رمان آخرین پناه من درباره زندگیه دختری به اسم "پناه" است...که در خانواده ثروتمندی به دنیا اومده ..پناه از سن کم با علاقه به زندگی مجردی به خونه عمو خدا بیامرزش نقل مکان کرده وبا بهونه اینکه از اونجا مراقبت میکنه در اونجا زندگی میکنه هرچند شب ها خونه خودشون میخوابه...پدرش"اردوان"تاجر فرش است و کارخونه برادش هم زیر نظر اونه تا زمانی که تنها فرزند برادرش از انگلیس برگرده ... پناه تو تئاتر دانشگاه با چند تا از دوستاش کار میکنه وعلاقه زیادی به بازیگری داره ...وپدرش هم در این مورد حمایتش میکنه... تا بالاخره تنها فرزندعموش"رادین"از انگلیس بر میگرده و...

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۳ دقیقه

مطالعه آنلاین آخرین پناه من
نویسنده : مریم ارشدی

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

رمان آخرین پناه من درباره زندگیه دختری به اسم "پناه" است...که در خانواده ثروتمندی به دنیا اومده ..پناه از سن کم با علاقه به زندگی مجردی به خونه عمو خدا بیامرزش نقل مکان کرده وبا بهونه اینکه از اونجا مراقبت میکنه در اونجا زندگی میکنه هرچند شب ها خونه خودشون میخوابه...پدرش"اردوان"تاجر فرش است و کارخونه برادش هم زیر نظر اونه تا زمانی که تنها فرزند برادرش از انگلیس برگرده ...

پناه تو تئاتر دانشگاه با چند تا از دوستاش کار میکنه وعلاقه زیادی به بازیگری داره ...وپدرش هم در این مورد حمایتش میکنه...

تا بالاخره تنها فرزندعموش"رادین"از انگلیس بر میگرده و...

فصل(1)

بچه ها در مقابل افرادی که برای دیدن تئاتر اومده بودند ایستادند...نفر اول دختری بود که سرگروهی بچه های تئاترو به دست گرفته بود، با تشویق تماشاچیان تعظیم کوتاهی کرد.. و به حرف اومد:

- به نام خدا "پناه تمنا" نماینده گروه دخترای تئاتردر نقش ندا میکروفنو به دختر بغلیش داد: - "نسیم مهدوی" در نقش نگار - "لعیامجیدی"در نقش تیبا - "ملیکا زندی" در نقش نسترن ملیکا میکروفنو به پسره کناریش داد: - "سامیار مهین"نماینده گروه پسرای تئاتر در نقش ایلیا ومیکروفو به پسر بغلیش داد:

- "سیروان احمدی" در نقش حامد

- "بردیا آرین" در نقش آرش با تشویق دوباره تماشاچیان پرده مقابلشون بسته شد وهمه به سمت اتاق مخصوص نمایش رفتند البته اتاق دخترا پسرا در کنار هم ولی جدا بود..پناه رو به نسیم گفت: - درو ببند...

نسیم درو بست وهمه شروع به تعویض لباس هایشان کردند..پناه رو به ملیکا گفت:

- با اینکه اولین کارت بود اما عالی بودی..

- ممنونم امیدوارم نمایشو خراب نکرده باشم

- چی میگی من میگم عالی بود اگه بازم فردی خواستیم تو تو الویتی

- ممنون با من کاری ندارید الان کلاسم شروع میشه؟؟

- نه عزیزم برو..

ملیکا ازشون جدا شد...لعیا گفت: - وای سیروانو دیدی چه خوشگل شده بود تو کتو شلوار..

- زشته دختر..

نسیم گفت : - فکنم برای باباش بود!!

لعیا گفت: - چی؟؟ - کتو شلوار دیگه!! - وا!! چرا؟؟ - اخه بهش نمیخوره کتو شلوار بپوشه یه کمم بزرگش بود تقه ای به در خورد وصدای سیروان از پشت در اومد:

- چی کار میکنید سه ساعته؟؟ پناه وبقیه زدن زیر خنده : - چه حلال زاده! نکنه شنیده باشه؟ - چیوشنیده باشم؟؟ داشتید غیبتمو میکردید؟؟

صدای سیروان از پشت درباعث شد پناه دستش را روی دهانش بگذارد وبقیه زدند زیر خنده...با برداشتن کیف هایشان از در خارج شدند سیروان با حالت خنده داری گفت:

- رو اب بخندید که به من میخندید اصلا یخ ببندید پناه گفت: - تو اصلا سوژه داری که بهت بخندیدم ودوباره صدای خنده همه به علاوه سامیارو بردیا که بهشون ملحق شده بودند در فضا پیچید: - تو هیچی نگو که از همه دیوونه تر خودتی ورداشته لنز زرد گذاشته مگه ابی چشمای خودت چش بود؟؟ هان؟؟؟

- وا خب خسته شدم از رنگشون توهما!!بعدشم زرد نیست عسلیه برو چش پزشکی!! - مگه دروغ میگم؟؟

سامیار برای جمع کردن بحث گفت: - حالا این رنگی هم خوبه برا ابد که نیست بعدم به تو چه!!؟؟ - اوااا خاک توسرم سامیار مثلا ما تو یه گروهیما!

بردیا گفت: - ول کنید ترو خدا نیم ساعت دیگه کلاس شروع میشه میخواید گشنه بمونیم؟؟؟/

پناه گفت: - ایول پیش به سوی کافه راستی بردی مطمئنی با کیک سیر میشی؟؟

صدای بردیا با خنده بچه قاطی شد: - شما نمیخواد نگران ضعف کردن من باشه انگار من بودم همچین ایول گفتم ستونای ساختمون لرزید پناه با لحنی جدی گفت: - نخیر من بودم! نسیم رو به بردیا گفت: - یاد بگیر ! - منتظر بودم شما بگید بعد یاد بگیرم - خب الان یاد گرفتی؟؟

- بله!

مثل همیشه با خنده شروع میکردنو با دعوا تموم... سامیار برای جلو گیری ازقهری که ثانیه هم نمیگذشت ونابود میشد گفت:

- اصلا منم یاد گرفتم.. بالاخره بریم یا نریم؟؟؟/

وهمه با هم گفتن: - بریم..

تو کافه نشستند ومشغول خوردن کیک شدند پناه پرسید: - امروز چند شنبه؟؟

سامیار جواب داد: - سه... چه طور؟؟

نسیم گفت: - ینی تو نمیدونی؟؟ - نه!! - امروز خدمتکار میاد.. پناه باید بره خونه امانتی

سامیار با تعجب گفت: - چی ؟خونه امانتی چیه؟؟ - خونه امانتی اپارتمان 210متری در شمال تهرانه که برای عمو خدا بیامرزه پناه وپناه نگه داری اونو تا زمانی که صاحابش لطف کنه واز مرز های انگلستان عبور کنه وبه سمت ایران بیاد نگه میداره البته زمانش نامشخصه

- چی شد تو خونه عمو خدا بیامرزتو نگه داری میکنی؟؟؟

اینبار خود پناه شروع به صحبت کردن کرد:

- بابا...عموم که فوت کرد خونه وکارخونه پول مولاش به تک فرزندش"رادین"میرسه که الان تو لندنه ومعلوم نی کی بیاد منم نگه داری از خونه شو به عهده گرفتم یه جورایی صاحب شدم...

- تو چرا؟؟ - البته بابام قبول نمیکرد هزار تا بهونه اوردم تا اینکه راضی شد یه روز اونم سه شنبه ها زنگ میزنم خدمت کار میاد خونه رو مرتب میکنه - پول خدمت کارشو شما میدید؟؟؟

- نه دیگه از درامد کارخونه ش بابام بر میداره - بابات کارخونه رو میگردونه؟؟

- اره

- چرا ندادید اجاره؟؟؟

- گفتم که من اونجا رو قروق کردم

- وا؟؟

- وا نداره نمیدونی خونه مجردی چه حالی میده بریز به پاش تازه چی با پول یکی دیگه تمیز کن - ناراحت نشه که این کارو میکنید راضیه؟؟ - غلط کرده نباشه میخواست بمونه خودش اموال موروثی شو جمعو جور کنه مگه من بردم گذاشتمش لندن اصلا شاید تا اخر عمرشم نیاد ..البته بخش زیادی از درامد کارخونه به حسابش ریخته میشه هااااا!!

- وکالت نامه دارید؟ - اره!

- میگم! - خب بریم که دیرمون شد کلاس الان شروع میشه

سپس شش نفری به سمت کلاس رفتند ..پناه روی اخرین صندلی که در گوشه سمت چپ کلاس قرار داشت نشست سامیار بغلش وسیروانم بغله سامیار جلو پناه به ترتیب لعیا نسیم بردیا نشستند.. با ورود استاد وسلام کردن استاد در جایگاهش نشست نگاهی به انها کردو گفت:

- شما ها که دوباره کناره هم نشستین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروان بلند شدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد اذیت نکن تورو خدا بذار بشینیم دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اذیت میکنم یا شما اقای احمدی هان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروان با حالت مظلومی سرش را پایین انداخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اقا اینا منو اغفال کردند من بچه ارومی بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلیک خنده بچه ها در کلاس طنین انداخت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین اقای سیروان بشین شما ها تا کلاسو بهم نریزید دست بردار نیستید..راستی تئاتر تون خیلی عالی بود کی ازاین کلاس تئاترو دید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروان نشست..همه کلاس دستا شونو بالا بردن..استاد رو به پناه گفت: - نویسنده کی بود؟؟ پناه بلند شد وبا تعجب گفت: - مگه نگفتن - من زود بلند شدم - اهان مثل همیشه اقای سامیار مهین - خیلی عالی بود اقای مهین - ممنونم یه ساعتو نیم کلاس به سرعت با تیکه پرونی ها وخنده بچه ها گذشت. همه فارغ از درس کیف هاشونو برداشتند وبه سمت در یورش بردند..سیروان فریاد زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حمله!! برخلاف گروه خودشون همه دختراوپسرا به سمت در حمله بردند اخرین افرادی که از در خارج شدند خودشان بودند..پناه به سمت ماشینش رفت واز همون جا با صدای بلند گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی خونه امانتی میاد؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه جواب مثبت دادند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا خندان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به صرف چی اگه ناهارم هس من میام.. - دیگه چی میخوای شامم بدم؟؟جوری حرف میزنه انگار میخوام بیگاری ازش بکشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کجا معلوم نکشی هان هان جواب بده؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه خنده ای کردو گفت: - باشه ناهارم میدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرکی سوار ماشین خودش شد وپشت سر پناه به سمت خونه امانتی حرکت کردند.. بعد از پارک کردند ماشیناشون پشت سرپناه وارد اسانسور اپارتمان شدند ..سامیار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اپارتمان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوتا بیشتر که نبودن وقتی رادین رفت بعد دوسال به اینجا اومدن با اعلام اسانسور که در طبقه پنجم هستند در باز شد وانها از در خارج شدند..پناه در خونه را بازکرد سامیارو پسرا که تا به حال به انجا نیامده بودن دهانشون از زیبایی و نوع دکراسیون واشیا قیمتی که در جای جای خونه ازشون استفاده شده بود باز ماند..سامیار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حال میده الان صاحابش بیاد... فکر کنم از تعجب شاخ در بیاره چه صحنه قشنگی میشه هان برم یه فیلم نامه بنویسم؟؟؟ نظرتون؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره خیلی خوب میشه بیاید اینجا رو نشونتون بدم از سالن بزرگ که با باز شدن در ورودی واردش شدند گذشتند وبه انتهای خانه که چهارتا اتاق داشت رسیدند..پناه در اتاق اولوباز کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا اتاق خواب عمو زنموم بوده که تغییرش ندادم وگذاشتم همینجور بمونه..راستی ساعت چنده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- 14:36 مثل همیشه دقیق..پناه در اتاق بعدیو باز کرد - اتاق کارعموم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اتاق بعدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این دوتا اخریا برای مهمون بوده که وقتی زنعموم فوت کرد رادین اومد اینجا...هعی یه سال از رفتنش نگذشته بود که عمومم فوت کرد منم دست به اتاقش نزدم البته چیز بخوصوصی هم نیست توش ولی اینجوری بهتره واتاق بعدی اتاق منه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقو باز کرد وهمه واردش شدند یه تخت دونفر یه میزتوالت که کلی عطرو ادکلنو وسایل ارایشی روش بود روی میز کنار تختم کلی کتابو دفترو اینجور چیزا بود..سامیار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا دونفره؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای خوده اتاق بودم گفتم که اتاق مهمونه کلا دونفره هم حال میده ها!! البته من شبا اینجا نمیمونم میرم خونه مون خیلی خوف انگیز میشه شبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- براچی ساعت پرسیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هان..برای اینکه ساعت سه خدمت کار میاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اهان فکر کردم به فکر ما گشنه هایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وای یادم رفت..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت تلفن که در گوشه ای کنار تلوزیون قرار دادشت رفت: - چی سفارش بدم پیتزا خوبه؟ - بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شماره رستوران رو گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام شش تا پیتزا مخصوص با مخلفات میخوام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- "اردلان" تمنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون وتماسو قطع کرد ..سامیاربا تعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس ادرس چی اشتراک؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه دیگه خونه ما رو از روی اسم میشناسن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اردلان عموته؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابای خودت اسمش چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- "اردوان"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یس مادرت ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- "آیه"

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه پس اسم تو رو بر چه مبناء گذاشتن "پناه"؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا حتماً خوششون اومده گذاشتن ...چقد سوال میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها با این حرف پناه زدن زیر خنده..سامیارم یه اخم کوچولو کرد..صدای زنگ در بلند شد.. پناه به سمت ایفون رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی زحمت بیاید بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس به سمت کیفش رفت کیفه پولشو برداشت ومنتظر زنگ در موند..با به صدا در اومدن زنگ در بلند شد وبه سمت در رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بفرمایید 6تا مخصوص با مخلفات درسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پرداختن پول وگرفتن پیتزا ها به سمت بچه ها رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا بخوریم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیروان گفت: - همینجا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه دورمیز ناهارخوری نشستند..هنوزخوردنو شروع نکرده بودند که صدای زنگ دوباره برخاست..پناه بلند شدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدمت کاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کرد ودوباره نشستند دور میز چند دقیقه بعد خانوم "امینی"وارد خونه شد وپس از سلام شروع به کار شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم امینی ناهار خوردین - اره دخترم - اگه نخوردین بگین..؟/ - نه خوردم مرسی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه رو به جمع گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا با خیال راحت بخورید ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از خوردن ناهار بچه ها اماده رفتن شدند پناه انها را تا دم در همراهی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا میموندید چه عجله ای ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردیا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجله چیه ساعت 5 انشاا.. یه زمان دیگه مزاحمتون میشیم ..تو نمیری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بابا کجا برم زنه اینجاس...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تاکی میمونه ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- 7و8 اینا که خونه تمیز شه دیگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بای تا فردا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رفتن بچه ها پناه مقابل تلوزیون نشست ...به جز سامیار بقیه دوستاش دوستای چند ساله بودن اما سامیار تازه چند ماه بود که به جمعشون اضافه شده بود البته جمع دوستانه اونم به خاطر کار خوبی که داشت..صدای مبایلش بلند شد.پدرش بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام باباجون چیزی شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام دختره گلم نکنه یادت رفته امشب خونه ارش اینا دعوتیم هان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وای اخه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه چی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من نمیام خودتون برید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امینی اینجاس تا 7و8 هم کارش تموم نمیشه من نمیتونم ولش کنم بیام که..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرستش بره - باشه یه کاریش میکنم میخواید شما برید من کارش که تموم شد میام خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره این فکرم خوبه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماسو قطع کرد به ساعت که علام گر 6 شب بود نگاه کرد به اتاقش رفت از بین مانتوهایی که در کمدش داشت مانتویی مشکی انتخاب کرد شال حریر صورتی با شلوار صورتی وکفش مشکی اماده شد ودر مقابل اینه ایستاد به صورتش نگاه کرد دو تا چشم ابی رنگ داشت که حال زیر لنز بینی خوش تراش(حتی قبل عملم خوش حالت بود) ولب صورتی خوش حالتس اورا جذاب وزیبا کرده بود هر موقع که مقابل اینه می ایستاد از خدا برای دادن زیبایی بهش تشکر میکرد....پوست گندوم گون وصافش احتیاجی به لوازم ارایش نداشت...ادکلن مورد علاقه اش را زد کیف صورتی رنگی برداشت واز اتاق خارج شد ساعت نشان میداد که یه ساعت تمام در حال اماده شدن بوده...روبه خانوم امینی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم امینی کی کارتون تموم میشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نمونده دختر بیست دیقه دیگه فکر کنم تموم شه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام 20 دیقه را در خونه راه رفت خانوم امینی با اعلام تموم شدن کارش اورا از راه رفتن خلاص کرد.. با هم از اپارتمان خارج شدند ودر اسانسور جای گرفتن ..پناه پرسید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی جوری میرید خونه تون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با تاکسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجاس؟؟؟ - خیلی دوره...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه من میتونم کاری کنم بگید؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ممنون دخترم سوار ماشین شیک و گران قیمتش شد وبه سمت خونه اقای صالحی روند ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای "صالحی" اسمش "آرش "هست ویکی از دوستای صمیمی پدر پناه که خانواده اش از دو پسرو همسرش تشکیل شده "آروین "و"شروین" پسرانش که با 4سال اختلاف سن آروین بزرگ تر از شروینه و27 سال سن داره..مادرشون که خانوم لاغر اندام وخوش پوشی وهمینطور مهربونی هست "ارام"نام دارد..پدر پناه در رابطه ای کاری با این خانواده اشنا شده ..پدر پناه یکی از تجار موفق در بازار فرش هست که فرش هایش به خارج از ایران وبیشتر کشور ها صادر میشود وکارخونه برادرش که تولید قطعات ماشین هست را میگرداند چون علاقه شدیدی به برادر وبرادر زاده اش داره..مادر پناه هم متخصص چشم هست ودر یه کلینک معروف کار میکنه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ده دقیقه رانندگی پناه در مقابل در آهنی بزرگی توقف کرد وبا زدن بوق نگهبان ویلا رو خبر کرد در اهنی باز شد وماشین مشکی رنگ پناه در تاریکی شب که با چند چراغ روشن شده بود روی جاده ای شنی روند وماشینش را کنار ماشین پدرش پارک کرد..از ماشین خارج شد ودر تاریکی مردی رو دید که داره بهش نزدیک میشه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام پناه خانوم چرا انقدر دیر اومدین؟؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آروین بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام اقا آروین پدرم توضیح نداد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا مختصر ینی انقدر کارتون مهم بود؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه با لحن با نمکی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت هنوز 8 نشده فکر نکنم اونقدر دیر اومده باشم که مورد خشم قرار بگیرم.. نظرتون ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروین با لبخند گنده ای که رو لبش جا خوش کرده بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش اومدی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهترین نظر..راهنمایی میکنید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار اروین بلند خندید و دستش را به سمت ساختمون گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا هم وارد ساختمان بزرگ خونه اقای صالحی شدند اقای صالحی با دیدنش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به دخترم خوش اومدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی ببخشید که دیر شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه نه اشکالی نداره خودتو ناراحت نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه به سمت ارام خانوم رفت وگونه اش را بوسید سپس با اقای صالحی دست داد وکنار پدر نشست ..پدرش دست دور گردنش انداخت وسرش را بوسید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا چشات قرمزه؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی نیس یکم خسته مو بیخوابی کشیدم - چرا؟؟؟؟؟؟؟ - از ساعت 5 رفتم دانشگاه هان تئاتر داشتیم.. شما اصلا یادتون بود؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انقدر جمله اخرو با غم بیان کرد که پدرش بسیار ناراحت شد وخودش را سرزنش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای ببخشید اصلا یادم نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهم نیس وسرش را پایین انداخت انقدر خسته بود که لازم بود تلنگری بهش بخوره تا اشکش در بیاد..آرام خانوم پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فیلمشو داری عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه قرار سامیار بفرسته به ایمیلم میخواید ببینید؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمه با ذوق قبول کردندووپناه به سامیار زنگ زد..صدای خواب الود سامیار در گوشی پیچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله چیه سلام خواب بودی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بیدار بودم فقط کور بودم اسمتو ندیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخی کوری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر حالا بگو چیکار داشتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه باشه فیلو فرستادی به ایمیلم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله همون موقع که اومدم برا همه فرستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم بگیر بخواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماسو قطع کرد..اردوان پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو ایمیلم هست اگه آروین لطف کنه لب تابشو بده خیلی ممنون میشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه چشما به سوی اروین که در فکر بود رفت سرش را بلند کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدند زیر خنده ..بدبخت فکرکرد که چه سوتی داد... داشت ذوب میشد که پناه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بالاخره لب تابتو میدی یانه؟؟؟؟ - چرا چرا؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد وپناه هم پشت سرش بلند شد..اروین داخل اتاقش شد وپناه پشت سرش روی تختش نشست اروین لب تابشو به دستش داد وپناه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فلش تم میدی؟؟ - بله نمیخوای بگی چیکار میخوای بکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه اول متعجب شد ولی سریع خودشو جمع کردو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوستم فیلم نمایشو فرستاده به ایمیلم منم فیلمومیریزم تو فلش میزنیم به تلوزیونتون بعد همه باهم میبینیم یس؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یس ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه تمام کارایی رو که گفت انجام داد وبا اروین به سالن برگشتند فلش را به تلوزیون وصل کردند وهمه مشغول دیدن تئاتر شدند هنوز دیدن تئاتر تموم نشده بود که شروین با خنده وارد خونه شد وشروع به سرو صدا کردن،کرد که همه با هم گفتند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساکت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تموم شدنه فیلم آروین پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا چرا دوتا نماینده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه کدوم پسری راضی میشه دختر نماینده اش بشه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی هم دلشون بخواد دخترم به این گلی نماینده شون بشه - البته اینجوری بهتره مثلا دیگه لازم نیس اگه به یه پسر احتیاج داشتم من برم ازش بخوام یا پیداش کنم یا برعکس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم یه حرفی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وآروین حرفش را تایید کرد پناه رو به شروین گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کجابودی؟؟/

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفته بودم جزو بگیرم/؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعله - تو چرا تغییر کردی؟؟ - من ؟؟! - اره یه چیزیت تغییر نکرد همه به پناه نگریستن اروین گفت: - ورداشته لنز گذاشته - عه اره همونه چرا لنز گذاشتی؟؟ بخاطره همونه که چشات شده کاسه خون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون که به خاطر بی خوابیه پدرش پرسید: - اذیتت نمیکنه - نه شروین پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی خوابی؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره نمایش داشتیم دیگه چهار بیدار شدم پنج همه ومن تو دانشگاه بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چهار صبح

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه غروب الانم حتماً دارم بازی میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی جوری بیدار شدی من که 8 به زور بیدار میشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غروب؟؟ همه زدند زیر خنده وشروین با ناراحتی گفت: - نخیرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که شدت خنده هم بیشتر شد جوری که خودشم خندید.. بعد از خوردن شام همه دور هم جمع شده بودند ودر مورد کار صحبت میکردن پناه سرش را روی دستش گذاشت واروم خوابید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وای عمودخترت غش کرد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شروین همه نگاه ها به سمت پناه دوخته شد..اردوان کنارش رفت وسرش را نوازش کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختره گلم خوابش برده خانوم بلند شو بریم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه کجا مگه میذارم برید پناه هم همین جا میخوابه اینجا رو خونه خودتون بدونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه دیگه دیروقته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه ساعت 11 شب بود ولی اقای صالحی با دلایلی که اورد نگذاشت که انها بروند واردوان پناه وبه اتاق خواب مهمان برد ..دوباره همه دور هم جمع شدند وبه ادامه گفتو گو پرداختند...ساعت 1 شب بود که ارش انها را راضی کرد تا شب را انجا بخوابند که پناه هم راحت بخوابه واین درخواست خیلی زود قبول شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیه موهای پریشان وطلایی رنگ دخترش را از روی صورتش زدود وبا نجواهای آرام اورا از خواب بیدار کرد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا کجاس مامان ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه عمو صالحی دیشب خوابت برد دیگه ماهم موندیم که راحت بخوابی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای چه بد شد اه لعنتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عزیزم ما که با اینا ازاین حرفا نداریم بعدشم هرکی دیگه جای تو بود میخوابید حالا بلند شو لنزاتم در بیار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای با لنزام خوابیدم بلند شد لنزا شو در اورد به دستشویی رفت صورتشو شست وهمراه مادر به طبقه پایین رفت به همه سلام کرد ومعذرت خواهی صالحی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دخترم این حرفا چیه میزنی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرام گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راحت خوابیدی - بله مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا عزیزم بیا صبحانتو بخور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دور میز نشست آروین مقابلش بود نگاهی بهش انداخت به نظر خیلی ناراحت میومد وعصبی ..صدای شروین باعث شد دیده ها شو ازاون بگیره:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر تو دوست دختر نداری از صبح تا حالا فقط سامیارو سیروانو بردیا زنگ میزدن انقدر زنگ زدن که مجبور شدم جواب بدم بیا...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ومبایلشو به سمتش گرفت..پناه متعجب گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه ساعت چنده ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- 10 - وای من9 کلاس داشتم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا که چیزی نشده همچین میگه انگار قراره پزشک بشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر چی دوست دارم میشم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه باشه چرا عصبانی میشی پناه نگاهی به اطراف انداخت واز اینکه کسی نبود جز خودشو شروینو اروین خوشحال شد که با صدای اروین خوشحالیش نابود شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حتما دلیل دیگه ای برای رفتن به دانشگاه داره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غضب بهش توپید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیل من فقط خوشگذرونی هر کی هم مشکل داره اصلا مهم نیست.. ومیزو ترک کرد..به سمت ومادرش رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان بابا کو؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفته کار خونه عموت.. - مامان بریم حداقل به کلاس 11ونیمم برسم - باشه عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خداحافظی وتشکر از انها خانه را ترک کردند سوار بر ماشین پناه به خونه رفتند.. پناه اماده شد وبه سمت دانشکده هنر روند...مثل همیشه بچه ها برای نیم ساعت بین کلاس به کافه رفته بودن .پناه وارد کافه شد وبه سمت میز بچه ها رفت...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام بر برو بچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار جوابشو نداد ولی بقیه با خنده گفتند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خوب خوابیدی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه پشت میز کنار سامیار نشستو وگفت: - اب شدم از خجالت تقصیر بابام بود بیدارم نکرد دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار زیر لب زمزمه کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بایدم اب شی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی گفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نس یم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا کجا بودی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما که رفتید بابام زنگ زد که بیا بریم خونه دوستم هیچ دیگه وایسادم کارای امینی تمومشه رفتم دیگه فیلم نمایشو گذاشتم دیدیم شام خوردیم سرمو گذاشته بودم رودستم که خوابم برد .. بقیه شو مامانم تعریف کرد که شروین داد زده که عمو دخترت غش کرد..بدبخت فکر کرده غش کردم دیگه بابام میبردم تو اتاق مهمانو نکه سرو صدا نبود تا 10 که مامانم بیدارم کرد خواب بودم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعیا پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون پسره که جواب سامیارو داد شروین بود..؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره فکر کنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا فکر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون یکی دیگه هم پسر دارن آروین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوه اوه تو اونجا چی کار میکنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم با خنده گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخوابه!!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو گمشو حالا یه شب منه بدبخت خوابم برد تا اخر عمرم بگید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار که کم کم حال سامیار خوب شده باشه فقط گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم کلاس دیر شد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمه پشت سرش به راه افتادند هنوز وارد کلاس نشده بودند که امیرپور مسئول حراست دانشگاه سمتشون اومد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیاید اونجا که من میگم میشینید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس با فاصله زیاد از هم هر کدام را روی صندلی نشاندند..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه بعد از خروج مسئول گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شورش یا اعتراض یا اعتکاف یا اتحاد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اتحاد اتحاد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس نشستند .استاد وارد کلاس شد واز دیدن جدا بودند انها لبخند پیروز مندانه ای زد هنوز شروع به دادن درس نکرده بود که پناه بلند شدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی خود کار صورتی داره واسه من تموم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه بچه ها بغیر از نسیم که در اخر کلاس وبا فاصله زیاد از اون نشسته بود گفتند که ندارند پناه رو به استاد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه بریم بگیریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سریع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وپناه اروم اروم رفت تا به نسیم رسید نسیم با حالت ناراحتی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِوا چرا نمینویسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه دوباره به جای اولش برگشت هنوز کلمه اول از دهان استاد خارج نشده بود که سیروان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی خودکار ابی داره روشنا؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعیا گفت که داره..استاد درخواست سیروانو برای گرفتن خود کار قبول نکرد سیروان گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد دست به دست بده؟؟؟..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واستاد ناچار قبول کرد..همه با سرعت کمی خودارو به سیروان رسوندند سیروان با جیغ اعتراض امیزیی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینکه نمینویسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد با عصبانیت فریاد زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تمومش کنید اصلا نمیخواد یاداشت کنید فقط بخونید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز یه خطم ننوشته بود که بردیا با لحن اعتراض امیزی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد ما نمی بینیم اینا کله هاشون گندس بیام جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واستاد موافقت کرد..هنوز ننوشته بود که نفر پشت سری بردیا که پناه بود گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد این گودزیلا کیه گذاشتی جلو ما نصف تخته پرید..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اقای بردیا بلند شید برید جای اولتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخه نداره گفتم برید سرجای اولتون من میخونم خوبه...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد ودر حین رفتن با خودکاری که در دست داست برگه چند نفر را خط خطی کرد که اعتراضشان بلند شد اما بدونه توجه به صندلی عقبی برگشت ..سکوت کلاسو در بر گرفت واستاد با توضیح شروع به نوشتن کرد که سامیار با لحن جدی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد ما متوجه نشدیم دوباره توضیح بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واستاد دوباره توضیح داد... دقیقا یه ساعت از زمان کلاس گذشته بود واستاد برای برا دوم شروع به توضیح مسئله کرد که پناه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- استاد میشه انقد یه جمله رو دوبار تکرار نکنید هنگ کردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بس کنید انگار هرچه از هم فاصله میگیرید بدتر میشید بلند شید 6 تایی تون بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و6نفر بلند شدند وکلاسو ترک کردند با بستن در کلاس همه با هم جیغ کشیدنو هورا که باعث شد امیرپور با اون چهره عبوس مقابلشون ظاهر شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوباره که شما بیرونید بازم این استاد بیچارو رو اذیت کردید از شما بعیده خانوم تمنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون شما گفتید بعیده کاری کردم که بعید نباشه نظرتون ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دست شما ها اخر یه کاری میکنید از اینجا اخراجتون کنن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا نشود یه جای دیگه مشکلی نی پزشکی مغزو اعصاب نمیخونیم که خودمونو اذیت کنیم درس نمیگم اقای امیر پور؟؟؟؟؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برید برید ماشاا..نزبون نیس که با نیش مار پیوندش زدند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا توهین میکنید به خاطر موی سفیدتون چیزی بهت نمیگما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امیر پور با عصبانیت انجا رو ترک کرد نسیم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زورش به تو نمیرسه به ما که میرسه مراعات ماروکن لطفا خانوم تمنا، تمنا ..تمنا..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرتیکه پرو ببین چیکارش بکنم زبون سرخ سره سبز میدهد بر باد زبونه منو با نیش مار پیوند زدند حالیت میکنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس با هم به کافه رفتند قهوه خودند وبا خداحافظی ازهم جدا شدند...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فصل(2) - "...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خونه را گشود وبه وضعیت بهرانی خانه نگریست صدای بلند اهنگ موجب شد تا افراد خونه متوجه ورودش نشوند سه دختر سه پسر در حال خوردن میوه بودن ..از بین انها پناه دختر عمویش را تشخیص داد خونه چه گندی برداشته بود ..با نعره ای که کشید صدای اهنگ قطع شد وهمه با ترس به او نگریستند خون خونش را میخورد ایا این همون خونه ای بود که 6 سال پیش اونوبه دست عمویش سپرده بود ؟؟ این غریبه ها درون خونه اش چه میکردند پناه با ترس مقابل اش ایستاد ولی خود را حفظ کردو مثل همیشه حق به جانب گفت:چیه خونه رو گذاشتی روی سرت بعد 6 سال اومدی چی میگی هان هان ؟؟خونه خودمه اختیارشو دارم .سپس سند خونه را که به نامش بود را مقابل دیدگانش گرفت ..رادین با دیدن نام او به عنوان مالک نقش بر زمین شد پسرها کمکش کردند واورا به بیمارستان رسوندند اما دیر شده بود واو تسلیم عزرائیل شده بود... پناه خودش را هرگز به خاطر شوخیه مسخره ای که کرده بود نبخشید وطی حمله عصبی اونیز جانش را به عزرائیل سپرد وبه سراغ پسر عمویش رفت تا از او حلالیت به طلبد.."

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اتمام فیلنامه سامیار به بچه ها که در کافه به او گوش سپرده بودند نگریست :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیخواید نظر بدین چرا خشک شدین؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نسیم به حرف اومد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای چه غمگین خب حالا کی نمایشو اجرا کنیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی خوب بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه گفت: - عالی ..خیلی قشنگ بود..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخیش راحت شدم فکر کردم خیلی زشته !!!!!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو سره همه فیلنامه هات همین فکرو میکنی خوب حالا اسمش چیه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم شما بذارید همه مشغول فکر کردن شدند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوخی مسخره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسخره ترین شوخی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوخی بدون خنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوخی گریه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شوخی با پایان مرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامیار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب کدومش بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به اولی نظره مثبت دادند وپناه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تبلیغش با من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینم تو ناراحت نشدی کشدمت؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب یه پسرم برای نقش رادین میخوایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم اسمامونو تغییر بدیم نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره بهتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بفرمایید کارایی که بهتون محول شده رو انجام بدین.. سپس خودش دست به کار شد به خونه خودشون رفت ودرست کردن تیز وپوستر برای تبلیغو شروع کرد...نیمی از شب گذشته بود که پدرش با لیوانی شیر به بالای سرش اومد : - چی کار میکنی دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دارم تیزر برای تئاتر جدیدمون درست میکنم سامیار دوباره فیلمنامه نوشته بخشیشم درمورد قضیه خونه امانتی وقتی متوجه شد قضیه از چه قرار یه فیلمنامه ساخت جالبه اسمشم "شوخی مسخره" است قشنگه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله دخترم.. کاری از دست من بر میاد کمکی چیزی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه گونه پدرش را بوسیدو گفت: - ممنونم فعلا که به مشکلی نخوردیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه من میرم تو هم به کارات برس اینم بخوری ها ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان خواست از در خارج شود که صدای پناه او را از کارش منصرف کرد: - بابا یه مشکلیه میشه فردا بامن بیاید دانشگاه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی شده عزیزم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید چیز مهمیم نباشه اما برای من که شما نذاشتید کسی از گل نازک تر بهم بگه خیلی چیزه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کسی بهت چیزی گفته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم اردوان با حالتی عصبی گفت: - کی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا اروم باشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو عزیزم من ارومم کی وچی گفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امیر پور حالا چی گفته اش مهم نی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا مهمه بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفت زبونه منو با نیش مار پیوند زدند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپس خودش را در اغوش اردوان انداخت ..همونطور گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید فکر کنید خیلی لوسم نه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیزم تو خودتو ناراحت نکن من خودم یه کاریش میکنم مرتیکه پررو غلط کرده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا این قضیه مربوط به چند روز پیشه ها؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا اون موقع نگفتی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین جوری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه عزیزم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بوسه روی گونه پناه زد وبا عصبانیت از اتاق خارج شد .. پناه اروم روی گونه اش زدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای وای ولی حقشه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت مبایلش رفت وبه لعیا زنگ زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام لعیا بالاخره کار خودمو کردم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به بابام گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امیر پوروووو..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعا؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی میشه هان؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیدونم فعلا رفته فکر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابام دیگه.. کاری نداری؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تماسو قطع کرد وخودشو روی تختش پرت کرد چند دقیقه ای به سقف زل زد سپس بلند شد لیوان شیرش را خورد لب تابشو جمع کرد تبلتشو خاموش وگرفت خوابید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اردوان وارد اتاق دخترش شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدو دیگه دیر شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه اومدم... اومدم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیفش را برداشت وهمراه پدرش سوارمرسدس بنز پدرش شد.. وارد محوطه باز دانشکده شدند وبه سمت دفتر مدیریت رفتند بچه ها هم جلو اومدند وسلام کردند سپس همه شون پشت در مدیریت ایستادند تا پدرش با مدیر دانشکده حرف بزنه سامیار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اخرم کار خودتو کردی؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دهنم پرید...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در همون لحظه امیر پور به سمتشون اومدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدید گفتم.. اخرم کارتون به مدیریت کشید؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پناه لبخند تمسخر امیزی زدو گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اقای امیرپور لطف کنید اینجا بایستید فکر کنم الان که پدرم از این در خارج شه با شما کار داشته باشن نه بچه ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمه زدند زیره خنده.. پناه اضافه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما با این سنتون مَثَل زبان سرخ سر سبز میدهد بر بادو نشنیدید؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولبخنده اش عمیق تر شد..امیر پور به سرعت از انجا دور شد..ودوباره همه زدند زیره خنده ..اردوان دست عباسی را فشورد واز در خارج شد نگاهی به بچه ها انداخت.پناه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی شد؟؟ اردوان گفت: - اشنا در اومد اقای غفاری خواهش کردند اینبارو ندید بگیرم چون برادر خانومه شه ولی اگه دوباره بهتون گیرداد کوتاه نمیام..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه با تعجب گفتند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برادر زنه غفاریه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واردوان تایید کرد سپس با خداحافظی از انجا دور شد ..سامیار گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فران

    00

    طرز نوشتنش رو دوست نداشتم؛ مشخص بود نویستنده فقط میخواد یچیزی به اسمش انتشار داده بشه.نمیفهمیدی چی به چیه هر چیزیو انتشار ندین🧡

    ۵ ماه پیش
  • هانی

    00

    بی احترامی به نویسنده نباشه خیلی مضخرف و سطحی بود

    ۱ سال پیش
  • سوگند

    ۱۸ ساله 30

    اصلا به درد نمیخوره نوشتش جوریه ک هرچی میخونی نمیدونی چی به چیه

    ۲ سال پیش
  • ظ

    10

    نویسنده عزیزرمان راکامل ننوشتی واین توهین به خواننده است وقتی کسی رمانی را انتخاب میکنه میخواد کامل باشه نه ناقص

    ۲ سال پیش
  • مریم

    ۱۸ ساله 012

    مگه پناه اسمِ مرد نیست؟؟؟ من خودم چند نفر از دوست و آشناهامون هستن که اسمشون پناه هستش ولی مرد هستن خیلی تعجب کردم اسم دخترِ این رمان پناهه

    ۲ سال پیش
  • عسل

    171

    سلام پناه اسم دختره من تا به حال برای پسر نشنیدم

    ۲ سال پیش
  • راحیل

    01

    اُکی باهات موافقم به شدّت

    ۲ سال پیش
  • ❤️

    00

    عالی بود شخصیت رادین دوس داشتم🥺

    ۲ سال پیش
  • مرسده

    00

    رمان قشنگی بود. کاش همه چی به ساده گیی که نویسنده در مورد خانواده پگاه می گفت تموم میشد. در ضمن نویسنده ی عزیز توی رمانت انقدر از اسمای نزدیک بهم استفاده نکن مخاطب گیج میشه.آروین. ادوان.رادین

    ۳ سال پیش
  • امیر

    ۵۲ ساله 40

    عالی بود.

    ۳ سال پیش
  • مریم

    20

    رمان خوبی بود

    ۳ سال پیش
  • ...

    30

    رمان خوبی بود ولی اینکه از زبان سوم شخص بود یکم اذیتم میکرد...❤

    ۳ سال پیش
  • فرزاد

    282

    سازنده جون... تو رو خدا رمان هایی که جلد دومش اماده نیست نزار.. مجبوریم برای اینکه حوصلمون سر نره یه رمان دیگه بخونیم اونوقت همه شخصیت ها قاتی میشه مراعات کن

    ۴ سال پیش
  • مُب

    30

    وااای ارهههه😂😂😂😂🤦🏻 ♀️👌🏻

    ۴ سال پیش
  • مینا

    00

    بد نیست خوبه

    ۴ سال پیش
  • Rahil

    ۱۵ ساله 33

    خیلی مزخرف بود

    ۴ سال پیش
  • سها

    31

    خوب بود دست نویسنده درد نکنه

    ۴ سال پیش
  • پرنیا

    ۱۸ ساله 42

    عالی عالی عالی هرچی بگم کم گفتم

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.