رمان درد و احساس به قلم negar1373
این داستان درباره ی دختریست به اسم شبنم… دختری از جنس احساس…احساسات پاک و دخترونه…ظریف و شکننده از جنس درد…از جنس تنهایی و آشفته دلی… دختری که از کودکی با مرگ همنشین بوده…با فقر…با خون برای زنده موندن میجنگه…برای زندگیش… دختری از دل محنت و مشقت…معصوم و بی گناه.. صدای قهقهه ی مستانه پدرش…بجای لالایی های شبانه ی مادرش… نوازش کمربند پدرش…بجای دست نوازش مادرش… سر میز قمار زندگی ورقی از زندگیش برمیگرده… حالا این ورق…ورق آس زندگیشه…یا ورقی که ورق باخت زندگیشه… ورقی که پیش آمدهایی در زندگیش رو باعث میشه که مسیر زندگیشو تغییر میده….پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۵ دقیقه
!# quote==تخمین مدت زمان مطالعه رمان == ۴ ساعت و ۱۵ دقیقه!#
رمان درد و احساس
نوشته : NEGAR1373
خلاصه ی داستان درد و احساس:
این داستان درباره ی دختریست به اسم شبنم…
دختری از جنس احساس…احساسات پاک و دخترونه…ظریف و شکننده
از جنس درد…از جنس تنهایی و آشفته دلی…
دختری که از کودکی با مرگ همنشین بوده…با فقر…با خون
برای زنده موندن میجنگه…برای زندگیش…
دختری از دل محنت و مشقت…معصوم و بی گناه..
صدای قهقهه ی مستانه پدرش…بجای لالایی های شبانه ی مادرش…
نوازش کمربند پدرش…بجای دست نوازش مادرش…
سر میز قمار زندگی ورقی از زندگیش برمیگرده…
حالا این ورق…ورق آس زندگیشه…یا ورقی که ورق باخت زندگیشه…
ورقی که پیش آمدهایی در زندگیش رو باعث میشه که مسیر زندگیشو تغییر میده….پایان خوش
به نام یگانه همدم تنهایی ها
دردناک تر از یه درد نداشتن یه همدرده
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی/کو مهربان راز داری؟کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم شنید آتش گرفت/شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
وه!که یک اهل دل نمی یابم
که به او شرح حال خود گویم
محرمی کو که یک نفس با او
قصه ی پر ملال خود گویم؟
هر چه بسوی گذشته می نگرم
جز غم و رنج حاصلم نبود
چون به آینده چشم میدوزم
جز سیاهی مقابلم نبود
غمگساران را محبتی که دگر
غم ز تن طاقت و توانم برد
طاقت و تاب و صبر و آرامش
همگی هیچ نیمه جانم برد
گاه گویم که:سر به کوه نهم
سیل آسا خروش بردارم
رشده ی عمر و زندگی برم
بار محنت ز دوش بردارمزندگانی مراست بار گران
لیک با منتّش به دوش کشم
که نیفتد به شانه ی دگران
گوشه ی اتاق مشترکم با خواهرم کز کرده بودم.پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم و دستامو محکم دورش حلقه کرده بودم.
صدای ناله های بی جون مامانم به روح و تن خسته ام چنگ میکشید.
بیشتر تو خودم مچاله شدم.اشکام به پهنای صورتم جاری بود...تنها همدم این لحظه های زندگیم همین اشکا بود که روی گونم سُر میخورد و بعد روی لباسم گم میشد.
دهنمو چسبوندم به پام تا صدای هق هق ام رو خفه کنم...تا صداش از اتاق بیرون نره...
آخه هر وقت گریه میکردیم یا جیغ میکشیدیم بابا دیوونه میشد...اوّل می خندید بعد صورتش قرمز میشد و شروع میکرد داد زدن...
حرفای بد میزد...خیلی بد...انقدر دیوونه میشد که همه مونو میزد.
طفلک مامان...همیشه سپر بلای من و شمیم بود.هر وقت بابا صداش کشدار و شُل میشد ما رو میاورد تو اتاقو مجبورمون میکرد درو از پشت قفل کنیم.
نگاه تارمو به تخت شمیم میدوزم...رو شکم خوابیده و سرشو برده زیر بالش...
با دستاش محکم بالشو فشار میده...پشتش می لرزه...حتماََ اونم داره گریه میکنه!
به خاطر مامانی!!آخی مامانی الان حتماََ خیلی درد داره...
صدای پایی رو میشنوم که نزدیک میشه...
سریع نفسمو تو سینه ام حبس میکنم...صدای کشیده شدن پا روی زمین ترسو مهمون دلم میکنه...آره مطمئنم باباست!داره میره بخوابه...
هر وقت مارو میزنه بعدش میره میخوابه!انگار مثل شام شب براش حیاتیه!!
صدای کوبیده شدن در که میاد با آسودگی نفسمو ول میکنم که پشت سرش چندتا سکسکه میکنم.
صدای ناله ها و حرفای نامفهوم مامانم هنوز میاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست اشکامو پاک میکنم.تمام توانمو جمع میکنم از سرجام بلند میشم...هر قدمی که بر میدارم انگار سوزن تو پام فرو میکنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز درد پام اشک دوباره مهمون چشمام میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز زخم کف پام خوب نشده...از درد میشینم روی زمین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارچه ی کهنه ای که دور پام بسته بودم خونی شده...یکم رو پام تکونش میدم که از سوزشش چهره ام درهم میره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم فکر میکنم اگه بابا دیشب بطریشو نزده بود زمین الان پام نمیسوخت...دست مامان نمیسوخت...کمر شمیم نمیسوخت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی سوزش این زخم ها در برابر سوزش دلامون ناچیزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو زمین بلند میشم و رو تخت شمیم میشینم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق عادت دستمو میذارم پشتش و یکم فشار میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ خفیفی میکشه و تکون شدیدی میخوره که از رو تخت پرت میشم پایین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدردی تو کمرم میپیچه...سرشو از زیر بالش بیرون میاره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش میکنم...موهاش به صورتش چسبیده و چشماش قرمزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض میکنم...سریع میاد کنارم میشینه و دستشو دورم حلقه میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو میذارم رو سینه اش که آروم بالا و پایین میره...ولی قلبش سریع...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردی دستش رو از روی لباس نازکم حس میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بغض داری میگم:ببخشید!یادم نبود کمرت زخمه..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار دستاش دورم بیشتر میشه...با صدای گرفته میگه:من باید معذرت بخوام که پرتت کردم رو زمین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو میبیندم به هارمونی تپش قلبش که تو گوشم طنین انداز میشه گوش میسپرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر تو آغوشش آرامش دارم...چقدر احساس داشتن یه آرامگاه خوبه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه شمیم 15 سالشه و 4 سال ازم بزرگتره از هرکسی تو این دنیا بهم نزدیکتره...از هرکسی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچونه امو میذارم رو سینه اشو میگم:شمیم مامان کتک خورده بریم پیشش !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند مهربونی نگاهم میکنه و دستشو میکشه لای موهام ...ترس جای خودشو به آرامش داده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم از روی زمین بلند میشیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با احتیاط درو باز میکنه...روی پنجه ی پا حرکت میکنیم تا یه وقت بابا صدامونو نشنوه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی به هال نزدیکتر میشدیم صدای ناله ها بلندتر میشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط هال ایستادیم و دنبال مامان گشتیم...چشمم به مامان خورد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرجام میخکوب شدم...گوشه لباسه شمیمو کشیدم که بهم نگاه کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسیر نگاهمو دنبال کرد ...با دهن باز به مامان نگاه میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن مامان تو اون وضع هیچ دردی رو حس نمیکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانم مثل یه تیکه گوشت که با چاقو لهش کرده باشن رو زمین از درد به خودش میپیچه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش از درد بسته ست و اشک جاری از چشمش با خون روی صورتش قاطی شده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرچشمش کبود شده و لبش خونیه...جای سگک کمربند روی پوست سفیدش خودنمایی میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دوییدن شمیم به سمت مامان منم از شوک بیرون میامو می دوم سمت مامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچکدوم جرأت نداریم بهش دست بزنیم...از ترس اینکه یه وقت دردش نگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای هر دومون بارونی شده...آسمون دلامون بدجوری گرفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازین همه بی رحمی...ازین همه نامردی...ازین همه وحشی گری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور مثل مجسمه بالای سر مامانمون نشستیم...با بیحالی از سرجام بلند میشم و میرم توی آشپزخونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کاسه برمیدارم و توش آب میریزم..قطره های اشکم میفتن توی آب و گم میشن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی میکشم و به گم شدن اشکام حسرت میخورم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تیکه پارچه برمیدارم و با کاسه ی آب از آشپزخونه خارج میشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره کنار مامان جای میگیرم...یکی از پارچه هارو میذارم تو دست شمیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گنگی نگاهم میکنه..حتی حال اینکه بهش توضیح بدمو ندارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارچه رو نمناک میکنم و روی خون های خشکیده شده ی صورت مامان میکشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای بی فروغشو باز میکنه...تو چشمای خیسم خیره میشه...بعد دوباره چشماش بسته میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هم به تبعیت از من همون کارو انجام میده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر سخته دیدن شکستن مادر...شکستن شخصیتش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرمتش...غرورش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر سخته دیدن کسی که همیشه مثل یه کوه محکم بوده...اما دیگه چیزی ازون استحکام و مقاومت نمونده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر سخته دیدن درد کشیدن مادر...دیدن ناله های تنهایی و بی کسیش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدن گریه های شبانه اش...دیدن چشمای غمگین و نامیدش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ازینکه زخماشو تمیز کردیم شمیم از توی اتاق یه ملافه آورد و کنار مامان انداختش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر پا و بغل مامانو گرفتیم و گذاشتیمش روی ملافه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسر ملافه رو گرفتیم و مامانو بلند کردیم...از شدت درد و خستگی به خواب رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردیمش توی اتاق و روی تخت شمیم خوابوندیمش...پتو رو انداختم روش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چهره ی تکیده اش خیره شدم...هرکی مامانو میدید فکر میکرد 50-55 سالشه در صورتیکه مامانم 40 سال بیشتر نداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی به خاطر مصیبت ها و مشکلات زندگی انقدر شکسته شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سخته که از عرش به فرش پرت بشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرلب زمزمه کردم:چقدر مامان محکمه که تا حالا دووم آورده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم روی تخت کنار شمیم نشستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم آهسته گفت:اگه تا الان دووم آورده و دم نزده به خاطر ما بوده...به خاطر راحتی ما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی این چند وقته هر وقت که نماز میخونه از خدا مرگشو میخواد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو مشت کرد و با بغض ادامه داد:آرزو میکنه هر شب که چشماشو میبنده دیگه فردایی نباشه...حقم داره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر کسی یه تحملی داره...دیگه چقدر میتونه تحمل کنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر روز دعوا...هر روز کتک کاری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم بودم جا میزدم..خیلی زودتر ازینها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچکس نمیتونه با آدمی زندگی کنه که روی زندگیش قمار کرد...روی آینده ی خانواده اش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم بشه یه آدم دائم الخمر مست و پاتیل که اگه یه شب با اون رفیقای پست تر از خودش قمار نکنه شبش روز نمیشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید و روی تخت دراز کشید...دست راستشو گذاشت رو پیشونیشو به سقف چشم دوخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباشو روی هم فشار داد و با صدای لرزون ادامه داد:ولی من هروقت نماز میخونم به جای اینکه مرگ خودمو بخوام..از خدا میخوام جون بابارو بگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر نفسی که میکشه اون نفس نفس آخرش باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگی خودشو مارو به گند کشید...دیگه چه بلایی میخواد سرمون بیاره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چی ازمون مونده؟!...جونمون؟اونم ارزونی خودش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قطره اشک سمج از گوشه ی چشمش راه خودشو باز کرد و روی بالش افتاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من این زندگی سگی رو نمیخوام شبنم...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستای سردشو تو دستام گرفتم..فشار دادم...اونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو آروم بست و به دنیای بی خبری خواب فرو رفت...منم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای ناله های بی جونی به زور پلکامو که به خاطر گریه ی دیشبم بهم چسبیده بود باز کردم..یکم طول کشید تا اتفاقای دیشب یادم بیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت سرمو چرخوندم سمت مامان که گردنم تقی صدا کرد...صورتش خیس بود و لباش تکون میخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تخت بلند شدم و کنارش نشستم...دستمو گذاشتم رو صورتش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز داغیش آتیش گرفتم..دلم آتیش گرفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت شمیم رو صدا زدم...بدون اینکه چشماشو باز کنه با صدای خواب آلودی گفت:چیه؟!چی شده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شمیم مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه مثل فنر از جاش پرید و با چشمای گشاد شده به مامان نگاه کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تخت پرید پایین و سمت دیگه ی مامان نشست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گذاشت رو پیشونی مامان...اخماش رفت تو هم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم-داره تو تب میسوزه...حتماََ زخماش عفونت کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و پامو گم کرده بودم پرسیدم:حالا چیکار کنیم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو با کلافگی تکون داد:نمیدونم!باید ببریمش دکتر!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی بهش نگاه کردم:امّا ما که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی حرفمو برید و گفت:خودم میدونم احتیاج نیست بهم یادآوری کنی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالام به جای اینکه انقدر حرف بزنی پاشو برو یه تشت بردار آب بریز بیارش باید تا میتونیم تبشو بیاریم پایین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir=========
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز بود مامان تو تب میسوخت...همه زخماش عفونت کرده بود...خیلی درد میکشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ کاری از دستمون برنمیومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجز اینکه یه گوشه بشینیم و زانوی غم بغل کنیم...کار روز و شبمون گریه و زاری بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که از اتاق اصلاََ بیرون نرفته بودم..شمیم هم فقط واسه تعویض آب و غذا درست کردن میرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا هم که انگار نه انگار ما تو این خونه وجود داریم...زنش داره درد میکشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر شب صدای قهقهه های مستانه ی خودش و دوستاش سکوت خونه ی دلگیرمون رو میشکست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز سوّم بالاخره مامانم چشماشو باز کرد...انگار دریچه ی امیدم به رومون باز شده باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی باز موندنش زیاد دووم نیاورد...ای کاش به این زودیا چشماشو باز نمیکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir========
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شوق به مامان چشم دوخته بودیم...با اشتیاق تک تک اعضای صورتشو از نظر میگذروندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستای لرزونشو تو دستمون گرفته بودیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آروم و خسته ای شروع کرد:بهتون گفتم کنارم باشید تا حرفایی ناگفته ای رو که خیلی وقت پیش باید بهتون میگفتم بگم و جواب سؤالای بی جوابتونو بدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زبونش لبشو تر کرد و ادامه داد:می دونم مادر خوبی نبودم...میدونم باباتون براتون پدری نکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگ..اگه میتونستم همون روزی که باباتون خودش و مارو نابود کرد ترکش میکردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید روزی هزار بار این فکر از سرم میگذشت ولی وقتی به بعدش فکر میکردم منصرف میشدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تو این دنیا جز باباتون و شما دوتا که ثمره ی زندگیم هستین هیچ کسی رو ندارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو بست و بعد چند لحظه دوباره باز کرد...چشماش براق شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بی کس و تنها بودم...نه کاری...نه خونه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه درآمدی از خودم داشتم که بتونم زندگیمونو اداره کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهل کار خلاف و کثافت کاری نبودم...نمی خواستم و نمی تونستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونستم باباتون روز به روز بدتر و بی قید تر میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار با دود شدن زندگیمون غیرت اونم دود شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی در حقتون بد کردم..میدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روتون خجالت میکشم...من شما رو به این دنیای بی رحم آوردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگیتونو تباه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفتم:مامان!تو رو خدا اینجوری نگو!تو هر کاری در توانت بود برای ما انجام دادی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم دنباله حرفمو گرفت:آره مامان!اگه تو نبودی بدبخت تر از اینی که هستیم میشدیم...اگه تو جلوی بابارو نگرفته بودی همه بلاهایی که سرت آورد سر ما می آورد!شاید هیچ کدوممون تا حالا زنده نبودیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تا سرفه کرد:بذارید حرفم تموم شه...خوشحالم ازینکه تا حالا پاتونو کج نذاشتید...اگه از شوهر شانس نداشتم روزی صد هزار مرتبه خدا رو شکر میکنم که بچه هام صالحن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز برگ گل پاک ترن...از آب زلال ترن...دامنشون به هیچ گناهی آلوده نشده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحداقل دیگه بیشتر ازین شرمنده ی خدا نمیشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی مکث کرد و بعد با صدای لرزونی گفت:من چیزی ندارم که براتون بذارم و وصیت کنم براتون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم به قفسه ی سینم میکوبید...با وحشت به دهن مامان چشم دوخته بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم سراپا گوش شده بود...چشمای هر سه مون خیس بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط یه درخواست ازتون دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرسشگر بهش نگاه کردیم...اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد:حلالم کنید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفش شیشه بغضمون شکست و اشکمون بی مهابا راه خودشونو روی صورتمون باز میکردند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل مسخ شده ها به مامان زل زه بودم!من حلالش کنم؟!من کی باشم که همچین حقی داشته باشم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچوقت به خاطر زندگیمون از مامانم گله نکردم...چون میدونستم خودش وضعش بهتر از ما نیست که بدتره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچوقت به خودم اجازه ندادم از مامان دلگیر باشم...از چیش دلگیر باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعواهایی که به خاطرمون با بابا کرده؟!از کتک هایی که به جای خورده؟!از فحش های که شنیده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز چی؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامونو فشار داد هر دو به چشمای زاغش خیره شدیم:حلالم میکنید؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی درنگ سرمونو به نشونه ی مثبت تکون دادیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مهمون لبهاش شد...چیزیکه خیلی وقت بود همه مون باهاش غریبه بودیم...شادی و لبخند تو دنیای سیاه ما معنایی نداشت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو آروم بست..چند قطره اشک باز هم از گوشه ی چشمش افتاد...هنوز لبخند روی لبهاش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشید ....و بعد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتی برای نفسش نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش تو دستم سنگین شد...خون تو رگهام منجمد شد...دستشو تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرومی صداش زدم..جوابی نداد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هم صداش زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه به لحظه صدامون اوج میگرفت همراه با اشکامون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای جیغ و دادمون در باز شد و بابا با عصبانیت اومد داخل اتاق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو بهم کوبید و با فریاد گفت:چه مرگتونه مثل سگ زوزه میکشید توله سگا!!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با گریه گفت:مامان!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شمیم بُراق شد و گفت:مامان چی؟!هان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم بریده بریده گفت:ر..رفت!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا مات شد...به بدن بی جون مامان روی تخت نگاه کرد...یه قدم عقب رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در تکیه داد..آروم سُر خورد و روی زمین نشست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن با حیرت به حرکاتش نگاه میکردم وضع شمیم هم بهتر از من نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها سؤالی که تو ذهنم پر رنگ شد این بود:که بابا هنوز مامانو دوست داره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا محکم کف دستشو کوبوند به پیشونیش که من و شمیم از جاپریدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای ناله مانندی گفت:وای بدبخت شدم!وای که بیچاره شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا این چه مصیبتی بود که به سرم اومد؟!حالا چه خاکی به سرم بریزم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو شمیم بهم نگاه کردیم...هر دو به همون سؤال فکر میکردیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی جمله ی بعدی بابا همه افکارمونو نیست کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تکون داد و دوباره صربه آرومی به سرش زد:ای خدا حالا خرج کفن و دفن اینو از کجا بیارم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کی رو بندازم؟! اه لعنتی! الانم وقت در رفتن جونت بود؟!مرده شور هر سه تونو ببرن که فقط مایه دردسرین!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خشم و نفرت بهش خیره شدم!همه نفرتمو میخواستم بوسیله ی چشمام به وجود بی ارزشش نشون بدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر پسته این آدم!!...آدم؟!نه این موجودی که روبروی ما نشسته اسم آدم روش سنگینی میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی اسم حیوونم نمیشه روش گذاشت!حیوونا تا پای جونشون از خانوادشون محافظت میکنن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که زیرلب با خودش حرف میزد از اتاق بیرون رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس آسوده ای کشیدم و به شمیم نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو بسته بود...لبشو گاز گرفته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگونه هاش گلگون شه بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس های تند و کوتاه میکشید...حرفی نزدم...گذاشتم آروم بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفای بابا خیلی برامون سنگین بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا شب تو اتاق مونده بودیم و گریه میکردیم.چشمم میسوخت...ورم کرده بود و قرمز شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدماغمو بالا کشیدم و به شمیم که روی تخت خودشو جمع کرده بود با چشمای پر اشک به مامان خیره شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا باز شدن در سرمون به سمت در کشیده شد.بابا بود.با چهره ای عبوس و ابروهای در هم کشیده یه چیزی توی دستش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت مامان رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم ترسیده بودم از چهره اش هم جرأت حرف زدن نداشتم.معلوم بود اعصابش داغونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارچه ی سفیدی تو دستش بود...یه نگاه به من و شمیم کرد از ترس میلرزیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت این نگاهو دوست نداشتم...چون نشونه آرامش قبل از طوفان بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مامان خم شد...دستشو گرفت و کشیدش سمت لبه ی تخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانو با یه حرکت از لبه ی تخت پرت کرد پایین...قلبم مالامال از درد شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تخت نیم خیز شدم...با صدای شمیم چشم از بابا برداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم معترضانه گفت:بابا!چیکار داری میکنی؟!با جنازه مامان چرا اینجوری میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجوری که با پارچه ور میرفت نفس نفس زنان گفت:به تو ربطی نداره!فضولی تو کارای من نکن!فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با داد:این مامان ماست که مث آشغال داری باهاش رفتار میکنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو آورد بالا و داد زد:خفه میشی یا خودم خفت کنم؟!میخوام مامان جونتونو خاکش کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو با هم پرسیدیم:این موقع شب؟!کجا؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگاهمون کرد و زیرلب غرید:قبرستون!خوب معلومه تو حیاط!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامون گشاد شد و با بهت پرسیدیم:توحیاط؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا سر پارچه رو گرفت و رو زمین میکشید...به سمت در راه افتاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم از روی تخت پرید پایین و جلوی بابارو گرفت با حالت تهاجمی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حق نداری همچین کاری بکنی!اون لیاقتش این نیست که بخوای مثل یه حیوون تو باغچه خونت خاکش کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سیلی تو فضای سرد و بی روح اتاق پیچید...صورت شمیم به راست متمایل شده بود از ترس مثل بید میلرزیدم و به تخت چسبیده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هم میلرزید ولی نه از ترس ...از خشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجای دست بابا روی پوست سفیدش خودنمایی میکرد...لبش پاره شده بود و خون میومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش مشت شد...توی یه لحظه به بابا حمله ور شد...با مشت و لگد میزدش و جیغ میکشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم تو سینه ام حبس شده بود...میدونستم بابا الان مثل آتش فشان شده و هر آن ممکنه فوران کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینم شد...یه دفعه داد وحشتناکی زد که شمیم تو جاش میخکوب شد!گوشامو محکم گرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم رو محکم هل داد که تعادلشو از دست داد و محکم خورد زمین...ناله ای کرد از درد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با چند قدم خودشو رسوند به شمیم که روی زمین افتاده بود...موهای بلند و مشکی شمیم رو دور دستش پیچوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو عقب کشید که سر شمیم هم باهاش عقب رفت و از درد جیغ کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه دستش سعی میکرد به بابا چنگ بندازه و با دست دیگه اش در تقلای آزاد کردن موهاش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی بابا فشار دستشو بیشتر کرد و یه دفعه دستشو انقدر سریع عقب کشید که شمیم مث عروسک خیمه شب بازی از زمین کنده شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ میکشید و اشک میریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم-آیــــــــــــــــــــــی ول کن موهامو!کندیشون کثافت!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش بابا جری تر شد و شمیم رو چرخوند جوری که صورتشون مقابل هم قرار گرفت.چشماش مثل دوکاسه خون شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا از بین فکای قفل شده اش غرید:به کی گفتی کثافت هان؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم از درد صورتش در هم رفته بود داد زد:به توی آشغال عوضی گفتم...بعدم تف انداخت تو صورت بابا به دنبالش نعره ای که گوشمو کر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدرت حرکت نداشتم...فقط نظاره گر جدال بین اون دوتا بودم حتی اشکم نمیریختم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با صورت برافروخته ای موهای شمیم رو کشید و به طرف دیوار هلش داد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهاشو ول کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با صورت به دیوار خورد و جیغ کوتاهی کشید...نقش زمین شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دو دستش صورتشو پوشونده بود...زیرلب ناله میکرد و به بابا بد و بیراه میگفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رفتن بابا به سمت مامان به خودم اودم با یه جست خودمو زودتر به مامان رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوشو سد کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدنم سرجاش ایستاد و فریاد کشید:چیه؟!تو هم واسه ی من دُم درآوردی؟!ازین به بعد خودم آدمتون میکنم بوزینه ها!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و با گستاخی تو چشماش زل زدم:چطور میخوای مارو به موجودی تبدیل کنی که حتی خودتم نیستی؟!تو از حیوونم کمتری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم و بابا با دهن باز به من نگاه میکردن...خودمم ازین همه خونسردی و حرفام تعجب کرده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا یه قدم بهم نزدیک شد...دستشو روی کمربندش گذاشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیدم اما بروز ندادم حتی عقبم نرفتم...دیگه نمیخواستم ضعیف باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه ضعیف بمونم نابود میشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمای همیشه سرخش خیره شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کجی زدم:چیه؟!حقیقت تلخه نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه حرکت کمربندشو در آورد...چند لحظه بعد تلخی و گزندگی کمربند بود که بند بند وجودمو از هم می گسیخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گوش خراش برخورد کمربند با تنم با صدای داد بابا و ناله های شمیم درهم آمیخته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه های پی در پی روی بدنم فرود می اومد اما من مثل سنگ شده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه حرفی...نه حرکتی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط به چهره ی سرد و بی روح مامانم خیره شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد وحشتناکی تو پهلوم پیچید و بعد ازون هم توی کمرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با لگد به پهلوم زده بود که به دیوار کوبیده شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از درد بسته بود...با کوبیده شدن در چشمامو باز کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بابا خبری نبود..مامان هم نبود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای پر اشک به شمیم نگاه کردم...از دماغ و دهنش خون مثل فواره جاری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم به من نگاه کرد...تازه گرمای خون رو روی بدنم حس میکردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی هیچ درد و سوزشی نداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا...یه درد داشتم...فقط یه درد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم درد دل خونم که هیچ مرهمی ندات!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حال زار از روی زمین بلند شدیم...دت به دیوار به طرف حیاط رفتیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کنده شدن خاک اعصابمو کش می ورد...سرعتمو بیشتر کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالای پله ها ایستادم و به حیاط نگاه کردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن بابا که با بیل افتاده بود به جون باغچه عصبانی شدم.هر دو از پله هاسرازیر شدیم و خودمونو رسوندیم به بابا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با دیدنمون چند لحظه دست از کارش کشید ولی دوباره به کارش ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم به بابا نزدیک شد و با صدایی که سعی میکرد بلند نشه گفت:حق نداری مامانو اینجا خاک کنی!همزمان دستشو روی دسته ی بیل قرار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا بیلو از دستش کشید و با پشت دست زد تو دهنش که شمیم چند قدم به عقب رفت و روی زمین افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفای شمیم جرأتم بیشتر شد .رفتم جلو و بیلو از دستش کشیدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون حواسش به شمیم بود از کارم غافلگیر شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب گرد کردم و لنگ لنگون ازش فاصله گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پشت سرم نگاه نمیکردم...یه دفعه بیل با شدت از دستم کشیده شد و بعد درد وحشتناکی که توی شکمم پیچید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جیغ شمیم رو شنیدم...بابا با بیل زده بود تو شکمم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزانوهام خم شد و روی زمین افتادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای داد و فریادهای بابا و شمیم تو گوشم میپیچید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم کشون کشون خودشو بهم روند لبش پاره شده بود و خون میومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگرانی دستای سردشو رو بازوها گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرانی و ترس تو چشماش موج میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دوباره کارشو از سر گرفته بود...میم مسیر نگاهمو دنبال کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه گودال تو باغچه کنده بود...مامان دقیقاَ کنار گودال بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از کار کشید و نفس عمیقی کشید..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس نفس میزد.صورتش عرق کرده بود و به سرخی میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست عرق پیشونیشو پاک کرد.بیلو تو زمین فرو کرد و رفت طرف مامان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتیم بهش نگاه میکردیم...هیچکدوم حریفش نمیشدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه در برابرش احساس عجز میکردم ولی حالا این حسم اوج گرفته بود و با خشم و نفرتی بی اندازه در هم آمیخته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خودم بدم میومد که هیچکاری نمیتونم بکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دومون با هم جیغ کشیدیم:نـــــــــــــه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا با پاش یه لگد به جنازه ی مامان زد و پرتش کرد تو گودال!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای به برخوردش به زمین بغض من و شمیم شکست و گریه کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ میزدیم و به بابا بد و بیراه میگفتیم ولی اون حتی خم هم به ابرو نیاورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بیخیالی داشت روی جنازه ی مامان خاک میریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارش که تموم شد لبخند نیم بندی زد و با رضایتی که از چهره اش معلوم بود لباساشو تکوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمش به ما دوتا که روی زمین نشسته بودیم افتاد.اخماشو کشید تو هم گفت:پاشید انقدر زر زر نکنید اعصابمو خورد کردید.برید بتمرگید تو اتاقتون صداتونم درنیاد وگرنه انقدر میزنمتون تا جونتون مثل مامان جونتون در بره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز عصبانیت چونه ام لرزید به بابا خیره شدم...با نفرت...تو اون چشمای همیشه خمار نفرت انگیزش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم زیر بازومو گرفت و از روی زمین بلندم کرد...آروم به طرف اتاق رفتیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir===============
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو هفته از رفتن مامان گذشته بود....و ما هر روز بیشتر حسرت نبودنشو میخوردیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلتنگش بودیم...زیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی زیاد...جاش خیلی خالیه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رفتنش این خونه مث خونه ارواح شده سرد و بی روح تر از گذشته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از اتاق بیرون نمی رفتم..هم به خاطر زخمام که هنوز خوب نشده بود هم به خاطر اینکه شمیم بهم اجازه نمیداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا ولیهر دفعه میومد تو اتاق رنگش پریده بود و مضطرب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر بار صدای قههه های بابا و رفیقاش میومد عصبانیتش تشدید میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو میکرد تو بلش و گوشاشو میگرفت...با پاش محکم به هر جایی که نزدیکش بود ضربه میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی فهمیدم چش شه!هر چقدرم ازش میپرسیدم در جوابم سکوت میکرد و حرفی نمیزد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من هر روز نگرانر میشدم..نگران این آرامش که بابا تو این دو هفته تو خونه برقرار کرده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه حرفی...نه دادو بیادی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه دعوایی..نه کتکی..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرانیم بی مورد نبود...همش آرامش قبل از طوفان بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطوفانی که ویرونه های زندگیمونو ویرون تر کرد...طوفانی که زندگیمونو سیاه تر کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه هفته بود که بابا کاری به کارمون نداشت.خیلی برام عجیب بود.دوستاش هرشب میومدن تا صبح!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شمیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هر روز لاغرتر و رنگ پریده تر میشد...کم حرف و گوشه گیر شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ترس مبهمی تو چشماش لونه کرده بود که روی رفتار و حرکاتش تأثیر گذاشته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب خودمو تو اتاق با سرگرمی همیشگیم مشغول کرده بود.از وقتی مامان رفته بود نقاشی چهره اشو میکشیدم تا کمتر دلتنگش بشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد.برگشتم سمت در و شمیم رو دیدم که دستاش می لرزید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش خیس بود...انقدر لباشو گاز گرفته بود که سرخ سرخ شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای مشکی و براقش روی شونه هاش ریخته بود...آشفته بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوست سفیدش رنگ پریده تر بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد کنارم روی تخت نشست با صدای لرزونی گفت:شبنمی فقط هرکاری میگم بکن و سؤال نپرس باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلشوره ام بیشتر شد.تا دهن باز کردم انگشت سبابه ی کشیده اشو روی لبم گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملتمسانه نگاهم کرد:خواهش میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای سیاهش برق میزد..از اشک...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو برو تو کمد صداتم در نیاد.هر اتفاقیم افتاد بیرون نمیای.سر و صدام نمیکنی!فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گیجی نگاهش کردم.دستمو کشید و از روی تخت بلندم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت کمد بردم...کمد کهنه ای که تو کنج اتاق بود...روی درش چندتا سوراخ بود که میشد راحت بیرونو دید و تقریباََ به همه جای اتاق مشرف بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمدو باز کرد و هلم داد توی کمد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم کف کمد..شمیم هم روبه رو نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد:آبجی کوچیکه نگران نباش خودم میارمت بیرون فقط بازم میگم هر چی شد حق نداری ازین کمد بیای بیرون فهمیدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط سرمو تکون دادم و زل زدم تو چشماش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم آشوب بود...گواه بد میداد...شمیم آروم روی موهام بوسه ای زد و در کمدو بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن موندم و کمد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام بسته بود...صدای چندتا مرد که معلوم بود مستن نزدیک و نزدیک تر میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم از توی سوراخ به در نگاه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با قدم های بلند خودشو به در رسوند دستش رو روی کلید گذاشته بود که در باز شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخورد به صورتش و آخی گفت و افتاد رو زمین...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقامت سه تا مرد تو چهارچوب در پدیدار شد.هیکل درشتی داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونی که درو باز کرده بود نگاهش روی شمیم میچرخید لبخند کجی زد و با صدای شُلی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراضی به زحمت نبودیم خانوم خانوما!احتیاج نبود بیای استقبالمون!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش سه تاشون خندیدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام وجودم چشم و گوش شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون مرد نگاهی به دورتادور اتاق کرد...دستاشو بهم مالید و گفت:خوب همه چیز که آماده ست برای یه شب رویایی به جز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت سمت اون دوتا مرد...اونام اومدن تو اتاق و درو قفل کردن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف تخت هامون رفتن...تخت هارو بهم چسبوندن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به همون مرد گفتن:همه چی آماده ست فرامرز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام تا آخرین حدّ ممکن گشاد شده بود!!دستمو گذاشته بودم رو دهنم که صدام در نیاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم هنوز رو زمین بود...اون مرد که فهمیدم اسمش فرامرزه رفت طرف شمیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازوشو گرفت و بلندش کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با شدت دستشو بیرون کشید و هلش داد عقب.. داد زد:به من دست نزن کثافت!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرامرز دوباره بهش نزدیک شد:به به چه دختر وحشی!!چه بهتر!خودمون رامت میکنیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد برگشت سمت اون دوتا و گفت:مگه نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم به دیوار چسبیده بود...تند تند نفس میکشید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت تهاجمی داشت.هر سه شون بهش نزدیک شدن.شروع کرد جیغ و داد کردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر کدوم بهش نزدیک میشدن دورشون میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی انگار اونا بیشتر لذّت میبردن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم خسته شده بود فرامرز دوباره بهش نزدیک شد...اینبار هیچ واکنشی نشون نداد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچسبیدم به در کمد و نگاهشون میکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشوگذاشت روی بازوهای شمیم و چسبوندش به دیوار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو به صورت شمیم نزدیک کرد با صدای آرومی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوخی!چی شد خانوم کوچولو!خسته شدی؟!می خوای...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مشتی که شمیم به فکش زد نقش زمین شد..اون دوتام سرجاشون میخکوب شدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم با عصبانیت در حالی که دستاشو مشت کرده بود داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکثافتا دست از سرم بردارید نمیذارم دستتون بهم بخوره هوس بازای بی همه چیز!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرامرز روی زمین افتاده بود با صدایی که از عصبانیت دورگه شده بود داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه بازی دیگه بسه!هر چی بهت رو دادیم وحشی تر شدی!جفتک پرونیاتو کردی بسته!!ببرینش!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا سریع رفتن سمت شمیم و بازوهاشو گرفتن...تقلا میکرد تا خودشو آزاد کنه ولی زورش نمیرسید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردنش طرف تخت و پرتش کردن رو تخت...فرامرزم درحالیکه چونه اشو میمالید از روی زمین بلند شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا کجا بود؟!چرا اجازه داده بود اینا بیان تو اتاقمون؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکسه ام گرفته بود...خواستم برم بیرون که یاد حرفای شمیم افتادم پشیمون شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا دست و پاهای شمیم رو گرفته بودن...فرامرز رفت روی تخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمیم رو نمیدیدم!!فرامرز جلوی دیدمو گرفته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای جیغ شمیم و بعد صدای پاره شدن لباسش از ترس به دیوار کمد چسبیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه فهمیدم برای چی اومدن تو اتاق...تازه فهمیده بودم چرا مامان موقعی که اینا میومدن مارو میفرستاد تو اتاق...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهمیدم چرا شمیم این سه هفته حالش بد بود و نمیذاشت من برم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام بی مهابا روی گونه ام می ریخت...دوباره یکی دیگه شده بود سپر بلای من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه شمیم تو کمد نفرستاده بودم الان منم زیر دست اینا بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمیده
00به نظرم رمان خوب و خوش قلمی بود ،بعد از خواندنش از بعضی نظرا متعجب شدم خیلی مغرضانه بود در صورتی که رمان جالب و دلنشینی بود
۲ ماه پیشمینا
۱۷ ساله 00رمان خوبی بود ولی کاش دختره ادم نمی کشت.
۴ ماه پیشhasti rahimi
۱۶ ساله 00چقد زندگیه منم شبیه این رمانس اما با یک فرق اینکه مامان من تا دیر نشده بود طلاق گرفت و خلاص شدیم وگرنه دقیقا سرنوشتمون مثل این رمان میشود
۵ ماه پیشملکا
00عالییییییی بوددد
۶ ماه پیشمینا
۳۳ ساله 00عالی بود سپاس
۷ ماه پیشآرش
۳۹ ساله 00سلام واقعا رمان مزخرفی بودرمان نویسا ی عزیز حداقل رماناتون که رایگان جوری بنویسید که آدم تمایل به خوندن داشته باشه انقدر از واقعیت دورو بی معنی گفته شده که هیچ تمایلی برایخوندن رمان ندار
۷ ماه پیشناشناس
00قصه شبنم خیلی تلخ بود ولی آیت قصه سیندرلا یی ، جودی ابوتی(شوهر ددی) نوشته شده به هرحال دختره مظلوم بود
۸ ماه پیشناشناس
10این رمان خیلییییییییییییییییی عالی و احساسی بود اما با پایان خوبی تموم شد که من خیلی دوسش داشتم
۱۰ ماه پیشکبری
00رمان فوق العاده زیبایی بود اصلا نمیشد پیش بینی کرد من که لذت بردم . دست نویسنده درد نکنه . بینهایت زیبا بود
۱۲ ماه پیشfati
۲۴ ساله 00رمان دلنشینی بود .🤞🏻خیلی خوب جریانات داستان رو کوتاه ولی با جزئیات بیان کرده بود. نه خیلی تند پیش رفته بود نه زیادی داستانو کش داده بودن.. و این از توانایی خوبه یه نویسندس.. سپاس از نویسنده عزیز🤝🌸
۱۲ ماه پیشرها
۱۴ ساله 00رمانش عالی بود و من همراه با درد هایی ک روژان کشیده بود باهاش گریه میکردم دست نویسندش درد نکنه با آرزوی موفقیت
۱ سال پیشساحل
۲۵ ساله 00رمان خیلی عالی ای بود همراه با درد 💔اسمش هم برازندشه سپاس فراوان از نویسنده گل 😍
۱ سال پیشهلیا
۳۰ ساله 00رمان اعدام یا انتقام عالیه . باتو هرگز هم خوبه دوجلد داره جلد دومش روزهای تاابد کنار تو
۱ سال پیشغزاله علمی
۲۴ ساله 20واقعاً عالی بود ممنون از نویسندش ولی فقط یک چیز جالب بود وقتی مادرشو از خاک در آوردن چرا نرفت ببینتش
۱ سال پیش
دخی شیطون
۱۷ ساله 00خیلی رمان خوبیه آنها ادامش نمیاد