قصه ی زخمِ پائیز داستانِ راهیِ . . . پسرِ جوونِ قصه مون که زندگیِ عجیب و شاید آرومی داره . اما راهی رو باید شناخت . . و وقتی شناختینش شاید تعجب کنین ! راهی با همه ی چیزهایی که داره ، خیلی چیزها نداره ! راهی از خیلی چیزها خسته اس . . و کاری کرده که اگر بفهمن اطرافیانش ، احتمالا باهاش خیلی خوب برخورد نمیکنن! راهی رو میخوایم همراهی کنیم تو زندگی اش . با فرازها ، فرودها ، تنهایی ها ، تبعیض ها ، مشکلات ، عشق ، خنده و زندگی . . . و ناباوری ! این داستان تمِ آرومتر و مهربونتری داره نسبت به رمان های قبلی ام . نه اینکه سختی نداشته باشه ولی خیلی ملایم ترِ .

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۳ ساعت و ۵۷ دقیقه

مطالعه آنلاین زخم پاییز
نویسنده : معصومه آبی

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

خلاصه :

قصه ی زخمِ پائیز داستانِ راهیِ . . .

پسرِ جوونِ قصه مون که زندگیِ عجیب و شاید آرومی داره .

اما راهی رو باید شناخت . . و وقتی شناختینش شاید تعجب کنین !

راهی با همه ی چیزهایی که داره ، خیلی چیزها نداره !

راهی از خیلی چیزها خسته اس . . و کاری کرده که اگر بفهمن اطرافیانش ، احتمالا باهاش خیلی خوب برخورد نمیکنن!

راهی رو میخوایم همراهی کنیم تو زندگی اش . با فرازها ، فرودها ، تنهایی ها ، تبعیض ها ، مشکلات ، عشق ، خنده و زندگی . . . و ناباوری !

این داستان تمِ آرومتر و مهربونتری داره نسبت به رمان های قبلی ام . نه اینکه سختی نداشته باشه ولی خیلی ملایم ترِ .

مقدمه :

دوباره پائیز . . .

اما نه (( فصلِ خزان )) زرد !

دوباره پائیز . . .

اما نه فصل اندوه و درد !

دوباره پائیز . .

فصلِ زیبایِ سادگی . . .

دوباره پائیز ، موسمِ شدید دلدادگی !

***

فصلِ اول

راهی :

در خانه را پشتِ سرم بسته ، کفش هایم را درآورده و عینک را بر چشمم گذاردم . .

صدایِ خنده هایشان حتی در حیاط هم قابل سمع بود !

هنوز قدمم بر زمینِ راهرویِ ورودی ننشسته بود که مادر سراسیمه برابرم ظاهر شد و با نگرانی لب گشود :

- کجا بودی ؟ انقدر زنگ زدم گوشی سوخت !

گوشه ی لبم را زیرِ دندان کشیدم ، سر به زیر انداختم ، رهام بود که از پشتِ سرم ظاهر شد :

- من که بهت گفتم مامان ، که رفته خونه ی کاوه .

جنباندنِ سرم به معنای تاییدِ حرف برادرم بود .

اخمِ صورتِ مادر چون شمشیرِ تیزی ، وجدانم را معذب می نمود .

دستِ رهام ، شانه ام را لمس کرد و خندان رو به او گفت :

- اینجوری نگاهش نکن مامان ، زهره اش ترکید !

چشم غره ای نثارمان کرد و پشتش را نشانمان داد !

نیشخندِ رویِ لبِ رهام ، به نشانه ی چراغِ سفیدی بود .

نیازی به دیدن نبود تا بدانم چه کسانی درونِ سالن مجمع تشکیل داده اند ، پس راه پله هایِ باریک را پیش گرفتم برایِ بالا رفتن . صدای جیغ جیغ هایِ سونا کاملا واضح شنیده می شد ، انگار دمِ گوشم نشسته و تمامِ قدرتِ حنجره اش را به کار گرفته بود !

واحدِ کوچکِ چهل و هشت متری ، گذرِ روزهایِ زندگی ام را از نزدیک لمس می کرد .

البته مادر تنها اجازه ی بودنِ یک کتری برقی را صادر نموده بود ، آن هم برایِ گاهی که نیازِ مبرم به چای در خود می دیدم !

تلویزیونِ کوچکِ چهارده اینچ از شبِ گذشته یکسره اظهار وجود می کرد با انواع و اقسامِ برنامه ها که فراموشم شده بود قبلِ رفتن ، دکمه ی خاموشش را بفشارم !

پیراهن از تن بیرون کشیدم که تقه ای بر در نشست ، عینک را از چشم برداشتم ، صدایِ ریما بود :

- برات لباس تمیزات رو آوردم . مامان گفت بیارم .

لبخندی نثارش نمودم . .

نزدیک آمد ، رویِ پنجه ایستاد و پیشانی ام را ب*و*سید :

- خسته ای انگاری . برو یه دوش بگیر ، من لباسات رو جا به جا میکنم .

پلک که زدم ، اخم کرد :

- باز چی شده روزه ی سکوت گرفتی ؟

انگشتِ شستِ پایم را رویِ فرش کشیدم :

- باشه . فهمیدم . اگر میخوای بخوابی من سونا رو یه جوری ساکتش میکنم . خیالت راحت !

خودش هم می دانست دخترش زلزله ی هشت ریشتری است !

این بار من گونه اش را ب*و*سه باران کردم که خندید .

صدایِ در نشانه ی رفتنش بود .

تن رویِ تختِ قدیمی پرت کردم که قِژ قِژ اعتراضش بلند شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرمردی در دل نثارش نمودم و به پهلو چرخیدم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم به خاطراتِ خوبِ دیشب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مزه ی شیرینش زیرِ زبانم می چرخید و قند در دلم آب می کرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه ای کشیدم ، به اجبار برخاسته و دوشی گرفتم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار با خیالِ راحت سر زیرِ پتو فرو برده و با آ*غ*و*ش باز دنیایِ خواب را به درگاهم پذیرفتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خواب برخاسته و میانِ تخت رو به پنجره ای که تاریکیِ هوا را نشانم می داد ، نشسته بودم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساکت ، بی حرکت و خیره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی آنقدر به خود زحمت ندادم که کلیدِ برق را بفشارم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنِ همراهم خودزنی می کرد با زنگ های متمادی و من هیچ علاقه ای به دراز کردنِ دستم به سویش نداشتم ، چون ندیده می دانستم که یکی از خانواده است برای خواندنم به شام . . . عادتشان بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضربه ی محکمی به درِ ورودی خورد و به دنبالِ آن صدایِ بلندِ هومن آمد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پاشو بیا دیگه . اه . . نازش رو هم باید بکشیم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و صدایِ فریادِ مادر از طبقه ی پائین به راحتی قابل شنیدن بود که شماتت بار نامِ برادرِ کوچکترم را می خواند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخاستم و کورمال کورمال بر زمین به دنبالِ لباسی گشتم که به تن کنم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تی شرتی از زیرِ تخت بیرون کشیده و رویِ تنم سوار نمودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوارِ شش جیبی از کشو خارج کردم و خمیازه کشان یک به یک پاهایم را مجهز به آن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره به خود زحمت داده و برق را روشن کردم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکِ رویِ میز مرا به سوی خود می خواند ، بر چشمم گذاشتم و به آینه خیره شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم وبه جمع شان پیوستم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفره ای پهن بود که بتواند جمعیتِ خانه را پوشش دهد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک ترین گوشه به راه پله های منتهی به واحد خود نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر پارچ به دست آشپزخانه را ترک کرد و نگاهش را سرتاسر جمعِ پر سر و صدا چرخاند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش بر من توقف کردند و لبخندی به نگاهم زد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به جمعیت گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخورین دیگه . . . سرد شد . . . آقا مجتبی بخور شما پسرم . بفرما .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطرِ خوشِ ماهیِ سرخ شده م*س*تم می کرد اما . . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر به پائین انداخته و با گوشه ی سفره ور رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستِ چپ رویِ دست راست گذاشتم و به صدایِ قاشق و چنگال ها گوش سپردم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینکه حضورِ شخصِ آشنایی باعثِ چرخیدنِ سرم شد . رهام با همان لبخندِ همیشگی و حمایت گرانه اش کنارم نشست . اخم کردم ، تا جایی که چشمانم قدرت داشتند و دیدمش ، آن سرِ سفره نزدِ پدر به عنوانِ پسرِ ارشد مشغولِ تناول بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت حاکم شد بر فضا . بشقاب را برداشت و مقداری برنج کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ماهی دیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب رویِ هم فشردم و سری تکان دادم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع کرد به خارج کردنِ استخوان ها و من باز تمامِ سعی ام را کردم که چشم در چشمِ بقیه ی اعضایِ خانواده ندوزم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرفِ غذا را برابرم گذاشت و با سر اشاره ای زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخور نوش جونت . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستِ چپ قاشق را برداشته و در حالی که انگشتانم فلزش را می فشردند لقمه ای بلعیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه های دیگران سنگینی می کرد برمن . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلسوزی شان ، می سوزاند غرورم را !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما خوردم و دم نزدم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوانی آب درخواست کردم با اشاره به رهام و او اخمی بر چهره نشاند . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسلما او هم می خواست دلیلِ سکوتم را بپرسد اما . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازگی که نداشت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس بی هیچ حرفی لیوانِ آب را به دستم داد و یک سره به معده فرستادمش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخاستم و دست رویِ سینه گذاشتم به سمتِ مادر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندِ غمگینی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوشِ جونت پسرِ گلم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم هایی تند ترک گفتم آن فضایِ خفقان آور و درِ خانه را بی اراده به هم کوفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر عادی شده بود . پس انتظارِ بازخواستِ پدر را داشتن دیگر معمول نبود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبرویِ آینه ایستاده و عینک را برداشتم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین تصویرِ بدونِ واسطه ای که از آنها به یاد داشتم آبی بودند . . . آبیِ تیره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شبیه چشمانِ پدر ، تنها فرزندش که رنگِ نگاهش را به ارث برده بود اما چه سود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستِ راست برابرِ صورت گرفتم ، دندان بر هم فشردم ، جایِ خالی سه انگشت مرا می آزرد . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتش کردم و محکم رویِ میزِ متصل به آینه فرودش آوردم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید آرام می شدم ، پس چشم بستم و شروع کردم اعداد را از سر به ته شمردن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنقدر که دهانم به خشکی زد و پاهایم خسته شد . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویِ زمین نشسته و به دیوار زل زدم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاری که وقتی در این خانه محب*و*س می شدم ، مجبور به انجامش بودم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به مانند تمام صبح هایی که توان جسمی و روحی ام اجازه می داد تا لباس ورزشی بر تن کرده و در هوایِ سرد و پاکش بدوم و ریه را به سوزش بیندازم ، با پوششی سرمه ای رنگ که هدیه ای بود از هیوا ، کمی بعد از اذانِ صبح ترکِ خانه کرده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گنجشک ها سرخوشانه ، جیک جیکِ آواز سر داده و لذتی وصف ناشدنی به روحِ آدمی هدیه می کردند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینک از جیب بیرون آورده و رویِ چشم م*س*تقر کردم . در صفِ نانوایی ایستادم به عادتِ روزهایِ سحرخیزی ام ، همان نانواییِ قدیمیِ کنج کوچه پشتی که حتی بعد از ساخت و ساز بناهایی سر به فلک کشیده ، بر جایَش باقی بود و نشانی از گذشته ای نه چندان دور . صدایِ بازیِ بچه ها در عصر، صفِ شلوغِ نان ، صدایِ موتور ، پچ پچ غریبه ها ، صدای خنده های سرخوشانه ی کودکان که گاهی فراتر از حد می رفت و منی که چسبیده به چادر مادر ، از ترسِ نگاه های پر از ترحم ، خود را پنهان می کردم پشتِ قامتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاطرِ قدیمیِ محل که ردِ گذر زمان بر چهره وصورتش پیدا بود ، با دیدنم لبخندی زد و پرسید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دو تا بربریِ برشته . مثه همیشه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخندی تاییدش نمودم و سعی کردم بی توجه باشم به ساکنانِ نسبتا جدیدی که راه پیدا کرده بودند در ابرساختمان هایی که دیگر حتی همسایه ، همسایه را نمی شناخت . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه رسد به پسری از کوچه ی دگر که ظاهری عجیب دارد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نانِ گرم به دست راهی خانه شدم . هوا آنقدر خوب بود که دلت می خواست ترک کنی شهر را ، در سکوتی بکر و محیطی دست نخورده ، قدم بزنی و لذت ببری . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما افسوس و صد افسوس !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستِ دو انگشتی ام نان را به سینه چسبانده تا از کفم خارج نشود و بر زمین نیفتد . دستِ دیگرم به جست و جویِ کلید درونِ جیبم رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیاط را با لبخندی بر لب طی کردم ، درِ خانه را به آهستگی پشتِ سرم بستم ، اما سکوتِ حاصل از خوابِ اعضایِ خانه با صدای مردی شکسته شد ، رهام که به دیوارِ تکیه زده بود :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز تنهایی زدی بیرون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهایِ ژولیده ، چشمانِ به خون نشسته و پیراهنی که بر تن نداشت ، همه نشان از حضورِ شبانه ی نامزدش بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به انگشتِ حلقه ی دستِ چپم اشاره کردم ، لبخندی زد و دستی به موهایش کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی ضایعم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم ، به سمتِ آشپزخانه رفتم که به دنبالم آمد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی . . . . راستش . . . . خب . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کشید و دست به مو :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مامان اینا نقشه کشیدن برات . میخواستم بهت بگم هر چی گفتن ، زیاد خودت رو ناراحت نکن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایم را به اخمی ، نزدیکِ یکدیگر نمودم. لب گشودم تا بپرسم علت را اما با یادآوردی مساله ی همیشگی ،کلماتِ نشسته رویِ زبانم را فرو خوردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانِ زیادی طول نکشید تا علت هشدارِ او را درک کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از صبحانه ، وقتی خانه خلوت شد از حضورِ سایر فرزندان ، من ماندم و مادر و پدر و برادرِ بزرگتر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام کمی مضطرب و پریشان نشان می داد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر همانطور که سفره به دست داشت ، کنارِ پدر نشست :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی جان . . . مادر ، چرا انقدر ما رو حرص میدی پسرم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام پلک روی هم گذاشت و می توانستم حرکت لب هایش را بخوانم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه دفعه ای آخه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه از او به چهره ی والدینم دادم ، سوالی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر دستی به محاسن کشید و با صدایِ رسایش گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شنیدم وقتی از خونه میری بیرون ، عینک رو چشم نمیذاری ؟ میخوای خودت رو به کشتن بدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر سرزنشگر رو به او گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقـــا ! خدا نکنه . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر سری تکان و با جدیت بیشتری سخنانش را ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله . خدا نکنه . ولی وقتی آقا پسرِ شما به حرف هیچکسی گوش نمیده ، دیگه چی کار کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر لب گزید و با غصه گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب بچه ام سخته براش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کسی گویی مرا نمی دید که هر لحظه رنگ عوض می کردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفِ دستِ چپ به پیشانی کشیدم تا رهام در دایره ی دیدم قرار نگیرد که می دانستم بی شک او به عمد یا غیر عمد رازم را فاش کرده ، که فقط او متوجه پنهان کاری ام شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر مرا خواند و من چشم به او دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسر جان ، تو که چشمت سویِ درست و حسابی نداره . این مردم هم که رحم ندارن ، همینطوری راه میرن به هم تنه میزنن . بفهم که نگرانتیم . چند بار تا حالا سرِ این قضیه با هم حرف زدیم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و مادر بود که اشکِ گوشه ی چشم را با دست گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی به رهام نظر افکندم ، شرمنده بود . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق داشت که مرا آگاه کند ، تنها کاری بود که می توانست انجام دهد ، اما کمی دیر اقدام نمود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبان رویِ لب کشیدم ، که مادر با بغض گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میترسم یه بلایی سرت بیاد . یه بار غفلت کردم و از شنیدنِ صدات چند سال محروم شدم . نمیخوام این بار . . این بار دیگه . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و های هایِ گریه را سر داد . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نفس زنان برخاستم ، تمامِ گفته ها و تمرین ها برایِ آرامش را از یاد بردم ، و با صدایی بالا رفته گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مـ . . . مـ . . . من خّـُ . . خـُ خـُ . . . خـودم می . . . می تونم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خدا می دانست چه عذابی کشیدم با کلماتی که سر ناسازگاری داشتند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما کاسته نشد از صدایِ گریه ی مادر و اوج هم گرفت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نتیجه ای شد دستِ پدر برابرِ پیشانی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه و با عصبانیت جمع را ترک کردم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پله ها را تا رسیدن به خانه ی کوچکِ خود با حرص زیرِ پا می کوبیدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز دست بر دستگیره نگذاشته بودم که رهام بازویم را محکم گرفته و مرا به سمتِ خود کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی . . . به خدا من نمیخواستم بگم . از دهنم در رفت . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صورتی سرخ و نگاهی بیرون زده در صورتش فریاد سر دادم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دسـ . . دسـت . . . اَ . . اَ . . . اَ اَ . . . . از سرم . . بردار !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالِ خرابم را که دید ، سرم را بی معطلی به سینه چسباند و ب*و*سه ای بر موهایم نشاند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او که نمی دانست چه دردی در تنم ریشه می دواند ، وقتی زبانم نمی چرخد و در خروجِ کلمات یاری ام نمی دهد . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او چه می دانست من هر چه که می کنم ، تنها برایِ اندک موفقیتی در بهبودِ احوالم است . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست بر شانه ام کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم اون دفعه که داشتی باهام درباره ی کامپیوتر حرف می زدی و پری به لکنتت خندید ناراحت شدی . می دونم به خاطر همون این مدت دوباره ساکت شدی . ولی ببخشید . واسه همه چی ببخشید . هنوز عادت نکرده آخه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهامِ ساده دل نمی دانست بودنِ پری کنارش ، چه زجری برایم دارد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او خیلی چیزها نمی دانست . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فکر می کردند در خواب به سر می برم و نمیشنوم سخنانشان را .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگر نقص هایم یک به یک صف کشیده بودند به دنبالِ هم ، حداقل تواناییِ شنیدنم بیش از آنها بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایِ ریما به راحتی قابلِ شنیدن بود :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه این که نمیشه مامان . راهی بیست و هفت سالشه . تا کِی میخواین محدودش کنین ؟ اونم زن میخواد ، زندگی میخواد ، اینکه نشد که !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در خانه باز بود ، بی شک از نگرانیِ همیشگیِ مادر که می ترسید اتفاقی بر من واقع شود و او متوجه اش نگردد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرم عصبی تر از چند روزِ گذشته کلمات را به سمتِ خواهرم پرتاب می کرد . :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیس ! الان میشنوه . چه خبره انقدر بلند بلند داری حرف میزنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما هم گویی کلافه بود که با صدایی خسته گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کارایِ شما . آخه چرا عصبانی اش میکنین وقتی میدونین تحمل نداره هی عین این بچه ها دنبالش بیفتین و بگین این کار رو بکن ، اون کار رو نکن . اینطوری برو که اذیت نشی ، اونطوری نرو که بهت آسیب میرسه . از اونور اون رهامِ بدبخت رو هم لنگ به هوا نگه داشتین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر با تمسخر پاسخش را داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس بگو . آقا داداشت شیرت کرده . بحثِ بچه ام ، راهی نیست که . بحثِ رهام خانِ که فکر کرده من نمیفهمم . خرم . اونا همینطوری اش هم زن و شوهرن . نیازی نیست براشون عروسی بگیریم . دستِ عروس خانمش رو بگیره ببره سرِ خونه زندگی اش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم هایِ تارم را به سقف دوختم و سعی کردم بی توجه باشم به باقیِ حرف هایشان اما حالا آنقدر بلند بود صدایشان که حتی از پسِ درِ بسته نیز قابل شنیدن باشد چه رسد درِ باز !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما به مانند همیشه که در هنگامِ خشم ، شخصِ مقابل را به رگبار می بست ، لب گشود :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه ربطی داره آخه ؟ دو تا پسرِ بزرگ دارین واسه هیچکدومشون آستین بالا نمیزنین . اینکه نشد که . آخه چرا این بچه ها رو تحتِ فشار میذارین ؟ با این کار میخواین راهی رو بیارین پائین دیگه . بابا ؛ میگه من نمیخوام تو این خونه زندگی کنم . اون یه نصفه واحد مالِ راهیِ . میگه من یه خونه میگیرم و بعدش یه کمکی بهم بکنین عروسی ام رو بگیرم . آخه بابا که ندار نیست . دستش به دهنش میرسه . پس چه دلیلی میتونه داشته باشه جز اینکه میخواین راهی رو بکشین از اون خونه بیرون و بیارین پیشِ خودتون ؟ مادرِ من نمیخواد ! راهی اینو نمیخواد . رهام میتونه خیلی راحت یه خونه بگیره و یه جشن کوچیک و جمع و جور و بره سر زندگی اش. ولی نمیخواد شما ناراضی باشین . ای بابا . . حتما باید انقدر این دو تا رو با این تبِ تند تو این خونه نگه دارین که عروستون شبِ عروسی شکمش پر باشه ؟ اون راهیِ بیچاره رو هم هی عذاب بدین با این کاراتون . خودش کم غصه داره ، کم نگرانی داره . شما بیشترش کن مامان خانم . اینو به اون بابامون هم بگو که هی پشتِ گوش میندازه حرفِ ما رو . هم من هم اون رویایِ بیچاره که مونده از دستِ شما سر به کدوم بیابون بذاره . اون سیاوش هم نمیاد که یه عروسی بگیره ببرتش سرِ خونه و زندگی اش راحت شه از دستِ شما .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف های ریما ، واو به واو ، سرشار از درد و آزار بودند . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پهلو شده و پا درونِ شکم کشیدم ولی مگر از گوشم بیرون می رفت کلماتش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستم و دست بر پیشانی فشردم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق های مادر به مانند مته ای عمل می کردند و دیواره های مغزم را سوراخ !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی سخن گفت ، تازه مانندِ من ! :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من . . . من . . . من چی کا . . . کار کنم ؟ . . . . دلم . . . خو . . . خونه . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخاستم و لباس از تن بیرون کشیدم ، به سمتِ در رفته تا محکم ببندمش که بدانند من حداقل کر نیستم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایِ لرزانی ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلم کبابه براش . این جگرم خونِ . نمیدونم اون بالا ، تو اون تنهایی چی فکر و خیال میکنه با خودش . همه اش میگم نکنه کار دستِ خودش بده . . . . وقتی میبینه همه ی هم سن و سالاش سروسامون گرفتن ، خب غصه میخوره بچه ام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشانی به چهارچوبِ در تکیه زدم ، کاش انقـدر حدِ نگرانی را نمی گذرانند که به عنوانِ مهاجم بشناسمشان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریما بعد از سکوتی کوتاه ، با لحنی دلداری دهنده گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب براش زن بگیرین . . . . این همه ناراحتی نداره که .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر کلافه و عاصی ، با کمی چاشنیِ ناامیدی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برم درِ خونه ی کیو بزنم بگم دخترت رو بده به پسرِ من ؟ حتی الان همین هومن فسقلی که هنوز ریشش شبیه بزِ ، راحت تر میتونه زن بگیره تا راهی . بگم چی ؟ پسرم چی داره ؟ سلامت جسم داره ؟ آخه اینکه چشم درست و حسابی نداره ، حرف که نمیتونه بزنه ، انگشت که نداره . . آخ الهی مادر قربونش بره . . خدا منو ببخشه . . . خدا منو ببخشه . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشیمان شدم از کوفتنِ طبلِ بیداری ام ، آهی کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آهستگی در را بسته و راهِ حمام در پیش گرفتم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب که بر سر و رویم ر*ق*صید ، چشم بستم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیایِ دیگری بود درونِ ذهنم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آنها مرا ، خودِ مرا ، راهیِ تجلی را نمی شناختند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست رویِ چشمِ چپم کشیدم که مدت ها بود دیگر چیزی جز هاله ای سیاه نمی دید . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ چیز را !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تنی خیس پشتِ میز نشستم . دست کشیدم رویِ لب تاپِ قدیمی ام . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نوازشش کرده و در دل قربان صدقه اش رفتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او تنها کسی بود که توانایی هایم را دیده بود . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایِ کوبیدنِ درآمد ، منتظر ماندم تا شخصِ پشتِ آن اعلام حضور کند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طول نکشید آنچنان که صدایِ شادِ برادرم آمد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی ؟ پاشو بیا . . . پری اینجاس . بستنی گرفتم دسته جمعی بزنیم تو رگ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم به تلخی ، کِش آمد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوله را بر سینه ام کشیدم و صدایم را بلند نمودم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الـ . . . . الـان . . . میـ میـام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لبخندِ گشادی در آینه تقدیمِ خود کردم ، اگر کمی آرام می بودم ، جملات سالم تر از سدِ صافیِ زبانم می گذشتند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تی شرتِ مشکی را بر تن برهنه ام کشیدم و خمیازه ای هم به دنبالش . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در برابرِ هیچ چیز در دنیا ، به اندازه ی خواب عاجز نبودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست در موهایِ خیسم فرو برده و کمی به هم ریختمشان . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبرو شدن با افرادی که جمعِ آن خانه را تشکیل می دادند ، کمی سخت بود اما من عادت داشتم به این وضع !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پائین رفته و لبخندی زدم به رویشان . . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می توانستم حداقل سرخی چشمانِ مادر را ببینم پس اخمی کرده و کنارِ هیوایِ مشغول به تلفنِ همراه ، نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظرفِ بستنی که برابرم قرار گرفت ، دست هایِ ظریفِ آوردنده اش را می شناختم . پس بیشتر سر در گریبان فرو بردم که آهسته گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید . بابتِ اون دفعه . . . شرمنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و پاهایش به تندی دور شدند از من . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربلند کردم . کنارِ همسرش نشسته بود . تلخیِ کامم بیشتر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه از آنها گرفته و قاشقی بستنی در دهان قرار دادم شاید آن را بشوید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش کسی در این خانه حرفِ مرا می فهمید . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه کشان فایل ها را یک به یک بسته و چشمانم را ماساژ دادم تا کمی بیاسایند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یافتنِ مشکلِ برنامه ی نوشته شده توسطِ دانشجویِ تازه کارِ پرمدعایی ، کارِ چندان سختی نبود اگر چشمانم یاری می دادند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر رویِ میز گذاشته و دلم التماس می کرد برایِ کمی خواب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قصد کردم به اجابتش که صدایِ مادر مرا از جا پراند . به مانندِ همیشه بی سر و صدا آمده بود و من نیز به مانندِ همیشه همچو فنر از جا در رفته بودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خسته نباشی گل پسرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندِ خسته ای نثارش کردم . سینیِ چای را رویِ میز گذاشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کمتر کار بکش از خودت قندِ عسلِ مامان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و او می دانست با هر کدام از این کلمه هایی که یک به یک به نافم می بست ، مرا بیشتر از خود دور می کند ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم نشست و دست دست کرد . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دانستم کلامی دارد بر لب که تردید می کند در بیانش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که سبک سنگین می نماید وزنِ حرف ها را ، گِرَمِشان را با دقت می سنجد و همین حالتِ چهره اش را اینگونه می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او به سختی می توانست چیزی را از منی پنهان دارد که عمری یادگرفته بودم از کمترین امکانات ، بیشترین استفاده ها را ببرم و آنقدر در روزهایی که چشم هایم می دیدند ، این حرکات از او سر زده بود که بدانم چیزی را در فکرش پر و بال می دهد و گاهی نیز بال می چیند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس دستش را گرفته و فشردم . مرا نگریست و با تردید گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اممم . . . راهی جان . . . . تو . . . . . . تو دخترِ خانم حیدری رو میشناسی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم تنگ کرده و صورت در هم بردم . زبان رویِ لب کشید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همونی که . . . خب . . . معلولیت داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم تیر کشید از درکِ حرف هایش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس آنچنان ابرو در هم پیچاندم که تند تند برایِ جلوگیری از هر گونه ابرازِ خشمِ ناگهانی ام مرا به مسلسل بست :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب مادر ، دختر خوبیه . فقط راه نمیتونه بره . هم خانمِ ، هم خونه داره . هم بابا و مامانش . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم می خواست زیرِ سینی بکوبم و تمامِ محتویاتش بر زمین سقوط کنند اما به احترامِ مادر بودنش دست مشت کرده و رویِ میز کوبیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر آن دختر چه گ*ن*ا*هی داشت عمری در بندِ من باشد ؟ تنها به جرمِ کار نکردنِ پاهایش ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا من چرا باید با او زندگی میکردم ؟ چون نقص داشتم ؟ مگر همه چیز ظاهر بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا اصلا از من چیزی نمی پرسیدند ؟ آنها که از چیزی خبر نداشتند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم سوختند ، بستمشان و با دستِ درِ خروجی را نشان دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ملتمس نامم را خواند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی . مامانم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدایِ پر بغض و گره و به سختی لب زدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بـ . . . بـ . . . . بیـرون !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و نتوانستم ادامه دهم قبل از آن که حرفی بزنم که پشیمانی به دنبال داشته باشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه از صورتم گرفت و گریان خانه را ترک کرد . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه به استکانِ چایِ خوشرنگ و خرماهایِ کنارش انداختم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم برایِ چایی با نباتِ زعفرانی تنگ شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه ی نان را درونِ دهان گردش می دادم و سعی میکردم بی توجه باشم به اطراف !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا که زیرزیرکی مدام پیامک می فرستاد برایِ نامزدِ شاغلش در عسلویه و هیوا و هومن که بی وقفه به یکدیگر می تاختند . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رُهام آهسته زیرِ گوشم گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چند تا کار برات ردیف کردم ، گذاشتم تو اتاقت ، زیرِ تخت . . . فقط مامان ببینه خونم حلالِ ها ! دور از چشمش انجام بده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکان دادم که اخمِ پدر هر دویِ ما را نشانه رفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی میگین یواشکی ؟ درِ گوشی نداریم تو حضورِ بزرگتر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رُهام با لبخندی شرمگین که او را همچون پسری می کرد که توپش شیشه ی همسایه را نشانه رفته ، گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر لبخندش را خورد . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکه ای نان را میانِ انگشتانم چرخاندم . پدر هیچ گاه محبتش را به من ظاهری و تمام و کمال نشان نمی داد اما رُهام . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در هر حال او پسرِ بزرگش بود و از همه مهم تر . . . سالم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایِ مادر گوش هایم را تیز کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم آقا . . اممم . . . . من امشب خانم حیدری و دخترش رو دعوت کردم شام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو انگشتِ دستِ راستم را خم کردم به داخل . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس تصمیمش راسخ بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم که زیر چشمی مرا پائید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همسرش هم هست . می دونی که ؟ همونی که یه موقعی همسایه مون بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم که از دیدِ پدر دور نماند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا اینطوری کردی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دورِ استکانِ چای حلقه کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیـ . . ـیـ . . . هـیـچّـی . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ی شماتت انگیزش را به جان خریدم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبت کردن به من را آنچنان شایسته نمی دانست و این چه تلخ بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید حتی خجالت می کشید از بودنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهِ مانده بر سینه ام را آهسته خارج کردم از جایگاهش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبحانه که تمام شد هر یک بیرون زدند از خانه برایِ رسیدن به کارشان .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادر ماند و سفره ای پهن . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینیِ استکان ها را که به آشپزخانه برد ، ظروفِ پنیر و مربا را به دست گرفته و به دنبالش رفتم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرا که دید هُل زده به سمتم آمد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای وای . . ای وای تو چرا آوردی ؟ چند بار گفتم نیار ؟ میزنی میشکنیشون !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلخور نگاهش کردم از پشتِ عینک ، که توجهی نشان نداد . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع به شستن کرد و همانطور که اسکاج می کشید بر ظروف ، گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امشب میخوام باشی ها . یه نظر دخترِ رو ببین . خوشگله ، مثه پنجه ی آفتاب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و در دل اضافه کردم دنباله ی حرفش را ، من زشت همچو گوژپشتِ نتردام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره ی بدی نداشتم ، ولی چشم هایی بی سو و عینکی بزرگ ، دستی بی انگشت . . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی شک آنچنان دلنشین نبود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یخچال تکیه کردم و در سر فکری پروراندم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به هیچ طریقی نمیتوانستم بمانم . . به هزاران دلیل !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس زبان رویِ لب کشیدم و تمامِ سعی ام را نمودم که کلمات را درست و بی نقص به گوشش برسانم ، شمرده شمرده و با نفس هایی عمیق بینشان گفتم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مــ مـن . . . امشـ . . امشب . . . میرم . . . . . خُّـ . . خونه . . . کـ . . . کــاوه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اندک استرسِ حاصل از اخم هایش کارِ خود را کرد و حمله ای به آرامشم ، قدرتِ انتقالِ کلام را از من گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستِ کفی اش را بی توجه و با حرص به کمر زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من چی گفتم ؟ با کی داشتم حرف میزدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبان رویِ لب کشیدم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مـ . . مّن . . . میرم . . . خـ . . خـ . . خـ خـ خـ خـونه . . کـ . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست برابرِ صورتم گرفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیله خب ! فهمیدم . ولی منم گفتم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون زدم و پر از غیظ صدایم را بالا بردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میـرم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی تا لحظه ای که لباس پوشیده در حالِ ترکِ خانه بودم ، غر غر کنان به دنبالم می آمد و سعی می کرد مرا منصرف کند . . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیسه ی خرید ها را آویزان نمودم از دو انگشت ، دستِ چپ در جیب برده و کلید را بیرون آوردم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را گشودم و خم شدم برایِ گذاشتن پلاستیک ها و با پا در را بستم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز کمر راست نکرده بودم که از گردنم آویزان شد و ب*و*سه بارانِ مهرش آغاز !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر دو دست دورِ تنش حلقه کردم و همراهی اش !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نفس زنان سر رویِ شانه ام گذاشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی . . .آخ نامرد نمیگی دلم برات تنگ میشه . . . عزیزدلم . . عزیزم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه به گونه اش چسباندم . . . مگر چه حد محبت از من در دل داشت که اینگونه با چند روز ندیدن ، بی تابی می کرد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست رویِ سینه ام لغزاند :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلم واسه ات خیلی تنگِ آقا . . خیلی . . . خیلی . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر به تن فشردمش . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرفِ مرا بی هیچ سخنی می فهمید !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلماتش را بلعیدم . . . من نیز بی شک ، کم داشتم او را برایِ آرامش . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب ، زمزمه کردمش :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تـی . . . تـی . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلتنگ جوابم را داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جونِ تی تی . زندگیِ تی تی . جونم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم ، دورش کردم از خود دست بر گردن کشیدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و خرید ها را برداشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید . خب تقصیرِ خودتِ انقدر منو وابسته کردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دورِ کمرش انداخته و همراهش شدم به سمتِ آشپزخانه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند تند حرف می زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا کاوه دیشب یه کاسه آش آورد ، دلم نیومد تنهایی بخورم گذاشتم کنار با هم بخوریم . امشب هم برات کوفته درست کردم . میدونم دوست داری . بعدش . . . وای راهی پیشم میمونی ؟ آخ نمیدونی چه ذوقی دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه های پیراهنم را گشودم و دست به سینه ، تکیه به دیوار زدم وتماشایش کردم که به مانندِ فرفره کارها را سامان می داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخواستم شامپو بکشم فرش ها رو ، تنهایی نمیتونستم . بعدش تشک ها رو یه آفتاب دادم . جات خالی . . . همه پرده ها رو کنار زدم ، پنجره ها را وا کردم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت و مرا دید ، چشم گشاد کرد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اُه اُه . . از الان داری اعلام خطر میکنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با سر به لباسِ بازم اشاره نمود . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز خندیدم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارِ تی تی خندیدن راحت تر از آنچه بود که بتوان تصور کرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همانطور بی وقفه حرف می زد . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خبرهایِ مطبوعات و خبرگزاری ها و تلویزیون که شگفت زده اش می کرد . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از مرگِ بازیگری که غمگینش کرده بود . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ازدواجِ فرزندانِ همسایه ها . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و من می بلعیدم حرکاتش را . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تی تی ، تک شکوفه یِ سهمِ من از بهشتِ خدا بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه کشان رویِ مبل لم داده بودم و سر وصدای تی تی از آشپزخانه می آمد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق در عطرِ خوشِ حضورش بودم ، م*س*ت ش*ر*ا*ب ننوشیده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ای پلک بستم تا کام گیرم از یادش که بلند صدایم زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی ؟ پاشو بیا سالاد درست کن . . راهی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمانش را اطاعت نمودم ، با آن دامنِ کوتاه و تاپِ لی خواستنی تر از مرزِ تحملم بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتانم را دورِ بازویِ سفیدش طناب پیچ کرده و به سویِ خود کشیدمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید ، دست رویِ سینه ام گذاشت به توقف ، اما من سر در گریبانش فرو بردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پر از تمنا لب هایم می شدند سوزنِ سرنگِ و بر تنش ، یک به یک آثارِ عطش می گذاشتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستانش ناظمی سخت گیر شدند و گوشِ موهایم را کشیدند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را عقب برد و توبیخ گر گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راهی . . سالاد ! گشنه ام !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب رویِ هم ساییدم ، هوا در سینه ام پرشتاب تردد می کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بذرِ ب*و*سه بر چانه ام کاشت ، که ثمره اش آتشی در دلم شد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آفرین پسرِ خوب. گل پسر ، قندِ عسل ، کاکل به سر. اون سالاد رو درست کن . همه وسایلش رو هم گذاشتم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه به کانتر کردم ، کاردِ دسته چوبی و سبدی که مواد اولیه ی سالاد را در خود جای داده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب به نشانه ی اعتراض ، جلو فرستاده و با اخم ، کارد در دستِ چپ گرفته و دو انگشتِ نوبرانه ی دستِ راستم نگهبانِ سبزیجات برای عدم فرارشان از اعدام شدند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

غرق در دنیایِ کُشت و کشتارِ گیاهیِ خود بودم که دستِ لطیفی همانند خزه دورِ تنم را احاطه کرد و گونه ی گرمی میانه ی کتفم نشست :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قربونِ قد و قامتت . اونطوری نکن . بذار شام رو بخوریم بعد هر چی شما بفرمایین . آخه دیرِ . نمیخوام این یه شب رو که فرصت شده پیشِ هم باشیم اینطوری بشه . لااقل یه شامِ خوب بهت بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تن به سمتش پیچانده و سرش را در سینه ام قفل کردم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بـ . . بـ بـ بـاشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ب*و*سید میانه ی تنم را . . . و این زن می دانست چگونه مرا زنجیریِ حضورش کند . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهسته و آرام ظرفِ خالی را پر کردم و بعد رویِ دست برابرِ صورتش نگه داشتم ، لبخندی زد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه . ببر تو سالن . سفره پهنِ . منم الان میام . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار سفره ی کوچک نشسته و مواد تشکیل دهنده اش را ازنظر گذراندم . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خورشتِ قیمه ی خوشرنگش با اندکی گوشت ، پارچِ کوچک و بشقاب های چینیِ گلِ سرخ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همچو نسیم کنارم جای گرفت و دست بر دستم گذارد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید کمـ . . !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادامه ی جملاتش با خط کشِ لبم تنبیه شدند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوتاه برایِ بارِ آخر ب*و*سه ای زدم بر میکروفونِ صورتش و عقب کشیدم ، خندید و سرخوش ظرف ها را از غذا پر کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سخت بود وقتی حمایت از او در توانم نمی گنجید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قاشقی از دستپختش را زیرِ دندان هایم فرستادم که زبانم در دهان با طعمِ خوشِ ترکیبات تبرک شده به وسیله ی دستش ر*ق*صید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازو دورِ شانه اش حلقه کردم ، به نشانه ی تشکر به خود فشردمش . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چند می دانستم حقِ اویی که رفع کننده تمامِ احتیاجاتِ روحی و جسمی ام بود ، بیش از زندگی در خانه ای کوچک و درآمدی کم است . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بعد از شام ، با خونسردیِ هر چه تمام تر ، پیشدستیِ میوه به دست ، بر پایم جلوس کرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست دورِ گردنم انداخت و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزن سه ، اخبارِ .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترک ، برایِ خودش مفسری بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویم را تابی دادم تا جوابِ نفی باشد برایش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و کنترل را پشتِ خود پنهان نمودم . تلاش می کرد برایِ رسیدن به آن ولی دستانِ کوچک و ظریفش از پسِ هیکلِ مردانه ام بر نمی آمد . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس به ناچار شقیقه به سینه ام سپرد برایِ تکیه و چیزی به نشانه ی نق نق کردن بر زبان راند البته به نجوا !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما لب هایم غرغرِ لب هایش را شکار کردند . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسم زد و با تخسی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دزدِ سرِ گردنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیاز

    ۱۶ ساله 00

    با اینکه رمان خوبی به نظر میرسید ولی اینقدر از کلمات کتابی استفاده کرده بیشتر از پنج دقیقه قابل تحمل نبود بازم از نویسنده ممنون 🌹

    ۵ ماه پیش
  • زری

    00

    کمککک یه رمان دیگه از این نویسنده بود فکر کنم که اسم دختره ترانه بود و با بعد پسره عقیم بود و بچه دار نمیشدن اسمش چی بود

    ۱ سال پیش
  • مهلا

    11

    جایی نرو بود فکر کنم

    ۱ سال پیش
  • ملیکا

    10

    جایی نرو

    ۷ ماه پیش
  • اوا

    00

    عالی بود قلم نویسنده واقعا آدمو جذب رمان میکرد

    ۸ ماه پیش
  • ملیحه

    ۳۰ ساله 00

    ممنون از نویسند خوب رمان همه چی عالی بود نمیدونم چی بگم هرچی از خوبیش بگم کم گفتم توصیه میکنم صبوری به خرج بدین و وقت بذارید تا اخر بخونید ارزش شو داره

    ۸ ماه پیش
  • پسته خندان

    00

    موضوع عالی ،نگارش عالی،متن عالی،توصیف برای مخاطب عالی،بدون غلط و با معنی و مفهوم ،خدا قوت

    ۱ سال پیش
  • الی

    ۲۸ ساله 01

    یه رمان پسره عاشق دختر عموش دختره نمیدونه چن سال باهم قهرن چون بابای پسره ناخواسته بابای دخترومیکشه عید میرن اصفهان خونه بابابزرگش همومیبینن مامان دختر با برادرشوهرش ازدواج کرد کسی میدونواسم رمان چیه

    ۱ سال پیش
  • م

    21

    درکل خوب بود،موضوعش جالب بوداما نثرش مثل شوره زار روان نبود،خیلی سعی کرده بود جملات ادبی وقلمبه سلمبه استفاده کنه ویکم درهم بودهر لحظه یه راز جدید رو میشد

    ۱ سال پیش
  • والا ک پسند من نبود

    10

    ۱ سال پیش
  • هانیه

    11

    خیلییی قشنگ بود واقعا فوق العاده بود 👌🏻👌🏻

    ۱ سال پیش
  • آتوسا

    21

    موضوع رمان جالب بود ولی سبک نوشتار واقعا مناسب رمان نبود به نظرم اگر کمی ساده تر نوشته میشد و انقدر نثر ادبی کتابی نداشت راحتتر میشد رمان رو خوند

    ۱ سال پیش
  • نفیسه

    ۲۹ ساله 40

    خوب بود موضوعش فقط میشد تو ۱۰ فصل خلاصش کرد من دیگه از یه جایی فصل آخرشو خوندم. جمله بندیشم خیلی ادبی بود جای فعل وسط جمله بود که تو خوندن راحت نبودم

    ۲ سال پیش
  • فروغ

    ۳۳ ساله 30

    خیلی قشنگ و متفاوت بود راهی خیلی خیلی خوب بود

    ۲ سال پیش
  • نگین

    31

    قلم بسیار زیبا نقش اول متفاوت از بقیه رمان ها 👍

    ۲ سال پیش
  • فاطمه زهرا

    21

    رمان جذابی بود لذت بردم قلم قوی و موضوع جدیدی داشت پیشنهاد میکنم بخونیدش

    ۲ سال پیش
  • حوا

    ۲۵ ساله 00

    بد نبود

    ۲ سال پیش
  • ستاره

    30

    سلام خسته نباشیدرمان قشنگی بود ولی به نظر کینه ای که راهی از پدرو مادرش داشت با وجود زحمتی که اونا برا بزرگ کردنش واقعا مزخرف بود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.