رمان همین که کنارت نفس می کشم به قلم رها امیری
فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد اصلا احساس خوبی با این ادم نداشتم.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۳ دقیقه
خلاصه ی از داستان رمان:
فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد اصلا احساس خوبی با این ادم نداشتم.
فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد اصلا احساس خوبی با این ادم نداشتم. لیموزین ایرج هم بود وبی ام و ای که احتمالا متعلق به رامین بود.تنها چیزی که باعث دلخوشی ام شد مزدا تری علیرضا بود. نگاهم را از لامبورگینی گرفتم پس همه جمع بودند! دلم نمی خواست کوچکترین برخوردی با این جماعت داشته باشم به طرف ضلع جنوبی عمارت حرکت کردم ودکمه های پالتویم را یکی یکی کندم نگاهی به تراز انداختم کمی سخت بود ولی می ارزید ...
-اوففففف!
پالتویم را مچاله کرده و داخل تراز پرتش کردم پایم را روی لبه برامده کچ کاری شده ی عمارت بند کردم دستم رابه زور به میله تراز گرفتم پاها ودستهایم را جابجا کردم چیزه دیگری نمانده بود
-هیفا؟!
پلک هایم را روی هم گذاشته ودوباره باز کردم بین زمین وهوا معلق بودم"اوفففف اقا زاده ها دیدند"بی توجه به حرف کیان پاهایم را جابجا کردم وبا یک حرکت خودم را بالا کشیدم و روی تراز جا گرفتم. حالا می توانستم ببینمش بادیدن هاکان که دست به سینه وبا تحقیر نگاهم میکرد مثل خودش دستهایم ا داخل سینه ام جمع کردم
–حرکات جالبی بود!یادمه اخرین بارتو سفری که به "کیپتاون "افریقا داشتم این طور لذت بردم!
نگاهش سرتا سر تحقیر بود ومثل همیشه نگاه کیان شماتت بار. بی توجه بدون کلمه ای به طرف اتاقم رفتم...از طبقه دوم به حیاط نگاه کردم دیدن تکه های سیاه ابر حالم را بهتر میکرد.
روی تخت دراز کشیدم در را قفل کرده بودم تا ماه بانو از حضورم باخبر نشود می دانستم به محض دیدنم از غذا خوردنم؟لاغر شدنم؟...وهزارتای دیگر می پرسید.خسته بودم به خاطر اینکه دو روز اینجا باشم دوروز قبل را به اندازه یک هفته کار کرده بودم. چشم هایم را بستم ...
با صدای ضربه های ریزی به پنجره قدی اتاقم چشم هایم را باز کردم دلم می خواست بشمارم 1...2...3...4...5...نمی شد زیاد بود از تخت پایین امدم وبه طرف پنجره رفتم صورتم را به پنجره چسباندم صدای تیک تیک دلنشینش زیادتر شد با همان پلک های بسته دستم را بی اراده به سمت دستگیره رفت بازش کردم وپا برهنه قدم به تراز گذاشتم عالی بود...نه فوق العاده بود! نفس کشیدم نفسم از بر خورد قطرات سرد باران پس می افتاد ...هیچکس درک نمیکرد که برخورد یک قطره اب به زمین وایجاد یک موج کوچک چقدر هیجان انگیز است.
صدای ضربه به در مرا از حال خوشم بیرون اورد
-هیفا دخترم بیا شام؟
"دخترم" من دختره کی بودم؟هیچکس!
-باشه.
تاپ شلوار مشکی ساده ای تن کردم موهایم را دم اسبی بستم وپایین رفتم. صدای خنده ی علیرضا برای لحظه ای بلند شد.صدای بم ایرج وصدای دلفریب فرانک از بالا می امد قبل از اینکه به من برسند پایین رفتم نگاهی به سالن انداختم"همه ی اقا زاده ها جمع بودند"سلام بلندی کردم. شازده داماد هم بود. لیلی خانوم حتی نگاهم هم نکرد چند سال بود که نگاهم نمی کرد البته قبل از ان هم انچنان به چشم نمی امدم.علیرضا با لبخند محوی جوابم را داد وچشمک زد.پرستو فقط سلام کرد.کیان فقط نگاهم کرد.کناره علیرضا روی مبل دو نفره نشستم
- داماد چرا اینقدر پکره؟
تکیه اش را به صندلی داد
- فردا یه جلسه مهم تو ترکیه داره فرانک بی اطلاع بلیط رزرو کرده برن فرانسه مزون لباس عروس
- مگه میخوان رخت رو تن رامین کنن؟
-مثل اینکه؟!
- دیر به دیر میای خونه؟
-تو یه دلیل بگو که من زود به زود بیام!
-حالا چرا این ریختی اومدی؟
به لباس خودم ولباس بقیه نگاه کردم لیلی خانوم کت دامن خوش دوختی پوشیده بود. پرستو دامن اسپرت وپیرهن گران قیمتی به تن داشت والبته ارایش همیشگی اش که جزو جدایی نشدنی صورتش بود."وعلی حضرت فرانک"هم دکلته یاسی رنگی به تن داشت.نگاهم به هاکان افتاد باز هم همان نگاه تحقیر امیزانگار داشت به بچه یتیم نگاه میکرد
-من که اقا زاده نیستم؟
- هیف..
صدای دلفریب فرانک مانع از حرفش شدبا خوشحالی ساختگی گفت
-هیفا؟! تو کی اومدی؟
.هاکان-از پنجره اویزون بودن من هم اونجا زیارتشون کردم!
فرانک رو به من-شوخی میکنی؟
-نه عزیزم داشتم جناب دکتر رو سرگرم میکردم!
هاکان-توانایی هیفا خانوم رو در این امر تحسین میکنم!
- البته جناب دکتر اون موقع در حال متر کردنه مایملک بودن!
به وضوح جا خوردصدای کیان بود
-هیفا؟؟
پای راستم را روی پای چپم انداختم دروغ نگفتم رامین برای چه می خواست با فرانک ازدواج کند؟ پول کافی ای که نصیب این اقازاده های زیبا می شد حسابی به جیب رامین و شرکت هایش صفا میداد! فرانک با ناز کنار رامین نشست به بالا تنه اش چشم دوختم دختر بور وظریف خاندان پورعرب بود.دست رامین دور شانه اش حلقه شد من هم بودم حلقه میکردم مگرمی شد از این همه نازو عشوه کذشت!؟
-نگو که چشمات فرانک رو گرفته؟!
-ظریفه!
سکوتش باعث شد نگاهش کنم اخم کرده بود!خنده ام گرفت خودم را بهش چسباندم نگاهم کرد دستم را دور کمرش حلقه کردم خندید و مرا از خودش دور کرد
- برو اونور؟!
- خب جذبت شدم!
دوباره بی صدا خندید نگاهم را به لب هایش دوختم صدای خنده اش بلند شد.نگاهم به چهار جفت چشم مبل روبرویی افتاد یکی با شماتت"کیان"ودیگری با تمسخر"هاکان".به صورت هردویشان لبخند زدم علیرضا دستش را دور شانه ام انداخت وبه خودش فشرد تنها اقا زاده ای که مرا دوست داشت!ولی باز هم اقا زاده بود.پورعرب بود.واین مرا ازار می داد.بی هویت بودم پورعرب بودم ونبودم!با امدن "ایرج پورعرب"همه بلند شدیم.نگاهم نمی کرد درست از موقعی که توی رویش ایستاده بودم وگفته بودم با"فرخ زاده" ازدواج نمی کنم و وقتی از من دلیل خواسته بود چیزی گفته بودم که دیگر حتی نگاهم هم نمی کرد.دلیل اورده بودم دلیلی که جای حتی یک کلمه را هم نگذاشته بود.دلیلی که باعث شده بود نگاهم نکند.مغرور بود.پولدار بود.اسم و رسم داشت برای خودش کسی بود درعوضش دیگر هرگز ازمن نخواهد خواست که به خاطر منافعش با کسی ازدواج کنم.
***
-الو حوریه؟
– جانم؟
- چی شد لباس های ماه پیش اماده بودن؟
-هنوز یه سری ریزه کاری مونده
– به مصلحی بگو من قرار داد دارم یک روز دیر بشه کارگاهت رو رو سرت خراب میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیفا عزیزم اون دلباخته تر از این حرفاست با ملایمت هم کارت راه می افته.کی میایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره قدی اتاق به جمع اقا زاده ها نگاه میکنم علیرضا برایم دست تکان می دهد که پیششان بروم به نشانه فهمیدن دستم را بلند میکنم-کار دارم حوریه بعدا میبینمت. پالتوی پلنگی ام را پوشیدم هوا افتابی بود ولی شمال ان هم در این فصل سرمای خودش را داشت.از پله ها سرازیر شدم لیلی خانوم به محض دیدنم رویش را برگرداند!از در حال بیرون رفتم به جمع چند نفریشان نگاه کردم ژست دخترانه واشراف ماابانه فرانک و پرستو که با نازه خاصی حرف می زدند چیزی بود که بیشتر به چشم می امد هم بازی های کودکی ام بودند پس کجا اینها را یاد گرفته بودند که من انجا حضور نداشتم. میدانستم تا دو ساعت دیگر فرانک ورامین پرواز دارند.با انها بزرگ شده بودم ولی زجر کشیده بودم حرف شنیده بودم همیشه طوری نگاهم می کردند که انگار از خانوادیشان نیستم .دلم را بارها به درد اورده بودند نه پدری داشتم که برایم پدری کند ونه مادری که برایم دل بسوزاند تنها سهم من فقط" پورعرب "بود اینکه منت گذاشته بودند وبرایم شناسنامه گرفته بودند.حیاط عمارت فقط چمن بود واستخر بزرگی که وسطش خود نمایی می کرد ایرج با درخت وبوته میانه خوبی نداشت.مسیرم را ان طرف استخر انتخاب کردم میل عجیبی داشتم که خودم را از این جمع مسخره دور نگه دارم کیان نگاهم میکرد سالها بود که نگاهم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیفا؟ صدای علیرضا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میرم قدم بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستو- بیا هیفا بعدا باهم میریم قدم میزنیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستخر را دور زدم بعضی وقتها حس میکردم کیان با نگاهش می خواهد مرا کتک بزند! مثل همیشه کنار علیرضا نشستم.فرانک عملا روی پای رامین نشسته بود خنده ام گرفته بود لبم را به دندان گرفتم چیزی زیر گوش رامین می گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا برنمی گردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کارم رو ول کنم بیام اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به پرستو وفرانک نگاه کن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یادت رفته من از شما نیستم؟دارم برای ایندم تلاش میکنم قرار نیست ازدواج کنم با چی زندگی کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیف..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیفا تو با باما نمیای مزون لباس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را از علیرضا گرفتم وبه فرانک دوختم رامین داشت با موهایش بازی میکرد می دانستم می خواهد دستم بندازد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از اینجا بلند شم بیام اونور دنیا که یه دست لباس بخرم؟!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستو- فرانک جان هیفا همینطوری هم توی چشم هست نیازی به لباس نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دانستم منظورش چیست.علیرضا برای خاتمه دادن گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیفاهنر کشیدن چشم ها به دنبال خودش رو نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رامین وهاکان نگاه کردم-خب باید دید اون چشم ها واقعا دنبال چی هستند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه من به چشم بیام طرف یهو به خودش میاد میبینه زده به کاهدون! صورت هاکان تغییر رنگ داد رامین مثل شیر برنج هنوز داشت با موهای فرانک بازی می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان-نگران نباش چشم ها حواسشون هست که کی رو ببینند خانواده ها بی اصل ونصب نیستند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"منظورش من بودم لعنتی" به صندلی اش تکیه داد دستهایش را داخل سینه اش جمع کرد وبا لذت به تماشایم نشست.عملا داشت میگفت ح*ر*ا*م*زاده ای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب دیگه ما بریم.صدای فرانک بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس را از کاور بیرون کشیدم خانه سوت وکور بود یک ساعت پیش ارایشگر لیلی امد واو به اتاقش رفت.به لباسم نگاه کردم از وقتی فهمیده بودم به طراحی علاقه دارم خودم خرج خودم را دراوردم اخرین پول تو جیبی که از ایرج گرفتم در18 سالگی ام بود درسم تمام شده بود وکار میکردم. همه لباس هایم طراحی خودم بود. رنگ مشکی لباس هارمونی جالبی با موها وچشمان رنگی ام داشت رژلب سرخی را همراه مداد چشم برداشتم وموهایم را سشوار کشیدم همین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایرج برای تک دخترش سنگ تمام گذاشته بود.این همه مهمان کمی خارج از تصورم بود می توانستم چهره های غیر ایرانی که احتمالا ترک بودند را هم تشخیص بدهم.چقدر حوریه دلش می خواست به این مهمانی بیاید.خودش هم می دانست ایرج راهش نمی دهد یا بیرونش می کند.همه چیز برق می زد حتی سالن.چقدر پول صرف این زرق وبرق شده بود؟ برای اینکه هاکان خودش وثروتش را به رخ بکشد.با این وصلت خوشبحال ایرج هم شد. گوشه ای نشستم هنوز هم بعد از این همه سال چشم ها رهایم نمی کردند مرا می دیدند که دور از خانواده ی "پورعرب ها"نشسته ام. چشم هایم را گرداندم حتی علیرضا هم نبود.نگاهم به هاکان افتاد مردی که بعدها زندگی ام را دستخوش تغییرات زیادی کرد. چند تا دختر دور وبرش بودند هرکدام با نگاهشان عرصه را بر دیگری تنگ تر می کردند پوزخند زدم هاکان حداقل 30سال سن داشت شرط می بستم به تنها چیزی که فکر می کرد همان هم اغوشی کوتاه بود.نگاهم را به میز دوختم.کیان-چرا تنها نشستی؟ نگاهش کردم از وقتی که ان موضوع پیش امده بود به ندرت بامن حرف می زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پورمحمدی دبه کرده مثل اینکه مظلوم گیر اورده جنس هام رو به قیمت پایین تر می خواد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگرانش نباش درستش میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل ایرج بود جدی بود ومغرور.بیشتر از این نماند رفت خیلی وقت بود رفته بود از من فاصله می گرفت وفقط هوایم را داشت. ماندن در این مهمانی فقط مرا یاد بدبختی هایم می انداخت کیف کوچک دستی ام را برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان-این کارت رو همراهت داشته باش پس فردا دکتر زند تو دفترش منتظرته درمورد خریدار کمکت میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاو تشکر کردم و به قصد ترک سالن دور شدم.ازمیان جمعیت که رد می شدم یکی کمرم راگرفت داخل سینه اش پرت شدم بوی عطرش را می شناختم خندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-علیرضا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیس قراره برقصیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم را مرتب کردم ساختمان بلند وفوق العاده شیکی بود.نمی دانستم باید باورکنم که این شاهزاده ترک قصد کمک دارد یا نه؟ شاید می خواست به فامیل جدیدش لطفی بکند بهتر بود خوش بین باشم. منشی جوان وخوش اندامی پشت میز بود خودم را معرفی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منتظر بمونید اطلاع میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اقای دکتر خانمی به اسم پورعرب تشریف اوردن ...هیفا پورعرب....بله حتما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطع کرد-منتظر بمونید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت ده بود وراه رو تقریبا پر رفت وامد.نیم ساعت گذشت عصبی شده بودم"واقعا فکر می کرد مسخره او هستم؟" با خودش می گفت بزار بمونه تا حالش جا بیاد.بلند شدم تا بروم منشی تلفن را گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir–برین داخل؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کمکش احتیاج داشتم پور محمدی قالتاقتر از این حرفا بود.در زدم و داخل شدم.کنار میزش مرد جوانی با کت شلوار مشکی ایستاده بود قد بلندی داشت چشمان ابیش جلب توجه می کرد اگرپدر هاکان ایرانی نبود او این قیافه ی شرقی رانداشت باید ترک می بود.سلام کردم حتی سرش را هم بلند نکرد همان پسر جواب سلامم راداد.کاغذ هایی را بالاو پایین می کرد وبه پسر جوان توضیحاتی می داد روی دورترین مبل چرمی نشستم.ربع ساعت هم گذشت رامین هم امد باورم نمی شد دوروز از عروسی اش می گذشت اینجا بود فرانک از ماه عسلش به ونیز حرف میزد!....ساعت یازده شد خودم هم این همه خفت را برای خودم باور نداشتم بلند شدم وبه طرف میزش رفتم.دستم را لبه میز گذاشتم خم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونی یک ساعته منو کاشتی اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رااز روی برگه ها برداشت ونگاهم کرد چشمان مشکی تیره اش شاکی خیره ام شد.بی هیچ ترسی خیره اش شدم پوزخند زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عقده ای!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را از لبه میز برداشتم وعقب گرد کردم .سوزش عمیقی روی بازویم پیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جرات داری حرفت رو تکرار کن دختره ی احمق؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به درد بازویم به چشمان تیره اش زل زدم وگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عقده ای هستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرگه های قرمز چشمانش واضحتر شد همانطور که بازویم را می فشرد در راباز کرد وپرتم کرد بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گمشو از شرکت من بیرون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر محکم پرتم کرده بود که روی سرامیک های جلوی میز منشی پخش شده بودم.چشمان متعجب کارمندان به من بود"پرتم کرده بود بیرون حتی تصورش را هم نکرده بودم!" ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید مشتری جدیدی پیدا می کردم ژورنال ها را به چندین سالن فرستادم. یک هفته از ماجرای پرت شدنم از شرکت هاکان می گذشت. برای صحبت خودم حوریه و مهسا هریک راهی یک سالن شدیم.به کار هردویشان ایمان داشتم. با مدیر پاساژها هماهنگ کرده بودم. از انجایی که مردها عقلشان به چشمشان است ارایش ملایمی کردم اگر دست خالی برمی گشتیم بدبخت می شدیم 4روز پیش حسابی از خجالت پور محمدی در امده بودم .شال کیف وکفش زرد رنگی ست کرده بودم مانتوی بلند مشکی که اندامم را به نمایش می گذاشت پوشیده بودم مجبور بودم باید شرکتم را از این وضع اسف بار نجات می دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالن بزرگی بود می شد خیلی راحت فهمید که جنس ها وطرح های خارجی بیشترین قسمت پاساژ را اشغال کرده اند.کمی منتظر ماندم ده دقیقه بعد منشی خواست که داخل بروم. صدای خنده های بلندی هر از گاهی از داخل می امد.در زدم.-سلام.جاخوردم کسی را که دیدم پسره جوانی بود که کنار هاکان پشت میز نشسته بود"اینجا چه کار میکرد؟" قبل از انکه متوجه شود با خونسردی بدون اینکه حضورش را به دید بگیرم به افشار نگاه کردم.بلند شد وتعارفات معمول را انجام داد.فکر نمی کردم افشار این قدر جوان باشد. نشستم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم پورعرب تمام طرح ها ومدل های سالن ما یا ترک هستن یا ایتالیایی طرح های داخلی خوب هم که باشن فروش ندارن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به طرح های داخل ژورنال ها که به او داده بودم انداخت وگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طرح هاتون خوبن ولی ما فعلا احتیاجی به طرح های جدید نداریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به چشم ها وسپس به لب هایم انداخت لبخند معنی داری زد. تکیه اش را به صندلی چرخ دارش زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir– خب البته من فکرام رو می کنم شاید جایی برای طرح ها باشه اون دیگه بستگی به کاروتلاش خودتون داره که منو چقدر راضی کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"لعنتی" هزار دفعه به خودم لعنت فرستادم کاش حوریه را فرستاده بودم.حالا باید چکار بکنم لبخند عشوه دار بزنم؟اصلا این کار من نیست!منتظر نگاهم می کرد شیک پوش وخوش چهره بود.بلند شدم همانطور سرد وخشک ژورنال را از روی میز برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی ممنون اقای افشار از اشنایی باهاتون خوشحال شدم.بلند شد تمام مدت فقط کت اسپرت هاکان را میدیدم یک لحظه هم نگاهش نکردم."تلاش من چی میتونست باشه؟!یه شب با افشار بودن؟!" "مرتیکه احمق" به محض خروج از پاساژ شماره مهسا را گرفتم جواب نداد.شماره حوریه را گرفتم باز هم جواب نداد.کلافه بودم. کیفم را روی صندلی عقب پرت کردم.دنده عقب گرفتم محکم خوردم به یک ماشین"لعنتی همین را کم داشتم" با دیدن بی ام دابلیو هاکان بی معطلی سوار شدم باید قبل از امدنش در می رفتم.ماشین را سروته کردم خواستم گاز بدهم که با ژست خاصش دقیقا روبروی ماشینم ظاهر شد."گور بابات هاکان!" قیافه اش طلب کار بود.کنار ماشینم امد وچند ضربه به شیشه زد. مجبورا در را باز کردم. بازویم را فشرد درد بدی در بدنم پیچید هنوز سلول های مرده هفته قبل ترمیم نشده بودند.بیرون کشیدم.لحنش سرد وسر شار از غرور بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میبینی چندتا خط به ماشینم انداختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازویم را از چنگش در اوردم. کمی فاصله گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خسارتش رو میدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد مردمک چشمانش توی صورتم چرخید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب بده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنگ کردم واقعا خسارت میخواست؟خودم را نباختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میریم تعمیر گاه یا نمیدونم صاف کاری هر چقدر هزینش شد میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوار شو معطل چی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ماشین خودش اشاره کرد."این دیگر که بود!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش داخل ماشین نشستم.عطرش تلخ وتند بود اگر کمی به ذهنم فشار می اوردم می توانستم مارک گران قیمتش را بیاد بیاورم.ترکیب شدن بوی تلخ وتندش به مرور بوی ملایم و سبکی ایجاد می کرد این را وقتی بیشتر کنارش می ماندی حس میکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا داشتی در میرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نیم رخش نگاه کردم خیلی راحت می شد فهمید از ان پسر هایی است که کلی برای هیکل وقیافیشان خرج می کنند.چهره جذاب ومردانه خودش هم بی تاثیر نبود حتما دخترهای احمق زیادی دوروبرش بودند.نگاهم به ساعتش کشیده شد کم کم قیمتش با حساب بانکی من برابربود!معلوم بود عاشق کشیدن نگاها به دنبال خودش است.بی اختیار گوشه لبم بالارفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیشتر بخاطر این بود که دیدن قیافت باعث میشه بالا بیارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید همانطور که نگاهش به جاده بود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درموردت یه چیزایی شنیدم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"داغ کردم لعنتی" فرانک زهرش را می ریخت.اگر واکنش تندی نشان بدهم می فهمید که دروغ می گویم. می ترسیدم چیزی بگویم وصدایم از عصبانیت بلرزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر دنبالم بودی که مجبور شدن این چیزها روبهت بگن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مبایلم مانع از حرفش شد حوریه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم بگو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهسا نتونسته کاری بکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حوریه نگو که هیچ کاری نکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید -تومثل اینکه منو دست کم گرفتی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم می دانستم هوش فوق العاده ای در قانع کردن طرف مقابل چه زن چه مرد دارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی فعلا یه شام دعوتم کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir– مرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوهممم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان نیم نگاهی به من کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بی خود کجا داری میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه بار باهام بیاد دیگه به غلط کردن میفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم رافوت کردم ودکمه قرمز را فشار دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون شوهره توئه یاتو شوهره اون؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"تمام صورتم از حرفش گر گرفت" باید خونسردی ام راحفظ می کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir–ما چیزی به عنوان مرد نداریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید ماشین را جلوی یک تعمیرگاه بزرگ پارک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چیکار می کنین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم – به ریش چهار تا مثل تو می خندیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم پیاده شوم که قفل مرکزی را زد.سرم را برگرداندم ونگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه پیشنهاد دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر نگاهش کردم چشمانش زیادی مشکی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میتونی چند ملیون بخاطره خسارت ماشین بپردازی وهمینطور میتونی منوبه یه شام اونم توی خونت دعوت کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه دلیلی داره که من تورو به خونم دعوت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال گفت –خب میتونی خسارت بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست پیاده شود که گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا میخوای بیایی خونه من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد – فکر کن کنجکاوی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir–فکر نمی کنم از من خوشت بیاد که بخوای یه شبم تحملم کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته خوشم نمیاد ولی دلیل نمیشه کنجکاویم رو سرکوب کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام طول مسیر هردو سکوت کردیم. از حوریه خواستم ماشین را از ان ادرس بیاورد.کلید را داخل در چرخاندم ودر را باز کردم. بی توجه به حضورش داخل رفتم ودر را برای ورودش باز گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم را از روی سرم برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودت خودت رو دعوت کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش موشکافانه به اپارتمانم بود. دکمه های مانتویم را یکی یکی کندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir– داری دنبال تجملات اقازاده ها میگردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبل نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه تو پورعرب نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هم که زدی به کاهدون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتویم را از تنم دراوردم وبه سمت اتاقم رفتم. لباس عوض کردم پیراهن ودامن کوتاهی تا زیر زانو تنم بود. بدون نگاه کردن به او به طرف اشپزخانه رفتم. قهوه ساز را روشن کردم. میوه وشیرینی داخل ظرف چیدم وبه طرف پذیرایی رفتم. یک تای ابرویش بالا رفت. روی میز چیدمشان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شام چی میخوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره ابروهایش بالا رفت پای راستش راروی پای چپش انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط لطفا از اشغال های خارجی نباشه بلد نیستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هرچی که بتونی درست کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار درمورد عجایب حرف میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قورمه سبزی خوبه؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف به طرف اشپز خانه راه افتادم. وسایل مورد نیازم را بیرون کشیدم.بوی عطر تلخ وتندش را نزدیک حس کردم.داخل ماهی تابه روغن ریختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه هنوز هم برادر زاده داری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکیه اش را از چهارچوب اشپز خانه برداشت وپشت میز روی صندلی نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس اشپز نمی خوایم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاز ها راداخل ماهی تابه ریختم.اشکی که بخاطر پیاز روی گونه ام بود را پاک کردم.برنج را داخل قابلمه ریختم.سکوتش که طولانی شد به طرفش برگشتم. فقط نگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیزایی که می گردی فقط تو خونه ایرج پیدا میکنی! پرستو هم خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داخل یخچال کاهو هویج گوجه وکلم بیرون کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من اقا زاده نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ایرج که میگه هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتی نمی دونم کدومشون منو پس انداخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسبزی ها را داخل ماهی تابه ریختم. وسایل سالاد را جلویم گذاشتم وپشت میز نشستم.صدای حوریه بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیفا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن من وهاکان کپ کرد. هاکان سرتا پایش را برانداز گرد. خنده ام گرفته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نترس دختر بهت خیانت نکرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوریه که تازه به خودش امده بود داخل اشپز خانه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم را بوسید. گوشه لب هاکان بالا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیخوای معرفی کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمان سرد ومغرور هاکان نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همونیه که از شرکتش پرتم کرد بیرون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوریه اخم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توکه نمیخوای یقه ام رو بگیری یا غیرتی بشی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه! به هیفا اعتماد دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره گوشه لبش بالا رفت "لعنتی" امده بود اعصاب مرا بهم بریزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir–هیفا عزیزم باید تنهات بزارم.میدونی که شام دعوتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه شماتت باری به هاکان کرد وادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مواظب خودت باش مشکلی پیش اومد زنگ بزن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی بدرقه حوریه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیشتر از اونی که هست حرف میزنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میتونی امتحان کنی؟ باپوزخند گفت -
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تو دیگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیز نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که میز را می چیدم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داره باورم میشه که تو پورعرب نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پورعرب ندیدی که فنجون جابجا کنه؟...درسته نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونا که می گن هستی چرا سهمت رو نمی گیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من سهمم رو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت میز نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سهمم یه باغ بیرونه شهره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم چرامن داشتم مثل ادم با اوحرف میزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره با همون به اینجا رسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه چی داری این همه بدبختی رو تحمل می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من خوشبختم...اقای دکتر چرا فکر می کنید خوشبختی باید داشتنن پول های انچنانی باشه من الانم از زندگیم لذت می برم روی پای خودم ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم می کرد مشکی چشمانش زیادی تیره بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شعار میدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب مسلمه منم اگر صد نفر جلوم خم و راست می شدن تا برسم به تخت خوابم فکرم همینقدر بسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کسی برات خم وراست نشده چه انتظاری میتونم داشته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صندلی تکیه داده بود .دیگر داشت زیاده روی می کرد غذایش را هم تمام کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اقای دکتر شما نمی خواید تشریف ببرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر وقت دلم خواست میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی مبل بلند شد- گرچه در شان من نبود اینجا بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امیدوارم چیزهایی رو که می خواستین فهمیده باشین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به در اشاره کردم.گوشه لبش بالارفت.چند قدم فاصله ی بینمان را طی کرد ودر نیم قدمی ام ایستاد. شاکی نگاهش کردم. بوی عطرش ملایم ونرم می امد.دستش رازیر چانه ام گذاشت. با گستاخی به چشمهایش نگاه کردم. انگشت شصتش را روی لبم کشید سرم را عقب کشیدم ولی چانه ام را رها نکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه چرا می ترسی تو که "..." هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکث کرد –نمیدونم چه جراتی داری که بامن اینطوری حرف میزنی وبیرونم میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نکنه انتظار داری مثل اون احمق های دوروبرت خم وراست بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش را ریز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونی از چی دارم تعجب میکنم...اینکه هیچی نیستی یه ح*ر*و**م*زاده ی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگر گرفتم دست گذاشته بود روی نقطه ضعفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هرچی که هستم خودمم پول پرست شکم پاره نیستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار دستش راروی چانه ام بیشتر کرد مچ دستش را گرفتم وپرت کردم.رفت .پشت در تکیه زدم"احمق شارلاتان"...`
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرح ها را داخل کاور گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلاهمین اقای"حاذق"هست دوباره ژورنال ها رو می فرستم چند جای دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینطوری ورشکست میشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگی چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باشدت باز شد.مهسا بود بی توجه به چشم غره ی من گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افشار پشت خطه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افشار؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوریه نگاه مشکوکی به من کرد وموزیانه لبخند زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وصل کن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی را برداشتم -بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روز بخیر خانوم پورعرب.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درمورد طرح هاتون باید بگم می خوام دوباره طرح هاتون روببینم فکر می کنم یه جاهایی برای مدل هاتون داشته باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی اون روز نظرتون چیزه دیگه ای بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ادم ها همیشه یک جور نیستند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه میام خدمتتون... سرم را بلند کردم وبه چشم های گرد شده ی مهسا نگاه کردم"باید کاسه ای زیرنیم کاسه افشار باشه".
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای پاگشای فرانک ایرج مهمانی داشت طبق معمول باید اعلام حضور می کردم.لباس صدفی بلندی را از بین لباس ها انتخاب کردم واز کمد بیرون کشیدم.حوریه موهایم رادرست می کرد ومهسا صورتم را.دلم برای مهسا برای خودم وبرای حوریه می سوخت.در این سال ها پناه همدیگر شده بودیم. از صبح که از پیش افشار امده بودم فکرم مشغول بود"چرا هاکان باید سفارش شرکت من را می کرد؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباران می بارید صدای ضربه هایی که به سقف ماشین می خورد هم حالم را عوض نمی کرد. از ان شب هایی بود که حال خودم را هم نمی فهمیدم. "اقا زاده ها دور یک میز نشسته بودند ومی خندیدند". پالتویم را در اوردم وبه خدمتکار دادم. چشم گرداندم ایرج داشت بامردی هم سن خودش حرف میزد.گوشه سالن نشستم فرانک از خنده ریسه می رفت. نگاهم را گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رفتی پیش افشار؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رابلند کردم"خدای من این مرد هرروز جوان تر وخوشتیپ تر می شد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا این کارو کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواستم حرف کیان زمین نمونه هروقت خواستی بری پیشش بامن هماهنگ کن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیرضا بادیدنم بلند شد وبه طرف میزم امد لبخند کم جانی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوسش داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هاکان نگاه کردم.ترجیح دادم جوابش را ندهم حالم خوب نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شباهت عجیبی به هم دارید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به حرف هاکان بلند شدم.بی مقدمه بغلم کرد بوی عطر شیرینش توی دماغم پیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- احوال هیفا خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرا از خودش جدا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حالت خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به نشانه مثبت تکان دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دروغ نگو!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم-کی میری ایتالیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نترس میرم از شرمنم خلاص میشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای دختری که می خواست علیرضا هم پای رقصش شود از ما دور شد رفتنش را نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مردای این خونه همشون یه جورایی هوات رو دارن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم-یتیم پرستن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان داخل دستش را جابجا کرد-نگاهشون یه چیزه دیگه میگه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه موهای مشکی براقش نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممکنه یکی از این اقازاده ها برادریا خواهرم باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا نمی خوای بفهمی کدومشونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جایم بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه اهمیتی داره. به طرف میزی که دردید ایرج بود رفتم باید می دید که امدم وگرنه باز شروع می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیفا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام کی اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیم ساعتی میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازویم را گرفت وسمت میز کشید.سرش را بخاطر صدای بلند موزیک به صورتم نزدیک کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کارت درست شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هروقت مشکلی پیش اومد هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستو بی توجه به من دست کیان را کشید.همیشه متوجه توجه خاص پرستو به کیان بودم.حداقل می دانست که برادرش نیست. به طرف اتاقم رفتم.لباس هایم را دراوردم وزیر پتو خزیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چیزی بگو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزار قانع شم ... تا نتونم جلوی رفتنت مانع شم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه نمیبینی چقدر خرابو داغونم... تواین اوضاع منو تنها نزار خواهشن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگو چرا داری میری اخه به چه قیمتی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"گرمم شده بود دستم را روی زانویم گذاشتم وخم شدم از پنجره قدی طبقه سوم یکی داشت نگاهم می کرد.بطری را سر کشیدم.موهایم را سفت کردم ودوباره شروع کردم به دویدن" کیه که مثل من بتونه رو تو بشه غیرتی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا با تو تا بکنه تو هر شرایطی اونوقت تویه بی معرفت حتی جوابشم ندی...."این اهنگ رو دوست داشتم ارمین همیشه واقعیت رو فریاد میزد حسابی عرق کرده بودم"... ده یه چیزی بگو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا حرف نمی زنی چرا فاصله می گیری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف عمارت را ه افتادم کافی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دوره میز داخل سالن بودند.سلام کوتاهی کردم وبه اتاق خودم رفتم.هاکان از طبقه بالا پایین می امد قبل از اینکه بخواهد حرف بزند داخل رفتم. دوش گرفتم .موهایم هنوز نم داشت.پالتوی مشکی ام را پوشیدم نگاهی به ساعت انداختم واز پله ها سرازیر شدم.ایرج نبود.سمت میز رفتم.حوصله نداشتم بنشینم تا خدمتکار با ادا اطوار چایی بریزد به اشپزخانه رفتم وبا چایی سره میز برگشتم.جزمن کسی به اشپزخانه نمی رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیرضا- مگه صبحانه نمی خوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بالا یه چیزی خوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرانک - چرا نیومدی پایین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم وکمی از چاییم را خوردم.صورتش شاداب تر از همیشه بود.ازدواج بدجور بهش ساخته بود.گرچه در طبقه اجتماعی پورعرب ها چیزی تحت عنوان دختر بودن معنایی نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان- فکر نمی کنم به اینطور صبحانه خوردن عادت داشته باشن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبا چشمانش به میز اشاره کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تاحالا به این فکر نکرده بودم که با 110تا کارد صبحانه خوردن جزو افتخارات محسوب میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفنجان قهوه اش را روی میز گذاشت گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- البته بعضی چیزها توی ذات ادم هاس..نگذاشتم ادامه بدهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما جزایر هاوایی رفتن ولباس های انچنانی پوشیدن با ماشین چند صد ملیونی توی خیابون ویراژ دادن با زبون بی زبونی فریاد زدن که اهایی ملت من تا خرخره دارم به من نگاه کنید رو منظورتونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایم را داخل هم حلقه کردم ارنجم را به میز تکیه دادم.ادامه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب مسلمه من گدایی این چیزها نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیفا؟؟صدای کیان بود کیفم را برداشتم وبی حرف هوای بیرون را نفس کشیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله را دور خودم پیچیدم وگوشی رابرداشتم شماره ناشناس بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا به این ادرسی که میگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامکان نداشت این صدارا نشناسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا باید بیام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داخل کمد ست لباس زیر بنفشی بیرون کشیدم وروی تخت انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه دنبال فروش ژورنال هات نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگذاشت حرف بزنم ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به هر حال من تا نیم ساعته دیگه حرکت می کنم.توی شرکتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطع کرد. موهایم را خشک کرم لباس پوشیدم و به ادرسش رفتم.نیم ساعت شده بود .بامرد کت شلواری میان سالی بیرون می امد. شماره حوریه را گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا به این ادرس... ماشین رو ببر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر چند قدمیم ایستاد قطع کردم.نکاه مشکی اش روی من بود نه من سلام کردم نه او.به طرف ماشین رفت من هم کنارش نشستم.به نیم رخش نگاه کردم نمی دانم چرا از یک طرف به خونم تشنه بود واز طرف دیگر کمکم می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ژورنال ها رو اوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این دوستم توی انتخاب ریزبینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir–کارای منم خوبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیدوارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینکه امروز سره جنگ نداشت تعجب کردم. پشت چراغ قرمز ایستاد نگاه ماشین های اطراف روی من وهاکان بود.خنده ام گرفته بود همان بود که گفته بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساناتای کناریت خودش رو تلف کرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا فکر میکنی بهش نگاه میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نیم رخش نکاه کردم نگاهم کرد تیره کی چشمانش یک لحظه مرا گرفت این همه تیرگی ادم را به خوف می انداخت.صورتم را برگرداندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا که نه به هر حال این ماشین همین رو می خواد به مخاطب بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من با هر کسی دوست نمی شم.شناختم ازش موقعیت اجتماعیش.خانوادش .شخصیت خودش ونگاهش به دوستی برام مهمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورتون همون پولدار بودن. اشرافی بودن واپن بودنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دقیقا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند تا دوست دختر داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زبده شدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیازی نیست اونا خودشون به من می چسبند همشون هم می دونند که فقط خودشون نیستن مگه من چی می خوام یه هم خوابگی چند ساعته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"چقدر راحت!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-...بعدش دیگه کارشون ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا همخوابگی بعدی دیگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بستگی به خودشون داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این شرکت دوستت کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کرج.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"من رو چه حسابی به هاکان اعتماد کردم و امدم؟!" کمی احساس خطر می کردم هوا ابری بود داخل خودم جمع شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سردته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاری را زیادتر کرد. تنها تصورم از او قیافه سرد ومغرورش بود. امیدوار بودم روی من حساب دیگری باز نکرده باشد.قضیه ... بودن مرا می دانست امیدوار بودم روی همین عقیده بماند.کمک کردن هایش حس خوبی به من تزریق نمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به جز حوریه یه دختره دیگه هم باهات زندگی میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین را داخل یک فرعی برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره مهسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.- ل*ز/**ه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"لعنتی این ادم درست نمیشد؟ "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رفتارش یه طوری بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازکجا می شناسیش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون روز تو راه پله دیدمش.وقتی از خونه تو اومدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت کردم دلیلی نداشت درباره اش چیزی بگویم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منتظرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی به صورتم انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از مرد ها میترسه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کلکسیون جالبی هستید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم عصبی می شدم پوزخند روی لبش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر شما مردها نبودید هردوشون سالم بودند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظور؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دفعه طولانی تر نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پنج تا مرد توی یه روز بهش ت*ج/*ا*و*ز کردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حوریه توی کودکیش13 بارمورد ت*ج/*ا*و*ز نزدیکانش قرار گرفته مرد گریز ومرد ستیز شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو به جاده دوخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وخودت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ وقت مردی توی زندگیم نبوده یعنی ندیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس ایرج .کیان.علیرضا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من فقط باهاشون غذا خوردم تا بزرگ شم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی مجتمع تجاری بزرگی ایستاد.نگهبان جلو امد سویچ را به نگهبان داد.همراهش راه افتادم.باران می بارید. داخل رفتیم جای شیکی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هاکان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به طرف صدا برگرداندم.مرد جوان شیک پوشی بود.هاکان با لبخند نادری به سمتش رفت. به طرفشان رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجایی پسر نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاکان با خنده گفت- جاهای خوب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کاملا مشخصه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من اشاره کرد-خانوم رو معرفی نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پورعرب هستن هیفا پور عرب درموردش باهات حرف زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را به طرفم دراز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیر هستم امیر کریمی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز لبخندش روی لبش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشبختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تیکه پاره کردن تعارفات معمول به دفترش رفتیم مودب بود ولی زیادی با هاکان شوخی می کرد خنده ها وپچ پچ هایشان روی اعصابم بود.حواسم را به اطراف دادم مثلا داشت قرار دارد تنظیم می کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهت نمیاد خیلی مثبته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدانم هاکان چه گفت که باعث خنده اش شد.می دانستم منظورش چیست.با 22سال سن ارایش ساده ای داشتم نسبت به طبقه اجتماعی ام دنبال خودنمایی نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زدی توجاده خاکی این به کارت نمیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir