پارت یکم

زمان ارسال : ۸۰۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

خرداد ماه بود و عرق از سر و رو می‌بارید. یزدان زیر تابش شدید نور آفتاب روی موتور، پشت چراغ قرمز بود. دانه‌های عرق را حس می‌کرد که از پشت شانه‌ها تا تیر کمر سر می‌خورد. ابروهای بلند و مشکی‌اش را در هم کشیده و چشم‌هایش را باریک کرده بود. بلاخره چراغ سب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.