رمان در باره مردیه به اسم توماژ ، توماژ یه مهندس سرآمد با یه شرکت موفقه که با زحمت شبانه روزی خودش و دوستش تونسته پیشرفت زیادی بکنه . اما اون یه هدف دیگه هم داره ، اون هم برنده شدن تو یه مناقصه برای یه پروژه بزرگه که با همین بهانه به سرزمین مادری بر می گرده و با افرادی شریک می شه که روزی اون رو به بدترین نحو زمین زدن . اما در این بین اتفاقات زیادی میافته و رازهای زیادی برملا می شه که رفاقت چندین ساله و عهد محکم برادریشون رو دست خوش طوفان های سهمگین می کنه …

ژانر : عاشقانه، معمایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۲ ساعت و ۳ دقیقه

مطالعه آنلاین توماژ
نویسنده : سحر شعبانی

ژانر : #عاشقانه #معمایی

خلاصه :

رمان در باره مردیه به اسم توماژ ، توماژ یه مهندس سرآمد با یه شرکت موفقه که با زحمت شبانه روزی خودش و دوستش تونسته پیشرفت زیادی بکنه . اما اون یه هدف دیگه هم داره ، اون هم برنده شدن تو یه مناقصه برای یه پروژه بزرگه که با همین بهانه به سرزمین مادری بر می گرده و با افرادی شریک می شه که روزی اون رو به بدترین نحو زمین زدن .

اما در این بین اتفاقات زیادی میافته و رازهای زیادی برملا می شه که رفاقت چندین ساله و عهد محکم برادریشون رو دست خوش طوفان های سهمگین می کنه …

مقدمه:

همه ادم ها راز هایی دارن که درون پیچ و تاب سینه محفوظ نگه داشتن رازهایی که گاهی سوزاننده تر از هر اتشی است و هیچ چیز نمی تواند مرحمی بران باشد نه می توان ان را با کسی درمیون گذاشت ونه سینه دردناکت تحمل حفظش را دارد

رازهایی که گاهی گفتنشان طوفانی به پا می کند و گاهی نگفتنشان خرمنی رو به اتش می کشه

رازهایی که گاهی باید تا ابد پشت لبها محفوظ بماند و گاهی باید سوختن رو به جان خرید و پرده از راز سر به مهر سینه برداشت

"به نام آن که شبنم را مرحمی برای دل خون گل سرخ افرید"

فصل اول:

پک محکمی به سیگارم زدمو از پس دود غلیظ و نفسگیرش که سیاهیش رو از دل نا آرومم گرفته بود به شهری که درست زیر پام هنوز زنده بود ومثل همیشه کام عمیقی از این همه سیاهی می گرفت خیره شدم..... از پشت شیشه مات و دودی اتاقم به آسمون دود گرفته چشم دوختم ..... گویی سیاهی همراه من بار سفر بسته بود و هم پای من به دل غربت زده بود ...... غربتی که هنوزهم بعد از پنج سال برایم نشد عادت ، نشد روزمرگی .... مردمی که هیچ وقت براشون آشنا نبودم هیچ وقت همرنگشون نشدم ، اسمونی که هر روز با زبون بی زبونی سرکوفت نفس های عاریه ایمو با مه و غبار همیشگیش بر سرم زده .گویی هر روز یاد اور شده که سهمی از این اسمون و هوا نخواهم داشت ... این شهر این اسمون این مردم مال من نبود ..... قلبم سنگین تر از همیشه گوشه سینم کز کرده بود و دستام حریصانه به تن زخمی همدم این روزام چنگ می زد ..... پوزخندی رو لبم نشست .... سیگار تنها همدم من که با سوختنش آروم می شدم..... آری باید می سوخت تا آروم شوم ..... تصویری بی رحمانه در نظرم جون گرفت و مشتم ناخوداگاه بهم گره خورد و نفس های سنگینم به شماره افتاد ...... چشمم هوای باریدن کرده بود .... چه بد بود قانون گریه و مرد ..... چه بد که دستم کوتاه بود از چشمه اشکم تنها به خاطر مرد بودن ..... نر بودن ..... مرد بودم؟؟؟ پس این نم اشک در گوشه چشمام چی رو به رخم می کشید؟؟مگر مرد هم گریه می کرد؟ مگر کمر خم می کرد تو پیچ وتاب زمونه؟ مگر فرار می کرد از نیرنگ روزگار؟؟

کامی عمیق از همدمم گرفتم و حبس کردم نفسش رو بین لب های بستم ..... لب هایی که پنج ساله به مکر سرنوشت خاموش و اروم مونده ..... لب هایی که شرم کرد و بر خود قفلی زد از سر شرمساری از سر ناجوانمردی این آسمون ...... لب خاموش شد و چشم گریست و دل سوخت از خنجرهای بی امان روزگار .....

با صدای در نفسمو پر صدا بیرون دادم و سیگارمو روی جاسیگاری رو میزم خاموش کردم

-بیا تو

پاکمهر با همون لبخند همیشگیش پا به اتاقم گذاشت ، با یه نگاه پی به اوضاع غیر عادی و خرابی حالم برد اما با همون لبخند و نگاهی اروم قدمی به سمتم برداشت و گفت: سلام رئیس

سری تکون دادم که گفت: والله تو هیچیت به آدمیزاد نرفته توماژ ..... بعد اون همه دوندگی و نخوابیدنا بالاخره به هدفت رسیدی و تونستی بین اون همه رقیب کله گنده مناقصه رو ببری بعد به جای بشکن و بالا انداختن یهو غیبت زده و من بیچاره بعد از کلی دوندگی یادم افتاده رفیق مجنون من کجا می تونه رفته باشه

از قهوه جوش قهوه ای برای خودش ریخت و من بی صبرانه منتظر شعله ور شدن این اتش زیر خاکستر موندم

-بزرگ ترین شانس زندگیت بهت رو آورده اون وقت اومدی مثل دیوونه ها به بیرون زل زدی و افتادی به جون خودت و اون ریه بدبختت

با سکوتم لبخند از لبهاش رفت و ابروهاش گره محکمی خورد و گفت: مگه همینو نمی خواستی ؟

چیزی ته دلم فرو ریخت ، چنگی محکم تر قلبم رو فشرد و گره دستام کورتر از قبل شد اون قدر که صدای ناله استخون هام تو تموم تنم پیچید ولی قفلی از لب هام باز نکرد .....

با چند قدم بلند خودشو بهم رسوند و روبروم قد علم کرد و با جدیتی که تا به حال ازش ندیده بودم نگاهشو به نگاه غم زدم دوخت و غرید: چرا لال مونی گرفتی؟ مگه دنبال همین نبودی؟ مگه با فکر یه هم چین روزی پنج سال خواب و به خودت حروم نکردی؟ مگه بارها نقشه شو تو خواب و بیداری مرور نکرده بودی؟ چی شده که دوباره اومدی سراغ این خونه لعنتی؟ دنبال چی اومدی؟ بین این دیوارا پی کدوم روز خوشت گشتی؟ چرا دست از شکنجه خودت برنمی داری؟

فکم منقبض شد از سیلی بی رحمانه حرفای پاکمهرکه با مرور خاطرات تلخ این خونه به تن رنجورم می نشوند، چه بلایی سر این لب های خاموش اومده که این قدر محکم پای پیمانش مونده و حتی برای تسکین جای سیلی رفیقم تکونی به خودش نمی ده ..... چه بلایی سر صدایی اومده که روزی به شادی بلند بود و امروز به غم روزهای تلخ گذشته ساکت و گوشه گیر به نظاره قفل های محکم دهانم نشسته ....

پاک مهر کلافه و عصبی چنگی به موهاش زدو گفت: تو مرد این راه نیستی ..... بهتره فراموشش کنی

ناخوداگاه اخمام تو هم رفت و قلبم به تپش افتاد اما لب هام.....

سری تکون داد و گفت: من ترتیب یه جلسه رو با جانسون می دم ...... مبلغ خوبی برای واگذاری بهمون می ده ..... بهتره تا دیر نشده بکشی کنار و به زندگیت برگردی

قدم هاش که ازم دور شد صدامو از اعماق وجودم بیرون کشیدم و با صدایی دورگه غریدم: تو این کارو نمی کنی

پوزخندی زدو نگاهشو از مشت گره کردم سر داد تا پایی که مثل همیشه عصبی رو زمین ضرب گرفته بود و در نهایت به چشمای خشمگینم چشم دوخت و گفت: کی می خواد جلومو بگیره؟

یه تای ابروشو داد بالا و با لحن تمسخرامیزی گفت: تو؟؟

اشاره ای به پام کردو گفت: با اینا می خوای جلوی راهمو بگیری؟ مطمئنم اگه پنج دقیقه دیگه صبر کنم لرزش دستات هم شروع می شه و بعد تمام تنت شروع می کنه به لرزیدن طوری که هیچ کس نتونه ارومت کنه از چشمات یه رد سفید می مونه و یه تنی که اونقدر سرد و یخ بسته است اون قدر ناتوان که حتی نمی تونه جلوی زمین خوردنتو بگیره ...... حتی نمی تونه جلوی لرزش هاتو بگیره ..... این جوری می خوای راهمو سد کنی ؟؟

