رمان چشم چوپان به قلم سمیه ح ( ساغر بانو )
ژانر : #عاشقانه #راز_آلود
خلاصه :
حکایتی نو روایتی تازه.
عشق و دلدادگیه دختر ارباب به چوپان آبادی.
مردی با چشمهای بلورین!قربانی خرافات!
چه رازی در چشمان چوپان نهفته است؟
یک ارباب و رعیتی متفاوت.
اگر دنبال رمان های خاص می گردین ،چشم چوپان این ویژگی هارو داره.
البرز
فنجون قهوه مو دستم می گیریم و میرم سمت پنجره ی بزرگ مطبم از پشت اون پنجره ی بزرگ خیره می شم به برج میلادی که محو شده میون دود و
دم شهر مه گرفته ی تهران شهری که مدت هاست رنگ آسمونش آبی نیست راستی چرا هیچ پرنده ای تو این آسمون نیست بجز کلاغ های بد صدایی که
تو آسمون خاکستری بال می زنن و قار قار می کنن...
انگار می خوان یه خبر شوم بدن....
یکیشون میشینه لبه ی پنجره....
به رنگ سیاهش نگاه می کنم رنگ سیاهی که سیاهی خودمو به رخ میکشه.... منی که سرتا پا غرقم تو لجن و کثافت از قتل بگیر تا تجاوز تا هم خوابگی
با زنای هرزه ای که هنوزم وقتی تو چشمای مرموز نفرت انگیزم نگاه می کنن محو میشن تو دوتا گوی شیشه ای که جای مردمک تو چشمامه ....گوی
های شیشه ای که ننه لیلا از ترس اینکه...دخترا رو سحر نکنم مجبورم می کرد تا با عینک سیاه بپوشنمشون .. ....تا نگاهم تلاقی نکنه با نگاه ساده ی
دخترای روستا...
راستی ننه لیلا چه ساده بود که فکر می کرد البرزش یه پسر خوب و سر به راست ....الان کجاست تا ببینه البرز گند زده به همه ی باوراش....
دوباره پوزخند می زنم....
نگاهم سر می خوره سمت گاو صندوق سرخی که گوشه ی مطبم گذاشتم ....صندوقی که توش پول نیست ولی یه شی باارزشه شیی با ارزشی که یادم
می ندازه که یه زمانی چوپان بودم چوپانی که همه ی مردم آبادی رو اسمش قسم می خوردن چوپانی که ایستاد مقابل قلیچ تا حق مردم آبادی رو بگیره...
از آسمون خاکستری چشم می گیرم و می رم سمت میزم فنجون قهوه رو می کوبم رو میز قهوه اش می ریزه رو میز مطبم ..
همینطور نشسته رو صندلی خودمو می کشونم سمت گاو صندوق و رمزشو می زنم...
درشو باز می کنم و شی با ارزشمو در میارم....
اونو سمت دهنم می گیرم و توش میدمم ....صدای گوش نواز نی ام بلند میشه حیف که دیگه صدای سگ گله تو گوشم نمی پیچه دیگه نسیم خوش
روستا موهای بلندمو نوازش نمی کنه...تا غرق بشم تو اون صدای گوشنواز ساز نی و از اون ساز برای دلم ترانه بسازم....
اما هنوز می تونم حس کنم تو اون فضام ...می تونم صدای رودخونه رو بشنوم آره صدای سحره ها و گنجشک ها و عو عو ی قمری ها ی قهوه ای...محو
می شم تو خاطراتم
صدای در اتاقم هم باعث نمیشه که دور بشم از اون فضا....
صدای پر عشوه اش تو گوشم می پیچه...
_چه قشنگ نی میزنی البرز....
تو گوشم اکو میشه
_(چه گوشنوازه صدای نیت چوپان...یاد چشمای دریاییش چشمامو تا آخرین حد گشاد می کنه...)
به جاش یه دخترو میبینم که غرق تو آرایش موهای طلایشوو دور صورتش انداخته و شال سرخ رنگش دقیقا رنگ لباشه پایین لباس درست میون چونه
اش و لب پایینیش یه مهره ی طلایی مزحک نصبه...تازه می فهمم تیناست....
با نفرت فنجون قهوه رو پرت می کنم به سمتش ....اینجا چه غلطی می کنی هرزه...
سرشو می کشه عقب تا فنجون به سرش نخوره....
_وای البرزی باز دیوونه شدی ...
و با پرویی سمتم میاد و دستای لاک زدشو دو طرف صورتم می گیره و خیره میشه تو چشمام خودت گفتی بیام دکی جون .....و انگشتشو می کشه رو
لبم...عصبانی نشو عشقم اما می دونی
وقتی عصبانی هستی بیشتر بهم می چسپه...
با عصبانیت لگدمو می کوبم تو شکمش یک متر اونور تر پرت میشه....
از جام بلند می شم و پامو می زارم رو شکمش و فشار میدم ...
جیغ می کشه....و دستاشو التماس وار رو پاهام میزاره و تمام التماسشو می ریزه تو چشماش...
پوزخند می زنم و پامو از رو شکمش برمیدارم ...
_گمشووو بیرون تینا...
از جاش بلند میشه و با عجله می دوه سمت در ...و از نظرم محو میشه...
و من غرق لذت میشم از اینکه آزارش دادم و مثل دیوونه ها قهقه می زنم...
وروی مبل میشینم و پاهامو میزارم رو میز و دو تا دستمو پشت گردنم می زارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن یه جونورکثیفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانای کل...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار شیفت شب به همه ی اتاق ها سرکشی کرد و آمار همه ی بیمارارو گرفت همه تو تختهاشون خواب بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب طبیعی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اون همه قرص آرام بخش و آمپول کمتر بیماری بود که تو این وقت شب تو تختش خواب نباشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرب اتاق ۱۲۳ رو باز کرد همه ی تختها پر بود جز تخت کنار پنجره که مربوط به زیباترین بیمار این آسایشگاه بود دختری که آبی چشماش بیشتر از هر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی چشم بیننده رو خیره می کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای رعد و برق پرستارو از اتاق بیرون کشید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت سمت پیشخوان پرستاری و بارونیشو که رو رخت آویز بود چنگ زدو دوید سمت حیاط آسایشگاه بارونیشو انداخت رو سرش و همه جای محوطه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو از نگاهش گذروند...اثری ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این حوالی نبود...به همه ی قسمتهای حیاط سر کشید نگاهش افتاد به آقای معظمی نگهبان درب آسایشگاه که سرشو گذاشته بود رو میز و خوابیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود درب وروردی قفل بود و این یعنی اینکه کسی از در بیرون نزده بود دوید سمت پشت ساختمون ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدسش درست بود .... نشسته بود پشت یکی از پنجره های آسایشگاه که نور کم جونی ازش قسمت کوچیکی از حیاط رو روشن کرده بود درست تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون قسمت زیر همون نور کم رنگ گلبرگ جمع شده بود تو خودشو عروسکشو محکم تو بغلش گرفته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت دوید سمتش و زیر بغلش گرفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوشگل خانم این وقته شب اینجا چکار میکنی زیر این بارون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای آبیشو تو تمام صورت پرستار چرخوند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچه بی قراری می کرد آوردمش تو حیاط تا آروم بشه تو اتاق گلپر خروپف می کنه بچم نمیتونه بخوابه خودمم خوابم نبرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار نگاهی به عروسک زشتی کرد که تو بغل گلبرگ بود...عروسکی که نیمی از موهاش کنده شده بود...و قسمتی از صورتش با خودکار خط خطی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده بود نگاهش کشیده شد سمت لباس ها ی گلبرگ که همه خیس بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین خوشگل خانم خودت خیس شدی...این کارا چیه می کنی آخه تا کی ما باید دنبال تو بگردیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو از دست پرستار بیرون کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولم کن...می گم بچم خوابش نمیبره گلپر خروپف می کنه مگه تو حرف آدم حالیت نمیشه برو تازه خوابونده بودمش ...برو ....برو ...گمشو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار دستشو کشید و کشون کشون بردش به فریادهاو گریه هاشم توجهی نکرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خروس همسایه چشمامو باز کردم دلم نمی خواست از اون رخوت شیرینی که با وجود گرمای پتو وجودمو در برگرفته بود دل بکنم ...صدای شر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشر بارونی که از دیروز شروع شده بود با شدت می کوبید به سقف شیرونی خونه گوشمو نوازش کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که خوابیده بودم نگاهمو کمی تو اتاق چرخوندم اولین چیزی که نگاهمو جذب کرد صدای گز گز هیزمی بود که تو بخاری هیزمی داشت نفسای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرشو می کشید و شعله اش زرد شده بود سریع از زیر پتو دراومدم لرز تنمو گرفت نگاهم کشیده شد سمت اسما و ابولفضل که پتو از روشون کنار رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود و از سرما تو آغوش هم فرو رفته بودن ابولفضل پاهاشو انداخته بود رو کمر نازک اسما و سر اسما رفته بود تو شکم ابولفضل به معصومیت کودکانه شون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند زدم و پتو رو کشیدم رو سرشون پتویی که رو سرخودم بود رو هم انداختم رو پتوشون تا حسابی گرمشون بشن رغتم سمت هیزمایی که کنار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاری رو هم انباشته شده بود دوتاشو برداشتم و گذاشتم رو هیزمای سوخته چندتا فوت کردم و هیزما گر گرفت از جام پاشدم ...نگاهمو تو اتاق چرخوندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم و فرخنده خواهرام اونور تر خوابیده بودن هردوشون از من بزرگتر بودن و لی هنوز ازدواج نکرده بودن...البته فرخنده به تازگی نامزد کرده بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم خواهر اولم با شنیدن صدای پام چشماشو باز کرد و یه لبخند قشنگ به صورتم زد ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امروز چه زود بیدار شدی البرز ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره باید گله رو زود ببرم و بیارم تا بتونم به کلاسمم برسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب برو پی درسو مشقت گله رو امروز من می برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه میبرم زود برشون می گردونم نمیخوام بهونه بیفته دست قلیچ بگه البرز از زیر کار در رفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رختخوابش بیرون اومد و روسری سفیدشو کشید رو سرش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ای بمیره این قلیچ تا همه از دستش راحت شن از وقتی صابر خان زمین گیر شده این چشم زاغی شده همه کاره ی این آبادی رعیتا از دستش خون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه می کنن مزدشونو نمیده کاش یکی پیدا بشه و بش بگه که الان دیگه زمان پهلوی و قاجار نیست که ارباب به رعیت ظلم کنه این هنوز تو اون زمانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیر می کنه نمیفهمه که الان رعیت و کشاورز حق دارن روزمین خودشون کار کنن هنوزم داره همه ی سود شالیزار میره تو جیب این از خدا بی خبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهادر می گفت کاش یکی از بین این مردم بلند شه و بمونه مقابل این زورگو تا مردمم دنباله روش بشن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو زمین و جورابامو کشیدم تو پام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمریم نزدیکم نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البرز می گم...می گم آقا جانم جزو همین رعیتهاست به قول بهادر تو تنها کسی هستی که می تونی توروی قلیچ بمونی به هر حال تو هم درس قلیچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستی از همه بیشتر بهش نزدیکی بهتر نیست باهاش حرف بزنی ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو کجای کاری مریم از وقتی که زن تهرانی گرفته نمیزاره سایه ام هم از سه فرسخی عمارتش رد بشه احمق فکر می کنه مبادا زن شهریش بیوفته تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدام البرز و عاشق بشه ...رد بشم نوچه هاش با تیر زدنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایشی و کرد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زنش از اون دختر شهریای ولنگاره اسمش عاطفه است من ندیدمش ها اما اسما می گفت خیلی خوشگله ...اما افاده ای از اینا که می گه از کنارم رد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشین بو میدین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ام که ماشالله چشمم کف پات به قول ننه لیلا خدا نکنه نگاه دختری به این چشمای قشنگت که الهی خواهرت فداش بشه بیوفته کنفیکون می کنه دل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترارو...این چشمای شیشه ایت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_از چشمام بدم میاد مریم خسته ام از اینکه مدام باید عینک بزنم و یا سرمو پایین بندازم... تا نکنه دختری دلشو بم ببازه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دخترا چشماشون هرزه داداش وگرنه دل البرز من مثل آینه صافو زلاله ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشونی خراهرمو می بوسم و از جام بلند میشم و لباس چوپانیمو تنم می کنم نیمو بر می دارم و از اتاق خودم و خواهرام بیرون میزنم از پله های گلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایین میام و نگاهم می افته سمت اتاق ننه لیلا و اقا جان صدای نماز خوندن آقا جان میاد کمی به حمد خوندش گوش می دم و می رم سمت آغل درشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز می کنم گوسفندارو بیرون میارم موهای بلندم حسابی زیر بارون خیس می شن ...اما من عادت دارم تو هوای بارونی نی زدن قشنگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگله رو از بین کوچه پس کوچه ها با کمک سگ گله عبور دادم گلو لای شدید کوچه ها پاچه ی شلوارمو کثیف کرد مجبور شدم جورابامو بکشم رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوارم آخه به این شلوار نیاز داشتم باید باهاش می رفتم شهر تا بتونم تو کلاسای دانشگاه هم شرکت کنم بایدوقتی که چرای گوسفندا تموم می شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونارو برمیگردوندم به آغل و بعد تازه باید مسافت طولانی رو تا شهر می رفتم و از اونجا هم سوار اتوبوس می شدم و می رفتم سمت دانشگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین درس خوندمو مدیون صابر خان بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه وقتی خیلی کوچیک بودم شاید حدود پنج سال اونموقع قلیچ کلاس سوم بود گاهی با هم بازی می کردیم اونموقع ها من تنها دوست قلیچ بودم یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز صابر خان برامون یه معما طرح کرد معمایی که قلیچ تو حلش موند این معما موبوط به یکی از کتابای درسیش بود اما خودش نتونست حلش کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونزمان من با راه حلی که خودم طرح کردم به راحتی اون معمارو حل کردم دقیقا از همون روز بود که صابر خان یه جوری شد حامیم و منو حمایت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا درس بخونم به معلم خصوصی قلیچ دو برابر پول داد و ازش خواست که به منم درس بده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خیلی خوب مطالب رو رو هوا می گرفتم و این باعث ذوق زدگی معلم و صابر خان میشد کم کم دشمنیای قلیچ شروع شد تو هر سنی با شرایط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاص خودش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم برای قلیچ شدم یه رقیب تا اینکه دو سال قبل هردو مون تو دانشگاه پذیرفته شدیم قلیچ یه ترم درس خوند و بعدش انصراف داد اما من با جون و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل موندم پای هدفم که درس خوندن و پزشک شدن بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصابر خان همون موقع یه حساب برای من باز کرد که طبق اون هر ماه وکیلش موظف بود یه پولی به حسابم بریزه تا درسمو ادامه بدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه نه هزینه های درس خوندنم سر به فلک کشیده بود تازه همینجوریشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این پول چیزی نمی موند که بخواد کمک حال خانوادم باشه انگار وکیل صابر خان با دانشگاهم هماهنگ کرده بود که فقط پول به اندازه ای باشه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهزینه ی ترممه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حمایتها در حالی بود که با خانوادم مثل سگ رفتار می کردن خوب صابر خان هر چی به من احترام می ذاشت در مقابلش حرمت خانوادمو می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشکست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بهشون بی حرمتی می کرد گرچه این بی حرمتی ها تو خانواده ی ارباب زادها یه چیز کاملا طبیعی بود که به قلیچ هم به ارث رسیده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام خیلی سخت بود که مدام خانوادم تحقیر بشن اما پشت این همه تحقیرام یه هدف خوابیده بود و اونم رسیدن به حرفه ی پزشکی بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین امیدوارم می کرد که یه روزی جواب همه ی تحقیرای این خاندان رو بدم خوب یادم بود که همین هفته ی پیش بود که ابولفضل رو به جرم اینکه از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشپز خونه ی عمارت یه تیکه جگر مرغ برداشته بود که بده به گربه اش جلوی چشم خودم و پدرم فلکش کردن هنوز هم صدای گریه هاش تو گوشم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دردی که تو کف پاش با هر بار قدم زدنش تو وجودش می پیچید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز یه چیز مطمعن بودم که من از کنار این همه تحقیر به آرومی نمی گذشتم ...و انتقام می گرفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به خودم اومدم دیدم رسیدم به لب رود خونه بارون بند اومده بود یه نسیم معطر پیچیده بود تو هوا ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوسفندا مشغول چریدن تو اون چمن های خیس و تازه شدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم نی رو در آوردم و شروع کردم به نواختن آفتاب کم کم از سینه کش کوه اشعه های طلایشو در معرض دید گذاشت عینک سیاهمو از چشمم در آوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو مشغول دیدن طنازیه اشعه های زرد و سرخ خورشید شدم که یدفعه صدای شیهه ی اسبی افکارمو به هم زد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت سوار کار نگاه کردم نور آفتاب خوب نمی ذاشت چهرشو ببینم ....دستمو سایبان چشمام کردم یه زن بود ....با مهارت از اسب پیاده شد...ظاهرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجیب بود اصلا شبیه دخترای روستا نبود یه کت و شلوار کوتاه پوشیده بود بلندی کتش فقط کمی از کت و شلوار های مردونه بلندتر بود یه شال آبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانداخته بود رو سرش که قسمت زیادی از موهاش از جلو تو صورتش ریخته بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتم اومدبوی عطرش مست کننده بود... یادم رفته بود عینک بزنم ...با عشوه گفت چقدر خوشگل نی میزنی میشه برام دوباره بزنی و تو چشمام خیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد....و مات اون دوتا گوی شیشه ای شد....با حیرت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشمات....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع خودمو جمع کردم و عینکمو زدم به چشمام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برام نی میزنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پایین انداختم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ این نی رو برای گوسفندا می زنم به درد آدما نمی خوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو درشت کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوی مای گاد چه زبون تند و تیزی داری چوپان و دستشوبه طرفم دراز کرد ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من عاطفه ام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دستش نگاه کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البرز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آها پس تو البرزی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعریفتو زیاد شنیدم....و به عینک سیاهم خیره شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جالبه...یه چوپان مد روز....ببینم فکر نمی کنی عینک دودی با چوپانی زیاد جور نیست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آدما سلیقه هاشون کاملا متفاوته....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفته بودن از حرف کم نمیاری درست بود.... راستی شنیدم درس پزشکی می خونی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه جالبه شما همه چیزو راجب من می دونید قطعا تو عمارت تنها اسمی که ورد زبون قلیچ خانه... فقط البرزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ابروشو بالا داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه جونم ....من تعریفت رو از دخترا شنیدم.... قلیچ حتی نمی خواد سر به تنت باشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه .....من باید برم و از جام بلند شدم که با وقاحت دستشو گذاشت رو سینه ام و مجبورم کرد بشینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو تو صورتم چرخوند و تو یه حرکت سریع عینکمو از چشمم برداشت...فوری چشمامو بستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلند خندید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ای وای عزیزم تو چه خجالتی هستی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من مات شدم از این همه هرزگی و بی بندو باری....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دستاشو کشید تو موهای بلندم سرمو عقب کشیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش رفت تو هم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو فکر کردی کی هستی چوپان احمق...اصلا تو عمرت زن دیدی یا فقط بوی تپاله های روستا مشامتو پر کرده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا زن به زیبایی من دیدی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهولش دادم و از جام بلند شدم و رفتم سراغ گوسفندام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کودن احمق ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای شیهه ی اسبش به عقب برگشتم ...خدا رو شکر رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه با عصبانیت از در اتاق داخل شد...قلیچ نشسته بود روی صندلی راحتیشو چوپوق می کشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه با دیدن همسرش خنده ی مصنوعی و کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عه...عزیز دلم چقدر زود اومدی خونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجا بودی عاطفه و دود چپقشو بیرون داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای سبز و درشتتو تو نگاه لرزون همسرش انداخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هی....هیجا ....م...من رفتم تو روستا یه گشتی بزنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ چشماشو ریز کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بی خبر از مردت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی عشوه های زنانه قاطی صداش کرد و اومد سمت شوهرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عزیز دلم ...تو نبودی دلم پوسید خب...راستی چقدر این روستا خوشگله...و روی پنجه ی پاش بلند شد و گونه ی شوهرشو بوسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البته روستایی که اربابش قلیچ خانه خوش قیافه باشه...بایدم خوشگل باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمک زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به اربابش رفته دیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ خندید و زنشو رو گرفت تو بغلش و چرخید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای قهقه ی مستانه ی عاطفه تو فضای عمارت پیچید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ پایینش گذاشت و لب همسرشو بوسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستی جریان این چوپانه چیه که همه ازش تعریف می کنن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت قلیچ سرخ شد و با اخم به زنش خیره شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردن زنشو فشار داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یادت باشه عاطفه حق نداری جلوی چشم شوهرت اسمی از البرز ببری گردنتو می شکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستاشو از دور گردن همسرش برداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه به سرفه افتاد و روی زمین نشست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ دوباره غضبناک نگاهش کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فهمیدیییییی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه در حالی که هنوز سرفه می کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو به نشانه ی تایید تکون داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه من دارم میرم بیرون شب بر می گردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداحافظ...خوشگله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ رفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خودش خوب می دونست که هیچوقت حرف قلیچ رو گوش نمی ده تازه نگاهش گیر اون دوتا چشم شیشه ای جادویی شده بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمعن بود که بازم سراغ البرز میره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونست که ازدواجش با قلیچ یه ازدواج اجباریه که فقط بخاطر این خانوادش اجبار کرده بودن زنش بشه چون اون یه ارباب زاده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مهم نبود اون می تونست هم قلیچ رو داشته باشه هم البرز....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردای زیادی تو زندگیش قدم گذاشته بودن که می شد البرزم یکی از اونها باشه اما چه بسا خاص تر و خواستنی تر از تمام مردایی که تو زندگیش اومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفته بودن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به در کرد و پوزخند زد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه عده از مردم روستا پشت در خونه ی آقا جان جمع شده بودن و خواهان ملاقات با من بودن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرخنده نفس زنون اومد تو اتاق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داداش البرز مردم صف کشیدن باهات حرف بزنن دنبال یکی می گردن که حرفشونو به گوش قلیچ برسونه همه نگران اینن که قراره بعد از صابر خان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه اتفاقی بیوفته .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابمو بستم و به فرخنده نگاه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه الان میام باهاشون حرف می زنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه...و دامن بلندشو با دست جمع کرد و از اتاق خارج شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکمو به چشمم زدم و از اتاق بیرون زدم ...بیرون خونه جمعیت زیادی جمع شده بودن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها پایین اومدم رفتم بینشون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدامو بلند کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهالی روستا حرف حساب شما چیه...چطوری می خواین بمونین مقابل یه قدرتی مثل قلیچ فکر کردین به همین سادگی هاست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از بین جمع داد زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چوپان ما دنبال زبون زور نیستیم...ما می خوایم یکی که سرش تو حساب و کتابه از طرف ما بشه نماینده باید صدای ما به گوش قلیچ برسه....باید بفهمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه دوره ی زورگویی اربابا تموم شده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دیگه داد زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ما نمی گیم زمینارو دودستی بده بمون...اما انصاف نیست البرز که ما جون بکنیم و کار کنیم اما سودش بره تو جیب قلیچ باید نصف نصف بشه...این که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشه هیچ رعیتی حق نداشته باشه برای خودش زمین مستقل داشته باشه....تو با سوادی... البرز... می تونی اینارو به گوش قلیچ برسونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمهمه ای از جمع بلند شد همه یکصدا می خواستن که کمکشون کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو بالا بردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ساکت یکی یکی حرف بزنید...تا من بفهمم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوتی بین جمع افتاد ....یه اسب سوار از دور می اومد و فریاد می زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صابر خان مرد .....صابر خان مرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه پشت سر قلیچ که سرتا پا سیاه پوشیده بود ایستاد و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قراره ارباب رو کجا خاکش کنید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینجا براش یه مراسم ساده می گیریم جنازه رو می بریم تهران تو آرامگاه خانوادگی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این همه راه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اجداد ما همه اونجا دفن شدن....یه تماس با موحد بگیر عاطفه....بگو خودشو فورا به من برسونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوکی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعتی بعد....وکیل خانوادگیشون سر رسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اذن قلیچ خان وارد اتاق شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام جناب شمس منو خواسته بودین....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بشین موحد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل روبروی قلیچ روی مبل های راش و سلطنتی نشست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_در خدمتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه با ناز و ادا وارد شد عادت نداشت جلوی هیچکس حجاب بزاره...کنار همسرش نشست و پاشو انداخت روی پاش ودستی تو موهای بازش کشیدو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از ابروهاشو بالا انداخت و گوشه ی لبشو چین داد یک لبخند مخصوص که شوهرش متوجه اش نشد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما مهمان جوان و خوش قیافه با نگاهی با وقار جواب این لبخند رو داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ به حرف اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدرم وصیت نامه ای به تو نداده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل جوان لبخندی زد ...و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطور فکر می کنید صابر خان با این همه ثروت و دارایی فکری برای بعد از مرگش نکرده باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوصیت نامه ی ایشون پیش من هستش....و تکلیف همه چیز مشخص شده اما من مایلم رونمایی از این وصیت نامه زمانی انجام بشه که دو برادرتون و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهرتون هم باشن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهای قلیچ بالا پرید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتی خواهرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله فرزند نامادری دو رگه اتون به زودی از فرانسه می یان...و لازم به ذکر ه که بگم حق ایشون هم پیش من محفوظه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ پشتشو به مبل تکیه داد و با غرور گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اگه ازت بخوام اون وصیت نامه باز بشه چی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل جوان با وقار سرش رو پایین انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با تمام احترامی که برای شخص شما و مقامتون قائلم باید بگم متاسفانه امکان پذیر نیست مرحوم وراث دیگه ای هم دارن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارخانه و مجتمع های تجاری و زمین های چای و شالیزار هم با عدالت کامل به وراث واگذار شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هیچ جای نگرانی نیست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ چشماشو ریز کرد و گفت تکلیف اون کمک هزینه ای که از حساب صابر خان در هر ترم به حساب چوپان البرز می رسه چی..؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوکیل جوان به زور خندش رو جمع کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقربان اون کمک هزینه بسیار ناچیزه و البته بگم این مبلغ کاملا تسویه شده و به صندوق دانشگاه واریز شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی اگه کاملا تسویه هم نمی شد اصلا چیزی به حساب نمی اومد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه ...می تونی بری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموحد از جاش بلند شد و به سمت در رفت...قبل از اینکه دستش دستگیره ی درو لمس کنه رو به قلیچ کردو گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تمام اقدامات برای مراسم خاکسپاری ایشون انجام شده و بهتره بدونید که خواهرتون هفته ی دیگه به ایران میان....وصیت نامه همون وقت باز می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشه...با اجازه و از در خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irده روز از مراسم خاکسپاری صابر خان گذشت مردم باز هم به تکاپو افتادن تا از البرز کمک بخوان ....دوباره پشت در خانه ی چوپان تجمع کردن تا اونو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترغیب کنن تا درخواستشون رو مطرح کنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما البرز در منزل حضور نداشت...اون هنوز هم کنار رودخونه بود...و مشغول صفا با گله ای که حسابی باهاشون اوخت بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسگ گله کنارش نشسته بود و سرشو کنار پای البرز گذاشته بود و درحال چرت بود...گوسفندا با آرامش در حال چرا بودن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکودکی دوان دوان به سمتش اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چوپان ....چوپان....اینو یه زن خوشکل داد گفت بدمش بهت...و کاغذی رو به سمتش گرفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاغذ رو ازش گرفت و دستی به موهای شلخته و در هم فرو رفته ی کودک کشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرسی کوچولو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البرز ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه عزیزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میشه من چشماتو ببینم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشمای منو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکشو از چشمهاش برداشت ...کودک نگا هی به چشماش کرد و خندید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رنگش مثل شیشه ی پنجره ی ماست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چوپان با صدای بلند خندید..و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه شیشه ام رنگ داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه...ولی خوب چشمای تو ام رنگ نداره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو با صدای بلند خندیدن...کودک از کنارش بلند شد و رفت خوشحال شد که بالاخره کسی پیدا شد که رنگ چشاش با عث تعجبش نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامه رو باز کرد یه نامه ی دستوری بود از سمت همسر قلیچ...با خودش گفت از طرف ملکه ی روستاست. از صفتی که بهش داده بود خندش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت...خواسته بود که به دیدنش بره....ساعت و تاریخ رو هم نوشته بود...نامه رو مچاله کرد و پوزخندی زد.. و اونو تو رودخونه انداخت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظهر بود و تصمیم گرفت کمی درس بخونه کتابشووباز کرد و به سمت جاده به راه افتاد اینجوری بهتر درسو می فهمید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش پایین بود داشت کتاب می خوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکش رو از چشمم در آورده بود تا نوشته هارو بهتر ببینه....یکدفعه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شی محکمی اصابت کرد و چند قدم عقب رفت سرشو بلند کرد که زنی سفید پوش رو دید که داشت خودشو از رو زمین بلند می کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کلاه گرد رو سرش بود...که نقاب بزرگ کلاه صورتشو پوشونده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو که بلند کرد درخشش دوتا گوی آبی رو تو صورت گردش دید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری عینکشو به چشمم زد تا نگاه دختر بهش نیوفته...دختر با غضب از جاش بلند شد و غرید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه کوری پسره ی دهاتی احمق و با چندش لباساشو تکوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز پوزخند زد نگاه از دو چشم آسمانی گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سر من پایین تو کتاب بود شمارو ندیدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما چرا منو ندیدن و دوباره به موهای بلند دختر که از دو طرف رو شونه اش پخش بود نگاه کرد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اهل اینجا نیستی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دختر رو ترش کرد و گفت به تو ارتباطی نداره ....احمق نابینا...و دوباره لباسشو تکوند تنه ای به البرز زد و از کنارش رد شد ...هنوز چند قدم برنداشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود که پاشنه ی کفش سفیدش تو گل و لای گیر کرد و به زمین افتاد و از درد جیغ کشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز به سمتش دوید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حالتون خوبه..و دستشو به طرف دختر دراز کرد که بلندش کنه و که دختر دستشو عقب کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به من دست نزن ...همه اش تفگقصیر توئه ی حیوونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز اخماشو تو هم کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به جهنم دختره ی بی لیاقت و ازش فاصله گرفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر با زحمت و البته تعجب خودشو از زمین بلند و لنگ لنگان به مسیرش ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراوی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دادو فریاد مردم گلبرگ رو از تخت بیرون کشید روسری بزرگشو دور سرش انداخت از اتاقش بیرون زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروی عمارت با شکوهه قلیچ خان جمع کثیری از مردم جمع شده بودن...و سرو صدا می کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرادرش با صورت سرخ شده روی تراس بزرگ عمارت که منتهی می شد به باغ سرسبز و بزرگش ایستاده بود...و مردمو نگاه می کرد...رفت و کنارش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینجا چ خبره داداش قلیچ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ با اخم به خواهرش نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رعیت کاه و یونجه اش زیاد بشه میشه همینی که می بینی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاه و یونجه !؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این یه ضرب المثله...تو قاموس شما خارجی ها نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلبرگ شونه اشو بالا انداخت و به جمع شاکی مردم نگاه کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از بینشون داد زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قلیچ وقتشه به عهد رعیت و اربابیت عمل کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردم راه باز کردن و مردی بلند قامت و خوش قیافه از بینشون سر درآورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ پوزخند زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید فکرشو می کردم که ته این قشون کشی می خوره به کی....خان زیادی تورو پروار کرده البرز...پر رو شدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رعیت مطالباتشو می خواد حرف حسابت چیه قلیچ خان ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این رعیت همینی که دارن تو خونه ی اجدادی خاندان شمس مفت زندگی می کنن مفت می چرن از سرشونم زیادیه...مقصر این دهاتی ها نیستن مقصر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصابر خانه که گند زد به همه ی هست و نیست خاندان اربابی وقتی به رعیت اونقدر بها داد تا صداشو بلند کنه و قور با غه ی هفت تیر کش بشه...حکایت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوئه البرز تو همون قورباغه ای هستی که شلوغی شهر صداشو بلند کرده و ادعای آدمیت می کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زد از همون هایی که قلیچ رو به مرز سکته می برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه شهر صاحب داشته باشه دست هیچ قورباغه ای به سمت هفت تیرش نمیره همه غلاف می کنن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحکایت تو حکایت اربابای عهد قجره....افکارتو پوسیده است قلیچ خان...رعیت اگه اربابش ارباب باشه یاغی نمیشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رجز خونی زیاد می کنی البرز...نکنه توهم زدی و به خاطر دوکلاس سوادت...خودتو روشن فکر جمع می دونی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من هم یه رعیتم مثل بقیه...پدر منم سر زمینای تو کار می کنه بیشتر از پنجاه ساله....من اینجا فقط و فقط در مقام یه رعیت ایستادم...و خواهان اینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه به رعیت بها داده بشه...اگه این کارو نکنی باید پای عواقبش هم وایسی این مردم که اینجا ایستادن همه با من هم صدا هستن و من فقط نمایندشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهتره پاتو از گلیمت دراز تر نکنی و قد زبونتو بدونی تو فقط یه چوپانی...همینو بس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلبرگ تازه این مرد سرکش رو شناخته بود همونی بود که یک هفته ی قبل دیده بودش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه کنارش ایستاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این مرد کیه عاطفه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه یه ابروشو بالا انداخت و گفت جذاب ترین و خاص ترین مرد ی که به عمرم دیدم....وای گلبرگ اگه تو چشماش نگاه کنی تمام هستیو حاضری به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاش بریزی....چشماش انگار سحرت می کنن....درست به همین دلیله که همیشه عینک داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلبرگ نگاهش کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو داری از یه مرد تعریف می کنی ...در حالی که همسر داری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوف کلافه ای کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بس کن گلبرگ از توکه تو فرانسه به دنیا اومدی و بزرگ شدی این افکار مالخولیایی بعید ازدواج من و قلیچ یه ازدواج اجباری بود برای من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلبرگ اخم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیانت به هر شکلی که باشه کثیفه ...فرانسه و ایرانم نداره و از عاطفه فاصله گرفت و رفت سمت اتاقش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه ایشی کرد و با عشق خیره شد به مرد بلند قامت و جذابی که نمونه اشو هیچ جایی ندیده بود...مردی که هنوز هم موفق نشده بود اونو به راه بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر صورتی که از لوند بودن خودش کاملا آگاه بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلیچ بی اعتنا از مردم به سمت اتاق مخصوصش رفت ودرو بست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردم کم کم پراکنده شدن و به این ترتیب اولین اعتراض مردم بی نتیجه موند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شونه های آویزون به سمت خونه رفتم...مطمعن بودم که قلیچ به این زودی ها وا نمی ده و تسلیم خواست رعیت نمیشه...داخل خونه شدم...پدرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشسته بود کنار بخاری هیزمی و داشت به شعله های کم جون آتش...نگاه می کرد کنارش نشستم و مثل خودش خیره شدم به شعله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم لب زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قلیچ بیدی نیست که با این بادا بلرزه البرز بهتره خودتو کنار بکشی این جماعت خرشون که از پل گذشت میشن قوم کوفی به این به به و چه چه اشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه نکن تو جوونی و کله ات ... پر باد...و مردم این آبادی بی وفا هر جا باد بیاد آشوب داری می کنن اونوقت این وسط رو سیاهشون می شی تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرم...همین که کمک خرج دانشگاهت قطع نشده خدا رو شاکر باش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی چی آقا جان اون کمک ها از صابر رسیده قلیچ چکاره است این وسط...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودتو از سرکردگی این اعتراض کنار بکش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو بستم و با کلافگی گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقا جان همین شما ها باعث شدین که تو این زمان روستای ما هنوزم زیر سلطه ی ارباب ها و خوانین باشه...بند و بساط این خانها سالهاست از رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروستاها برچیده شده...از بعد از انقلاب ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه واقعا جز تو اینو روستا دیگه کجاها هنوز اربابا حکومت می کنن...باید یکی بلند شه و مقابل این ظلم بمونه یا نه چه ایرادی داره من صدای این اعتراض
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irننه لیلا با کمک مریم و فرخنده سفره ی شامو آوردن و پهن کردن بچه ها دور سفره جمع شدن و همه شروع کردیم به خوردن نان با پلو تا شکممون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیر بشه ما باید همیشه صرفه جویی می کردیم...تا برای وعده ی بعدی لنگ لقمه نون نمونیم...اینم واسه پول ناچیزی بود که ازکشت و کار تو تمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمزارع چای و شالی به ما جماعت رعیت می رسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابولفظل و اسما دوباره سر یه لقمه بیشتر با هم گلاویز شدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشتهام کور شد بشقاب خودمو دادم بهشون و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیاین شام منم برای شما...و از سفره کنار کشیدم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irننه لیلا روبه من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ننه قربونت بیا یه لقمه شوم بخور ناهار درست و حسابی هم نخوردی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سیرم ننه لیلا می رم بخوابم فردا باید برم کوه... شب بخیر و از جام بلند شدم رفتم طبقه بالا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبرز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح خروس خون دوباره گله رو بردم چرا همون جای همیشگی من این مکانو دوست داشتم صدای خروش رودخونه و آواز سحره ها...و گنجشکا...گله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره با آرامش مشغول چرا شدن...و من نی رو در اوردم و دوباره گوش سپردم به صداش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک عصر وقتی داشتم بر می گشتم خونه یکی از نگهبانای عمارت قلیچ رو دیدم که داشت به سمتم می اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسید بهم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قلیچ خان می خواد ببینتت البرز گفت فردا حوالی ساعت دوازده بری دیدنش ...کار واجب با هات داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چکاری ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودت برو ببین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ازم فاصله گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir