رمان طلوع زندگی من به قلم پریبانو
تبدیل شدن پسری بسیار مغرور به پسری که غرور واسش بی اهمیت میشه اتفاقایی که اونو به یه ادم دیگه تبدیل میکنه...اون اتفاق از زمان دیدن چشمای جادویی شخصی شروع میشه ....این چشم ها باعث اون اتفاق میشه..... اون اتفاق چی میتونه باشه جز این که....باعث مرگ کسی که از برادرم بهت نزدیک تره... اینده پسر داستان ما چی میشه؟؟؟ تا اخر عمر توی اتش انتقام از خودش میسوزه یا این که....... و در آخر
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۶ دقیقه
ویراستار : ایدا.فریبا
تعداد صفحات : 560
ژانر : عاشقانه
دانلود رمان طلوع زندگی من
خلاصه رمان :
تبدیل شدن پسری بسیار مغرور به پسری که غرور واسش بی اهمیت میشه
اتفاقایی که اونو به یه ادم دیگه تبدیل میکنه...اون اتفاق از زمان دیدن چشمای جادویی شخصی شروع میشه ....این چشم ها باعث اون اتفاق میشه.....
اون اتفاق چی میتونه باشه جز این که....باعث مرگ کسی که از برادرم بهت نزدیک تره...
اینده پسر داستان ما چی میشه؟؟؟ تا اخر عمر توی اتش انتقام از خودش میسوزه یا این که.......
و در آخر
ادامه رمان:
ساعت نزدیک به دو شب بود باید میرفتم خونه ولی دلم میخواست تا صبح بشینمو طلوع افتابو ببینم
رفتن تو اون ویلا واسم سخت بود
صدای ارام بخش موج های دریا رو خیلی دوست داشتم خیلی ارومم میکرد
ترجیح دادم همونجا بمونم
سیگارمو روشن کردم و اولین پوکشو زدم
صدای پایی که از پشت میومد توجه منو به خودش جلب کرد
سعی کردم خودمو به بیخیالی بزنم ولی صدای پا هر لحظه نزدیک تر می شد
سیگارمو به لبم نزدیک کردم برای پوکه چهارم
ولی صدایی که شنیدم منو از این کار منع کرد:
-چرا روی ماسه ها نشستی پسرخاله
کلمه ی پسرخاله قلبمو فشرد ادامه داد:
-نمیخوای بیای بخوابی؟ ساعت ۲ شده دیر وقته
ترجیح دادم چیزی نگم از حرس سیگارمو تو ماسه ها فرو بردم:
-نمیدونستم سیگاری شدی
دیگه نتونستم اروم باشم برگشتم و با حرس نگاش کردم
با برگشتن من اون یه قدم رفت عقب با حالت مظلومی بهم نگاه کرد و گفت:
-چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟ حرف بدی زدم؟
لبمو به دندون گرفتم که بتونم خودمو کنترل کنم و چیزی نگم برگشتم و باز به دریا خیره شدم بعد از چند مین صدای پای اشنا ازم دور شد
انگار از اومدنش پشیمون شده بود و رفت
دستمو توی موهای پرپشتم فرو بردم
سرمو زیر انداختم متوجه قطره هایی که روی ماسه میریخت شدم
دستمو روی صورتم کشیدم و از ریختن اشکام جلوگیری کردم
من من فقط خؤشبختیشو میخواستم
میدونستم پوریا خؤشبختش میکنه همین میتؤنست برام یه تسکین باشه
دستمو دور پاهام حلقه زدم و به دریا خیره شدم
این بار صدای پایی شنیدم که اشنا نبود
از ساعت ۱۲ به مردم رفتن و کم کم تنها شدم
خیلی عجیب بود اون صدای پا نمیتونست صدای پای مهتاب باشه
معلوم بود از فاصله ی زیادی داره میاداهمیت ندادم
یه سیگاره دیگه بیرون اوردم
روشن کردم و گذاشتم روی لبم
سیگار تنها چیزی بود که میتونست ارومم کنه
به کارام به حرفام به دوسال اخیر فکر کردم این که چقد زود گذشت
اینقد غرق فکر کردن بودم که صدای پای چند لحظه پیشو فراموش کردم
به ساعت نگاه کردم ساعت نزدیک به ۴ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرین پکه سیگارمو زدم و به سمت دریا پرت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و شلوارمو تکوندم ولی فایده نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم به سمت ویلا برم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اهنگ توجه منو جلب کرد خیلی صدای اروم و قشنگی بود دنبال صدا میگشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو چشمم به دختری افتاد که اون سمت روی نیمکت روبه دریا نشسته بود با شالی سفید و مانتو مشکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسم تعجب اور بود که یک دختر اونم تنها اومده اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطونیم گل کرد رفتم سمت نیمکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم دیگه مونده بود که بهش برسم ولی هیچ عکس العملی نشون نداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اهنگ و موج دریا خیلی صدای ارام بخشی شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحو صدا شده بودم رفتم اون سمت نیمکت نشستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی بازم عکس العملی نشون نداد منم تصمیم گرفتم به اهنگ گوش کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو نگو که خیاله محاله رفتنت واسه این دل تنها یه سواله بی جوابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثله خوابه یه عذابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونی چه تیره و تاره حاله قلبی که از تو و دوریت بی قراره نگو دیره که میمیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرین نفسامه و بی تو دارم حس میکنم که میمیرم لااقل بذار این دم اخر از چشات همه چیرو بگیرم (مازیاد فلاحی)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این قسمت که رسید سنگینی نگاه یک نفرو حس کردم به دختر نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشای قهوه ای و کشیدشو گشاد کرده بود و بهم نگاه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی نگاش میشد فهمید که چقد غصه خورده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش خیس شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوستی گندمی و لبای قلوه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینجور محو نگاه کردن همدیگه بودیم انگار تو نگای هم دیگه ارامشو پیدا کرده بودیم صورت بانمک و جذابی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو لب تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو کی هستی؟؟ اینجا چیکار میکنی؟ از کی اینجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند مطمعنی بهش زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودمم نمیدونم از کی اینجام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه دریا خیره شدم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اهنگتون توجهه منو جلب کرد و منو کشوند اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره بهش نگاه کردم اما این بار سرشو به پشت نیمکت تکیه داده بود و چشماشو بسته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار دوس نداشتم از ارامش چشماش دور بشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون دختر انگار خیالش راحت شده بود که من خطرناک نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهره ی معصومی داشت به خودم اجازه دادم که ازش بپرسم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این وقت شب اینجا چیکار میکنید اینجا امنیت نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو باز کرد و به من نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودت اینجا چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این سوالش منو غافلگیر کرد نمیدونستم باید چی جواب بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم نمیخواست دروغ بگم.به پشت سرم نگاه کردم به ویلایی که یک هفته مرگبار دارم داخلش تفریح میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو زیر انداختم و با دستام به موهام چنگی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فقط بدون نمیتونم فضای ویلا رو تحمل کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهشو ازم گرفت و به روبه رو خیره شد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون نمیتونی فضای ویلا رو تحمل کنی داری گریه میکنی و اومدی اینجا؟اونم این وقت شب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب بیشتری جوابم داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور تو اومدی؟ اونم با همین دلیل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب معلومه من یک پسرم ولی تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشت حرفمو کامل کنم سریع حرفمو قطع کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی من چی هان؟ هان؟ چون من یک دخترم؟ چون دخترم نمیتونم ارامش داشته باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداشو بالاتر برد و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-متنفرم از همتون متنفر چرا نمیذارید ما دخترا هم مثله ادم زندگی کنیم بابا ماهم ادمیم ماهم دلمون میخواد مثله همه زندگی کنیم چرا همه چیز واسه شما پسراست؟ چرا؟ چرا نمیتونیم ازاد باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم دستشو گذاشت روی صورتشو با صدای بلند گریه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن واقعا نمیتونستم چی بگم من همچین منظوری نداشتم ولی انگار خیلی دلش پر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترجیح دادم چیزی نگم و بذارم خودشو خالی کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند مین اروم تر شد بلند شدم و به سمت ویلا رفتم خیلی واسم سخته رفتن تو اون ویلا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نباید اینقدر سخت بگیرم نباید باید عادی رفتار کنم تا کسی متوجه حالم نشه اره همینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینارو توی دلم گفتم و با اراده و محکم به طرف ویلا حرکت کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید و انداختم و وارد حیاط ویلا شدم از قسمت باریک ویلا که اطرافش پر از گل بود رد شدم در ورودی ویلا رو باز کردم همه جا تاریک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور گوشیمو روشن کردم و از پله هر بالا رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاقم خواستم دستگیره رو بکشم پایین که یک نیرو باعث شد به سمت اتاق مهتاب برگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(یعنی پوریا داخل اتاقه؟)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهحس حسادت تمام وجودمو فرا گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم در اتاقو باز کردم و خودمو پرت کردم روی تخت از پنجره به ماه نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گذشته فکر میکردم به اینده ای که معلوم نبود قراره چه اتفاقی بیوفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس گرما کردم خیلی گرمم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنجره اتاقو باز کردم باد خنکی به صورتم خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک لحظه و بی اختیار قیافه اون دختر با اون قیافه نازش اومد جلو چشمم خیلی با نمک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نمیومد سنش زیاد باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی یک دختر توی سن کم چه غمی میتونه داشته باشه دلم براش سوخت نباید بلند میشدم و میومدم باید میموندم شاید میخواست چیزای دیگه هم بگه اینقدر فکرم درگیر بود که اون دخترو فراموش کردم چقدر چشماش ارامبخش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با احساس سرمای عجیبی چشمامو باز کردم نور خورشید دقیق روبه روی پنجره بود و به چشمم میخورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اختیار چشمام بسته شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم چشمای کشیده ی اون دختر اومد جلو چشمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیفهمم اخه چرا از دیشب تا حالا باید چشمای اون دختر بیاد جلو من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی همین فکرا بودم که یک نفر مثل یابو در اتاقو باز کرد حدس میزنم بابک باشه بعله حدسم کاملا درست بود:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوهوخرس پیر هنوز خوابه بابا بلند شو لنگ ظهره ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو باز کردم نشستم روی تخت و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه یابو مگه اینجا طویلست که سر میندازی زیر میای داخل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بلند قهقهه ای زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-د اخه اینجا اگه طویله نیست پس چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم با دست به اتاق اشاره کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت اتاقم بهم ریخته بودگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طویله عمه مهری جونت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماشو مصنوعی توهم کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عه عمه مهری جونمو بیخیال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت تمسخری ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اخه خیلی دوسش میدارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی داشتم جلو خندمو بگیرم ولی نتونستم با صدای بلند خندیدم اونم باهام همراه شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه خوبه اینقد مزه نریز من میرم و یک ابی به صورتم میزنم به صورتم اینجا رو تمیز کن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه منتظر جوابش باشم از کنارش رد شدم و وارو دسشویی شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیر آبو باز کردم یکم آب زدم صورتمو به خودم تو ایینه نگاه کردم نمیدونم چرا احساس کردم دارم به چشمای اون دختر نگاه میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه سرمو تکون دادم دوباره آب زدم صورتمو و سریع رفتم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه رفتم پایین و سر میز نشستم میز صبحونه اماده بود خیلی کلافه بودم اینقد که متوجه نشدم فقط منو مهتاب سر میز نشستیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاهی انداختم ساعت 8:30 بود انگار من 4 ساعت خوابیده بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو با خوردن سرگرم کردم و حتی یک نگاه بهش ننداختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم فلاکسه چای رو بردارم احساس کردم دستم روی دستای یک نفر گذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای این دسته مهتابه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو بالا گرفتم چشمم خورد به چشم مهتاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا پنج ثانیه زل زدم تو چشماش داشت روی نقطه ضعفم راه میرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع دستمو کشیدم و به خوردن ادامه دادم انگار اتفاقی نیوفتاده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میخواستم چای برات بریزم میخوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودم میریزم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو از روی فلاکس برداشت منم واسه خودم چای ریختم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو بابک اومد سر میز نشست بی مقدمه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسام تو دیشب ساعت چند خوابیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور مگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه ازت معلومه خیلی گیجی نیم ساعت داشتی به خودت تو ایینه نگاه میکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو گفت و شروع کرد به خندیدن آخ که محتاجم به این خنده هاش اصلا خنده بابکو نشنوم روزم شب نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا از اتاق بیرون اومد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب بایدم به خودش نگاه کنه منم اگه همچین قیافه جذابی داشتم به خودم زل میزدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم بابک بود که قهقهه میزد مهتاب نگاهی بهم انداخت و پوزخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا کنار مهتاب نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب با همون پوزخند دست پوریا رو گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عشقم به پای تو نمیرسه چشمای تو دنیامو ازم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا بود که زل زده بود به مهتاب پوریا *ب*و*سه ای رؤی پیشونی مهتاب زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عشقم توهم دنیای منی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابک زد روی میزو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خب بابا این رمانتیم بازیا جلوی یک پسربچه (و به خودش اشاره کرد) انجام ندین خب منم دلم خواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم قیافشو مثله بچه ها مظلوم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا و مهتاب زدن زیر خنده ولی اون وسط قهقهه های بلند بابک بود که منو یاد گریه های اون دختر انداخت خودمم نفهمیدم چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک نیروی جاذبه ای منو به سمت در خروجی برد خواستم دستگیره رؤ بکشم که پوریا صدام زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسام؟ کجا؟ چیشد یهو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پوریا برمیگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکفشمو پوشیدم و رفتم سمت دریا خیلی شلوغ بود دریا دیگه اون ارومیه دیشبو نداشت زن و مرد درحال عکس گرفتن و بچه ها درحال بازی بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من دنبال یک چشمای اشنا میگشتم از بین اون همه جمعیت نمیشد کسی رو پیدا کنی رفتم طرف همون نیمکت دیشب خودمم نمیفهمیدم چرا دارم دنبال اون دختر میگشتم انگار میخواستم قدری توی ارامش چشماش سهم داشته باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نیمکت نزدیک شدم ولی کسی نبود روی نیمکت نشستم دریا طوفانی شده بود انگار دریا هم به ارامشه چشمای اون دختر نیاز داشت موج های دریا صدای بلندی ایجاد میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلم زنگ خورد جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله پوریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرسام کجایی تو بیا دیگه باید راه بیوفتیم دیر میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوکی الان میام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پس منتظرتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیو قطع کردم و بلند شدم یک نگاه سطحی به جمعیت انداختم و به سمت ویلا رفتم ماشین پوریا بیرون بود وسایلا داخل ماشین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع رفتم بالا و وسایلامو جمع کردم اتاق تمیز بود لبخندی روی لبم اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقد من این بشرو دوست داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثله یک برادر واقعی پشتمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر شیطونیه باباش خیلی سختگیره. تؤ این جور مسایل به من اعتماد داره با خیالت راحت و بدون گیر دادن میذاره با من بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر ویلا رو قفل کردم کلید و تو دستم چرخوندم و راه افتادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشینو بیرون بردم و بعد از بستن در پارکینگ راه افتادیم بابک تو ماشین من بود و مهتاب تو ماشین پوریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابک همیشه با من بود مثل یک برادر واقعی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنقش خیلی مهمی توی زندگیم داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرعکس همیشه خیلی اروم بود ساکت و تو فکر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونستم یعنی عادت نداشتم این جوری ببینمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابک؟ چرا ساکتی نکنه عاشق شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه باو عاشقیه چیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب پس چته چرا مثل عاشقا ساکتیو و یک گوشه نگاه میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جاده نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیدونم مرسام یک جوریم دلم اروم نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا داداش؟ چیشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیزی نشده از وقتی تو ماشین نشستم یک جوری شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش هر دوتامون ساکت شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جاده خیره شده بودم یک هفته اون یک هفته چقدر زود گذشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا پسرخالمه منو بابک از بچگی با هم بزرگ شدیم تولدش روز ۲۲ خرداد بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته قبلش پوریا بهم گفت که قصد سوپرایز کردن بابکو داره و تصمیم داره به بهونه صفاصیتی و خوشگذرونی اونو به ویلای شمال ببره و واسش تولد بگیره البته همراه با نامزدش مهتاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم فقط بخاطر بابک قبول کردم چون هم کار داشتم هم نمیخواستم با مهتاب زیر یک سقف باشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو برگردوندم به بابک نگاه کردم خیلی اروم خوابش برده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تنهایی بدم میومد چون تنهایی منو تو فکر میبرد و اذیت میشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که که رانندگی میکردم همه ی گذشتم جلوی چشمم رد میشد مثل قطار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور خورشید چشمامو اذیت میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکمو زدم ولی بازم چشمای کشیده ی اون دختر غریب اومد جلو چشمام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعینکمو بیرون اوردم با دستم چشمامو فشار دادم یک لحظه حواسم پرت شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها چیزی که یادمه صدای بوق بلند بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میدونی چرا اینجایی و چه اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار واسم گنگ بود گیج بودم مکث کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه هیچی تو سرم نبود نمیدونستم کجام و این اقا با روپؤش سفید اینجا چیکار میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از تصادف چیزی یادت هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردم چند بار کلمه تصادفو واسه خودم تکرار کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصادف تصادف تصادف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک لحظه انگار سطل اب یخ ریختن روی سرم همه اتفاقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولد ویلا دریا پوریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه وای خدایا نه بدون مکث گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابک؟ بابک؟ الان کجاست؟ حالش خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو روی سرم گذاشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای خدای من وای بر من چی شد یهو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرز عجیبی توی سرم پیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم و قرار نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخ بلندی و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالت خوبه؟ درد داری؟ اروم باش پسرم تو وضعیتی نیستی که بخؤای با بدنت اینجوری رفتار کنی اروم باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس نفس میزدم انگار نفس کشیدن واسم سخت بود ضعف داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکون خوردن واسم سخت بود بی حس بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب نالیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بابک؟ بابک کجاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که سعی داشت منو از حرف زدن منعم کنه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسردیتو حفظ کن واست خوب نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایشالا اونم مثل تو از کما بیرون میاد با این حرفه دکتر انگار یک نفر قلبمو فشار میداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس سرگیجه بهم دست داد حالم بد بود نمیتونستم حرفی بزنم انگار دهنم قفل کرده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مبهمی از دکتر میشنیدم که میگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پرستار ارامبخش سریع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند مین خوابم برد نمیدونم چقد طول کشید ولی چشمامو باز کردم و تمام حرفای دکترو حلاجی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گلومو گرفت ولی نمیتونستم گریه کنم انگار اجازه اشک ریختن نداشتم گلومو چنگ زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای مرســام چیکار کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنگی نفس داشتم صدای در اومد چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای دوتا مرد بود گوشه چشممو باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو مرد بودن مه ورقه ابی رنگی که بعدا فهمیدم عکس سرم بوده جلوشون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم خودمو به بیخیالی بزنم ولی حرف دکتر منو از بیخیالی منع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اقای سعیدی جمجمه اسیب جدی دیده بود با زحمت تونستیم جلوی خونریزیه بیشترو بگیریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممکنه دوباره خونریزی داشته باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوضعیتش زیاد خوب نیست یک مدت باید تحت مراقبت ویژه باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون یکی دکتر عینکشو جابه جا کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تشخیصتون کاملا درسته تواین اوضاع بهوش اومدنش عجیب بود اخرین عکس نشون میده بازم خونریزی داشته ولی چون کم بوده خودش ل*خ*ته شده باید خیلی مراقب باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمجمه اسیب جدی دیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه لازم باشه باید دوباره جمجمه رو ترمیم کنیم ولی ریسکش بالاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون یکی دکتر سرشؤ تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باید بذاریم چند روزی بگذره ببینیم چی میشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم رفتن بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن موندم و یک دنیا سوال و تعجب؟¡
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلافه بودم به فضای باز احتیاح داشتم اکسیژن لازم داشتم نفسم بالا نمیومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم صدای در اومد سرمو برگردوندم پوریا بود که مشتاق وارد اتاق شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا منو دید لبخندی زد و به سمتم هجوم اورد خنده صداداری کرد ولی کم کم اون خنده ی بلند به گریه تبدیل شد سرشو روی دستام گذاشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه های مردونش تکون میخورد دلم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خودم دلم گرفت که باعث این اوضام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو روی شونه هاش گذاشتم و با صدای دو رگه ای گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا داداش اروم باش من خوبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بالا گرفت چشماش کاسه خون بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کم جونی زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تا اونجایی که یادمه هیچ چیز نمیتونست گریتو در بیاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضشو قورت داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو هر کسی نیستی مرسام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع اشکاشو پاک کرد و نشست روی صندلی زل زد تو چشمامو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به نشونه مثبت تکون دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب بینیشو بالا کشید و بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الانست که خانوادت برسن نمیدونی تو این مدت چقد ناراحت بودنو و غصتو میخوردن منم میرم یکم استراحت کنم تا برسن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم بود بغض داره و نمیتونه اینجا باشه همش بهونه بود .ولی چیزی نگفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتن پوریا چشمامو بستم و بدون هیج فکری خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای گریه دختر بچه ای که خیلی واسم اشنا بود چشمامو باز کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامانی چرا داداشی چشاشو باز نمیکنه دلم براش تنگ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بغض داری مهربونی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دخترم داداش الان خوابه. منم دلم براش تنگ شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو برگردوندم به سمتشون و بهشون نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی اختیار اشکام سرازیر میشدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ چقد دلم برای صدای مهربون مامانم تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو چشمای باران به من افتاد حالت صورتش تغییر کرد خوشحال شد و به سمتم دوید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داداش جونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو روی سینم گذاشت خیلی دلم براش تنگ شده بود موهای بلندشو نوازش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داداش