این رمان به ظاهر حول زندگی حنا زن مطلقه ای که اشتباهات گذشتش یقه ی پسر بچش و گرفته، می‌چرخه؛ اما در واقع زندگی تمام اطرافیان اون که به نحوه ای با حنا پیوند خوردن و به تصویر می‌کشه... پر از آدم ها و عقیده ها و زندگی های مختلف‌‌‌.... عشق هایی با رنگ و بوی متفاوت از هم و مشکلاتی بزرگ که با زندگیشون عجین شده.

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۴۴ دقیقه

مطالعه آنلاین حول محورتعادل
نویسنده : فاطمه امیری

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

این رمان به ظاهر حول زندگی حنا زن مطلقه ای که اشتباهات گذشتش یقه ی پسر بچش و گرفته، می‌چرخه؛ اما در واقع زندگی تمام اطرافیان اون که به نحوه ای با حنا پیوند خوردن و به تصویر می‌کشه... پر از آدم ها و عقیده ها و زندگی های مختلف‌‌‌.... عشق هایی با رنگ و بوی متفاوت از هم و مشکلاتی بزرگ که با زندگیشون عجین شده.

به نام آن که قلم را خلق کرد...

مقدمه

تعادل زندگی از دست رفت

تلو تلو خوران مست گشت

زمین خورد و زخمی از روزگار

دور شد از عشق چن سال آزگار

دل بستم به خوشی های فانی

تا بگذرد روزها با شادمانی

تو را دیدم و هوس کردم بگیرم کامی

از عشق جدید و گیرم سر و سامانی

دست به دستت دادم و ساختیم خشت به خشت

اعتدال روی اعتدال تا شویم نیکو سرشت

و زندگی هست بهشت من و تو شادیم

چون وضع کردیم ما یک قانون

که چرخ روزگار میچرخد با اون

چون هر قدم حول محور تعادل برداشته شد

پرچم خوشبختی برافراشته شد.

کمی خودش را روی صندلی تکان داد، سر و کله زدن با متن ها و لغت های پروژه ، باعث شده بود کل بدنش کوفته شود، رگ گردنش هم تیر میکشید و

دلش میخواست آن قدر فریاد بزند تا تمام درد ها از بدنش بیرون بجهد و عاری از هر عذابی شود .

حتی دیگر ثانیه ای علاقه نداشت نیمکت سفت و فلزی پارک را تحمل کند و ترک مکان را ترجیه میداد.

آهی از لبان ترک خورده اش خارج شد و چشمانش ناخوداگاه بین کودکان در حال بازی چرخید.

با دیدن پسرکش که با اخمی در صف تاب ایستاده بود و گونه ها و نوک بینی خوش فرم و کوچکش قرمز شده بود، مردمک چشمانش ثابت ماند و دست

از جستجو کشید.

لبخندی به صورت تخس پسرکش زد. باد شدیدی وزید و شالش را به عقب فرستاد آهی از لبانش خارج شد و نوک انگشتان سردش را به پارچه ی نرم

شال کشید.

دوباره جدال همیشگیش بر سر حجاب شروع شد... دلش میخواست مانند چند سال پیش با کلاه بیرون برود و تیپ پسرانه بزند.

این تونیک بلند و گشاد و شال نخی حس خفگی را به او تحمیل می کرد.

اگر سرما این طور بی رحمانه به فضا حکومت نمی کرد، به هیچ وجه این پالتوی چرم غیر قابل تحمل را روی تونیک نه چندان

شیک و نویش، نمی پوشید، اما حیف که او دیگر از چاه جدا و به چاله افتاده بود. به خیال خودش از اسارت محدودیت با یک ازدواج موفق میتوانست جدا

شود.

اما امان از تصمیم های اشتباه و رفتار عجولانه... کاش کمی بیش تر فکر می کرد. کاش سمجانه به طبل بی خیالی نمی کوفت.

و ای کاش که از این زندگی نحسش این همه کاش به جا نمیماند.

فقط قدم های سریع و کوتاه پسرکش روی چمن های خیس میتوانست او را از افکارش جدا و تمام ذهنش را متمرکز پاهای او و استرس برای نیفتادنش

کند.

پسرش دستش هایش را ناشیانه پشتش قایم کرد و با ان لحن شیرینش گفت: کثیف شدم.

سرش را پایین انداخت و موهای بور و بلندش روی صورتش ریخت.

جلوی لباس پسرکش را با دو انگشت گرفت و با فشاری کوچک فاصله ی بینشان را با هل دادن او به سمت خودش پر کرد:

-اشکال نداره چون قراره خودت بشوریش.

سر کودک به سرعت بالا امد دست از قایم کردن آستین های کثیفش برداشت موهایش را از چشم هایش کنار زد با لب های جلو امده به مادرش خیره

شد.

چشم هایش را قفل درخت های سبز و در هم پیچیده ی رو به رویش کرد تا دلش به رحم نیاید.

نمیخواست پسرش مثل خودش لوس شود،تحقیر شود و در پی ان با حجمی از عقده نفس بکشد و زندگی کند.

میخواست درست برعکس مادرش کودکش را تربیت کند تا سرنوشت پسرش شبیه خودش نشود.

برایش مهم نبود اگر روشش غلط بود و اشتباه.

حتی فکر به تمسخر های همکلاسی هایش نسبت به رفتارهایش باعث میشد در برابر پسرش سخت گیر تر شود.

دست پسرکش را گرفت بی توجه به پایکوبی و التماسش برای بیش تر ماندن در پارک قاطع پاسخ داد:

-ما میریم خونه چون من خستم و تو این سرما ممکن سرما بخوری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار خیابان مردی با صدای بلند پفیلا هایش را تبلیغ می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرک چشم هایش برق زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مامان حنا جونی، اگه بلام از اونا بخلی پسر خوبی میشم گلیه نمی کنما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش مثل همیشه نگاه جدی به او انداخت و در خواستش را با برهان و دلیل رد کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو همیشه باید پسر خوبی باشی، چون ناهار نخوردی و نباید با این ات اشغالا شکمت رو سیر کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لب های جلو امده دست هایش را از دست مادرش بیرون کشید و در سینه اش چپاند اخمی کم رنگ به خاطر توهین مادرش به خوراکی مورد علاقه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اش روی ابروان بور و کم رنگش نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی به صورت عبوث پسرش خیره شد، مستقیم که نه اما غیر مستقیم می توانست از دلش در بیاورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهش را به سمت پاساژ لباس فروشی نزدیک پارک کج کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ویترین پر از لباس های رنگ و رنگ بچه گانه که اولین مغازه پاساژ بود زل زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروسک های ریز و درشتی که با سلیقه بین ان همه لباس چیده شد بود نمای خاصی به ویترین داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این همه لباس کوچک و بامزه به هیجانش اورده بود و باعث شده بود لبخند روی لبش جا خوش کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه قدر شیک و بامزست چیدمانش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی زانو نشست و همان طور که دست های چفت شده روی سینه پسرش را جدا می کرد زیر گوشش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به نظرت لباس بن تن دارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرکش لحظه ای با ذوق دستانش را بهم کوبید اما با یاد اوری تشر های مادرش دوباره اخمی کرد و سرش را برگرداند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش توسط مادرش کشیده شد وارد مغازه شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد جوانی به محض ورود آن ها لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوش اومدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا به زدن لبخندی بسنده کرد و چشم چرخاند برای دید زدن اجناس مغازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار ارتشی با جیب های بزرگ توجه اش را جلب کرد اما با این حال چشم هایش را دور مغازه چرخاند و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لباس بن تن ندارید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد از پشت پیش خوان بیرون امد در قفسه لباس های فانتزی اش دنبال شخصیت دلخواه خریدار گشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی اش در جیبش ویبره میرفت و تمرکز را از او میگرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در آخر عصبی دست برد تا گوشی کهنه و قدیمیش را از جیب شلوار لی تنگ مشکیش بیرون بکشد اما دستش به لباس های روی هم چیده شده خورد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مانند دو مینو یک به یک روی زمین آوار شدند و افتادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وایی از لبانش خارج شد و همان طور که نگاه غم زده اش روی لباس های پهن شده روی زمین بود دکمه سبز را فشرد و بلافاصله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای هراسان اما پر صلابت مادرش با همان جدیت همیشه عجین شده با کلاماتش بین سر و صدا های پشت خط به سختی به گوشش رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هامین بیا این قولت رو جمع کن، کله خراب چنان گرد و خاکی به پا کرده آرامش ما هیچی همسایه ها شاکی میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به موهای کوتاه قهوه ایش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کوتاه پاسخ داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باش سعی می کنم زود تر بیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی زمین نشست و همان طور که با عجله لباسس ها را چنگ میزد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم اگه میشه فردا تشریف بیارید بنده لباس و براتون پیدا میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا برای این که دست خالی بیرون آمدنش از مغازه باعث نشود پسرش به قیافه قهر آلود گرفتن ادامه دهد، همان شلوارک ارتشی که در بدو ورود از آن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشش آمد را از رگال بیرون کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرد فروشنده با حس حضور او بالای سرش دست از کار کشید و با دیدن دست او سریع و پشت و سرهم حرف هایش را بیان کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگر اندازه درست نبود دوباره تشریف بیارید تعویض میشه.قیمتم چهل تومن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا برخاست کیسه ای از کشو برداشت و دست دراز کرد تا لباس را از مشتری بگیرد اما با دیدن نگاه مات و متعجب زن دستش روی هوا ماند و پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مشکلی پیش اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن سری به نشانه ی منفی تکان داد و کلافه لباس را دست او داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه ای بالا انداخت و سعی کرد به رفتار عحیب زن فکر نکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای فکر کرد مشتری از مدل لباس چندان راضی نیست پس بی فکر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم عزیر اگر خوشتون نیومده فردا که برای خرید لباس میاید میتونید تعویض کنیدش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا که از لفظ خانوم عزیز زیاد خوشش نیامده بود با سوظن نگاهی به کاغد چسبیده به شیشه انداخت و همان طور که کیسه را از دست فروشنده می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشید تیکه انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جالبه! یعنی قانون جنس فروخته شده تعویض یا پس گرفته نمی شودتون نقص شد؟ واسه همه مشتری هاتون از قانوناتون میگذرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروشنده که فکرش شدیدا مشغول بود و حواسش حسابی پرت، متوجه منظور پشت حرف مشتری نشد و صادقانه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه شما اولین مشتری هستید که این اجازه رو بهش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا حرصی چشم غره ای به فروشنده پررو رفت و بی خیال این که حس میکرد چهل تومان پول برای یک شلوارک بچه گانه زیادی است کل پول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفش را خالی کرد و توانست مبلغ را پرداخت کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر بچه دست مادرش را کلافه کشید و نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خسته شدم مامانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به آنی بویتک خالی شد و او ماند و لباس های آواره روی زمین و مادریی که هول و ولا را به جانش انداخته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس ها را از نو مرتب روی هم چید و متفکر با خود حرف زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره صداش کرد مامان؟ مگه زمان عهد بوق نگذشته؟ به زور هجده سالش میش داما بچش شیک هفت سال و داشت.حتما تا دست چپ و راستش و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شناخته ازدواج کرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خود تشری زد تا زود تر دست بجنبد به سرعت کارهای مغازه را راست و ریست کرد و فلفور کرکره را پایین کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پیرزنی که جلوی مغازه ی لباس های زنانه نشسته بود لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاج خانوم من میرم یادت نره قول شیرنی خوشمزت رو دادی ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج خانوم به سلامتی نثارش کرد و او به سرعت از پاساژ خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال نخی مشکیش را که تا الان حکم تزعین لباس ساده ی سفیدش را داشت بالا کشید و مثلث گونه و حالت ماسک روی بینی و لب هایش گذاشت و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گره ی کوچکی پشت گردنش زد. سوار موتورش شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت شروع به حرکت کرد با وجود ان شال نخی باز صورتش در معرض باد بود و می دانست مانند پسر بچه ها گونه هایش گل انداخته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذهمش حول هر چیزی چرخ میخورد علت گرد و خاک به پا کردن قلش هامون، مشتری که کلا برایش حالت معما پیدا کرده بود،از موهای کوتاهی که از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شال بیرون زده بود و به طور حتم میتوانست بگوید پسرانه است گرفته تا رفتار عجیب و سن و سالش و بچه ای که کنارش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدت ها بود که حس میکرد زندگی اش زیادی راکد است و دنبال سرگرمی میگشت و کشف آن دختر در همین یک دیدار هول هولکی هم با خیال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پردازی های خودش یک وقت پر کنی الکی به حساب میآمد برایش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره مسیرطی شد و خود را مقابل خانه دید، صدای جیغ و فریاد کمی استرس به درونش تزریق کرد با اخم های درهم کلید انداخت و وارد شد، در نگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اول دختری توجه اش را جلب کرد که با اشک و آه از ته دل جیغ می کشید و حرف میزد و برادرش با تحدید و بالا بردن صدایش قصد داشت ساکتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حجم صداهای گوش خراشی که میشنید عصبی شده بود با خشم سمت دختر غریبه رفت و با نگاه جدی و لحن محکمش غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانوم به اصطلاح محترم بهتره جای تولید سر صدا و صاف و پوسکنده بگید چی از جون خونوادم میخواید تا سنگامون و وا بکنیم.-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون پوزخند صدا داری زد و خطاب به بردادرش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هامین جان ساده ای ها معلوم چی میخواد، قصد داره با کولی بازی تخم حرومش و بندازه گردن من، خانوم گوش دراز فرض کرده ما رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چهره دختر خیره شد به قیافه معصومش نمیخورد شیاد یا دروغگو باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون از لبانش چکه میکرد و معلوم بود تو دهنی خورده است،اشک های روان روی گونه اش دل هر کسی را به درد میآورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این که میدانست برادرش شدیدا دختر باز است و اهل رابطه های بی قید و بند اما شک نداشت که آن قدری زرنگ است که بی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گدار به آب نزند و دست روی کسی که بوی دردسر بدهد نمیگذراد او اجازه نمیداد لذت چشمش را کور کند، محتاط بود و ایمنی را پیش میگرفت. این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر حتما با رضایت قلبی تن به رابطه داده بود و حال داشت از آن رابطه سواستفاده میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک دوباره ناله ای کرد و جیغ زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گندی که زدی باید جمعش کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله به دختر نگاهی انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با فریاد زدن فقط گوش های ما و حنجره خودتون رو آزار میدید، فکر نمیکنید حرف زدن موثر تره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون با خشم غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه حرفی برادر من؟ من نه ابله ام نه حرفی با این هرزه دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک با شنیدن این حرف زجه اش به هوا رفت و با هق هق نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گندی که زدی رو قبول نمی کنی به درک توهین نکن تهمت نزن نامرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین با دلسوزی به مژگان بلند دخترک که به جای مخلوط شدن با لوازم ارایش خیس از اشک بود و گونه ای که سرخ بود و جای چهار انگشت روی آن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودنمایی میکرد، نگاه کرد داد زدن دختر زخم لبش را بد تر میکرد و باعث میشر خونش بند نیاید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه اش زار بود و خسته تا خواست حرف دیگری بزند متوجه شد دختر از بحث بی نتیجه نا امیده شده و قصد رفتن دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر چنگی به گوشه های مانتوی مشکیش زد و پاهایش را روی کاشی های خال خالی خانه ی ویلایشان کشید و با قدم های شل به سمت در حرکت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دختر به زنجیر در که رسید؛ دست از نگاه کردن برداشت و به سرعت خود را به او رساند گوشه ی شال طوسی رنگش را کشید، دختر بی حرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و با چشمانی بی روح او را برانداز کر، نگاهش را مسقیم در چشمان او دوخت و زمزمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خانوم فردا ساعت شش بیاید برای آزمایش ژنتیک بعد جواب تصمیم میگیریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک تنها سری تکان داد و به سرعت باد از خانه دور شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتی به بازوی برادرش که عصبی با نوک کفشش به زمین میکوبید زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فردا مشخص میشه بند به آب دادی یا نه. میدونستم یه روز این دختر بازیا کار دستت میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرش با اخمی غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میپرونمش این کنه رو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشانه ی تاسف تکان داد و روی پله ی کوتاه خانه نشست و خم شد برای باز کردن بند کتانی های ساق بلند سفید رنگش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای غرغر های هامون به گوشش رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشتباه کردم، رابطه داشتن با یه روانی امل همین میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایش گرد شد تنها نقطه مشترکش با این برادر دو قلو فقط قیافه بود و طرز فکر و افکارشان زمین تا آسمان با هم تفاوت داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرش انتظار داشت دوست دختر هایش پایه ترین موجودات عالم و اپن مایند ترین دختران شهر باشند و آن وقت زنش نسخه ی دوم مریم مقدس و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاک تر از برگ گل، و چه عقیده ی خودخواهانه و آزار دهنده ای!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون نگرانی از کثیف شدن جوراب سفیدش روی کاشی خاکی حیاط روی پا ایستاد و کفشش را به گوشه ای هل داد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موشکافانه پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یعنی پا رو عقیده ی مزخرفت گذاشتی و طرف...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون اجازه ی پیشروی به او نداد ذهنش را خوانده بود و خوب میدانست ادامه ی حرف و او چیست هه کوتاهی از میان لبانش خارج شد و به او خیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هنوز به اون درجه از احمقیت نرسیدم تا خودم برای بدبدختی پیش قدم شم دختر نیست اما ادعا پاک بودن زیاد داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایش را بالا پرید، شانه ای بالا انداخت و سعی کرد ذهنش را درگیر مشکل برادرش نکند خودش به اندازه ی کافی در دسر داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب بست و ترجیه داد به جای کش دادن بحث وارد خانه شود و گرما را به بدن سردش ببخشد، باید در اولین فرصت لباس گرمی میخرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکر به این که ار فردا آقای صادقی را دوباره زیارت میکند و باید تمام ارد هایش را تحمل کند غم روی دلش خیمه زد واقعا نبودش خیلی مفید تر بود با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن خلق و خوی غیر و قابل تحمل و قیافه همیشه عبوثش باعث دفع مشتری میشد و ای کاش همیشه در سفر بود و اجازه میداد خودش با ایده هایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروش را بالا ببرد مثلا تخفیف های به صرفه جوری که مشتری زیاد کند و با فروش کالاها سود ببرند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمد چوبی را باز کرد تیشرت آبی رنگی را به همراه شلوار ورزشی بیرون کشید و روی تخت انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همان طور که ساعت را از مچ دستش باز میکرد به این فکر کرد که الارم را چه زمانی تنظیم کند میتواند زود تر از اقای صادقی برسد و مغازه را تمیز کند،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیخواست بهانه دستش بدهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی اش را از جیبش بیرون اورد پوزخندی به شیشه ی ترک خورده و دکمه هایش انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی هامون با آن سیب نقره ای رنگش خاری در چشمش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به موهایش چنگی زد راهی بود که خودش انتخاب کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اولین فرصت و اولین حقوق گوشی دیگر میخرید حداقل مدلی که این دکمه های لعنتی را نداشته باشد و به آن وایفای کوفتی وصل شود تا هرکسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب مانده خطابش نکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت را تنظیم کرد و بعد از تعویض لباس خود را روی تخت پرت کرد و آرنجش را روی چشمش گذاشت و سعی کرد ذهنش را خالی کند و به جای فکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ته مانده ی حساب بانکیش به خواب برود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایش را به سختی گشود دلش نمیخواست از خوابیدن دست بکشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پتوی گرمش را کنار زد و همان طور که دکمه های ریز پیرهن مشکیش را میبست، زیر لب غر میزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب خورشید لعنتی یکم دیر تر طلوع کن بزار ما دو دیقه بیش تر بخوابیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار تنگ کتانش را به پا کرد دستی که برای گرفتن ساعت از روی میز جلو رفته بود را عقب کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت باعث میشد برای کار کردن استرس بگیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستبند چرمی دستش انداخت و زیر لب زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه تیریپ عزایی هم ساختم واس خودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاق برادرش رفت اهسته صدایش زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی هامون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هومی از لبانش خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه پتو را از تنش کشید و غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم و درد دختره قراره بیاد این جا برید ازمایشگاه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون به درکی گفت و روی تخت غلط خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین نگاهی به چشمان بسته ی او انداخت به من چه ای زیر لب زمزمه کرد بعد از سر کشیدن یک لیوان شیر از خانه بیرون زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موتورش را در جای همیشگی گذاشت و با قدم های محکم وارد پاساژ شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق عادت اول به مغازه ی روبه رویی رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرکی داخل مغازه کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حاج خانوم، مهمون نمیخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج خانوم متعجب سلامی کرد و به سفره اشاره زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا صبحانت و بخور پسرم، چرا امروز زود اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به گردنش کشید و همان طور که پنیر را روی نون بربری میمالید لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید یه دستی به سر گوش مغازه بکشم. اخه صادقی می خواد بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج خانوم با لحن توبیخی تذکر داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقای صادقی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند محوی دستی به گردنش کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مادر سخت گیری هستی ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج خانوم لقمه ای گرفت و دست او داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمر ما ته کشید و خدا ما رو لایق بچه داشتن ندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین دست او را بوسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودم نوکرتم حاج خانوم بچه میخوای چی کار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج حانوم لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امید منی تو این لحظه های اخر پسرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین اخمی کرد و با لحنی محکم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه نبینم دم از مرگ بزنیا، بدون تو دق میکنم به مولا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شد: فعلا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حاج خانم صدایش کرد عقب گرد کرد و با دیدن ظرف کوچک زرد رنگ در دست حاج خانوم چشم هایش برق زد و لبخندی از خوش قولی او روی لبش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست و زبانش پر پر زد برای چشیدن دوباره ی آن شیرینی های خوش طعم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دسته کلید را از جیبش بیرون کشید کرکره سیاه شده از غبار و خاک را بالا داد و وارد مغازه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلافاصله به سمت جارو رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی سرش گرم بود که صدای نازکی به گوشش رسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امم سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را بالا اورد جارو را کنار دیوار گذاشت و لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام امرتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن با چهره ی نا راضی لباس را از کیف یاسی رنگش بیرون کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برای تعویض اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس را برانداز کرد و در حال تا کردنش پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوچیک بود یا بزرگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر با حرص غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوچیکه، بایدم کوچیک بشه وقتی دو برابر سنش وزن داره و میخوره، عه عه باز واسه من غرم میزنه که دسپختم اصلا خوب نیست.تو این بیست سال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیم تا حالا بچه به این پررویی ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حیرت دستش را روی دهنش گذاشت و با چشم های گشاد شده به هامین نگاه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین به زور لبخندش را پنهان کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک بی اراده لب به حرف زدن باز کرده بود طبق عادت همیشگیش هنگام عصبانیت پشت سر هم حرف میزد و از اطرافش غافل میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرفه ای کرد و با گزیدن لبش سعی کرد خجالتش را کنترل کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقصیر خودش بود که با این حال عصبی از خانه خارج شده بود وقتی اخلاق گتد خودش را میشناخت و با سوتی های افتضاحش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشنایی داشت باید قید لباس را میزد اما چهل تومن پول برای اویی که برای هزار به هزار پول هایش باید با هزاران لغات سر و کله میزد و هر دفعه سوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش را کم تر میکرد، پول کمی نبود، نمیتوانست بگذارد چهل تومان توی جوب ریخته شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی نسبت به فروشنده هم حس خوبی نداشت هر چند که آدم خوبی به نظر میرسید و منصفانه نبود سر یک کلمه عزیز که آن چنان هم خاص نبود او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را قضاوت کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین به فکر فرو رفتن او را پای خجالت گذاشت بنابرین تصمیم گرفت به روی خودش نیاورد و خنده اش را در نطفه خفه کند به کانال بی خیالی زد تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر بیش تر از این معذب نشود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یک سایز بزرگ تر مناسبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر سری تکان داد و شزمزده لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیدونم، پنج سالش اما شما اندازه یه بچه هفت ساله رو در نظر بگیرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین نگاهی به رنج سایز ها کرد، با تصوری که از پسر بچه ی دیروزی داشت، لباس مناسب را انتخاب و داخل کیسه گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس بن تن را که هنگام جارو زدن زیر پی خوان پیدا کرده بود و کمی جلد مشمایی رویش خاکی بود را نشان زن داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط همین یکی مونده که از شانستون فکر کنم سایزش مناسب باشه، قیمتم سی تومان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر تشکر زیر لبی کرد پول را با عجله پرداخت کرد و چنگی به کیسه لباس ها زد. قدم های شتاب زده ای برداشت و به سرعت از مغازه خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین بلافاصله بعد از رفتن او خنده ای که به سختی در حال کنترلش بود را رها کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این سوتی دختر پر از نکات مثبت بود اول این که فهمید در تشخیص سن بسیار بی استعداد است و دختر بیست ساله است نه هجده ساله و آن پسرک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بامزه تنها پنج سال دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر و پسر که تنها در رنگ پوست و چشم شباهت داشتند و معلوم بود پسر بچه فقط چشم های طوسی و سفیدی مادرش را به ارث برده و موهای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طلایی اشش که در تضاد موهای پر کلاغی مادرش بود و بقیه اجزا و میمیک صورتش به پدرش رفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلمه ی پدر در گوشش زنگ خورد، تازه به خود آمد درست نبود انقد روی یک زن شوهر دار زوم شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا با گام های تند و و بلند از آن پاساژ لعنتی دور شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطمینان داشت که دیگر به هیچ وجه حتی از یک قدمی آن مکان هم رد نخواهد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آبرو ریزی افتضاحی به راه انداخته بود امان از این زبانی که در عصبانیت کنترلش از دست میرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن قدر درگیر افکارش بود که نفهمید کی به در خانه رسیده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگام باز کردن قفل در شالش روی صورتش افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص پارچه ی یاسی رنگ مزاحم را از سر کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن متین که از ته کوچه میآمد لبخندی روی لبش نشست و بدون این که منتظرش بماند در را باز گذاشت و خود پلخ خا را طی کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن آرین که آب نبات چوبی به دست در حال تام و جری دیدن بود غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سر توی شکمو آبروم رفتا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرین سریع آبنباتش را زیر پایش قایم کردو مظلومانه لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که کالی نکلدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا عصبانی پیش او رفت و قبل از این که آبنبات را دوباره در دهانش بگذارد از دستش کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه بغ کرده ی او را که دید غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کثیف شده مریض میشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرین با بغض زمزمه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما می خوامش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا روی مبل چرم نشست دست راستش را آرام به سرش کوفت و نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای خاک تو سر من که هر کاری کردم ننر نشی بد تر تبدیل به یه پسر لوس شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرین مشت کوچکش را به پای او کوفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارین ننل نیست لوس هم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستان او را گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه پسر خوب بزرگ ترش و نمیزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرین شرمنده سرش را پایین انداخت، اما لحظه ای بعد به حالت قهر به سوی اتاقش دوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش را بالا برد و او را خطاب قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صبحونت رو میخوری بعد میتونی قهر کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرین فریاد کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیخولم؛ تو من و اصن اصن دوس ندالی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا هوفی کشید و عصبانی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه پسر خوب...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفش تمام نشده بود که آرین با گریه بیرون دوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میدونم یه پسل خوب داد نمیزنه گلیه نمیکنه... اصن من یه پسل بدم ولم کن ازت بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حنا عصبی شقیقه هایش را مالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثل باباتی، سوسول و بی منطق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لب این جمله را آورد اما از درون از هراس از دست دادن تنها کسش میلرزید و زار میزد برای پسرکش، پسرکی که با گریه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میگفت از او بدش میآید و این بد آمدن آیا همان معنی دوست نداشتن و تنفر واقعی را میداد یا تنها یک حرف بچه گاته و بی منظور باید حساب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میکردش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در دل نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لعنت به من و گذشتم که تو یه بیچاره رو درگیر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای زنگ خانه باعث شد از جا بپرد و ریشه ی افکارش پاره شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله سمت در ورودی گام برداشت. طبق معمول این متین مهمان همیشگی خانه اش فقط به او سر می زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین بی حوصله به حرف های آن پیر مرد همیشه در حال گلایه گوش سپرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سودمون خیلی کم شده این جوری فایده نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به گردنش کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اقای صادقی اتفاقا نسبت به اوایل مشتری بیش تری داشتیم و سود افزایش پیدا کرده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادقی نگاهی به او انداخت و بالاخره سعی کرد کمی باز تر منظورش را برساند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب خرج ها هم بالا رفته نسبت به چن سال پیش دیگه این حجم از سود کفاف تقسیم شدن بین دو نفر رو نمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین ابرویی بالا انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه غیر مستقیم دارید من و اخراج میکنید، خوب مشکلی نیست حقوق این ماهم رو بدید برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ظاهر خونسرد بود ولی در درون حجمی از استرس درونش را گرفته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیدا کردن کاری دوباره مگر به این راحتی ها بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرتیکه نمک نشناس از ایده های او استفاده کرده بود و حالا که حس میکرد سود کافی را برده قصد اخراج او را داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او شرکت ها و برند هایی که جنس خوب و جذاب داشتن را تفکیک کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او با چیدمان و دیزاین جدید نما را جذاب کرده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او باعث شد مغازه ی قدیمی او نام دار شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و حالا به راحتی خط خورده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای صادقی خوشحال از برخورد مناسب او قفل گاو صندوق را باز کرد و دسته ای پول نقد به او داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری برای تاسف تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چند بار گفتم این همه پول و نگه ندارید، امنیتش پایین خطرناکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس بدون منتظر ماندن برای گرفتن جواب پول را گرفت و از پاساژ خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همه بیش تر نگران دور شدن از حاج خانوم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه طور ندیدن شخصی را که بیش تر از مادرش دوستش داشت را تحمل میکرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصابی بهم ریخته وارد اتاقش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همان لباس های روی تخت دراز کشید، چه ساده کارش را از دست داده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی فکر به روزنامه ی نیازمندی و آوارگی دوباره برایش تهوه آور بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن قدر درگیر افکارش بود که صدای در از جا پراندش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون با قیافه ای پکر وارد شد و یک راست به سمت صندلی کامپیوتر رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به او انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دیگه چرا نابودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون دستش را روی پیشانی اش گذاشت و تره ی ریخته شده روی آن را با حرص کشید و غرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جواب اون ازمایش لعنتی مثبت بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین برای رهایی از سوز حاکم شده بر اتاق؛ حالت دراز کشیده اش را بهم زد و برای بستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرده ی پنجره ی بالای سرش نیم خیز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه ی پرده ی سفید رنگ را کنار زد و همان طور که با کنجکاوی مهد کودک سر کوچه را دید میزد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب بابا شدنت رو بهت تبریک میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون عصبی به سمت او قدم برداشت بازویش را کشید و همان طور که او را روی تخت مینشاند با لحنی کلافه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تو کوچه نیستم که زل زدی به اونور...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محض رضای خدا یه راهی جلوم بزار من چه غلطی بکنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین خونسرد به او زل زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-غلط و که قبلا کردی الان باید وایسی پا عواقبش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون چشم هایش را گرد کرد و با قیافه ای ناراضی و لحنی مبهوت لب باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توقع نداری که اون زنیکه هرزه رو عقد کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین ضربه ای به شانه ی او زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی پسر کسی محبورت نکرده بود با هرزه ها بگردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به چشم های وحشت زده و صورت مچاله ی برادرش نیشخندی زد و روی تخت دراز کشید و چشم هایش را بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون با حرص شارژر روی میز را به شرعت برداشت و سر هامین را هدف گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لعنتی، ناسلامتی برادرمی دو دیقه آرومم نمیتونی بکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین با همان چشمان بسته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میتونی حرف بزنی شنونده ی خوبیم، به تصویرم نیازی نیست؛ صدات و دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ی حرصی هامون جایش را به همان صورت اخم آلود و غمگین داد و شروع به حرف زدن کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پدر شدن برای منی که هنوز معنی تعهد رو درک نکردم، سخته.برای منی که پدرم رو یه عابر بانک همیشه در دسترس میبینم ،وحشتناکه! فکر به این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که تمام عمرم و باید صرف راضی نگه داشتن یه موجود که هم خون خودمه بکنم و تهشم غر بشنوم، روانی کنندست. من دوست دارم آزاد باشم، این بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که فقط اندازه ی یه لوبیای نرسیده اس قدرتی داره که میتونه من رو بند یه خونه وصل یه زندگی مشترک کنه. من نمیخواستم به این زودی پدر بشم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من نمیخوام همسر باشم.من از تعهد و پایبند بودن بیزارم. به نظرت منی که حتی نمیتونم یه دوست پسر خوب باشم... شوهر شدن برام زود نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین دستانش را زیر سرش گذاشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فقط کافیه یکم به دوست داشتن و دوست داشته شدن فکر کنی تعهد چیز سختی نیست. اتفاقا به نظر من سر و کله زدن و شریک شدن با یه نفر راحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تر از رابطه داشتن و کنترل چند نفره. تو واسه همون لوبیای کوچیک جوری پدری کن که تو رو فقط یه بابای خوب و عالی ببینه نه یه عابر بانک.کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سختی نیست فقط سعی کن مثل بابا نباشی. در ضمن تو هیچ وقت آزاد نبودی، وقتی با بیست و چهار سال سن هنوز نون خور باباتی و خرج و مخارجت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لنگ پول تو جیبیته یعنی ازاد نیستی یعنی یه برده ای که در عوض پسر خوب بودن حقوق میگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون در فکر فرو رفت ناگهان به شاخه ی دیگری پرید و لب به گفتن چیزی که بیش تر از همه ذهنش را درگیر کرده بود باز گو کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اصلا اون دختری که ادعا داره از همه ی مردا میترسه چرا پا پیش گذاشت برای دوست شدن با من. اون که شبا افه میاد کابوس نمیزاره خواب راحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشته باشه چرا با من رابطه داشت. یعنی زخمای کسی که بهش تجاوز شده به این زودیا خوب میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین با چشم های متعجب به او نگریست یعنی آن دختر پاک بود و برادرش این همه انگ هرزه بودن به او میزد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره آن دختر درد کشیده که گیر برادر بی درک او افتاده بود، هامون که حرفش را از سر گرفت دست از فکر کردت برداشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه دختر پاکی بود و ریگی به کفشش نبود، کسی خودش جرعت تجاوز به حریم اون و نمیداد حتما چراغ سبزی در کار بوده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین سری به نشانه ی تاسف تکان داد و افسوس گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همیشه جنس ما خوبه و اونا بدن، باید مراقب تک تک حرکات و رفتاراشون باشن که مبادا ما تو ذهنمون از اون برداشت منفی بکنیم و بزاریمش به پای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نخ دادن و خراب بودن اون دختر.! کرم از اونا و تو پسر پیغمری و اون دخترای بیچاره از را به درت کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید ناموس مردم و محدود کنی که مبادا خودت خطا کار شی، مبادا یه وقت هوست قلقلکش بیاد؛ اگه اون قدر رو خودت و حسات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنترل نداری پس با یه حیوون فرقی نداری؛ تا وقتی قدرت اراده نداری خودت و انسان نبین، متهی جامعه نا هنوز یاد تگرفته که باید حیوون وحشی رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بست نه طعمش رو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون اخم پررنگی میان ابروانش نشست همان طور که دسته های صندلی مشکی رنگ را میفشرد لب به حرف زدن باز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه جوری تو بحثات از دخترا حمایت میکنی که حس میکنم هم جنسشونی... من فقط میخوام اولین همسر آیندم باشم فکر به این که زنم توسط یکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه زن شده وحشتناکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین چشم هایش را بالاخره گشود آن هم برای چشم غره ای که قصد داشت نثار هامون کند پوزخندی زد و بحثشان را ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من طرفدار جنس خاصی نیستم، فقط سعی میکنم جنس مخالف و مکمل خودم رو درک کنم... اما در مورد جمله ی دومت؛ وقتی از دیگران انتظاری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داری اون ها هم متقابلا از تو انتظاراتی دارند؛ تو خودت مگه اولین اون دختری؟ تو با بیست نفر بودی اون با یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفر. تو حال کردی اون زجر کشید. میبینی این جا کسی که حق اعتراض داره تو نیستی اون دختره.به نظرم این که ارزش یه زن و دختر بودن رو به یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لایه ی اندام جنسیش میبینی وحشتناکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون به سمت هامین هجوم برد روی شکم او نشست و همان طور که یقه ی لباسش را میکشید خیره به چشم های خندان قهوه ای او با لحنی شوخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هی آقا برای من ادای لاکچری های روشن فکر رو در نیار من که میدونم تهش میری دختر ملای محل و میگیری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین همان طور که هامون را هل میداد با فکر به دختر هیکلی و خشک مذهب ملای مسجد صورتش جمع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیبل ها و ابروهای پیوندی اش که دیگر سوژه ای برای خودش بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ای به شونه ی هامون ولو شده در کنارش زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من بمیرمم سراغ همچین دختر خشک مذهبی نمیرم. افراط تو هیچ چیز خوب نیست مخصوصا دین. من درک نمیکنم نظافت چه ربطی به نجابت داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد اتمام حرف صحنه ای که موی دستان او را هنگام وضو گرفتن کاملا اتفاقی دیده بود یادش آمد و باعث شد ابروهایش در هم شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اویی که ادعای دین داشت به خاطر دیر شدن نمازش چرا باید در حوض مسجد وضو میگرفت که همه استین های بالا زده تا آرنجش را ببینند. اصلا چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید زیبایی زنانه اش را با نگه داری آن همه مو از بین ببرد. مگر فقط هنگام خانه ی شوهر باید تمیز بود یعنی آن دختر خودش دل نداشت و از دیدن سر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دست تمیزش لذت نمیبرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشتی که روی صورتش قرار گرفت مانع ادامه ی افکارش شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسره ی بد داری به اون دختر فکر میکنی که رفتی تو هپروت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر به نامحرم حرام است حرام! سزات مرگه پس فطرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست پایی زد جدی جدی داشت خفه میشد. دستش را بالا آورد و چنگی به موهای هامون زد. هامون سری رهایش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تمام زحماتم و به باد دادی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین با قیافه ای مچاله شده به دست روغنی اش زل زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کم تر اون روغن و بمال به سرت موهات و بچکونن دو کیلو کره میشه باهاش درست کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامون از روی تخت بلند شد و همان طور که به سمت آیینه ی اتاق او میرفت تا موهای بهم ریخته اش را مرتب کند، گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ژل نزنم مثل تو موهام و آب شونه کنم خوبه؟ بچه مثبت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هامین ملافه ی سفید و نازکش را روی خودش کشید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آدم بچه مثبت باشه جلف نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس چشم هایش را بست و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو مزاحم که وقتم و بدجور گرفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.