رمان تاوان گناه خواهرم به قلم pani
ویدا فرخ دانشجوی 25 ساله ی پرستاریه و زندگی آرومی داره …. داره برای مرحله ی مهم زندگیش یعنی ازدواج آماده میشه که ناگهان با گناهی که خواهر دوقلوش دیبا مرتکب میشه زندگی آرومش به هم میریزه و ویدا مجبور میشه همه ی زندگیشو کنار بگذاره و تاوان گناه خواهرشو بده … پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۲۶ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو
خلاصه :
ویدا فرخ دانشجوی 25 ساله ی پرستاریه و زندگی آرومی داره …. داره برای مرحله ی مهم زندگیش یعنی ازدواج آماده میشه که ناگهان با گناهی که خواهر دوقلوش دیبا مرتکب میشه زندگی آرومش به هم میریزه و ویدا مجبور میشه همه ی زندگیشو کنار بگذاره و تاوان گناه خواهرشو بده …
پایان خوش
با صدای گریه ی درسا از خواب پریدم . سریع خودمو به طبقه ی پایین رسوندم که دیدم مامان درسا رو ب*غ*ل کرده و داره تکونش میده .
- صبح بخیر ، چیشده مامان ؟
مامان در حالی که درسا رو تو ب*غ*لم میگذاشت گفت :
- وای چه خوب شد بیدار شدی الان خودم میخواستم بیام بیدارت کنم .
کمی درسا رو تکون دادم که آروم بشه و گفتم :
- با صدای گریه درسا بیدار شدم ، چی شده ؟
مامان در حالی که کلافه به سمت آشپزخانه میرفت گفت :
- نمیدونم چشه ، دیبا نیم ساعت پیش اوردش . حتی تو ب*غ*ل دیبا هم نا آروم بود .
کیف درسا رو از کنار در برداشتم و رفتم بالا تو اتاقم . درسا رو خوابوندم رو تختم و پوشکشو چک کردم که دیدم خیسه ، سریع مشغول تعویض پوشک شدم .
بعد از اینکه لباسهای درسا رو تنش کردم گذاشتمش وسط تخت و شیشه شیرش و قوطی شیر خشکشو برداشتم و رفتم پایین تو آشپزخانه و دادمشون به مامانم .
- مامان لطفا شصت سی سی شیر برای درسا آماده کنین ، من برم دست و رومو بشورم .
- باشه ، بچه کجاست ؟
- بالا تو اتاقم ، پوشکشو عوض کردم کمی آروم شده ، من نمیدونم دیبا اصلا پوشک بچه رو چک نمیکنه ؟
- والا با اون عجله ای که دیبا داشت تعجب میکنم چطور یادش مونده بچه رو بیاره اینجا .
چیزی نگفتم و به سمت دستشویی رفتم . وقتی کارم تمام شد حوله به دست رفتم آشپزخانه و شیشه شیر درسا رو برداشتم و رفتم بالا . درسا به محض به دهن گرفتن شیشه شیر تند تند شروع به مک زدن کرد ، حسابی گرسنه اش بود .
درسا خواهر زاده ی پنج ماهمه . دیبا مادر درسا خواهر دو قلوی منه ، فقط یازده دقیقه از من کوچکتره . دوقلو های کاملا یکسان هستیم به طوری که اگر مثل هم لباس بپوشیم حتی مامان هم نمیتونه از هم تشخیصمون بده . دیبا کارشناس صنایع غذاییه و دو سال پیش به واسطه ی کارش تو کارخانه ی بزرگ مواد غذایی کیان با سیاوش کیان پسر رییس کارخانه ازدواج کرد و پنج ماه پیش هم که درسا کوچولو به دنیا اومد . نمیدونم شاید به خاطر دو قلو و همسان بودنم با دیباست که درسا رو بیشتر از جونم و مثل بچه ی خودم دوست دارم ، شاید هم به خاطر اینه که از وقتی درسا به دنیا اومده بیشتر من ازش مراقبت کردم تا دیبا .
دیبا با این که ازدواج کرده و حالا هم که بچه دار شده ولی علاقه ی زیادی به روابط اجتماعی و کار داره و فقط دو هفته بعد از به دنیا اومدن درسا برگشت سر کارش تو کارخانه .
برعکس دیبا من شخصیت آرومتری دارم و ترجیح میدم وقتای آزادمو با نگهداری درسا پر کنم تا با بیرون رفتن و دیدار با دوستانم .
به دلیل تغییر رشته و یک سال دانشگاه نرفتن به خاطر تصادفی که داشتم از درس عقب افتادم در حال حاظر تو سن بیست و پنج سالگی دانشجوی رشته ی پرستاری هستم .
درسا بعد از خوردن شیرش بازم نا آرومی میکرد و مشخص بود که دلش درد میکنه . ب*غ*لش کردم و بهش کمی گریپ میکسچر ( شربتی برای دلدرد کودکان ) دادم و آروم آروم زدم پشتش تا آروغ بزنه . تا ربع ساعت هر چی کمرشو ماساژ دادم نتیجه نداشت و درسا همچنان گریه میکرد . نشستم رو زمین و پاهامو دراز کردم و زانوی پای چپمو کمی خم کردم و درسا رو به شکم گذاشتم رو پام طوری که معده ی کوچولوش روی زانوم قرار گرفت و اینجور فشار کمی به شکم و معدش وارد میشد . چند دقیقه بعد درسا آروغشو زد و آروم شد و منم گذاشتمش رو تخت ، پستونکشو دادم و اونم خیلی سریع خوابید
نگاهی به ساعت کردم و تازه یادم افتاد که برای انتخاب واحد باید میرفتم دانشگاه ، الانم زیاد دیر نشده بود و تازه ساعت ده و نیمه ولی با حال درسا خیالم راحت نیست و نمیتونم برم .
گوشیمو برداشتم و بعد از چیدن بالش دور درسا رفتم پایین . مامان طبق معمول تو آشپزخانه بود و داشت به کار ثریا خانم خدمتکارمون نظارت میکرد تا غذا مطابق میلش پخته بشه . رفتم تو آشپزخانه و نشستم پشت میز و رو به ثریا خانم گفتم :
- ثریا خانم لطف میکنین بهم صبحانه بدین ؟
- حتما مادر الان میارم .
ثریا خانم از وقتی یادم میاد تو خونمون بوده ، وقتی مامان سر من و دیبا باردار میشه بابا ثریا خانم رو میاره تا مامان استراحت کافی داشته باشه و بعد از اونم که ما دو تا به دنیا میایم دیگه ثریا خانم تو خونمون موندگار میشه تا مامان تو بزرگ کردن ما دست تنها نباشه .
- ویدا با توَم !
با صدای مامان به خودم اومدم .
- جانم ، ببخشید حواسم پرت شد .
-اشکال نداره ، پرسیدم درسا چش بود ؟
- دلش بود . حتما باز دیبا صبح بهش شیر داده و چون عجله داشته آروغشو نگرفته بود و درسا هم دلش درد گرفته بود ، بهش دارو دادم خوب شد .
مامان سری به نشانه ی تأسف تکون داد و گفت :
- چی بگم والا ، هر چی به این دختر میگم بچه ات کوچیکه نیاز داره کنارش باشی و نگهش داری حداقل تا یک سالگیش نرو سر کار ولی کو گوش شنوا ؟ بیشتر از صد بار گفتم کار که همیشه هست فعلا به بچت برس ولی گوش نمیده . بیا اینم نتیجه اش انقدر حواسش به کارش بوده که آروغ بچه رو نگرفته و بچه دلدرد گرفته .
با اینکه خودم هم با مامان هم عقیده بودم و به نظرم دیبا باید کارشو مدتی کنار میذاشت ولی به هر حال دیبا خواهرمه و خواسته هاش برام مهمه ، بنابراین گفتم :
- درست میگین مامان ولی دیبا عاشق کارشه و درضمن تو کارخانه مسئولیت داره و نمیتونه کارشو ول کنه !
مامان چشم غره ی خوبی بهم برای طرفداری از دیبا رفت و گفت :
- سیاوش بیچاره همون روز که درسا به دنیا اومد گفت بچه اش مهمتر از کار کارخانه است و میتونه موقتا یکی رو جای دیبا بیاره ولی خواهر لجبازت گفت نه خودم میتونم و نموند خونه .
- خب مامان یکم هم به دیبا حق بدین براش بعد از این همه سال فعال بودن سخته بشینه خونه و بچه داری کنه .
مامان حرصی نگاهم کرد و گفت :
- فقط برا دیبا سخته ؟ پس چطور من و تو میشینیم خونه و بچه رو نگاه میداریم .
دیدم مامان داره دیگه عصبانی میشه برای همین یه لقمه متوسط برای خودم گرفتم و گذاشتم تو بشقاب ، چاییمو هم برداشتم و در حالی که از آشپزخانه خارج میشدم گفتم :
- مامان من فرق میکنم ، من عاشق نگهداری درسا هستم !
رفتم بالا تو اتاقم ونشستم پشت میز کامپیوترم و آروم لقمه و چاییمو خوردم و بعد مشغول مرور درسهای پیشنیاز شدم تا مبحث ها برام یادآوری بشن .
درسا دو ساعتی خوابید و منم راحت مطالعه کردم .
تا عصر با درسا مشغول بازی بودم ، چون صبح خوابشو کامل رفته بود دیگه ظهر نخوابید و یک ریز سر و صدا کرد و خندید و بازی کرد . تازگی ها یاد گرفته بیافته روی شکم برای همین وقتی بیداره اصلا نمیشه روی تخت گذاشتش برای همین روی زمین پتویی پهن کردم تا راحت برای خودش قل بخوره و بازی کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت شش بود و منم سعی داشتم درسا رو بخوابونم ولی اون مصرانه چشماشو باز نگاه داشته بود و میخندید . چون همیشه باهاش بازی میکنم برای همین اکثرا برای خواب فکر میکنه بازم میخوام باهاش بازی کنم و جدی نیستم ولی فعلا قیافه ای جدی به خودم گرفته بودم و اصلا بهش نمیخندیدم تا روش کم بشه و بخوابه ولی انگار لجاجت و یک دندگی دیبا به درسا هم منتقل شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ گوشیم نگاه جدیمو از درسا گرفتم و گوشیمو برداشتم و با دیدن اسم تماس گیرنده لبخند عمیقی زدم که باعث شد درسا ذوق کنه و صداش بره هوا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس گیرنده مهرداد دوستم و تقریبا نامزدم بود . پوفی کردم و جواب دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم خانما ، کجایی تو امروز ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو خونه ام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای انتخاب واحد رفتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه درسا اینجاست و صبح هم حالش خوب نبود نرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اشکال نداره اینترنتی انجام بده .درسا چش شده بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره منم میخواستم همینکارو بکنم . درسا هم هیچی دلدرد داشت ولی زود خوب شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا رو شکر ، نمیای بیرون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه درسا بیداره بخوام ولش کنم گریه اش میگیره ولی اگر خوابید میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس اگر تا نیم ساعت دیگه خوابید بهم خبر بده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ، کاری نداری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ! قربانت ، خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا نگهدار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن رو قطع کرد و دو باره قیافه ای جدی به خودم گرفتم و با جدیت تمام مشغول خواباندن درسا شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از بیست دقیقه تلاش درسا خوابید . نفس راحتی کشیدم و به آرامی گوشیمو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون و به مهرداد زنگ زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، مهرداد درسا خوابید . کجا بیام ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آفرین خانم خوشگله ، با سرعت خوابوندیش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دیگه برای هر کاری انگیزه داشته باشی سریعتر انجامش میدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد خندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس انگیزه ات خیلی قوی بوده که تونستی اون کوچولو رو زود بخوابونی . قربونت بیا کافی شاپ همیشگی ، نیم ساعت دیگه خوبه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای نه درسا از صبح موهامو به هم ریخته ، قیافه ام دیدنیه . یک ساعت دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس یک ساعت دیگه منتظرتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ، فعلا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فعلا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلو قطع کردم و آروم رفتم تو اتاقم و حوله و لباسامو برداشتم و چون نمیخواستم سر و صدا کنم رفتم اتاق مامان تا دوش بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع دوش گرفتم و موهامو خشک کردم ، لباسامو پوشیدم و نشستم جلوی میز آرایش . حوصله نداشتم برم اتاقم و لوازم آرایشمو بیارم برای همین کشوی میز آرایش مامان رو باز کردم و مشغول آرایش کردن شدم . آرایش من همیشه خلاصه میشد تو یه مداد چشم و کرم پودر کمی رژگونه ، خط لب و رژ لب . از سایه و خط چشم و ریمل زیاد خوشم نمی اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی کارم تمام شد مانتو و شالمو پوشیدم و رفتم پایین به مامان گفتم که حواسش به درسا باشه و رفتم بیرون سوار النترای مشکیم شدم و به سمت کافی شاپ راه افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد کافی شاپ که شدم مهرداد رو دیدم که سر میز همیشگیمون نشسته . با لبخند رفتم جلو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد هم با لبخند بلند شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صندلی منو عقب کشید . با یه تشکر نشستم ، اونم نشست سر جاش . همین موقع گارسن اومد و هر دو قهوه با کیک شکلاتی سفارش دادیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب چه خبرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خبر خاصی نیست ، امروز از صبح با درسا مشغول بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میدونی ویدا این که درسا زیاد میاد پیشت خیلی خوبه ، میدونی چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ! چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهراد نگاه خبیثی بهم کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب اینجور برای آینده و بچه هامون تجربه کسب میکنی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو چند بار ابروهاشو انداخت بالا . کمی با دهن باز نگاهش کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه آینده نگر !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله دیگه عزیزم من به فکر آینده و بچه هامونم وگرنه نمیذاشتم درسا کوچولو انقدر نامزد عزیزمو اذیت کنه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمال تو دستمو آروم انداختم طرفش و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ هم اذیت نمیکنه ! درسا عزیز خالشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد با حالت بامزه ای سرشو تکون داد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بر منکرش لعنت خانم . من که چیزی نگفتم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین موقع گارسون سفارشمونو اورد و مشغول شدیم . تا کیک و قهومونو بخوریم مهرداد مدام شوخی کرد و دو تایی حسابی خندیدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانهایی که با مهرداد میگذروندم رو خیلی دوست داشتم . مهرداد روحیه ی شادی داره و سر چیزای پیش پا افتاده الکی ناراحت نمیشه و اخم نمیکنه بلکه سعی میکنه اگر موردی پیش میاد با خنده و حرف زدن رفعش کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه ماهه با مهرداد نامزد کردیم . البته نامزدی آنچنانی هم نیست . خانواده ها چند جلسه ملاقات داشتند و قرار شده مدتی با اجازه ی خانواده ها با هم بگردیم تا اگر به تفاهم رسیدیم موضوعو جدی ترش کنیم . مهرداد واقعا مرد خوبیه و من دیگه مطمئنم که به عنوان مرد زندگیم قبولش دارم و همین روزها با هم قراره به خانواده ها اطلاع بدیم که همو پسندیدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد دانشجوی ترم آخر رشته ی اقتصاده و تا چند ماه دیگه لیسانسشو میگیره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از صرف قهوه و کیک مهرداد پیشنهاد داد کمی تو پارک قدم بزنیم . با اینکه میدونستم درسا الان بیدار شده و قطعا بهونه ی منو گرفته ولی بازم دلم نمیخواست به این زودی از مهرداد جدا بشم برای همین قبول کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهل دقیقه ای میشد که تو پارک قدم میزدیم و صحبت میکردیم که گوشیم زنگ خورد . گوشیمو از کیفم در اوردم و به صفحه اش نگاه کردم ، مامان بود . جواب دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جانم مامان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، کجایی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، بیرونم . با مهرداد اومدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای ویدا بیا خونه ، درسا کلافه ام کرده ، یک ریز داره نق میزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه مامان الان میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن رو قطع کردم و با شرمندگی رو به مهرداد گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من باید برم خونه ، درسا مامانو کلافه کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد لبخند مهربونشو زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میرسونمت عزیزم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با ماشینم ، نیازی نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس بریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت ماشین ها رفتیم و خداحافظی کردیم . سوار ماشین شدم و به سمت خانه رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که وارد خونه شدم صدای گریه ی درسا رو شنیدم . سریع مانتو و شالمو در اوردم و با کیفم رو جا رختی کنار در آویزون کردم و به سمت نشیمن که مامان و درسا اونجا بودند رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان درسا رو ب*غ*ل کرده بود و داشت سعی میکرد شیرشو بهش بده و درسا هم مدام سرشو میچرخود و گریه میکرد . به طرفشون رفتم و درسا رو از ب*غ*ل مامان گرفتم و به خودم فشردم . درسا یک دقیقه ای هم تو ب*غ*ل من گریه و گریه اش قطع شد ولی بازم نا آرومی میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجا نشستم رو زمین و درسا رو به حالت خوابیده ب*غ*ل کردم و شیشه شیروشو گذاشتم دهنش و شروع کردم قربون صدقه رفتن . وقتی درسا شروع به خوردن شیرش کرد رو به مامان گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان میشه خواهش کنم گوشیمو از تو کیفم بیارین ؟ ببخشید یادم رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه الان میارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان رفت و چند لحظه بعد با گوشیم برگشت . گوشی رو گرفتم و تشکر کردم و آهنگ ( Cuppycake ) رو که یک آهنگ بچگانه است و با صدای بچگانه ای خوانده میشه و آهنگ مورد علاقه ی درساست رو با صدای کم گذاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ رو جوری تنظیم کرده بودم که مدام پشت سر هم بخونه . درسا با شنیدن آهنگ مورد علاقش آروم شد و شیرشو خورد و کم کم چشماش خمار شد و خوابید . انقدر گریه کرده بود که خسته شده بود و خوابید . با احتیاط از جام پاشدم و درسا رو بردم بالا و رو تختم خوابوندم و دورش بالش چیدم و از اتاق اومدم بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان که از پله ها می آمدم پایین زنگ در رو زدن . از همونجا گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان من جواب میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آیفون رفتم که تو مانیتور دیدم سیاوش پشت دره . در رو زدم و خودم رفتم دم در ورودی ساختمان ایستادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش وارد شد و اومد به سمت ساختمان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، خسته نباشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ممنون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جلوی در کنار رفتم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرما تو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش وارد خونه شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون ، میشه به دیبا بگی بیاد بریم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا ؟ دیبا اینجا نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا حس کردم صورت سیاوش از عصبانیت جمع شد ، البته چیزی بروز نداد ولی من حس کردم خیلی عصبانی شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس میشه درسا رو بیاری ، حتما چون میدونسته من میام اینجا دنبال درسا خودش رفته خونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه الان میارم ، بفرما بشین دم در بده ، درسا خوابه الان آمادش میکنم میارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پله ها رفتم که دیدم مامان از اتاقش اومد بیرون و به سمت سیاوش رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم اتاقم و سریع با گوشی دیبا تماس گرفتم . هر چی زنگ خورد جواب نداد و رفت رو پیغامگیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو دیبا کجایی ؟ دیبا کارت دارم هر چه زودتر با من تماس بگیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا ولی حس میکردم سیاوش الکی گفت دیبا رفته خونه . حس درونیم بهم میگفت دیبا خونه نرفته . هیچ وقت حس درونیم درباره دیبا اشتباه نمیکرد . من و دیبا همسان هستیم و تقریبا همه ی احساساتمون مثل همه تا حدی که مامان موقع ازدواج دیبا نگران بود این بار هم احساساتمون شبیه هم باشه و منم سیاوشو دوست داشته باشم ولی اینطور نشد . من به جز احترام به عنوان شوهر خواهرم هیچ نوع احساس دیگری نسبت به سیاوش ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست از فکر کردن برداشتم و به طرف درسا رفتم و پیچیدمش پتوی کوچولوش و وسایلشو هم گذاشتم تو کیف مخصوصش ، درسا رو ب*غ*ل کردم و رفتم پایین . سیاوش با دیدنم از جاش بلند شد و اومد درسا رو گرفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستت درد نکنه ، ببخشید میدونم از صبح کلی اذیتت کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه بابا ، این چه حرفیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش خداحافظی کرد و رفت . به مامان گفتم شام نمیخوام و میخوام برم بخوابم . دلشوره داشتم و نگران دیبا بودم ولی تا ساعت 12 هر چی با گوشیش تماس گرفتم جواب نداد . با خونه اش هم نمیتونستم تماس بگیرم ، درست نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بیخیال تماس شدم و با دل نگران به خواب رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح ساعت هفت از خواب پریدم . دوباره به گوشی دیبا زنگ زدم ولی جواب نداد . دیبا همیشه ساعت هشت درسا رو میاورد که تا 9 برسه به کارخانه . سریع از جام پاشدم و رفتم دست و صورتم رو شستم و لباس پوشیدم . رفتم پایین یک کیک کوچیک با یه لیوان آب پرتقال خوردم و از خونه خارج شدم . سوار ماشین شدم و به سمت خونه دیبا رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان امروز خونه نبود و میخواستم با بهانه ی اینکه باید جایی برم و درسا رو با خودم میخوام ببرم برم خونه دیبا و ببینمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه ی دیبا و سیاوش تو طبقه ی هجدهم یک برج خیلی شیکه . وقتی رسیدم دم در نگهبان که منو میشناخت خواست در پارکینگ رو باز کنه که گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنون نیاز نیست ، زود باید برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو نزدیکی در ورودی پارک کردم و رفتم داخل و با آسانسور خودمو به طبقه ی هجدهم رسوندم . تو هر طبقه فقط یک واحد بود . وقتی از آسانسور خارج شدم متوجه شدم در خونه بازه . به طرف در رفتم و زدم به در ولی جوابی نیامد . درسا حتما خواب بود و نمیشد زنگ بزنم . دو بار دیگه در زدم که در با شدت باز شد و سیاوش با قیافه ی عصبانی جلوی در ظاهر شد . یه لحظه از خشم صورتش ترسیدم و یک قدم عقب رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن من نفس عمیقی کشید و عصبانیتشو از صورتش دور کرد و با لحن احترام گونه همیشگیش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ویدا ، اینجا چکار میکنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم اومدم و سعی کردم صدام نلرزه . گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید این ساعت اومدم اینجا ، مامان امروز خونه نیست منم یه کار کوچیک جایی دارم گفتم بیام درسا رو بردارم و برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم ، این چه حرفیه ؟ بیا تو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جلوی در کنار رفت و منم وارد خونه شدم . سیاوش پشت سرم اومد و کیف و کتش رو برداشت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دارم میرم خداحافظ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدانگهدارت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش که رفت خواستم به سمت اتاق دیبا و سیاوش برم که دیبا با چشمای به خون نشسته از اتاق خارج شد . سریع رفتم طرفش . دیبا با دیدنم خودشو انداخت تو ب*غ*لم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای ویدا چه خوب که اینجایی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، دیبا چی شده ؟ از دیشب نگرانت بودم ، هر چی به گوشیت زنــ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین موقع دیبا خودشو ازم جدا کرد و سرشو گرفت بالا . حرفم با دیدن صورتش نصفه موند . وحشت زده دستی به گونه ی چپ دیبا کشیدم که آخش در اومد . سمت چپ صورتش جای پنج تا انگشت شدید قرمز و متورم شده بود و مطمئنن تا یک ساعت دیگه کبود میشد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا ! چی شده ؟ کار سیاوشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهای دیبا ریخت رو صورتش و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره کار خود نامردشه ، زورش به من رسیده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دیبا رو گرفتم و به سمت کاناپه بردم و نشستیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده ؟ چرا اینکارو کرده ؟ به چه حقی دست روت بلند کرده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا سرشو گذاشت رو شونه ام و منم دستامو دورش حلقه کردم و ب*غ*لش کردم و دیبا با گریه شروع کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیروز برای یکی از دوستام مشکلی پیش اومده بود ، هیچ کسی رو نداره ، با هم از دانشگاه دوستیم و فقط به من اعتماد داره . تو رامسر زندگی میکنه . دیروز زنگ زد که مشکلی داره منم چون سیاوش تو جلسه بود به منشیش گفتم بهش بگه میرم شمال و شب نمیام خونه و راه افتادم . نزدیکهای رامسر بودم که سیاوش زنگ زد و گفت که برگرد منم گفتم دیگه شبه و منم رسیدم فردا میام ولی هی اصرار داشت منم تلفنو قطع کردم چون خواسته اش غیر منطقی بود و نمیشد شبونه برگردم . تو بگو ویدا درست بود نصفه شبی بیافتم تو جاده و برگردم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عزیزم ، نه خواهرم . درست نبود . خوب بعدش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی رفتم پیش دوستم و کمکش کردم و ساعت سه برگشتم که صبح برسم خونه . با سرعت اومدم و نیم ساعت پیش رسیدم خونه ولی آقا رو دیدم که عصبانی وسط حال ایستاده . سلام کردم ولی جوابش اینیه که رو صورتم میبینی . اصلا نذاشت توضیح بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه ی دیبا شدیدتر شد . یه بار دیگه بهم ثابت شد که بیخودی دلم برا دیبا شور نمیزنه ، حتما یه چیزی هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه ی دیبا بدجور دلمو خون میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گریه نکن دیبا جونم ، ارزششو نداره . مردک نره خر هنوز نمیدونه چطور باید رفتار کنه . بلایی به روزش بیاریم که یاد بگیره مثل مرد رفتار کنه . پاشو خواهرم پاشو لباس بپوش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا بهم نگاه و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای اینکه بریم خونمون ، این کار سیاوش براش گرون تموم میشه . مگه الکیه دست رو خواهرم بلند کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولش کن ویدا مامان طرف سیاوشو میگیره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان نیست ، رفته پیش خاله فرزانه . خودت که میدونی بره پیش خاله یک ماهی نمیاد . پاشو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش پاشد و چند قدم رفت ولی برگشت و محکم ب*غ*لم کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا خیلی دوست دارم ، خدا رو شکر میکنم که خواهری مثل تو بهم داده . ببخشید که خیلی وقتا خوب نیستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نزن این حرفو دیبا منم خیلی دوست دارم منم خیلی خوشحالم که خواهرمی . ما دو تا نیستیم ما یکی هستیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته ما یکی هستیم ویدا جونم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برو لباس بپوش ، منم تا آماده بشی درسا رو برمیدارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه برم اتاق درسا رفتم آشپزخانه و یه کیسه برداشتم و مقداری یخ ریختم توش و سرشو گره زدم و گذاشتم رو اپن . رفتم اتاق درسا و چند دست لباس و یک بسته پوشک با یک قوطی شیر خشک و شیشه شیرش و یک سری وسایل دیگه گذاشتم تو کیف مخصوص و درسا رو گذاشتم تو قنداق فرنگیش و ب*غ*ل کردم و از اتاق اومدم بیرون . دیبا با یه کیف دستی و یک ساک کوچیک تو دستش رو کاناپه نشسته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا اون پلاستیک یخ رو بردار بزار رو صورتت گرچه فکر نمیکنم دیگه اثری داشته باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا بی حرف پلاستیک رو برداشت و گذاشتش رو گونه ی چپش و با هم از خونه خارج شدیم و سوار آسانسور شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا حالا چکار کنم با این صورتم ؟ حتما رد دستش تا چند روز میمونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بشکنه دستش ، نگران نباش سر راه پماد مخصوص میگیرم که بزنی بهش زودتر خوب میشه ، نهایتش با کرم پودر و پنکک این چند روز میپوشونیش ، ولی فعلا یخ رو بزار که کمتر کبود بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدیم طبقه ی همکف . دیبا کیسه رو گرفت پایین و شالشو انداخت رو صورتش و سرشو انداخت پایین . شدید از دست سیاوش عصبانی بودم و کینه به دل گرفته بودم . ببین با خواهرم چکار کرده که بیچاره خواهرم مجبوره اینجور سرشو بندازه پایین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از برج خارج شدیم و سوار ماشین شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اولین داروخانه که رسیدم پیاده شدم و با راهنمایی دکتر داروخانه دو تا پماد خریدم که باید ترکیب میشدن و به سریعتر خوب شدن کبودی کمک میکردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رسیدیم خونه دیبا رو فرستادم تو اتاقم تا بخوابه و درسا رو هم خوابوندم رو تخت مامان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا ظهر دیبا خواب بود و منم خودمو با درست کردن ناهار و بازی کردن با درسا سرگرم کردم . برای ناهار دیبا رو بیدار کردم و با هم ناهار خوردیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از ناهار دیبا گفت دیگه خسته نیست و درسا رو نگاه میداره و منم با خیال راحت رفتم اتاقم و لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت چشمام گرم میشد که موبایلم زنگ خورد ، غرغری کردم و موبایل رو برداشتم و به صفحه اش نگاه کردم ، با دیدن اسم مهرداد با لبخند جواب دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به سلام آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم خوشگل ، چی شده امروز بنده رو تحویل گرفتین ؟ تا حالا اینجور صدام نکرده بودی . مثل اینکه سرحالی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه اتفاقا کلی پکرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی دیبا و شوهرش مشکل پیدا کردن ، الانم چون با سیاوش مقایسه ات کردم و دیدم خیلی خوبی ذوق کردم آقا صدات کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب پس خدا رو شکر که امتیاز مثبت گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله شما همه امتیازات مثبته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جوابم چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوم ... باشه اونم مثبته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا جدی داری میگی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره عزیزم جدیه جدی ام ولی خواهش میکنم فعلا بین خودمون بمونه تا مشکل دیبا رفع بشه که بتونیم به خانواده ها اگر موافقی خبر بدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قربونت برم مگه دیوونه ام موافق نباشم ؟ از خدامه . باشه خانم گلم فعلا چیزی نمیگم به کسی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مرسی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فدات ، خب خانمی بگو ببینم انتخاب واحدتو کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دیشب اینترنتی انجام دادم ، فقط این چند روز یه سر باید برم دانشگاه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هر روز خواستی بگو میام دنبالت با هم بریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اتفاقا تو همین فکر هم بودم ، مامانم رفته پیش خاله ام و اگر بخوام برم دانشگاه باید درسا رو بزارم پیش یکی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس بنده رو برای پرستاری از کودک میخواستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه با شما برنامه های دیگه دارم ولی فعلا الالحساب پرستاری رو بکن تا بعد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم ، دربست درخدمتتونم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اختیار داری آقا ، خب کاری نداری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه قربونت برم ، خدانگهدارت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایلمو گذاشتم کنار بالشم و با لبخند به خواب رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کشیده شدن موهام آخی گفتم و از خواب بیدار شدم . چشمامو که باز کردم دیدم دیبا درسا رو نشونده کنارم و درسا هم که علاقه ی زیادی به کندن موهای من داره با دو دست به موهام حمله کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهامو از دست درسا در اوردم و گونشو ب*و*سیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ای وروجک چکار موهای من داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا با صدای بچگونه ای مثلا جای درسا گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب خاله تو زیاد خوابیدی ، بلند شو بازی کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخ زدم تا موبایلمو بردارم ببینم ساعت چنده که چشمم افتاد به پنجره ، هوا تاریک بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه چقدر خوابیدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا درسا رو ب*غ*ل کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعت هفته خواهر جونم ، پاشو که دیگه از دست این فسقلی کلافه شدم . چی میکشی از دست این ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم و دستی به سر درسا کشیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این فسقلی عمر خالشه خواهر من .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس برو دست و صورتتو بشور بیا که با همراهی عمرت ژله درست کردم ، بریم با هم بخوریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چشم ، الساعه خواهر جون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده کنان رفتم تو سرویس اتاقم و کارمو انجام دادم . اومدم بیرون و لباس خوابمو با یه شلوار راحتی و یه بلوز آستین سه ربع سبز رنگ عوض کردم و رفتم پایین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا تو نشیمن نشسته بود و درسا هم روی ملافه ای که رو زمین پهن بود داشت وول میخورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم کنار دیبا و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به ببینیم دیبا جون و عمر خالش چکار کردن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا خندید و در حین اینکه ژله امو میداد دستم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یادم رفت صبح ازت بپرسم ، ثریا خانوم کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- رفته پیش دخترش ، هفته دیگه میاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عجب وقتی هم رفته ، حالا که مامان نیست و تو تنهایی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تنها نیستم که خواهر گلم و خواهر زاده ی گل ترم پیشم هستند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس کردم دیبا پکر شد ولی چیزی نگفتم . هم من هم دیبا دوست نداریم درباره چیز هایی که برامون خوش آیند نیست حرف بزنیم یا درد دل کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irژله امونو خوردیم و دیبا رفت اتاقم تا از کامپیوترم استفاده کنه و ایمیل هاشو چک کنه ، منم مشغول بازی با درسا شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعتی گذشته بود که صدای زنگ در اومد ، درسا رو گذاشتم رو زمین و رفتم آیفون رو زدم . سیاوش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو باز کردم و چند قدم داخل تر ایستادم . سیاوش وارد خونه شد سلام کرد ، به سردی جوابشو دادم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ؟ کاری داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین بار بود که سرد و خشک باهاش صحبت میکردم ، در حالی که تعجب کرده بود گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ، با دیبا کار دارم ، اینجاست دیگه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون لحنم که سعی میکردم عصبانیتم ازش توش تاثیر نداشته باشه گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله دیبا اینجاست ، چکار داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا حالت خوبه ؟ خوب اومدم دنبالش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین سیاوش اگر همین الان به کتایون خانم و مامان مهری زنگ نمیزنم فقط به خاطر احترامه وگرنه زنگ میزدم و میگفتم گل پسرشون امروز چه کار قشنگی کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منظورت چیه ویدا ؟ به مادر و مادربزرگ من چرا زنگ بزنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بخاطر شاهکار صبحت ، واقعا چی فکر کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین ویدا احتمالا تو از ماجرا خبر نداری ، دیبا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا چی ؟ چون دیبا به خاطر دوستش که بهش نیاز داشته رفته شمال باید طوری بزنیش که صورتش کبود شه ؟ آره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره رو با صدای بلندی تقریبا داد زدم . خیلی عصبانی بودم . دیبا برام تو دنیا از همه چیز با ارزشتره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش با چشمای گرد شده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کبود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ، اثر کار قشنگت رو صورتش مونده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا من واقعا متأسفم ، نمیخواستم اینجور بشه . اون لحظه خیلی عصبانی بودم . باید با دیبا حرف بزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه صبح گذاشتی اون حرف بزنه ؟ نخیر به جای حرف زدی تو صورتش . دیبا در حال حاظر هیچ حرفی با تو نداره ، بهتره الکی منتظرش نباشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت نشیمن رفتم که سیاوش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا خواهش میکنم صداش کن ، نباید به خاطر چنین چیز کوچیکی خونشو ول کنه بیاد اینجا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت برگشتم سمت سیاوش و تقریبا داد زدم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کوچیک ؟ تو به این مسئله میگی کوچیک ؟ سیاوش تو رو خواهر من دست بلند کردی . به نظرت این کار کوچیکیه ؟ خواهر من بی کس و کار نیست که راحت بزنیش و بگی مسئله ی کوچیکیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش سرشو انداخت پایین و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید منظورم این نبود که کارم کوچیک و بی ارزشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر همین محترم بودنش بود که از کارش تعجب میکردم . نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا الان خیلی عصبانیه . صورتش کبود شده و دلش شکسته . نیاز به زمان داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ، بهش زمان میدم ولی ویدا خودت قضاوت کن همه ی حق با دیباست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ، ولی تو حق نداشتی دست روش بلند کنی . سیاوش کارت خیلی بد بوده . تو حتی ازش نپرسیدی چرا رفته و چرا شب برنگشته . حتی خواسته ات درباره برگشتش تو شب غیر منطقی بوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه ، من میرم ولی ترک کردن خونه کار اشتباهیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باور کن به اندازه دست بلند کردن روی دیبا اشتباه نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاوش با یه خداحافظ آروم از خونه رفت بیرون . نشستم رو مبل و نفسمو با شدت دادم بیرون . تند رفته بودم ولی اصلا نمیتونستم خودمو کنترل کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه از رفتن سیاوش گذشته بود که دبا اومد پایین و نشست کنارم و ب*غ*لم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا خیلی دوستت دارم . ممنون که باهامی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا مطمئن باش همیشه و همه جا و تو هر شرایطی کنارتم . ما با هم به این دنیا اومدیم و همیشه هم با هم میمونیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونشب بعد از خوردن شام و خوابیدن درسا با دیبا تا نصفه شب حرف زدیم و خندیدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته ای از اون روز میگذشت . صورت دیبا به لطف کرم هایی که از داروخانه گرفته بودم بهتر شده بود و فقط حاله ای کمرنگ از کبودی ها به چشم میخورد که اونم با کرم پودر و پنکک میپوشوندش . سه روزی هم بود که دیبا بیرون میرفت ، با اینکه سرکار نمیرفت ولی نمیتونست تو خونه بمونه میرفت بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصر بود و با دیبا داشتیم نسکافه میخوردیم که صدای زنگ در اومد . لیوانمو گذاشتم رو میز و به طرف آیفون رفتم . در کمال تعجب دیدم کتایون خانم و سیاوش پشت در هستند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو زدم و رو به دیبا گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا کتایون خانم و سیاوش هستند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا سریع از جاش بلند شد و سینی روی میز و لیوانها رو برداشت و رفت سمت آشپزخانه و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میرم آشپزخانه حوصله اشونو ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه همونجا باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به لباسهام کشیدم و در ورودی رو باز کردم و تعارفشون کردم داخل . وارد شدند و منم به سمت نشیمن راهنماییشون کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند لحظه ببخشید الان برمیگردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم سمت آشپزخانه بروم که کتایون خانم دستمو گرفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بشین دیبا جان ، کارت دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من ویدا هستم کتایون خانم ولی چشم میشینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم میخواستم بفهمونم که اگر با دیبا کار داره باید به من بگه . انگار منظورمو گرفت . لبخندی به روم زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید ویدا جان ، من هیچ وقت نمیتونم از هم تشخیصتون بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب ویدا جان ، برای اتفاقی که بین سیاوش و دیبا پیش اومده اومدم اینجا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله بفرمایید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین دخترم ، بهتر بود خود دیبا جان می اومد ولی ظاهرا خیلی دلخوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اتفاق کمی براش نیافتاده کتایون خانم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- درسته دخترم ، اتفاق کمی نبوده ولی بالاخره اتفاقیه که افتاده و نباید گذاشت که آسیبی به پایه های زندگیشون بزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت شد و منتظر تایید من بود ولی من همونجور با یه لبخند ملیح نگاهش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتایون خانم که دید از تایید خبری نیست گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا و سیاوش هر دو اشتباه کردند . قبول دارم که کار سیاوش اصلا درست نبوده . تو خانواده ی ما همیشه حرف احترام متقابل بوده و همه با این تربیت بزرگ شدیم ولی نمیدونم چی شده که اینبار سیاوش اصل احترام رو زیر پا گذاشته . بگذریم . امروز اومدم اینجا تا کدورتها رو از بین ببریم و نذاریم زندگی این دوتا بیشتر از این به چالش کشیده بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرسته از کار سیاوش خیلی عصبانی بودم ولی کتایون خانم به عنوان بزرگتر اومده بود و داشت پادرمیانی میکرد . به حرمتش هم که شده دیگه نباید مسئله رو کش میدادیم . بنابراین گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حتما کتایون خانم ، منم امیدوارم که دیگه چنین مسئله هایی بینشون پیش نیاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به امید خدا دیگه پیش نمیاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس با اجارتون من میرم دیبا رو صدا کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواهش میکنم دخترم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و رفتم آشپزخونه . دیبا اخم کرده تکیه داده بود به کابینت . رفتم پیشش و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا همه چیزو شنیدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم دیبا عمیق تر شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره شنیدم ، تو چی داری برای خودت میگی ؟ واسه چی داری کوتاه میای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا ! یعنی چی ؟ یعنی تو بازم میخوای این مسئله و کشش بدی ؟ عزیزم هر دومون میدونیم که این اتفاق به اندازه کافی طولانی شده . دیگه وقتشه که تمامش کنیم . خودمم دنبال چنین موقعیتی بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ویدا یعنی واقعا تو داری میگی از کار سیاوش بگذرم و برگردم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا ! ویدا معلومه نکنه انتظار داری بگم نه برنگرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره همین انتظارو داشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد زیر لب گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یک هفته از دستش راحت بودما ! دوباره پرید وسط همه چیز .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به دیبا نگاه کردم . باورم نمیشد دیبا درباره سیاوش اینطور حرف بزنه . اونم دیبایی که برای ازدواج با سیاوش هر کاری کرد چون عاشقش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست دیبا رو گرفتم و نشستیم پشت میز آشپزخانه و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا جونم این حرفا چیه میزنی ؟ عزیزم میدونم دلت از سیاوش خیلی شکسته ولی خواهر گلم آدم باید یکم گذشت داشته باشه . سیاوش تو این یک هفته به اندازه کافی تنبیه شده . همون شب اول هم که اومد پشیمون بود . پاشو خواهری پاشو بریم بیرون با سیاوش آشتی کن . کتایون خانم به عنوان بزرگتر اومده پادرمیانی ، درست نیست حرفشو زمین بندازیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا نگاه مرددی بهم کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی ویدا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشتم حرفش کامل بشه و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خاطر من خواهری ، باشه ؟ به فکر درسا هم باش . اون وروجک یک هفته است که از پدرش دوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا چند لحظه ساکت موند . از جام پاشدم و دستش رو گرفتم و به طرف نشیمن رفتم و آروم زیر لب گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یه لبخند هم بزن خواهر من .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتیم پیش کتایون خانم و سیاوش . دست دیبا که تو یه دستم بود ، کمی خم شدم و دست سیاوش رو گرفتم که اونم بلند شد و کنارم ایستاد . رو به کتایون خانم گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کتایون خانم اگر اجازه میدین این دو تا رو آشتی بدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتایون خانم هم با لبخند موافقتشو اعلام کرد . دست دیبا رو کشیدم و گذاشتم تو دست سیاوش و رفتم سمت آشپزخانه که دیدم کتایون خانم هم اومد دنبالم و به این ترتیب این دو تا رو تنها گذاشتیم تا مشکلاتشونو حل کنند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جورایی از کارم خنده ام گرفته بود . انگار سیاوش و دیبا دو بچه مدرسه ای بودند که دعواشون شده بود و منم معلمشون که دستاشونو گرفتم و آشتیشون دادم . واقعا تصور سیاوش کیان ریئس کارخانه بزرگ کیان و دیبا در نقش دو تا بچه مدرسه ای کار سختی بود ولی من که مثل یه معلم رفتار کرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعت بعد دیبا و سیاوش خندان وارد آشپزخانه شدند و سیاوش به مناسبت آشتیکنون هممونو برای شام دعوت کرد رستوران برج میلاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام اونشب با خنده و شیطنت های درسا که تازگی ها هر چی تو دستم میدید رو میخواست واقعا چسبید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب سیاوش بعد از رسوندن کتایون خانم منو هم رسوند خونمون و با دیبا و درسا کوچولو رفتند خونه و من تنها شدم . ولی خوشحال بودم که مشکل دیبا حل شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح روز بعد با صدای زنگ موبایلم از جام پریدم . با چشمهای بسته روی عسلی کنار تختم دنبال گوشیم گشتم و با پیدا کردنش سریع با صدای خوابالودم جواب دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم ، مثل اینکه هنوز خوابی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ا ! مهرداد تویی ؟ چکار داری اول صبحی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- روتو برم خانم خوشگله ، اول صبح کجا بود ساعت ده و نیمه . نیم ساعته دم خونتون منتظرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع از رو تخت پریدم و به ساعت نگاه کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای ! دیرم شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چندان هم دیر نشده ، زود آماده شو و بیا !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایل رو پرت کردم رو تخت و پریدم تو دستشویی . سریع کارمو کردم و اومدم بیرون . تند تند هر چی دم دستم بود از کمد کشیدم بیرون و پوشیدم . سریع یه رژلب و یه خط چشم زدم تا قیافم زیاد خوابالود به نظر نیاد و کیف و مدارکمو برداشتم و رفتم پایین . از کابینت دو تا کیک و از تو یخچال هم دو تا شیر کاکائو کوچیک برداشتم و از خونه رفتم بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد تو بنز مشکی رنگش منتظرم بود . نشستم تو ماشین و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام . صبح بخیر . خیلی ببخشید خواب موندم . تقصیر من نیست تقصیر دیباست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهرداد دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساکت ... دو دقیقه ساکت باش ویدا تا همین چند تا جمله ات رو هضم کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو کنار زدم و فقط نگاهش کردم که گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر وسط حرفات یه نفس هم بگیر که خفه نشی . چه خبرته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوب خواستم توضیح بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توضیح لازم نیست خانمی ، از صدات پشت تلفن معلوم بود خواب موندی ، دلیلش هم هر چی بوده ، بوده دیگه !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند عمیقی بهش زدم و یکی از کیک ها و شیر کاکائو ها رو گرفتم طرفش و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید ، من صبحانه نخوردم ، اوردم تو ماشین بخورم . برای تو هم اوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد و کیک و شیر کاکائوش رو از دستم گرفت . کیک رو گذاشت رو داشبورد و شیر کاکادوش رو باز کرد و همین طور که مشغول خوردن بود راه افتاد . منم آروم آروم شروع به خوردن صبحانه ام کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی از این اخلاقش خوشم می اومد . بهم اعتماد کامل داشت و دلیل هر چیزی رو ازم نمیپرسید . وقتی یه چیزی پیش می اومد فقط در حد اینکه بدونه چیز جدی ای نیست براش کافیه . دیگه فضولی نمیکنه ببینه دلیل اولیه و ثانویه اش چی بوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مهرداد رفتیم دانشگاه و من کارهامو کردم و بعدش هم تا شب با هم رفتیم گشتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارک ، سینما ، حتی شهربازی هم با هم رفتیم . اخلاق خوب و لبخند های گرم مهرداد هر لحظه باهام بود و هر لحظه منو شیفته تر میکرد مهرداد در یک کلمه فوق العاده بود . مهربون ، با منطق ، خوش اخلاق و خوش برخورد . مهرداد تمام چیزهایی که برای خوشبخت شدن نیاز دارم رو داشت . از این که مهرداد رو تو زندگیم داشتم واقعا شاکر خدا بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ماهی از اون روز میگذشت . مامان هنوز برنگشته بود و من کماکان تنهاییهامو با مهرداد پر میکردم . هر دو بیصبرانه منتظر بودیم تا مامانم برگرده که خانواده ی خرمی بیان خواستگاری رسمی و کار رو تمام کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت یازده و نیم صبح بود ، تازه از دانشگاه خارج شده بودم که موبایلم زنگ خورد . موبایل رو از کیفم در اوردم و به صفحه اش نگاه کردم ، سیاوش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله ، سلام سیاوش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ویدا ، دانشگاهی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره دانشگاه بودم ولی الان کلاسام تمام شد ، مشکلی پیش اومده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان بیرونی ؟ ماشین همراهته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره بیرونم ، تازه از دانشگاه اومدم بیرون . ماشینم هم همراهمه ، چطور ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید ویدا میدونم برات زحمته ولی میتونی بیای کارخانه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سیاوش داری نگرانم میکنی ، چرا بیام اونجا ؟ اتفاقی افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه نگران نباش چیزی نشده . میخوام بیای اینجا درسا رو تحویل بگیری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی ! ؟ درسا کارخانه است ؟ اونجا چکار میکنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه میدونم ، از خواهر دیوونه ات بپرس . ویدا من باید برم جلسه ی مهمی دارم ، میای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ، آره الان میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه پس خداحافظ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خداحافظ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایل رو قطع کردم و با عصبانیت زنگ زدم به دیبا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرار گذاشته بودیم روزهایی که من کلاس دارم تا زمانی که مامان برگرده دیبا اونروز ها رو نره سر کار و از درسا مراقبت کنه ولی هنوز چند روز نگذشته درسا برده کارخانه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیبا طبق معمول جواب نداد و رفت رو منشی تلفنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیبا هر چه سریعتر به من زنگ بزن . دختره ی کم عقل درسا رو واسه چی برداشتی رفتی کارخانه ؟ دیبا هر وقت پیغاممو شنیدی سریع بهم زنگ بزن که کلی از دستت کفری ام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایل رو انداختم تو کیفم و سوار النترای مشکی رنگم شدم و با آخرین سرعت مجاز به سمت کارخانه ی کیان رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ساعت بعد دم کارخانه بودم نگهبان با دیدنم فکر کرد دیبا هستم برای همین سریع در رو باز کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایید خانم کیان !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا حوصه نداشتم و از طرفی هم نیاز نبود که توجیحش کنم خواهر دوقلوی دیبا هستم . وارد کارخانه شدم و ماشینو تو پارکینگ مخصوص پارک کردم و به سمت ساختمان مدیریت رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی وارد سالن اصلی شدن درسا رو دیدم که تو ب*غ*ل منشی داشت نا آرومی میکرد و نق میزد و خانومه هم سعی داشت آرومش کنه . به طرفشون رفتم . درسا با دیدنم خودشو به طرفم انداخت . ب*غ*لش کردم و به خودم فشارش دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام عزیزم ، قربونت برم خیلی اذیت شدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی خودشو جمع و جور کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خانم کیان ، چه زود برگشتین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون توجه به حرفش گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم لطف میکنین به آقای کیان خبر بدین اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید خانم ، خودتون که میدونین آقای کیان الان تو جلسه هستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لطفا بهش خبر بدین ، مهمه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند لحظه صبر کنین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف یکی از در های سالن رفت و وارد شد و چند لحظه بعد با سیاوش خارج شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir