رمان در مورد یه جنه یه جن بد که ماموریت هاى خودشو داره مثل همه جن هاى بد با ذکر بِسْم الله زخمى میشه و انسانها رو دوست نداره اما نسبت به انسانها یه حسى غیر از نفرت هم داره اما این حسو نقض میکنه و جوابى بهش نمیده ، قضیه از جایى شروع شد که برادرش کشته میشه و اون مامور میشه بفهمه کیا اونو کشتن تو این راه باعث میشه خیلى اتفاقات براش بیفته و زندگیش به کل تغییر کنه و …

ژانر : تخیلی، هیجانی، ترسناک

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۵ دقیقه

مطالعه آنلاین ولهان
نویسنده : Ava20

ژانر: #ترسناک #تخیلى #هیجانى

خلاصه :

رمان در مورد یه جنه یه جن بد که ماموریت هاى خودشو داره مثل همه جن هاى بد با ذکر بِسْم الله زخمى میشه و انسانها رو دوست نداره اما نسبت به انسانها یه حسى غیر از نفرت هم داره اما این حسو نقض میکنه و جوابى بهش نمیده ، قضیه از جایى شروع شد که برادرش کشته میشه و اون مامور میشه بفهمه کیا اونو کشتن تو این راه باعث میشه خیلى اتفاقات براش بیفته و زندگیش به کل تغییر کنه و …

يه رمان متفاوت دارم اما ژانرش تكراريه ترسناک و تخيلى و هيجانى ، البته تخيلى تخيلى هم نيست ، شخصيت هاى تو رمانم همشون وجود دارن ، اما از ديد انسان دورن

مقدمه :

شک و شبهه اى نيست من هم همانند قاتلان خواهم كشت !

به گونه اى خواهم بود كه حتى بترسند !

از سايه اى كه فقط بازتاب من است !

از من بترس زيرا خون تو در چشمان من جاريست !

تو را خواهم كشت در تباهى از جنس فلاكت !

از من بترس زيرا تو را خواهم دريد !

دريدن از جنسى همانند تو ، همانند من !

چرا كه خواهم فهميد تو هم از جنس منى !

از نوع من !

خودمو بيشتر بهش نزديک كردم و تو گوشش گفتم

_ ولش كن خسته اى الان بايد بخوابى زود باش برو سرتو بزار رو بالش نماز نخون

چشاشو بست و خميازه كشيد بعد از چند ثانيه دوباره خميازه كشيد و گفت

_ اهع ولش كن ظهر باز قضاشو ميخونم

لبخند خبيثى روى لبم نشست كه با شنيدن ذكر ... بِسْم الله الرحمن الرحيم ... كه پدر اين دختر گفت زخم عميقى نشست روى بازوم نعره زدم و خودمو كشيدم عقب كه خوردم زمين چشامو بستم و تالار خونه زوبعه رو تو مغزم تجسم كردم وقتى چشامو باز كردم

تو حياط بودم و عارض جلوم بود ( عارض: این نوع جن‌ها برخی از انسان‌ها را مریض می‌كنند. ) اخم كردم و خودمو كنار كشيدم كه با صداى مسخره اى خنديد

_ باز كه تو خودتو زخمى كردى ؟ خيلى برام جالبه كه تو چطورى يه ولهان شدى

_ خفه شو تا دق و دليمو سر تو خالى نكردم عارض

خنديد و اومد جلو بازومو كشيد

_ بده ببينمش

بازومو كشيدم و گفتم

_ ول كن نميخواد

_ آروم باش پسر كاريت ندارم كه

با عصبانيت رفتم تو تالار زوبعه روى تخت هميشگيش آراسته نشسته بود تا منو ديد لبخند زد و گفت

_ پسر كوچيک من چطوره بيا جلو كاموس

تنها كسى كه با اسم واقعيم صدام ميزد زوبعه پدرم بود دستمو روى بازوم فشار دادم تا دردش كمتر بشه به طرفش رفتم و روبه روش ايستادم

_ ارباب بزرگ زنده باشند

با همون صداى كريه و ترسناكش خنديد با دستش اشاره كرد برم جلو سرمو پايين انداختم چند قدمى به جلو برداشتم روبه روش قرار گرفتم

_ ميبينم كه دوباره زخمى شدى

سرمو بيشتر پايين انداختم دستى به صورتش كشيد

_ نقض كردن يه آدم از كارى كه ميخواد بكنه زياد سخت نيست تو يه ولهانى

(ولهان: پیامبر خدا� فرمود: برای وضو شیطانی است كه ولهان گفته می‌شود و اگر بنده‌ای نام خدا را به هنگام وضو بر زبان نیاورد او را دچار وسوسه می‌کند. (مستدرک ج 1 ص 323))

اخمو سرمو انداختم پايين اعصابم از خودم خورد شده بود زوبعه دستشو زير چونه ام گذاشت سرمو بالا كشيد به چشماى يكدست سرخش كه همرنگ خون انسانها بود خيره شدم لبخند زد مثل هميشه لبخندش مهربون نبود بلكه پر از بدجنسى و حقارت بود و ما از

اين دو كلمه لذت ميبرديم

_ تو فرزند شايسته منى كاموس ميدونم كه آخر به دست يكى مثه تو اون آدماى بى ارزش و از گل ساخته شده از بين ميرن

_ نا اميدتون نميكنم پدر

لبخندش دوباره تكرار شد دستشو روى شونه ام زد

_ برو بده زخمتو پانسمان كنن البته فكر نكنم به اين زودى خوب بشه چون قدرت اون ذكر الهى خيلى زياده

_ بله حتما

چند قدم عقب رفتم دستمو گذاشتم روى قلبم

_ ارباب بزرگ زنده باشن

عقب عقب از تالار خارج شدم به طرف اتاقى كه هميشه وقتى زخمى ميشدم ميرفتم براه افتادم سرمو پايين انداختم با قدرت به سنگ ريزه ها نيرو وارد ميكردم كه به جاى خيلى دورى پرتاب ميشدن اين كار بهم آرامش ميداد بالاخره به درمانگاه رسيدم و واردش شدم

دختر زيبايى كه معمولا پزشک بود به روم لبخند زد و گفت

_ به به ميبينم كه سوگلى زوبعه دوباره زخمى شده عجيبه خودش زخمتو خوب نكرده

با اعصاب خرابى گفتم

_ خفه شو و كارتو بكن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به صورتم نگاه كرد اما بهش اهميتى ندادم مغزم هول و هوش اون مردى كه سالها بود ازش شكست ميخوردم ميچرخيد هميشه قبل از هركارى ذكر ميخوند و هر جنى كه پيشش بود زخمى ميومد به تالار زخممو شست و بست بدون حرفى از درمانگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خارج شدم هنوز نگاه متعجبشو حس ميكردم اما توجه نكردم چشامو بستم و دروازه سوم برزخ رو تو ذهنم تجسم كردم تو سيم ثانيه اونجا بودم كنار نهر بزرگش زانو زدم و سرمو بردم جلو انعكاس چهره ام توى آب شكل گرفت شكل زوبعه بودم تقريبا كپى برابر با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلش چشماى سرخ خونينم ميدرخشيد لبها و دهن نسبتا بزرگ و كاملا متناسب با صورتم موهام مثل هميشه پريشون روى پيشونيم افتاده بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عميقى كشيدم و سعى كردم اعصابمو آروم كنم هميشه بعد از يه شكست اعصابم بهم ميريخت جورى كه اصلا قابل تحمل نبودم صداى نفس كشيدنى باعث شد به سرعت بلند شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آروم باش منم ولهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصاب خوردى گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اينجا چيكار ميكنى لاقيس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(لاقیس: او هم‌جنس‌بازی زنان را به زنان آموخت. (سفینه البحار ماده بلس)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب مادر گفت بيام پيشت كار احمقانه اى نكنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گذاشت روى شونه ام و فشار داد نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خيلى وقته كار احمقانه اى ازم سر نزده مادر چرا نميخواد باور كنه !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنديد لاقيس از معدود جن هايى بود كه دوست داشتم بعضى اوقات كنارش باشم از عارض به شدت نفرت داشتم شايد تخس بود هميشه هم فكر ميكرد خيلى بامزه است !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه حسى دارى ولهان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بد ، افتضاح ، حسى كه اصلا دلم نميخواد دوباره تجربه اش كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس متاسفم برات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كار تو چجورى پيش ميره ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهاشو دراز كرد به دستاش تكيه داد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايمان اين آدماى خاكى ضعيف شده خيلى راحت كارم راه ميفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جالبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اره قابل تحسينه كه بيشتر كره زمينو آدمايى تشكيل دادن كه يه جو مغزم تو سرشون نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاش كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ لاقيس تا حالا به دوستى با اين خاكى ها فكر كردى !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش به سرعت چرخيد طرفم چشاى نارنجيش از عصبانيت برق زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يه بار ديگه تكرار كن ولهان !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترسيدم بلايى سرم بياره من يه تازه كار بودم و اون قرنها بود فعاليت ميكرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هيچى بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميگم تكرار كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم كه باهام بلند شد خيز برداشت طرفم يقه امو گرفت و كشيد به طرف خودش كشيده شدم و محكم خوردم بهش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببين بچه فكر نكن چون عشق زوبعه اى كاريت ندارم اون آدماى خاكى باعث شدن ما يه درجه پايينتر بريم ميدونى اين يعنى چى ؟ يعنى خاک از ما مهمتره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به شدت ولم كرد برخورد كردم به صخره و كمرم زخمى شد اخ ظريفى گفتم از همون دور نعره زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ديگه هم به اين چيزا فكر نكن بچه چون حوصله اعصاب خوردى ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم كردم كه پشت كرد بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو به جهنم احمق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هاش از خشم لرزيد اما خودشو كنترل كرد دستاشو مشت كرد و رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعصابم از خودم خورد شد اين چه رفتارى بود باهاش كردم اخه خاک هم ارزش داره برادرمو ناراحت كنم !؟ اَه ، لگدى زدم به صخره كه ترک برداشت پام درد گرفت اما خوب بود خشمم فروكش كرد ، تصميم گرفتم چرخى تو دنياى خاكى ها بزنم چشامو بستم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه جايى از شهر شمال رو در نظر گرفتم پشت درختى ظاهر شدم به دور و برم نگاه كردم به نظر ميومد يه عروسيه به خودم خنديدم جلوى يه تالار عروسى ظاهر شدم و ميخوام توش عروسى نباشه ، كنجكاو بودم اين خاكى ها چطورى ازدواج ميكنن ، وارد شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خيالم راحت بود چون كسى منو نميديد به دور و برم نگاه كردم خوشم نميومد رو زمين بشينم يه ميز خالى كه فقط يه دختر و يه پسر نشسته بودن انتخاب كردم حوصله راه رفتن هم نداشتم چشامو بستم و يكى از صندلى هارو مجسم كردم وقتى چشامو باز كردم روبه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روى دختره كنار پسره نشسته بودم ، عروس و داماد هم پشت سرم روى صندلى هاى مجللى نشسته بودن و با هم حرف ميزدن ، همه مشغول بودن بدون اينكه حتى فكر كنن يه جن وسطشون نشسته ، صداى دختره نظرمو جلب كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاميار من از اينجا خوشم نمياد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره اخم كرد و غريد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خفه شو آناهيتا حوصله تو يكى رو ندارم به اندازه كافى از صبح اعصابم خط خطى شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كنجكاو شدم چى شده ؟؟! به پسره دقيق شدم تونستم مغزشو بخونم ، خنديدم ، زن داشت و يه بچه اين آناهيتا هم دوست دختر و معشوقه اش بود ! چقدر احمقه كه بچشو ول كرده ، من با اونهمه بديم ، هيچوقت بچه اى از خون خودمو ول نميكردم ، شايد زنمو ول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كنم !! اينبار به آناهيتا دقيق شدم يتيم بود و يه برادر داشت يه برادر فوق العاده غيرتى اوه ماى گاد ، در كمال تعجب داشت از اين كار خوشم ميومد !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاميار بيا بريم الان يه اشنا مارو باهم ببينه داداشم منو ميكشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كاميار عصبانى تر شد اما سعى كرد صداش نره بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اه آناهيتا دو دقيقه خفه شو به درک ببينن خيلى از اون زنيكه خوشم مياد ؟ اميدوارم طلاق بخواد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پسرت چى كامى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اونم بمونه رو دست مادرش به من چه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصله ام سر رفت بلند شدم بحثشون بى معنى و اعصاب خورد كن بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف يه ميز ديگه كه چهار تا پسر نشسته بودن رفتم ، روى تنها صندلى خالى نشستم به هر چهار تا نگاه كردم ، همه زير سى سال بودن با چهره هاى شرقى ، بينشون فقط يكى اخمو بود ، كناريش بهش سلقمه زد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چته سامان ؟ يه چيزى بنال ، بابا رفت كه رفت چرا اينقدر خودتو اذيت ميكنى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر اخمويى كه اسمش سامان بود بيشتر اخم كرد و خشن گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولم كن على حوصله اتو ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بخرم برات جيگر ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان خواست بلند شه كه على بازوشو گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه بابا بشين ديگه حرف نميزنم بى اعصاب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سامان محكم خودشو كوبيد به صندلى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بپا له نشى بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كسى حرفمو نميشنيد فقط گفتم كه عريضه خالى نباشه !!! هنوز داشتم بهشون نگاه ميكردم كه تو مغزم صدايى تكرار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ( كجايى ولهان ؟)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطورى جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو يه عروسى مادر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش عصبانى شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ (بدون اجازه ما نرو به دنياى آدما شايد يكى بتونه تورو ببينه راحت ميكشدت بيا اينجا بابات كارت داره )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ الان ميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ديگه حرفى تكرار نشد چشامو بستم و حياط تالارو مجسم كردم بوى نم و ترشى رو حس كردم اين بوى تالار بود بوى لجن هم تازگيا قاتيش شده بود بدم نميومد اين بو هارو خيلى دوست داشتم وارد تالار شدم مادر روى صندلى سلطنتيش نشسته بود و زوبعه ، پدر ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با كلافگى قدم ميزد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ درود بر ارباب و ملكه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو به طرفم برگشتن زوبعه نگام كرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيا جلو كاموس بيا بيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمهامو تند تر برداشتم كنارش ايستادم كه لبخندش محو شد عصبانيت تو چشاش نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ توى دنياى آدما بودى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فقط دور كوتاهى زدم سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو اورد جلو و آروم بو كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بوى انسانهاست اين بو وقتى خيلى بهشون نزديک بشى روى تنت ميشينه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم قفل كرد طبق معمول يادم رفت خودمو تو نهر بشورم و بعد برم تالار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عفو كنيد سرورم تكرار نخواهد شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه عصبيش آروم شد هركس جاى من بود الان به بدترين شكل ممكن مجازات شده بود اما من براى زوبعه فقط پسر و فرزند نبودم محبت خاصى نسبت بهم داشت كه خودمم درک نميكردم !! دستشو روى زخم بازوم گذاشت نرم نوازش كرد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاموس من بخاطر خودت از رفتن به دنياى آدما منعت كردم كارى نكن قوانينمو بشكنم چون دلم نميخواد به هيچ وجه صدمه و يا شكنجه اى به تو برسونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سرورم من آماده هر شكنجه اى هستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ شجاعت و جسارت تو منو خيلى خوشحال ميكنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب گرد كرد شنل بلند سياه و قرمز رنگش به دنبالش كشيده شد و تا كنار صندلى ادامه داشت برگشت و نشست با غرور خاصى به صندليش تكيه داد و دستشو گذاشت روى دسته اش انگشتر براق و نقره اى رنگش باعث شد چشمم خيره بشه به دستش ، كم كم بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم و به لباسش رسيدم لباسشم مثه شنلش قرمز و سياه بود به جرات ميتونم بگم آراسته ترين لباسى بود كه تو كل صد سال عمرم ديده بودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميتونى برى كاموس اميدوارم دوباره تكرار نشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل هميشه عقب عقب رفتم بيرون ، لاقيس با مارد در حال اومدن بودن با ديدن وضعيت لاقيس كه ضعف شديدى داشت و به مارد تكيه داده بود هول دويدم طرفشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

(مارد: به جنی كه سركش و خبیث‌تر باشد مارد گویند)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير بازوى لاقيس رو گرفتم كه خودشو كشيد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو يكى به من دست نزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو عقب كشيدم و با نگرانى نگاش كردم اولين قدمى كه برداشت باعث شد بيشتر ضعف كنه و با كله بره تو زمين منو مارد هردو تا بازوهاشو محكم گرفتيم و از سقوطش جلوگيرى كرديم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چش شده مارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشاى تاريكش بهم زل زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نميدونم من فقط اين شكلى ديدمش كه افتاده جلوى در تالار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغلش كردم و درمانگاه رو مجسم كردم خيلى زود رسيديم دراز كشش كردم روى تخت و به پزشک هميشگى گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببين چش شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد نزديک و دستشو گذاشت روى شونه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چيزى نيست آروم باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معاينه اش كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نعره ام خودشو عقب كشيد و دويد به طرف لاقيس معاينه مختصرى كرد و برگشت طرفم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو فرمانروا رو صدا بزن بايد بيان اينجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت خودمو غيب كردم و تو تالار ظاهر شدم پدر مشغول مطالعه كتابى بود با ديدن سر و وضع آشفته ام ، آشفته شد به سرعت بلند شد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاموس ؟ چى شده !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ با من بياين پدر خواهش ميكنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو با شوک گذاشت تو دست دراز شده ام چشامو بستم و درمانگاه رو مجسم كردم هردو ظاهر شديم پدر با ديدن رنگ پريده و زار لاقيس كه روى تخت دراز كشيده بود به طرفش رفت سرشو نزديک دهنش برد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كى بود لاقيس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاقيس ناله خفيفى كرد كه پدر دوباره پرسيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ فقط بگو كى !!؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاقيس دوباره ناله كرد و براى هميشه خاموش شد جلوى پدر نتونستم بغلش كنم خشک شده فقط نگاش ميكردم پدر با خونسردى سرشو بلند كرد روبه پزشک كه سرش پايين بود گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چى تشخيص دادى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور كه سرش پايين بود جواب داد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ احضار سرورم ، توسط چند تا آدم احضار شده و سپس با ورد و ذكرى كه باعث مرگ جنيان ميشده كشته شده ، سرورم تشخيص من اينه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستام به سرعت مشت شد و اعصابم به شدت خورد شد عصبانيتم اونقدر زياد بود كه اگه الان اون آدما جلوم بودن با دستام ريز ريز ميشدن ، پدر متوجه شد به كنارم رسيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين براى ما يه ننگه كاموس تو بايد اين ننگو پاک كنى و نزارى به قبيله هاى ديگه برسه چون امكان داره مورد تمسخر قرار بگيريم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم برق خوشحالى نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از اون آدماى خاكى انتقام ميگيرم پدر قول ميدم همشونو تيكه تيكه كنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست پدر نشست روى شونه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه نبايد بكشى چون پشت اون آدماى خاكى خالقشون نشسته كوچكترين آسيب باعث ميشه تو دادگاه محاكمه بشيم كاموس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس چيكار كنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند ترسناكى زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بايد اونا رو به بيراهه بكشى ميدونم كه منظورمو فهميدى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثه خودش لبخند زدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله فهميدم سرورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاشو بست و از نظرم محو شد به طرف لاقيس براه افتادم بالاى سرش ايستادم صورتش بيروح تر از قبل شده بود نفس نميكشيد سرمو بردم جلو تا بتونم مغزشو بخونم بعد از خوندن با لبخند مرموزى گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ قول ميدم اون بچه ها رو بگيرم و بزرگترين آسيبى كه از ما به انسانها زده ميشه رو بهشون بزنم تو اين راه كمكم كن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كنار ديوار ايستادم سه تا پسر بچه كه بيشتر از سى نبودن به طرفم ميومدن ، اخم كردم و نفرت تو وجودم شعله كشيد ، اين بچه ها بخاطر چند دقيقه تفريح برادرمو كشتن ! هنوزم برام جالب بود اين سه تا بچه چطورى تونستن لاقيس به اون قدرتمندى رو بكشن !! به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من رسيدن عينک آدمگونه اى كه گذاشته بودم اذيتم ميكرد اما اونا نبايد چشاى منو ميديدن من الان يه آدم با جسم آدم بودم و قابل رويت براى چشماى اون آدما ، بايد يه فكرى براى تغيير رنگ چشام ميكردم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دويدم و با يه حركت كاملا واقعى خودمو زدم به يكيشون هردو پرت شديم عقب اون دوتاى ديگه دويدن طرف دوستشون و بلندش كردن رو بهم كه هنوز روى زمين نشسته بودم غريدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چته مرد حسابى جلوتو ببين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو خسته نشون دادم مثلا چند مترو دويده بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واقعا ببخشيد نميدونستم شما اينجايين وگرنه سرعتمو كنترل ميكردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدسم درست بود نرم شدن اونى انداخته بودم رو زمين اومد جلو به نظر ميومد مهربونتر از اون دوتاى ديگه باشه بازومو گرفت و كمكم كرد بلند شم دستشو اورد جلو و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ سلام من ناصرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنيدن ( سلام ) تنم گر گرفت احساس كردم زخمى شدم ، ناصر اشاره كرد به پسر سمت چپش كه قد بلند بود با صورتى گرد و چشاى قهوه اى روشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ايشونم دوستم بهروز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سمت راستى با چشاى سبز كمرنگ و قد متوسط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ و دوست ديگم ياشار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو ابراز خوشنودى كردن خوشحال بودم لااقل سلام نكردن تا دوباره زخمى شم !! دست ناصر كه پسرى هم قد ياشار بودو فشردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاموس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خوشبختم كاموس ، ما داريم ميريم سينما دوست داشتى با ما بيا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياشار و بهروز هم تاييد كردن از خدا خواسته باهاشون همراه شدم كه ياشار پرسيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ راستى دنبالت كرده بودن اينجورى در ميرفتى ؟ شونه ناصرو له كردى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب من از تنهايى ميترسم جاهايى كه تنهام تند طى ميكنم تا زودتر به جمع برسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه نگاه عجيب به همديگه انداختن لابد با هم ميگفتن مرد گنده از چى ميترسه ؟! بهروز گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اينجا كه چيزى نيست بترسى تازه اخرين درجه ترس جنه كه ما يكيو كش..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سلقمه ناصر ساكت شد دوباره عصبانى شدم دستمو مشت كردم تا نره تو بدن فانى و ضعيفشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداى خنده ياشار بلند شد هرسه با تعجب نگاش كرديم كه با همون خنده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باو تو جاهايى كه تنهايى تند طى ميكنى يهو به ذهنم رسيد دستشويى رو چجورى طى ميكنى لابد ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر اينبار با غرشى ساكتش كرد اما هرسه خنديدن براى منكه اين جمله ها اصلا جالب نبود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ داشتى كجا ميرفتى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ناصر نگاه كردم به نظر ميومد عاقل تر از اون دو تا پت و مت باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خونه ات كجاست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ همين دور و برا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهروز با ذوق گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عه چه خوب ما هم يه خونه مجردى داريم چطوره باهم بيشتر اشنا شيم از دست اين دوتا ديوونه براى يه مدتى خلاص شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پس گردنى كه ياشار زد بهروز خنديد و جلوتر از ما براى گرفتن تاكسى رفت سؤالى كه ذهنمو مشغول كرده بود پرسيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چند سالتونه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من و بهروز بيست و شش دانشجوى رشته گرافيکيم و ياشار دو سال كوچيكتر از ماست عمران ميخونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس اونقدرا هم بچه نبودن ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو چندى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به كنجكاوى ياشار جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيست و دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پس كوچيكتر از همه مايى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله كوچيكترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو بهم لبخند زدن چقدر احمق بودن كه به اين سادگى با يكى گرم ميشدن !!! بدون اينكه بفهمن كيم !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

********************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياشار تو گوشم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببينم ناصو بد كارى نيست كه با يه غريبه جور شديم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عاقل اندر سفيه نگاش كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ناصو خودتى اولا ، دوما اونم خلق خداست چه فرقى داره با ما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ يهو ترورمون كرد چى ! ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خفه شو دو دقيقه ، به شكلش ميخوره اهل ترور باشه ؟ معلومه از اين بچه مامانياست كه شبا هم گاهى با ، بابا و ننه اشون ميخوابن !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سكوت كرد ، هرسه به طرف تاكسى كه بهروز گرفته بود رفتيم و سوار شديم تا سينما سكوت كرده بوديم زير چشمى به كاموس نگاه كردم يه دستش لبه پنجره بود و دست ديگه اش روى عينكش انگار ميترسيد عينكشو يكى بدزده ! بيشتر از اسمش متعجب بودم تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا همچين اسمى نشنيده بودم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اندامشو از نظر گذروندم يه شلوار لى مشكى و پيراهن مشكى ! دو تا مشكى جور در نميومد اما بازم پوشيده بود ديگه ، موهايى كه به طرز زيبايى آراسته شده بود طورى كه اصلا مشخص نبود آراسته است !! شكل طبيعيش اين شكلى بود ! البته شايدم طبيعى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست كرده ، لب و دهن خوشفرم و پوستى غير طبيعى سفيد ! روشو برگردوند و نگام كرد لبخند زدم كه اخم كرد و روشو به طرف راننده گرفت و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا تو جيبتون ذكرى هست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه متعجب هر چهار نفر بهش دوخته شد راننده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آره پسرم من هميشه تو جيبم ذكر ميزارم ، تو از كجا فهميدى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ حدس زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سكوت كرديم سلقمه ياشار نشست توى پهلوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ساعت چنده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهى به مچم كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چهار و نيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداى سرفه ممتد كاموس نزاشت ياشار جواب بده به سرعت برگشتم به طرفش اشاره كرد ماشين وايسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ آقا نگه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تند ايستاد كه كاموس تند تر پياده شد از سرعتش همه متعجب شديم ! باهاش پياده شدم نشسته بود روى جدول هنوزم سرفه ميكرد ، روبه روش نشستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چى شدى كاموس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون عينكش نگام كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نميدونم حالم خوش نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_______________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كاموس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولى خيلى خوب ميدونستم چمه اون ذكر تو جيب راننده هرچى كه بود داشت منو فلج ميكرد ! دست ناصر نشست روى شونه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اشكال نداره بيا برميگرديم ميرسونيمت خونه ات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بياد اوردن ذكر و ماشين راننده تند گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه نه شما برين من ميرم لازم نيست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زير بازومو گرفت كشيد با اثر اون ذكر به قدرى ضعيف شده بودم كه با زور كمِ انسانى مثه ناصر بلند شدم و باهاش كشيده شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيا بريم كاموس رنگت پريده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به طرف ماشين رفتم اختيار پاهام دست من نبود دست ناصر بود تو يه قدمى ماشين حس كردم سرم سنگين تر شد و كم كم سقوط كردم به طرف پايين و حتى ناصر هم نتونست منو بگيره !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

___________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سر گيجه چشامو باز كردم و دور برمو نگاه كردم خونه برام اشنا نبود ! نشستم و با دقت بيشترى خونه رو از نظر گذروندم يادم اومد ! اين خونه ى اون سه تا پسر بود كه سه روز تحت نظر داشتم به سرعت دنبال عينكم گشتم پيداش كردم روى ميز دراور گذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شده بود برش داشتم و پوشيدم كه در باز شد و ناصر با ياشار اومدن تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا نشستى كاموس ؟ دراز بكش كل كمرت زخميه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اثر اون دعا بود بايد بفهمم كدوم دعا بود كه اين بلا رو سرم اورد !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نه حالم خوبه ، بهترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مهربون ناصر اذيتم كرد من عادت داشتم به لبخند بدجنس و خبيث از مهربونى متنفر بودم صداى خنده ياشار منو از خلصه در آورد ناصر بهش توپيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چته ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون خنده اش رو بهم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخه كدوم مغز متفكرى تو خونه هم عينک دودى ميزنه برادر من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كنترلمو از دست دادم با داد گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من برادر تو نيستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حس اينكه من برادر يه انسان بى ارزش باشم نابودم ميكرد ، با داد ترسناكم هردو با ترس يه قدم عقب برداشتن ياشار گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه خب چرا رم ميكنى ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر بيشتر بهش توپيد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ميشه خفه شى نميبينى مريضه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نقشه ام داشت خراب ميشد دستمو روى پيشونيم گذاشتم صادقانه گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ براى عوض كردن رنگ چشما بايد چيكار كرد ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو تعجب زده نگام كردن ياشار اومد جلو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببينم رنگ چشات چيه كه ميخواى عوض كنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اينكه به خودم بيام عينكو از صورتم برداشت با ترس و لرز گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بدش به من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هردو اول شوكه به چشاى يكدست قرمز خونينم نگاه كردن كه يهو صداى خنده بلند ياشار اومد شوک زده نگاش كردم كم كم ناصر هم به خنده افتاد با چشاى گرد نگاهشون ميكردم كه هردو دل درد گرفته بودن ! بعد از دو ساعت خنده بالاخره ناصر گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخه مرد حسابى اينم لنزيه گذاشتى !؟ عين اين خون اشاما شدى كاموس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبونم هنوز از گفتن حرفى قاصر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيا من يه رنگ خاكسترى دارم تو هم اين رنگ قرمزو از چشات در بيار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چطورى ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سؤالى بود كه تو ذهنم پرسيدم اما روى زبونم جارى نشد هردو رفتن بيرون و بعد از چند ثانيه ناصر اومد تو و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عه تو كه هنوز در نياوردى بيا خودم برات در ميارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم نزديک شد كه واكنش انجام دادم خودمو عقب كشيدم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو برو من ميزارمش تو چشام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه خورده نگام كرد جعبه سفيدى داد دستم و رفت ، بازش كردم دو تا گلوله خاكسترى توى آب شناور بود ! لبخند زدم جالب به نظر ميومد ، گذاشتمش تو چشام الان شبيه يه انسان كامل شده بودم سرمو برگردوندم دوست نداشتم اين شكلى باشم اما مجبور بودم بايد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتقام لاقيس رو بگيرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم تو سالن همه تعريف كردن و ياشار كمى حسودى كه خوشحالم كرد بعد از چند دقيقه هم از خونه اشون خارج شدم پشت تير برقى ايستادم و حياط تالارو مجسم كردم ، چشامو باز كردم و رفتم به طرف تالار زوبعه مثل هميشه مرتب و آراسته روى صندليش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشسته بود تا منو ديد لبخندش محو شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ كاموس شكل انسانها شدى پسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ پدر من روش هاى خودمو دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش مثل هميشه ترسناک بود ، داشتم نيرو ميگرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بهت اعتماد دارم ميتونى آبروى مارو با آوردن سر اون سه نفر دوباره بخرى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندى نشست گوشه لبم تيكه بزرگه اونا ميشه قلبش كه اونم زنده زنده در ميارم و كباب ميكنم از خوردن قلب انسانها لذتى وصف نشدى ميبردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشامو بستم و دروازه سوم برزخو مجسم كردم ، دوباره كنار نهر نشستم به لاقيس فكر كردم ، دلم ميسوخت ، اخرين كارى كه باهاش كردم دعوا بود و توهين ، بايد كارى كنم يه بار ديگه ببينمش بايد باهاش حرف بزنم ، صدايى تو مغزم اكو شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ( ولهان كجايى ؟ )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص به عارض جواب دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چيكار دارى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ( بيا اينجا جون من در خطره )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به من چه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ( بيا خوراک توئه اينجا )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يه تفريح بد نبود چشامو بستم و عارض رو سرچ كردم ديدمش بين چند تا آدم به نظر ميومد جنگير باشن لبخند خبيثى زدم اونا دشمناى خونى ما بودن ! و الان خودشون اومده بودن تو دام من ، چشامو بستم و درست وسطشونو تو ذهنم مجسم كردم ، چشامو باز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كردم هر سه جنگير ورد هايى ميخوندن كه عارض زخمى ميشد اما روى من تأثير نداشت به مراتب از عارض قوى تر بودم اما اعصابمو خورد ميكردن ، خيز برداشتم طرف يكى و محكم هولش دادم خورد به ديوار و با وحشت دور و برشو نگاه كرد يكى ديگه رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هول دادم از اين كار لذت ميبردم از وجودشون كه ترس توش بيداد ميكرد ميچشيدم ، يكيشون گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اين چى بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونى هنوز ننداخته بودم گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها نترسين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز حرفش كامل نشده بود كه تلنگر زدم بهش با صداى بلندى خنديدم هرسه متعجب به همديگه نگاه كردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صداى چى بود ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صداى من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام كردن ظاهر شده بودم و چشاى ريزشون قادر به ديدنم بود لبخند زدم كه يكى از اونا گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

<< أَعُوذ بِاالله مِنَ الْشَّيْطانِ الْرَّجيم / بِسْم الله الْرَّحْمٰنِ الْرَّحيمِ >>

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنم گر گرفت و زخمى شدم عصبانى تر خيز برداشتم طرفش كه دوباره تكرار كرد نرسيده بهش زانو زدم قدرت اين ذكر الهى رو هيچوقت درک نميكردم ، سرمو بلند كردم پيروز مندانه نگام ميكرد عارض ساكت گوشه خونه ايستاده بود ، بيشتر نقش بيننده داشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ايستادم و با صداى ترسناكم نعره زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو منو زخمى كردى ولى نتونستى منو بكشى و من با اينكه ميتونم بكشمت ، نميكشمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقب گرد كردم و اخرين تيرمو با لبخندى ترسناک رها كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چطوره يه هديه بهت بدم ، يه جعبه كه توش سر پسر نوزادت و دختر شونزده ساله ات توشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش وحشت زده شد ترسشو حس ميكردم قدرت گرفتم و بهش حمله ور شدم هر سه تا رو جورى كشتم كه صورتاشون اصلا مشخص نبود ه*و*س قلب كرده بودم دستمو فرو كردم تو سينه يكى و قلبشو در آوردم خون فوران كرد و همه جامو رنگ كرد بوى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون رو با لذت استشمام كردم چشامو بستم و اولين گاز ، از قلب مرد جنگيرو زدم قدرت گرفتم اونقدر كه با آزاد كردن انرژى ذخيره شده تو بدنم ميتونستم يه شهرو به نابودى بكشم ، دست عارض نشست روى شونه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولهان كارت عالى بود نسبت به گذشته خيلى قوى شدى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو پس زدم اخرين لقمه قلبو خوردم و برگشتم طرفش چشامو بستم و نهرو مجسم كردم ، كنارش ظاهر شدم دستامو تو آب گل آلودش فرو كردم و خون هاى دستم ، دستمو رها كردن و تو آب محو شدن ، صداى عارض رو دوباره شنيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ولهان ابليس نبايد از اين قدرت تو باخبر شه ميدونى كه سالهاست منتظر ظهور يه ولهان با قدرت هاى يه فرشته الهى بوده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتمو شستم بلند شدم روبه روش ايستادم جدى تر از هميشه بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو نميخواد خودتو ناراحت كنى عارض من خودم از پس مشكلاتم بر ميام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يقه امو مرتب كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ در ضمن كى گفته من قدرت فرشته الهى رو دارم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو خودتو نديدى ولهان انرژى كه از قلب اون جنگيرا گرفتى مثل انرژى خيلى از جن ها منفى و ترسناک نبود بلكه يه انرژى كاملا مثبت و الهى بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هولش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو گمشو عارض

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم رفت عقب قفسه سينه اشو ماساژ داد و نفس گرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه اما به حرفام ميرسى ، من سالهاست فعاليت دارم يه ولهان با قدرتهاى فرشته رو ديدم همونى كه ميتونست كل زمين رو با خاک يكسان كنه اما ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سكوت كرد كنجكاو پرسيدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اما چى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جوابى نيومد برگشتم كسى نبود ! عارض رفته بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بيخيال نشستم دوباره كنار نهر و لنز گذاشتم امروز ديگه بايد شروع ميكردم ، چشامو بستم و پشت همون تير چراغ برق ظاهر شدم لباسامو مرتب كردم ، در زدم و منتظر شدم بعد از چند دقيقه بهروز با يه چهره خواب آلود درو باز كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ انگار بد وقتى اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو بيشتر باز كرد خميازه كشان گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيا تو ما از اين سوسول بازيا نداريم مثه بد وقت و اين چيزا ، راحت و خاكى باش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاكى !؟ هه .... ، وارد شدم يه حياط دنج كه وسطش يه حوض گرد قرار داشت كه تا نصف پر بود ، سمت چپش يه باغچه كوچيک قرار داشت كه گل هاش پژمرده و شكسته بودن ، سمت راست هم حموم و دستشويى بود ، وارد خونه شدم سالن مبله اش زياد بزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبود اما به شدت بهم ريخته بود ، از صد كيلومترى ميشه تشخيص داد خونه مجردى سه تا پسره !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روى يكى از مبلا نشستم و گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اون دو تاى ديگه كجان ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش از تو آشپزخونه خمار و خواب آلود اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ رفتن دانشگاه من بعد از ظهر كلاس دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خميازه كشان به يه ليوان چاى اومد رو بهم گرفتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيا نوش جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ليوانو گرفتم نشست روبه روم و شروع كرد به چرت زدن ، ليوان چاى رو تو گلدون خالى كردم ، اونقدر گيج خواب بود كه اصلا حس هم نكرد ، بلند شدم دور و بر خونه رو از نظر گذروندم بهترين جا رو براى چسبوندن ورد انتخاب كردم ! لبخند خبيثى نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روى لبهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ وقت تقاصه انسان هاى خاكى و فانى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ورد رو چسبوندم ، خونسرد رفتم طرف بهروز ازش ممنون بودم چون كارمو خيلى آسون كرد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من دارم ميرم بهروز فردا دوباره بهتون سر ميزنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تكون خورد و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واى زهره ول كن ، بابا صبر داشته باش ، فردا شب ميام خواستگارى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتما خواب ميديد ! بدون توجه بهش چشامو بستم و اتاقى كه توى تالار متعلق به من بودو در نظر گرفتم ، روى تخت دراز كشيدم اهل خواب نبوديم طبيعتمون اينجورى ايجاب ميكرد اما خوشم ميومد يه جاى نرم دراز بكشم و فكر كنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

______________________________

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناصر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم كه احساس كردم باد سردى وزيد روى صورتم ، توجه نكردم وارد سالن شدم ، ياشار كه زودتر از من رفته بود لگد زد به پاى بهروز و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چرا اينجا خوابيدى پخمه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهروز غرش كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اه برو اونور زهره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاى منو ياشار گرد شد روى لب ياشار لبخند خبيثى نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جون ميدم براى تلافى اون خمير دندونى كه ديشب ماليد روى صورتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خستگى نشستم روى مبل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ول كن ياشار بزار بخوابه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عمرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

كيفشو پرت كرد روى مبل و نشست روى پاهاى بهروز با تعجب نگاش ميكردم اين الان چيكار داره ميكنه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت اشاره اشو با عشوه كشيد روى صورت بهروز و گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ عزيزم نميخواى بيدار شى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهروز هم كه فكر كرد زهره نامزدشه كمر ياشارو چسبيد ، كم كم داشت خنده ام ميگرفت ، همچين كمر ياشارو چسبيده بود انگار ژست عروس و داماد گرفته !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بيا اينور نكن ياشار دارى با خط قرمزش بازى ميكنى

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ هيس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو برد تو موهاى بهروز و انگشتاشو تكون داد كه بهروز گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نتونستم خودمو كنترل كنم بلند خنديدم كه بهروز از خواب پريد تا ديد ياشار خندون نشسته روى پاهاش خط خطى شد ، محكم هولش داد و بلند شد بريده گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ من ..... چى .... گفتم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک از چشاى منو ياشار بيرون ميزد كه بهروز عصبى بالشتى به طرفم پرت كرد كه محكم خورد تو دهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ مرض د جون بكن بحرف ناصر من چى گفتم ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت طرف ياشار كه ولو شده بود روى زمين و ميخنديد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تو چرا روى پاى من بودى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياشار با تخسى عين بهروز گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدم زير خنده بهروز با ياشار درگير شد فكر كنم كلاسشم از دست داد ساعت نه شب بود خواب مونده بود بدبخت ، نگاهم روى بهروز بود كه نشسته بود روى شكم ياشار و با بالشت ميزد تو سر ياشار كه يهو ... احساس كردم فضا سنگين شد و به طرز عجيبى سرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

، خنده ام قطع شد ، اون دو تا پت و مت اصلا تو اين دنيا نبودن ، رفتم طرفشون بهروزو از روى شكم ياشار كشيدم پايين كه آتش بس اعلام شد هنوزم فضا به نظرم سنگين بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بچه ها من يه چيزى حس كردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهروز كنار ياشار روى مبل نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه چيزى ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نميدونم خونه سرد شد و ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

يهو صداى بلندى تو خونه پيچيد مثه صداى يه جيغ ، جيغ يه زن ، هرسه با وحشت به هم نگاه كرديم بهروز گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ صداى چى بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ياشار هم با ترس گفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ از كجا اومد ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ نميدونم ولى صداى يه دختر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهروز خواست يه چيزى بگه كه خفه شد انگار يكى نشسته بود روى قفسه سينه اش و فشار ميداد منو ياشار به سرعت دويديم طرفش كه يهو برق رفت صداى ياشار كمى دور تر از من بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اه گندت بزنن چقدر گفتم كنتور رو هرروز چک كنين

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ برو ببين چى شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نديدمش اما حس كردم رفت تو حياط اروم گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سحر

    00

    من هر سه جلدشو خوندم.بسیار عالی و جذاب.جلد یک :ولهان ، دو:ترایبلها.سه: لنسولت. جلد دو و سه،از نگاه دانلود،پی دی اف دانلود کردم.

    ۲ سال پیش
  • Mm

    00

    از کجا جلد دو و سه رو کرفتی؟؟

    ۳ ماه پیش
  • ??

    ۱۳ ساله 00

    خیلی زیبا و جالب در طول داستان اتفاقاتی افتاد که خیلی جالب بودن اما آخر داستان بد تموم شد اینکه ولهان زندانی شد و پدر ها شو از دست داد دوست دارم هر چه زود تر جلد دوم رو هم بذارید

    ۵ ماه پیش
  • غرل

    ۱۵ ساله 00

    رملن جالبی بود ولی باعث شد از دنیا بیزار بشم ححال خستهباشید

    ۵ ماه پیش
  • دلبر

    ۱۵ ساله 00

    قشنگ و جالب بود تنها نقصی که داشت این بود که پایانش خوب نبود و بهو خیلی برای پایانش اینکه اون دوتا فرشته بی جهت بمیرن بی ربط بود و جالب نبود ولی درکل رمان خوب و جالبی بود امیدوارم جلد دوم هم منتشر بش

    ۶ ماه پیش
  • حسین خرم

    10

    سلام مجموعه رمان فوق العاده بود مرسی که خلاقیت به خرج دادید عالی بود

    ۱۲ ماه پیش
  • Sadrasardar

    10

    من هرسه فصلشو خودنم خیلی عالی بود ولی چیزی که نظرمو جلب کرد مگه فرشته ها همیشه مشغول عبادت خدا نیستن؟ولی تو این رمان همش جنگ بود،با اینحال خیلی عالی بود من همه صحنه هارو تجسم میکردم عین فیلم👌👍

    ۱ سال پیش
  • مبینا

    ۲۰ ساله 10

    خیلی خوب بود میشه فصل دومش هم بزارین

    ۱ سال پیش
  • مینا

    ۱۸ ساله 30

    اتفاقاتی که تو رمان می افتاد بعضی هاشون بی معنی بودن.مثلا کشته شدن پدر ناتنیه ولهان،کشته شدن اون دوتا فرشته..اما بعضی هاشون جالب بودن.میتونستی جلد دومشم بنویسی.درکل خسته نباشی.

    ۱ سال پیش
  • ...

    ۱۶ ساله 11

    اصن معلوم بود یه آتیئست این رمانو نوشته .🚶🏾 ♂️ نمصن تف خدایان عامون بر تو ای آوا .

    ۲ سال پیش
  • ຊꫀꪗꪀꪖᏰ

    ۱۶ ساله 04

    عالی بود فقط حیف اخرش بد تموم شد

    ۲ سال پیش
  • هیچکس

    00

    لطفاً فصل دو و سه ی رمان هم بزارید متشکرممم

    ۲ سال پیش
  • الهه

    00

    دومین دفعه است که خوندمش خیلی خوب وعالی بود

    ۲ سال پیش
  • ۱۵ ساله 00

    خوب بود! ولی تو خماری میزاره

    ۲ سال پیش
  • white goddess

    10

    واقعا رمان قشنگی بود و اگ میشه لطفا جلد دو و سه رو اسمش رو بگین و از کجا تهیه کنم؟ اگ داخل همین برنامه گذاشته بشه عالیه

    ۲ سال پیش
  • سلام

    ۲۰ ساله 26

    این چی بود خیلی مًخرف ذهن نوحوان های مارو خراب میکرد حتی اگه تخیلی باشه خدا قدرتش بالاتره از همه ی ما خست و حق عدالت داره این رمان دروغ و جرته

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.