حکایتی نو روایتی تازه. عشق و دلدادگیه دختر ارباب به چوپان آبادی. مردی با چشمهای بلورین!قربانی خرافات! چه رازی در چشمان چوپان نهفته است؟ یک ارباب و رعیتی متفاوت. اگر دنبال رمان های خاص می گردین ،چشم چوپان این ویژگی هارو داره.

ژانر : عاشقانه، رازآلود

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵۸ دقیقه

مطالعه آنلاین چشم چوپان
نویسنده : سمیه ح ( ساغر بانو )

ژانر : #عاشقانه #راز_آلود

خلاصه :

حکایتی نو روایتی تازه.

عشق و دلدادگیه دختر ارباب به چوپان آبادی.

مردی با چشمهای بلورین!قربانی خرافات!

چه رازی در چشمان چوپان نهفته است؟

یک ارباب و رعیتی متفاوت.

اگر دنبال رمان های خاص می گردین ،چشم چوپان این ویژگی هارو داره.

البرز

فنجون قهوه مو دستم می گیریم و میرم سمت پنجره ی بزرگ مطبم از پشت اون پنجره ی بزرگ خیره می شم به برج میلادی که محو شده میون دود و

دم شهر مه گرفته ی تهران شهری که مدت هاست رنگ آسمونش آبی نیست راستی چرا هیچ پرنده ای تو این آسمون نیست بجز کلاغ های بد صدایی که

تو آسمون خاکستری بال می زنن و قار قار می کنن...

انگار می خوان یه خبر شوم بدن....

یکیشون میشینه لبه ی پنجره....

به رنگ سیاهش نگاه می کنم رنگ سیاهی که سیاهی خودمو به رخ میکشه.... منی که سرتا پا غرقم تو لجن و کثافت از قتل بگیر تا تجاوز تا هم خوابگی

با زنای هرزه ای که هنوزم وقتی تو چشمای مرموز نفرت انگیزم نگاه می کنن محو میشن تو دوتا گوی شیشه ای که جای مردمک تو چشمامه ....گوی

های شیشه ای که ننه لیلا از ترس اینکه...دخترا رو سحر نکنم مجبورم می کرد تا با عینک سیاه بپوشنمشون .. ....تا نگاهم تلاقی نکنه با نگاه ساده ی

دخترای روستا...

راستی ننه لیلا چه ساده بود که فکر می کرد البرزش یه پسر خوب و سر به راست ....الان کجاست تا ببینه البرز گند زده به همه ی باوراش....

دوباره پوزخند می زنم....

نگاهم سر می خوره سمت گاو صندوق سرخی که گوشه ی مطبم گذاشتم ....صندوقی که توش پول نیست ولی یه شی باارزشه شیی با ارزشی که یادم

می ندازه که یه زمانی چوپان بودم چوپانی که همه ی مردم آبادی رو اسمش قسم می خوردن چوپانی که ایستاد مقابل قلیچ تا حق مردم آبادی رو بگیره...

از آسمون خاکستری چشم می گیرم و می رم سمت میزم فنجون قهوه رو می کوبم رو میز قهوه اش می ریزه رو میز مطبم ..

همینطور نشسته رو صندلی خودمو می کشونم سمت گاو صندوق و رمزشو می زنم...

درشو باز می کنم و شی با ارزشمو در میارم....

اونو سمت دهنم می گیرم و توش میدمم ....صدای گوش نواز نی ام بلند میشه حیف که دیگه صدای سگ گله تو گوشم نمی پیچه دیگه نسیم خوش

روستا موهای بلندمو نوازش نمی کنه...تا غرق بشم تو اون صدای گوشنواز ساز نی و از اون ساز برای دلم ترانه بسازم....

اما هنوز می تونم حس کنم تو اون فضام ...می تونم صدای رودخونه رو بشنوم آره صدای سحره ها و گنجشک ها و عو عو ی قمری ها ی قهوه ای...محو

می شم تو خاطراتم

صدای در اتاقم هم باعث نمیشه که دور بشم از اون فضا....

صدای پر عشوه اش تو گوشم می پیچه...

_‌چه قشنگ نی میزنی البرز....

تو گوشم اکو میشه

_‌(چه گوشنوازه صدای نیت چوپان...یاد چشمای دریاییش چشمامو تا آخرین حد گشاد می کنه...)

به جاش یه دخترو میبینم که غرق تو آرایش موهای طلایشوو دور صورتش انداخته و شال سرخ رنگش دقیقا رنگ لباشه پایین لباس درست میون چونه

اش و لب پایینیش یه مهره ی طلایی مزحک نصبه...تازه می فهمم تیناست....

با نفرت فنجون قهوه رو پرت می کنم به سمتش ....اینجا چه غلطی می کنی هرزه...

سرشو می کشه عقب تا فنجون به سرش نخوره....

_‌وای البرزی باز دیوونه شدی ...

و با پرویی سمتم میاد و دستای لاک زدشو دو طرف صورتم می گیره و خیره میشه تو چشمام خودت گفتی بیام دکی جون .....و انگشتشو می کشه رو

لبم...عصبانی نشو عشقم اما می دونی

وقتی عصبانی هستی بیشتر بهم می چسپه...

با عصبانیت لگدمو می کوبم تو شکمش یک متر اونور تر پرت میشه....

از جام بلند می شم و پامو می زارم رو شکمش و فشار میدم ...

جیغ می کشه....و دستاشو التماس وار رو پاهام میزاره و تمام التماسشو می ریزه تو چشماش...

پوزخند می زنم و پامو از رو شکمش برمیدارم ...

_گمشووو بیرون تینا...

از جاش بلند میشه و با عجله می دوه سمت در ...و از نظرم محو میشه...

و من غرق لذت میشم از اینکه آزارش دادم و مثل دیوونه ها قهقه می زنم...

وروی مبل میشینم و پاهامو میزارم رو میز و دو تا دستمو پشت گردنم می زارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من یه جونورکثیفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانای کل...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار شیفت شب به همه ی اتاق ها سرکشی کرد و آمار همه ی بیمارارو گرفت همه تو تختهاشون خواب بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب طبیعی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون همه قرص آرام بخش و آمپول کمتر بیماری بود که تو این وقت شب تو تختش خواب نباشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درب اتاق ۱۲۳‌ رو باز کرد همه ی تختها پر بود جز تخت کنار پنجره که مربوط به زیباترین بیمار این آسایشگاه بود دختری که آبی چشماش بیشتر از هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی چشم بیننده رو خیره می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای رعد و برق پرستارو از اتاق بیرون کشید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت سمت پیشخوان پرستاری و بارونیشو که رو رخت آویز بود چنگ زدو دوید سمت حیاط آسایشگاه بارونیشو انداخت رو سرش و همه جای محوطه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو از نگاهش گذروند...اثری ازش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این حوالی نبود...به همه ی قسمتهای حیاط سر کشید نگاهش افتاد به آقای معظمی نگهبان درب آسایشگاه که سرشو گذاشته بود رو میز و خوابیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود درب وروردی قفل بود و این یعنی اینکه کسی از در بیرون نزده بود دوید سمت پشت ساختمون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدسش درست بود .... نشسته بود پشت یکی از پنجره های آسایشگاه که نور کم جونی ازش قسمت کوچیکی از حیاط رو روشن کرده بود درست تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون قسمت زیر همون نور کم رنگ گلبرگ جمع شده بود تو خودشو عروسکشو محکم تو بغلش گرفته بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت دوید سمتش و زیر بغلش گرفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خوشگل خانم این وقته شب اینجا چکار میکنی زیر این بارون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای آبیشو تو تمام صورت پرستار چرخوند و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه بی قراری می کرد آوردمش تو حیاط تا آروم بشه تو اتاق گلپر خروپف می کنه بچم نمیتونه بخوابه خودمم خوابم نبرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار نگاهی به عروسک زشتی کرد که تو بغل گلبرگ بود...عروسکی که نیمی از موهاش کنده شده بود...و قسمتی از صورتش با خودکار خط خطی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بود نگاهش کشیده شد سمت لباس ها ی گلبرگ که همه خیس بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌ببین خوشگل خانم خودت خیس شدی...این کارا چیه می کنی آخه تا کی ما باید دنبال تو بگردیم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو از دست پرستار بیرون کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌ولم کن...می گم بچم خوابش نمیبره گلپر خروپف می کنه مگه تو حرف آدم حالیت نمیشه برو تازه خوابونده بودمش ...برو ....برو ...گمشو ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار دستشو کشید و کشون کشون بردش به فریادهاو گریه هاشم توجهی نکرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خروس همسایه چشمامو باز کردم دلم نمی خواست از اون رخوت شیرینی که با وجود گرمای پتو وجودمو در برگرفته بود دل بکنم ...صدای شر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شر بارونی که از دیروز شروع شده بود با شدت می کوبید به سقف شیرونی خونه گوشمو نوازش کرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همینطور که خوابیده بودم نگاهمو کمی تو اتاق چرخوندم اولین چیزی که نگاهمو جذب کرد صدای گز گز هیزمی بود که تو بخاری هیزمی داشت نفسای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرشو می کشید و شعله اش زرد شده بود سریع از زیر پتو دراومدم لرز تنمو گرفت نگاهم کشیده شد سمت اسما و ابولفضل که پتو از روشون کنار رفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود و از سرما تو آغوش هم فرو رفته بودن ابولفضل پاهاشو انداخته بود رو کمر نازک اسما و سر اسما رفته بود تو شکم ابولفضل به معصومیت کودکانه شون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زدم و پتو رو کشیدم رو سرشون پتویی که رو سرخودم بود رو هم انداختم رو پتوشون تا حسابی گرمشون بشن رغتم سمت هیزمایی که کنار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخاری رو هم انباشته شده بود دوتاشو برداشتم و گذاشتم رو هیزمای سوخته چندتا فوت کردم و هیزما گر گرفت از جام پاشدم ...نگاهمو تو اتاق چرخوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم و فرخنده خواهرام اونور تر خوابیده بودن هردوشون از من بزرگتر بودن و لی هنوز ازدواج نکرده بودن...البته فرخنده به تازگی نامزد کرده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم خواهر اولم با شنیدن صدای پام چشماشو باز کرد و یه لبخند قشنگ به صورتم زد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌امروز چه زود بیدار شدی البرز ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌آره باید گله رو زود ببرم و بیارم تا بتونم به کلاسمم برسم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب برو پی درسو مشقت گله رو امروز من می برم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌نه میبرم زود برشون می گردونم نمیخوام بهونه بیفته دست قلیچ بگه البرز از زیر کار در رفته...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از رختخوابش بیرون اومد و روسری سفیدشو کشید رو سرش و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌ای بمیره این قلیچ تا همه از دستش راحت شن از وقتی صابر خان زمین گیر شده این چشم زاغی شده همه کاره ی این آبادی رعیتا از دستش خون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه می کنن مزدشونو نمیده کاش یکی پیدا بشه و بش بگه که الان دیگه زمان پهلوی و قاجار نیست که ارباب به رعیت ظلم کنه این هنوز تو اون زمانا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیر می کنه نمیفهمه که الان رعیت و کشاورز حق دارن روزمین خودشون کار کنن هنوزم داره همه ی سود شالیزار میره تو جیب این از خدا بی خبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهادر می گفت کاش یکی از بین این مردم بلند شه و بمونه مقابل این زورگو تا مردمم دنباله روش بشن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم رو زمین و جورابامو کشیدم تو پام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم نزدیکم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌البرز می گم...می گم آقا جانم جزو همین رعیتهاست به قول بهادر تو تنها کسی هستی که می تونی توروی قلیچ بمونی به هر حال تو هم درس قلیچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی از همه بیشتر بهش نزدیکی بهتر نیست باهاش حرف بزنی ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌تو کجای کاری مریم از وقتی که زن تهرانی گرفته نمیزاره سایه ام هم از سه فرسخی عمارتش رد بشه احمق فکر می کنه مبادا زن شهریش بیوفته تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دام البرز و عاشق بشه ...رد بشم نوچه هاش با تیر زدنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایشی و کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌زنش از اون دختر شهریای ولنگاره اسمش عاطفه است من ندیدمش ها اما اسما می گفت خیلی خوشگله ...اما افاده ای از اینا که می گه از کنارم رد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشین بو میدین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ام که ماشالله چشمم کف پات به قول ننه لیلا خدا نکنه نگاه دختری به این چشمای قشنگت که الهی خواهرت فداش بشه بیوفته کنفیکون می کنه دل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترارو...این چشمای شیشه ایت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_از چشمام بدم میاد مریم خسته ام از اینکه مدام باید عینک بزنم و یا سرمو پایین بندازم... تا نکنه دختری دلشو بم ببازه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌دخترا چشماشون هرزه داداش وگرنه دل البرز من مثل آینه صافو زلاله ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشونی خراهرمو می بوسم و از جام بلند میشم و لباس چوپانیمو تنم می کنم نیمو بر می دارم و از اتاق خودم و خواهرام بیرون میزنم از پله های گلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایین میام و نگاهم می افته سمت اتاق ننه لیلا و اقا جان صدای نماز خوندن آقا جان میاد کمی به حمد خوندش گوش می دم و می رم سمت آغل درشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز می کنم گوسفندارو بیرون میارم موهای بلندم حسابی زیر بارون خیس می شن ...اما من عادت دارم تو هوای بارونی نی زدن قشنگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گله رو از بین کوچه پس کوچه ها با کمک سگ گله عبور دادم گلو لای شدید کوچه ها پاچه ی شلوارمو کثیف کرد مجبور شدم جورابامو بکشم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوارم آخه به این شلوار نیاز داشتم باید باهاش می رفتم شهر تا بتونم تو کلاسای دانشگاه هم شرکت کنم بایدوقتی که چرای گوسفندا تموم می شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونارو برمیگردوندم به آغل و بعد تازه باید مسافت طولانی رو تا شهر می رفتم و از اونجا هم سوار اتوبوس می شدم و می رفتم سمت دانشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این درس خوندمو مدیون صابر خان بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه وقتی خیلی کوچیک بودم شاید حدود پنج سال اونموقع قلیچ کلاس سوم بود گاهی با هم بازی می کردیم اونموقع ها من تنها دوست قلیچ بودم یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روز صابر خان برامون یه معما طرح کرد معمایی که قلیچ تو حلش موند این معما موبوط به یکی از کتابای درسیش بود اما خودش نتونست حلش کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونزمان من با راه حلی که خودم طرح کردم به راحتی اون معمارو حل کردم دقیقا از همون روز بود که صابر خان یه جوری شد حامیم و منو حمایت کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا درس بخونم به معلم خصوصی قلیچ دو برابر پول داد و ازش خواست که به منم درس بده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من خیلی خوب مطالب رو رو هوا می گرفتم و این باعث ذوق زدگی معلم و صابر خان میشد کم کم دشمنیای قلیچ شروع شد تو هر سنی با شرایط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاص خودش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم برای قلیچ شدم یه رقیب تا اینکه دو سال قبل هردو مون تو دانشگاه پذیرفته شدیم قلیچ یه ترم درس خوند و بعدش انصراف داد اما من با جون و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل موندم پای هدفم که درس خوندن و پزشک شدن بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صابر خان همون موقع یه حساب برای من باز کرد که طبق اون هر ماه وکیلش موظف بود یه پولی به حسابم بریزه تا درسمو ادامه بدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه نه هزینه های درس خوندنم سر به فلک کشیده بود تازه همینجوریشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این پول چیزی نمی موند که بخواد کمک حال خانوادم باشه انگار وکیل صابر خان با دانشگاهم هماهنگ کرده بود که فقط پول به اندازه ای باشه که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هزینه ی ترممه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حمایتها در حالی بود که با خانوادم مثل سگ رفتار می کردن خوب صابر خان هر چی به من احترام می ذاشت در مقابلش حرمت خانوادمو می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بهشون بی حرمتی می کرد گرچه این بی حرمتی ها تو خانواده ی ارباب زادها یه چیز کاملا طبیعی بود که به قلیچ هم به ارث رسیده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام خیلی سخت بود که مدام خانوادم تحقیر بشن اما پشت این همه تحقیرام یه هدف خوابیده بود و اونم رسیدن به حرفه ی پزشکی بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین امیدوارم می کرد که یه روزی جواب همه ی تحقیرای این خاندان رو بدم خوب یادم بود که همین هفته ی پیش بود که ابولفضل رو به جرم اینکه از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشپز خونه ی عمارت یه تیکه جگر مرغ برداشته بود که بده به گربه اش جلوی چشم خودم و پدرم فلکش کردن هنوز هم صدای گریه هاش تو گوشم بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دردی که تو کف پاش با هر بار قدم زدنش تو وجودش می پیچید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از یه چیز مطمعن بودم که من از کنار این همه تحقیر به آرومی نمی گذشتم ...و انتقام می گرفتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به خودم اومدم دیدم رسیدم به لب رود خونه بارون بند اومده بود یه نسیم معطر پیچیده بود تو هوا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوسفندا مشغول چریدن تو اون چمن های خیس و تازه شدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم نی رو در آوردم و شروع کردم به نواختن آفتاب کم کم از سینه کش کوه اشعه های طلایشو در معرض دید گذاشت عینک سیاهمو از چشمم در آوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مشغول دیدن طنازیه اشعه های زرد و سرخ خورشید شدم که یدفعه صدای شیهه ی اسبی افکارمو به هم زد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت سوار کار نگاه کردم نور آفتاب خوب نمی ذاشت چهرشو ببینم ....دستمو سایبان چشمام کردم یه زن بود ....با مهارت از اسب پیاده شد...ظاهرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجیب بود اصلا شبیه دخترای روستا نبود یه کت و شلوار کوتاه پوشیده بود بلندی کتش فقط کمی از کت و شلوار های مردونه بلندتر بود یه شال آبی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انداخته بود رو سرش که قسمت زیادی از موهاش از جلو تو صورتش ریخته بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم اومدبوی عطرش مست کننده بود... یادم رفته بود عینک بزنم ...با عشوه گفت چقدر خوشگل نی میزنی میشه برام دوباره بزنی و تو چشمام خیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شد....و مات اون دوتا گوی شیشه ای شد....با حیرت گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌چشمات....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع خودمو جمع کردم و عینکمو زدم به چشمام...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌برام نی میزنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین انداختم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ این نی رو برای گوسفندا می زنم به درد آدما نمی خوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو درشت کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌اوی مای گاد چه زبون تند و تیزی داری چوپان و دستشوبه طرفم دراز کرد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌من عاطفه ام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دستش نگاه کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_البرز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آها پس تو البرزی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعریفتو زیاد شنیدم....و به عینک سیاهم خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌جالبه...یه چوپان مد روز....ببینم فکر نمی کنی عینک دودی با چوپانی زیاد جور نیست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_آدما سلیقه هاشون کاملا متفاوته....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌گفته بودن از حرف کم نمیاری درست بود.... راستی شنیدم درس پزشکی می خونی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زدم و گفتم‌:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌چه جالبه شما همه چیزو راجب من می دونید قطعا تو عمارت تنها اسمی که ورد زبون قلیچ خانه... فقط البرزه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک ابروشو بالا داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه جونم ....من تعریفت رو از دخترا شنیدم.... قلیچ حتی نمی خواد سر به تنت باشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه .....‌من باید برم و از جام بلند شدم که با وقاحت دستشو گذاشت رو سینه ام و مجبورم کرد بشینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماشو تو صورتم چرخوند و تو یه حرکت سریع عینکمو از چشمم برداشت...فوری چشمامو بستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بلند خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ای وای عزیزم تو چه خجالتی هستی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من مات شدم از این همه هرزگی و بی بندو باری....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌دستاشو کشید تو موها‌ی بلندم سرمو عقب کشیدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌اخماش رفت تو هم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فکر کردی کی هستی چوپان احمق...اصلا تو عمرت زن دیدی یا فقط بوی تپاله های روستا مشامتو پر کرده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌تا حالا زن به زیبایی من دیدی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هولش دادم و از جام بلند شدم و رفتم سراغ گوسفندام....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کودن احمق ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شیهه ی اسبش به عقب برگشتم ...خدا رو شکر رفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه با عصبانیت از در اتاق داخل شد...قلیچ نشسته بود روی صندلی راحتیشو چوپوق می کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه با دیدن همسرش خنده ی مصنوعی و کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عه...عزیز دلم چقدر زود اومدی خونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_کجا بودی عاطفه و دود چپقشو بیرون داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای سبز و درشتتو تو نگاه لرزون همسرش انداخت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هی....هیجا ....م...من رفتم تو روستا یه گشتی بزنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ چشماشو ریز کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌بی خبر از مردت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی عشوه های زنانه قاطی صداش کرد و اومد سمت شوهرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_عزیز دلم ...تو نبودی دلم پوسید خب...راستی چقدر این روستا خوشگله...و روی پنجه ی پاش بلند شد و گونه ی شوهرشو بوسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_البته روستایی که اربابش قلیچ خانه خوش قیافه باشه...بایدم خوشگل باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمک زد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به اربابش رفته دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ خندید و زنشو رو گرفت تو بغلش و چرخید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قهقه ی مستانه ی عاطفه تو فضای عمارت پیچید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ پایینش گذاشت و لب همسرشو بوسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی جریان این چوپانه چیه که همه ازش تعریف می کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت قلیچ سرخ شد و با اخم به زنش خیره شد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردن زنشو فشار داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌یادت باشه عاطفه حق نداری جلوی چشم شوهرت اسمی از البرز ببری گردنتو می شکنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستاشو از دور گردن همسرش برداشت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه به سرفه افتاد و روی زمین نشست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ دوباره غضبناک نگاهش کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌فهمیدیییییی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه در حالی که هنوز سرفه می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به نشانه ی تایید تکون داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبه من دارم میرم بیرون شب بر می گردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداحافظ...خوشگله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ رفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما خودش خوب می دونست که هیچوقت حرف قلیچ رو گوش نمی ده تازه نگاهش گیر اون دوتا چشم شیشه ای جادویی شده بود....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمعن بود که بازم سراغ البرز میره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونست که ازدواجش با قلیچ یه ازدواج اجباریه که فقط بخاطر این خانوادش اجبار کرده بودن زنش بشه چون اون یه ارباب زاده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مهم نبود اون می تونست هم قلیچ رو داشته باشه هم البرز....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردای زیادی تو زندگیش قدم گذاشته بودن که می شد البرزم یکی از اونها باشه اما چه بسا خاص تر و خواستنی تر از تمام مردایی که تو زندگیش اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفته بودن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به در کرد و پوزخند زد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه عده از مردم روستا پشت در خونه ی آقا جان جمع شده بودن و خواهان ملاقات با من بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرخنده نفس زنون اومد تو اتاق...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داداش البرز مردم صف کشیدن باهات حرف بزنن دنبال یکی می گردن که حرفشونو به گوش قلیچ برسونه همه نگران اینن که قراره بعد از صابر خان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه اتفاقی بیوفته .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابمو بستم و به فرخنده نگاه کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه الان میام باهاشون حرف می زنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه...و دامن بلندشو با دست جمع کرد و از اتاق خارج شد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکمو به چشمم زدم و از اتاق بیرون زدم ...بیرون خونه جمعیت زیادی جمع شده بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله ها پایین اومدم رفتم بینشون....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدامو بلند کردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اهالی روستا حرف حساب شما چیه...چطوری می خواین بمونین مقابل یه قدرتی مثل قلیچ فکر کردین به همین سادگی هاست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از بین جمع داد زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌چوپان ما دنبال زبون زور نیستیم...ما می خوایم یکی که سرش تو حساب و کتابه از طرف ما بشه نماینده باید صدای ما به گوش قلیچ برسه....باید بفهمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که دوره ی زورگویی اربابا تموم شده....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه داد زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ما نمی گیم زمینارو دودستی بده بمون...اما انصاف نیست البرز که ما جون بکنیم و کار کنیم اما سودش بره تو جیب قلیچ باید نصف نصف بشه...این که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیشه هیچ رعیتی حق نداشته باشه برای خودش زمین مستقل داشته باشه....تو با سوادی... البرز... می تونی اینارو به گوش قلیچ برسونی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همهمه ای از جمع بلند شد همه یکصدا می خواستن که کمکشون کنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو بالا بردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌ساکت یکی یکی حرف بزنید...تا من بفهمم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوتی بین جمع افتاد ....یه اسب سوار از دور می اومد و فریاد می زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صابر خان مرد .....صابر خان مرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه پشت سر قلیچ که سرتا پا سیاه پوشیده بود ایستاد و آروم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قراره ارباب رو کجا خاکش کنید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌اینجا براش یه مراسم ساده می گیریم جنازه رو می بریم تهران تو آرامگاه خانوادگی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌این همه راه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اجداد ما همه اونجا دفن شدن....یه تماس با موحد بگیر عاطفه....بگو خودشو فورا به من برسونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوکی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعتی بعد....وکیل خانوادگیشون سر رسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اذن قلیچ خان وارد اتاق شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام جناب شمس منو خواسته بودین....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بشین موحد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل روبروی قلیچ روی مبل های راش و سلطنتی نشست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_در خدمتم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه با ناز و ادا وارد شد عادت نداشت جلوی هیچکس حجاب بزاره...کنار همسرش نشست و پاشو انداخت روی پاش ودستی تو موهای بازش کشیدو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از ابروهاشو بالا انداخت و گوشه ی لبشو چین داد یک لبخند مخصوص که شوهرش متوجه اش نشد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما مهمان جوان و خوش قیافه با نگاهی با وقار جواب این لبخند رو داد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ به حرف اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پدرم وصیت نامه ای به تو نداده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل جوان لبخندی زد ...و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطور فکر می کنید صابر خان با این همه ثروت و دارایی فکری برای بعد از مرگش نکرده باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وصیت نامه ی ایشون پیش من هستش....و تکلیف همه چیز مشخص شده اما من مایلم رونمایی از این وصیت نامه زمانی انجام بشه که دو برادرتون و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهرتون هم باشن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهای قلیچ بالا پرید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌گفتی خواهرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بله فرزند نامادری دو رگه اتون به زودی از فرانسه می یان...و لازم به ذکر ه که بگم حق ایشون هم پیش من محفوظه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ پشتشو به مبل تکیه داد و با غرور گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من اگه ازت بخوام اون وصیت نامه باز بشه چی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل جوان با وقار سرش رو پایین انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_با تمام احترامی که برای شخص شما و مقامتون قائلم باید بگم متاسفانه امکان پذیر نیست مرحوم وراث دیگه ای هم دارن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارخانه و مجتمع های تجاری و زمین های چای و شالیزار هم با عدالت کامل به وراث واگذار شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هیچ جای نگرانی نیست....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ چشماشو ریز کرد و گفت تکلیف اون کمک هزینه ای که از حساب صابر خان در هر ترم به حساب چوپان البرز می رسه چی..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکیل جوان به زور خندش رو جمع کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قربان اون کمک هزینه بسیار ناچیزه و البته بگم این مبلغ کاملا تسویه شده و به صندوق دانشگاه واریز شده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی اگه کاملا تسویه هم نمی شد اصلا چیزی به حساب نمی اومد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌باشه ...می تونی بری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موحد از جاش بلند شد و به سمت در رفت...قبل از اینکه دستش دستگیره ی درو لمس کنه رو به قلیچ کردو گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تمام اقدامات برای مراسم خاکسپاری ایشون انجام شده و بهتره بدونید که خواهرتون هفته ی دیگه به ایران میان....وصیت نامه همون وقت باز می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شه...با اجازه و از در خارج شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ده روز از مراسم خاکسپاری صابر خان گذشت مردم باز هم به تکاپو افتادن تا از البرز کمک بخوان ....دوباره پشت در خانه ی چوپان تجمع کردن تا اونو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترغیب کنن تا درخواستشون رو مطرح کنه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما البرز در منزل حضور نداشت...اون هنوز هم کنار رودخونه بود...و مشغول صفا با گله ای که حسابی باهاشون اوخت بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سگ گله کنارش نشسته بود و سرشو کنار پای البرز گذاشته بود و درحال چرت بود...گوسفندا با آرامش در حال چرا بودن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کودکی دوان دوان به سمتش اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چوپان ....چوپان....اینو یه زن خوشکل داد گفت بدمش بهت...و کاغذی رو به سمتش گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاغذ رو ازش گرفت و دستی به موهای شلخته و در هم فرو رفته ی کودک کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرسی کوچولو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌البرز ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌چیه عزیزم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه من چشماتو ببینم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشمای منو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌اوهوم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکشو از چشمهاش برداشت ...کودک نگا هی به چشماش کرد و خندید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رنگش مثل شیشه ی پنجره ی ماست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چوپان ‌با صدای بلند خندید..و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه شیشه ام رنگ داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه...ولی خوب چشمای تو ام رنگ نداره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو با صدای بلند خندیدن...کودک از کنارش بلند شد و رفت خوشحال شد که بالاخره کسی پیدا شد که رنگ چشاش با عث تعجبش نبود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامه رو باز کرد یه نامه ی دستوری بود از سمت همسر قلیچ...با خودش گفت از طرف ملکه ی روستاست. از صفتی که بهش داده بود خندش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفت...خواسته بود که به دیدنش بره....ساعت و تاریخ رو هم نوشته بود...نامه رو مچاله کرد و پوزخندی زد.. و اونو تو رودخونه انداخت....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر بود و تصمیم گرفت کمی درس بخونه کتابشووباز کرد و به سمت جاده به راه افتاد اینجوری بهتر درسو می فهمید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش پایین بود داشت کتاب می خوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکش رو از چشمم در آورده بود تا نوشته هارو بهتر ببینه....یکدفعه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شی محکمی اصابت کرد و چند قدم عقب رفت سرشو بلند کرد که زنی سفید پوش رو دید که داشت خودشو از رو زمین بلند می کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کلاه گرد رو سرش بود...که نقاب بزرگ کلاه صورتشو پوشونده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو که بلند کرد درخشش دوتا گوی آبی رو تو صورت گردش دید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوری عینکشو به چشمم زد تا نگاه دختر بهش نیوفته...دختر با غضب از جاش بلند شد و غرید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه کوری پسره ی دهاتی احمق و با چندش لباساشو تکوند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز پوزخند زد نگاه از دو چشم آسمانی گرفت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌سر من پایین تو کتاب بود شمارو ندیدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما چرا منو ندیدن و دوباره به موهای بلند دختر که از دو طرف رو شونه اش پخش بود نگاه کرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌اهل اینجا نیستی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دختر رو ترش کرد و گفت به تو ارتباطی نداره ....احمق نابینا...و دوباره لباسشو تکوند تنه ای به البرز زد و از کنارش رد شد ...هنوز چند قدم برنداشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود که پاشنه ی کفش سفیدش تو گل و لای گیر کرد و به زمین افتاد و از درد جیغ کشید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز به سمتش دوید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حالتون خوبه..و دستشو به طرف دختر دراز کرد که بلندش کنه و که دختر دستشو عقب کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به من دست نزن ...همه اش تفگقصیر توئه ی حیوونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز اخماشو تو هم کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌به جهنم دختره ی بی لیاقت و ازش فاصله گرفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر با زحمت و البته تعجب خودشو از زمین بلند و لنگ لنگان به مسیرش ادامه داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راوی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای دادو فریاد مردم گلبرگ رو از تخت بیرون کشید روسری بزرگشو دور سرش انداخت از اتاقش بیرون زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبروی عمارت با شکوهه قلیچ خان جمع کثیری از مردم جمع شده بودن...و سرو صدا می کردن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برادرش با صورت سرخ شده روی تراس بزرگ عمارت که منتهی می شد به باغ سرسبز و بزرگش ایستاده بود...و مردمو نگاه می کرد...رفت و کنارش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌اینجا چ خبره داداش قلیچ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ با اخم به خواهرش نگاه کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رعیت کاه و یونجه اش زیاد بشه میشه همینی که می بینی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌کاه و یونجه !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌این یه ضرب المثله...تو قاموس شما خارجی ها نیست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلبرگ شونه اشو بالا انداخت و به جمع شاکی مردم نگاه کرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از بینشون داد زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌قلیچ وقتشه به عهد رعیت و اربابیت عمل کنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم راه باز کردن و مردی بلند قامت و خوش قیافه از بینشون سر درآورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ پوزخند زد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌باید فکرشو می کردم که ته این قشون کشی می خوره به کی....خان زیادی تورو پروار کرده البرز...پر رو شدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌رعیت مطالباتشو می خواد حرف حسابت چیه قلیچ خان ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌این رعیت همینی که دارن تو خونه ی اجدادی خاندان شمس مفت زندگی می کنن مفت می چرن از سرشونم زیادیه...مقصر این دهاتی ها نیستن مقصر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صابر خانه که گند زد به همه ی هست و نیست خاندان اربابی وقتی به رعیت اونقدر بها داد تا صداشو بلند کنه و قور با غه ی هفت تیر کش بشه...حکایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توئه البرز تو همون قورباغه ای هستی که شلوغی شهر صداشو بلند کرده و ادعای آدمیت می کنه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد از همون هایی که قلیچ رو به مرز سکته می برد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌اگه شهر صاحب داشته باشه دست هیچ قورباغه ای به سمت هفت تیرش نمیره همه غلاف می کنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حکایت تو حکایت اربابای عهد قجره....افکارتو پوسیده است قلیچ خان...رعیت اگه اربابش ارباب باشه یاغی نمیشه....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_رجز خونی زیاد می کنی البرز...نکنه توهم زدی و به خاطر دوکلاس سوادت...خودتو روشن فکر جمع می دونی ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من هم یه رعیتم مثل بقیه...پدر منم سر زمینای تو کار می کنه بیشتر از پنجاه ساله....من اینجا فقط و فقط در مقام یه رعیت ایستادم...و خواهان اینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که به رعیت بها داده بشه...اگه این کارو نکنی باید پای عواقبش هم وایسی این مردم که اینجا ایستادن همه با من هم صدا هستن و من فقط نمایندشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌بهتره پاتو از گلیمت دراز تر نکنی و قد زبونتو بدونی تو فقط یه چوپانی...همینو بس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلبرگ تازه این مرد سرکش رو شناخته بود همونی بود که یک هفته ی قبل دیده بودش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه کنارش ایستاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌این مرد کیه عاطفه ...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه یه ابروشو بالا انداخت و گفت جذاب ترین و خاص ترین مرد ی که به عمرم دیدم....وای گلبرگ اگه تو چشماش نگاه کنی تمام هستیو حاضری به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاش بریزی....چشماش انگار سحرت می کنن....درست به همین دلیله که همیشه عینک داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلبرگ نگاهش کرد و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو داری از یه مرد تعریف می کنی ...در حالی که همسر داری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف کلافه ای کشید و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌بس کن گلبرگ از توکه تو فرانسه به دنیا اومدی و بزرگ شدی این افکار مالخولیایی بعید ازدواج من و قلیچ یه ازدواج اجباری بود برای من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلبرگ اخم کرد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌خیانت به هر شکلی که باشه کثیفه ...فرانسه و ایرانم نداره و از عاطفه فاصله گرفت و رفت سمت اتاقش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاطفه ایشی کرد و با عشق خیره شد به مرد بلند قامت و جذابی که نمونه اشو هیچ جایی ندیده بود...مردی که هنوز هم موفق نشده بود اونو به راه بیاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در صورتی که از لوند بودن خودش کاملا آگاه بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلیچ بی اعتنا از مردم به سمت اتاق مخصوصش رفت ودرو بست...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم کم کم پراکنده شدن و به این ترتیب اولین اعتراض مردم بی نتیجه موند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شونه های آویزون به سمت خونه رفتم...مطمعن بودم که قلیچ به این زودی ها وا نمی ده و تسلیم خواست رعیت نمیشه...داخل خونه شدم...پدرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشسته بود کنار بخاری هیزمی و داشت به شعله های کم جون آتش...نگاه می کرد کنارش نشستم و مثل خودش خیره شدم به شعله...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم لب زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قلیچ بیدی نیست که با این بادا بلرزه البرز بهتره خودتو کنار بکشی این جماعت خرشون که از پل گذشت میشن قوم کوفی به این به به و چه چه اشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه نکن تو جوونی و کله ات ... پر باد...و مردم این آبادی بی وفا هر جا باد بیاد آشوب داری می کنن اونوقت این وسط رو سیاهشون می شی تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرم...همین که کمک خرج دانشگاهت قطع نشده خدا رو شاکر باش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌یعنی چی آقا جان اون کمک ها از صابر رسیده قلیچ چکاره است این وسط...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خودتو از سرکردگی این اعتراض کنار بکش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم و با کلافگی گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌آقا جان همین شما ها باعث شدین که تو این زمان روستای ما هنوزم زیر سلطه ی ارباب ها و خوانین باشه...بند و بساط این خانها سالهاست از رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روستاها برچیده شده...از بعد از انقلاب ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه واقعا جز تو اینو روستا دیگه کجاها هنوز اربابا حکومت می کنن...باید یکی بلند شه و مقابل این ظلم بمونه یا نه چه ایرادی داره من صدای این اعتراض

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه لیلا با کمک مریم و فرخنده سفره ی شامو آوردن و پهن کردن بچه ها دور سفره جمع شدن و همه شروع کردیم به خوردن نان با پلو تا شکممون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیر بشه ما باید همیشه صرفه جویی می کردیم...تا برای وعده ی بعدی لنگ لقمه نون نمونیم...اینم واسه پول ناچیزی بود که ازکشت و کار تو تمام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مزارع چای و شالی به ما جماعت رعیت می رسید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابولفظل و اسما دوباره سر یه لقمه بیشتر با هم گلاویز شدن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتهام کور شد بشقاب خودمو دادم بهشون و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌بیاین شام منم برای شما...و از سفره کنار کشیدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ننه لیلا روبه من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ننه قربونت بیا یه لقمه شوم بخور ناهار درست و حسابی هم نخوردی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌سیرم ننه لیلا می رم بخوابم فردا باید برم کوه... شب بخیر و از جام بلند شدم رفتم طبقه بالا ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح خروس خون دوباره گله رو بردم چرا همون جای همیشگی من این مکانو دوست داشتم صدای خروش رودخونه و آواز سحره ها...و گنجشکا...گله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره با آرامش مشغول چرا شدن...و من نی رو در اوردم و دوباره گوش سپردم به صداش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک عصر وقتی داشتم بر می گشتم خونه یکی از نگهبانای عمارت قلیچ رو دیدم که داشت به سمتم می اومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رسید بهم و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_قلیچ خان می خواد ببینتت البرز گفت فردا حوالی ساعت دوازده بری دیدنش ...کار واجب با هات داره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌چکاری ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_‌خودت برو ببین...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و ازم فاصله گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.