قلبم با ضرب محکم تری خودشو به سینم کوبید و با هر برخوردش مهر تاییدی زد به حرفای رفیقی که امروز کمر به نابودی مردی بسته بود که سال ها قبل ویران شده بود و نابودی یه ویرونه برای هیچ کس افتخاری به دنبال نداشت .... دستای مشت شدمو تو جیبم فرو کردم تا لرزش نامحسوسشو از نگاه تیز بین پاکمهری پنهان کنم که ورق به ورق حالمو از بر بود.همه حواسمو دادم به صدام که نلرزه تا نشکنه کمر مردی که تنها داراییش غروری بود که ابلهانه هنوز باور داشت ذره ای از این دارایی با ارزش براش مونده که همین قطره می تونه سرپانگه داره مردی رو که وقتی نم اشک رو گوشه چشماش دید باور کرد دیگه چیزی براش نمونده ...... مردبودن معنا نداشت وقتی غروری نبود ،پایی برای ایستادن و دستی برای مقابله وجود نداشت وقتی برخلاف رسم زمانه بر نامرد بودنش می گریست و با هر قطره مهری می زد به نامردی مردی که از مرد بودن تنها نرینگی رو به یدک می کشید

-بهتره موقعیت خودتو فراموش نکنی پاک مهر ....... تو فقط شریک منی

کمی چشماشو تنگ کردو با دلخوری بهم خیره شدو بدون اینکه کمی از موضعش عقب بشینه گفت: واقعا؟؟ ولی سهام شرکت چیز دیگه ای می گه رفیق ..... مهر خشک نشدش این حقو بهم می ده که به عنوان مدیرعامل اون شرکت، تصمیمی بگیرم که به نفع خودمو کارمندام باشه

دستام ناتوان از مهار لرزش های لعنتی نگاه نگران پاک مهر رو به خودشون جلب کردن که کمی عقب رفت و من باز شکستم از این ترحم که تو نگاه شریکم موج می زد

-قرصات کجاست توماژ؟

خشمی غریب مثل خون به رگ هام جاری شد که صدام رفت بالا و پاهای ناتوانم جونی گرفت و قدمی به سمتش برداشتمو غریدم: تو سطل اشغال ......

تا اومد حرفی بزنه گفتم: تنهام بزار .... همین حالا

با صدای فریادم که از دیوارهای ساکت خونه به گوش می رسید قدمی به عقب برداشت و گفت: باشه می رم ..... اروم باش رفیق

-شب که برگشتم می خوام با مهدوی حرف بزنم دیگه وقتشه دست به کار بشه ، بسه هرچی تنبلی کرده و پول گرفته

دستای لرزانمو بیرون اوردم و با ناتوانی به موهام چنگ زدم تا شاید کمی اروم شم ومرحمی بشم برای چشمای نگران پاک مهر

این بار زمزمه وار نالیدم : برو پاک مهر .... برو

دستامو تو دستاش گرفت و گفت: برای این راهی که در پیش گرفتی باید محکم تر از این حرفا باشی مرد حسابی

مرد بودن کنایه بود به کسی که حتی خودش به این واژه اعتقادی نداشت..... مگر مردبودم که حالا بخواهم حسابی و تمام کمال باشم؟؟؟

از کتش بسته ای قرص به دستم داد و گفت : جای اینا تو سطل اشغال نیست ..... فعلا نیست

نگاه نگرانشو بهم دوخت و من حرکت لب هاشو دیدمو نشنیدم حتی کلمه ای از حرف های همراه و همدم پنج سالمو.... اون قدر ناله بدنم بلند بود که راه می بست به روی هر صدایی ..... تصویری در نظرم جون گرفت که چشم برهم گذاشتم و زیر لب نالیدم ...... لرزش دستام شدیدتر از قبل تنم رو به زانو در اورد و تن سرد زمین نوازشگر گرمای تنم شد ...... صدای خنده ها تو سرم پیچید که سرم رو چنگ زدمو موهامو در حصار دستایی دراوردم که تکان هاش عرش خدایی رو به لرزه در می اورد...... تصویر دوچشم زیبا سیاهی نگاهمو شکافت که قطره اشکی بی امان از گوشه چشمم سرازیر شد.... مرد نبودم ..... نبودم....

***************

نگاهی به سالن مملو از جمعیت خونه انداختم ، با بی قیدی خودمو رو مبل رها کردم و چشم بستم به روی دنیای کثیف اطرافم ، صدای خنده های اغواگرانه و لوندانه دخترای کم سن و سال و نگاه های هرز پسرهایی که هر فرصتی رو غنیمت می دونستن برای نوشیدن از شهد کام دختران بی خبر که دل به زمزمه های عاشقانه یه مشت دروغگوی عیاش خوش کرده بودن مثل خنجری به جون اعصابم افتاده بود ، نفسمو پر صدا بیرون دادم و چشمام و بستم و لیوان مملو از نوشیدنی خنک رو تو دستم فشردم تا کمی کم بشه از حرارتی که وجودمو به اتش کشیده بود ، اتشی از جنس خشم، از جنس غیرتی که تموم رگ و ریشم رو به فغان دراورده بود ......

دستی اروم تو موهام فرو رفت که چشم باز کردم ، همون چشم ها با همون لبخند کودکانه و سایه ای که عجیب رو سرم سنگینی می کرد

-هنوزم نمی فهمم وقتی جنست از جنس این ادما نیست چرا اصرار داری تو جمعشون باشی؟

بوی الکل دهنش با عطر تنش تو سرم پیچید که اخمامو تو هم کشیدمو با دست به عقب هولش دادمو گفتم: تو که هم جنسشونی چرا نمی ری پیششون؟ حیف نیست؟

نگاهی به لباس کوتاه و بدن نمای تنش کردمو گفتم: این طور که معلومه خوب تونستی جذبشون کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چهره مملو از ارایشش به انی رنگ خون شد و چشمای وحشیش اماده حمله به چشمام خیره شد و گفت: حتما بین ما اونی که پسر پیغمبره تویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمسخر خنده کوتاهی کردو نگاهشو به گوشه سالن دوخت ، نیازی نبود بچرخمو مسیر نگاهشو دنبال کنم . تیر بغض و کینه دختر بی پروایی که با نگاهش سعی در تحقیرم داشت به هدف خورده بود قلبم تیر کشید ولی حتی دردش هم از غرور نگاهم کم نکرد ، نگاهمو به چشمای گستاخش دوختمو با لبخندی قدمی به سمتش برداشتمو گفتم: مزه اش به مزاجت سازگار نبوده بانو؟ عطر تنش باب طبعت نبود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی به سمتش خم شدم و سرمو به گوشش نزدیک کردمو گفتم: شایدم نتونسته احساسات تو رو راضی کنه؟هوم؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنش لرزید و قدمی به عقب برداشت و با چشمای سرخ و لبریز از اشک بهم خیره شد که گفتم: ولی انگار بقیه راضین؟ شایدم تو نتونستی....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریادش تو صدای کر کننده موسیقی گم شد که سیگاری از رو میز برداشتمو با فندک نقرم روشنش کردمو راهمو به سمت در خروجی کج کردمو گفتم: خوشحالم از اینکه رو زنی مثل تو حساب نکردم سیما..... زن زندگی من نمی تونه هرزه باشه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم اولو که برداشتم با صدایی که هر لحظه اوج می گرفت و به خاطر بغض تو گلو می لرزید گفت:اینو یادت نره که تو منو به این روز انداختی توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص به سمتش برگشتمو بازوی ظریفشو تو مشتم فشردمو ناله از سر دردشو نشنیده گرفتم و گفتم: اون نامه ها درست به اندازه پنجول کشیدن امروزت کودکانه بود ، فرارت مثل چوب حراجی که به تن و ابروت زدی احمقانه بود، با من لج کردی تا خودتو به لجن بکشی ؟ که این جوری به چشمم میای؟ چطور با مغز فندقیت فکر کردی که به این نتیجه ابلهانه رسیدی ؟ چطور فکرکردی من دست یه هرزه هرجایی رو با افتخار می گیرمو کنارم پای سفره عقد می نشونم و معشوقه هاش وبه جشن عروسیم دعوت می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضش شکست و تنش به لرزه افتاد که گفت: من دوستت داشتم توماژ ،هنوزم دوستت دارم بی انصاف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای شعله ورم اخرین مقاومتشو شکستم و غریدم: ولی من نداشتم هیچ وقت ...... تو برای من پونه بودی احمق ..... اونقدر محترم اونقدر نجیب اونقدر قابل ستایش که حتی به خودم اجازه نمی دادم نگاهی جز نگاه یه برادر به خواهرش داشته باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در بین اشکاش جیغ کشید: من نمی خواستم خواهرت باشم.... من می خواستمت .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو رها کردمو گفتم: هنوزم بچه ای سیما ..... چطور باید به دختری اعتماد می کردم که عاقبتش شد این؟ منکر پاکیت نمی شم ولی اینی که روبروم ایستاده این تنی که عطر ده نفر به خودش دیده نمی تونه تکیه گاه خوبی برای زندگی من باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم: برگرد سیما ..... برادرانه می گم جای تو این جا نیست ..... برگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هاش لرزید و کمر خم کرد از تازیانه هایی که بی رحمانه به پیکرش وارد کرده بودم ، به سمت حیاط رفتمو درو بهم کوبیدم ...... هنوز تصویر یه دختر بچه مدرسه ای با مقنعه مشکی و مانتو بلندش تو ذهنم زنده بود.... دختری که در دنیای کودکانه اش عاشق شد و یه طرفه اتش عشقش رو شعله ور کرد و قدم در راهی گذاشت که از پدرش کمر شکست و از مادرش یه زن فرتوت به جا گذاشت ، یعنی می دونه چی به سر خونواده آبرومندش اورده؟؟ از پدر خمیدش خبری داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارها خاطراتمو مرور کردم تا شاید پیدا کنم دلیل این دلبستگی دخترانه رو ...... چنگی به موهام زدم که صدای گوشیم بلند شد، با دیدن اسمش لبخندی رو لبم نشست و موجی از گرما و ارامش به تنم تزریق شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بانو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خندش تو گوشم پیچید و عمق داد به لبخندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام اقاهه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی صداشو پایین اوردو گفت: خوبی؟ دلم برات تنگ شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با طولانی شدن سکوتم گفت:دلخوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نباشم؟ قرارمون چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گرفتارشدم به خدا ، هرچی بهونه میارم بازم حریفشون نمی شم میگم ترم تابستونی برداشتم می گن یه روز این ور اون ور چیزی نمی شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتی برنگردی اقات کبابت می کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدو گفت: اینو که بگم سرمم به دستت نمی رسه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندمو قورت دادمو گفتم: عیب نداره وقتی نذاشتم تا سرکوچه هم بری یاد می گیری که دیگه پای قولت بمونی .... که امروز می ری فردا اینجایی؟؟ هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بد نباش دیگه توماژ ..... همش دو روز نیست که اومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمه؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار سکوت اون بود که فاصلمونو پر کرد تا اومدم حرفی بزنم صدای مردونه ای تو گوشی پیچید: روژان کجا موندی دختر .....نمی خوای بیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مِن مِن روژان که طولانی شد گفت: نترس دختر جون سر جای خواب دعوا شده همه منتظر حَکَمِشونن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و با صدای بلندی خندید و گفت: تا جنگ نشده بیا همین طور گیس گیس مویی که داره حروم می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و رفت که صدای بسته شدن در تو نفس های تند ومضطرب روژان گم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-داره شوخی می کنه توماژ ..... به خدا من...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن سرد وخشکی گفتم: من ازت توضیح خواستم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب نالید: توماژ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهتره بری تا جنگ نشده ... عجیبه با این همه مشغله بازم دلت برای من تنگ می شه ..... نمی دونم چی جوری از زیر بار این منت بیام بیرون بانو ..... تو بگو چی جوری جبران کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش می لرزید درست مثل دل من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطر سیسمونی ریحانه اومدن ..... غریبه نیستن خاله ها و عموهامن.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفته بودی همه باهم خواهر و برادرین ..... همینو گفته بودی دیگه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کنایه نزن ...... به خدا ادمای بدی نیستن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد زیر لب گفت: من چی کار کنم اینا با هم راحتن خب؟ نمی تونم خودمو تو پستو قایم کنم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت از غرغرای زیر لبیش ولی نذاشتم صداش بلند شه با تک سرفه ای لحن جدیمو پیدا کردمو گفتم: کاری نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-توماژ اوقات تلخی نکن دیگه مگه تو به من اعتماد نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سرم درد می کنه روژان الان وقت خوبی برای این حرفا نیست تو هم برو تا این بار با هم نیومدن دنبالت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اره خب اشکال از منه که دلم برای بدعنقی مثل تو تنگ می شه و زنگ می زنم، اصلا دنبال درد سرم، صد بارم چوب دل کوچیکیمو خوردم بازم ادم نمی شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه عیب از منه که اُملم اینو بگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کی این حرفو زدم اینا هم فردا پس فردا می رن خونشون ببینم دیگه چه بهانه ای داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من این چند روزه کار دارم گوشیم خاموشه گفتم که بعد جای گله نباشه..... تهران می بینمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون هیچ حرفی قطع کرد ، کلافه نفسمو دادم بیرون وسیگاری روشن کردم که دستی رو شونم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیرون چی کار می کنی داداش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دارم می رم خونه میای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماش رفت توهمو گفت: تو چرا باز این یه ذره پاچه رو به شلوار من زیادی دیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهش کردم که گفت: روژان زنگ زده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیظ توپیدم: روژان خانم این صدبار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به حرفم گفت:بازم زدی تو پرش؟ آدم نیستی بزاری دو روز رفته پیش خونوادش خوش باشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم بهش خیره شدم که گفت: مگه دروغ می گم هربار بنده خدا می ره شمال با خنده می ره زهرمارش می شه برمی گرده ، یه مهمون براش میاد کل هفته رو با توی کله خراب مکافات داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صد سال هم بگذره من تئوری مسخره خواهر برادریشونو قبول ندارم..... بیاد خونه خودم، درست می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهم رفت و گفت: بزار بیاد بعد براش نقشه بکش .... من که می دونم از جای دیگه ای پر بودی و الکی پرت به پرش گیر کرده .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشاره ای به در خونه کرد و گفت: دیدم که سیما....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آرتین بس کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف دنبالم اومد و سوار ماشینم شدیم و راه افتادیم ، تمام شب رو به روژان فکر می کردم ، به بغضی که تو صداش بود ، به چشمایی که مطمئن بودم امشب از دست من باریده بود به صدایی که لرزیده بود و عجیب با دل بی قرارم بازی کرده بود....بارها صدای زنگ اس ام اسم بلند شد ولی پا رو دلم گذاشتمو با لجاجت حتی نگاهشون نکردم .... باید بر می گشت ..... !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*****************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس سوزشی تو دستم چشم باز کردم و از دیدن اتاق سفید و پرستاری که بالا سرم ایستاده بود اخمام تو هم رفت ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رو ترش نکن رئیس اون طفلک گناهی نداره من اوردمت این جا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستار بدون اینکه حتی کلمه ای از حرف های پاک مهر رو فهمیده باشه رفت که گفت: چند وقته قرصاتو نمی خوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو به دکتر این خراب شده بگو بیاد می خوام برم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو تو جیبش فرو کرد و با ژست خاصی اومد طرفمو کمی رو صورتم خم شدو گفت:دکتر این خراب شده به میل منو تو کاری نمی کنه گفته باید تا فردا بمونی می گی چشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر نکن اینجا خوابیدم از پس تو یکی برنمیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندی سر داد و گفت: رحم بفرما رئیس .....قبلا صابون خشمتون به تن بنده حقیر خورده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت که گفت: مادرت زنگ زده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده به آنی از لبام رفت که ادامه داد: گفتم جلسه ای سرت شلوغه و از این حرفا کلی اسمون ریسمون به هم بافتم تا قبول کنه که شاخ شمشادش از روی مشغله است که یاد مادرش نیفتاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز درد بدی تو سینم پیچید که گفت: نگرانه توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به زودی همه نگرانی هاش باهم برطرف می شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از این که حرفی بزنه گفتم: از مهدوی چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای از تعویض موضوع بحث بهم رفت و کمر راست کردو گفت: دیشب باهاش حرف زدم حسابی تو نقشش فرو رفته اونقدر که ترفیع گرفته جنس خراب..... شده معاون شرکت یه جورایی دست راست مدیرعامل ...... نبضش تو دستمونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی رو لبم نشست که گفت: توماژ مطمئنی ؟ به هر حال اون .......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاک مهر...... اون ادم برای من هیچی نیست ..... هیچی جز یه زخم که هر چی می گذره عفونی تر می شه می خوام ریشه این عفونتو بخشکونم...... هرچی زندگی کرده و خون همه رو کرده تو شیشه کافیه زیادتر از کوپنش اکسیژن حروم کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ازم دزدید و گفت: ولی دکترت می گفت .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مهم نیست اون چی می گه مهم دل نااروم منه پاک مهر ...... من این لکه سیاهو از دامنم پاک می کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادو بدون هیچ حرفی رفت کنار پنجره که غرق شدم تو تک تک خاطراتم ودوباره ودوباره مرور کردم روزهایی که گذشت و ازش برام یه درد موند یه زخم یه نیش که تا مغز استخونمو به اتش کشیده ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای در هردو به خودمون اومدیم ،پاک مهر نگاهی به دکتر کرد و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت ، دکتر اروم به تختم نزدیک شد و گفت: باز که این ورا پیدات شده پسر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کمرنگی زدمو گفتم: پاک مهر زیادی شلوغش کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی رو کنار تختم گذاشت و روش نشست و نگاه تیزبینشو بهم دوخت و گفت : خب تعریف کن ببینم چی باعث شده باز این اتاق رو قرق کنی مرد جوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوام برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ تغییری تو نگاهش ایجاد نشد نه تعجب نه سرزنش نه حتی سوالی از دلیل این رفتن ، پا رو پا انداختو گفت: خب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وقتشه این ننگو از سرنوشتم پاک کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-این یعنی قراره بری برای اینکه فکر می کنی مامور خدایی برای اجرای عدالتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب گزیدم که گفت: قراره تو این سفر به چی برسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ارامش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اون ارامش کجای اون سرزمینه که داری برمی گردی؟ کجای نقشت به خودتم فکر کردی؟ کجای این اتشی که روشن کردی یه لیوان اب برای خنکی دلت کنار گذاشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بالاخره یه روزی باید این بازی تموم شه اینو شما گفتین یادتونه؟ اینکه با واقعیت روبرو شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-و واقعیت زندگی تو می شه انتقام یا همون چیزی که بهش می گی بازی ..... داری می ری به جنگ کسانی که حتی نمی دونن برای چی قراره سرشون اوار بشی ...... خنجر می کشی و کسی نمی دونه چرا، این از نظر تو معنی ارامش داره؟ با این برنامه می خوای به ارامش برسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر نگاه نافذش سرخم کردمو گفتم: واقعیت زندگی من این کابوسای لعنتیه ..... لرزش دستامه این قرصایی که شده آفت جونم ..... واقعیت زندگی من کسیه که داره اون سر دنیا زندگیشو می کنه و حتی خبر نداره من تو این شهر نفرین شده چی می کشم ،چند بار اسیر این اتاق شدم ؟ واقعیت این دردیه که امونمو بریده ، خُره ای که ذره ذره وجودمو نابود می کنه ....... باید شریک بشه تو دردام باید بسوزه تو اتشی که خودش روشن کرده باید بچشه زهری که پنج ساله ذره ذره به کامم ریخته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عینکشو جابجا کردو گفت: تو اینایی که گفتی من ارامشی نمی بینم مرد جوان ، تو اول باید خودتو باور کنی کابوساتو باور کنی ......... باید به حرفای من برسی بعد بری به جنگ دیگران با این دستای لرزان نمی تونی هیچ شمشیری دستت بگیری ،این تن نحیف طاقت هیچ زرهی رو نداره وتو بدون زره بازنده این بازی هستی......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث کردو ادامه داد: به بازیگرای این بازی فکر کردی؟ تا کی می تونی از پشت پرده زهر به کامشون بریزی؟ تا کی می تونی پشت نقاب پاک مهر پنهان شی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاک مهر نقاب من نیست ..... شریکمه این ماجرا برای هردومون پر از سوده اون می تونه پول رو پولش بزاره و من ...... می تونم بالاخره به جایی که بهش تعلق دارم برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر لبخندی تحویلم داد و از جاش بلند شدو گفت: بهتره بخوابی فردا روز قشنگ تریه برای ادامه گپ و گفتمون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی من نمی تونم زیاد این جا بمونم اخر این ماه باید برگردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس بهم ثابت کن می تونم بیمارمو راهی سفری کنم که توش پر از خطره ..... قانعم کن که دیگه وقتشه دستتو از دستم دربیاری و خودت رو پای خودت بایستی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل همیشه دستمو به گرمی فشرد و از اتاق بیرون رفت !!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفن و که قطع کردم نگاه سرزنشگر پاک مهر روم ثابت موند که گفتم: باز چی شده رئیس بعداز این؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دکترت می گفت از وقتی مرخص شدی نرفتی پیشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی خیالی شونه ای بالا انداختمو به پشته صندلیم تکیه زدمو گفتم: قرارای ما همیشگی نبود ؟ بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص به سمتم اومدو گفت: نه نبود ولی تا بهبودی کاملت باید بری ،اینه قرارمون رئیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صورتش که کاملا روم تسلط داشت نگاه کردمو گفتم: من خوبم ..... بلیط گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسشو پر صدا بیرون داد و گفت: عجله ای نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام گره محکمی خورد که گفت: منو از این قیافه جذابو مکش مرگمت نترسون تا نری پیش دکتر تا خیالمو راحت نکنه از بلیط خبری نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-انگار باورت شده اقا بالاسرمی پاک مهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دلخوری نگاهم کردو گفت: نه نیستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیشو از میز برداشتو گفت: من هیچی نیستم .....حتی شک دارم رفیقت باشم که اگه بودم شاید محرم این راز سربه مهرت که هربار تورو به مرز جنون می رسونه می بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چیزی درونم فروریخت و سنگی راه گلومو بست ،لجوجانه بغضمو پس زدمو با خنده ای کوتاه گفتم: بعد پنج سال به این نتیجه رسیدی که رازی هست ؟ که باید کنجکاوی کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهم کردو گفت: تو این پنج سال به حرمت قولی که داده بودم لب از لب باز نکردم ، حال خرابتو دیدم نگفتم چرا ، هربار لرزیدی هربار اسیر اون تخت شدی هر بار اشک تو وسط اون حال خرابت دیدمو دم نزدم چون قول داده بودم حرف نزنم نپرسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ازم گرفتو گفت: اون روزا برام مهم نبود من یه جای خواب می خواستم یه کار نصفه نیمه که بتونم تو غربت گلیممو از اب بکشم بیرون ،برام مهم نبود هم خونم مجنون بود، که چی بهش گذشته ،که من باید در ازای پول کرایه خونه مراقبش باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی رو لبم نشست از یاداوری روزهای نه چندان دور ، هردو گریزان از وطن ،هردو پر از حرفهای ناگفته با لب های بسته ،هردو .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاک مهر به سمت پنجره رفت و بیرون خیره شد درست مثل همیشه ، مثل تمام روزهایی که هرکدوم در دنیای خود غرق می شدیم من غرق در خاطراتم و پاک مهر....... بین اون همه خونه و ماشین دنبال چی می گشت این همدم پنج ساله ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی بعد از یک سال این هم خونه دیگه برام یه هم خونه ساده نبود دیگه برام سخت بود بی تفاوت بودن نسبت به مردی که هنوزم مثل روزهای اول می سوخت می لرزید فریاد می کشید و اشک می ریخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه مهربونشو بهم دوخت و گفت: منو محرم ندیدی تا شریکم کنی تو آتش دلت ، رفیق ندیدی تا سهمیمم کنی تو دردت ......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی رو لبهاش نقش بست و گفت: ولی به عنوان یه هم خونه یه همکار و شریک بهت اجازه نمی دم خودتو به نابودی بکشونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدمی خودمو بهش رسوندم و دستمو دور شونه های پهنش حلقه کردمو گفتم: دیوونگی من به تو هم سرایت کرده مرد حسابی ؟ کی گفته محرم نیستی ، رفیق نیستی؟ هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی ازش جداشدمو گفتم: حرف دلم جار زدنی نیست رفیق که اگه بود این جا نبودم ...... یه روز می فهمی .... همه می فهمن!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به اخم های درهمش کردم و دلم ضعف رفت از دست پیشی که گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-در داشبردو بازکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی برام نازک کردو اروم به جلو خم شد وداشبورد وباز کرد و با دیدن تک گل سرخی که براش گرفته بودم لبخند کمرنگی رو لبش نشست ولی لجوجانه درشو بست و گفت: با این کارا حرفات یادم نمی ره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نبایدم بره بانو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب شروع کرد به غر زدن : سفرمو زهرمارم کرده اون وقت می خواد با یه شاخه گل سرو تهشو هم بیاره صبر کن برسیم خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خندم بلند شدو دستای ظریفشو تو دستام گرفتم که با بدخلقی دستشو عقب کشید و گفت: بخند واقعا حال و احوالم خنده دارم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر چشمی نگاهش کردم .... دلخور بود.... ضبط و روشن کردمو گفتم: من با این گل چیزی رو ماست مالی نکردم حساب این گل جدا حساب بد قولی جنابعالی هم جدا بانو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی عقب نشینی کردو زیر لب گفت: خب وقتی مامانم نمی زاره بیام چی کار کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خبرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب برچیدو گفت: من بمیرمم دیگه به تو هیچی نمی گم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می گی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا خونه از هر ترفندی برای کشوندن بحث به حرفای اون شبمون استفاده کردمو و همش مثل تیری به سنگ خورد ، روژان این بار کاملا شمشیرو از رو بسته بود و به هیچ عنوان زیر بار نمی رفت ،کلافه ماشینو جلوی در ساختمون نگه داشتم و به سمتش برگشتم که گفت: میای بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم که از داشبرد گلشو برداشت و جلوتر از من رفت.... ماشینو قفل کردمو پشت سرش وارد ساختمون شدم ، بی حرف کنار هم از پله ها بالا رفتیم ، تو سرم هزارتا سوال بی جواب رژه می رفت و مقاومت روژان وطفره رفتناش تیشه به ریشه اعصابم زده بود ، فکرای جور واجوری تو ذهن خستم بالا پایین می شد کلافه دستی به موهام کشیدم که روژان زیرچشمی نگاهی بهم کرد ولی به روی خودش نیاورد ...... کلیدو تو در انداختم وخواستم اولین قدمو بردارم که استین لباسمو کشیدو با اخم ظریفی به چشمای متعجبم خیره شدو گفت: بیست و هفت سالته هنوز نمی دونی خانما مقدم ترن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت از ترفند دخترانه محبوبم برای از بین بردن فاصله ای که ناخواسته داشت بینمون می افتاد ،می دونستم با پیش کشیدن یه کل کل قدیمی می خواد منو از فکرای سیاهم دور کنه ..... با یاداوری روزای اول اشناییمون لبخندی رو لبم نشست ، دو جوون مغرور که حتی حاضر نبودن ذره ای از موضعشون کوتاه بیان و کل کل هایی که کم کم به خاطره های خوش تبدیل شد ،خاطره ای که امروز پر کرد فاصله ای که می رفت تا با افکار من عمق بگیره....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه تای ابرومو دادم بالا و گفتم: حق تقدم با بزرگتره جوجه کوچولو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده قشنگی کردو گفت: باشه کیفتو بردار تو اول بروتو بابابزرگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اشاره اش به پشت سرم بی حواس چرخیدم که با چابکی از زیر دستم رد و شدو رفت تو و گفت: تو کیفت کجا بود بابابزرگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خندش خونه سردی که تو این چند روز خالی از هوای زندگی شده بود رو زنده کرد و به دلم رنگ و لعاب محبت زد ، با شیطنت چشمکی زدو با ژست خاصی رو مبل پذیرایی نشست و پاهای ظریفشو رو میز گذاشت با لحن خاصی گفت: زود برای ما قدری شربت بیاور تا ندادم زندان بانان دلی از عزایتان در بیارن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به کمر سمتش چرخیدمو گفتم: بد نگذره می خوای پاهاتم ماساژ بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهش وراندازم کرد و یه تای ابروشو بالا داد و گفت: گستاخ تر از اونی هستی که نشان می دهی ،ملیجک و این همه بی پروایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کرد و با اشاره ای به پاهاش گفت: این کار بزرگان است نه تو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دستاشو بهم کوبیدو گفت: سرب داغ در حلقش بریزید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-که ملیجکتم ؟ هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که آستاینای پیراهن مردونمو بالا می دادم قدمی به سمتش برداشتمو گفتم: سرب داغی بهت نشون بدم که کیف کنی ملکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش خیز برداشتم که جیغ کوتاهی کشید و از رو مبل پرید پایین و به سمت اشپزخونه دوئید و در حالی از خنده به نفس نفس افتاده بود پشت اپن سنگر گرفت و گفت: حالا یه قاشق سرب داغ که این حرفا رو نداره توماژ تو قراره مرد یه زندگی باشی .... واقعا که، بیا ببین دوست پسرای دوستام چه کارا که نمی کنن بعد تو سر یه قاشق سرب ببین داری چی می کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده به سمتش رفتم که گفت: خب می گم نریزن شما هم نشنیده بگیر فقط پیش بقیه بگو خوردی منم می گم زدم هان ؟ چطوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اخه تو جوجه اردک زشت می خوای سرب بریزی تو دهن من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم نگاهم کرد و گفت: برای همین جوجه اردک ببین چه صفی بستن حضرت اقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام به انی توهم گره محکمی خورد که خنده مصنوعی ای کرد و گفت: بشین برات شربت بیارم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت یخچال رفت و گفت: می شه کولرو بزنی خیلی گرمه شمالم هوا خیلی شرجی بود ، وای توماژ اصلا نمی تونستی از جلوی کولر جم بخوری کنار ساحلو دیگه نگو من که نرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتم که هنوز قدمی برنداشته بودم و هنوزم با ابروهای گره خورده بهش خیره شده بودم برگشت و چشمکی زدو گفت: اخه می دونستم اقامون برنز دوست نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام تلاشش رو می کرد تا حرفی که زده بود و یه جورایی ماست مالی کنه ،وقتی دید نگاه ازش نمی گیرم با خجالت به سینی تو دستش خیره شدو گفت: منظوری نداشتم از دهنم پرید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد زیر لب گفت: خب تو که می دونی من رو این کلمه حساسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی این پا اون پا کرد و در حالی که دائما جای لیوانای شربت و عوض می کرد وبا وسواس سینی رو چک می کرد گفت: خب ..... خب ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نگاه های دزدکی که بهم می نداخت چشم غره ای رفتمو کولرو روشن کردمو خودمو رو مبل انداختم که عطرش تو مشامم پیچید، نفس عمیقی کشیدم که تمام اعصاب کش اومده بدنم اروم شد و لبخند کمرنگی رو لبم نشست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دلم برای این تعصبای خرکیتم تنگ شده بود اقاهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت و نگاهمو بهش دادم که لیوان شربتم رو میز گذاشتو روبروم نشست و گفت: مهمونی خوش گذشت حضرت والا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از سوالش جاخوردم و برای پنهون کردنش خم شدمو لیوان سرد شربت البالومو برداشتم ، جرعه ای خوردم تا از یه دستی که زده بود مطمئنم کنه ، خیالم از دهن قرص آرتین راحت بود و صدالبته از حرمتی که برای رفاقتمون قائل بود و می دونست دوست متعصبش مایل به رابطه نزدیک نامزدش با دوستاش نیست پس کار اون نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیما می گفت حسابی تیپ زده بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آنی تمام مهمونای اون شبو از نظر گذروندم و بین دخترای غرق شده تو لوازم ارایش و مشروب و لوندی دنبال شیما نامی گشتم ...... می تونم قسم بخورم جز سیما کسی منو تو اون تاریکی ندید شک دارم اصلا فهمیده باشن که منم اون جام .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوتم که طولانی شد گفت:تعصب و غیرت فقط مال توئه؟ بیرون زدن رگ گردن فقط مال مرداست؟ توبیخ و حساب کتاب چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ورق به ورق این دختر و از بر بودم ، یه دستی بود ...... شیمایی وجود نداره، با خیالی اسوده تکیمو به مبل دادمو گفتم:منظورت مهمونی کدوم شبه دقیقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جاخورد ولی عقب نکشید: پس درسته ..... برای تک تک شبایی که نیستم برنامه داری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی خیالی شربتمو تا نیمه یه نفس سر کشیدم که دلخورد لب ورچید و گفت: توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه ته این سوالا و جوابا همین نبود؟ می خوای باور کنم که تو دوستای خرابم داری؟ می دونی باورم شه چی می شه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی سرخ شدو گفت: پس چرا جواب زنگا و اس ام اسامو نمی دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو نمی دونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوفی کردو گفت: فقط یکم بهم اعتماد کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیشتر از چشمام بهت اعتماد دارم دختر جون وگرنه الان این جا کنارت نبودم، انقدر برای دیدنت بال بال نمی زدم ، اگه انقدر لاابالی بودم همون یه ماه اول اشناییمون برای رفع هوس بس بود اعتماد دارم که پنج ساله شب و روزم شده یه جفت چشم معصوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شرمگینی زدو گونه هاش رنگ گرفت که گفتم: من ادم بد دلی نیستم روژان فقط زیر پام سسته تو زندگیت ، هنوز بعد از پنج سال رو هوام هنوز نمی تونم یه شب با خیال راحت سر رو بالشم بزارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خجالت خودشو با لیوانش مشغول کردو زیر لب گفت: ولی من که ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم ..... می دونم دوستم داری همون قدر که از علاقه خودم به تو باخبرم ولی بهم حق بده .... تو زیبایی ،نجیبی، خانمی...... ارزوی هرمردی داشتن زنی مثل توئه ،کسی که بشه با خیال راحت زندگیتو بهش بسپاری ،که همه دار و ندارتو خرج یه لبخندش کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه هاش رنگ خون شد و نگاهش با شرم دخترانه ای به زمین دوخته شد که تنم یکپارچه اتش شد از هوس داشتنش ، از لمس محبت بکر دخترانش..... ولی این دختر بیشتر از اینا تو دنیای مردونم حرمت داشت روژان هوس نبود ..... همه زندگی من بود!!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اخرین بار به سر در مطب دکتر خیره شدم و حرف هایی که ساعتی پیش بینمون رد و بدل شده بود و مرور کردم، نفس عمیقی کشیدمو دسته ساکمو محکم تر گرفتمو برای اولین تاکسی دست تکون دادم و خودمو برای مهم ترین سفر زندگیم اماده کردم ..... تمام طول راه نگاهمو به خیابونا دوختم محله ای که سال ها بین مردمش نفس کشیده بودم ، تک تک لحظه هایی که به من گذشت وجز خدا کسی شاهد ذره ذره اب شدنم نبود .....کرایه رو حساب کردمواز ماشین فاصله گرفتم نگاهمو با تاخیر از مردم گرفتم و یاد اولین روزی که پا تواین خاک غریب گذاشتم تو ذهنم جون گرفت، بغضی تو گلوم نشست و کام عمیقی از هوای دود گرفته شهر گرفتم که ساک از تو دستم با شدت کشیده شد، با تعجب به عقب برگشتم که با دوتا چشم به خون نشسته و صورتی سرخ از خشم روبرو شدم ، نگاهی به اطراف انداخت و قدمی بهم نزدیک شدو توپید: که یواشکی می ری بلیط می گیری و بدون خداحافظی راهتو کشیدی که بری منم که هویج ازم ارج و قرب بیشتری داره پیشت .... هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تااومدم حرفی بزنم پاک مهر که تمام تلاششو می کرد صداش بالاتر از اینی که هست نره غرید: فقط دهنتو ببند تا وقتی رسیدیم بهت بگم یه من ماست چقدر کره داره رئیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینو گفت و بی توجه به من به سمت سالن اصلی فرودگاه رفت وبین جمعیت گم شد، به سختی لبخندمو خوردم، نمی تونستم منکر این بشم که چقدر از بودنش راضی و خوشحالم و چقدرعذاب دل کندن از همدم چند سالم رو دلم سنگینی می کرد ، دستامو تو جیبم فرو کردم وخنده کوتاهی سردادم که نگاه متعجب چند نفرو به خودم جلب کردم ولی چه ایرادی داشت؟ بزار ببینن خنده های مردی که فراموش کرده بود رسم خندیدن رو....اروم ازبین جمعیت تو سالن عبور کردمو با چشم دنبال پاک مهر گشتم ، پیدا کردنش کار سختی نبود کنار شیشه های قدی سالن وپشت به بقیه ایستاده بودو تمام حرصشو سر سیگار بیچارش خالی می کردو این یعنی دلخوریش بایه عذرخواهی و ببخشید حل نمی شد این یعنی رفیق من شمشیر از رو بسته و جز به غلط کردن رضایت نمی ده ..... لبخندمو خوردمو قدم هامو به سمتش کج کردم و با شنیدن غرغرهای زیر لبیش لبخندم با عمق بیشتری برگشت و دلم گرم شد از بودنش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پسره احمق همین طوری سرشو انداخته پایین بدو که رفتیم..... فکر کرده معشوقشم که برام نامه فدایت شوم گذاشته ..... تقصیر منه که مثل یابو افتادم دنبال یه الاغ که تنها نباشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پک محکمی به سیگارش زد که اروم دستمو رو شونش گذاشتمو گفتم: حالا این الاغ بگه ببخشید حله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص سمتم برگشت و با صورتی که رو به کبودی بود و گوشایی که بی شک ازشون دود بلند می شد چشم غره ای بهم رفت و گفت: با کدوم عقل ناقصت اون نامه رو برای من نوشتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوتاه اومدن جلوی پاک مهر همیشه نتیجه عکس داشت ، پاک مهر حریفشو زبون و ضعیف دوست نداشت ، عقب نشینی براش از فحش بدتر بود برای همین با خونسردی دستمو توسویشرتم فرو کردمو گفتم: شرکتو به کی سپردی رئیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخمای درهم تو صورتم براق شدو گفت: چی کاره اون شرکتی که بهت جواب پس بدم؟ هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش که کمی بالا رفت چند مسافر به سمتمون برگشتن وکنجکاوانه براندازمون کردن که گفت: هر کاری دلم بخواد می کنم حتی اگه بخوام همه قراردادای شرکتو فسخ می کنم و خلاص حرفیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونستم از سر خشمه که جمله های بی ربطشو پشت هم ردیف می کنه و برای سوزوندن من از هیچی دریغ نمی کنه ،لبخندی زدمو گفتم: هر جور مایلی رئیس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تااومد حرفی بزنه صدایی تو سالن پیچید که شماره پروازمون رو صدا می زد تنه ای بهم زد و گفت: صبر کن پامون به ایران برسه یه توماژ ازت بسازم که خودت تو کفش بمونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندمو با چشم غره ای جواب دادو حتی تو اخرین لحظه هم از اتش خشمش بی نصیبم نکرد ، مثل کودکی خطاکار سربه زیر دنبالش رفتم تا بیشتر از این هیزم به اتش رفیقی که عجیب منو یاد پدرهای سخت گیر می نداخت نریزم ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به پشتی صندلیم تکیه دادمو محکم تر از قبل چشمامو رو هم فشردم تا فرود از دل اسمون رو به چشم نبینم درست مثل سقوطی که منو ار عرش خدایی به زمین برهوت کوبید ، با اعلام مهماندار برای بستن کمربندها و اماده شدن برای فرود دلم به تلاطم افتاد ...... واقعا برای یه سقوط نیاز به یه امادگی بود نبود؟؟ مگه سقوط هم برای ادم عادی می شد؟ مگه می شد با یه کمربند ایمنی ازش جون سالم به در برد؟؟ دستم ناخوداگاه مشت شد و مغزم بی رحمانه تصاویر رو از جای جای ذهنم بیرون کشید و در نظرم زنده کرد ، انگار با نزدیک شدن به این خاک خاطراتم جونی دوباره گرفتن که این قدر گستاخانه به تن رنجورم تازیانه می زدند پام اروم رو زمین ضرب گرفت وعرق سردی به بدنم نشست که دستی محکم مشتمو فشرد و صدایی اشنا کنار گوشم زمزمه کرد: توماژ چشماتو باز کن..... من نمی دونم تو چه پدرکشتگی با قرصات داری که تو هر فرصتی حوالشون می دی به سطل اشغال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقاومتم در برابر دستای مردونه پاک مهر بی تاثیر تر از همیشه در هم شکست و قرصی رو با جرعه ای اب فرو دادم و چشمای ناتوانموبه چهره نگرانش که دیگه اثری از عصبانیت چند ساعت قبل توش نبود دوختم ...... پوزخندی رو لبم نشست ...... خوب بود، این درد لاعلاج خوب بود که این طور یه رابطه شکراب رو ترمیم می کرد ،کلافه چشم بستمو زیر لب خوبمی گفتم ولی چیزی از سنگینی نگاهش که روم زوم شده بود کم نشد.....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به گرمی شونمو فشرد که نگاه مستاصلمو از اسمون گرفتمو به پاک مهری که حالا با همون لبخند همیشگیش بهم خیره شده بود دوختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بریم رئیس؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند نامطمئنی زدمو دسته ساکمو تو مشتم فشردم و از سالن بیرون رفتیم ..... از شیشه تاکسی به بیرون خیره شدم پنج سال دوری از این شهر برام غریبه ای ساخته بود که در دل وطنم غم غربتی عجیب به دلم چنگ می نداخت، بارها ارزو کردم که هنوز تو همون خونه مجردی باشم و از پنجره اش به شهر دود گرفته خیره بشم ....... دلم هوای غربت چند سالم رو کرده بود ، حس غریبی قبلم رو به تلاطم انداخته بود چنگی حریصانه دلم رو زیر و رو می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چته توماژ؟ چرا رنگت پریده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چیزی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو بستم و تکیمو به صندلی دادم و زیر لب گفتم: رسیدیم بیدارم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرا تموم این سال ها فکر کرده بودم که تنفس دوباره هوای الوده این شهر می تونه ارومم کنه؟ هوایی که برام پر بود از خیانت ودروغ ........ با رسیدن به هتل بدون این که وسایلمو جا به جا کنم یه دوش اب سرد گرفتم تا کمی اعصاب تحریک شدمو اروم کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برات قهوه سفارش دادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره دل کند و به سمتم چرخید و گفت: فردا می رم دنبال یه خونه تو همون حول و حوشی که بهم گفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی قهومو مزه مزه کردمو گفتم: پس این همه مدت مهدوی داشته چی کار می کرده که تو می خوای بیفتی دنبال خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تکیشو به چارچوب پنجره دادو فنجون قهوشو تو دستش جا به جا کردو گفت: این روزا سرش خیلی شلوغه .... یکی دوجا رو برامون دیده کافیه بریم پای معامله و تموم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم که گفت: نمی خوای به خونوادت خبر بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ولی مادرت ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الان وقتش نیست وقتی می رم پیشش که براش همون توماژ قبل شده باشم نمی خوام بازم سرمو بندازم پایین ،اول باید بار رو شونه هامو سبک کنم .... می خوام با دست پر برم پیشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی دست دست کرد که موشکافانه نگاهش کردم و گفتم: تو که به کسی خبر ندادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ازم گرفت و گفت: مگه دیوونه ام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پاکمهر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل پسرای تخس اخماشو تو هم کرد وگفت: هوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نتونستی زبونتو نگه داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با غیظ تو صورتم براق شد و گفت: جدیدا خیلی هوس گوش مالی کردی توماژ ..... فکر نکن ماجرای بلیط و اون نامه مسخرت یادم رفته پس الکی بهونه دستم نده که حسابی از خجالتت در میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا این خونه هایی که این شاخ شمشاد برامون کنار گذاشته کجا هستن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال از تعویض موضوع بحثمون لبخندی زدو گفت: یکی نزدیک شرکته یکی هم تو همون محله ای که گفتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرکت و فراموش کن برای اون یکی یه قراری رو تنظیم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبروم نشست و گفت: هنوزم نمی خوای حرفی بزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهی پرسشگرانه بهش چشم دوختمو گفتم: در مورد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم آستینشو بالا زدو اشاره ای به کمربندش کردو گفت: انگار ویارت زیادی عُد کرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای خندم که بلند شد گفت: یه روز که از خجالتت دراومدم دیگه این جوری با نیش باز رو اعصاب کش اومده من رژه نمی ری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجون خالی رو روی میز گذاشتمو همون طور که به سمت تختم می رفتم گفتم: شاید این جوری تونستی انتقام پونه رو ازم بگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمتش برگشتمو در حالی که لباسمو در می اورم گفتم: خواهرم ..... همسر پسرخاله گرامیتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشماش از تعجب قد توپ تنیس شد و گفت: تو .... تو .....یعنی ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغ رو خاموش کردمو گفتم: بهتره به جای تمرین زبونی لالی بخوابی که فردا کلی کار داریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازسکوت خونه استفاده کردمو کمی چشم رو هم گذاشتم و اتفاقات چند ساعت پیش و مرور کردم ، یه چیزی این وسط درست نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست همین چند ساعت قبل بود که رفته بودم جلوی مدرسه پونه ، همراه دوستش از جلوم رد شد و سوار ماشینی که درست اون سمت خیابون منتظرشون بود رفتن ..... چیزی درونم فرو ریخت و به انی گردن و شقیقم نبض گرفت دستم دور قفل فرمون محکم شد که ماشین حرکت کرد و از کنارم گذشت ، سریع دنبالش رفتمو هزار تا حدس و گمان برای رفع و رجوع فکری که مثل خوره به جونم افتاده بود تو ذهنم بالا پایین کردم ، کم کم حدسام رنگ و بوی تهدید به خودش گرفت و تو دلم کلی برای پونه وپسری که هر از گاهی به پشت برمی گشت و با خنده حرفی می زد خط و نشون کشیدم زیاد طول نکشید که سر کوچمون با متانت پیاده شد و بعد از خداحافظی بدون این که سرشو بلند کنه به سمت خونه رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ گوشی به خودم اومدم و پای رفتنم سست شد ....انگار دنبال بهونه بودم تا با پونه روبرو نشم که خوب می دونستم تو این موقعیت چیز خوبی انتظارشو نمی کشه و خواهر کوچولوم اونقدر عزیز بود که نخوام حرمتی ازش بشکنم ولی با این شکی که به دلم افتاده بود باید چی کار می کردم ؟؟؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو توماژ کجا رفتی یهو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همون جا بمون تا بیام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحنم پی به حال خرابم برد که بدون گله خداحافظی کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون معطلی به سمت دانشگاه روندم که روژانو دم در دیدم ، منتظرم ایستاده بود چشمای بهونه جوم نگاهی به اطراف کرد تا شاید جرقه ای برای انبار باروت درونم پیدا کنه ،روژان با دیدن ماشینم لبخندی زدو سریع به سمتم اومد و سوار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صد دفعه بهت نگفتم دم این خراب شده رژه نرو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدای بلندم کمی جاخورد و کمی خودشو جمع و جور کردو با صدای ارومی گفت: نه نگفته بودی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم تر از قبل ادامه داد: من که رژه نمی رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم غره ای بهش رفتم که گفت: تو که صبح حالت خوب بود ....اصلا کجا رفته بودی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همینه انقدر اتیشی شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-روژان سر به سرم نزار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی از سر اجبار زدو گفت: خیلی خب این که دادو بیداد نداره حالا با این سرعت کجا داری می ری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جهنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا تو هم که امروز تو این گرما سر و تهتو می زنن سر از جهنم در میاری من گرممه نمیام تنها برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به شوخی روژان زیر لب غریدم: می کشمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی رو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلافه نفسمو بیرون دادمو تمام ماجرا رو براش مو به مو تعریف کردم که گفت: تو باز زود نتیجه گیری کردی؟ نزار بشه ماجرای من ،باهاش حرف بزن شاید اونی نباشه که تو فکر می کنی ....به خدا همیشه حدسات درست نیست توماژ ،یعنی تقریبا همش غلطه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چپ چپ نگاهش کردم که گفت: مگه دروغ می گم؟اصلا اگه حدستم درست باشه اون تو سنیه که می خواد تجربه کنه ،چه اشکالی داره باید....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش جرقه انبار باروتم جور شد که از کوره در رفتمو صدامو گرفتم رو سرمو گفتم: اشکالی نداره؟ واقعا نظرت همینه؟ یعنی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای توماژ یکم فکر کن به چیزی که می خوای بگی....... بابا به جای باد دادن رگ گردنت یکم از مغزت کار بکش یه درصد احتمال بده اشتباه کرده باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدمو گفتم: اون وقت من حاضرم یه هفته غلام حلقه گوشت بشم اصلا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده حرفمو قطع کردو گفت: حرف زدی پاش واستا ..... غلامی خیلی بهت میاد توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده بلندش لبخند کمرنگی رو لبم نشست که از نگاه تیزبینش دور نموند ،با جرات بیشتری از عقب نشینی من گفت: خب غلام جونم داری اربابتو کجا می بری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کوفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از ناهار بی موقعمون به سمت خونه راه افتادیم که گفت: توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کاریش که نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تاببینم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خدایا این چه نونی بود تو دامن من گذاشتی اخه ادم انقدر تافتونو نچسب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه چشم نگاهش کردمو گفتم: ناراحتی می تونی پیاده شی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-معلومه که می شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی در خونه نگه داشتم که گفت:نمیای بالا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه باید برم خونه دلم مثل سیرو سرکه می جوشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-قولت یادت نره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم که با لبخند خداحافظی کرد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از وقتی به خونه برگشتم خودمو تو اتاق حبس کردم تا از برخورد احتمالی با پونه جلوگیری کرده باشم که با باز شدن در به خودم اومدم ، سر پونه از دراومد تو و گفت: اقا اجازه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس فرو رفتن ناخونام تو گوشت دستم کمی اخمام تو هم رفت که سریع اومد تو گفت: ببین می تونی این مسئله روبرام حل کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-متعجب ابرویی بالا انداخت و گفت: اخه تو که هنوز ندیدیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف و بدون این که کوچک ترین نگاهی به سمتش بندازم دفترشو گرفتمومسئله رو حل کردم و نفس های سنگینمو با فوت بیرون کردم که گفت:خوبی توماژ؟روژان خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوهوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن چشمای کنجکاوش همه صحنه های ظهر تو ذهنم جون گرفت که خشم مثل خون تو تنم جاری شد ، با تعجب نگاهم کرد و گفت: توماژ؟؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم ناخوداگاه بالا رفت و تو پشتش فرود اومد که برای لحظه ای نفسش رفت ولی خم به ابرو نیاورد خواهر مغرور من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دفعه دیگه در بزن اگه اجازه دادم بیا تو این صدبار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چندروز از اون ماجرا گذشته که بی خبر رفتم خونه روژان ...... با صدای بلند سلام بلند بالایی کردم که بی جواب موند. اخمام به انی توهم رفت که با صدای زنگ تلفن به سمتش رفتم و درهمون حال به گوشه کنار سرکی کشیدم و وقتی از نبودش مطمئن شدم گوشی رو بی حرف برداشتم و صداش تو گوشم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو توماژ .... الو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجایی پس صاحبخونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم خرید تو چرا جواب موبایلتو نمی دی ؟ چرا بی خبر رفتی خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نباید می اومدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به لحن سوالم گفت: من الان راه می افتم میام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه ربع دیگه خونه باش برای موندن نیومدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه باشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد خداحافظی چشمم به چراغ چشمک زن تلفن که خبر از پیغام های صوتی باز نشدش می داد افتاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو روژان خانم..... الو خونه نیستین؟ راستش مطلبی هست که باید حضورا خدمتتون عرض کنم خواهش می کنم اگه خونه اید جواب بدید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون به مغزم هجوم اورد و ابروهام گره محکمی خورد و پیغام بعدی تو سرم پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو روژان باید بهت توضیح بدم ......الو ..... به خدا داری اشتباه می کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای کلیدی که تو قفل چرخید تلفنو قطع کردم که روژان با لبخند و دستایی پراز خرید اومد تو و گفت: سلام اقاهه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع کشون کشون خریدار و برد اشپزخونه و با دوتا شربت برگشت و گفت:اوه اوه اخمای خوردنیشو ببین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای کیوان تو گوشم زنگ می زد و واو به واو حرفاش مثل پتکی تو سرم فرود می اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی شربتو رومیز گذاشت و به سمتم قدمی برداشتو گفت:حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کیوان با تو چی کار داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی جاخورد ولی بهش امون ندادمو پیغامو دوباره PLAY کردم که لبخندی از نگرانی حوالم کردو گفت: من نمی دونم منظورش چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اخم خای گره خورده گفتم: شمارتو از کجا اورده ؟ از کی براش شدی روژان؟ هوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نمی دونم باور کن من چیزی نمی دونم فقط تو این مدتی که نبودی خب ..... یعنی چندبار سر صحبتو باز کرده ولی من هربار گفتم قضیم با تو جدیه یعنی .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدمی به سمتش برداشتمو گفتم:خوبه پس حرفاتونو هم زدین؟ اشتباهش چی بوده؟ دلتو شکونده ؟ رنجیدی ازش؟ این مدت نبود من برای هرکی اب نداشت برای شما دوتا ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تشر حرفمو قطع کردو گفت: بفهم چی می گی توماژ .....دوبار تو دانشگاه سر راهمو گرفته یه سری چرت و پرت تحویلم داده جوابشم گرفته این که شمارمو از کجا اورده رو نمی دونم برامم اونقدری مهم نیست که بخوام حتی پیگیری کنم چون این ادم اونقدر عقده ای و کم ارزشه که لیاقت نداره فکرمو مشغول کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه پس نباید ناراحت شی که حسابمو باهاش صاف کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در رفتم که با هول به سمتم اومدو دستمو گرفت و گفت: صبر کن توماژ کجا می خوای بری با این حالت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمای آتشینمو به چشمای خیسش دوختمو گفتم: نگرانشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بسه دیگه هرچی دلت می خوای می گی مراعات هیچ کسم نمی کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید که نمی دونستم باید سنگ زیرین اسیاب خاطرخواهای جنابعالی باشم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض به سمت اتاقش رفت و درو بهم کوبید که دنبالش رفتم و صدامو گرفتم رو سرمو گفتم:پیداش می کنم این مرتیکه بی همه چیزو اون وقت وای به حالت اگه چیزی بیشتر از سلام و خداحافظی بینتون ردو بدل شده باشه .... مرگ یه بار شیونم یه بار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای سرخ از اشکش به سمتم برگشتو گفت: بیا از خودم بپرس خیلی چیزا بهش گفتم اقا.... بارها و بارها هم دیدمش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یه گام به سمتش خیز برداشتم که جیغ کوتاهی کشید و چسبید به دیوار حالا که بین منو دیوار محبوس شده بود گرمای نفس های کوتاهش رو به خوبی حس می کردم بازوهاشو تو مشتم فشردم که گفت: گفتم نامزد دارم دوستشم دارم گفتم دست از سرم برداره چون محاله یه تار موی تو رو به صد تا عوضی مثل اون بدم......

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تلخی زدو گفت: برای همین وقتی تلفنو برداشتی صبر کردی تا من حرف بزنم؟ این شکتو نمی فهمم توماژ .... نمی فهممت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هق هق سر رو سینم گذاشت و با صدایی که می لرزید گفت: توماژ باورم کن .... تورو خدا باورم کن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شونه هاش لرزید که دستام شل شد و به جای بازوهاش دورش حلقه شد اشک هاش که بی امان رو سینم می ریخت اتیشم می زد دلم سوخت برای این همه مظلومیت این دختر، چطور تونسته بودم همچین فکری در مورد کسی بکنم که پنج ساله بهم ثابت کرده پاک تر از فرشته هاست که یه هدیه است از خدا برای دل سوخته و تنهام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیش اروم باش ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر به خودم فشردمش و گفتم: ببخشید ..... روژان جان .... عزیزم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو از زیر شالش که هنوز سرش بود رد کردمو کمی موهاشو نوازش کردمو گفتم: تو که می دونی این چند وقت چقدر فشار روم بوده ...... هنوز فکرم پیش پونه است ...... حق با توئه من نباید سرتو خالی می کردم ببخشید خوبه بانو یا حتما باید به غلط کردن بیفتم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید و بینیشو پرسرو صدا بالا کشید و گفت:بدم نمیاد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت که خودشو از اغوشم بیرون کشید و با اخم نگاهم کردو گفت: سرب داغم گزینه بدی نیست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب دماغتو با لباسم پاک کردیا ... نگاه نگاه چی ساخت برام .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کردو گفت: از سرتم زیاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارم رد شد که دستشو گرفتم و سرمو به گوشش نزدیک کردمو گفتم: معلومه که زیاده ...... فرشته ای مثل تو از سرخودمو اجدادم باهم زیادیه بانو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده دلبرانه ای کرد و رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی از خونه زدم بیرون هنوز ته دلم با کیوان صاف نبود از کامی دوستش ادرسشو پیدا کردم هنوز یه حرفای مردونه ای بینمون مونده بود که باید می گفتم تا دلم اروم شه باید می شنید که پاشو درازتر از گلیمش نکنه ،ادرسو می شناختم زیاد با خونه خودمون فاصله نداشت ، از کوچه مدرسه پونه گذشتم که همون ماشین اون روزی از جلوم رد شد و گوشه ای نگه داشت، دوست پونه سریع پرید پایینو پشت سرش پونه پیاده شد ولی حریف دوستش نشد کمی مردد موند و بعد اروم سمت ماشین رفت و سوار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آنی کیوان و کس و کارش از ذهنم پرکشید ومسیرم به دنبال ماشین تغییر کرد ،این بارهم سرکوچه پیادش کرد و تا به خودم بجنبم رفت ،سریع ماشینو پارک کردمو پشت سر پونه واردخونه شدم ،نبودن مامان شانس من بود یا بدشانسی پونه؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پونه..... پونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهواژبا هول از اتاق اومد بیرونو گفت: چی شده ؟چرا انقدر عصبی هستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پونه کو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه از اتاق بیرون اومد که فریادم خونه رو پرکرد:خانم شدی برای خودت .... با هر کی بخوای می ری میای افرین خواهرم افرین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهواژهراسون به نگاهشو بین منو پونه گردوند و گفت:چی شده اخه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پونه با نگرانی گفت: چی شده اخه داداش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پا به سمتش تند کردمو گفتم: تو نمی دونی ؟ ماشین قشنگی داره نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ از رخش پرید و با من من گفت: من .... من ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو گرفتمو با ضرب هلش دادم سمت اتاقو قبل از اینکه بهواژ به خودش بجنبه درو از تو قفل کردم، پونه که از ضرب دستم زمین خورده بود سریع خودشو جمع و جور کردو گفت: اون دوست...... یعنی من اصلا....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست به کمر براندازش کردمو یه تای ابرومو دادم بالا و گفتم: چرا هول شدی خواهر کوچولو؟ منکه کاریت ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض کرد به دیوار چسبید و گفت: به خدا من توماژ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه کلام پونه..... اون پسره کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض اب دهنشوقورت داد و گفت: اسمش هادیه یعنی ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باقیه حرفش تو صدای سیلی که تو صورتش زدم گم شد ، یه پارچه اتش شدم از حدسایی که چندان غلط از اب درنیومده بود ، با ناباوری بهم چشم دوخت و قطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد و به سمت در پا تند کرد که بی هوا دستم به سمت کمربندم رفت و ....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهواژ-باز کن این درو توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای در تو صدای جیغ و غلط کردم گفتن های پونه گم شده بود که یهو در باضرب باز شدو دستی محکم مچ دستمو گرفت و منو عقب کشید و گفت: چی کار می کنی مرد حسابی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین و که نفهمیدم از کجا سرو کلش پیدا شده بود و پس زدم و به سمت پونه که گوشه اتاق تو خودش مچاله شده بود رفتم که بهواژ خودشو انداخت وسطمون و گفت: بسه توماژ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرتین این بار محکم بازوهامو گرفتو کشون کشون منو از اتاق بیرون برد و لیوان ابی دستم دادو گفت: اروم باش برادر من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توهمین موقع در با ضرب باز شدو مامان با نگاهی نگران وارد خونه شدو نگاهی به من و در نیمه باز اتاق پونه کرد و بدون هیچ حرفی به سمت اتاق پا تند کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دختره خیره سر فکر کرده من ابرومو از تو جوب اوردم..... من تا این دختره رو نذارم تو قبر اروم نمی شم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ارتین شونه هامو فشار داد و گفت: هیچ معلومه داری چی می گی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندم کردو سیگاری دستم داد و همراهش به حیاط رفتم ، سرم از شدت درد درحال انفجار بود که کامی عمیق از سیگارم گرفتم و با غیض به سمتش برگشتمو گفتم: چندماه زندگی و ناموسمو دستت سپردم گند زدی بهش رفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخماشو تو هم کشیدو گفت: پونه هم چین دختری نیست من مطمئنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند تلخی رو لبم نشست : خودم دیدمشون جلوی در همین خونه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جاخورد ولی حرفی نزد ، چند ساعت گذشته نمی دونم .... حتی نمی دونم ارتین کی از پیشم رفت ...نمی دونم این چندمین سیگارمه که قراربوده بشه مرهم زخم دلم ولی حتی ذره ای کم نکرده از اتش درونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تند رفتی پسرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت مامان برگشتم که گفت: من هادی رو می شناختم ..... خواستگار مهنازه یکم بینشون شکراب شده بود با عقل نصفه نیمش فکر کرده می تونه کمکی کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه وکیل وصی مردمه مادر من؟ همسایه ها ببینن چه فکری می کنن؟ با همون عقل نصف نیمه اش نتونسته به اینا فکر کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند مامان و دستای گرمش کمی ارومم کرد: حق باتوئه توماژ جان ولی اون همش پونزده سالشه هنوز کم تجربه است خامه پسرم ...من انتظارم از تو بیشتر بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از خجالت سر پایین انداختم که گفت: بیاتو نزار کینه بشه به دلتون بمونه شما خواهر برادرین تو براش مثل پدرشی توماژم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادموهمراه مامان رفتم تو ،پونه به کمک بهواژاومد تو سالن ،رد کمربند تو گردن و دستاش به وضوح به چشم می خورد وقتی سربلند کرد رد انگشتام رو گونش بهم دهن کجی می کرد ،دلم فرو ریخت ، اشک ریخت و قلبم فشرده شد این دختر کوچولو تنها خواهرم بود قدمی که می رفت به سمتش رو سرجاش محکم کردمو گفتم: فرقی نداره با اون پسره چه رابطه ای داشتی یا قصدو نیتت چی بوده ... فقط یه بار دیگه زیرابی بری پونه، به جون مامان قسم قید خواهر برادریمونو می زنم و اسمتو نمیارم...!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو دور تا دور آپارتمان گردوندم ، از پنجره به بیرون خیره شدم و نگاهم روی اپارتمان روبرویی قفل شد ...... همین خونه بود .... درست طبقه سوم همین خونه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.