دوست داشتی؟

رمان همسایه

  • 103.9K 👁
  • 465 ❤️
  • 363 💬

مارال به دلیل اصرار خانواده اش به ازدواج با مردی که برایش درنظر گرفته اند مجبور به جدایی از پسر مورد علاقه اش میشود و تن به ازدواج اجباری میدهد... او فکر میکند بعداز ازدواجش عشق عمیقش را فراموش خواهد کرد! اما غافل از اینکه ازدواجش تازه آغاز ماجراست...

بیشتر...
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    00

    خیلییییییی دوست داشتم

    ۲ روز پیش
  • ستایش

    01

    وووای عالی تریننن رمان بود🍁🍁

    ۲ هفته پیش
  • یانا

    10

    الان عصبر بربریت نیست ،واز بُعد منطقی و اجتماعی نگاه کنیم به این ازدواج لااقل خانواده حامد و مارال دراین اجتماع که شما میفرمایید یک سرو گردن دارندیه فرصت آشنایی میدادندویه دختر همیشه پشتیبان میخواد سطح این دو خانواده به این تفکرهای عصر پارینه سنگی نمیخوره.

    ۲ هفته پیش
  • یانا

    70

    نویسنده محترم این ازدواج اجباری واین کتک خوردنها واین خانواده مارال که عصر حجر، بودند واز همه بدتر تحقیرها وخورد کردن مارال برای حجاب اجباری خوشبختیه؟!!!!

    ۴ ماه پیش
  • Z!n@B

    01

    قلم نویسنده قشنگ بود. با اینکه هضم ماجرای ازدواج و خوشبختی ای بعدش سخته ،ولی واقعیته اکثر زندگیایی که دیدم همینه مردایی که هزاران خطا میکنن و زبونشون درازه و زنایی که سکوت میکنن و میبخشن چون تنهان

    ۳ هفته پیش
  • کاکتوس

    11

    داستانش برام جذاب بود و به واقعیت زندگیامون نزدیک تر بود.. نسبت به رمان های تخیلی.. فقط یه چیزیش رو عصاب بود چرا اینقدر خانواده سنتی و حجاب و ارزش ها، کوبیده میشد و زیر سوال میرفت؟!

    ۳ هفته پیش
  • مانیا

    11

    رمان زیبای بود جاهای که مارال گریه کرد منم گریه کردم واقعان رمان جالبی بود خیلی دوست داشتنی بود و دلم واسه علی خیلی سوخت و اینکه از نویسنده ممنونم واسه این رمان ❤️

    ۱ ماه پیش
  • Mohadase

    01

    رمان خیلی جالبی بود متفاوت و هیجان دار ممنون از بابت این رمان ♥️

    ۱ ماه پیش
  • فاطمه

    01

    داستان بسیار جذاب و زیبایی بود و از همه مهمتر اینکه نمیشد پیش بینی کرد که چی اتفاق میوفته برعکس بیشتر داستان ها

    ۱ ماه پیش
  • ارزو

    12

    خیلی جالب بود وخواندنی مممنون از نویسنده عزیز

    ۱ ماه پیش
  • Fateme

    32

    منم حرص خوردم فقط برا چادر😐😑اخه چاااادر!بریم پایین چادر بریم بیرون چادر یعنی چی اخه و ب نظرم حامدوساناز قربانیایی بودن ک واسطه شدن مارالو علی فراموش شن ب هم وابسته بودن و عشق بین علی ومارال تموم نشد

    ۲ ماه پیش
  • نیلو

    30

    وای علی چقدر مظلومهههه بمیرم براش کاش علی و مارال بهم میرسیدن اینجوری داستان خیلی قشنگ تر میشد

    ۲ ماه پیش
  • هدی

    31

    رمان خیلی خوبی بود متفاوت و زیبا

    ۳ ماه پیش
  • مینا

    31

    به خاطر حرف علی به مارال که تو همون عشق اولم میمونی دو روز گریه کردم علی خیلی گناه داشت کاش مال هم میشد ن هر روز نگاه شون باعشق به هم بود نه حسرت .

    ۱۰ ماه پیش
  • نیلوفر

    21

    کاش مارال و علی به هم میرسیدن اینجوری خیلی قشنگ تر بود

    ۳ ماه پیش
  • نیلوفر

    11

    خیلی قشنگ بود

    ۳ ماه پیش
  • ندا

    12

    خیلی رمان خوبی بود دقیق مثل زندگی خدم یاد خدم افتادم همون موقعی ک ازدواج کرده بودم چهارده سالم بود🥺🖐🏻

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.