رمان دختری به نام سیوا به قلم پانته آ
داستان درباره ی دختری به نام سیوا س که در آمریکا زندگی میکنه و برای گرفتن انتقام از خانواده ی مادریش به ایران میاد و در ایران اتفاقاتی براش میفته که…….
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۷ دقیقه
از کوچه تنگ و باریک گذشتیم و در حیاط نیمه باز بود و صدای جیغ و داد میومد.
آیلی گیج گفت:
-باز چه خبره!
با وارد شدنم هم زمان یه چیز پارچه ای محکم خورد تو صورتم و چون دهنم باز بود کمیش رفت تو دهنم.
با بهت کولم و رها کردم و دستم و به سمت پارچه بردم و از دهنم جداش کردم
ولی با دیدن لباس زیر قرمز رنگ از انزجار صرتتم مچاله شد و ایلی بلند زد زیر خنده و سرم و بلند کردم و رو تراس مامان آیلی ایستاده بود و جیغ کشون لباسارو میریخت تو حیاط.
آیلی همچنان می خندید.
با حرص کش لباس زیر و به انگشتم وصل کردم و با اون یکی انگشتم لباس و کشیدم و یهو رهاش کردم که مستقیم خورد تو صورتش و تعادلش و از دست داد و محکم خورد به دیوار.
بلند خندیدم اما صدای جیغای گوش خراش نورتن خانوم باعث شد سرم و بلند کنم.
-بیاا اینم لباس خوابِ پلنگیت...زنیکه مفنگی.
ابروهام بالا پرید و بعد چند ثانیع تبدیل به اخم شد.
با کمی دقت فهمیدم اینایی که پرت می کنه لباسای مامانه!
لباس خواب پلنگی مامان پرت شد جلو پام و آیلی با حرص لباس زیر و انداخت زمین و گفت:
-مامان!
اینو رو به نورتن خانوم گفت.
-نورتن خانوم لباسای مامانم و چیکار داری؟ خونه ما چی کار میکنی؟
اینو داد زدم و نورتن خانوم با حرص دستاش و تکیه گاهش کرد و از رو تراس خم شد جلو و گفت:
-خوب می کنم...مگه اینجا باغ وحشه مامانت با تیپ پلنگی میره پیش شوهرم!
ابروهام بالا پرید و کلافه گفتم:
-چه ربطی داره.لباساش و جر دادی...بیا پایین ببینم.
آیلی کلافه داد زد:
-مامان!
نورتن خانوم با حرص در حالی که لباسای مامان و پرت می کرد تو حیاط غرید:
-مامان و زهر مار...زنیکه شاستی بلند برا من لباس پلنگی میپوشه...
با بهت گفتم:
-میپوشه که میپوشه...تورو سننه!
ایلی با حرص رو به من گفت:
-اوی!
با غیض گفتم:
-اوی تو کلات.
هم زمان جیغ زدم:
-بیا بیرون از خونمون الان مامانم میاد شر میشه
نورتن خانوم به سرش کوبید و داد زد:
-بزار بشهعه...بزار بشههه...یه پلنگی بهش نشون بدم...یادش بیاد پلنگ که هیچ تمساحم نیست زنیکه کروکودیل.
با بهت نگاهش می کردم...
خدایا بهم صبر بده...صبر بده!
با سکوت ناگهانی نورتن خانوم چشمام گرد شد
جلل خالق مگه میشه نورتن خانوم ساکت شه؟
اصلا امکانش هست؟
با چرخیدن سر ایلی و نگاهش به پشت سرم با بهت گفتم:
-اشهد ان لا الا...
اما صدای مامان نزاشت کامل اشهد نورتن خانوم و بخونم.حدسم درست بود اومده بود و داشت به لباسای خاکیش کف حیاط نگاه می کرد و جیغ می کشید...
نه این که وسطش مکث کنه ها!
یک سره مثل آژیر ماشین پلیس جیغ می زد.
و وقتی بینش نفس میکشید دقیقا مدل آژیر امبولانس میشد.من و آیلی گوشامون و گرفتیم و مامان یهو ساکت شد.
و بله...الان میرسیم به راند دو.
حمله!
با نهایت سرعت دویید سمت پله ها که من و آیلی ام با سرعت دنبالش دوییدیم
بین راه جیغ می زد:
-لباسای من و میندازی؟
نفس نفس زنون از پله ها پشت سر مامان بالا میرفتم و آیلی مدام جیغ میزد:
-نازی خانوم...نازی خانوم.
به طبقه دوم که رسیدیم مامان یهو جلوی در خونه استپ کرد و ایستاد که به خاطر سرعت زیادم هر کار کردم ترمزم کار نکرد و تق خوردم به شاستی بلند مامان و کم مونده بود بیفتم که یه بار تو عمرم شانش بام یار بود و از لبه های در گرفتم و نیفتادم.
و درست...لحظه ای که فکر می کردم شانس اوردم.آیلی...درست مثل همیشه...
گند زد و دماغش و پشت گردنم حس کردم و اونم نتونست ترمز بگیره و خورد به من...
من خوردم به صندوق عقب مامان...
مامان مستقیم با سر رفت تو بالا تنه یا همون کیسه هوای نورتن خانومی که اومده بود جلوی مامان ایستاده بود...
بوم...
Levi
00این رمان اصلا اسمش دختری به نام سیوا نیست و رمان منفی چهار هست در مورد دو خواهر ناتنی که هر دو خبر نگار برای نجات شغلشون مجبورن خبرای داغ و تازه پیدا کنن
۷ ماه پیشسحر ۳۵
00بد نبود برای یه بار خواندن خوب بود
۱ سال پیشندا
00عالی بود ولی کاش مارال نمی مرد و از دادگاه محتاج و ستار نگفت و زن دوم ستار و اخرش خیلی نصفه تموم شد باید از عروسیش می گفت و شب عروسیش و فردا و بچه اش خیلی خوب میشد واز پدر مادر سیوا هم نگفت بازم ممنون
۱ سال پیشثنا
00ندوست
۲ سال پیشدخی شیطون
۱۶ ساله 20واسه یه بار خوندن خوب بود
۳ سال پیشمهدیه
00بد بود همه شخصیتای خوب تخریب شدن مخصوصا جوزف
۳ سال پیشناصر
۵۷ ساله 00فوق العاده جذاب بود.
۳ سال پیشاسرا
00رمان خوبی پیچیده
۳ سال پیشسام
۵۲ ساله 00فوق العاده بود ..
۳ سال پیشp
10بد نبود نه خیلی جذاب بود نه خیلی بد برای یه بار خوندن و سرگرمی خوب بود فقط قلمش زیاد ادمو جذب نمیکرد
۳ سال پیشFari
20عالی بود❤️
۴ سال پیشحنانه
00رمان خوبی بود و بعضی جاهاش خیلی پیچیده بود
۴ سال پیشآلا✿ʕ •ᴥ•ʔ
10خیلی موضوع جالب و قشنگی داشت اما می تونست خیلی طولانی تر باشه و به نظر من اخر رمان زیاد جالب تموم نشد.
۴ سال پیشبارین
01خوب بودیم 😊
۴ سال پیش
آیسان
00اصلا اسم رمان به داستان رمان مربوط نبود