فدات شه منم دلم برات تنگ شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مامانم نگاه کردم اما هنوز جای قبلی با فاصله و پشت به من نشسته سرش پایین بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم الان چه حالیه لب باز کردم و در حالی که سعی داشتم بغضمو کنترل کنم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای گریش بالا رفت درحالی بلند میشد و بهم نگاه میکرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجانه مامان جونه دلم پسرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گریه اومد سمتم باران خودشو کنار کشید و جای خودشؤ به مامان داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلی اروم شدم توی اغوش مامان تمام فکر و خیال ازم دور شد یک جوره خاصی اروم شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفع دلتنگی با مامان و باران ازشون خواستم که به خونه برن و استراحت کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول بابا جلسه داشته و نتونسته بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اطرافم دقت کردم اتاقی مجهز تخت وسط اتاق بود و تلویزیون روبه روی تخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنجره ای سمت چپ تختم بود. سمت راستم کمدی بزرگ به رنگ قهوه ای تیره یه راه رو باریک پایین اتاق بود حدس میزدم اخر راه رو دستشویی و در ورودی باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو چشمم به بخاری مبلی کوچکی افتاد که گوشه اتاق گذاشته شده بود و با شعله کم روشن بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما اما تا اونجایی که یادم میاد اخرین بار هوا گرم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیج بودم با صدای بسته شدن در از فکر بیرون اومدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه شنگول بابا هر لحظه نزدیک تر می شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ حرفی منو در اغوش گرفت و گریه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمرمو خم کردی مرسام میفهمی؟ چیکار کردی با خودت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیج حرفی به روبه رو خیره شده بودم و سعی داشتم بغضمو کنترل کنم از اغوشم بیرون اومد .صورتمو گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبی پسرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببخش بابا من همش مایه دردسرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این چه حرفیه پسرم من شرمندتم که توی این مدت کاری از دستم بر نمیومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم *ب*غ*لم کرد و هر دو گریه کردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند مین یهو یک چیز به سرم زد خودمو عقب کشیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا؟ بابک؟ حالش خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار انتظار همچین سوالیو نداشت اب دهنشو قورت داد و در حالی که اشکاشو پاک میکرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابک؟ خب اونم مثله تو ولی متاسفانه هنوز بهوش نیومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشامو روی هم گذاشتم و توی دلم گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای خدا من چیکار کردم حالا جواب عمو حمید و چی بدم اون به من اعتماد کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نه بابک داداش ببخشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب باز کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کاش میمردم و همچین خبریو نمیشنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عه پسرم این چه حرفیه اون تصادف فقط یک اتفاق بود تو نباید خودتو سرزنش کنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی میتونم ببینمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم به لکنت افتاد و با دستپاچگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی ببینیش؟ خب تو که فعلا با این شرایط نمیشه بری حالا وقتی مرخص شدی از دکتر اجازه میگیرم که ببینیش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوزشی توی سرم احساس کردم آخی گفتم و چشمامو بستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیشد؟ حالت خوبه مرسام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبم بابا فقط میخوام بخوابم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پسرم من بیرونم بعدا دوباره بهت سر میزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چیزی نگفتم صدای بسته شدن در نشون میداد که بابا رفته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون روزی که بهوش اومدم چهار روز گذشت تو این مدت کلی ازمایش و عکس ازم گرفتن تا از خوب بودنم مطمعن بشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی این چهار روز همه اقوام به ملاقاتم اومدن از جمله مهتاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیروز مهتاب تنهایی اومد ملاقاتم از اول تا اخر ملاقات گریه میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ کس بهم نمیگفت که چه مدتی توی کما بودم تا اینکه دیروز مهتاب از دهنش پرید و گفت که هفت ماهه داره زجر میکشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالی داشتم که هیچ کس نمیتونست درکم کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهایی میخواستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهتاب واسم مهم بود خیلیم مهم ولی دیروز حال و روز خوبی نداشتم فکرم درگیر بابک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامروز دکتر گفته بود که عصر میتونی بری خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان و باران تا همین الان پیشم بودن بازم من بودم که مجبورشون کردم برن خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خسته بودم چشمامو روی هم گذاشتم و خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی چشمامو باز کردم بابا و پوریا داخل اتاق بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیدار شدی بابا؟ بلند شو که باید بریم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام بابا سلام پوریا اخیش بالاخره خلاص شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوریا خندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره نی نی کوچولو باشو حاضر شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسایلامو بابا جمع کرده بود بعد از تعویض لباس از اتاق خارج شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه شدم دارن به سمت در خروجی میرن گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما که دارید میرید سمت خروجی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس قراره کجا بریم پسرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قرار بود قبل از رفتنم برم دیدن بابک دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا نگاهی به پوریا انداخت و با دستپاچگی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره قرار بود ولی دکترش اجازه نداد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یعنی چی؟ چرا اجازه ندادن؟ دکترش کجاست؟ خودم باهاش صحبت میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا دستمو گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دکترش امروز مرخصی گرفته نیستش به پرستارا سپرده که کسی و راه ندن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس خانوادش چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوناهم اجازه ندارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پوریا نگاهی انداختم که به دیوار تکیه داده بود و سرشو پایین انداخته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگران نباش بسپار به خدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی عصبی شدم بدون هیچ حرفی از بیمارستان زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه روز از مرخص شدنم گذشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی وقتا سردرد داشتم و باید قرص میخوردم تا اروم شم دکتر گفت که این سر دردا عادیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این مدت خیلی حاله بابکو جویا شدم ولی هیچ جوابی نگرفتم دیروز رفتم خونه عمو حمید تا حاله بابکو جویا شم ولی کسی درو باز نکرد خواستم برم بیمارستان که بابا مانعم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال و روز خوبی نداشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبتابمو باز کردم و نت گردی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلم زنگ خورد پوریا بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام داداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام مرسام خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بد نیستم میگذرونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اماده باش بیام دنبالت یکم بگردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا به بیرون رفتن احتیاج داشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه منتظرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوار کتون مشکی و بافت سورمه ای پوشیدم موهامو با دست یک ور زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعتمو بستم و از اتاق زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم داخل اشپزخونه تا از مامان خدافظی کنم در حال تمیز کردن بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وسواسیه خاصی داشت راضی نمیشد که خدمتکار بیاد و کاراشو بکنه یه جورایی مثل خودم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*ب*غ*لش کردم و گونشو *ب*و*سیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حاله مامان گلم چطوره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبم مادر تو خوبی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه *ب*و*سه دیگه روی گونش زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازه عزیز دلم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم نشستم روی صندلی ناهار خوری اومد و کنارم نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جایی داری میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرانی توی چشماش موج میزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره با پوریا میرم بیرون قوربونت برم نگران نباش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کم جونی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مواظب خودت باش پسرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت دستشو *ب*و*سیدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چشم بانوی خونه حالا باران کجاست سروصداش نمیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باران خوابه صبح زود بیدار شده بود خستش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ویبره موبایلم تو جیبم بالا رفت. بلند شدم و بعد از خدافظی از مامان زدم بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآزارای سفید پوریا جلوی در بود باد سردی میومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم و سوار شدم و سریع حرکت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حال شازده ما چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب نیستم پوریا کلافم حال عجیبی دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب اگه منم ضربه محکمی به سرم میخورد و هفت ماه میرفتم تو کما خول میشدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخول شدی برادر من خول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به خندیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir