رمان اشک خورشید به قلم پانیز میردار
موضوع درباره مدرسه جادوگری که قوانین خودش رو داره و دو اصل جادوگر از هم جدا هستند و فقط اجازه جنگ باهم رو دارند…..اما ایسا فرشته پاکی ها در بین نبرد با سلفوس شیطان اتشین میفهمد که نمیتواند به او صدمه بزند در واقع نیرویی مانع جنگ ان دو میشود جوری که هیچ کدام نمیتوانند بجنگندو به هم صدمه وارد کنند……و این موضوع افسانه قدیمی رو دوباره زنده میکنه و باعث… (پایان خوش)
ژانر : عاشقانه، تخیلی، هیجانی، فانتزی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۸ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #فانتزی #تخیلی #هیجانی
خلاصه :
موضوع درباره مدرسه جادوگری که قوانین خودش رو داره و دو اصل جادوگر از هم جدا هستند و فقط اجازه جنگ باهم رو دارند…..اما ایسا فرشته پاکی ها در بین نبرد با سلفوس شیطان اتشین میفهمد که نمیتواند به او صدمه بزند در واقع نیرویی مانع جنگ ان دو میشود جوری که هیچ کدام نمیتوانند بجنگندو به هم صدمه وارد کنند……و این موضوع افسانه قدیمی رو دوباره زنده میکنه و باعث… (پایان خوش)
مقدمه:
فرشته اي از تبار ابها
شيطاني از تبار اتش
دو خون متفاوت....
دو زندگي متفاوت...
که پيوند ميدهد.....
دو خون دو زندگي.....
طنابي نازک تر از نازک.....
طنابي از جنس گناه.....
گناهي به پاکي اب اما....
به کثيفي اتش جهنم......
افسانه تکرار ميشود.....
اتش و اب......
اب و اتش....
*********
ايسا:
-چي؟؟؟؟خواهش ميکنم ملکه همچين چيزي ممکن نيست!
-ايسا خواهش نکن هيچي به من مربوط نيست اين تصميم با راي شورا گرفته شده...
سرمو به چپ و راست تند تند تکون تکون دادم و گفتم:
-نه به شورا بگين دوباره تصميم بگيرن شوخي که نيست پاي جون من طرفه
اومد نزديک تر و دستم رو تو دستش گرفت دستم طلايي شد طلايي شدن دستم به خاطر گرده هاي طلايي وجود ملکه اس ملکه اگه يه جايي بشينه يا دست کسي رو بگيره خلاصه هر تماسي داشته باشه اين گردها درون اون ادم و محيط اطراف رو بررسي ميکنند و اگه داراي سياهي بود از ملکه حفاظت ميکنند...اينکار ملکه هميشه منو شاد ميکرد و بهم انرژي ميداد ولي اينبار نه حتي ارامش چشماش بيشتر بي قرارم ميکرد...
-تو ميدوني قوانين چي ميگن قوانين براي ما و دنياي ما لازمه و اين قانونه، ايسا شورا از تصميمش برنميگرده اصرار بي فايده اس بهتره برگردي به اتاقت
لب ورچيده به سمت در رفتم لحظه اخر با چشماني که نااميدي و برق اشکي که از ترسم بود در ان موج ميزد برگشتم و گفتم:
-يعني هيچ راهي نيست؟
شرمنده سرشو تکون داد و منم غمگين تر از قبل بيرون رفتم اتنا جلوي در منتظر بود با چشماني که اميد در ان موج ميزد درست برعکس چشمان بي روح من...با هيجان و نگراني اومد جلو:
-چي شد؟
چشامو بستم و سرمو تکون دادم يعني نشد يعني من با 18 سال سن قراره بميرم به دست يه شيطان بي رحم که حتي فکرشم لرزه به تنم ميندازه....دهنش رو وا کرد که دلداريم بده که با دستم اشاره کردم ولم کنه...با چشمايي که به شدت نگران بود بهم نگاه کرد اروم بهش گفتم:
-اتنا ميخوام تنها باشم لطفا
تکوني خورد و اروم رفت منم با شونه هايي خميده به سمت اتاقم رفتم در اتاقم رو باز کردم و خودم رو پرت کردم رو تخت زانوهام رو بغل کردم يعني من ميميرم؟يعني بهم رحم ميکنه؟؟اخه چرا؟من نميدونم اين چه تصميميه که من براي اولين مبارزم بايد بيام با يکي از قوي ترين ها بجنگم....روحم رفت به چند روز قبل که با خوشحالي از ملکه ميخواستم حريفم رو معرفي کنه:
*******
گذشته(ايسا):
وايي چرا ساعت نميگذره؟؟چشمم فقط به در بود که حريفم براي اولين مبارزم براي ثابت کردن خودم بياد و بهم معرفي بشه بالاخره در صدا خورد از جا پريدم هول هولکي تعظيمي کردم ملکه با فرم هميشگيش ميخواست بهم ارامش تزريق کنه ولي نميدونم چرا چشاش مثله هميشه نبود انگار پشت کوهي از ارامش يه درد خوابيده که اين کوهم نميتونه پنهانش کنه شايدم فقط احساس منه با ذوق گفتم:
-وايي چي شد؟؟از استرس تلف شدم تا شما بيايد ملکه چي شد؟
ملکه-ايسا بهم قول بده هر اتفاقي بيوفته تو...تو از چشم من نميبيني
با تعجب گفتم:
-هان؟
-ايسا تو بايد شجاع باشي قوي باشي من واقعا دليلي براي اين تصميم عجيب ندارم نميدونم چي بگم خيلي بحث کردم دليل اوردم ولي نشد...نشد که تصميمشون رو عوض کنم من خواستم ولي نشد تو هم بخواه ميدونم سخته ميدونم وقتي بهت بگم ميترسي اما بدون هيچ چيز با ترسيدن عوض نميشه...
ملکه ميگفت و ميگفت ولي من فقط يه کلمه رو شنيدم"سلفوس"من بايد با سلفوس مي جنگيدم؟سرنوشت اينو خواسته؟شورا به اين راي دادن؟روح از بدنم جدا شد من بايد با بي رحم ترين شيطان کسي بارها و بارها جنگيده و هزاران تجربه داره ميجنگيدم؟؟اصلا ديگه به حرفاي ملکه توجهي نداشتم ملکه هم که حالم رو ديد بي حرف سمت در رفت انگار از اول وجود نداشته اي کاش نيومده بود همش يه خواب بود ولي نبود اون رفت و من مات و مبهوت رو باقي گذاشت...من واقعا ازم چه انتظاري داشتن؟
بماند که بارها و بارها با شورا صحبت کردم بارها با ملکه اما جواب شورا فقط يه چيز بود:"تو نميدوني سرنوشت از قبل بافته شده"اخه من نميدونم بگين بدونم اين ديگه چه وضعيه؟خدايا من بايد چيکار کنم؟مظلومانه تر در خودم جمع شدم و اشکام کم کم مثل رود جاري شدند....واقعا ميترسيدم مخصوصا با تعريف هايي که ازش شنيده بودم قشنگ رو به موت بودم...واقعا ديگه مونده بودم چيکار کنم!
******
ايسا:
ديگه ترس کافي بود...بسه دختر من که انقدر بي جرئت نبودم ميدونستم دارم خودمو گول ميزنم ولي من که نميتونم خودمو بکشم...بايد منتظر بمونم و به شورا اعتماد کنم دستمو روي گردنم کشيدم ديگه از اين اصرارهاي بيهوده و نه شنيدن ها خسته شده بودم واقعا سخت بعد يک عالــــــــــــــــمه خواهش و تمنا نه بشنوي بايد ميرفتم بيرون تا کمي روحيه ام عوض بشه ولي خب امروز روز شيطانها بود و اين يعني اخر ريسک تغيير لباس دادم پيراهن بندي ابي و يه تل ابي که موهاي طلاييم رو بالا ميداد و صندل هاي سفيد يه دست جلوي اينه چرخيدم خوبه همين بهتره برم نه بابا با اين لباس ابي برم که همه ميفهمن من فرشته هستم پس چيکار کنم؟؟ تلم به صورت شاخ شيطان شد و لباسم هم قرمز با نوار هاي مشکي اين يکي بهتر بود حيف که موهام طلاييه چون همه فرشته ها موهاشون طلايي،ابي يا سفيده اين اخري خيلي کم خب پس از رو موهام ميتونند راحت بفهمند لبخندي زدم و دوباره لباسام رو عوض کردم اين دفعه شلوار شيش جيب مشکي با تاپ بندي قرمز و يه جليقه مشکي موهامم همشون توي يه کلاه قرمزمشکي فرو رفته بود و اصلا معلوم نبود اخه دختر روز قحطه تو بايد روز شيطان بري بيرون اه حالا دعا کن کسي تو راهرو نباشه يه نگاه کوتاه انداختم کسي نبود ديگه داشتم به در خروجي ميرسيدم که صداي اتنا متوقفم کرد صداش بي شباهت به غرش نبود حقم داشت منو با شيطان اشتباه گرفته بود:
-کجا؟؟تشريف داشتي؟؟
صدام و اوردم پايين و اروم برگشتم و گفتم:
-اتي منم
چشماش گرد شد و گفت:
-اين ديگه چه تيپيه؟؟؟؟؟شدي عين يه شيطان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون ميخوام برم بيرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش رفته رفته بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يعني چي؟؟؟ مگه يادت رفته امروز چه روزيه؟اين خلاف قوانينه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه اي بالا انداختم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتي بهترين دوستم منو نشناخت حتما بقيه هم نميشناسن در ضمن صداتو بيار پايين ملکه بفهمه منو ميکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختر شوخيت گرفته؟؟؟مگه الکيه؟؟بيا برو برگرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه به اخرين راه حلم متصل شدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اتنا يا ميري يا به همه ميگم امتحان خانم ماکن( maken)دست توئه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه رو کش رفته بود و به هييچکس هم نگفته بود ولي من فضــــــــول ميدونستم با اين درس مشکل داره اتاقش رو گشتم و برگه رو پيدا کردم و خانوم ماکن که متوجه نبود برگه شده بود داشت در به در دنبال کسي که برگه رو گرفته بود ميگشت و اگر اون رو پيدا ميکرد هم نمره اش کم ميشد هم به 1 هفته قدرتش رو ازش ميگرفتند....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه دست من نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نيست؟؟؟؟ميخواي بريم تو اتاقت بهت نشون بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدونستم خيلي اشغال و عوضي هستم که دارم از نقطه ضعفش استفاده ميکنم اونم به بدترين شکل...اما مني که تو زندگيم يک شيطان هم نديده بودم و قرار بود با يکي از بهترين ها بجنگم ميخواستم برم بيرون تا يه نظرشيطان ها رو ببينم که شايد يکم استرسم کم بشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو از کجا ميدوني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي از سر کلافگي کشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان وقت ندارم لطفا برو کنار من بايد برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با دست کنارش زدم لحظه اخر برگشتم سمتش و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه کسي بفهمه من رفتم بيرون من ميمونم و اون برگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا نمي خواستم تهديد کنم ولي واقعا مجبور بودم چون اگه نميکردم اتنا با لگدم که شده منو مينداخت تو اتاقم....سريع با حالت دو از خوابگاه خارج شدم و فقط خدا خدا ميکردم کسي منو نبينه چون با وضعي که من ميدويدم بدون شک منو تو سياه چال زنداني ميکردن بالاخره از در خارج شدم نفسي از سر اسودگي کشيدم و سمت خيابون رفتم از چيزي که ديدم دهانم باز موند کل خيابون پر از ادمهاي قرمز و مشکي بود موها اکثرا قرمز مشکي و در مواقع خيلي کم سرمه اي بودن افتاب به شدت ميتابيد منم با اون کلاه مزخرف داشتم از گرما ميپختم چشمم به يه کافي شاپ خورد توش پر پر بود ولي يه شکاف کوچيک وجود داشت که بايد خيلي دقت ميکردي که ببينيش منم که کنجکاو سمت شکاف رفتم اب دهنم رو قورت دادم احساس ميکردم اگه برم تو يه مشت شيطان با چماق منتظر من هستن سرانجام به اين احساسات مسخره پايان دادم و رفتم تو شکاف بر خلاف انتظاراتم هيچ کس اونجا نبود و اين منو شاد کرد يه نگاه دوباره به بيرون انداختم کلاهمو با يه حرکت از سرم در اوردم حس ترس داشت مثل خوره منو ميخورد ولي گرماي طاقت فرسايي بود و منم نميتونستم با اون کلاه بمونم هيچ کس هم که اينجا نيست پس اصلا نبايد نگران باشم داشتم با اين حرفها خودم رو دلداري ميدادم اخه بيرون اومدنم چي بود؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعاکه!ميدونستم هيچ وقت به فرشته ها اميدي نيست يه مشت ديوونه اومدن براي من جلسهتشکيل دادن و يه دختر که اولين مبارزشه با مني که هزاران بار جنگيدم و جزء بهترينها بودم انداخته در که صدا خورد از افکارم بيرون اومدم با ديدن ناتاليا لبخندي رولبم نشست ميشه گفت دوست دخترمه ولي حس خاصي بهش ندارم من خيلي وقته بي تفاوتم اومدجلو و رو پام نشست و اروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا تو قراره با يه سال پاييني بجنگي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينطور که نشون ميده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من واقعا نميدونم کـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه حرف زدن بيشتر روبهش ندادم و دستمو روي لبش گذاشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتي تو پيش مني هيچ چيزي مهم نيست پس بيا وقتمون روبراي اينجور چيزها هدر نکنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستمو لاي موهاش کردم وبهم ريختمش اونم با ناز و عشوه خنديد...و لبم رو روي لباش گذاشتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناتاليا رو فرستادم رفتسمت قهوه ساز رفتم و يه قهوه تلخ تلخ درست کردم بخار ازش ميومد ....اروم ليوان رواوردم بالا که صدايي شنيدم پوفي کردم و هيچ وقت دلم نميخواست خلوتم بهم بخورهمتنفر بودم از کسي که افکارم و خلوتم رو بهم ميريزه رفتم سمت در در رو باز کردمناتاليا رو ديدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چيزي شده ناتا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بده خواستم بيام پيشت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ناتاليا نيازي به مقدمه چيني نيست بگو چي ميخواي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ناتاليا بعيد بودهميشه(به جز مواقعي که گند ميزد)به يه دور ديدن من در روز قانع بود مخصوصا که نيمساعتم نميشد رفته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من چيزي ازت نميخوام فقط...فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ابروم رو دادم بالا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناخوناي بلندش بازيکرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمکم کن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونستم جلوي پوزخندم روبگيرم اگه هم ميتونستم نميخواستم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هه باز چيکار کردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کار مهمي نکردم خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي غليظ کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نميتوني بفهمي امروز اصلا حوصله ناز کشيدن ندارم؟يابگو يا نگو اههه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام کرد و اخمي به غليظيمن کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا ميدوني چيه؟اين رابطه همين جا تمومه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه ابروم رو دادم بالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تمومه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور لبخندش رو جمع کردميدونستم داره ناز الکي ميکنه گرچه بد روزي رو هم انتخاب کرده اصلا حوصله ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندي زدم و اخمم رو جمعکردم و در حيني که درو مي بستم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس خوش اومدي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون توجه به صورتمتعجبش درو بستم فکر کرده کيه؟ديگه خيلي دارم نازش رو ميکشم پرو شده رفتم سمت قهوهام يخ شده چشمام رو بستم و با گرماي اتيشي وجودم قهوه رو داغ کردم درست مثل روزاول از جام بلند شدم ميخواستم يه سر برم بيرون لباسام رو عوض کردم نفس عميقي کشيدمو يه نگاه به تقويم انداختم چون در روزهاي زوج شيطانها اجازه بيرون اومدن رو دارنو در روزهاي فرد فرشته خوبه باز روز زوج بود ميتونستم برم... از خونه خارج شدمرفتم سمت کافي شاپ شيطان خودم اين اسم رو گذاشتم چون اونجا محدوده شيطانها بود وهيچ وقت فرشته اي به اون سمت نميومد چه روز فرد چه روز زوج .... انقدر تو افکارمغرق بودم که اصلا نفهميدم....وارد کافي شاپ شدم با پوزخند هميشگي...يه صندلي روکشيدم عقب منو رو گرفتم دستم پيشخدمت رو صدا کردم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چي ميخوريد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچيزي نميخواستم تو خونهقهوه خورده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چيزي نميخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت و من دوباره در افکارمغرق شدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جا نشسته بودم به بيرون و به بيرون زل ميزدم که ديدم يه دختر داره ميره پشت کافي شاپ جايي که فقط خودم انقدر زرنگ بودم که کشفش کنم سريع حساب کردم سمت قسمت پشتي رفتم...ميخواستم اين دختر رو که دقت بالايي داره که تونسته اون شکاف رو ببينه رو ببينم اروم طرف شکاف رفتم ولي از چيزي که ديدم خشک شدم هميشه فکر ميکردم من پر جرئتم ولي نه انگار اشتباه ميکردم يه فرشته اونجا بود که لباس قرمز و مشکي پوشيده بود در واقع تنها عضوي که لو ميداد اون فرشته اس موهاي بلند طلاييش بود يه ابروم رفت بالا هنوز متوجه من نشده بود اون پشت به من بود يکم بترسه بد نيست تا همين جا که نکشتمش زيادي بهش رحم کردم پشتش وايسادم دستم رو به شونش زدم و اون چرخيد وقتي منو ديد خشکش زد مرتب اب دهنش رو قورت ميداد به سمت راست مايل شد و کلاهش رو برداشت قبل از اينکه بگيرمش فرار کرد و در همون حال کلاه رو سرش کرد پوزخندي کنج لبم جا خوش کرد واقعا فکر کرده من نميتونم اگه فرار کنه بگيرمش؟؟؟طلسم بسته شدن شکاف رو سريع خوندم و اون تا اومد از شکاف خارج بشه محکم به ديواري نامرئي برخورد کرد دست به جيب تماشاش ميکردم من کاري نکردم انقدر هول شده بخوام کاري بکنم ميخواد چيکار کنه؟؟از وايسادن خسته شدم ديگه از ترس گريه اش گرفته بود به سمتش رفتم همچنان خودش رو به ديوار ميکوبيد ولي اون تا من نخوام نميتونست بره حضورم رو حس کرد با يه حرکت برگشت خودش رو به همون ديوار چسبوند و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تو شيطان من نميخوا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بس کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دادم ساکت شد لبش از ترس ميلرزيد اشتباه کردم اصلا پر جرئت نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينجا چيکار داري؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابي نداد اخه دختر تو مرض داري وقتي انقدر ميترسي مياي بيرون؟؟؟خوشم ميومد که ميترسيد داد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتم اينجا چيکار داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدتر چسبيد به ديوار رفتم جلوتر بدن نحيفش ميترسيد به نظر سال پاييني ميومد...اصلا حوصله جنگيدن نداشتم فقط ميخواستم از ترسيدنش لذت ببرم با يه حرکت سرش رو بالا اوردم چشماش ابي بود صورتش سفيد سفيد واقعا زيبا بود در چشماش غرق شدم اونم انگار در همين حس و حال من بود ديگه نميتونستم اذيتش کنم انگار ميل به بوسيدنش داشتم!!سرم رو جلو بردم نفسام به صورتش ميخورد و داغش ميکرد چشمام بسته شد و....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام بسته شد در يک سانتي صورتش چشام باز شد داشتم چيکار ميکردم؟من يه شيطان داشتم بزرگترين قانون شکني مدرسه رو ميکردم؟واقعا؟اونم من؟مني که حتي به شيطاناش هم همچين حسي نداشتم داشتم با تمام احساساتم يه فرشته رو ميبوسيدم؟ ورد باز شدن رو خوندم تکون نخورد تقلايي نکرد اروم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار نمي شنيد دوباره دادي زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو ديگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلاهش رو گذاشت رو سرش و با تمام توان دويد با رفتنش به اين فکر کردم چرا گذاشتم بره؟چرا دوست داشتم ببوسمش؟ فکرم و ذهنم درگير اون دختر بود واقعا هرکاري ميکردم چشماي ابيش که مظلوميت ازشون ميباريد رو نميتونستم فراموش کنم من چه اتفاقي داشت برام ميوفتاد؟اروم سمت خوابگاه برگشتم داشتم وارد اتاقم ميشدم که ناتاليا رو ديدم اين هزارمين بار بود که رابطه رو بهم ميزد بعد يه بهونه پيدا ميکرد بياد پيشم تا من منت بکشم ولي عمرا الان ديگه نه الان که درگير يه دختر چشم ابي هستم نه....نه حوصله ناز و عشوه هاش رو داشتم نه چشماي خاکستريش من فقط چشم ابيه خودمو ميخواستم سرمو چند بار تکون دادم تا اين فکرهاي مزخرف رو از ذهنم بيرون کنم و باز هم به ناتاليا نگاه کردم داشت با پا و دست در اتاقم رو ميکوبيد کلافه پوفي کردم و به طرفش رفتم پشتش وايسادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از اين در چيزي ميخواي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيه هـــــــه گفت و برگشت و با اخم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وسايلم خونت جا مونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلمه اي شبيه هوم از لبم خارج درو باز کردم اومد پشت سرم بياد که برگشتم و با سردترين لحن ممکن گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان که ديگه دوست دخترم نيستي پس بهتره بيرون منتظر بموني ميدوني که من پسر جذابيم ميترسم نتوني خودت رو نگه داري!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدايي قشنگ شستم گذاشتمش تو بوسه ها اکثرا اون پيش قدم ميشد و الان داشتم با بي رحمي اين رو بهش ميکوبيدم به صورت خشک شدش اهميتي ندادم و درو محکم بستم و رفتم داخل منظور خانوم از وسايلم يه تاپ بندي و يه کش مو بود هردو رو گرفتم و در رو باز کردم و خشک گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون اقاي تروبان(torooban)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروي اقاي تروبان تاکيد کرد و اين منو به خنده انداخت در رو بستم و روي مبل لم دادم دوباره اون چشما اومد جلوي چشمام بايد فکرم رو مشغول ميکردم بايد کمي روي قدرتهام کار کنم خيلي وقته تمرين نکردم... فکر کنم اگه من بخوام با اون دختر فرشته بجنگم از ترس همون جا بيهوش بشه لباسام رو عوض کردم و شروع کردم به تمرين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله رو روي دوشم گذاشتم بعد يک ساعت سمت اتاقم برگشتم و داخل رفتم اول يه راست رفتم تو حموم توي وان خوابيدم و با اتيشم اب رو داغ داغ کردم چشمان ابي ديگه حالم از اين منظره بهم ميخوره سريع خودم رو شستم و اومدم بيرون به فردا و مبارزم با اون دختر فکر کردم چه روزي بشه!يعني اون چشم ابي هم مياد؟؟؟معلومه بايد بياد......طبق قوانين همه بايد حضور داشته باشن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم از ترس بيهوش ميشدم وحشتناک بود بيا تو از يکي که هيچ کاري باهات نداشت مثل چي ترسيدي حالا با سلفوس ميخواي چيکار کني؟؟؟؟به اينا فکر ميکردم و فقط ميدويدم به در مدرسه رسيدم ديگه رسما نفس کم اورده بودم کم مونده بود با همون لباسها برم داخل...درجا تغيير لباس دادم يک بار تو صورتم زدم که رنگ پريده ام برگرده حالم از اين همه ضعف بهم ميخورد دوباره دويدم سمت اتاقم پشت در نشستم و در رو بستم اعصابم داغون بود ميخواستم مثلا برم بيرون چهارتا شيطان ببينم ترسم بريزه ولي الان بدتر شد ترسم دوباره برگشت در صدا خورد با صداش سريع از جا پريدم ملکه بود براي اولين بار صورتي که از عصبانيت برافروخته شده بود رو ديدم واي يعني چي شده؟فهميد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا بودي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من؟تو اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ايسا دروغ نگو تو رفته بودي بيرون و با اينکه ميدونستي امروز روز شيطانهاست تو قانون شکني کردي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من ملکه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو اورد بالا تا ساکتم کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هيچ بهانه اي مورد قبول نيست تا 1 هفته قدرتات ازت گرفته ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهن باز کردم که باهاش حرف بزنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصرار کني ميشه دو هفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو انداختم پايين اولين بار بود که انقدر جدي بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بيا اتاقم سريع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفي نزدم و پشت سرش راه افتادم ميخواست قدرتم رو بگيره لعنتي از کجا فهميد؟؟؟نکنه اتنا بهش گفته؟تا جايي که من ميدونم در عصبانيت خيلي تصميمات بدي ميگيره...ولي منو نميفروشه اما منم اون رو فروختم پس از اون بعيد نيست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه در اتاق رسيديم ملکه در رو باز کرد و منو فرستاد داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به خاطر اين کارت مبارزه ات تا يه هفته افتاد عقب برو جلوي حوض
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنم رو قورت دادم و جلوي حوض وايسادم به داخلش نگاه کردم کمي گذشت احساس کردم چيزي از وجودم داره کنده ميشه جيغ ميزدم تقريبا بعد 1 دقيقه بعد درد تموم شد چشمام سياهي رفت صورت ملکه ديگه جدي نبود متعجب بود....چشمام بسته شد و افتادم روي زمين...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو باز کردم کمي اطراف رو نگاه کردم نميدونستم کجا هستم يکم به درو ديوار نگاه کردم و فهميدم توي درمانگاه هستم قلبم فشرده شد اه قدرتام رو ازم گرفتند من بيهوش شدم تا اونجا که ميدونستم براي گرفتن قدرت ها بيهوش نميشيم ولي چرا من بيهوش شدم؟در باز شد و ملکه اومد داخل عصبي بود کاملا از حرکاتش مشهود بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينجا چه خبره؟چرا بيهوش شدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ايسا اتفاقات عجيبي قراره بيوفته فقط تو ميتوني درستش کني!فقط دعا ميکنم اون اتفاقات نيوفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چي؟؟؟چه اتفاقاتي؟؟منظورتون چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بايد در برابر قوي ترين نيروي جهان ما مقاومت کني وگرنه دنياي ما نابود ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين چي ميگه؟؟؟من؟؟؟؟در برابر قوي ترين نيروي جهان مقاومت کنم؟اون نيرو چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يعني چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس کردم صداش ميلرزيد...فقط گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افسانه تکرار شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ملکه صبر کنيد ملکـــــــــه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوش نکرد و رفت بيرون... براي چي نصفه ميگه و مغز منو مشغول ميکنه؟دوباره صداش تکرار شد"در برابر قوي ترين نيروي ما تو بايد مقاومت کني"چه نيرويي ميتونست باشه؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز تو شوک حرفاي عجيب ملکه بودم فقط يه جمله بهم گفت و همون به اندازه يه کوه درگيرم کرده بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"حوض نميتونه قدرتهاي تورو بگيره چون تو از قدرت جسمي بالايي برخورداري و اين مانع ميشه يه چيز ديگه هم هست که مانع ميشه ولي انقدر مطمئن نيستم که به زبون بيارمش...اميدوارم فقط اميدوارم اون نباشه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چقدر هم اصرار کردم هيچي بهم نگفت در اخر هم منو از اتاقش بيرون کرد و گفت که مبارزه فردا انجام ميشه و اين يعني اون پسر دوباره مياد و من ميتونم ببينمش احساسي داشتم که تا به حال تجربه اش نکرده بودم وقتي تو چشمام نگاه کرد ديگه ترسي نبود من غرق در ارامش بودم وجودش بهم ارامش ميداد و اين يعني فاجعه و بزرگترين قانون شکني هر چقدر ميخواستم از اين افکار فاصله بگيرم کمتر موفق ميشدم نميتونستم اروم روي تختم رفتم و چشم روي هم گذاشتم اما خوابم نميبرد فردا جي ميشه؟؟ملکه چه چيز ديگه اي رو ميخواد بهم بگه ولي نميتونه؟؟؟اينجا چه خبره؟؟؟و اينکه هنوزم برام ابهام مونده که کي به ملکه خبر داد که من بيرونم؟بايد ازش بپرسم حدسم اين بود که يکي از پنجره منو ديده ولي منو که نميتونست بشناسه پس چطور فهميد کي هستم؟انقدر به اين چيزها فکر کردم که خوابم برد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح بيدار شدم اولين چيزي که يادم اومد نبرد تن به تن سختم و ديدن دوباره اون پسر بود...سمت کمد لباسام رفتم نميخواستم لباسهاي تکراري بپوشم من به لباس تک ميخواستم اخه امروز يه روز خاص بود برام بنابراين ميخواستم لباسهاي ديگه ام رو امتحان کنم....در کمد رو باز کردم بعد از کمي گشتن لباسي رو ديدم که لبخند به لبم اورد لباس ابي بود و دکلته روي قسمت بالاتنه اش کلا نگين هاي رنگي رنگي بود و هرچي پايين تر ميومد نگين ها به صورت ابشاري و خط خط پخش ميشدند قسمت پشت لباس هم کمي بلند تر از قسمت جلو بود....تل رنگارنگم هم باهاش ست بود موهام رو شل و ول بافتم و تل رو روش گذاشتم نفس عميقي کشيدم و دوباره ترس واردم شد از اينکه تو اين سن بميرم ميترسيدم چون در موقع نبرد دونفره هيچ کسي اجازه دخالت نداره تصميم با خودشون يا ميکشن يا فقط ميترسونند گزينه دوم اکثر اوقات پيش نمياد و اين که منو ميترسونه....و منم از همين مرگ از مرگي پر از درد ميترسيدم اينکه من جيغ بزنم و اون لذت ببره منم از همين ميترسيدم در صدا خورد اب دهنم رو قورت دادم و عصبي با ناخونام بازي کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-موقع نبرده ملکه منتظر شماست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکون دادم و سمتتالار مبارزه رفتم...و به طرف جايگاه ملکه تعظيمي کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاري داشتين؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ايسا من مطمئنم افسانه رو دوباره تکرار ميشه... منخوابش رو ديدم ولي بازم اميد دارم که نشه اين نبردت فقط تن به تن نيست نبرد ذهنتهم هست نبايد بترسي فقط خودت رو نباز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميتونستم قسم بخورم يککلمه از حرفاش رو نفهميدم فقط سرم رو تکون دادم يعني چي ميخواد بشه؟؟اين جمله مرتبتو ذهنم تکرار ميشد"اين نبردت فقط تن به تن نيست نبرد ذهنت هم هست"يعنيچي؟؟؟دست ملکه به طرفم اومد و شنلي به رنگ لباسم رو بهم داد بعد از پوشيدنش شنيدنصداي ناگهاني رعد برق با بازگشت ناگهاني من و شکستن گردنم و جيغم يکي شد....وقتيبرگشتم يه ابر سياه رو ديدم يه ابر خيلي بزرگ که مردم روش هستن اين ورود شيطانهارو اعلام ميکرد...ابر دقيقا کنار جايگاه فرشته ها وايساد و پله اي از گوشه اش دراومد دقيقا مثل جايگاه ما به ملکه نگاه کردم صداي ملکه رو دوباره شنيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نترس فقط يادت باشه علاوه بر نبرد تن به تن نبرد ذهنتهم هست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه نميشد اين رو نميگفت ومغزم رو مشغول نميکرد؟؟؟؟عصبي شده بودم چشم مينداختم تا اون پسر رو يه نگاه ببينمولي نبود... صداي ناقوس رو شنيدم اين يعني ما بايد بريم وسط زمين و از ترسنميتونستم برم با خودم گفتم:دختر چته؟نميخورتت که! انقدر نترس حالا شايد بهت رحمکرد و خونت رو نريخت يا شايد هم تو پيروز شدي(به اين يکي زياد مطمئن نيستم) با اينحرفها يکم اروم گرفتم و تونستم لرزش دستام و پاهام رو کنترل کنم به وسط زمين رسيدمطبق قوانين شنل رو سرم رو سلفوس بايد برميداشت و منم شنل اون رو...به هم رسيديميکم فضولي کردم ببينم صورتش معلومه؟ولي دريغ قشنگ پوشونده بودنش دستامون هم زمانبالا اومد و من شنلش رو برداشتم و اونم شنل منو از چيزي که ديدم خشک شدم اونم فرقيبا من نداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلفوس:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ديدنش حس هاي مختلفي بهم هجوم اورد با تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو اينجا چيکار ميکني؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با پوزخند اضافه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واقعا ميخواي با من بجنگي؟تو؟تويي که من کاريت نداشتم داشتي از ترس ميلرزيدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش تو هم رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با خودت چي فکر کردي؟يهو ميپري جلوم منم برات لبخند بزنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپريد وسط حرفم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخواي...من رو بکشي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندم عميق تر شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس قبول داري بازنده اي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره سوالش رو تکرار کرد بهش نگاه کردم...لحظه اي اين صورت سفيد رو با صورت خوني که بعد از مبارزه با من براش اتفاق ميوفتاد مقايسه کردم...اخمام تو هم رفت براي اولين بار احساس دلسوزي کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نميکشمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبش رو با زبونش تر کرد خواست چيز ديگه اي بگه که صداي ناقوس بلند شد اين يعني زمان مبارزه است نفس عميق و تند شدن ضربان قلبش رو شنيدم...لحظه اي تو چشمام نگاه کرد اون چشمه زلال پر از اشک بود...با بغضي که به زور فقط بغض مونده بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لطفا اروم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ضرباتت رو ميگم اروم بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش رو بست تا به خودش مسلط بشه ولي با باز کردن چشماش قطره اشکي از لاي مژگانش فرو ريخت دستم رو به سمت صورتش بردم و نوازشش کردم،شوکه شد اين رو از تکون ناگهانيش فهميدم...اما وقتي تو چشمام نگاه کرد،چشماش کم کم مخمور شد صداي زمزمه مردم رو ميشنيدم توجهي بهشون نداشتم برام مهم نبود که که همه ببينند برام مهم نبود که اين بزرگترين قانون شکني سرزمين هيچي و هيچکس به جز اون دوتا تيله جلوي چشمم مهم نبود...دستم رو زير چونش گرفتم به سمت خودم کشيدمش و با اشتياق بوسيدمش...اسمون غريد و سياه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه نگهبانان از همه جا فرو ريختند و ايسا رو از من جدا کردن...لحظه رو تو چشمام نگاه کرد و سرش رو پايين انداخت تقلا کردم تا از دست نگهبان ها خلاص بشم از ميون جمعيت ملکه اناهيد و شاه اترون به سمت ما هجوم اوردند شاه به نگهبان ها اشاره داد ازادم کنند دقيقا وقتي که ازاد شدم سمت شاه رفتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين رو من بايد بپرسم سلفوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من،من واقعا نميدونم چي شده...فقط وقتي نزديکش ميشم نميتونم خودم رو کنترل کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش بالا پريد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقت چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم رو نداد به جاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هيچي نگهبان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله قربان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مردم رو متفرق کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو به من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هم به تالار گفتمان بيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرش به راه افتادم ايسا رو اونجا ديدم...روي صندلي نشسته بود و به شدت عصبي بود و با اصرار از قاضي چيزي ميخواست به راحتي ميشد از حالتش فهميد داره خواهش ميکنه...ملکه پا در ميوني کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من مشکلي ندارم...ايسا اگه ميخواد تنها با من حرف بزنه مشکلي نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاضي با ترديد به ايسا نگاه کرد ولي اجازه صادر شد و ملکه و ايسا به سمت اتاق ديگري رفتند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا ميشه بگين موضوع چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسري تکون داد و رو به قاضي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما بايد تنها باهم صحبت کنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست من رو گرفت و سمت اتاق ديگه اي برد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستش من دقيقا مطلع نيستم ولي...سالها قبل از حيات شما...ملکه اي به اسم اهنام در اين سرزمين يعني سرزمين مانتاروس حکومت ميکرد...اون وقت ها ديدن شيطان و فرشته ممنوع نبود ولي اجازه نداشتن فراتر از ديدن همديگه پيش برن فقط با هم نميجنگيدن و به نوعي از هم متنفر نبودن...اما ملکه سرزمين الگو مردمش پاش رو کج گذاشت و با يه شيطان رابطه داشت به اسم لارون...کم کم اين موضوع براي همه مشخص شد و ملکه حامله شد همه متعجب بودن و از ملکه شون متنفر چطور ممککن بود ملکه اي بدون اينکه همسر داشته باشه حامله باشه؟همين کم کم مردم رو از ملکه دور کرد...ولي مشکل اصلي وقتي بود که يه روز اهنام عصباني شد و اون شيطان رو به همگان نشون داد و مردم عصباني شدن چون اين ممکن بود سرزمين ها رو به هم بزنه شبانه به لارون حمله کردن ملکه وقتي جسد خونينش رو ديد همه کساني که اينکار رو کردن دار زد مردم اعتراض کردن به نيروهاي بالاتر از سمت سرزمين خورشيد نگهبان هاي اصلي به مانتاروس اومدند تا اهنام رو به زندان ابدي بفرستند ولي اهنام قبل از رفتنش نفرين کرد سرزمينش رو به 3 بوسه نابودگر...3 بوسه که حيات سرزمين رو از بين ببره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميشه بهتر توضيح بدين؟اينا چه ربطي دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صبر داشته باش پسر...اهنام نفرين کرد سرزمينش رو مردمش رو...حتي به دختر خودش هم رحم نکرد قدرتش رو واگذار کرد به دخترش و اون رو ضد مرگ کر دکسي نميتونه قدرت هاي اون دختر رو بگيره يا بکشتش...نفرينش يه عشق بود يه عشق ناخواسته از پيش تعيين شده که در سن 18 سالگي دختر خودش رو نشون داد...همه چيز از قبل کنترل ميشه...وقتي نزديکش ميشي نميتوني ازش چشم بگيري چون تورو کنترل ميکنن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يع..يعني ايسا اون دختر نفرين شده اس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درسته ايسا يه دختر نفرين شده اس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا چي ميشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دقيقا نميدونم دادگاه تعيين ميکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فهميدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر کنم بهتره بريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-درسته بريم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق خارج شديم لحظاتي بعد ايسا با چشماني سرخ و صورتي خيس نمايان شد و پشت سرش ملکه وارد اتاق محاکمه شد قاضي اخم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانوم ايسا مانترا با توجه به اينکه شما موضوع نفرين مادرتون رو ميدونين پس ما تصميم گرفتيم از گردنبند هاي اب و اتش استفاده کنيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به نگهبان اشاره کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گردنبند رو بيارين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبان دوان دوان از اتاق خارج شد و لحظاتي بعد با گردنبندي با نشان اب و اتش برگشت گردنبند اتش رو در گردن من اويخت و گردنبند اب رو به ايسا داد ايسا لبخندي زد و گردنبند رو توي گردنش گذاشت ملکه با تشويش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا به سلفوس نزديک شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايسا اب دهنش رو قورت داد و به سمت من اومد دقيقا در فاصله 3 متري من متوقف شد انگار ديگه نميتونست جلوتر بياد ديواري جلوي حرکت ما رو ميگرفت...همين که همه نفس راحتي کشيدن ناگهان صداي شکستن وحشتناک شيشه شنيده شد و ديوار بين ما فرو ريخت و از ميان دود هايي که همه جا را پوشانده بود زني قرمزپوش با موهاي طلايي نمايان شد همه شوکه شدند و فرياد زدن:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اهـــــــــــــنـــــــــ ــــــام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايسا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز تو شوک چيزهايي که ملکه بهم گفت بودم که فرياد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اهنـــــــــــــــام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو شنيدم از سلفوس جدا شدم همه شوکه بوديم داد اهنام مارو به خودمون اورد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زانو بزنيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irيکي از اعضاي شورا که از همه شجاعتر بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما در برابر نفرين شده ها زانو نميزنيم، بگيرينش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسربازان به سمتش هجوم بردن پوزخندش به قدري پر تمسخر بود که احساس بدي بهم دست داد همون لحظه که نيزه ها داشتند داخل تنش فرو ميرفتند...اهنام غيب شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دقيقا پشت سر من ظاهر شد از شدت وحشت جيغ کشيدم و خواستم فرار کنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با من بيا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستش رو چرخوند و يک اينه که به شکل دايره وار ميچرخيد ظاهر شد نگهباني جلوي من ايستاد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نميذارم ببريش تو نفرين شده اي تو زنداني هستي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهنام پوزخندي زد که کم کم به قهقهه تبديل شد کاري نکرد فقط در چشمان نگهبان زل زد بعد مدتي نگهبان با چشماني باز روي زمين افتاد جيغي زدم و خواستم سمتش برم که اهنام گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمرده ولي اگه همراهم نياي بهت اطمينان ميدم ميميره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو با کمي مکث توي دستش گذاشتم لبخندش عميق شد و منو داخل اون اينه هول داد چشمام رو بستم و وقتي باز کردم داخل يه قصر بودم که از يخ ساخته شده بود بود مگه مادر تو زندان نبود بود؟اينجا چه خبره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميبينم نفرين عمل کرده جالبه خيلي جالبه هم تو همون طور که منو سوزوندي ميسوزي و سرزمين لعنتي نابود ميشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir:دندون قروچه اي کردم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو رذلي تو پستي چطور تونستي؟چرا باهام اينکار رو کردي؟اصلا..اصلا مگه تو نمردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقهه اش قطع شد رگه هاي طلايي دوباره سرخ شدن اوه اوه عصبانيش کردم مگه چي گفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو عشق من رو کشتي ازت بيزارم متنفرم حالا تو هم عذاب عشق رو ميکشي و سرزميني که منو در بدترين شرايط طرد کردن نابود ميشه اولين بوسه که نفرين رو به عمل مياورد که نفرتها رو از بين ميبرد يعني فرشته و شيطان باز هم عاشق ميشن و دومين بوسه مردم رو نابود ميکنه و سومين بوسه معلوم نيست واسه کيه؟اما سرزمين رو نابود ميکنه و پرونده نفرين ملکه اهنام تا ابد جاودان ميمونه...من نمردم منتظر بودم که نفرين عملي بشه نيمي از قدرتام رو بخشيدم همه فکر کردن پرونده تموم شده و ملکه مرده و تو زندان داره ميپوسه ولي داستان اصلي تازه شروع شده من منتظر بودم تا زمانش برسه و برگردم قدرتام رو تامين کردم قدرتمند تر از هميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستام ميلرزيد قلبم انگار وايساده بود بده خيلي بد مادري که هميشه چشم انتظارشي ازت متنفر باشه خيلـــــــي بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خيلي خب حالا که زندگي منو نابود کردي چطور تونستي؟تو ما....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد-من مادر تو نيستم تو عشق منو گرفتي منو به جنون کشوندي سرزمينم رو به خاطر وجود تو از دست دادم همه چيز تقصير توئه تــــ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين دفعه نوبت من بود داد بزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بس کن به خاطر وجود من نبود تو وجودش رو نداشتي که بموني
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديگه به جنون رسيدم با دست به خونه اشاره کردم و فرياد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينجاست؟خونه تو اينجاست؟زندگيت اينجاست؟تو ملکه بودي حالا ميخواي سرزمين خودت رو نابود کني؟فکر ميکني همه چيز به خوبي خوشي تموم ميشه؟سرزمين نابود بشه به تو چي ميرسه؟بگو چي ميرسه بابا برميگرده؟من نابود بشم به تو چي ميرسه بابا برميگرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صداي گرفته اي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انتقامش که گرفته ميشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتيش گرفتم اتيش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انتقام؟اون گفت بيا از بچه خودمون از سرزمينمون انتقام بگير اره؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تحت تاثير قرار گرفته بود...ولي چشماش دوباره سخت شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من بهت يه فرصت ميدم براي نجات سرزمينت اگه موفق بشي ميتونم نفرين رو بردارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاميدوار شدم اما گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کجا معلوم راست بگي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ديگه بستگي به خودت داره....مثل اينکه سرزمين برات ارزش بالايي داره درست نميگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بايد چيکار کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو توي هوا تکون داد يه خنجر توي دستش به وجود اومد خنجر رو پرت کرد دقيقا از کنار گوشم گذشت با ترس نگاش کردم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگران چي هستي؟هنوز براي مرگ زوده...اگر به هر دليلي موفق نشدي خودت و عشقت بايد بميريد و سرزمين هم نابود بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين شرايط منه اگه قبول ميکني راه حل رو بهت بگم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي مکث کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قبول ميکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه حالا برگرد و پشتت رو نگاه کن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمي تعلل برگشتم پشتم يه نقشه بود يه نقشه که انتهاش به خورشيد ميرسيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين ديگه چيه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نقشه سرزمين من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب و خشم گفتم:-سرزمين تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله سرزمين خورشيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من..من نميدونستم چنين جايي وجود داره...اصلا سرزمين خورشيد مگه براي نگهبانان اصلي نيست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهاش به خنده باز شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-براي نگهبان هاي اصلي بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقهه اي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان من نصف قدرتم رو ندارم اما سرزمين تازه اي دارم سرزمين اتيش سرزمين خورشيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سرزمين اتيش؟مگه تو يک فرشته نيستي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سوال خوبي بود دخترم اما فعلا براي جوابش زوده..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"دخترم"رو با لحن نفرت انگيزي بيان کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين نقشه رو ميبيني؟(نذاشت جواب بدم)نقشه سرزمين منه و مهم ترين قسمتش خورشيده.....شما بايد به خورشيد برسيد و اشکش رو دربياريد....ولي اسون نيست گريه خورشيد مثل ابر نيست که به راحتي دربياد خورشيد هزاران ساله اشکي نريخته اونارو محفوظ نگه داشته اگر بتونيد يه قطره اشکش رو به دست بياريد ميتونيد سرزمين رو نجات بديد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از تعجب گشاد شد شنيده بودم ابر گريه ميکنه چون اينکار بچه هاي فرشته ها بود اونها روي ابرها بپر بپر ميکردند و باعث برخوردشون ميشدن و اين اشکشون رو در مياورد ولي هيچ وقت درباره اشک خورشيد نشنيده بودم برخلاف اينها پرسيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا جمع ميبنيدي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو و سلفوس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من چجوري به اونجا برسم؟تازه مگه شورا ميذارن ما دوتا باهم بريم سفر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون شورا براي سرزمين هرکاري ميکنند در ضمن اين سفر تفريحي نيست جون سرزمين رو دوش شماست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من...من واقعا نميدونم چي بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من حوصله صبر ندارم جوابت بله اس من ميتونم از چشات بخونم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست ميگفت ولي نميتونستم به اين مار خوش خط و خال اعتماد کنم خيلي سخت بود...ولي جون هزاران فرشته و شيطان در ميان بود پاي سلفوس در ميان بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه،باشه قبول ميکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين سفر شرايط خاص خودش رو داره ده مرحله وجود داره که جنگ با موجودات عجيب و غزيب نيست جنگ با احساسه(لبخند مرموزي زد)من تا اونجا در ده مرحله شمارو اسير ميکنم و بعد بايد به مهمترين مرحله برسيد بايد اشک خورشيد رو دربياريد ولي اگه موفق نشدين همتون ميميرين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم حرفي بزنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حرفام تموم نشده....اگر در طول سفر هرگونه بوسه اي وجود داشته باشه ميتونم بهت قول بدم نفرين عملي ميشه به همون ترتيب انجام ميشه....اما درباره اشک خورشيد بايد بهت بگم اگر هم ديگر رو ببوسيد اشک خورشيد تا نفهمه عشقتون کاملا واقعيه و دور از نفرينه اجازه ورود رو بهتون نميده....سوالي مونده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستام بازي کردم لبم رو با زبونم تر کردم و پرسيدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منظورت از نبرد با احساسات چيه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوشم اومد دختر باهوشي هستي....من به همراه 10 موجود سرزمينم صحنه هاي احساسي رو اماده ميکنيم...شما بايد زرنگ باشيد و اگاه چون اگر در اون صحنه ها کنترل خودتون رو از دست بديد و همديگر رو ببوسيد به خورشيد ثابت ميشه شما کنترلي روي رفتارتون نداريد و کارهاتون از عشق نيست هوسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما اين نفرين منو کنترل ميکنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابي نداد و با نخون هاي بلندش خطي فرضي روي گلوش کشيد...منظورش چيه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منظورت از اين کار چي بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه ميخواستم جواب ميدادم وقتي جواب ندادم يعني هيچ وقت نميدم خودتون بايد جوابش رو پيدا کنيد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلفوس چي؟از کجا ميدوني اونم مياد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بايد بياد چون بدون اون نميشه وارد شد....اون تا اينجا نذاشت باهام بياي حالا ميخواد تنهايي تورو بفرسته تو دل خطر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم حرف ديگه اي بزنم که گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گفتني ها گفته شد وقت لالا کردن کوچولو مامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنجر رو محکم روي دستم کشيد و خنده اي شيطاني کرد و ديگه چيزي نفهميدم...فقط يه جمله رو شنيدم"شب به خوابت ميام جواب قطعي رو ميخوام"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ايسا؟؟ايسا باز کن چشمات رو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي ارامش بخش ملکه رو شناختم با نگراني ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چي شد؟اهنام بهت چي گفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام گرفته بود روي بازوم به شدت ميسوخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مل...ملکه من الان نميتونم به...تون بگم نميتونم تکون بخورم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خواست حرف ديگه اي بزنه شاه پشت سرش نمايان شد به سمتم دويد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ايسا سالمي؟خوبي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خو...خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالم بهتره ممنون(رو به ملکه گفتم)ملکه لطفا همه شورا رو جمع کنيد من بايد يه چيز مهم بهتون بگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار فهميد خيلي مهمه بي هيچ حرفي بلند شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتي حرفها و توضيحاتم تموم شد همه از تعجب خشک شده بودند....حتي شاه اترون که فرمانرواي اتش بود درباره سرزمين خورشيد چيزي نميدونست و هميشه فکر ميکرد اونجا براي نگهبانان اصليه....ملکه از جاش بلند شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما نميتونيم اجازه بديم از کجا معلوم راست بگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما تا کي ميخوايد جلوي نيروي نفرين رو بگيريد؟اين يه اميده که خيلي به ما کمک ميکنه سرنوشت رو نميشه عوض کرد......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر در سفر نميتونيد خودتون رو کنترل کنيد چي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حداقل شانسمون رو امتحان کرديم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما نميتونيم سرزمينمون رو به دست شانس شما بسپاريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميتونيد سرزمين رو به بوسه مادو تا بسپاريد؟(با لحن خر کننده اي ادامه داد)هر بوسه يعني نابودي اين يه اميده چرا قبولش نکنيم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين يه ريسکه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما به اين ريسک نياز داريم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملکه يه نگاه به همه کرد انگار با نگاهشان باهم موافقت کردند....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه ولي بايد قول که هيچ بوسه اي صورت نميگيره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من قول ميدم هيچ بوسه اي صورت نميگيره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم همين طور...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوم شخص(ناشناس)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال روي جايگاهم نشسته بودم و نمايشي رو که راه انداخته بودم از داخل گوي شيشه ايم تماشا ميکردم...در باز شد و دخترخونده ام داخل اومد اون هم مثل من زخم خورده بود مثل دختر واقعيم بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام مامان قرارتون چطور بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شک ندارم قبول ميکنه بيا جلو تو هم ببين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخندي شاد به سمتم اومد و کنارم نشست و نگاه کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مطمئني اونها اينکار رو ميکنند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شک ندارم همه شون نقدر احمقند که متوجه نميشن چه اشتباه بزرگي مرتکب شدند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خنديدم خنده اي شيطاني و اونم باهام همراهي کرد...من براي اونها نقشه ها داشتم هيچکس نبايد به من اعتماد کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irايسا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اهنام به خواب ايسا اومده و بهش اين رو داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاه جلو اومد و نقشه رو گرفت شاه بعد از کمي وارسي گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کجا معلوم تله اي در کار نباشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببينيد ما بايد ريسک کنيم پاي دوتا سرزمين و يه عالمه فرشته و شيطان در ميونه اين يه اميده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کن توروخدا حرفاي خودم رو داره تحويلش ميده...ديگه از نگاه خيره سلفوس خسته شدم و در يک حرکت سرم رو بالا اوردم و به چشماش زل زدم اون هم به من نگاه ميکرد خيره بدون هيچ حرفي با صداي سرفه شاه به خودمون اومديم.شاه با تمسخر به ما اشاره کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينا الان اينجوري هستن وقتي ما نباشيم چي ميشن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملکه ديگه خسته شده بود لحنش کاملا اين موضوع رو اشکار مي کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببينيد اين سرنوشته و بايد انجام بشه بايد ريسک کنيم...اگه براي شما مردمان سرزمينتون مهم نيست براي من خيلي مهمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاه با ترديد کمي به ما نگاه کرد سرش رو تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نقشه تون چيه؟اصلا چطور بايد به کسي اعتماد کنين که يه بار به سرزمينش پشت کرده کسي که به دختر خودشم رحم نکرده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بالاخره دهن باز کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طبق گفته اهنام ده مرحله وجود داره که هر مرحله نبرد با احساساته نه نبرد با حيوانات درنده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاه با بدبيني گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من به اين موضوع اعتماد ندارم درضمن به اين دوتا هم اعتماد ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-و اون اين نقشه رو بهم داد تا به قسمت اصلي سرزمين يعني پيش خورشيد برم تا بتونم اشکش رو دربيارم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاه مشتاقانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سرزمين خورشيد؟ميدوني چند نفر به اونجا رفتن و زنده برنگشتن؟تو ميدوني اينکار رو ميکني؟شايد اين فقط و فقط يه تله باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تندي گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بالاخره اينجا بشينيم و دست رو دست بذاريم که سرزمين نابود بشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملکه تشر زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ايسا درست صحبت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهي به سلفوس کردم عادي و ريلکس به ما نگاه ميکرد با سر بهش اشاره کردم شونه بالا انداخت يعني چيکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه دستي به موهام کشيدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببينيد اگر ما اينکار رو نکنيم تا کي ميخواين مراقب ما باشين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاترون با نگراني گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حداقل ما اينجا هستيم که مراقبتون باشيم شما دوتا تنها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يه روزي يه جايي که ما تنها ميشيم اون موقع ميخوايد چيکار کنين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irملکه که با حرفاي من نگران شده بود رو به شاه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظر من درست ميگن...وقتي گردنبند در مقابل نفرين تاب نياورد از ما چه انتظاري دارين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاترون با جديت به من و سلفوس گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همه چيز به شما بستگي داره،يه سرزمين رو دوش شماست مسئوليت پذير باشين و خودتون رو کنترل کنين...ما بايد اين فاجعه رو حل کنيم فهميدين؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله فهميديم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کي بايد حرکت کنيم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه عجب زبون باز کرد فکر کردم لاله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فردا ميتونيد حرکت کنين
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کسب اجازه از ملکه از قصر خارج شدن ملکه رو به من گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روز سختي داشتي برو استراحت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوي تختم غلت ميزدم و به امروز فکر ميکردم...خيلي غيرمنتظره بود...اتفاقات امروز چيزهايي بودن که اصلا فکرش هم نميکردم...انقدر به اين موضوعات فکر کردم که خواب چشمام رو ربود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدشت زيبايي بود همه جا پر از گل و درختان کمياب سرزمين اما از ميان درختان زني قرمزپوش با نقاب قرمز ظاهر شد تمام گل ها خشک شدن درختان فرسوده شدن ولي اون زن به سمت من ميومد سرجام خشک شده بودم نميتونستم تکون بخورم...دستش رو جلو اورد و به بازوم کشيد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يه هديه ست قدرش رو بدون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جيغ از خواب بلند شدم دستم درد ميکرد جوري که نميتونستم تکونش بدم...جيغ زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ملـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــکه؟نگهبــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــان؟اهههههههههه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir