رمان افسانه آرابلا به قلم paniz و sedi
3سرزمین وجود داره که هرکدوم راه و رسم و رسوم خودشون رو دارن اولین سرزمین برای فرشته هاست و دومی برای شیاطین و سومی برای انسانهای عادی تولد فرشته ها و شیطان ها به اولین اشک و خنده انسانهای عادی بستگی داره…اولین خنده هر انسان یک فرشته و اولین گریه هر انسان یک شیطان رو متولد میکنه حالا اگه کسی با اولین خندش با قطره ای اشکش مخلوط بشه چی پیش میاد؟چه موجودی متولد میشه و پا به جهان هستی میذاره؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۳۸ دقیقه
-دا...داشتم رد ميشدم
سرشو تکون داد و چيزي نگفت...فهميدم حضورم اضافست!خودمو سرزنش کردم که چرا تو کارش دخالت کردم؟مگه چقدر ميشناسمش؟همونطور خشک شده سرجام وايساده بودم و دقايقي در سکوت گذشت...بالاخره پانتا گفت:
-ارابلا؟ارابلا بودي ديگه درسته؟
-بله
دوباره خودش ادامه داد:
-تا حالا ارزويي داشتي؟
اهي کشيدم و گفتم:
-ارزوهايي که بهشون نميرسي بايد از بين برن!
در حالي که سعي ميکرد کنجکاوي کلامش رو مخفي کنه،پرسيد:
-مگه ارزوت چيه؟
با لحن ناراضي گفتم:
-تو منو نميشناسي پانتا!من يه خدمتکار سادم و تا اخر عمرم هم کارم همين باقي ميمونه!
پوزخندي زد و گفت:
-حداقل ازادي!
ابرويي بالا انداختم و گفتم:
-چه ازادي؟
-تو به خودت تعلق داري!هروقت دلت بخواد ميتوني کارايي که دوست داري رو انجام بدي...بچرخي...بگردي...بري مهموني...!
خنده مسخره اي کردم و گفتم:
-فکر کنم هيچي درباره خدمتکار بودن نميدوني!
سوالي نگاهم کرد خودم ادامه دادم:
-من هيچ وقت متعلق به خودم نبودم...هميشه در جستجو...
اين بار اونم به حرف اومد و هماهنگ گفتيم:
-ازادي بودم!
لبخندي به حرکت ناخوداگاهمون زديم حالا که باهاش صميمي تر شده بودم کنارش نشستم و گفتم:
-تو چي؟تو از کجا اومدي؟
چنان پرسوز گفت"از قصر"که نتونستم تعجبم رو اشکار نکنم:
-خدمتکار ملکه اريا هستي؟
اين بار خنده شيريني کرد و گفت:
-يکم رابطه نزديکتري داريم!
متفکر گفتم:
-خدمتکار مخصوص؟
سرشو تکون داد...
-اووم پس حتما سرخدمتکار؟
دوباره خنديد و گفت:
-حالا چرا حتما خدمتکار؟
حق به جانب گفتم:
-چون ميگي از قصر اومدي!
دوستانه دستي به شونم زد و گفت:
-دختر جالبي هستي!
صداشو ارومتر کرد و ادامه داد:
-ميدوني؟!هميشه ارزوم اين بود که از اينجا برم و بقيه سرزمينها رو ببينم...دلم نميخواد زندگيم محدود باشه...ولي خانوادم دارن شانس زندگي بي محدوديت رو ازم ميگيرند...من دلم ميخواست ازاد باشم...ولي حالا با قولي که دادم...هيچ وقت نميتونم به سرزمينهاي ديگه برم...
با کنجکاوي پرسيدم:
-مگه چه قولي دادي؟
نگاه معني داري بهم کرد و گفت:
-يه نفر بايد همراهم بياد!
با حيرت گفتم:
-من...منظورت از اون يه نفر که من نيستم؟
لبخند زد و خونسرد گفت:
-چرا که نه؟هر دوي ما در جستجو ازادي بوديم و هستيم!
-ولي...ولي من نميتونم...بايد با خانوم مارتين چيکار کنم؟
اخمي کرد و گفت:
-اون که صاحب تو نيست!نميتونه برات تصميم بگيره...اگه ملکه راضي بشه همه چيز حل ميشه....البته اگه تو مشکلي نداشته باشي؟
-مشکلي نداشته باشم؟خيلي هم خوشحال ميشم..!
-ميدوني فکر کنم همسفر عالي باشي...
با جديت ادامه داد:
-اخر شب پيش ملکه ميريم..!
با ذوق سرمو تکون دادم و تشکر کردم...!
لبخند دلگرم کننده اي زد و گفت:
❄️❄️
00عالی 🌸💐
۳ ماه پیشRaia
۲۱ ساله 10من رمان های زیادی خواندم و میتونم بگم یکی از رمان خیلی خوبی بود که خواندم واقعا پیشنهاد میدم حتما بخونین
۵ ماه پیشمهرسا
۱۳ ساله 00خیلی عالی بود ❤️
۵ ماه پیشنجوا
00نویسنده تو رسما زندگی رو با داستانت بهم برگردوندی محشر بود
۶ ماه پیشمهسا
۲۵ ساله 00سلام خداقوت نویسنده عزیز واقعا خیلی هیجان انگیز بود و من عاشق اون لحظه ای بودم که آرابلا برای نشان دادن بانتر بودنش تبدیل شد به فرشته 🥰 وایییی من عاشق این رمان😍
۹ ماه پیشZahra
00رمان بسیار زیبایی بود
۹ ماه پیشفاطی
00رمانشش عالی بود خیلیی قشنگ بودش اما اگه یکم قدرت ارابلا بیشتر میکرد عالی تر میشد💜😍ولی بازم عالی بودد
۱۰ ماه پیشبانو
00اگه بخوام صادق باشم فصل اولش یکم طول کشید و حوصله سر بر بود اما از فصل دو به بعد عالی و به بهترین نحو نوشته شده بود داستانه عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید
۱۲ ماه پیشravis
00سال ها پیش این اولین رمان تخیلی بود که خوندم و بسیار زیبا و دلنشین بود. و هیچ وقت از دوباره خوندنش سیر نمیشم😇 ممنون از نویسنده خوش ذوق💜
۱۲ ماه پیشفاطمه
۳۲ ساله 10به نظر من این یکی از بهترین رمانهای تخیلی هست که تا به حال خوندم ممنون از نویسندگان عزیز بابت رمان زیبا 🌟🌟🌟🌟🌟
۱ سال پیشپریناز
۱۴ ساله 00به نظرم بعد از رمان لامیا و مدیس سانچز این بهترین رمانی بود که توی عمرم خوندم و هیچ نقصی نداشت ولی کاش سرنوشت تانیا هم خوب میشد
۱ سال پیشنرگس
00سلام به نظر من این رمان خیلی قوی وعالی بود وعاشقش شدم قبلاً یکبار خونده بودم و آنقدر قشنگه که دوباره دارم میخونم در آخر دوست دارم به نویسنده بگم که من منتظر فصل دوم هستم و در فصل دوم بچه های اینا باشن
۱ سال پیشRaven
22این فاکی ترین داستانیه که میخوام حداقل به صورت کامیک یا فیلم ببینمش:))))
۱ سال پیشلیلا
۲۱ ساله 00حرف نداره فقط نمیدونم چطوری بقیش و بخونم
۱ سال پیش
زهرا
00من الا تا فصل 10 خوندم ولی دیگه قصد ادامه دادن ندارم چون نگاه اولش واقعا قشنگ بود خیلی خوب ولی بعدش نه انگار ارابلا و تروی خود در گیری داشتن و اینکه خیلی فصلاش زیاد بود