دو نوجوان هفده‌ساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، در اولین برخوردشان شیفته‌ی یکدیگر می‌شوند؛ اما مغز آن‌ها دچار محدودیت است و توان ذخیره‌ی اطلاعات را فقط به مدت ۲۴ ساعت دارند. آن دو مجبور می‌شوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کار‌های خطرناکی بزنند.

ژانر : عاشقانه، تخیلی، علمی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲ دقیقه

مطالعه آنلاین سی ثانیه قبل از فراموشی
نویسنده : MEHЯAN

ژانر : #عاشقانه #علمی #تخیلی

خلاصه :

دو نوجوان هفده‌ساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، در اولین برخوردشان شیفته‌ی یکدیگر می‌شوند؛ اما مغز آن‌ها دچار محدودیت است و توان ذخیره‌ی اطلاعات را فقط به مدت ۲۴ ساعت دارند. آن دو مجبور می‌شوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کار‌های خطرناکی بزنند.

مقدمه:

انسان‌های زیادی هستند که هرگز نمی‌توانند در لحظه زندگی کنند. آن‌ها مدام دوست دارند به روز‌های سپری‌شده و روز‌هایی که هنوز نیامده‌اند، سفر کنند؛ اما علم به‌خوبی توانسته ثابت کند، مسئله‌ای به نام گذشته وجود خارجی ندارد و هرچه که هست، فقط داخل ذهن ما می‌گذرد که البته با گذشت زمان، ساختار پیچیده‌ی مغز ما قسمت‌های زیادی از آن را طوری که می‌خواهد تحریف می‌کند. همچنین آینده خیلی دور از دسترس است. انسان‌ها فقط زمان حال را دارند و در لحظه زندگی کردن تنها حقیقت محض شمرده می‌شود که متأسفانه خیلی به آن اهمیت نمی‌دهیم.

***

«فصل اول: تمایز»

پس از آنکه چشمان پرفروغ خورشید بسته می‌شود، قمر رخشان موروثانه به تاج‌و‌تخت آسمان تکیه می‌زند و سپیدی نقره‌فامش، تلألو ستارگان را به شوروشوق وا می‌دارد. اکنون زوج جوان به‌طور دقیق، فاصله‌‌ی ده‌ متری را رعایت کرده‌اند و بی‌تحرک بر سطوح یخ‌زده‌‌‌ی رودخانه‌‌ی نزدیک به بیمارستان ایستاده‌اند.

نوکِ‌بینی هر دوی آن‌ها به‌خاطر سوز سرما به رنگ سرخ تغییر کرده است و انگشتانشان کاملاً لمس شده‌‌اند. باد زمستانی سرکشانه می‌وزد و همانند کاردی که مدام تیز می‌شود، قادر است به مغزِ استخوان هر انسانِ بی‌دفاعی نفوذ کند؛ اما آن دو سوز سرما را احساس نمی‌کنند، زیرا عشقی که در اعماق وجودشان شعله‌ور شده است، به اندازه‌ی کافی گرما و حرارت دارد.

پسر دستانش را بالا می‌آورد و به‌وسیله‌ی چسباندن انگشتان قلمی و بلندش به یکدیگر، شکل قلبی را در معرض نمایش دختر می‌گذارد. یک لبخند شورآفرین و پرحرارت، قسمتِ اعظمی از صورت آن دختر را به تصاحب درمی‌آورد و با تقلید از عشق خود، طوری انگشتانش را کنار یکدیگر تنظیم می‌کند که شکل نمادین قلب به وجود بیاید. در وهله‌ی بعد دستانش را بالا‌ می‌آورد و محصول نهایی‌ خود را به شخصی تقدیم می‌کند که از اعماق وجود عاشقش است. روی لبانِ کبود و خشک پسر نیز لبخند رضایتی نقش می‌بندد و همچنان سکوت پیشه می‌کند.

به‌نظر می‌آید این عمل با نقشه‌ی قبلی بوده است؛ زیرا فقط چند ثانیه‌ی بعد دستانشان را به حالت عادی بر می‌گردانند و در یک اقدامِ شگرف و خارق‌العاده هر طور که می‌توانند، به سطوح یخ‌زده‌ی زیر پا‌هایشان ضربه می‌زنند.

دختر با قامت کوتاه و اندام لاغرش، سخت تلاش دارد به وسیله‌ی ضربات پوتین‌های چرم و مشکی‌رنگی که تا زیر زانو‌هایش را پوشانده‌اند، سطح یخ‌زده‌ی رودخانه را بشکند. پسر نیز روی پاهای ممتد و کشیده‌اش می‌نشیند و دستانش را مشت می‌کند، سپس تمام قوا و نیرویش در فراخوانِ سرسختانه‌ای که مستقیم از قلبش صادر می‌شود، داخل مشتانش جمع‌ می‌گردند.

در این لحظات، او نیز همانند دختر نمی‌تواند روی مسئله‌ی دیگری فکر و تأمل کند، زیرا تمام انگیزه‌اش را به شکستن سطوح یخ‌زده‌ متمرکز کرده است.

مشتانش را همچنان بی‌وقفه بر سطوح یخ‌زده‌ی رودخانه می‌کوبد و برای تسلیِ درد ناشی از آن، دندان‌هایش را روی لبان کیپ‌شده‌اش فرو می‌برد.

هر دوی آن‌ها که موفق شده‌اند تَرَک‌هایی پدید بیاورند، دائماً سرشان را بالا می‌گیرند و از حال‌و‌احوال یکدیگر مطلع می‌شوند.

از دستان مشت‌شده‌ی پسر، قطرات خون همانند بارانی سرخ روی یخ‌های رودخانه می‌بارد. استخوان‌های دستانش به‌شدت متورم شده‌اند و آسیب‌ جدی بهشان وارد شده است؛ اما بی‌توجه به این موضوع، همچنان بر سطوح یخ‌زده‌ی رودخانه ضرباتِ مهلک مشتانش را نثار می‌کند.

مقداری از یخ رودخانه شکسته می‌شود، سپس مخلوطی از خون غلیظ و آب رودخانه پیش رویش قرار می‌گیرد.

دختر نیز پای راستش را بالا می‌آورد و با انتهای پوتینِ چرم و مشکی‌رنگی که پوشیده است، مدام بر سطوح رودخانه می‌کوبد. همراه با صدای وحشتناکِ شکستن و خرد‌شدن یخ‌ها که رعشه بر اندامِ بی‌رمق و سست او می‌اندازد، تَرک دایره شکلی زیر پاهایش به وجود می‌آید که شعاعی از رودخانه را در بر می‌گیرد.

در همین لحظات ترس و استرسی را که در وجودش قالب شده است، به‌سختی پس می‌زند و باری دیگر برای نظارتِ پسر سرش را بالا می‌گیرد؛ اما برخلاف انتظارش، دیگر او را در میان تاریکی و دیجورِ حاکم بر محوطه مشاهده نمی‌کند.

دختر قالب تهی می‌کند و به‌وسیله‌ی تار‌های صوتی نازکش جیغ و شیون می‌کشد. بلافاصله چشمان قهوه‌ای‌رنگش از فرط وحشت‌زدگی در کاسه‌‌شان درشت می‌شود.

در همین وضعیت آشفته، ترک‌‌هایی که لحظاتی پیش زیر پاهایش به وجود آمدند، با صدای خردشدن یخ‌ها به‌طور ناگهانی اعلام می‌کنند که در مرز شکستگی و فروریزی قرار دارند.

صدای ساییده‌شدن یخ‌ها، همانند سوهانی می‌ماند که بی‌رحمانه بر اعصاب و روان آن دختر کشیده می‌شود. با دقت و احتیاطِ قابل‌توجهی قدم‌هایش را به‌سمت جلو برمی‌دارد؛ اما فایده‌‌ ندارد و فقط صدای خرد‌شدن یخ‌‌ها قوت بیشتری می‌گیرد. همانند یک قاضی سخت‌گیر، نفس خود را پشت حصار سـینه‌‌اش به حبسی طولانی مدتی محکوم می‌کند و دستانش را برای حفظ تعادل، همچون بال‌های هواپیما، صاف و بی‌تحرک بالا می‌گیرد.

روزنه‌ها و شکاف‌هایی که بر سطوح یخ‌زده به وجود آمده‌اند، مقداری از آب رودخانه را بالا می‌دهند.

پوتین‌های روشنِ دختر خیس و سنگین می‌شوند، اما چند متری که برای رسیدن به حفره باقی مانده است را با سرعت بیشتری طی می‌کند.

پس از گذشت لحظاتی، تهوع امانش را می‌برد و دنیا دور سرش شروع به چرخیدن می‌کند. دختر علی‌رغم اینکه نمی‌تواند به این نشانه‌ها اهمیت ندهد و بی‌تفاوت باقی بماند، برایش بسیار وهم‌انگیز و هولناک است؛ زیرا خبر از به‌وجود‌آمدن فاصله‌‌ی بیشتر از ده متر می‌دهد.

***

چند روز قبل

پلک‌هایش از آغـوش یکدیگر طلب جدایی می‌کنند. همراه با چشمانی که تار و گُنگ می‌بینند، به‌سختی فضای اطرافش را برانداز می‌کند.

صدا‌ها هنوز برایش واضح نیستند؛ اما اشخاصی که اطرافش ایستاده‌اند، همچون ستارگانی در سیاهی شب به‌نوبت نمایان می‌شوند.

روی چهره‌‌ی‌ همگی نقطه‌ی مشترکی وجود دارد و آن هم بی‌شک نوعی از دل‌نگرانی است که پشت آواری از لبخند‌‌های مصنوعی، سعی در مخفی‌کردنش می‌شود.

دهان آن دخترِ هفده‌ساله دم به‌تلخی می‌زند. گویا از آخرین باری که لب به خوراکی زده است، زمان زیادی می‌گذرد. گلویش خشکیده و اتاق همانند چرخ‌وفلک دور سرش می‌چرخد.

در این ساعات، تنها فامیل‌های درجه‌ی یکِ داخل اتاقِ ۱۴۶ نزد بیمار حق اتراق دارند. زودتر از هر شخص دیگری، یک خانم میان‌سال که علی‌رغم استفاده از کِرم‌ها و لوازم‌آرایشی همچنان روی صورت لاغر و استخوانی‌اش چین‌و‌چروک‌هایی هویداست، سعی دارد طوری صحبت کند که دل‌نگرانی و اندوهش را پنهان سازد؛ اما به‌طور مطلوب موفق به انجام این کار نیست.

- سلام دخترم. نمی‌دونی چقدر خوش‌حالم که دوباره دارم چشم‌های خوشگلت رو می‌بینم!

سوفیا به خودش می‌آید و متوجه می‌شود روی تخت بیمارستان بستری شده است. دستانش را بالا می‌آورد و نظاره‌گر آستین‌های گشاد و جادار لباس سبزرنگ بیماران می‌شود که مرتب به‌سمت بالا جمع‌ شده‌اند.

کیسه‌ی نصفه‌ی سرم را آشکاراً احساس می‌کند که کنار او قرار دارد و سوزنش مستقیم به دستِ بی‌جان و ظریفش فرو رفته است. برای یاری به نفس‌هایی که سخت از حصار سـ*ـینه‌اش آزاد می‌شوند، لوله‌‌‌‌های اکسیژن کانولای داخل حفره‌های باریک بینی‌اش قرار گرفته‌‌اند که با تاب‌خوردگی، علامت بی‌نهایت را نشان می‌دهند.

سوفیا اکنون سردرگم‌تر از این است که بداند چرا داخل بیمارستان حضور دارد. حتی مسائل ابتدایی هویتش را نیز به خاطر نمی‌آورد. تعدادی تصاویر همانند برق‌و‌باد از جلوی چشمانش عبور می‌کنند که روی شناخت او از خودش تاثیر چندانی نمی‌گذارند.

همراه با چشمانِ شهلایش، به رخسار رنگ‌پریده‌ی خانم میان‌سالی که کنار تختخواب الکتریکی‌اش ایستاده، نگاه سریع و گذرایی می‌اندازد. بینی استخوانی‌‌ آن خانم روی صورت به‌شدت لاغرش از لبان نازک و چشمان بادامی‌اش بیشتر جلب‌توجه می‌کند.

سوفیا از بین لبان به هم کیپ‌شده‌اش می‌نالد:

- من چرا اینجا بستری شدم؟

پس از مکث کوتاهی، با لحن بلندتری ادامه می‌دهد:

- شما‌‌ها کی هستین و با من چی‌کار دارین؟

بدون آنکه زمان زیادی منتظر پاسخ بماند،

شانه‌های ظریفش را بالا می‌آورد و برای بلندشدن به مهره‌های گردنش فشار وارد می‌کند؛ اما مادرش خیلی زود با دستان بلند و تکیده‌‌اش مانع می‌شود و باری دیگر تمام تلاشش را می‌کند که خونسردانه حرف بزند.

- لطفاً به خودت فشار نیار عزیزم، نیاز نیست بلند بشی. یه‌کم که زمان بگذره، بخش مهمی از هویت خودت رو یادت میاد.

تنها این جمله‌‌ نمی‌تواند سوفیا را آرام کند، زیرا طبق بررسی و امعان پزشکان، هر روزی که برای آن دختر داخل بیمارستان سپری شده است، پس از هوشیاری دقیقاً با نقطه‌‌ی اوج بیماری‌ خود دست‌و‌پنجه نرم کرده است.

به‌سرعت چشمانش را می‌چرخاند و تلاش می‌کند از اتاقی که غالباً اثاثیه‌ی دخترانه داخلش وجود دارند، درک بیشتری به دست بیاورد. در همین لحظات حس عجیبی دامان آن دختر را می‌گیرد.

علی‌رغم اینکه بعضی از لوازم برایش آشنا هستند، در مجموع شناخت کافی روی هیچ‌کدام از آن‌ها ندارد.

به‌سختی بزاق دهانش را پایین می‌دهد که همانند تکه شیشه‌ای گلویش را می‌خراشد. برای چند ثانیه هم که شده است، به رخسار تک‌تک انسان‌های اطرافش زل می‌زند. تعدادی عکس‌‌العمل‌های عادی و طبیعی را که شامل بغض‌کردن، اشک‌ریختن و حتی هذیان‌گفتن است، طی مدت زمان کوتاهی انجام می‌دهد.

مادرش صندلی را کمی جابه‌جا می‌کند و همراه با لبخندی که مهمانِ لبان نازکش کرده است، در کنار دختر خود می‌نشیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای فرفری و قهوه‌ای‌رنگی را که مزاحم نیمی از صورت آن دختر هستند، شکیب و باحوصله به پشت‌ گوش‌های کوچکش هدایت می‌کند و با لحن آرام و روحیه‌بخشی که حاصل تمرین‌های شبانه‌روزی‌اش است، خطاب به تنها فرزندش لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درک می‌کنم که سردرگم و مضطرب باشی، چون مغزت توی تصادف آسیب دیده و متأسفانه به یه بیماری پیشرفته‌ی فراموشی مبتلا شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند خانم میان‌سال قوت می‌گیرد و با طمأنینه ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی اصلاً جای نگرانی نیست. الان توی بهترین بیمارستان شهر بستری هستی و دوره‌ی درمانت رو می‌گذرونی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا برای لحظاتی به رخسار مادرش خیره می‌ماند. او را صراحتاً به یاد نمی‌آورد. به‌دلیل لرزش‌های خفیفِ سر و حرکات غیرارادی‌اش، باری دیگر موهای مجعد و قهوه‌ای‌رنگش از پشت حصار گوش‌هایش آزاد می‌شوند و سمجانه قسمتی از بینیِ باریک و پیشانی برآمده‌اش را به بازی می‌گیرند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا هیچ پاسخی نمی‌دهد. در ادامه مادرش مجدداً دست خود را به قصد کنارزدن موهای دخترش بالا می‌آورد؛ اما سوفیا به‌سرعت از روی تختخواب بلند می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که کاملاً گیج و سردرگم است، سوزن سُرمی را که به دست لاغر و ظریفش متصل شده‌، مستعجل جدا می‌کند و لوله‌ی کانولای را با عصبانیت از داخل حفره‌های کوچکِ بینی‌اش بیرون می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دلیل سردرگمی و گیجیِ محرزی که در اعماق وجودش ریشه دوانده است، جیغِ بلندی می‌کشد و همانند دریا طغیان می‌کند. این بار موفق می‌شود از روی تختخوابِ الکتریکیِ بیمارستان پایین بجهد، زیرا خانم برک دیگر مانع او نمی‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا از میان جمعیتی که داخل اتاق حضور دارند و شامل مادرش، مربی تقویت حافظه و یک متخصص مغز و‌ اعصاب است، به‌سرعت عبور می‌کند و خودش را به درب بسته و قهوه‌ای‌رنگ اتاقش می‌رساند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربیِ بازیابی اطلاعات مغز او، یک مرد نسبتاً جوان به نام ویلیام آدامز است که به دلیل قدوقامت کوتاهی که دارد، روپوش سفیدرنگِ پزشکی از ساق پاهایش گذر کرده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز عینك شیشه‌ای بدون فریمش را روی بینی گوشتی و مردانه‌اش تنظیم می‌کند، سپس با دقت فراوان حتی ریزترین حرکات بیمارش را زیر نظر می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ابتدا آن دخترِ هفده‌ساله دست چپ خود را روی دستگیره‌ی استیل می‌گذارد و چندین مرتبه به‌سمت پایین می‌‌فشارد. پس از آنکه موفق نمی‌شود درب قفل‌شده‌‌ی اتاقش را به همین سهل و آسانی باز کند، دست راست خود را بالاتر می‌آورد و محکم به درب چوبی اتاق ضربه می‌زند. همزمان با اعتراض لب می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این در لعنتی رو باز کنین! من رو برای چی زندانی کردین‌؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متخصص مغز و اعصابِ سوفیا، وسواسانه دستی به موهای بلند و سفید‌رنگش می‌کشد که به علت ریزش‌، گویا از اواسط سرش روییده‌اند. سپس چشمانی را که به اسارت چین‌و‌چروک‌های عیانی درآمده‌اند، متفکرانه پشت عینک ته‌استکانی‌اش ریز می‌کند و قاطع می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست داری از این اتاق خارج بشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا بی‌آنکه صحبت کند، به‌سمت عقب برمی‌گردد و با چشمانی که از فرط حیرت در حدقه گرد شده‌اند، مشتاقانه به چهره‌ی پزشک ۶۲ساله‌‌ی خود خیره می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جکسون با لحن قبلی‌اش صحبت خود را تکمیل می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی روز‌های سپری‌شده بهت یاد دادم این در چطور باز میشه و تو بار‌ها موفق شدی. کافیه برای بازیابی اطلاعات یه‌کم بیشتر تلاش کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا دستان نحیف و لطیفش را کنار شقیقه‌هایش می‌فشارد و ابرو‌ان منحنی‌اش سخت در یکدیگر می‌پیچند. جرقه‌ای مغز او را روشن می‌کند. گویا در یک ثانیه، صحنه‌ی بسیار آشنایی درست همانند دژاوو¹ برایش رقم خورده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان زیادی سپری نمی‌شود که دست راستش را روی دستگیره‌ی استیل قرار می‌دهد و دست دیگرش کنار لولا‌های بالایی درب قرار می‌گیرند، سپس دستگیره را پایین می‌دهد و نیروی زیادی به کنار لولا‌ها وارد می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درست همانند روز‌های گذشته، فقط پس از لحظاتی فکر و فشار به ذهنش موفق می‌شود درب معیوب اتاق خویش را باز کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون آنکه به‌سمت عقب برگردد و به انسان‌های دل‌نگران کوچک‌ترین نگاهی حواله کند، سراسیمه و مستعجل از اتاقش خارج می‌شود؛ اما در نزدیکی درب اتاق نیز یک مرد میان‌سال ایستاده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجود آن مرد باعث می‌شود پاهای سوفیا روی سرامیک لیز و لغزنده‌ی سالن کشیده بشوند و ناگاه متوقف بشود. همراه با موهای جوگندمی و اندام ورزیده‌ای که آمادگی جسمانی‌اش را خیلی روشن و شفاف بازتاب می‌دهد. لبخند کم‌رنگی روی صورت روشن مرد نقش می‌بندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌سمت سوفیا پنج کارت مقوایی گرفته است که روی هرکدام تصویر یک حیوان چاپ شده است؛ اما اسامی حیوانات به صورت جابه‌جا زیر کارت‌ها نقش بسته‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناخودآگاه لبخند کم‌رنگی بر لبان سوفیا نقش می‌بندد و همین‌طور که باری دیگر داخل چشمانش قطره‌های اشک حلقه‌ زده‌اند، لحظاتی در سکوت به پدرش خیره می‌ماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا در روز‌های سپری‌شده، چهره‌ی پدرش را در این شرایط خاص و ویژه راحت‌تر از هر شخص دیگری به یاد آورده است. تکرار و مکرراتِ پزشکان و قراردادنِ آن دو در همچین شرایطی، صحنه‌ی بسیار آشنایی در مغز سوفیا ضبط و ثبت کرده است که به‌جای ذخیره‌ی اطلاعات، به یک عادت بدل شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای برک خیلی سعی دارد حین ادای کلمات، صدایش لرزشی نداشته باشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خرگوش کوچولوی من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا بدون آنکه کلمه‌ای بر زبانش براند، لحظاتی با نگاهِ مملو از کنجکاوی و سردرگمی به پدرش خیره می‌ماند. با وجود موهای جوگندمی و چروک‌هایی که ناشی از لبخندزدن روی صورت آن مرد رخنه کرده‌اند، چهره‌ی مردانه‌ی جذابی دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر نوجوان در یک برزخ ذهنی قرار می‌گیرد‌،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیرا به‌درستی مردی را که جلویش ایستاده نمی‌شناسد؛ اما هنگامی که صدا و چهره‌ی او همزمان به ادراک حسی‌اش می‌رسند، هورمون‌هایی در مغزش ترشح می‌شوند که نتیجه‌اش احساس صمیمت و آشنایی بیشتر است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نورِ گرم خورشیدِ صبحگاهی، سخاوتمندانه به گل‌های طبیعی داخل گلدانی تابیده می‌شود که روی لبه‌‌ی پهن و جلو آمده‌ی پنجره‌ قرار دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متخصص مغز و اعصاب که وظیفه‌ی درمان سوفیا را بر عهده دارد، همراه با پیشانیِ پهنش به نشانه‌ی تمرکز‌کردن، دستی روی فَکش می‌کشد که باریک‌تر از استخوان‌ِ‌های جفت گونه‌‌هایش است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صندلی‌های روکش چرم مشکی‌رنگِ جلویِ میز چوبی خود اشاره می‌کند و با لحن خشک و سردی لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آقا و خانمِ برک، لطفاً بشینین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن زوجِ نگران که در این ماه‌های اخیرِ زندگی‌شان استرس و دلشوره‌ی سنگینی یدک کشیده‌اند، بدون گشودن لبانشان روی صندلی‌های دفتر آقای جکسون می‌نشینند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متخصص مغز و اعصاب کاغذ و اسنادی روبه‌روی خود دارد و با دقت زیاد در حال بررسی اسکن‌های مغزی سوفیا برک است؛ اما هم‌زمان با لحن آرام و سردی که مشخص است تنها نیمی از حواسش را به آقا و خانم برک اختصاص داده است، خطاب به آن‌ها می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قهوه میل دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای برک صدایش را صاف می‌کند و بدون فکر و تأمل جواب می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ممنونم. تنها چیزی که ما الان احتیاج داریم، شنیدن خبر‌های خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جکسون بی‌اختیار سرش را به نشانه‌ی مثبت تکان می‌دهد و با دقت و تمرکز مضاعف به اسکن‌های مغزی و جواب آزمایشات سوفیا نگاه می‌کند. صورت بیضی‌شکل آن پزشک مسن باعث شده است گونه‌هایش به‌طور برجسته‌‌تر از حد معمول در معرض نمایش قرار بگیرند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا و خانم برک که هر لحظه اضطراب و استرس بیشتری متحمل می‌شوند، برای کاهش این فشار دست یکدیگر را محکم می‌گیرند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از گذشت چند دقیقه که سکوتِ مطلق تاج پادشاهی را روی سر خود گذاشت و بی‌رحمانه بر جو اتاق حکومت کرد، آقای جکسون چندین مرتبه سرفه می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین‌طور که خطِ گونه‌های پزشک با انحنای کم به فکش متصل می‌باشند، شروع به صحبت می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در بیماری‌های مغزی مسئله‌ای به اسم بهبودیِ سریع و ناگهانی وجود نداره، فقط پیشرفت‌های آروم و آهسته‌ی بیمارن که می‌تونن امیدوار کننده باشن. خوشبختانه سوفیا هم در این مسیر قرار گرفته، هرچند پیشرفت در سلامتیش شاید خیلی محرز نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم برک دستِ بزرگ و مردانه‌ی همسر سابق خود را محکم‌تر می‌فشارد و در حالی که چشمان هراسان و بادامی‌شکلش از اشك لبریز شده‌اند، لبان نازک و کشیده‌اش پرشور و حرارت تکان می‌خورند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدای من! یعنی دخترم در مسیر برگشت به