رمان ازدواج اجباری
- به قلم sara bala
- ⏱️۳ ساعت و ۵۶ دقیقه
- 171.8K 👁
- 1.2K ❤️
- 432 💬
داستان درباره ی دختری به اسم بهار هستش که یه روز موقع برگشت از مدرسه متوجه ماشین ناشناسی جلوی در خ و نه شون میشه که ….
-نمیخوام
-کاری نکن خودم لباسات و عوضض کنم
-جرئتشو نداری
یه لبخند بدجنسی زدو گفت
-میخوای بهت نشون بدم دارم یا ندارم
-برو بابا
رفتم طرف در اتاقم که گفت
-میری اماده بشی من حوصله ندارم باهات کل کل کنم زود حاضر شو.
رفتم تو اتاقم اول میخواستم نرم و لج کنم ولی یه حسی قلقلکم میداد که شده برم روی دختره رو کم کنم
واسه همین مانتو تنگم و که خیلی کوتاه بود وکتی بود استین سه ربع داشت با شلوار سفید تنگ و شال سفیدم ست کردم،کفشای پاشنه 10 سانتی مشکیمم برداشتم موهامم اتو کردم و از پشت گیره گلمو زدم و دوطرف موهام واتو کردم وازیر شال سفیدم ریختم بیرون
دور چشامو مشکی کردم و بایکم رز گونه ورز لب دیگه همه چی تموم شدم
بعداینکه کارم تموم شد کیف پولمو برداشتم و اومدم از اتاق بیرون
کامران رو کاناپه دراز کشیده بود و پشاش و بسته بود
اینجوری بهتر میتونستم دیدش بزنم
شلوار کتون قهوه ای بایه بلوز شکلاتی که استیناش و تا ارنج تا زده بود پوشیده بود با کالجای قهوه ای
خیلی شیک شده بود
یه سرفه مصلحتی کردم
که چشاش و باز کرد با دیدین من یه چند دقیقه بهم زل زد
-چیهههههههههه؟
سریع نگاشو گرفت و سوییچ و از رومیز برداشت و گفت
-بریم
پشت سرش از پله ها اومدم پایین
سوار ماشین که شدیم با ریموت درو باز کردو گاز و گرفت و رفت بیرون
اصلا محلش ندادم ولی سنگینی نگاشو رو خودم احساس میکردم
بعد چند دقیقه جلوی یه خونه پارک کرد و بوق زد
هنوز به ثانیه نشده بود یه دختره از خونه پرید بیرون با عشوه اومد طرف ماشین ولی با دیدن من مات شد و واستاد یه پوزخند تحویلش دادم و صورتمو برگردوندم طرف کامران که با لبخند اون مواجه شدم
ایشی کردم و صاف نشستم
شیشیه رو کشید پایین و گفت
-بیا دیگه مارال چرا ماتت برده
دختره با ناز گفت
-کامران جون اخه جلو که جا نیست
برگشتم و با تحقیر نگاش کردم که چپ چپی نگام کرد
-چشاتم مشکل پیدا کرده ها مارال عقب که جایه
دختره با یه لحن عقی گفت
-یعنی عقب بشینم
اروم گفت
-نه پ بیا بشین رو پای این یابو
که باعث شد کامران بلند بخنده
اعصابم بهم ریخته بود رو به کامران اروم گفتم
-زهرمار
باخنده گفت
-جیگرت عزیزم
رو به دختره کردم وگفتم
-سوار شو دیگه اه چقده ناز میکنه
-به توچه اصلا دلم میخواد ناز کنم وکامرانم نازم وبخره
پوفی کردم وگفتم
-خدا خوب درو تخته رو باهم جور میکنه
-کامراااااااااااااان ایشون کی باشن
-مارال زوذ باش سوار شو دیگه دیر میشه
دختره با ناز سوار شدو از پشت گونه کامران و بوسید
-خوب عزیزم نگفتی این کیه؟
کامران هیچی نگفت وبه من نگاه کرد،بهش نگاه کردم و پوزخند زدم
با خودم عهد کرده بودم دیگه غلطی که فعه پیش کرده بودم که الان این وضعم بود ونکنم
-خوب ایشون دخترخاله بنده هستن بهار خانوم،ایشونم مارالن دوست دختر بنده
نگامو ازش گرفتم وبه بیرون نگاه کردم
پسره ی بیشور بچش داره تو شکمم من بزرگ میشه اونوقت میگه دخترخالشم
-نگفته بودی دخترخالت اینقده بچس
خوبه حالا به تو گفته خاله و دخترخاله داره من که شوهرمه نمیدونم اصلا کی هست
ستایش
00بهترین رمان ک تا حالا خوندم پیشنهاد میکنم شما هم بخونین درسته این ازدواج اجباری بود اما آخرش خیلی خوب بود و خواهش میکنم فصل دومش رو هم بزارین😊😊
۲ هفته پیشsahar
00عالیه یکی از بهترین رمانایی که خوندم تا حالا چند بار این رمان و خوندم
۲ هفته پیش- 10
عالیییییییییی دوباره بنویس لطفاً از این رمان ها😍
۳ هفته پیش ملیسا
00رمان خیلی خوبی بود ازش خوشم اومده عاشق رمانش شدم واقعا عالی بود من کیف کردم
۴ هفته پیش.......
20خوب بود اما میتونست خیلی بهتر باشه یکم باید رو طریقه بیانش کار میکردی. ولی بازم کارت خوب بود🌹🌹
۱ ماه پیشفرید قنبرزهی
00خیلی عالیه
۱ ماه پیشباران
00عالی بود
۱ ماه پیش....
00سلام کسی می دونه چرا چند روزه رومان جدیدی به برنامه ارسال نمیشود
۱ ماه پیشناشناس
00دو تا برادر رذلش وقتی باباشون افتاده بود هچل کجا بودن ادمین خیلی ناقص در پیت اون غیرتی شدن انتظار طلاق داشتیم کودک همسری ازدواج اجباری
۲ ماه پیشFanamw
01خیلی بد بود ، حیف وقتی که پاش کذاشتم . بهتون توصیه می کنم اگه واسه وقتتون ارزش قائلبد نخونید چون خیلی رمان بیسر و تهی بود
۲ ماه پیشهستی
00دوست عزیز بقیش داخل برنامه ی رمان خوان هست برو بخون
۲ ماه پیشناشناس
00خب چی بگم با یکم ویرایش خب خیلی دردداشت مثل شاه کولی ها بعضی ها ادعا موقع عمل جا میزنن ولی اگه آخرش طلاق بود قشنگ تر درمیومد
۲ ماه پیشآرمیتا
00من این رو قبلاً خونده بودم خیلی رمان خوبی هست اما یه جا اشکم در اومد
۲ ماه پیشآیدا سروستانی
10من برای بار هفتم خواندمش عالی بود ولی باید برنامه ای تو بازار نصب کنید
۲ ماه پیشزلفا
00عالیییییییییییی من کیف کردم
۲ ماه پیششیوا
00رمان خوبیه و برای چندمین بار میخونم فقد موندم چطو برای بار اول ک رابطه داشتم ن از ساعت ۲ بد از ظهر تا ۲ شب طول کشید چطو کامران خسته نشد یا بهار غش نکرد و وقتی گروگان گرفتنش چطو کلیه هاش از کار افتاد؟
۲ ماه پیش
سینا
00خیلی رمان خوبیه ممنون ازتون