شیما دختر یک مرد و زن غسال (مرده شور) است که از بیماری نارسایی قلبی رنج می برد. و این موضوع باعث ناکامیهای زیادی در زندگی او می شود. زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد قلب یک زن، از تبار خودمان، که دچار مرگ مغزی شده است، بدون توجه به عدم رضایت شوهرش، به شیما پیوند زده می شود………… زندگی؛ گل “به توان” ابدیت زندگی؛ “ضرب” زمین در ضربان دل ما زندگی؛ “هندسه”ی ساده و یکسان نفسهاست

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۵۶ دقیقه

مطالعه آنلاین در ضربان دل او
نویسنده : چیکسای

ژانر : #عاشقانه

خلاصه:

شیما دختر یک مرد و زن غسال (مرده شور) است که از بیماری نارسایی قلبی رنج می برد. و این موضوع باعث ناکامیهای زیادی در زندگی او می شود.

زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

قلب یک زن، از تبار خودمان، که دچار مرگ مغزی شده است، بدون توجه به عدم رضایت شوهرش، به شیما پیوند زده می شود…………

زندگی؛ گل “به توان” ابدیت

زندگی؛ “ضرب” زمین در ضربان دل ما

زندگی؛ “هندسه”ی ساده و یکسان نفسهاست

با قدمهایی لرزون و سست از پله ها بالا میرم. از بس که تو این مدت فکر کردم، مغزم ته کشیده! دیگه دارم کم میارم، از زمین، از زمون، از پدرم، مادرم، خودم و از دنیا. از عالمو آدم دارم کم میارم!

مثل آدمی شدم که در حال پرت شدن تو دره ست و یکدفعه، چشمش به یک مشت علف تازه در لبه پرتگاه میفته و دستشو به اونا آویزون میکنه و اون علفا رو به عنوان آخرین راه نجات، با قدرت می گیره و تو مشتش فشار میده تا به ته دره پرت نشه! علفای تازه جون گرفته که قدرت نگهداشتن 70 کیلو وزنو ندارن، یکی یکی از بیخ کنده میشن و اون آدم بدبخت با چشمایی گشاد شده و از حدقه در اومده ی ناشی از ترس و وحشت، به آخرین امیدش واسه ادامه حیات خیره میشه تا کی حکم تیرشو صادر کنن!!

حالا فهمیدید چه حالی دارم؟ با تموم این تفاسیر عقلم واسه نجات خودم، به هیچ جا قد نمیده! انگار که وسط راه هنگ کرده! نه پیش میره و نه پس! پدر مادرمو که با گریه هام، کلافه کرده م. مدتیه که یک دستمال کاغذی به دستمه و صدای فین فینم عالمو برداشته! چقدر شهره، خواهرم، واسم روضه خوند: شیما، زاهدانم جا بود که تو واسه اینکه از اونجا اومدی، زانوی غم بغل گرفتی؟ کار که قحط نیست! اونم تو تهران! ما شا... تو که استاد نقاشی هستی، تهرانم پره از هنرجو! واسه چشم و هم چشمی هم که شده یا کلاس نقاشی میرن یا موسیقی! میتونی درخواست کار به یکی از این مراکز فرهنگی – هنری بدی. شک نکن به شب نرسیده، رو هوا می قاپنت! پاشو خودتو جمع و جور کن و الکی یه جا غمبرک نزن! یکی ندونه فکر می کنه از کالیفرنیا بیرونت کردن که اینهمه جلزو ولز میکنی!

ولی کو گوش شنوا؟ کی می فهمید که درد من زندگی تو زاهدان و کار در اونجا نیست؟ کی می فهمید که من ثانیه ثانیه زندگیمو تو زاهدان پیدا کردم و از یک موجود فراموش شده که مهمترین عضو بدنش عاریه ست، به یک موجودی تبدیل شدم که نفس می کشید، احترام داشت و اونو فقط به خاطر زن بودن، و یا کارخونه جوجه کشی بودن، قبول نکردن! کی درک میکرد که من همین قلب عاریه رو که با نارضایتی بدست آوردم، تو همون زاهدان جا گذاشتم و به تهران برگشتم! کی از نبض تپنده تو بطنم اطلاع داشت؟ چطور باید بهشون ثابت می کردم که من هیچ گناهی نداشتم! اصلا مگه

خونواده م حالیشون میشد که واسه چی دانشگاهمو ول کردم ؟ مگه من میتونستم حرفامو رو دایره واسه کسایی بریزم که منو نمی فهمیدن؟! هی! هی! از این بخت خاکستری و سیاه! چقدر از بابام شنیدم که می گفت: اسمتو شیما گذاشتیم، چون وقتی به دنیا اومدی، یک خال کوچولوی خوشگل گوشه لبت بود! به مادرت گفتم که این دختر، بختش خالداره!

ولی بابا، دیدی که عوض بختم جگرم خالدار شد؟!

به طبقه دوم میرسم. یه دستمو به دیوار تکیه میدم و می ایستم. ضعف دارم، جلوی دیدم مرتبا تار میشه، دستمو محکمتر به دیوار فشار میدم. چشمم به سر انگشتای یخ زده م میفته که کمی کبود شده! این نشونه ها رو خوب میشناسم. یار و یاور روزهای

تنهایی م بودن! حجم هوا رو با ولع داخل ریه هام می فرستم! چنان به شدت این کارو انجام میدم که انگار یکی جلوی دهنمو گرفته بود تا نفس نکشم! دستمو رو قلبم میذارم. چند روزه که سمت چپ قفسه سینه م، همونجایی که یه تکه گوشت عاریه ای در حال تپیدنه، درد میکنه! از صبح احساس می کنم، کمی ریتمش نامنظم شده و گهگاه تیر میکشه. اونم صداش از سکوت بیجای من دراومده! میگم حواست باشه تو الان واسه کسی دیگه ای می تپی و به عشق اون زندگی میکنی، پس جا خالی نده! هرچند که اون بد کرد! ازت خواهش میکنم، اینبار تو هوامو داشته باش! تو رو خدا بازی در نیار! هنوز بهت نیاز دارم!

چشم می گردونم سه تا در چوبی قهوه ای رنگ و همشکل.

به پلاک های مسی نصب شده کنار درها نگاه میکنم.

دکتر پرستو نفیسی، متخصص و جراح زنان - زایمان و نازایی، دارای بورد تخصصی ناسیونال

یاد یخچال ناسیونال خونه مامان بزرگم می افتم و لبخندی کنج لبم می شینه!

در بعدی : دکتر سیاوش مقانلو، متخصص مغز و اعصاب، دارای بورد تخصصی ناسیونال

اینم که بِرَندِش از نوع ناسیوناله!

پلاک سوم: دکتر محمد امین شکیبی، دارای دکترای روانشناسی از کشور انگستان

با خودم میگم این یکی دیگه مارک نداره! ولی خودشه! خدا کنه که خودشم مثل اسمش با صبرو حوصله باشه و به حرفهام گوش بده! شاید اون تونست دردی از دردام دوا کنه!

این پا و اون پا میکنم. هنوزم در رفتنم تردید دارم. اگه اصرارهای دوستم لیلی نبود. اصلا به اینجا پا نمیذاشتم. هرچند اگه نمیودم واسه دوا درمون روح بیمارم، باید چند وقت دیگه مامان رو تخت غسال خونه جون بیجونمو بشوره!

دوباره دستمو رو قلبم میذارم و می گم نتپیدی، نتپیدی، وقتی هم تپیدی، صدای رسواییت عالم و آدمو برداشت!

با قدمایی لرزون، و قلبی لرزونتر، در واحدو باز می کنم و وارد مطب دکتر شکیبی میشم!

هنوز پامو تو سالن انتظار نذاشتم که صدای جیغی میشنوم که خانم چی شد؟ و فقط تاریکی می بینم و سیاهی!

چشمامو که باز میکنم، خودمو تو یک محیط آشنا می بینم. محیطی که در گذشته نچندان دور ، ماهی یه بار واسه چکاپ می اومدم. ولی این روزها هیچکس مواظبم نیست، حتی خودم!

ماسک اکسیژن روی بینیمه. چقدر از این کلاه لاستیکی که اکسیژن توش می پیچیه بدم میاد! به دستم نگاه می کنم، اثری از رد سرم درمانی دیده نمیشه! ماسکو از روی صورتم برمیدارم، در اتاق باز و یک آقای مسن با روپوش سفید در آستانه در ظاهر میشه. پا به داخل میذاره و درو پشت سرش میبنده.

- خوبی دخترم؟

قیافه ش نا آشناست. دوباره به دور و برم نگاهی میندازم. اشتباه کردم. اینجا بیمارستان نیست. فقط یک اتاق مجهز شده به تجهیزات اورژانسه.

نگران می پرسم

- من کجام؟

اون مرد نگاه مهربونی به من میندازه

- مطب من. مطب دکتر مرتضی ناصری متخصص قلب و عروق

متعجبانه نگاه میکنم

با لبخند ادامه میده: حالت تو مطب دکتر شکیبی بهم خورد. آوردنت بالا مطب من! پیوند قلبی هستی؟

سرمو به علامت بله تکون میدم

- چند وقته؟

- حدود دو ساله

- خدا بهت رحم کرد! اگه یه کم دیرتر میاوردنت، معلوم نبود چی به سرت میاد؟ مطب دکتر شکیبی چکار داشتی؟

- اومده بودم واسه مشاوره

- اضطراب؟ افسردگی؟ استرس؟ ناسازگاری با شرایط پیوند قلبیت؟ کدوم یکی؟

- غیر از آخری، همشون

- هیچ میدونی تموم این چیزها واسه قلبت سمه؟

- هوم

- پس چرا؟

- جریانش مفصله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صاف تو چشمای دکتر زل میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کجا فهمیدید پیوند قلبیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نبضت نامنظم میزد. میخواستم سمع قلبی کنم که رد بخیه هارو روی قفسه سینه ت دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت میکشم و رومو طرف دیگه میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق یهو باز میشه و منشی هراسون سرشو داخل اتاق می کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای دکتر مریض بدحال داریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ناصری با سرعت از اتاق بیرون میره و صداشو بلند میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون ماسکو بزن رو صورتت تا حالت دوباره بد نشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماسکو به صورتم می زنم و برمیگردم به روزها قبل، نه، ماهها و شاید هم سالها قبل. برمی گردم به روزی که تازه خودمو شناختم و فهمیدم که پدر و مادرم از تموم شغلای عالم شغلی دارن که همه مردم از اونا و شغلشون فرار میکنن و هروقت میخوان کسی رو فحش بدن یا بترسونن از شغل پدر و مادر من اسم میبرن! واضحتر بگم پدر و مادر من غسال هستن یا به عبارت عامیانه تر، مرده شور!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قول مسافر کوچولو اینجا زمینه و رسم آدماش عجیب، اگه گم بشی، به جای اینکه دنبالت بیان فراموشت میکنن! حالا تصور کنید که من گم نشدم که دنبالم بیان. به من گفتن برو گمشو! عجیبه نه! شاید زمینی که مسافر کوچولو به اون سفر کرد با جایی که من زندگی میکنم فرق داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این آخریا وقتی دلم میگرفت جلوی آیینه وای میستادم، رژ لب میزدم و عطر. به دلتنگیام که واسشون نقاب میدوختم پوز خندی میزدم و لباس گلی رنگ میپوشیدم. موهامو رو شونه هام افشون و چند دونه مروارید به مسیر بغضم آویزون میکردم! دستی به خال گوشه لبم میکشیدم و زیر لب میگفتم شیما، دختر خالدار! کی باور میکرد که تو اون لحظه من غمدارترین دختر عالمم! با نگاهم در آینه بازی، بازی میکردم. انقدر که یادم بره که میخواستم گریه کنم. یک لیوان آب میخوردم تا بغضامو قورت بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به دنبال یک هوای دونفره بودم که نه ابر میخواست و نه بارون! فقط لازم بود که حواسمون به همدیگه باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا تصور کرد که دل من، با دل بقیه متفاوته! و این قلب با اونیکه تو بدن صاحبش بود، فرق داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا فکر کرد که میتونه رو قلب شیشه ای من ها کنه و بعد عکس یک قلبو با انگشتش بکشه و بعد به خودش اجازه بده که بایسته و آب شدن بخارا رو ببینه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جایی رسیدم که بعد از اینهمه دویدن، سرمو پایین انداختم و زیر لب گفتم دیگه زورم نمیرسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همیشه تو عشق شکست خوردم! راستش چوب سادگیمو خوردم! زود باور کردم، زود عاشق شدم و همه رو با دید خودم دیدم! پاک و بی آلایش! زلال و شفاف!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه حوصله گله کردن هم ندارم! دیگه خسته و داغونم! چرا باید تا این حد ساده می بودم ! ایکاش منهم مثل خودش بودم! خیلی زود ازش سیر میشدم و ولش میکردم! عین خودش! چکار کنم که این قلب خوش باور من یه بار هم فکر نکرد که شاید اون چهره عاشقی که داره از خودش نشون میده، صورت نیست، صورتکه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخه قلب من، نیرنگ و ریا تو کارش نیست! تو مرامش نیست! چه اون موقعیکه به زورِ روزی 6 یا 7 تا قرص، کج دار مریض، تالاپ تلوپ میکرد، و چه حالا که محکوم شدم به اینکه قلب یکی رو به زور ازش گرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از این همه بلاها برام ثابت شده که عشق مسخره ترین چیزیه که خدا خلق کرده! اصلا چیزی به اسم عشق وجود نداره! همه دنبال این هستن که یه مدت باهات باشن و بعد برن دنبال یکی دیگه! واسه من که اینطوری بوده! اون کسی که سالها عاشقش بودم و براش همه چیمو فدا میکردم، فکر میکنید آخرش چی شد؟ تنهام گذاشت و رفت. تازه یه حرفی هم زد که تا آخر عمر یادم نمیره: اگه به خاطر حرمت بابات و مادرت نبود همون موقع که فهمیدم قلبت انقدر مریضه، میزدم زیر همه چی! چه برسه به این یکی که از اولش هم خط و نشونشو برام کشیده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه کلام اینکه الان موندم تنهای تنها! نه حالم خوشه و نه آینده م! تکلیف گذشته م هم معلومه! روزهامم بی معنی! به دنبال یه خوابی هستم که رویاهامو توش ببینم. منکه نتونستم اون دنیایی رو که میخواستم تو بیداریم پیدا کنم! شاید تو خوابام ببینم و مرهمی باشه واسه دل داغدیده م! زندگی من هم اینطوری میگذره. بازم خدایا شکرت! راضیم به رضای تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبول دارم که از اون دسته آدمایی هستم که با یه غم همیشگی تو دلم به دنیا اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی اوقات بعضی چیزها سرمو گرم میکنه و فرصت فکر کردن به غمامو ازم میگیره ولی این غم، همیشه یک گوشه دلم جا خوش کرده و انگار تصمیم نداره که کوچ کنه! گاهی اوقات هم این غم، تبدیل به اشک میشه و باید هزارو یک دلیل واسه آدمای دوروبرت ردیف کنی که قبول کنن چیزیت نیست، فقط یه کم دلت گرفته! ولی درواقع، غم شده مهمون ناخونده هرشب دلم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندبار قلم برداشتم که بنویسم ولی چی مینوشتم؟ همش میشد سیاه مشقای خط خطی زندگیم! درسته که یک قلب سالم بهم دادن، حالا چه به زور و چه با رضایت! ولی بازی تلخ زندگیم این قلب رو هم شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی نیست ازش بپرسه تو که ادعا میکنی مردی و موقع حرف زدن انگشت اشاره ت رو به سمت من میکشی و قسم خدای احدو واحد رو میخوری، چرا با من آغاز کردی که یه روز بیرحمانه بهم بگی برو! این قلب که همون قلبیه که یه روزی عاشقت بود و تو رو دیوونه وار دوست داشت. پس چرا دوباره پسش زدی؟ ببین! ببین! تا میام حرفی بزنم، آسمون ابری چشمام دوباره طوفانی میشه و میخواد طغیان کنه! حالا اگه بخوام دست به قلم ببرم، تصور کن که چی میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمینویسم ولی بهت میگم که تو دوتا قلبو شکستی! یکی قلب عاشق منو و یکی قلب کسی که با صدای این قلب آروم میگرفت! اگه بخوام یه اسم واسه نتیجه سنگدلیت انتخاب کنم دو کلمه ست تباهی زندگیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش میدونستی که چقدر دوستت داشتم و شبا از ترس دور شدن از تو با چشمای خیس خودمو به دست فرشته های عالم رویا میسپردم! کاش میدونستی که چه آرزوها و رویاهایی با تو در این قلب عاریه م داشتم! میخواستم برات بهترین باشم! عاشقترین! یه رنگ ترین و یه دل ترین! ولی نشد که نشد! یعنی تو نخواستی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از موقعیکه یادم میاد، تو همه چیز از ته اول بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو مدرسه اولین نیمکت از ته کلاس جام بود! خونمون از ته تهران اولین خونه بود و به اولین مکان از آخرین نقطه زندگی در این دنیا، سر راست ترین مسیرو داشت که همه به اون نقطه سر راست میگفتن بهشت زهرا! آخرین ایستگاه تاکسی جلوی خونمون بود که دلخوش بودیم به اینکه سر خطیم! شانسم هم مثل همه چیزم از ته اول بود! اصلا من شاگرد اول آخرها بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادمه وقتی نتیجه کنکورو دادن از عمه م پرسیدیم که جلیل ، پسرش، چی قبول شده؟ عمه گفت: از در عقب نفر اول شده! همه خندیدیم. منظورش این بود که نفر اول ذخیره اون رشته شده! حالا منم به این نتیجه رسیده م که از آخر خط، نفر اولم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز صدای قهقهه های خودم و شهره تو گوشم میپیچه. همون روزهایی که مجبور بودیم، صبح زود از خواب بیدار بشیم و به غسال خونه بهشت زهرا بریم. با همه بودیم و بی همه روز میگذروندیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور و برمون فقط چند تا خاله، دایی، عمه و عمو بودن که اونا هم چون از سرخودمون بودن و شریک کاری، ولمون نکردن و گرنه مثه بقیه تنهامون میذاشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از موهای سرم، بیشتر، چشم اشکی و دل شکسته دیدم. شاید واسه همینه که پوستم کلفت شده. عین چرم! و اشک ریختن واسم عادیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادش بخیر بین قبرها میدویدیم. یکی میشد گرگ و اون یکی بره! مکان امنمون رو قبرها بود که اگه بره روی اونا میرفت، دست آقا گرگه از زمین و زمان کوتاه میشد. با همون بچگیمون فهمیده بودیم که امن ترین جای دنیا همونجاست. همونجایی که وقتی سرتو میذاری، کسی باهات کار نداره. تو میمونی و خودت! چقدر دلم هوای بچگی کرده! چقدر دلم واسه اون مکان امن اون بره تنگ شده! دلم میخواد بمیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار وارد اتاق میشه. دستگاه فشار خون به دستشه. ماسکو از روی صورتم برمیدارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوره حالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بهترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آستینتو بزن بالا تا فشارتو بگیرم. اگه فشارت خوب باشه میتونی بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آستینمو بالا میزنم. بازو بند فشار خونو دور دستم میبنده! پیچ تنظیم هوا رو سفت میکنه. گوشی پزشکی رو تو گوشش میکنه و انتهای گوشی رو زیر بازوبند فشار خون میذاره. پمپ لاستیكی رو به دستش میگیره! چشمشو به لوله شیشه ای حاوی جیوه میدوزه و شروع به فشردن اون لای انگشتاش میکنه. کیسه هوا باد میشه! انقدر پر هوا میشه که فشارش رو بازوم، بیطاقتم میکنه درست مثه زمانایی که احساس میکنم یکی بیخ گلومو گرفته و فشار میده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخ کوتاهی میکشم که پیچ تنظیم هوا رو باز میکنه. هوا از کیسه خارج میشه و بازو بند رو بازوم شل و ول! درست مثل من که از همه چیز تهی شدم و الان بیحس و حال رو تخت افتادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فشارم چند بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-10 روی 6

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره. ولی باید به دکتر بگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستگاهشو بر میداره و از اتاق بیرون میره. من میمونم و هزارتا فکر و خیال از گذشته و حال و آینده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از موقعیکه یادم میاد، میگفتن خونواده غسالها باید تو خودشون ازدواج کنن! اینطوری بهتره! هر دختری که تو فامیل به دنیا میومد، نافشو به اسم یکی از پسرای فامیل میزدن. منم نافم به اسم جلیل زده شد، پسر عمه م! ولی ایکاش که خودشم مثل اسمش بزرگ بود! چقدر خوبه که اسم همه معرف باطنشون باشه نه مثل جلیل که اسمش بزرگ بود و روحش کوچک! شاید من دارم خیلی یکه به قاضی میرم. اونم حق داشت که مثه هر مرد دیگه ای از زنش بچه بخواد! ولی این دلیل نمیشد که بیماریمو بکوبه تو سرم و بگه به حرمت دایی و مادرم نگهت داشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونم که شما ها رو هم با حرفام گیج کردم! خودم که چند سالی هست در وادی دلم حیرونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بذارید از اول شروع کنم. از چند ماه قبل. یا از چند سال قبل. از همون موقع که بهم گفتن آهسته راه برو، ندو، بشین و خیلی بالا و پایین نپر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین چند جمله ساده شد تکرار روزمرگیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیماری تنگی دریچه سمت چپ قلبم به دنیا اومدم. یک بیماری قابل درمان مثل بیماریهای دیگه ولی به شرطی که به فریادش برسن نه اینکه ولش کنن به امون خدا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

7 ساله بودم که این بیماری منو کاملا از دنیای بازیهای کودکانه م دور کرد. از همون روزیکه هوس کردم یه پروانه بال آبی رو که رو مقبره یه شهید نشسته بود، بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدم شکارچی پروانه و با هیجان به سمتش دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دراز کردم. پر زد و رفت و منهم به دنبالش با تمام توانم دویدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نفس نفس افتاده بودم. حدود ده مقبره اونور تر دوباره نشست. دستم رو به سمت بالش دراز کردم و گوشه بالشو با سر دو انگشتم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در یک لحظه احساس کردم از همه چیز تهی شدم. انگار چنگکی وارد قفسه سینه م شد و قلبمو به شدت فشرد. راه نفسم گرفته شد و طعم دهنم گس! پاهام سست، زانوهام خم و پروانه از دستم رها شد! دیگه چیزی نفهمیدم. شاید من سیب ممنوعه حوا رو از بهشت چیده بودم که اونطور مجازات شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو که باز کردم در اورژانس بیمارستان بودم. همون جایی که بعدها با من خودمونی تراز اتاقهای خونه خودمون شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پزشکم به پدرم توصیه کرد که باید تحت عمل جراحی تعویض دریچه قلبی قرار بگیرم وگرنه احتمال نارسایی قلبی برام وجود داره! حق الزحمه عمل جراحی به قدری زیاد بود که هرچه اندازو ورانداز کردیم عقلمون به جایی قد نداد! کل زندگیمونو اگه میفروختیم نصف پول زیر میزی دکتره نمیشد! خیلی زود توصیه دکترمو به فراموشی سپردیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فعالیتهام کاملا محدود شده بود و روحم زندونی جسم بیمارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجازات فرار از این زندون هم، حداقل یه روز بستری در بیمارستان بود با همراهی ماسک پلاستیکی اکسیژن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفیقم شد یه بوم نقاشی و یه بسته مداد رنگی دوازده تایی که گاهی اوقات جاشو به آبرنگ میداد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگهای ورزش به جای بدنسازی، به مهارت انگشتام در به رقص در آوردن مدادهای رنگی روی کاغذ، پرو بال میدادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهره کلاس سوم راهنماییشو که تموم کرد، انگار مدرک دکترای دانشکده صنعت شریفو بهش داده بودن. کتاباشو بوسید و گذاشت کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروس همون کسی شد که نافشو به اسمش بریده بودن! عباس غسال زاده! پسر همکار پدرم و پسر عموی مادرم که در پرونده مربوط به شغل غسالی در آباء و اجدادش، تعداد مربعهای سیاه شده خیلی بیشتر از شجره نامه پدر من بود! به همین دلیل فامیلیش غسال زاده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهره که سر سفره عقد نشست احساس کردم یه جای کار میلنگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباش میخندید ولی ته نگاهش چیزی به اسم شادی نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو دم گوشش بردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشحالی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه راه دیگه ای هم هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوستش نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سعی میکنم داشته باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه نمیخوای هنوز دیر نشده ها...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه شماتت باری بهم انداخت. انگار میگفت " مثل اینکه تو باغ نیستی!"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وارد شدن داماد و عاقد و دست زدن مهمونها دهنم از ادامه صحبت با شهره بسته شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو سال بعد که خودم جای شهره ، تو همون اتاق و روی همون صندلی نشستم، معنی مگه راه دیگه ای هم هست رو خیلی خوب فهمیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهره چه راضی بود و چه ناراضی، با دوتا بچه داره کنار عباس آقا زندگی میکنه! من چی؟ به راضی و ناراضی بودنم گوش ندادن که هیچ.... ولش کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آستینمو پایین میکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق باز میشه و مجددا پرستار پا به داخل میذاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دکتر گفته مرخصی ولی قبل از رفتن برو پیشش تا نسخه ت رو بهت بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به علامت چشم تکون میدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیچ کپسول اکسیژنو میبنده و از اتاق خارج میشه. ماسکو از رو بینی و دهنم برمیدارم و از تخت پایین میام. دکتر ناصری پشت میزش تو اتاق خودش نشسته! دور و برمو نگاه میکنم. مریضها همه رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به منشی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند ساعته که اینجام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو ساعت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه از نهادم بیرون میاد. زیر لب میگم دکتر شکیبی هم حتما رفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاق دکتر ناصری بازه. در آستانه در وایمیستم و چند ضربه به در میزنم. سرشو بلند میکنه و از بالای عینکش نگاهی بهم میندازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدمهایی کوتاه پا به اتاق میذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به دور تا دور اتاق میندازم. پره از لوحها و تقدیر نامه ها و پوسترهایی که روش عکس قلبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو مبل کنار میز دکتر میشینم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر ناصری عینکشو از رو چشماش برمیداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تحت نظر کدوم پزشک هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من من میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچکس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای گشاد شدشو به صورتم میچسبونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچکس؟ یعنی چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیر نظر دکتر خاصی نیستم. تا سه ماه قبل بودم ولی الان نه! اونم تو زاهدان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی دارو نمیخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیشتر از یک ماهه که گذاشتم کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو به علامت متاسفم تکون میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدر سهل انگار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت میکشم و سرمو پایین میندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی تر میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونی قطع خودسرانه داروهات میتونه به ضررت تموم بشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا تو مسئله به این مهمی تا این حد بی توجه بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفی نمیزنم. یعنی حرفی ندارم بزنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس لازمه که یه پرونده برات درست کنم. ماهی یه بار هم باید واسه چکاپ بیای اینجا! شاید لازم باشه یه سر ی آزمایش و تست ازت انجام بشه! اسم داروهاتو که میدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند میکنم و با تون صدای پایینی میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارهای مهار کننده سیستم ایمنی و کاهش دهنده فشار خون بودن ولی اسم دقیقشونو نمیدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دومرتبه عینکشو به چشمش میزنه. دست به قلم میبره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسخه ت رو همین امروز از داروخونه میگیری و دارهاتو میخوری. سروقت و منظم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب میزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من حامله ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر مجددا عینکو از رو چشماش برمیداره و به صورتم زل میزنه. دستاشو روی میز به هم قلاب میکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بهت میپرسه: چند وقته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن وا رفته ای میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دقیق نمیدونم ولی فکر کنم دو ماه یا دو ماهو نیم باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر عصبی میپرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زیر نظر هیچ متخصص زنان هم که نیستی؟ درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کم از طرز حرف زدنش میترسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ترسم پی میبره و آرومتر میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکنه کمر به قتل خودت بستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به زیر میندازم و حرفی نمیزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تصمیمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو بلند میکنم و خجل میپرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در مورد چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ میدونی احتمال رد پیوند قلبی در کسانی که باردار میشن زیاده؟ و باید یه سری از داروهاتو هم قطع کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونستم ولی فرقی هم به حالم نمیکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میتونم یه نامه به پزشک قانونی بدم و با صلاحدید اونها بچه رو سقط کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تصمیم دارم این بچه رو تحت هر شرایطی نگه دارم. یه بار اینکارو کردم و زندگیم از هم پاشید. به هر قیمتی که باشه این بچه رو نگه میدارم حتی اگه حاملگی باعث مرگم بشه! یا هر دو با هم میمونیم یا با هم میمیریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر شونه هاشو بالا میندازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به هر حال من وظیفه داشتم توجیهت کنم. مسئولیت عواقبش با خودت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره قلم به دست میگیره و مشغول نوشتن میشه. بعد از چند دقیقه دو تا برگه به دستم میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو یکی داروهاتو نوشتم و تو یکی دیگه به خانم دکتر نفیسی متخصص زنان معرفیت کردم. مطبش تو همین ساختمونه. طبقه دوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطبشونو دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر چهره آمرانه به خودش میگیره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما فردا میای مطب خانم دکتر تا تحت نظرشون باشی! به خانم دکتر هم بگو بیشتر از یه ماهه که داروهاتو قطع کردی! البته اگه میخوای خودت و این بچه زنده بمونید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که بیشتر به پچ پچ شباهت داره میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم! چشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر لباشو جمع میکنه و تو چهره م دقیق میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدرش میدونه؟ البته که میدونه! منظورم اینه با ادامه بارداریت موافقه؟ اصلا میدونه که حامله شدن چه عوارضی برات داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایی که از ته چاه در میاد میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پدر نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

علیرغم غرغرهای جلیل واسه ترک تحصیل کردن، دست از درس خوندن بر نداشتم. جلیل بهونه بچه رو میگرفت. حق هم داشت. هر مردی دلش میخواد که از خودش بچه ای داشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیمون مثه بقیه زنای دور و برم بود. جلیل هم یه مرد بود مثه مردای دورو برم! حالا درسته که تحصیلکرده بود ولی خمیر مایه ش که عوض نشده بود. یکی بود مثه شوهر عمه م، پدرم، عباس آقا. با همون رفتارای سرد و مردونه که چنگی به دل نمیزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قول مامان " مردا همشون یه جورن. بدن و بد تر. خوب ندارن" من که حرفشو قبول نداشتم. مگه میشه خلقت خدا بد داشته باشه و بدتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند روز قبل تو فیس بوک از سایت انسانهای تنها واسم یه پیغام اومده بود که کلی خندیدم. یه پسره پرسیده بود ما خودمون هم تو خلقتمون گیج شدیم آخر نفهمیدیم هممون عین همیم یا یکی از یکی بدتریم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلی به این پیغام خندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاصه جونم واستون بگه که جلیل هم مردی بود مثه اینهمه مردی که خدا خلق کرده. گاهی آروم، گاهی پر سر وصدا! گاهی اخمو و گاهی خندون! واسه زندگیش تلاش میکرد وبه قول خودش منو مدل خودش دوست داشت ولی گاهی اوقات هم بد میچزوندم! گهگاهی میخندید ولی بیشتر اوقات تو خودش بود! هنوز هم بعد از این همه مدت به خوبی نشناختمش. شاید ما اصلا وصله هم نبودیم که نتونستیم با هم کنار بیایم! هرچی بود که ما رو به زور به هم وصل کردن ولی چون کوکهای وصلمون خیلی محکم نبود خیلی زود از هم راهمون جدا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا سال سوم دبیرستانم همه چی آروم پیش میرفت! من سرم به کار خودم بود و جلیل هم سرش به کار خودش. غرغر های عمه م هم شروع شده بود که جلیل تنها پسر ماست و باید زودتر باردار بشی و ما میخوایم نوه مونو ببینم و خلاصه همون حرفهای همیشگی همه مردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نتونستم در مقابل حرف و سخن دنیای کوچیک خونواده و فک و فامیل مقاومت کنم. از جلیل قول گرفتم که اگه حامله شدم اجازه بده درسمو ادامه بدم وگرنه حاملگی در کار نیست. اونم قبول کرد. حالا یا از روی رضایت یا فیصله دادن به اصرارها و پافشاریهای من واسه ادامه تحصیل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدتی بود صدایی از قلبم در نمیومد! خوشحال بودم که داره با من مدارا میکنه و منو به حال خودم گذاشته. اشتباهم این بود که قبل از بارداری با متخصص قلبم مشورت نکردم. گول همین ظاهر آروم قلبمو خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی جواب آزمایش مثبت بارداری رو گرفتم با عجله به خونه اومدم! تمام مسیرو دویدم! وقتی به خونه رسیدم، احساس کردم سمت چپ قفسه سینه م درد میکنه! دردش متفاوت از همیشه بود. خیلی زود حالت بی حالی و سستی به من غلبه کرد و منو رو زمین نشوند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از استفاده از داروها و کمی استراحت، حالم بهتر شد! توجهی به اون درد نکردم. وقتی جلیل فهمید که حامله ام دست منو گرفت و تو خونه پدرش و خونه پدر من دوره گردوند که شیما حامله ست. وقتی مامان این حرفو از دهن جلیل شنید منو به کناری کشید و گفت: حالت خوبه؟ قلبت درد نمیکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب از این سوال مامان گفتم: آره، حالم خوبه. چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی مادر جان! دیروز تو تلویزیون یه دکترزنان صحبت میکرد و میگفت که بیمارای قلبی حتما باید قبل بارداری با دکتر قلبشون مشورت کنن. تو که مشورت کردی نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مامان! نرفتم. حالم خوبه نگران نباشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی این حال خوب من زیاد طولی نکشید. حملات درد قلبی متناوب، تنگی نفسهای بی وقفه، ضعف، بی حالی و تعریق رو مرتبا تجربه میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرصهای قلبی م جوابگوی حال و احوال بدم نبودن. همراه جلیل به متخصص قلبم مراجعه کردم. وقتی فهمید که باردارم خیلی دعوام کرد! و چشم در چشمم گفت شما در مورد خودتون خیلی سهل انگارید من چند سال پیش به پدرتون گفتم که باید دریچه قلبتون عمل بشه ولی شما توجه نکردید با این قلبی که روز به روز داره به سمت نارسایی پیش میره با کدوم عقلتون باردار شدید؟ هیچ میدونید این داروها که میخوردید واسه جنینتون مشکل سازه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به جلیل افتاد که رنگ به چهره نداشت و گوشه لبشو از عصبانیت میجوید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر قلبم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در هر صورت باید این بچه سقط بشه چون احتمال مرگ شما با بزرگ شدن جنینتون زیاده! خیلی زیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا فهمیدید که چرا ایندفعه قرصامو سرخود قطع کردم و پیش هیچ دکتری نرفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر یه نامه واسه پزشک قانونی نوشت و به دست جلیل داد و گفت در اسرع وقت جنینش باید سقط بشه وگرنه شما مسئول مرگش هستید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه بگم که غم عالمو اون موقع حس کردم، کم گفتم ولی چاره ی دیگه ای نداشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز پامونو از مطب دکتر بیرون نذاشته بودیم که جلیل مثه ببر زخمی به جونم افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا بهم نگفتی که قلبت انقدر داغونه؟ کی به پدرت اجازه داد که با سرنوشت من بازی کنه؟ فکر کرد خورشید همیشه پشت ابر میمونه و من نمیفهمم دختر درب و داغونشونو وبال گردنم کردن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام پر از اشک شد. این چه حرفایی بود که از دهن جلیل بیرون میومد؟ بهش حق میدادم که شاکی باشه ولی نه اینکه تا این حد غرور منو لگد مال کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با همون صدای بلندش ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترسیدن دخترشون رو دستشون بمونه؟ خب ترس هم داشت. کی میومد یه زن مریض بگیره که عرضه نگه داشتن یه بچه رو هم نداره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب نالیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جلییییییییل.....!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره ش رو به بینی ش برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساکت. حرف نزن! اول میریم پزشک قانونی بعد با هم تصمیم میگیریم که چکار کنیم. از قبل میدونستم که ناراحتی قلبی داری ولی فکر نمیکردم تا این حد شدید باشه! اگه به خاطراحترام به تصمیم دایی و مادرم نبود، اصلا فکر ازدواج با تو رو نمیکردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسمون چشمام بارونی شده بود و هوای دلم پاییزی! مهر سکوت به لب زدم. دهنمو بستم و بی صدا اشک ریختم! از مانتوم گرفت و منو به سمت پی کی ای که با کلی قرض و قوله خریده بودیم کشوند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جلیل به پزشک قانونی رفتیم و بعد از انجام مراحل قانونی و فرستادن پیش چند دکتر واسه تایید حرف دکتر خودم و گرفتن تستها و آزمایشات متعدد حکم مرگ جنین دوماه و نیمه م رو دادن! منو به یه دکتر معرفی کردن تا کارهای کورتاژمو انجام بده! در بیمارستان بستری شدم. تنها چیزی که یادمه اشک ریختن های مامان و شهره و خودمه. جلیل ازمن رو گردونده بود. حتی بابامو که داییش بود تحویل نمیگرفت. عمه م به بیمارستان نیومد. همشون میگفتن که ما فریبشون دادیم! شاید هم حق داشتن. جلیل از همون روز خر شیطونو سوار شد وبا همون روی قلب و روح من میتاخت! شب نبود که بیماریمو تو سرم نزنه و روز نبود که از بچه های مردم واسم نگه! تا اینکه یه روز فهمیدم که عمه داره واسش میره خواستگاری! همون روز چمدونمو بستم و به خونه پدرم برگشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از خونه خارج شدم، جلیل از ماشینش پیاده شد. به من که رسید گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا به سلامتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام پراشک شد. با گوشه شالم اشکمو گرفتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم میرم خونه بابام. بذار عمه با خیال راحت عروس جدیدشو تو این خونه بیاره! بدون مزاحم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زشتی گوشه لبش نشست و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توقع داشتی تا آخر به پات مینشستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه جای حرف زدن بود و نه ایستادن! توقع نازکشی نداشتم ولی بهش اجازه هم نمیدادم تا این حد گستاخ باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنفرمو تو چشمام ریختمو گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدارمون به دادگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد. خیلی خونسرد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منتظر احضاریه می مونم! تو انتخاب همسر که اختیارو ازم گرفتن ولی این یکی رو مطمئنم که دادگاه حقو به من میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شل و وارفته ای گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایکاش روحتم مثه اسمت بزرگ بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چمدونمو دستم گرفتم و به خونه بابام برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزها میگذشت. چند بار پدرم خواست میانجی گری کنه و یا به قول خودش ختم به خیرش کنه ولی من نذاشتم. گفتم جلیل باید خودش جلو بیاد. حالا من یه حرفی زدم، اونکه نباید از خدا میخواست! ولی دریغ از اینکه جلیل دنبالم بیاد یا عمه م یه زنگ بزنه، چه برسه به اینکه پا درمیونی کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کل فامیل پر شده بود از حرفهای ریز و درشتی که همشون قصه فریبکاری پدرم و کلاه گذاشتن سر خانواده عمه م بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم، فهمیدم که راحله، دختر مطلقه خواهر شوهر عمه مرو واسه جلیل نشون کردن. یه دختر از سر خودشون! همونطور نامرد که حاضر شده بود آشیونه شو روی دیوارهای نم کشیده خونه یکی دیگه بسازه! خونواده دختر به صیغه راضی نبودن ولی بدون اجازه همسر اول هم عقد رسمی امکان پذیر نبود. جلیل هم تا این حد قدرت مالی نداشت که یه وکیل بگیره که بتونه مدرکی دال بر عدم توانایی من در بچه دار شدن من جور کنه، چون منکه نازا نبودم! اینجا بود که شیمای فریبکار و دغلباز شد شیما جون! عزیز دل جلیل! قلب و جون عمه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر و مادر ساده باور من هم پاشونو کردن تو یه کفش که الا و بلا باید رضایت عقد اون دو تا رو بدی! از همه مهمتر اینکه بابا رفته بود جزء گروه خونواده عمه م و معتقد بود که جلیل عاقلانه ترین کارو میکنه یکسره دم گوشم میگفت: تو رو که نمیخواد طلاق بده. زن اولش تویی! خانم خونه ش تویی! صاحب قلبش تویی! اون یکی رو فقط واسه بچه میخواد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نمیدونم ترسشون از چی بود که منو میخواستن دو دستی تو طبق بذارن و تحویل عمه و جلیل بدن. نمیدونم از اینکه یه نفر سر سفرشون زیاد بشه میترسیدن و یا از مطلقه شدن من و یا به قول خودشون بی آبرو شدنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی کی باور میکنه مردی که واسه بچه بره زن بگیره و از همون زن بچه داشته باشه، عشقش و خانم خونه ش همون زن نازاش باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منطقم هرچی بود درست یا غلط، نمیخواستم یه نفر دیگه رو تو زندگیم شریک کنم. زندگی بی سرو سامونم چی بود که همونم تقسیم کنم؟ اگه رضایت به عقد میدادم بایست کل زندگی تیکه و پاره م رو کادو پیچ میکردمو میذاشتم جلوی خانم و میگفتم خوباشو بردار هرچی تهش موند مال من!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفتم یا جای من تو اون خونه ست، یا جای اون. یک کلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلیل هم نگذاشت و نه برداشت گفت: جای اون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید همتون بگید بی منطقم ولی هر زن دیگه ای هم که جای من بود نمیتونست ببینه که شوهرش آغوششو با یه زن دیگه تقسیم کرده حالا هر چند هم که مرد بد باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مار حسادت بدجوری تو وجودم پیچیده بود و نیشم میزد! چمدونمو به دستم گرفتم و به خونه م برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی میکردم در تمام لحظاتی که جلیل تو خونه ست، آرامشو بهش هدیه کنم ولی حرف دل اون یه چیز دیگه بود. اون بچه میخواست و من هم نمیتونستم این آرزوشو برآورده کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقاحتش به جایی رسید که جلوی من به راحله زنگ میزدو قربون صدقه ش میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل به روی خودم نمی آوردم و با خودم میگفتم وقتی محبت خالصانه تو رو ببینه اونو فراموش میکنه! تو صبور باش! فرض کن با یکی از دوستاش یا همکاراش داره صحبت میکنه! تحت هیچ شرایطی هم حاضر نبود که از پرورشگاه بچه به فرزندی بگیریم. راحله هم سریش تر از این حرفا بود و جلیل هم یه کنه به تمام معنا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه روز راحله رو به خونه آورد! هردو حیا رو قورت داده و آبرو رو قی کرده بودن! جلوی من همو جوری جون و عزیزم صدا میزدن و قربون صدقه هم میرفتن که یکی نباشه میگفت اینا رو قبل تولد به هم محرم کرده بودن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذلت و خواری تا چه حد؟! دوباره چمدونمو بستم و به خونه بابام برگشتم. دیگه راه برگشتی نبود. همه پلهای پشت سرمو با درگیر شدن لفظی با جلیل و راحله خراب کرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دادگاه خانواده رفتم و درخواست طلاق دادم. از مهر یه م هم گذشتم. مگه چند تا بود؟ 5 تا به نیت پنج تن. میدونستم که با گرفتن این 5 تا سکه آبروم هم تو فامیل سکه یه پول میشه و فیلم و سریال بود که عمه پشت سرم میساخت که همه زندگی بچه مو بالا کشید و رفت. جلیل هم از خدا خواسته روز بعد از فرستاده شدن احضاریه به در خونه، به دادگاه اومد و طلاقم داد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از برگشتنم به خونه پدریم، روز نبود که کلاغ زاغی ها به خونه ما واسه احوالپرسی من نیان! خبر میاوردن به اندازه لالیگا. از حرفای منم یه کوه میساختن و میبردن صاف کف دست عمه م میذاشتن و همین میشد یه آشوب! به قدری این خبر و خبر کشیها ادامه یافت که پدرم رفت و آمد هر مدل قوم و خویشی رو که یه سرش به عمه و جلیل وصل میشد، قدغن کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلیل با راحله ازدواج کرد. حتی نایستاد که عده من به سر بیاد! باهم یه مسافرت اصفهان رفتن و زندگیشونو شروع کردن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جسته گریخته خبرهایی از زندگی جلیل و راحله میشنیدم. بعد از 4 ماه که از زندگشیون گذشت، خبر حامله شدن راحله، مثل بمب اورانیوم تو فامیل منفجر شد! هر مهمونی که میرفتیم اونم حضور داشت. عمه هم در حالیکه یه چشمش به من بود راحله رو به جمع معرفی میکرد و قربون صدقه ش میشد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفیقم شده بود همون چند تا بوم نقاشی که از صبح تا شب جلوش مینشستم و تصاویر نامفهوم میکشیدم! واسه اینکه از فکرو خیال بیرون بیام تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم. دور فامیل و مهمونیهاشونو خط گرفتم و نشستم تو اتاق به درس خوندن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خراب شدن اوضاع روحیم باعث شده بود که جسمم هم در مقابل بیماری قلبی م کم بیاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنگی نفسهام بیشتر شده بود! همش احساس کمبود اکسیژن در فضای اطرافم داشتم! کبودی سر انگشتام و لبام دائمی شده بود. شبها سه تا بالش زیر سرم میذاشتم تا راحت تر نفس بکشم ولی شب نبود که جت وار از خواب بیدار نشم و به سمت پنجره پرواز نکنم. پنجره رو که باز میکردم چند تا نفس عمیق میکشیدم. باد به صورتم میخورد کمی حالم بهتر میشد! سکانس های تنگی نفس من روز به روز بیشتر شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنکورو با یه حالی دادم که بعدش دو روز بستری بیمارستان شدم! پزشک معالجم تنها راه درمانمو پیوند قلبی میدونست. با اصرارهای مامان و گریه زاریهاش بابا رضایت داد که منو تو لیست ثبت نامی بیماران پیوند قلبی بنویسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بیمارستان که مرخص شدم، حال و وضعم رو سراشیبی افتاد. کار به جایی رسیده بود که مامان و بابا واسم کپسول اکسیژن خریدن و ماسک پلاستیکی شد همدم شب و روزم! عروسی دختر عموم بود. با دختر عموم صمیمی بودم. چند بار اومد خونمون و تاکید کرد که حتما باید به عروسیش برم. هرچی واسش عذرو بهونه میاوردم که نمیتونم بیام، ول کن قضیه نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زن جلیل پا به ماه بود! با عمه که وارد مجلس شدن، عمه تا چشمش به من افتاد، دستشو گرفت و بدون اینکه با مامان من و مهمونهای سمت ما احوال پرسی کنه، به طرف دیگه رفتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاغ زاغی ها انقدر شعورشون نکشید که خبر چینی رو بذارن واسه روز بعد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز عمه و عروسش رو صندلی ننشسته بودن که دختر خاله زن عموم به سمتمون اومد. قیافه ماتم زده ها رو به خودش گرفت و رو به من کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الهی بمیرم واست شیما! حیف تو بود که بخوای عمرتو پای پسر این زن خرافاتی بذاری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی مامان واسش چشم و ابرو میومد، انگار نه انگار! اصلا کمر به قتل من بسته بود! بدون توجه به لب گزیدنها و چشم ابرو اومدن مامان گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زنکه میگه برو یه جوری شیما رو از مجلس ببر بیرون تا من و راحله بریم با مهمونای اونطرف احوال پرسی کنیم! میگم ملوک خانم شیما با تو و عروست چکار داره؟ میگه نمیخوام چشمای حسرت کشیده ش به شکم راحله بیفته! شگون نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دختر خاله زن عموم بیشتر به دل گرفتم تا حرف عمه م. از جام بلند شدم و مانتومو تنم کردم . اخم غلیظی رو بین ابروهام مهمون کردم و با عصبانیت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همتون سر و ته یه کرباسید، نفهم و بیشعور! تو از اون بدتری که حرفی که هنوز از دهن صاحبش در نیومده میاری و صاف میذاری کف دست من! برو به اون عفریته بگو شیما گفت هنوز تو زندگیم اونقدر حسرت نکشیدم که چشمم به شکمی باشه که توله.... جلیل توشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به مامان کردم و خشمگین گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دارم میرم خونه. یه ثانیه دیگه بین این قوم ظالمین وای نمیستم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غم عالم به دلم زد و پیشروی ش اونقدر زیاد بود که بیخ گلومو چسبید. قلبم تیر کشید و نفس کم آور دم. دهنم خشک شد و عرق سردی روی پیشونیم روون شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز پامو از در تالار بیرون نذاشته بودم که جلوی چشمم تیره و تار شد و دیگه هیچی نفهمیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو که باز کردم. تو بیمارستان بودم. مامان بالای سرم بود. با گوشه چادر اشکشو میگرفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به دور و برم انداختم. همه چیز مثه همیشه بود الا من که ایندفعه حالم اصلا خوش نبود. ماسک اکسیژنو از رو بینی م برداشتم و رو به مامان کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کی اینجام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بینیشو با دستمال گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چهار ساعتی میشه! دم در تالار حالت به هم خورد! جواد ( داداش ناتنی جلیل) بهمون خبر داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه یه آدم تو خونواده عمه باشه، همون جواده! اونم به خاطر اینکه مادرش عمه نبوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول صحبت با مامان بودیم که در اتاق باز شد و پرستار کشیک وارد شد. لبخند گرمی به روم زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری خانم خوشگله؟ خیلی همه مون رو ایندفعه ترسوندی! ولی وقتی میگن هیچ کار بی حکمت نیست، ما بنده هاش قبول نمیکنیم. یه خانم مرگ مغزی، بیست و پنج روزه که تو آی سی یو بستری شده! اهل تهران نیست! مثل اینکه خونشون یزده. واسه مسافرت با شوهرش به تهران اومده بوده که اول تهران با یه کامیون تصادف کردن! دست و پای شوهرش شکسته بود. نمیدونی وقتی مرده فهمید که زنش مرگ مغزی شده چه آشوبی به پا کرد. مگه میشد جلوشو بگیریم. با همون حال و وضع میخواست خودشو از روی تخت پرت کنه! یکسره گریه میکرد و میگفت تو رو خدا منو ببرید جاش! ایکاش من می مردم! همه ما رو به گریه انداخته بود! .... یکی رو میبینی اینطوری، اونوقت یکی مثه شوهر خانم دکتر سرابی، با منشی خانم دکتر جور میکنه!! خدایا شکرت که ما شوهر نداریم وگرنه خدا میدونست که اون باز چی از آب در میومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به روش زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوهر منم یکی بود مثه شوهر خانم دکتر سرابی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمم رو عوض کرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی یادم رفت چی میخواستم بهت بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس اینکه اوضاع قلبیم از اینی که هست بدتر شده، شل و وارفته گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی میخواستید بگید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه ساعت قبل دکترت میگفت که به سازمان پیوند اعضا زنگ زده تا یکسری سوال در مورد شرایط قانونی استفاده از اعضای یک بیمار مغزی رو بپرسه! اسم اون خانمو که گفته، سازمان پیوند اعضا با بررسی پرونده های افرادی که فرمهای اهدا عضو رو پر کردن گزارش دادن که این خانم چند سال قبل فرمهای اهدا عضو رو پر کرده! دکترت میگفت فردا صبح که شوهرش بیاد موضوع رو بهش میگه! چند تا مریض نارسایی پیشرفته کلیه داریم. آقای دکتر معتقد بود که قلب اونو بعد از گرفتن آزمایشهای لازم واسه تو پیوند بزنن! فقط خدا خدا کن که شوهرش بلوا به پا نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب نالیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی پولش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار نگاه متعجبی به من انداخت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه دکتر شوهرشو راضی کنه، پولی نمیخواد که! یعنی بعید میدونم با عشق و علاقه ای که این مرد به زنش داره بخواد به خاطر اعضاش پول بگیره! دکتر میگفت اگه راضی نشه از طریق سازمان اهدا عضو اقدام میکنیم! خدا بزرگه! پولشم جور میشه! از سلامتیت که بالاتر نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله های ساختمون پزشکان آهسته پایین میام. به طبقه دوم که میرسم چشمم به مطب خانم دکتر پرستو نفیسی میفته! رو به پلاک طلایی نصب شده کنار در مطبش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا نوبت توئه! از خیر دکتر شکیبی که گذشتم ولی تو رو نمیشه بیخیال بشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ساختمون پزشکان که بیرون میام، نگاهی به آسمون میندازم! هوا تاریک شده! یه تاکسی دربست میگیرم و آدرس خونمونو میدم. وقتی به در حیاط میرسم، مامانو میبینم که چادر سورمه ایه گل صورتیشو سرش کرده، یک طرفشو به دندون گرفته وطرف دیگه شو زیر بغلش جمع کرده! و جلوی در حیاط راه میره. از مدل قدم برداشتنش معلومه که بی تابه! با نگه داشتن ماشین جلوی خونه، به سمتمون میاد. از چهره اش کاملا میشد فهمید که چقدر نگران بوده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پولو حساب میکنم و در ماشینو باز میکنم. هنوز پامو تو کوچه نذاشتم، مامان با عصبانیت میگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کدوم گوری بودی تا حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از ماشین خارج میشم و درو میبندم. وایمیستم تا ماشین بره. رو به مامان میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. این چه طرز حرف زدنه، اونم جلوی راننده بیگانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان روسریشو جلو میکشه و چادرشو که روی شونه اش افتاده به زیر بغلش جمع و دهنشو کج و کوله میکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید سرکار علیه که به اسب شاه گفتیم یابو! از ساعت 4 بعداز ظهر رفتی، اینم ساعت 9 شب! نمیگی نگران میشیم؟ پس اون موبایل وامونده رو واسه چی با خودت میبری، وقتی میخوای خاموشش کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موبایلمو از کیفم درمیارم. شارژش تموم شده. به سمت مامان درازش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببین شارژش تموم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان عصبی تر میشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا کجا بودی تا این وقت شب؟! نکنه دلت میخواد که فک و فامیل بابات شیپور بردارنو واست حرف بسازن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه تندی به مامان میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطب دکتر بودم! زیر ماسک اکسیژن! بازخواستتون تموم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان چادرشو از زیر بغلش ول میکنه و با کف هر دو دستش محکم میکوبونه به صورتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدا مرگم بده! چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به چادر روی زمین افتاده مامان کشیده میشه. در حالیکه به سمت خونه میرم رو به مامان میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چادرتو بردار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه میشم، بابا هنوز خونه نیومده . پشت سرم مامان وارد میشه و شروع میکنه به بازجویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطب کدوم دکتر بودی؟ چرا زنگ نزدی ما هم بیایم؟ باز قلبت درد گرفته بود؟ تو که خوب بودی؟ نکنه پیوندت داره پس میخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به سوالات مامان به آشپزخونه میرم و در یخچالو باز میکنم و شیشه آب رو سر میکشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک آن مامان از پشت سر منو به سمت خودش میکشه که آب تو گلوم میپره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرفه میفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو از دست مامان رها میکنم و با اعتراض میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ اِ اِ اِ ! چرا اینطوری میکنی؟ خفه شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حرف بزن ذلیل مرده تو که منو نصفه عمر کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه آبو کنار سینک ظرفشویی میذارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو گشاد میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تنگی نفس داشتم. قلبم درد گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با اضطراب میپرسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دکتر نگفت علتش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه سری داروی جدید داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه دستم میزنم تو سرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی یادم رفت بگیرمشون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان به هول و ولا میفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بده من برم واست بگیرم! تو که به فکر خودت نیستی! اگه همین یه تکه گوشتم که به زور از مردم گرفتیم به باد ندادی؟ من اسممو عوض میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال به سمت اتاقم میرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیخواد نصفه شبی بری بیرون. فردا میگیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دنبالم میدوه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بده من اون نسخه بی صاحبو! خون به جیگرم نکن شیما! تو که این یه ماهه که اومدی ما رو نصفه عمر کردی با کارات!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفمو از روی زمین برمیدارم و در حالیکه دستمو توش میکنم و دنبال نسخه میگردم میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین روزاست که دوباره برگردم زاهدان. خیلی زود از شرم راحت میشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان دستشو دراز میکنه و نسخه رو از دستم چنگ میزنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو که گفتی دیگه به اون خراب شده پا نمیذاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه میشه نرم؟ پس درسم چی؟ در ثانی یه کار مهم دارم که باید حتما برم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون موقع که درستو ول کردی و اومدی! نگفتی درسم چی؟ مگه تو رو تو دانشکده راه میدن؟ یه ماهه درس و زندگیشو ول کرده و بیخبر اومده، اونوقت هلک هلک میخواد بره و بگه سلام من برگشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالیکه شالمو از سرم میکشم میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دکتر قلبم نامه استعلاجی میگیرم. شما نگران اونجاش نباشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اتاقم میشم و خودمو رو تختم میندازم. با صدای بسته شدن در حیاط از رو تخت بلند میشم. چشمم به آینه روی کمد کشودار میفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش میرم. خودمو توش نگاه میکنم. دستی روی خال گوشه لبم میکشم و زیر لب میگم. یادش بخیر یه زمان این جا محل بوسه های یکی بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد حرفش میفتم که هروقت منو تو بغل میگرفت، بوسه ای رو خالم میزد و میگفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با سرو صدایی که از توی بخش به گوش میرسید چشمهایم را باز کردم. صدای یک مرد بود که عربده میکشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیذارم یه سلول از بدنشو بردارید! مگه شهر هرته؟ من شوهرشم. بهتون هیچ اجازه ای نمیدم. دنیا به کجا رسیده! جلوی آدم وایمیستن و میگن بدن زنتو تکه تکه کنیم و اعضاشو بدیم به بقیه! اون هنوز زنده است! هنوز قلبش میتپه! مگه میشه کسی که قلبش بزنه بگن مرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای بلند پرستار بخش بین صحبتهای مرد شنیده میشد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا یواشتر! چرا داد و بیداد راه میندازید؟ اینجا بخش قلبه! مریض بدحال داریم. اصلا کی شما رو تو این بخش راه داده! خانمتون که بخش روبرویی هستن! چرا اومدید اینجا سرو صدا میکنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدم ببینم اونی که واسه قلب زن بیچاره من دندون تیز کرده کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای پرستار بخش بلند تر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برید بیرون آقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من تا اون مریضو نبینم از اینجا نمیرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای طهماسبی زنگ بزنید به نگهبانی و بگید که بیان این آقا رو از بخش بیرون ببرن! ایشون اینجا رو با چاله میدون اشتباهی گرفتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینکه نمیخوام بدن زنمو مثه جیگر زلیخا تیکه تیکه کنید، جرمه؟ که نگهبانی رو واسه من صدا میزنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا شما هیچ کاری نمیتونید بکنید. خانمتون قبلا فرمهای اهدا اعضا رو پر کرده و خونواده ش هم رضایت دادن. پس سرو صدای شما الکیه! بعدشم سرو صداتونو ببرید پیش ریاست بیمارستان چرا اعصاب مارو بهم میریزید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قدمهای محکم مرد به گوش رسید که در حال دور شدن بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من میرم ولی مرد میبینم که چشمش به قلب زن من باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار در حالیکه دستشو به پیشونیش میکشید وارد اتاق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خجالتم نمیکشه اومده صداشو انداخته به سرش. نمیگه مریضای سی سی یو حالشون بد میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلامی کردم و با لبخند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوهر همون خانمی که مرگ مغزی شده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون تو بخش روبرو بستری شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره! چطور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون همکارتون از اون خانم و اینکه دست و پای شوهرش شکسته بود واسم گفته. فکر کردم شوهرش و خودش اینجا بستری بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار با تعجب نگاهی به من کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه که بار اولت نیست بستری میشی. اینجا بخش قلبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس همکارتون از کجا همه خبرا رو داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب از دوستامون که تو بخشای دیگه هستن، خبر میگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آها!! اصلا حواسم نبود. دکتر درمورد پیوند قلبی من با شوهرش صحبت کرده که اینهمه داغ کرده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره! هنوز خبر نداره که کلیه هاشم میخوایم واسه دو تا مریض دیگه پیوند بزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی، اون نمیتونه با سروصدا کاری پیش ببره چون خانمش قبلا برگه های اهدا عضو رو پر کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمیدونم دکترم چه حرفی به اون مرد زد و چطوری اونو راضی کرد که فردای همون روز به من گفت که خودتو واسه عمل آماده کن! همونطور که پرستار حدس زده بود هبچ پولی برای اعضا دریافت نکردن! دکتر هم که شرایط مالی ما را دید از خیر زیر میزی ش گذشت. با کمی قرض و قوله و وام تونستیم هزینه عمل بیمارستانو بپردازیم. من نه اون آقا رو دیدم و نه اون خانم. ولی واسه تشکر از اونها یکسره برای اون خانم فاتحه میفرستادم و مامان هم قرآن میخوند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم. استرس قبل از عمل و اضطراب از نتیجه عمل و دردها و عوارض بیهوشی بعد از عمل و سوزش نواحی بخیه روی قفسه سینه ام، بستری طولانی مدت در بیمارستان و دریافت مکرر داروهای تزریقی همه و همه منو ناتوان تر و ضعیف تر کرده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره بعد از یک مدت طولانی بستری بودن در سی سی یو و بعد اتاق پست سی سی یو با قلبی جدید از بیمارستان مرخص شدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز دو هفته از مرخص شدنم نگذشته بود که مامان هراسون به خونه اومد و دنبال چیزی میگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و زیر لب میگفت پس این بلوز سیاهمو چکار کردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به سمتش چرخوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شده مامان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی تو بگیر استراحت کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسه هیچ چی دنبال بلوز سیاه میگردی؟ کی مرده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان نگاهی به چهره ام انداخت. شک و تردید رو در گفتن مطلب تو صورتش خوندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آرومی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان جان بگو. من حالم خوبه! تا کی میخوای همه چیزو ازم مخفی کنی؟ بالاخره چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با من من گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه زهرا

    10

    رمان خوبی بود از موضوش خوشم اومد فقط نمیدونم میخاد بعد از اون همه مدت درباره ازدواج و بارداریش به خانوادش چی بگه باید اینا رو هم تو رمانش قید میکرد

    ۱ سال پیش
  • فاطمه هاشمی

    ۴۰ ساله 00

    خوبه ارزش خوندن داره

    ۱ سال پیش
  • کیانا

    00

    زیبا بود...

    ۱ سال پیش
  • یاس

    00

    کمی خسته کننده بود مثل بقیه رمان هاش عالی نبود

    ۲ سال پیش
  • M.r

    00

    رمان قشنگی بود ممنون از نویسنده ❤ اگه میشه رمانهای دیگرون روم هم نامشان رو بگید با تشکر 🙏💐

    ۲ سال پیش
  • فریباحیدری

    ۵۹ ساله 00

    سلام بنده رمان بسیارخوندم یکی ازنویسندگان موردعلاقه ام شماهستیدتبریک میگم .رمان هایتان فوق العاده هستند.

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    ۳۲ ساله 10

    رمان زیبا و پندآموزی هستش پیشنهاد میکنم بخونید ممنون نویسنده جون ❤️💖🌟🌟🌟🌟🌟

    ۲ سال پیش
  • الهی به رقیه

    ۳ ساله 00

    عالی بود خداقوت به نویسندش👏

    ۲ سال پیش
  • Nahan.m

    40

    یک رمان کوتاه و در عین حال آموزنده .. سنت عفو و بخشش باید نهادینه و دائمی بشه تو زندگی .. همیشه گفتن ببخش تا خدا هم تو رو ببخشه .. این رمان عالی بود . بسیار آموزنده .. ممنون از نویسنده عزیز ❤😍

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    ۱۵ ساله 20

    عاااالی ولی کاش یکم ادامه داشت

    ۲ سال پیش
  • مریم

    00

    زیبا بود 👍

    ۲ سال پیش
  • تنها

    30

    زیبابود. ولی کاش یکم دیگه ادامه داشت

    ۲ سال پیش
  • یاسم

    20

    قشنگ بود،کاش ادامه داشت میفهمیدیم با فامیلاشون چیکار کردن...همینجوری الکی که نمیشه!بعدم توضیح نداد چطور خونوادش اجازه دادن تابستون هم زاهدان بمونه!!....

    ۲ سال پیش
  • خاطره

    ۳۶ ساله 20

    بسیار بسیار عالی لذت بردم سپاس نویسنده گلم 🌹🌹🌹

    ۳ سال پیش
  • ....

    10

    خوب بود ولی ب نظرم نباید اینجا تموم میشد اما درکل خوب بود: )

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.