رمان اَمینه (امینه) به قلم مری 72
دختری که تنهاس و برای گذروندن زندگی ، دست تو کیف و جیب ادم ها میکنه ! ... دزد ! ... اَمینه . دختری که معماها تو زندگیش هست . مثل تنها بودنش ! تو یکی از همین دزدی ها با پسری اشنا میشه که نقاش ! عماد ... درست زمانی که امینه درحال زدن کیف عماد بوده وارد یه دنیای دیگه میشه . دنیایی که خیلی دوره ... به اندازه چهارصد سال ! تو اون دنیا عاشق میشه ، تو راه عشق به خدا میرسه !
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
دختری که تنهاس و برای گذروندن زندگی ، دست تو کیف و جیب ادم ها میکنه ! ... دزد ! ... اَمینه .
دختری که معماها تو زندگیش هست . مثل تنها بودنش !
تو یکی از همین دزدی ها با پسری اشنا میشه که نقاش ! عماد ...
درست زمانی که امینه درحال زدن کیف عماد بوده وارد یه دنیای دیگه میشه .
دنیایی که خیلی دوره ... به اندازه چهارصد سال !
تو اون دنیا عاشق میشه ، تو راه عشق به خدا میرسه !
ساعت حول و حوش هشت شب بود که رسیدم سرکوچه
کوچه ای که همیشه خدا شلوغ بود و پر بچه های قد و نیم قد با لباس ها و سر شکلهای کثیف و سیاه ...
توشون تمیز هم پیدا میشد اما دوتا بیشتر نبودن که اونم بچه های صغری بودن
صغری که یه روز شهرنشین بود و حالا تو خونه ای که پنج سر عائله توش میموندن ...
جعفر با دیدنم با اون دمپایی های ابی رنگ و رو رفته که پاهای سیاه و چرکیش رو قاب گرفته بود دوید سمتم ...
جعفر : امین امین
سرجام وایستادم و کوله پشتی که هم سن همین جعفر بود با یه دستم رو شونم گرفتم و دست دیگم رو به کمر زدم و با تشر گفتم : هووووی صد دفعه نگفتم درست صدام کن ؟؟؟
نفس زنان گفت : ببخشید ولی خب اسمت امین دیگه ... همه امین صدات میکنن
_ همه غلط میکنن با تو
_ هوی چته امین نیومده قال راه انداختی ؟ زورت به بچه رسیده ؟؟؟
سمت شفیع که مثل همیشه سیگارش گوشه لبش بود ، برگشتم
به سرتا پاش نگاه کردم ..
یه مرد دیلاق با پیرهن چهارخونه قهوه ای و کاپشن طوسی و شلوار مشکی و کفشای قیصری سیاه ...
ابرو بالا انداخت و گفت : ها چیه ؟ ... نیگا میکنی ...ادم ندیدی ؟؟؟
_ ادم که خیلی دیدم اما داشتم شباهت این توله رو با تو میسنجیدم
با این حرفم سیگارش رو به دست گرفت و اومد سمتم
شفیع : زنیکه خرررر به من میگی سگ ؟؟؟؟
_ بلانسبت سگ
جعفر رو پس زدم و خواستم برم خونه که کوله پشتیم کشیده شد
کوله رو چنان سمت خودم کشیدم که شفیع پرت شد جلو پام
لگدی به شکمش زدم و گفتم : اخه مفنگی تو که با باد شکم هم میفتی چرا عرعر میکنی ؟؟؟
سیگار توی دستشو زیر پام له کردم و گفتم : به جای این کوفتی بچتو بگیر ور دلت که عین یتیما میگرده ... گند زدی به زندگیت ، نزار این ننه مرده هم بدبخت شه
شفیع : لابد با دزدی ؟؟؟ اره ؟؟؟
سر چرخوندم و با خودم اروم گفتم : نخیر ... میخااااارههههه
لگد به شکمش زدم که دوباره پرت شد رو زمین
_ دست تو کیف و جیب اون و این کردن شرف داره به دود کردن چندرغازای زن بدبخت تو
_ ها امینه چته نیومدی سَــس گرفتی ( صداتو بالا انداختی )
_ هیچی ننه ... بیا تو
با خودم بردمش تو که گفت : چی میگفت شفیع ؟ چیش گفتی که برزخ بود ؟؟
کنار حوض وسط حیاط نشستم و گفتم : پاچه گرفت جوابش دادم
_ سلام امینه ... خسته نباشی
خندم گرفت ...
دزدی کردنم مگه خستگی داره ؟؟؟
اره داره ...خیلیم داره
خستگی که بیشتر از کار پشت میز ...
دویدن ، فرار ، تیز بودن و هزار تا بدبختی دیگه ...
راستی از کی شد که شدم امین قاپ زن ؟؟؟
شاید دوسال پیش یا شایدم از بچگی ...
اره از بچگی ...
از نه سالگی
از همون سنی که میگن دختر به سن شرعی میرسه ، من به امین قاپ زن رسیدم ...
از همون روزی که از فرط گشنگی لقمه این و اون رو از تو کیفاشون برمیداشتم و میرفتم پشت دیوار توالت میخوردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب یادم حتی نصفشم همون پشت قایم میکردم که زنگهای بعد بخورم اما همیشه سهم مورچه ها میشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی مگه ادم گشنه نون پر مورچه و خشک حالیش میشه ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح شده بود و یه روز دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزی که مطمنن مثل قبلی ها قرار با دویدن و استرس سر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه ای که ننه برام گرفته بود خوردم و کتونی های سفیدم رو که حسابی رنگ و رو رفته شده بودن پوشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط مثل هر روز پر ادم بود و شلوغ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه حیاط گرد و بزرگ که سه تا اتاق دورش کرده بودن ، اتاق های که تو هرکدوم چند نفر شب و روزشونو سر میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصغری کنار حوض نشسته بود و لباس های بچه هاش رو میشست و شهین گوشه دیگه ظرف های کثیفش رو میشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلند سلام کردم که هردو جواب دادن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به صغری گفتم : بچه هات کوشن ؟ نمیان بریم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و گفت : چرا الان میان ... بزار صداشون کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت اتاقشون رفت و از همون جا بلند شروع کرد به صدا زدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ مانی ، مینا ... بیایید خاله امینه داره میره ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله امینه .. تنها کسی که مثل ادم صدام میزد همین صغری بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهین با نگاه چپی به صغری نگاه کرد و با دهن کجی گفت : خاله امینه .. مثلا میخواد بگه خیلی ادم ... هه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپامو لبه حوض گذاشتم و درحالی که اب به کفش هام میزدم گفتم : لابد تو خوبی و با فرهنگ اره ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوان توی دستشو با صدا اب کشید و گفت : تو این خراب شده فرهنگ دیدی سلام برسون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ادم اگه ادم باشه تو توالت هم با عن و گوهش با ادب حرف میزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش رو جمع کرد و گفت : سر صبح چیز دیگه نبود بگی ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف شدم و نگاهی به سرتا پاش نگاه کردم و چشم چرخوندم سمت سمیه دخترش که موهاش همه بهم چسبیده بودن و نامرتب تو صورتش ریخته بودن و ارنجش از چرک به سیاهی میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یه نگاه به خودت و بچت بنداز بعد از عن و گوه گفتن من ایراد بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اومدن مانی و مینا بی توجه به پشت چشم نازک کردن ها و فحش های زیرلبیش ، رد شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بدوید که کلی دیر شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانی و مینا دوطرفم وایستادن و مثل هر روز هرسه راهی مدرسه شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خب امروز چه درسی داریم ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانی : فارسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمینا : نه ریاضی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ دعوا نکنید هردوتاش قبول ولی سوال های سخت سخت نپرسیدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو باشه ای گفتن و شروع کردن به سوال کردن از من و توضیح دادن جدول ضرب و فارسی و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من به درس دادن های معلم های کوچیکم گوش میدادم و از بر میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول مینا رو رسوندم و بعد با مانی راهی مدرسش شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانی : خاله امینه یه سوال بپرسم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بپرس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ من خیلی دوست دارم مثل شما باشم .... شما خیلی خوبی ، همه رو هم حریفی و هیچ کس نمیتونه اذیتت کنه ... چه جور بشم مثل شما ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشمای سیاه و معصومش نگاه کردم و جدی گفتم : هیچ کس نمیتونه مثل کسی باشه ... فهمیدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کشیدم و دوباره راه افتادیم که گفت : ولی من میخوام مثل شما بشم ... مامانم همیشه میگه شما خیلی مردی منم میخوام مثل شما مرد باشم ... بهم بگید چه جور مرد بشم خواهش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف فقط دستشو کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی میگفتم ؟ ... کدوم مرد بودن رو بهش یاد میدادم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکدوم کار خوبمو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکدوم ادم بودنمو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدرسه که رسیدیم جلو پاش نشستم و گفتم : هیچ وقت نخواه که مثل کسی باشی ،همیشه خودت باش ... مانی باش ... اینم یادت باشه نه من مانی میشم و نه تو امینه ... هرکس خودش ،خود خودش ... تو اگه درس بخونی و موفق باشی یعنی خیلی مردی اون وقت مامانت به همه میگه مانی خیلی مرد ... باشه ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط سر تکون داد و من امیدوار بودم این سر تکون دادن واقعا به معنی فهمیدن باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خیابون پرسه میزدم و با چشمای شبرنگم عین عقاب چشم میچرخوندم تا طعمه چرب و چیلی گیر بیارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پیدا کردنش زیپ کاپشن مشکیم رو بالاتر کشیدم و خونسردو عادی سمتش حرکت کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست لحظه ای که سر چرخوندن کیفش رو به چنگ گرفتم و ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز من بودم و پاهای دوان و نفس های تند شده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای داد زدن و دویدن ها رو میشنیدم اما با همون کیف مردم رو پس میزدم و هرلحظه سرعتم بیشتر میشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر سریع میدویدم که هیچ کس به گرد پامم نمیرسید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر زندگی سر دوونده بودتم که برای خودم یه پا دونده شده بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا که از اونجا دور شدم سرعتم رو کم کردم و پیچیدم تو کوچه پس کوچه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچه خلوت بود ، یه گوشه وایستادم و کیف رو باز کردم و هرچیزی که به دردم میخورد برداشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کیف رو پرت کردم یه گوشه و از همون کوچه ها وارد خیابون دیگه شدم و روز از نو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا نزدیک های ظهر فقط دوتا کیف زده بودم و همینم بسم بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو پارک نشستم و درحالی که ساندویچم رو گاز میزدم کیف پول یکیشون رو باز کردم و اولین چیزی که به چشمم خورد یه عکس بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه زن رو که ندیده بودم اما حتما خودش بود یا فک و فامیلش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال عکس ، پول های توش رو برداشتم و تو جیب کولم گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساندویچم رو با ولع میخوردم و اطراف رو دید میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدید زدن عادتم بود ، اونقدر چشم چرخونده بودم که دیگه نگاهم ه*ر*ز شده بود و نمیتونست ثابت بمونه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به یه مرد قد بلند که لباس کرم با شلوار اجری پوشیده بود ، خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کلاه لبه دار کرمی هم سرش گذاشته بود و با یه دقت خاصی به سمتی نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم لابد اینم یکی مثل من اما وقتی اون سمتی که نگاه میکرد برگشتم هیچی ندیدم جز دار و درخت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره سمت مرد برگشتم که دیدم همچنان نگاهش به اون سمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا انگشتش رو هوا شکل هایی میکشید و زیر لب چیزایی میگفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه تیپ و قیافش که نمیخورد دیوونه باشه ، به معتاد و دزد هم نمیخورد ... پس چه مرگش بود که همچین میکرد ؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا به من چه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکولم رو برداشتم و برای اروم شدنم تصمیم گرفتم تو همون پارک قدم بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پارک بزرگ که تو اون ساعت خلوت بود و تک و توک چند نفر رو میشد دید که زیر الاچیق و سایه درخت ها نشستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایی پارک با صفایی بود ، تصمیم گرفتم هر روز ظهر برم همونجا و ساندویچ هر روزم رو همون جا بخورم و قدم بزنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نظر که ادم های پر مایه هم میومدن و حتما میتونستم چیزی کاسب بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا شب فقط یه کیف دیگه تونستم بزنم اما همون سه تام اونقدر پر و پیمون بودن که کفافمو میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر راه قرص های ننه و چندتا خرت و پرت دیگه خریدم و رفتم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت ده بود و طبق قانون خونه همه خواب بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت پنجره به حیاط نگاه میکردم که چشمم به صغری افتاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر نور کم چراغ حیاط نشسته بود و با دقت مونجیق ها رو به لباس توی دستش میدوخت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصغری حیف بود برای این کارها ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصغری ادم این کارها نبود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه زن سی ساله که چهرش بیشتر میزد اما زیباییش همچنان پابرجا بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه زن با قد متوسط و هیکل لاغر اما مناسب ... چشمای قهوه ای و ابروهای کشیده و باریک و بینی کشیده و لب های کوچیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای مشکی که همیشه فرق بود و کمیش از روسریش بیرون میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپای حرفاش نشسته بودم و میدونستم وضع زندگیش خوب بود اما عاشقی اونو میکشونه به همچین جایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعشق مردی که بخاطر یه لقمه نون شهر دیگه کار میکرد و ماهی یه بار میومد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا و صغری واقعا لایق هم بودن و هردو علاقمند بهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارها دیده بودم ، وقتایی که رضا میاد شبا باهم کنار حوض میشنن و حرف میزنن و اروم اروم میخندن ... خنده هایی که اروم بودن اما عشق ازشون میبارید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال مشکیم رو سرم انداختم و سویی شرت طوسیم رو انداختم رو شونم و رفتمـ بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای پام برگشت سمتم و لبخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارش نشستم و به سبد قرمز کوچیکی که توش پر پولک و مونجیق بود نگاه کردمـ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ رضا میدونه کار میکنی ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و پولکی رو به پارچه زد و گفت : مگه اون از سختی هاش بهم میگه ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم که سرشو بلند کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصغری : فکر میکنه نمیدونم کارش سخته و سنگین ... نمیخوام بخاطر من و بچه ها کار زیاد بکنه واسه همین با این کارها پس انداری میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پوزخند گفتم : کفاف میده ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره مشغول شد و گفت : نه اما حداقل خیالم راحت وقتی شوهرم میاد با همین چندرغاز میتونم یه چیز خوب برای بچه هام بخرم و خیالش راحت باشه که ما اینجا همه چی داریم و نیاز به کار کردن بیشترش نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهمو به انگشتاش دوختم و گفتم : چرا دوستش داری ؟ مگه بخاطر همین رضا خانوادتو از دست ندادی ... پس چرا میخواییش ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اتاقش اشاره کرد و گفت : مگه الان خانواده ندارم ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون سوزن و پولک توی دستش ، دستاشو تو هم قفل کرد و درحالی که به حوض نگاه میکرد گفت : درسته مادر و پدرم رو نمیبینم اما همین که میدونم با برادر و خواهرهام خوشن ، بسمه ... منم با شوهرم ، با بچه هام خوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم برگشت و با خنده گفت : رضا خانوادم رو نگرفت ، بلکه خانواده جدیدی بهم داد که با دنیا عوضش نمیکنم و بخاطرشون شده میرم کلفتی هم میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشمای پر اشکش نگاه کردم و گفتم : خیلی مردی صغری ... خیلی ... رضا باید صبح تا شبش دلا راست بشه و شکر خدا که همچین زنی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخندش قطره اشکی از چشمش چکید و گفت : رضا همه زندگی من ... خیلی دوستش دارم امینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکون دادم و گفتم : میدونم ... ایشالا که خدا واسه هم نگهتون داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ایشالا ... ایشالا واسه توام یه همچین رضایی پیدا بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند تلخی زدم و گفتم : بچه مردم رو نفرین نکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم ریزی کرد و گفت : اع این چه حرفیه ؟ مگه تو چته ؟ خانم نیستی که هستی ، خوب نیستی که هستی ؟ـدیگه چی باید بخواد ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده کنان گفتم : هیچ کدوم اینا نیستم ...هرچی میگفتی شاید قبول میکردم اما این یه مورد خانم بودن هیچ رقمه تو کتم نمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اره ظاهرت اصلا به خانم ها نمیخوره اما امینه جان به تیپ و قیافه نیست ، نمیگم مهم نیست ،هست ... اما عزیزم مهم ذات ادم ... خودت که بیرونی میبینی چه دخترا و زنایی که لباس انچنانی میپوشن اما یه جو غرور و غیرت زنونه ندارن و خودشونو تقدیم هر بی سر و پایی میکنن ... خانم اونی نیست که لباس و تیپ خانومانه میزنه ، خانم اونی که خانم بودنشو دو دستی تقدیم هرکسی نمیکنه و برای خودش حد و مرز میزاره تا هر مردی بهش دست درازی نکنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم برگشت و گفت : اینکه تو این موقعیت و شرایط پا کج نزاشتی خودش کلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف فقط به حوض نگاه کردم ... حوضی که عکس شمعدونی های دورش و ماه اسمون رو به اغوش گرفته بود و اروم اروم موج میزد و تابشون میداد و انگار براشون لالایی میخوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید حرف صغری درست بود اما منم پا کج گذشته بودم ... منم باخته بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره هنوز دختر بودم و تنها دارایم همین خانوم بودنم بود اما پاک نبودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپولی رو خرج میکردم که حق و سهم کسی دیگه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی دیگه پول دراورده بود و من میخوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخاطر همین خانم موندم مجبور بودم ... وگرنه قبلا اینطور نبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامینه ، امین مردم بودم ... اما یکی از همون مردم ، امینه رو کرد نون خور مردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنونی که با زدن کیف و موبایل و هرچیز دیگه سر سفرم میزاشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه به ماه دوختم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت کفر نگفته بودم ... هیچ وقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نمیومد به خدا حرفی بزنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا چه *گ*ن*ا*ه*ی داشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون که راه راست و غلط روشن کرد اینکه بنده هاش کج میرن تقصیر اون نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت *گ*ن*ا*ه* و کم کاری بنده هاش رو به اسم اون نمیزدم و تو همه حال شکرش رو میکردم حتی وقتی کیفی میزدم و راحت فرار میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم *گ*ن*ا*ه* و حروم اما این *گ*ن*ا*ه* رو ترج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیح میدادم به دست به دست شدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید دیگه امینه سابق نبودم اما همیشه امین جسمی بودم که روزی دست خدام بهش خورده بود ... هرچند روح دمیده شده ازش رو با *گ*ن*ا*ه* ودزدی تیره و تار کرده بودم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی آینه بی قاب روی دیوار نگاه کردم و شال مشکیم رو سرم کردم و از پشت سر اوردم و پر هاشو بهم گره زدم ... کاپشن مشکیم رو تنم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه تو آینه به خودم نگاه کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورت کشیده و پوست سفید چشمای درشت مشکی و ابروهای کشیده و پر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب های مناسب و بینی استخونی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نظر خودم تنها ایرادم دهنم بود که زیادی بزرگ بود \:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اَمینه ... بیا بچه ها منتظرتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا آه چشم از تصویر خودم گرفتم و بعد برداشتن کوله م از اتاق زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو پله ها نشستم و درحالی که کتونیم رو پام میکرد بلند گفتم : معلم های من چطورن ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو سمتم اومدن و سلام کردن جوابشون رو دادم و یاعلی گویان بلند شدم و گفتم : بدوید بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دوتا بدو رفتن سمت در و من هم پشت سرشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اَمینه جان ... چند لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت صغری برگشتم و منتظر تا حرفشو بگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا من من گفت : امروز مینا قرار بره اردو ... راستش من هنوز پولمو از صاحبکارم نگرفتم میشه ... که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزاشتم حرفشو بزنه و گفتم : خیالت راحت ... خودم حلش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جبران میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم ریزی کردم و بی حرف زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها جلو در منتظرم بودم که گفتم : بزنید بریم که سر راه باید خرید هم کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمینا : خرید چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که دستاشون رو تو دستم تاب میدادم گفتم : قرار خانم معلمم بره اردو .. مامانش پول داده که واسش خوراکی بخرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانی با اخم گفتم : من بهش گفتم به مامان نگه اما گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمینا ناراحت گفت : خب همه دوستام میرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خیل خب حالا که چیزی نشده ، یکم خوراکی میخریم ... همین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانی : من بخاطر مامان میگم ... اون بخاطر ما کار میکنه خسته میشه ، بابام که نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست به موهاش کشیدم و گفتم : خوشم اومد مرد شدی مانی خان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپر غرور لبخندی زد که خندم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پول کارم که پرستاری از پیر زنی بود و به قولی حلال بود ، برای مینا خوراکی خریدم و راهی مدرسش کردم و بعد هم مانی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز قرار به کیف قاپی نبود و روز حلال بود و باید میرفتم خونه مجاهد برای پرستاری از مادر پیرش که حتی نمیتونست خودش رو کنترل کنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخت بود اما قابل تحمل تر از کارهای دیگه بود که ابروم رو باید پاشون میزاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلیدی که داشتم در رو باز کردم و وارد حیاط بزرگ و پر و دار درخت خونه مجاهد شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط به اون بزرگی که داشتن نصفش ارزوی خیلی ها بود تو کثافط غرق بود و هیچ کس بهش نمیرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاخ و برگ های خشک شده و ریخته تو حیاط ، استخر وسط حیاط که اونقدر خاک و اشغال روش ریخته بود ، لجن بسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که تو دلم با خدا حرف میزدم و از این خوشی و بی توجهی بنده هاش میگفتم ، سمت ساختمون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره ملوک سه تا پسر و یه دختر داشت اما یکیشون حاضر نبود مادرشون رو نگه داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما تا فرصت پیدا میکردن میرفتن سفرهای خارجی و عشق و حالشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار نه انگار تو این خونه زنی هست که بزرگشون کرده و به اینجا رسونده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنی که مادر و ارزوی خیلی ها .. مثل من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو اروم باز کردم و رفتم تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکولم رو همون جلو در رو زمین گذاشتم و رفتم سمت اتاق ملوک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا در اتاق رو باز کردم بوی گند و نجاست زد به دماغم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه صورتمو جمع کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو رو دماغم بستم و استین هامم دادم بالا و بعد از اوردن وسایل ها رفتم به جنگ کثیفی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه ... یادم تو تلوزیون یه تبلیغ دیده بودم که سفیدکننده و اینا رو تبلیغ میکرد و میگفت میره به جنگ کثیفی ... حالا من داشتم کثیفی رو پاک میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون هم مثل من گند و کثافت بقیه رو پاک میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیی روزگار ببین به کجا رسیدم که خودم رو با مایع دستشویی مقایسه میکنم ... پووووووف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوساعت فقط طول کشید اون گند و کثافت ها رو جمع کنم و بعدش رفتم لباس های کثیف رو انداختم تو ماشین و مشغول پختن غذا شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخبر مرگش من میومدم اینجا از مادرش مراقبت کنم اما اقا خودش هم میومد و مجبور بودم براش غذا تو یخچال بزارم ،وقتایی که خانمش میره ددر و اون میاد اینجا کوفت کنه وگرنه گادر بیچارش که جز سوپ چیزی نمیخورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر گاز رو خاموش کردم و رفتم تو اتاق ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم و بی حرف رو تختش دراز کشیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشه اتاق یه میز گرد بود و کنارش یه کتابخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتش رفتم و پریدم روی میز و از بین کتاب ها یکی رو کشیدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه اولش رو باز کردم که چشمم به یه نوشته افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir" تقدیم به همسر عزیزم ملوک بانو .... ایرج "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم از کتاب گرفتم و به ملوک نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنی که روزی معلم بود و شاگردها پرورش میداد و مطمنن با این همه مال و منال عزیزکرده بوده اما حالا تک و تنها تو این خونه افتاده بود و یکی نمیومد بگه مردی یا زنده ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب رو کنار گذاشتم و رفتم سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت نشستم و گفتم : صدام رو میشنوید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین بار بود که بعد از چند ماه باهاش حرف میزدم و تا حالا نه اون حرفی زده بود و نه من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو سمتم چرخوند که فهمیدم میشنوه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره به بیرون نگاه کردم و گفتم : توام از عرش به فرش افتادی اره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفت که نگاهش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش سمت دیگه بود و اخماش تو هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پسرت میگفت معلم بودی ... چی شده الان حرف نمیزنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز هم هیچی نگفت و منم دیگه حرفی نزدم و رفتم و با همون کتاب مشغول شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابی که یه داستان عاشقانه خارجی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر اسم های عجیب و غریب و شبیه بهم داشت که همه شخصیت هاش رو قاطی کرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص کتاب رو روی میز پرت کردم و گفتم : لعنت به این اسما ... خو یه چی مثل بزارید تا ادم گیج نشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ کاترین ، کارولین ، ویکتور ، توماس ... این چهارتا شخصیت های اصلی داستان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پس میتونی حرف بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کرد و گفت : دخترجان بهتر نحوه حرف زدنتو با بزرگتر درست کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز رو میز پایین اومدم و درحالی که کتاب رو سر جاش میزاشتم گفتم : بزرگتر نداشتم بهم یاد بده همینم که میتونم حرف بزنم خودش کلیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ حالا که میتونی پس درست حرف بزن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتش برگشتم و گفتم : بعد چند ماه زبون باز کردی و اما داری توبیخم میکنی و ادب یادم میدی ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفت که سمت پنجره رفتم و پرده رو کامل کنار زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف دستام رو روی لبه تاقچه گذاشتم و گفتم : اون موقع که باید یکی ادب یادم میداد ، کسی نبود ... حالا بعد بیست و پنج سال یکی پیدا شده اما دیر ... خیلی دیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برای ادب و درست کردن رفتار هیچ وقت دیر نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همون حالت سمتش برگشتم و گفتم : شاید اما من دیگه اعصاب و حوصله گوش کردن به حرف کسی ندارم تا ادب بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر به درخت بزرگی که تو حیاط بود اشاره کردم و گفتم : این درخت رو میبینی ؟ ... صاف نرفته بالا ، پر خمیدگی و پیچ و تاب ... اگه یکی بود بهش میرسید الان مثل باقی درخت ها صاف وایستاده بود حالام هرچی بخوایی درست نمیشه چون اون شکلشو گرفته ... منم اینطور شکل گرفتم و هرچی تلاش برای درست شدن کنم بی فایدس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حرف بهم نگاهم کرد که پوفی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف شدم و دستام رو که بخاطر تاقچه خاکی ، کثیف شده بود بهم کوبیدم و تو همون حال رفتم تا به غذا سر بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا ساعت نه اونجا موندم و بعد از تموم شدن کارهام برگشتم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که پرده جلوی در رو کنار زدم رضا رو دیدم که بچه هاشو بغل کرده بود و بقیه هم وایستاده بودن و نگاهش میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سلام اق رضا ... خوش اومدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم برگشت و گفت : سلام امینه خانم .. ممنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتکون دادم و سمت اتاق خودمون رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند،دقیقه بعد ننه هم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ خداروشکر این پسر اومد بیچاره زن و بچش خیلی دلتنگش میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم گفتم : منم دلتنگ میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی میگی زیر لب ؟ـ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت اتاق کوچیکی که حکم اتاق من رو داشت رفتم و گفتم : هیچی ننه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از دوش و عوض کردن لباس هام رفتم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ شام چی داری ننه جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سیب زمینی کوکو کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمک کردم سفره و اب رو اوردم و باهم سر سفره نشستیم و مشغول شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرف ها که دوتا دونه بیشت گر نبود شستم و بعد از دم کردن چای رفتم پیش ننه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاهاش رو دراز کرده بود و ماساژ میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو بهش نزدیک کردم و خودم اروم اروم با سر پنجه هام مشغول ماساژ دادن پاش شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چرا ارومی ؟ چیزی شده ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کم جونی زدم و گفتم : نه فقط خستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ برو بخواب ... بسه دیگه خوب شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشار دستم رو کمی بیشتر کردم و گفتم : خوابم نمیاد ... بزار کارمو بکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه شروع به دعا کردنم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرام از خداش خیر و خوبی میخواست ، میگفت عاقبت بخیر بشی ، پیر شی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزهایی میگفت که بهشون شک داشتم و خندم میگرفت از شنیدنشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیر و خوبی برای منی که یه کار خیر نکرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاقبت بخیری برای منی که از اول بختم مثل لباس هام همیشه سیاه بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارزوی پیری برای منی که معلوم نیست تو کدوم یکی از فرار ها قرار برم زیر ماشین و له بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر پاهای ننه رو ماساژ دادم که خوابش برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپای پنجره نشستم و به حیاط و خلوت و حرف زدن های یواشکی رضا و صغری نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کسی که شاید یه لحظه حسادتش رو کرده بودم همین صغری بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این خونه و منطقه زندگی میکرد اما برای شوهرش ملکه بود و بچه هاش شاهزاده وار میچرخیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین خونواده عین نخود آش بودن و میشد راحت سواشون کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم سوا میشدم نه بخاط خوبیم ، بخاطر تیپ و مدل گشتنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده بود بارها منو با مرد اشتباه بگیرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر بودم اما ارزوم بود یه بار مثل دخترها بگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بار لباس دخترونه بپوشم ، موهام رو بلند کنم و ببافم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه بار ناخونم رو بلند کنم و بهش لاک های رنگی بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما تو کل عمرم یه بار بیشتر لاک دستم نگرفته بودم اونم مال همین مینا بود که رضا براش اورده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا جایی که یادم میومد مرد بودم و تو ماه فقط هفت روزش رو دختر میشدم که اونم بخاطر قانون خدا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچند همون هفت روز هم برام توفیقی نداشت و برعکس دخترای دیگه از درد میشستن و استراحت میکردن ، من تو خیابون ها میدویدم یا تو خونه این و اون خرحمالی میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه بلندی کشیدم و برای فکر نکردن بیشتر رفتم اتاق و گرفتم خوابیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوز هوا بیشتر شده بود واسه همین کلاهمو سرم گذاشته بودم و یقه کاپشنمو تا چونم اورده بودم و تند تند راه میرفتم که چشمم به مردی افتاد که با کنجکاوی به در و دیوار نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم نگاهش کردم و با خیال اینکه دنبال ادرسی چیزی رفتم جلو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ادرس میخوای ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم برگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مرد قدبلند ... تو اون سرما فقط یه پیرهن سرمه ای پوشیزه بود اون وقت من با یه بقچه لباس تنم ، داشتم یخ میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوالم رو دوباره پرسیدم اما اون با چشمای گرد شده نگاهم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز طرز نگاهش یه حالی شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیلی ویلی و اینا نه ها... دل من اونقدر تو دویدن ها قیلی ویلی رفت بود که الان سنگ شده بود و ثابت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای مشکیش بین صورتم در گردش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هوی به چی نگاه میکنی ؟؟؟ادم ندیدی؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع حرف زدن میخ لبهام شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم هیچی نگفت و انگار جز نگاه چیزی نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسش زدم و به راهم ادامه دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهراز گاهی هم برمیگشتم و تا ببینم دنبالم میاد یا نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما هیچ خبری ازش نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ چرا یکم ترسیده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش یه جوری بود که واقعا نمیدونم چه جوری :||
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو کوچه که رسیدم خیالم راحت شد و سرعت قدم هامو کمتر کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جلو خرابه ای که تو کوچه بود رد میشدم که صدای اهنگ شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوایستادم و چشم ریز کردم تا ببینم کیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها چیزی که میشد دید نور کم سوختن سیگار بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ سالار ... ای سالار بیا ببینمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین تاریکی دیدم که برگشت سمتم و بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که گذشت اومد بیرون و حالا با نور تیرچراغ برق میتونستم چهرش رو ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمای سرخش نشون میداد که گریه کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چی شده ؟ ... چشات قرمز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبینی بالا کشید و گفت : هیچی ... برو خونت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست بره که استینشو کشیدم و گفتم : صبر کن ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سر به چشماش اشاره کردم و گفتم : چشات چیز دیگه میگه ... پس خرم نکن بگو چته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص خاصی گفت : لعنت به هرچی چشم ... لعنت به ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنتونست طاقت بیاره و با چشمای خودم دیدم که سالار ، پسر بیست و چهارساله ای که تازه سربازیش رو تموم کرده بود و همه دم از خوبی و کاری بودنش میگفتن ، داشت گریه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همون استینش گرفتم و کشیدم تو کنار تیر برق و نشوندم ... خودمم سمت دیگه نشستم و گفتم : بگو ببینم چته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ول کن امین ... بیخیال شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست بلند شه که گفتم : خاطرخواهی بد چیزیه ... میدونم ،اما بدتر نارو خوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر کج کردم و از گوشه چشم نگاهش کردم و گفتم : نارو خوردی اره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفت که سر به تیر تکیه زدم و گفتم : با اهنگ و سیگار برنمیگرده ، اون که رفته دیگه رفته حالا هرچی عزا نگه داری برنمیگرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بغض گفت : اره اما هیچ جوره اروم نمیشم جز همین سیگار و اهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اخرش که چی ؟ با اینا به کجا میرسی ؟ هرشب بشین اهنگ گوش کن و خون گریه کن ... برمیگرده ؟؟؟ اونقدر سیگار بکش که خودتم خاکستر شی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم و گفتم : ارزش داره ؟ ... ارزش جوونیتو ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ جوون ؟؟؟ کجام به جوونا میخوره ؟؟ ... صبح تا شب عین خر کار میکنم تا چندرغاز بیارم خونه که نصفش میشه کرایه خونه و بقیه خورد و خوراک ... تهش هزار تومن هم نمی مونه که برای خودم پس انداز کنم ... هه اگه یوسف تاناکورا نبود الان باید ل*خ*ت میگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده حرصی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو با تاسف تکون داد و گفت : بین همه بدبختیام زد به دلم و خاطرخواه شدم ، دختری که میگفت همه جوره پام هست اما تا رفتم خدمت اونم رفت ور دل یکی دیگه چون پسره همه چی بهش میداد اما من حتی نمیتونستم یه روسری براش بخرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشید و گفت : تف به این زندگی ، لعنت به این عدالت و انصاف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هی پسر یواشتر ... با خدا چیکار داری ؟ مگه اون به دختره گفته ولت کنه که به اون لعنت میگی ؟ـ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ میتونست که نزاره ... نمیتونست ؟ـ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و گفتم : یعنی انتظار داشتی خدا بزن پس کله دختره که با پسره نره ؟ـ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نخند امین حوصله ندارم یه چی بهت میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکیه از تیر گرفتم و گفتم : میدونم اما سالار چرا اینجور فکر نمیکنی که دختره رفت چون لایق تو نبوده ؟ هوم ؟؟؟ خدا گذاشت بره که تو بهترش رو پیدا کنی ..ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ نگاهم کرد و گفت : بهت نمیاد اینطور حرف بزنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ هیچ جوره حرف نمیزنم فقط دارم فکر خودم رو میگم .... ببین سالار تو پسری با رفتن یه دختر عزا گرفتی اما من دخترم ، بدبخت تر ازتو ... از همه لحاظ ... اما هیچ وقت پای خدارو وسط بدبختیام نکشیدم چون اون کاره ای نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ یعنی خدا هیچ کارس ؟ ... میفهمی داری چی میگی ؟ـ یه بار میگی خدا بعد میگی کاره ای نیست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ نه خله ... منظورم اینکه خدا خودش تو کار بنده هاش مونده ... اون گفت راه این چاه این ، حالا من و تو با کله میریم تو چاه اون چیکار کنه ؟ـالتماس و ب پا بیفته نرو بمون ؟ ... ها ؟ بد میگم ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو اروم به تیر زد و گفت : نمیدونم ... نمیدونم امین ، فقط مخم دیگه نمیکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کشیدم و بلند شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ پاشو برو خونتون ... یخ میکنی تو این هوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ روحم که مرد بزار جسمم بمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پاش زدم و با حرص گفتم : پاشو جمع کن خودتو ... اینقدر این اهنگ های علی نن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irه و دده گوش کردی خل شدی .. پاشو ببینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ امین جون ننت ولم کن بزار تو حال خودم باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ب درکــــــــ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازش زور شدم اما صداشو شنیدم که گفت : همدردیت تو حلقم دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفتم و رفتم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحیاط رو تند رفتم تو و با همون کفش پریدم تو اتاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو بستم و رو زانو رفتم سمت بخاری ای که گوشه اتاق بود و شعلش رو زیاد کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irننه از اشپزخونه بیرون اومد و تا چشمش به من خورد زد به دستش و گفت : ای ذلیل نمیری تو دختر .. با کفش چرا اومدی تو ، من اینجا نماز میخونم اخه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که بند کفشمو تو هوا باز میکردم گفتم : زمین نزدم نترس ، رو زانو اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتم اومد و کفشامو ازم گرفت و برد انداخت تو بالکن و با غرغر رفت اشپزخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرف میبارید و خیابون خلوت بود و کار و کاسبی منم کمتر شده بود و باید برای زمستون دنبال یه کار میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته دزدی میکردم اما اونقدر نه ... پیشش کارای دیگه هم میکردم تا حداقل نون حلال به خورد ننه بدم ، خودم که به لجن کشیده شده بودم و حروم خور ، حداقل اون که نماز و روزه حالیش بود حلال میخورد بلکه اینطور خدام یه ثوابی برام مینوشت و یه حالی بهم میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزنامه خریدم و روی سکوی بانکی که اونجا بود نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساختمون بانک نگاه کردم که چه عظمتی داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم فکر کردم اونا که میرن بانک و دزدی میکنن چه حور میتونن ؟ حتما خیلی مجهز هستن و کلی دم و دستگاه دارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم از بانک گرفتم و زیر لب گفتم : هیع خدا بانک نخواستم یه حساب صدتومنی هم برسونی بسمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خوندن روزنامه بودم بلکه یه کار درست و حسابی پیدا کنم اما هیچی عایدم نشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزنامه رو با حرص چپوندم تو کیفم و از سکو پریدم پایین و تا خواستم از اونجا برم که چشمم خورد به مردی که اون سمت خیابون وایستاده بود و نگاهم میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم ریز کردم که شناختمش ، همونی بود که اون شب دیدمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم میخ نگاهم میکرد که اخم غلیظ کردم و تا خواستم برم سمتش که غیب شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دهن باز و چشمای گرد شده وایستادم سرجام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ ک...کو...کجا رفت ؟؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز و بسته کردم اما بی فایده بود نه اون بود و نه من خواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسومو تکون دادم و با خودم گفتم حتما خیالاتی شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه خونه رو پیش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا خونه نزدیک به چهل دقیقه راه بود و مطمنن با اون سرما قالب یخ میشدم اما چاره نبود و باید پیاده میرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که گذشت چشمم به زن جوونی خورد که از سر و وضعش میبارید دارا و لباس های انچنانی تنش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پسر بچه پنج شیش ساله هم کنارش بود و جلوی پیراشکی فروشد وایستاده بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم اینم روزی امروز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل همیشه عادی رفتم جلو و پشت شیشه مغازه وایستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما نگاهم به اون زن و پسرش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیف پولش رو دراورد که توش پر پول بود و بدجور چشمک بهم میزدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول پیراشکی ها رو حساب کرد و دست تو دست پسرش رفتن و منم پشت سرشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست لحظه ای که میخواست از خیابون رد شه کیف دستیشو کشیدم و د برو که رفتییم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر سریع میدویدم که از سوز هوا صورتم سوزن سوزن میشد و سینم به خس خس افتاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ببینم کسی دنبالم میاد یا نه که محکم خوردم به کسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیف رو تو سینم فشار دادم و یه قدم عقب رفتم که چشمم خورد به همون مرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس نفس میزدم و با نگاه عجیب و غریب اون هک ترسیده بودم و حالم بدتر شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقب عقب رفتم و یهو برگشتم و پیچیدم تو کوچه و با تمام سرعنی که داشتم شروع به دویدن کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی میترسیدم برگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خیابون که رسیدم و اولین تاکسی که دیدم پریدم توش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم که راننده گفت : چیزی شده همشیره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس زنان فقط سرمو تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم با نفس های عمیق خودم رو اروم کنم اما تصویر چشماش لحظه ای کنار نمیرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش اونقدر نافذ بود که تا مغز استخونم میرفت و میسوزوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد نداشتم از مردی ترسیده بوده باشم اما اون مرد عجیب بود ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش ، سکوتش ، یهو ظاهر شدناش و غیب شدناش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخیابون که رسیدم از ماشین پیاده شدم و با د خودم رو رسوندم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که وارد اتاق شدم درو کوبیدم و حتی قفلش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفهیمه
00مگه نگفت یک نفر می تونه باساعت برگرده پس عماد چطوری اومد
۸ ماه پیش미노
00پیش از حد مزخرف
۱۰ ماه پیشهامون
۵۲ ساله 00محشر بود...
۳ سال پیشkianam:|
00ب نظرم یکم گیج کننده بود ولی در کل خوب بود
۳ سال پیشnarges
11رمانو دوست داشتم موضوعش خوب بود فقط اشکالش این بود که پارت های پایانی هی جهش داشت و باعث گیج شدن میشد
۳ سال پیشنظر
04رمانش تخیلیه؟ یعنی میره یه دنیایه دیگه؟ یعنی چی به خدا یعنی ایمان میاره پس چرا ژانری تخیلی نیست
۳ سال پیشروشنا
51سلام نویسنده فکنم مطالعه نداره یا از مسائل شرعی خبر نداره دوتا خواهر نمیتونن با هوو بشن یا مادر ودختر با یه نفر ازدواج کنن از نظر شرعی اشکال داره مثل کمندو مادرش وجمیله وخواهرش
۳ سال پیشفاطمه
۱۴ ساله 20چرا بعضی ها میگن رمان تخیلی بود . مگه رمان تخیلی چشه ؟؟ من از رمان های تخیلی متنفر بودم ولی با خوندن این رمان عاشقش شدم چون بعضی از رمان های تخیلی بد و بعضی خوب هستند . عااالی بود دست نویسنده درد نکنه
۴ سال پیشدخمل خاص
20رمان قشنگی بود و تخیلی زیادی توش بود، ولی به بعضی از موضوعات ک مهم بود دیده نشد
۴ سال پیشامینه بابایی
۳۶ ساله 01هم اسم خودم بود. خیلی دوست داشتم ببینم چه جور رمانیه. اما تخیلی بود خیلی زیاد.
۴ سال پیشستاره
20سلام رمان خوبی بودممنون اشکال هایی هم داشت مثلامتنها خیلی پس وپیش نوشته شدن واینکه اگه به قول بی بی شریف جمیله رو طلاق داد وبیرون انداخت خب همه مال ومنال شریف به امینه میرسید پس چی شدهیچ اشاره ای نشد
۴ سال پیشSonia
53یااا خدا چرا خلاصش اینجوریه ادم خوف برش میداره
۴ سال پیشاسلی
۱۵ ساله 10یکی از بهترین رمان هایی که خوندم خیلی دوستش دارم ❤️
۴ سال پیشدهه هشتادی
30قشنگ بود ولی باید متن رو به حافظه بسپری که توی جهش های متن گیج نشی
۴ سال پیش
سودی
۳۷ ساله 00سلام. خسته نباشید. رمان سرو ته و وسط درست حسابی نداشت. همش تیکه تیکه بود وبهم وصل نمیشد. اصلا مشخص نشد امینه چرا رفت اونم به چهارصد سال قبل. چرا برگشت. مگه نمیشد تو دوره خودش عاشق بشه