رمان آس بی دل به قلم مهدیه رزازپور
خلیا میگن شاه شطرنج قدرتمند و هیچ کسی نمیتونه اونو از صفحه بازی محو کنه.
اما من میگم شاه شطرنج خیلی ترسو و ضعیفه.
اون بقیه ی رو قربونی خواسته های خودش میکنه.
اگه تا ابد هم توی صفحه باقی بمونه فایده ی نداره چون اون بازنده است. خیلی راحت میشه با چند حرکت کیش و ماتش کرد.
شاه شطرنج هر چی تعداد مهره هایش کم تر میشند.
آسیب پذیر تر میشه. شکستش آسون تر میشه.
شاه شطرنج دائم در حال فرار کردنه. اون حتی اگه توی صفحه بمونه بازم این بازی رو باخته.
زندگی شاه شطرنج به چهار خونه های سیاه و سفید صفحه بازی متکیست.
آس تک و خاصه، رو دست نداره...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۳۴ دقیقه
دندونامو روی هم فشار دادم
- نه فقط تاوان کار یه نفر رو بهش پس دادم
سها : واییی بازم، الان بچه هاا رو صدا میزنم
سری تکون دادم و رفتم بیرون از ویلا، از داخل داشبورد ماشین بطری آب معدنی رو برداشتم و توی دهنم آب زدم، عصبی بودم، شروع کردم به لاستیک ماشین لگد زدن، من باید برگردم داخل و خفه اش کنم.
با خشم داشتم میرفتم طرف ویلا که اون سه تا رو دیدم
فائزه : نگو که گاز گرفته آرتان کار تو بود؟
- نمیدونم اسمش چی بود اما اره یه نفرو گاز گرفتم
سها : تو دیووونه ی دیوووونه
شراره : آرتان تو رو ب*و*سید و تو گازش گرفتی؟
- اره
شراره : مغز خر خوردی تو، همه دخترا آرزو اینو دارند.
- من مثل بقیه ی نیستم، سها رانندگی میکنی یا رانندگی کنم؟!
سها : نه نه خودم رانندگی میکنم
شونه بالا انداختم و سویچ رو به سمتش پرت کردم، روی صندلی جلو نشستم، با اینکه اون پسر ساعت اسپرتی به تاوان کارش رسیده بود اما من هنوز هم عصبی بودم.
فائزه : حالا چی شد آرتان تورو ب*و*سید؟!
- خورد به من م*ش*ر*و*ب ریخت روی لباسم منم م*ش*ر*و*ب ریختم روی لباسش، دستمو گرفت گفتم به من دست نزن اونم منو ب*و*سید منم گازش گرفتم همین
شراره : کاش من جات بودم
- هیچ وقت نخواه جای من باشی چون نمیتونی
شراره : خیلی به خودت مینازی، چندان شخص خاصی هم نیستی
پوزخندی زدم.
فائزه : به نظرم بهتر بود جای نازلی اسمت جلاد باشه.
شراره : مواقفم جلاد بیشتر بهش میاد
جلاد اسم خوبی بود برام، اما من فعلا فقط نازلی بودم.
فائزه : من موندم سها چطور با این اخلاقت باهات دوست شده؟
سها : اخلاق نازلی بد نیست، فقط متفاوته
شراره : سها تو هم یه طوریت میشه ها
- من نیاز ندارم کسی باهام دوس باشه، سها هم اگه نخواست میتونه دیگه دوستم نباشه.
شراره : به همین سادگی؟
- اره، کسی که آمده خوش آمد کسی هم که رفت الفاتحه
فائره : تو دیگه کی هستی؟
- نازلی
شراره : یعنی تو برای دوستی ارزش قائل نیستی؟
- من برای دوستی بینهایت ارزش قائل هستم برای همین هم با هر کسی دوس نمیشم، اما کسی رو نه توی زندگی ام بزور نگه میدارم و نه توی زندگی کسی بزور میمونم.
فائزه : این غرورت اخرش کار دستت میده
- توی این دنیا غرور داشتند مهمه
شراره : تو بی رحم ، مغرور و خودخواه هستی
- صفات خوبی رو بهم نسبت داد. آفرین
فائزه : خدایا توبه. نازلی تو خیلی عجیبی
- خوبه که فهمیدی
سها : وایییییی بسه دیگه سرممم رفتت، ساکتت.
دیگه کسی چیزی نگفتت، اره من بی رحم بودم، جلاد و عجیب، متفاوت و خاص، یه دختر که بیشتر یه اسحله بود تا آدم. بالاخره رسیدیم به آپارتمان من، از ماشین پیاده شدم.
- سها توهم فکراتو بکن اگه نخواستی با من دوست بمونی خبرم کن.
اما قبل از شنیدن هر حرفی از ماشین فاصله گرفتم و از پله هاا رفتم بالا. از آسانسور خوشم نمیامد. سها اولین دوستم بود. وارد خونه ام شدم. بدون روشن کردن چراغا رفتم سمت اتاقم. پسره ی تارزان ساعت اسپرتی، گند زد به لباسم. با حرص لباسامو عوض کردم. روی تخت دراز کشیدم. اگه سها از دوستی با من ناراحت، پس بهتره با من دوست نباشه. من نیاز به کسی ندارم، من یاد گرفتم تنهای سپری کنم زندگیمو. چشمامو بستم.
فلش بک :
5 ماه قبل :
راوی.
آشنایی سها با نازلی.
نازلی طبق معمول بعضی شبا، سوار ماشینش شد، توی خیابونا ویراژ میداد، که ناگهان چشمش خورد به یه پسری که داشت بزور یه دختر رو سوار ماشینش میکرد. عصبی شد و زد روی ترمز ماشین با صدای وحشتناکی و با کمی چرخش توقف کرد. با خشم و عصبانیت از ماشین پیاده شد.
نازلی : ولش کن
پسر با اخم : تو دیگه چی میگی؟
نازلی : میگممم ولش کن
پسر دست اون دختر رو رها کرد و آمد سمت نازلی.
پسر : ای جان چه خوشگلی تو، کاش از اول تو رو میدیدم.
نازلی به پسر پوزخندی زد. پسر میخواست دست نازلی رو بگیره، اما نازلی با مشت کوبید توی صورت پسر جوری که فریاد آخش بلند شد. با لگد زد توی شمکش، پسر افتاد روی زمین.
نگاه نازلی به دخترک افتاد که با دهن باز نگاهشون میکرد.
نازلی : به جای نگاه کردن تو هم بیا بزن
دختره : من!!!؟؟؟؟؟
نازلی : اره این ع*و*ض*ی مزاحم تو شده، اون وقت تو نمیخواهی تاوان کارشو پس بده؟!
Hani
00واقعن افتضاح بود .فک کنم نویسنده ی بچه بود 🤣🤣🤣 حیف وقت نخوندید این چرت و پرت. هارا
۱۰ ماه پیشمهیا
۱۷ ساله 00هم اقتضاح بود هم عالی
۱ سال پیشF.kh
00خیلیییییی عالییییی بود این یکی از بهترین رمان ها که میشه خوند واقعا عالی..... دست خوش نویسنده
۱ سال پیشفربد
10عالی بود..............
۱ سال پیشطاها
۲۵ ساله 01حیف وقتی که واسه خواندن این رمان چرت گذاشتم،هی پرش زمانی داشت ،رمانی سرشار از خالی بندی،حداقل یه ذره با فکر مینوشتیش خانم نویسنده
۱ سال پیشالی
11اصلا جذاب نبود مکالمه هاشونو انگار یه بچه نوشته بود
۲ سال پیشیاسی
11عالیه اما این قسمتی ک رها خیانت بهنان و عادی و طبیعی جلوه میده رومخه ادم عاشق خام یکی دیگه نمیشهض
۲ سال پیشسوگول
۱۶ ساله 12عالی بود بگم کم بود بازم 😭خیلی قشنگ بوددددد،موفق باشی نویسنده عزیز❤
۲ سال پیشمحدثه
۱۸ ساله 11رمان خوب و جالب و در عین حال متفاوت بود نمیگم خیلی عاالی بود منتها خوبه روبه عالی بود یعنی میتونست بهتراز اینم باشه در کل خوب بود و ممنون از نویسنده بابت این رمان جالب✌️
۲ سال پیشShakiba
۱۸ ساله 31چیزی ک خیلی مهمه اینه ک نویسنده بتونه با نوشتن صحیح این رو به خواننده منتقل کنه ک واقعا شخصیت متفاوت و خاص هست نه اینکه از زبون شخصیت ها بیان بشه ک اره وای تو چ خاصی چ بیرحمی چ فلانی.اینا کاملا اشتباه
۲ سال پیشMahdiyeh
10رمان خیلی خوبی بود پایانش عالی بود و از خوندنش لذت بردن
۲ سال پیشKim
42خیلی رمان مسخره ای بود خیلی نویسنده افراط کردهبود دلارام هی چپ میرفت راست میرفت میگفت من خاصم من خاصم خیلی رو اعصاب بودن تمام شخصیت های رمان🤮🤮
۳ سال پیشآرمی
50رمان خوبی بود.. درسته یه سری نقص هاداشت ولی به نظرم دخترداستان شخصیت متفاوتی داشت وهی چپ راست هم نمیگفته من خاصم.. اینکه اعتمادبه نفس داشت وقوی بودوکم نمیاوردچیزی بودکه شخصیت متفاوتی درست کرده بودازش
۳ سال پیشسلنا
۲۱ ساله 61دلم میخواد سرم بزنم به دیوار از وقتی که برای این رمان گذاشتم درست ما دختر ها خاص هستیم😏ولی این دلارام جوری میگفت خاصم من گفتم زیبا خفته هستش یا انجلیناجولی هست رمان کمی باید واقعای باش
۳ سال پیش
دلارام
۲۲ ساله 00بهترین رمانی که خوندم بود عالییییییییی بود مرسی واقعا از نویسندش