رمان حول محورتعادل به قلم فاطمه امیری
این رمان به ظاهر حول زندگی حنا زن مطلقه ای که اشتباهات گذشتش یقه ی پسر بچش و گرفته، میچرخه؛ اما در واقع زندگی تمام اطرافیان اون که به نحوه ای با حنا پیوند خوردن و به تصویر میکشه... پر از آدم ها و عقیده ها و زندگی های مختلف.... عشق هایی با رنگ و بوی متفاوت از هم و مشکلاتی بزرگ که با زندگیشون عجین شده.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۴ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
این رمان به ظاهر حول زندگی حنا زن مطلقه ای که اشتباهات گذشتش یقه ی پسر بچش و گرفته، میچرخه؛ اما در واقع زندگی تمام اطرافیان اون که به نحوه ای با حنا پیوند خوردن و به تصویر میکشه... پر از آدم ها و عقیده ها و زندگی های مختلف.... عشق هایی با رنگ و بوی متفاوت از هم و مشکلاتی بزرگ که با زندگیشون عجین شده.
به نام آن که قلم را خلق کرد...
مقدمه
تعادل زندگی از دست رفت
تلو تلو خوران مست گشت
زمین خورد و زخمی از روزگار
دور شد از عشق چن سال آزگار
دل بستم به خوشی های فانی
تا بگذرد روزها با شادمانی
تو را دیدم و هوس کردم بگیرم کامی
از عشق جدید و گیرم سر و سامانی
دست به دستت دادم و ساختیم خشت به خشت
اعتدال روی اعتدال تا شویم نیکو سرشت
و زندگی هست بهشت من و تو شادیم
چون وضع کردیم ما یک قانون
که چرخ روزگار میچرخد با اون
چون هر قدم حول محور تعادل برداشته شد
پرچم خوشبختی برافراشته شد.
کمی خودش را روی صندلی تکان داد، سر و کله زدن با متن ها و لغت های پروژه ، باعث شده بود کل بدنش کوفته شود، رگ گردنش هم تیر میکشید و
دلش میخواست آن قدر فریاد بزند تا تمام درد ها از بدنش بیرون بجهد و عاری از هر عذابی شود .
حتی دیگر ثانیه ای علاقه نداشت نیمکت سفت و فلزی پارک را تحمل کند و ترک مکان را ترجیه میداد.
آهی از لبان ترک خورده اش خارج شد و چشمانش ناخوداگاه بین کودکان در حال بازی چرخید.
با دیدن پسرکش که با اخمی در صف تاب ایستاده بود و گونه ها و نوک بینی خوش فرم و کوچکش قرمز شده بود، مردمک چشمانش ثابت ماند و دست
از جستجو کشید.
لبخندی به صورت تخس پسرکش زد. باد شدیدی وزید و شالش را به عقب فرستاد آهی از لبانش خارج شد و نوک انگشتان سردش را به پارچه ی نرم
شال کشید.
دوباره جدال همیشگیش بر سر حجاب شروع شد... دلش میخواست مانند چند سال پیش با کلاه بیرون برود و تیپ پسرانه بزند.
این تونیک بلند و گشاد و شال نخی حس خفگی را به او تحمیل می کرد.
اگر سرما این طور بی رحمانه به فضا حکومت نمی کرد، به هیچ وجه این پالتوی چرم غیر قابل تحمل را روی تونیک نه چندان
شیک و نویش، نمی پوشید، اما حیف که او دیگر از چاه جدا و به چاله افتاده بود. به خیال خودش از اسارت محدودیت با یک ازدواج موفق میتوانست جدا
شود.
اما امان از تصمیم های اشتباه و رفتار عجولانه... کاش کمی بیش تر فکر می کرد. کاش سمجانه به طبل بی خیالی نمی کوفت.
و ای کاش که از این زندگی نحسش این همه کاش به جا نمیماند.
فقط قدم های سریع و کوتاه پسرکش روی چمن های خیس میتوانست او را از افکارش جدا و تمام ذهنش را متمرکز پاهای او و استرس برای نیفتادنش
کند.
پسرش دستش هایش را ناشیانه پشتش قایم کرد و با ان لحن شیرینش گفت: کثیف شدم.
سرش را پایین انداخت و موهای بور و بلندش روی صورتش ریخت.
جلوی لباس پسرکش را با دو انگشت گرفت و با فشاری کوچک فاصله ی بینشان را با هل دادن او به سمت خودش پر کرد:
-اشکال نداره چون قراره خودت بشوریش.
سر کودک به سرعت بالا امد دست از قایم کردن آستین های کثیفش برداشت موهایش را از چشم هایش کنار زد با لب های جلو امده به مادرش خیره
شد.
چشم هایش را قفل درخت های سبز و در هم پیچیده ی رو به رویش کرد تا دلش به رحم نیاید.
نمیخواست پسرش مثل خودش لوس شود،تحقیر شود و در پی ان با حجمی از عقده نفس بکشد و زندگی کند.
میخواست درست برعکس مادرش کودکش را تربیت کند تا سرنوشت پسرش شبیه خودش نشود.
برایش مهم نبود اگر روشش غلط بود و اشتباه.
حتی فکر به تمسخر های همکلاسی هایش نسبت به رفتارهایش باعث میشد در برابر پسرش سخت گیر تر شود.
دست پسرکش را گرفت بی توجه به پایکوبی و التماسش برای بیش تر ماندن در پارک قاطع پاسخ داد:
-ما میریم خونه چون من خستم و تو این سرما ممکن سرما بخوری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار خیابان مردی با صدای بلند پفیلا هایش را تبلیغ می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرک چشم هایش برق زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان حنا جونی، اگه بلام از اونا بخلی پسر خوبی میشم گلیه نمی کنما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرش مثل همیشه نگاه جدی به او انداخت و در خواستش را با برهان و دلیل رد کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو همیشه باید پسر خوبی باشی، چون ناهار نخوردی و نباید با این ات اشغالا شکمت رو سیر کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لب های جلو امده دست هایش را از دست مادرش بیرون کشید و در سینه اش چپاند اخمی کم رنگ به خاطر توهین مادرش به خوراکی مورد علاقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاش روی ابروان بور و کم رنگش نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر چشمی به صورت عبوث پسرش خیره شد، مستقیم که نه اما غیر مستقیم می توانست از دلش در بیاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهش را به سمت پاساژ لباس فروشی نزدیک پارک کج کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ویترین پر از لباس های رنگ و رنگ بچه گانه که اولین مغازه پاساژ بود زل زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعروسک های ریز و درشتی که با سلیقه بین ان همه لباس چیده شد بود نمای خاصی به ویترین داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین همه لباس کوچک و بامزه به هیجانش اورده بود و باعث شده بود لبخند روی لبش جا خوش کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه قدر شیک و بامزست چیدمانش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زانو نشست و همان طور که دست های چفت شده روی سینه پسرش را جدا می کرد زیر گوشش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظرت لباس بن تن دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرکش لحظه ای با ذوق دستانش را بهم کوبید اما با یاد اوری تشر های مادرش دوباره اخمی کرد و سرش را برگرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش توسط مادرش کشیده شد وارد مغازه شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد جوانی به محض ورود آن ها لبخندی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوش اومدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا به زدن لبخندی بسنده کرد و چشم چرخاند برای دید زدن اجناس مغازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوار ارتشی با جیب های بزرگ توجه اش را جلب کرد اما با این حال چشم هایش را دور مغازه چرخاند و پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لباس بن تن ندارید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد از پشت پیش خوان بیرون امد در قفسه لباس های فانتزی اش دنبال شخصیت دلخواه خریدار گشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی اش در جیبش ویبره میرفت و تمرکز را از او میگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر آخر عصبی دست برد تا گوشی کهنه و قدیمیش را از جیب شلوار لی تنگ مشکیش بیرون بکشد اما دستش به لباس های روی هم چیده شده خورد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانند دو مینو یک به یک روی زمین آوار شدند و افتادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوایی از لبانش خارج شد و همان طور که نگاه غم زده اش روی لباس های پهن شده روی زمین بود دکمه سبز را فشرد و بلافاصله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای هراسان اما پر صلابت مادرش با همان جدیت همیشه عجین شده با کلاماتش بین سر و صدا های پشت خط به سختی به گوشش رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هامین بیا این قولت رو جمع کن، کله خراب چنان گرد و خاکی به پا کرده آرامش ما هیچی همسایه ها شاکی میشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای کوتاه قهوه ایش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کوتاه پاسخ داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باش سعی می کنم زود تر بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی زمین نشست و همان طور که با عجله لباسس ها را چنگ میزد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانوم اگه میشه فردا تشریف بیارید بنده لباس و براتون پیدا میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا برای این که دست خالی بیرون آمدنش از مغازه باعث نشود پسرش به قیافه قهر آلود گرفتن ادامه دهد، همان شلوارک ارتشی که در بدو ورود از آن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشش آمد را از رگال بیرون کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد فروشنده با حس حضور او بالای سرش دست از کار کشید و با دیدن دست او سریع و پشت و سرهم حرف هایش را بیان کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر اندازه درست نبود دوباره تشریف بیارید تعویض میشه.قیمتم چهل تومن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا برخاست کیسه ای از کشو برداشت و دست دراز کرد تا لباس را از مشتری بگیرد اما با دیدن نگاه مات و متعجب زن دستش روی هوا ماند و پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مشکلی پیش اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن سری به نشانه ی منفی تکان داد و کلافه لباس را دست او داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانه ای بالا انداخت و سعی کرد به رفتار عحیب زن فکر نکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ای فکر کرد مشتری از مدل لباس چندان راضی نیست پس بی فکر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم عزیر اگر خوشتون نیومده فردا که برای خرید لباس میاید میتونید تعویض کنیدش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا که از لفظ خانوم عزیز زیاد خوشش نیامده بود با سوظن نگاهی به کاغد چسبیده به شیشه انداخت و همان طور که کیسه را از دست فروشنده می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشید تیکه انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جالبه! یعنی قانون جنس فروخته شده تعویض یا پس گرفته نمی شودتون نقص شد؟ واسه همه مشتری هاتون از قانوناتون میگذرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروشنده که فکرش شدیدا مشغول بود و حواسش حسابی پرت، متوجه منظور پشت حرف مشتری نشد و صادقانه جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه شما اولین مشتری هستید که این اجازه رو بهش دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا حرصی چشم غره ای به فروشنده پررو رفت و بی خیال این که حس میکرد چهل تومان پول برای یک شلوارک بچه گانه زیادی است کل پول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفش را خالی کرد و توانست مبلغ را پرداخت کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر بچه دست مادرش را کلافه کشید و نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خسته شدم مامانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به آنی بویتک خالی شد و او ماند و لباس های آواره روی زمین و مادریی که هول و ولا را به جانش انداخته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس ها را از نو مرتب روی هم چید و متفکر با خود حرف زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پسره صداش کرد مامان؟ مگه زمان عهد بوق نگذشته؟ به زور هجده سالش میش داما بچش شیک هفت سال و داشت.حتما تا دست چپ و راستش و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشناخته ازدواج کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خود تشری زد تا زود تر دست بجنبد به سرعت کارهای مغازه را راست و ریست کرد و فلفور کرکره را پایین کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پیرزنی که جلوی مغازه ی لباس های زنانه نشسته بود لبخندی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاج خانوم من میرم یادت نره قول شیرنی خوشمزت رو دادی ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج خانوم به سلامتی نثارش کرد و او به سرعت از پاساژ خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال نخی مشکیش را که تا الان حکم تزعین لباس ساده ی سفیدش را داشت بالا کشید و مثلث گونه و حالت ماسک روی بینی و لب هایش گذاشت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگره ی کوچکی پشت گردنش زد. سوار موتورش شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت شروع به حرکت کرد با وجود ان شال نخی باز صورتش در معرض باد بود و می دانست مانند پسر بچه ها گونه هایش گل انداخته است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذهمش حول هر چیزی چرخ میخورد علت گرد و خاک به پا کردن قلش هامون، مشتری که کلا برایش حالت معما پیدا کرده بود،از موهای کوتاهی که از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال بیرون زده بود و به طور حتم میتوانست بگوید پسرانه است گرفته تا رفتار عجیب و سن و سالش و بچه ای که کنارش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدت ها بود که حس میکرد زندگی اش زیادی راکد است و دنبال سرگرمی میگشت و کشف آن دختر در همین یک دیدار هول هولکی هم با خیال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپردازی های خودش یک وقت پر کنی الکی به حساب میآمد برایش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره مسیرطی شد و خود را مقابل خانه دید، صدای جیغ و فریاد کمی استرس به درونش تزریق کرد با اخم های درهم کلید انداخت و وارد شد، در نگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول دختری توجه اش را جلب کرد که با اشک و آه از ته دل جیغ می کشید و حرف میزد و برادرش با تحدید و بالا بردن صدایش قصد داشت ساکتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حجم صداهای گوش خراشی که میشنید عصبی شده بود با خشم سمت دختر غریبه رفت و با نگاه جدی و لحن محکمش غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم به اصطلاح محترم بهتره جای تولید سر صدا و صاف و پوسکنده بگید چی از جون خونوادم میخواید تا سنگامون و وا بکنیم.-
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون پوزخند صدا داری زد و خطاب به بردادرش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هامین جان ساده ای ها معلوم چی میخواد، قصد داره با کولی بازی تخم حرومش و بندازه گردن من، خانوم گوش دراز فرض کرده ما رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره دختر خیره شد به قیافه معصومش نمیخورد شیاد یا دروغگو باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخون از لبانش چکه میکرد و معلوم بود تو دهنی خورده است،اشک های روان روی گونه اش دل هر کسی را به درد میآورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این که میدانست برادرش شدیدا دختر باز است و اهل رابطه های بی قید و بند اما شک نداشت که آن قدری زرنگ است که بی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگدار به آب نزند و دست روی کسی که بوی دردسر بدهد نمیگذراد او اجازه نمیداد لذت چشمش را کور کند، محتاط بود و ایمنی را پیش میگرفت. این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر حتما با رضایت قلبی تن به رابطه داده بود و حال داشت از آن رابطه سواستفاده میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک دوباره ناله ای کرد و جیغ زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گندی که زدی باید جمعش کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله به دختر نگاهی انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با فریاد زدن فقط گوش های ما و حنجره خودتون رو آزار میدید، فکر نمیکنید حرف زدن موثر تره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون با خشم غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه حرفی برادر من؟ من نه ابله ام نه حرفی با این هرزه دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک با شنیدن این حرف زجه اش به هوا رفت و با هق هق نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گندی که زدی رو قبول نمی کنی به درک توهین نکن تهمت نزن نامرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین با دلسوزی به مژگان بلند دخترک که به جای مخلوط شدن با لوازم ارایش خیس از اشک بود و گونه ای که سرخ بود و جای چهار انگشت روی آن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودنمایی میکرد، نگاه کرد داد زدن دختر زخم لبش را بد تر میکرد و باعث میشر خونش بند نیاید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه اش زار بود و خسته تا خواست حرف دیگری بزند متوجه شد دختر از بحث بی نتیجه نا امیده شده و قصد رفتن دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر چنگی به گوشه های مانتوی مشکیش زد و پاهایش را روی کاشی های خال خالی خانه ی ویلایشان کشید و با قدم های شل به سمت در حرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دختر به زنجیر در که رسید؛ دست از نگاه کردن برداشت و به سرعت خود را به او رساند گوشه ی شال طوسی رنگش را کشید، دختر بی حرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و با چشمانی بی روح او را برانداز کر، نگاهش را مسقیم در چشمان او دوخت و زمزمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم فردا ساعت شش بیاید برای آزمایش ژنتیک بعد جواب تصمیم میگیریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک تنها سری تکان داد و به سرعت باد از خانه دور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتی به بازوی برادرش که عصبی با نوک کفشش به زمین میکوبید زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فردا مشخص میشه بند به آب دادی یا نه. میدونستم یه روز این دختر بازیا کار دستت میده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادرش با اخمی غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میپرونمش این کنه رو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به نشانه ی تاسف تکان داد و روی پله ی کوتاه خانه نشست و خم شد برای باز کردن بند کتانی های ساق بلند سفید رنگش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای غرغر های هامون به گوشش رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشتباه کردم، رابطه داشتن با یه روانی امل همین میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایش گرد شد تنها نقطه مشترکش با این برادر دو قلو فقط قیافه بود و طرز فکر و افکارشان زمین تا آسمان با هم تفاوت داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادرش انتظار داشت دوست دختر هایش پایه ترین موجودات عالم و اپن مایند ترین دختران شهر باشند و آن وقت زنش نسخه ی دوم مریم مقدس و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاک تر از برگ گل، و چه عقیده ی خودخواهانه و آزار دهنده ای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون نگرانی از کثیف شدن جوراب سفیدش روی کاشی خاکی حیاط روی پا ایستاد و کفشش را به گوشه ای هل داد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموشکافانه پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی پا رو عقیده ی مزخرفت گذاشتی و طرف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون اجازه ی پیشروی به او نداد ذهنش را خوانده بود و خوب میدانست ادامه ی حرف و او چیست هه کوتاهی از میان لبانش خارج شد و به او خیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هنوز به اون درجه از احمقیت نرسیدم تا خودم برای بدبدختی پیش قدم شم دختر نیست اما ادعا پاک بودن زیاد داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهایش را بالا پرید، شانه ای بالا انداخت و سعی کرد ذهنش را درگیر مشکل برادرش نکند خودش به اندازه ی کافی در دسر داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب بست و ترجیه داد به جای کش دادن بحث وارد خانه شود و گرما را به بدن سردش ببخشد، باید در اولین فرصت لباس گرمی میخرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فکر به این که ار فردا آقای صادقی را دوباره زیارت میکند و باید تمام ارد هایش را تحمل کند غم روی دلش خیمه زد واقعا نبودش خیلی مفید تر بود با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن خلق و خوی غیر و قابل تحمل و قیافه همیشه عبوثش باعث دفع مشتری میشد و ای کاش همیشه در سفر بود و اجازه میداد خودش با ایده هایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروش را بالا ببرد مثلا تخفیف های به صرفه جوری که مشتری زیاد کند و با فروش کالاها سود ببرند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمد چوبی را باز کرد تیشرت آبی رنگی را به همراه شلوار ورزشی بیرون کشید و روی تخت انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمان طور که ساعت را از مچ دستش باز میکرد به این فکر کرد که الارم را چه زمانی تنظیم کند میتواند زود تر از اقای صادقی برسد و مغازه را تمیز کند،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیخواست بهانه دستش بدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی اش را از جیبش بیرون اورد پوزخندی به شیشه ی ترک خورده و دکمه هایش انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی هامون با آن سیب نقره ای رنگش خاری در چشمش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه موهایش چنگی زد راهی بود که خودش انتخاب کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اولین فرصت و اولین حقوق گوشی دیگر میخرید حداقل مدلی که این دکمه های لعنتی را نداشته باشد و به آن وایفای کوفتی وصل شود تا هرکسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب مانده خطابش نکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت را تنظیم کرد و بعد از تعویض لباس خود را روی تخت پرت کرد و آرنجش را روی چشمش گذاشت و سعی کرد ذهنش را خالی کند و به جای فکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ته مانده ی حساب بانکیش به خواب برود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هایش را به سختی گشود دلش نمیخواست از خوابیدن دست بکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپتوی گرمش را کنار زد و همان طور که دکمه های ریز پیرهن مشکیش را میبست، زیر لب غر میزد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب خورشید لعنتی یکم دیر تر طلوع کن بزار ما دو دیقه بیش تر بخوابیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوار تنگ کتانش را به پا کرد دستی که برای گرفتن ساعت از روی میز جلو رفته بود را عقب کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت باعث میشد برای کار کردن استرس بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستبند چرمی دستش انداخت و زیر لب زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه تیریپ عزایی هم ساختم واس خودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اتاق برادرش رفت اهسته صدایش زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هی هامون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهومی از لبانش خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه پتو را از تنش کشید و غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هوم و درد دختره قراره بیاد این جا برید ازمایشگاه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون به درکی گفت و روی تخت غلط خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین نگاهی به چشمان بسته ی او انداخت به من چه ای زیر لب زمزمه کرد بعد از سر کشیدن یک لیوان شیر از خانه بیرون زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموتورش را در جای همیشگی گذاشت و با قدم های محکم وارد پاساژ شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادت اول به مغازه ی روبه رویی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرکی داخل مغازه کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاج خانوم، مهمون نمیخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج خانوم متعجب سلامی کرد و به سفره اشاره زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا صبحانت و بخور پسرم، چرا امروز زود اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به گردنش کشید و همان طور که پنیر را روی نون بربری میمالید لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید یه دستی به سر گوش مغازه بکشم. اخه صادقی می خواد بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج خانوم با لحن توبیخی تذکر داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اقای صادقی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند محوی دستی به گردنش کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مادر سخت گیری هستی ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج خانوم لقمه ای گرفت و دست او داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عمر ما ته کشید و خدا ما رو لایق بچه داشتن ندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین دست او را بوسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودم نوکرتم حاج خانوم بچه میخوای چی کار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج حانوم لبخندی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امید منی تو این لحظه های اخر پسرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین اخمی کرد و با لحنی محکم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیگه نبینم دم از مرگ بزنیا، بدون تو دق میکنم به مولا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جا بلند شد: فعلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج خانم صدایش کرد عقب گرد کرد و با دیدن ظرف کوچک زرد رنگ در دست حاج خانوم چشم هایش برق زد و لبخندی از خوش قولی او روی لبش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشست و زبانش پر پر زد برای چشیدن دوباره ی آن شیرینی های خوش طعم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدسته کلید را از جیبش بیرون کشید کرکره سیاه شده از غبار و خاک را بالا داد و وارد مغازه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلافاصله به سمت جارو رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی سرش گرم بود که صدای نازکی به گوشش رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امم سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا اورد جارو را کنار دیوار گذاشت و لب باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام امرتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن با چهره ی نا راضی لباس را از کیف یاسی رنگش بیرون کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای تعویض اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس را برانداز کرد و در حال تا کردنش پرسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوچیک بود یا بزرگ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر با حرص غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کوچیکه، بایدم کوچیک بشه وقتی دو برابر سنش وزن داره و میخوره، عه عه باز واسه من غرم میزنه که دسپختم اصلا خوب نیست.تو این بیست سال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگیم تا حالا بچه به این پررویی ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حیرت دستش را روی دهنش گذاشت و با چشم های گشاد شده به هامین نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین به زور لبخندش را پنهان کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترک بی اراده لب به حرف زدن باز کرده بود طبق عادت همیشگیش هنگام عصبانیت پشت سر هم حرف میزد و از اطرافش غافل میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرفه ای کرد و با گزیدن لبش سعی کرد خجالتش را کنترل کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقصیر خودش بود که با این حال عصبی از خانه خارج شده بود وقتی اخلاق گتد خودش را میشناخت و با سوتی های افتضاحش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشنایی داشت باید قید لباس را میزد اما چهل تومن پول برای اویی که برای هزار به هزار پول هایش باید با هزاران لغات سر و کله میزد و هر دفعه سوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش را کم تر میکرد، پول کمی نبود، نمیتوانست بگذارد چهل تومان توی جوب ریخته شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی نسبت به فروشنده هم حس خوبی نداشت هر چند که آدم خوبی به نظر میرسید و منصفانه نبود سر یک کلمه عزیز که آن چنان هم خاص نبود او
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا قضاوت کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین به فکر فرو رفتن او را پای خجالت گذاشت بنابرین تصمیم گرفت به روی خودش نیاورد و خنده اش را در نطفه خفه کند به کانال بی خیالی زد تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر بیش تر از این معذب نشود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یک سایز بزرگ تر مناسبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر سری تکان داد و شزمزده لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم، پنج سالش اما شما اندازه یه بچه هفت ساله رو در نظر بگیرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین نگاهی به رنج سایز ها کرد، با تصوری که از پسر بچه ی دیروزی داشت، لباس مناسب را انتخاب و داخل کیسه گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس بن تن را که هنگام جارو زدن زیر پی خوان پیدا کرده بود و کمی جلد مشمایی رویش خاکی بود را نشان زن داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط همین یکی مونده که از شانستون فکر کنم سایزش مناسب باشه، قیمتم سی تومان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر تشکر زیر لبی کرد پول را با عجله پرداخت کرد و چنگی به کیسه لباس ها زد. قدم های شتاب زده ای برداشت و به سرعت از مغازه خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین بلافاصله بعد از رفتن او خنده ای که به سختی در حال کنترلش بود را رها کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سوتی دختر پر از نکات مثبت بود اول این که فهمید در تشخیص سن بسیار بی استعداد است و دختر بیست ساله است نه هجده ساله و آن پسرک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبامزه تنها پنج سال دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر و پسر که تنها در رنگ پوست و چشم شباهت داشتند و معلوم بود پسر بچه فقط چشم های طوسی و سفیدی مادرش را به ارث برده و موهای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطلایی اشش که در تضاد موهای پر کلاغی مادرش بود و بقیه اجزا و میمیک صورتش به پدرش رفته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلمه ی پدر در گوشش زنگ خورد، تازه به خود آمد درست نبود انقد روی یک زن شوهر دار زوم شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا با گام های تند و و بلند از آن پاساژ لعنتی دور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطمینان داشت که دیگر به هیچ وجه حتی از یک قدمی آن مکان هم رد نخواهد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآبرو ریزی افتضاحی به راه انداخته بود امان از این زبانی که در عصبانیت کنترلش از دست میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر درگیر افکارش بود که نفهمید کی به در خانه رسیده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگام باز کردن قفل در شالش روی صورتش افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص پارچه ی یاسی رنگ مزاحم را از سر کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن متین که از ته کوچه میآمد لبخندی روی لبش نشست و بدون این که منتظرش بماند در را باز گذاشت و خود پلخ خا را طی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن آرین که آب نبات چوبی به دست در حال تام و جری دیدن بود غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سر توی شکمو آبروم رفتا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرین سریع آبنباتش را زیر پایش قایم کردو مظلومانه لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که کالی نکلدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا عصبانی پیش او رفت و قبل از این که آبنبات را دوباره در دهانش بگذارد از دستش کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه بغ کرده ی او را که دید غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کثیف شده مریض میشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرین با بغض زمزمه کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما می خوامش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا روی مبل چرم نشست دست راستش را آرام به سرش کوفت و نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای خاک تو سر من که هر کاری کردم ننر نشی بد تر تبدیل به یه پسر لوس شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرین مشت کوچکش را به پای او کوفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ارین ننل نیست لوس هم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستان او را گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه پسر خوب بزرگ ترش و نمیزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرین شرمنده سرش را پایین انداخت، اما لحظه ای بعد به حالت قهر به سوی اتاقش دوید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایش را بالا برد و او را خطاب قرار داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبحونت رو میخوری بعد میتونی قهر کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرین فریاد کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخولم؛ تو من و اصن اصن دوس ندالی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا هوفی کشید و عصبانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه پسر خوب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفش تمام نشده بود که آرین با گریه بیرون دوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونم یه پسل خوب داد نمیزنه گلیه نمیکنه... اصن من یه پسل بدم ولم کن ازت بدم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحنا عصبی شقیقه هایش را مالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثل باباتی، سوسول و بی منطق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لب این جمله را آورد اما از درون از هراس از دست دادن تنها کسش میلرزید و زار میزد برای پسرکش، پسرکی که با گریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیگفت از او بدش میآید و این بد آمدن آیا همان معنی دوست نداشتن و تنفر واقعی را میداد یا تنها یک حرف بچه گاته و بی منظور باید حساب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دل نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنت به من و گذشتم که تو یه بیچاره رو درگیر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ خانه باعث شد از جا بپرد و ریشه ی افکارش پاره شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله سمت در ورودی گام برداشت. طبق معمول این متین مهمان همیشگی خانه اش فقط به او سر می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین بی حوصله به حرف های آن پیر مرد همیشه در حال گلایه گوش سپرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سودمون خیلی کم شده این جوری فایده نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به گردنش کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اقای صادقی اتفاقا نسبت به اوایل مشتری بیش تری داشتیم و سود افزایش پیدا کرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادقی نگاهی به او انداخت و بالاخره سعی کرد کمی باز تر منظورش را برساند:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب خرج ها هم بالا رفته نسبت به چن سال پیش دیگه این حجم از سود کفاف تقسیم شدن بین دو نفر رو نمیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین ابرویی بالا انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه غیر مستقیم دارید من و اخراج میکنید، خوب مشکلی نیست حقوق این ماهم رو بدید برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ظاهر خونسرد بود ولی در درون حجمی از استرس درونش را گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیدا کردن کاری دوباره مگر به این راحتی ها بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتیکه نمک نشناس از ایده های او استفاده کرده بود و حالا که حس میکرد سود کافی را برده قصد اخراج او را داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو شرکت ها و برند هایی که جنس خوب و جذاب داشتن را تفکیک کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو با چیدمان و دیزاین جدید نما را جذاب کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو باعث شد مغازه ی قدیمی او نام دار شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حالا به راحتی خط خورده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقای صادقی خوشحال از برخورد مناسب او قفل گاو صندوق را باز کرد و دسته ای پول نقد به او داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری برای تاسف تکان داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چند بار گفتم این همه پول و نگه ندارید، امنیتش پایین خطرناکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپس بدون منتظر ماندن برای گرفتن جواب پول را گرفت و از پاساژ خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همه بیش تر نگران دور شدن از حاج خانوم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه طور ندیدن شخصی را که بیش تر از مادرش دوستش داشت را تحمل میکرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعصابی بهم ریخته وارد اتاقش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همان لباس های روی تخت دراز کشید، چه ساده کارش را از دست داده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی فکر به روزنامه ی نیازمندی و آوارگی دوباره برایش تهوه آور بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن قدر درگیر افکارش بود که صدای در از جا پراندش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون با قیافه ای پکر وارد شد و یک راست به سمت صندلی کامپیوتر رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به او انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو دیگه چرا نابودی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون دستش را روی پیشانی اش گذاشت و تره ی ریخته شده روی آن را با حرص کشید و غرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جواب اون ازمایش لعنتی مثبت بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین برای رهایی از سوز حاکم شده بر اتاق؛ حالت دراز کشیده اش را بهم زد و برای بستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرده ی پنجره ی بالای سرش نیم خیز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ی پرده ی سفید رنگ را کنار زد و همان طور که با کنجکاوی مهد کودک سر کوچه را دید میزد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب بابا شدنت رو بهت تبریک میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون عصبی به سمت او قدم برداشت بازویش را کشید و همان طور که او را روی تخت مینشاند با لحنی کلافه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تو کوچه نیستم که زل زدی به اونور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحض رضای خدا یه راهی جلوم بزار من چه غلطی بکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین خونسرد به او زل زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غلط و که قبلا کردی الان باید وایسی پا عواقبش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون چشم هایش را گرد کرد و با قیافه ای ناراضی و لحنی مبهوت لب باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توقع نداری که اون زنیکه هرزه رو عقد کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین ضربه ای به شانه ی او زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هی پسر کسی محبورت نکرده بود با هرزه ها بگردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشم های وحشت زده و صورت مچاله ی برادرش نیشخندی زد و روی تخت دراز کشید و چشم هایش را بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون با حرص شارژر روی میز را به شرعت برداشت و سر هامین را هدف گرفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنتی، ناسلامتی برادرمی دو دیقه آرومم نمیتونی بکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین با همان چشمان بسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میتونی حرف بزنی شنونده ی خوبیم، به تصویرم نیازی نیست؛ صدات و دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ی حرصی هامون جایش را به همان صورت اخم آلود و غمگین داد و شروع به حرف زدن کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پدر شدن برای منی که هنوز معنی تعهد رو درک نکردم، سخته.برای منی که پدرم رو یه عابر بانک همیشه در دسترس میبینم ،وحشتناکه! فکر به این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه تمام عمرم و باید صرف راضی نگه داشتن یه موجود که هم خون خودمه بکنم و تهشم غر بشنوم، روانی کنندست. من دوست دارم آزاد باشم، این بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه فقط اندازه ی یه لوبیای نرسیده اس قدرتی داره که میتونه من رو بند یه خونه وصل یه زندگی مشترک کنه. من نمیخواستم به این زودی پدر بشم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نمیخوام همسر باشم.من از تعهد و پایبند بودن بیزارم. به نظرت منی که حتی نمیتونم یه دوست پسر خوب باشم... شوهر شدن برام زود نیست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین دستانش را زیر سرش گذاشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط کافیه یکم به دوست داشتن و دوست داشته شدن فکر کنی تعهد چیز سختی نیست. اتفاقا به نظر من سر و کله زدن و شریک شدن با یه نفر راحت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتر از رابطه داشتن و کنترل چند نفره. تو واسه همون لوبیای کوچیک جوری پدری کن که تو رو فقط یه بابای خوب و عالی ببینه نه یه عابر بانک.کار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسختی نیست فقط سعی کن مثل بابا نباشی. در ضمن تو هیچ وقت آزاد نبودی، وقتی با بیست و چهار سال سن هنوز نون خور باباتی و خرج و مخارجت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلنگ پول تو جیبیته یعنی ازاد نیستی یعنی یه برده ای که در عوض پسر خوب بودن حقوق میگیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون در فکر فرو رفت ناگهان به شاخه ی دیگری پرید و لب به گفتن چیزی که بیش تر از همه ذهنش را درگیر کرده بود باز گو کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا اون دختری که ادعا داره از همه ی مردا میترسه چرا پا پیش گذاشت برای دوست شدن با من. اون که شبا افه میاد کابوس نمیزاره خواب راحت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشته باشه چرا با من رابطه داشت. یعنی زخمای کسی که بهش تجاوز شده به این زودیا خوب میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین با چشم های متعجب به او نگریست یعنی آن دختر پاک بود و برادرش این همه انگ هرزه بودن به او میزد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره آن دختر درد کشیده که گیر برادر بی درک او افتاده بود، هامون که حرفش را از سر گرفت دست از فکر کردت برداشت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه دختر پاکی بود و ریگی به کفشش نبود، کسی خودش جرعت تجاوز به حریم اون و نمیداد حتما چراغ سبزی در کار بوده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین سری به نشانه ی تاسف تکان داد و افسوس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همیشه جنس ما خوبه و اونا بدن، باید مراقب تک تک حرکات و رفتاراشون باشن که مبادا ما تو ذهنمون از اون برداشت منفی بکنیم و بزاریمش به پای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنخ دادن و خراب بودن اون دختر.! کرم از اونا و تو پسر پیغمری و اون دخترای بیچاره از را به درت کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید ناموس مردم و محدود کنی که مبادا خودت خطا کار شی، مبادا یه وقت هوست قلقلکش بیاد؛ اگه اون قدر رو خودت و حسات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنترل نداری پس با یه حیوون فرقی نداری؛ تا وقتی قدرت اراده نداری خودت و انسان نبین، متهی جامعه نا هنوز یاد تگرفته که باید حیوون وحشی رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبست نه طعمش رو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون اخم پررنگی میان ابروانش نشست همان طور که دسته های صندلی مشکی رنگ را میفشرد لب به حرف زدن باز کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه جوری تو بحثات از دخترا حمایت میکنی که حس میکنم هم جنسشونی... من فقط میخوام اولین همسر آیندم باشم فکر به این که زنم توسط یکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه زن شده وحشتناکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین چشم هایش را بالاخره گشود آن هم برای چشم غره ای که قصد داشت نثار هامون کند پوزخندی زد و بحثشان را ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من طرفدار جنس خاصی نیستم، فقط سعی میکنم جنس مخالف و مکمل خودم رو درک کنم... اما در مورد جمله ی دومت؛ وقتی از دیگران انتظاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداری اون ها هم متقابلا از تو انتظاراتی دارند؛ تو خودت مگه اولین اون دختری؟ تو با بیست نفر بودی اون با یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفر. تو حال کردی اون زجر کشید. میبینی این جا کسی که حق اعتراض داره تو نیستی اون دختره.به نظرم این که ارزش یه زن و دختر بودن رو به یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلایه ی اندام جنسیش میبینی وحشتناکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون به سمت هامین هجوم برد روی شکم او نشست و همان طور که یقه ی لباسش را میکشید خیره به چشم های خندان قهوه ای او با لحنی شوخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هی آقا برای من ادای لاکچری های روشن فکر رو در نیار من که میدونم تهش میری دختر ملای محل و میگیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین همان طور که هامون را هل میداد با فکر به دختر هیکلی و خشک مذهب ملای مسجد صورتش جمع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیبل ها و ابروهای پیوندی اش که دیگر سوژه ای برای خودش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ای به شونه ی هامون ولو شده در کنارش زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من بمیرمم سراغ همچین دختر خشک مذهبی نمیرم. افراط تو هیچ چیز خوب نیست مخصوصا دین. من درک نمیکنم نظافت چه ربطی به نجابت داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد اتمام حرف صحنه ای که موی دستان او را هنگام وضو گرفتن کاملا اتفاقی دیده بود یادش آمد و باعث شد ابروهایش در هم شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاویی که ادعای دین داشت به خاطر دیر شدن نمازش چرا باید در حوض مسجد وضو میگرفت که همه استین های بالا زده تا آرنجش را ببینند. اصلا چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید زیبایی زنانه اش را با نگه داری آن همه مو از بین ببرد. مگر فقط هنگام خانه ی شوهر باید تمیز بود یعنی آن دختر خودش دل نداشت و از دیدن سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دست تمیزش لذت نمیبرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالشتی که روی صورتش قرار گرفت مانع ادامه ی افکارش شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پسره ی بد داری به اون دختر فکر میکنی که رفتی تو هپروت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر به نامحرم حرام است حرام! سزات مرگه پس فطرت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست پایی زد جدی جدی داشت خفه میشد. دستش را بالا آورد و چنگی به موهای هامون زد. هامون سری رهایش کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تمام زحماتم و به باد دادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین با قیافه ای مچاله شده به دست روغنی اش زل زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کم تر اون روغن و بمال به سرت موهات و بچکونن دو کیلو کره میشه باهاش درست کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامون از روی تخت بلند شد و همان طور که به سمت آیینه ی اتاق او میرفت تا موهای بهم ریخته اش را مرتب کند، گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ژل نزنم مثل تو موهام و آب شونه کنم خوبه؟ بچه مثبت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهامین ملافه ی سفید و نازکش را روی خودش کشید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آدم بچه مثبت باشه جلف نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپس چشم هایش را بست و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو مزاحم که وقتم و بدجور گرفتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir