رمان آلاله های زرد به قلم ساغر و تبلور
زندگی دختری به نام آلا که همراه با مادرش که مشکل روان دارد در محله ای فقیر نشین زندگی می کنند. آلا برای خرج زندگیش مجبوره که در خونه ی مردی به نام حاج ضیا چایچی مشغول به کار بشه. حاج ضیا دو پسر داره که هرکدام داستان متفاوتی با آلا رو تجربه می کنند... اولی امیر حافظ پسری گوشه گیر که همسرشو به تازگی از دست داده و دیگری امیر یوسف پسری خوش قیافه و شاد هستش... و رازی متفاوت که در ادامه فاش میشه.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۸ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه:
زندگی دختری به نام آلا که همراه با مادرش که مشکل روان دارد در محله ای فقیر نشین زندگی می کنند. آلا برای خرج زندگیش مجبوره که در خونه ی مردی به نام حاج ضیا چایچی مشغول به کار بشه. حاج ضیا دو پسر داره که هرکدام داستان متفاوتی با آلا رو تجربه می کنند... اولی امیر حافظ پسری گوشه گیر که همسرشو به تازگی از دست داده و دیگری امیر یوسف پسری خوش قیافه و شاد هستش... و رازی متفاوت که در ادامه فاش میشه
به نام خدا
(اولین پست تقدیم به خیال مبهم چند ساله ...)
آلا
***
تازه از سر کار اومدم امروز روز خیلی شلوغی برام بود. صدای گریه مامان از توی حمام مي اومد.
منیر خانم، با دیدنم سری تکون داد.
مقنعه رو از سرم در آوردم؛
زیر لب نالیدم:«
-چی شده؟»
منیر خانم شونه بالا انداخت و توی آشپزخونه رفت.
به در حموم زدم.
-مامان چکار می کنی اون تو ؟
صدای جیغش رو شنیدم.
-برو گمشو! همتون برید بمیرید!
و باز دوباره ضجه زد.
با بدبختی در حمام رو باز کردم، کل حمام رو بخار گرفته بود؛ مامان رو چهار پایه کنار تشت
قرمز نشسته بود؛ شیر حمام باز بود. موهای زرد رنگ مامان رو کف حموم دیدم. هینی کشیدم.
-مامان!
مامان با چشای سرخ نالید:«
-توله سگ بهم گفت اکسیدانش رو بیشتر بریزی خوشرنگ تر می شه... همه ی موهام ریخت؛ فردا
با یاسر قرار دارم.»
لباسم رو در آوردم .
دوش رو باز کردم تن مامان رو شستم.
هی پسم می زد.
-حتما تو بهش گفتی آره؟ تو می خوای من نرم سر قرار، تو می خوای که من زشت بشم!
حوله رو دورش پیچیدم.
-نه مامان خوشگلم؛ تو هنوزم خوشگلی!
دوباره چونه ش لرزید، چشمای زیبای زمردیش خیس شد.
-می خوای خرم کنی!
کنار بخاری نشست و موهای وز شده و بد رنگش رو توی آینه نگاه می کرد و غصه می خورد.
-الآن دیگه هیچ خری نگام نمی کنه ، نگاه کن نگاه موهام رو... نگاه!
و مرتب دست به موهاش می کشید .
فکری به ذهنم رسید...
بلند شدم .
-رنگت رو بده برم پس بدم و چهارتا چرت بار فروشنده بکنم!
چونه شو بالا آورد و نگاهم کرد چشاش برق زد.
-آره برو دعواش کن؛ از اون ور چهارراه خریدم.
دوباره لباس پوشیدم از خونه بیرون زدم. کل پولم به اندازه خرج اون ماهمون بود، ولی دلم نيومد
مامان بشینه هی غصه ی زشت شدنش رو بخوره .
به طرف مغازه رفتم ، نگاهی به کلاه گیس های بلند و کوتاه و تیره و روشن کردم؛ از میون کلاه
گیس ها یکی رو انتخاب کردم.
-مي شه صد تومن.
و من فقط هشتادو شیش تومن ته جیبم بود.
با هزار چک و چونه کلاه گیس رو خریدم؛
یک رژ هزاری هم اشانتیون داد.
این ها همش به خوشحالی مامان می ارزید.
کلاه گیس رو روی سرش گذاشتم و رژ براش زدم؛ دم به دقیقه با خوشحالی خودش رو توی آینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین قدر ذوق کرد که با همون وضع خوابید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو این بود وضع آشفته زندگی من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(امیر حافظ)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف یاسین رو به بالا پرتاب می کرد و براش شعر می خوند. جیگر عموشه خوشگل عموشه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوگولی عموشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسین قهقه می زند و گاهی اوقاتم از ذوق جیغ می کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول تو خودم بودم، کانال های تی وی رو بالا پایین می کردم بدون این که بفهمم برنامه هاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیه برنامه ی همه ی کانالا مزخرف و تکراری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصله هیچکس رو نداشتم، حتی صدای قهقه های یاسین هم نمی تونست خوشحالم کنه. یکسال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته، یکسال از تولد یاسین و مرگ رضوان، رضوانی که برام همه چیز بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جیغ جیغ های یاسین کلافه ام می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام رو بلند کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امیر یوسف بس کن! کمتر صدای جیغ بچه رو دربیار. اه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف یاسین رو تو بغلش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آروم گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عمویی بریم تو اتاق، بابای عتیقه ات باز آب روغن قاطی کرده!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان با بالارفتن امیر یوسف از پله ها آقاجون پایین آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبروی آینه قدی ایستاد و سرولباسش رو مرتب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آماده ای امیر حافظ ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره حاجی بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میوه ها رو سفارش دادی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره حاجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوبه. چندتا خدمه هم خبر کردم؛ گفتم کمک مش غفور باشند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دست شما درد نکنه آقا جون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پروانه خانم هم گفتم که خدمه های خانم رو مدیریت کنه؛ چهار پنج تا دختر جوون می اند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ قربون دستت حاجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا جون به سمتم آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چته بابا جون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هیچی حاجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی رو شونم گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ گذشته امیر حافظ، اگر قرار به زنده بودن رضوان بود حتما می موند؛ میزان غم و غصه ی توهم نمی تونه اون خدا بیامرزو بر گردونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا رو شکر کن که ازش یادگاری داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این یادگاری مادر نمی خواست حاجی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این دنیای به این بزرگی فقط یاسین من باید بدون مادر می موند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا باید تولد یکسالگی یاسین رو می گرفتم، من و رضوان بایدجشن تولد ثمره ی زندگیمون رو می گرفتیم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما فردا سالگرد زنمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دلت رو صاف کن بابا جون... هیچ کار خدا بی حکمت نیست، من تو ماشین منتظرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهام کشیدم و بیرون رفتم، مش غفور مشغول هرس کردن درخت هابود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه احوالپرسی معمولی از کنارش رد شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل خوشی ازم نداره کلا همه خدمه فقط امیر یوسف رو دوست دارند، خوب البته حق دارند، امیر یوسف شوخ و سر حاله...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما من همیشه گوشه گیر تر بودم، مرگ رضوان داغون ترم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت فرمون ماشین نشستم و روشنش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانشالله بعد از مراسم سیاه تو دربیار، لباس سیاه کراهت داره.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم حاجی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز بعد همه ی حیاط پرشده از دسته گلای سیاه،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمون ها همه سر رسیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا امیر یوسف و برادر رضوان خدا بیامرز کنار در ورودی ایستادیم و به مهمون هاخوش آمد می گفتیم. چند نفر از خدمه رسیدند، یه چند نفرم تو راهند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(آلا)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ گوشیم بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آه! ببند اون بی صاحاب رو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان کلافه کله ش رو زیر پتو کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع گوشی رو برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجایی تو آلا ؟ آقای پرویزی سفارش قبول کرده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اومدم ... اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور که شلوار جین مشکیم رو می پوشیدم، دکمه های مانتو مو بستم، مقنعه ام رو هم سر کشیدم و تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخود ایستگاه اتوبوس دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم که بند میله اتوبوس شد نفس هام رو رها کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای پرویزی کنار ماشین داشت سیگار می کشید با دو خودم رو بهش رسوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چه عجب!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو ماشین کنار مهناز نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای پرویزی راه افتاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیگه سفارش نکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من می دونستم سفارشات آقای پرویزی چیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی احترامی نکنید؛ فقط بگیند چشم؛ از زیر کار در نریند؛ بی اجازه چیزی نخورید؛ با تلفن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف نزنید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای پرویزی ما رو کنار خونه. البته خونه که نه یک عمارت بزرگ مال از ما بهترون پیاده کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک باغ سرسبز و پرچم های سیاه دور تا دورش، همه در رفت و آمد بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانمی نزدیک آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از بچه های خدماتی هستیند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز جوابش رو با بله ای داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانمه به صندوق میوه ها اشاره کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دو نفرتون بره سراغ اینا... دو تا دیگه تون با من بیاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و مهناز سراغ میوه ها رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز به دور و برش نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-معلوم نیست کیشون مرده که همچین بریز به پاشی راه انداختند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به دور تا دور حیاط کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانمه آمد کنار ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الآن بقیه میوه ها هم می رسه... می شوریند، تو این ظرف های پایدار می چینیند؛ کارتون تموم شد،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیاند تو آشپزخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز سر تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چشم خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به پسری افتاد که یک صندوق میوه دستش بود، اونم نگاهم کرد؛ لبخندی زد که یکراست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفت تو شکم یکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خنده گوشه مقنعه ام رو جلو دهنم گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک پسر اخمو با کت و شلوار مشکی و پیراهن مشکی بهش چش غره رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حواست به خودت باشه امیر یوسف!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف دوباره نگاهم کرد و یک چشم کشیده گفت و صندوق میوه رو به طرف ما آورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز چپ چپ نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باز چکار کردی ورپریده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیب های سرخ رو دستمال کشیدم توی ظرفی با پایه های پر نگین و طلایی چیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره یواشکی نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک پسر معمولی بود با شلوار کتون خردلی و پیراهن مشکی، ریش و سیبیلش و موهاش بور بود؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاری اونم دوباره نگاهم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع چشم دزدیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد تموم شدن میوه ها وارد خونه شدم؛ یک قصر بزرگ بود، درست مثل تو فیلما... یک پذیرایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگ، پر از مبلمانهای سلطنتی و فرشای دستباف و تابلو ها و عتیقه جات عجیب و غریب و پله های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمارپیچ سنگی که دو طبقه رو بهم وصل می کرد؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیس های میوه های آماده شده رو روی میزها چیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گریه یک بچه مي اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک بچه کوچک که از نرده پله ها آویزان بود؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدنش قلبم های ریخت، به طرفش دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغلش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه مامان بی فکری که تو این بلبشو این بچه رو یادش رفته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشاش از گریه خیس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم پایینش آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم شده بود. یک بلوز و شلوار راحتی تنش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای بورش کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خاک برسرت آلا! بچه مردم رو چرا بغل کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عقب برگشتم مهناز با حرص نگاهم می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الآن کاریش بشه صد تا ننه و بابا پیدا می کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه بچه نگاه کردم، شصتش رو تو دهنش کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ داشت گریه می کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز شونه ای بالا انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تورو صننم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ا... این بیدار شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون پسره امیر یوسف تو درگاه در ظاهر شد؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نزدیک آمد لپ بچه رو کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ جگر من!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه براش دست دراز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه من کار دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف من گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این پرستارش نیومده، می شه تا آمدنش نگهش داری...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمای عسلیش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی صداش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو برگشت بلند گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اومدم...اومدم ..»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز سقلمه ای به من زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا کارت در آمد. بابا ههه سپردش به تو و رفت. حالا تا ظهر ونگ ونگ بچه رو گوش کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم مسنی به طرف ما آمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سریعتر میوه هارو بچنید. مهمون ها الآن میاند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه به طرفش خم شد، ماما ماما می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم نزدیک آمد فکر کنم دو کیلو طلا آویزان خودش کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ قربون پسر نازم بشم، الآن خاله پری میاد بهت قاقا می ده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نگران گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیومده...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خجالت گفتم:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانم ببخشید... من کار...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم مسن آهی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مادر جون تا پرستارش میاد... ببرش اتاق بالا اتاق خودش نگهش دار تو دست و پا نباشه، این مادر مرده امروز عزاداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شروع کرد به گریه کردن، اشکش رو با گوشه ی روسریش پاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ برو مادر، می سپرم یکی جات بیاد کمک کنه؛ اتاق بالایی عروسک بهش آویزونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه به بغل به طرف بالا رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک راهروی بزرگ پر از اتاق بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک اتاق عروسک آویزان بود واردش شدم پر از اسباب بازی و عروسک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه تا اسباب بازی هاشو دید به طرف پایین خم شد، روی زمین گذاشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی اسباب بازی هارو مي گرفت، پرت می کرد؛ یکم باهاش بازی کردم. همش صدای خانمه که می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت مادر مرده تو گوشم بود انگاری بیشتر دلم می سوخت، تو یک دنیا اسباب بازی داشته باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مادر نداشته باشی، آهی کشید حتمی مادرش مریضه و یا دیونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرو صدا هارو از پایین می شنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار مهمون هاشون آمده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آمدن صدای یک زنی که شیون می کشید و رضوان رضوان می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دیگه جیغ می زد و مي گفت یاسین بی مادر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به موهای بور بچه کشید، پس اسمش یاسین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاش رو از خواب می مالید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند دقیقه که آروم شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بهم خوردن قاشق و چنگال مي اومد، بوی غذا بلند شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز در رو باز کرد، یک سینی دستش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به محتویات توش بودکه چند رقم پلو و خورشت توی ظرف بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوب از زیر کار در رفتی ها!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعهم رو در آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا، دارم خفه می شم از صبح تو این اتاق!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم از پلو با خورشت به یاسین دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کی تموم می شه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز دهنش کج کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی دونم والا ! هنوز تازه نهار خوردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک قاشق پلو تو دهن خودم کردم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز با آب و تاب تعریف کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ عروس حاجی که دم در دیدیم مرده، طفلی سر زا رفته؛ اینم بچه شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه رو قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس بچه همون پسره خوشتیپ است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز سینی غذا رو برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من برم که الان صداشون در میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن موندم و یاسین،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کم نق نق کرد و مجبور شدم راهش ببرم تا بخوابه؛
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی خوابید روی تخت گذاشتمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خواب هم نق می زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتوم رو در آوردم و کنارش خوابیدم، وقتی تو بغلم خزید، بیشتر به خودم فشردمش؛ اشکم برای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمظلومیتش چکید؛ انگاری آروم شد و دیگه کاملا خوابید، چشمای منم گرم شد و چیزی نفهميدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر حافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تا دختر جوون از یه ماشین پیاده شدند که پروانه خانم به سمتشون رفت، هنوز از راه نرسیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپروانه خانم کشیدشون به کار دوتا صندوق میوه داد دستشون تا ببرند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف در گوشم گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داداش واجبه من اینجا بمونم خوش آمد بگم ؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستم باز هوس کرده خودی به کار گرای خانم نشون بده. امیر یوسف به وقتش جوونیش رو می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد، می دونستم کلی دوست دختر رنڱ وارنگ داره که روزاش رو پر می کنند و مثل من خودش رو تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهاییش غرق نکرده، من حتی ازدواجمم یه ازدواج سنتی بود، حاج خانم برام رضوان رو انتخاب کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من باهاش ازدواج کردم؛ تو یک سالی که زنم بود، زندگیمون یه زندگی توام با احترام بود به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضوان عادت کرده بودم اون خانم و متین بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به امیر یوسف افتاد که یه صندوق میوه رو دستش گرفته بود، چش چرون اون قدر که به دوتا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدمه جوون خیره شد که یک دفعه فرو رفت تو شکم بزرگ عموی رضوان، بهش تشر زدم حواست به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودت باشه امیر یوسف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان رضوان اومده بود داشت سرو صدا می کرد، همه دورش جمع شده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرم داشت آرومش می کرد؛ امیر یوسف کنار یکی از مهمونا ایستاده بود، پروانه خانم داشت با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدمه ها سرو کله می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس یاسین پیش کی بود؟ دلم شور یاسین رو زد، با عجله رفتم سمت عمارت، اگه یاسین بیدار شه و از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپله ها بیفته چی؟ تا رسیدن به اتاقش هزارتا فکر جورواجور به ذهنم خطور کرد در اتاق رو با عجله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز کردم یه دختر بی حجاب روتخت خوابیده بود و یاسین رو محکم تو بغلش گرفته بود، موهای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندش رو بالش پخش بود. یاسین خواب بود، از دیدن دختره با این هیبت شوک زده شدم چند ضربه به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خانم پاشو پاشو خودتو جمع کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم چشماش رو باز کرد و با دیدنم جیغ کشید، باشدت از رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتخت بلند شد و روسری ش رو کشید روی سرش و با طلبکاری پرسید:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهتون یاد ندادند، بدون در زدن وارد نشیند؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی بهم برخورد، تشر زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من واسه اومدن تو اتاق پسرم از کسی اجازه نمی گیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم رو تو جیب شلوارم کردم و ڱفتم:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا کی به شما اجازه داده بیای تو اتاق یاسین؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو به کمرش زد و گفت :« خوبه انگار یه چیزی هم بدهکار شدیم؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه پس ما بدهکار شماییم! برو بیرون خانم، من اعصاب مصاب ندارم، یه چیزی می گم دلخوری پیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثلا چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه انگار واقعا حرف حساب نمی فهمید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ لااله الالله؛ چه گیری افتادم برو بیرون گفتم خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاسین روکه بدخواب شده بود و ڱریه می کرد بغل کردم و به سمت در رفتم بازش کردم و گفتم خوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشت بفرما به کارت برس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارم رد شد و با حرص ڱفت :«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بدبخت اون زنت معلوم نیست چی از دستت کشیده.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریاد کشیدم :«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو بیرون.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت باد از اتاق بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختره ی عوضی اعصابم رو بهم ریخت یاسین رو روی تخت ڱذاشتم و با کلافگی سرم رو بین دستام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنهان کردم، مگه دستم به امیر یوسف نرسه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلا*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم بد بود. اشکام ناخوداگاه می ریخت... مهناز با دیدنم ترسیده اومد طرفم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چی شده.؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی نمی تونستم باهاش حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون خانم چاق که پروانه صداش می زدند اومد نزدیکمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حاج اقا کارتون داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج اقائی که می گفت توی حیاط کنار دیوار ایستاده بود، کت و شلوار مشکی تنش بود و یک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتسبیح قرمز دست که من خیره به تسبیح بودم. دوتا دیگه از بچه ها هم اومدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من تا عرق کارگر خشک نشده دستمزدش رو می دم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز یک خدا خیرتون بده ای گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی به هرکدوم دو برابر دستمزدشون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن عقب ایستاده بودم هنوز داشت این بغض حقارت من رو می کشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی جلو اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این برای شما دخترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم، مردی بنظرم آمد که یک صلابت خاص داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش یک جور عجیب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک قدم عقب تر رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه من کاری نکردم، پولی نمی گیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم از صدای گرفته خودم تعجب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر اشاره به همون زن چاق کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنه دستش رو تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ماشین دم در منتظره، براتون تو پاکت یکم میوه و غذا هم گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بچه ها راه افتادند، منم راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج آقا محکم گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو بمون.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای یک لحظه ایستادم؛ هنازم ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج اقا گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من خودم این خانم رو می رسونم.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهناز نگاهی به من کرد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسترس گرفته بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا پول رو قبول نکردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشماش نگاه کردم؛ همون چشمایی که از اخم، ابروهاش گره افتاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو پایین انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من کاری نکردم، این پول حلالم نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو شو بالا انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حلال و حرومش رو من تعیین می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آنی نگاهش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فکر کنم اقا زاده تون راضی نبود من مواظب بچه ش بودم؛ البته من به دستور حاج خانم بچه رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردم بالا... ولی بهش برخورده بود پا گذاستم تو اتاق بچه شون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفت :«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امیر حافظ.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو دلم گفتم مرتیکه بی شعور!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من گدا نیستم، اگه می خواستم گدایی کنم تن به کار نمی دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمش پر رنگ تر شد، یکدفعه فریاد کشید:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ امیر حافظ رو صدا کن!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا مثل جن بو داده ظاهر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله حاجی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرش هم تو بغلش بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی می گه این خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه پوفی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاجی من الآن زیادی پرم؛ اعصاب ندارم! ظرفیتم تکمیله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون پسر مو بوره نزدیک اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چی شده حاجی؟ راننده تون که خدمه ها رو برد! این جا مونده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج آقا لب گزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ امیر یوسف بچه رو بگیر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف بچه رو گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاجی محکم به شونه امیر حافظ زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می بری، این خانم رو می رسونی تا اعصابت بیاد سر جاش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه پر غضبی به من کرد و زیر دندون هاش یک چشم کشیده گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس التیام بخشیدن غرورم رو دوست داشتم، سر بلند گردم و نیش خندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج آقا تسبیحش رو توی جیبش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خانم رو منتظر نذار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر یوسف خنده اش گرفته بود، آروم زیر گوش امیر حافظ چیزی گفت که جوابش یک زهرمار بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غیظ گفت:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دنبال من بیا.»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم دنبالش راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک یک ماشین خارجی وایستاد و ریموت رو زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بشین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خانمانه در عقبو باز کردم نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین رو بهم کوبید یک متر هوا رفتم ، به ماشین خودشم رحم نمی کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم خیلی خنک شده بود، باید این طوری روی بچه مایه دارهای لوس و قد رو کم کنی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب آروم ناسزا می گفت، منم اصلا سعی می کردم نشنوم و تو صندلی گرم و نرم ماشین فرو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفته بودم هی شعر یک ترانه رو با خودم تکرار می کردم و لذت می بردم. فکر کنم زمزمه های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن رو فهمید که صدای ضبط رو تا تهش زیاد کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدرس دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت سر سام آوری می روند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک کوچه که رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ برو خدا رو شکر کن که گذرت به اون خونه نیفته وگر نه دارم برات دختر جون! پیش حاجی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقولی من می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیش خندی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومدم جوابش رو بدم نگاهم به پراید یاسر افتاد که مامان توش نشسته بود. اون کلاه گیس مسخره رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش بود کلش از زیر شالش بیرون ریخته بود. رژ قرمزش از صد فرصخی پیدا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم بد شد، نفهمیدم چطور از ماشین پیاده شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیر حافظ شیشه رو پایبن داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هوی ! یک تشکر هم بلد نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو باسرعت دور شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف ماشین یاسر دویدم؛ با عصبانیت در رو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست مامان رو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بیا بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان جیغ کشید:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولم کن پدر سگ!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشون کشون بیرون آوردمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم دستم رو پس می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمی خوام، برو گمشو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لبخند مسخره یاسر زیر اون سیبیل هایی که تا پایبن چونه ش بود. نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کثافت! چی از جونش می خوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هوی! به من چه ؟ خودش اومد در مغازم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان رو بیشتر کشیدم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ توهم بدت نیومد، خوب داره بهت سرویس می ده کثافت! دست از سرش بر دار! فقط یک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفعه دیگه این ورا آفتابی بشی چشات رو در میارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ماشین رو محکم بهم زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هوی یابو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان همش از زیر دستم در می رفت، همه ی همسایه ها نگاهم می کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم :«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چیه ؟ بریند گم شیند ! بدبختی ما دیدن داره؟»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان رو توی خونه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ واسه چی رفتی دنبال اون مرتیکه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به گریه کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به توچه ! چرا پرش دادی؟ حالا باس برم التماسش رو بکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-التماس چی شو بکنی؟ ول کن مامان؛ تو رو خدا ول کن!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی پله ها نشسته بود جیغ می کشید:«
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به من نگو مامان! من مامانت نیستم، نگو مامان!»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همینطور که روی پاگرد پله ها نشسته بود شروع کرد مشت و لگد زدن به من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir