داستان در مورد دختریست که واسه امرار معاش و زندگیش همراه برادرش دست به انواع کار خلاف من جمله دزدی میزنه.توی یکی از این دزدی ها دختر داستان مجبور میشه وارد یک بازی بشه که سرنوشتش رو تغییر میده...

ژانر : عاشقانه، طنز

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۳۶ دقیقه

مطالعه آنلاین عشق و آتش
نویسنده : نیلا

خلاصه :

داستان در مورد دختریست که واسه امرار معاش و زندگیش همراه برادرش دست به انواع کار خلاف من جمله دزدی میزنه.توی یکی از این دزدی ها دختر داستان مجبور میشه وارد یک بازی بشه که سرنوشتش رو تغییر میده...

ژانر : #عاشقانه #طنز

پشت فرمون ماشين نشسته و منتظر علامتم ....اين اولين بارم نيست پس از اضطراب خبري نيست...فقط كمي كلافه ام.... اونم به خاطر زياد منتظر موندن ...اهنگ يساري داره مي خونه

منم همراه آهنگ با انگشت دستام رو فرمون ضرب ميام ......از صداش خسته مي شم مي زنم اهنگ بعدي..... عباس قادري ..

...ايينه ماشينو به طرف خودم بر مي گردونم در حالي كه ادامسي رو تو دهنم مي چرخونم دستي به چتري جلوي موهام مي كشم ..........و زير كلاه مشكي كه سرم كردم مخفيشون مي كنم

به روبه رو خيره ميشم اكبر هنوز علامت نداده ...چشمم به شلوار كتون كرم رنگم مي خوره .... تازه ديروز گرفتمش ..

تو داشبورد رو زير رو مي كنم...... جز چندتا قبض جريمه و كاغذ مچاله شده دور ساندويچ چيزي ديگه اي توش نيست...

صداي سوت اكبرو مي شنوم ....سرمو بالا ميارم ...بلاخره علامت داد ...

جلدي از ماشين پياده مي شم ...كلاه كاپشنو مي كشم رو سرم و صورتمو كلاملا مي پوشونم...دستامو مي كنم تو جيبم و با عجله از خيابون رد مي شم ...سر صبحه رفت و امد زيادي نيست ...قد متوسط.... هيكلي لاغر ....و به همراه لباسي كه پوشيدم باعث مي شه كمتر كسي شك كنه كه من يك دخترم ...

به محل مورد نظر دارم نزديك مي شم...با ارامش ادامسمو تو دهنم مي چرخونم و مي ندازم لاي دندونام و فكمو تكون مي دم ... دستمو مي كشم زير بينيم......دارم به طرف نزديك مي شم...

اغاز نقشه است ...مثل هميشه ....برام يه تفريح شده ...

- .آي قربونت ...بيا .....بيا نزديكتر مي خوام اون لبخند كذايتو از لبات براي هميشه پاك كنم ...اي جان يكم ديگه بيا جلوتر

دست مي كنم تو جيبم ....تو دستم مي گيرمش تا وقتي نزديك شد از جيبم درش بيارم ...دو قدم ديگه ....سريع از جيبم درش ميارم و مي زنم به پهلوش و از كنارش رد مي شم ...تعادلشو از دست داد ...نفسش بند امده ...حقم داره با اين شوك الكتريكي فيل هم از پا در مياد تو كه مورچه اي فدات ...

افتاد رو زمين ...جمشيد منتظره ....صداي سوت دوم ..يعني كسي نيست ...

با دو بر مي گردم عقب بيچاره از حال رفته ..محكم با دستش دسته كيفو گرفته ....يه لگد مي كوبم به پهلوش كه به خودش مي پيچه و دستش شل مي شه ..

كيفو از دستش مي كشم ....به طرف جمشيد مي دوم ...كه صداش در مياد

اي دزد ..بگيرينش ...دزد ...زندگيمو برد ...دزد ...

چند نفر متوجه شدن... به طرف من مي دون ....مي خوام از خيابون رد بشم كه يه ماشين از جلوم رد مي شه .

- اي بخشكي شانس ...

جمشيد دور مي زنه ....مجبورم از يه كوچه ديگه در برم ...... كيف تو ب*غ*لم ...يه نفس مي دوم .

بگيرينش داره از اون ور در ميره

وارد يه خيابون ديگه مي شم....هنوز دنبالمن ....

ناكس چه مي دوه..... بگيرينش الان درميره

چند نفر ديگه هم اضافه شدن ...يه خيابون ديگه... ماشينا پشت چراغ قرمز وايستادن ..به عقب نگاه مي كنم حالا 5 -6 نفري شدن ...به ماشينا مي رسم .... مي پرم رو كاپوت ماشينا و با سرعت از روشون مي پرم..

اوي عوضي مگه ميموني ...

بگيرنش اون دزده دزده .....حتي از سقف ماشينا هم بالا مي رم..تله تئاتري شده ...بيشتر خنده ام گرفته ...همه عقب موندن ..از روي ماشين هر كي رد مي شم يه فحش ابدار نثارم مي كنه ....از بابا و ننه ام گرفته تا فك و فاميل ...اوناييم كه مردن دارن تو قبر مي لرزن...

از روي اخرين ماشين مي پرم ...جمشيد انور نرده ها منتظرمه و داد مي زنه ..

.بدو بيا دارن ميان ....

كيفو به طرفش پرت مي كنم .....تو هوا مي قاپش ....دست راستمو مي زارم رو نرده و مي پرم از روش ....منتظر مه ...مي پرم پشتش و مي گازه ...دهن همه از تعجب باز شده ....ديگه نمي دون ........بر مي گردم و با صداي بلند ...

- هي عوضيا ...هرچي فحش داديد برگرده به خودتون مفت خوراي نفهم

و زبونمو در ميارم و بلند مي زنم زير خنده ...جمشيد بين ماشينا لايي مي كشه و من از سرخوشي جيغ مي كشم

- يوهووووووووو..اي جان بگاز.... اره اره همينه ..بگاز ...

كف همه بريده ..........راننده ها از حركتاي ترسناك ما بوق مي زنن ولي كو گوش شنوا ...دوتامون مي دونيم امروز چقدر كاسب شديم ....

جمشيد - محكم بگير مي خوايم پرواز كنيم ...

با دستام دوطرف پهلوشو مي گيرم .. و اون گاز مي ده ......تو پيچ بعدي كمي مايل ميشيم به طرف چپ و دوتا مون جيغ مي زنيم ....خوشحاليمون حد نداره .....بعد از كلي گاز دادن و فرعي پيچيدن وارد يه كوچه خلوت شد ...پريدم پايين ..اونم امد پايين ...چاقو ضامن دارشو از جيب پشتيش در مياره و شروع مي كنه به باز كردن ...ولي نمي تونه بازش كنه .

جمشيد- .اه چرا باز نمي شه .

- اوي كيفو داغون كردي بده من..

سر كيفو مي چرخونه طرفم ....به شماره ها خيره مي شم ....چاقو رو مي گيره طرفم..

- نه چاقو نمي خوام ...

چاقو رو جمع مي كنه و دوباره مي زاره تو جيبش ...

جمشيد- مگه رمزشو بلد ي...

از تو جيبم كيف پولو در ميارم

جمشيد- اين چيه ؟

- كيف پولش

با تعجب............ اينم قاپيدي ...

خنده عريضي كردم

- سنگ مفت گنجشكم مفت ..اشكالي داره ؟

جمشيد- نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از توي كيف كارت شناسايشو در اوردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فكر كنم رمزش يا بايد شماره شناسنامه اش باشه يا تاريخ تولدش...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احتمالا شماره شناسنامه اش باشه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رمز وارد كردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون مادرت باز شيا ..شرمنده ام نكنيا ...چشممو بستم و دكمو رو فشار دادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- اي فدات ....الحق كه ابجي خودمي .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پيففففففف ....اخه جمشيد تو چي داري كه من بهت رفته باشم كه مي گي الحق ابجي توام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- خوب بابا يه زري زدم ديگه ...كيفو به طرف خودش گرفت و درشو باز كرد.....واي چقدر پول همه اش تراوله ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- بپر بريم ...الاناس كه اكبر از ترس اينكه سرش كلاه بره سكته ناقص رو بزنه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاييمون بلند مي خنديمو سوار موتور مي شيم ...تو حين حركت كيف پولو وارسي كردم ....جونمي 10 تا تراوله 50 تومني ...دور از چشم جمشيد پولارو گذاشتم تو جيبم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- توش چيه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچي بود مال خودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- اره دستمزد هنر دستاي توه ...همش مال تو ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم اره جون عمه ات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جاهاي ديگه كيفو گشتم .....كارت شناسايي و كارت عابر بانك ...نه اينا به دردم نمي خوره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور تو حركت كيفمو پرت كردم تو جوي اب ....به محلمون رسيديم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- برو پايين شب ميام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس حق من چي ..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- نترس خير سرم برادرتما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره گفتم حواست باشه كلاه سرم نزاري.......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- تا حالا سرت كلاه گذاشتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اي بگي نگي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- بروووو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پياده شدم...و اون با يه حركت با سرعت ازم دور شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور كه دور مي شد...بهش نگاه كردم و دستامو كردم تو جيب كاپشنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از حالا مي دونم كه از اين پول نه چيزي گير من مياد نه گير خودت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزديك ظهر بود ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه و طاهره رو ديدم كه كنار در با عروسكاشون بازي مي كردن ....اوه اوه باز اينا كاسه كوزه اشپزخونه اوردن بيرون...ببين چه خاله بازيم مي كنن...اينا كه از الان اينن..... بزرگتر بشن چي بشن ... لابد يه دو جين بچه هم مي يارن....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهره- ابجي فري امد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه - اخ جون ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاشون با سرعت با عروسكاشون امدن طرفم...با خوشحالي زايدالوصفي هر كدومشون يكي از دستامو گرفتن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باز شما وسايل خونه رو اورديد بيرون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاره انگشت اشاره اشو ميزاره دهنش ......نصف موهاش از كشش در اومده واويزونه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صداي حق به جانبي ..خوب ابجي فري الان جمشون مي كنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده حالا كه همه ي اهل محل فهميدن جز دوتا كاسه مسي چيز ديگه اي تو خونه نداريم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز مثل فيلسوفا ..يعني هيچي ديگه اي نداريم ؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه اشو مي كشم ...نه جيگر جونم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو زمين زانو مي زنم ...موهاي طاهره رو جمع مي كنم و دوباره با كش مي بندم و لپشو يه ماچ ابدار مي كنم ...فائزه با حسرت نگاه مي كنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربونت برم اونطوري نگاه نكن كه دلم اب شد ... تو رو يادم نرفته بپر تو ب*غ*لم ....با خنده يهو مي پرم تو ب*غ*لم ....موهاش خيلي كوتاه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستي به موهاش مي كشم و لپشو مي كشم و ب*و*سش مي كنم و كمي لباسشو مرتب مي كنم ....و مي زارمش زمين ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست مي كنم تو كيفم و يه 1000 در ميارم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب دوتايي بريد هرچي هله و هوله است براي خودتون بخريد....تا منم ببينم چه بلايي سر خونه اورديد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. دوتايي مي پرن بالا و پايين....طاهره پولو مي گيره و به طرف سر كوچه مي دوه...فائزه دوباره ب*و*سم مي كنه و زودي مي دوه طرف طاهره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سرمو تكون مي دم ...اي ...اي ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.از روي زمين بلند مي شم..جلوي درو نگاه مي كنم شده بازار مس گرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واي چه ابيم توشون ريختن ...خم مي شم و اب تو كاسه هارو خالي مي كنم و شروع مي كنم به جمع كردن ظرفا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حياط مي شم ....به طرف اشپزخونه مي رم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير سماور روشن مي كنم ...كاپشنمو در ميارم و پرتش مي كنم رو كابينت سه دره رنگ ورو رفته اشپزخونه.....كلاهو از رو سرم مي كشم .....موهاي بلندم از زير كلاه ابشار مي شن و مي ريزن بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قابلمه رو بر مي دارم و مي رم تو حياط و از شير لبه حوض پرش مي كنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ته گوني برنجو مي بينم چيزي به تموم شدنش نمونده ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- يادم باشه بعد از ظهر برم براي خونه يكم خريد كنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع يه غذا سر هم مي كنم تا وقتي كه همه بر مي گردن چيزي براي خوردن داشته باشيم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي رم تو اتاق و كمي اتاقو جمع و جور مي كنم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي زنگ موبايل در مياد ...رو زمين دراز كش مي شم و از زير كمد.... جايي كه وسايلمو جا سازي مي كنم برش مي دارم....اينم از قنيمتاي دزديه هفته پيشه ....از مدل گوشيش خوشم امد نداختمش دور ....ولي يادم رفته سيم كارتشو بندازم دور ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور كه رو شكم دراز كشيدم به شماره نگاه مي كنم ..... بر مي گردم به پشت و دكمه سبزشو فشار مي دم...مي زارم دمه گوشم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الو الو ....توروخدا جواب بديد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدامو بم مي كنم و مثل پسراي چاله ميدون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بنال ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تورخدا اقا اون كيف تمام دارو ندارم بود .....هر چي پول بود برش داريد و مداركم و با سندارو پس بديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوي درباره چي حرف مي زنيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهش مي كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش مي كنم انقدر خواهش نكن..... چون من نمي دونم درباره چي حرف مي زني ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا نمي دوني هفته پيش جلوي بانك

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جلوي بانك چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگو نمي دوني... يادت رفته چطوري كيفمو از دستم قاپيدي ..انقدر نامرد نباشيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من بودم كه كيفتو قاپيدي؟ ...وا مصيبتا اينم از اون حرفاست ؟از كجا مي دوني من بودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي دونم ولي گوشيم كه دست شماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب خره اينو من پيداش كردم..... حالا دارم باهاش حال مي كنم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع كرد به گريه كردن ......باور كنيد اگه اون اسنادو از دست بدم ..بد بخت مي شم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب به جرگه بدبختا خوش امدي و زدم زير خنده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسرم مريضه قرار بود خونه اي كه سندش دست شماست رو بفرشم براي مخارج عملش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينم از اون حرفاست ..صد بار انقدر فيلم تكراري نبينيد ....اخه ديالوگاتونم تكراري ميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يعني چي اقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي بابا ....خوب حالا كه چي ؟....مي گي چيكار كنم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط اون سندو برام بيار ..خواش مي كنم..اگه به خاطر پسرم نبود انقدر التماست نمي كردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه وجدانم داره تكون مي خوره يكمم داره قلي ولي مي ره ....ببين يه مشكلي هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب ببين پسر خوب من كه بلا نسبت ياسين نمي خونم دم گوشت ..مي خونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا من جاي باباتم ....انقدر اذيتم نكن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا جون ...نه..نه من به بابا م مي گم پدر ... پدر جان چرا نمي فهمي من كه كيفتو ندزديدم ....از كجا بدونم كيفت كجاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه بگو گوشي رو از كجا پيدا كردي منم برم همونجا بگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا ..نكنه تو خيلي زرنگي يا من خيلي اسكلم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهش مي كنم.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي گريه اش داشت احساساتيم مي كرد..بينيمو كشيدم بالا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب آبغوره نگير مي ترسم ارزون بشه .... اگه پيدا كردم كجا برات بيارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چي جدي برام مياري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الله اكبر ...حالا بيا و ثواب كن ...اگه پيدا كنم اره ميارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلا شمارتو بده من.....بعد بهت زنگ مي زنم و برات ميارم خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا خيرت بده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيل خوب خر كردن بسه ...من كار دارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كي مياري ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا؟خيلي ديره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوي پرو نشو ديگه .....زيادي حرف بزني نميارما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه باشه هر چي شما بگيد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خيل خوب باي كن برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اي حناق بگيري مي گم باي باي كن ....ننه ات ادب يادت نداده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مكث طولاني ......چشم باي ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت .... گوشي رو قطع كردم....پا شدم و كيفي رو كه قايم كرده بودم در اوردم .....توشو گشتم ....چندتا برگه كه نمي دونم چي بود به همراه يه سند ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم براش سوخت ياد گريه هاش افتادم....شالمو سرم كردم ......اي خدا چيكار كنم ديگه دل رحمي تو دل و روده هام موج مي زنه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

......كيفو برداشتم ....طاهره و فانزه هر چي لواشك تو مغازه بودو به گمونم خريده بودن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوي چتونه ..بابا پا به ماها شم انقدر لواشك نمي خورن ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور دهن دوتاشون از لوشك و تمر كثيف شده بود..با صداي بلند خنديدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- طاهره من دارم مي رم بيرون حواست به قابلمه باشه باز نيام ببينم سوخته.... من زودي بر مي گردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهره- چشم ابجي فري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جمشيدم امد بگو رفته خونه اقدس ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهره- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آ قربون دختر ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه اقدس و زدم ...از بالاي پنجره سرك كشيد تا منو ديد خنديدو زودي امد درو باز كرد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- ...سلام ...فري جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام اقدس جون ..مي خواستم يه دوساعتي چادرتو ازت قرض بگيرم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- الان برات ميارمش ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عادتمون بود....اون يا از لباساي من استفاده مي كرد يا من از لباساي اون ...هم هيكل بوديم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- بيا خانومي ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اقدسي من يه دوساعتي بايد برم يه جايي... قربون مرامت تونستي به اين دوتا وروجك يه سري بزن باز اتيش نسوزونن ..تا من زودي بر گردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- باشه فري جون برو خيالت راحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...چاردو رو سرم انداختم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس من رفتم خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- هي فري

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جونم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- امشب مصي فيلم مياره مي خواي براي تو هم بيارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره.... شب بيار كه خونه ام ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقدس- باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو براش تكون دادم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مترو بهترين جا براي تحويل كيف بود ...باهاش تماس گرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله...بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هول نكن عزيزم ........... اصلانم دلتنگ نشو جونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- افرين پسر خوب....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مترو رو كه بلدي كجاست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا باريكلا.....خوب شما بيا متروي طرفاي ترمينال جنوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلدي كه انشالله .....يا با اونجاها بيگانه اي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه بلدم.. بلدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زياد لفتش نديا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سندو مي خوايد بياريد؟...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مي خوام لينا نمكي برات بيارم....عقل كل پس دارم برا چي مي گم بيا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقا خدا از بزرگي كمتون نكنه هرچي مي خوايد خدا بهتون بده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خيلي خب بسه تا يه ساعت ديگه اونجا باش ....سوار مترو نشو تو ايستگاه منتظر باش.... تا باز من بزنگم .......گرفتي كه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله اقا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابي موهامو دادم تو چادرو درست و حسابي سرم كردم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مترو رسيدم قبل از ورود بهش زنگ زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رسيدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هي ياروهه من چطوري قيافه نحستو تشخيص بدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من يه شلوار جين با يه كت سفيد پوشيدم موهامم جوگندميه ..چشامم مشكيه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوي اوي ...يواشتر ..... مگه داري با دوست دخترت قرار مي زاري كه رنگ چشماتم مي گي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشيد گفتم كه راحت تشخيص بديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چندتا داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خره ....دوست دختراتو مي گم(اخه به تو چه مردم ازار ....بذار مردم به خوشيشون برسن فضول )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هيچي بخدا ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ادم شو ....بذرا كيفتو صحيح سالم بيارم ...(حالا هي گيربده ..هي گير بده ...ببين مي توني طرفو به برادران و خواهران گشت ارشاد تحويل بدي ..نيلا تن تو هم مي خواره )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا بگو چندتا داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه اشتهاتم خوبه ...زنم داري ديگه...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمت چيه خوش اشتها ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نادري جون الان همونجا وايستا تا بيام.... باشه پسر خوشگلم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيچاره از سر ناچاري چيزي نمي گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي رو قطع كردم و وارد سالن شدم ..با اون دك وپوزش معلوم بود كه منتظره منه ..چندتا سرفه كردم كه صدام برگرده سر جاش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طوري چادرو رو صورتم گرفتم كه فقط چشمام و دماغم ديده بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشيد اقا نادر.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سريع برگشت طرفم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاش چهارتا شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تته پته ..بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينو يه اقايي دم در سالن به من داد.... شمارو نشونم داد .... گفت اينا رو بدم به شما ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كيفو با ترس ازم گرفت.. درشو باز كرد و سريع سندو در اورد...به محض ديدن سند يه نفس راحت كشيد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت اينم مال شماست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشي رو ازم گرفت..باورش نمي شد كه دوباره مداركشو به دست اورده باشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشيد خانوم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيلي ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند بار برگشتم و عقبو نگاه كردم هنوز داشت نگام مي كرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردك هيز .خدايا شاهد باش امدم ثواب كنم ولي اين جماعت شرم و حيا حاليشون نيست كه..تا كه خيالشون راحت ميشه... فيلشون ياد هندوستون..تاجيكستانو ..افغانستان مي كنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احمق بيشعور دوتا بست نيست بازم مي خواي(فري جون خودتو خيلي تحويل مي گيريا ....بگو ماشالله ...ماشالله نيلا جون... )سر راه كلي براي خونه خريد كردم .........موتور جمشيدو دم در ديدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداي بچه ها از تو خونه ميومد....وارد كه شدم ..جمشيدو ديدم که رو تخت چوبي دراز كشيده و داره با گوشيه جديدش ور مي ره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد – امدي؟..........اوه چه خبره ...چقدر خريد كردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هيچي تو خونه نداشتيم ....تو هم كه وظيفه شناس ...از گشنگي هم بميريم ...انگار نه انگار.... زورت مياد براي خونه خرج كني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده ..تو هستي ديگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اي مرض........ مردي گفتن زني گفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - شرميو حياي گفتن ...اخ كه من چقدره بي حيايم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

...خيلي لوده بود ....تو محل بهش مي گفتن جمشيد قمه... از بس كه سر هر چيزي قمه كشي مي كرد . ....به منم مي گفت فري فرفره به خاطري فرز بودنم تو كارا.... اينم از سر صدقه باباي خدابيامرزم بود از همون بچگي پيچ خم كارو خوب گذاشته بود كف دستم ..جمشيد بيشتر ادعا داشت تا عمل ولي من بر عكسش بودم......كم حرف ولي كار درست.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هفته اي يه بار يه بدبخت بيچاره رو از زندگي ساقط مي كرديم و مي نشونديمش سرجاش .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعضي وقتا كه زيادي گند كار در ميومد.... تا چند ماه كاراي بزرگ نمي كرديم ..و بيشتر با كيف قاپي روزگارو سر مي كرديم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجبور بودم ...جمشيد كه دست به جيب نبود هر چيم كه در مي يورديم يا مي داد سر گند كارياش يا سر قمار همه رو مي باخت...براي همين خودم دست به كار شده بودم ......كه تو خرج اين دوتا بچه و خودم نمونم..طاهره و فائزه خواهراي واقعيم نبودن ....خيلي كوچيك بودن كه مجبور شدم سر پرستيشونو قبول كنم ....و نذارم مثل بقيه بچه ها برن سر چهار راهها براي گل فروشي كه به نظرم همون گدايي بود ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشبختانه هنوز لو نرفته بودم هر كي مشخصات منو به پليس مي داد ....فكر مي كرد من پسرم..و پليس هيچ وقت نمي تونست منو شناسايي كنه..زياد هم كار نمي كردم كه تابلو بشم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي تو محل تابلو بودم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - كيف هفته پيشو چيكار كردي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دادم به صاحبش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو رو تخت نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - چيكار كردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- كري مي گم دادم به صاحبش....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - براي چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چيزي كه توش نبود ...پسرش داشت تلف مي شد منم كمك كردم سندشو برسونم دستش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - تو غلط كردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هوي حرف دهنتو بفهم ..هر كاري که دلم بخواد مي كنم ...تو كه هر چي پول بود از توش برداشتي ....به كيفش چيكار داشتي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - نكنه خودت سندو مي خواي هپلي هپو كني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گمشو ديگه انقدر حروم خور نيستم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - اخرين بارت باشه بدون مشورت من كاري مي كني ..نكنه الانم داري از سر قرار مي ياي الاغ ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره براي اينكه دلتم بسوزه ....باهم كافي شاپم رفتيم .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پا چنان كوبيد به دبه كنار حوض.... كه ده متر رفت رو هوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - رو اعصاب من راه نرو ها.......رفتي كه چي غلطي بكني ....؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب بلد بودم حرصشو در بيارم ....موقعه دزدي غيرت ميرت حاليشو نبود ....حالا براي من غيرتي شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلطي نمي كردم ....داشتيم لب گيري مي كرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانيت دستشو گرفت زير چونم و هولم داد به طرف ديوار حياط....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- عوضي درست حرف بزن ببين چه غلطي مي كردي...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- كثافت ولم كنم ..به جاي اينكه من طلب كار باشم كه پولم چي شد.... تو داري برام بز مي ر*ق*صوني ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدبخت انقدر ساده اي كه مي دونم..... باز دورت كردن تمام پولارو از دستت در اوردن ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم دويد و موهامو تو مشتش گرفت ...خفه شو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طارهره و فائزه از ترس سرجاش وايستاده بودنو مارو مي ديدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خفه شم يا تو كه سر چندتا بطري زهرماري دارو ندارتو مي دي بره .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو ول كرد و رفت رو تخت دراز كشيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - فري زياد حرف مي زني..چاكتو ببندا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- .برو گمشو شامتو بيار كوفت كنيم ....حوصلتو ندارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اشغال نفهم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستي به موهام كشيدم .....حالا خوبه خواهر تنيشم ....انقدر ابراز علاقه مي كنه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمي دونم تو چقدر به اين رضا موشي بدهكاري كه هرچي بهش مي ديم بازم تموم نميشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم اشپزخونه فائزه كه كوچيكتر بود به گريه افتاده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب*غ*لش كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربونت برم تو چرا گريه مي كني ؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه- چرا موهاتو كشيد....؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتيم خير سر نداشتمون بازي مي كرديم ديگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه- پس چرا جيغ زدي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ابجي فري به فدات اينم جز بازيه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه- يعني منم مي تونم موهاتو بكشم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديدم ...اره اون كه كشيد.... تو هم بكش كه بدبختيم كامل بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده يه تيكه از موهامو گرفت تو دستش و كشيد و لي خيلي كم جون بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه- پس چرا داد نمي زني؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اييييييييييييييييييييي خوبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديد اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- افرين دختر خوب برو با طاهره بازي كن تا من شامو اماده كنم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا پاش به زمين رسيد بدو رفت تو حياط در قابلمه رو برداشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد - از كيف پول چقدر گيرت امد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هيچي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سيگارشو گذاشت رو لبش و كبريت در اورد كه روشنش كنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- هيچي كه اين همه خريد كردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه تو به اين ميگي اين همه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- يالا بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودت گفتي مال منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- گه خوردم كه گفتم خوبه ...حالا بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمي دونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يقه امو گرفت و با عصبانيت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- مي گم كجاست؟... بگو تا اون روي سگم بالا نيومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مي دونستم دستش به پولا برسه هيچي برام نمي زاره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چيزي ندارم كه بهت بدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداري اره............كه نداري ..باشه خودت خواستي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قابلمه رو برداشت و پرتش كرد كف حياط..شروع كرد به داغون كردن وسايل اشپزخونه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عربده مي كشيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشيد- مي گم پولا كجاست .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اكثر همسايه ها از پنجره و بالا پشت بوم داشتن سر ك مي كشيدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بي شعور عوضي بيا ايناهاش.... باز برو بده به اون عوضيا .....بي لياقت بي غيرت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پولارو طرفش پرت كردم و فقط 300 تومن براي خودم نگه داشتم... اونم قايمكي ....چون اگه مي ديد اونارو ازم مي گرفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شدو پولا رو از كف اشپزخونه جمع كرد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف تخت رفت و كاپشنشو برداشت ....از خونه زد بيرون ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم كف اشپزخونه وشروع كردم به گريه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اينم شد زندگي .....بي غيرت ...عوضي ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهره و فانزه باز با ترس جلوي در اشپزخونه نگام مي كردن..فائزه چشمش به قابلمه بود كه همش ريخته بود كف حياط ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اونجا وايستاديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستامو باز كردم دوتاشون اومدن تو ب*غ*لم و هر كدومشون رو يكي از پاهام نشستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فائزه - ابجي فري حالا هيچي نداريم كه بخوريم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه فري مرده الان يه چيز خوشمزه تر درست مي كنم باهم مي خوريم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتن جمشيد خيالم راحت بود كه سرو كله اش براي چند روزي پيدا نميشه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت از اين بودم كه باز خر شدم و باهاش رفتم دزدي ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اين 300 تومنم چيزي برام نمي موند... باهاش اجاره چندماه عقب افتاده صاحبخونه رو بايد مي دادم ..ته تهش يه 20 -30 تومني مي موند....كه اونم به جايي بند نبود....بازم دستم خالي مي شد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اميدم براي همون 20- 30 تومنم از بين رفت ...با دادن تمام پول به صابخونه ديگه هيچي براي خرج كردن نداشتيم..10 روزي بود كه از جمشيد خبري نداشتم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه مرده شور قيافش مي بودم .....فايده اي نداشت بايد كاري مي كردم سه نفر ادم بوديم ..خورد و خوراكمونم تموم شده بود...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتاشون بچه بودن حاليشون نبود كه ..فقط گشنگي رو خوب مي فهميدن..باز طاهره مراعات ميكرد ولي فائزه نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زود كمي زودتر بيدار شدم..بچه ها خواب بودن ..ديگه مي دونستن وقتي من خونه نيستم.... نگران نباشن چون تا ظهر خودمو مي رسوندم خونه ...با وجود بچگيشون عقلشون خوب مي كشيد كه چيكار كنن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهره ديگه ياد گرفته بود ظرفا رو هم بشوره ...ويكم مي تونست كمك حالم باشه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز مي خواستم با چادر برم بيرون كه كمتر جلب توجه كنه .....كارم تو جاهاي شلوغ بود .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اين كار خوشم نمي يومد ..ولي چاره اي هم نداشتم ....راهمو به طرف بازار بزرگ مولوي كه جمعيت توش مي لوليد كج كردم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 8 شده بود ..صداي چرخ چرخا كه باهاش بارارو جابه جا مي كردن ..صداي مردا.. پسرا كه مي گفتن برو كنار بار داره مياد ....مغازه دارا ...مردم ...همه و همه دست تو دست هم مي داد كه من كارو راحتر انجام بدممخصوصا كه بعضي جاها انقدر ادما بهم فشرده مي شدن كه اگرم دستم بهشون مي خورد شكي نمي كردن ...تا ظهر جيب چند نفري رو زدم .....يه گوشه دنج پيدا كردم كه تو ديد نباشه ...اولين كيفو باز كردم ...نزديك 50 هزار تومن ...بعدي 10 تومن ..اوه چه بيچارهبعدي 30 تومن.....- بيا اين همه جون بكن ..دست بچرخون اخرشم اين .....خوب بد نبود .....كيفارو تو صندوق صدقات انداختم و از بازار زدم بيرون ....با خودم فكر كردم به يكي از محلهاي بالا ی شهر سر بزنم ..شايد اونجا بختم وا بشه ....اونقدر لارج بودن كه بدون دزدي اگه فقط دست جلوشون دراز مي كردي كمترين پولي كي مي دادن 10 تومن بود....فقط بدبختي این بود سر هر كوچه باجه نگهباني گذاشته بودن و نمي زاشتن هر كي بره تو ...از خير دزدي اونجا هم گذشتم ....تو راه برگشت از كنار مغازه هاي لوكس و گرون قيمت رد مي شدم و نيم نگاهي به اجناس تو مغازه مي كردم از كنار يه مغازه لباس مجلسي رد شدم ...وايستادم به يكي از لباسا نگاه كردم ...يكي از لباسا بدجور چشممو گرفته بود ....يعني قيمتش چنده ...فري هر چقدر باشه (خوب كه چي )....شايد بتونم بخرم (پولشو داري....)...نهپس غلط مي كني بهش فكر مي كني ...اره راست مي گي نيلايي تازه داشته باشم بايد كدوم قبرستوني تنم كنم ...افرين دختر خوب بلاخره اون مخ اكبندت راه افتاد..ولي جون تو نيلا...براي حال گيري تو هم شده مي خرمش كه انقدر حرفت مفت نزني ...وا ....والاچادرو كمي كشيدم بالا...و دوباره راه افتادم كه صداي ممتد بوق ماشيني نظرمو به خودش جلب كرد ....سر چرخوندم ....خواهر نبينم غريبي كني ...دوتا پسر سوسول با مزداي نقري رنگ داشتن كنارم با ماشين حركت مي كردن...چيزي نگفتم و به راهم ادامه دادمخواهر برسونيمتون....- ممنون برادر مي ترسم زحمتتون بشه تعارفي ميكني خواهر ...- نه برادر جان ...پس در خدمت باشيم خواهر ...- اوف برادر اينطور كه تو التماس مي كني ...هيلاري كيلينتونم كم مياره ....من كه جاي خود دارمخواهر شما خودت يه پا جنيفر لوپزيماشينو نگه داشتن ..ب*غ*ل دستيش سريع از ماشين پياده شد و در عقبو برام باز كرد...- واي چه جنتلمن برادر ....خدا از جوني كمت نكنه ....انشالله هر شب خواب حورياي بهشتي رو ببينيخواب چرا خواهر ..الان داريم زنده اشو مي بينيم ....- مواظب باش پخش زنده است برادر..... مي ترسم شبكه برفكي بشه ...نه خواهر حالا حالا ها برفكي نميشه- از ما گفتن بود برادر ...من نشستم و اون درو بست دوتا شون به خيال اينكه بزم امشبشون جور شده ....ذوق مرگ شده بودن(اخه جوجه فكليا هنوز نفهميديد نبايد پا رو دم فري فرفري بذاريد ... دمت گرم نيلايي به خوب موردي اشاره كردي......... ..چاكر ابجي فري ....چادرو از سرم در اوردم .....خواهر چادر ي نيستي؟- نه برادر.... چادرو سر مي كنم تا اوني كه چشم بصيرت داره ..منو ببينه دم خواهر گرام گرم كه متوجه بصيرت چشماي ما شدن - قربون بصيرت چشماتون ....از ده هزار فرسنگي هم مي دونيد دست رو چي بذاريد ..پس چي فكر كردي خواهر ...اروم بدون جلب توجه دست بردم تو كيفم- فقط برادرا ...شما كه انقدر حرفه ای هستيد... تا حالا به مشكلي هم بر خورديد..؟.نه خواهر ما جايي نمي شينيم كه اب بره زيرمون- اه چه خوب برادر....حالا داريم كجا مي ريم ...منزل برادر ماني - برادر ماني ...ماشينم مال شماست ؟بله خواهر ....- برادرا مفت خوراي پاپا جوناشون هستن ديگه ؟بله خواهر - خدا حفظتون كنه ...دوتاشون خنديدن- كي بريم منزل شما برادرمنزل منم اگه بخواي فردا شب خواهر ....- عاليه .....چه شانسي اورم من برادر...دوتاشون بلند زدن زير خنده ....از خيابوناي خلوت كه رد مي شديم .... كار من اسونتر مي شد ...- راستي اسم شما چي بود برادر كوچيك و غلام شما برادر فرهاد ...برگشت كه ابراز اشنايي كنه و بهم دست بده توي يه حركت چاقو رو از كيفم در اوردم ...دستشو گرفتم و پيچوندمو گرفتمش پشت صندلي ... چاقو رو گذاشتم زير گردنش ....گردنشو حسابي بالا اوردم ماني - كثافت چيكاري مي كني ؟- زر زيادي بزني رگشو زدم ..نگه ندار برو ...نگه ندار ....كثافت مي گم نگه ندار...فرهاد قرمز و عرق كرده بود و زبونش بند امده بود...مانيم هول كرده بود...- برو تو اون كوچه.... كوچيكترین حركت ناجوري كني... چاقو زير دستم لغزیده... انوقته كه كار دست برادر فرهاد بدم ....- افرين همين طور برو ....اونجا نگه دار......اروم يه گوشه پارك كرد ..كيفمو طرفش پرت كردم ..- هر دوتاتون هر چي داريد خالي كنيد تو كيف ...دست بجنبونيد.....د....يالا ...جيباي دوستم خالي كن ...ساعتاتون ......ماني با لرزش تمام داشبوردو خالي كرد ...موقع خالی کردن جیبای فرهاد خواست مثلا به طرفم حمله كنه ..که سريع خودمو كشیدم عقب و با چاقو رو ساعد دست فرهاد كشيدم كه كمي زخمي شد و دوباره گذاشتم زير گلوش ..فرهاد- عوضي چيكار مي كني نمي بيني مي تونه منو بکشه ..سرش داد زدم....بايد بكشمش كه ادم شي ..-.زنجير طلاتو در بيار .....داره رو گردنت زيادي مي كني ....كيفو بده من ...بند كيفو انداختم رو دوشم ...خوب تو ...من ؟- اره برادر ماني.... شلوارتو در بيار ..چي؟ - مي گم اون گوني رو در بيار ...اخه- نكنه مي خواي اينبار دست توروخط خطي كنم ...همونطور پشت فرمون شلوارشو در اورد ...- براي برادر فرهادم در بيار ....فرهاد- هر چي مي خواستي گرفتي چيكار به شلورامون داري ..؟- خوشگلن مي خوامشون ....حالا درش مياري يا به زور درشون بيارم ....حالا پيرهناتون ...ايناروم؟- اره درشون بياريد ....لباساشونو گرفتم و انداختم كف ماشين زير پاهام ...دوتا شون يه ركابي و شورت فقط براشون مونده بود...-برادر ماني پياده شو..اينجا تو این سرما؟ ..گردن فرهادو بيشتر فشار دادم ....و چاقو رو بیشتر زیر گلوش بردم -پياده مي شي يا جرش بدم ...پياده شد ...همونطور چاقو زير گردن فرهاد رفتم پشت فرمون نشستم ....برادر ماني برو پشت اون در خت ....ماني عقب عقب رفت ...رو به فرهاد ....برادر درو باز كن كامل ...باز كرد ماشينو با يه دست رو شن كردم ..دنده رو گذاشتم رو يك ....پامو رو پدال گاز گذاشتم-انور نگاه كن...يه پاتم بذار بيرون .با تردید پای راستشو گذاشت بیرون - .ا ماشالله....... حالا اون پشت دنبه اتم بذار لبه صندلي ....لبه تر..اهان گذاشت ...با پاي راستم محكم كوبيدم بهش كه پرت شد بيرون ......قبل از اينكه به خودشون بيان پامو گذاشتم رو گاز و با سرعت ازشون دور شدم ..به سر كوچه رسيدم .... برگشتم عقبو نگاه كردم ....ماني رفته بود به داد فرهاد برسه - تا شما باشيد دختر بلند نكنيد ...عوضياي بي شرف....دوباره حركت كردم ...چندتا كوچه بالاتر از ماشين پياده شدم و همونطور وسط خيابون ماشينو ول كردم ....با سرعت خودمو تو كوچه پس كوچه ها گم كردم ....انقدر دويده بودم كه نفسم بالا نمي يومد....جلوي يه خونه رو پله نشستم ...كيفمو باز كردم ..لاش خورا ببين روز ي چقدر پول خرج مي كنن....نزديك 3 تومن ميشد....سرمو گذاشتم رو دستم ...كه يهو در باز شد ..دومتر پريدم رو هوا يه زن بود...چرا اينجا نشستي ...؟لبام خشك شده بود. - ميشه به من يه ليوان اب بديد...يه جور نگام كرد كه يعني نه- خواهش مي كنم خانوم خيلي تشنه امه ...با اكراه ....بيا اينجا شير اب هست مي خواي از اينجا بخور...ای خدا اينجا براي دادن يه ليوان ابم خساست به خرج مي دن ...سر شلنگ از كف حياط برداشتم... شيرابو باز كردم دهنمو گرفتم جلوي شلنگ ...فكر كنم يه دو پارچي اب خوردم ...شير ابو بستم ...با دسته مانتوم لبمو خشك كردم ...- دستتون درد نكنه...به لباسام نگاه كرد ....كارگري ؟- من؟اره اگه كارگري پول خوبي مي دم امروز برگاي حياطو جمع كني ...- خانوم شما از روي لباس ادما تشخيص مي ديد كه چيكارن ؟نه چطور؟- پس براي همينه كه به يه پزشك مملكت توهين مي كني ؟ با پوزخند... تو پزشكي ؟-نه عمه ات پزشكهدرست حرف بزن -تو درست حرف زدي كه من بزنم ....فكر مي كني كه خيلي هنر مي كني .. پول شوهر بدبختو خرج مي كني ....گمشو برو بيرون ....من ليسانس دارم ..- اره ليسانس ولگردي و قرطي بازي ...برو گمشو بيرون تا به پليس زنگ نزدم ...- بابا جوش نيار ....يه چين به چيناي زير چشمات اضافه مي شه پيرزن ...انوقته كه باز شوهر بدبختت مجبور پول زيباييتو بده من پيرزنم ؟خواست داد بزنه كه از خونه زدم بيرون .....صداي جيغ جيغ كردنش داشت ميومد....با خنده و دو از اون خونه دور شدم به يه اژانس رسيدم -اقا من مي خوام برم محله ي..........مرد با تعجب نگاهم كرد..- چيه اقا ....مگه گفتم بريم مريخعصباني شد..ما اونورا نمي ريم ...- شما اژانسيا هم سهميه بندي منطقه ای شديد...؟خانوم برو مزاحم نشو-مزاحم چيه اقا ...من ماشين مي خوام ...ما ماشين نداريم ..-اينجا كه دوتا ماشينه مي گم نداريم-اي تف به ذاتت بياد دروغگو ....چي گفتي ...؟-هيچي گفتم بشين ته خوري اين جماعتو كن لياقتت تو همين حده ...مثل اينكه دنبال دردسر مي گردي ...-ماشين خواستن دردسره ...جوابمو نداد...ماشين نداري ديگه ؟برو گدا ....عصباني شدم محكم با پا كوبيدم به ماشين ..كه صداي دزد گيرش در امد..- گدا جدو ابادته ...تا برسم خونه پدرم در امد..غروب شده بود ...كليدو انداختم رو در .....تعجب كردم صداي بچه ها نمي يومد ...پا تو حياط گذاشتم ...طاهره و فائزه ارومو سر به زير رو تخت چوبي نشسته بودن ..خوب دقيق شدم ديدم گريه كردن ...به طرفشون رفتم ...چي شده...؟ای ای ارومتر ......-تو؟.............تو توي خونه ي من چيكار مي کنی؟ ..خونه ی تو؟به دورو برش نگاه كرد..فكر نمي كنم اينجا خونه ی تو باشه ...از كي تا حالا م*س*تاجر جماعت صاحب خونه هم می شن ...- حالا هر چي.... الان كه دارم پولشو مي دم ...با اجازه كي وارد خونه شدي ..با اجازه داداش جون بي غيرتت...- گمشو برو بيرون ...چاقومو در اوردم ...كه يكي از نوچه هاش دستمو گرفت ....و چنان دستمو فشار داد كه چاقو از دستم افتاد..و دستمو از پشت محکم گرفت - اخ ..چي مي خواي از جونم رضا موشينه خوبه مثل اون نامرد نيستي فري ...به طرف بچه ها رفت پاي راستشو گذاشت روي تخت و ارنجشو بهش تكيه داد...صورتشو به طرفم گرفت ...در حالي كه موهاي فائزه رو نوازش مي كرداین زندگيه كه تو داري فري؟ ...تو الان مي تونستي بهترين خونه رو داشته باشي ...حتي يه پرايد مي تونست زير پاهات باشه ...- خفه شو ..به طرفم امد دستشو گذاشت زير چونم ....و به چشام زل شد...فقط اگه زبونت انقدر تند نبود خواستني تر بودي فري ...با قدرت تمام اب دهنمو تف کردم رو صورتش...چشمشو با نفرت بست و دستشو بلند كرد كه بكوبه تو صورتم.... و لي رو هوا نگهش داشت ... و با همون دست صورتش پاك كرد...با همه ای این كارا نمي دونم چرا هنوزم برام خيلي عزيزي فري ...مكثي كرد ...خوب درباره این مسئله هم ميشه بعدا حرف زد ....كه تو شرايط بهتري باشيم ...برادرت مي گفت بدهيشو بيام از تو بگيرم ...- هه من ؟....اون گند بالا اوردم من پولشو بدم ....اگه تو به خواسته دل من تن بدي كه همه خوشبخت مي شن ...- اخه پير كفتار تو چي داري كه دلم داشته باشي (فري عفت كلام داشته باش...نيلا جون جدت الان سر به سرم نذار كه تو هم بي نصيب نمي شي از حرفام )مي دوني داداش جونت الان كجاست ...؟-اره كجاست؟-سر قبر تو اره درست حدس زدي فقط يادت رفت بگي سر قبريه كه من گورشو كندم ....تا اخر هفته پول منو جور كرديد كه هيچ ..وگرنه داداش جونت مي خوابه اونجا و تو هم هر پنجشنبه مي ري سر قبرش..-ممنون اگه این كارو کنی...یه جماعت رو از دستش راحت مي کنی .....فري فكر مي کنی من با تو شوخي دارم رضا- گوش كن دو راه برات مي زارم ...البته اگه عاقل باشي راه دوم انتخاب مي کنی كه بدون دردسره..... اگرم كله خر باشي راه اولو ...به جمشيد یه راه درست بي دردسر براي بدست اوردن پول نشون دادم ...اما از اونجايي كه تو عرضه اش شك دارم ..تو هم بايد تو كار باشي ..به هر حال يه محله است يه فري فرفره ....رضا- این كار با بقيه كارا فرق مي كنه ..سيگاري رو از جيبش در اورد گذاشت رو لبش ....يكي از نوچه هاش با فندك سيگارشو براش روشن كرد...يه پك گرفت و دودشو داد بيرون ...رضا- پول زيادي توشه.... انقدر كه حتي تهش براي تو هم مي مونه ..البته به شرطي كه درست و حسابي انجامش بدي ...- اگه نخوام انجامش بدم چي ؟به طرف فائزه رفت...با پشت دست گونه اشو نوازش كرد كوچولو چند سالته ...؟فائزه با ترس...4 سالرضا- فري فري مي گه 4 سال..فقط 4 سالشه ..تو كه دلت نمي خواد فقط تو عمرش 4تا بهارو ديده باشه ...از تهديدش عصباني شدم ....خواستم به طرفش حمله كنم که اكبر محكم از پشت دستمو فشار داد ...رضا- فري عزيزم من ادم بي رحمي نيستم ...ببين تازه فقط يكيشونو انتخاب كردم نه دوتاشونو ...زبونم بند امده بود ....رضا- حالا چي مي گي ؟- من بايد چيكار كنم ...؟رضا- افرین حالا شدي همون فري خودم...يه پك ديگه به سيگارش زد ..رضا- تا حالا رفتي اون بالا بالا هاي تهرون ...اونجاها كه از ما بهترون توش چرخ مي زننو از صبح تا شب به امثال ما مي خندن ديدي چه خونه هايي اونجاست ...ادم حسرت يه روز رفتن و گردش توشونو داره...بهش نگاه كردم..خودتم مي دوني خيلياشون لياقت اون خونه ها و ماشينا رو با اون همه پولو ندارن ...منم گفتم چه بهتر که ما حقمونو از این جماعت بگيريم ...اينطوري هم حقمونو مي گيريم ....هم من به حق و حقوقم مي رسم ...تازه يه درس عبرت هم مي گيرن ...من این افتخارو بهت مي دم ....كه تو حق این جماعتو ازشون بگيري ..فقط پوزخند زدم ...خوب اگه این راه قبول کنی می رسیم به مرحله نقشه و تقسيم وظايف ...و اما راه دوم ...رضا موشي به دوتا نوچه اش نگاه كردرضا- دستشو ول كن ...هي عبدي اون دوتا بچه رو ببر بيرون تو هم مي توني بري بيرون اكبر ...اكبر مچ دستمو ول كرد انقدر درد مي كرد كه مچ دستمو با دست ديگم گرفتم و شروع كردم به ماليدن مچم ....رضا شروع كرد به راه رفتن ...بهم نزديك شد ..مچ دست راستم تو دست چپم بود و سرم پايين ...دورم چرخيد ... و امد رو به روم وايستاد...رضا- راه دوم خيلي بهتره ...چون هم عزيز تر مي شي ..هم اينكه همه قرض و قوله جمشيد تموم ميشه...رضا- خودتم مي دوني من نمي خوام به زور اينكارو كنم ...در عجبم تو بين اين همه دختر ....تو این بيغوله ها .........چرا فقط مهر تو به دلم نشسته ...با خشم به چشاش نگاه كردم ..لبخند مسخره اي زد ...همونطور كه گفتم دل نمي خواد به زور متوسل بشم.... هرچند كه بشم چاره جز قبول كردنش نداري ..صورتشو به صورتم نزديك كرد ..بوي سيگارش داشت خفم مي كرد ....اما دلم نمي خواد هر شب به زور با خودم ببرمت تو اتاق خواب ........و خودمو از ب*و*سه هاي اتيشيت محروم كنم ...دستمو با خشم به طرف صورتش پرت كردم چيزي نمونده كه كف دستم بخوابه تو دهنش كه با دست محكم مچ دستمو گرفت ...فري اخرين بارت باشه...چنين جسارتي به من مي كني ...... چون رضا هميشه اروم نيست.....تا فردا بهت وقت مي دم ..اگه راه اولو انتخاب كردي بيا تا نقشه رو بهت بگم ...و اما اگه راه دومو انتخاب كردي ..لبخند ي زد ....مچمو رو رها كرد و چند قدم عقب رفت ..... دستاشو از هم باز كرد ..اگه راه دومو انتخاب كني رضا با آ*غ*و*ش باز مي پذيرت ...-برو بيرون ....رضا- يادت باشه تا فردا ..فكر فرار هم تو سرت نباشه ...با دوتا بچه دست و پا گير هيچ كاري نمي توني بكني ..در ثاني به فكر 4 بهار عمرشم باش...با گفتن این حرف از حياط خارج شد ...طولي نكشيد كه فائزه و طاهره بدو بدو امدن تو حيا ط و پريدن تو ب*غ*لم ...- اذييتون كرد...با حركت سر نه...سر دوتاشون گذاشم رو سينه ام ....جمشيد جمشيد ...خدا ازت نگذره ...و اروم شروع كردم به ريخن اشك.....شب موقعه خواب در حالي كه روي فائزه و طاهرو رو مي كشيدم ....نفس عميقي كشيدميه دزديه ديگه .........سرمو گذاشتم رو بالشت و به چهره معصوم دوتاشون نگاه كردم با دست گونه فائزه رو نوازش كرد م ....نمي زارم كسي بهتون اسيب برسونه........... فري نمي زاره ...برگشتم و طاق باز انقدر به سقف خيره شدم ....تا كه چشمام سنگين شد و به خواب رفتم محله رضا موشي نسبت به محله ای كه توش مي نشستيم عيوني تر بود....يا حداقلش این بود كه همش توش ادم بدبخت نمي ديدم ...تصميمو گرفته بودم ....تنها راه براي من راه اول بود..يعني دزدي.....اگه فائزه و طاهره دست و پاگيرم نبودن هيچ وقت تن به این كار نمي دادم...فقط مي دونستم رضا هر كاري كه بخواد مي كنه...اگه ما رو نكشه .....بلايي سرمن و بچه ها مياره كه يادمون بره اصلا كي بوديم....چنان اسممونو از كره خاكي پاك مي كرد ....كه انگار از اولم وجود نداشتيم .مي دونستم تا الان بهش خبر دادن كه من دارم ميام ...از 10 نفر ادم تو كوچه 6 نفر از ادماش بودن.....قيل از نزديك شدن به خونه اش سركوچه وايستادم ..خوب اطرافو نگاه كردم كه كسي نباشه ..مانتومو زدم بالا چاقو ضامن دارمو يه بار امتحان كردم و با احتياد گذاشتم بين شلوارو كمرم و مطمئن شدم كه جاش محكمه ..زود مانتومو دادم پايين ...رو زمين زانو زدم پاچه شلوارودادم بالا يه چاقوي ديگه هم تو جورابم ....شوك الكتريكي هم تو كيفم گذاشتم تا اگه گشتن و پيداش كردن .... مطمئن بشن چيز ديگه ای ندارم ...به طرف خونه راه افتادم ..سر ظهر بود...هوا سر بود ..ولي افتاب خودنمايشو مي كرد ..زنگو فشار دادم .....بعد از چند دقيقه ای در باز شد...اكبر با اون هيكل پخمش جلوم ظاهر شد ...اقا خيلي .وقته منتظره ...پامو گذاشتم تو -بكش كنار ...از جلوم رفت كنار ...حياط بزرگي بود .......ولي اصلا شبيه خونه نبود.... گوشه كنارش پر بود از كارتناي باز و بسته ....تو حوض وسط خونه كه خالي از اب بود ...يه عالمه جعبه رو هم چيده شده بود ...و روشونو با مشباي بزرگ كشيده بودن .....دور تا دور خونه اتاق بود ..بيشترشون خالي بود يا توشون كارتون بود....وسط حياط وايستادم اكبر از كنارم رد شد ...وايستاد تا برم اقا رو صدا كنم ...-اره برو اقاتو صدا كنه ....نه اينكه زاييدتت هي اقا اقا مي كني ...برگشت كه يه مشت حوالم كنه ...رضا- هي اكبر باز هار شدي ....اخرين بارت باش با مهمون من اينطوري رفتار مي كني اكبر دندوناشو بهم فشرد..- شنيدي كه اقات چي گفت... چخه ...رضا بالاي پله ها وايستاده بود ...رضا- مي گفتي گاوي ..گوسفندي برات مي زديم زمين ...- ممنون همين كه غيرت داداش بي غيرتمو زدي زمين براي هفت پشتمون بسه ...رضا فري بازم كه با نيش حرف مي زنياخه نافمونو با نيش عقرب بريدن ...براي همين زيادي با نيش حرف مي زنم ...با دست اشاره كرد كه برم توي يكي از اتاقايي كه داشت نشونم مي داد...به بالاي پله ها رسيدم ..دستشو به طرف دراز كرد...- از من گفتن.... هميشه مرد باشو به يه مرد دست بده ....رضا- خوب منم دارم همين كارو مي كنم ...- پس لازم شد حتما بري پيش يه چشم پزشك....وارد اتاق شدم اونم پشت سرم ..يه ميز بزرگ كهنه كه روش پر بود از هر اتشغالي ....چندتا مبل دربو داغونم نزديك ميز ...-انقدر خرج مي كني لااقل نوچه هاتو بفرست دوره خونه داري ببينن كه حال و روزت این نباشه ..رضا- اگه فري قدم رنجه كنه و پا رو چشم ما بذارن ديگه چرا نوچه هامو بفرستم - ببين من وقت ندارم ......امدم بهت بگم باشه قبول مي كنم ...رضا- يعني حاضري كه بامن....- تو رياضيت از اولم هميشه ضعيف بوده ....براي همين هيچ وقت پيشرفت نكردي ..روي يكي از مبلا نشستم ..پامو انداختم روي اون يكي پام ....و به قب تكيه دادم ....-اول يك بعد دو ...مي خواستم بگم راه اولتو قبول مي كنم ....دستاشو بهم قلاب كرد ..... سرشو تكون داد و به عقب تكيه داد...رضا- مي دونستم عقل نداري...- برنامه ات چيه ؟رضا با صداي بلند ..... اكبر ...اكبر ...اكبر بله اقا ....رضا- برو اون خمار قمه كشو بيار ...اكبر داشت از در خارج مي شد ...- اكبر جون سر راهتم يه دست چايي بريز ...خواست دهن باز كنرضا- اكبر چايي هم بيار ...با خنده به رضا موشي نگاه كردم ......اصلا ظرافت زنانه نداره ....رضا- مطمئني نمي خواي بيشتر از این فكر كني ؟ ...-اره چون اگه بيشتر فكر كنم ..به احتمال زياد قيد این يكي كارو هم مي زنم ....رضا پاكت سيگارشو در اورد.... ازش يه سيگار برداشت ...بعد پاكتو به طرفم تعارف كرد ...فقط سرمو تكون دادم...جمشيد با قيافه خمار و دربو داغون جلوي در ظاهر شد ...سرمو با تاسف براش تكون دادم ...- كي از رو زمين محو ميشي كه من يه نفس راحت بكشم ...جمشيد- این عوضي اينجا چيكار مي كنه؟رضا- خفه جمشيد ....جمشيد با يه سيگار تو دست وارد اتاق شد ..... كنار در نشست و به ديوار تكيه داد...-چيكارش كردي ؟رضا دستاشو از هم باز كرد ...من ؟هيچي ..........خودش زياده روي كرده ...-اره تو هيچ وقت كاري نمي كني ....جمشيد هي سيگار مي زاشت تو دهنشو و دودشو مي داد بيرون و با چشماي بي رمقش بهم خيره ميشد ...-مي خواي با این نعشه برات كار كنم ...؟جمشيد يهو از زمين بلند شد ..پدرسگ من نعشه ام ... به طرفم حمله كرد ..... رضا پاشو انداخت جلوي پاش كه باعث شد محكم بخوره زمين ...همونطور كه رو زمين افتاده بود رضا موهاشو تو چنگش گرفت...و گوش جمشيدو به لباش نزديك كرد....رضا- اگه به خاطر گند كاريات نبود اينم اينجا نبود......پس خفه شو تا خفه ات نكردم ....و محكم سرشو به طرف زمين هول داد...در حالي كه دوباره رو مبل مي نشست ....براي همين گفتم بايد خودت كارو تموم كني ..اينم(جمشيد) فقط كاراي جزئي رو مي كنه ...- دقيق بگو چيكار بايد بكنم ...؟مورد تو زعفرانيه يه شركت بزرگ داره ...خونه اشم بچه ها پيدا كردن ...پولش از پارو بالا مي ره.... طوري كه تا 7 پشتشم بدون هيچ دردسري مي تونن از پولاش خرج كنن و خم به ابرو نيارن ...تازگيا متوجه شدم نامزدم كرده ....قراره نامزدشو گروگان بگيريم و بابتش پول بگيريم ...تو همين حين اكبر با سيني چايي امد تو و گذاشتش رو ميز ....رضا مبلو بيشتر كشيد جلو و به من نزديكتر شد ....يه چايي براي خودش برداشت يه دونه رو هم داد دست من ....رضا- تو بايد نامزدشو گروگان بگيري ....و از طرف بخواي كه پولو جور كنه بدون اينكه اسم منو بياري .........كار بايد طوري انجام بشه كه انگار تو و جمشيد دست به این كار زديد....- جمشيد كه كاري نمي تونه بكنهرضا- درسته ولي تو دختري ...شايد حرف يه دخترو تو وهله اول نخونن...خم شدم و چايي رو گذاشتم رو ميز...- قرارم نيست كه بفهمن من دخترمرضا- يعني چي ؟-يعني اينكه تيپمو عوض مي كنم و خودمو مثل پسرا مي كنم ....فقط از كجا بدونم سرمون كلاه نمي زاري ....؟رضا- نصف سفته ها رو قبل از شروع كار جلوي چشات پاره مي كنم ...بقيه رو هم بعد از پايان كار ..رضا- مبلغ بايد چقدر باشه ...؟خاكستر سر سيگارشو تو جا سيگاري تكون داد...رضا- 2ميليارد ...-طرف انقدر پولداره؟ ..رضا- بيشتر از اينا پول داره ولي براي ما كافيه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما جمشيد انقدر به تو بدهكار نيست ...رضا- اره بقيه اش بين من و تو تقسيم ميشه ...هر چي هم بخواي بچه ها برات فراهم مي كنن تا مشكلي نداشته باشي...- امديم طرف پول بده نبود؟رضا- نامزدشو بيشتر از این حرفا دوست داره ...- دختر رو كجا نگه مي داريم؟رضا- تو كار گرو گانگيري و انجام بده ...جاي نگهداريش با من ..خوبه؟...- كار بايد از كي شروع بشه ...؟رضا- هر چه زودتر بهتره ....رو اين جماعت نميشه حساب باز كرد ..هر روز يه اب و هوا مي خوره به سرشون .....الان ديدي تهرونن ...فردا يهو رفتن شمال ...يه بارگي ديدي رفتن اون ور اب ...- بعد از اينكه دخترو رو تحويلت داديم چي ميشه..؟رضا- كارتو تازه شروع ميشه...شانسمون اينكه خانواده دختره براي چندماهي رفتن سفر.... تا تحويل پول بايد پيش طرف باشي كه پاي پليس وسط كشيده نشده...- چي؟از جام بلند شدم ..-اينكار مي دوني يعني چي ؟.......يعني با سر رفتن تو دهن شير .....رضا- اروم باش فري ....تو رو كه به حال خودت ول نمي كنيم ...براش چندتا افه هم ميايم كه دست از پا خطا نكنه...- اره اونم ترسيد و منو به حال خودم گذاشت...رضا- از چي مي ترسي فري ...اون تنها زندگي مي كنه ..نامزدشم كه پيش ماست ....- حالا مي خواي چطور زهرشو بتركوني ....؟رضا- چندتا از انگشتاي نامزد عزيزشو براش مي فرستيم ...چطوره؟- نه.... انگار تو تا منو تا اخر عمر نندازي زندون ول كن نيستيرضا- خوب مي گي چيكار كنيم؟.... با این كار انقدر مي ترسه كه ديگه جرات نمي كنه از كنار كلانتري هم رد بشه ..- نمي دونم.......... ولي ادم ازاري رو من نيستم ....سيگارشو تو جا سيگاري له كرد...رضا- خوب چون فري نمي خواد خون از دماغ هيچيكي بچكه...يه كار ديگه مي كنم كه فقط بترسه خوبه ....-مثلا چي؟رضا- تو به بقيه اش كاري نداشته باش ....كار بايد توي يه هفته ای تموم بشه ....زودتر م تموم شد...... چه بهتر....سرجام نشستم ..دستامو تو هم مشت كردم و به سمت پايين خم شدم ...نامرد مي دونسته مي خواد چيكار كنه كه مي گفت راه اول سخته....ترس تو تمام وجودم براي اولين بار زبونه كشيد....رضا- چي شد فري؟ ...به نظرت سخت مياد.؟...هنوز دير نشده مي توني به راه دومم فكر كني ....جمشيد سريع به من نگاه كرد ...به جمشيد نگاه كردم و دوباره سرمو انداختم پايين ....جمشيد- عفريته چرا قبول نمي كني؟ ....فكر مي كني خيلي مالي كه داري طاقچه بالا مي زاري به جمشيد چشم غره رفتم ... ...رضا با خنده يه سيگار ديگه روشن كرد ....رضا- يا حالا جواب بده....... يا اينكه....از جام بلند شدم ..دوتاشون بهم خيره شدن....- كارو از فردا شروع مي كنيم ....فقط بايد قول بدي به كسي اسيبي نمي رسه ...رضا فقط سرشون تكون داد...رضا- بچه ها ساعتاي رفت و امدشو به شركت دارن ..معمولا صبحا با نامزدش تا شركت مي ره ....ولي بعد از ظهرا هميشه تنها بر مي گرده... هر كاري مي كني بايد صبح باشه...رضا- جمشيد تو بايد با ماشين اماده باشي تا وقتي كه فري دختررو بهت تحويل ميده با دارو بيهوش كني و يه راست بياري جايي كه من ادرس مي دم ........رضا روشو به طرفم بر گردوند ...مي دوني كه بايد چيكار كني ؟- اره نگرمن نباش... كارمو بلدم .....قفط قبل از رفتن ميام كه نصف سفته ها رو پاره كني ..رضا- باشه من سر قولم هستم ...بلند شدم كه برم رضا- فريفقط سرمو چرخوندم طرفش رضا- حتي ديگه نمي خواي يكم ديگه در مورد .....- ما حرفامونو زديم.... این جنازه رو (جمشيد )هم تا فردا رو به راه كن ....كه فردا هي ريپ نزنه ***************تمام بعداز ظهر رو بچه ها رو بردم بيرون و حسابي گردوندمشون و كلي براشون لباس و اسباب بازي گرفتم ....براي خودمم دو دست لباس مردونه گرفتم ........تو راه برگشت به خونه..دست دوتاشونو گرفته بودم و اروم و پياده با هم راه مي رفتيم - بچه ها تا يه مدت بايد بريد پيش اقدسفائزه- چرا ابجي فري ؟-چون ابجي فري مي خواد بره يه عالمه پول بيارهطاهره- خيلي طول مي كشه كه بياي-نميدونم شايد طاهره - از كي بايد بريم..؟- از امشب .... تا وقتي هم دنبالتون نيومدم با هيچ كس ديگه ای جايي نمي ريد ....حتي تو كوچه هم نيايد....فقط هر كي اسم رمزو گفت باهاش مي ريد ...فهميديد...سرشونو تكون دادن...- فائزه زنم مي شي...فائزه- من كه هنوز بچه ام ...خنديدم رو به طاهره ..شما چي عروسك خوشگله طاهره- منم بايد از مامانم اجازه بگيرم ...-این حرفا رو هم حتي جلوي اقدس نگيد ا*********- مي خوام يه چند شبي مراقبشون باشي به هيچ كسم نگو پيش توان ...بهشون گفتم از خونه هم بيرون نيان ...دست تو جيبم كردم ...بيا بگيرش...اقدس - فري احيتاجي نيست ..مثل بچه هاي خودمـ ....-تو اره... ولي مصي شايد گير بده... نمي خوام اذيت بشي ...اينو بهش بده بقيه اشم براي خودت ..يكمم براي خرجي بچه ها ...بچه هاي ارومين ...سرشون به كار خودشون گرمه..- اقدس تا خودم نيومدم دنبالشون.... دستشونو تو دست هيچ احدي نمي زاري اقدس- باشه خيالت راحت....حالا مگه كجا مي خواي بري ؟-ندوني راحتري ...اقدس- باشه ...خوابم نمي برد...كارم درست مثل رفتن به جنگ بدون اسلحه بود ...دم دماي صبح بلند شدم ...به موهاي بلندم تو اينه نگاه كردم ...قيچي رو برداشتم دلم نمي يومد ....اگه كلاه بذارم كسي كه نمي فهمه اگه فهميد چي ؟نه بابا حساس نشو ..نمي فهمه ..قيچي رو گذاشتم كنار .......به ساعت نگاه كردم 4 صبح بود باندارو برداشتمو و محكم دور سينه هام بستم ..شايد كارم طول مي كشيد.... نمي شد ريسك كرد ...بعد از پوشيدن لباسام .... شده بودم پسري با شماره كمر 36 ...باز به موهام نگاه كردم ...بزنم راحترم شايد يه هفته اي كار طو ل كشيد قيچي رو برداشتم و خواستم موهامو بزنم كه صداي زنگ خونه در امد ...رفتم درو باز كردم ...عبدي بود...اقا گفت :بيام دنبالت - الان ميام ...كلاه مي زارم ..ديگه وقت زدنشونو ندارم .....دعايي كه موقعه مردن بابام از گردنش باز كردمو انداختم دور گردنم ...و گرفتم تو مشتم ....- همين يه بار ...چشممو بستمو باز كردم و به سرعت ا ز خونه زدم بيرون وقتي رسيدم به محل قرار..جمشيد و رضا و اكبر توي يه ماشين ديگه بودن ..پياده شدم ور فتم تو ماشين اونا...رضا- چقدر عوض شدي فري ....جوابشو ندادم ..رضا- بيا بگيريش...._خشابش خاليه ....رضا- اگه بخواي پرش مي كنم ...-نه همين خوبه ...رضا- بهت نمياد ترسو باشي-ترسو نيستم .......نمي خوام باعث كشتن كسي بشم ...رضا- ساعت الان 6.... تا يك ساعت و نيم ديگه از اينجا رد مي شه ...جمشيد ادرسو كه داري ...؟جمشيد سرشو تكون داد..رضا- بيا فري این موبايلم همرات باشه ....هر كاري داشتي به جمشيد بزنگ اون بهم مي گه ...اگرم گير افتادي اسم منو نمياري ..مي فهمي كه -اره ..........سفته ها ؟دست كرد تو جيبش ....اينم سفته ها و جلوي چشمام پاره اشون كرد .... شيشه رو داد پايين و ريختشون بيرون تا نزديك ساعت 7و نيم تو ماشين نشسته بوديم ..رضا- حالا وقتشه بريد پايين ...تپانچه رو گذاشتم بين كمر و شلوارم و روشو با كاپشنم گرفتم ...خيابون خلوت بود.......رضا و نوچه هاش رفتن خيلي پايين تر و منتظر شدن ...جمشيد هم تو ماشين پشت فرمون نشست ...هوا خيلي سر د بود.....تو جام كمي درجا زدم ......شماره ماشين و مدلشو مي دونستم ....پشت يه درخت قايم شده بودم ...تا به محض ديدنش دست به كارشم ..از دور يه ماشينو ديدم كه داشت به سمتم مي يو مد ..به جمشيد نگاه كردم ..بهم اشاره كرد كه همينه ....سرعت ماشين زياد نبود ...بطري خونو از فرق سرم ريختم رو صورتم و پرتش كردم دور از جوي اب پريدم.... و كمي به خودم حالت دو دادم ...ماشين به دست انداز رسيد ..سرعتش كم شد....و منم توي يه حركت خودمو پرت كردم رو كاپوت ماشين ..كه ماشين به شدت ترمز كرد كمي عجله كرده بودم ..چنان پرت شدم كه احساس كردم تمام روده هام امد تو دهنم....با وجود درد به بازي كردن نقش خودم ادامه دادم ..مرد از ماشين پياده شد ودويد به سمتم..حالا بالاي سرم بود -اخ اخ ....مگه كوري ...بد بخت شدم ...داغونم كردي ...ننه امو به عذام نشوندي مرد با دلهره - تو از كجا پيدات شد...دختر- چي شده مهردادمهرداد- برو تو ماشين ...اقا حالت خوبه؟-حالم خوبه؟خونو نمي بيني... تيكه تيكه ام كردي ......نمي تونم تكون بخورم ..واي خدا كمرم ...واييييييييييييييي ننه.... ننه به دادم برس..... ننه فريت مرد مهرداد- مي توني پاشي ...؟دختر- مهرداد مهرداد- با داد مگه با تو نيستم برو تو ....اقا ؟يه دفعه خودمو زدم به تشنج ...مهرداد- اقا.... اقا محكم منو نگه داشت ...چند نفر از عابرا براي كمك امدناقا حواست كجاست ؟.....بنده خدارو زدي اش لاشش كردي..مهرداد- من نمي دونم از كجا سبز شد...زود ببرش يه بيمارستاني ..جايي ...اينطوري تلف ميشه ...توي يه حركت منو كشيد تو ب*غ*لش... لرزشمو كم كرده بودم... چنان منو تو ب*غ*لش كشيد ..كه .ته دلم خالي شد ....دست راستم اويزون بود دختر- مهردادمهرداد- مهردادو مرض... در عقبو باز كن ....دختر- مهرداد با من اينطوري حرف نزنمهرداد- الان وقت كلاس تربيتي نيست هي مي خواست منو بذاره صندلي عقب... ولي این خانوم از دماغ فيل افتاده مگه مي زاشت هي يه زري مي زد و این بدبخت هي بر مي گشتو جوابشو مي داد اوففف چه ادكلي هم زده ناكس ....نخورده م*س*ت كردم ...(فري ..فري....درد..درد..نيلا)بلاخره منو گذاشت رو صندلي ...مهرداد- صدامو مي شنوي اقا به سرعت دويد و پشت فرمون نشست مهرداد- بيا اينم از اول صبح مادختر- كجا مي ري؟مهرداد- بيمارستان دختر- پس دانشگاه من چي ميشه؟مهرداد- دانشگاه تو واجبه تره يا جون این...دختر- مهردادمهرداد- چيه هي مهرداد مهرداد مي كني ....خانوم مي ميرن يه روز به دانشگاهشون نرسن ....زير چشمي به دوتاشون نگاه مي كردم ..دختر- يعني يه ادم بي ارزش ..از من مهمتره مهرداد- ازيتا دختر- امروز چت شده ؟...تو هيچ وقت با من اينطوري حرف نمي زدي...مهرداد- براي اينكه نمي شناختمت..در ثاني من هميشه همين طور بودم ..............تو اصلا براي جون ادما ارزشم قائلي ....دختر به حالت قهر روشو كرد طرف پنجره و به بيرون نگاه كرد ...چندبار مرد برگشت و منو صدا كرد ...چند بارم تكونم داد....خوب شد باندارو بستم وگرنه سه سوته لو رفته بودم دختر- اصلا تقصير منه ..بهت محبت مي كنم كه مي زارم صبحا بياي دنبالم ...مهرداد- اوه واقعا ممنون ..يادم باشه توي يه فرصت مناسب ازت تقدير كنم دختر- مهرداد چه مرگته ...مهرداد- من چه مرگمه؟ يا تو چه مرگته ...دختر- تو مي خواي اونورم رفتي از اينكارا كني ...مهرداد- هزار بار من بيا او نور نيستم ....دختر- پس بي خود كردي كه امدي خواستگاريم ...مهرداد- ازيتا اون روي منوبالا نيار ...اگه مجبور نبودم......ازيتا- مجبور نبودي چي ؟جواب نددادازيتا با داد -مجبور نبودي چي ؟مهرداد از عصبانيت با پشت دست يه كشيده خوابوند تو دهن دختر ...(اخ كه دلم خنك شد...)مهرداد- با این سن و سالت هنوز نفهميدي بايد چطور حرف بزني ...دختر شروع كرد به گريه ....مهرداد- اقا ...اقا صدامو مي شنوي طاقت بيار الان مي رسيم ....گوشيم رو ويبره بود...با احساس ويبره گوشي فهميدم وقتشه ...اروم دستمو بردم پشتمو و تپانچه رو در اوردم ...- اي خدا این اخرين باره ...همين يه بارو پا باش ..بعد از اين كار توبه مي كنم ....(اره جون خودت توبه تو مثل توبه گرگ ....نيلايي يعني برم بميرم؟...)سريع تو جام نيم خيز شدم و دست انداختم دور گردن مرد و اسلحه رو گذاشتم رو شقيقه اش ...از ترس دستشو از روي فرمون برداشت ....و با چشاي از حدقه در امده از توي اينه به من نگاه كرد ....- قربون داداش به كشتنمون ندي.... فرمون بچسب.... هنوز زوده به عزرائيل عرض ارادت كنيم ...دختر شروع كرد به جيغ كشيدن ....- ابجي اون صدا رو مي بري يا سيمشو قطع كنم ...ازيتا- كمك.... كمك ...-اوه برگشتم طرف مهرداد ..چطوري صداي اژيرشو هر روز تحمل مي كني ..اين كه دوماهه پيرت مي كنه ....و با ارامش در حالي كه دختر جيغ مي كشيد با دسته تپانچه محكم كوبيدم رو گونش ...يهو صداشو بريد و به هق هق افتادمهرداد- چيكار مي كني نامرد اسلحه رو دوباره گذشتم رو شقيقه اش ...بده از پيري زود رس جلوگيري مي كنم ...-حالا دوتاتون ساكت باشيد ....كه من زياد اعصاب ندارم يعني دارما... ولي بعضي وقتي اعصاب سمپاتيكم پاره سنگ بر مي داره .....انوخته كه هي سنگ پرت كنه ...اوه خدا چه سخنراني قرايي كردم ...هزار تا نكته علمي ميشد ازش برداشت كرد ...-به جان خودم نباشه به جان تو ... هر بار جايزه نوبلو ازم مي قاپن ...منم هي مي گم تف به روزگار ....تف به این همه نامردي ...تف تف ..اخرشم مي فهم كه داشتم تبليغ فيلم مي كردم ...و بلند زدم زير خنده مهرداد- تو كي هستي چي مي خواي ؟-من نوه دختر عمه پسر خاله ننه اتم حالا هم خفه ...ماشينو ببر اون كوچه ...مهرداد- چي از جون ما مي خواي ؟- من كه از جون تو چيزي نمي خوام عزائيليه كه با جونا كار داره... منم تو كار فرشته هاي اوستا كريم دخالت نمي كنم ...حالاهم زياد فك نزن ...همينجا زير درخت نگه دار....برگشتم و به عقب نگاه كردم جمشيدم دقيقا پشت سر ماشين بود..... پياده شد...در طرف دخترو باز كرد جمشيد- بيا پايين ...ازيتا- مهرداد اينا كين ؟مهرداد- با اون چيكار داريد ..جمشيد- مي گم بيا پايين ازيتا- من پايين نميام ...جمشيد از روي مقنعه موهاشو گرفت و هولش داد بيرون ...مهرداد- كثافت ولش كن..- هي اروم..... نگران نباش چيزيش نميشه... البته اگه تو عاقل باشي و حرف گوش كن ...مهرداد داشت غيرتي مي شد و نيرو مي گرفت و تو جاش دست و پا مي زد ...به موهاش چنگ زدمو و سرشو به طرف خودم كشيدم و سر تفنگو گذاشتم زير چونه اش....- مي دونم داره غيرتت فوران مي كنه ..همون چيزي كه داداش بي غيرت من نداره ..ولي بهت قول مي دم باهاش كاري نداريم.....تو هم زياد وول نخور ....اگه دختر اروم به سر به راهي باشه ..هيچ كس باهاش كاري نداره مهرداد به ظاهر اروم شد...مهرداد- چي مي خواي ؟-تو هميشه عادت داري از مهمونت تو خيابون پذيرايي كني ؟مهرداد- تو مهموني ؟- اره يه مهمون ناخونده مهربون ...دور بزن برو طرف خونه ات ....مهرداد- اگه الان برم خونه شركتم چي ميشه.... امروز چندتا جلسه مهم دارم..- بزنگ بگو همشو براي امروز و چند روز اينده كنسل كردي ...سريع به طرفم برگشت چي ؟چند روز-عزيزم همه چي به تو بستگي داره ..هر چقدر كار منو زودتر راه بندازي تو هم زودتر خلاص مي شي...گوشيشو در اورد ..قبل از شماره گرفتن-ای ای زرنگ بازي در نياري ...هر تماسي با پليس مساوي است با ازيتايي ..بدون اژير ...سر تفنگو گذاشتم رو پهلوش ..مهرداد- سلام خانوم بختياري ...براي من مشكلي پيش امده امروز نمي تونم بيام تمام جلسه ها رو كنسل كن ...شايدم نتونم فردا بيام ....يه جور برنامه ها رو جور كن كه چيزي بهم نريزي..............مهرداد- اره اره مي دونم ....................مهرداد با عصبانيت - بختياري من رئيستم يا تو؟...........................مهرداد- پس همه رو كنسل كن...تا گوشي رو قطع كرد گوشي رو ازش گرفتم ..-حالا برو به سمت كاخ روياها ....با دلخوري دنده رو جابه جا كرد ..و خيابونو دور زد ....مهرداد- چرا نمي گي چي مي خواي ؟- زياد حرف مي زني گفتم همه چي تو خونه ...تو خونه جز خودت كي هست؟مهرداد- خدمتكارام..-چندتان؟مهرداد- كلا 3تا ..........فقط يكيشون دائمي و تو خونه زندگي مي كنه ...-الانم هست ...؟نفسشو داد بيرون رفته بود مرخصي فردا بر مي گرده ..به خيابونا نگاه كردم ....عجب خونه هايي اوه اوه اينجا ديگه كجاست .....تو خوابم همچين چيزايي رو نديده بودم ...جلوي يه در بزرگ سبز زنگ نگه داشت و چندتا بوق زد ...- يادت باشه من دوستتم... كه براي چند روز امدم ديدنت...با پوزخند به طرفم برگشت...منم پوزخند زدم..اره حق داري تو هفت اسمونم از این دوست خوشگلا نداشتي ...مرد مسني درو باز كرد ...-اسمت چي بود ؟مهرداد..-اق مهرداد ...دوست ندارم نوكرات چيزي بفهمن ..هر كي بيشتر بدونه ازيتا جونت بيشتر تو دردسره ...مهرداد- از كجا بدونم الان سالمه ؟با گوشيم شماره جمشيدو گرفت ..گوشي رو بزار جلوي اژير خانوم ....بگو يكم براي مهندس چهچه كنه ..گوشي رو دم گوش مهرداد گذاشتم ...ازيتا- مهرداد اينا كين ؟نكنه كار خودته..... با این كارا مي خواي از دستم خلاص بشي...مهرداد- تو خوبي ازيتا ...ازيتا- نشنيدي چي گفتم - اوه چقدر بهت اعتماد داره ....مهرداد- ازيتا كار من نيست .....- خوب بسه ..به اندازه كافي صداي طلا خانومو شنيدي حالا برو تو ..از زياد پشت در موندن خوشم نمياد ..دستشو كرد تو موهاش و وارد حياط شد...از روي جاده سنگفرش شده به طرف ساختمون كه چيزي كمتر از كاخ نداشت راه افتاد....اگه تو این زم*س*توني اينجا بهشت نباشه.... پس بهشت كجاست .....محو زيبايي اطراف خونه بودم ..اسلحه همچنان رو پهلوش بود و من با دهن باز بيرونو نگاه مي كردم ..احساس كردم دستم داره گرم ميشه زودي سر چرخوندم ...دستشو ديدم كه نزديك دستمه و قصد داره تفنگو از دستم در بياره ...- باز پرو شدي ...حواست باشه من سرم كلاه نمي ره ها ...حالا دستتو بكش كنار قبل از پياده شدن...- به من مي گن فري فرفره ...تو يه چشم بهم زدن جونتو مي تونم بيارم تو حلقت ..پس كار اشتباهي نكن ....تازه اگه اسلحه رو هم از دستم بقاپي ...يه قمه خوشگل دارم ...يادت باشه قمه كش نيستم ولي به وقتش از هرچي قمه كش .....قمه كش ترم ..حالا مثل صاحبخونه هاي مامان منو دعوت كن تو كاخ بي سرو تهت...از ماشين پياده شديم ....جلوتر از من راه افتاد.... به قد قوارش نگاه كردم......قد بلند .... هيكلي .. .موهاي پر پشت مشكي و چشماي قهوه ای ..با صورتي سفيد ....- حيف تو كه نامزتت اون اژيره اگه يه همچين موجودي تو محله ما بود...سه سوته دخترا تو هوا مي زدنش...سر ما هم حسابي بي كلاه مي موند..فري خاك تو گور دو طبقه ات .... الان وقت این فكرا ست ...يه دفعه به طرفم برگشت...- تو ادم نيستي قبل از برگشتن يه چراغ راهنما بزني ...دهنش بين بسته و باز موند ...- حالا جريمه ات نمي كنم ...بگو چي مي خواستي بگي ....مهرداد- هيچي ...دوباره راه افتاد.- .نه اخلاقشونم به ادميزاد نرفته ..همون بهتر عاشق نشم ..كار دستم مي ده ....عقل منم زايل مي كنه به طرف دفتر كارش رفت ....خدمتكار - سلام اقا ...مهرداد- سلام خدمتكار - مهمون داريد اقا ...؟.- اره ابجي جون..... مرحمت نمونده و براي ما دوتا ليوان چايي ديشلمه بيار كه از صبح هيچي تو این خندق بلا نريختم ..خدمتكار - بله اقا؟مهرداد با چشماي باز به طرفم برگشت - ای ايول ابجي ...دست راستمو گذاشتم رو دست چپم .... انقدم پنير بذار لاي نون تونستي گوجه و خيارم لاش بذار نداشتينم كه هيچي ....همونو بيار ....- خوب داداش مهرداد برو تو كه حسابي از كار و زندگي مونديم ...خدمتكار كه هاج واج مونده بود با يه اجازه رفت....مهرداد در اتاقشو باز كرد و رفت تو ....به طرف ميزش رفت ...شونه اشو گرفتم- شما بشين رو این مبل قشنگه ...مهمون بايد بالاي مجلس بشينه ...اروم رو مبل نشست و سرشو تكيه داد به دستاش...... پشت ميز بزرگش رفتم و رو صندليش نشستم ..اوه لل ..چرخدارم كه هست دو بار دور خودم چرخيدم تو دور اخر صندلي رو نگه داشتم ..... پاهامو انداختم رو ميز ....و با لبخند ...اتاقت معركه است ....تو محله ما هيچ كس اجاره يه همچين اتاقي رو بدون وسايلشو نداره ...به پردهاي و گلدانا و قابا نگاه كردم ....- مهردادي سرشو از روي دستاش برداشت- كل وسايل این اتاق چقدر مي ازره....؟يه نگاه سر سري به اتاق كرد و همين طور كه سرشو مي زاشت رو دستش...مهرداد- 200 تايي مي ارزه..- 200 هزار تومن؟با تعجب باز بهم نگام كرد ميليون- برووووووووووووووووووووووو وووووووو...........اسكل گير اوردي..مهرداد- تو اصلا مي دوني ميليون چندتا صفر داره؟- اره كه مي دونم.... فكر مي كني فقط شما بچه مايه دارا مي ريد مدرسه ..مهرداد- برا اينكارا خيلي بچه نيستي ...؟ننه خدابيامرزم مي گفت خيلي بچه ام....مهرداد- چقدر مي خواي...؟.- چه زود رفتي سر اصل مطلب ...مهرداد- خواهش مي كنم اون دختر دست من امانته...پاهامو از روي ميز برداشتم ....دستمو تكيه دادم به ميز و گذاشتم زير چونم ...و بهش خيره شدم...مهرداد- خانواده اش نيستن ...اگه بفهمن چنين اتفاقي افتاده ...من بايد جواب گو باشم...هنوز داشتم بهش نگاه مي كردم ...مهرداد- مي شنوي چي مي گم؟فقط سرمو تكون دادم مهرداد- به نظرم 20 سالته ام نشده ...اگه پولي... چيزي مي خواستي با زبون خوش مي گفتي .....بهت مي دادم ...چرا داري بچه بازي در مياري....؟- سخنرانيت تموم شد....؟مهرداد- بيست تا خوبه ....- بيست تا چي ؟مهرداد- ميليون..- بابا خيلي ولخرجي مي كني ..دست مريزاد.....دست بوات درد نكنه با این پسر بزرگ كردنش ...- خرگير اوردي ..يا مي خواي بگي اصلا تو این مملكت زندگي نمي كني ....اصلا اخبار گوش مي كني ..روزنامه ها رو چي؟.... مي خوني ....؟مهرداد- این حرفا چه ربطي داره- تو محله ما سر این موضوع هر روز يكي خودشو مي ندازه زير ماشين ...انوقت تو مي خواي سر منو شيره بمالي ....ديه يه ادم 90 ميليونه ..تازه به خانوما هم محبت شده و با اقايون برابر شدن.. ....خدا حفظشون كنه حقوق پا يمال شده خانوما رو اينطوري تلافي كردن .....يعني با زبون بي زبوني همتون بميريد كه پولتون برسه تو اخور شوهراتون .....تازه واقعا شرم اوره .....نامزدت انقدر مي ارزه؟در حالي كه مي خنديدم ...اگه بهش نگفتم يه اشت برات نپختم ...با سر در گرمي سرشو گذاشت رو دستاش مهرداد- چقدر؟ ...چقدر مي خواي ؟- 2تا...2 مهرداد- تا چي ؟-2 ميليارد ناقابل ..از جاش دو متر پريد..........چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟- هوي ارومتر ...همچين مي گه چي... كه انگار نداره ....با سرعت امد طرفم ...زود از جام بلند شدم و اسلحه رو به طرفش گرفتم كه وسط راه وايستاد ....به جستم نگاه نكن.......خر بشم ماشه رو مي كشم ...حالا اروم باش و بشين سر جات ....مهرداد- من این همه پولو رو از كجا بيارم - نيدونم ...اين مشكل توه ..نه مشكل منبا تمسخر....ولي بهت حق مي دم......اون اژيز انقدر نمي ارزه ..بايد اعتراف كنم وقتي ديدم همچين ادمي نامزدته.... دلم براي جونيت سوخت ...سرشو با تاسف تكون داد-خوبمهرداد- خوب چي ؟-كي پولو اماده مي كني ؟مهرداد- چرا نمي فهمي من چنين پولي رو ندارم ...- نداري..زرشك ...باز داري خر مي كني ...به درو ديوار خونه ات يه نگاه بنداز....اين خونه هر چي نيرزه ...يه 10 ميلياردي مي ارزه ...مي بيني با این عقل ناقصم باز يه چيزيايي حاليمه.....وقتي يه اتاقت توش 200 ميليون پوله.... مي خواي باور كنم چنين پولي رو نداري ...مهرداد- بايد بهم فرصا بدي ...ببينم مي تونم جور كنم يا نه ...- عزيزم بايد جورش كني ....پاهامو دوباره گذاشتم رو ميز ...- راستي از حالا من و تو مي شيم دو روح توي يه جسم ..اوخ اوخ..... این براي زنا شوهراست ..با عزض معذرت ..مي شيم يه روح تو ...سر تفنگو گرفتم طرفش... دو جسم بي خاصيت بعد طرف خودم با خاصيت ...يعني هر جا كه بري منم بايد باهات بيام .... تنها جايي كه زياد منو نمي بيني روت به گلاب..... دس به ابه ...كه اونم اگه تو بخواي من حرفي ندارم....و زدم زير خنده ...به چهرش نگاه كردم عصباني و بر افروخته بود ....- برو خدا روشكر كن منو انداختن به جونت ..همه مثل من باحال نيستن ...صداي در اتاق امد..تفنگو گذاشتم زير ميز رو پاهام خدمتكار- اقا- ا قربون ابجي بيا تو .....خدمتكار با سيني ای واردشد ..خدمتكار- اقا كجا بچينم ...-ابجي بيا بذار رو همين ميز - ای خواهر ..قربون دست و پنجه ات...به قران ..به پيغمبر ..به كي به چي قسم ....راضي به این همه زحمت نبودم ...اوخ اوخ ..اب از دهن و لوچه اويزونم... راه افتاد...سيني رو از دستش گرفتم و گذاشتم رو به روم ...خدمتكار- چيز ديگه ای نمي خوايد..- نه خواستم ....داش مهرداد هست ...خدمتكار با تعجب نگام كرد...- برو ديگه ..چيه هي نگاه مي كني ....ورپريده ...زن قرمز كرد و زود از اتاق خارج شد...- بسم الله مهردادي ..بفرمايد..مهرداد- ممنون شما بخور ...شونه هامو انداختم بالا ..نخور..همشو خودم مي خورم ....به جون تو اندازه يه گاو مي تونم بخورم ...- نون بربري نداشتيد ...بابا این سوسول بازيا چيه ؟يه تكيه نون تست برداشتم- خوب حالا از كدوم شروع كنم ...خواستم خامه رو بردارم ..نه كره و مربا ..نه كره و عسل..نه نه پنير و گردو ..ابميوه رو چيكار كنم..واي شيرم هست ...راستي ه*و*س چايي هم كردم ....سرمو اوردم بالا این تخم مرغش عسليه ؟.....جواب نداد...چاقو رو برداشتم و چنان كوبيدم رو تخم مرغ كه تو دستم داغون شد و نصفش از بين رفت ....پبف اينم مثل اون اژير خانوم*س*ت.... زود وا رفت ...دستمو كشيدم رو كاپشنم ....دوباره خواستم شروع كنم ....كه درمونده شدم ...كلافه شدم چاقو رو امداختم تو سيني ...- تو چطور هر روز این همه رو مي خوري ؟مهرداد- مگه مجبوري همشو يه جا بخوري...- ببين ميشه به این ابجيمون بگي ظرف يه بار مصرف بياره اضافه اشو هر چي موند با خودم ببرم...مهرداد- مگه مي خواي الان بري؟- نه بابا ..انقدر زود از دستم خسته شدي ..مي خوام نگه دارم وقتي تو پولو دادي براي دوتا وروجك ببرم ...يهو بلند شد....از جام پريدم- كجا؟... كجا ...؟مهرداد- با اجازه ات مي خوام با يه نفر تماس بگيرم ....- اجازه ما هم دست شماست..... ولي شرمنده بتمرك سرجات ..نميشه ....بذار منم راحت اينو كوفت كنم ..به جان مهردادي از ديشب چيزي نخوردم ...مهرداد- پس چطور پولو جور كنم ..- از حساباي با نكيت ؟مهرداد- چرا فكر مي كني ... بايد این همه پول تو حسابم باشه...-چون هست مهرداد- ببين ...- هوي ببين به دارو درخت بگو ....من فريم ..بگو فري ...مهرداد- خدا چقدر من بدبختم ....- هرچقدر بدبخت باشي به پاي بدبختي مثل من نمي رسي...مهرداد- چرا؟.. چون گدا گشنه ای با عصبانيت به طرفش رفتم..... يقه اشو گرفتو و در حالي كه هولش مي دادم به عقب به مبل رسيدم انداختمش رو مبل و سر تفنگو گذاشتم رو پيشونيش...- گدا گشنه ننه اته..باباته.......حالم از امثال شما بهم مي خوره ...فكر مي كنيد چون پولتون از پارو بالا مي ره.... اونم پولايي كه از كلاه گذاشتن سر این و اون به دست مياريد ....ديگه گدا گشنه نيستيد ...به هركيم هي چي خواستيد مي تونيد بگيد...- بعدشم مطمئن باش مجبور نبودم ...پا مو تو این جهنم نمي زاشتم ..حالا اون روي سگمو بالا نيار ...كه اگه سگ بشم ....بابام بياد جلوم ...هيچ ديگه اي حاليم نميشه ..با داد .....فهميدي مفت خور الدنگسرشو با ترس تكون داد- نشنديم ..مهرداد- اره اره...تفنگو از رو پيشونيش برداشتم و با لبخند در حالي كه يقه اشو با يه دست مرتب مي كردم - خوبه ...ديگه رو اعصابم راه نرو ....بذار مثل دوتا دوست كنار هم باشيم ...قول مي دم تا وقتي كه پا رو دمم نذاشتي.. هيچ اتفاقي نمي افته.... تازه كلي تفريحم مي كنيم ....عقب عقب رفتم و نشستم رو صندلي ....سيني رو با دست پس زدم و دوباره پاهامو گذاشتم رو ميز ....مهرداد- ببين - چي؟مهرداد- اقا فري شما موقعي امديد كه من تمام سرمايه امو براي پروژه هتل مرواريد تو دبي دادم ...يعني چيزي بيشتر از 100 تومن الان نمي تونم جور كنم ...-بين گفتم تفريح....ولي نگفتم ضد حال ...از این شوخيا با من نكن ..مهرداد- مي توني تمام حسابامو چك كني ....من واقعيتو مي گم ...با عصبانيت از جام بلند شدم - این كه يك سوم بدهي جمشيدم نيست ..مهرداد- جمشيد ؟دوباره سر جام نشستم.. - من این چيزا حاليم نيست.... من پولمو مي خوام ...باز با عصبانيت از جام بلند شدم ..- مي فهمي پولمو مي خوام.... همه ي 2 ميلياردو تا اخر هفته بايد برام جور كني

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد- وقتي ندارم چطور این پولو جور كنم- چه مي دونم این خونه رو بفرشت ...مهرداد- این خونه براي پدرمه - وسايل خونه رو بفرش ...مهرداد- چرا نمي فهمي ندارم ...جوش اوردم به صورت نمايشي گلنگدن تفنگو كشيدم و به طرفش رفتم ....- فكر كردي كم سن و سالم؟ .....فكر كردي چون شوخي مي كنم مي توني سرم كلاه بذاري؟ ....با خودت چي فكر كردي كه منو سر مي دوني ؟..هان؟...يقشو گرفتم از روي مبل بلندش كردم ... و وادارش كردم كه زانو بزنه ....سرشو خم كردم ... اسلحه رو گذاشتم رو سرش....حسابي ترسيده بود..- باشه هر چي فكر كردي قبول ..بچه ام ديگه؟........ ..نمي فهمم... ..قاطيم.....حالا این قاطي مي خواد به زندگي يه ادم خوشبخت پايان بده ..موافقي عزيزم ؟با زانو زدم رو كمرش كه افتاد كف اتاق ...دست راستشو گرفتمو پيچوندم و گذاشتم رو كمرش ..نيم رخ صورتش رو زمين و نيم رخ ديگه اش به طرف من ...تفنگو گذاشتم رو لپش - حالا نظرت چيه ..داري يا نداري؟مهرداد- باشه جور مي كنم ..جور مي كنم ...فقط بهم فرصت بده ...-خدمتكاراتم همين امروز رد كن برن ....مهرداد- باشه......... باشه..... هر چي تو بگي ....- قبل از رفتن به اون ابجي هم بگو يه ابگوشت پر ملات برام بار بزاره ...دنبه ام به اندازه توش بريزه ...ترشي ليته و بندري و پيازم باشه ..نون سنگك هم مي خوام..مهرداد- باشه .....باشه ......دستم شكست ...از روش بلند شدم ...دوغ گاز دارم مي خوام با ناله باشه اروم عقب عقب رفتم و رو مبل نشستم و سر تفنگو به طرفش گرفتم ..اروم رو زمين نشست و دستشو گذاشت رو گردنش ....مهرداد- بايد بهم فرصت بدي ....شايد بتونم این پولو از پدرم بگيرم ..-بابات كدوم خراب شده ای ؟مهرداد- الان المانه ..چند سالي میشه که اونجا زندگي مي كنه-ننه ات ..؟ننه ات كجاست ؟مهرداد- خيلي وقته كه مرده ..-اه خدا رحمتش كنه ...منم بي ننه ام ..دركت مي كنم ...پس برات ابغوره نمي گيرم -ولي تو بابا داري كه من ندارم ...بازم فرقي نمي كنه چون پيشت نيست ...با سر تفنگ بهش اشاره كردم كه بياد بشين رو مبل كناريم...-ببين بخوام بدجور ديونه مي شم ..پس ديونه ام نكن چون با هيچ قرصي اروم نمي شم ..-براي خانواده اون اژير م يه بهانه جور كن كه فكر كنن ..دخترشون الان تو دسترس نيست و نمي تونن باهاش تماس بگيرن....- حالا گوشي رو بردار با پاپي جونت تماس بگير و بگو پولو برات جور كنه....مهرداد- نمي پرسه براي چي مي خواي؟- بگو براي كارت كم اوردي ...سر ماه پسش مي دي ؟مهرداد- باور نمي كنه- انقدر براي بابات خالي امدي كه حرفاتو باور نمي كنه ...سرشو تكون داد...مهرداد- مبلغ كم نيست ..من هيچ وقت اينقدر ازش پول نخواستم ..فكر نكنم الان انقدر داشته باشه -تماس بگير.....رو ايفونم بذار مي خوام صداي پاپيتو بشنوم ...گوشي رو برداشت و شروع كرد به تماس گرفتنچندبار بوق كشيد ....الومهرداد- سلام باباسلام مهرداد جان چطوري ؟يادي از این پيرمرد به درد نخور كردي...مهرداد- شما ماشالله از من جونتري ....اينو كه خودمم مي دونم ....بي خود نيست كه دوست دخترام از تو بيشتره... و بلند زد زير خنده..-اوه چه پدر لارجي...مهرداد- بابا شوخي نكنيد..... الان يه كار واجب باهاتون دارم..چي شده پسرم ....با ازيتا بهم زدي ..اشكالي نداره... خودم برات يكي بهتر شو ميخرم...مهرداد- بابا...درباره ازيتا اينطوري نگيد...باشه چون تو مي خواي من چيزي نمي گم ....مهرداد- بابا يكم پول لازم دارم ...باز پولاي قلكتو تموم كردي ... خندم گرفته بود ...تو هر 10 تا جمله اش يه شوخي بود....مهرداد- بابا من 2 ميليارد مي خوام..پسرم يعني پفك نمكي انقدر تو ايرون گرون شده ...مهرداد از اشفتگي با دستش محكم كوبيد رو پيشونيش...پسرم انقدر داري درد مي كشي ...؟مهرداد- باباقربون پسر بي نمكم... الان انقدر پولو ندارم ...حالا واجبه؟ لازمش داري؟مهرداد- بله بابا ..خيليم لازم دارم...چرا تو هميشه دقيقه نودي هستي ؟مهرداد- چطور بابا؟اخه من تمام كارامو كردم ...نمي خواستم بگم ....يعني مي خواستم تو و نامزدتو غافلگير كنم ...مهرداد عزيزم ..ذوق مرگ شو دارم ميام ايران ....مهرداد رنگش پريد و دست راستشو گذاشت روچشماشو تكيه داد به مبل ...راستشو بگو ذوق مرگ شدي؟ اره؟.... اره؟ ...زنده ای بابايي...؟نكنه تمام برنامه هاي تو و ازي رو به گند كشيدم ..؟مهرداد- نه باباپس چيه بي ذوق ...مهرداد به من نگاه كرد...با خودم گفتم يعني بد شانس تر از من هم پيدا ميشهمهرداد- يعني نمي تونيد پولو برام جور كني ؟مهرداد بابايي ..پول از من مهمتره ..مهرداد- نه...... نه بابا... قدمتون رو چشم.... حالا كي ميايد؟ ....از بچگيتم هميشه همين طور بي خاصيت بودي ...نه ذوقي....... نه خنده ای ........هميشه هم تو عيدا خودم لباتو كش ميوردم كه بخندي ...خوب اينم از تربيت به درد نخور منه ...ولي دستم درد نكنه بازم يه نره غول تحويل جامعه دادم..از خنده ريسه رفته بودم ..مهرداد بهم چشم غره مي رفت ...فردا شب من پيشتم ....تشكا رو بنداز كف سالن كه دارم ميام بابايي .....مهرداد- بابا خواهش مي كنم انقدر شوخي نكنيد..يهو جدي شد..چي شده مهرداد ..هيچ وقت انقدر با اضطراب حرف نمي زدي..مهرداد- چيزي نيست بابا... به این پول احتياج دارمپسرم شرمنده.... همه اوني كه تو با نك دارم كمتر از اون مقداريه كه مي خواي ...اگه مي خواي اونو برات بفرستممهرداد- چقدر هست...؟700 تا البته فعلا...باز به من نگاه كرد ....سرمو تكون داد...مهرداد- نه پدر كمه...ازيتا كجاست ؟مهرداد- دانشگاه ....پدرش مادرش هنوز برنگشتنمهرداد- نه ناراحت نشيا ...ولي این دختر اصلا به درد تو نمي خورهمهرداد- بابا باز شروع نكنيد ؟مهرداد اون اخلاق و منشش با تو فرق مي كنه..تازه بدتره از همه مي دوني چيه ؟مهرداد- چيه بابا؟اون به شوخياي من نمي خنده....مهرداد- شما كه اونو نديد...فقط از پشت تلفن صداشو شنيدم ..بعد از يه عمر مي فهمم كي از حرفام مي خنده... كي از من بدش مياد ...مهرداد- اون از شما بدش نمياد..باشه بازم به خاطر تو مي گم قبول ..پس من فرداشب ميام ..شايد بتونم به يكي از دوستام تو تهرون رو بندازم كه این پولو برات جور كنهمهرداد- ممنون بابا پس من فرداشب منتظرتم ....فداي تو گل پسر ..مراقب خودت و عروس مثلا گلم باش مهرداد- باباباشه عروس كاكتوسم ...ديگه بلند زدم زير خنده...كسي اونجاست مهرداد..؟مهرداد- نه نه ..چرا چرا كي بود يالا بگو .......مهرداد هول كرده بود.....ازيتاست تازه امده .....ولي از خجالت فرار كرد رفت يه اتاق ديگهولي صداي خندش ...مهرداد- نه بابا خودش بود نمي دونم تو چه اصراري داري منو خرفت نشون بديمهرداد- بابا این چه حرفيه ؟مگه غير از اينه؟مهرداد یه لحظه ساكت شد....مهرداد-با با خواهش می کنمباشه فهميدم..الان دپرس شدي ...حالا جون بابا اون نيش بي مصرفو باز كن كه با خيال راحت گوشي رو بزارم ........باز شد؟مهرداد- اره بابا مهرداد نمي دونم چرا همش احساس مي كنم ناراحتي ...مهرداد- نه بابا شما فقط بيا........ چيزي نيست...باشه پسرم ...نمي خواي چيزي از اینجا برات بيارم ..؟مهرداد- نه ممنون باشه پس برات يه شاسخین ميارم كه ديگه شبا نترسي و تشكتو خيس نكني ...مهراد ديگه خندش گرفت در حالي كه خم شده بود و دستشو با ناراحتي جلوي دهنش گرفته بود...لبخند زد ......مهرداد- خداحافظ باباخداحافظ فينگل بابا....تماس قطع شد...مهرداد- شنيدي كه ..پدرمم نداره ....دست چپمو گذاشتم رو پيشونيم ...و چشمامو بستم ....اين اوج بد بياري بود....اون از باباش... اينم از خودش ....اين وسط يه نفر داره منو سر مي دونه ..حالا كي؟... خدا عالمه - پدرت اگه بياد مي تونه این پولو جور كنه .....مهرداد- اون خيلي دوست تو ايران داره..... ولي نمي تونم قولي بدم ....- تو اصلا به این فكر كردي كه نامزدت دست ماست ...فقط با ناراحتي بهم نگاه كرد....دستي به صورتم كشيدم .....-خودت نمي توني از دوستي.... كسي ..اين .پولو جور كني .؟..مهرداد- نه چون همين چند وقت پيش از خيليا براي كارم قرض گرفتم....لبه ي انگشت اشاره امو گذاشتم لاي دندونام و پاي راستمو با حالتي عصبي تكون دادم ....اگه رضا بفهمه ..محاله به بازي ادامه بده ...اون پولشو مي خواد....اگرم دست خالي برم پيشش..... كارم تمومه اسلحه رو تو دستم جابه جا كردم... كمي به جلو خم شدم ....و سر تفنگو به پيشونيم تكيه دادم...-ببين اق مهندس .... من اون پولو مي خوام ....چرا نمي فهمي ...اگه اون پولو ندي....مجبورم نامزد گرامتو بكشم .... بعد ماه به ماه يه تيكه از اون بدن نازنينشو برات بفرستم ....كه با چسب دو قلوه بهم بچسبوني ....تا كه بتوني تو قبرش يه چيزي به عنوان جنازه بذاري ...-حالا بازم مي پرسم ...پولو مي دي.... يا باز مي خواي لجبازي كني ...مهرداد-هه لجبازي ..اصلا ببينم تو خودت تنهايي داري این كارو مي كني؟ ...يا پاي يه كله گنده وسطه ...نكنه تو رو يكي از شريكاي تجاريم فرستاده كه مثلا حالمو بگيره ...نمي دونم چرا مهرداد از حرفاي من نمي ترسيد.... شايد به خاطر جستم فكر مي كرد همش يه بازيه..- تو هنوز منو باور نكردي ....نه .....با حرص سرمو تكون دادم ...باشه ..باشه ..... ..فقط يادت باشه خودت خواستي ..من تا الان خوب به سازت ر*ق*صيدم .....بعد از این مي خوام با ساز مخالف قر بيام ...اونم چه قري ...كه چشات از حدقه بزنه بيرون گوشي رو در اوردم و شماره جمشيدو گرفتم ...- الو.....كدوم گوري هستي ...خوب گوش كن ببين چي مي گم ....اوني كه مي خوام همين الان برام بفرست ...با پست سفارشي هم بفرست كه اق مهندس دو هزاريش بيفته.... كه ما با كسي شوخي نداريم ...يعني با هيچ كس شوخي نداريم.......گوشي رو قطع كردم ....- حالا از الان تا يه ساعت ديگه منتظر باش..قراره كاري كنم كه چار ستون بدنت دچاره يه زلزله 7 ريشتري بشه.....يه چيزي از سوناميم بدتر ....فينگل بابا...كمي رنگش پريد ..ولي هنوز معلوم بود حرفامو باور نكرده ...-پاشو خدمتكاراتو دك كن برن .....پا شد..- كجا؟مهرداد- مگه نمي گي برم دكشون كنم - اون صداي بي خاصيتو بنداز تو گلوت ...صداشون كن ..از كي تا حالا ارباب مي ره سراغ نوكر ...- اسمشون چيه؟مهرداد- بتول و محمد ...كمي كنترلمو از دست داده بودم با فرياد ...بتول ..بتول ....بتول با دو خودشو رسوند تو اتاق ..بتول- بله اقا....- چند وقته نرفتي مرخصي؟..دختر به مهرداد نگاه كرد..- مگه من با تو حرف نمي زنم ..به من نگاه كن و جواب بده ...بتول- خيلي وقته ....- خوب از الان برو تا يه ماه براي خودت خوش بگذرون..تمام حقوقتم محفوظه ...اون يكيتون كجاست ..بتول- محمداقا؟-اره بتول- تو باغه ..- به اونم بگو اونم مرخصه از حالا تا نيم ساعت ديگه فرصت داريد كه بريد.... چون ممكنه اگه زياد لفتش بديد اقا پشيمون بشه..دختر به مهرداد نگاه كرد ....مهرداد بالاجبار با حركت سر حرف منو تاييد كرد ......-نيم ساعت از حالا شروع شد ...بدو برو ...بتول-ممنون اقا خوبه والا مرخصي رو من رد مي كنم..انوقت از تو تشكر مي كنه...تقصير خودشم نيستا..تو اين دوره زمونه همه بي چشم رو شدن..... يكيشم تو..انگار نه انگار كه عزيزت تو دستاي ماست....... و ممكن هر لحظه بلايي سرش بياد فقط پوزخند زدبتول از خبر خوشحالي مرخصي انقدر ذوق زده بود.... كه اصلا به شرايط پيش امده شك نكرد ........سر يه ربعي دو نفري اماده شدن ..از خوشحالي سر از پا نمي شناختن ...محمد- اقا با اجازه اتون اگه كاري نداريد ما بريممهرداد- خداحافظ بسلامت - حداقل يكم براشون لبخند بزن كه این بدبختا با خيال راحت راهي بشن ...مهرداد بلند شد و از توي جيبش دوتا تراول 50 در اورد... يكي رو به بتول و يكي رو به محمد داد.محمد- اقا خيرتون بده ..مهرداد فقط سر تكون داد..- خوب بريد ديگه ..با تعجب نگام كردن ..چيزي نگفتم و اونام .....سريع از مهرداد خداحافظي كردن و رفتن .- انگار دارن از ننه اشون خداحافظي مي كنن كه دل نمي كنن برن ...مهرداد- اينا روم به قول خودت دك كردم ..حالا - حالا فينگل جان ...منتظر بقيه اش باش ...-ای داد بيداد ......ديدي چي شد انقدر رو اعصابم راه رفتي ...كه يادم رفت به بتولي بگم برام ابگوشت درست كنه ....از جام بلند شدم ...-پاشو راه بيفت...شل و ول راه افتاد....از پشت با سر تفنگ هلش دادم كه را بره ..-اشپزخونه كدوم طرفه؟..به طرف اشپزخونه راه افناد...-رو همين صندلي بشين ....در حالي كه مراقب بودم دست از پا خطا نكنه در كابينتاو رو يكي يكي باز مي كردم ...بلاخره يه زود پذ استيل دو قلو گير اوردم ...- بخدا ظرفاتونم ادمو هوايي مي كنه ...در فريزر رو باز كردم و يه بسته گوشت برداشتم ......هي چشمم بهش بود ...تا رو مو بر مي گردوندم يه تكوني به خودش مي داد ....- نه اينطوري نميشه ....تو انگار هر جا ميشيني ميخ داره ....سريع تو كشوي كابينتا رو كشتم ..يه بسته طناب پيدا كردم ......به طرفش رفتم -پاشو ..از روي صندلي بلند شد -پاهاتو باز كن ..با بي خالي پاهاشو از هم باز كرد..-فينگل بابا زاويه رو بيشتر كن .....باز بيشتر بازكرد........ صندلي رو كشيدم بين پاهاش ..- حالا نزول اجلال كن و بتمرك ....نشست ....-دستاتو بذار پشت صندلي ..دستاشو گذاشت ..سريع دست به كار شدم ......و دستاشو محكم بستم ...هر كدوم از پاهاشو هم بستم به يكي از پايه هاي صندلي ...-خوب فكر كنم ديگه جات محشر شد ....حالا با خيال راحتري تفنگو گذاشتم رو كابينت و مشغول درست كردن ابگوشت شدم ....همونطور كه مشغول بودم...مهرداد- تو كه دست و پامو بستي ....چطور مي خواي برات پول جور كنم .....تازه اگه پدرم بياد مي خواي چيكار كني ....مهرداد- خودتم مي فهمي داري چيكار مي كني ....فردا خدمتكارمم مياد اونو چي؟... اونو چطور مي خواي دك كني ...سرمو با كلافگي تكون دادمو چشمامو به سقف خيره كردم ...بادي انداختم تو دهنمو و يه ضرب بيرونش دادم ........به طرفش برگشتم...-تو چرا انقدر حرف مي زني ...چيزي نگفتهواي داخل خونه گرم بود و منم حسابي گرمم شده بود ...بهش يه نگاه كردم ..بهم خيره بود...كاپشنمو در اوردم ....كارمو كه كردم در زود پذو بستم و شعله زيرشو تنظيم كرد ..بعد خودم پريدم رو كابينت ..در حالي كه پاهامو تكون مي دادم بهش خيره شدم ...مهرداد- چه مرد هنرمندي ..اولين باره كه مي بينم يه مرد انقدر با سليقه غذا درست مي كنه ....-ببين داري ديگه حوصلمو سر مي بريا ....نذار فكتو بيارم پايين ......كه بالا بردنش كار حضرت فيله ....مهرداد- تو صداتم مشكل داره ....خندهات مثل دختراست ....يه لحظه از ترس بهش خيره شدم .....ولي خودمو نباختم ...داشت مي رفت رو مخم..از روي كابينت پريدم پايين .... دستمالي كه باهاش رو كابينتا رو تميز مي كردنو برداشتم و رفتم بالاي سرش..داشت بهم پوزخند مي زد ...-هوا به نظرت سرد نشده ..سرشو تكون داد..-چرا سرده.... يه ها كن ...فقط نگاه كرد...با عصبانيت چونه اشو گرفتم و سرشو به طرف خودم چرخوندم -مي گم ها كن اروم دهنشو باز كرد ..براي من همين قدر كافي بود.... دستمال انداختم تو دهنش و حسابي چپوندم تو دهنش ...اشكش داشت در ميومد .....و دست و پا مي زد يه لنگه از جورابشو از پاش كشيدم بيرونو حسابي از دو طرف كشيدمش تا كش بياد....... بعدم انداختم دور دهنش و از پشت گره اش زدم ...-حالا بلبل زبوني كن جيگر ببينم..د يالا .... ...بخند....... بخند ....رفتم و رو به روش وايستادم ...با سر تفنگ در حالي كه اروم رو سينه اش ضربه مي زدم حالا خوب گوش كن فينگيل .....وايميستيم تا بسته سفارشي بياد ...بعد ببينم بازم مي گي پول ندارم يا نه....صورتش كم كم داشت قرمز مي شد .....اشك تو چشماش راه افتاده بود ..-بابا مرد به این بزرگي..... گريه چرا..دلت براي پاپي جونت تنگ شده ....الهي بميرم برا اون دل دروازت.....در حالي كه مي خنديدم ....ازش دور شدم تو خيلي منو دست كم گرفتي ....سرشو كمي متمايل كرد به راست ...چشاش داشت كم كم بسته مي شد..حالاصورتش تقريبا زرد شده بود -براي من ادا در نيار ...محاله كه اون دستمالو از دهنت بردارم ...كمي ترسيدم ..هر دقيقه بي رمقتر مي شد ...اروم به طرفش رفتم ...دستمو گذاشتم رو شونه اش ...-هي خوبي ؟حركتي نكرد ..چشماش بسته شده بود ....به دستاش نگاه كردم ..دستمو گذاشتم رو دستش ....يخ شده بود و زرد رنگ..حسابيم باد كرده بود ...-هي يارو ....باز تكونش دادم ....-صدامو مي شنوي براي من مسخره بازي در نيار ....يا جده سادات تلف شد .....سريع دستاشو باز كردم ....دستاش از دو طرف اويزون شد ....گره جورابو باز كردم ...بابا اينا جورابشونم خوشب كننده داره ....جورابو پرت كردم يه طرف ..دست كردم تو دهنش و دستمالو در اوردم ...شونه هاشو از دو طرف گرفتم و تكونش دادم ..مهردادي...مهردادي .....حالا بيا و زنده اش كن..اي دل غافل ديدي دستي دستي شدم قاتل ....ديگه چي كمتر از اين رضا موشي دارم ...طناب پاهاشو باز كردم ...دستامو از زير ب*غ*لش رد كردم و از پشت دستامو بهم گره زدم و هيكلشو به طرف خودم انداختم ......واي خدا چقدر سنگينه ..مگه چي مي ريزي تو این كاهدون كه انقدر سنگيني .. به زور و كشون كشون حركتش دادم به طرف يكي از مبلاي توي سالن ...خواستم بندازمش رو مبل ولي خيلي سنگين بود ...خواستم بچرخم كه دوتايي باهم افتاديم رو مبل ...-اخ ننه پرس شدم ....اين چه مرگش شده كه ديگه تكون نمي خوره ...به زور هيكل نحيفمو از زيرش حركت دادم و امدم بيرون ...رو شكم افتاده بود رو مبل و صورتش تو كوسن فرو رفته بود.......پاو بازوشو گرفتم و چرخوندمش ........مهرداردي...جون اون بابات جواب بده ....دوتا محكم خوابوندم تو گوشش ...نه پوست كلفت تر ازاين حرفاست ....هي مي زدم تو صورتش و با دست بدنشو تكون مي دادم...به طرف اشپزخونه دويدم ....و يه ليوان اب از شير اب پر كردم امدم بالا سرش ...چندتا مشت اب كردم و ريختم رو صورتش ...بعد ليوانو گذاشتم رو لبش و سرشو اوردم بالا ....سعي كردم ابو به خوردش بدم..این چش شد ...يهو با صداي زنگ خونه از جا پريدم ........اين ديگه كيه..............به طرف در ورودي خيره شده بودم ....از جام بلند شدم دو قدمي به طرف در رفتم از استرس و این كه مهرداد نفس نمي كشه ..چنگ زدم به كلامو كشيدمش ...موهامو كه به زور جمع كرده بودم زير كلاه همه ريخت بيرون ...- نكنه خدمتكارا برگشتن ..همچنان صداي زنگ خونه مي يومد..- ولش كن هر كي باشه ....ببينه جواب نمي ديم مي زاره مي ره .....گمشو برو ديگه چقدر زنگ مي زني ......بعد از چند دقيقه ديگه صدايي نيومد...نفسمو راحت دادم بيرون ....سريع دويدم .بالاي سر مهرداد .....همونطور افتاده بود....- لعنتي.... ..لعنتي .بايد زنگ بزنم به جمشيد كه كارا خراب شده..... بايد فرار كنم ...به طرف در دويدم ..ياد كاپشنم افتادم ...تا امدم بردارم... صندلي و طنابا رو ديدم ...اگه پليس بياد مي فهمه كسي اينجا بوده.... واي همه جا اثر انگشتم مونده ...طنابا رو از روي زمين جمع كردم ...ترسيده بودم ..يه لحظه سر جام وايستادم ....دستمو گذاشتم رو دهنم و كمي لبامو فشار دادم ..هيچي به ذهنم نمي رسيد ...باز رفتم بالا سرش و تكونش دادم ....رنگم پريده بود...به قيافه اش نگاه كردم ....هنوز رنگش قرمز و زرد بود.... لباش داشت كبود مي شد ....به سمت در دويدم درو باز كردم و با قدرت شروع كردم به دويدن ....برگشتم و عقبو نگاه كردم ....صورتم به عقب بود برگشتم كه جلومو ببينم كه محكم خوردم به يكي ..افتادم رو زمين ...زود چشممو باز كردم ...يه پيرزن مسن جلوم وايستاده بود ...زبونم بند امده بود...اول با تعجب نگام كرد ..يهو لبخند زد ..ازيتا خانوم شماييد ؟این كي بود ...دست دراز كرد كه دستمو بگيره ...اين از كجا فهميد من دخترم ..با ترديد بهش دست دادم ..دستمو كشيد و كمك كرد از روي زمين بلند بشم .تا بلند شدم منو كشيد تو ب*غ*لش ...سلام خانوم ....خيلي دوست داشتم شمارو ببينم ....هنوز گنگ بودم سرم رو شونه اش بود .... و ماتو مبهوت به در حياط نگاه مي كردم كه منو از خودش جدا كرد...منو نشناختيد؟....... من مهتاجم .... اقا در باره من بهتون چيزي نگفتن....فقط سرمو تكون دادم...چيزي شده ازيتا خانوم؟..... چرا رنگتون پريده؟ ..اقا مهرداد خونه است...؟- من..من ...مهتاج- چي شده؟ ...اتفاقي افتاده؟......... اقا حالش خوبه؟ ...فقط با انگشت ساختمونو نشون دادم ...مهتاج- يا ابوالفضل... باز حالشون بد شده.... دستمو كشيد و منو با دو به طرف ساختمون حركت داد.... ..وارد خونه شديم ...مهتاج- كو..... كو ....كجاست ..؟- رو مبله.... كنار اشپزخونه...دستمو ول كرد و دويد به اون سمت ...اروم با قدماي شل رفتم طرفشون ..زن كه اسمش مهتاج بود بالاي سرش بود و صداش مي كرد...يه دفعه از جاش بلند شد و به طرف اشپزخونه رفت ....در يكي از كابيناتو رو باز كرد .......و يه جعبه بيرون اورد و امد بالاي سر مهرداد...جعبه روباز كرد و اسپري رو در اورد و گذاشت جلوي دهنش و فشار داد....رنگ مهرداد حسابي كبود شده بوداصلا تكون نمي خورد ....مهتاج به طرفم برگشت خانوم چرا اونجا وايستاديد...چرا اينطوري شدن ؟- نمي دونم يهو اينطوري شد ..مهتاج-.بميرم خيلي ترسيدي ....حتما نمي دونستي ....الان حالش خوب ميشه ..حتما باز بي احيتاطي كرده ...رنگش داشت بر مي گشت ....صداي نفساش كم كم شنيده مي شد كه مهتاج باز اسپري رو گذاشت جلوي دهنش با نگراني برگشت طرفم مهتاج- خوب شد من امدم.... قربون خدا برم...امروز هي يه چيزي بهم مي گفت پاشم بيام ....- چشونه...مهتاج كمي با تعجب نگام كرد و باز با لبخند ....اقا تنگي نفس داره ....به بعضي چيزام خيلي حساسن ...برم به محمد بگم بياد كمك اقا رو ببريم اتاقش ...حسابي از رنگ و رو افتاده ....-مطمئنيد زنده استمهتاج- وا مادر حالش خوبه .....خيلي وقته بود اينطوري نمي شد ...حتما باز حواسش نبود چيزي خورده كه حالشو بد كرده ...- نمي خواد دكتر ببرميش..؟مهتاج- الان زنگ مي زنم كه دكتر مسعودي بياد .......محمد ..محمد- نيستنمهتاج- چرا؟- رفتن مرخصيمهتاج- چي ؟- مرخصي ديگه مهتاج- چطور يه دفعه - نمي دونم مهتاج- پس چطور ببرميش بالا...تلفن دستش بود....سلام دكتر خوب هستيد ..كجاييد زودتر بيايد...بله نمي دونم باز نا پرهيزي كردن ...نه ولي هنوز نمي تونه تكون بخوره ...محمدم نيست ببريمش اتاقش ...كي ميايد؟ باشه پس تو رو خدا زودتر بيايد ...داشت گند كار در ميومد......اين بهوش بياد همه چي رو لو مي ده ....بايد كاري مي كردم ....كاپشنو برداشتم و عقب عقب رفتم ..تا كه بتونم فرار كنم ...مهتاج بالا سر مهرداد نشسته بود ...تا امدم برگردم كه در برم مهتاج- ازيتا خانوم دومتر پريدم بالا ...- مرگو ازيتا خانوممهتاج- كجا خانوم؟-من ..مهتاج- مي دونم خيلي نگرانيد ....الان دكتر مياد ..گفت نزديكه ...چيزي نيست نگران نباشيد..مهتاج- حقم داري هنوز چند روزم نيست كه نامزد كرديد این اتفاق افتاده ....ازم رو گرفت ..خواستم دوباره در برم ..كه يه دفعه برگشت طرفم ..اه اينم عين عروسك كوكي هي قر گردن مياد و بر مي گرده..مهتاج- ازيتا خانوم چرا این لباسا رو پوشيدي..؟سر تا پاي خودمو ديدم ..شلوار كتون پيرهن مردونه ..تازه متوجه موهاي افشون بلندم شدم كه تا كمرم پايين امده ...مهتاج- شما رو براي اولين باره كه مي بينم ..قسمت نشد كه زود تر از اينا شما رو ببينم .....ولي بايد بگم از سليقه اقا خوشم امد ...ماشا لله خانومي از سرو روتون مي ريزهتو دلم ... زرشك ..اره فعلا چيزي كه داره مي ريزه مصيبته كه از دور ديوار هي زرتو زرت برام مي ريزه.....صداي سرفه هاي بلند مهرداد به گوشم رسيد ...- واي الان همه چي رو مي گه ...خودمو سريع پشت ستون قايم كردم مهتاج- سلام اقا ....به شدت سرفه مي كرد ....از پشت ستون به چهره اش نگاه كردم ..قرمز كرده بود ....شده بود لبو ....مهتاج كمكش كرد و زير سرش بالشت گذاشت كه كمي بدنش بالا بياد ...و براش اب اورد..همچنان سرفه مي كرد ....تو همون سرفه هاي بلند.... كي امدي مهتاج خانوم ...؟مهتاج- يه نيم ساعتي هست ......با چشم داشت دنبال چيزي مي كشت ..مهتاج- دنبال ازيتا خانوم هستيد؟با چشاي گشاد به مهتاج نگاه كرد...مهتاج سرشو چرخوند زود خودمو پشت ستون قايم كردم .... همين نزديكا بود ...مهرداد- ازيتا؟مهتاج- بله اقا نمي دونيد ...دختر بيچاره چقدر ترسيده بود....راستي يه بار ديگه بايد بهتون تبريك بگم اقا ..خيلي دختر نازيه ..من كه خيلي ازش خوشم امد...هنوز سرفه مي كرد...مهتاج- اقا انقدر حرف نزنيد الان دكتر مياد ...مهرداد با شك دوباره سرشو گذاشت رو بالشت صداي زنگ خونه امد ...مهتاج- حتما دكتره كه امده ....مهتاج با عجله به استقبال دكتر رفت حتي منو نديد....بعد از چند دقيقه مهتاج با يه مرد وارد شد...تا منو ديد تعجب كرد ...اه شما اينجا بودي ....مرد كه به قول مهتاج دكتر بود بهم خيره شد....كمي تعجب كرده بود مهتاج- ازيتا خانوم هستن ....كمي با دست سرشو خاروند ..و در حالي كه لبخند مي زد ...سلام پس شما ازيتا خانوم هستيد ...از اشناييتون خوشوقتم ...و دستشو به طرفم دراز كرد...يعني مي خواد بهش دست بدم ...كف دستمو رو شلورم كمي كشيدم ..بعد دستمو به طرفش دراز كردم ...كه باعث تعجب بيشترش شد .....انگار خندش گرفته بود...دكتر- انقدر مهرداد يهويي نامزد گرفت كه همه امون هنوز تو شوكيم ....من با صداي اروم و تعجب زده...- مهرداده ديگه ...هيچيش به ادميزاد نرفته ...يه دفعه بلند زد خنده..دكتر - نه خوشم امد.... انگار يه نفر پيدا شده این بد اخلاقو ادم كنه ...به طرف مهرداد رفت ياد كاپشنم افتاد كه تفنگ لاش بود..واي داره مي ره اونجا بشينه ...خواست كاپشنو برداه- نه نه نه دومتر پريددكتر - چي شده ...؟كاپشنو سريع ب*غ*ل كردم .....و كنار دكتر وايستادم .دكتر اول با شك بهم خيره شد ...بعد اروم روشو به طرف مهرداد كرد......مهرداد تازه هوشيار شده بود و با چشماي كه از حدقه زده بود بيرون بهم نگاه مي كرد.... كمي از دكتر فاصله گرفتم و پشتش قرار گرفتم.... سرمو اروم تكون دادم و انگشتمو به نشونه سكوت جلوي لبم گذاشت ...با دهن بازو چشماي قرمز بهم خيره شده بود....دكتر- مهرداد جان باز نفست بالا نمياد..با خنده دكتر به طرف من برگشت..دكتر- حقم داري.... كفت ببره چون قراره ادمت كنه ....مهرداد هنوز تو شوك بود ..باور ش نمي شد .از صبح تا الان اينطوري رو دست خورده باشه ...با دست باز ازش خواستم ساكت بشه ...دكتر دستشو گذاشت رو سينه اش و مجبورش كرد دراز بكشه ولي چشماش منو دنبال مي كرد ...اگه الان يه طناب دستش بود خودش با دستاي خودش خفم مي كرد ...واي چقدر بلا سرش اوردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهتاج- مادر چرا اينجا وايستادي ؟سريع به طرفش چرخيدم مهتاج- ببخش ترسوندمت ...دكتر داشت مهرداد و معاينه مي كرد ...و طوري نشسته بود كه مهرداد نمي تونست منو ببينه يه طور اروم كه فقط محتاج بشنوه - من برم بيرون الان ميام ..باشهمهتاج- باشه مادر...با عجله و اروم طوري كه زياد جلب توجه نكنه از خونه زدم بيرون ...كمي از ساختمون فاصله گرفتم ....تا خواستم به جمشيد زنگ بزنم خودش باهام تماس گرفت جمشيد- بيا بگيرش ....اماده است- جمشيد.....يه لحظه ياد بچه ها ...حرفاي رضا موشي ..و راه دومش افتادم و زبونم قفل شد....يعني الان بهشون گفته ...نه نامزدش پيش ماست مي ترسه حرفي بزنه ...ريسك بود دوباره برگردم اونجا.....بايد فرار مي كردم ......يا الان يا براي هميشه برو زندان ....هنوز تو فكر بود مجمشيد كلافه - بيا بسته تو سطل اشغال جلوي خونه است ....رضا گفت خبرا رو تا فردا بهش بدي ....من ديگه بايد قطع كنم دهنم خشك شده بودمهتاج- ازيتا خانوم ....- این يعني چي ...هنوز ازيتا صدام مي كنه... پس هنوز نگفته ...نه بايد در برم ....بين موندن و رفتن مونده بودم ....تمام برنامه هام بهم ريخته بود...بايد قبل از اينكه فكشو تكون بده برم تو ...هنوز برگ برنده دست منه ..ازيتا پيش ماست ...نه نه احمق اينطوري تو هچل مي يوفتي ....كلاهو كشيدم رو سرم ...سر در گم به طرف در حياط رفتم ..كاپشنمو داشتم تنم مي كردم ...نفسم به شماره افتاده بود .....چند بار برگشتمو و ساختمونو ديدم دستمو رو دستگيره در گذاشتم...خواستم درو باز كنم كه كسي به بازوم چنگ انداخت ..و منو كشيد به طرف عقب ....رنگم پريد......شدم ميت مهرداد - داشتي فرار مي كردي ؟بايد مي فهميدم ..چه احمقي بودم من ..توي الف بچه از صبح تا حالا منو سركار گذاشتي هي نفس مي زدم و اون با خشم بهم نگاه مي كرد ..چشمم خود به پنجره ... دكتر داشت ما رو مي ديد...اين حرفا بدون فكر قبلي از دهنم خارج مي شد...- ازيتا دست ماست ..اگه ساكت نباشي و دستمو ول نكني ممكنه هيچ وقت نبينيش ....مهرداد بازومو بيشتر فشار داد.... مثلا داري تهديدم مي كني؟ ..احمق نفهمم نزديك بود منو به كشتن بدي ...شروع كردم به دستو پا زدن-. ولم كن ..اگه من تا 5 دقيقه ديگه از این خونه بيرون نرم ..يا با دوستام تماس نگيرم ..... ممكنه تا يه ساعت ديگه يه تيكه از بدن ازيتا به دستت برسه.... تو كه اينو نمي خواي ...با شك بهم نگاه كرد ... اگه باور نداري ...مي توني بري كادوي اهدايي كه تو سطل اشغال جلوي درخونه است و يه نگاه بندازي ...- هنوز هيچي تغيير نكرده ..همه چي مثل قبله ....فقط حالا من دختر شدم .....پس اون چاكتو ببند تا كار دست كسي نداده ...- انقدرم دست منو نكش ....دكتر جونت داره معاشقه سگيمونو نگاه مي كنه ....اروم دستمو ول كرد و در حالي كه شك داشت به طرف در رفت ...از لايه درد مي ديدمش ...به سطل اشغال نزديك شد و توشو نگاه كرد ....دست برد تو سطل و يه جعبه در اورد ....كمي به جعبه نگاه كرد و با ترس اروم درشو باز كرد ...خودمم نمي دونستم توش چيه ...فقط خدا خدا مي كردم ..انگشت ازيتا توش نباشه ...رنگش پريد ....- يا خدابه خودم مسلط شدم ..اروم وارد حياط شد و درو پشت سرش بست ...با اينكه نمي دونستم توش چيه..اروم بي خيال- خوب حالا نظرت چيه؟رنگش پريده و عصبي بود ..انگار مي خواست سرم داد بزنه و خفم كنه.....فقط تونست به زور بگه خواهش مي كنم اذيتش نكنيد ...اون امانته دستم ..- خودت تا الانشو خراب كردي ..وگرنه قرار نبود كه این ..(به بسته اشاره كردم .و..در حالي كه بسته رو از دستش مي گرفتم .....و سعي مي كردم با بي خيالي توشو ببينم ....)برات بفرستيم اوه خدا جون.....چقدر مو ....تو جعبه پر شده بود از موهاي ازيتا ..رنگم پريد... ولي بازم كمي خيالم راحت شد و خدارو شكر كردم كه چيز بدتري توش نيست ..برگشتم و به پنجره نگاه كردم ...دكتر سيرش شده بود و به ما دو نفر نگاه مي كرد ..(احمق هيز... انگار داره فيلم بالاي 18 نگاه مي كنه كه دل نمي كنه....اي بي ادب ...حالا نه اينگه خودت مبادي ادبي نيلا جون )- حالا كي پولو جور مي كني ؟مهرداد - صبر كن پدرم بياد ....- در مورد حضور من چي مي خواي بهش بگي ؟مهرداد -...شايدم تا فردا ظهر پولو جور كردم و نياز به ديدن اون نشد... اون فرداشب مياد.... اما اگه نتونستم اونم ازيتا رو نديده.... همه كه تا الان فكر مي كنن تو ازيتايي ....پس جلوي اونم ازيتا باش تا پولو جور كنم ....فقط بايد بهم وقت بدي -باشه فقط يه هفته .... سرشو تكون داد و دوباره با رنگ پريدگي تو جعبه رو نگاه كرد..سرشو بالا اورد و به پنجره نگاه كرد - این دكترت ادم نديده ..... هي نگاه نگاه مي كنه .......مهرداد سرشو به طرف من برگردوند و دو قدم بهم نزديك شد..كمي ترسيدم..جلوي نگاههاي دكتر نمي تونستم دست به اسلحه ببرم ....يهو دستشو انداخت دور گردنم و منو به خودش نزديك كرد ..ترسيدم كه بخواد ...كاري كنه ولي در كمال ناباروري ديدم كه جعبه رو پرت كرد يه گوشه و دستشو گذاشت زير چونم ............و سرمو اورد بالا..با اون يكي دست ازادش كلامو از سرم كشيد و دوباره موهام ريخت بيرون ترسيده بودم ......با دستم مچ دستشو گرفتم ...همونطور كه خيره نگاهم مي كرد سرشو نزديكم كرد و لباشو گذاشت رو لبام و شروع كرد به ب*و*سيدن...از زمين و زمان كنده شدم ...........فكر نمي كردم كه بخواد اين كارو كنه ...مسخ شده بودمو نمي تونستم قدم از قدم بر دارم مي دونستم حالا باور كرده كه مي تونيم هر بلايي كه مي خوايم سر ازيتا بياريم ....دستمو كه دور مچش گرفته بودم كم كم بي اراده شل كردم ..به عمرم چنين لذتي نبرده بودم ....ته دلم خالي شده بود و در حال گرم شدن وگر گرفتن بودم ....من بي حركت بودم و لبهامو تكون نمي دادم ...ولي اون همچنان به كار خودش ادامه مي داد...لبهاشو از روي لبها برداشت و منو تو ب*غ*لش كشيد ....واي داشتم ضعف مي كردم از این همه خوشي(ای بي ابرو ) ...منو محكم تو ب*غ*لش فشار داد..تمام كينه ها و انتقاموش تو فشارش داشت بهم وارد مي كرد...نمي دونستم بايد چيكار كنم مهرداد- من كه هر جور شده پولو برات جور مي كنم... ولي واي به حالت بلايي سرش بياد ....انوخت خودم با همين دندونام جايهايي از لبتو كه ب*و*سيدم پاره مي كنم ....تمام لذتم پريد.. حرفش بدجوري ضد حال بود .......به چشماش خيره شدم ..همچنان تو ب*غ*لش بودمترس..خشم..تنفر...تمام چيزي بود كه اون لحظه از نگاش مي خوندم منو از خودش جدا كرد و خم شد و جعبه رو از روي زمين برداشت ...مهرداد- حالا بريم تو كه به اندازه كافي به این دكتر فضول ثابت كردم نامزدمي ....دستشو انداخته رو شونه ام.... ولي با فشاري كه به شونه ام وارد مي كرد مي فهميدم داره حرصشو خالي مي كنه ...به ساختمون كه نزديك مي شديم ..دكتر از كنار پنجره فاصله گرفتو رفت....مهرداد- بهتره تو زياد حرف نزني ...مي ترسم گند بزني- هوي ..هر چي من ساكت مي شم تو هي دور بر مي داريا......خودم مي دونم چيكار كنم كه گند بالا نيارم ......شما به فكر خودت باش كه حاليت نيست داري چيكار مي كني...برو دعا به جون اون چشم چرون كن كه نذاشت كه حاليت كنم دنيا دست كيه ...بعد در حالي كه دستشو با شدت از روي شونه ام پس مي زدم وارد شد ....دكتر روي مبل لم داده بود و يه پاشو انداخته بود روي پاي ديگش و قهوه ای كه مهتاج براش اورده بود و در كمال ارامش و خونسردي كوفت مي كرد ...مهتاج- خانوم امديد بفرمايد قهوه اوردم ....اروم روي يكي از مبلا كه كمي نزديك دكترو بود و انتخاب كردم و نشستم...مهتاج خم شد و برام يه فنجون پر كرد و به سمتم امد...مهتاج- بفرمايد خانوم ...-قربون دست و پنجه ات؟يهو دوتايي برگشتن طرفمگند بهتر از این ميشد ...مطمئنا نمي شد- يعني مي دوني چيه مهتاج جون ....يعني فدات ..يعني خيلي گلي ...يعني بي برو برگرد دست گلت درد نكنه ...هنوز داشتن نگاه مي كردن ...- مگه تا حالا از این حرفا نشنيديد..دكتر خندش گرفت و مهتاج در حالي كه لبخند مي زد ..فقط سرشو تكون دادو به سمت اشپزخونه رفت ...دكتر- شما قبلا با مهرداد اشنا بوديد؟نمي دونستم چي بگم ....گونمو كمي خاروندم و تاخواستم دهنمو باز كنمنه دكتر جان ....منو ازيتا خيلي وقت نيست كه همو مي شناسيم مهرداد بود كه داشت به طرفم مي يومد ...در حالي كه دستشو توي جيبب شلوارش كرده بود ....بهم نزديك شد و كنارم رو مبل نشست وقتي نشست دست چپشو تكيه داد به پشتي مبل.. يه جوري كه اگه دستشو مي يورد پايين ...من تو ب*غ*لش بودم ...دكتر فنجونو به لبش نزديك كرد ....يهو انگار كه چيزي يادش امده باشه فنجونو برد پاييندكتر- مي دونيد ...من هر چي فكر مي كنم كه شما رو كجا ديدم به نتيجه ای نمي رسم ...چهره شما خيلي برام اشناست ولي متاسفانه يادم نمياد كجا شما رو ديدم ....شما چي؟ يادتون نمياد منو ديده باشيد ...؟-والا دكتر جون از خدا كه پنهون نيست... پس چرا از خلقش پنهون باشه كه شما باشي...شما از اون چهره هايي هستيد كه دخترا تو خواب زياد مي بينن ...پس من يادم باشه يا نباشه براي شما توفيقي نمي كنه ...مي كنه؟ با خنده ...شما بر عكس مهرداد خيلي شوخ طبع هستيد...- اولين قدم در راه ادم كرد ن ...همينه به طرف مهرداد برگشت...از حالا دلم برات مي سوزه مهرداد جان ...مهرداد چيزي نگفت باز رو به من ...تعجب مي كنم مهرداد يه همچين خانومي رو براي ازدواج انتخاب كرده باسه ...انصافا داشت بهم بر مي خورد....بي حيا تو خونه مردم نشسته ...نون و نمكمونم داره كوفت مي كنه ...هر چي از دهنشم در مياد مي گه - ببخشيدا.... مگه من چمهدكتر- اوه معذرت مي خوام قصد توهين نداشتم .....اخه مهرداد نسبت به بقيه اقوام گوشه گير ترو ارومتره ...فكر نمي كردم همسري رو كه براي خودش انتخاب مي كنه ...چنين شخصيتي داشته باشه ...پر سرو صدا و بذله گودر حالي كه شيطنتشو تو صداش بيشتر مي كرد ...البته تو لباس پوشيدنم كه 180 درجه هميد ...به لباسام نگاه كردم ....خوب تو لباس حق داشت ولي من كه نبايد از رو برم - شما چطور جرات مي كني به نامزد من چنين القابي رو نسبت بديد ....(جون من فري زياد تو نقشت فرو نرو ....نه جان تو نيلا..شوهر كه پيدا نميشه بذار با همينش خوش باشيم ..)دكتر- اوه بازم مثل اينكه زياده روي كردم ...فنجونشو گذاشت رو ميز و دستاشو به حالت تسليم بالا برد...(ای خدا چقدر لوس ..بزنم چشم و چالشو در بيارم بلكم يه نمه ادم شه )دكتر- من تسليم ..فقط يه شوخي بود..مهرداد- ازي اينطور لباس پوشيدنو دوست داره ....منم باهاش مشكلي ندارم ....مگه اينكه شما مشكل داشته باشيد دكتر ....دكتر- بابا زن و شوهر چتونه؟ يه شوخي دوستانه بود ...بهتره تا قصد حمله به منو نكرديد من زودي برم ...خم شد كه كيفشو برداره...- چشمتون كه احيانا شور نيست ..؟چشاش گشاد شد دكتر- چي ؟- مي ترسم چشماتون شور باشه ....خوشي ما رو نتوني ببيني.... اخرم ما دوتا رو به جون هم بندازي...بعدشم كلي كيفي كني رنگش كمي پريد... ..و در حالي كه به زور لبخند مي زد ...فكر نكنم ....- شرمنده سوال مي كنما...ولي اون موقعها كه داشتيد دستو پا مي زدي بياي تو این دنياي پر دارو درخت ..مادرتون قبرستوني ....سر قبري جايي مثل اينجور جاها نرفته بود ؟...دكتر نمي دونست چي بگه ..با تعجب و دهني باز.... به مهرداد كه سرشو انداخته بود پايين و خندشو قورت مي داد..نگاه كرد دكتر- مهرداد جان شما راحت بخند ا .....يهو چيزي نگيا .....خانومتم هر چي خواست بذار بارمون كنه .- ای بابا دكتر يه شوخي در حد دوستانه بود مهرداد- حميد جان بهتره زياد سر به سرش نذاري ...دكتر- بله همينطوره... فعلا با اجازه ....از اشنايي با شما خوشوقت شدم خانوم ..-منم دو صد چندان ..خر كيف شدم ...اينبار دوتايي يهو برگشتن بازم گند ..اي خدا ..فكمو نگه دارسريع خودمو جمع و جور كردم و مثل خانوم خانوماي مودب و خوش صحبت ...-دكتر شوخي كردم ...كه قبل از رفتن با دل باد كرده خونه رو ترك نكني ....بلند شدم و به طرفش رفتم و دستمو دراز كردم..-اميدوارم از حرفام ناراحت نشده باشيد ...با ترديد دستشو به طرفم دراز كرد ...دكتر- نه اصلا ناراحت نشدم ..خوشحالم كه شما بر خلاف مهرداد ...پر جنب و جوشش و شوخ هستيد....فقط بهش لبخند زدم ...به چشام خيره شد...هنوز تو عمق چشمام داشت جستجو مي كرد كه منو كجا ديده ...كه مهرداد با صداش مانع از تفحس بيشترشد ....مهرداد- خوب دكتر خيلي ممنون كه امدي ....دكتر- خواهش مي كنم ...وظيفه بود ...بيشتر از اينا مراقب خودت باش....دوتايي به طرف حياط رفتن و من با خيال راحت ولو شدم رو مبل ....- خدا.... چهره اش واقعا اشناست... من كجا ديدمش؟ ....هر چي فكر كردم يادم نيومد..بي خيالش ..يه چشم چروني هست ديگه ....مهرداد به سالن برگشت ...بهش چشم دوختم ...چند قدمي به طرفم امد و به يكي از ستوناي سالن تكيه دادو دستاشو رو سينه اش ب*غ*ل كرد....چشم چرخوندم مهتاج تو اشپزخونه بود ..دوباره به مهرداد نگاه كردم...- چيه خوشگل نديدي. كه .برو بر به دختر مردم نگاه مي كني ....با حالتي عصبي دست راستشو رو صورتش كشيد و رو لبش نگه داشت ...مهرداد- ميشه بياي تو اتاق من ...-چرا كه نميشه.... خوبشم ميشه...... ..ولي الان حوصلشو ندارم ..يعني حسشو ندارم ...با خنده رو مبل دراز كشيدم و پاهامو انداختم رو دسته مبل ......اروم امد و رو مبل رو به رويم نشست .. ارنجاشو رو پاهاش گذاشت و دستاشو بهم مشت كرد ..... و چونه اش گذاشت روشون....- حرفي داري بزن ...خوشم نمياد يكي عين خير سرا بهم خيره بشه ....مهرداد- من هنوز از صحت سلامت ازيتا مطمئن نيستم ..-خوب كه چي ؟مهرداد- بايد مطمئن بشم ...به پهلو شدم ....-سالمه ...مهرداد- این گفته توه -اينم مشكل توهمهرداد- زنگ بزن صداشو بشنوم...-نميشه مهرداد- مي گم زنگ بزنچشمامو با حرص بستم و باز كردم ...-باز موقعيتتو فراموش كردي؟...........جناب ....وقتي مي گم نميشه ..يعني نميشه ....انقدرم رو مخ من اثاث كشي نكن ...اوكي ...دو يو اندرستند انگليشدوبار چرخيدم و ساعد دستمو گذاتشنم رو چشمام ...يهو پاهام از رو دسته صندلي پرت شد...با عصبانيت بهش خيره شدم مهرداد- د مي گم زنگ بزنسگ شدم... از جام پريدم ..د مي گم لامصب نميشه ..چرا حرف حاليت نميشه ....مهرداد- پس تو كاريه نيستي ...به گنده ترت زنگ بزن ..من بايد تكليف خودمو بدونم يا نه-تكليفت روشنه......... تا فردا پولو جور مي كني...اگرم بي عرضه بودي و نتونستي پولو جور كني .... بي ازي مي شي ....-در ثاني گنده خودم.... خودمم ..نذار ثابت كنم كه ...حالت بد گرفته ميشه ..اخرين بارتم باشه به من بي احترامي مي كني ..اوكي.در حالي كه در از مي كشيدم و نيشمم باز بود..خير سرت نامزدتما ...مگه نه .اقا خوشگله ...موج خشم تو وجودش زبونه مي كشيد ....دستاشو مشت كردو با عصبانيت به طرف اتاقش رفت و در و محكم كوبيد ...- وحشي ..انگار داره ارث باباشو داغون مي كنه ...راستي چه خريم من ... ارث بواشه ديگه به من چه ......بذار داغون كنه ...نمي دونم چقدر خوابيدم .....چشم باز كردم كه صداي ترق تروق از اشپزخونه مياد ..بلند شدم و كشو و قوسي به بدنم دادم ..- اي خدا.....هيچ وقت این خوابو از ما دريغ مفرما ..كه بدختي مي شويم خفن ...هنوز خمياز مي كشيدم كه به طرف اشپزخونه رفتم ...مهتاج - بيدار شديد؟ ....ماشالله خوش خوابم هستينا ...- نه قربونت....ديشب اصلا نخوابيده بودم... داشتم جبران مافات مي كردم ...مهتاج در حالي كه با شيطوني مي خنديد.......به اقا مهرداد نمياد شب زنده داري كنن...جانمممممممممممم...اوه چه برداشتي كرد ....بايد جفت و جورش مي كردم ..- مهتاج خانوم داشتيم ...مهتاج - شوخي كردم مادر ...- شوخي بود ولي من كامل اب شدم و رفتم و رسيدم به هسته زمين ...مهتاج - ببخشيد گفتم يكم بخنديدم ...-كجاست ؟مهتاج - كي ؟اقا مهرداد؟سرمو تكون دادم مهتاج - از ظهر كه رفتن تو اتاقشون هنوز در نيومدن ...- پس من برم يه سري بهش بزنم.... باز سر منو دور مي بينه به 120 تا جي افش مي زنگه ...مهتاج - خانوم انقدر شوخي نكنيد... اقا اينطور ادمي نيست ..-اه پس فكر مي كني.... چطور دل منو دزد يد ....مهتاج - مگه دزديد ...؟نه بابا از این كارا هم بلد نيست كه دلم خوش باشه ..تيكه تيكه اش كرد ..و شروع كردم به خنديدن مهتاج مي خنديدو هي استغفرالله مي گفت ....به طرف اتاقش رفتم و بدون در زدن در اتاقشو باز كردم ...داشت با تلفن حرف مي زد ...مهرداد- نه گفتم كه ...لازم دارم ..فوريه ...باشه... تا فردا ببين مي توني كاري كني يا نه ..خيل خوب ...باشه ......كاري نداري؟..........خداحافظگوشي رو گذاشتمهرداد- بهت يادت ندادن وقتي وارد جايي مي شي...اونجا رو با اخور اشتباه نگيري ..-چرا از قضا ياد دادن ....خوبشم ياد دادن... ولي وقتي جلوي در ..تابلو به اين بزرگي زدن اخور..... ديگه من نيازي نمي بينم در بزنم ...از جاش بلند شد..خيلي بي ادبو گستاخي ...-مثل خودت ..بي ادب ....با بي قيدي خودمو انداختم رو مبل رو به روي ميزش...مهرداد- چيكار داري؟با چشاي خمار و م*س*ت خواب.. بهش خيره شدم ..كاري ندارم ...امدم نامزدمو ببينم ايرادي داره ...؟مهرداد- وقتي تنهاييم ...نيازي به ادامه این بازيه مسخره نيست-ولي به جون تو مهردادي من عاشق این بازيم... خيلي كيف مي ده ...مهرداد- اخرين بارت باشه به من مي گي مهردادي-اوه بابا تو ام حالا .....خودتو خيلي مي تحويلي .....مهرداد- از اتاق من برو بيرون....-جام خوبهمهرداد- باشه پس من مي رم با خشم به طرف در رفت-بهتره نريبا پوزخند به طرفم برگشت-زياد خوشحال نشو نمي خواستم بگم تو بمون من ميرم مي خواستم بگم هر جا بري منم باهات ميام ...و يه لبخند عريض زدم عصبانيتش حد نداشت ... درو باز كرد و محكم كوبيد...به مرگ مادرم ....این مشكل اعصاب و روان داره ....به اتاق نگاه كردم .....يعني این رواني چي داره كه ازيتا عاشقش شده ....اخلاق گندش كه دل منو زد ...پيف پيف نزديك بود خر شم عاشق بشما ..اي دل غافل ....از جام بلند شدم ..اروم درو باز كردم ...مهتاج ميزو شامو چيده بود...به طرف ميز رفتم - مهمون داريم مهتاج جون؟مهتاج - نه خانوم- پس چه خبره؟همچين نگام كرد كه فكر كردم منو با يه گاو اشتباه گرفته..بابا گاوشم انقدر نمي لومبونه...چه خبره مگه منتظر بودم چيزي بگه ولي حرفي نزد و منم در كمال خونسردي صندلي رو عقب كشيدم و نشستم ..به ميز نگاه كردم ..هر چي بگي رو ميز چيده شده بود...دستمامو بهم كوبيدمو كمي بهم ماليدمشون...-خوب اول كدومتونو بفرستم تو كاهدون ....چشمم به مرغ وسط ميز افتاد..-جون تو بيشتر از این نمي تونم تحمل كنم ...تو جام نيمخيز شدم و با دو دست مرغو از وسط نصف كردم و يه تيكه بزرگو گذاشتم تو بشقابم ...موقعه نشستن يه انگشتمم كردم تو ظرف سوپو گذاشتم تو دهنم و حسابي ملچ ملوچ كردم ...- چقد خوشمزه است ..يه بار ديگه قبل از اينكه مهتاج بياد انگشت كردم تو ظرف سوپ...كه يه دفعه صداش زهرمو اب كرد. مهتاج - منتظر اقا نمي شيد...سرمو زود چرخوندم هنوز تو اشپزخونه بود- اقا؟مهتاج - بله اقا مهرداد..-اهان...خوب خودش گشنه اش بشه مياد....ديگه سريع قبل از اينكه بياد سر جام نشستمو شروع كردم با ولع مرغو با دست خوردن امد ظرف سالادو بذاره كه چشاش چهارتا شد...يه تيكه از مرغ تو دهنم بود و يه تيكه ديگه اش اويزون- جونم ...چيزي مي خواي ؟اروم و در اوج ناباوري سرشو تكون داد..نه خانوم راحت باشيد و زود رفت تو اشپزخونه شونه هامو با بي قيدي انداختم بالا دوباره مشغول شدم كه مهردادبا يه سيگار نيمه روشن وارد شد........فكر كنم به كارام عادت كرده بود كه شوكي كه به مهتاج وارد شد به این يارتان قلي وارد نشد....مهرداد- هميشه انقدر گشنه ای؟متوجه متلكش شدم..- اره وقتي با امثال ادمايي مثل تو سر كله مي زنم ...مهرداد- اره خوبه بخور.... مي ترسم وقتي كه بري ديگه از اين چيزا گيرت نياد ...نمي دونم من كه هيچ وقت از حرف كسي ناراحت نمي شدم و براي حرفاشون تره هم خرد نمي كرد ....اما ..اين حرفش بدجور دلمو فشرد....انگار ته معده ام به سوزش افتاد بهش نگاه كردم كه فقط داشت براي خودش سالاد مي كشيد...مرغو نصفه ول كردم و گذاشتم تو بشقاب ...ازپشت ميز بلند شدم ...دستمو با دستمال پاك كردم و رفتم جلوي تلويزيون نشستم ...و با كنترل تلويزيون شروع كردم به ور رفتن ...مهرداد- ميخوردي حالا ....بهت نمياد دل نازوك باشي ...بيا نمك گير نميشي ....پشتم بهش بود ...و این اولين بار بود كه داشم تحقير مي شدم و نمي تونستم فك لقمو تكون بدم ...مهرداد- چيه؟... زبونتو يه دفعه موش خورد ؟...يا استخون مرغ پريد تو گلوت ...زبونمو بين دندونم فشار مي دادم كه بغض نكنم ...اگه به جان اقام يه كلام ديگه بگه .....مهرداد- اخيه كوچولوي بيچاره ...غريب شدي؟ ....چيزي نداري كه بگي ؟....هنوز پشتم بهش بود...مي دونستم حلقه اشك تو چشمام جمع شده ..داشتم به زور مهارش مي كردم مهتاج - خانوم چرا بلند شديد؟... دوست نداشتيد...؟سعي كردم صدام بدون لرزش و ناراحتي باشه ...- نه قربونت چهره ي يكي رو ديدم رو ترش كردم ..ناچاري سير شدم ...مهرداد- بيا مهتاج خانوم زحمت كشيدن... غذا درست كردن حيفه نخوري... از كيسه ات مي رها...چشمو بستمو و بغضمو قورت دادم ...چندبار خواستم بلند شم و برم خفش كنم ..ولي همين كارم نشون مي داد كه عصبانيم كرده ...اونم همينو مي خواست ...پس ترجيح دادم سكوت كنم و تا مي تونم خود خوري...كنترل ماهواره رو برداشتم و هي زدم اينورو انور ...اخرم روي يه شبكه خبر كه گوينده اش داشت به يه زبون عجيب غريب يه چيزايي بلغور مي كرد نگه داشتم و به صفحه خيره شدم....مهرداد با لودگي امد رو يكي از راحتيا لم داد...با تمسخر و پورخند بهم خيره شد..بهش نگاه نمي كردم ...مهتاج در حال جمع كردن ميز بود...مهرداد- عزيزم چيزيم مي فهمي ...؟با تنفر برگشتمو به چشاش خيره شدم ...مهرداد- اوه اوه نخوري منو.....و شروع كرد به خنديدن ..بلند شدم و كنترلو پرت كردم تو ب*غ*لش و رفتم به سمت حياط....زياد سرد نبود ..اما درد تحقيري تمام بدنمو برهنه كرده بود و سرما رو با جون دل احساس مي كردم ..دستامو تو هم قلاب كردو روي اولين پله نشستم...داشتم به خودم فحش و بدو بيراه مي گفتم كه اصلا چرا قبول كردم این كارو كنم كه حالا با چنين برخوردي مواجه بشم ...كه طرفمم يه ادم عوضيو پست فطرت باشه...- گريه نكن گريه نكن ...اشكت دراد كشتمت فري ...به زور مانع ريختن اشكم شدم...كمي كه اروم شدم از جام بلند شدم ...- كجا رفت؟مهتاج- اقا رفتن بالا تو اتاقشون ....خانوم قهوه مي خوريد؟با يه لبخند تلخ ..نه ممنون...از صبح كه امده بودم ...به هيچ جاي خونه سرك نكشيده بودم اروم از پله ها بالا رفتم ...چقدر در..يعني تمام اينا اتاقه؟حالا كدوم خراب شده اتاقشه ...از اولين در شروع كردم و درارو باز كردم ..در هر اتاقي رو كه بازم مي كردم يكي از يكي قشنگتر..چنان چشمام ميخكوب وسايل مي شد كه به قحطي بودن خودم كم كم داشتم ايمان مي اوردم ....- ...كدوم سوراخ موشي قايم شدي؟ ....اگه بخاطر پولا نبود ..ادمت مي كردم ...منو مسخره مي كني ؟..ادم نيستم ادمت نكنمداشتم تو دلم بدو بيراه نثارش مي كردم كه در يكي از اتاقا رو باز كردم ....كسي نبود خواستم ببندم كه..... صداي شر شر اب به گوشم رسيد... يه قدم تو اتاق گذاشتم و گوشامو تيز كردم ...بله صداي اب از همينجا ميومد ..تازه متوجه اتاق شدم اتاق خوابش بود...- اوه ننه چه اتاقي .....سيندرلا هم همچنين غلطايي به عمرش نكرده بود...ببين تورخدا......تختش به تنهايي چند جين ادمو تو خودش جا مي ده ..مگه تو خواب چقدر لگد مي پروني كه تخت به این بزرگي ....اونم دو نفره گذاشتي ...ادم تو اين اتاق احساس مي كرد ....اينجا يه دنياي ديگه است... همه چي بيشتر به رنگ ابي روشن بود متوجه بوي خوبي توي اتاق شدم ...... چشمم به گلدون روي ميز افتاد كه گوشه اتاق گذاشه بودنش... توش پر شده بود از گلاي تازه و خوش رنگ ...وارد اتاق شدم ...و باز چشم چرخوندميه دست مبل چرمي سفيد رنگم كمي پايين تر از تخت گذاشته بودن ... ....در يكي از كمد ديواريا باز بود.... اروم درشو باز كردم ...كمي توش تاريك بود .اون يه لنگه درو هم باز كردم ....- چقدر لباس در هر كدومو باز مي كردم توش پر از لباس بود ..يكيم از بالا تا پايين كفش - يه هفته چند روزه؟..... این چطور فرصت مي كنه همشونو بپوشه... هنوز صداي اب ميومد...يه لنگه از كفشارو برداشتم ..بوي چرمش بينيمو اذيت مي كرد ...در حال گذاشتن كفش سر جاش بودم كه حواسم به قاب رو به رو پرت شد ...تا كفشو ول كردم افتاد رو زمين و صدا دادمهرداد- مهتاج خانوم شمايي؟رادار شنوايشم كه عاليهيه لحظه افكار شيطاني تو مخم شروع كرد به رنگ گرفتن ..لبخندي زدمو به كمد لباسا نگاه كردم ....رو همشون كليد بود ...-آي قربون اون كه كليدو اختراع كرد .....نمي دونسته لامصب چه محبتي در حقم مي كنه...دونه دونه در كمدا رو قفل كرد و كليد از روشون برداشتم و همه رو تو گلدون گلاي تازه انداختم ....-چه صداي موسيقي روح نوازي هم گذاشته ....هر چي لباس راحتي و زيرم كه تو كشوها داشت برداشتم و زير تخت پرتشون كردم ....- حالا بپرم رو تخت كه نوبته منه از خوشي بالا و پايين بپرم ...نرسيده به تخت يه جهش زدم و دستمو از هم باز كردم و شيرجه زدم رو تخت..... انقدر نرم و راحت بود كه احساس كردم تو ابرام ...-واي ننه این ديگه چيه ..سريع چرخيدم و دستو پاهامو از هم باز كردم- اااااااااااااااااااا چقدر بزرگه هر چي دست و پامو كش ميارم بازم جا داره ...همونطور كه داز كشيده بودم سعي كردم خودمو بالا و پايين كنم ...- نه بايد با پا بالا و پايين بپرم اينطوري بيشترحال مي ده ....سريه رو دوتا پام وايستادم ...اهنگ با اينكه ملايم بود ولي با شادي من يكي شده بود.. سر جام بشكوناي دستمو با اهنگ تنظيم كردم و سرمو شروع كردم به تكون دادن و...كم كم...و اروم اروم شروع كردم به پالا و پايين پريدن...حالا تند شده بود...در حالا بالا و پايين پريدن..... به سر تخت نزديك شدم و خم شدم يكي از بالشتا رو برداشتم ....با خودم اونم بالا و پايين مي نداختم و مي خنديدم ...سكوت رويايي اتاق با حركات من تبديل شده بود به يه باغ وحش بلند مي خنديمو جيغ مي كشيدم- يوهوووووووووووووووووووووو ووو يكي منو بگيرهمهرداد- چه خبرته ديونه؟بالشت تو دست و در حالي كه موهام جلوي صورتم ريخته بود به مهرداد كه جلوي در حموم وايستاده بود نگاه كردم ..يه روبدشامبر كه اونم به رنگ ابي روشن بود تنش بود ...نمي دونم چرا محو شده بودم و قد و هيكلشو برانداز مي كردم ...(ببخشيد من چشم چرون نيستم ولي این يه چيز ديگه است لامصب....اره جون عمه ات)مهرداد -ببين تورخدا..... چه به سر اينجا اورده ...بيا پايين ببينم ...-اوهو ....مگه چيكار كردم ....نديد بديد..مهرداد - من نديد بديدم يا تو با این وحشي بازيات ...بيا پايين .. ...بالشتو به طرفش پرت كردم كه تو هوا گرفت ..... يهو تو هوا پاهامو جمع كردم و به صورت نشسته فرود امدم رو تخت ...-كجا بيام جا از اينجا بهتره ....مهرداد -از روي تخت من بيا پايين .....-نچ ....بالشتو با عصبانيت پرت كرد روي يكي از مبلا....و دست كشيد تو موهاش ..و انگشت اشاره اشو به طرف در گرفت و با فرياد ....برو بيروناما من با ارامش به حركاتش نگاه مي كردممهرداد -نمي شنوي؟......... كري ؟خندم گرفت و مثلا خودمو زدم به كري و در حالي كه با دستام حاليش مي كردم چيزي نمي فهم از حرفات ....از جام بلند شدم و پتو رو زدم كنارو جهيدم زير پتو و حسابي كشيدم روي خودم و شروع كردم به خنديدن..يه دفعه پتو كنار زده شد...مهرداد -مگه با تو نيستم؟- عجب مهمون نوازي هستيا.... يه شب از ت جا خواستم ...مهرداد -من بدم مياد كسي بياد رو تختم..... پاشوديونهههههههه-پا نميشمممممممممممممممممممم قوزوووووووووووووومهرداد -به كي مي گي قوزو-به تو مهرداد -من كجام قوز داره...دوباره پتو رو از دستش كشيدم رفتم زيرش ...باز پتو رو زد كنار مهرداد- بلند شو تا اون روي سگم بالا نيومدهبا ارامش پتو رو كنار زدم و نشستم ......به طرفش برگشتممهرداد - مثلا اون روي نهفته مسخرت مي خواد چيكار كنه؟با عصبانيت با دو دست يقه لباسمو چسبيد و به سمت خودش كشوند..-مي دونم از من خوشت امده عزيزم....لازم نيست از این برخورداي فيزيكي كني كه مثلا ابراز علاقه كني ...- اما مهرداد جونم ... من از اوناش نيستم ريقووووووووووووو.جان .......زودم خر نمي شم ..حالا يقو رو ول كن ...مهرداد -من از تو خوشم بياد.؟.چقدر بايد بدبخت باشم از توي گدا صفت خوشم بيادسرمو به سمت چپ انداختم ....-باز این كلمه رو به كار برد ....لبمو به دندون گرفتم ..سرمو بالا اوردم ...چشمم به گلدون كنار تخت افتاد بايدكلي قيمت داشته باشه باشه ...با خشم به چشماي خشمگينش نگاه كردم ...-باشه پا مي شم تيتيش ماماني خسيس در حال بلند شدن چنان لگدي به گلدون زدم كه درجا بدون پرت شدن شكست...چشاش چهارتا شد ..با ارامش و چشماي خمار انگشت اشارمو زير بينيم كشيدم -اوه چه صداي دلنوازي ....اميدوارم این صدارو از دست نداده باشي ..چون كمتر گيرت مياد ...اما گدا صفتي مثل من مي تونه این محبتو تو حقت كنه كه هر ساعت از روز كه خواستي این صداها رو تقديمت كنه ....مهرداد -تو به چه جراتي به وسايل خونه من صدمه وارد مي كني ..- به همون جراتي كه تو هر چي كه مي خواي به من نسبت مي دي حمال مهرداد -حمال جدو ابادته-من كه يادم نميادشون هر چي مي خواي بگو ....وبا بي قيدي يه بالشت از روي تخت برداشتم و پرت كردم رو مبل و قبل رسيدن به مبل خودم روش پرت كردم ...-حالا هم كمتر ورور كنم خوابم مياد ....زود م بخواب ...كه فردا بايد كلي پول برام جور كني ...مهرداد -از اتاق من برو بيرون-من اينجا راحتم... دلت مي خواد تو برو بيرون- مي دوني چيه عزيزم.....حوصله جابه جايي رو ندارم...اخه بد خواب مي شم نامزد عزيزم ..مهرداد ي جونم ...با دست يه ماچ صدادارم براش فرستادم... كه امپرشو بد سوزوند ..مهرداد -يالا پاشو.............. همين الان از اينجا برو بيرونخواست به طرفم حمله ور بشه - واي ننه...اي بي ابرو جلوت باز شدسريع دستاشو گرفت جلو ....ولي تازه فهميد سركاره صداي قهقمه ام تمام اتاقو گرفته بودمهرداد -حالا منو سر كار مي زاريبا خشم كمريند روبدشامبروش محكمتر بست .... با لشت كنار تختشو برداشت ...ترسيده بودم-الان تو مي خواي دقيقا چه غلطي بكني؟مهرداد -يه غلطي كه ديگه يادت بره.... كپه اتو هر جايي نندازي-واي خوش صحبتبه طرفم حمله ور شد ...جلدي از جام پريدم با لشتو با تمام قدرت به طرفم پرت كرد جا خالي دادم كه محكم خورد به گلدون پايه بلند گوشه اتاق گلدون شروع كرد به تلو تلو خوردن ...-جان جان يكم ديگه ...منم سرمو با حركت گلدون به حركت در اوردم ...كه محكم كج شد و سقوط كرد...مهرداد -بگيرش-جانم گلدون با صدا به چندين تكيه تبديل شد ......و من با لبخند به مهرداد نگاه كردم-دير گفتي عزيزم....يه بالشت ديگه بدم خدمتون .....مهرداد- مي دوني چقدر قيمت اون گلدون بود ....؟مزخرف - نه برامم مهم نيست قوزووووووووووو....حالا بخوابيم؟.... يا باز مي خواي گلدون بشكني ؟با عصبانيتي چنگي به موهاش زد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد نيستم ..اگه بذارم تو قسر در بري- باشه زني ..حالا يكم به خودت برس مبادي ادب ..خوب نيست جلوي يه خانوم محترم با این وضع اسفناك بگردي ..نگاش كن توروخدا... مي خواد مثلا خرم كنه ...باشه جيگر گرفتم... خوش هيكلي .....با بي قيدي خودمو پرت كردم رو مبل ...هنوز سر جاش با اعصابي بهم ريخته ...بهم نگاه مي كرد- اخيه روت نمي شه جلوي من لباس عوض كني ...باشه من رومو مي كنم اونور... تو كارتو بكن ...- تا 10 مي شمرم بايد كارتو كرده باشيا ..زياد دوست ندارم به پهلو بخوابماز حالا شروع مي شه...به حرفمم گوش نكني ممكنه جلوي من بي ابرو شيبا خنده ازش رو گرفتبيرايكي اوچدؤرد بئش-چيزي نموندها ....التييئددي سككيزدو ققوزاون - برگشتم مهردادي ....ای واي خاك بر سرت... عرضه ي يه لباس عوض كردنم نداشتي ....؟دوتا دستشو به كمرش تيكه زده بود..مهرداد- كليدا كجاست؟-از چي حرف مي زني؟مهرداد- كليد كمدا؟- چه مي دونم.... لابد روشونه ديگهمهرداد- يالا بيا كليدا رو بده- كليدي پيش من نيست ...چشماشو با عصبانيت بست و شمرده شمرده گفتبيا كليدا رو بده - ازم خواهش كن ...مثل این جنتلمنابه طرف كشوي لباسا رفتمهرداد- اينا كجان ؟شونه هامو بالا انداختمبا قدماي محكم به طرفم امد- آی آی به من دست بزني ...ديگه رنگ لباساتو نمي بينيامهرداد- كليدا رو بده- اول خواهشسرشو به چپ و راست تكون داد...اونا رو بده- خيلي سختته يه كلمه خواهشو به زبون بياريفكش منقبض شده بودو با خشم تكونش مي دادمهرداد- خواهش مي كنم- خواهش مي كني كه چي ؟مهرداد- كليدا رو بده- جمله رو درست ادا كنمهرداد- خواهش مي كنم كليدا رو بدههمونطور كه رو مبل دراز كشيده بودم و دستاتمو تو هم قلاب كرده بودم ...به رو به رو خيره شدم و در كمال خونسردي-من كه تو این جمله ات اسمي از خودمو نشنيدم..سرمو به طرفش چرخونم و لبخند زدممهرداد- فري ازت خواهش مي كنم كليدا رو بهم بده- این با تنفره... به دلم نچسبيد - مثل اينكه نمي توني خواهش كني.... عيبي نداره با همين كه تنته تو بخواب... منم اينجا راحت مي كپم- نترس سرما هم نمي خوري پتو رو خوب بكش روت كه هوا به هوا نشي ...كمي تو جام نميخيز شدم و به بالشت چند ضربه زدم و راحت سرمو گذاشتم روشمهرداد- من با این نمي تونم بخوابم ...- خوب درش بيارمهرداد- خوب اونوقت چي بپوشم ....؟برگشتم طرفش - چي مي دونم يه كيسه ای تنت كن ديگه ....مهرداد- فري ازت خواهش كردمحرفي نزدم و بهش پشت كردم مهرداد- نمي شنوي مي گم خواهش كردم جواب ندادم ...مهرداد- به درك ...عقده ای ....فكر كردي محتاج اون كليدام ....پشتم بهش بود ...اروم برگشتم طرفش ...نمي دونم چي دستش بود كه گذاشته بود لاي در كمد كه مثلا قفلو بشكنه...تازه فهميدم ميله اي كه كنار شومينه بودو برداشته - عزيزم اينكاراو نكن بهت نمياد انقدر به خودت ضرر برسوني ..حيف دراي به این قشنگي نيست كه خرابشون كنيهمونطور كه تو دستش ميله بود به من نگاه كردمهرداد- پس بيا بازش كن- این خونه من نيست كه دل بسوزونم ....فقط بهت ياداوري كردم حيفه... يه حس انسان دوستانه بود ...دوباره بهش پشت كردم ..ميله با شدت رو زمين صدا كرد..فكر كنم ولش كرده بود خوب رو اعصابش داشتم راه مي رفتمتا تو باشي هر چي از گالت در مياد به مردم نگيصداش نمي يومد...برقا خاموش شد ....برگشتم ديدم تو جاش دراز كشيده و پتو رو كشيده رو خودشنامرد يه تعارفم نزد كه من رو تخت بخوابم ....خودش اينجااز بس بي فرهنگه..باباش يادش نداده لابد ...جام عوض شده بود و خوابم نمي برد ...هي این پهلو و اون پهلو مي شدم ...-نه خوابم نميادتو جام نشستم و به اون كه به ظاهر خواب بود نگاه كردمحتما جاش راحته كه راحت خوابيده بالشتو برداشتم ...و به طرفش رفت-هي ببين ...بيدار نشد-هوي با بالشت به پهلوش زدممهرداد- چته ديونه؟-من خوابم نميادمهرداد- به من چه-تو برو اونجا بخواب...... من اينجامهرداد- برو بابا پشتشو به طرفم كرد و پتو رو كشيد رو خودش ..پتو رو كشيدم از روش -پاشو من بدخواب بشم تو رو هم بد خواب مي كنما جوابي نداد و بيشتر خودشو تو پتو جمع كرد...با ارامش دست به اسلحه شدم و سر تفنگو به سمت سرش بردم ...اينبار با دست بازوشو گرفتم و تكونش دادم-ببينبا عصبانيت به طرفم برگشت ...يهو چشاش باز شدمهرداد- چيكار مي كني ديونه زنجيري؟-گفتم كه من مي خوام اينجا بخوابم تا خوابم ببره..... ..به هيچ قيمتيم حاضر نيستم خوابمو از دست بدم .....حالا پامشي يا بلندت كنم ...با حالت زاري از جاش بلند شدمهرداد- ای خدا من چه گ*ن*ا*هي به درگاهت كردم كه گير يه دزد ديونه افتادم...مهرداد با ناراحتي ......منم جام عوض بشه نمي تونم بخوابم- خوب تو اون سر بخواب منم این سر ..مي دونم اونقدر كه تخت بزرگه ...ادميت و بخشندگيت بزرگ نيست ...ولي بايد يه امشبو تحمل كني ...بالشتشو گنج گنج گذاشت ...تفنگو دوبار گذاشتم پشتم و بالشتمو گذاشتم لبه تخت و پريدم زير پتو- ای نامرد ببين چه جاي خوبي داشتي و منو داشتي از این نعمت محروم مي كردي ...باز جابه جا شدم...- اي خدا چرا باز خوابم نمياد ...پيشونيمو كمي خاروندم و بهش نگاه كردم باز پشتش به من بود..- خوابم كه نمياد ..مردم ازاري كه مي تونم بكنيم ...لبه پتو رو محكم گرفتم و مثلا موقع خواب به طرف خودم كشيدم ...مهرداد- چيكار مي كني؟با خوابالودگي -هان؟... چي ؟مهرداد- هانو زهرمار ..چرا پتو رو از روم مي كشي؟- من كي كشيدم من كه چيزي يادم نمياد حالا نوبت اون بود پتو رو به شدت به طرف خودش بكشه ...- اوي ارومتر دوباره پتو رو كشيدم ...حالا برگشته بود طرف من ...دوتامون محكم سر پتو رو گرفته بوديم ...و به طرف خودمون مي كشيديممهرداد- عين ادم بگير بخواب....... انقدرم اذيت نكن- من عين ادم خوابيده بودم ولي تو عين..استغفرالله ....پتو رو به طرف خودش كشيد منم مقابله به مثل كردم به طرف خودم كشيدم ..حالا كي بكش كي نكش مهرداد- ولش كن -نمي كنم ...مهرداد- من خوابم مياد-من نميادمهرداد- به من چه ..-بايد تو هم نخوابي چون من خوابم نميادمهرداد- مي گم ولش كن -نمييييييييييييييييييييييي كنمهر بار موقعه كشيدن يه دستمونو بيشتر مي يورديم جلوتر و پتو رو مي گرفتيم ..حالا نزديك هم بوديممهردادبا تنفر ...ولش كنمنم به اداي خودش دندونامو رو هم گذاشتم كه با خشم ....هم دندونامو نشونش بدم ....هم حرفمو بزنمولي چرا نمي تونستم فكمو تكون بدم دندونام رو هم بود ..هي مي خواستم بگم ....ولي اخرش گفتم نيكنممممممممممممممممممممم م- اه ببينم تو چطور با دندو ناي رو هم گذاشته حرف مي زني ...؟نمي دونم حالت عصبي بهش دست داده بود يا ديونه شده بود كه بلند زد زير خندهمهرداد- خدايا این زيون نفهم كيه ..كه انقدر خنگه- هوي خيلي بي ادبيا ..... يه سوال درسي بود ...تازه بدبخت ندانستن عيب نيست نپرسيدن عيبهمهرداد- فري بذار بخوابم ...- چيه نقش مقشه داري كه مهربون شديمهرداد- باور كن خوابم مياد- اخه من خوابم نميادمهرداد- خوب برو پايين تلويزيون نگاه كن-نمي تونم تنها ت بذارمچشماشو بست و باز كرد مهرداد- من كه جايي نمي رم-تلفن كه مي توني بزنيمهرداد- باشه نرو ولي بذار من بخوابم ...-اخه حسوديم ميشه تو بخوابي اون وفت من نخوابم ...تو جاش نشست مهرداد- خوب من الان چيكار كنم؟-نمي دونم خودت يه راه حل پيشنهاد كنمهرداد- گوسفند بشمر -لوس بازيهمهرداد- به چيزاي خوب فكر كنكمي فكر كردم ..-تموم شدمهرداد- چي ؟-مي گم فكر كردنم تموم شد..... بعد؟مهرداد- يعني تو زندگيت انقدر چيز خوب كم داشتي؟-بايد مگه چقدر طول بكشه؟دستشو محكم كوبيد رو پيشونيشمهرداد- شايد گشنه اته خوابت نمياد-نه شبا زياد نمي خورممهرداد- اره معلوم بود-چي ؟مهرداد- هيچي ...مي خواي برو يه دوش بگير بيا اينطوري چشات سنگين تر ميشه -نهمهرداد- چرا؟-چون لباس ندارممهرداد- خوب از لباساي من بردار-تو گنده ای مهرداد- چه ربطي داره-تو لباسات غرق مي شمدوباره تو جاش دراز كشيدمهرداد- من راه حلامو دادم........ حالا بذار بخوابم -خيلي بديمهرداد- ديگه چرا ...-من خوابم نميادمهرداد- اينا كه تو رو فرستادن... ادم بهتر از تو سراغ نداشتن ؟-كسي منو نفرستاده خودم امدممهرداد- خوب چرا من؟-چون خر پوليمهرداد- چرا تو همه حرفات از كلمه خر انقدر استفاده مي كني؟-نمي دونم هي گفتم گفتم.... ديگه از دهنم نمي يوفتهمهرداد- حالا كه مي بيني نيستم-هستيبا خنده به طرفم برگشت و دست راستشو گذاشت زير سرش مهرداد- فري خيلي بچه ای ؟این كار خودت تنها نيست ..يعني به نظرم عرضه اشو نداري كه تنها يي از اين كارا كني ....-چرا ندارم ...؟.مهرداد- تو يه دختري..-مگه دخترا ادم نيستن مهرداد- هستن ولي از این كارا نديدم بكنن-از حالا به بعد ببينمهرداد- اسمت واقعا فريه؟نشسته به طرفش برگشتم ..-چيه ؟.......قشنگه؟مهرداد- نه....حيف چهره ات كه با این اسم مزين شدهبركشت و راست تو جاش دراز كشيد.....تا حالا كسي درباره اسم و چهره ام چيزي بهم نگفته بود...مگه چهره ام چطوريه كه این مي گه ...؟-منظور ت چي بود؟مهرداد- هيچي-چرا يه منظوري داشتيمهرداد- نداشتم -جوابمو بدهمهرداد- چرا انقدر گير مي دي .........يه چيزي پروندم ...به در حموم نگاه كردم ...شايد يه حموم حالمو جا بياره...از جام بلند شدم ...دنبال يه پارچه يا چيزي گشتم كه بتونم دستاشو ببندم ..چيزي پيدا نكردم......گوشه ملافه رو گرفتم و شروع كردم به پاره كردنمهرداد- چيكار مي كني؟-هيچي مي خوام راحتر برم حموممهرداد- با این كار؟فقط سرمو تكون دادم ....بعد از اينكه كارمو كردم ديدم واقعا خوابم مياد ...اوه من چه مرگمه ....ولي بهتره دست و پاشو ببندم شايد شبي...... نصفه شبي خواست اسلحمو برداره ...-دستاتو بيار بالا ....مهرداد- باور كن من كاري نمي كنم-مي دونم ولي من اينطوري راحترم ..شروع كردم به بستن دستاش..مهرداد- عقل كل طناب از پايين مي يوردي..... حتما بايد اتاقمو به گند مي كشيدي-پاهاتو جفت كن ببينم ...حسابي محكم بستمشون..دراز كشيدم تفنگ اذيتم مي كرد ..از پشتم برداشتمش و گذاشتم رو عسلي دستامو رو سينه ام گذاشتم........ واقعا خوابم ميومدمهرداد- يعني چي؟......... حالا تو بايد بخوابي...... من زجر بكشم ....من اينطوري چطوري بخوابم.........مگه نمي خواستي بري دوش بگيري ؟حوصله جواب دادنشو نداشتم ...چشمام خيلي سنگين شده بود...شروع كرد به تكون خوردن-انقدر تكون نخور خوابم ميادمهرداد- بي انصاف لااقل دستامو باز كن من بخوابم ...-همينطوري بخواب ...ديگه نمي شنيدم چي مي گه .......با تكون خوردن تخت چشمام از هم باز شد..........فكر كردم صبح شده ....چشمامو با دست كمي ماليدم-اه تو هنوز نخوابيدي؟مهرداد- نامرد ......دستام بي حس شد .....-ساعت چنده ....؟به ساعت نگاه كردم ...ساعت 3 صبح بود....-چقدر كم خوابيدم دوباره سرمو گذاشتم رو بالشمهرداد- فري خواهش مي كنم....... داره جونم در مياد...-هنوز كه در نيومده مهرداد- بايد باز رو به موت بشم كه دلت به حالم بسوزهخوابالود تو جام نشستم و شروع كردم به خاروندن سرم بيچاره انقدر تقلا كرده بود ........كه رنگ به روش نمونده بود...-داري خيلي اذيت مي شي ...سرشو تكون داد-تحمل كن چيزي به صبح نموندهمهرداد- فري-هانمهرداد- فريبرگشتم و با چشماي بسته به حرفش گوش كردم -بنالمهرداد- من بايد برم دستشوييبه در دستشويي نگاه كردم-دستشويي براي چي مي رن؟اوه -واجبه سرشو تكون داد-نميشه همينجا كارتو كني با عصبانيت ...........فري-باشه بابا شروع كردم به باز كردن دست و پاش ....تفنگو برداشتم و به طرفش گرفتم -تا دو دقيقه ديگه اينجا باش وگرنه خودم ميام تو.......نه يه دقيقه ديگه اينجا باش .....به طرف در رفت و من همونطور نشسته افتادم رو تخت ....... چشمامو نيمه باز به در دوختم ...خيلي خوابم ميومد..درو بست ..-حالا يك داري يا دو؟مهرداد- چي؟-يعني بزرگ يا كوچيكه؟به زور خندمو نگه داشتم ..... ..-باشه جواب نده فقط الودگي صوتي راه ننداز ...دوست ندارم ارامشم بهم بخوره...صداي سيفون امد ...-افرين همينطوري بي سر و صدا كارتو بكن ...فقط مهردادي بي سر صدا يه دفعه نزني لايه اوزونو تخريب كني...انوقت من نمي دوني چه جوابي به سازمان ملل بدم .. اوه سازمان ملل چه ربطي به موضوع داشت اخه ........خندم گرفته بود ...در باز شد..-ناقلا گفتم يه دقيقه چرا شد 45 ثانيه...و باز خنديدم مهرداد- ميشه خواهش كنم لباسامو بدي ...-تا صبح نميشهبا موهاي ژوليده و چهره ای در هم برگشت سر جاش ...مهرداد- تا به حال هيچ كس انقدر براي خواب عذابم نداده بود...پتو رو كنار زدمهرداد- برو اونورجواب ندادممهرداد- اذيت نكن ديگه جون ندارم وايستم ...باز م جواب ندادم .بيچاره تلو تلو رفتم رو مبل افتاد .....به شدت خوابم ميومد...كمي سرمو اوردم بالا ...معلوم بود از بي خوابي بيهوش شده ...تفنگو گذاشتم زير بالشت و چشمامو رو هم گذاشتم ....نزديكاي 6 بود كه چشمام باز شد ....مهرداد همونطور افتاده بود رو مبل ....از جام پاشدم و كش و قوسي به بدنم دادم ..خيلي كوفته بود ..ه*و*س يه حموم كردم اول به در اتاق نگاه كردم روش كليد بود ..درو قفل كردم ....به طرف حموم رفتم..لباسامو در اوردم ..بانددا رو از روي سينه ام باز كردم ..-اخ داشتم خفم مي شدم..چرا از ديشب عقل نكردم اينا رو در بيارم ....بي خود نيست كه مي گن عقل نباشه جون در عذابه ...لباسارو كه اويزون كردم چرخيدم برم زير دوش ...-اينجا حمومه يا كويته؟ ...جلل الخالق .يعني .درست امدم ؟اااااااااااااااااااااا اينجا 10 برابر دستشويي خونه ماست ..10 برابر چيه بابا .... 100 برابر....چه خوشملم هست ..ادم دلش نمياد كاري كنه...شير ابو باز كردم ...اوففففففففففففف دل ادم جلا مياد ..... شروع كردم به پر كردن وان ...هر چي گيرم مي امد خالي مي كردم تو وان ...-شامپواش چه بويي خوبي مي دن ...پاي چپمو اول گذاشتم بعدم راست.......بعدم ولو شدم..واي ننه ننه من با این همه خوشي كجا بذارم برم ....هي دستامو به لبه هاي وان مي گرفتم و معلق مي شدم ..از خوشي هي پاهامو محكم تكون مي دادم هر چي اب و كف بود ريختم اطراف وان...- فري ....مرگ تو ....اينجا جون مي ده براي ازاد كردن حنجره ...فضاي بخار كرده و حس خوب ...- راستشو بگو...... راستشو بگو كجا رفتي بودي...صداي مو نازك كردمبه خدا رفتهبودم سقا خونه دعا کنمشمعي که نذر کرده بودم.... واسه مهرداد قوزوووووووووو ادا کنمدروغ نگو، دروغ نگو ، دروغ نگو تو رو به خدا گولم نزنبهم مي گن پشت سرت از مرد وزنتو رو با رقیب من ديده ان تو اون بالا شهر که با او گرم سخن نشسته بودي لب تخت اه وا خا ك تو گورم اق رضا موشي ...دروغ میگندوروغ میگن دیگه از این حرفا نزنمرگ من از اين حرفا نزن به خدا رفته بودم سقاخونه دعا کنمشمعی کهنذر کرده بودم واسه شفاي عقل مهرداد قوزو دود کنمبلند زدم زير خنده و پاهامو بيشتر تكون دادم بلند مي خنديدم ....بعد از كلي ادا و مسخره بازي و اواز خوندن ..بلاخره رضايت دادم بيام بيرون ...- بي خود نيست این پولدارا هر روز مي رن يه دوش مي گيرنا.... من جاشون بودم روزي دوبار مي رفتم ..-ماها چقدر از مرحله پرتيما هر هفته.... اخر هفته اونم مي ريم حموم نمره ..هيم براي ابجيامونم فيگور ميايمبا حوله ها حسابي سرمو خشك كردم ...به طرف لباسام رفتم ..-اه پس اينا كوشن ...همه جا رو كشتم ولي اثري از لباسا نبود ...لايه درو اروم باز كردم ...و كمي سرمو دادم بيرونمهرداد با لبخند رو به روي در نشسته بود...- لباسام كو؟مهرداد- كليدا كو؟-خجالت بكش لباسامو بده ...مهرداد- چرا خجالت بكشم ....مگه تو ديشب منو ل*خ*ت نفرستادي كه بخوابم-تو مردي ديونه..........لباسامو بدهمهرداد- كدوم لباسا-مسخره نشو مهرداد من لباسامو مي خواممهرداد- ديگه لباسي وجود نداره- يعني چي ....؟بهش با ترس خيره شدم ...با شست به پنجره پشت سرش اشاره كرد..-تو كه نمي خواي بگي انداختيشون بيرونمهرداد- چرا دقيقا همينو مي خوام بگم ...-حالا من چطور بيام بيرون؟مهرداد- همونطور كه من امدم-خيلي پرويي چشماشو بست و خنديد....-اذيت نكن مهرداد بيارشون ....منم كليدا رو بهت مي دم ...مهرداد- خواهش كنمن بميرم از توي قوزوووووووووو خواهش نمي كنم ....شونه هاشو بالا انداخت ....درو محكم بستم ..- چه خاكي بريزم تو سرم ....به مولا این ديووونه است ...به سبد لباسا نگاه كردم ..يه نگاه توش كردم ....لباساي ديروزش بود ...-كاچي به از هيچي ..ناچاريه ديگه ....شلوارشو پام كردم ..اينقدر گشاد ه كه نپوشيده سر مي خوره ...درش اوردم ....پيرهنشو پوشيدم ..قيافم خنده دار شده بود...بدون شلوار كه نمي تونم برم ....شلوارو پوشيدم .....و با دست نگهش داشتم ...لامصب هر چيم مي خوريم این كمر سايزش بيشتر از 36 نميشه كه نميشه ...حالا اسلحه رو كجا بذارم مجبور شدم بين لباساي كثيف قايمش كنم ...از حموم امدم بيرون ...بلند زد زير خندهمهرداد- خوشم مياد از رو نمي ري ...-حالا كه كليدا رو بهت ندادم مي فهمي كي از رو نمي ره دستشو به طرفم دراز كرد ...رد كن بياد-شرمنده قوزو جان ....من اون لباسا رو خيلي دوست داشتم ...هر قدمي كه بر مي داشتم شلوار مي خواست از پام در بياد ....پاچه هاش بايد بالا مي زدم وگرنه مي يو فتادم ...........رو لبه تخت نشستم و شروع كردم به تا زدن ....مهرداد- كليدا رو بده ...مگه نمي خواي پولو برات جور كنم-اول لباساي منو جور كن قوزوووووووووووووووباشه منم همينجا مي شينم بببينم مي خواي چيكار كني ...گدااااااااااااااااااابهم خيره شد و منم بهش ....مهرداد- ببين اينطوري نه من مي تونم كاري كنم نه تو ....بايد به يه توافيق برسيم ....-ديگه چي ؟....حالا كارم به جايي رسيده كه تو برام تعيين تكليف مي كني مهرداد- بزار قبل از امدن پدرم كارتو راه بندازم ...-اول لباسامهرداد- لباساتو انداختم بيرون ...-منم كليدا رو انداختم تو چاه توالتمهرداد- نخير حرف زدن با تو بي فايده است .....كلا. بي نتيجه است....دوباره رو مبل دراز كشيد..مهرداد- من كه كاري ندارم ..هركاري كه مي خواي بكن ...-باشه منم مي خوابم ببينم كي مخت راه مي يو فته ...رو تخت دراز كشيدم ....دوتا مون بيدار بوديم و به يه چيزي خيره شده بوديم ....ساعت 7 بود ...داشتم كلافه مي شدم ...بايد كوتاه مي يو مدم ....اينطوري بد مي شد...كمي بلند شدم كه بهش بگم باشه و جاي كليدا رو بهش نشون بدم ...كه يهو سر و صدايي از پايين امد و پشت بندش فريادبابا- مهرداد بابايي كجايي بدو بيا كه بابا امدهبا صداي پدرش مهرداد چنان از جاش پريد كه محكم خورد زمين منم بدتر از اون ....مهرداد- تو هم شنيدي يا من اشتباهي شنيدم - مگه این قرار نبود شب بياد؟مهرداد- واي واي.....بايد مي دونستم كاراش هيچ وقت طبيعي نيست ....به سمت كمد لباسا دويد مهرداد- اينو بازش كن- پس من چي ؟بابا- مهردادددددددددد..........بدو بيا ببين بابايي چي براي پسره بي ذوقش اورده....دوتامون وسط اتاق وايستاده بوديم ...مهرداد- تو اولين فرصت خودم مي كشمت ..- حتما تونستي اينكار كن ....باب- تا 10 مي شمرم بيا بيرون كه مي پرم تو اتاقت ..مهرداد- نه نه الان مياد ...بابا- يوهوووووووووووووو...مهردادمهرداد دوتا دستشو گذاشت رو سرش انگار داشت اطلاعاتشو به روز مي كرد ...سريع به طرفم برگشت ...مهرداد- تو ازيتايي.... گرفتي كه ؟....فقط عين ادم برخورد كن- هوي من مهرداد- الان وقتش نيست بحث نكن..... الان ميادش خواهش مي كنم ...اون قلبش ضعيفه ....كاري نكن كه درجا به كشتنش بدي دستمو محكم گرفت و منو به دنبال خودش از اتاق كشيد بيرون.... با سرعت به طرف پله ها دويديم...تا رسيديم به پله ها ...يه شاخسين گنده جلومون ظاهر شد....كه باعث شد دوتامون چون با سرعت مي دويديم يه قدم از ترس بپريم عقب.... من تعادلمو از دست دادم و محكم خوردم زمين ...- اخ ...شاخسين پرت شد تو ب*غ*ل مهرداد...اونم از هول افتاد ب*غ*ل دست منبه مردي كه رو به روي دوتامون وايستاده بود نگاه كردم ....خداي من این باباشه...ارومن كنار گوش مهرداد -این باباته؟با ترس فقط سرشو تكون داد- خاك تو گورت این كه از تو جونترهپدرش با لبخند دوتا دستشو به پهلوه زده بود ...و به ما نگاه مي كردمهرداد- بابا مگه قرار نبود شب بياي ؟پدرش دستاشو از هم باز كردای بي خاصيت این چه وضع خوشامد گويي ...بپر ب*غ*ل بابايي كه دلم برات شده قد يه گودزيلا ...دوتامون گيج افتاده بوديم زمين ...بابا- چرا عين ماست افتاديد رو زمين يه دفعه انگار چيزي يادش امده باشه ...بابا- تو ازيتايي؟سرمو تكون دادمبعد انگشت اشاره اشو به طرف خودش گرفتبابا- عروس من؟سرمو تكون دادميه لحظه نگاش بين من و مهرداد چرخيد .....محكم دوتا دستشو كوبيد رو دوتا لپشبابا- اي واي ....خدا از سر تقصيراتم بگذره ...به مهرداد با دهن باز نگاه كردم ...بابا- خدا منو مرگ بده نمي دونستم مشغوليد وگرنه با سرو صدا ي بيشتري ميومدم و بلند زد زير خنده يه دفعه متوجه منظورش شدم ....زود به مهرداد نگاه كردم ...- واي واي واي مهرداد ...مهرداد خودتو جمع كن بي ابرو..... با جيغ از جام بلند شدم مهردادم تازه فهميده چي شده از جاش پريد و با من به طرف اتاق دويد بابا- بچه هادوتامون برگشتيم طرفشبابا- خودتون بس نيستين.... شاخسين منم داريد مي بريد شيطونامهرداد به دستش نگاه كرد و پرتش كرد تو دستم ...- چرا مي ديش به من....منم پرتش كردم رو زمين دوباره شروع كرديم به دويدن بابا-بچه هادر حال نفس زدن برگشتيمبا انگشت اشاره در يكي از اتاقا رو نشون دادباب- از این اتاق امديدي بيرونا ..بدويد ..بدويد اينجا مهرداد راه برگشته رو برگشت و منم دونبالش تا خواستم بپريم تو ...بابا- بچه هاتو دلم ...اي مرض ..اي درد ...چته هي مي گي بچه ها..بچه هابابا- راحت باشيد ....من خيلي صبر دارم تا هر وقت خواستيد..اصلانم عجله نكنيد ... من پايين منتظرتونممهرداد با حالت عصبي- باباجونم باباييمهرداد دستمو كشيد و منو با خودش برد تو اتاق درو بست .... دوتامون به در تكيه داديم و اروم سر خورديم پايين ..رنگ دوتامون پريده بود...داشتيم نفس تازه مي كرديم كه در اتاق محكم كوبيده شد دوتامون جيغ كشيديم ..من از ترس نا خودآگاه پريدم تو ب*غ*ل مهرداد پدرش بلند در حالي كه مي خنديد-ببخشيد فقط يه شوخي در حد المپيك بود - اوه خدا اين بابات چرا به تو نرفتهمهرداد- من بايد به اون برم كه نرفتم ...- ولي بدم نبود به اون مي رفتييه دفعه منو از ب*غ*لش پرت كرد بيرون مهرداد- تو چرا امدي تو ب*غ*ل من- هوي من نيومدم تو خودت منو گرفتي مهرداد- روتو برم هيدستامو تو هم ب*غ*ل كردم با حالت طلب كارانه اي -این چرا امد؟مهرداد- هميشه همين كارو مي كنه مثلا مي خواد سورپرايزم كنه- اما يه چيزيو رو فهميدم مهرداد- چي رو- اينكه جيشوييبرگشت طرفم- با خنده..... خودش گفت برات شاخسين مياره كه ديگه شبا جاتو خيس نكنيمهرداد- اون كليدا رو بده به من-من چي بپوشم ..مهرداد- اول كليدا رو بده -تو گلدونه بلند شد و رفت كليدارو برداشت-پس من چي؟..........اون فكر مي كنه من ازيتام مهرداد- برو اتاق ب*غ*لي چند دست لباس ازيتا هست از اونا استفاده كن ...- بابات رفت پايينمهرداد- اره بابا...زود باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد مشغول برداشتن لباساش شد ...منم نشسته رو زمين بهش نگاه مي كردممهرداد- چرا نشستي؟-چيكار كنم؟مهرداد- بلند شو برو لباستو عوض كن....نمي خواي كه فكر كنه واقعا داشتيم كاري مي كرديم گر گرفتم اروم از روي زمين بلند شدم...دستگيره درو گرفتم ...درو باز كردم ..يه قدم به بيرون گذاشتم ولي زود برگشتم تو-هي برگشت طرفم-پول من چي ميشه؟- فكر نكن چون بابا جونت امده ....من لال موني مي گيرمو چيزي نمي تونم بگم .....اگرم از این فكرا مي كني يكم وجدان درد بگير بخاطر ازيتا جونتداشت منو نگاه مي كرد - چيه ؟چرا داري منو برو بر نگاه مي كني ..براي من از اين تريپ مظلوما نيا .....هر بار كه لفتش بدي ....مجبورم يه يادگاري از وجود نازنين ازيتا جونتو برات بفرستم .....پوزخند ي زدم- من هميشه خندون نيستم ...گاهي هم هار مي شم و بد پاچه مي گيرم ....چيكار كنم ...گدا صفتم ديگه .....دوباره امدم بيام برم بيرون كه يادم افتاد- هويمهرداد- مرض و هوي...... بلد نيستي دو كلام عين ادم حرف بزني ...فقط هيكل گندي كردي ...-حيف ....پاپي جونت امده نمي خوام حالتو بگيرم وگرنه نمي زاشتم انقدر راحت فك لقتو حركت بدي و هي دور برداري...حالا بگو اتاق اون نفله كجاست ...؟..مهرداد- دوتا اتاق انورتره...رومو گرفتم كه برم... شلوارو با يه دست گرفته بودم كه سر نخوره- راستي ادب من همين قدر ه مي توني تحمل كن نمي تونيم به درك ....قوزوي بي خاصيت .....باباش امده اقا به فكر تريپ زدنشه ...بيچاره حق دارهه هي بهت بگه بي خاصيتاز اتاق امدم بيرون و درو محكم بهم كوبيدم ....-پولو ازت مي گيرم بعد حاليت مي كنم گدا صفت كيه ...بي شعور عوضي ....هي مي گه گدا صفت...ناخواسته باز بغض كرده بودم ....در اتاق ازيتا رو باز كردم ....- نگاه تروخدا .....طرفاي ما دختر عقدم بكنه.... تا روز عروسي يه شبم نمي مونه خونه دامادانوقت اينا يه اتاقم براي خانوم خانوم اماده مي كننه ...گفتن عروس فرش خونه پدر شوهر ميشه ولي يادم نمياد گفته باشن سراميكم ميشن ...دست چپمو باز كردم و يه گاز از رو و يه گاز از پشت گرفتم ..بلا به دور ...حيا رو خوردن و ابرو رو قي كردن ....- ننه ام اگه بود....مي ديد من از اين غلطا مي كنم .... درسته زنده به گورم مي كرد ...واي واي توبه توبه اينجام كه تختش دو خوابه است ...حقم دارن طفلكيا........ مي خوان تنوع تو كار داشته باشن.... كه به زورم شده از هم زده نشن......ولي والا اوني كه من ديدم ارزش يه ب*و*سيدنم نداره ....يه دفعه ياد ب*و*سه مهرداد افتادم ....دستمو گذاشتم رو لبم و با انگشت اشاره كمي روشو لمس كردم.....با ياد اون لحظه لبخندي به روي لبم نشست ...داشتم تو روياي خودم سير مي كردم كه يكي محكم كوبيدم تو فرق سرم ...-احمق هوا برت نداره ....فكر كردي يه قوزي بي خاصيت ....عاشق يه گدا صفت مي شه ....از خودم بدم امد كه چرا این فكرو كردم و خودمو براي لحظه ای كنارش حس كردم .سرمو تند حركت دادم و اين افكار مزاحمو از ذهنمو دور كردم ..با عجله رفتم در كمد لباسا رو باز كردم ...قلبم يه لحظه از حركت وايستاد....لباسايي رو مي ديدم كه فقط دلم به ديدنشون پشت ويترين مغازه ها خوش بود......دستمو دراز كردم و گوشه يكي از لباساي شبو گرفتم و تو دستم شروع كردم به نوازش پارچه لباس ...لباسو رو رها كردم و دستمو از اولين لباس كشيدم رو ي تك تك لباسا.....4 دست لباس شب ...5 دست كت يا با شلوار بود يا دامن ....دوتا كشو پاييني رو كشيدم بيرون ..كشوي اول ...كفشايي بود كه با لباساي شب ست شده بود با هر لباس يه جفت بود..كشوي دوم 4جفت كفش بيرون بود..پاشنه بلند ....اسپرت ...يه جفت هم نيم چكمه ....روي ميز لوازم ارايشش پر بود از انواع اسپريه و ادكلن ..يه صندق لوازم ارايشم بود درشو باز كردم يكم براندازش كردم ..گوشه صندوق يه جاي دست بود گرفتم و كشيدمش بالا ....يه لحظه فكر كردم كه خرابش كردم ولي در كمال ناباوري ديدم كه كشو كشو از داخل جعبه خارج مي شه...توي هر كشو هم انواع مختلف لوازم ارايش بود ...ب*غ*لاي جعبه هم كشو داشتهر كدوم كه مي كشيدم توش يه چيزي بود ....كشوهاي ميز ارايشو كشيدم بيرون ...انواع روسري و شال..كشوي بعدي لباساي راحتي و زير هر كدوم كه باز مي كردم از هر چيزي بيشتر از 2 دست بود....دو قدم عقب رفتم و به خودم نگاه كردم .....چرا بايد این همه تفاوت باشه ..من كه به عمرم يه بارم ياد نمي ياد عين يه دختر لباس پوشيده باشم ....حالا با این همه لباس احساس بدي پيدا كرده بودم ....شايدم حس خوبي بود....اما برام قابل هضم نبود....تو افكار خودم بود كه در اتاق باز شد مهرداد- تو هنوز چيزي نپوشيدي ؟به مهرداد كه جلوي در ايستاده بود نگاه كردم ....چنان به خودش رسيده بود كه انگار مي خواد بره يه جلسه رسمي ......چقدر با این تيپ قشنگ شدهمهرداد- با توام؟....... به چي نگاه مي كني؟ ..-هان؟مهرداد- مي گم چرا هنوز چيزي نپوشيدي؟برگشتم و به كمد لباسا نگاه كردم-نمي دونم چي بپوشم ...دستگيره درو رها كرد و امد تومهرداد- این همه لباس ...يكي رو خوب بردار- ناراحت نمي شي من از لباساي نامزدت استفاده كنممهرداد- بشم يا نشم چه فرقي مي كنه ..الان مجبورم...پدرم خيلي وقته پايينه يه چيز بپوش بيا پايين ...-اخه چي ؟جلوي لباسا وايستاد و كمي سرشو خاروند ....برگشت به طرفم.... به هيكلم نگاه كرد ...نمي دونم چرا حس بدي پيدا كردم ...اونطور كه نگاه كرد ......فكر كردم جلوش لباس تنم نيست ....كمي لباسا روزير و رو كرد .....اخر از بينشون يه كت و شلوار شكلاتي برداشت ....به طرفم گرفت .مهرداد-.تو از ازيتا لاغر تري ....موقعه خريد نمي دونم چه اصراري داشت يه شماره كوچيكتر برداه......احتمالا ديگه نپوشه ...چون يكم براش تنگه ..بيا بگيرش... فكر كنم این بهت بياد ....اروم دستمو دراز كردم ولباسو از دستش گرفتم مهرداد- هي منو هم تهديد نكن .....پولو برات جور مي كنم ولي جلوي پدرم يكم ابرو داري كن ..... فقط بهش نگاه كردم .....يه لحظه طوري نگام كرد كه فكر كردم مي خواد چيزي بگه ..ولي بدون حرف از اتاق خارج شد .لباسامو در اوردم و شروع كردم به پوشيدن ....مثل این بود كه خياط از روز اول این لباسو براي تن من دوخته باشه ............ جلوي اينه قدي وايستادم و خوب خودمو برانداز كردم ..احساس فوق العاده ای بود ..يه لحظه فكر كردم منم يكي از اون پولدارم كه تو لباس پوشيدن و تيپ زدن چيزي ازشون كم ندارم .برسو برداشتم و موهاي نيمه مرطوبم شونه كردم ...يه نيم نگاهي به لوازم ارايش كردم ...خيلي دوست داشتم يكيشونو امتحان كنم ....گاهي براي خودم رژ لب و چند تيكه لوازم ارايشي مي گرفتم ....ولي خيلي كم استفاده مي كردم ....چون محله ما طوري نبود كه بخوام مدام از این چيزا استفاده كنم يكي از رژ لبا رو برداشتم و رنگشو رو انگشت شستم امتحان كردم ..از رنگش خوشم امد ...به طرف لبام بردم و كمي به سمت اينه خم شدم ...- هوي ........فري......... مسخره.... داري براي كي خوشگل مي كنه ؟...چه لزومي داره این كار ...مي خواي بگي تو هم خوشگلي ..احمق اگه خوشگلي كه بدون اينام خوشگلي ...-انقدر نديد بازي در نيار ....اصلا نفهم.... حالت مي شه از وسيله يكي ديگه استفاده كني...با عصبانيت تهشو چرخوندم و درشو بستم و پرت كردم تو جعبه دوباره جلوي اينه قدي وايستادم ... پشتمو به اينه كردم بعد صورتمو برگردونم طرف اينه ..دستامو رو كمرم گذاشتم و ژست ژورنالي گرفتم ..- .اوه چي شدم .....رضا موشي ببينه نخوره برام 10 تا كله ملق ميزنه ...يه دفعه چشمام به پاهام افتاد...بدو به طرف كشو رفتم و كشيدمش بيرون يه جفت كفش بندي پاشنه بلند مشكلي برداشتم ولوي زمين شدم شروع كردم به پا كردن ..از جام پريدم و خودمو به اينه رسوندم باز همون فيگور....... البته اينبار با كفش - واي ننه هر بار تيكه تر ميشم ....باز چشمم به رژ لبه افتاد...-خاك تو گور نديد بديدت...... نه نه نه نه ....با زبونم لبامو تر كردم هنوز چشمم دنبالشون بود-اخه چطور دل بكنم .... فقط يكم ادكلن ....اولي رو برداشت ..-اوه بوي عرق زير ب*غ*لو ميده ..اي ای ...تف به سليقه ات. بياد.دختر ....بعدي رو برداشتم ....بوي شربت معده فاطمه خانومه مي ده ....بعدي..... ای ای .به .بوي باد فتق گفته زكي ....ازي این چه سليقه خركي كه داري تو...بعدي رو برداشتم این خوب نباشه از خيرش مي گذرم خوب بو كردم ...اوه این عاليه ....دستمو دادم بالا يكم اينور ..بعد دست ديگمو بردم بالا- يكمم اينجا حالا ....برو زير گلو ...يه نمه رو لباس ...چرا داره سرم گيج مي ره ....چرا چشمام لوچ شده....نگران نباش دختر اينا از بي جنبه بازيه ......بلاخره عادت مي كني ...تلو تلو خوران به راه افتادم ..اميدوارم سالم به پايين برسم ...از پله ها اروم رفتم پايين ....گوشامو تيز كردم .....بابا-اصلا فكر نمي كردم ازيتا این شكلي باشهمهرداد- چطور؟ خيلي بده؟بابا- نه بابا تو به این مگي بد .........حالا كجاست ؟مهرداد- داره لباس عوض مي كنه الان ميادبابا- اخه پسر این چي بود كه تنش كرده بودي ....يه لحظه فكر كردم تويي كه به طرز فجيحي لاغر شدي و بلند زد زير خنده .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمي دونم چرا نسبت به پدرش يه احساس خوبي پيدا كرده بودم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز نرسيده به اخرين پله جهش زدم به طرف پايين و با صداي تقريبا شبيه نعره مانندي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جميعا..............سلاممممممم من امدم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد كه بي نوا سنگ كوپ كرد ...وبا ترس به طرف من برگشت ..نيشم تا بنا گوش در رفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گذاشته بود رو قلبش و با وحشت به من نگاه مي كرد....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولي پدرش غش كرد بود از خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد- این چه طرز امدنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب ندادم و به مهرداد نگاه كردم ...همونطور كه دستش رو قلبش بود با چشماي باز بهم نگاه مي كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق نگاش شدم..از ديروز تا حالا اينطوري نگام نكرده بود ..تو نگاش نفرت نبود ...با صداي پدرش دوتامون دست از نگاه كردن كشيديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- انقدر دختر مردمو ديد نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به دوتامون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- تو رو خدا جلوي من پيرمرد يكم مراعات كنيد ..اينطوري منم حوس مي كنم نامزد بگيرما ..حالا بايد هي بيام به اين بي خاصيتو رو بندازم كه تو رو خدا بيا برام زن بگير ....اين بي خاصيتم هي برام بز بر*ق*صونه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اين حرفش خندم گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش به چهره خندونم نگاه كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيا پيش خودم بشين به اندازه كافي پيش این بي خاصيت بودي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالي كه لبخند مي زدم..... از كنار مهرداد رد شدم و براش يه چشمك زدم و كنار پدرش نشستم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد با خشم بهم نگاه كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- حالا این پسره منه .....مجبورم تحملش كنم تو چطور كلاه سرت رفتو بهش بله رو گفتي ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترين موقعيت براي تلافي بود...رو مبل لم دادم و پامو انداختم رو اون يكي پام ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای باباجون چي بگم..دست رو دلم نذاريد كه دلم تانكر خونه .... بسوزه پدر عشق عاشقي .....كه ادم عاقلو از راه به در مي كنه ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش بلند زد زير خنده و با كف دست چنان كوبيد رو شونه ام كه دومتر پرت شدم جلو ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم يه لحظه بند امد....چند بار سرفه كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- اخه این بي خاصيت چي داره كه ادم عاشقش بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو رو قفسه سينم گذاشته بودم و سعي مي كردم بلند نفس بكشم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد- بابا این چه طرز زدنه .....روده اش امد تو دهنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه بابايي راست مي گه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش نگاه كردم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- .قصدم روده نبود..... به جان این مهرداد بي خاصيت ..مي خواستم معده اتو جابه جا كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگران نباشيد عوضش روده ام كلا پي بندي شد...رفت پي كارش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- واي مهرداد مهرداد......حيف این دختر كه براي تو حروم شد ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوتايمون به مهرداد كه حرص مي خورد مي خنديدم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرفم برگشت ..پدر مادرت كي ميان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- نخودچي ..كيشميشي..... ارپيچي ...هر چي پيچ پيچي ... لئوناردو داوينچي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالي كه مي خنديدم به مهرداد نگاه كردم ...كه ببينم چي جواب مي ده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد با ناراحتي و عصبانيت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد- فكر نكنم تا ماه اينده بيان ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش به درو ديوار خونه يه نگاهي انداخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- چند وقته تو این خراب شده مهموني نگرفتيد...؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و مهرداد بهش نگاه كرديم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم گفتم ....این به این خونه ميگه خراب شده ..پس اگه خونه ما رو ببينه چي مي گه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد- از وقتي كه شما رفتيد مهموني ديگه نگرفتيمبابا- ازي ازي ..مطمئني از انتخابت پشيمون نيستي؟.... اگه بخواي همه چي رو بهم بزني من همه جوره مثل كوه پشت سرتما...زياد به این دلخوش نباش ..انگار این ادم تو زندگيش چيزي به اسم خنده و شادي رو نديده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه بابا جون شما ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسط حرفم پريد ....انقدر نگو بابا.... مگه من چند سالمه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چي بگم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چي دوست داري؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- يعني چي؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره من .... تو رو بياد كي مي ندازه؟ ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مهرداد نگاه كردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پوزخندو لودگي به مهرداد كه در حال امپر سوزوندن بود نگاه كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حيف مهرداد به شما نرفته ....الن دلنوم كه بايد پشتون لنگ بندازه ....بهش چشمك زدم پس چي بهتون بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- واي قلبمممممممم.... الاناس كه از خوشي پس بيفتم ....تو با اين همه خوش سليقه اي چرا اين عتيقه رو انتخاب كردي

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هامو انداختم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چيكار كنم ديگه كار روزگاره ..از دست و اراده من خارج بود و شروع كردم به خنديدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش در حال در اورن پيپش با خنده به مهرداد نگاه كرد اونم فهميده بود مهرداد كفريه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا- بهم بگو نادر ..اينطوري بهتره ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واي نگيد تروخدا... زشته ....مردم چي مي گن..من شما رو به اسم كوچيك صدا كنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر- مردمو كه ولشون كني مي خوان ادمو از زندگي هم ساقطت كنن..... از من به تو نصيحت... با حرف مردم زندگي نكن...... خودمو ....خودت.... و اون بي خاصيتو بچسب كه ديگه لنگمون حالا حالاها گير نمياد.......دوتايمون بلند زديم زير خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد خون خونشو مي خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد- ببخشيد من الان ميام ..بايد يه تماس بگيرم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهرداد از جاش بلند شد و به طرف پنجره رفت ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو فكر اين بودم كه مي خواد به كي زنگ بزنه كه با صداي پدرش از فكر امدم بيرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نادر- این چشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چي مي دونم از ديروز تا الان همين طور برج زهرمار شده ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ریحآنه

    00

    ایده خوب بود اما نوشتارش واقعا عذاب آور بود، یه قسمت بیشتر نتونستم بخونم

    دیروز
  • Aniya

    00

    عالی بودفقط کاش آخرش انقدربازنمیموند،مثلاهیچ نگفت جمشیدچی شد؟ دوس داشتم آخرش برگرده پیش خواهراش وخونه ی مهرداد،منظورکاش ادامه داشت ولی به هرحال داستان رودوست داشتم،ممنون ازنویسنده🌹

    ۱۰ ماه پیش
  • ترنج

    20

    چرا رمانا جدیدا بی صحنه هستن. هیچی مثل روماناقدیمی نمیشه مخصوصا گناهکارشو همسایه گودزیلا

    ۱ سال پیش
  • ماریان سورنا

    ۱۶ ساله 00

    رمان بدی نبود این که فریماه میدونست مهرداد نامزد داره ولی باز دنبال جلب توجه مهرداد بود خیلی ادمو عصبی میکرد یا فریماه بااینکه دزدبود ولی با تموم پروییش توقع داشت مهرداد باهاش خوب رفتارکنه پشمی برادم

    ۲ سال پیش
  • دکتر آینده

    11

    رمان خوبی بود

    ۲ سال پیش
  • دلارام

    ۱۵ ساله 00

    خیلی رمان خوبی بود ممنون

    ۲ سال پیش
  • حناگلی

    11

    عالییییییییییییی😂😂😂 نیلا قلمت پایدار😍💛 درهمسایگی گودزیلا هم ازاین نویسندس

    ۳ سال پیش
  • شکلات

    50

    در همسایگی گودزیلا به قلم آنیلا هست ایشون نیلا هستند

    ۲ سال پیش
  • L.D

    50

    دقیقا عبور از غبار به حدی قشنگ و جذاب بود که جزو قوی ترین رمان هایی بود که خوندم اما خب بقیه آثارشون شبیه اون نیست

    ۲ سال پیش
  • M.rad

    ۳۳ ساله 10

    راستش اصلا انتظار یه همچین رمانی رو از میلا نداشتم خیلی سطحی و ضعیف بود در مقابل رمان قبلیشون سایه ی بی غبار بود فک کنم خخخیلی این ضعیف بود

    ۲ سال پیش
  • محدثه

    10

    باورم نمیشه نیلا نویسنده عبور از غبار باشه اخه هیچکدوم ازبقیه رماناش به پختگی اون نیستن. من اگه از یه رمان خوشم بیاد میرم بقیه کار های اون نویسنده رو هم میخونم ولی بقیه کارهای نیلا به پای اون نمیرسن

    ۲ سال پیش
  • .

    10

    با این ک دوس داشتم طولانی تر باشه ولی رمان خیلی خوبی بود ب دوستان پیشنهاد میکنم ک حتما بخونید این رمانو

    ۳ سال پیش
  • :))

    20

    قشنگ بود نویسنده دستت درد نکنه ،ولی اخرشو کاش یکم کش میدادی

    ۳ سال پیش
  • A

    ۱۷ ساله 10

    خوب بود

    ۳ سال پیش
  • ناشناس

    ۱۵ ساله 10

    عالییییییییی💖💖 مرسی نویسنده ی عزیز😘💓

    ۳ سال پیش
  • نرگس

    ۴۸ ساله 01

    عالی بود خوب حقشو گذاشت کف دستش پدرو پسر بیلیاقت

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.