هنوز هم نمی‌دانم به کدامین گناه به کدامین جرم به تاوان کدام دل شکسته‌ای به این سرنوشت دچار شده‌ام...! وقتی بدانی کیفرت فقط باید مرگ باشد؛ ابدیت باشد؛ اما بگویند حکم چیز دیگریست؛ زنده ماندن... زندگی بخشیدن...! مبهوت میمانی خشکت می‌زند به جنون می‌رسی... می‌گویی جالب است منی که باید مرگ کیفرم باشد؛باید زنده بمانم؟ وسیله‌ای هم باشم برای نفس دادن به کسانی که خوش بینانه امیدوارند به وفای دنیا...؟! آن وقت است که می‌فهمی چه مجازات سختی است! زنده بودن! می‌گویند مگر مرگ نمیخواستی؟خب این هم مرگ؛ زنده بودن توجه کن زنده بودن نه زندگی کردن و این مرگ است یک مرگ تدریجی...! و من محکومم به مرگ تدریجی....

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۲۸ دقیقه

مطالعه آنلاین محکوم به مرگ تدریجی
نویسنده : مهسا باقری

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

هنوز هم نمی‌دانم به کدامین گناه به کدامین جرم به تاوان کدام دل شکسته‌ای به این سرنوشت دچار شده‌ام...!

وقتی بدانی کیفرت فقط باید مرگ باشد؛ ابدیت باشد؛ اما بگویند حکم چیز دیگریست؛ زنده ماندن... زندگی بخشیدن...!

مبهوت میمانی خشکت می‌زند به جنون می‌رسی... می‌گویی جالب است منی که باید مرگ کیفرم باشد؛باید زنده بمانم؟

وسیله‌ای هم باشم برای نفس دادن به کسانی که خوش بینانه امیدوارند به وفای دنیا...؟!

آن وقت است که می‌فهمی چه مجازات سختی است! زنده بودن! می‌گویند مگر مرگ نمیخواستی؟خب این هم مرگ؛ زنده بودن توجه کن زنده بودن نه زندگی کردن و این مرگ است یک مرگ تدریجی...!

و من محکومم به مرگ تدریجی....

مهلا:

آرام :مهلا ؟مهلا جان خوابی؟!

نچ بی حوصله ای گفتم و چشمان خسته ام را باز کردم...

-چیه؟ چیه میگی آرام؟

-پارک مگه جای خوابه دختر خوب؟

-خیلی خسته ام بخدا...سی ساعته که نخوابیدم..

-خب پاشو بریم خونه...

چپ چپ نگاهش کردم و گفتم

-خودمم میخواستم همین کارو بکنم اما بعضیا هوس خرید و پارک رفتن به سرشون زد!!

نیشش رو باز کرد و گفت

-خب خسته شدم از بس تو اون محیط بسته بودم..

-اوووف امان از دست تو ...بلند شو تا پارک خلوت تر نشده برگردیم...

هر دو بلند شدیم و به سمت ماشینم رفتیم

-راستی بردیا کی قراره برگرده؟؟

-یه هفته دیگه!!

-به سلامتی

-ممنون

به ماشین رسیدیم سوار شدیم و راه افتادیم

-میگم تو بنگاه سراغ نداری؟؟

- بنگاه چی؟املاک؟

-نه بابا ...همسریابی..

هم خنده ام گرفت هم تعجب کردم..

-چی؟ همسر یابی؟حالت خوبه؟

- منکه خوبم ..انگار تو خوب نیستی ..سی سالمونه یه نگاه به همسن و سالامون بنداز الان شکم سومشونو زاییدن...اون وقت منو تو یه دوست پسر ناقابلم نداریم...چه برسه به شوهر و بچه..!!

خندیدم...

-دوباره مامانت رفته رو اعصابت؟!

- آخ کچلم کرده بخدا...به تازگی میگه اگه یکی رو قبول نکنی..به زور مینشونمت پای سفره عقد..!!

با حرص ادامه داد..

-تازه چپ و راست میاد میره میگه ترشی خانوم ...!!

بلند خندیدم...

-نگو...حیف ترشی نیست؟!

-زهر مار تو که بدتری..

-خدایی قدر مامانتو بدون آدم کنارش هیچ وقت غصه نمیخوره...

کوفتی زیر لب گفت و بیرون را نگاه کرد...به بازویش زدم..

-به دل نگیر ...مادره دیگه دوست داره خوشبخت شدنت رو ببینه.

ده دقیقه بعد رو به روی خانه شان بودیم...پیاده شد و با یک خداحافظی به داخل رفت...به سمت خانه رفتم..خیلی خسته بودم دو عمل در روز حسابی انرژیم را گرفته بود...اگر عمل فردا انجام شود دیگر تا مدتی راحتم..وقتی رسیدم ماشین را به داخل پارکینگ بردم و با آسانسور به طبقه ششم رفتم.....

وارد خانه که شدم تنها چراغ اتاق برزین روشن بود. در را که بستم صدایش را شنیدم...

-اومدی خانوم دکتر..؟

لبخند محوی زدم و صدایم را بالا بردم

-بله آقای دکتر..

چراغ پذیرایی را زدم و به سمت آشپزخانه رفتم..کیفم را روی اپن گذاشتم و در یخچال را باز کردم..صدایش از فاصله نزدیک تری آمد..

-خانوم دکتر همیشه خسته چطوره؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته است..خسته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بابا ...گفتم شاید یه چیز دیگه بگی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بطری آب را سر جایش گذاشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بزار فردا این دوتا عمل رو انجام بدم..تا مدتی سرم خلوته..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه چه خبرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بردیا هفته دیگه برمیگرده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایول راست میگی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره صبح که بهش زنگ زدم گفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوف اونم تو بهش زنگ زدی که گفته خواهر من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت اتاقم رفتم و گفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بردیاست دیگه...راستی تو چرا هنوز بیداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-درس داشتم..بالاخره بنده هم دکتر این مملکتم..باید تا این موقع درس بخونم که مورد رضایت شما باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد یهو نگی الکی مدرک گرفتی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوشمزگی بسه..بدو برو به بقیه اش برس..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای به چشم شب بخیر آبجی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آلارم موبایلم بیدار شدم...چشمانم از زور بی خوابی میسوخت....دستم را محکم رویشان کشیدم و به مسبب این همه خستکی غر زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بمیری آرام تو که میدونستی من چقدر خسته بودم ....اخه خرید کردنت چی بود!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از شستن دست و صورتم ...به اتاق برزین رفتم ...با دیدنش لبخند زدم...روی کتاب و جزوه هایش خوابش برده بود....کنارش نشستم و صدایش زدم....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برزین جان..؟داداشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوم نامفهومی گفت و سرش را را جا به جا کرد...دستم را میان موهای خوش حالتش فرو بردم....مثل همیشه مژه هایش اولین چیز در صورتش خودنمایی میکرد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ـ داداش خوشگلم مگه شما کلاس نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه بلند شد و نشست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا...ساعت چنده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هفت...بلند شو باید صبحونه بخوریم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ...لازم نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زود بیا...میخوای مریضا از بوی دهنت بیهوش بشن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دست شما درد نکنه دیگه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حال صبحانه خوردن بودیم..که آهی کشید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده؟ چرا اه میکشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی دارم به این روزای خوبی که داره تموم میشه فکر میکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هایم در هم رفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا مگه قراره اتفاقی بیفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه فقط قراره بردیا خان امیری برگردن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشد..؟ تو که دیشب خوشحال بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره خب..اما تو که بردیا رو میشناسی استاد خراب کردن حال خوش آدمه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب غریدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه بچه.. آدم درباره برادر بزرگ ترش اینو نمیگه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن بامزه ای گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیدی گفتم تو اونو بیشتر دوست داری..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لپش را کشیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هر دوتون به یه اندازه عزیز منین..الانم بدو برو آماده شو دیرمون شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع گونه ام را بوسید و به اتاقش رفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی دانشکده دندان پزشکی پیاده شد و با یک خداحافظی به داخل رفت...راه افتادم و به سمت بیمارستان رفتم..در اتاقم مشغول پوشیدن روپوشم بودم که در اتاق را زدند ...خانم چاوشی داخل آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم دکتر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام چیشده ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه سریع بیاین حسام حالش بهم خورده...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قئم های بلند و سریع به سمت اتاقش میرفتم که مادرش را دیدم ...دم در بود و التماس میکرد داخل برود...همینطور که از کنارش رد میشدم دستم را روی بازویش گذاشتم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست شهلا خانوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو پرستار و یکی از رزیدنت ها بالای سرش بودند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-استرس قبل از عمل خانوم دکتر...از صبح که بیدار شده مدام میگه نمیخوام عمل شم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیتونستید آرومش کنید..کار شما که فقط تزریق و چک کردن وضعیت نیست...باید با حرف ارومش میکردید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه خانوم دکتر هر کاری کردیم نشد....حرفیم نمیزنه فقط میگه نمیخوام عمل شم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مطمين شدن از وضعیتش بیرون رفتم و خیال مادرش را راحت کردم..پسرش کمی لجباز بود...چند دقیقه ای وقتم را گرفت تا آرام شود و به حرف هایم گوش دهد..به سمت استیشن رفتم و پرونده حسام را به خانم چاوشی دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با این اوضاع میشه عملش کرد خانوم دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه کنسله...امروز ریسک نمیکنم...زینب خانوم چطوره برای عمل آماد است؟اتاق عمل آماده شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله همه چیز چک شده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم ساعت بعد درحالی که در اتاق عمل اماده میشدم ...به سمت زینب خانم که پیرزنی شصت ساله و بسیار مهربان بود رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حال شما فرشته خانوم؟آماده ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام و بی صدا خندید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شکر خدا خوبم..آماده ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا رو شکر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برزین..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که استاد خسته نباشید گفت و رفت پوف بلندی کشیدم و سرم را روی میز گذاشتم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسر تو که اول صبحی پنچری..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرش بود مثل همیشه شاد و لوده...سرم را بلند کردم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت ده ونیم اول صبحه..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خب نزدیک ظهره...حالا نگفتی چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیشب تا دیر وقت داشتم درس میخوندم تلنبار شده بودن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خلی به خدا میشینی درس میخونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من موندم چجوری تو رو اینجا راه دادن...خیر سرت داری دندون پزشکی میخونی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید :بیخیال پاشو بریم بیرون نیم ساعت دیگه کلاس دکتر حیدریه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در محوطه روی نیمکتی نشسته بودیم و بقیه را نگاه میکردیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه چه خبر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی ....دیشب که تا هشت با خودت بودم بعدم رفتم خونه دیگه چه خبری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایی دقت کردی شدی عین دخترا...رأس هشت خونه ای...والا دیگه همین دخترا هم کم کم یازده میرن خونه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوباره پیر زن شدی شروع کردی به غر زدنا..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب که هیچی ...خونه عمم دعوتیم...توی اون هفته هم که بروبچ برنامه ای ندارن...اما پنج شنبه دیگه میای مهمونی خونه کیان؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایم را ریز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه خبره اونجا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه ای بالا انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه دور همی ساده..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه نمردیم و اسم دیگه پارتی رو هم فهمیدیم... به هر حال نمیتونم بیام..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیتونی یا نمیخوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمیتونم...پنج شنبه دیگه بردیا برمیگرده ایران...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی ؟ به سلامتی...از آخرین باری که دیدمش یه سالی میگذره...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درسش که تموم شده..تا حالام تو یه شرکت معتبر کار میکرده... برگرده بخاطر کارا بیستش روی هوا میزننش..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره خب...حالا به کیان بگم هفته دیگه به افتخار برگشتن بردیا خان به اصفهان نمیای دیگه..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره دلیل بهتر از این..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه والا..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو لنگاتو جمع کن بریم سر کلاس این استاد همیشه طلبکار..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و روی شانه ام زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدایی خیلی جر وبحث های شما باحاله..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد حیدری یکی از استادهای خوب دانشگاه بود..اما بداخلاق و با دانشجویان حاضر جواب بد تا میکرد که من هم یکی از آنها بودم..همیشه میگفت "چون یکسال زودتر اومدی اینجا نشستی دلیلی برای باهوش بودن نیست"خودش هم میدانست حقیقت ندارد...نه تنها من بلکه خواهر و برادرم نیز باهوش بودند آن دو در شانزده سالگی پا به دانشگاه گذاشته بودند و من در هفده سالگی و بخاطر یکدیگر در اصفهان مانده بودیم..بردیا بعد از گرفتن لیسانسش همراه پسر عمویم احسان برای ادامه تحصیل به آلمان رفتند..مهلا چند ماهی بود که تخصصش را در رشته جراحی قلب گرفته و بردیا فوق لیسانس معماری و من هم سال سوم دندان پزشکی بودم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر همه ی موفقیت هایمان را مدیون خواهرم هستیم...هر موقع که به عقب برمیگردم..لحظه به لحظه اش را..به اینجا رسیدنم را...میبینم که این تنها خواهرم که هیچ گاه تنهایمان نگذاشت و همیشه حامی دو برادرش بود!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهلا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست هایم را شستم و بیرون رفتم؛ باخروجم پسر و دختر زینب خانم به سمتم آمدند؛ با نگرانی حالش را پرسیدند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با این که عمل سنگینی واسه ی ایشون بودخیلی خوب مقاومت کردند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو نفس عمیقی کشیدند و تشکر کردند.. از کنارشان گذشتم و به سمت استیشن رفتم..بعد از نوشتن گزارش عمل..به اتاقم رفتم...بعد از چهار ساعت روی پا ایستادن پاهایم درد میکردند..روی کاناپه کنار اتاقم نشستم و پاهایم رادراز کردم؛عینکم را از روی چشمانم برداشتم و سرم را به پشتی کاناپه تکیه دادم...نمیدانم چند دقیقه گذشت که با صدای در به خودم آمدم و صاف نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و آرام در حالی که یک سینی محتوی دو فنجان قهوه دستش بود داخل آمد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خسته نباشی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام ممنون...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم نشست..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم خسته ای یه قهوه واست بیارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه خوب موقعی اومدی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجان را به سمتم گرفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیرینش کردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عمل چطور بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب بود..راستی صبح قبل از عمل ندیدمت؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوساعت مرخصی گرفتم. رفتم یه سر پیش خالم حالش خوب نبود میخواست ببینتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدا بد نده..انشالله که زود خوب میشن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انشالله...یه استراحت بکن باید سرکشی کنی..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم که دوباره گفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی از شنبه قراره رزیدنت های جدید بیان...قراره توام باهاشون سروکله بزنی..پس خواهشا حواست به این اخلاق چیز مرغیت باشه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و از جا بلند شدم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چون تو گفتی باشه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رفتنش با برزین تماس گرفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام برزین جان کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خواهری..با آرش فست فودیم چطور ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هایم در هم رفت زیاد از این پسر خوشم نمی آمد..با وجود این گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه..سلام برسون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشبم دیر وقت میای خونه..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه زودتر..عمل عصرم کنسل شد..کار خاصی ام ندارم..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاری نداری عزیزم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه آبجی فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماس را قطع کردم و موبایلم را داخل جیبم گذاشتم..نگرانش بودم از آرش خوشم نمی امد به نظرم کمی سر به هوا بود..و گاهی ندانم کاری هایش روی اعصاب ....اما شرف داشت به آن پسر خاله اش کیان...بارها به برزین گوشزد کرده بودم روابطش را با کیان محدود کند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیان پسر عیاش و خوش گذرانی است که پشتش به ثروت پدرش گرم است..و مطمئنم حتی برای مدرک مهندسی اش ذره ای تلاش نکرده...عزیز ترین افراد زندگی ام دو برادرم بودند بعد از دوازده سال که خودم همه جوره هوایشان را داشتم نمیتوانستم بگذارم..کسی زندگیشان را بیشتر از این بهم بریزد...نفس عمیقی کشیدم و بیرون رفتم...رو به لیلا(منشی ام) گفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میرم بیمارامو چک کنم...دکتر زندی تماس نگرفتند؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربانی زد...لبخند عجیب به این دختر می آمد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اتفاقا همین الان میخواستم بهتون بگم..منشی ایشون تماس گرفتند؛گفتند یه ساعت دیگه سالن اجتماعات برای همه ی پزشکان جلسه ای گذاشتند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خواهش میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار استیشن ایستادم..و به آرام و گلاره که مشغول حرف زدن بودند سلام کردم..گلاره بلند شد و با خوشرویی جوابم را داد..رو به ارام گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلند شو دنبالم بیا آرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ایش انگار خدمتکار شخصی خانومم که دستور میده دنبالم بیا..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اینم افتخار بزرگیه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش را روی دهانش گذاشت و چشمانش را گرد کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی رو داری به خدا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاشو خودتو لوس نکن یه ساعت دیگه باید برم سالن اجتماعات..میای یا با گلاره برم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلاره در حالی که میخندید گفت :من میام خانوم دکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام سریع بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیخود چه زود شوهر مردمو میدزده...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چک کردن وضعیت زینب خانم و بقیه بیمارانم..آرام گفت: راستی از بهراد جون چه خبر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب ابرو بالا انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهراد جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا دکتر رادفرو میگم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اهان..نمیدونم..مگه باید من خبر داشته باشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبر داشتی عجیب بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب پس چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونی من چرا انقدر رو این دکتره حساسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزار از خانوم چاوشی اجازه بگیرم با هم میریم..اونجا بهت میگم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی دو صندلی نشسته بودیم با همدیگر حرف میزدیم..پشتم به در ورودی بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوه اومد نگاه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پووفی کشیدم و ارام طوری که تابلو نشود برگشتم که با رادفر چشم در چشم شدم..یعنی اوج خوش شانسی بودم...سرش را به معنای سلام تکان داد که من هم همانطور جواش را دادم..با دکتر مجد و زندی روبه رویمان نشستند..چند دقبقه از شروع سخنرانی گذشته بود که با صدای آرام به طرفش متمایل شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم عجب جیگریه این بشر..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لامصب هر دفعه یه تیپ دختر کش میزنه..اگه این تیپ بیمارستانشه ببین بیرون چجوریه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه بسه بابا..خوبه روپوش بیمارستان پوشیده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آه کشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط حیف خلافکاره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایم بالا رفتند با تعجب و استفهام نگاهش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی میگی؟دوباره چرت و پرت گفتنت شروع شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگن با همین چشمای سگ دار و هیکل مامانیش دخترای مردمو اغفال میکنه..بعدم میبرتشون کارگاهش دل و غلوشونو در میاره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص دندان هایم را فشار دادم..کی این دختر ادم میشد؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آی کیو ..اولا این تازه شش ماهه برگشته کارگاهش کجا بود؟ ثانیا آدمی که همچین خلافی میکنه میزاره همه بفهمن؟! سوما دکتر مملکته ها...آرام یکم عاقل بش!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه اش را بالا انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه میدونم..اما مهلا مواظب خودت باش این شش ماهه تو نخ توئه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای دکتر مجد خودمان را جمع کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی پیش اومده خانوم دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر دکتر..عذر میخوام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگینی نگاهی را حس کردم سرم را برگرداندم که نگاهم در نگاهش گره خورد..این چشم ها چه داشتند که توانایی دزدیدن نگاه را از مخاطبش میگرفت؟..به سختی سرم را زیر انداختم..اه تا به الان هیچ مردی نتوانسته بود اینطور روی مرا کم کند..بعد از اتمام جلسه دست ارام را گرفتم و سریع بیرون رفتم که صدایش را شنیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم دکتر..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنا با من بود اه از نهادم بلند شد..به طرفش برگشتیم و سلام کردیم که جوابمان را داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالتون خوبه خانوما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام سریع تر جوابش را داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی دکتر..شما حالتون چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون منم خوبم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشالله دکتر هر روز یه تیپ جدید میزنیدا..به مادرتون بگید حتما واستون اسپند دود کنه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایم گرد شد..رادفر به خنده افتاد..با حرص گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم سماوات شما مگه کار ندارین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه بله..ببخشید دکتر با اجازه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتنش..صدای رادفر را شنیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شما چطورید دکتر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند محو و بی جانی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم خوبم مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چند وقتی بود ندیده بودمتون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمی سرم شلوغ بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله..این چند وقت سر منم خیلی شلوخ بود علاوه بر بیمارستان باید دانشگاهم برای تدریس برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- موفق باشید!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار از چهره و لحن صحبتم فهمید نسبت به این بحث بی حوصله ام که با یک "شما هم همینطور" خداحافظی کرد و رفت..نفسم را بیرون دادم و به بخش رفتم...به سمت استیشن میرفتم که با صدای مردی به طرفش برگشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دکتر امیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خودم هستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من..من پدر حسام هستم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایم ناخواگاه بالا رفتند..این اولین بار در طول زمان بستری شدن حسام بود که پدرش سری به بیمارستان زده بود سرم را تکان دادم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بفرمایید آقای فتحی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستش میخواستم در مورد وضعیت پسرم بدونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خبر داشتم که از هم جدا شده اند یکبار که سراغ پدرش را گرفتم مادرش گفت که دوسالی هست طلاق گرفته اند و الان این مرد رو به روی من ایستاده و و ضعیت پسرش را میپرسد ..بعد از این همه وقت..هه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به اتاقم بیاین تا صحبت کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را افتادم و به دنبالم امد..لیلا به محض دیدنم از جایش بلند شد سلام کرد جوابش را دادم و گفتم برایمان چای بیاورد..داخل شدم و تعارفش کردم که بنشیند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب آقای فتحی چی شده که سری به دکتر معالج پسر تون زدید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طعنه کلامم را گرفت..سرش را زیر انداخت..بیشتر از همه از افرادی متنفر بودم که مسئولیت تنها داشته های با ارزش زندگیشان را بر عهده نمی گرفتند..کسانی مثل این مرد که با وجود دانستن بیماری پسرش باز هم بی اعتنا بود..بعد از چند لحظه سرش را بلند کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من تازه از سفر برگشتم خانوم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم جلوی پوزخندم را بگیرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سفر مهم تر از پسرتون بود که حالا برگشتین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست حرفی بزند که دستم را بالا بردم و اجازه ندادم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وضعیت پسرتون بد نیست یعنی چندان امید وار کننده هم نیست یکی از دریچه های قلبش مادر زادی مشکل داره که باید عمل بشه چون کودک ضعیفی هست و مقاومتش کمه ریسک عمل بالاست...امروز قرار بور عملش کنم که با وجود استرسی که داشت فعلا کنسل شد و افتاد برای چند روز دیگه..اما این استرس تنها ناشی از ترسش برای عمل نیست..!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی رنگش پریده بود به سختی دهان باز کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس دیگه از چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ترس دیگه ندیدن شما...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند لحظه خشکش زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی..یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم که مقاومتش کمه، خود من هم مطمئن نیستم بتونه زیر عمل دووم بیاره..البته این احتمالش چهل درصدِ..میترسه عملش کنم و دیگه نتونه شما رو ببینه برای همین نمیخواد عمل شه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت کردم و به چهره رنگ پریده اش که حالا لرزش دستهایش هم به آن اضافه شده بود نگاه کردم..در همین حین در را زدند و لیلا با سینی چای داخل آمد...ظرف شکلات روی میز را را برداشتم و به سمتش رفتم..لیلا سینی را روی میز گذاشت با اشاره من بیرون رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقای فتحی این شکلات رو بخورید فشارتون افتاده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرف را پس زد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما که دروغ نمیگین؟واقعا انقدر حالش بده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه کنارش نباشین بله..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی همش بخاطر منه..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینید این بچه همش منتظر شماست..بهتره این دو روز رو کنارش باشین و دلگرمش کنین..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه کشیدم ادامه دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهش شجاعت بدین یه پسر برای اینکه بتونه در مقابل مشکلات زندگیش مقاومت کنه باید حمایت پدرشو داشته باشه..برید و حمایتش کنید تا ترسش بریزه اون الان فقط به شما احتیاج داره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش را برای چند لحظه بست میدانم حرفهایم تاثیرش را گذاشته،بلند شد و با تشکر از اتاق بیرون رفت..نگاهی به ساعت انداختم یک ساعت دیگر باید میرفتم.. بلند شدم و بیرون رفتم باید به ICU سر میزدم...داخل که رفتم مسئول آی سی یو مرا که دید به سمتم آمد و سلام کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حال خانوم ضیایی چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه خانوم دکتر الانم دکتر رفیعی اینجا بودن چکشون کردن..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی بهوش اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حدود دو ساعت پیش..الانم با مسکن خوابیدند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از نرمال بودن وضعیتش مطمئن شدم نفس راحتی کشیدم و بیرون آمدم..در استیشن که کسی نبود چند دقیقه ای تنها نشسته بودم که سرو کله ی آرام پیدا شد تا مرا دید کنارم نشست و گفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توام بابای حسامو دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تا حالا پیش من بود اومده بود وضعیت پسرش رو بپرسه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه..خسته نباشه واقعا.!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله بحث و غیبت نداشتم پس پرسیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارام تو چقدر میمونی؟ من دیگه باید برم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو برو من تا یکی دو ساعت دیگه هستم...راستی از اون خلافکاره چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم گرفت.. برای اینکه حالش را گرفته باشم با خونسردی گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهم پیشنهاد داد..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هان..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیه خب؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی بهت پیشنهاد داد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی اینکه میخواد منو مثل بقیه با اون هیکل مامانی و چشمای سگ دارش اغفال کنه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلط کرد مرتیکه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه با صدای مردی به عقب برگشتیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی پیش اومده دکتر امیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما دو نفر تقریبا سکته ناقص زدیم..من و آرام جفت هم ایستادیم..خدایا شانس میدهی خوبش را بده...رادفر متخصص مغز واعصاب کجا بخش قلب کجا؟ آن هم درست در همین موقع... آرام سریع تر خودش را جمع کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- س...سلام دکتر..از این طرفا ؟خوش اومدین.منور فرمودین..چای میل دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای چرت و پرت از این بدتر؟ پایم را محکم روی پایش گذاشتم..آخش در امد... گند زدیم.. یعنی اسمش را هم بردیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزه... خوبین دکتر..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده اش گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خوبم...پرسیدم مشکلی پیش اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ن...نخیر چه مشکلی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه یه چیزایی شنیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ ما دونفر به سفیدی میزد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام: چی شنیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید البته قصد فوضولی نداشتم اتفاقی شنیدم..اومده بودم با دکتر زندی صحبت کنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا مگر میگفت الاغ...نگاهی به چهره رنگ پریده ما کرد و با خباثت گفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش یه چیزایی در مورد چشمای سگ دار و هیکل مامانیو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور لبخندش را کنترل میکرد .ما دو نفر هم که میت بودیم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درباره اغفال کردن هم شنیدم...کسی مزاحمت واستون ایجاد کرده خانوم دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر جانی داشتم که حرف بزنم؟ به زور لب باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر دکتر.. منو خانوم سماوات شوخی با هم زیاد میکنیم الانم داشتیم شوخی میکردیم..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به من انداخت که یعنی" خودتی"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اهان باشه..امیدوارم شوخی باشه..با اجازه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتش نفسمان را پر شدت بیرون فرستادیم..آرام روی صندلی وارفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای تو روحت ...مرده شور اون چشای مزخرفتو ببرن که سکتمون دادی...اوف!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیس صداتو بیار پایین...کاری نداری من جیم شم..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریز ریز خندید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره برو تا این دوباره پیداش نشده..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکرم درگیر دکتر رادفر شد...مردی که پنج ماه پیش در واحد آموزش دانشگاه دیدمش...آن روز دقیقا یک ماه از گرفتن مدرک تخصصم گذشته بود ..استاد احمدی دعوتم کرده بود تا برای صحبتی به دانشگاه بروم درست در اتاق استاد همدیگر را دیدیم...مردی سی و چهارساله که تخصصش را در رشته جراحی مغز و اعصاب گرفته بود... و حالا به همراه برادر و خواهرش برای ادامه زندگی به ایران برگشته بودند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من زیاد تدریس را دوست نداشتم حتی پیشنهاد استاد یاری را رد کردم اما او قبول کرد..هنگامی که با هم بیرون آمدیم توجه و نگاه خاص خیلی از دختران را رویش دیدم...قد بلند و هیکل ساخته شده اش با آن چشمان قهوه ای ونافذ کار خودش را میکرد... خیلی وقت بود که این ویژگی ها برای من ملاک نبودند...برای همین بی تفاوت از کنارش گذشتم... من چشمانی گیرا تر از چشمان او سراغ داشتم...چشمان دیو کابوس هایم!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که آمدم نزدیک خانه بودم از سوپر مارکت سر خیابان وسایل مورد نیازم را خریدم و به سمت خانه رفتم...داخل که رفتم چراغ ها خاموش بودند پس هنوز نیامده ...دندان هایم را روی هم ساییدم...امان از دست این آرش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایل را به آشپزخانه بردم وبه اتاقم رفتم...بعد از تعویض لباس هایم به آشپزخانه برگشتم و مشغول پختن ماکارونی شدم، غذای مورد علاقه اش..!! بعد از اتمام کارم تلفن زنگ خورد.. به نمایشگر خیره شدم "آرمان" تماس را برقرار کردم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به به...خانوم دکتر بی معرفت...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقای با معرفت..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-علیک،یه وقت سری به منه بیچاره نزنیا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرم خیلی شلوغ بود بخدا تازه امشب یکم زود اومدم خونه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه بسه، دروغ نگو... من که میدونم دیگه علاقه ای به هم نشینی با ما نداری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این چه حرفیه دیوونه؟ من از خدامه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله دیگه کی بهتر از من؟فقط خانوم من ندارم خرج دوتا زن رو بدم...شرمنده نظری به من نداشته باش!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک دفعه صدای آخ بلندش امد... با سرخوشی خندیدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوردی؟ آی دستش درد نکنه این سارا بانو که خوب بلده تو رو ادب کنه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله دیگه شما دو تا هوو خوب هوای همو دارید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره صدای اخش امد و جیغ خفیف سارا..کنترل خنده ام از دستم خارج شده بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا چرا همچین میکنی سارا؟دارم سر به سرش میزارم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ضعیف سارا امد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میخوام نکنی بچه پررو..این چه طرز حرف زدنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غلط کردم خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه منت کشی حسابی افتادی پسر عمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صد در صد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس واسه شام آشتی کنون حتما میام!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب توام منتظری یه اتفاق بیفته تلپی یه شام بیفتی خونه ما!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صد در صد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی میشه تو شوهر کنی همش دعواتون بندازم..بعدم شام و ناهار خونتون باشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه هر وقت شوهر کردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم کاری نداری من برم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای دیگر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ها؟ چیه؟ میخوای بری منت کشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفت: با اجازتون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی برو موفق باشی..فعلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فعلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت نه شب بود..پس کجاست این پسر؟ خواستم شماره اش را بگیرم که صدای چرخش کلید آمد و بعد خودش که داخل آمد...با دیدن چراغ های روش سریع نگاهش را در خانه چرخاند و مرا دید..دستهایم را بغل و طلبکارانه نگاهش کردم..لبخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام آجی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاه خیره ام دست پاچه شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همش تقصیر این آرش الاغه!به جان خودم تا حالا ناژوان بودیم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا داری توضیح میدی؟ مگه من گفتم بگو کجا بودی؟ باور کن اگه با یکی به غیر از این پسره بودی انقدر عصبی نمیشدم...من از اینو پسر خالش خوشم نمیاد..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونا همش بهم گیر میدن و دور برم هستن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا چرا اونجا ایستادی؟بیا شام ماکارونی درست کردم..البته اگه چیزی نخوردی...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن " ایول اومدم" به سمت اتاقش رفت..یک ربع بعد سر میز نشسته بودیم با اشتها غذا میخورد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیشد که راضی شدین این موقع برگردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانطور که رشته ها را به داخل دهانش هل میداد گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امشب خونه عمه اش دعوت بودن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آروم تر بخور وگرنه توام دعوت میشی اون دنیا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفم آرام تر به خوردنش ادامه داد..سیر شده بودم همانطور نشسته به صندلی تکیه دادم و محو چهره اش شدم .. حالا که بیست سالش شده چهره اش مردانه تر میزند..قد بلند و چهره ای که کمی سنش را بالاتر نشان میداد..ده سانتی از من بلند تر بود منی که قدی صد وهفتاد داشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا از برزین هم بلند تر بود..قدش به پدرمان رفته بود.. نه تنها قد بلکه سیاهی چشمان و موهایش را هم از پدر به ارث برده بود... برعکس من و برزین نسخه کپی شده ی مادرمان بودیم..هر جا باهم میرفتیم برادر و خواهر بودنمان فریاد میزد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوستی سفید و چشمانی عسلی داشتم با موهایی خرمایی رنگ، تفاوت برزین رنگ برنزه پوستش بود..هه البته تفاوت دیگری هم بود..بله، تفاوت رنگ نگاهمان...چشمان او هنوز گرما داشتند .. هنوز میدرخشیدند اما من و بردیا بالعکس دو گوی شیشه ای در چشمانمان داشتیم.. دلم برای برادر بی وفایم پر کشید...برادی که شش سال است به آلمان رفته و سالی یکبار موقع کریسمس سری به ما میزند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتم دارم هنوز سیاهی چشمانش از دخترکان دل میبرد..کمتر دختری است که بتواند بی تفاوت از کنار قد بلند و هیکل چهارشانه برادر هایم بگذرد... بارها نگاه شیفته دخترها روی بردیا دیدم و دیدم که او چطور بی تفاوت از کنار آنها میگذرد.. اوایل متوجه نوع نگاه ها نبود بعد هم که متوجه شد برایش فرقی نکرد..میدانستم که زیاد مغرور نیست اما واقعا کاری به جنس مونث نداشت..همیشه سرش درکار خودش گرم بود..ناخوداگاه نگذاشته بودم زیاد با مردم گرم بگیرند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن دستی مقابلم حواسم جمع شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایی؟ده دقیقه است دارم صدات میکنم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توی فکر بودم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی جدیدا واسه چشمات رفتی دکتر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه وقتشو نداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوکی پس حتما برو مگه دکتر نگفته هر دوماه باید چک بشی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی به دل نگرانی اش زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– چرا..سر فرصت میرم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکلی پیش اومده دکتر امیری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ما دو نفر تقریبا سکته ناقص زدیم..من وآرام جفت هم ایستادیم..خدایا شانس میدهی خوبش را بده...رادفر متخصص مغز واعصاب کجا بخش قلب کجا؟؟ آن هم درست در همین موقع... آرام سریع تر خودش را جمع کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- س...سلام دکتر..از این طرفا ؟؟ خوش اومدین ..منور فرمودین..چای میل دارین؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وااای چرت و پرت از این بدتر؟؟ پایم را محکم روی پایش گذاشتم..آخش در امد... گند زدیم.. یعنی اسمش را هم بردیم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزه... خوبین دکتر..؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • محبوبه

    00

    خداقوت به نویسنده ی عزیز. ایده بسیار زیبایی که از خوندش لذت بردم. فقط حس آمیزی نداشت و خیلی جا داشت تا شخصیت پردازی قوی ای بشه. اخر هر پلات هم نصفحه تموم میشد.

    ۲ ماه پیش
  • الهه

    00

    قشنگ بود ممنون. فقط کاش یکم رو اسمها بیشتر دقت میکردی اینقدر از حرف ب استفاده نمیکزدی و ایکاش اون شخصیت دریا نبود خیلی دختر لوسی بود

    ۴ ماه پیش
  • مریم

    00

    رمان خوبی بود و من چقدر از شخصیت قویِ دختره لذت بردم و همچنین رابطه ی بی نظیر خواهر و دو برادرش :)

    ۱۰ ماه پیش
  • ساناز

    3624

    بعضیا خیلی بد بینن الان زمانمون عوض شده قدیم نیست که یکم روشن فکر باشید و این نظر شخصی خودمه یکی هم تو رمانا هر دختری لاک پررنگ بزنه ناخن بلند و لباس کوتاه بپوشه هرزه اس یکم توجه کنید وروشن فکر باشید

    ۳ سال پیش
  • الهام

    9036

    مگر زشتی دروغ با گذشت زمان زیبا می شود که بد حجابی و بی بند و باری با گذشت زمان زیبا شود

    ۳ سال پیش
  • *رها*

    50

    احسننننننت

    ۲ سال پیش
  • ماه پنهان

    ۳۴ ساله 00

    جمله تو باید با طلا نوشت،احسنت

    ۲ سال پیش
  • Masa

    134

    متاسفانه توی جامعه ما مفهوم و درک درستی نسبت به واژه حجاب نیست ! زینت بخشیدن به ظاهر بد حجابی نیست ! کاش از سی جزٕ قرآن جز این یک کلمه به مسائل دیگر هم بپردازیم ! مسلمان بودن فقط در ظاهر نیست !

    ۲ سال پیش
  • ....

    148

    کسی که همون جور که دوست داره لباس می پوشه بی بندوبار و بد حجاب نیست پس به اون با حجابایی که زیر چادر هر کاری میکنم چی باید گفت؟!

    ۱ سال پیش
  • *

    ۳۴ ساله 00

    احسنت به شما

    ۱۱ ماه پیش
  • الهه

    00

    بیشتر جاهای رمان منو یاد رمان زن کمانگیر مینداخت،اما بازم ممنون بابت رمان خوبتون.

    ۱ سال پیش
  • ناهید

    ۳۹ ساله 10

    قلم خوبی داشت موضوعش هم تلفیقی ازدورمان شاهزاده وعبورازغبار بود،نویسنده عزیز ممنون بابت این رمان وقلمتون روان.

    ۱ سال پیش
  • نسترن

    10

    نویسنده به حرف ب خیلی علاقه داشته همه ی اسما اولشون ب بود

    ۱ سال پیش
  • فهیمه

    20

    عالی بوداتفاقات درست به موقع پشت سرهم بودند ممنون از نویسنده

    ۱ سال پیش
  • فهیمه

    10

    تا این قسمتش خوب بود

    ۱ سال پیش
  • zahra

    ۲۵ ساله 00

    برای بار دوم میخونم واصلا پشیمون نیستم قلم رمان بسیار زیبا بود

    ۲ سال پیش
  • نفیسه

    00

    قشنگ بود ارزش یکبار خواندن و داره

    ۲ سال پیش
  • رز

    60

    خیلی مسخره هست فردی خیلی خوشگله تحصیلات و شغل عالی خانواده اش خوب و موفق داره و فقط به اتفاق بد در گذشته داره که با وجود شرایط کنونی اهمیت چندانی ندارد میگن محکوم به مرگ تدریجی.. پس زندگی ما اسمش چیه

    ۲ سال پیش
  • علیرضا

    ۳۰ ساله 00

    اصلا خوب رمان نوشته نشده

    ۲ سال پیش
  • تی زد

    ۵۰ ساله 00

    خوشم اومد خوب بود

    ۲ سال پیش
  • الهه

    20

    خیلی وقت پیش این رمان رو خونده بودم الان که برای دومین بار خوندم خیلی جاها اشکم در اومد وگریه کردم واقعا دردای مهلا رو حس کردم وباهاش زندگی کردم مهلا دختر مقاومی بود که تونست موفق بشه👌🦋

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.