رمان دلم آغوشت را می خواهد به قلم فریده بانو
رمان راجب دو خواهر دوقلو هست به اسم های سوگند و سوگل ، سوگل بی دلیل یک هفته قبل از عروسیش غیبش میزنه و حالا ابروی چندین سالی پدربزرگش در میونه و در خواست حامی پارسا ، حالا سوگند مجبوره فقط یه تصمیم بگیره و اون تصمیم چی می تونه باشه ....
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵ دقیقه
ژانر : عاشقانه
خلاصه :
رمان راجب دو خواهر دوقلو هست به اسم های سوگند و سوگل ، سوگل بی دلیل یک هفته قبل از عروسیش غیبش میزنه و حالا ابروی چندین سالی پدربزرگش در میونه و در خواست حامی پارسا ، حالا سوگند مجبوره فقط یه تصمیم بگیره و اون تصمیم چی می تونه باشه ....
توی شرکت نشسته بودم ... داشتم با خودکار توی دستم بازی میکردم ...
در اتاق باز شد و ندا یکی از همکارام سرشو داخل اتاق کرد ... لبخندی زد و گفت : اِه سوگند تو هنوز اینجایی ؟ دختر مثلا عروسی خواهرته...
- اوووه کو تا اخر هفته امروز تازه سه شنبه است ... فعلا که من جای سوگلم باید کار کنم ...
- کجاس رفته خرید ... ؟
- نه بابا همه ی خریداشونو کردن ... گفت : امروز نمیاد ... نمیدونم این چند روزه استرس داره چطوریه که یه جا بند نیست
- خوب این طبیعیه ... استرس ازدواج اونم شب اول زفاف و اینکه داره اونم با کی با رئیس شرکتش ازدواج میکنه
صداشو پاین آورد گفت : من موندم این سوگل شما چطور عاشق این رئیس اخم و شد ؟ همچین جذابم نیستا
- سرمو تکون دادم گفتم : هر کی یه سلیقه داره ولی از حق نگذریم خیلی پر جذبه است من که خیلی ازش حساب می برم ...
- برعکس نامزد جان سوگل نامزد تو خیلی خوشکله هلو بپر تو گلو
لبخندی زدم گفتم : قابل نداره
ندا سری تکون داد گفت : تو دیگه کی هستی هر کی جای تو بود تا حالا توی هزار تا لونه موش قایمش کرده بود
- شوهری که با ترس و لرز داشته باشیش بدرد نمی خوره ... مردی اگه عاشقت باشه جز تو چشمش کسی رو نمی بینه
همین رئیس خودمون به نظر منو تو بد اخلاقه ولی لاو ترکوندناشو با سوگل دیدم
ندا با ذوق گفت : جوون من
- قیافش و! جمع کن بابا مرگ تو راس میگم ...
- درد مرگ عمه ات بچه پررو
- ببخشید که عمه ندارم
ندا تا خواست چیزی بگه که صدای محکم و جدی پارسا از پشت سرش بلند شد ...
- خانوما جلسه تون تموم نشد ؟
فوری از جام بلند شدم سلام زیرلبی گفتم
اما مثل همیشه سلامم بی جواب موند
زیر چشمی نگاهی به پارسا نامزد خواهر دوقلوم انداختم ...
یه مرد قدبلند چهارشونه قیافه ی اونطور اسطوره ی نداشت اما از تک تک حرکاتش معلوم می شد که یه مرد پر جذبه هست ... همین برخورداش ازش یه مرد جذاب برای دخترا ساخته بود و اون صدایی که موقعی که صحبت میکرد بم و خشدار که حاصل از کشیدن سیگار بود و اون بوی گس رودیگز ... همه ی اینا دست به دست هم داده بود ...و این مرد و جذاب و قابل احترام کنه ... که منم جزوه کسایی بودم که ناخداگاه ازش حساب می بردم و احترام میذاشتم بهش ...
3 ماه می شد که نامزد خواهرم شده بود ولی هنوز برای من غریبه تر از هر غریبه ی بود
دوباره با اون صدای خشدارش گفت : هنوز تشریف نبردین ؟
کیفم و برداشتم دستی به مقنعه ام کشیدم ... گفتم الان میرم
جیک ندا هم در نمی اومد از کنارش رد شدم و دوباره اون بوی وحم انگیزه رودیگز پیچید توی دماغم ... ندا هم از دنبال من اومد ... از دید پارسا که دور شدیم ... هر دو نفس راحتی کشیدیم
- سوگند اگه قیافه هاتون انقدر شبیهه هم نبود باورم نمی شد که با اون سوگل اتیش پاره خواهر باشی اونم از نوع دوقلویش....
شونه ی بالا انداختم گفتم : درست من و سوگل از لحاظ قیافه یه سیبی هستیم که انگار از وسط نصف کردی اما اخلاقامون نه ... من بخاطر بیماره ی که دارم کم تر تو فعالیتها شرکت میکنم اما سوگل از همون بچگی بیشتر تو چشمه بقیه بود و شیرین زبانیشم باعث می شد تا همه دوسش داشته باشن ...
- خیلی جالبه اخه ... البته همه که مثل هم نمیشن ... تو نگاهت خیلی معصومه
فقط لبخندی زدم ...
ندا هم دیگه چیزی نگفت .... با هم سوار مترو شدیم .... اواخر پاییز بود و هوا کمی سرد ...
تجریش پیاده شدم ... نگاهی به کوچه ی بچگی هام انداختم ... از وقتی چشمام و باز کردم توی همین کوچه بزرگ شدم خونه ی ما ته کوچه قرار داشت .... یه خونه باغ بزرگ که اقاجونم ،عمو منصور و بابا محمد همه با هم زندگی میکردیم ... اقاجون خونه رو خراب کرد و یه سه واحده ی بزرگ ساخت ... اما حیاط خونه همون حیاط بچگی هامون بود ... همون درخت گردوی بزرگ ته حیاط که یه تاب داشت ، من و سوگل و سوسن دختر عموم همیشه سرش دعوا داشتیم ... و همیشه سهراب و سپهر ما رو از هم جدا میکردن ساسان از همه ی ما کوچیک تر بود و حالا سربازی رفته بود ....
چه روزایی بود چقد خوش میگذروندیم ... همه بزرگ شدیم ،حالا هر کدوممون برای خودم کسی شده بودیم
بعد از فارق تحصیلی من و سوگل که رشته هر دومون مدیریت بازرگانی بود توی شرکت پارسا که مشغول به کار شدیم ،حالا یک سالی میشه که توی شرکت حامی پارسا نامزد سوگل مشغول به کاریم
بعد از 9 ماه حامی از سوگل خواستگاری کرد ... باورم نمی شد همیشه فکر میکردم ... سوگل سهراب و دوست داره با اینکه خودم احساسی نسبت به پسر عمویی که باهاش بزرگ شدیم داشتم . اما میدونستم سهراب سوگل سرو زبون دارو ول نمیکنه بیاد منی که قلبم مریض بود و بگیره ....
از لحاظ تیپ ظاهری بین من و سوگل خیلی فرق بود
اما نمیدونم چی شد که سوگل به حامی جواب بله داد و چند وقت بعدش سهراب اومد خواستگاری من ....
باورم نمی شد سهراب از من خواستگاری کرده باشه
حالا دو ماه می شد که با هم نامزد کرده بودیم و قرار بود بعد از عروسی سوگل ما بریم سر خونه زندگیمون ...
آقاجون یه غرفه فرش دستباف توی بازار فرش فروشا داشت و بابام و عمو هم کار اقاجون و دنبال کردن ... ولی سهراب مهندسی برق خوند ، و داداش سپهرمم مهندسی عمران خوند ...ساسانم که فعلا سرباز بود و قید درس و زده بود.
نمیدونم چقدر توی فکر و خیال غرق بودم که رسیدم ته کوچه ... کلیدمو از توی کیفم در آوردم و در و باز کردم ...
حیاط توی سکوت فرو رفته بود ....
از حیاط خزان زده رد شدم ... در آپارتمان خودمونو باز کردم ... مامان توی آشپزخونه بود ... ما هر هفته
جمعه شبا یا خونه ی عمو منصور بودیم یا خونه ما یا خونه آقاجونم... کلا خانواده ی خون گرمی بودیم .... فقط اقاجون خیلی مستبد بود و اگر روی لج می افتاد هیچ کاریش نمی تونستی بکنی ...
مامان با صدای بلند گفت : سلام خوشکل مامان کجایی؟ حواست نیست ... ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه مو در اوردم گفتم : ببخشید داشتم به این مدت و گذشته ها فکر میکردم ... سوگل کجاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم والا از صبح که رفته هنوز نیومده زنگ زدم میگه می خوام اخرین روزای مجردیمو خوش باشم طفلی حامی هم زنگ زده بود گفت سوگل جوابشو نمیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه میدونم والا این دخترت این چند روزه خیلی مشکوک میزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واه مادر چی مشکوکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیدونم مامان انگار نگرانه ... امروز صبح هم من و کلی تف مالی کرد که خیلی دوست دارم از این چرتا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوگند یعنی چی چرتا دوست داره مثلا خواهرین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون دختر موزیت تا کاریش گیره من نباشه من و دوست نداره حالا ببین کی گفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سری تکون داد گفت : برو لباساتو عوض کن ، کلی کار سرمون ریخته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاقم ... خونه ی ما طبقه ی دوم بود و عمو منصور سوم ، اقاجون مامانجون بخاطر کهولت سن طبقه ی هم کف بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه ی ما خیلی بزرگ نبود ... یه زمین 600 متری که 300 متر زیربنا بود و بقیه حیاط .. از در حیاط تا ورودی ساختمون درخت و گل و گیاه بود ... بیشتر درخت میوه بود از درخت گردو بگیر تا سیب و گیلاس ... بزرگترین و کهن سال ترین درختمون درخت گردو بود که ما یه طناب بهش وصل کرده بودیم و تاب بازی مون شده بود ... اقاجون یه گوشه ی حیاط و یه تخت چوبی بزرگ گذاشته بود و یه آب نمای خیلی کوچیک هم کنارش بود که تابستونا وقتی آقاجون از بازار برمیگشت هندونه خربزه ها رو اونجا میذاشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر طبقه چهار اتاق خواب داشت و دو سرویس بهداشتی ... اتاق من و سوگل یکی بود ... وارد اتاق شدم نگاه کلی به اتاقمون انداختم ... دوتا تخت دخترونه دو طرف اتاق قرار داشت و یه آیینه کمد که لوازم آرایشمون روش بود گوشه ی اتاق قرار داشت و یه پنجره ی قدی بزرگ رو به حیاط باز می شد ..حالا با یه پرده ی حریره بنفش کم حال پوشنده شده بود ... در حین سادگی قشنگ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم از توی کمد دیواری یه دست لباس تو خونه ی برداشتم ... بعد از تعویض لباسام رفتم پیش مامان ... مامان مثل همیشه هول دور خودش می چرخید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم و در آوردم از صبح از سهراب خبر نداشتم ، شمارش و گرفتم اما در دسترس نبود ... لابد جایی هست که آنتن نمیده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا داشت تاریک می شد اما از سوگل خبری نبود ... امکان نداشت توی شبهای مهم زندگیش خونه نباشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون همیشه زودتر از بابا و عمو خونه می اومد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان من یه دیقه میرم خونه اقاجون اینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خونه خودمون بیرون اومدم ... چند پله رفتم پایین پشت در آقاجون اینا ایستادم .. زنگ درشونو زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند مین بعد مامانجونم با اون چهره ی نورانیش در و باز کرد با دیدنم لبخندی زد ... پریدم از لپ تپلش یه ماچ گنده کردم ... " من بیشتر عمرم کنار اینا بودم وقتایی که مامان فقط به سوگل میرسید و دانشگاه میرفت مامانجون من و با دل و جون بزرگ کرد از وقتی خونه هامون طبقه ی شد رفتم خونه خودمون "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مامانی وارد خونه شدم ... اقاجون مثل همیشه جای مخصوص خودش که یه تشکچه و یه بالشت بزرگ ترمه کاری شده بود ... نشسته بود و تسبیح شاه مقصودش توی دستش بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلو دستش و بوسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر جون با آقای پارسا پدر حامی دوستای قدیمی بودن ... بخاطر همین ما رو راحت گذاشت بریم سر کار وگرنه با تعصبی که اقاجون داشت سخت می شد جایی رو بپسنده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار مامانجون و اقاجون نشسته بودم و چایی می خوردم که در زدن مامانجون می خواست بلند بشه که نذاشتم رفتم در و باز کردم با چهره ی خندون سوسن رو به رو شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِه تواَم اینجایی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس چی مگه میشه یه روز اینجا نیام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونم چقد چاپلوسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کی ؟ من ؟ تو و سوگل بیشتر چاپلوسین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوسن با اقاجون و مامانجون سلام کرد نشست کنارم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای سوگند خوب شد یادم افتاد، سوگل ازصبح نیست ... این دختر کجا رفته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم نمیدونم ... راستی سهراب کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوسن بعد از کمی مکث گفت : یه چیز بگم ناراحت نشی فقط حدسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بگو چی شده نترسون من و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میگم این دوتا هر جا هستن با همن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین سوگند تو خیلی ساده ی ... ناراحت نشو اما چطور یهو علاقه سهراب نسبت به سوگل عوض شد و اومد خواستگاری تو و از اونورم سوگل به حامی جواب بله داد ... اینجا یه چیز میلنگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به حرفای سوسن فکر میکردم یه استرس بدی افتاد تو جوونم ... همون لحظه گوشیم زنگ خورد ... خوشحال از اینکه سهراب نگاهی به گوشی کردم اما با دیدن اسم سوگل ... زود دکمه اتصال و زدم ... حالا حواس اقاجون مامانجونم به من بود ... صدای سوگل پیچید توی گوشی ... الو سوگند صدامو داری-؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام سوگل کجایی شب شده .. ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سوگند ببخش نمی خواستم اینطوری بشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی میگی سوگل؟ چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با صدای که بغض داشت گفت : من خواهر بدی هستم ... اما نمی تونستم قبول کنم سهراب جز با من با کسی باشه من سهراب و دوست دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی این حرف و زد احساس کردم یه پارچ آب سرد روی سرم خالی کردن طپش قلب گرفتم .... سوسن وقتی دید تغییر رنگ دادم ... گوشی رو از دستم کشید اما صدای سوگل توی سرم می چرخید ... من دوستش دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانجون با هول اومد کنارم سوگند قرصات قرصات کجاس؟ ... قلبم داشت باز بازی در می اورد ... سوسن رفت تا قرصامو بیاره ... توی لحظه ی! خونه اقاجون اینا پرشد... مامان بابا عمو زن همو سپهر و زنش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی حالم بهتر شد فهمیدم چی شده اما اگه سهراب من و دوست نداشت پس چرا اومد خواستگاریم ؟ چرا سوگل به حامی جواب بله داد؟ ... وای حامی ...کارتای پخش شده ی عروسیشون.. آبروی آقاجون بابا عمو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشک زده فقط داشتم به خانواده ی نگاه میکردم که تا چند دقیقه دیگه ... پی می برن که عروس خانوم چند شب قبل عروسیش با نامزد خواهرش فرار کردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون با همون صدای محکمش گفت : سوگند چی شده چرا ماتت برده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" وای خدا چی میگفتم ... "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای لرزونی گفتم : سوگل و سهراب با هم رفتن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر عصبی غرید : یعنی چی با هم رفتن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون تسبیحش و توی دستش مشت کرد گفت : آخر کار خودشون و کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"یعنی چی آقاجون چی میگه ؟... "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا گفت : آقاجون معنی این حرفتون چیه ؟ یعنی چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون گفت : حرف زیاده فعلا وقتش نیست ... فقط اینه که چطور تو روی حامد نگاه کنم بگم نوه ام دو روز قبل عروسیش با پسر عموش فرار کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانجون زد تو صورتش و گفت : چی میگی مرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهراب که سوگند و دوست داره الان نامزدن... !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با گریه گفت : آقاجون تو رو خدا بگین چی شده چرا سوگل باید با سهراب فرار کنه ... مگه ما به زور شوهر دادیمش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا عصبی گفت : من باید این دختر و پیدا کنم ... مگه ابروی ما الکیه که بعد این همه سال بخاطر یه ندونم کاری این دوتا از بین بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو گفت : سهراب خودش سوگند و خواست اگه می گفت سوگل ما قبول میکردیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان فرار این دوتا چی معنی میده ... ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون بعد از سکوت طولانی گفت : من میدونستم سهراب سوگل و دوست داره .. اما زمانی که سوگل رفت شرکت پسر حامد و حامد اومد گفت : حامی سوگل و می خواد من بهش گفتم باید خود نوه ام تصمیم بگیره ... مطمئن بودم سوگل قبول نمیکنه اما نمیدونم چی شد وقتی اونا خواستگاری اومدن سوگل قبول کرد ... دیدم سهراب شکست ولی گذاشتم خودش خودشو پیدا کنه همتون دیدین بعد از یک ماه از نامزدی سوگل و حامی سهراب خواستگاری سوگند رفت منم فکر کردم اشتباه فکر میکردم و سوگل به سهراب علاقه ی نداره ... تا اینکه دیشب اومدن پیشم و گفتن که همو دوست دارن انگار از همون اول همو دوست داشتن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما انگار وسطشون مشکلی پیش اومده بوده ، و از روی لج و لجبازی این کار و کردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن گفتم : دیر فهمیدن مگه مردم مضحکه ی شماس... اما انگار اونا به حرفشون عمل کردن و فرار کردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباورم نمی شد که این مدت من بازیچه ی خواهر و پسر عموم شدم ... بازی با احساس چه بد بازی رو با منی که قلبم این همه هیجان و نمی تونست تحمل کنه شروع کرده بودن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوسن می خواست ارومم کنه اما تا حالا کیو دیدین که بازیچه بشه و ساده رد بشه از این اتفاق ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ در همه نگاهی بهم انداختن سپهر گفت : حامیه چیکار کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون گفت : در و باز کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا - اما اقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون با تحکم گفت : باید بدونه چی شده حق داره زنشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به چهره ی خونسرد اقاجون انداختم ... میدونستم این مرد محکم و صبور از درون نابود شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کاری که سهراب و سوگل کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی در خونه باز شد و بوی سیگار و رودیگز حامی زودتر از خودش اظهار حضور کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا ترسیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی با اون قد بلند که توی لباسای تمام مشکی وحم انگیزتر شده بود وسط سالن ایستاد و با صدای خشداری گفت : سوگل کجاست که شماره من و جواب نمیده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه سکوت کرده بودیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون گفت : با من بیا جوون کارت دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی همراه اقاجون به اتاق اقاجون رفتن ... بابا و عمو از استرس راه میرفتن سپهرو کارد میزدی خونش در نمی اومد حال بقیه گفتن نداشت بس که حالمون بد بود ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دادی که حامی زد قلبم ایستاد ... هیچ کس حق داد زدن در برابر اقاجون من نداشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما حامی این کار و کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی چی که رفته ... کجا رفته چرا باید بی خبر بره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم اقاجون چی گفت که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی مثل اتشفشانی فریاد زد و گفت : می خواین ابروی من و ببرین... که همه به ریشم بخندن بگن حامی پارسا پسر ارشد حامد پارسا نتونست زنشو نگهداره و دو روز قبل عروسیش با معشوقه اش فرار کرد اره ؟؟... هیچ احدو ناسی تا حالا حامی رو دور نزده چه برسه به سوگل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن جمعه شب جشنه عروسیمه و باید برگزار بشه وگرنه روی تمام این سالها خط میکشم روزگارتونو سیاه میکنم ... برام فرقی نداره کی می خواد کنارم باشه حتی اگه اون بدل سوگل ، سوگند باشه ولی عروسی من باید برگزار بشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی گفت : بدل سوگل سوگند قالب توحی کردم ... چطور می تونه این حرفو بزنه ... چقدر من براشون بی ارزشم اون از سهراب و سوگل اینم از این ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی عصبی از خونه زد بیرون ... اقاجون همین که از اتاق بیرون اومد دستش روی قلبش بود ... اگه عمو نگرفته بودش پخش زمین شده بود ... صورتش قرمز شده بود و نفساش به شماره افتاد ... همه ترسیده بودیم ... سپهر ماشین و روشن کرد و رفتن بیمارستان ...ما هر چی اسرار کردیم مارو نبردن بیمارستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و سوسن و هانیه همسر سپهر خونه بودیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه ی سالن کز کرده بودم ... سرمو روی پاهای که بغل کرده نشسته بودم گذاشتم ... چطور یک روزه همه ی آرزوهام نقش بر اب شد و خونه ی رویاهام خراب .... چرا سهراب و سوگل این کار و با من کردن چرا اخه ... گناه من چی بود ... جز عاشقی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدن کنار تو را میخواهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس کشیدن در هوای تو را میخواهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیاده خواه شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانیه اومد کنارم نشست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : سوگند میدونم سخته که از عزیزانت نارو بخوری ، میدونم من االان هر چقدر حرف بزنم و دلداریت بدم بازم جای تو نیستم تا درکت کنم ... اما اینطوری فقط حال خودت بد میشه ، مگه دکترت نگفت استرس و ناراحتی قدغن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو از روی پاهام برداشتم ، با چشمای اشکی نگاهمو به نگاه هانیه دوختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض و درد گفتم : فقط می خوام بدونم چرا با من اینکارو کردن ... اونا که میدونستن مریضم اگه تا چند ماه دیگه پیوند قلب نشم میمیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانیه من و کشید توی بغلش با صدای که از بغض لرزون شده بود گفت : الهی هانیه پیش مرگت بشه این حرفو نزن تو خوب میشی ... من میدونم اونا کار اشتباهی کردن بخصوص سهراب نباید با احساسات تو بازی میکرد ... اما الان شده تو باید قوی باشی عزیزه دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی تونم هانیه وقتی فکر میکنم این دوماهه نامزدیمون سهراب منو سوگل میده حالم بد میشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانیه پشت کمرمو نوازش کرد ... سوسن برام شربت اورد ... آیا می تونستم با این وضعیت کنار بیام ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا و بقیه برگشتن خونه فقط عمو پیش اقاجون موند .. حال اقاجون فعلا خوب بود ... فشارش بالا رفته بود و دکتر گفته بود اگه دیرتر آورده بودین احتمال سکته داشته باید خیلی مواظب می بودیم تا خدای نکرده سکته نکنه ... قرار شد فردا صبح مرخصش کنن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تختم دراز کشیده بودم اما نگاهم به تخت کنارم بود که حالا خالی بود .. دیگه سوگلی نبود ... از یاداوری اینکه سوگل و سهراب الان کنار هم هستن ... قلبم فشرده شد و چیزی توی دلم تکون خورد قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه ی گوشیمو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعکس دسته جمعی مون روی صفحه گوشیم بود رفتم توی آهنگام و آهنگی از علی عبدالمالکی پلی کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبه حالت که من و یادت نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالت که فراموشت شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالت که از این تاریکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ستاره سهم آغوشت شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالت که دلت آرومه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالت که پریشون نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالت که من و یادت نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالت که پشیمون نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالتون با هم خوشحالین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالتون باهم خوشبختین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرجایی که من تنهایی رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالتون دوتایی رفتین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حالتون با هم خوشحالین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نتونستم ادامه بدم و زدم زیره گریه بخاطر اینکه صدام بیرون نره سرمو توی بالشتم خفه کردم .. درد حقارت درد پس زده شدن بیشتر از درد رفتن و ترک کردن سهراب بود ... صدای عبدالمالکی توی اتاق پیچیده بود و حال بدمو بدتر میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم در میان اشکام کی خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با نوازش های دستی بیدار شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی چشم باز کردم با نگاه مهربون بابا رو به رو شدم ... لبخندی زدم اما با یاداوردی دیروز و دیشب دوباره دلم گرفت ... بابا انگار از نگاهم فهمید سِر درونم و ... خم شد و پیشونیم رو گرم بوسید گفت : سوگند بابا قویه مگه نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشو دخترم کلی کار داریم باید برم اقاجون و بیارم .. پاشو عزیزه دل بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی نزدم ... اگه صدام در می اومد اون وقت اشکام پیش میگرفتن .. دلم نمی خواست حال بابا رو از اینی که هست بدتر کنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی که کنار اتاق قرار داشت ... نگاهم و به آیینه دوختم ... انگار سوگل توی ایینه بود و داشت نگاهم میکرد ... یه مشت اب پاشیدم روی آئینه ... دیگه صورتمو توی ایینه نگاه نکردم ... دست و صورتمک شستم رفتم بیرون ... همه دور میزه صبحانه جمع بودن سپهر و هانیه مامان بابا و من ... هیچ کدومی حرف نمیزدیم مثل روتین فقط به کارا میرسیدیم... بابا و سپهر رفتن دنبال اقاجون مام رفتیم خونه مامانجون ... مامانجون عاشق آقاجون بود اما این زن خیلی صبور بود ... زن عمو و سوسنم اونجا بودن ... زن عمو با دیدنم گفت : شرمنده ات شدیم سوگند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این حرفو نزن زن عمو شما هیچ تقصیری ندارین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره اقاجون اومد ... اسپند دود کردیم مامانجون براش سوپ بار گذاشته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه دور هم بودیم اما این دور همی کجا و اون دورهمیای که داشتیم کجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون به عمو گفت : به حامی و پدرش زنگ بزنن بیاین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی صدای زنگ بلند شد استرس گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول آقای پارسا و حاج خانوم با اون قیافه ی مهربونش و پشت بند اینا حامی با همون قیافه ی سرد و خشنش وارد شد و از بوی رودیگز دوباره دل من زیر و رو شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از احوال پرسیا همه نشستیم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون بعد از کمی مکث گفت : حامد جان حتما حامی گفته چی شده من واقعا نمیدونم چطور این آبرو ریزی رو جبران کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای پارسا لبخند مهربونی زد گفت : حالا که شده محمود جان کاریش نمیشه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی عصبی گفت : اما پدر یعنی چی مگه من مسخره دیگرانم که یه روز قبول کنه یه روز بی خبر پاشه بره ... من کارت پخش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارسا - حالا شده چیکار میشه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی نگاهی به من انداخت گفت : ما که فقط یه نامزدی خودمونی داشتیم و سوگل و سوگندم که دوقلو هستن کسی چه می فهمه ... اینطوری عروسی هم بهم نمی خوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون گفت : اما پسرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی - آبروم برای من خیلی مهمه خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا من با خود سوگند صحبت میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه نگاهی به من انداختن ... ای بابا من چه صحبتی با تو دارم "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی بلند شد گفت : دنبالم بیا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب به بقیه نگاه کردم . میدونستم حامی برای خانواده ی من و خودش چقدر قابل احترامه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبوری از جام بلند شدم .. دستی به لباسم کشیدم دنبال حامی رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی حیاط کنار تک درخت بید مجنون ایستاده بود ... رفتم رو به روش ایستادم سرمو بلند کردم تا چهره شو درست ببینم یهو سرشو روی صورتم خم کرد روی صورتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس داشتم به حامی که با خشم و نفرت داشت نگاهم میکرد ... نگاه میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی سرش اومد جلو و دوباره اون بوی گس رودیگز پیچید توی مشام دلم زیرو رو شد از ترس ... ترس از این مرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خشداری گفت : تو باید تقاص پس بدی تقاص کار خواهرتو ... تو فردا شب باید عروس بشی فهمیدی عروس خونه ی من ... هرم نفس هاش با بوی سیگارو بوی رودیگز یکی شده بود ...و چنگ میزد به دلم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" سوگل چطور تونستی فرار کنی ...."
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای که ترسم رو اشکار میکرد گفتم : اگه قبول نکنم چی ... چرا باید تقاص کاربقیه رو من بدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی پوزخندی زد گفت : ادامه بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" بی ادب مسخره میکنه "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دوباره سرش اومد جلو که سرمو عقب کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت اشاره شو طرفم گرفت گفت : تو که دوست نداری آبروی اقاجون بازاریت توی محله و بازار فرش فروشا بره هااا یا عمو و بابای خودت دلت می خواد ... اگه قبول نکنی من آبروی همتونو می برم میدونی که می تونم کاری میکنم که هیچ کدومتون نتونید سرتون رو تومحل بالا بگیرید ... همین حالا جواب میدی قبول میکنی زن من بشی و خانواده ات در امان باشن یا نه من برم همه جا جار بزنم که اهای ایهاالناس..ِ. نامزد من با پسر عموی گرامیش رو هم ریختن و فرار کردن و یک میلیارد منم برده ... اینطوری دیگه هیچ وقت آبروتون بر نمیگرده اما خوب من آدمه خوبیم یه فرصت به خواهر خائنت و خانواده ات میدم باید سپاس گذار باشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" یه ادم چقدر می تونه نفرت انگیز باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به سینه شد گفت : یالا جواب بده قبول میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" خدایا قبول نکنم چی بشه .. قبول کنم چی ... بهتره قبول کنم آبروی خانواده ام از منه مریض مهم تره "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه قبول میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد گفت میدونستم قبول میکنی ... و جلوتر از من رفت سمت ورودی خونه آقاجون اینا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی آقاجون و بقیه فهمیدن که قبول کردم تعجب کردن ... آقاجون گفت : اگه راضی نباشم هر کاری میکنه که این وصلت نشه حتی به قیمت آبروش ... اما من یه کلام گفتم : من که می خوام ازدواج کنم مهم نیست اون شخص یه زمانی عاشق خواهرم بوده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه چیز به سرعت پیش رفت ... مثل یه کابوس .. از سوگل و سهراب خبری نداشتیم ... قرار بود من نقش خواهرمو بازی کنم بشم سوگل و سوگندی که با عشقش به یه سفره مهم کاری رفته و دلش نیومده نامزد عزیزش تنها بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" ههه چه نمایش نامه ی ناعادلانه و مسخره ای ... نگاهی به عروسی که توی ایینه بود کردم عروسی که نقش خواهرشو قرار بود برای یه ملت بازی کنه " حتی لباس عروسشم انتخاب خودش نبود ... هیچ کدوم نه شوهر نه جهیزیه و نه انتخاب لباس ... بغض بدی توی گلوم گیر کرده بود ... وقتی با صدای آرایشگر که گفت : آقای دوماد اومدن شنلم و روی سرم کشیدم ... قلبم از ترس و هیجان بی تابی میکرد ... امشب چی میشه خدایا ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون عطر گس لعنتی زودتر از خود حامی اظهار وجود کرد ... از زیر شنلم نگاهی به قامت بلند و استوارش انداختم ... کت و شلوار مشکی با بهترین برند به تن داشت با بلوز سفید و کروات فرانسوی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها بدون هیچ عکاس و فیلم برداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدمهای محکم به سمتم اومد و دست گل رز قرمزی که دستش بود تقریبا پرت کرد بغلم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" متنفرم از رنگ قرمزت ای رزهایی که مسداق عاشقان هستین ... عشق چه واژه ی غریبی شدی برام "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی از زیر شنلمم نگاه متعجب آرایشگر و زیر دستاشو می تونستم حدس بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعروسی تنها و دومادی بدون ساق دوش براشون جای تعجب داشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی همراه حامی از پله ها پایین رفتم ... اون جلو رفت و من دامن پف لباسمو بالا گرفتم و از دنبالش روان بودم کنار ماشین مشکی گل زده اش ایستادم بدون اینکه در جلو رو باز کنه رفت پشت رُل نشست ... برام سخت بود که هم شنل و نگهدارم هم گل و هم درو باز کنم به سختی در ماشین و باز کردم .. نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی صورتمو هنوز ندیده بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با آقاجون و بابای حامی پیش یکی از دفتر ازدواج های آشناشون رفته بودیم برای عقد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حالا محرم بودیم ... نگاهی به حلقه ی توی دستم انداختم پوزخندی گوشه ی لبم نشست... این الان باید دست سوگل بود نه دست من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده دار بود این ازدواج اجباری ولی اختیاری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون کوچیک ترین حرفی به تالار بزرگی که برای جشن رزرف شده بود رسیدیم قسمت آقایون از خانم ها جدا بود ..ِ. وقتی وارد سالن بزرگ و مجلل قسمت زنانه شدیم ... خاله اسپند دود کرد ... مامان با بغض آشکاری شنلم و برداشت سوسن با چشمای اشکی کل کشید .... مامانجون من و تو آغوش گرمش فشرد و با صدای لرزونی کنار گوشم زمزمه کرد تو می تونی دخترم ... با این قسمت بجنگ و خوشبخت شو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن عمو بوسه ی گرمی رو پیشونیم نشوند و در سکوتی که بالا تر از هر حرفی بود فقط نگاهی بهم انداخت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بین جمعیت و فامیلهای حامی آرام و خرامان تا حجله گاه عروس داماد رفتیم خواهر حامی که تازه ازدواج کرده بود اومد طرفمون گونه ی حامی رو بوسید وقتی به من رسید با اجبار صورتمو رو هوا بوسید آروم طوری که فقط خودمون بشنویم گفت : شماها لیاقت خوشبختی رو ندارین توام لنگی اون خواهرتی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی می تونستم بگم در برابر کسانی که خشک و تر رو با هم میسوزندن جز سکوت ..." حامی دوخواهر و دو برادر بودن .. ترانه و ترمه ... ترانه دختر خوبی بود و بچه اخر ... حسام بچه ی دوم بود و بعد اون ترمه بود "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اون لباس دکلته ی که تمام دارو ندارم پیدا بود انداختم اووف چطور ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی این بشر با این لباس نشسته بودم از این وضعیتی که داشتم خجالت می کشیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما چاره چیه .. از اول تا اخر جشن هیچ چیز نفهمیدم ... جز استرس که تمام وجودمو گرفته بود بالاخره این عروسی کذایی به پایان رسید بعد از عروس کشون که نه برای من و نه برای حامی لطفی نداشت کنار خونه ی ویلایی حامی فامیلای نزدیکمون ماشیناشون و پشت هم پارک کردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتک تکه جاهای این خونه رو بلد بودم ... جهیزیه ای که با سوگل چیدیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از خداحافظی با خانواده هامون ... حامی ماشین و تو حیاط پارک کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد سالن شدیم بلاتکلیف وسط سالن ایستادم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی کت شو در آورد پرت کرد روی مبل ... دست برد و کرواتشو باز کرد ... با هر دکمه ی که باز میکرد استرس من بیشتر می شد ... نگاهش به منی که مثل مجسمه وسط سالن ایستاده بودم افتاد ... پوزخندی زد و گفت : میدونی وقتی تو رو می بینم یاد خواهر خائنت می افتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط توی سکوت بهش نگاه میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمرده و محکم قدم به قدم بهم نزدیک شد ... حالا تو یک وجبی من ایستاده بود ... با صدای که بم تر و خشدار تر شده بود بی مقدمه گفت : بد نیستی .. بعد دستشو نرم از گردن تا بازوم کشید .. سرانگشتای سردش با بدن برهنه ام که برخورد کرد دلم زیرو رو شد ... ناخواسته خودمو کشیدم عقب ... گوشه ی لبش کج شد ... دستشو بند موهای پشتم سرم کرد، سرمو کشید جلو ... صورتشو خم کرد روی صورتم ... حرم داغ نفسهاش به صورتم برخورد میکرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن سردی گفت : فکر اینکه من و عاشق خودت کنی رو از کلت بیرون کن تو فقط بدل نامزده خائنم هستی لذت می برم از عذاب دادنت... حیف که مریضی و به زودی میمیری ... آخه ببین چقدر اضافه بودی که خانواده ات بدون هیچ مخالفتی تو رو انداختن به من نامزدت تو رو بخاطر اینکه شبیهه معشوقه اش بودی می خواست و حالا من تورو بخاطر انتقام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی بینی هیچ کس تو رو بخاطر خودت نمی خواد عارم میاد حتی همخوابم باشی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد محکم هلم داد ... تعادلم از دست دادم و کف سالن افتادم ... روی پاشنه ی پا چرخید تا بره سمت اتاق خواب ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض بدی گلومو گرفته بود اگه چیزی نمیگفتم امشب سکته میکردم صدامو صاف کردم تمام توانمو جمع کردم تا صدام نلرزه گفتم : من یه آدم مریض مردنی که نامزدم نخواستم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چی آقای همه چی تمام که دو روز قبل از عروسیت نامزدت ولت کرد مشکل تو چی بود نکنه مردونگی ند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز حرفم تموم نشده بود که به سمتم حجوم آورد از بازوم گرفت کشید ... منو دنبال خودش به طرف اتاق خواب برد گفت : بیا تا بهت نشون بدم مردونگی دارم یانه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش ترس تمام وجودمو برداشت ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبال حامی روی زمین کشیده می شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ول کن دستمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدایی که حتی ستون خونه رو هم به لرزه در میاره ... فریاد زد خفه شوووو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم دوباره طپشش زیاد شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و پرت کرد روی تخت بزرگ و سلطنتیش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرهنشو از تنش کند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی نگاهم به بالای تنه ی لختش افتاد دلم از ترس زیرو رو شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو روی چشمام گذاشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو مچ دستمو با یه دستش گرفت از لای دندونای کلید شده غُرید - حالا من مرد نیستم آره ؟ خواهر تو خراب بود نه که من مردونگی نداشته باشم فهمیدی ... خوب از کجا شروع کنیم ... که تو از هیجانه با من بودن اون قلب نیمه کارت پس نیوفته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دردناکی بهش انداختم چطور یه آدم انقدر پست میشه که یکی از خودش پاین تر و تحقیر کنه ... انگار بیماری من تقصیر خودمه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداجون منم میبینی آخه گناه من چی بود ک اینجوری باید تقاص پس بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه نگاه میکنی، دوست ندارم در حین رابطه اون قیافه ی نحستو ببینم فهمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا من و اذیت میکنی مگه من گفتم سوگل فرار کنه مگه تقصیر منه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره تقصیر تو این که شبیه خواهرتی شنیدی میگن وقتی جنگل آتیش میگیره تر و خشک با هم میسوزه ... وقتی خواهرت به تو رحم نکرد و نامزدت و قاپید رفت .. چرا من باید به کسی که شبیه اون خائنه رحم کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی تو درد بکشی حتما اونم این درد و احساس میکنه و این برای من لذت داره حالام ساکت شو مثلا شب عروسیمونه شب زفاف ... البته اگه دختر باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نفرت به چشمای سیاهش نگاه کردم گفتم : هر چی توهین کنی چیزی نمیگم فقط بخاطر این که درک میکنم چه شرایط سختی براتون بوده اما اجازه نمیدم به نجابتم توهین کنین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش و تنگ کرد گفت : عجب سخنرانی ؟؟ وای متحول شدم ... لازم نکرده تو منو درک کنی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو آورد جلو ... دستشو پشت سرم گذاشت تا سرم تکون نخوره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هر نزدیک شدن حامی و اون بوی گس رودریگز حس تهوع بهم دست میداد چشمام و بسته بودم تا نبینم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرم نفسهاش توی صورتم می خورد ... هر لحظه منتظر بودم تا بدترین اتفاق زندگیم رخ بده ... وقتی دیدم هیچ کاری نمیکنه چشمام باز کردم ... صورتش هنوز روی صورتم خم بود ... وقتی دید دارم نگاهش میکنم ... پوزخندی زد و گفت : آخی منتظر بودی؟ داشتی رویا می بافتی حیف که هیچ چیزت برام جذاب نیست تا تحریکم بکنه ... ههه نه طنازی داری نه وسوسه برانگیزی تو هیچی نیستی جز یه مریض بدبخت ک خانوادت نخواستنت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد بلوزش و برداشت گفت : ببخشید که تحریکم نکردی ... حالا تو خماری بمون ... بعد قهقه وحشتناکی سر داد از اتاق خارج شد ... "روانی "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی مطمئن شدم رفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام روی صورتم روان شدن ... زانوهامو بغل کردم لبم و به دندون گرفتم تا صدای هق هقم از اتاق بیرون نره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردم شب عروسیشون چطوره... شب عروسی من چطوره ... مردی که تو رو برای خاموس کردن آتیش خشم و نفرتش بخواد ... تو براش جذاب نباشی ... یک زن همیشه دوست داره دیده بشه حتی تو بدترین شرایط .. وقتی شب عروسیت هر کسی ببینتت بگه چه خوشگل شدی اما برای خودت و مردی که اسم همسرتو یدک میکشه هیچ جذابیتی نداشته باشی چقدر دردناکه که حتی خودت از خودت و ضعفی که داری بدت بیاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما برای سهرابم جذاب نبودم... که ولم کرد حتی یه کلمه نگفت چرا این کارو با من کرد ... آروم روی بالشت سُر خوردم مثل جنینی که توی شکمه مادرشه پاهامو توی شکمم جمع کردم چشمام بستم تا خوابم ببره و این شب نحس هر چی زودتر تموم بشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لباس عروس خوابم برد .ِِ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه خوابی صدبار کابوس دیدم ... دم دمای صبح بود که به خواب رفتم ... با تابش نور آفتاب چشمام و باز کردم با گیجی نگاهی به لباس عروسم انداختم وقتی مغزم اپدیت شد و فهمیدم دیشب خونه ی بخت رفتم ... پوزخندی زدم از جام بلند شدم رو به روی آئینه قدی اتاق ایستادم نگاهی از موهای بهم ریختم تا لباس چروک شدم انداختم ... آرایشم روی صورتم پخش شده بود ... چه منظره ی دیدنی شده بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله تن پوش لیمویی مو از توی کمد برداشتم رفتم سمت حمام وان و پر از آب کردم زیپ لباس عروسمو باز کردم سرخورد و افتاد کف حمام با پام به گوشه ی حمام شوتش کردم ... با قدم های لزون طرف وان رفتم بند لباس زیرم و باز کردم اونم کنار لباس عروس شوت کردم ... توی وان دراز کشیدم چشمام و بستم ... باید یه تصمیم درست میگرفتم حالا که از روی حماقت تن به این ازدواج دادم ... اه خدایا چطور با این مرد سرد و یخی زندگی کنم منی که حتی از بوی ادکلن گسش میترسم ... چه برسه باهاش همکلام بشم ... سرمو زیر آب کردم انقدر توی همون حالت موندم تا نفس کم آوردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اینکه خودمو خوب شستم حوله مو پوشیدم از حمام بیرون رفتم موهای بلندمو که نه مشکی مشکی بود و نه خرمایی سشوار کشیدم یه دست لباس ساده پوشیدم بدون هیچ آرایشی از اتاق خارج شدم ... خونه توی سکوت فرو رفته بود ... زیر کتری رو روشن کردم داشتم میزه صبحانه رو آماده میکردم که فهمیدم آقا وارد آشپزخونه شدن ... همیشه بوی ادکلنش زودتر از خودش اظهار وجود میکرد ... بدون حرفی مشغول کارم بودم اما زیرچشمی یه نگاه بهش انداختم با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شلوارک مشکی و بالا تنی لخت که حوله کوچیکی دور گردنش بود ... نشست روی صندلی گفت : بهت یاد ندادن سلام کنی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی سکوت مشغول ریختن چایی شدم چایی های خوش رنگ و روی میز گذاشتم خودمم نشستم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین دختر خانوم خوش ندارم سوالم بی جواب بمونه فهمیدی یا نه ...؟ هه وقت کردی یه چیز بمال به اون صورتت آدم رغبت کنه نگاهی بهت بندازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط سری تکون دادم ... اما دروغه اگه بگم نشکستم فرو نریختم غرورم له نشد لقممو به زور فرو دادم تا بغضمم باهاش پاین بره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دید جوابشو نمیدم بعد از خوردن صبحانه اش آماده از خونه زد بیرون بدون حتی کلامی یا حرفی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت نزدیک 1 بامداد و نشون میداد و جناب پارسا هنوز برنگشته بودن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتن حامی مامان زنگ زد و با هم کمی صحبت کردیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش اطمینان دادم که حالم خوبه و جای نگرانی نیست دوباره آهنگ عبدالمالکی رو گذاشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام و بستم غلطی روی تخت زدم الان سوگل و سهراب چیکارمیکنن عقد کردن اصلا کجا هستن اونا که جز ماشین سهراب دیگه سرمایه ای نداشتن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه ازدستشون ناراحت بودم ، غرور و شخصیتم زیر سوال رفته بود ولی مگه میشه خواهرم کسی که قُلم هست 24 سال با هم بودیم در کنارهم وقتایی که جای هم سوالا رو جواب میدادیم و دبیرا نمی فهمیدن یا وقتایی که بچه های دانشگاه رو سرکار میذاشتیم و کلی می خندیدم اونام مثل گیجا نمیدونستن سوگل کیه سوگند کدومه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکامو پاک کردم با صدای بلندی گفتم : گریه نکن سوگند گریه نکن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای حامی پیچید تو اتاق ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس دستمو روی قلبم گذاشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوخی ترسیدی ... چیه خل شدی با خودت حرف میزنی ... پاشو بیا قهوه می خوام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کافیشاپ تعطیله اقا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم عصبی خیز برداشت طرفم مثل وحشیا یقه مو چسبید گفت : نشنیدم چی گفتی ... من نون خور اضافه لازم ندارم پاشو ببینم ... موقع مرگت هم اول باید کارایی که من میگمو انجام بدی بعد بمیری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیقمو ول کرد ... دستم به تخت گرفتم تا پرت نشم ... با گامهای بلند از اتاق خارج شد ... از جام بلند شدم .. ساکت و صامت از اتاق خارج شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ولله که این مرد با اون جذبه و تن صدای خشدارش ترس داشت حتی بوی سیگار کاپیتان بلکش با اون عطر گسش ... وجودش فقط ترس رو القا میکرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهوه ی ترک اصلی که توی کابینت بود برداشتم بعد از درست کردنش با شیر و شکر بردم کنارش روی میز گذاشتم ... اون هیکل گندش یه مبل سه نفره رو اشغال کرده بود ... یکی از دستاش روی پیشونیش بود و سه دکمه ی اول لباسش و باز گذاشته بود ... پاهاش و روی میز دراز کرده بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواستم از کنارش رد بشم مچ دستمو چسبید ... گرمی دستش روی مچ دستم آتیش به پا کرده بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا به هیچ مردی انقدرنزدیک نبودم ... حتی سهراب که نامزدم بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالی نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چهره ی اخمو گفت : کجا خانوم اقور بخیر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قهوه گذاشتم برات میرم بخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِه خوابت میاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول جورابمو در بیار پاهام درد میکنه کمی ماساژ بده بعدهرقبرستونی خواستی برو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" تا حالا شده حقارت وتا عمق وجودت احساس کنی ...آخ که هیچ دردی بالاتراز درد حقارت نیست "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه وایستاده خوابت برده زود باش خسته ام با بروبچ فوتبال بودم پاهام درد میکنه ... توام که فکر نکنم جز کلفتی کاری بلدباشی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف زدن بااین مرد هیچ سودی نداشت جورابای سفیدشو ازپاش در اوردم " لعنتی حتی جوراباشم بوی گس رودریگز میداد ... "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم : هه اقای حامی پارسا کجای کاری که یه پا مساژورم الکی اون همه پول ندادم تاهیچی بلد نباشم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم شروع کردم به ماساژه پاهاش میدونستم کدوم رگها رو بگیرم تا خستگیش رفع بشه ... تقریبا یه ربع ماساژ دادم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : نه بدرد یه کاری میخوری برای امشب بسه برو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم یه تشکرم بلد نبود ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزها پرازکنایه وطعنه هاش میگذشت... امشب خونه ی پدر حامی دعوت بودیم ومن از حالا استرس گرفته بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط فامیلا نمیدونستن من سوگل نیستم ... خانواده ی حامی همه میدونستن من سوگندم ... یه مانتو شلوارساده پوشیدم ... سوگل همیشه بخاطر پوششم مسخره ام میکرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآماده توی سالن نشسته بودم که حامی هم آماده بیرون اومد با دیدن من یکی از ابروهاش و بالا انداخت گفت : بد نبود یه چیز درست می پوشیدی مثل گداها شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشاموپوشیدم وگفتم : من همینم اقا می خواستی نگیری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازگردنم سفت گرفت که ازدردشونه هام جمع شد ... با تن صدای عصبی کنار گوشم غرید : نه که عاشق چشم و ابروت شدم ...تو فقط یه وسیله برای انتقام من هستی خیالات برت نداره ... پوزخندی زد که ازگرمی نفسش گوشم گرم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر چند تو چندوقت دیگه بیشتر زنده نیستی اخی جوون مرگ میشی نه ؟ به تو چی میگن وقتی بمیری جوون ناکام .. نه بابا ناکام که به مجردا میگن ... وقتی مردی میگم بنویسن بدبختی از دنیا راحت شدچطوره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو چرخوندم نگاهی به چشمای مشکیش کردم گفتم : الان لذت میبری که منوداری عذاب میدی ... میدونی مامانجونم چی میگه ... میگه با مردخوب زندگی کردن که هنر نمی خواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنی موفقه که بامردبدو بداخلاق زندگی کنه ... پس من میخوام اون زنی باشم که مامانجونم گفت : شما بتازون من صبرم زیاده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هه خواهیم دیدکه به پام می افتی تا طلاقت بدم ...بعدش توکی باشی که من زنم حسابت کنم تو فقط کلفتی فهمیدی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولم کردجلوتراز من رفت سوار ماشین شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" گاهی خدا میخوادصبرتو بسنجه تا ببین چقدرصبورهستی ... خدایاما صبرمون کمه "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوارشدم وحامی بدون هیچ حرفی سمت خونه پدرش روند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ماشینو کنار در بزرگ خونه پدرش پارک کرد ازاسترس زیادسرانگشتا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحامی زنگ زد و در با صدای تیکی باز شد قبلا هم خونه ی پدری حامی اومده بودم یه خونه ویلایی بزرگ و مدرن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خیلی تو بند این چیزا نبودم آدم تو یه خونه ی کوچیکم می تونه خوشبخت باشه کافیه قانع باشه اون وقت خوشبختی رو احساس میکنه البته با کسی که دوسش داشته باشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرعکس من سوگل عاشق تجملات بود ... من عاشق خونه های درخت دار بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه بهار توی باغچه خونمون ریحون می کاشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای حامی به خودم اومدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه ماتت برده آدمم انقد ندید بدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر چی خودت هستی به من لقب نده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمچ دستمو توی دست قدرتمندش فشرد گفت : بلبل زبون شدی ؟ حقته توی خونه بپوسی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ورودی رو باز کرد ... با هم وارد سالن شدیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان حامی که مادرجون صداش میکردم با چهره ی خندون به طرفمون اومد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الهی مادر فدای قد و بالای رعنات بشه حامیم خیلی شیک مامانشو بغل کرد مامانجون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و کشید توی بغلش اروم گفت : این پسره من که اذیتت نمیکنه ... میدونم اخلاقش تنده... ولی دلش مهربونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم که از هر گریه ی دردناک تر بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرجون انگار حالم و فهمید که فقط سری تکون داد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پدرجون و ترانه هم احوال پرسی کردیم ... ترمه با دیدنم یه ابروشو بالا انداخت گفت : چه عجب ما شما رو دیدم افتخار دادین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زندگیه دیگه نمیذاره تا خدمت برسیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هه همچین میگی زندگی که انگار چیکار میکنی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" آخ دلم می خواد بزنم دهنشو سرویس کنم "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گردن حامی اویزون شد گفت : خوشتیپ فامیل چطوره ... آخه این چیه رفتی گرفتی تیپش و ببین ... اینم خواهر همونه ... اگه قبول کرده بودی لیندا رو میگرفتی ... دیدی که ماشاالله خوشگل خانوم تازه عاشقتم بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسام خندید گفت : منظورت اون دختره ی عملیه ... اون که همه جاش عمله کجاش خوشگله ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِه حسام قاشق نشسته شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه خواهر من یه ریز داری فک میزنی مثلا سوگند زن حامیه جلوش راجب یه زن دیگه برای شوهرش تعریف میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به من زدو گفت : چطوری زن داداش حرفای ترمه رو به دل نگیر ... آروم گفت : می خواست اون خواهر شوهر عملیشو قالب حامی کنه حالا نشده حرصش و سرتو خالی میکنه ... عملی منظورم یه دود دو دود دود دود نیستا منظورم از این پروتز مرتزاس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفاش لبخندی زدم این پسره خیلی ماه بود مهربون خون گرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه تو آشپزخونه داشت به مادر جون کمک میکرد ... پدر جونم سرش تو شاهنامه اش بود ... ترمه خانومم از گردن حامی آویزون بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم آشپزخونه گفتم : کمک نمی خواین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر جون - اِوا دخترم برو بشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه مادرجون دوست دارم کمکتون کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترانه خندید گفت : به به چه زن داداشی بدو بیا برو میزو بچین ... من با کسی تعارف ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا این حرفا چیه منم از همین خانواده ام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمک ترانه میز و چیدیم ... همه دور میز نشسته بودیم که مامان جون گفت : ماشالله سوگند دخترم یه پا کدبانو هست حامی پوزخندی زد و گفت : آره فقط برای کلفتی ساختنش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرف حامی اونم جلوی جمع خانواده اش احساس کردم یه پارچ آب یخ روم خالی کردن ... خیلی خجالت کشیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرجون خیلی جدی گفت : بس کن حامی از سر شب حواسم بهت بوده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این حرف پدرجون خوشحال شدم اما خوب حس حقارتی که با حرف حامی بهم دست داده بود با هیچ چیزی درست نمی شد ... دیگه اشتهایی نداشتم ... چند لقمه بیشتر نخوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرجون هر چی اسرار کرد اما واقعا هیچ میلی به غذا نداشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از شام و دورهمی با حامی خونه اومدیم ... هر دو در سکوت رفتیم اتاق های خودمون ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوماه از عروسی من و حامی میگذشت این مدت شرکت نرفته بودم ... حامی هم سرش شلوغ بود و کم تر می دیدمش ... داشتم تی وی میدیدم که تلفن زنگ خورد با دیدن شماره ی خونه مامان لبخندی زدم دوماه می شد ندیده بودمشون دلم برای همشون تنگ شده بود سلام مامان جووونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام سوگند خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم خوبم اما انگار شما خیلی خوشحالی ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای سوگند باورت نمیشه اگه بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چرا چی شده هانیه بارداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه گلم سوگل و سهراب برگشتن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرف مامان گوشی از دستم افتاد باورم نمی شد که برگشته باشن اونم به این زودی شوک زده خیره ی سرامیکهای کف سالن بودم .... وای خدا حامی اگه بفهمه چی میشه ... دوباره تحقیر دوباره دعوا ... نمیدونم چقدر به زمین زل زده بودم که با صدای باز شدن در سالن و پیچیدن بوی رودریگز دلم زیرو رو شد ترس از خشم این مرد .... این مرده به اصطلاع همسر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدم های لرزان به طرفش رفتم مثل دوماه گذشته سلام زیرلبی گفتم ، کیف و کتش و از دستش گرفتم و اويزان كردم وقتی از اتاق برگشتم رفته بود دست و صورتش و بشوره براش چایی اماده کردم خودم را مشغول آماده كردن شام در آشپزخونه كردم ... میز و چیدم رفتم بیرون گفتم شام اماده است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادتش بود مثل یه خدمتکار باهام برخورد کنه ... رفتم منتظر اقا نشستم تا تشریف بیارن ولی دل توی دلم نبود هم دلم می خواست برم خانواده ام رو و سوگل و ببینم هم نمی خواستم برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی سکوت داشتیم شام می خوردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آب بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به میز کردم وای لیوان یادم رفته بود ... از جام بلند شدم لیوانا رو از توی آبچکون برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : چیه حواست نیست نکنه عشقت برگشته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش هول شدم و لیوانا از دستم افتاد هزار تیکه شد قلبم مثل گنجشکی که اسیر شکار شده باشه میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد گفت : نه واقعا یه چیزی شده که تو انقدر هولي بگو چی شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ هیچی نشده شکستنی میشکنه دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِه شکستنی میشکنه ... من گوش مخملیم به نظرت ... من که می فهمم چی شده اون وقت حال تو یکی رو خوب میگیرم ،. صبر کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا رو گفت از اشپزخونه بیرون رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم تا خرده شیشه ها رو جمع کنم توی همون حالت زیرلب گفتم : خدایا این چه وضعیه اخه گناه من این وسط چی بود که باید تقاص کار دیگران را پس بدم یه لحظه از سهراب از سوگل ، از همه متنفر شدم ... همه اش تقصیر اونها بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی اشپزخونه رو جمع کردم رفتم تا بخوابم ، هنوز منو را به عنوان همسرش نپذيرفته اون توي اتاق خودش مي خوابيد ، منم توي تنهايي خودم توي اتاق خودم مي خوابيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی توی تختم غلط خوردم تا خوابم برد بايد صبح زود بیدار می شدم و صبحانش را اماده میکردم ... گاهی فکر میکردم درست ميگه من براش یه کلفتم همش بشور بساب ، همین ... باید باهاش صحبت کنم که شرکت برگردم با همین فکرا خوابم برد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تابش نور افتاب از جام بلند شدم دست و صورتم و شستم صبحانه رو اماده کردم ، حامی آماده از اتاقش بیرون اومد ... داشت صبحانه می خورد که گفتم : من می خوام به شركت برگردم ، تو خونه کاری ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم انداخت گفت : بد فکریم نیست من پول اضافه ندارم که خرج تو کنم . اما اومدی اونجا همون سوگندی هستی که بعد از دوماه عشق بازی با نامزدت برگشتی ، زن من دیگه شرکت نمیاد فهمیدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برا من سر تکون نده زبون نداری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد من رفتم خواستي بياي خودت بیا من نوکر کسی نیستم ... اینا رو گفت رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش می بره خودش میدوزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماده شدم بعد از دو ماه به شرکت برگشتم بعد از حال و احوال با بقیه رفتم سمت اتاق خودم . من و سوگل اخرین بار همون روزی که سوگل مي خواست بره با هم توی این اتاق بودم .... وقتی وارد اتاق شدم با یه دختر سانتی مانتال رو به رو شدم با خودم گفتم " ماشالا عروسی اومده بود "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد گفت : سلام من ازیتام شما ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام من هم سوگندم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِه پس شما خواهر خانوم رئیس هستید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم نخیر زنشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی به لبخندی اکتفا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حال انجام کارام بودم که تلفن سمت ازیتا زنگ خورد بعد از کمی صحبت با شوق از جاش بلند شد گفت برم ببینم جناب رئیس چیکارم داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم و زدم زیرچونه ام پیش خودم گفتم اخه پیش اون مجسمه ی اخم و رفتن انقد ذوق داره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تمام شدن تایم کاری وسایلامو جمع کردم و از در شرکت زدم بیرون بارون نم نم می بارید ...ِ سوار مترو شدم بعد از یک ساعت معطلی خونه رسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتندی شروع به درست کردن غذا کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته ازبرگشتنم به شرکت میگذشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي این مدت اصلا حامی رو توی شرکت ندیده بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه خیالم راحت شده بود که حامی هنوز نفهمیده سوگل و سهراب برگشتند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی آشپزخونه بودم که در با شدت باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اشپزخونه بیرون رفتم تا کیف و کتش و بگیرم که بازومو سفت چسبید گفت : تو میدونستی که اون دوتا خائن برگشتن و آن وقت چیزی به من نگفتی با فرياد گفت :آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمایي که حتما ترسم رو به وضوح نشان ميداد ،بهش نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir