رمان زندگیم باش به قلم فریده بانو
ژانر : #عاشقانه #کلکلی
خلاصه :
در مورد دختری هست که مجبور میشه بخاطر رفتن پدر و مادرش به خارج بره خونه ای خاله اش خاله ای که پسری داره برخلاف دختر قصه ی ما خیلی مقید هست اما دختر قصه ای ما کمی شیطون و بی پروا...
لحظه ها را از صبح تا غروب که لحظه آمدنت هست ...
هزاران بار کنار پنجره میروم ...
بهترین لباسم را می پوشم ...
غذای مورده علاقه ات را اماده کرده ام
عطری را که دوست داری زده ام
آن پا بند ظریفی را که دوست داری به موچ پای سفیده ام بسته ام
تا با هر قدم صدایش در گوشهایت
بودنم را پژواک کند
و تو...
عاشق تر از دیروز ...
عاشقم شوی.
فریده بانو...
قسمت اول...
باسروصداگفتم:امامامان من خونه خاله سیده نمیرررررم
مامان-چراخونه خاله سیده نمیری؟
من-خودت که میدونی آب من با اون پسره امیر ارسلان تویه جوب نمیره
بعدصداموخشک وکلفت کردم گفتم:بهاره کمی حجابتورأیت کن چه معنی میده یه دختر بایه پسربشینه حرف بزنه
پسری پررویکی نیست بهش بگه توروسننه داداشمی کی من هستی من هرکاری دوست داشته باشم میکنم
باباخندیدوگفت: عجبم بلدی صداشودربیاری تقلیدصدات حرف نداره
مامان چشم غُری به بابارفت گفت:اقابهمن همه اش تقصیرشماست این دختره انقدلوس باراومده
من-مامان جون بابایی من اصلاهم من ولوس نکرده ازبس اون پسرخواهرشماخشک وکوته فکره
اصلاخودش که این همه سفرخارجه میره معلوم نیست چیکارامیکنه"جووون لب تولب لابد"
مامان -ای دختربی حیادرموردامیرارسلان درست صحبت کن به امیرخاله این چیزانمی خوره
بعدش اگه خیلی ناراحتی بروخونه عموبهزاد بعدپشت چشمی نازک کردچطوره؟
من- وای نه مامان دلت می خوادتاوقتی که میای نوه ات توبغلت باشه من اونجااحساس امنیت نمیکنم
مامان- پس دیگه حرفی نباشه بروبالاوسایلتوجمع کن مثل یه دخترخوب بیاپاین مافقط برای دوماه میریم اونم زودبرمیگردیم.
خودت میدونی عمه ات مریضه ژیلا هم که پابه ماه ست توکه دخترمهربونی هستی پس حرف مامان وقبول کن
وخونه خاله ات کمی حجابت ورأیت کن
دم رفتنی نخواستم ناراحت بشه چیزی نگفتم برعکس فامیلای پدریم که حجاب اصلابراشون مهم نبودبه محرم نامحرم اهمیت نمیدادن فامیلای مادریم اینطوری نبودن آدمای باحجاب ومتدینی بودن
تابستون بود وهواگرم
ازپله های مارپیچ کوتاه سالن به طبقه بالارفتم وسایلموجمع کردم
مانتوی خنک سفیدموپوشیدم شلواربرمودای سفیدمم ستش کردم یه تیپ سفیدزدم موهای مشکی موبالای سرم جمع کردم جلوشوخردکرده بودم.حالت دارروپیشونیم ریخت بادقت تمام عینک افتابیموروی موهام گذاشتم چمدان به دست ازپله هاپاین رفتم...
قسمت دوم ....
بابا بادیدنم خندیدوگفت:ای جووونم دخترباباچه پسرکش شده ماشاالله
منم بشکنی زدم یه قرپیش بابادادم مامان بادیدنم اخمی کردگفت:نمی شدیکم مناسب ترلباس می پوشیدی
من- أه مامان من همینی که هستم اصلانمیرم خوبه
مامان -باشه ورپریده وسایلتوبرداشتی بعدازفرودگاه بری خونه خاله ات
من-بله مادرمن همه چیزوبرداشتم خیالت راحت
باآژانس به فرودگاه رفتیم .
بعدازچنددقیقه خاله همراه بابچه هاش
دائی هام همراه بابچه هاش ویه دونه عموم بااون پسرچش چرونش که همه دخترای شیرازواین یه انگولک کرده بود
یه عمه داشتم که خارج زندگی میکرددخترش ژیلازن داداشم بودوپابه ماه
سحروصبادخترخاله هام بادیدنم لبخندی زدن
صباگفت:بهه سلا م به جلف ترین دخترخاله دنیا
بااخم نگاهی به صباانداختم گفتم:صباجون ازمهمونت اینجوری استقبال میکنی من کجام جلفه
سحرخندیدگفت شمادوتابازشروع کردین بحث فعلابسه تاخونه
سرموبردم جلواون دوتام سرشونوجلواوردن خنده ام گرفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیواش پرسیدم امیرارسلانتون کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا-چیه ازش میترسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- نخیرکی گفته؟!ایشش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا-خیلی فکرنکن ماخودمون فهمیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیترسی"خخ"فعلاخیالت راحت رفته مسافرت تادوسه روزدیگه نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-بازم بگم من نمیترسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضابالبخنداومدطرف ماگفت:چی توگوش هم پچ پچ میکنین شمادخترخاله ها؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااینکه امیررضاازامیرارسلان بزرگ تربود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماتمام مسئولیت شرکت به گردن امیرارسلان بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضانگاه شوخش وبه چشمام دوخت گفت:شنیده ام این خوشکل فامیل قراره برای مدتی مهمون تخم چشم ما باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماجون عزیزت اروم راه برویه دفع کورمون نکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نترس باطنازی راه میرم کورنشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو او او شاهین پسرعموم به طرف مااومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصوت بلندبالایی کشیدوگفت:هی خوشکله چطوری؟ عموگفت: قرارنیست خونه مابیای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-بیام خونه شماچیکارژاله که ازدواج کرده فقط میمونه توبادوستات منم که پسرنیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهین کشدارگفت:پسرنیستی یا....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسری خرچسون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-چیه دوست داری بدونی چراخونتون نیومدم اره من توخونه شمااحساس امنیت نمیکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوونم درخطره بعدبه قدوبالاش اشاره کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت سوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصدای بلندگوی فرودگاه واعلان شماره پروازهمه بامامان باباخداحافظی کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم جلومامان باباروبوسیدم وعطرتنشونوبلعیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- دخترخوبی باشه تودیگه بزرگ شدی خانم شدی 21سالته دیگه بچه نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- باشه مامان جون دخترخوبیم تابری برگردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازاینکه هواپیماتوی اسمان صاف ونیلی شیرازبه پروازدراومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن همراه خاله ودختراباماشین امیررضابه طرف خونه خاله رفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله ام نسبت به ماخیلی پولداربودن ویه خونه ویلایی بزرگ تویکی بهترین مناطق شیرازداشتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن به خونه خاله ام میگفتم عمارت سنگ سفید یه خونه دوبلکس بزرگ که وسط باغ خونشون قرارداشت وازدوطرف پنجره داشت روبه حیاط ,پله های مارپیچ کوچیک ازدوطرف به حیاط راه داشت,ازدرحیاط که داخل می شدی یه جاده سنگ فرش بودتاپله های ورودی عمارت یاسهای وحشی وعقاقی هااین جاده سفیدتاعمارت روپوشنده بود درختهای بهارنارج جلوه خاصی به حیاط عمارت میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله یکی ازقشنگ ترین اتاقهای طبقه بالاروکه اتاق بزرگ وزیبایی بودتراس کوچیک وقشنگ که بانرده های پیچ درپیچ به باغ راه داشت واقعابی نظیربوداتاقش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباسهاموتوی کمدچیدم یه دست بلوزصورتی یقه دموکرات همراه بادامن ماهی سفیدصورتی پوشیدم روسری ساتن صورتیموسرم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادت داشتم بایدلباسام ست می بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدمپایی بندانگشتی صورتیموپوشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آرامی ازپله هاپاین رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله بااینکه وضع مالی خوبی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماجزموقع مهمونیاش دیگه وقت کارگروخدمه نداشت وهمه کاراشونوخودشون میکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله دوتادخترودوتاپسرداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامامامان من فقط من ورامین وداشت که رامین خارج ازکشورزندگی میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحروصبایه جارومبل خودشون برام بازکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-چه خوشکل شدی بهاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخنددندون نمایی زدم تانگین روی دندونم بیشترجلوه کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضابالباس توخونه ای اومدگفت :بهاره همیشه خوشکله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماموقع نشستن چشمکی زدوکفت :اماتوباورنکن حالام نیشتوببنددیدیم نگین دندونتو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوسن مبلوبه طرفش پرت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضادرکل پسرخوب ومهربونی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواصلابه ظاهرکسی گیرنمیداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاماامیرارسلان خیلی روی این چیزاحساس بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ایناوقتی رسیدن زنگ زدن واطلاع دادن که به سلامتی رسیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندروزی می شدکه خونه خاله بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبختانه ازمجسمه ابوالهل خبری نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوهنوزازسفربرنگشته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه عادت داشتم صبح هادوش بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازدوش موهای مشکی وپرکلاغیموسشوارکشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبوری خونه خاله بایدکمی حجابمورعایت میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلوزیقه خرگوشیموکه مشکی بودودوریقه واستیناش سفید کارشده بود, واستیناش سه ربع بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبایه شلواردامنی مشکی پوشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستبندطلاسفیدموکه هدیه بابابرای تولدم بود دستم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشال سفیدمشکی روهم ولوروی سرم انداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادکلن ماه تولدم که بوی خاصی میدادروخودم خالی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندل راحتیامم پام کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازپله ها اروم وتأمینه پاین رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهواخنک بودوبادملایمی می وزید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرای شهریوربود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله ایناهمیشه سحرخیزبودن وهمه دورهم صبحانه می خوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوهرخاله مردی مهربان وباایمانی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتروقتش توی کتابخونه اش بوددرحال مطالعه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت اشپزخونه رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی وارداشپزخونه شدم مردی پشت به من روی صندلی نشسته بود وکس دیگه ای تواشپزخونه نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون کرم کوخ ریزم فعال شد یواش یواش پاورچین بهش نزدیک شدم وازپشت سرش گفتم :پخخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین کارم ازترس ازجاپریدومن باصدای بلندخندیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت چهارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان متحیرنگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدباخشم وعصبانیت گفت:این بچه بازیا چیه می کنی ناسلامتی تویه دختربزرگ وبالغ هستی اگه ازدواج کرده بودی الان یه بچه داشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامامن ازرونرفتم گفتم:چیکارکنم پسرخاله قحطی شوور اومده اگه یه خواستگارخوب سراغ داشتی بفرست بعدچشمکی زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتأسف سری تکان داد گفت: خاله چه دخترلوسی بزرگ کرده بعدنگاهی به سرتاپام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان-خاله بهت نگفته وقتی اینحایی حجابت روبایدرعایت کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-چراگفت می بینی که توی این هوای گرم شال سرم کردم وگرنه که اینم سرم نمیکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چیزی نگفت پشتشوکردتابره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرسیدم کی اومدی که مانفهمیدیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون طورکه پشتش به من بودمکثی کردوگفت :بایدبه توام جواب پس بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نه رفت امدتوبرای من اهمیت نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامافکرنکنم صبحانه خورده باشی میدونی که خاله دوست داره همه دورهم جمع باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان-اولش که تونه شمابعدش صبحانه اماده شدصدام کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدرفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاداشودراوردم وگفتم :اولش تو نه شماهروقت صبحانه اماده شدصدام کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایششش"اوق"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاری مانوکرشیم شیطونه میگه یه کف کورکی نروماده حرومش کنم"والا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاخمیازه کشان وارداشپزخونه شد بادیدن من لبخندی زدوگفت :بهه بهاره خانوم چه سحرخیزشدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم بی حال گفتم صبح بخیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضا-چراپکری ؟اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نه چیزمهمی نیست امیرارسلان کی رسید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضا-مگه برگشته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-اوهوم پس توام خبرنداری همین چنددقیقه پیش تواشپزخونه دیدمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحرم وارداشپزخونه شدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونام ازاومدن امیرارسلان بی اطلاع بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه خاله نظم خاص خودشوداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحردخترای ارومی بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبیشتروقتشونوتوی اتاقشون سرمیکردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرعکس من که یه جابندنمیشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحرمیزصبحانه روچیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله وارداشپزخونه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضا ازخاله پرسید-مامان جان امیرارسلان کی ازسفراومد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله-طفلی بچه ام نیمه شب اومدحتماالان خیلی خسته اس"ایشش کجای اون گنده بگ بچه اس"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-امامن صبح تواشپزخونه دیدمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله-پس بریدیکیتون برای صبحانه صداش کنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاروبه سحرکردوگفت پاشوتوازمن کوچیک تری بایدحرف منوگوش کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرنگاهی به صباانداختوگفت:صبابدوتو هم ازمن کوچیک تری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبانگاهی به همه کردبعدغُرغُرکنان رفت تاشازده روبیدارکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازچنددقیقه ارسلان اراسته به اشپزخونه اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازخوردن صبحانه ازجاش بلندشدگونه خاله روبوسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت :من رفتم مادرجون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله-کجاپسرم هنوزخسته ای بمون استراحت کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان-چندجاکاردارم بعدش شاهچراغ می خوام برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباگفت:داداشی جوونم میشه ماروهم باخودت ببری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازوقتی که خاله اینارفتن کانادا طفلی بهاره روهیچ کجانبردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان باهمون اقتداروسلابت مختص خودش روبه امیررضاگفت:بعدازظهرایناروشاهچراغ ببر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضانگاهی به خاله کردبعدروبه ارسلان گفت:شرمنده داداش قراره بافریبابریم چندجابره رزرو تالار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"فریبادخترداییم ونامزدامیررضابود"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان مکثی کردوگفت :قبل اومدنم بهتون زنگ میزنم اماده باشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرووضعتونم بایددرست باشه بعدرفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت پنجم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ارسلان رفت روبه صباکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:چرا اسرار الکی کردی مگه خودمون چلاغیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا-نه چلاغ نیستیم اماتو که قوانین خونه مارو میدونی بدون مردبیرون رفتن ممنوع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-ایشش شمام چه قانونایی دارید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش به حال خودم آزادم انگارقرن قاجاره پووف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازصبحانه توی سالن نشسته بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرمن من کنان گفت:بهاره جون میشه یه لباس مناسب تربپوشی ببخشیدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم چیزی نگفتم به اتاقم رفتم لباس هاموزیروروکردم تا مثلایه لباس مناسب پیداکنم بپوشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه مانتوی مشکی ساتن براق بایه شلوارجین مشکی پوشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمانتوم تاوستای رونم میرسید بلندنبودولی خوب بودهرچندتنگ بود اماچیکارکنم"والا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کیف وکفش بایه شال آبی ستش کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ارایش ملایم هم انجام دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحرهردوچادری بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبابادیدنم گفت :بهاره ازاین بلندترنداشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-متأسفم گلم نچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا-امیدوارم ارسلان بهانه نگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنددقیقه بعدارسلان زنگ زدتابریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخاله خداحافظی کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان بادیدنم گره ابروهاشوبیشترکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوالاماهیچ وقت خنده این گوشت تلخ وندیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان خیلی خشک گفت:مگه نگفتم سرووضعتون مناسب باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"ایششش گنداخلاق منظورش به من بودااا"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-به خداداداش مناسبه بهاره ام مانتوی بلندترازاین نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان دیگه چیزی نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماهم سوارشدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهواگرم بوداماشیرازسرسبزوتازه بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان بدون اینکه اسمم وببره گفت:شماخودتون همینطوری خوشکل هستین پس دیگه احتیاجی به این همه رنگ وروغن نیست ادم باحجابم قشنگ میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"یکی نیست بهش بگه به توچه پسری پررو"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-میدونم همه جوره خوشکلم ولی من دوس دارم اینطوری باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه خشن بهم انداخت ودیگه چیزی نگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم باکرشمه رومواونورکردم تابسوزه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تاشاهچراغ چیزی نگفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت مادروپدرم درموردپوششم به من چیزی نمیگفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامااین شازده این اجازه روبه خودش داده بودتادرموردحجاب من حرف بزنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی ازماشین پیاده شدیم متاسفانه شاهچراغ بدون چادرراه نمیداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونده بودم چیکارکنم که ارسلان بایه چادرسفیدکه گلای ریزه صورتی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفمون اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سردوعصبی گفت:اینوسرت بنداز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادرواز دستش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی سرم انداختم اصلاسرکردن چادروبلدنبودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان دوباره بااون صدای عصاقورت دادش گفت:لطفأ موهاتم داخل کن بهت گیرمیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی ازاینکه چراهمراه اون اومدم باعصبانیت موهای مشکی ژل خوردمو زیرشالم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباپچ پچ کنان گفت :ببین چادرچقدبهت میادشدی یه تیکه ماه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان سرشوبرگردوندنیم نگاهی بهم انداخت دوباره روشواونورکردرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهم واردصحن شاهچراغ شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان چندقدمی ازماجلوتربود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک دفع ایستادوباپاشنه پابه عقب برگشت وبدون نگاه به من روبه سحرگفت:نیم ساعت دیگه کنارهمین درمی بینمتون دوباره بدون اینکه منتظرجواب ماباشه رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازاین همه خودرأی وخودشوازدیگران بالاگرفتنش متنفرشدم ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه تایی واردشاهچراغ شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادسردوخنگ داخل شاهچراغ همراه بوی خوب مخصوصی که فقط مختص اینجورمکاناها بود یه آرامش خاصی بهم داد آروم به سمت ضریح رفتم دستمودورچهارخونه های ضریح قلاب کردم سرموبه ضریح چسبوندم چشماموبستم وتودلم کلی دعاکردم دراخرم یواش گفتم :به اون پسرخودخواهی که اونورهست یکم عقل بده وبه منم کمک کن حالش واساسی بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازضریح جداشد رفتم گوشه ای نشستم به بقیه زائرین نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحرم اومدن مهروتسبیح دستشون بوددورکعت نماززیارت خوندن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرگفت:تونمازنمی خونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-چرا اما الان وضوع ندارم اماحقیقتش خونه خودمون هروقت حسش باشه می خونم امامامان همیشه می خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحرنگاهی بهم کردن بعدسحرباتردیدگفت: امانمازخوبه به ادم ارامش میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم گفتم :اره میدونم اماسعی می کنم ازاین من بعدبخونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرلبخندزیبایی زدوگفت:خیلی خوبه پس زودبریم تاامیرارسلان توبیخمون نکرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی کناردررسیدیم امیرارسلان هنوزنیومده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقیقا سرساعتی که گفته بود قامت بلندوچهارشونه اش نمایان شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ وقت بادقت بهش نگاه نکرده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدش بلندوهیکل چهرشونه ای خوش استیلی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای که بینابین مشکی وخرمایی بود خیلی خوش حالت یه طرف ریخته بودودوطرفش کم بودپوستی برنزه دماغی کشیده وبلند لبایی قلوه ای که"هع ادموبه حوس می انداخت"اما چشماش چه رنگی بودهنوزنمیدونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه نگاهش به من افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری سرموبرگردوندنم "الان فک میکنه چه تحفه ی هست"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به مارسید چادرودراوردم گرفتم طرفش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-بیااینم چادرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی چادرو گرفت تابره تحویل بده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم وبازکردم موهای روی پیشونیمو مرتب کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی برگشت یه نگاه سردوخشمگین بهم انداخت گفت:یه دخترخانوم خوب هیچ وقت توی کوچه خیابون شال یاروسریشو درست نمیکنه امادرموردتویکی متأسفم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعاشورشو دراورده بود باعصبانیت گفتم :اگه درشأن شمانیستم می تونم خودم خونه برم من همینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندقدم ازشون دورشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سردوخشمگینش درجامیخکوبم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان-یه قدم دیگه برداری هرچی دیدی ازچشم خودت دیدی من توروآوردم پس خودمم برت میگردونم یالا سوارشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرددسرجام وایستادم بودم که باخشم ی که صداشوکنترل کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:مگه کری نشنیدی سوارشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت شیشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرفوری به طرفم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-بهاره جون توروخدابیاسوارشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوکه میشناسیش. بعدش امیرارسلان دوست نداره زنی که همراهش راه میره باعث تفریح و توجه بقیه باشه بیابریم عزیزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی باسحر همراه شدم امابغض راه گلوموبسته وهرآن ممکن بودمنفجربشه تاخونه خودموسفت نگهداشتم تانذارم این بغض لعنتی بازبشه دلم نمی خواست پیش این خدای غرورکم بیارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاخونه ساکت نشستم واین بغض لعنتی روقورتش دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان کناردرخونه ماروپیداه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی ویراژ دادورفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی مستقیم به سمت اتاقم رفتم بالباس خودموروی تخت پرت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبغضم بازشد سرموروی بالشتم فشاردادم تاصدای هق هقم بیرون نره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبایدحال این نره غول ومیگرفتم ازش متنفرشده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق توهین به منونداشت انگاربابابزرگم بودکه به من تعین تکلیف میکرد یکی نیست بگه توخرکی باشی...والا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازاینکه سبک شدم رفتم.یه اب به دستوصورتم زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شلواربرمودای طرح لی به رنگ ابی بایه تیشرت سفیدکه توش ابی کارشده بودپوشیدم موهای مشکی وفرموکه خدایی فربود ازدوطرف شقیقه هام جمع کردم وپشت سرم بایه گیرکوچیک بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شال حریرم همونطوری روموهام انداختم یه ارایش ملایم انجام دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای خوردن ناهارپاین رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانواده خاله همه مهربان وخوش اخلاق بودالااون مجسمه ابوالهل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله باخوش رویی حالموپرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاخبرداده بودکه ناهارنمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوهرخاله برای کاری رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحروصبام طبق معمول آروم درحال صحبت بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتشون رفتم گفتم:ای بابادلم پوسیدشماچقدآرومین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشمابااینکه تعدادتون بیشترازماست اماخونتون خیلی صوت وکوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن انقدرتوخونه خودمون ورجه وورجه میکنم که صدای مامان بابا باهم درمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله ازآشپزخونه بیرون اومدوگفت:خاله فدات شه همیشه شاد باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان که کلاازسروصداخوشش نمیاداین دوتام انگاراصلادخترنیستن ساکت وسامت بازامیررضاخوبه خونه باشه یکم مارومی خندونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیاین ناهاربخورین فکرکنم امیرارسلان هم نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس آسوده ای کشیدم پس ماچهارتاتنهابودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف در سالن رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله گفت :بهاره جون کجامیری خاله فدات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطورکه میرفتم روبه خاله گفتم: میرم گل بچینم خاله جوون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم تویه چیزسفت رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرموبلندکردم ببینم این دیوارسفت وگرم خوشبوکجاس که من تازه دیدمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که سرموبلندکردم باامیرارسلان خشمگین روبه روشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم بدون اینکه اجازه صحبت بهش بدم جیم شدم..والا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالابایدوایمی ایستادم وکلی حرف می شنیدم خیلی ازش خوشم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینهوجن بوداده همه جاظاهرمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم وچندشاخه گل رُز وچندشاخه گل محمدی چیدم خونه خاله کلی گل داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت سالن رفتم همه سرمیزمنتظرمن بودن گلهاروتوی یه گلدون کریستالی زیباگذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبردم وسط میزگذاشتم وگفتم اینطوری قشنگ تره خاله جون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله-اره عزیزم حالاشروع کن که غذات سرد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم ازلج امیرارسلان شروع کردم باسروصداغذاخوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان سرشوبلندکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:فکرنمیکردم خاله حتی به توغذاخوردنم یادنداده حیف که خاله توروبه من نسپرده وگرنه توی این دوماه آدمت میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلقمه توی دهنموبه زورفرودادم باخونسردی گفتم:أه مگه فرشته هام ادم میشن فکرنکنمااا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدچشم وابرویی اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله روبه ارسلان گفت:پسرم بهاره مهمان ماست توی این مدت بایدهواشو داشته باشیم ماشاالله بهاره خانومیه براخودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان-بله چه خانومی!! ازبس هیچ کس هیچی بهش نگفته لی لی با لالاش گذاشتین که انقدرلوس وخودسر باراومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاخواستم جوابشوبدم پروپرو وسط حرفم پریدروبه خاله گفت:مامان جان آقای معینی باخانواده قراره شب بیان خونه ,اگه چیزی لازم داری بگوتهیه کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله-برای شام یابعدشام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان-فکرکنم برای بعداز شام بیان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازسرمیزبلندشد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"پسری خره خره خر من که حالتومیگیرم"....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت هفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازتاهارهمراه دخترا کاراروکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباصباوسحربه تراس بزرگ وزیبای خاله رفتیم روبه سحرپرسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- سحرخانواده معینی فامیلتون هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباباهیجان گفت:نه پسرش شریک یکی ازکارخونه های ارسلانه البته دوتاپسر ویه دختردارن خانواده فوقولعاده خوبین تازه گلوی اقارامینم پیش سحربانوی ماگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتعجب گفتم :صباراس میگه سحر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرهول شدوگفت: صباچرندمیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباچشمکی به من زدوگفت :اینم فکرکنم گلوش گیره ببین چه رنگ و وارنگ میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشکنی زدم گفتم ای جووونم یه عروسی افتادم قرتوکمرم خشک شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحرفقط لبخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومن فهمیدم سحرم عاشقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازشام به اتاقم رفتم تااماده بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین لباسام دنبال یه لباس مناسب بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کت ودامن به رنگ سبزخوش رنگ پیداکردم یه شال هم رنگشم کت ودامنم فیت تنم بود البته برجستگی هیکلموبه خوبی نمایان میکردبخصوص باسنم دوستام همیشه عاشق هیکلم بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم عاشق خریدبودم تاهمیشه شیک وزیباجلوه کنم بخاطرهمین کلی لباس داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به صورت سفیدویه دستم کردم یه ارایش مات انجام دادم ادکلن ماه تولدمم روخودم خالی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااومدن مهموناتواتاقم موندم حوصله چشم غره رفتنای شپش خانو نداشتم"خخ اگه بدونه چه اسمایی براش میذارم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبابه اتاقم اومدیه چادررنگی قشنگی سرش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهیجان گفت:بهاره بیااومدن بایدبیای ببینی سحرورامین چه یواشکی یواشکی همودیدمیزنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدیه لحظه ساکت شدنگاهی به سرتاپام کردگفت چه خوشکل شدی فک کنم بازامیرارسلان گیربده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-داداش شماکه همیشه درحال گیردادنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمراه صباخیلی خانومانه ومحکم پاین رفتم نگاه همه به پله هابود"به پاکله پانشی "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان نیم نگاهی بهم انداخت بعدخودشوباچایش سرگرم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اخرین پله که رسیدم خاله به طرفم اومد دستشوپشتم گذاشت بعدروبه همه گفت :دخترخواهرعزیزم بهاره جان که چندماهی مهمون ماست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ترتیب به سمت مهمونابرای احوال پرسی رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانومی تومایه های سن خاله باخوشرویی احوال پرسی کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:خورشید معینی هستم دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوم چادری ومهربانی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدپیش یه دختربه همسن های خودم رفتم یه مانتوی بلندقهوه ای بایه شال قهوه ای تنش بود باخوش رویی گفت:ستاره هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامین پسراروم وساکتی بود امابردارش رامبدبرعکس رامین پسرشوخ طبع کمی شیطون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازاحوال پرسی باهم رفتم کنارصباوامیررضانشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاباشیطنت سرشونزدیک گوشم اورد گفت: اینطوری که توبانازوعشوه اومدی پاین فکرکنم بایدچندجنازه روازپشتت جمع کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم مثل خنگا گفتم:برای چی جنازه جمع کنی؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاخندشوکنترل کردوگفت چقدرخنگی تودختر منظورم اینه که بس که خوشکلی نازوکرشمه هم که میای بدترایناکه جنبه ندارن همه مثل من نیستن که بعدچشمکی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-الهی چقدم که توجنبه ات بالاس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چیزی نگفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان باکمی اخم نشسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستاره گاه گاهی باشوق نگاهی وزیرزیرکی به امیرارسلان نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله باسینی شربت واردسالن پذیرایی شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضافوری بلندشدوسینی روازخاله کرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم توی گوش صباگفتم:صباغلط نکنم گلوی ستاره پیش امیرارسلان گیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباباتعجب گفت :واقعا ؟امابعدگفت:نه دوست دارم توزن امیرارسلانمون بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبااین حرف صباته دلم خالی شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری گفتم: صباخدانکنه من اگه ازبی شوهری بمیرم زن دادشت نمیشم وویی شوهرمثل ارسلان داشته باشم سکته ناقص وزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا با دلخوری گفت :مگه امیرارسلان چشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"بفرماناراحت شد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازدردوستی دراومدم گفتم :نه امیرارسلان خوبه منظورم اخلاقشه توکه میدونی چقدرازمن بدش میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا-ازتوبدش نمیاد ازطرز پوششت خیلی خوشش نمیاد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمعه ها باید کسی را داشته باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دستانش را در دستانت بگذاری و تمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهر را قدم بزنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که در کنارش زمان و مکان را از یاد ببری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir""جمعتون خالی از تنهایی""
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقسمت هشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاسینی لیوان شربتوبه سمت ماگرفت گفت: چیه اینهو پیرزناتوگوش هم پچ پچ میکنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرموبلندکردم تالیوان شربتموبردارم که نگاهم بانگاه رامبدتلاقی کرد لبخندی زد منم متاقابلا لبخندی زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازچنددقیقه ماجووناازجمع جداشدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستاره هم به جمع ماپیوست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irستاره-مزاحم نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نه عزیزم بفرما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحال صحبت بودیم که رامبدهم به جمع ماپیوست وروی مبل دونفری که نشسته بودم نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد-نگفته بودین دخترخاله ی به این زیبایی دارین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاکه همیشه توجمع مابوددرجوابش گفت: ترسیدیم بدوزدیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبدخنده ای کردگفت:ارزش دزدیدنم داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاروبه صباگفت:صبابدو سپند دودکن این اقاچشش شوره میترسم بهاره روچشم کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد-امیررضاااا!! بعدروبه من گفت:تنهاچیزی که ندارم چشمه. حالاشماچندسالتونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-21 سالمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد-خوب پس وقت ازدواجتونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"چقدرپرروبوداین امشب منوعروس نکنه ول کن نیست"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نه باباهنوزبرای من زوده چندسال ازدانشگاهم مونده من هنوزبچه ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبد-اره ولی اگه یه کیس خوب بیادچطوربازمیگین نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-نه ترجیح میدم اقابالاسرنداشته باشم شایدم رفتم پیش برادرم کانادا معلوم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیوه ای که پوست گرفته بودو گذاشت کنارمنوگفت : بفرماین میل کنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن-ممنون خودم پوست میگرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاغش غش خندیدوگفت : بهاره پرتیا این این همه حرف زدمیوه گذاشت برات که دل توروبه دست بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرامبدسیبی به طرف امیررضاپرت کردگفت:خفشی پسرکه انقده حرف درمیاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضا-بدمیگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان ورامین درحال صحبت باهم بودن هیچ وقت توجمع های شلوغ پلوغ نبود کم حرف واخم الود بیچاره زنش دق نکنه "صلوات"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدازرفتن خانواده معینی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاروبه خاله گفت :مامان جون برای بهاره سپند دودکن امشب چشم این پسره رامبدوخیلی گرفته بود فک کنم بهاره توگلوش گیرکرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیرارسلان باطعنه گفت: واسه پسره مردم کم ترنازوعشوه بیاد که اون بدبختوحالی به حولی نکنه کمیم به فکر ابروی ماباشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"بی تربیتویعنی چی حالی به حولی"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوهرخاله به اتاقش برای استراحت رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباعصبانیت گفتم : منظورتو نمی فهمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله مداخله کردوگفت بچه ها برین استراحت فرداجمعه اس قراره بادایی ها یه جای خوب وسرسبز خارج ازشهربریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصباوسحر هوراکشیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم دیگه چیزی نگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایاتازه چندروزه اومدم اینجاانقدرسخت میگذره حالاچطوردوماه اینجاتحمل بیارم خدابه دادم برسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرداصبح باسروصدای صباوسحربیدارشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر-چقدرمی خوابی بهاره پاشواماده شودیرشد همه اماده منتظرتوهستن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکش قوسی دادم گفتم: مگه ساعت چنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبا-ساعت7 هست 8 بایدحرکت کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن- باشه من یه دوش سه سوته بگیرم اماده میشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دوش گرفتم یه مانتوی نخی سفیدپوشیدم شال وشلوارمم مشکی ست کردم"به قول شازده مانتوکه نیست بلوزه بره گمشه"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ارایش ملایمم کردم رفتم پاین همه اماده بودن برای رفتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیررضاگفت همه که توی یه ماشین جانمی شیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارسلان مثل قاشق نشسته گفت پدرمادربامن میان اگرکسی خواست بامابیادزودراه بیوفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"صدسال سیاه باتوی شپش خان برم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم باامیررضامیرم"یعنی گمشوباتونمیرم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهدی
00خیلی خوب بود❤️
۴ روز پیشبه تو چه
00خوب بود ولی خیلی دیر بهم رسیدن دقیقا قیمت اخر بهم اعتراف کردن باید زودتر***ابنا بهم میرسیدن حداقل یکم لذت می بردیم
۱ هفته پیشپری
00خیلی خوب بود کوتاه وعالی .ارزش خوندن داشت
۲ هفته پیشدریا
00عالی چندبار رومان رو خوندم واقعا عالی بود خیلی نکته آموزنده داشت چقدر خوبه ک انسان خوب اطرافش رو نگاه کنه و ب راحتی از کنار آدمای خوب زندگیش رد نشه و ظاهر بین نباشه دست نویسنده درد نکه
۲ هفته پیشهستی
00خیلی خوب بوددددد🥲🥲🥲❤️ 🩹🌱
۳ هفته پیشنگین
۱۶ ساله 00حاجی عاشقش شدمم خیلی رمان خوبی بود ممنون از نویسنده عزیز فریده بانو❤
۴ هفته پیشعالی
00خیلی دوسش داشتم رمان رو بعضی جاها گریه کردن ولی عالی بود غلط املایی داشت ولی چون تایپ بود مهم نیس همین دیگه تموم
۴ هفته پیشگیتی
00عالیییییی بوووووود خیلییییی کیفففف کردم دمت گرم
۴ هفته پیشبهاره
۱۶ ساله 00کاش بیشتربودبهتربود
۱ ماه پیشبهاره
۱۶ ساله 10ایول خیلی خوب بود
۱ ماه پیشAynaz
00خوب بود من که دوست داشتم مرسی از نویسنده
۱ ماه پیشسعیده
۲۹ ساله 00بدنبود
۱ ماه پیشفرانک
11کوتاه و مختصر(بخووووووونشششش) عالیههههه عالیییی عاااااااالی😍🥹 بار دووم که دارم میخونم دست مریزاد فریده بانو
۱ ماه پیشسمانه
۱۵ ساله 10عالی بود من بعد هر رومان دوباره این رومان رو میخونم یعنی در این حد عاشق ش شدم
۲ ماه پیش
Zahra
۱۸ ساله 00رمانه عالی بود دست نویسنده درد نکنه خسته نباشی خیلی خوب بود🙂💙