رمان آتش افـروز به قلم مهسا بقری
آتش افروز روایتگر زندگی دختری به نام افروز است که دوران کودکی و نوجوانی سختی را بهخاطر تعصبات خانوادگی و سختگیریهای بیش از حد پدر و برادرش گذرانده و علاقه وافری به تحصیل در رشته ژنتیک دارد که با سختی بسیار بعد از قبولی پا در دانشگاه مورد علاقه اش میگذارد... اما بهخاطر ناآشنا بودن با محیط و سادگی بیش از حدش با افرادی آشنا میشود که مسیر زندگیاش را به کل تغییر میدهند... بعد از هفت سال از اتفاقاتی که در زندگیاش میافتد آتشی در وجودش شعلهور شده که نه تنها خود بلکه اطرافیانش را هم در آن میسوزاند و باز هم او را در راهی میکشاند که سر آغاز یک فاجعه دیگر است.
ژانر : عاشقانه، اجتماعی، جنایی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۴ دقیقه
مقدمه :
باز هم قلبي به پايم اوفتاد...
باز هم چشمي به رويم خيره شد
باز هم در گير و دار يک نبرد
عشق من بر قلب سردي چيره شد
باز هم از چشمه لب هاي من...
تشنه اي سيراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروي در خواب شد
بر دو چشمش ديده ميدوزم به ناز..
خود نميدانم چه ميجويم در او
عاشقي ديوانه ميخواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو
او شراب بوسه ميخواهد ز من
من چه گويم قلب پر اميد را
او به فکر لذت است و غافل که من
طالبم آن لذت جاويد را
من صفاي عشق ميخواهم از او
تا فدا سازم وجود خويش را
او تني ميخواهد از من آتشين
تا بسوزاند در او تشويش را
او به من ميگويد اي آغوش گرم
مست نازم کن که من ديوانه ام
من به او گويم که اي نا اشنا
بگذر از من . من ترا بيگانه ام
آه از اين دل.آه از اين جام اميد
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بيگانه اي
اي دريغا کس به آوازش نخواند
"فروغ فرخزاد"
"بسمه تعالي"
رژ لب قرمز جيغم را از روي ميز توالت برميدارم و به سمت لبهايم ميبرم "تير آخر"
در آينه به چشمانم خيره ميشوم ...به تاريکي محض درونشان که با زندگيم هماهنگ بود.
کمي جلوتر ميروم.مثل هميشه بدون سايه فقط خط چشم و ريمل.همين هم براي امشب کافي است.
راست مي ايستم.پوست سفيد و براقم بدون هيچ لکه اي خودنمايي ميکند..انگشتان کشيده و مانيکور شده ام را در ميان خرمن موهايم فرو ميبرم...سيا ه سياه..بدون رنگ و لعاب...هيچ گاه از رنگ کردن خوشم نمي آمد.
صدايي گرم ناخوداگاه در گوشم مي پيچد " چشم و ابرو مشکي يه چيز ديگه است"
چشمانم را لحظه اي ميبندم.پوزخند تلخي ميزنم و با باز کردنشان نگاهم به چشمان سرد و بي روحم در آينه مي افتد.فراموش ميکنم صدايش را.
تضاد قرمزي لبهايم با مشکي براق موهايم غوغا ميکند....به هيکل بي نقص و ق د کشيده ام در آينه چشمکي ميزنم: همينه!!
صداي در مي آيد و پشت بندش رها سرش را داخل آورده و با ديدنم سوتي ميکشد:ايول بابا.
بي توجه به او به سمت کمد لباس هاي شبم ميروم ..از راست به چپ دقيق يکي يکشان را از نظر ميگذرانم...در آخر دستم را روي لباس رقص عربي قرمز رنگم ميگذارم.
اينبار صداي خنده اش به گوشم ميرسد...منظورش را ميفهمم...لبخندي کنج لبم مينشيند.سرم را کج ميکنم.يک تاي ابروهايم را بالا ميبرم و از گوشه چشم نگاهش ميکنم...لبخندش عميق تر ميشود
-دلم واقعا واسش ميسوزه.
لباس را برميدارم و داخل کيفم جاسازش ميکنم...موهايم را ساده بالاي سرم جمع ميکنم...مانتو سفيد رنگم را روي تاپ دکلته قرمز و سفيدم ميپوشم و در آخر شال قرمزم.
کمي از عطر "مخصوص" را به گردنم ميزنم.بويش حس هايم را به غليان مي اندازد..از آينه رها را ميبينم. پشت سرم دست به سينه مي ايستد.
-شکارچي آماده شکار!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي کنج لبم مي نشيند...جوابش را نميدهم...دوباره تمام هيکلم را در آينه برانداز ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطورم رها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شدي حامد کش... امشب حسابي مراقب خودت باش...اين پس ر خيلي آتيشش تنده!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش برميگردم و در خاکستري بي نظير چشمانش خيره ميشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-يعني بيشتر از من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهايش را بالا ميبرد: نچ...به پاي تو که اصلا نميرسه!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخواهم جوابش را بدهم که صداي زنگ اس ام اس موبايلم حواس هردويمان را پرت ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عشق من.د م در منتظرتم.سريع بيا که خيلي دلتنگم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم را کج ميکنم و بعد بي حوصله چشمانم را در کاسه ميچرخانم و تمسخر آميز زمزمه ميکنم: چشم عاش ق دلتنگ!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکيفم را برميدارم و از اتاق بيرون ميروم هيچ کدام از بچه ها خانه نبودن.نميدانم کجا هستند.مهم هم نيست!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهاي خانوم شکارچي. سِ لاحت رو يادت رفت !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش برميگردم و وسيله اي را که مقابلم گرفته از دستش ميگيرم...حواسم کجاست ..اه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفش هاي پاشنه ده سانتي قرمز رنگم را از جا کفشي بيرون مي آورم و بعد از خداحافظي با رها از ساختمان دو طبقه اي که به شدت برايم منفور است بيرون ميزنم...به محض خروج .لکسوس سفيد رنگ حامد نگاهم را ميخ خود ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ديدنم سريع بيرون ميپرد.تيپش از صد فرسخي داد ميزند" من بچه پولدارم "هميشه با ديدن او تنها دو کلمه بر زبانم مي آيد " پولدار بي درد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهايم را ميگرد: تو که باز قصد جون کردي نفس!!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه زور لبخند پر عشوه اي ميزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخوام واسه سرورم نفس گير باشم ...شما مشکلي داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش داغ است.ديگر به نگاه هيزش عادت کرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من غلط بکنم عزيزم.اينجا نايستيم بهتره.من ديگه کنترل کردن واسم سخت شده!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ميزنم و سرم را جلو ميبرم...نفسش داغ داغ است..هه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تازگيا خيلي زود فرمون از دستت در ميره ها!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپچ پچ وار جوابم را ميدهد : بيا بريم شيطو ن بلا!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
***********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
در واحد چهارصد متري اش که پنت هاوس اين برج بيست طبقه است روي کاناپه سفيد رنگي لم ميدهم...وسايلم را به اتاق خوابمان برده گيره موهايم را باز ميکنم و انگشتانم را ميان موهاي مواجم فرو ميبرم و افشانشان ميکنم...بي حوصله نگاهي به گوشه و کنار خانه مي اندازم.جاي جايش پر از صحنه هاي منفوري است که خودم بري خودم ساخته ام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم مينشيند...با رکابي و شلوارک...دستش را دور کمرم مي اندازد و به خودش نزديک ميکند...در حالي که با چشمانش قورتم ميدهد ميگويد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-خيلي ناز شدي عروسک!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
از آغوشش بيرون مي آيم چشمکي ميزنم:چي ميخوري عزيزم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
جوابم را با چشمکي ميدهد: ساقيش بيشتر مستم ميکنه!!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
همانطور که به سمت بارش ميروم ميخندم: بپا رو دل نکني بچه پررو!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
گيلاس ودکا را به دستش ميدهم .دست ديگرم را پشت کاناپه ميگذارم و تماما روي هيکلش خم ميشوم...نفس داغم را زير گوشش خالي ميکنم ...به شدت سعي در کنترل خودش دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-امشب واست برنامه دارم عزيزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
بوسه اي بر گردنم ميزند...چندشم ميشود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-منتظرم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
پچ پچ وار ادامه ميدهد:همسرم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
به اتاق خوابمان ميروم و لباسم را با لباس رقص عربي ام تعويض ميکنم...بعد از پوشيدنش در آينه نگاهي به خودم مي اندازم و بعد از مطمئن شدن از ظاهرم به سمت کيفم ميروم "وسيله "مورد نظرم را بيرون مي آورم در دل پوزخند ميزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-شکار توي دام اسيره!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
و بعد دهانم را کج ميکنم:آماده باش جناب همسر!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
بي توجه به چهره بهت زده اش به سمت پخش ميروم و اهنگ مورد نظرم پيدا ميکنم...همزمان با پخش آهنگ رقصم را شروع ميکنم..از بهت بيرون مي آيد و هر دو دستش را پشت کاناپه مي اندازد و با لذت نگاهم ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
از بيرون با ناز...پر عشوه...ولي از درون چون کوهي از حس نفرت ...چشم به مرد که نه. نامرد روبه رويم ميدوزم که نام همسر را يدک ميکشيد...با مهارت ميچرخم و کم کم به سمتش ميروم و هنگامي که دستانش را به رويم باز ميکند..خودم را در آغوشش حل ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
و اين منم.افــروز دادخواه.زني از جنس آتش!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دردي که در معده ام مي پيچد چشم باز ميکنم و سريع سر جايم مينشينم.به کنار دستم نگاه ميکنم.همانطور به پشت خوابيده.وحشي تنها صفتي ست که ميتوانم در اين لحظه به اين موجود بدهم...ناگهان با دردي که دوباره در دلم مي پيچد از جا ميپرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
با هر نفسي که ميگيرم..عق ميزنم..با هر عق انگار بند بند وجودم را ميکشند...نبض درد در سرم هر لحظه شدت پيدا ميکند..عادي ست..براي من اين عق زدن ها عادي ست...هفته اي دو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبار...بعد از هر بار همخواب شدن با اين موجود به اصطلاح انسان عق ميزنم..همخواب شدني که شرعي است..شرعي اش کرده ام...اما از شدت انزجار...از شدت نفرت ...عق ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
احساس ميکنم دماي بدنم به زير صفر رسيده...منفي يک؟ منفي ده؟نميدانم .اما با سرمايي که هر بار در تنم مي پيچد...قسم ميخورم که الان است تمام اعضا و جوارهم يخ بزنند...حتي نفسي هم که گاهي مي آيد و ميرود سرد است...سوز زمستاني است...من چگونه با اين دما زنده ميمانم؟؟چطور انساني هفته اي دو بار دماي زير صفر را در بند بند وجودش حس ميکند و باز زنده ميماند....پوزخند ميزنم...نه به حرف خودم...به حرف برادرم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
يک بار که زير کتک هاي مثلا خير خواهانه اش نوازش ميشدم چه ميگفت؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
"خيلي سگ جوني...خيلي”
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
سرم را به ديوار دستشويي تکيه ميدهم و دوباره پوزخند ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-الان کجايي داداش من؟کجايي که ببيني براي اولين بار حرفاتو قبول دارم....راست ميگفتي من خيلي سگ جونم...خيلي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر آينه نگاه ميکنم...به تصوير فرد رو به رويم...همزمان با ديدنش...خاطرات به ذهنم هجوم مي آورند... چشم ميبندم.لعنتي....بدترين وقت ممکن...نبايد اجازه ورود دهم...به اندازه کافي وقت براي فکر کردن و زجر دادن خودم دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
به اتاق برميگردم...به موجود نفرت انگيز روي تخت نيم نگاهي هم نمي اندازم..ديدن بدن نيمه برهنه اش خار ميشود و ميرود توي چشمم...خنجر ميشود و وجودم را تکه تکه ميکند....وسايلم را از اتاق بيرون ميبرم تا آماده شوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شاعت شش صبح بدون ذره اي آرايش با همان مانتوي نازکم از خانه اش بيرون ميزنم...در سوز هواي صبحگاهي آبان ماه...از تاکسي و آژانس خبري نيست...پياده برميگردم...و اين شکنجه بعدي است...پياده راه رفتن تا خانه...راه ميروم و مرور خاطرات ميکنم...مرور کردن خاطرات ميشود شکنجه سوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
راه ميروم و به روز هايي فکر ميکنم که ذوق داشتم...منتظر نتايج کنکور بودم...براي نتيجه اي که تمام دبيرهايم انتظارش را ميکشيدند...به افروز دادخواه اميد داشتند...به مريم اميد داشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
راه ميروم و به اين فکر ميکنم که خدا يک روز خوش براي من نيافريد...پشت هر خوشي يک ناخوشي بود..خون دل خوردن و سکوت کردن....روزي که جواب کنکور آمد اما کسي در خوانواده مشتاق تبريک گفتن نبود جز مادر و خواهرم...من محتاج محبت پدر و برادرم بودم....حيف که بي نصيب ماندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
مقابل در خانه مي ايستم..درست دو ساعت بعد..سرما تمام وجودم را فرا گرقته.پاهايم درد ميکنند..در مرز انفجارند اما مهم نيست..به در نگاهي مي اندازم و پوزخند ميزنم...اسم اين مکان را گذاشته بودم قمارخانه....همان روزي که پا درونش گذاشتم...قمارخانه اي که افرادش پا روي ارزش ها و احساساتشان گذاشته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
به محض اينکه در را باز ميکنم...رها هم از اتاق بيرون مي آيد.با ديدنم خشکش ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-اين چه سرو وضعيه دختر؟! تو که مثل روح شدي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
با خستگي به سمتش ميروم...هنوز معده ام پيچ و تاب ميخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-حالم خوب نيست رها...بايد امروز برم مرکز!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
از مقابل در اتاق کنار ميرود و همراهم به داخل مي آيد.صدايش نگران ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-افروز..تو رو خدا لجبازي نکن...بيا برو دکتر..بابا اين تهوعي که تو داري اصلا عادي نيست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
مانتو و بلوزم را ازتنم بيرون ميکشم..لعنتي.هنوز کشيده شدن انگشتان کثيفش را روي بدنم حس ميکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-الان فقط به حمام احتياج دارم نه دکتر..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
به سمت حمام اتاق ميروم.ميان راه بازويم را ميکشد...کشيده شدن همانا و دردي که در گردن و سينه ام پخش ميشود همانا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-وقتي ميگم اين پسره وحشيه...ببين چه بلايي سرت اورده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
با خشم به سمتش برميگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-همشون وحشيه ان...همشون حيوونن ...به معناي واقعي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دستم را مشت ميکنم و به سينه ام ميکوبم...محکم و پر از حرص.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-اما من شکارچي اينجور حيوونام....من يه روز تلافي کاري که باهام کردن رو يه جا به سرشون ميارم...دودمانشونو به باد ميدم...پس اگه نگرانمي فقط کمکم کن...همين!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
زير آب گرم با کيسه تمام بدنم را تميز ميکنم....اما لجني که در آن غرق شده ام قصد پاک شدن ندارد...من وقتي پاک ميشوم که انتقامم را گرفته باشم...هر بار که کيسه را بر بدنم ميکشم ....حس تنفرم ده برابر ميشود..آتش ميشود و زبانه ميکشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
از حمام که بيرون مي آيم...موهايم را سريع خشک ميکنم و ساده ترين لباس هايم را انتحاب ميکنم..در آينه به رنگ و روي سفيدم خيره ميشوم..کمي رژ گونه بهترم ميکند...حوصله نگاه خيره و پر سوال بقيه افراد مرکز را ندارم...دست روي معده ام ميگذارم و چهره ام درهم ميرود.کاش اين لعنتي آرام بگيرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
به آشپزخانه که ميروم رها لقمه اي برايم آماده ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-نون پنير ساده مشکلي واست نداره....بخور وگرنه از حال ميري!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
چاره اي نيست...براي ادامه دادن بايد سر پا بمانم...گازي به لقمه ميزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-بقيه هنوز نيومدن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
نيشخند زد:نه ...برعکس جنابعالي به اونا حسابي خوش ميگذره....ديونه نيستن که ساعت شيش پياده راه بيفتن سمت خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-اره واقعا!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
مرموز ميخندد:کل دنيا رو بگردي شغل بهتر از اين پيدا نميکني...هم حال هم پول!!..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
معده ام در هم مي پيچد..بقيه لقمه را روي ميز ميگذارم و بلند ميشوم...سرش را بالا ميگيرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-کجا؟! تو که هنوز چيزي نخوردي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
اخم در هم ميکشم: مگه تو ميزاري ....يه بار شد حالمو بهم نزني؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
خنده مرموزش اينبار غم دارد...غمي به وسعت بي کسي...راستي تا به حال بي کسي را درک کرده ايد؟ !براي من بي کسي يعني وقتي که خدا هم از تو رو برگرداند و بگويد توي همين لجن بمان و دست و پا بزن...بي کسي يعني خدا هم چشم ديدنت را نداشته باشد!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
-حال بهم خوردن نداره افروز جان....وقتي خود آدم ميخواد که تا خرخره تو لجن فرو بره...ديگه جاي حرفي نميمونه....يکي مثل منو بقيه دخترا که از بي پولي و بي کس و کاري تو اين لجن فرو رفتيم....يکي مثل تو با وجود دو تا شغل و يه مدرک تحصيلي توپ دست به اين کار زده....تنها فرق تو با ما اينه که شرط ميکني يه آيه عربي خونده بشه و تو هم قَبلتُ بگي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
هيچ وقت جوابي براي حرفهاي تلخش ندارم...دنياي عجيبي است يک نفر بخاطر نان شبش تن ميفروشد و ديگري بخاطر پول زياد تن ميخرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
*********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدربستي ميگيرم و به راننده آدرس مرکز تحقيقاتي را ميدهم....از اول هم عاشق رشته ام بودم ...ژنتيک تنها گزينه اي است که از ليست کارهاي مورد علاقه ام خط نخورده....!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو اين موقع صبح تنها کسي که ميتواند با علاقه در آزمايشگاه کار کند و مدام از اين طرف به آن طرف برود ياسمن رياحي است...با ديدنم لبخند ميزند....پرانرژي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به به....افروز خانوم....از اين طرفا...راه گم کردين!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعي ميکنم لبخندش را جواب دهم...با تمام بي حالي ام!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه فرقي ميکند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر سيرک يا در خانه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ات که تلخ باشد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلت که خون باشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم دلقکي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه امروز راهمو گم نميکردم استاد بيچاره ام ميکرد !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخندد...خنده هايش شيرين اند....آرايش کرده....اين آرايش خبر ميدهد که امروز قرار است ايمان ضيايي هم به مرکز بيايد...شاهزاده سوار بر اسم ياسمن خانم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم ازبا ديدن خنده اش لبخند ميزنم..لبخند زدن کنار اين دختر ميتواند واقعي باشد...خوشا بحال ايمان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را که ميخواهد در چال گونه ام فرو ببرد کنار ميزنم...شيطنت وار چشمک ميزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اهاي...نکنه جناب مجنون ميخوان امروز تشريف بيارن که خوشگل کردي...نگاه کن چه خط چشمي هم کشيده بلا..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانش را گرد ميکند و لب ميگزد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدا نکشتت...صداتو بيار پايين...يه وقت مياد ميشنوه....فکر ميکنه من چقدر هولم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شانه اش ميزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجاي کاري ؟! به يقين رسيده که تو هولي...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخواهد جوابم را بدهد که در باز شده و استاد و بقيه بچه ها وارد آزمايشگاه ميشوند...ساعت سه بعد از ظهر سرم را از ميان برگه هاي مقابلم بيرون ميکشم و گزارش کار امروزم را به دست استاد ميدهم ...در محل کار آنقدر جدي و خشک هستم که کسي حتي روزي به فکرش هم نميرسد مدل زندگي کردن من چگونه است...بعد از خداحافظي با بچه ها بيرون ميروم...توليدي لباسي که در آن کار ميکنم تقريبا پايين شهر است و تا به آنجا برسم دو ساعت گذشته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
********************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميخواهم داخل بروم که زنگ موبايلم متوقفم ميکند...با ديدن اسم حامد اخم هايم درهم ميرود...از صبح تا به حال دويست بار زنگ زده و جوابش را نداده ام...هزار بار پيامک زده که "اذيت شدي عشقم....بهت خوش نگذشت نفسم؟!" و هر بار با خواندن جمله هايش درد معده ام تشديد پيدا ميکرد...اينبار هم جوابش را نميدهم...به جهنم بگذار فکر کند اذيت شدم و الان ناز ميکنم..!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورودم چشم در چشم عقيلي ميشوم....پوووف ...چشمان هيز اين مردک را فقط بر روي زندگي ام کم داشتم....امروز از آسمان فقط برايم ميبارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزير نگاهش معذب ميشوم...لعنتي...اگر با اين لباس هاي گشاد اينطور به من خيره شوي....تنگ بپوشم چکار ميکني...زير لب سلامي ميکنم و سريع از کنارش رد ميشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خانم هايي که در سالن نشسته اند و مشغول کار هستند سلامي ميکنم و پشت چرخم مينشينم....دوباره موبايلم زنگ ميخورد..ميخواهم خاموشش کنم که با ديدن تصوير روي نمايشگر لبخند روي لبهايم پهن ميشود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" فرشته زميني "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
******************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دستم را جلو بردم و محکم پشت گردنش کوبيدم...جيغش به هوا رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخ دستت بشکنه الهي...مگه مرض داري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص لب باز کردم:خيلي بي خيالي مريم...من دارم از استرس ميميرم...تو اينجا نشستي روي تاب داري تخمه ميخوري؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره روي تاب لم داده و خودش را کمي تکان ميدهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اووف تا حالا خانوم استرس قبول شدن داشت حالا استرس رفتنشو داره..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه اين همه درس نخوندم که حالا بهم بگن نميزارم بري...اينا چرا انقدر از دنيا عقبن...کي ميخوان يکم با فرهنگ بشن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عميقي کشيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينا تا قيامت همينن که هستن....تو ام لجبازي کردي...چند بار بهت گفتم افروز لجبازي نکن بيا همين شيراز انتخاب رشته کن ...پاتو کردي تو يه کفش که ا لا و ب لا ميخوام برم تهران درس بخونم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحنم حسرت دارد...غم دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه من ژنتيک تهرانو ميخوام...تو پزشکي اينجا رو انتخاب کردي چون خودتم ميدونستي اينجا چيزي کم از تهران نداره...اما ژنتيک چي؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحن او هم رنگ غم ميگيرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر ميکني ميزارن منم برم؟ اگه قبولم کردن فکر ميکني ميزارن راحت درس بخونم؟خون به جيگرم ميکنن....دختر توي اين طايفه يعني کلفت...يعني کنيز توي مطبخ!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نميدانم مرگ چيست..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irميدانم زندگي اين نيست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حسرت در چشمانش نگاه کردم و آه کشيدم...با دست به پهلويم کوبيد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا ميدوني چيه..؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر اشاره کردم که چي؟؟...دستش را همانند حاج بابا در هوا تکان داد و بادي در غبغبه انداخت...با صداي کلفت و نخراشيده اي گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زن فقط واسه بشور و بساب و بچه زاييدن خوبه و لاغير!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اين حرفش هر دو پقي زير خنده زديم که ناگهان با صداي مردي ترسيده به عقب برگشتيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به به چشَم روشن...چه دخترا چشم سفيدي...اداي بزرگترتونم که در ميارين!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسجاد...پس ر عمه فروغ و رفي ق شفيق برادرم...مثل هميشه زنجير دانه ريزش را دور انگشت اشاره اش ميچرخاند و آدامسي را گوشه دهانش به بدترين شکل ممکن ميجويد....به مريم چپ چپ نگاه کرد که او سرش را برگرداند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش که روي من چرخيد اخم هايش از بين رفت و نيشش تا بناگوش باز شد...دندان هاي زردش حالم را بهم زد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطوري دختر دايي؟حال و احوال؟نگفتي کي برسيم واسه عرض ارادت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدماغم خود به خود چين افتاد...اگر به تهران نروم به زور زن همين پسرک عياش و ولگرد ميشوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون پسر عمه...درباره ي اون موضوعم فعلا چيزي معلوم نيست..من ميخوام درس بخونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را به عقب پرتاب کرد و از ته دل قهقه زد...مريم زير لب زهر ماري نثارش کرد...خوب که خنده هايش را کردد با صدايي که هنوز خنده در آند موج ميزد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آرزوها قشنگي داري...خيلي قشنگن....ولي حيف که تا اخر آرزو هم ميمونن!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم مشت شد...همانطور که چشم از چشمانم بر نميداشت يه سمتم آمد و درست در چند سانتي ام ايستاد...محکم سر جايم ايستادم و تکان نخوردم...هميشه از جسارتم خوشش مي آمد..نفسش را در صورتم فوت کرد...حالم بهم خورد از اين گرماي چندش آور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وقتي زنم بشي...خانوم خونم بشي...درس و مشق تعطيله...تو ميموني و چند تا بچه قد و نيم قد با کلي کا ر خونه....بايد براي آقات خانومي کني...از فکر درس خوندن بيا بيرون...تا همين جا هم زيادي خوندي...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را روي دهانم گذاشتم تا مبادا از بوي ب د دهانش عق بزنم...من.افروز دادخواه .دختري هجده ساله. که هر روز به حمام ميروم ...هميشه خودم را تميز و آراسته نگه ميدارم...درس خوانده ام و آرزوهاي مختلفي دارم و ميخواهم روزي براي خودم کسي شوم ...بايد آنقدر بدبخت شوم که مردي مثل سجاد شوهرم باشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردي که زن عقدي اش به هزار ضرب و زور و گريه و التماس طلاق گرفته و فرار کرده؟! مردي که نميداند درس و فرهنگ چيست؟! مردي که زن را فقط براي رختخواب ميخواهد...براي بچه داري...براي کلفتي...درست مثل برادرم...پدرم...عمويم...پدر بزرگم....مثل تمام مردان اين طايفه..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزن اينجا يعني يک موجود بي ارزش...همين که پنج کلاس سواد داشته باشد و دست چپ و راستش را بلد باشد کافي است...به نظر مردان اين طايفه در روز زن بايد به بشور و بساب باشد...بچه داري کند....هر دوسال يکبار شکش بالا بيايد...و در شب براي شوهرش در رختخواب دلبري کند...زن يعني همين...در اين طايفه زن يعني کنيز توي مطبخ!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب ندادنم را بر حساب بردنم گذاشت و با پوزخندي از کنارم رد شد....همان لحظه قسم خوردم که هر طور شده بروم و داغم را بر دل اين مرد وامثالش بگذارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاينبار تقريبا کنار مريم ولو شدم...به حوض وسط حياط خيره بود....تاب را کمي تکان دادم....صداي آهش در گوشم پيچيد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه اي زندگي منم که هنوز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همه پوچي از تو لبريزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه به فکرم که رشته پاره کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بر آنم که از تو بگريزم.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
فنجان چاي را مقابلم ميگذارد...چشم از کتاب برنميدارم..دو روز ديگر امتحان دارم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نوش جان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيني را روي ميز ميگذارد و مقابلم مينشيند...صدايش را بالا ميبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دخترا بياين چاي..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمانطور که چشمم به کتاب است دست دراز ميکنم و فنجان را برميدارم...زير چشمي نگاهش ميکنم... هنوزم مقابل من معذب است...بعد از يکسال...هه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خبر از دانشگاه ساغر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودش را کمي جمع ميکند:اي بد نيست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلپي از چاي ميخورم..چشمانم را از کتاب ميگيرم :يعني چي؟راضي نيستي؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو دل است...نميداند حرف بزند يا نه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-يکم سخت شده درسا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را ريز ميکنم...حرفش بوي خوبي نميدهد....نگاه موشکافانه ام دستپاچه اش ميکند..دوباره با صداي بلند ميگويد -بابا اين چايي يخ کرد...کجايين پس؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدسم درست بود....شيده ي لعنتي کار خودش را کرده...ميخواهم حرفي بزنم اما صداي مونا و شيده مانعم ميشود...مثل هميشه در حال هرهر و کر کر اند...هر کدام روي مبلي مينشينند و چاي هايشان را برميدارند...بي توجه به آن دو دوباره سرم را پايين مي اندازم و کتابم را ورق ميزنم...به هيچ وجه تمايلي به هم صحبتي با آنها ندارم...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي جيغ مانند مونا روي اعصابم خط مي اندازد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خبرا ساغري؟حال اون پسره ي سوسول چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي پوزخند شيده را ميشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسمش چي بود؟ اووومم....اها سعيد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب را در دست ميفشارم..مبادا در صورت نحسش فرود بياورم...ساغر من من ميکند...بخاطر وجود من است ..جرئت ندارد مقابل من حرفي بزند....سنگيني نگاهش را حس ميکنم...اما همچنان بي تفاوت در حال زير و رو کردن مطالب کتابم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چرا لالي دختر؟ نکنه اين يکيم پريده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساغر هول شد...دختر بيچاره...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه..نه...خوبيم با هم..فعلا که مشکلي نيست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونا پوفي ميکشد:گفتم حتما اين يکيم پريده ها..از بس نابلدي...اما حواست باشه زود خر نشي...زير هشتاد تومن اصلا وانده...چون تو هم خيلي جووني هم خوشگل!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب روي هم ميفشارم و کتابم را محکم تر در دستم فشار ميدهم...کثافت!!يک جمله ديگر بر زبان بياورد مشت بر دهانش ميکوبم....اما انگار شانس با او يار است که درست وقتي ميخواهد لب باز کند رها از حمام بيرون مي آيد.سلام ميکند و کنارم مينشيند...نگاهش به چهره برافروخته من است!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساغر سريع بلند ميشود:عافيت باشه رها جون..الان واست چاي ميارم..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونا بحث را عوض ميکند:شيده خبري از خواهرت نشد؟ مگه نميخواستي بياريش پيش ما؟ بابا اين يه ساله شوهرش مرده...چه جوري ميخواد خرجشو در بياره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيده شانه بالا مي اندازد:نميدونم والا...فکر نکنم آبي از خواهر من گرم بشه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساغر از آشپزخانه بيرون مي آيد و چاي را مقابل رها ميگرد...رها در حالي که چاي را برميدارد پوزخند پررنگي ميزند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هر زني که شوهرش مُرد بايد براي در آوردن خرجش کثافت کاري کنه؟چشم نداري ببيني داره مثل يه زن آبرو دار زندگي ميکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونا رو ترش ميکند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به تو چه فوضول...من کي همچين حرفي زدم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيده مي غرد: ببند دهنتو رها..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما رها دست بردار نيست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چيه؟خيلي دوست داري شيدا هم عين تو توي لجن غرق بشه؟خيلي دوست داري خراب بشه؟من خوب يادمه تو از اولم چشم ديدن خوشبختي اونو نداشتي...وقتي ميديدي اون داره مثل آدم با شوهرش زندگي ميکنه و چقدر پاکه آتيش ميگرفتي...هه اما حالا شوهرش مرده....چه راهي بهتر از اين واسه زجر دادن اون خدابيامرز!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت شيده از خشم به کبودي ميزند...دستش را مشت کرده و به سمت رها خيز برميدارد که او هم از جا ميپرد و پشت مبل مي ايستد...شيده درست روبه روي من و رها پشت سرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو رو سننه بچه پررو...به تو چه... زر زيادي بخواي بزني حالتو جا ميارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرها امشب کوتاه بيا نيست...با سر اشاره اي به ساغر ميکند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ميخواي بشه يکي مثل اين؟مثل من؟لعنتي اين دختر که پاک بود .دست نخورده بود...نشستي زير پاش ...خرش کردي... د تو با کي دشمني؟هان؟ تو منم بدبخت کردي...تو منم به لجن کشوندي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيده تقريبا داد ميزند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بيخود گندکارياي خودتو پاي من ننويس...تو خودت خواستي .ساغر خودش خواست.مونا هم خودش خواسته.نکنه دو روز ديگه ميخواي بگي افروزم من به اين راه کشوندم؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابم را محکم ميبندم و بلند ميشوم..از حرکت ناگهاني ام جا ميخورد...قدمي به جلو برميدارم و سينه به سينه اش مي ايستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه من خودم خواستم...تو کي باشي که راه و چاه نشون من بدي؟! خودتم ميدوني که ده تاي تو رو حريفم...اما به خداوندي خدا قسم...به هموني که ديگه نميشناسمش قسم...اگه پاي يکي ديگه رو به اين لجنزار باز کني خودم به آتيشت ميکشم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست ساغر را نشان دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مسبب بدبختي و بدنامي اين دختر تويي و اون باباي نامردش...اين دختر ميدونست اگه بازم توي خونه باباش بمونه به زور ميدنش به يه معتاد مافنگي...تف به اون ذات پدري که دخترشو بخاطر يه گرم مواد بفروشه...تف به ذات اون مردي که از فقر و نداري يه خونواده سوءاستفاده کنه...و تف به ذات تو که از زيبايي و پاکي اين دختر سوءاستفاده کردي و به اين راه کشونديش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتف به ذاتت شيده....روي هر چي نازنه سفيد کردي..تو اين دخترو که بهت پناه آورده بود دادي دست چهارتا حيوون انسان نما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست به سينه اش زدم..مبهوت در چشمانم نگاه ميکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما واي به حالت اگه من بازم امثال ساغر و رها ببينم تو اين خونه...واي به حالت شيده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دست به کنار هلش ميدهم و از کنارش رد ميشوم ...لحظه اي نگاهم در چشمان سبز و غرق اشک ساغر گره ميخورد...حيف اين زيبايي حيف اين دختر..!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقم ميروم و در را محکم پشت سرم ميبندم...عمق لجن زاري که در آن فرو رفته ام قابل محاسبه نيست!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت تخت ميروم و جعبه سيگارم را از روي عسلي برميدارم....يک نخ بيرون ميکشم و با فندکي که کنار جعبه بود روشنش ميکنم....پُک اول را ميزنم و روي تخت مي افتم....سرم به شدت درد ميکرد....ساعدم را روي پيشاني ام ميگذارم و پُک دوم را ميزنم....فقط وقت هايي که اعصابم بهم ميريخت ميکشيدم ....شايد هفته اي دوبار ...آنهم يک نخ..!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي اس ام اس موبايلم را ميشنوم ...اه اصلا حوصله حامد را ندارم اما اگر جوابش را ندهم ديگر شک ميکند....هه بس است هر چه ناز کردم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشي را برميدارم و اس ام اس را باز ميکنم...اما با ديدن متن ابروهايم بالا ميرود...دوباره نگاهي به فرستنده اش ميکنم...حامد نيست اما..شماره اي که هيچ وقت سيوش نکردم...نميدانم چه اسمي براي اين مخاطب بگذارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امشب منتظرتم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش را ميدهم -خسته ام...واجبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقيقه اي بعد جواب ميدهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واجبه...چيزي که ميخواستي آماده شد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسريع روي تخت مينشينم و دوباره پيام را ميخوانم....زمزمه ميکنم: آماده شد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند محوي روي لبم مينشيند بايد سريع باشم... سيگارم را توي جا سيگاري روي عسلي خاموش ميکنم و به سمت کمد لباسهايم ميروم از بين تمام مانتو هاي رنگارنگي که دارم يک مانتو مشکي بسيار ساده انتخاب ميکنم...در همين حين در باز ميشود و رها داخل مي آيد تنها کسي که ميتوانم حضورش را در اين جهنم تحمل کنم. با ديدن من ابرو بالا مي اندازد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حامد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همين يک کلمه تا اخر حرفش را ميخوانم...عاقل اندر سفيه نگاهش ميکنم که خودش ميفهمد و ميگويد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عجب مخي من دارم...تو که واسه ديدن حامد اين تيپو نميزني!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابش را نميدهم. تنها در سرم يک جمله مدام تکرار ميشد "شکار بعدي انتخاب شد"وقتي ميبيند حواسم اينجا نيست ميخواهد بيرون برود که دستش را ميگيرم.سوالي نگاهم ميکند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حواست به ساغر باشه...انگار شيده ميخواد از دانشگاه رفتنم منصرفش کنه...باهاش حرف بزن که يه وقت گول نخوره...اين دختر ساده تر از اين حرفاست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندي ميزند و ميگويد:سعي ميکنم... ولي بدون دانشگاه هم بره تا نصفه تو لجن فرو رفته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دانشگاه رفتن ديگه برچسبي که به پيشونيش خورده کنده نميشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد هم روي شانه ام ميکوبد و از اتاق بيرون ميرود... مشتم را روي ديوار خالي ميکنم...يکبار شد جوابي براي حرفهايش داشته باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
**************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
به ساختمان رو به رويم نگاه ميکنم...در مرکز شهر . با نمايي خاکستري ... نفس اه مانندي ميکشم و وارد لابي ميشوم ...نگهبان مرا ميشناسد و با ديدنم سري تکان ميدهد.به سمت آسانسور ميروم... در طبقه هفتم مي ايستد... بيرون ميروم و درست مقابل در واحدش مي ايستم و زنگ ميزنم...انتظارم زياد طولاني نميشود و در را باز ميکند... داخل خانه هوا کاملا گرفته ...بوي دود سيگار به سرفه ام مي اندازد...تنها نور صعيف آباژور کنار تلويزيون خانه را روشن ميکند.بي تو جه به من روي مبلي مينشيند...همانطور که به سمت پنجره ها ميروم پوزخند ميزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روش هاي بهتري هم واسه خودکشي هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوابم را نميدهد و به سيگار کشيدن ادامه ميدهد...پنجره ها را يکي يکي باز ميکنم و ادامه ميدهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اين روشايي که ميگم هم کم هزينه ترن....هم تو کمترين زمان راحتت ميکنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو ميروم و سيگار را از دستش ميکشم. اخم غليظي ميکند و با صدايي بم و گرفته شده ميگويد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونو بده به من افروز....نگفتم بياي اينجا رو اعصابم باشي!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسيگار را با حرص توي جا سيگاري خاموش ميکنم و به چشم هايش خيره ميشوم ...حرف نگاهم را ميخواند...او بهتر از همه مرا ميفهمد...اما مدت هاست دست از ياري دادنم برداشته..پوزخندي ميزند که از تلخي اش دلم ميگيرد..دستش را به سمت جعبه ميبرد و سيگار ديگري را از داخلش بيرون ميکشد دستم را روي دستش ميگذارم و ميگويم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بذار من از اين خراب شده برم بعد هر غلطي ميخواي بکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمي تعلل ميکند نگاهش بين من و جعبه سيگار درگردش است بعد از چند ثانيه جعبه را پرت ميکند و از جا بلند ميشود... سرش را به سمت راست ميچرخاند و اهي ميکشد ...مسير نگاهش را دنبال ميکنم و با ديدن عکس روبه رويم بغض به گلويم چنگ ميزند..کودکي با چشمان طوسي به رويم ميخندد ...لب ميگزم مبادا اشک بريزم ...قرار من همين بود...من نبايد تا رسيدن به آنچه که ميخواستم اشکي بريزم... من نبايد در اين راه زانو بزنم .... به اندازه کافي گريه کرده بودم...براي اينکه حواسم را از آن دو گوي خوشرنگ پرت کنم به کيس بعدي مي انديشم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفلشي را به پشت تلويزيون ميزند و کنترل را بر ميدارد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اينم مورد بعدي ...فقط حواست باشه اين دوتاي آخري خيلي بد قلق اند....بايد حساب شده تر جلو بري!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا روشن شدن نمايشگر و ديدن فرد رو به رويم بهت زده با دهاني باز روي مبل مي افتم...لبخند گيراي فرد درون تصوير به قيافه ام دهن کجي ميکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي روزهايي در زندگي ات بوجود مي آيند که باور شدني نيستند....از اعماق دلت آرزو ميکني اين روز آخر باشد....آرزو ميکني و نميخواهي به فرداها فکر کني...فرداهايي که ميداني سياه اند...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه رويم دست به سينه مي ايستد: اره منم مثل تو اولش شوکه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را در دست ميگيرم....خدايا اين روز ها کجايي؟ تو هم خسته شدي؟يا ديگر برايت مهم نيست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را بالا ميگيرم و در چشمانش به دنبال ردي از شوخي ميگردم....به اميد اينکه فقط سر به سرم گذاشته باشد.... اما صد افسوس که جدي. جدي اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي اوقات تمام اعتقاداتت تمام باورها و خط قرمز هايت همه و همه خنجري ميشوند زهر آلود و به قلبت فرو ميروند که همان دم مرگ را رو به رويت ميبيني..!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنچ نچي ميکند و کنارم مينشيند..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زيادي خوش باوري...تو اين دنيا بايد انتظار همه چيزو داشته باشي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر چشمان عصبي ام نگاه ميکند و پوزخند ميزند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکرميکردم تو بهتر از من اينو بدوني.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمي غليظ روي پيشاني ام مي نشيند و زيرلب مي غرم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوباره شروع نکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمسخر ميگويد:تو که زندگيت پر از کثافته چطور هنوز به اين کثافت کاري ها عادت نکردي؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي اوقات حرف هايي ميشنوي که سخت درگيرت ميکنند...ساعت ها کنج اتاقت مينشيني ...فکر ميکني .فکر ميکني و بعد ميگويي به راستي من کجايم؟؟اين بود چيزي که ميخواستم؟؟اين بود تمام آرزويم...و چه سخت است هنگامي که بگويي
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"حق دارند خودم هم فکرش را نميکردم که به اينجا برسم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبي اينکه حرف ديگري بزنم کيفم را برميدارم و به سمت در ميروم او هم تمايلي به ماندنم ندارد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اينکه در را باز کنم دوباره نگاهش ميکنم دست به سينه با پوزخند محوي نگاهم ميکند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستي بايد هر چه زودتر پرونده حامد رو ببندي.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا همين جا هم زيادي تحمل کرده ام بيرون ميروم و در را محکم بهم ميکوبم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي زندگي و آدم هايش آنقدر عرصه را به رويت تنگ ميکنند....آنقدر گلويت را ميفشارند که ميگويي خفه شدنم حتمي است....کم آوردنم حتمي است....اما حيف و صد حيف که گاهي نه تنها آدم ها بلکه عزرائيل هم چشم ديدنت را ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهيچ تمايلي براي برگشت به خانه ندارم اما بهم ريخته تر از آني هستم که در خيابان ها قدم بزنم....من بايد چکار کنم؟ اين يک مورد در توان من نيست ....هنوز برايم باور کاري که ميخواهم بکنم مشکل است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي خدا هم در عجب ميماند از اعمال مخلوقات خودش....گاهي خدا هم از بدي و پستي بندگانش اشک ميريزد....شايد او هم فکرش را نميکرد بندگانش اينقدر رذل شوند...اينقدر کثيف شوند....اينقدر ناپاک شوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاين روزها حالم از همه نگاه ها بهم ميخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشيده با ديدنم با تمسخر ميگويد:هه خانوم خانوما چي شد برگشتي؟گفتم تا صبح ميخواي حــ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپريدم وسط حرفش و تقريبا داد زدم:خفه شو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهي حالت از وجود بعضي از آدم ها که هيچ از وجود خودت هم بهم ميخورد...ميگويي به راستي من هماني هستم که ميخواستم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس هايم را در مي آورم و خودم را روي تخت پرت ميکنم.... مشت آرامي به پيشاني ام ميکوبم وفکر ميکنم ..مشت دوم را محکم تر ميزنم و فکر ميکنم سومي و چهارمي را محکم تر و در آخر کف دستم را.....هر بار در ذهنم تکرار ميکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"اين يکي غير قابل باوره....اين يکي رو نميتونم....حق ندارم ....حقش نيست"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را بلند ميکنم و جعبه سيگارم را برميدارم..امشب چند نخ بکشم؟ يکي؟ دو تا؟ چند تا؟چطور اين ذهن مشوش را آرام کنم... اصلا چطورشد که به اينجا رسيدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
خودم را گوشه زير زمين مچاله تر کردم و براي آخرين ضربه آماده شدم....جاي سالم در تنم نمانده بود...سگک کمربند که محکم بر روي پهلويم فرود آمد دنيا در مقابل چشمانم تيره شد...."آخ" ضعيفي گفتم و خودم را مچاله تر کردم....نايي نداشتم....اشکي هم برايم نمانده بود تا برزيم.....لب به دندان گرفتم مبادا ناله کنم...مبادا اين به اصطلاح پدر بفهمد چقدر درد دارم....يک هفته است که زير ضربه هاي کمربند و چک و لگد هايشان در حال جان دادنم...آنهم به گناه اينکه محکم مقابل پدرم ايستادم و گفتم نميخواهم در اين خانه بمانم...نميخواهم ازدواج کنم...نميخواهم خودم را بدبخت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص لگد ديگري به پهلويم کوبيد که درد در تمام بدنم پيچيدد و ناله کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دختره ي خيره سر....آدمت ميکنم....فکر کردي اگه يه هفته غدا نخوري من ککم ميگزه؟ فکر کردي برام مهمه؟..نه...اتفاقا بهتره...خيلي بهتره اگه بميري...يه نون خور کمتر...دختري که بخواد سرکشي کنه و بگه ميخوام درس بخونم و آواره شهر غريب بشم بميره بهتره..!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه اي که با حرف هايش به روحم ميزند بيشتر از ضربه هايي که به جسمم ميزند کارسازند!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با اين کارات نميتوني راضيم کني بفرستمت تو اون خراب شده درس بخوني....تو قاموس ما نيست ناموسمونو بفرستيم جايي که چشم ناپاک هست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر دل پوزخند زدم...کجايي پدر من.من همين الان هم جايي هستم که چشم ناپاک زياد است...ديگر چه دردي بيشتر از ناپاکي برادرم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه بخواي به اين کارات ادامه بدي همين فردا هر پدر سگي که در اين خونه رو زد پرتت ميکنم بيرون....که اگه حرف از درس و مشق زدي خو د اون مردتيکه بدونه چجوري آدمت کنه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه اي بعد...با صداي کوبيده شدن در چشم بستم....بغضي که به گلويم چنگ انداخته هر آن است که خفه ام کند...در دل هق زدم و خودم را بيشتر در بغل گرفتم...يک هفته در اين زير زمين تاريک و نمور زير فشار هاي حرف هاي پدر و برادرم له شدم....يک هفته است که اشک ميريزم و ناسزا ميگويم به اين طالع شوم ..به اين بخت سياه ...هق ميزدم و تنها يک سوال در ذهنم تکرار ميشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" به چه حقي براي درس خواندني که سفارش خدا و پيغمبر است من اين گونه مجازات ميشوم؟؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداي باز و بسته شدن در را شنيدم و بعد صداي پاهايي که نزديکم شدند...صداي پر بغض و ظريفش را شنيدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افروز جونم....خواهري؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام لاي پلک هاي متورمم را باز کردم و در تاريک و روشني زير زمين به چهره معصوم و زيبايش خيره شدم...چشمانش پر آب شدند و لب گزيد...جلوتر آمد و بازويم را گرفت که "آخ" ديگري گفتم...هُل شده دستش را برداشت...اشکش چکيد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشيد بخدا....نميخواستم دردت بياد!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irديدن مرواريد هاي براق روي صورتش بهانه اي شد براي شکستن سد اشک هايم...با ديدن اشکهاي من هق هقش بالا رفت..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور دلشون مياد تو رو اينطوري سياه و کبود کنند...مگه اون بابامون نيست؟ مگه اکبر داداشمون نيست؟ گناه تو چيه خواهري؟ چرا اونا هيچ وقت مارو دوست ندارن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم تير کشيد...با تمام ضعف و بي حالي ام...دست دراز کردم و به آغوش کشيدمش....سر روي شانه يکديگر گذاشتيم و اشک ريختيم..لعنت به اين همه ظلم !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را بالا گرفت و در چشم هايم خيره شد...همانطور که هق هق ميکرد گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-افروز جونم چرا نميزارن مامانو ببيني؟ ماماني هر روز و هر شب گريه ميکنه....دلش واست تنگ شده!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir