رمان عشق واهی به قلم فاطمه
توچه دانی که پس هر نگه ساده من .... چه جنونی،چه نیازی ،چه غمی ست .. .ساغر دختر ساده ومهربونیه که عاشق ماهان پسرخالشه ... .ماهان برای مدتی ناپدید میشه تااینکه شخص جدیدی وارد زندگیش میشه تاحدودی جای ماهان و تو زندگیش میگیره اما با برگشت ناگهانی ماهان میفهمه که...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۱ دقیقه
ژانر:#عاشقانه #طنز
خلاصه:
توچه دانی که پس هر نگه ساده من ....
چه جنونی،چه نیازی ،چه غمی ست ..
.ساغر دختر ساده ومهربونیه که عاشق ماهان پسرخالشه ...
.ماهان برای مدتی ناپدید میشه تااینکه شخص جدیدی وارد زندگیش میشه
تاحدودی جای ماهان و تو زندگیش میگیره اما با برگشت ناگهانی ماهان میفهمه که..
لذت دنیا...
داشتن کسی ست
که دوست داشتن را بلد است.
به همین سادگی...!
این روزها
گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است که میشود انرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش...
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیباست
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی...
هر دوره گردی لیلی نیست...
هر رهگذری مجنون...
و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی...
اگر کسی امد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد اسمان رد خدا باشد
و باید برایش
از من گذشت
تا به
ما رسید.
واقعا دیگه صبرم تموم شده ، دوساعته نشستم تو این مطب خراب شده که چی؟؟ جناب دکتر میخواد یه بلیچینگ کنه..به تمام معنا داشتم مگس میپروندم ...
خانم بهرامیان... خانم بهرامیان... چه عجب... دستم و به سمت بالا بردم و گفتم::بله..منشی:بفرمایید خانمم... نوبت شماست ...کوله ام رو برداشتم و به سمت اتاقک شیشه ای که گوشه ی مطب بود و جناب دکتر نشسته بودرفتم.
وارد اتاقک شدم و اروم سلام کردم
دکتر به ارومی جواب سلامم و داد و گفت:بفرما بشین خانوم
به ارومی دراز کشیدم و با اشاره دکتر دهانم و باز کردم ..
با ترسی که تو چهره ام مشخص بود ...دهانم و باز کردم سپس شروع کرد به بررسی دندون هام... دکتر که یک مرد حدودا چهل ساله با موهای پر مشکی وچشم ابرو مشکی بینی... بینی تقریبا بزرگ و یک اخم بزرگی که رو صورتش بود ...چند لحظه که گذشت گفت:خانم یکی از دندون هاتون نیاز بع پر کردن داره اگر مشکلی ندارید الان شروع کنیم...
روبه دکترگفتم :نه مشکلی نیست !!!
دکتر ادامه داد...پس الان بی حسی میزنم یک خورده ی بعد دندونت رو پر میکنم...
امپوله بی حسی رو که نزدیک دهانم کرد ...تمام ماهیچه های بدنم رو منقبض کردم .. باترس به دکتر نگاه کردم برعکس صورتش که بااخم نگام میکرد بالحن مهربونی گفت: خانوم بهرامیان ترس نداره که...
دودل نگاهش کردم که لبخندی زد و گفت :نه من قول میدم که درد نداره اعتماد کن بهم.. یه بسم اللهی زیر لب گفتم و دهنم و باز کردم امپول بی حسی رو که نزدیک کرد ناخدا گاه صندلی و محکم چسبیدم ... چند لحظه منتظر شدم که یک درد زیادی رو حس کنم...
ولی دردی نداشت خداروشکر، فقط چند ثانیه سوزن آمپول بی حسی رو روی لثه دندون یکی مونده به اخرم نگه داشت و آمپول و دور کرد یه نفس عمیق کشیدم وکم کم داشتم به حالت طبیعی برمیگشتم دکتر رو به من گفت: درد داشت؟؟
سرم و به معنای نه تکون دادم دکتر بالبخندی که به لب داشت گفت :چند لحظه صبر کنید تا اثر کنه و از اتاقک شیشه ای خارج شد و به سمت منشی رفت... دیگه توجهی بهشون نکردم و همینطور داشتم در و دیوار و نگاه میکردم حدود پنج دقیقه گذشت دندونم کاملا سر شده بود ...صذای پای دکتر که به اتاقک نزدیک میشد باعث شد سرم و به سمتش برگردونم ....دکتر روی صندلی نشست و گفت :خب من الان کارمو شروع میکنم هیچ دردی هم نداره ،فقط دندونتون بی حس شد؟
زیرلب گفتم:بله
دکتر ادامه داد:فقط اگر خدایی نکرده دردی متوجه شدید دستتون و بیارید بالا زیر لب یک باشه ای گفتم: دکتر نزدیک تر اومد و شروع کرد کارش رو این سری ترسم ریخته بود تا حدود زیادی، خداروشکر...
بعد حدود بیست دقیقه که کارش تموم شد یه مایع سفید رنگی بهم داد
و گفت: که دهنمو بشورم و دوباره خارج شد بعد از اینکه دهنم و شستم یه نگاه تو اینه به خودم کردم وااای انگار سکته کردم یک طرف صورتم کلا بی حس شده بود و
حالت افتاده ای پیدا کرده بود..از قیافم خندم گرفت و وقتی خندیدم قیافم بدتر شد هم خندم گرفت هم یه لحظه وحشت کردم نکنه همینجوری بمونه نه بابا..
ته دلم ریخت یک لحظه اما باخودم گفتم : خدا نکنه بابا.. اینهمه ادم میان دندون پزشکی بعد دندون تو اینطوری بشه ...افکار مزاحم و دور ریختم و ازجا پاشدم ... چون خبر نداشتم به این روز میوفتم ماسکی همراه خودم نیاورده بودم بنابراین چندتا دستمال کاغذی جلوی دهانم گرفتم..
از مطب خارج شدم..تا پای مبارک و بیرون مطب گذاشتم نگاه سنگین مردم و روی خودم احساس کردم ... مردم طوری نگاه میکردن که یه لحظه گفتم :نکنه زیپ میپم بازه یک نگاه کردم دیدم مانتو بلنده و زیپ اصلا مشخص نیست!!!
ناگهان یاد دستمالی که جلوی دهنم گرفتم افتادم... واا یعنی بخاطر یک دستمال اینطوری نگاهم میکنن ...چه ملت بیکاری داریما ...شونه ای بالا انداختم و بی توجه به ملت به سمت تاکسی رفتم ... یهو چشمم به داروخونه افتاد بعد از خریدن یک ماسک سوار تاکسی شدم تاکسی که چه عرض کنم ماشینه ترکیده سوارش که شدم از بوی بنزین حالت تحوع گرفتم...انقدر ماشینه تکون میخورد که کل اعضای بدنم جابه جا شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حساب کردن پول تاکسی به سمت خونمون راه افتادم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نمیدونم چرا و چه کرمی بود که وقتی میخواستم زنگ خونه رو بزنم دستمو رو زنگ نگه میداشتم تا درو باز کنن مامانمم کلی فوحشم میداد و منم عین خلا میخندیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه یکبار پسر داییم که یک پسر فوق العاده بامزه و شیطونه دستشو رو زنگ گذاشته بود مامان منم از همه جا بیخبر درحال فوحش دادن درو باز میکنه و با پسر داییم رو برو میشه از یاد اوری این خاطره ناخداگاه لبخند رولبام اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر بی حسی صورتم دستموو روی صورتم گذاشتم یاد لبخند تو مطبم افتادم و از خندیدن پشیمون شدم دستم و روی زنگ گذاشتم و منتظر شدم در باز کنن که با قیافه قرمزاز اعصبانیت مامان روبه رو شدم نزدیکش رفتم و گفتم:سلام مهین جووون قوربون اون صورت توپولی و قرمزت بشم من و محکم لپاشو ب*و*س کردم مامانم یه زنه توپولی با قد معمولی ابروهای مشکی و چشمای ابی و بینی معمولی و لب معمولی در کل قیافش خوب بود و از اینکه به روش بیاری توپول بودنشو به شدت بدش میاد بخاطر همین ناقافل کوبید به قسمت ماتحت من اخه اون بنده خدا چه گ*ن*ا*هی کرد...ها؟؟؟اخه چرا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید جور زبونمو بکشه ماتحت عزیرم ببیشید... همینجور که با خودم و ما تحت عزیزم درگیر بودم از حیاط کوچیک و باصفای خونمون گذشتم و به در خونه رسیدم که نیمه باز بود..خونه ما ویلاییه و یه حیاط معمولی ولی حسابی سرسبز داره... طبق معمول و به قول مامان عین وحشیا باپا کوبیدم به در که محکم به دیوار خورد عیبی نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفدای سرم.. اما چه فدای سرمی مامان از پشت مجددا به ماتحت عزیزم کوبید و گفت: تو ادم نمیشی نه؟؟چشمامو شبیه خر شرک کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب چیکارکنم... دست خودم نیست ننه یک بار دیگه کوبید به ماتحتم گفتم:ععععع مامان چرا میزنی گ*ن*ا*ه داره خب...اه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان بااخم از بغلم رد شد و گفت : صدبار گفتم حالت لاتی صحبت نکن دختر باید خانومانه و باوقار صحبت کنه پشت سرش رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستم رو انداختم دور گردنشو گفتم بمولا حال قلمبه سلمبه حرف زدن رو ندارم دیگه یهو دیدم مامانم داره باتعجب نگام میکنه من : چی شد مامان چرا اینجوری نگام میکنی؟؟ محکم زد زد روی صورتش وبانگرانی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...خدا مرگم بده تو چرا یک طرف صورتت کج شده؟؟ از حالت مامانم خنده ام گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره همون قیافه مزحک بااون صورت درست شد که با وحشت نگام کرد گفت :چرا میخندی؟؟ چه بلایی سرت اومده مادر؟؟ با خنده گفتم: هیچی بابا دندون پزشکی بودم بی حسی زده یه نفس عمیق کشیدو گفت :ایش منو بگو نگران شدم، دستمو از دور گردنش جدا کردو رفت توخونه... واقعا موندم از این مهرمادری چراتاالان معتادی کارتون خوابی چیزی نشدم ... یک نفس عمیق کشیدم و وارد پذیرایی شدم که دیدم امیر جلو تی وی نشسته ولی سرش تو گوشیه... یه سلام بلند بالایی دادم که امیر بدون اینکه سرشو بلند کنه گفت :اه کوفت اروم نمیتونستیسلام کنی ،یه لحظه شک کردم نکنه سرراهیم من؟؟ اینهمه محبت واقعا بعیده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و به سمت اتاقم حرکت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم مامان خسته ام کسی صدام نکنه لطفا!!!طبق اون محبت مادری که نسبت بهم داشت... اصلا جوابم و نداد لباسمو دراوردم یک تاپ استین حلقه ای و یه شلوارک گل گلیه گشاد پوشیدم شلوارکم بااینکه بیریخت بود ولی بشدت راحت بود بخاطرهمین هیچ وقت رهاش نمیکردم و همیشه تنم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**آفتاب لبه بومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز کارش تمومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولک تنگ غروبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب بندر شلوغه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآفتاب لبه بومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز کارش تمومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولک تنگ غروبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب بندر شلوغه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه ه هه هه هه یار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه هه هه یار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه هه هه یار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه هه هه یار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه هه هه یار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه هه هه یار**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااای کر شدم ... گوشیم و از زیر بالش پیدا کردم و باصدای خواب الویی گفتم :ها ؟؟امیر(داداشم):ها چیه عزیزم؟؟ بیا از اتاقت بیرون عموینا اومدن ...باشه ای گفتم و سریع گوشیم و قطع کردم باز مامانم به این گفته منو صدا کن و از تنبلیه زیاد نیومده و زنگ زده و اون گلمی هم که گفت بخاطر این نبود که خیلی مهربونه بخاطر اینکه دخترعموی بنده خانوم رز عشق این آقا ور دلش نشسته چای شیرینوووو بیخیالشون شدم و دوباره خوابیدم ....تازه داشت خوابم میبرد که دوباره گوشیم زنگ خورد ....اه امیرع.. ول نمیکنه که هرکاری کردم دیگه خوابم نبرد بخاطر همین تصمیم گرفتم برم پیش مهمونا البته بااین تیپ و قیافه نمیشد نه اینکه خودم نخواما نه... امیر خفم میکنه اخه از خدا که پنهون نیس از شما چه پنهون از شلوارکم متنفره دیه اگر جلو رز اینطوری بخوام برم میکشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک شلوار لوله مشکی زیر سارافونی مشکی پوشیدم و یک سارافون جلو باز قرمز که تا روی رونم بود و موهامو بستم و جلوشوکج روی صورتم ریختم شال مشکیمو سر کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ذره رژ قرمز زدم و به سمت پذیرایی رفتم اول ازهمه ارمان متوجه حضورم شد و از جاش پاشد به به ساغر خانوم چه عجب پاشدی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم: سلام خوبی ارمان جان شرمنده واقعا خسته بودم و باعمو و رز و زن عمو رب*و*سی کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم پیش مامان هنوز ماتحت گرام به زمین نخورده بود که مامان شروع کرد به پهلوم کوبید اروم گفتم : اتفاقی افتاده مهین جونم اروم گفت: برو چایی و میوه بیار یه پوفی کردمو لبخندمو حفظ کردم.... این ارمانم ولم نمیکرد که همش نگام میکرد میخندید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم به روی خودم نیاوردم از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون یه بار شب یلدا مامانم عمومینارو دعوت کرد منم گفتم شب یلداس جو گرفت منو انواع اقسام دسر و درس کردم اجیل تزئین کردم و هندوانه و میوه یعنی از تمام هنرم استفاده کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بخاطر اینکه مهمون میاد میخواستم عکس بگیرم بزارم اینستا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی دیگه این اقا ارمانم از وقتی فهمید این کارا رو من انجام دادم با یه تحسینی نگام میکرد و میخندید این خنده هاش هنوز تموم نشده والا بگیم سر یه دسر و..عاشق شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته فکر کنم عاشق دسرام شده من از این شانسا ندارم کسی عاشقم بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا این ارمان مهندسه کامپیوتره منم که زود زود پی پی میکنم تو لب تاپم بخاطر همین کارم میوفته بهش و نمیتونم حالشو بگیرم که این خنده هاشو جمع کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسینی چایی وارد شدم که این چایی شیرین (امیر) سریع اومد سینی و گرفت و بایه لبخند مهربونی گفت : برو بشین ابجی گلم دستت درد نکنه ...منو میگی با چشایی که اندازه توپ شده داشتم نگاهش میکردم یاخودااا یه خود شیرین زیرلب گفتمو رفتم پیش مامان بشینم که گفت میوه یادت رفت یه اهانی گفتمو به سمت اشپزخونه رفتم بعد تعارف میوه دیگه رفتم رو صندلیه یه نفره به دور از جمع نشستم و زیر چشی این دوتا کفتر عاشق و زیر نظر گرفتم امیر یه پسر بلند قد چارشونه و باکمک باشگاه بدنسازی هیکل خوبی و ساخته بود چشمای ابی موهای بور دماغشم که به تازگی عمل کرده بود ولی خدایی شانس اورد چون خیلی دماغشو خوب عمل کرده خوج بحالش بایه لب معمولی و رز قد معمولی هیکلش رو به توپولی بینی کوچیک لب کوچیک ابرو و چش مشکی در کل خوب بود و به هم میومدن باصدای ارمان که منو صدا میکرد ازاین دوتا کفتر عاشق کشیدم بیرون و روبه ارمان گفتم :بله داداش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان چایی به دست اومد سمتمو گفت : لب تاپت مشکلی نداره که؟؟ بااینکه بازم خراب شده بود دیه واقعا روم نمیشد بهش بگم تا بحال بیشتر از هشتاد بار داده بودم درسش کنه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرموپایین انداختم با گوشیم سامسونگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفیدم که تازه خریدم مشغول شدم ارمان که چشمش به گوشیم افتاد گفت:به به مبارکه گوشی خریدی؟؟شمارتو بگو سیو کنم ،بعد از اینکه شمارمو سیو کرد گفت تلگرام داری؟؟؟ من: قبل از اینکه گوشیو بگیرم امیر گفته حق ندارم تو این تله مله باشم اما خب قایمکی اینستا ریختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان روبه امیر کرد و بالبخند گفت:داداش چرا نمیذاری ساغر تله بریزه دیه ماشالله بزرگ شده فک نکنم براش ایرادی داشته باشه ها!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر با اخم نگاهی بهم کرد و گفت:منکه مشکلی ندارم هرجور که دوس داره و یه چشم غرررره بهم رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اینکه چشم غرشو رفت اخرشم یه داد میزنه نهایتا... چرا من از شرایط استفاده نکنم یه لبخند شیطانی زدم و از خدا خواسته سریع دانلود کردم و نصب کردم کل بچه های دبیرستان پیام دادن دیگه واقع حواسم به اطراف نبود خدایی بگو چیه این امیر بیست و چهار ساعته تو گوشیه ها داشتم با پریناز یکی از شرو شیطونای پیش دانشگاهی چرت و پرت میگفتیم که گفتم واستا برم فضولی عکس پروفایل بچه ها همین که وارد کانتکتام شدم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم خورد به مراد ،که نه ساناز مرادی که مراد صداش میکردیم اخه به مراد بیشتر شبیه بود. چشم و ابرو مشکی ینی ابروهای پررر مشکی چشمای ریز صورت توپول دماغ گوشتی لبای نازک ولی چیزی که باعث شده بود به مراد معروف شه سیبیلااای زیاد و مشکیش بود و اینم بگم چون صورت فوق العاده سفیدی داشت سیبلاش بیشتر تو چش بود هییییی یادش بخیر امیر عبضی چقدر به مراد میخندیدولی خدایی بادیدن عکس پروفایلش کفم برید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار اون مراد خودمون نبود ابروهاشو باحالت و خیلی قشنگی اصلاح کرده بود لاغررررر کرده بود کلی و دماغ عملی از همه مهمتر سیبلاش که یه تارش هم دیگه نبود خدایی چه پلنگی شده!!! به امیر نشون بدم کفش میبره که انگار دل به دل راه داره چون از جلو م رد شد همینکه رد شد سرمو اوردم بالا عع پس عموینا کوشن هاااااا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:امیررر عموینا رفتن؟؟کی؟؟امیر درحالی که پوزخند میزد گفت :جنبه نداری دیگه یه تلگرام نصب کردی اینهمه باهات خدافظی کردن نفهمیدی .. واقعا اصلا متوجه نشده بودم اخخ یه ذره هم از پذیرایی دور نشسته بودم دیگه کلا نفهمیدم. گفتم:امیر حالا اینارو ولش کن بیا مراد و ببین چه پلنگی شده امیر که داشت اب پرتقالش و میخورد پرید تو گلوشو گفت :مراد سگ سیبیل خودمون؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم اره ،عین چی پرید بغلم نشست و گوشیو ازم گرفت همین که چشمش به مراد خورد گفت : جووون...منم یدونه کوبیدم پس کلش یه نگاه بدی کردم و گوشیو گرفتم و بروی خودم نیاوردم که ازم بزرگترره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره یه خورده زیادم نه یه اوچولو ازش حساب میبرم البته هیچ وقت بروش نمیارم و پرروپررو رفتار میکنم چون بفهمه دیگه امپراطوری میکنه یه ذره دیگه تو نت ول چرخیدم که ناگهان مامان وارد شد .. یاامام زماان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد بااخم نگام کرد و گفت :توکی میخوای بزرگ شی ها بیست و یک سالته نمیفهمی من دو دقیقه رفتم بیرون نیستم... چی میشه این ظرف و بشوری خیر سرم دختر بزرگ کردم..حالا خوبه همیشه من کار هارو میکنما درسته اولش مامان غر میزنهه تازه یادم میوفته ولی خب انجام میدم دیگه ..مامان رفت تو اتاقشو درم محکم بست، امیر که تابحال ساکت نشسته بود، از جاش بلند شد و یکی کوبید به پامو گفت راست میگه دیه بلند شدم...همسنای تو سه شیکم زاییدن اونوخ تو ... یه ایشی گفتم وبی توجه بهش پیش دستیایی که جلو مهمون گذاشته بودیم و جمع کردم و بعد از اینکه ظرفارو شستم، چون داشت شب میشد و از مامانم خبری نبود شامم پختم ...اوووم لوبیا پلو که خودم عاشقشششششم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا گذاشتم لوبیا پلوم دم بکشه بابام از سرکار اومد به سمتش رفتم و محکم ب*و*سش کردمو گفتم : سلام علی جونم خسته نباشی (برای شوخی به بابام علی جون میگفتم ) شایان بذکره که بابام تو یه شرکت حسابداره بابا: مرسی عزیزدلم (تنها کسی که تو خونه تحویلم میگیره ها همین بابایی جونمه که منم عاشقم) بابا همینطور که به سمت اتاقشون میرفت گفت:ساغرجان عزیز بابا میشه شامو اماده کنی واقعا گشنمه من : باشه بابا فقط مامانم صداکنید بابا:باشه ... والا مامان مام معلوم نیست دوساعته اون تو چیکار میکنه..!! بعد از اینکه شامو اماده کردم وهمه اومدن و شام خوردیم مامان گفت: دستت درد نکنه خسته شدی ظرفارو جمع کن میشورم بزور جلو خودمو گرفتم چون دیگه مونده بود شستن ظرفارم بنداازه گردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود مسواک زدم و و شلوارکم و با تاپشوکه گل گلیه رو پوشیدم درحالی که لحافمو بغل کرده بودم تو تلگرام انلاین شدم که دیدم به دختر خالم یه گروه خونوادگی زده و همه بچه ها هستن یه ذره که چرت و پرت گفتیم چون دیر وخ بود همه شب بخیر گفتن و رفتن که یهو چشمم خورد به صفحه تلگرامم که ماهان پسر خالم اومده بود پی ویم.... جووون ...اخه ماهان یه پسر قد بلند فوق العاده چون باشگاه میرفت البته خودش مربی بود هیکل خفنی داشت ماشالله موهای بور چشمای سبز بینی و لب معمولی از همه باحال تر اون جذبه که قیافش داشت بود خیلی خوش رفتار بود و فوق العاده مهربون اگر امیرم به این میرفتا چه غمی داشتیم هیییییی حالا اینارو بیخیال زود جواب ماهان و دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان : خوبی؟؟ چ خبراا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: مرسی ممنون ،تو خوبی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلامتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان : دانشگاه مانشگاهم ک دیه پر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir( خو من چیکار کنم که با درس حال نمیکنم والا دیپلم مگه چشه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: میدونی اقامون خوشش نمیاد برم دانشگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: اقاتوووووون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: اهان اونوخ اقاتون کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: نمیدونم ولی حسم میگه که دوست نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: اهان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: حالا چی شد یهو یاد دانشگاه رفتن من افتادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: چراناراحت میشی خو همینجوری یهو یادم افتاد بری دانشگاه شاید یه بخت برگشته ای ببینه تورو ازت خوشش بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: اولا ناراحت نشدم دوما اصن میخوام بترشم ایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: تازه میخوای بترشی ؟؟خبر نداری ترشیدی؟؟هاهاها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: من تازه بیس یک سالمه خودت که بیست هفت سالته باید غصه خودتو بخوهمسنای تو الان نوه دارن تازشم خوشم میاد مال من باز یه بخت برگشته پیدا میشه مال توک همونم نیس هاهاها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: نمیدونی چقدر خاطرخواه دارم والا خواستگارم ازتوک دختری بیشتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: پ ان شالله خاله هرچی زودتر شوهرت بده خووواهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان از اینکه بگی دختره متنفر بود و منم دست گذاشته بودم رو نقطه ضعف اقا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان:من اصن برم بخوام از خوابم زدم دارم بااین صحبت میکنم اونوخ چیاکه بارم نمیکنه واقعا سعادت نداری ،خدایا اول بهش لیاقت داشتن چنین پسر خاله ای رو میدادی بعد منو میدادی اوووف کم سعادت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: کم پپسی باز کن مال خودت...ایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: جدی جدی برم بخوام فردا خواب بمونم باشگاه شرکت همش میمونه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: باجه خوجحال شدم از هم صحبتی باهات (اووووق)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان: فدات شم مرسی منم همینطور شب خوش فنچول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن : یاعلی گودزیلا خوب بخوابی ...تاریکی به کام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**********************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساااااغر خراب شه اون اتاق که چپیدی اون تو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرون بیاهم که نیستی اوووف ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا... لاالله الالله....بمیرم از دست توراحت شم من ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اومدم دیگه اه یه نگاه به خودم تو اینه کردم،شلوار لی ابی نفتی جذب یه زیرسارافونی مشکی جذب که تا زیر ب*ا*س*نم بود بایه مانتوی بلند جلو باز ابی نفتی یه روسری بلند ابی کم رنگ با کفش ابی کم رنگ که بارنگ چشماست کرده بودمش خخ ارایشمم که یه ریمل و خط چش و رژ قرمز زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب خاله هممونو واس شام و شب نشینی دعوت کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدت ها بود خاله رو ندیده بودم و دلم فوق العاده براش تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود کیف دستی مشکیمو برداشتم و بدو بدو البته بااون کفشا عین پنگوئن راه میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب انگار مجبورم کفش دوازده سانتی بپوشم والا از اتاق بیرون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان حاضر و اماده نشسته بود رو مبل و از دست من حرص میخورد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بادیدنم یه چشم غررره ای رفت و گفت چه عجب!!! سریع کیفشو برداشتو رفت منم یه چندتا عکس تو حیاط خوجگلمون گرفتم که مامانم یه خودشیفته گفت و به سمت ماشین رفت من اسه اسه به سمت ماشین امیر که یه 206 صندوق دار نوک مدادی بود رفتم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا سوار شدم امیر راه افتادامیرو صدا کردم و گفتم اهنگ بزار صداشم زیادکنااا همون طور که جلو رو نگاه میکرد یه سری تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تو انگار کل این شهر قهره با من وقتی نیستی این نفسهام اشتباهن اشتباهن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه بسته شد وقتی نگاهش از نگاهم خسته شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی داشتمو دادم یهویی رفت یه طوری زد شکست دلو بی رحم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بریدم جلو میرن ثانیه ها بی تو آروم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خوبه حالتو من داغونو مریضم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقانون نداره نه نمیگذره اگه چشامون نباشه تر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تو رو شونه هام کوهه درده همه میگن اون دیوونه بر نمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ که وقتی نیست خونمون سرده دنیای من رو پر از غصه کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تو رو شونه هام کوهه درده همه میگن اون دیوونه بر نمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه وقتی نیست خونمون سرده دنیای من رو پر از غصه کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی تو رو شونه هام کوهه درده همه میگن اون دیوونه بر نمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ که وقتی نیست خونمون سرده دنیای من رو پر از غصه کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواااای خدای من عاشق صدای مهدی جهانی ام لامصب گوله گوله ارامش میریزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چندتا اهنگ دیگه گذاشت که یا افسردگی میگرفتم از بس غمگین بود یا میخواستم بندری بر*ق*صمم اخرین اهنگی که گذاشته بود بندری بود دیگه بیخیال شدمو شروع کردم به ر*ق*صیدم بابام داشت باخنده نگاه میکرد و مامان مثل همیشه بی تفاوت از رو که نرفتم همش شونمو به شونش میزدمو و ب*ا*س*نمو تکون میدادم که میخورد به ب*ا*س*نش که اخرش خندش گرفت و گفت خل... بابامم که کاملا برگشته بود و خل و چل بازیامو نگاه میکرد گفت :شطون بلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرم که کلا دشمن منه گفت: این شیطون نیست پدر من خله خل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا یه نگاهی بهش کرد وگفت: با دخترم درست صحبت کن بابا جان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجووون حال کردما یه دمت گرمی به بابام گفتم که یه تک خنده ای کردو روشو برگردوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو امیرم با جدیت به رو به رو ذل زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر تند میرفت لامصب دل و رودم اومد تودهنم ینی هرکی به این گواهینامه داده خیلی..بالاخره بعد از کلی دعوا و نذر و نیاز که سالم برسییم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم خونه خاله اینا از ماشین که پیاده شدم دیدم ماهان هم داره میره خونشون و کلی هم خرید تو دسش بود مارو که دید به سمتمون اومد و بعد احوال پرسی به سمت خونه راه افتادیم که ماهان یه ذره اروم اروم رفت تامن بهش برسم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانو بابا امیرم که جلوجلو رفتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینکه به ماهان رسیدم گفت :چطوری فنچول ترشی..د گفتم ماهان اگر کلمه رو به زبون بیاری تضمین نمیکنم که خفت نکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدماشو تند کرده و قبل از اینکه وارد خونه بشه یه ترررررررشیده گفت و در رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعبضی.... اخه من کجا ترشیده ام و پام و محکم کوبیدم رو زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمشون رفتند خونه فقط من بیرون موند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاهی به دورو ورم انداختم هیییی روزگار یه نفس عمیق یه سیگار فقط کم دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم سنگی که جلو پام بودو شوت کنم که ژستم کامل شه ولی از اونجایی که این ژستا به من نیومد پاشنه نازک کفش کج شد و خیلی شیک با ماتحت گلم خوردمزمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو باد و مه و خورشید و فلک در کارند تاماتحت مرا نابودکنند اخه مگه جای کیو گرفته هااان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به اطراف انداختم که خداروشکر هم تاریک بود دیده نمیشدم هم اینکه کسی نبود خدایا شکرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه یاعلی گفتم و بلند شدم و خیلی شیک به راه خودم ادامه دادم وارد حیاط بزرگ و سرسبز خاله اینا که شدم طبق عادت همیشگی قدم جلرفتم و با پام کوبیدم به در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه علاوه بر صدای بسته شدن محکم در یه صدای تقی هم شنید توجه نکردم اومدم قدم بعدی و بردام یاخدا وای چرا یه پام کوتاهتر از پای دیگمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو که اندتختم پایین با پاشنم شکسته کفشم مواجه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی فقط همین مونده بود بد شانشی امشبم تکمیل شد اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشامو دراوردمو همونطور پابرهنه به سمت خونه میرفتمو زیر لب به بد شانسم فوش های .... میدادم که یهو با جمعیت عظیمی از پسرای فامیل که ذل زده بودن به من مواجهه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوتی خدایا سوتیمو ندیده باشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا پونصد تاصلوات میفرستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقول میدم اصن نمازمم همیشه بخونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباامیرم دعوا نمیکنمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که نظر و نیاز میکردم عین چی ذل زده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو همشون شروع کردن بخندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی ابروم به فنا رفت حالا خداروشکر مامان پیشم نیس وگرنه خونه رام نمیداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامردا همیینطوری داشتند میخندیدن واقعا دیه داشت کم کم گریم میگرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یه لحظه سنگی نگاه ماهانو بخوبی احساس کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای چند لحظه انچنان اخمی برای پسرا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه همشون خودشونو جمع کردند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمت گرم بابا جذبه ووووووی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم نیشم داشت باز میشد که سربع جمعش کردم و با یه سرفه مصلحتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع به حرکت کردم وقتی داشتم از بغل ماهان رد میشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی اروم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرسی...دم شوما گرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهانم عین خودم اروم گفت قابل نداشت فنچول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااااای اصن نمیتونستم خودمو جمع کنم یاد اخم ماهان که میوفتادما اصن نمیتونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی باز شدن نیش مو بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لخطه فقط یه لحظه یه خورده دلم براش ضعف رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر تحویل نگرفتنم با یه اخم ساده ذوق مرگ میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که همش میخندیدم بدو بدو به سمت خونه رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز پامو داخل نذاشته بود چشمم خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پام که خاکی شده بود پووووف اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا چیککار کنم؟؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا واقعا شانس دادنی من کدوم قبرستونی بودم اه یهو چشمم افتاد به صندل های سفیدو قرمز ، سریع سفیدشو پوشیدم رفتم تو پذیرایی وارد شدن همانا دیدن جمعبت زیادی از خانوم ها همانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتابحال این همه خانوم دور خودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندیده بودم واقعا هم ندیده بود یه سلامی کردمو اروم به سمت مامان رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بودم پیش مامانو مگس میپروندم که دیدم مهشید دختر خالم داره میاد سمتم ...انقدر خوشحال شدم اخه خیلی دوزش داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دختر ریزه میزه جاسوئیچی به تمام معنا چش ابرو مشکی با دماغ و لب کوچولو تارسید پیشم انقدر محکم بغلش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواااای مهشید دلم برات تنگولیده بود مهشید:وااااای منم اجوووو دلم برات یه ذره شده بود من قربون صدقش میرفتم اونم قربون صدقم میرفت اخه مگه داریم اینهمه محبت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یاد خاله افتادم رو به مهشید گفتم راستی خاله کجاس: گفتش که تو اشپزخونس گفتم یه چند لحظه واستا الان میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدو بدو رفتم اشپزخونه دیدم درحال فعالیت و نظارت کار کارگراییه ک اورده بودن پشتش به من بود حواصش نبود از پشت بغلش کردم و محکم لپشو ب*و*س کردم که ذره قرمز شد گفتم: چطوری شهین جونم خاله برگشت سمتم و انقدر قربون صدقم رفت واقعا دوسش داشتم خلاصه بعد کلی ب*و*س و ماچو و قربون صدقه رفتم پیش مهشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملیکا دختر عموی مهشید با پنج شیش تا دختر دیه اومدن پیشمونو پیشنهاد دادن که بریم پیش پسره اخه خونه واقعا حوصله سر بر بود همگی رفتیم حیاط بعضی از پسرا با دیدن من یه نیمچه خنده ای اومد رو لبشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما فک کنم از جذبه ماهان ترسیدن که دیه نمیخندن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه عده شون قلیون میکشیدن یه عدشو حکم بازی میکرد و عده دیه دبرنا بازی میکردن امیرم که طبق معمول سرش تو گوشی بود دخترا پراکنده شده بودن با پسرا نشسته بودن ماهانم یه کوشه داشت قلیون میکشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم پیشش نشستمو گفتم منم موخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان :چی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نگاهی کردم و گفتم قلیون دیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهانم گفت مگه فنچولام قلیون میکشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به هیکلش کردمو گفتم نه فقط گودزیلاها میکشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافرین دیدی خودتم گفتی بعد قلیون داد به دوستش که من نتونم بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرص یدونه محکم کوبیدم به پاشو اروم گفتم ایش بد مزخرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان :هرچی تو میگی ولی قلیون واست خوب نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا تابحال یه بار دوبار کشیدن بودم اونم یه ثانیه نگذشته انقدر سرفه میکردم رو ب موت میشدم ولی الان دوست داشتم واقعا لج کنم روبه با تخسی یه ابرومم بالا انداختمو گفتم: مال شما خوب به ما که میرسه اه اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو از جاش بلند شدو رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا این دیه چرا اینجوری کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد بایه قلیون اومد پیشم و با اخم گفت :بیا بکش ،میدونستم دوباره سوتی میدم و حالم بد میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی از موضعه خودم پایین نیومدمو شروع کردم به کشیدن اولیش خداروشکر رفع شد دومی هم رفع شد این ماهانم عین چی ذل زده بود به من. اومدم سومین بار بکشم سرفه هام شروع شد جوری که از چشمام اشک اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان قلیونو و گرفت و روب من که بهتر شده بودم گفت: اخه دختر خوب باکی لج میکنی وقتی میدونی اینطوری میشی بازم میخوای یکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم درحالی که سرم پایین بود گفتم :ا...خ..ه..خو..ب ماهان: اخه خوب چی؟؟ دیه نبینم قلیون بکشیا 😡یه باشه اروم گفتم و سرمو پایین انداختم که یکی از پسرا که فهمیدم اسمش باراده از جاش پاشد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها کی پایه اس فردا بریم تنگه واشی واااای من عاشق تنگه واشیم خدا کنه امیر قبول کنه که خدا حرفمو شنید و اولین نفر اول گفت میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چند نفری قبول کردنو قرار شد فردا همگی بریم تنگه واشی واقعا خوشحال بود اخ ژوووووون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمورضا(بابای ماهان و مهشید ). اومد وگفت که شام حاضره رفتیم که شام بخوریم اصولا چون کم غذام دو کفگیر بزور میخورم الان که میلم نداشتم فقط بازی میکردم یه لحظه سرمو اوردم بالا نگام به بشقاب ماهان افتاد ماشالله یه دیس برنج پر کرده بود امیرو بقیه پسرام دسته کمی از اونا نداشتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجوری ذل زده بودم به بشقاب ماهان و باتعجب نگاه میکردم که ماهان گفت : چی شده؟؟ از حالت تعجب دراومدم و گفتم ماشالله بخور ننه ضعیفی یه ذره جون بگیری یه پررو بهم گفتمو و ادامه شامش پرداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت حدود یک و نیم شب بود که بالاخره رسیدیم خونه انقدر خسته بودم که تا شلوارک گل گلیمو پوشیدم خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای آلارم گوشیم که کوک کرده بودم پاشم اماده شدم از خواب بیدار شدم واقعا بازم خوابم میومد ولی پاشدم و بعد یه دوش یه ست ورزشی سرمه ای پوشیدم شلوار جذب و لباسشم تا ۱۰سانت بالای زانوم بود یه خط چش ریمل و رژ صورتی زدم عینکمو گوشیمو برداشتم و بعد از سر کردن شال سرمه ای رنگم رفتم پذیرایی دیدم امیر نیس گفتم شاید تو حیاطه سریع کتونیای سفیدمو پوشیدم رفتم حیاطم نبود رفتم جلو در دیدم ارمان و امیر واستادن رز هم تو ماشین نشسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفک کنم منتظر ماهان و فامیلاشون بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارمان تامنو دید سلام احوال پرسی کرد که امیر برگشت سمتم و گفت : مگه توام میایی؟؟ واقعا بایه حالتی گفت که انگار سربارشونم و واقعا اشک تو چشمام جمع شد یه اوهومی گفتم که همون موقع ماهان اینا رسیدن ماشالله رز خانومم که اصن بخودش یه تکونی نداد بیاد سلام بده البته واسم مهمم نیس ماهان و مهشید اومدن سمتمونو باهم سلام احوال پرسی کردیم یه لحظه مهشید چشمش افتاد به رزیه لحظه غم و تو چشماش دیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین یه خرس خسته خوابم میومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین ماهان که شدم خواستم بخوابم که نگام به مهشید افتاد ذل زده بود به امیر و اشک تو چشماش جمع شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم هم دردی کنما ولی از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون یهو چشام رفت رو همو خوابیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساااااااغر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساااااااااااااغر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای امیر بود که گفت خداروشکر مرده و صدای خنده رز اینم داداش ما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاخواستم چشمام و باز کنم صدای ماهان به گوشم رسید که گفت یه دور از جونی یه چیزی بگو حداقل بااینکه چشمام بسته بود ولی میتونم تصور کنم چشمای امیر اندازه توپ بسکتبال شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوااااای از اینور از حرف امیر دلم شکست از طرفی هم از حرف ماهان قند تو دلم اب شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بیشتر از این جایز ندیدم که چشمامو باز نکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهو پاشدم نشستم ماهانم چون کلشو اورده بود تو ماشین تامنو صدا کنه با بلند شدن ناگهانیم کله هامون بهم برخورد کرد نابووووود شد ماهان این کلس تو داری سنگه سنگ توقع داشتم عین رمان یهو بلند شم با ماهان فیس تو فیس و بعدش .... ولی خب نه رمانه نه من شانس دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان همونطور که سرش و از ماشین بیرون میبرد گفت نکنه سر تو نرمه همینکه سرم نشکسته باید یه قربونی بدم یه ایشی گفتی از ماشین پیاده شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفضای اطرافش خیلی خوجگل بود خیلی دوزش داشتم سرمو برگردوندم دیدم این رز چندش و امیر که تو حلق همن ماهان و بردیا و ارمان و یه چند تا دختر پسر دیه هم کنار هم بودن هر چی نگاه کردم مهشیدو پیدا نکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا نگرانش شدم فقط یه ربع دنبالش گشتم اخرم دیدم کلی دور تر از ما واستاده بود از لرزش شونه هاش فهمیدم داره گریه میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم رفتم از پشت بغلش کردم در گوشش اروم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم دوسش داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته تابحال عاشق نشدم ولی درک میکنم عشق یه طرف چه عذابی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی عزیز دلم واس کسی اشکاتو حروم کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(بااین حرف خودم مطمئن شدم که منو امیر نسبتی باهم نداریم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم برگشت سمتم و محکم بغلم کرد باصدای بلند زد زیر گریه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم اروم اروم اشک ریختم باهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پنج دقیقه که اروم تر شد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساغر میخوام یه قولی بدم گفتم چ قولی جانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت دیگه هیچ وقت یه قطره اشک ریخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای... دومی.... امیر گ...ر...ی..ه نک.... دوباره اشکاش شدت گرفت این وسط تنها کاری میتونستم بکنم این بود ک بغلش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشید منو نگاه کن سرشو از رو شونم برداشت و نگام کرد محکم ب*و*سش کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولن بیا بریم که شک نکنن چرا نیستیم بعدشم یه ذره رز و اذیت میکنیم میخندیم یه لبخند تصنعی زد اشکاشو پاک کرد راه و افتادم دست اونم گرفتم و دنبال خودم کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاغا یه ده دقیقه نبودماااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم ماشالله بساط جوجه راه انداختن اووووووف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سه چهارتا سلفی با جوج گرفتیمو و ماهان و مهشید انقدر ماهان مسخره بازی دراورد کم مونده بود شلوارمو از خنده زیاد خیس کنم بخاطر فشار زیادی که ب شکمم وارد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir( صورتتو اونجووری نکن گفتم کم مونده بود لب مرز)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیه انقدر عکس انداختیم پی پی شو دراوردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه جوج زدیم راه افتادیم سمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآب اووووف چ خفنه خداییی اصن ادم انرژی میگیره که تااخر بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداوکیلی خر و اسب تو اب چیکار میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ذره که رفتیم جلو تر من دستم ب درو دیوار بود بااون یکی دستمم مهشیدو میشکیدم رز که سوار اسب شد رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر بهش خندیدم اومد سوار اسب شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای یهو با ماتحت افتاد رو سنگ مرد قشنگ انقدر که امیر رنگش پریده بود و هول کرده بود ارمان عین خیالش نبود و با پسرا میگفت میخندید خلاصه رزم با تلاش فراوان سوار اسب شد و رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه مهشید دستمو ول کرد و رفت چسبید به ماهان منم ک singelfor ever
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز درو دیوارو سنگای وسط گرفتم رفتم جلو. یه قدم که برداشتم از بالای صخره سنگ افتاد دقیقا پنج سانت پشت سرم یه لحظه پاهام سر شد اصلا قلبم تو دهنم میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاخدا فاصله مرگ و زندگیم پنج سانت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا شکرت واقعا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ذره واستادم حالم ک بهتر شد رفتم جلو تقریبا وسطای راه بود ک دیدم مرده داره داد میزنه میگه خانوم دمپاااااایی هام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون یهو داد زد ترسیدم و افتادم دنبال دمپایی های ابیه اقا که روی اب شناور بود بعد از اینکه دمپایشو دادم انقدر تشکر کرد انگار گنج پیدا کردم براش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کلی سختی و بد بختی رسیدم اخر راه یه قدم دیه تو خشکی بودم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه سنگ خیلی بزرگ که نوک تیزی هم داشت جلو پام بود خواستم از روش رد شم و برم تو خشکیا فقط یه قدم مونده بود که احساس کردم یه چیزی افتاد روم و قسمت نوک تیژ سنگ رفت تو کمر اون چیز سنگین از روم بلند نمیشد از درد چشمامو بسته بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم سرمو صاف کن که محکم خورد به یه سنگ دیه انقدر فشار روم بود از طرفی بخاطر اون چیز سنگین نمیتونستم نفس بکشم بدون اینکه چشمامو باز کنم یه جیغی کشیدم و اشکام همینطور رو صورتم میومد نوک تیز سنگ واقعا امونمو بریده بود دیه داشتم از حال میرفتم فک کنم بختک افتاده بود روم چون اصن نمیتونستم پاشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا نفسم دیه یاری نمیکرد بزور نفس میکشیدم دیه به کمر و سرم توجه نمیکردم فقط دنبال هوا بود عمیق نفس میکشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی دریغ از ذره ای هوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو ، اون سنگینیه از روم برداشته شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نفس عمیق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم نفسام اروم شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه صداهایی اطرافم میشنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی که تونستم دوباره نفس بکشم دوباره درد کمر و سرم شروع شد اومدم از رو سنگه پاشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو رو هوا معلق شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو که باز کردم دیدم ارمان بغلم کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد روی یک سطح صاف قرار گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد کمرم بیشتر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوری که زجه میزدمو گریه میکردم یه دستمم به کمرم بود ماهان و ارمان و مهشید با نگرانی نگام میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان که انقدر درد داشتم بااینکه رابطه ی خوبی باامیر نداشتم دوست داشتم بغلم کنه و تو بغلش کلی گریه کنم ،ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کسی که بفکرم نبود مثل اینکه همین داداشم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم گرفت،شکست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیه بخاطر دردام نبود زجه هام بخاطر بی محلی های داداش نامردم بود ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهشید محکم بغلم کردو گفت گریه نکن فدات شم من ،خیلی درد داری اره ،یه سری تکون دادمو سعی کردم گریمو کم تر کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی یه بغض خیلی بزرگ داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت دیوونم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازجام بلند شدم از ارمان و ماهانم تشکر کردم من: بچه ها مرسی من واقعا ازتون معذرت میخوام ک..ه. ناراحتتون کردم و گردشتونو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهان:این چه حرفیه فنچول خانوم پاشو پاشو بریم بزور و به کمک مهشید داشتم راه میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام مدتی که اشک میریختم امیر داشت نگام میکرد ولی یه قدمم جلو نیومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره داشت گریم میگرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نفس عمیق کشیدم سرمو تکون دادم تاافکار مزاحم به سرم نزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره رسیدم جای اصلی تنگ واشی و تا میتونستیم عکس گرفتیم گوشیمو دادم به مهشید و گفتم اجی عکس باحال و هنری بگیر خفن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفک کن مال پروفایل خودت داری عکس میگیری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده کردو گفت خوب بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد کلی عکس تصمیم گرفتیم که برگردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس میکرد امیر صدام میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم انقدر ازش گرفته بود که اصن برنگشتم نگاش کنم قدمامم تند کردم تا برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دستم کشیده شد امیر منو دنبال خودش کشید رفتیم یه ذره دور تر از بقیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر:نمیشنوی صدات میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: مگه اون موقع که من گریه میکردم و بانگام که زوم بود روخودت و فریاد میزدم اسمتو تو شنیدی که من بشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: حالت خوب بود نیومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: زجه هامو نمیدیدی که میگی حالت خوب بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون موقع که داشتم خفه میشدم چی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: من جلو تر از بقیه بودم رز گفت که حالت خوبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: رز رز رز رز. هه...انقدر بچسب بهش تا بمیری اومدم از بغلش رد شم که محکم دستمو گرفت و گفت :ببخشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرفش اشکام شروع به ریختن کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: ببخشم کدومو ببخشم؟ حرف صبحت که قشنگ بهم فهموند اضافیم ؟ هق هق ام بیشتر شد هااااان یا بی تو جهی الانت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبد دلمو شکستی ،محکم تر بغلم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم درگوشم گفت:ببخشید ابجی کوچولوعه خودم میدونم اشتباه کردم ،اشک ابجیمو در اوردم ولی بخدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن:ولی بخدا چی واقعا توجیهی نداره کارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباگریه گفتم :مگه...م..ن..چندتا...داد...اش دارم هااان مصلا تو باید همیشه حمایتم کنی. گریه میکردم میزدم به سینش امیر ،ماهان و ارمان داداشای منن که منو حمایت میکنن ولی داداشم....هه ... دیگه مهم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر: مهم هست بگو دل کوچیک خالی بشه ،دلت که صاف شد اساسی باهم اشتی کنیم خب...کلی ازم عذر خواهی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که دل نازک زود بخشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتنی اصن سمت رز نرفت دستمو گرفته بود خیسم میکرد تو ابو و همش سعی میکرد بخندونتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین امیرو خیلی دوس داشتم خدا کنه همیشه همینجوری بمونه ،مهربون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتنی ماهان و مهشید کلی اصرار کردن که بااونا برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی امیر نذاشت، کیلو کیلو تو دلم قند اب میکردن وقتی سوار ماشین شدیم شیشه هارو دادیم پایین صدای اهنگو زیاد کردیم امیر و ماهان کورس گذاشته بودن از خنده زیاد کم مونده بود مجددا خودمو خیس کنم. رز که چس کنشو فعاال کرده بود و زل زده بود بیرون ولی منو امیر و ارمان کلی خندیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوش گذشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعداز اینکه رز و ارمان و بردیم خونشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشیتم از مهشید اینهم خدافظی میکردیم که گفتم راستی مهشید اون چیز سنگین چی بود افتاده بود روم تا مهشید اومد دهن باز کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ماهان و از پشت سرم شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه گفت بفهمی چی بود دوباره همینجا غش میکنی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کنجکاوی نگاش کردم دوباره زد زیر خنده و چال رو صورتش که خیلیم عمیق بود معلوم شد واااای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطوری ذل زده بودم به چالاش که ماهان فهمید زوم کردم روش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو داشت نگام میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواااای بازم سوتی دادم یه سرفه کردمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اشتیاق سرمو اوردم بالا و گفتم خب داشتی تعریف میکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز زد زیر خنده گفت یه زنه....خنده....۱۰۰کیلویی میخواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار اسب بشه وااای کلا تو بغل مرده (صاحب اسب)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود مرده نتونست تحمل کنه دست زنه رو ول کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو وای زنه که افتاد رو تو، مرده هم تا دوساعت داشت بخاطر اینکه زنه رو بغل کرده بود نفس نفس میزد اصن یه وضعی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن: شانس گنده منه دیه الان یکی دیه بود یه پسره خوشگل موشگل میوفتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسااااغر ،امیر بود که صدام میکرد سریع خدافظی کردم و مهشید و محکم ب*و*س کردم و سریع سوار ماشین امیر شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر درو دیوارو نگاه کرده بودم دیه واقعا حوصلم سررفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمرم الکی داشت میگذشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصلمم واقعا سر میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون چند وقته فکر سرکار رفتم ذهنمو مشغول کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی نمیدونم چکاری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخوام روزنامه همشهری بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید یه کار بدرد بخوری گیرم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااهمین فکر پاشدم زود اماده شم استارت کارو بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود یه مانتو سورمه ای سلوار مشکی شال مشکی پوشیدم کیف و عینکو برداشتمو از اتاق زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان که بیرون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرم سرکار چه عجب دیدیم این بره سرکار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمش اون رضای بندخدا رو میفرسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه چجوری دلش میاد از پسری به این خوشگلی کار بکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع کتونی مشکیمو پوشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در که رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو به سمت آسمون گرفتمو گفتم اوس کریم خودت کمک کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفداااات..قربانت ...کار جور کنی برام ..سرکار بفرستیم ...ب*و*س ب*و*س
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو که پایین انداختم با پسر همسایمون بردیا مواجه شدم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب ذل زده بود به من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا به روی خودم نیاوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینه جلو ماتحت عقب با یه حرکت چرخشی اومدم رامو کج کنم برم که باکله رفتم تو درخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدماغ نازنیم بشدت درد گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم بنده خدا چشماش داره در میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پشت چش نازک کردم و زاه افتادم ولی شاید باورتون نشه این بار با شکم رفتم تو سمندی که جلوی درمون پارک شده بود و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباماتحت خوردم زمین فداتشم خدایا معلوم شد دیه امروز چه روزیه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینبار بدونه اینکه نگاهش کنم راه افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد خرید روزنامه مربوطه،اروم اروم راه میرفتم و روزنامه رو نگاه میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه احساس کردم دستی روی ماتحتمه سریع سرمو برگردوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه با یه پسر بچه ۱۰ساله لاغر روبه رو شدم رو به هم باخنده گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوووون خوب چیزی هستیا ،بادهن باز مدت ها نگاش میکردم تااینکه از دیدم محو شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تنه ای که بهم خورد به خودم اومدم خانومه درحالی که میرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت اه تکون بخور دیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوالا گرونی روملت تاثیر گذاشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزنامه رو جمع کردم تا توی خونه دنبال کار بگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون فاصله روزنامه فروشی تا خونه زیاد نبود زود رسیدم سرکوچه که با بردیا مواجهه شدم این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنده خداازمنم علاف تره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری به معنای سلام تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه خود چش کنمو فعال کردمو و رومو برگردوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرو رضاجلوی در بودن و امیر داشت به رضا تعارف میزد که وارد شه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا اول منو دید سری به معنای سلام تکون داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا رسیده بودم جلوی در به رضا و امیر سلام دادم و تعارف کردم که برن خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو امیر پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که مهمون نواز روزنامه چرا دستته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم بریم داخل میگم برات!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طور که شربت تعارف میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقضیه کارو گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا روبه امیر گفت امیر حالا که پری رفته(همکار قبلیشون)چطوره ساغر بیاد جاش ها؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیردرحالی که سرشو میخاروند گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساغر میگما مطمئنی از پسش بربیایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادی به غبغب دادم و گفتم مطمئنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر گفت اخه قولشو به رز دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناخدا گاه بدونه اینکه بفهمم چی میگم تند تند گفتم دختره چس،اون اصن میتونه دماغشو بالا بکشه چه برسه کار کنه ،دختره لوس ننر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irMahan
۱۵ ساله 93این رمانو میخونم فقط چون اسم خودمو توش دیدم😂😂💙 کم پیش میاد خخخ
۳ سال پیش???
00🤣🤣
۴ هفته پیشسوگند
۱۴ ساله 00رمانت عالی بود
۷ ماه پیشفاطی
10سلام اگه دوس نداری حداقل توهین نکنین جربزشو دارین خب خودتون هر چند چرت و پرت بنویسین ببینم میتوانید ایا ایشون کلی زحمت کشیده بابات رمان خیلیییییی هم عالی بود دست و پنجت درد نکنه
۱۲ ماه پیشسحر 34
10خیلی مسخره بود
۱ سال پیشمائده
01خیلی لوس و بچگانه نوشته شده بود
۱ سال پیشناشناس
۱ ساله 00بنظرم اگر از اعتقادات دینی صحبت نمیشد بهتر بود ولی درکل رمان زیبایی بود و من دوسش داشتم
۲ سال پیشهانیه
00خیلی لوس وبی مزه بود واینکه خیلی این شاخه اون شاخه میشد
۲ سال پیش.
10کل رمان فقط ماهان به ساغر میگفت ترشیده
۲ سال پیشب ت چ
30رمانش خیلیییی لوس بود😐
۲ سال پیشnnnn
۹۸ ساله 20نویسنده جان لطف کن دیگ رمان ننویس خیلی چرت بود😐
۲ سال پیش......
۱۷ ساله 02سلام میگم ایا این رمان ها واقعی هست؟
۳ سال پیشسارو
01نه قطعا نه چون اگه بر اساس واقعیت باشه نویسنده حتما گفته بوده
۲ سال پیشسروناز
۲۷ ساله 10به قول بچه هاخیلی چیزاروتوضیح ندادو اینکه هی آدم خوبا بدمیشدن آدم بداخوب وبرعکس بدبود
۳ سال پیشسروناز
۲۷ ساله 40دختره زودعاشق میشدبراهمه قلبش میلرزید😞بدم میومدزیادخوشم نیومد
۳ سال پیشمانا
۱۵ ساله 02رمان خیلی قشنگیه واحساسی هست .
۳ سال پیش
Azadeh
00جلد اول قشنگتر بود این جلد زیاد جالب نبود