رمان درمورد دختری به نام هورداد که دوستداره به سرزمین خیالیش بره پس از مدتی به سرزمین خیالی میره وحقایقی براش آشکار میشه و متوجه میشه که اسمش هورزاد و ملکه اعظم سرزمین هوان و سرزمینان مجاور هست. خلاصه جلد دوم:داستانی که از یک رازی پنهان شروع شد،داستانی که سرانجامش عشق است.عشقی ناب که در یک نگاه آغاز میشود.از قدیم گفتن نرسیدن به مشعوق شیرین است!ولی دل دختر قصه بی تاب عشق.داستانی که هورزاد رو به دل خطر میبره و هیجاناتی تجربه میکنه و اما...

ژانر : تخیلی، فانتزی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۱۹ دقیقه

مطالعه آنلاین جادوگران رانده شده جلد دوم
نویسنده: فاطمه تاجیکی کاربر انجمن نگاه دانلود

ژانر: فانتزی_ تخیلی

خلاصه جلد اول:رمان درمورد دختری به نام هورداد که دوستداره به سرزمین خیالیش بره پس از مدتی به سرزمین خیالی میره وحقایقی براش آشکار میشه و متوجه میشه که اسمش هورزاد و ملکه اعظم سرزمین هوان و سرزمینان مجاور هست.

خلاصه جلد دوم:داستانی که از یک رازی پنهان شروع شد،داستانی که سرانجامش عشق است.عشقی ناب که در یک نگاه آغاز میشود.از قدیم گفتن نرسیدن به مشعوق شیرین است!ولی دل دختر قصه بی تاب عشق.داستانی که هورزاد رو به دل خطر میبره و هیجاناتی تجربه میکنه و اما...

ادامه رمان:

سلام دوستان این رمان جلد دوم هورزاد ملکه ی آتش هست این دو رمان کاملا به همدیگه مرتبط هستن و حتما باید جلد اول رو بخونید بعد بیاین سراغ جلد دوم شروع جلد دوم از همونجایی که در جلد اول به پایان رسید هست امیدوارم این رمان هم مثل جلد اول طرفدار داشته باشه و به خوبی تمومش کنم.

مقدمه:جادوگر شهر من مرا جادو کرد

هر کار که کرده ام نه من بل او کرد

دارو به من از عصاره هایش می داد

نفس من بیچاره به کارش خو کرد

بعد از کمکی عاشق رویش گشتم

نشنیدن آری اش مرا ترسو کرد

تا مدتی از آتش عشقش پختم

تا اینکه مرا فراق او نیرو کرد

گفتم که تو را عاشقم و می سوزم،

نامرد زد و دو چشم من بی سو کرد

زان بعد شدم گدای دروازه ی شهر

تا هر که که بی خبر به اینجا رو کرد،

از قصه ی عشق خود برایش گویم،

جادوگر شهر من مرا جادو کرد

آروم جلو،میرفتم.اخه کسی نیست بهش بگه دختر کویر هم شد جای گردش!اگه کسی هم بود یه چیزی ولی خودمون دوتا تنهاییم!

من:وای مرضیه یکم استراحت کنیم خسته شدم دختر.

مرضیه با،لبخند برگشت طرفم.

مرضیه:اخه دختر خوب وقتمون کمه.

کمی تو چشمای قهوه ایش خیره موندم و گفتم:جون من اخه کویر چه جای تفریحی داره که وقتمون کم باشه!؟خب گرمه.

لبای قلوه ای صورتی رنگش تکون خورد:هورزاد میزنمتا درسته ملکه ای ولی من حالیم نیست باید تحمل کنی بیا بریم خودت میفهمی بابا وقتمون کمه!

باحرص نگاهش کردم و ازش جلو افتادم.صدای خنده اش توی فضا پیچید.

به این سختی پیداش کردم که بتونم مامانم رو پیدا کنم اونوقت خانوم منو اورده کویر طبس!هرچی میگم چرا؟میگه اومدیم گردش!جالبش اینجاست که میگه وقتمون کمه!

حدود یک ساعتی میشه که داریم راه میریم و تقریبا وسط کویریم حتی پشه،هم پر نمیزنه به ساعتم نگاه کردم:اوه ساعت۱۲ظهر اوج گرما!دارم میپزم.

مرضیه:هورزاد صبرکن.

باتعجب وایستادم و برگشتم طرفش.

من:چیشده؟

موهای قهوه ای رنگش رو از توی صورتش زد کنار و گفت:ببین از این به بعد کسی اسمت و پرسید میگی اسمت"لاله"ست از سرزمین هوان!چون طرفدار "جادوگران رانده شده"بودی تو رو از اون سرزمین تبعید کردن توی این بیابون و نمیدونی اینجا کجاست!درحال پیدا کردن راه بودی که خسته شدی و نشستی!

باتعجب گفتم:چرا؟

یکی زد توی سر خودش و با حرص گفت:هورزاد میزنم لهت میکنم!مگه نمیخوای مادرت و نجات بدی؟

اروم سرم و تکون دادم.

-خب این کارا لازمه پس یادت باشه چی گفتم از الان لاله صدات میکنم که عادت کنی بزن بریم.

روی سنگی که به سختی با مرضیه جابه جاش کردیم نشستم.اونم چی زیر یک درخت!من موندم وسط این کویر،درخت از کجا سر دراورده؟به درخت پشت سرم تکیه دادم و چشمام رو بستم.

کم کم داشت خوابم میگرفت که با صدای مردی از جا پریدم.

با تعجب نگاهش کردم!توی چشمای ابی رنگش خیره شدم.

دستی جلوی صورتم تکون خورد.

-هی دختر چطور اومدی اینجا؟

میخواستم مثل خودش جواب بدم که یاد حرف مرضیه افتادم.

-درود نامم لاله است نمیدانم اینجا کجاست!میشود برای یافتن راه مرا یاری کنید؟

با تعجب نگاه ام کرد.مثل خودم جواب داد.

-چطور به اینجا،اماده ای؟

با،اخم نگاهش کردم و گفتم:چگونه به شما،اعتماد کنم؟

وویی این چی بود گفتم!کنارم نشست به اجزای صورتش دقت کردم.

پوست سفید صورت گرد ابروی های کشیده لبای باریک تقریبا کوچیک و صورتی رنگ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میتوانی به من اعتماد کنی! برای انکه تو،را یاری کنم باید بدانم از کجا و به چه دلیل اماده ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی یه اه عمیق کشیدم. و به رو به رو خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:همانطور که میدانی نامم لاله است از سرزمین هوان امده ام با،بازگشت ملکه ی حقیقی ملکه ی اعظم با خود اندیشیدم که میتوانم" جادوگران رانده شده" را بازگردانم لکن این یک احتمال کوچک بود،اما پس از گردن زدن ملکه ی پیشین سرزمین سیتیا هوزان احتمالم رنگ بیشتری گرفت.نزد ملکه ی اعظم رفتم و از او خواستم"جادوگران رانده شده"را بازگرداند لکن تمام تصوراتم برهم ریخت و مرا به جرم جادوگر بودن تعبید کردن!بیهوش شدم به هنگامی که چشم گشودم اینجا بودم!ندانستم کجا میروم حدود یک ساعتی میشود که راه رفته ام خسته شدم و زیر درخت برای استراحت نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اتمام حرفام به صورتش نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:تو که هستی؟چگونه در اینجا طاقت آورده ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت توی چشمام خیره شد و گفت:آیا تو،واقعا از جادوگران حمایت کرده ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم و گفتم:اری چرا باور نمیکنی؟نام این سرزمین چیست؟چرا مرا به اینجا فرستاده اند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد،و رو به روم ایستاد.یه شلوار لی ابی تیشرت مشکی پوشیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم بلند شدم و گفتم:پاسخم چیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست منو گرفت توی دستش و،دنبال خودش کشوند پشت درخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شانس اوردی که من در نزدیکی در مخفی بودم!اگر کسی جای من بود تو،را میکشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب گفتم:چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش روی هوا در نزدیکی درخت یه شکلی کشید!که متوجه نشدم چیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زیرا در،زیر کویر محل زندگی جادوگران رانده شده است دیمن رهبرمان به سختی اینجا را ساخته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت طرفم و گفت:چشمانت را ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو بستم و گفتم:تو که هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی از نزدیکان دیمن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و،زیر پام خالی شد.از ترس جیغ بلندی کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دیگه چیزی نفهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر،درد شدید چشمام رو بازکردم.باگیجی به اطرافم نگاه کردم.اینجا دیگه کجاست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی یه اتاق روی تخت بودم جز تختی که من روش بودم یه تخت یک نفره دیگه اونطرف اتاق بود و یه میز کوچیک و یه صندلی.دیگه هیچی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب نشستم سرجام.با به یاد آوردن دیمن نفرت نشست توی چشمام لعنتی مادرم و نجات میدم و،دیمن رو میکشم قسم میخورم.در باز شد و چشم ابی اومد داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیدارشده ای حالت خوب است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:سپاس خوب هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی صندلی نشست و گفت:چرا،از هوش رفتید باید باورم شود که ترسیدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم و تکون دادم و گفتم:اری ترسیدم اینجا کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دنیای زیر،زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام رفت بالا یعنی چی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:یعنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:ما،از سرزمین دیگری امده ایم و نمیتوانستیم بین ادم های عادی زندگی کنیم.به کویر طبس راه پیداکردیم.و دنیایی زیر،زمین ساختیم برای جادوگران و...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:و کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و گفت:خون آشام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان چی؟خون آشام!باترس گفتم:چند خون اشام وجود،دارد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد،و گفت:نترس یک نفر خون آشام هست در اصل دورگه خون آشام و گرگینه هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-او کیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند،شد و ایستاد و گفت:دیمن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای رهبرشون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میشود من او،را نبینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:باید او،را ببینی دنبالم بیا ما باید کسی را نجات دهیم و پس از آن نزد رهبرمان دیمن میرویم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،لبخند بلند شدم و گفتم:باشد من،نیز باید همراهتان بیایم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اری اینجا برای کسانی که تازه واردند خطرناک است!من از تو مراقبت خواهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باهم از اتاق رفتیم بیرون یه راه رو که پر،از در بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر،کنم هتل بود.هتل زیر،زمین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف من سرجاش ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نامت را نمی گویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت طرفم و توی چشمام خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نامم دیوید هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چنین نام هایی منظورمان نام شما و،دیمن است در سرزمینمان نداشتیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد،و گفت:دنبالم بیا در،راه با یکدیگر سخن میگوییم لکن تا به هنگامی که از شهر خارج میشویم سخن نگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دلیلش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گوش بده دختر،زیرا مردم اینجا به این زبان سخن نمیگویند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم و تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتیم طبقه پایین یک سالن بزرگ با چند،دست مبل برای نشستن که چند نفرنشسته بودن و،درحال صحبت کردن بودن.یک نفر پشت پیشخوان ایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدسم درست بود اینجا هتل داره.فقط یه سوال برام پیش اومد چرا زنای اینجا پوشش درستی ندارن؟ یعنی خیلی آزادانه لباس میپوشن و حجابی ندارن!بعضی ها،لباساشون افتضاح باز بود،درسته مردم سرزمینمم حجاب نداشتن ولی نه مثل اینا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از،در که زدیم بیرون چشمام۴تاشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل شهرهای روی زمین بود هیچ تفاوتی نداشت!به جز اینکه این شهر،زیر زمین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی پیاده رو دنبال دیوید،راه افتادم.بچه ها یه طرف درحال بازی کردن بودن زنا و مردا در حال رفت و امد بودن.یه زندگی عادی انگار نه انگار،زیر زمینن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس کردم چندین نگاه رومه!به دور،و برم نگاه کردم دیدم همه ایستادن دارن نگاه ام میکنن حتی بچه ها!به سختی اب دهنم و قورت دادم.اینا چشون شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمام رو تندتر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیوید همه مرا نگاه میکنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ارومی گفت:ارام باش زیرا باکنجکاوی نگاهشان میکردی دانستند اهل اینجا نیستی کنارم باش تا،آسیبی بهت نرسانن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا خودت رحم کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به زیر همراه دیوید قدم برمیداشتم حتی جرات نداشتم سرمو بلندکنم جلوم رو نگاه کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستی که روی بازوم نشست هین بلندی کشیدم! بصورت خودکار،دست دیوید رو گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوید برگشت عقب و با دیدن دستی که روی بازوم قرار داشت اخماش رفت توی هم.منم که ایستاده بودم و به دیوید خیره شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوید با داد:چیکارمیکنی؟دستت و بکش مگه نمیدونی من کی ام!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دست سریع از،روی بازوم برداشته شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید اقا دیوید،ولی کجکاو شدم بدونم کیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام از تعجب رفت بالا!وای صدای نازک یه دختر بود.برگشتم طرفش یه دختر،ریزه میزه باصورت سفید گرد'چشمای قهوه ای بینی متوسط لبای باریک قرمز،رنگ موهای مشکی باز با یه تیرشرت حلقه ای مشکی شلوار لی ابی.توی صورتش پراز لک و مک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم همینجور زل زده بود به من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف دیوید از فکر اومدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لاله حرکت کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم و تکون دادم.به دختره لبخندی زدم که اون اخم کرد!با چشمای گرد نگاهش کردم.شونه ای بالا انداختم و با دیوید حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون دختره هم سرجاش ایستاده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود یک ساعت بعد از شهرخارج شدیم.توی یک جاده خاکی که باریکم بود و دو طرفمون دیوار یابهتره بگم همون زمین بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیوید آن دختر که بود‌؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،لحن عجیبی گفت:بعد خواهی فهمید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا همانند ملکه ی اعظم سخن میگویید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زیرا،او از زمین امده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اها ملکه زبان شما را به مردم سرزمینمان آموخته است و همه به این زبان سخن میگویند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب گفت:پس چرا تو اینگونه سخن نمیگویی!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،اخم گفتم:زیرا،ازملکه بدم می آید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،لبخند گفت:آروم باش به خاطر من اینجوری حرف بزن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم وگفتم:هرچند سخته اما باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم لبخندی زد.اوف خداروشکر مردم از بس کتابی حرف زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نمیخوای بگی چرا،اسمتون اینجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حالت مسخره ای گفت:چجوریه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:خب دیمن،دیوید تازه اسماتون شبیه هم هستش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زد،زیر سنگ جلوی پاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب ما هم منظورم منو دیمن و امیلی مثل ملکه ی جدیدتون برای حفاظت از جونمون به کشور دیگه ای به اسم امریکا منتقل شدیم!اونجا همچین اسمایی برامون انتخاب شد و،زمانی که برگشتیم اسمامون رو تغییر ندادیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و باخودم گفتم‌:خودم میدونم که همچین اسمایی توی امریکا بیشتر کاربرد،داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:خب اقا دیوید کجا میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد و باچشمای ریزی نگاه ام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید،یکاری انجام بدیم وقتی به اونجا رسیدیم باید ترس تو کنترل کنی!میدونم که میتونی و،درک میکنی. چون توی سرزمینان خودمون با موجودات زیادی رو به رو شدی و الانم قراره با موجوداتی ترسناکتر،روبه رو بشیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حالت متعجبی گفتم:دلیل اینکه بهم اعتماد میکنی و همه چیز،رو میگی چیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به راه رفتن ادامه داد!منم دنبالش راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودمم نمیدونم ولی بهت اعتماد،دارم!مطمئنم از اعتمادم سو استفاده نمیکنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،این حرفش یه حسی مثل خــ ـیانـت بهم دست داد! ولی اونا بودن که خــ ـیانـت کردن و تبعید شدن و مادرم رو دزدیدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مطمئن باش!خب اسم این موجودات چی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واقعا میخوای بدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:اره میخوام بدونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم خندید و گفت:باشه نمیخوای بدونی مشکلی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:اِه بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و صداش و نازک کرد و گفت‌:اِه باشه نمیگم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌چپ چپ نگاهش کردم.نمیدونم چیه ولی خب باهاش راحتم!وقتی دید،دارم چپ چپ نگاهش میکنم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب باشه بابا،اسم این موجودات"کوموسیا"هستش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام،از تعجب بالا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب حالا،این "کوموسیا"چی هستن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بعد میفهمی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم رو تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود نیم ساعتی میشه که داریم راه میریم.اما هنوزم توی همون جاده بودیم هیچی تغییر نکرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:دیوید کجا میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی توی موهاش کشید و گفت:فعلا میریم به هینا،باید کسی و ملاقات کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من باتعجب:هینا کجاست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو انداخت دور شونه ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه کلبه ی جادویی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب اونجا چیکار،داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت:آی آی فضولی بسه کوچولو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم:من کوچولو نیستم خب بگو اونجا چیکار،داریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو به خودش محکم فشار،داد بعد ولم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونجا میفهمی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،اخم سرم و تکون دادم.کاش میشد با جادو بریم هی خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ساعت و نیم بعد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی یه کلبه که وسط یه عالمه درخت بود ایستاده بودیم.اخه درخت زیر،زمین!مگه میشه؟مگه داریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور کلبه پر از درخت و گل بود.به رنگ های مختلف کمی دور تر از کلبه یه آبشار کوچیکم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن این صحنه ها رفتم به۱سال قبل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"وای خدا،اینجا خود بهشته دستامو ازهم بازکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندبار چرخیدم و یه نفس عمیق کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه آرسین گفتم:واوو چه زیباست آرسین اینجا را خیلی دوستدارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد و گفت:این فقط یه قسمت از باغ هست هنوز قسمت اصلی اش را ندیده ای هورداد،دنبالم بیا"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،یاداوری اون روزا عجیب دلتنگ شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باصدای دیوید از گذشته بیرون کشیده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اروم جلو میریم پشت سرم بیا هراتفاقی افتاد نترس!فقط بدون همه اش الکیه و،واقعی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باترس سرم و تکون دادم.خوبه صد نوع قدرت دارم ها!باز میترسم دستپاچه لبخندی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت سرش میرفتم.اروم شمشیرشو از غلاف درآورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب نگاهش میکردم!صدای شمشیر فضا رو پر کرد.به جلو نگاه کردم.هیچکس نبود!پس دیوید با کی میجنگید؟با داد،دیوید به خودم اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لاله فرار کن طرف کلبه و درش و باز کن زود باش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاتند کردم طرف کلبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین موقع خنجری از سمت راستم رد شد. و توی هوا به چیزی برخورد کرد!وصدای جیغی گوشام رو پر کرد.و بعد دود شد،رفت هوا!جان اینجا چخبره؟قدمام رو تندتر کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای کسی که اسمم رو گفت برگشتم عقب ولی چیزی ندیدم!باتعجب سرجام ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس کی بود گفت لاله؟همین موقع که میخواستم برگردم و طرف کلبه برم خنجر کوچیکی به سمتم پرتاب شد.باخیال راحت نگاهش کردم چون من هاله محافظ رو دارم.خنجر نزدیکم بود که دیوید داد،زد"نه"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ام برگشت طرفش پیشونیش کمی خونی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،احساس درد شدیدی به خودم اومدم.به دستم نگاه کردم خنجر توی کتفم فرو،رفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"مرضیه:هورزاد حواست باشه زیر،زمین جادوهات با هاله ی محافظت اثر نداره همه خنثی میشن"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکام شروع به ریختن کردن.مایعی از توی معده ام به سمت دهنم هجوم اورد.شروع کردم به عق زدن همه اش خون بالا می اوردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو،زانو افتادم روی زمین. دیوید روبه روم قرار گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم زمزمه کردم"نذار بمیرم"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد سیاهی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"دوماه قبل سرزمین هوان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت سلطنتیم نشسته بودم دقیقا یکماه از،روزی که مادرم اومد توی خوابم و ازم خواست پیداش کنم میگذره.توی این یکماه خیلی اتفاقات افتاده!دنبال بدل خودمم که در نبود من اینجا باشه. اخه نمیخوام کسی متوجه نبود من بشه!فارسی عامیانه رو به مردم سرزمینم اموختم هرچند سخت اما خب شد و هنوز کسایی که بدرستی یاد نگرفتن دارن کلاس میرن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هوزان سرش زده شد هرچند بخاطر اینکارم نفرت رو توی قلب آرسین بوجود اوردم ولی باید هوزان میمرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الانم منتظر هاکانم تنها کسی که میدونه مادرم زنده است البته اگه سیمبر و فاکتور بگیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جارچی داد،زد:مشاور اعظم سرزمین سپیا وارد میشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند به هاکام که روی فرش قرمز،رنگ جلو می اومد نگاه کردم.با لبخند احترام گذاشت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درود ملکه ی من حالتان خوب است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:درود هاکام سپاس حالمان خوب است.حال شما چطور است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سپاس حالتان خوب باشد حال ما نیز خوب است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم و تکون دادم:هاکام کاش میشد شما نیز به سرزمین من می امدید،و به زبان ما سخن میگفتید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش و انداخت پایین وگفت:ملکه من نیز میخواستم لکن به دلایلی نمیشود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالبخند:باشد کاری را که گفتم انجام دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو باز و بسته کرد و گفت:اری در اتاق مهمان منتظرتان هستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند بلند شدم.دامن پیراهن قرمز رنگم رو،درست کردم.پام و اروم روی پله ها گذاشتم و اومدم پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه حالی میده ملکه باشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسی قرمز رنگ که دامنش پف داره و طرح اتش به رنگ زرد روش طراحی شده،از کمر به پایین لباسم گشاده از پشتش بند میخوره.مدل موهام طرح ملکه ای هست ویه تاج طلایی که نگین های قرمز داره.و یکی از نگین هاش توی پیشونیم افتاده رژ پر،رنگ قرمز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به دختر،رو به روم نگاه کردم.کپی من بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون احترام گذاشتن خیره نگاه ام میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکام عصبی گفت:به چه خیره شده ای دخترک!احترام بگذار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر سریع احترام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پوزش ملکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم و تکون دادم. و نشستم روی صندلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نامت چیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نامم مه سیما هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:نامت زیباست چهره ات مانند من است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاکام:بانوی من فقط چشمانشان مشابه شماست!چهرهشان گریم شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:هاکام چگونه با گریم او،را شبیه من کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گریمور های حرفه ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم و تکون دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مه سیما:ملکه به هنگام غیاب شما من در جایگاه شما هستم ایا میتوانم تا زمان بازگشتتان به دیگران دستور،دهم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشم نگاهش کردم.تا دید عصبی شدم سریع سرش و انداخت پایین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلندی گفتم:ببین دختر خانوم اولا الان اینجایی باید مثل من حرف بزنی سیلا خدمتکار مخصوصم بهت یاد میده.دوما تا زمان بازگشت من تمام کارای من به عهده مشاور دومم بهداد هست و تو فقط اینجا زمانی حاظر میشی که از سرزمینان دیگه پیکی فرستاده بشه.حق هیچ گونه دخالت توی کارای حکومتی نداری.و اگه خطایی ازت سر بزنه بی درنگ سرت زده میشه!تا زمانی که اینجایی به خانواده ات رسیدگی میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای لرزونی گفت:پوزش ملکه امر،امر شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر اشاره کردم بره.پوف هنوز نرفتم فکر تاج و تختمه باید یکاری کنم اینجور نمیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی دختره رفت هاکام سریع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ملکه عفو کنید خود رسیدگی خواهم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باشد هاکام حواستان به او باشد.من امشب میروم همه چیز،را اول به تو بعد به بهداد میسپارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اسوده خیال باشید من دیگر میروم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احترام گذاشت و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم از توی بغل سیمبر بیرون اومدم.اشکی که میخواست از گوشه ی چشمم پایین بیاد رو پاک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:سیمبر مواظب خودت باش سرزمین و مردمم رو به تو میسپارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیمبر لبخند غمگینی زد و گفت:توام مواظب خودت باش عزیزم تو این مدت بهت وابسته شدم.امیدوارم با ملکه ی پیشین برگردین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشونیش رو بوسیدم و گفتم:خیلی دوستدارم سیمبر امیدوارم خیلی زود برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه ام رو نوازش کرد و گفت:‌تو،رو به ایزد پاک سپردم بدرود ملکه ی ایرانی من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بدرود فرشته ی سرزمین من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های اشکی مو بستم.زیر لب شروع به گفتن جادو کردم و بعد بی حس شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"زمان حال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم چشم هام رو باز کردم با دیوید چشم تو چشم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:من نمردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیوید لبخندی زد وگفت:نچ تو تا بقیه رو نکشی نمیمیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم.خواستم بلند بشم که کتفم تیر کشید و صدای نه دیوید تو گوشم پیچید و دوباره سیاهی"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(۲ماه قبل ساعت۲۲:۰۰به وقت ایران-تهران در پاتوق همیشگی هورزاد)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم چشم هام رو باز کردم تمام بدنم تیر میکشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و ایستادم.نفس عمیقی کشیدم بالاخره برگشتم به کشورم لبخند غمگینی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا،اومدم پاتوق؟شونه ای بالا،انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه لباسام شدم چرا من هنوز این لباس تنمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لباسی که توی سرزمینم تنم بود!دستی کشیدم روی موهام تاجم نبود.اما نگین قرمز،رنگ که روی پیشونیم اویزون بود سرجاش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا من با،این لباسا چطور برم؟خداکنه امروز چهارشنبه باشه و بچه ها پاتوق باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت درخت که روبه روی ورودی رستوران بود ایستاده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چقدر خیره بودم به در،ورودی که آنا دست توی دست حامد،زد بیرون.با دلتنگی شدید بهش خیره شدم عزیزم خیلی خانوم شده بود.ولی چاق شده بود هرکی نمیشناختش با دیدن شکم گرد کوچیکش فکر میکرد حامله است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه پشت سرش شدم هیراد که نسبت به قبل خیلی لاغر تر شده بود،دنبالشون می اومد اونم تنها.روبه روی ماشین دویست شیش سفید رنگی ایستادن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا چند قدم با من فاصله داشتن و من پشت درخت بودم.به دورو برم نگاه کردم کسی نبود خلوت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پشت درخت اومدم بیرون اروم به سمتشون قدم برداشتم.حواسشون بهم نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول انا بهم نیم نگاهی انداخت بعد سرش و به طرف هیراد برگردوند بعد از چند ثانیه سریع نگاه ام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا"هورداد"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم پاتند کردم طرفش.هیراد و حامدم متوجه ام شدن با تعجب نگاه ام میکردن.دستام و ازهم بازکردم و انا رو توی اغوش کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق انا بلند شدوگفت:هورداد کجا بودی دلمون تنگ شده بود بی وفا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن غمگینی گفتم:میفهمی عزیزجونم منم دلتنگت بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراد:باورم نمیشه هورداد؟این چه طرز لباس پوشیدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آغوش انا بیرون اومدم و گفتم:اول سوار ماشین بشیم توضیح میدم اینجور نمیتونم چیزی بگم خب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا محکم زد توی سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اه چته دیوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا باحرص:خیلی...این همه مدت نبودی الانم‌ که اومدی میگی اسمت هورزاد ملکه ی سرزمین هوان صدتا قدرتم داری!توی تیمارستان بودی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:گمشو چیکارکنم باور کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامد از توی اینه ی جلو نگام کرد و گفت:یکی از قدرتات رو نشون بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراد که ماشینش رو گذاشته بود و همراه ما،اومده بود گفت:اره نشون بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باشه بزن کنار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حامد ماشین رو کنار اتوبان پارک کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:همه چشماتون رو ببندید و تا موقعه ای که نگفتم باز نکنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسه تاشون چشم هاشون رو بستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم چشم هام رو بستم و جادو،رو گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند،دقیقه چشم هام رو بازکردم.جلوی خونمون بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفتم:چشم هاتون رو بازکنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همزمان چشم هاشون رو بازکردن و با دهن های باز به خونه نگاه کردن باورشون نمیشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا دستی به لباسم کشید و گفت:وای خدا تو،واقعا ملکه ای؟باورم نمیشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:ای بابا دیگه چیکارکنم که باورتون بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیراد:من توی پیدا کردن مرضیه کمکت میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:اه پس زنتو چیکار میکنی!رزا ناراحت نمیشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن خاصی گفت:اون نامزدی فرمالیته بود،و من زنی ندارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب نگاهش کردم عجبا!اروم از ماشین پیاده شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم چرا حامد چیزی نگفت فقط بهت زده هی منو نگاه میکرد هی خونه رو!خندیدم دیوونه شده بچه ام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف در حرکت کردم.اخ که چه دلتنگ بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا و حامد و هیراد بدون حرف دنبالم می اومدن. زنگ و زدم هیچ صدایی نیومد.دوباره زنگ و،زدم صدای پایی رو شنیدم و بعد،در حیاط باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باتعجب به ماکان خیره شدم برگشته ایران!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمزمه کردم"ماکان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد خزیدم توی بغل ماکان که مات مونده بود.محکم به خودم فشارش دادم خیلی دوسش دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:ماکان دلم تنگ بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماکان به خودش اومد.به سختی منو ازخودش جدا کرد و با،اخم زل زد توی چشمام.باتعجب نگاهش کردم!چیشد!چرا همچین کرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته ماکان چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باعصبانیت گفت:مگه نرفته بودی چرا برگشتی؟برگشتی که من بیشتر عذاب بکشم؟این چه طرز لباس پوشیدنه!از اینجا برو هیچ وقتم نیا!فراموش کرده بودم که خواهری به اسم هورداد،دارم چرا برگشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض زمزمه کردم"ماکان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هاش رو محکم روی هم فشار،داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازوم رو گرفت و خواست منو از حیاط بندازه بیرون که باصدای مامان قبلیم سرجاش ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماکان این دختره کیه با،این سرو،وضع اخر یه دختر از خارج اوردی زنت بشه؟مگه از رو جسد من رد بشی!من عروس فرنگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن چهره ی من سکوت کرد.با لبخند نگاهش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاش ازهم باز شد و من بازومو ازدستش کشیدم و به سمت زنی که حق مادری به گردنم داشت پا تند کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و توی اغوش گرمش فرو رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مامانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گریه گفت:جون دلم دخترکم خوب شد اومدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی مبل روبه روی ماکان و کامیار و بابا نشسته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سرم روی شونه مامان بود.مامان هرچی تعارف کرد انا،اینا نیومدن داخل ولی قول دادن صبح زود بیان پیشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ماکان نگاه کردم با چشم های ریزی نگاه ام میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کامیار:کجابودی فسقله؟این چه لباسی که پوشیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان فشار خفیفی به بازوم داد."این یعنی اینکه چیزی نگم بهشون!"اما چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مگه فضولی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا:بسه بچه ها حتما خواهرتون خسته است هورداد باباجان برو اتاقت صبح باهم صحبت میکنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم از سرجام بلندشدم.مامان میخواست همراه ام بیاد که نذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:شب خوش همگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جوابم رو،دادن به جز ماکان هنوزم دلیل تنفرشو نفهمیدم!اروم از پله ها بالا،رفتم.اها فهمیدم!چون میدونه من خواهرش نیستم و به خونه ی اونا،اومدم ازم متنفره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقم رو بازکردم و چرخی زدم.همه چیز سرجاش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرجه زدم روی تخت قرمز و مشکیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سقف خیره موندم.حالا چطور مرضیه رو پیداکنم؟بیشتر از هزار نفر اسمشون مرضیه است.اونوقت من فقط با یه اسم دنبالش بگردم!پوف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینجور،داشتم فکرمیکردم که در،اروم باز شد!و ماکان اومد،داخل!روی تخت نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماکان صندلی کامپیوترم رو از گوشه اتاق برداشت.اورد رو به روم نشست.توی چشم های مشکیش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اتفاقی افتاده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماکان:نه چرا برگشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نباید برمیگشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفت:نه نباید برمیگشتی برگرد همونجایی که بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه گفتم:ماکان دلیل نفرتت از من چیه!چون خواهر،واقعیت نیستم ازم متنفری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم های گرد،نگاه ام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماکان:چی!تو خواهر،واقعیم نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه نمیدونست؟اب دهنم رو قورت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اره نیستم مگه یادت نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و دستی توی موهاش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم زمزمه کرد:خدا لعنتم کنه سر هیچی این همه خودم و هورداد رو،زجر دادم خدا لعنتم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و تند از اتاق زد بیرون!منظورش چی بود؟اوف اخر،دیوونه میشم خودم رو پرت کردم روی تخت و چشمام رو بستم بشمار۳خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای در اتاقم چشمام رو بازکردم.نشستم روی تخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد.انا،اروم اومد'داخل در و بست و نشست روی تخت کنارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا:صبح بخیر عزیزکم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و گفتم:سلام مزاحم همیشگی چطور مطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو گرفت توی دستش و سرش و به سرم تکیه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکاش شروع به ریختن کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا:هورداد تورو خدا دیگه نرو پیشم بمون زندگی بدون تو سخته این چند ماه هم به زور تحمل کردم جون انا بمون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هام رو بستم و گفتم:عزیزکم نمیشه اداره یک سرزمین بر عهده ی منه هی دختره ی پرو اسم من هورزاد نه هورداد اگه دفعه ی دیگه اسمم و اشتباه بگی دستور میدم حامد سرت و بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و،زدم زیر خنده انا سرش و از سرم جدا کرد و لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به شکم جلو اومده اش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:میگما،از بس خوردی ببین چه شکمی زدی!بابا یکم لاغرکن تا یکی خر بشه بیاد بگیرتت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا ریز خندید و گفت:اوه خبرنداری عسیسم؟من ۸ماه ازدواج کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت نگاهش کردم و گفتم:با حامد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند گفت:اره با حامد،دوماه بعد از رفتن تو ازدواج کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم کردم و گفتم:فقط منتظر بودین من برم بعد ازدواج کنید واقعا که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم انا با ناراحتی نگاه ام میکنه.زدم زیرخنده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:شوخی کردم بابا.ان شاا...خوشبخت بشین عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم خندید وگفت:بیشعور هنوزم خوب بلدی ضدحال بزنی ناسلامتی ملکه ای ها!یکم ادم شو خب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام بیشتر شد و گفتم:پس بگو چرا،اینقدر خوردی که شکم زدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم دستش و اروم گذاشت روی شکمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا:پس این یکی هم خبر نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ام قطع شد و با کنجکاوی گفتم:چی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ارومی گفت:اینکه۵ماه داری خاله میشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی اختیار جیغ بلندی کشیدم که انا بلند شد و ایستاد و گوشاش رو گرفت.در به شدت باز شد،و ماکان با موهای ژولیده و یه زیر پوش و شلوارک اومد داخل!جیغم قطع شد انا سریع چشماش رو گرفت.ماکان تند کنارم نشد و با دستاش صورتم رو قاب گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالت خوبه؟اتفاقی افتاده چرا جیغ زدی یه چیزی بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجبی آشکار گفتم:اوم چیزه یه خبر شنیدم خوشحال شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت:ساعت۶صبح چه خبری اخه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،ابروهام به سمت انا اشاره کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف انا برگشت و با دیدن انا سریع زد بیرون.خنده ام به هوا رفت انا چشماشو باز کرد و مشت محکمی به بازوم زد. انا:زهر بخندی بیشعور با،این جیغات شانس اوردی بابات ساعت۵میره سرکار مامانتم قرص خواب میخوره!داداش کامیارتم که خونه نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهام از تعجب بالا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:امار خانواده منو از کجا داری؟اصلا بگوببینم ساعت هنوز۶چطور اومدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا خندید و گفت:اولا‌ بابات بهم گفت دوما صبح ساعت۵جلو خونه منتظر بودم بابات بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باحرص نگاهش کردم که یه لحظه یاد بچه ی توی شکمش افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ذوق بلند شدم و بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:وایی الهی فدای گلم بشم اصلا باورم نمیشه دارم خاله میشم!مبارکت باشه عزیزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا،اروم ازم جدا شد و گفت:خب پاشو ببینم بریم دنبال مرضیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:خنگول جونم من نمیدونم فامیل این مرضیه چی هست!تازه امروز میخوام پیش خانواده ام باشم شب با هم میریم پاتوق باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با،اخم نگاه ام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:اخم نکن قربونت برم دل تنگ خانواده ام بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انا:باشه عزیزم پس شب میبینمت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم دیگه رو بوسیدیم و انا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دیگه خوابم نبرد در کمد قهوه ای رنگم که گوشه ی اتاق بود،رو بازکردم.یه تیشرت استین حلقه ای مشکی که روش طرح قلب بود برداشتم با شلوارک سفیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خزیدم توی حموم و یه دوش گرفتم اومدم بیرون لباسام رو عوض کردم.از اتاق زدم بیرون دوشی که گرفتم تقریبا یک ساعتی طول کشید.به طرف اشپز،رفتم میز صبحانه اماده بود.ماکان با همون لباسا داشت با مامان صبحانه میخوردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:صبح بخیر همگی خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفتشون جوابم دادن مامان بلند شد و گفت:بشین چایی بریزم برات دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:نه مامان تو صبحانه تو بخور خودم میریزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالی که بـ ــوسه ای روی گونه ام میکاشت گفت:نه عزیزم صبحونه ام تموم شد من باید برم اماده بشم برم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم روی صندلی کنار ماکان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:مرسی مامانم پس کامیار؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان درحالی که استکان و جلوم میذاشت گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیشب رفت بیرون خونه رفیقش معلوم نیست کی بیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم سرم و تکون دادم و گفتم:توکی میای مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم شاید کارم تا ظهر طول بکشه فعلا خداحافظ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باعجله زد بیرون.اروم چایی میخوردم که نگاه خیره ی ماکان رو حس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:هوم خشکل ندیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید باتعجب نگاهش کردم!الان باید سرم داد میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئنی سرت به جایی نخورده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده شو قطع کرد و بلند شد.دستش و گذاشت روی شونه ام و گفت:صبحانه تو بخور بیا،اتاقم کارتدارم فوری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من:باشه میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اشپز بیرون رفت یعنی چیکارم داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز،و جمع کردم و رفتم بالا.گ چند تقه به در اتاقش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.