رمان تاوان خواهم داد اما با عشق به قلم مریم پور محمد
نگاهِ غمگینم را به سربازِ اخمو دوختم.
-فقط پنج دقیقه وقت دارید خانم.
تندتند سرم را تکان دادم و وارد اتاق ملاقات شدم.
همین که سرم را بلند کردم با اُسطورهی زندگیام مواجه شدم.
چقدر پیر و شکسته شده بود!
نتوانستم بغضم را حفظ کنم. با گریه به آغوشِ امنش هجوم بردم و سرم را در سینهی مردانهاش فشردم و ...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۴۰ دقیقه
با صدای همان زنِ دوست داشتنی سرم را بلند کردم و شوکه نگاهش کردم.
-من همسرِ اون مرحومم.
دهانم را باز کردم تا حرفی بزنم اما هیچ صدایی از حنجرهام خارج نشد.
غم چشمانش به حدی زیاد بود که توان حرف زدن را از من گرفته بود.
به ثانیه نکشید که هقهقِ گریهام بلند شد و شرمنده و بریدهبریده گفتم:
-به خدا عمد نبود. به جونِ مامانم از قصد نبود. یک اتفاق بود فقط یک اتفاق! ببخشید، بابای من رو ببخشید!
خواستم التماسش بکنم که در همین حِین صدای فریادی رعشه به وجودم انداخت.
صدایش به قدری جدی و پر اُبُهت بود که لال شدم.
-اتفاق؟
با تنی لرزان به سمتِ صدا برگشتم.
قطعا خدا وقت و زمان زیادی را برای خلقتش گذاشته بود.
یک دستش در جیب شلوارش بود و با اقتدار پلهها را پایین میآمد.
اجزای صورتش ماهرانه کنار هم قرار گرفته بودند و چشمانش با آن برق عجیب جذابترین عضو صورتش بود.
هیچ عیب و نقصی نداشت.
در یک کلمه، "جذاب" بود!
لبان خشک شدهام را با زبان تَر کردم. دستان عرق کردهام را در هم قفل کردم و سرم را پایین انداختم. گویا زبانم از دیدن هیبت و قدرتش بند آمده بود!
-کی به تو اجازه داد بیای داخل؟
با این سوالش در خودم جمع شدم.
غرورم لِه شده بود و بیشک ذرهای غرور برایم باقی نمانده بود.
مادرش با بغض نالید:
-بس کن آذرخش. چرا انقدر سنگدل شدی مامانم؟
آذرخش؟
علاوه بر عجیب بودن، اُبهت خاصی داشت و به صورت و رفتارش کاملا میآمد.
این مرد همانند رعد بود!
قدرتمند و غیرتمند!
از قدیم راست گفتهاند که نام هر شخص، در خوی و خِصلتش تأثیر میگذارد!
قدمی به جلو گذاشتم و با بغض گفتم:
-هر کاری بگید میکنم فقط التماستون میکنم رضایت بدین!
ناگهان یک شرارت خاص در چشمانش نمایان شد.
شرارتی که مرا میترساند!
شرارتی از یک نوع خاص!
یک تای ابروی پرپشت و مردانهاش را بالا داد و با جدیت گفت:
-هر کاری؟
بیفکر و با اطمینان گفتم:
-هر کاری!
که ایکاش لال میشدم و آنقدر محکم و مطمئن جوابش را نمیدادم!
پوزخند زد و بیتردید گفت:
-زنم شو!
ثابت و صامت در جایم مانده بودم.
شوکه شده بودم و با دهان باز نگاهش میکردم.
دیوانه شده بود قطعا!
یک لحظه فکر کردم گوشهایم اشتباه شنیدهاند و شاید شوخی میکند. ولی؟...
-چـ... چی؟
دست دیگرش را داخل جیب شلوارش گذاشت و با طعنه گفت:
-زنم شو! نه برای خانمی تو این عمارت بلکه برای کُلفتی. آسونترش میکنم. خونبس باش تا رضایت بدم.
تا به حال اینگونه خورد و خمیر نشده بودم. هیچوقت مثل امروز مچاله نشده بودم!
بغضم را فرو دادم و سعی کردم نمیهی پر لیوان را ببینم.
قطعا نیمهی پرش آزادی پدرِ عزیزم بود.
مادرش با داد و رنج نامش را صدا زد. ولی او بیتوجه فقط به من چشم دوخته بود.
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
-اگه قبول کنم رضایت میدین؟
نگاهم کرد و سکوت کرد!
سکوتش مطمئنا نشانهی رضایتش بود.
سرم را پایین انداختم و با درد نالیدم:
-قبوله!
محو لبخند زد و یک لحظه متوجه برق چشمانش شدم. فقط برای یک لحظه! مادرش با عجله به سمتش رفت و کت اسپرتش را در مشتش گرفت.
-نکن پسرم. نکن رعدِ من. با زندگی این دختر بازی نکن! مرگ پدرت یک حادثه بود مامانم. من التماست میکنم. مامانت داره خواهش میکنه. دردت رو میدونم عمر مامان، ولی این راهش نیست قربون دل عاشقت برم!
با بهت نگاهشان میکردم. دل عاشق؟ عاشق چه کسی بود؟
نیایش
۱۸ ساله 20سلام خیلی رمانت قشنگ بوذ من همش گریه ام میگرفت پارت بیمارستان عالی بود ❤❤❤❤❤ کسی اسم این رمان رو میدونه راجب یک دختر مسیحی به اسم وایولت هست اولین برخوردش با پسره تو حراست دانشگاه هست
۲ سال پیشسلنا
۲۱ ساله 10جدال پر تمنامن این رمان چند سال پیش خوندم اسم دختره بلوته اسم رمان هم بلوت بود حالا که دان کردم اس رمان تغییرکرده اسم دختره هم تغیر کرده دیگه کپی همون رمان حالا نمیدونم اون نویسنده کپی کرده یا این😑
۲ سال پیشماهی
00سجاده و سلیب
۲ سال پیشساتیا
00اره جدال پر تمنا و اسم دختره هم ویولت بود پسره اراد
۲ سال پیشفاطی
00جدال پر تمنا
۲ سال پیشآبادیس
00سجاده و صلیب....
۱ سال پیشرها
۲۰ ساله 00جدال پر تمنا
۱ سال پیشفاطمه
10جدال پرتمنا
۱ سال پیشمریم
00جدال پر تمنا باید باشه
۹ ماه پیشزهرا
00شاید جدال پرتمنا بود
۱ ماه پیشنسترن
۲۱ ساله 00عالی بود یکی از با احساس ترین رمان هایی بود که خوندم
۵ ماه پیشدهقان
۵۴ ساله 00داستان خیلی زیباتر میشد اگر اینقدر آذرخش عاشقی نمیکرد در مجموع عالی بود ، فقط مرد اینقدر عاشقی کردن داستان رو از چشم خواننده میندازه و خسته میشه از این تکرارهای عاشقی 😉
۵ ماه پیشنیلا
۱۶ ساله 00هی خوبه بدک نیست ولی دختره خیلی ترسو و خجالتی بودولی خوب بود..
۶ ماه پیشدرسا
00قشنگ بود...اما آخراش دیگه عاشقانه مزخرف بود واقعا یکم داشتم حالت تهوع می گرفتم، لوس شدن، نمی دونم چطور بود.
۶ ماه پیشSaba
00قشنگ بود خیلی ولی چرا آذرخش بعد اینکه بهم هم اعتراف کردن انقدر لوس شد؟ هی دم به دقیقا بغض می کرد مثلا برای اینکه یه بچه ازش خواسته بود جونش رو نجات بده اومده بود خونه گریه میکرد؟
۸ ماه پیشالهه
10خیلی ابتدایی وبچگانه .اصلا توصیه نمیکنم .فقط وقت هدر دادنه .
۹ ماه پیشفاطی
۲۹ ساله 10خیلی سطحی و ابتدایی بود.. از مسائل زود رد میشه...هر اتفاقی هم که تو هر رمانی نوشته شده همش جمع شده تو این رمان...پر حاشیه و خسته کننده..
۱۰ ماه پیشTika
00توصیه میکنم اگه بالای ۱۵ سال سن دارید این رمانو نخونید. رمانی به شدت آبکی و بچگانه. نویسنده سعی کرده با لحن ادبی و جملات قلمبه سلمبه قلم خودشو قوی نشون بده ولی موفق نبوده و ناپختگی قلمش معلومه
۱۰ ماه پیشکارن
۱۹ ساله 00اولین رمانی بود که ۳ بار خوندمش هرگز قبل این رمان هیچ داستانی رو دوبار نمیخوندم
۱۱ ماه پیشرومی
۱۵ ساله 00باهر گریه دختره گریم میگرفت تنها رمانی بود که تونست اشکمو در بیاره خیلی زیبا و خاستنی بود خیلی قشنگ بود اصلا نمیشه توصیفش کرد عالیه
۱۱ ماه پیشعاااالیییی بووود مرس
۱۵ ساله 00عالی بود من چند باره دارم میخونم
۱۱ ماه پیشسحر ۳۵
10قشنگ بود
۱۲ ماه پیشطناز
20دیگه آخرای داستان داشتم تهوع می گرفتم دیگه خیلی مزخرف بود
۱۲ ماه پیش
عاطی
00سلام خوب بود فقط حیف که هیجان نداشت مگه دیگه همچین عشق و دوست داشتن و مادرشوهر وعروسی توی دنیاهست؟🤔🤔😁😁