رمان دختر زشت به قلم شیرین برقعی (شکیلا ش)
آیما دختریه که خیلی سختی کشیده ،خیلی حرف شنیده، که باعث شده از جامعه دور بمونه.. اون برای خوشحال کردن خانوادش هر کاری می کنه که این باعث تغییر زندگیش می شه.. این بین احساسات آیما هم هست، آیما عاشقه… حالا واقعا آیما عاشقه یا این احساس رو با عشق اشتباه گرفته؟! حالا ببینیم روزگار میخواد با آیمای ما چیکار کنه؟....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۰ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
آیما دختریه که خیلی سختی کشیده ،خیلی حرف شنیده، که باعث شده از جامعه دور بمونه..
اون برای خوشحال کردن خانوادش هر کاری می کنه که این باعث تغییر زندگیش می شه..
این بین احساسات آیما هم هست، آیما عاشقه… حالا واقعا آیما عاشقه یا این احساس رو با عشق اشتباه گرفته؟!
حالا ببینیم روزگار میخواد با آیمای ما چیکار کنه؟....
مقدمه
خدايا!بشکن اين آيينه ها را
که من از ديدن آيينه سيرم
مرا روي خوشي از زندگي نيست
ولي از زنده ماندن ناگزيرم
از آن روزي که دانستم سخن چيست
همه گفتند اين دختر چه زشت است
کدامين مرد او را مي پسندد
دريغا دختري بي سرنوشت است
چو در آيينه بينم روي خود را
در آيد از درم غم با سپاهي
سيه روزي نصيبم کردي اما
نبخشيدي مرا چشم سياهي
به هر جا پا نهم از شومي بخت
نگاه دلنوازي سوي من نيست
از اين دلها که بخشيدي به مردم
يکي در حلقه گيسوي من نيست
مرا دل هست اما دلبري نيست
تنم دادي ولي جانم ندادي
به من حال پريشان دادي اما
سر زلف پريشاني ندادي
به هر جا ماهرويان رخ نمودند
نبردم توشه اي جز شرمساري
خزيدم گوشه اي سر در گريبان
به درگاه تو ناليدم به زاري
چو رخ پوشم ز بزم خوبرويان
همه گويند او مردم گريز است
نمي دانند زين درد گرانبار
فضاي سينه من ناله خيز است
به هرجا هم گنانم حلقه بستند
نگينش دختري ناز آفرين بود
ز شرم روي نا زيبا در آ جمع
سر من لحظه ها بر آستين بود
چو مادر بيندم در خلوت غم
ز راه مهرباني مي نوازد
ولي چشم غم آلودش گواه است
که در اندوه دختر مي گدازد
به بام آفرينش جغد کورم
که در ويرانه هم نا آشنايم
نه آهنگي مرا تا نغمه خوانم
نه روشن ديده اي تا پر گشايم
خدايا!بشکن اين آيينه ها را
که من از ديدن آيينه سيرم
مرا روي خوشي از زندگي نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي از زنده ماندن ناگزيرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداوندا خطا گفتم ببخشاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو بر من سينه اي بي کينه دادي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرا همراه رويي ناخوشايند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلي روشن تر از آيينه دادي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرا صورت پرستان خوار دارند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولي سيرت پرستان مي ستايند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بزم پاک جانان چون نهم پاي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دل را به رويم مي گشايند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميان سيرت و صورت خدايا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل زيبا به از رخسار زيباست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پاس سيرت زيبا کريما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم بر زشتي صورت شکيباست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدي سهيلي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيره شده بودم به پيست رقص ...كه با احساس سوزش شديد پهلوم به خودم اومدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا با نيش باز داشت منو نگاه مي كرد...پس كار خودش بوده مثل هميشه !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ باور كن نمي خواستم نشگون بگيرم ازت ..فقط مي خواستم يه جور هيجاني حست رو بپرونم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره نيششو واسم باز كرد... منم بدون اينكه چيزي بگم دوباره خيره شدم به پيست... چند بار دعواش كرده بودم كه خوشم نمي ياد ازم نشگون بگيري ولي مگه تو سرش مي رفت عادتش بود ميگن ترك عادت موجب مرضه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ آِيما تو توي پيست چيزي خاصي مي بيني كه اينجور خيره شدي بهش كلك نكنه كسي رو زير نظر گرفتي كه بعد مخشو بزني؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا مي دونست اهل اين برنامه ها نيستم... اگه بودم هم با اين قيافه كسي به طرفم نمي يومد ... پيست رقصم واسم جالب بود چون رقصشون هيچ ربطي به رقص نداشت فقط به هم چسبيده بودن و خودشون رو تكون مي دادن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چي شده اومدي كنار من؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا همينجور داشت نوشيدنيش رو مي خورد فكر كنم الکلي بود!! گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ گفتم تنهاي بيام پشت الان اگه ناراحتي مي تونم برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمي دونستم خودشم تنها مونده وگرنه عمرا مي يومد پيش من...آخه كيه اين همه پسر خوشگل و خوشتيپ تو جمع رو ول كنه بياد كنار من اونم چون كه تنهام!!! اونم زيبا كه از هر موقعيتي استفاده مي كنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه مو دور تا دور سالن چرخوندم ببينم آتا كجاست؟؟من اينجا تنها ول كرده خودش رفته پيش دوستاش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ واي چقدر گرمه... آخه اين ماسك ديگه چيه روي صورتامون؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم اين ماسك؟؟ اين ماسك دليل اومدن من به اين جشنه اگه جشن بالماسكه نبود عمرا پام رو مي زاشتم تو جشن با اين قيافم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم طرفش ليوان نوشيدني رو ازش گرفتم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو كه ظرفيتش رو نداري چرا اين زهر ماري رو مي خوري؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا خنديد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من ظرفيتش رو دارم مگه الان من مستم؟؟فقط يه كم گرممه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماسكشو از روي صورتش برداشت و انداخت رو ميز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفي كردم و نگاه مو ازش گرفتم ... نگام افتاد به ميثاق تپش قلبم رفت بالا گرمم شد ...خيلي وقته مي دونستم دليل اين عكس العمل ها چيه خيلي وقته با خودم كنار اومده بودم كه ميثاق رو دوست دارم و خودم رو راضي كرده بودم كه نمي تونم به دستش بيارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجا هم نگاه خيرش رو روي زيبا حس مي كردم و اين منو از رسيدن به عشقم نا اميد تر مي كرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irكنار مون كه رسيد نگاه شو از زيبا گرفت و لبخندي به من زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوش مي گذره؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشكه شدم اين ميثاق بود ؟؟ هيچ وقت بيشتر از دو كلمه با هم حرف نمي زديم سلام!!خداحافظ!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي كردم لبخند بزنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون ولي ترجيح مي دادم نيام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق_ چرا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چون حوصلم سر رفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي مي كردم بهش نگاه نكنم ...دوباره به پيست رقص خيره شدم...كه ميثاق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شما خودتون زياد دوست نداريد با كسي معاشرت كنيد.. بهتره بگم كه زياد دوست نداريد حرف بزنيد بيشتر دوست داريد شنونده باشيد يا اگه كسي ازتون سوال پرسي جوابشو رو مي ديد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهت زده داشتم به ميثاق نگاه مي كرم فكر نمي كردم اينقدر خوب منو بشناسه حتي فكر نمي كردم اسمم رو هم بدونه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي زيبا باعث شد از بهت خارج بشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ آيما بيا موبايلت داره زنگ مي خوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق اشاره كرد به زيبا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا اين اينجوريه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم طرف ميز موبايلم رو برداشتم يه نگاه به زيبا كردم ولو بود رو صندليش سرشم رو ميز بود ...لبخندي زدم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يه كم زياده روي كرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماره بابا بود يعني چيكار داره؟؟نكنه اتفاقي افتاده؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع دكمه سبز رو فشار دادم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو بابا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون صدا آهنگ زياد بود خوب نمي تونستم متوجه بشم كه بابا چي مي گه با حالت دوو رفت تو اتاقي كه لباسمون رو عوض كرده بوديم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بابا بابا هنوز پشت خط ين؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با صداي كه ناراحتي و نگراني توش موج مي زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما داداشت كجاست هر چي بهش زنگ مي زنم گوشيشو جواب نمي ده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگراني پرسيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چي شده مگه بابا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما مامانت حالش بد شده آوردمش بيمارستان حالش اصلا خوب نيست سريع خودتون رو برسونيد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط تونستم بگم باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو بهت حرف هاي بابا بودم ...زير لب زمزمه کردم مامان ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اسم مامان به زبونم اومد تازه حرف هاي بابا رو هضم كردم و به خودم اومدم ...مانتو و کيفم رو برداشتم با سرعت رفتم سمت در اتاق ...در اتاق رو باز کردم،با همون کفشاي پاشنه بلند دويدم سمت جاي که قبلا آتا رو ديده بودم...نگاه خيره مهمونا رو روي خودم احساس مي كردم ولي واسم مهم نبود الان حال مامان مهم تر بود ...کنار آتا وايسادم...دستم رو شونه هاش گذاشتم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا مامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي کشيدم تا نفسم سر جاش بياد ...آتا برگشته طرفم و نگران نگام مي کرد... دستم رو تو دستش گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما مامان چي ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگريم گرفته بود همينجور اشک مي ريختم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا مامان!! مامان رو بردن بيمارستان حالش خوب نيست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا_ آيما داري چي مي گي؟؟مامان حالش بده؟؟ کي به تو خبر داد؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هق هق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ همين الان بابا زنگ زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا دستم رو گرفت و دنبال خودش کشيد ...از سالن مهموني اومديم بيرون ...تو حياط بزرگ خونه بوديم که کسي آتا رو صدا زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا ، آتا پسر يه لحظه وايسا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا وايساد ...وانيار دوست آتا بود صاحب مهموني...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا _ چيزي شده وانيار؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانيار كنارمون وايساد همينجور كه نفس نفس مي زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا چه شد يک دفعه پسر؟؟ چرا از مهموني زدي بيرون ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگراني ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اتفاقي افتاده؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا _ مامانم حالش بد شده بردنش بيمارستان، بايد سريع برم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانيار _ نمي خواي منم باهات بيام؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا سريع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه ممنون، تو برو به مهمونات برس ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانيار دستش رو گذاشت رو شونه آتا و تو چشماش زل زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه پس اگه کاري داشتي يا چيزي احتياج داشتي حتما خبرم کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار مي خواست با اين كارش آرومش كنه...آتا سرش رو تکون داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه حتما ،پس فعلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانيار _ خداحافظ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا قدم هاش رو تند کرد و به طرف ماشينش رفت منم دنبال خودش مي كشيد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدزگير ماشينش رو زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا_ آيما زودتر سوار شو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع در کنار راننده رو باز کرد و سوار شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم تو دهنم بود ،حتما باز کسي به مامان چيزي گفته که دوباره حالش بد شده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا با سرعت رانندگي مي كرد زنگ زد به بابا و آدرس بيمارستان رو برداشت...ترافيك خيلي زياد بود باعث شده بود آتا عصباني تر بشه... يا آتا داشت پشت سر هم بوق مي زد يا بد بيراه مي گفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيك دفعه آتا داد زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بسه آيما اينقدر گريه نکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هق هق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا سر من داد نزن ،چرا عصبانيت اين ترافيک لعنتي رو سر من خالي مي کني؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا تازه به خودش اومد دستي کشيد لاي موهاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ معذرت مي خوام، يه دفعه کنترلم رو از دست دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره به بيرون خيره شدم ...تنها صداي که تو ماشين مي پيچيد هق هق من بود ...آتا نه ديگه بوق مي زد نه بد بيراه مي گفت،فکر کنم فهميد با اين حرص خوردنش زودتر نمي رسه بيمارستان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا ماشين رو نزديك بيمارستان پارك كرد و از ماشين پياده شد و بدون توجه به من دويد طرف بيمارستان...منم با اين كفشا مثل لاك پشت پشت سرش مي دويدم ... با اين تيپ و قيافه شده بودم انگشت نماي مردم گاهي وقتا هم صداي پچ پچ شون رو مي شنيدم كه مي گفتن دختره رو ببين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو حياط بيمارستان بودم مي رفتم سمت در ورودي كه بابا و آتا رو ديدم كه داشتن با هم حرف مي زدن ...نزديكشون كه شدم صداي بابا رو مي شنيدم كه مي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بايد فردا صبح پول رو واريز كنيم كه تا ظهر عمل بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا _ من دو سه تا بيشتر تو حسابم نيست ولي مي تونم قرض بگيرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت سرشون اومدم جلو شون وايسادم ديگه بس بود هر چي فال گوش وايسادن گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا نمي خوام زير دِين كسي بري من بقيه پول رو دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا كلافه دستش رو كشيد بين موهاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ولي آيما اون پولا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپريدم وسط حرفش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فعلا جون مامان مهم تر از عمل منه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با نگراني بهمون نگاه كرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا فعلا مجبوريم از پول عمل آيما استفاده كنيم تا موقعي كه مي خواد عمل كنه مي تونيم يه جوري پول عملش رو جور كنيم ولي الان بايد زودتر مامانت عمل بشه نمي تونيم صبر كنيم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا نگاهي به سر تا پام انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بهتره شما بريد خونه هم لباستون رو عوض کنيد هم استراحت کنيد فردا صبح بيايد بيمارستان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي اعتراض من و آتا با هم بلند شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دستشو به معني ساکت بالا گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يه نگاه به خودتون بندازيد، آتا خواهرت لباسش مناسب نيست بهتره ببريش خونه ،ديگه هم مامانتون مراقبت هاي ويژه بستريه نمي شه بريم بهش سر بزنيم ...پس بهتره شما بريد من مي مونم کافيه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاي واسه اعتراض نموند ...سر مو پايين انداختم و با صداي آرومي گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا دستش رو دور شونه هام انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس ما زودتر بريم که فردا قبل از عمل مامان اينجا باشيم بتونيم ببينيمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر مو تکون دادم و با بابا خداحافظي کرديم و از بيمارستان اومديم بيرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره ماشين به بيرون خيره شده بودم زمزمه کردم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا هم مثل خودم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جان آتا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا انگشتم روي شيشه ماشين اشکال نا مفهوم مي کشيدم ،گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به نظرت چرا مامان دوباره قلبش درد گرفته ،حتما باز اين همسايه ها چيزي گفتن؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا عصبي داد زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آيما مزخرف نگو چرا هر اتفاقي افتاد به خودت ربطش مي دي؟؟شايد مامان دوباره رعايت حالش رو نکرده چيزه سنگيني بلند کرده ،نمي دونم آيما نمي دونم ولي اين دليل نمي شه تو بگي تقصير تو بوده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه چيزي نگفتم بچه كه نبودم كه نفهمم مامان هيچ وقت به خاطر حالش چيز سنگين بلند نمي كرد هميشه مراقب خودش بود ...من مي دونم باز يکي از همسايه ها اومده چيزي به مامان گفته،آخه دفعه قبلم که حالش بد شد يکي از همسايه ها اومده بود خونمون منو واسه يه مرد هم سن بابام خواستگاري کرده بود اين موضوع باعث شد مامان فشار عصبي بهش وارد بشه دوباره قلبش درد بگيره دکتر گفت بايد دور از استرس باشه چون دفعه بعد احتمال خطر مرگ هم هست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشين باز شد باعث شد به خودم بيام...گيج به آتا نگاه كردم ...ابرهاشو انداخت بالا و با دست اشاره كرد به بيرون ماشين...كي رسيده بوديم خونه كه من متوجه نشده بودم؟؟از ماشين پياده شدم و به طرف خونه رفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي تخت كنار مامان نشستم ...لبخندي زدم و دست كشيدم تو موهاي سفيدش...خيلي زود سفيد شده بود خيلي زود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان خوشگل من خوبه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان لبخند كم رنگي رو لباش اومد با صداي گرفته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره دخترم خوبم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض راه گلوم رو گرفت هيچ وقت نمي تونستم مامان رو روي تخت بيمارستان ببينم...واسه اين كه مامان اشك تو چشمام رو نبينه به طرف در اتاق رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان من برم ببينم آتا كجا مونده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سريع از اتاق زدم بيرون...آتا صبح منو رسوند بيمارستان خودش و بابا رفتن دنبال كاراي مامان هنوز نيومده بودن...شماره گوشي آتا گرفتم اشكم رو پاك كردم و گلوم رو صاف كردم كه آتا متوجه نشه دوباره گريه كردم...بعد از چند تا بوق گوشي رو برداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الو آتا ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش مثل هميشه شاد نبود مثل من غم داشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شما ها كجاين؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ما نزديك بيمارستانيم تا چند دقيقه ديگه مي رسيم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه پس فعلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ فعلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي رو قطع كردم و روي نميكت كنار باغچه نشستم تا يه كم حال بياد سر جاش هميشه از بوي بيمارستان متنفر بودم فوري حالت تهوع بهم دست مي داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام آيما خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم طرف صدا مي خواستم مطمعن بشم خودشه...با صداي گرفته و متعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام آقا ميثاق شما اينجا چيكار مي كنيد؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق با اخمي كه بين ابروهاش بود خيلي جدي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مي شه بگي آتا كجاست؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا اين اينجوري منو نگاه مي كنه؟؟نه از برخورد ديشبش نه از الان!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمينجور متعجب داشتم بهش نگاه مي كردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ رفته بيرون الان مي ياد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما تو اينجاي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم طرف زيبا چشمام گرد شد از تعجب اين اينجا چيكار مي كرد ديگه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو اينجا چيكار مي كني زيبا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ديشب فهميدم حال مامانت بد شده آوردنش بيمارستان گفتم بيام عيادت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هام پريد بالا زيبا و اين كارا!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي ميثاق رو كنار گوشم شنيدم سرمو بگردوندم ببينم كجاست كه صداش اينقدر نزديكه؟؟ كنارم روي صندلي نشسته بود و با يه لبخند مليح داشت منو نگاه مي كرد!!!نزديك بود هوش از سرم بپره!! اين چرا اينقدر نزديك من نشسته ؟؟ اين كه تا چند دقيقه پيش با من دعوا داشت!!!پس اين لبخندش واسه چيه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب داشتم به طرز بر خورد ميثاق فكر مي كردم كه چقدر زود حالت برخوردش عوض مي شد! آدم گيج مي شه با اين طرز بر خوردش!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما تو اينجاي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون تو راه ورود به ساختمون بيمارستان نشسته بودم هر كي رد مي شد متوجه ما مي شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روي نيمكت بلند شدم رفتم طرف آتا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضي كه راه گلوم گرفته بود باز شد واشكام ريخت با كف دستم سريع پاكش كردم تا بابا نديده...وقته اشك مي ريختم بابا دعوام مي كرد مي گفت مگه مامانت مرده كه واسش عزا گرفتي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نمي تونم تو اون حال ببينمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا بغلم كرد آروم زد پشتم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان امروز كه عمل شد ديگه هيچ وقت پامون به بيمارستان باز نمي شه اين ديگه آخرين باريه كه ميايم اينجا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي احوال پرسي بابا رو با ميثاق و زيبا مي شنيدم...آتا منو از خودش جدا كرد و رفت طرف ميثاق...باهاش دست داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چطوري رفيق؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق لبخند خوشگلي زد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا كه كنار ميثاق وايساده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوب من برم بالا مامان اتا تنهاست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ بفرماييد عمو جون شما راحت باشيد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا _ پس من مي رم فعلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا رفت بالا منم خيره شده بودم به ميثاق كه با آتا حرف مي زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش بيضي داشت موهاي سياه پر پشت چشماي قهوهاي تيره دماغشم قلمي بود لباشم نه گوشتي بود نه نازك معمولي بود صورتشم شيشي تيغه كرده بود قدشم بلند با اندامي معمولي نه لاغر بود نه اندامي چهار شونه اي داشت..در كل واسه من خيلي جذاب بود چشماي من به جز ميثاق كسه ديگه اي رو نمي ديد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا _ گير نكنه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر گشتم طرف زيبا با چشماي گرد شده و متعجب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا لبخندي و با ابروهاش اشاره كرد به ميثاق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هموني كه با چشمات يه ساعت داشتي قورتش مي دادي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزدم به بازوش گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرت نگو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ من كه عر عر !دارم با چشماي خودم مي بينم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمكي بهم زد و كنار گوشم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اينجور كه پيداست اونم به تو بي ميل نيست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم قيلي ويلي رفت اين حرف واسم خيلي شيرين بود .واقعا ممكن بود ميثاقم به من احساسي داشته باشه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا يه نشگوني ازم گرفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خاك تو سرت دختره بي جنبه ببين چه نيششم بازه حيا هم خوب چيزيه تا چند دقيقه پيش داشتي گريه مي كردي به خاطر حال مامانت الان با ديدن عشقت نيشت باز شده؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع نيشم رو بستم تا بيشتر از اين زيبا چيزي بارم نكرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا برگشت طرفمون گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما منو و ميثاق داريم ميريم بالا شما هم ميايد؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا به جاي من جواب داد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله آقا آتا ما هم ميايم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه سوار شدن آسانسور صف كشيده بودن واسه همين از پله ها رفتيم بالا...پشت در اتاق مامان وايساديم آتا در زد بعد از كسب اجازه وارد شديم داداش ما هم عاقل بود مي دونست اگه يهـــو وارد اتاق بشه شايد با صحنه ها بالا 18 مواجع بشيم...ما هم بد منحرف بوديمــا خودمون خبر نداشتيم...بابا كنار تخت مامان وايساده بود.مامانم يه لبخند رو لباش بود پس معلومه بابا بهش روحيه داده از اون حالت ترس و نا اميدي اول خبري نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با زيبا و ميثاق سلام و احوال پرسي كرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا _ خاله جان انشالله هر چي زودتر خوب بشين ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ايشالله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقيقه اتاق حسابي شلوغ شد هر كي يه چيزي مي گفت پاي همه كس تو بحثاشون باز مي كردن از بقال سر كوچه كه امروز حال مامان رو پرسيده از آتا حرف مي زدن تا پرسنل بيمارستان منم فقط تماشاشون مي كردم گوش دادن و ترجيح مي دادم به حرف زدن اظهار نظر...بابا جان آخه بالا سر مريض جاي اينجور حرفاست؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان _ آيما جان اول يه دفعه كجا گذاشتي رفتي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم رو تخت كنار مامان نشستم دستاش رو تو دستام گرفتم لبخندي زدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان جونم شما كه مي دونيد من از بوي بيمارستان بدم مي ياد وقتي بوي الكل مي شنوم حالت تهوع مي گيرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با نگراني گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ الان حالت خوبه حالت تهوع نداري؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض دستاي مامان رو بوسدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوبم مامان جون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتي نمي تونستم رو تخت بيمارستان ببينمش چه به اين كه به نداشتنش فكر كنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا _ آيما امروز عصر نمي ياي باشگاه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صورت زيباي غرق شده در آرايش زيبا نگاه كردم واقعا اسمش برازندش بود با صداي گرفته گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا زنگ زده از مدير باشگاه امروز رو واسم مرخصي گرفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و پرستار اومد داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ لطفا همه بريد بيرون مي خوايم مريض رو واسه عمل آماده كنيم ديگه هم بالا سر مريض نبايد اينقدر شلوغ كرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق و زيبا از مامان خداحافظي كردن رفتن بيرون ما هم پشت در اتاق منتظر مونديم قبل از بردن مامان به اتاق عمل يه بار ديگه ببينمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو راهروي بيمارستان وايساده بوديم كه زيبا گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خوب ديگه من برم كار نداري عزيزم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاش رو تو دستام فشردم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه عزيزم ممنون كه اومدي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا با صداي نرم و پر عشوه اش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خواهش عزيزم وظيفه بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق كه پشت زيبا وايساده بود داشت با آتا و بابا حرف مي زد اومد نزديكمون ...با لبخندي كه رو لبش بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما خانوم ايشالله كه مامان تون زودتر خوب مي شن و ما دوباره لبخند رو روي لباي شما ببينيم اگه كاري نداريد ما ديگه رفع زحمت كنيم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پايين با صداي آرومي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون آقا ميثاق ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه چيزي نگفتم چون نمي دونستم ديگه بايد چي بگم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق _ خواهش... زيبا خانوم اگه شما ميريد خونه برسونمتون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا_ البته شما بفرماييد من الان مي يام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميثاق رفت زيبا كنار گوشم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما خانوم با شما باشه هميشه خنده رو لباشه چه خجالتيم مي كشه واسه من اين ور پريده!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنديد و فوري از كنارم جيم شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان رو آماده از اتاق آوردن بيرون فوري رفتم طرفش ...مامان دستام رو گرفت و زل زد تو چشام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما اگه من نيومدم بيرون از اين اتاق مواظب خودت و داداشت و بابات باش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشكام از چشمام سرا زير شد آب دهنم رو قورت دادم تا بغضم باهاش بره پايين با صداي گرفته گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مامان تو بايد قول بدي سالم از اون اتاق بياي بيرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستاي دور شونه هام حلقه شد مي دونستم اين دستا جز مال دادشم ماله كسه ديگه اي نيست...مامان با همون صداي گرفتش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا مواظب خودت و خواهرت باش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا با صداي آرومي كه بغض داشت گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشك مي ريختم و نظاره گره رفتن مامان بودم فقط بابا تا كنار در اتاق عمل همراهيش كرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه جلو اشكام رو نگرفتم به شدت بيشتر مي ريختن آتا بيشتر منو به خودش فشرد با هق هق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا اگه مامان بيرون نياد ما بايد چيكار كنيم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا با خشم منو از خودش جدا كرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما منو ببين؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بلند كردم و از بين هاله اشك به چشماش نگاه كردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازو هام داشت بين انگشتاش له مي شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا _ بار اخرت باشه اين حرف رو از دهنت مي شنوم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تحكم بيشتر ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حتي نمي خوام اين فكر به ذهنتم خطور كنه فهميدي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشكام رو با انگشت شستش پاك كردم با لحن مهربوني تري گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هـــوم آيما فهميدي؟؟ ديگه دوست ندارم حرفاي نااميد كننده بزني...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشماي درشت سبزش تو چشمام زل زده بود تا تاثير حرفاش رو ببينه...لبخند محوي زدم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه هر چي داداشم بگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره منو محكم تو بغلش گرفت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من قربون خواهر حرف گوش كنم برم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير لب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خدا نكنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدا كمي بلندتري گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا بريم تو حياط حالم خوب نيست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا منو از خودش دور كرد و دست پاچه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_روي من بالا نياريا!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مشت زدم تو بازوش با حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم حالم خوب نيست نگفتم كه دارم بالا ميارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو مو ازش گرفتم و به طرف پله ها رفتم ...آتا صدام زد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دختر چرا قهر مي كني و مي ري صبر كن منم بيام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحل بهش ندادم پله ها رو دو تا يكي كردم اومدم پايين...آتا نفس نفس زنون كنارم راه مي رفت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دختر تو چقدر تند تند راه ميري يكم آروم تر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو نيمكت قبلي نشستم تا اگه بابا اومد پايين راحت پيدامون كنه...آتا نفس نفس زنون كنارم نشست. با طعنه گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آقاي ورزشكار نفس كم آوردي؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا زد به نوك بينيم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به جاي طعنه زدن به من بشين دعا كن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چشم آتا فقط امروز براي من مرخصي گرفتي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا برگشت بهم نگاه كرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره تو كه وضع باشگاه رو مي دوني مربي جايگزين ندارن امروزم استثنا قائل شدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهـــــــــاني گفتم و شروع كردم به خوندن آيات قراني كه حفظ بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آفرين همينجور خوبه خودت رو هماهنگ كن با حركت اسب دقت كن آفرين همينجور خوبه زياد شونه هات رو جلو نبر شونه هات بايد ثابت باشه آفرين همينجور ادامه بده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آيما تو اينجاي يه ساعته دارم كل باشگاه رو دنبالت مي گردم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم به زيبا نگاه كردم بي توجه به زيبا دوباره برگشتم به غزل نگاه كردم ببينم مشكلي نداره تا الان كه خوب بوده چند تا مشكل جزئي داشت كه اونم تا چند جلسه ديگه رفع مي شه ...به صورتش نگاه كردم داشت با نگراني بهم نگاه مي كرد واسه اين كه از اين نگراني و دلهره درش بيارم لبخندي بهش زدم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ واسه امروز كافيه مي توني بياي پايين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احتياط از اسب اومد پايين و با چشماي منتظرش به چشمام زل زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خانم امروز چطور بودم؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو گذاشتم رو شونه هاي ظريفش لبخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ امروز خيلي بهتر از جلسه هاي قبلي بودي اگه همينجور ادامه بدي تا چند جلسه ديگه مي توني يورتمه بري...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغزل دستاش رو با شوق به هم زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ واقعا؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره عزيزم فقط بايد تلاش خودت رو بكني حالا مي توني بري
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغزل با خوشحال خنديد و رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم تا اسب رو به اصطبل ببرم كه ديدم زيبا دست به سينه با اخم داره منو نگاه مي كنه يكي از بچه داشت از كنارمون رد مي شد گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ببخشيد آقاي زماني؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره برگشت طرفم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بله خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشاره كردم به اسب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ببخشيد مي شه اينو ببريد تو اصطبل؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد جلو افسار اسب رو از دستم گرفت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره خودمم دارم مي رم طرف اصبل مي برمش..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستكش هام رو از دستم در آوردم رفتم طرف زيبا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تو نمي خواستي چيزي بگي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا زد به پشتم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ يه ساعته اومدم بگم كه آتا منتظرته تو هم بيخيال من داري با شاگردت حرف مي زني؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين دختر آدم بشو نيست تا منو مبيني حتما بايد منو بزنه بيخيال به جاي دست زيبا كه سوزش داشت گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا كجاست؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا به ساختمون اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا _ اونجاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف ساختمون اصلي باشگاه راه افتاديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله بالا رفتيم و وارد ساختمون شديم اول يه سالن بزرگ بود بعدم اتاق هاي رئيس و ... قرار داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زيبا من برم لباسم رو عوض كنم اگه آتا رو ديدي بگو الان مي يام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا سرش رو تكون داد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه و به طرف ميزش رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف اتاقي رفتم كه وسايلام رو اونجا مي ذاشتم... زيبا اينجا منشيه ولي بهتره بگم همه كارست چون همه جا هست هميشه مسخرش مي كنم مي گم زيبا اينجا زيبا اونجا زيبا همه جا اونم جاي جواب دادن به من با دستاي سنگينش مي زنه تو سر من بد بخت ...لباسم رو عوض كردم شيك و پيك رفتم طرف ميز زيبا ...زيبا هم پاهاش رو رو هم انداخته بود داشت آدامايي رو كه ميرفتن مي يومدن رو ديد مي زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ زيبا آتا كجاست؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزيبا با دستش اشاه كرد به يه گوشه از سالن...سرم رو برگردوندم ديدم آتا با ميثاق و وانيار وايساده...به طرفشون رفتم با صداي آرومي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي من برگشتن طرفم جواب سلامم رو دادن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا _ ديگه كار نداري بريم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهينجور كه سرم پايين بود گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه بريم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا با ميثاق و وانيار دست داد من خداحافظ آرومي كردم و ازشون دور شديم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشين شديم كمربندم رو بستم و برگشتم طرف آتا گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا زنگ نزدي به بابا ببيني حال مامان چطوره؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا برگشت به طرفم يه نگاه گذرا بهم انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آره زنگ زدم بابا گفت بهتر از چند روز قبله الانم مي ريم خونه چند تيكه وسايلي كه لازم داشتن رو بر مي دارم و مي ريم بيمارستان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو به نشونه فهيدن تكون دادم و به جاده خيره شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خونه ديگه حرفي بينمون رد و بدل نشد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشين پياده شدم پشت سر آتا به طرف خونه رفتم آتا در حياط رو باز کرد رفتيم داخل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا_ آيما سريع آماده شو که بريم اگه دير شد ديگه راهمون نمي دنــا ...سرمون تکون دادم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا در هال رو باز کرد من خودم زودتر انداختم تو خونه،دويدم سمت اتاقم با صداي بلندي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا تا من يه دوش بگيرم تو هم يه چيزي بخور تا اون هم من آماده ام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي آتا بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دختر مگه من به تو نمي گم زود باش ديرمون ميشه حالا تو مي گي مي خوام برم دوش بگيرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسم رو از تو کمدم برداشتم،از اتاقم اومدم بيرون صدامو پر عشوه کردم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ آتا جوني زود مي يام بيرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآتا سرش رو از تو آشپزخونه آورد بيرون با خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ از دست تو دختر ،زود برو پنج دقيقه ديگه بيرون باشيـــا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ذوق گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باشه،پنج دقيقه ديگه بيرون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفتم داخل حموم چون مي خواست شب پيش مامان بمون ديگه نمي تونستم دوش بگيرم ،اين بو رو هم نمي شد تحمل كرد...لباسم رو در آوردم و رفتم زير دوش ،آب گرم رو بدنم جاري شد، احساس خيلي خوبي به آدم دست مي داد يه سبكي و آرامش خاصي چشمام رو بستم و از اين آرامش با تمام وجودم بلعيدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام رو باز کردم نگام افتاد به چهره خودم تو شيشه آينه ي در پوزخندي زدم با خودم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ با اين چهره روزي مي شه من از نگاه خيره مردم حرفاي که پشت سرم مي زنن نجات پيدا کنم؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخيره شدم به چهرم آتا مي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چهرت خيلي زيباس هر آدمي رو مي تونه افسون کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir