه هاش پخش بود.یه لبخند امیدوار کننده زد. پسره هم روی مبل همچین لم داده بود واخم کرده بود که انگار ارث بابای خدابیامرزش و می خواد.همون لباسا تنم بود با یه کت یه شالم روی سرم بود. از جام بلند شدم حتما رها نگرانم شده باید برم پیش رضا یه دست لباس مردونه بگیرم عوض کنم بعد برم خونه رها.دختر پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا بلند شدی تو باید استراحت کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه ممنون.حتما نگرانم شدن من باید برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال روی سرم و سفت کردم از اتاق اومدم بیرون .یه دربزرگ ته سالن بود فکر کنم اون در ورودی.به سمت در رفتم و از خونه خارج شدم.اخ چه بی هواسی ام من دیگه اصلا ازشون تشکر نکردم.تو خیابون ها قدم می زدم.کل راه و تا خونه رضا پیاده رفتم.ساعت3 بعد از ظهر بود. به خونه اشون که رسیدم فرشته کلی از دیدنم خوشحال شد.ماجرا و براشون تعریف کردم.هرسه تاشون تعجب کرده بودند.یه کاپشن و یه شلوار جین از رضا گرفتم.کلاه کاپشن و گذاشتم روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم.با تاکسی تا خونه رها رفتم.ایفون و فشاردادم ستاره خانوم در وباز کرد.پام و که داخل سالن گذاشتم رها با تمام قدرتش بغلم کرد.خدمه هم از دیدنم خوشحال شده بودن.صدای داد رهام منو شیش متر از جام پروند.پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__تا الان کجا بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ بعد از رفتن رها من با دوتا از اونایی که به ما حمله کرده بودن درگیر شدم.یکی شون و زخمی کردم اون یکی وهم یه کتک مفصل زدم داشتم فرار می کردم که تصادف کردم.تا الانم خونه اونی بودم که با ماشین به من زد.همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عوضی به جای تشکر از اینکه جون خواهرشو نجات دادم داره دعوام می کنه.یارو از همه دنیا طلبکاره.اومد جلو زل زد تو چشام منم سرم و بالا گرفتم زل زدم تو چشاش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__از این به بعد هرجا من می رم تو هم میای همونجا.یه قدمم از من دور نمی شی.مفهوم بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله به هر حال من بادی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایشش اصلا به حرفم گوش نکرد مثل گاو کله کرد رفت.رها پشیمون اومد جلو.حالا مگه پشیمونی این به درد من می خوره؟داداشش هرچی از دهنش اومد نثار گل دختر که خودم باشم کرد.فکر کنم پسره از دارالمجانین فلنگو بسته.رها پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__حالت خوبه؟اذیتت نکردن که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__راستش دونفرشون دوتا دستام و گرفته بودند اون یکی با شلاق افتاده بود به جونم.بعداز یکی ساعت داغ گذاشتن رو کمرم.میله داغ فرو کردن تو پوستم.اخه ای کیو اگر حالم خوب نبود که الان سر و مُرو گنده اینجانبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببخشید که رهام دعوات کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بی خیال.من عادت دارم.بچه که بودم.کفش های مردم و واکس می زدم.یه بار بخاطر اینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خواستم پولم و از مرده بگیرم یه کتک جانانه خوردم.من به بدبختی عادت دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برف دونه دونه روی زمین می نشست داشتم اهنگ غریبه رو گوش می دادم که اهنگ قطع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد.روی صفحه گوشیم یه شماره افتاده بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بفرمایید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سلام.ببخشید خانوم من همونی هستم که چند روز پیش باهاش تصادف کرده بودید.سعید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسینی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله.بله.ببخشید توروخدا اقای حسینی من اونروز اینقدر عجله داشتم که حتی یادم رفت ازتون تشکر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__این چه حرفیه من به شما زدم.همین که شکایت نکردین جای لطفش باقیه.می خواستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدونم حالتون خوبه که خداروشکر اینطور به نظر می رسه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی و که قطع کردم به سمت حمام حمله ور شدم.حوله دور خودم پیچیدم.در حال خشک کردن موهام بودم که بازوم کشیده شد عقب.وایییییی ننه.این که رهامه.تو اتق من چیکار می کنه؟عصبانی بود از سرتا پام و یه نگاهی انداخت.یه سیلی زد تو گوشم.منم مثل این ادمای کرولال بدون اینکه حرفی بزنم وایستاده بودم داشتم نگاه می کردم.داد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__تو کلاه بردا چطور جرئت کردی سر من کلاه بذاری؟منو باش دلم به حالت سوخت.گفتم بدبختی خونه نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها اومد تو اتاق.از صحنه ای که می دید شک شده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__داداش من می دونستم که ماهان دختره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام از اتاق رفت بیرون رها هم رفت دنبالش.لباسام و پوشیدم.وسایلمو جمع کردم.برگشتم دیدم در و بسته تکیه داده به در.پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هدفت از این کار چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__به خدا فقط یه خونه می خواستم.بایه کار همین الان از این جا میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__مگه قراردادت تموم شده که میخوای بری؟دومیلیون هزینه فسخ قرار داد و داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه به خدا من یه قرون هم ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__پس تا پایان قرار داد باید به کارت ادامه بدی .در ضمن ما امشب یه مهمونی داریم خوش ندارم با لباسای پسرونه بیای پایین.فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه پاش واز اتاق گذاشت بیرون جیغ و داد کردم اینور اونور پریدم.خدایاشکرت اگر اخراجم می کرد من بدبخت تو چله زمستون چی کار می کردم بدون خونه؟چند ساعتی گذشت صدای در اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خانوم مسن داخل شد.با یه ساک بزرگ که تو دستش بود.نــــــــــه.چه لباسیه؟یه لباس شب دکولته که از زانو به پاینش با تور پوشیده شده به رنگ طلایی...پشتم به اینه بود نمی تونستم خودمو ببینم بعد از سی دقیقه کارش تموم شد خودمو تو اینه دیدم.خدایااااااا.خودمو نشناختم.یعنی این منم؟موهامو فر کرد و به وسیله یه تل مخصوص بالای سرم جمع کرده بود چشمام کشیده شده بود ارایش چشمام طلایی و رژم قرمز براق بود .وای اسفند بیارید.الانه که چشم بخورم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نرگس خانوم (همون ارایشگره)با تحسین به من نگاه می کرد.رها وارد اتاق شد .چند لحظه ای خیره مونده بود.یه لبخند روی لبش نشست و به نرگس خانوم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نرگس خانوم شما ماهان و ندید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چرا دخترم همین خانوم زیبایی که کنارته ماهانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اااااا؟پس چرا من نشناختمش؟واقعا ممنون نرگس خانوم.ماهان خیلی خوشگل شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم و گرفت وبه اتاقش برد.یه گردنبند انداخت گردنم.گردنبند خیلی خوشگلی بود از بلریان که تمامش و نگین های ریز پوشانده بودن.به پوست سفیدم میومد.از پله ها اومدیم پایین. دِ بیا چقدر مهمون دارن اینا.مهمونی هاشونم عجیب غریبه.ما کل عروسی هامون وبا هم جمع کنیم مهموناش نصف مهمونای اینا نمی شه.چه لباسای عجیب غریبی هم پوشیدن.اروم اروم ازپله ها اومدیم پایین.با رها پیش دوتا از فامیل هاشون رفتیم که گویا دوقلو بودن.مو نمی زدن.شیرین و سیمین.چشم و ابرو وموهای مشکی داشتند رها گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بچه ها.ماهان بهترین دوستم.والبته ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو دراز کردم سمتشون و حرف رها و نصفه گذاشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان هستم بادیگارد اقای راد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیمین زودتر دستش و دراز کرد وپرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__جدا تو بادیگارد رهامی؟فکر نمی کردم هیچ وقت بادیگاردی بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین دم گوشم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نقطه ضعف رهام و می دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__یعنی نمی دونی رهام از اینکه یه نفر و ببوسه متنفره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اما من باهاش روبوسی کردم.عادی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه عزیزم بوسه معمولی نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اها؟اونوقت چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__یه نوع وسواسه.لابد بدش میاد.چه می دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه هه هه.یادم باشه از این نقطه ضعفش استفاده کنم.دستی رو چشمام قرار گرفت یعنی کی می تونه باشه؟برگشتم که بادوتا چشم ابی برخورد کردم.زل زده بودم تو چشماش که یادم بیاد این کیه.اها فهمیدم.سعیدِ.لبخندی زدم.پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__پس بادیگارد جدید رهام تویی؟فکر می کردم بادیگاردش مرد باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نگاهش می کردم.قدرت حرف زدن نداشتم.ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__زبونتو موش خورده؟من هنوز اسمت و نمی دونم.چرا اون شب با اون لباسا تو خیابون می دویدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ام.خــب.راستش.مفصله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پشت بغلم کرد.دستش روی شکمم بود.صورتمو برگردوندم که ببینمش.اااا؟این که رهامه چرا اینجوری بغلم کرده؟خواست دستش و باز کنم که محکم تر فشار داد.و رو به سعید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__با ماهان اشنا شدی؟زیبا ترین دختریه که تو عمرم دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شنیدم بادی گاردته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اره.البته بیشتر من باید مراقبش باشم.همین الانش هم بیشتر از صد نفر قصد دارن از من بدزدنش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردشورتو ببرن مردتیکه جلو بقیه خوب باهام رفتار می کنه تنها که می شیم جوری باهام رفتار می کنه که انگار جزام دارم.سعید رو به رهام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چند وقت پیش تو خیابون با ماهان جان(جانم؟ماهان جان؟چایی نخورده پسر خاله شد) تصادف کردم.دوروزی خونه ما بود البته شهین زن فرید خیلی ازش مراقبت کرد.خوشحالم براش اتفاقی نیوفتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به من کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__می تونم تنها باهات حرف بزنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله حتما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی دستای رهام و از دورم باز کردم.یه چشم قره رفت که چهار ستون بدنم رفت رو ویبره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ای ایستادیم.تو چشمام خیره شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اهل هاشیه نیستم.ازت خوشم اومده باهام دوست می شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو می گی؟تو دلم عروسی برپاشد.بندری می رقصیدم.(اها بیا...بیا وسط...)بلاخره یکی از این پولدارا از من خوششون اومد.یه کم عشوه خرکی اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خب راستش....نمی دونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__برای یه مدت کوتاه چطوره؟قبول.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__باشه حالا که التماس می کنی...اما گفته باشم من فقیرم.پول مول ندارم.اداب پولدارا و هم بلد نیستم.عادت دارم کوچه بازاری حرف میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__از همین ِت خوشم اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم می رفتم پیش رها که رهام دستم و کشید و منو برد تو اشپز خونه.پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سعید چی بهت گفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__هیچی فقط ازم خواست باهاش دوست بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__توچی؟قبول کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چرانباید قبول می کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چون من می گم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چرا چون تو می گی نباید قبول می کردم؟اها.لابد چون بادیگارد توم نباید قبول می کردم.باشه پس من از اینجا می رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اولا که بله چون تو زیر دست منی نباید قبول می کردی دوما اگرم می خوای بری برو ولی کجا؟تا اونجایی که من می دونم تو خونه ای نداری.سوما2میلیون پول فسخ قرار داد و بده وبرو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه اه اه اه راس می گه.اولا من خونه ای ندارم.دوما پول فسخ قرار داد و از کجا بیارم؟داشتم فکر می کردم که دیدم رها با چشم گریون از اشپزخونه رفت بیرون.وا؟این چرا گریه کرد؟اونی که باید گریه کنه منم.دنبالش دویدم.رفتم تو اتاقش روی تخت دراز کشیده بود گریه می کرد.ازش پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چیزی شده؟چرا داری گریه می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سعید از تو خواست تا باهاش دوست شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اره.اما چرا این برای همتون مهمه؟مگه چه اتفاق خاص...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نـــــــــه؟؟؟؟؟نکنه؟؟؟اه ا.فهمیدم.با صدای بلند زدم زیر خنده:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__پس تو از سعید خوشت میاد؟اونوقت چرا زودتر نگفتی خب؟ایول من باهاش حرف می زنم.می گم پشیمون شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رها پرید بغلم و تا تونست منو بوسید.از اتاقش اومدم بیرون.تو اتاقم نشسته بودم که صدای رها و رهام میومد.گوش دادم.رها گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چاره دیگه ای نداشتم باید به ماهان دروغ می گفتم که عاشق سعیدم.واگر نه همینجوری با سعید دوست می موند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__درسته باید بیشتر مراقب اطرافم باشم .همه چیز داره خطر ناک می شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینا دارن چی می گن؟یعنی رها به من دروغ گفت؟کسی که ادعا می کرد خیلی منو دوست داره که من بهترین دوستشم به من دروغ گفت؟منظور رهام از اینکه باید بیشتر مراقب اطرافم باشم همه چیز داره خطر ناک می شه چی بود؟حرف اون شب مرد که گفت همه کاره منم چی بود؟ که اگر بیوفتم دست دشمناش می شم برگ برنده؟دارم گیج می شم.مگه من چی دارم؟اون کابوس ها که توش یه نفر می خواد بخاطر انتقام از پدرم منو بکشه؟چرا؟ بعضی ها می خوان من و بکشن بعضی هام می خوان منو باخودشون ببرن؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید همه چیز و بفهمم.سریع در وباز کردم با این حرکتم هر دوتاشون غافل گیر شدن.پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__رها تو دیگه چرا؟تو چرا به من دروغ گفتی؟مگه من با سعید دوست بمونم چی می شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد جلوگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ماهان گوش کن.اصلا چیز خاصی نیس فقط سعید ادم خوبی نیست.یه کم هوس رانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باورم نمی شه. نمی تونم حرفاشون و باور کنم.دیگه حرفای رها و هم قبول ندارم.باید چیکار کنم؟سکوت؟سرمو مثل کبک بکنم زیربرف و بگم اتفاقات این اخیر همه اش توهمات ذهن مغشوشمه؟یا بهشون اعتماد کنم؟شایدم باید به قضیه پی ببرم؟هعی نمی دونم. نمی دونم. نمی دونم.اصلا چرا رهام یه جور رفتار می کنه که انگار ازم متنفره؟اره؟چرا نفهمیده بودم.از روز اول از من بدش میومد.از روزی که من اومدم تو این خونه یا مسافرت بود یا سر کار من بادیگاردشم اما منو هیچ جا نمی برد.دارم به این خانواده شک می کنم.یه چیز این خانواده می لنگه.بدون توجه به اون دوتا سرمو انداختم پایین ورفتم تو اتاقم.لباسمو دراوردم وپرتاب کردم به طرف لباس راحتی مو پوشیدم.پریدم روتخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت از دو گذشته بود.اروم اروم رفتم تو کتابخونه.باید یه چیزایی بفهمم.دوری تو کتابخونه زدم.بزرگ بود دور تا دور اتاق قفسه هایی بود که تا سقف کتابخونه کشیده شده بود.میز بزرگی وسط کتابخونه قرار داشت که بیشتر از 10 تا صندلی اطرافش چیده شده بود.عکس یه زن روی دیوار توجه امو جلب کرد.زن زیبایی بود که لباس بلند سفید پوشیده بود و یه تور روی صورتش قرار داشت به قفسه کنار تابلو نگاه کردم یه کتاب از بقیه کتاب ها جلو تر قرار گرفته بود . کتاب و برداشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشتش یه دکمه بود .دکمه بمب که نمی تونه باشه(هه هه هه قابلا توجه بعضی ها)دکمه رو فشار دادم.قفسه کتاب خونه شروع به تکون خوردن کرد.یکدفعه قفسه تا نیمه باز شد.رفتم داخل یه اتاق کوچیکی قرار داشت .تار عنکبوت همه جاش و پوشونده بود.تعجب برانگیز تر از اتاق مخفی چیز هایی بود که توش قرار داشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دقت راه می رفتم.اتاق خیلی تاریک بود.علاوه بر اون بوی نم.تخت پوسیده.شیشه مشروب میوه گندیده علاوه بر اون سقف و هم تارعنکبوت پوشونده بود.حیونای موزیهم این نور اونور رژه می رفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه وهمه دست به دست هم داده بودند تا حالم بد شه.با نور موبایلم اطراف و نگاه می کردم.تابلو ها وعکس های متعددی از یه زن به دیوار اویزون شده بود.اما اگر این مادر رهاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا هیچ شباهتی بهش نداره؟مثل گوجه ای اند که از وسط له شده باشه.زنه واقعادرمعنای واقعی کلمه ... زیباییه.موهای بلند قهوه ای باچشمای قهوه ای روشن تقریبا مثل چشمای منه.قد کشیده و هیکل لاغر تحسین برانگیزه.ولی چرا عکسی که توی کتابخونه است با این عکسا یکی نیست اونجا یه نفر دیگه بود.اونجا عکس یه زن دیگه بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اخخخ.بر پدرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خردم به میز.چقدر خاک گرفته و کثیفه.حالم دگرگون شد.(اع.دارم بالا میارم.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز چوبی پوسیده که صدای موریانه ها هم از داخلش به گوش می رسه.چند تا عکس و یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دفتر روی میز بود با اینکه خیلی قدیمی وداغون بود باز می شد دختر بچه ای که تو عکس بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تشخیص داد... این... اینکه منم. عکس بچگی هامه.این گردنبندم هم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون که مامانم موقع تولدم بهم داد.دفتر و عکس و برداشتم.ازاتاق خارج شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قفسه و هل دادم تابسته بشه. وارد اتاق خودم شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا؟عکس بچگی های من تو خونه اینا چیکار می کنه؟اینا کی اند؟خوابم نم برد دفتر و برداشتم برم تو باغ تا زیر نور مهتاب بشینم و بخونمش.اروم اروم پله ها رو طی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی الاچیق نشستم ساعت4 بود.نور مهتاب روی اب استخر منعکس شده بود.بوی شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بو هاهم پیچیده شده بود.یه صدای اومد دفتر و کردم تو کاپشنم.از جام بلند شدم که یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمال نم ناک روی دهنم قرار گرفت و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(فصل دوم)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا الان شده حس سردرد و دلدرد و حالت تهوع و سرگیجه و ضعف و با هم داشته باشین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم نداشتم.هه هه هه اما الان سردرد وسرگیجه و با هم دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام و باز کردم.نورخورشید وادارم کرد دوباره چشمام و ببندم.چند لحظسه بعد وقتی چشمام خودشون و با نور محیط وفق دادن.بازشون کردم.اولین چیزی که دیدم یه عکس بزرگ از منه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سقف اویزون شده بود.عکس خیلی قشنگیه. نیم خیز شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدای من... دیوار مقابلم فوق العاده زیباست .روی دیوار عکسی از من که لب حوض خونه قدیمی مون نشسته بودم نقاشی شده بود. فکر کنم اون موقع 4 یا 5 سالم بوده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهام بلند بود .یه پیراهن بلند قرمز هم تنم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق دکور بنفش و صورتی داشت.یکی از دیوارا بنفش بود ویکی دیگه از دیوارا صورتی کمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تخت و مبل صورتی بود میز کامپیوتر ومیز تلویزیون بنفش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت گیجی از جام بلند شدم و کنار پنجره وایسادم.به بیرون خیره شدم.موج های دریا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی بعد از دیگری میومدن و میرفتن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایساببینم؟دریا؟یعنی من الان شمالم؟ما تهران نیستیم؟خدایا یعنی منو دزدیدن؟(منو با این هوشم ترور نکنن خوبه.)خب معلومه منو دزدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و یه زن اومد تو اتاق.قد متوسط وزیبا با یه کت و دامن ابی .من این و یه جا دیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره همونه که عکسش تو کتابخونه اویزون شده بود.سینی غذا تو دستش بود روی تخت نشست و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چه عجب بیدار شدی الان دوروزه خوابیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__شما.مادر رهام اید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__درباره من بهت گفته؟راستی اون دفتر خاطرات که همراهت بود کنارتخته.بهش دست نزدم ترسیدم خصوصی باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت بیرون.صبحانه وکه شامل شیرو اب میوه و نون و کره و پنیر بود و خوردم.حالا که می دونم خونه مادر رهامم خیالم راحت شده.دفتر وبرداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صفحه اول نوشته بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(عشق یا نفرت.)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کردم به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان که دارم این و می نویسم...یه بچه تو بغلمه.این بچه امید منه.تنها یادگار عشقمه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم تو کارای خودم بود...تازه شرکت مهندسی و راه انداخته بودم که دیدمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهندس تازه وارد بود .چند وقتی می شد که به استخدام شرکت در اومده بوداما من به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلیل مشغله نتونستم ببینمش.اسمم و که می دونید.کاوه راد تنها پسر خانواده راد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد ابدار خونه شرکت شدم یه چایی بریزم.داشت با یکی از ابدارچی ها حرف می زد.محوش شده بودم که برگشت زل زد تو چشام و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__چیه؟ادم ندیدی؟یا اینقدر خوشگل ندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.اعتماد به نفس اش منو کشته جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__سنگ پا قزوین ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خب حالا دیدی؟چطور بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ یکی شو الان دیدم که پوست سفید وچشمای عسلی و لبای صورتی اش همه رو دیوونه می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__پ بپا نسری دیوونه شی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا بامزه بود.یعنی داشت تهدیدم می کرد؟رفتم جلو قدم ازش بلند تر بود سرم و پایین گرفتم تا بتونم تو چشماش زل بزنم.گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__منکه پام همین الان سر خورد.شانس بیارم نخورم زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبانی شد لیوان ابی و که تو دستش بود و خالی کرد روم.لبخندی زد و خیلی عادی از ابدار خونه رفت بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دفترم نشسته بودم که منشی وارد شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__رییس. خانوم دریا باکری مهندس جدید نقشه ها رو اورده.بگم بیاد تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد داخل چند لحظه نگاهم کرد.فکر کنم انتظارش و نداشت که من رییسش باشم.خودشو زد به بی خیالی .نقشه ها رو گذاشت جلوم وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نقشه های برج شمیران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ممنون اسمتون چی بود؟رودخونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__اسم شما چی بود؟اقا گاوه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاه قاه زدم زیر خنده.خیلی بامزه بود.اون اما به یه لبخند اکتفا کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__خانوم بامزه.اینقدر بامزه ای اینجا حروم نشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__راست می گید.خب باشه قرار دادم که تموم شد می رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__نه نه من...منظور من این بود که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بااجازه.من باید برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت.اما دلمم با خودش برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ماهی می شه که با هم کار می کنیم هر روز بیشتر عاشقش می شم.اما اون اصلا بهم رو نمی ده. بهم توجه نمی کنه.بیشتر به کارش می رسه.دیگه اعصابم خرد شده.اومد داخل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__ببخشید رییس من تو یه قسمت از نقشه ها مشکل دارم می تونید کمک کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله.حتما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشه رو مقابلم گذاشت تمام و کمال بهش توضیح دادم.اون نشسته بودد روی صندلی و من خم شده بودم تا بهش توضیح بدم بعد از پایان توضیح پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__متوجه شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روشو برگردون وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور بهش خیره شده بودم که بدون فکر بوسیدمش. از جاش بلند شد و یه سیلی تو گوشم زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__مردتیکه بی شعور.به چه جرئتی به من دست زدی؟ شما همه اتون همینید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دفترم رفت.حرفش برام سنگین بود نمی تونستم درک کنم.دیگه نیومد شرکت.نمی دیدمش چند بار رفتم خونه اشون.اما کسی جواب درست حسابی بهم نمی داد.روز به روز بیشتر دلم براش تنگ می شد... نمی دونستم چی کار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز کسل کننده تو دفترم نشسته بودم که نیما دوستم اومد.نیما هم دوست دوران بچگیمه.هم شریکم تو شرکت نشست رو مبل وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__کاوه باورت نمی شه بلاخره راضی شد باهام ازدواج کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

__دریا.بلاخره قبول کرد.خب من برم به بقیه خبر بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیا رو سرم خراب شد...تو این دنیا نبودم.یه چیزی بود ...یه چیز بین مرگ و زندگی.خوب وبد.دیدن وندیدن.نمی دونم.خوشحال باشم از اینکه دوستم داره ازدواج می کنه؟یا ناراحت باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اینکه عشقم داره ازدواج می کنه؟نیما...تو من و خرد کردی.دریا تو که می دونستی عاشقتم. مگه نیومدم سراغت؟مگه نگفتم با تمام وجودم می خوامت؟مگه نگفتم بدون تو من یه جنازه ام؟ اما تو قبول نکردی.تو نخواستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان تو مراسم عروسی عشقم با دوستم نشسته ام .دارم می بینم که چقدر خوشحالن.خوبه اگر تو خوشحال باشی منم خوشحالم.حتی نمی تونم تصورش و بکنم امشب اون مال یکی دیگه می شه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه من می میرم. من بدون دریا می میرم.ازمجلس زدم بیرون.بدن مقصد تو خیابون راه می رفتم داشتم دیوونه می شدم.یه شیشه نوشابه افتاده بود کنار خیابون شکوندمش و محکم رو رگم فشار دادم کم کم احساس ضعف کردم.چشمام سنگین شده بود.اروم خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو که باز کردم تو بیمارستان بودم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    ۱۵ ساله 00

    عالی بود اصلا بی نظیر

    ۳ هفته پیش
  • ستایش

    00

    وایییی افتضاح بود حتی نتونستم تمومش کنم زرت و زرت فقط سیلی میزدن و میخوردن به کل شخصیت زن توی این رمان رفته زیر سوال به معنای واقعی کلمه چرت و آبکی حیف وقتم

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه

    00

    دست نویسنده اش درد نکنه زحمت کشیده ولی واقعا خیلی چرت بود

    ۲ ماه پیش
  • نیایش

    00

    ببین قشنگ بودا باحال بود ولی آخرشو یهویی تموم کردی و همچنین دختره روزه میگرفت مشروب میخورد و***میخوند پسره رو تحریک میکرد دکلته میپوشید با شال؟ 😭😂 ولی خب ارزش خوندنو داشت آفرین

    ۲ ماه پیش
  • نفس

    ۱۷ ساله 00

    رمان خوب بود اما کاش یه بچه یه چیزی می بود خوبتر میشد باز هم ممنون

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد

    ۲۲ ساله 00

    سلام دوستان رمان عشق و جنگ ادامه رمان گروگان دوستداشتنی رو کجا میتونم بخونم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید.

    ۴ ماه پیش
  • ستایش

    20

    با اعتقادات دختره میشه یه جدید درسا کرد آخه *** میخوند بعد ولو میشد بغل پسرا روزه می گرفت بعد مشروب نوش جان می کرد قضیه چیه🤔

    ۱۰ ماه پیش
  • ✨??‍♀️

    11

    هرکس اعتقادات خودشو داره ولی بنظرم راست میگی این دیگه واقعا عجیبه😂

    ۴ ماه پیش
  • پری

    10

    قلمش خیلی ضعیف بود همخوانی نداشت اینکه دختره نمازه میخونه روزه میگیره ولی بغل پسرا میرقصه سرو مشروب کتک فلانو... درکل قلمش ابکی بود

    ۶ ماه پیش
  • نرجسم

    00

    بابا دمت گرم کاکا عالی بود اولاشو خیلی ضعیف کار کردی ولی عالی بود ولی خب در حد ی بچه ۱۴ سال ن بیشتر افرین

    ۶ ماه پیش
  • ساحل

    00

    بد نبود اما خوب تموم نشد اما عاشق شخصیت ماهان شدم

    ۷ ماه پیش
  • مریم

    00

    خیلی باحال بود

    ۸ ماه پیش
  • آرام

    ۱۵ ساله 00

    خیلی عالی بود ممنون از نویسنده اش

    ۸ ماه پیش
  • Mari

    00

    داستان جالبی داشت، اما قلمش ضعیف بود میتونست حداقل تا ۱۷ قسمت رمانو ادامه بده

    ۹ ماه پیش
  • المیرا

    ۱۶ ساله 11

    واقعا باورم نمیشه پسره***نمیخونده خاک تو سرش و اینکه دختر که نمیتونه ادای پسر رو دربیاره پس حجاب و خط قرمزهای خدا چی؟

    ۱۱ ماه پیش
  • ندا

    20

    واسه یه بار خوندن ارزش داشت ولی اخرش خیلی مزخرف تموم شد چون نه از بچه داشتن حرف زدن نه بخشش خانوادشون ولی ممنون نویسنده عزیز

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.