سلامتی قرار گرفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جکسون با چشمان ریزی که دارد، مستقیم به خانم برک خیره می‌شود و خونسردانه لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، ولی طی‌کردن این مسیر شاید سال‌ها طول بکشه. اون دختر بیشتر از هر مسئله دیگه‌ای به پدر و مادرش و خاطراتش احتیاج داره. وقتی که صبح با آقای برک و اون کارت‌های تقویت حافظه رو‌به‌رو شد، عکس‌العملش تحسین‌برانگیز بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای برک سرش را به نشانه‌ی تأیید صحبت‌های دکتر جکسون تکان می‌دهد و هم‌زمان لب می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، همین‌طوره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جکسون تلفن ثابت و سفیدرنگِ روی میزِ چوبی را کمی به‌سمت خود می‌کشاند و با صدای گرفته و گلویی که به نوشیدن مایعات نیاز دارد، از منشی‌ خود درخواست یک استکان قهوه می‌کند و سپس‌ تلفن را به‌حالت عادی برمی‌گرداند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای خسته و دورگه‌‌ای که حاصل کار و فعالیت زیاد است، خطاب به آقای برک می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درسته که سوفیا شما رو فقط برای ثانیه‌هایی به یاد آورد، اما فراموش نکنین آقای آدامز ثابت کرد تمرین‌های ساده و تکرار مکررات هم می‌تونن مؤثر بشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای برک که تمام مدت منتظر زمان مناسب مانده بود که اصل مطلب را مطرح کند، هوشمندانه مقدمه می‌چیند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید تمرین‌های فرعی هم مؤثر باشن، ولی فکر می‌کنین اگر تجهیزاتی رو که مد نظرتون هست خریداری کنین، تا چه اندازه روی بهبودی سوفیا اثر مثبت می‌ذارن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر جکسون عینک ته‌استکانی خود را از روی چشمانش بر می‌دارد و روی میز می‌گذارد، سپس از فرط خستگی دستان چروکیده‌اش را چندین مرتبه روی رخسار بیضی‌شکلش می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش را صاف می‌کند و با تأخیر چند‌ ثانیه‌ای پاسخ پدر سوفیا را می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیماری دختر شما بسیار نادره. داخل این بیمارستان، سوفیا تنها شخصی بود که با همچنین بیماری‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کرد. ما هم برای دریافت بودجه‌ی بیماران نادر‌ در سراسر کشور جستجو کردیم تا اشخاص دیگه‌ای پیدا کنیم که مثل سوفیا مبتلا به یه فراموشیِ پیشرفته یا بیماریِ جدید و خاصی باشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشیِ آقای جکسون که یک خانم جوان با قامت بلند و موهای صاف و مشکی‌رنگ است، چندین مرتبه با پشت انگشتانش روی درب چوبی و قهوه‌ای سوخته‌ی اتاق ضربه می‌زند، سپس دستگیره‌ی طلایی‌رنگ را پایین می‌دهد و همراه با یک سینیِ کوچک طلایی وارد می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منشی جوان روی سرامیک‌های روشنِ اتاق که از تمیزی برق می‌زنند، قدم برمی‌دارد و از کنار یک اسکلت آناتومی انسان می‌گذرد. مقداری خم می‌شود و استکان قهوه را روی میز کار متخصص مغز و اعصاب قرار می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جکسون به‌آرامی تشکر می‌کند و کمی استکان را به‌سمت خود می‌کشد،‌ سپس با لحن قبلی‌ خطاب به خانواده‌ی برک ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کردیم در این صورت دولت مجبور میشه به ما بودجه بده و امکاناتی رو که می‌خوایم فراهم بکنه. موفق شدیم شخص دیگه‌ای رو پیدا کنیم که ۹۵درصد بیماریش مشابه سوفیا هست. با انتقال اون پسر موافقت شد؛ اما متأسفانه بعد از گذشت روز‌ها هنوز به درخواست بودجه‌ی ما جوابی داده نشده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای برک یک نیشخند متفکرانه می‌زند و دستی بر موهای جوگندمی‌اش می‌کشد که به‌دلیل کوتاه‌بودن، فقط نوک انگشتانش را در بر می‌گیرد. سپس با اعتراض می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من و همسرم این حرف‌ها رو بار‌ها از زبون شما و مدیر بیمارستان شنیدیم. شما به اندازه‌ی کافی بودجه‌ی سالیانه دریافت می‌کنین؛ ولی این‌طورکه مشخصه، تا وقتی هر بیماری نادر اولین قربانی‌ رو نده، مسئولین بیمارستان برای اون افراد هزینه نمی‌کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای جکسون لبه‌ی داغ فنجان را نزدیک لبانش می‌آورد، سپس فوت ملایمی بر سطحش می‌کند که انبوه بخارها متلاشی می‌شوند. آن پزشک تلاش دارد همچنان با آرامش صحبت کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از آخرین باری که ما بودجه‌ی دولتی دریافت کردیم، هفت ماه می‌گذره که برای تهیه‌ی دستگاه‌های ضروری پرداخت شده بود. شما هم لطفاً بدون اطلاعات کافی صحبت نکنین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این جملات به صورت عکس عمل می‌‌کنند؛ زیرا خطوطی از گرفتگی چهره متدرجاً در اطراف دهان آقای برک نمودار می‌شوند و برای لحظاتی همانند یک دریای طوفان‌زده طغیان می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین دیروز رئیس عوضیم به‌خاطر تأخیری که داشتم اخراجم کرد. حقوق همسرم هم به قدر کافی نیست، پس ما در زندگی تحت فشاریم؛ ولی داریم پول زیادی به شم...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف او نیمه‌کاره رها می‌شود؛ زیرا هم‌زمان خانم برک به‌سمت همسر سابقش می‌چرخد و با تن صدای بالایی می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می‌‌کنم بس کن! بیماری سوفیا رو به بهبودی میره و این برامون از همه‌چیز مهم‌تره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای برک که ناشی از فشار روحی و روانی کنترلش را برای ثانیه‌هایی از دست داده بود‌، چشمانش بسته می‌شوند و یک نفس عمیق می‌کشد. خانم برک به‌سمت پزشکِ مغز و اعصاب برمی‌گردد، سرش را تکان می‌دهد و سعی می‌کند اوضاع را عادی جلوه بدهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم برای تمام زحماتی که برای دخترمون می‌کشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها رگ‌های ورم‌‌کرده‌ی پیشانیِ آقای برک مدرک محکم و استواری هستند که عصبانیت آن مرد هنوز به‌طور کامل فروکش نکرده است. آقای جکسون جرعه‌ای از قهوه‌ی تلخ خود را می‌نوشد و از روی صندلی‌ چرم و مشکی‌‌رنگش بلند می‌شود. سرش را تکان می‌دهد و با لحنی که سردیِ زیادی یدک می‌کشد، در جواب می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش می‌کنم. درضمن، پیشنهاد میدم حتماً انجیل بخونین. چون بار‌ها ذکر شده که تهمت و افترا چه گـ ـناه سنگینی داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا و خانم برک بی‌آنکه پاسخ دیگری بدهند، بدون اتلافِ زمان اتاق آقای جکسون را به قصد یکی از آسانسور‌های بخش ترک می‌کنند. زندگی آن دو نفر مدتی است که با همین روند تکرار می‌شود. اکثر روز‌ها مجبور هستند قبل از انجام هر کاری وارد بیمارستان بشوند و برای دقایق اندکی هم که شده است، نزد دختر خود بمانند‌؛ اما در این لحظات متحیر و حیران‌تر از هر شخص دیگری داخل خاندان برک، سوفیا است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از زمان هوشیارشدنش سه ساعت می‌گذرد و فقط بخش کوچکی از هویتش را به یاد می‌آورد. این را نیز باید مدیون تمرین‌هایی باشد که در روز‌های پیشین زندگی‌اش انجام داده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا داخل اتاقش قدم‌های وارفته‌ و آهسته‌ای بر می‌دارد و در حالی که همچنان بدنش بی‌حال و کرخت است، مدام به اثاثیه و عکس‌‌هایی نگاه می‌کند که در سراسر اتاقش وجود دارند. درست مشابه مأموران اف‌.بی‌.آی، با یک اتاقِ پر از مدارک دست‌و‌پنجه نرم می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که لباس سبزرنگِ بیمارستان بر تن او بسیار آزاد است، هر جفت آستینش را بالا می‌دهد که دستان نحیفش پدید بیایند، سپس عکسی که به دیوار متصل است را محتاطانه جدا می‌کند. با دقت فراوان نگاهی به آن می‌اندازد. به نظر می‌آید فقط هشت یا نُه سال داشته است که سرخوشانه به یک سگ پشمالو و سفیدرنگ تکیه داده است. سوفیای خردسال با موهای دم‌اسبی‌شده‌ی بلند و لبخندی که روی صورتش نقش بسته است، دندان‌هایی را که در آن زمان ارتودنسی‌ داشته‌اند، در معرض نمایش قرار داده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عکس را مجدداً توسط پونز به دیوار اتاقش متصل می‌کند و روی سرامیک‌های سفیدرنگِ اتاق که نور زیادی منعکس می‌کنند، به قدم‌زدن ادامه می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربیِ سوفیا حرکات بیمارش را زیر نظر دارد و اولویت آن دختر در انتخاب عکس‌ها، نوشته‌ها و مدارکی که به دیوار چسبانده شده‌‌اند، برای ایده‌گرفتن در طراحی تمرین‌های بیمارش ضبط و ثبت می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا با ملاحظه کاغذ ساده‌ای که به دیوار بالای تختخوابش چسبیده است را جدا می‌کند. این دست‌نوشته که یک داستان فانتزی و زاده‌ی ذهن خودش است، به‌عنوان برترین داستان کوتاه مدرسه‌‌ی اسبقش انتخاب شد. فقط دوازده سال داشت که تصمیم به نگارش چنین داستانی کرد. استعداد او در رشته‌ی نویسندگی خیلی زود شکوفا شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از گذشت سه ساعتی که به هوش آمده است، سرانجام می‌تواند یکی از توانایی‌های خویش را به یاد بیاورد. به‌سمت عقب بر می‌گردد و عجولانه به چهره‌ی مربی‌اش نگاه می‌کند. او یک مرد ۳۵ساله است که قامت کوتاهی دارد و موهای مشکی‌رنگش مرتب به یک سمت شانه شده‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا گوشه‌ی پلک‌های خیسش را توسط آستینی که تا خوردگی‌اش به‌طور نامنظم باز شده است، به‌آرامی پاک می‌کند و خطاب به مربی خود لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داستان این ربات¹ خیلی برام آشناست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز ابرو‌ان مردانه و پهنش را به‌سمت بالا هدایت می‌کند و هم‌زمان که یک لبخند رضایت می‌زند، پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله، چون این یکی از اعماق وجودت سرچشمه گرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین‌طور که سوفیا کاغذ را در دست دارد و مشغول خواندن سطربه‌سطرش است، صدای نفس‌کشیدن مربی‌اش مدام از فاصله‌‌ی نزدیک‌تری به گوش‌هایش می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان قهوه‌ایِ روشنش را در کاسه تکان می‌دهد و به بالای کاغذ نگاهی می‌اندازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

‌¹‌ربات یا روبات هر دو صحیح هستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برچسب قرمزرنگِ عدد یک، به معنای برترین داستانِ دوره‌ی سالانه‌ی مسابقه‌ی مدرسه‌ تلقی می‌شود. مربی تقویت حافظه‌ی سوفیا چشمان مشکی‌رنگش را ریز می‌کند و با القاپذیری می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطفاً دست از خوندن بردار و هرچی رو که از این داستان داخل ذهنت مونده برام تعریف کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا که در خاطراتِ کم‌رنگِ روز‌های گذشته‌ی زندگی‌ خود غرق شده است، کمی زمان اتلاف می‌‌شود تا حرف‌‌های مربی‌اش را تحلیل و تفسیر کند؛ اما به‌آرامی کاغذ را پایین می‌آورد و باری دیگر با چهره‌ی مهربان و مصمم آقای آدامز روبه‌رو می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن مرد با لحن آرام و شمرده‌ای تکرار می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به ذهنت فشار نیار. فقط به پنج سال گذشته سفر کن و یه بار دیگه داستان رباتِ عاشق رو تعریف کن. این بار فقط برای من.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا نفس عمیقی می‌کشد. همین‌طور که با قامت کوتاهش صاف و مستقیم ایستاده، چشمان شهلا و قهوه‌‌ای‌رنگش را آرام روی یکدیگر می‌گذارد. از زمان هوشیار شدنش فقط سه ساعت می‌گذرد؛ اما پیشرفت او نسبت به روز‌های سپری‌شده بسیار محرز و مسلم است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا با دقت و تمرکز خوبی که به دست آورده، شیرینیِ خاطراتِ نگارش این داستان را می‌چشد؛ اما دقیقا در میان ماجرا پلک‌هایش بی‌رحمانه از آغـ*ـوش یکدیگر جدا می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستان ظریف و نحیفش را روی صورتِ گِرد و روشنش می‌کشد و با تُن صدایی که گویا از یک چاه عمیق بیرون می‌آید، تصاویرگُنگ و نامفهومی را که جلوی چشمانش رژه می‌رفتند بازگو می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وسط کلاس درس بودم که بی‌مقدمه مداد رو برداشتم و شروع به نوشتن کردم. داستان درمورد یه ربات هوش مصنوعیِ پیشرفته و ساخت دست انسان‌هاست که بعد از به‌دست‌آوردن هوشیاری، ‌کم‌کم عاشق یکی از دانشمند‌ها میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا دستانش را که با لرزش خفیفی همراه شده‌اند، کنار شقیه‌هایش قرار می‌دهد و به ذهنش فشار بیشتری وارد می‌کند. مربی با قدم‌های آهسته نزدیک سوفیا می‌شود و دستان ظریف و دخترانه‌‌ی بیمارش را پایین می‌آورد، سپس با لحنی که همانند مورفین آرامش تزریق می‌کند، خطاب به او لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسیار عالی داری پیش میری. لطفاً با فراغ‌بال بیشتری ادامه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا نفس خود را پشت حصارِ سـ*ـینه‌اش حبس می‌کند و برای چند ثانیه‌ چشمانش در قعر تاریکی محدود می‌شوند؛ اما درنهایت با لحنی که سیر نزولی پیدا کرده است، تکلمش را پیش می‌گیرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی اون دانشمند به ربات هیچ حسی نداره و فقط به چشمِ یک اختراع نگاهش می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا برای ثانیه‌هایی مکث می‌کند، سپس مجدداً با لحن بلند و اعتراضیِ خود لب می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیشتر از این دیگه چیزی یادم نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترِ جوان کاغذی که در دست دارد را برمی‌گرداند و چند سطر پایانی‌ِ صفحه‌ی دیگرش را نزد خود زمزمه می‌کند؛ سپس بی‌اختیار چشمانش از خطوط کاغذ پس گرفته می‌شوند که کلمات با دستخط بچگانه‌ای داخلش نقش بسته‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شتاب‌آلود بحث را پیش می‌برد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ربات برای یه مأموریت کره‌ی زمین رو به مقصد سیاره‌ی مریخ ترک می‌کنه و از اون روز به بعد دیگه فرصت دیدار با دانشمند رو پیدا نمی‌کنه، چون سال‌های زیادی رو باید داخل مریخ بگذرونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از مکث کوتاهی، چشمانش را همراه با غم و اندوه فروان می‌بندد و در ادامه لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادرم خیلی به این داستان علاقه داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربی تقویت حافظه گره‌ی دستانش را باز می‌کند و در هنگام صحبت‌کردن، مستقیم به چشمان قهوه‌ایِ سوفیا زل می‌زند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس به مرور زمان داری مادرت رو هم بهتر می‌شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا سرش را به نشانه‌‌ی تأسف تکان می‌دهد و با لحن ملایمی که سراغش را گرفته است، پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تصویری که ازش داخل ذهنم باقی مونده خیلی گُنگ و نامفهومه. اون توی خاطرات من حضور داره؛ ولی خاطراتم درست مثل یک خواب‌ِ قدیمی، کدر و تاریکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربی دست مردانه‌اش را روی شانه‌ی ظریف و نحیف سوفیا قرار می‌دهد و با لحنی که سرشار از امیدواری است، شروع به صحبت می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خوش‌حال شدم که این حرف رو شنیدم، چون همین موضوع هم در زندگی کنونیِ تو یک پیشرفت بزرگ محسوب میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا جواب دیگری به آن مرد نمی‌دهد. در ادامه آقای آدامز مبحث تیره‌‌ای را با لحن شفافی مطرح می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- متأسفانه داخل تعطیلات تابستون مغز تو بر اثر تصادف آسیب دید و دچار فراموشی پیشرفته‌ای شدی. اشخاصی که به این بیماری دچار میشن، معمولاً به‌شدت حافظه‌ی خودشون رو از دست میدن و توانایی به‌یادآوردن خاطرات رو ندارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث می‌کند و نگاهش را از رخسار سوفیا پس می‌گیرد و از تنها پنجره‌‌ی داخل اتاق به منظره‌ی برفی بیرون می‌دوزد. سپس متفکرانه ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما بیماریِ تو شدت بیشتری داره. برای مغزت محدودیت‌هایی ایجاد شده و توان ذخیره اطلاعات رو فقط به مدت ۲۴ ساعت داری. یا اگه بهتر بگم، هر شبانه‌روزی که سپری بشه تقریباً تموم اطلاعات حافظه‌ت تخلیه میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز مجدداً به‌سمت سوفیا برمی‌گردد و هنگام صحبت‌کردن یک لبخندِ پررنگ و بشاش تحویلش می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی اصلاً نگران نباش. به‌تازگی نتایج آزمایشات نشون دادن که تو داری به‌سمت بهبودی حرکت می‌کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابر‌های گرفته‌‌ی چشمان سوفیا شروع به باریدن می‌کنند و پس از اینکه جاده‌‌‌ی صورتش لغزنده می‌شود، ناامید پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطوری در حال‌ پیشرفتم وقتی حتی اسم بزرگم رو یادم نمیومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز سرش را طوری تکان می‌دهد که بیمارش احساس کند درک شده است. بلافاصله صدای ملایم آن مرد باری دیگر طنین‌انداز می‌شود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهبودی تو پس از پشت‌سرگذاشتن چند مرحله به وقوع می‌پیونده. باید بگم روز‌های اول که اینجا بستری شدی، در حرکات چشم، صحبت‌کردن و حتی قدم‌برداشتن دچار اختلال بودی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز دست راست خود را داخل جیب روپوش سفیدرنگش فرو می‌برد و هم‌زمان یک موبایل مشکی بیرون می‌آورد، سپس با صلابت بیشتر ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دوست داری ویدیویی از بچگی‌ خودت ببینی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا بدون تحرک به موبایل همراهی چشم می‌دوزد که داخل دست آقای آدامز قرار دارد. زمان زیادی سپری نمی‌شود که چشمان قهوه‌ایِ روشنش از فرط تعجب و سردرگمی در کاسه درشت می‌شوند. با بینیِ گرفته‌ که حاصل رهاشدن اشک‌هایش است، کلمات بر رود خروشان زبانش جاری می‌شوند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این موبایل همراه متعلق به من بوده، درست میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربی ابرو‌ان مرتب و پهنش را به‌سمت بالا هدایت می‌کند و هم‌زمان که یک لبخندِ به‌شدت کم‌رنگ و ملیح روی صورت گندمگونش نقش می‌بندد، متعجب پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- موبایل تو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا بدون فکر و تأمل سرش را تکان می‌دهد و نگاهش با دقت بیشتری روی تلفن همراه متمرکز می‌شود که همچنان داخل دست مربی‌اش جای گرفته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا اشک‌های داغش را به‌وسیله‌ی دستان سردش پاک و محکم روی حرفش ایستادگی می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، فکر می‌کنم این موبایل همراه من باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربی جوان سرش را به نشانه‌ی مثبت تکان می‌دهد و برخلاف اکثر مواقع، با لحن بلند و عجولی لب می‌‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس می‌تونی خاطره‌ای رو که مربوط به این تلفن همراه میشه، برای اثبات ادعات تعریف کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از مکث کوتاهی ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مثلاً بگو در چه روزی و از کدوم فروشگاه تهیه‌ کردیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش از آنکه لبان به هم کیپ‌شده‌‌ی سوفیا باز شود، آقای آدامز سخاوتمندانه تلفن همراهی که در دست دارد را به‌سمت دختر نوجوان می‌گیرد. سوفیا از ساعت‌های اوج سردرگمیِ روزانه‌اش چندان فاصله نگرفته است. دست لرزانش به‌آهستگی بالا می‌آید و با حالتی چون شک و دودلی، دستگاه را از دست سکون مانده‌ی مربی‌اش می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از آنکه سوفیا فرصت صحبت‌کردن داشته باشد، خود آقای آدامز پاسخ سؤالی که مطرح کرده است را بسیار مصمم می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیر. تو مستقیم خاطره‌ای رو که مربوط به این تلفن همراه باشه به یاد نداری. تنها دلیلی که باعث شد اون جمله رو با اطمینان بگی، تلقین و تکرار من در خصوص مالکیتت روی این دستگاه توی روز‌های سپری‌شده‌ست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخلاف اینکه سوفیا بسیار سرگردان و متعجب است، نیروی جاذبه‌ی کلمات مربی‌اش به‌قدری قوی و قدرتمند هستند که دقت و توجه گوش‌های او را به‌سمت خودشان جذب کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در حقیقت حافظه و عادت دو مقوله جدان. این تلفن همراه تو حافظه‌ی تو جایی نداره؛ ولی به مرور زمان داری به مالکیتش عادت می‌کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نورِ زیاد تلفن‌همراه به رخسار سوفیا می‌تابد که حاصلش کوچک‌ترشدن مردمک چشمانش است. پس‌زمینه‌ی موبایل عکس یک نوزاد قرار دارد. همین موضوع فکر و ذهن آن دختر را درگیر می‌کند که ممکن است چه نسبتی داشته باشند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش از آنکه سوفیا صحبت کند، مربی متبسمِ تقویت حافظه مجدداً خطاب به بیمارش می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای مثال، مردی رو تصورکن که وقتی از خواب بلند میشه، کف دستش رو می‌خارونه. مدتی بعد طبق یک حادثه دست راست این مرد بی‌حس میشه، حالا همچنان بعد از بیدارشدن کف دست راستش احساس خارش می‌کنه، چون این عمل داخل ذهنش به‌عنوان یک عادت ثبت شده و مغزش خارش کف دستش رو حتی در صورت ازبین‌رفتن عصب‌هاش، به‌طور واقعی شبیه‌سازی می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق سوفیا شروع به قدم‌زدن می‌کند و در حالی که پژواک قدم‌هایش می‌پیچند، عینک طبی خود را روی چشمانش صاف می‌کند و ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس این عمل در حافظه‌ی اون مرد جایی نداره و فقط با مرور زمان بهش عادت کرده. همچین پدیده‌ای به ضمیر ناخودگاه مربوط میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا با رخساری مات‌ومبهوت به رخسار مصمم آقای آدامز نگاه می‌کند. صحبت‌‌های مربی همچنان ادامه دارد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من هم طی مدت زمان کمتر، دقیقاً کاری کردم که مغزت با استفاده از روش عادت فریبت بده. مسلماً این موبایل همراه متعلق به تو نیست. کافیه محافظ صورتی‌رنگش رو دربیاری و به برچسبی نگاه کنی که پشتش چسبیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا ابرو‌ان قهوه‌ای و منحنیِ‌‌ خود را به یکدیگر گره می‌زند و بدون فوت وقت، صحبت مربی‌اش را عملی می‌کند. بلافاصله با یک تکه کاغذ مقوایی مواجه می‌شود که با خودکارِ قرمزرنگی رویش یادداشت شده است «دزد، تلفن همراه من رو پس بده!»

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک شکلک خندان نیز همانند استکیر‌های فضای مجازی، در کنار آن جمله ترسیم شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی‌ که تمام ساعاتِ امروزِ سوفیا برک لبریز از عکس‌العمل‌های غیرارادی بوده است، باری دیگر بدون اختیار یک لبخند محو و نهان روی رخسار رنگ‌پریده‌اش قالب می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در ادامه به خودش می‌آید و لبخندش را با دستان نامرئی بُهت و تعجب پاک می‌کند. سپس کلماتش آهسته و شمرده بیان می‌شوند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سر درنمیارم. چرا کاری کردین که مغز من فریب بخوره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاق شماره‌ی ۱۴۸، پسر هفده‌ساله‌ای روی تختِ نقره‌ای‌رنگش نشسته است که چشمانش مستقیم به ساعت‌دیواریِ روبه‌رویش دوخته شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل دستانش دفتر و مدادِ طراحی وجود دارد و از معدود منظره‌‌های واقعی را طراحی می‌کند که به‌دنبال بیماری‌ از ذهنش نگریخته است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش بدون توجه به جایگاه عقربه‌ها از ساعت‌دیواری پس گرفته می‌شود و با چشمان نیمه‌باز، به لیوان‌های خالی میلک‌شیک و کوه فنجان‌های خالیِ پودینگِ شکلات نگاه می‌کند. تقریباً کل فضای میزِ بغـ*ـل تختخوابش را اشغال کرده‌اند. تعجبی ندارد که تلفن همراهش روی زمین افتاده است و خاک می‌خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدادِ طراحی میان انگشتانِ بلند و قلمی‌اش با مهارت و ظرافت می‌رقصد و در میان درختان تنومند و بلندی که از دو طرفِ جاده یکدیگر را در آغـ*ـوش گرفته‌اند، خورشید ترسیم شده است. انوار گرم آن ستاره سرسختانه از میان شاخه و برگ‌ها عبور کرده و روی زمین تابیده می‌شود. در حالی که دخترکی سوار بر دوچرخه نیز خلق شده است، با رخسار غمگین و پژمرده‌اش در حال گذر از روی برگ‌های خشکیده و شکننده‌ی پاییزی است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اتاقِ مایکل بیشتر از هر چیز دیگری کاغذ‌ها و تابلو‌های نقاشی‌ در سبک رئالیسم به چشم می‌خورد که در روز‌های گذشته و حتی ماه و سال‌های پیشین زندگی خود طراحی کرده است. برای کمک به بازیابی خاطراتش، تمام نقاشی‌های او توسط خانواده‌‌اش به دیوار‌های این اتاق متصل شده‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانی که عقربه‌های ساعت‌دیواری دقیقاً روی عدد چهار قرار می‌گیرند، شخصی چند مرتبه به درب چوبی و بسته‌ی اتاقِ مایکل ضربات خفیفی می‌زند. مایکل که همچنان با رخسار کرخت و بدن بی‌حس روی تختِ بیمارستان نشسته است، نگاهش را از نقاشی خود جدا می‌کند و به‌سمت درب چوبی برمی‌گردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوستر‌های اسکیت‌بردسوارِ موردعلاقه‌اش، پاول رودریگز و تیم ملی فوتبال کلمبیا را روی درب چسبانده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کوتاه واکنش نشان می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط اگه کار مهمی داری بیا داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر می‌ماند که چه کسی درب را باز خواهد کرد. دو پسر و یک دختر نوجوان و هم‌سن خودش وارد اتاق می‌شوند که به‌غیر از یک نفر، باقی‌شان چهره‌های شاد و بشاشی دارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل که شناخت کافی از آن‌ها ندارد، فقط از روی اجبار لبخند کم‌رنگی را تحویلشان می‌دهد. آن‌قدری انزجار دارد که دلش نمی‌خواهد ذره‌ای تکان بخورد؛ اما به‌ناچار خود را روی تخت الکتریکی‌اش بالا می‌کشد که حفاظ‌های متصل ‌دارد و از پوشش رنگ استاتیک فسفری در آن استفاده شده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس پسر تیره‌پوستی است که سر تراشیده‌‌ و اندام ورزیده‌اش، نمونه‌‌ی بارز یک بومی را در معرض نمایش قرار می‌‌دهد. خود الکس دسته‌گل را که از انواع مختلف گل‌های طبیعی جمع‌آوری شده‌ است، بسیار دوستانه به‌سمت مایکل می‌گیرد. سپس همراه با فک وسیع و زاویه‌دارش لب می‌‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تقدیم به رفیقِ قدیمی، آقای مایکل کروز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل بدون معطلی دسته‌گل‌ را از دستان الکس می‌گیرد و هم‌زمان با تُن صدای پایینش که گویا ماده‌ی سنگینی داخل گلویش رخنه کرده است، از آن پسر تشکر می‌کند. پیش از آنکه شخصی بخواهد صحبت کند، خود مایکل لبان خشکیده‌اش را تَر می‌کند و با شك‌وشبهه نام تنها دختر داخل اتاق را بر زبان می‌راند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جسیکا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از مکث کوتاهی رو به آن دختر ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمت جسیکاست، درست میگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر لاغر اندامی که کنار جسیکا ایستاده است، به‌وسیله‌ی تکان‌دادن سرش نامحسوس حرف مایکل را تأیید می‌کند. مایکل نیز نیم‌نگاهِ عجولانه‌ای به آن پسر می‌اندازد و بدون معطلی رو به جسیکا ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به‌خاطر رفتار بدی که صبح باهات داشتم معذرت می‌خوام، ولی تو هم باید من رو درک کنی. پنج ساعت از زمان به هوش اومدنم می‌گذره؛ ولی فقط مسائل ابتدایی زندگیم مثل اسم، سن، توانایی و ساعت‌های پایانیِ دیشب که قبل از خوابیدن گذروندم رو یادم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث می‌کند و به‌وسیله‌ی چشمان کشیده‌ و مشکی‌رنگی که دارد، لحظاتی به چهره‌ی جسیکا نگاه می‌کند. آن دختر نوجوان که رخسار متکبری به خود گرفته است، سرش را به نشانه‌ی پذیرفتنِ حرف‌های مایکل به‌آرامی تکان می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدم‌های آهسته حرکت می‌کند و جعبه‌ی قرمزرنگی را که داخل دستانش جای گرفته است، به‌سمت مایکل می‌گیرد. سپس آرام لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه نمی‌خواستم مزاحمت بشم؛ ولی صبح یادم رفت این جعبه رو بیارم. یه‌کم از عکس و یادگاری‌هامون رو داخلش گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشانی جسیکا کمی پهن است و خطِ گونه‌هایش با انحنای کم به فک باریکش متصل شده‌اند. مایکل جعبه‌ی قرمز را به‌وسیله‌ی دستان خود می‌گیرد و باری دیگر با لحنی سرشار از تأسف، صحبتش را تکمیل می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه. ولی باید بگم که من اصلاً رابـ ـطه‌مون رو یادم نیست. در حال حاضر هم هیچ احساس عاطفی‌ای به تو ندارم، پس خواهش می‌کنم هیچ‌وقت دوباره اندازه‌ی صبح با من صمیمی نباش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای لحظاتی سکوت مطلق اتاق را فرا می‌گیرد. جسیکا دیگر کوچک‌ترین واکنشی ندارد که در معرض نمایش بگذارد. گیسوانِ عـریـ*ـان و مشکی‌اش را میان پنجه‌ی بلند دستانش اسیر می‌کند و چشمان درشتش را از تنها پنجره‌ی داخل اتاق به منظره‌ی بیرون می‌دوزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در سکوتِ سلسله‌وارِ مایکل و جسیکا، جک برای پس‌زدن جو نامساعد حاکم بر اتاق اقدام می‌کند. با شوخی و مزاح رو به مایکل لب می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیمارستانِ خیلی خوبی بستری شدی پسر! شنیدم هر روز هم با مربی‌های مخصوص ورزش می‌کنی و هم از استخر و بیلیارد و باقی امکانات بهره می‌بری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک از فعالیت‌های مایکل خبر ندارد و این جملات را فقط برای تسکین روحیه‌ی آن پسر بر زبان می‌راند. کمی مکث و سپس صورتش را به مایکل نزدیک‌تر می‌کند. چشمانش ریز می‌شوند و با اغراق تُن صدایش را پایین می‌آورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این‌جوری که من متوجه شدم، بیمارستان پرستار‌های خوش‌قیافه‌ هم زیاد داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل لبخند کم‌رنگش را ملتمسانه از روحیه‌ی نه‌چندان خوبی که دارد قرض می‌گیرد و سوار بر لبان خشکیده و ترک‌برداشته‌اش می‌کند. سپس گستاخانه پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه خیلی دوست داری جای من باشی، شب کریسمس از حضرت مسیح خواهش کن که زندگی‌مون با همدیگه تعویض بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک رخسار بسیار لاغری دارد و به همین خاطر بینی‌ِ عقابی و استخوانی‌اش بیش از حد بزرگ دیده می‌شود. ابرو‌ان بلند و مشکی‌رنگش را به‌سمت بالا متمایل می‌کند و با نیشی باز پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دقیقاً مثل فیلم‌های کمدی. خیلی فکر خوبیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل همراه با لبخند محوی که گویا بسیار کم‌رنگ روی صورتش چاپ کرده‌اند، بالای ابرویش را به کمک انگشتان میانی و اشاره می‌خاراند و با تُن صدایی که حتی خودش به‌سختی می‌شنود، صحبت می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- انگار توی انتخاب دوست دقت نمی‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک رخ جدی‌ به خودش می‌گیرد و طبق عادت همیشگی‌، بحث را به‌طور ناگهانی تغییر می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مایکل این نظریه رو قبول داری که هیچ‌وقت انسان‌ها نباید از مشکلاتی که براشون به وجود‌ میاد احساس ناراحتی بکنن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنگام صحبت‌کردن از حرکات دستانش بهره می‌گیرد‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون ممکن بود مشکل بزرگ‌تری سر راهشون قرار می‌گرفت. مثلاً امکان داشت که باشگاهت تو رو بیمه نکرده بود و بعد از وقوع حادثه، داخل یه بیمارستان خیلی داغون و کثیف بستری می‌شدی که همه‌ی پرستار‌هاش چاق و بدقیافه بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس که دست‌به‌سـ*ـینه ایستاده است، نیشخندی می‌زند و هر دو ردیف از دندان‌های سفیدرنگش در معرض نمایش قرار می‌گیرند. سپس سرش را می‌چرخاند و مستقیم به چهره‌ی جک نگاه می‌کند. با لحن بالایی خطاب به او پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس تو هم از اون دسته آدم‌هایی هستی که هنوز نتونستن به این باور برسن سلامتی، مهم‌ترین داراییِ یه انسانه. درضمن، این استدلالت درمورد مشکلات خیلی دور از ذهن و مسخره به نظر میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از اتمام حرفش تند و سریع به‌سمت مایکل می‌چرخد و خطاب به او می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البته معذرت می‌خوام که به‌جای تو جواب دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل واکنش نشان می‌دهد و در پاسخ لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهم نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک باری دیگر سعی می‌کند برای ثانیه‌هایی هم که شده است، خنده را به لبان مایکل و دوستانش برگرداند. به‌سمت الکس می‌چرخد و هم‌زمان که به چشمانش نگاه می‌کند، با لحنی جدی اما به قصد شوخی می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من با همین نظریه مدام به خودم دل‌خوشی میدم که ممکن بود بینیم از این هم بزرگ‌تر باشه. به نظرم شانس آوردم که رشدش توی هجده‌سالگی متوقف شده. چه‌جوری می‌تونی ناامیدم کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس دستی به گونه‌های مسطح و پهن خود می‌کشد که کمی توپر و چاق است. سپس سر تراشیده‌‌‌اش را مقداری پایین می‌گیرد. سعی می‌کند دندان‌های سفیدرنگش که حاصل لبخند نامحسوسی است، پشت دست تیره‌اش پنهان بماند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این وضعیت زیاد پایدار نیست و صدای خندین آن پسر رنگین‌پوست به‌طور ناگهانی و انفجاری به گوش‌ می‌رسد. مایکل نیز لبخند کم‌رنگش را برای ثانیه‌های بیشتری روی لبانش حفظ می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس دستش را از جلوی صورتش کنار می‌کشد و با یک لبخندِ کارت‌پستالی بزرگ که روی لبانش نشسته است، رو به جک پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفیق از کجا این‌قدر مطمئنی که رشدش متوقف‌ شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک که همیشه جواب آماده دارد، با لحن بلندی لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون هر روز دارم اندازه می‌گیرمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گونه‌های مایکل از این‌همه مثبت‌گراییِ تصنعی به‌درد می‌آید؛ ولی نمی‌خواهد ذوق آن‌ها را کور کند. الکس اغراقانه صورتش را جدی می‌کند و با تکان‌دادن سرش، همچنان مخاطب صحبتش را جک قرار می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دلیل خاصی داره که این‌قدر به اون بینی بزرگ اهمیت میدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس خنده‌ی دیگری سر می‌دهد و برای آنکه ثابت کند مقصودش از این صحبت فقط شوخی و مزاح است، برای ثانیه‌هایی موهای خرمایی‌رنگ دوستش را زیر حرکات سریع دستش ژولیده می‌کند. جک نیز برای اینکه در این بحث کم نیاورد، دست الکس را عجولانه پس می‌زند و به‌سمتش بر می‌گردد. سپس خطاب به او می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رفیق من این بینی رو دوست ندارم، ولی...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث می‌کند. صلابت صدایش الکس را به جدی‌بودن وادار می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه بتونی با نقطه‌ضعف‌هات کنار بیای، دیگه کسی نمی‌تونه از اون‌ها علیهت استفاده بکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس نیز با بستن دهان خود دندان‌های به‌شدت سفیدش را پنهان می‌سازد. دستانش با اعتمادبه‌نفس جلوی سـ*ـینه‌اش قفل می‌شوند و سرش را مقداری پایین می‌گیرد؛ سپس به‌کمک انگشتان اشاره و میانی، بالای ابرویش را می‌خاراند. خونسردانه پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من ترجیح میدم شخصی باشم که هیچ نقطه‌ضعفی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک با تکان‌دادن سرش مخالفت می‌کند و جواب می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باور کن هیچ انسانی بدون نقطه‌ضعف نیست. فقط بعضی‌ها یاد می‌گیرن چطوری پنهونش کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس با توجه به عقایدِ سرسخت و جنگجویانه‌ی مخصوص به خود، باری دیگر با صحبت جک مخالفت می‌کند. تنها شخصی که در همه‌ی مباحث با رخسار جدی ایستاده و قصد ندارد صحبت کند، جسیکاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک بی‌آنکه مجدداًً پاسخ الکس را بدهد، به‌سمت قدو‌بالای رعنای جسیکا می‌چرخد و با لحن سئوالی‌اش خطاب به او می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی تو فکری! نکنه از شوخی‌های بی‌مزه‌ی من خسته شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جسیکا به خودش می‌آید و نفس عمیقی می‌کشد. برای پاسخ‌دادن لبان بزرگ خود را از یکدیگر جدا می‌کند که کشسانی زیادی دارند. سپس به وسیله‌ی صدای دخترانه‌ای که به‌دلیل سکوت طولانی‌مدت گرفته است، پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه جک تو مشکلی نداری، ولی در موقعیتی نیستم که بخوام سرخوشانه شوخی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان زیادی سپری نمی‌شود که سرش به‌سمت پایین حرکت می‌کند و پلک‌هایش را می‌بندد. سپس اشک‌هایی که سخت‌گیرانه پشت حصار چشمانش اسیر بودند، به‌آرامی رها می‌شوند. فقط چند قطره کافی است که گونه‌های برجسته‌اش تَر بشوند و تمام زحمات جک به باد برود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراه با بغضی که در گلویش رخنه کرده است، بینی نسبتاً کوچکش را چین می‌دهد که یک تورفتگی ظریف در وسطِ پُل آن دارد. سپس به‌سختی صحبت می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسری که عاشقم بود، دیگه حتی من رو نمی‌شناسه. حس می‌کنم بخش مهمی از زندگیم گم شده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل جعبه‌ی قرمز‌رنگی که در دست دارد را روی میز عسلی می‌گذارد و لحاف نرم‌ و ضخیم گُل‌دار را از روی خود کنار می‌زند. سپس به‌سرعت از روی تختخواب پایین می‌‌جهد. بدون آنکه حتی یک کلمه‌ی دیگر صحبت کند، به‌سمت تنها پنجره‌ی داخل اتاق قدم برمی‌دارد. دستگیره‌‌ی پلاستیکی را به‌سمت پایین می‌فشارد که شاید نسیم خنکی از لای پرد‌ه‌های حصیری به داخل اتاق بوزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل چشمانش را به منظره‌ی زمستانیِ بیرون می‌دوزد و هم‌زمان یک نفس عمیق می‌کشد. دانه‌های درشت برف از دل آسمان به‌سمت زمین حرکت می‌کنند و با زیبایی و ظرافت زیاد، مشغول دوخت‌ودوز جامه‌ی سفیدرنگی می‌شوند که در این فصل، طبیعت برای پوشیدن برگزیده است. شخص دیگری قصد ندارد کلمات را روی زبانش جاری کند. حتی جک با آن‌همه انرژی سکوت کرده است و در کنج اتاق روی مبل شکلاتی با کوسن‌های کرمی‌رنگ چمباتمه زده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهایش در آغوشش جمع‌ شده‌اند، دستان لاغرش را به دور زانوهایش قلاب کرده است و با نگاهی زیرچشمی مدام به مایکل چشم می‌دوزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکلِ هفده‌ساله موهای تیره‌اش را بدون آنکه محاسبه کند چه نمایی پیدا می‌کنند، به وسیله‌ی انگشتان بلندو‌قلمی‌اش از جلوی پوست روشنِ صورتش کنار می‌ریزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانش از منظره‌ی زمستانی جدا نمی‌شود؛ اما سکوت داخل اتاق را طوری می‌شکند که تمام تکه‌های تیزش به قلب جسیکا فرو می‌رود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه بخوام رک باشم، هیچ‌کدوم از شما رو نمی‌شناسم؛ ولی ازتون تشکر می‌کنم که وقت گذاشتین و به دیدنم اومدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس که همچنان دستانش را جلوی سـ*ـینه‌اش قفل کرده است، با صدای رسای خود پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همیشه می‌تونی روی حمایت ما حساب کنی داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی بی‌اختیار روی صورت جسیکا پدیدار می‌گردد و رک‌وپوست‌کنده می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حداقل یه نگاه به داخل جعبه بنداز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل صدایش را صاف کند و پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هروقت آمادگی داشتم، این کار رو انجام میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جسیکا با قدم‌های سریع و موهایی که روی شانه‌اش بالا و پایین می‌شوند، مستقیم به‌سمت درب اتاق حرکت می‌کند. پیش از آنکه دستش را روی دستگیره‌ی استیل بگذارد، درب اتاق از طرف سالنِ بیمارستان باز می‌شود. یک مرد ۳۵ساله این کار را انجام می‌دهد که روی سـ*ـینه‌اش کارت معرفی‌اش چسبانده شده است. نام او ویلیام آدامز است و به نظر می‌آید مربی تقویت حافظه‌ی مایکل نیز باشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جسیکا با چشمان اشک‌آلود و آرایشی که زیر چشمانش ماسیده است، لحظاتی به آن مرد خیره می‌ماند؛ اما درنهایت به‌سرعت از کنار آدامز عبور می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش از آنکه مربی تقویت حافظه‌ی مایکل بحثی را مطرح کند، الکس با صدای بلندی خطاب به مایکل می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما هم دیگه باید بریم رفیق.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل که همچنان غرقِ منظره‌ی بیرون است، سرش را به‌آهستگی تکان می‌دهد. آوای قدم‌برداشتن جک نیز داخل اتاق می‌پیچد و به‌همراه الکس از کنار آقای آدامز گذر می‌کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جک با لحن بلندی خطاب به آن مربی لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روز خوبی داشته باشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرسه نفرشان از اتاق خارج می‌شوند. به‌دلیل قدم‌های آهسته‌‌ی الکس، وظیفه‌ی بستن درب کِرمی‌رنگِ اتاق نیز به عهده‌ی خودش قرار می‌گیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا که روی صندلی فلزی و پیوسته‌‌ی داخل سالن در کنار یک تابلوی نقاشی پاییزی به انتظار نشسته است، با لحن بلندی می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطفاً در رو نبندین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس دستگیره‌ی درب را به‌سرعت رها می‌کند و برای ثانیه‌هایی به چهره‌ی سوفیا خیره می‌شود. سپس به‌آرامی یک لبخندِ کم‌رنگ روی صورتش پدیدار می‌گردد. ابرو‌ان باریک و مشکی‌رنگش را به‌سمت بالا هدایت می‌کند و خطاب به سوفیا لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه سوفیا برک. امیدوارم هرچی سریع‌تر خوب بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمان سوفیا داخل کاسه‌‌ درشت می‌شوند و گوشه‌ی لبش را می‌گزد. بلافاصله پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما من رو می‌شناسی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندِ مرموزانه‌ی الکس به‌طور ناگهانی از روی صورتش پاک می‌شود و نگاهش را از سوفیا پس می‌گیرد. بدون آنکه حتی یک کلمه‌‌ی دیگر صحبت کند، راهش را پیش می‌گیرد. در همین لحظه صدای آقای آدامز از داخل اتاق به گوش سوفیا می‌رسد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منتظرموندن دیگه کافیه. لطفاً بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکس با رفتار عجیبی که چند لحظه قبل بروز داد، ذهن سوفیا را به‌شدت مغشوش کرده است. نگاه آن دختر به‌سمت اتاق مایکل سوق می‌یابد، اما لحظاتی نیاز دارد که صحبت آقای آدامز داخل ذهنش معنا پیدا کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلی بلند می‌شود و به‌سمت اتاق قدم‌های وارفته و آرامی برمی‌دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو‌ان مایکل خیلی زود داخل یکدیگر فرو می‌روند و به نشانه‌ی کنجکاوی، چشم از منظره‌ی برفیِ پشتِ پنجره جدا می‌کند. به‌سمت عقب برمی‌گردد و با چهره‌ی یک دختر کوتاه‌قامت مواجه می‌شود که اجزای صورتش منقبض شده‌اند و ابرو‌انش داخل یکدیگر گره خورده‌اند. به نظر می‌آید هنوز از شوک صحبت الکس خارج نشده است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیماران برای چند ثانیه‌ به یکدیگر نگاه می‌کنند. موهای تیره‌ و به‌هم‌‌ریخته‌‌ی مایکل به‌طرز جذابی نامرتب است، گویا همین الان آن پسر را از داخل یک مجله‌ی جوانان برداشته‌اند و صاف و مستقیم داخل بیمارستان انداخته‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل به‌سمتِ آقای آدامز می‌چرخد، ابرو‌انش را بالا می‌دهد و به خودش اشاره می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر می‌کردم اینجا فقط اتاق من باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز همراه با یک لبخند کم‌رنگ و تُن صدای بسیار پایین پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهت گفته بودم که ساعت‌ ۴:۱۵ ظهر باید دوباره تمرین‌‌ها رو شروع کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل سمت ساعت‌دیواری برمی‌گردد و به‌وسیله‌ی کمان چشمانش، عقربه‌هایی که امروز همچون آهویی تند‌ و چابک می‌دوند را شکار می‌کند. صدای سوفیا برک به گوش می‌رسد که مفهوم صحبت مایکل را طور دیگری خطاب به آقای آدامز می‌رساند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهتر نبود دور دوم تمرین رو هم تنهایی انجام می‌دادیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند روی صورت آقای آدامز قوت می‌گیرد و با لحن قبلی‌اش پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیماری شما ۹۵درصد شباهت داره. پس بهتره تمرین‌هاتون رو هم با همدیگه انجام بدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مربی نگاه خود را میان رخساران هر دو بیمار به گردش درمی‌آورد و ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فراموش کردم شما رو به همدیگه معرفی کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش به پسر اشاره می‌کند و خطاب به سوفیا می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ایشون مایکلن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متقابلاً به دختر اشاره می‌کند و رو به مایکل لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسم این دختر زیبا و مهربون هم سوفیاست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز بدون آنکه منتظر پاسخی از جانب بیمارانش بماند، به‌سرعت از اتاق خواب مایکل خارج می‌شود. خیلی زود پژواک قدم‌زدنش در سالن می‌پیچد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل و سوفیا مجددًا به یکدیگر زل می‌زنند؛ اما مکالمه‌ی بینایی آن‌ها نیز چندان طول نمی‌‌یابد. سوفیا چشمانش را به‌سرعت از رخسار مایکل پس می‌گیرد و تلاش می‌کند خودش را به آقای آدامز برساند. مایکل کاملاً برعکس سوفیا عمل می‌کند و با خونسردی تمام از اتاق خود خارج می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتانی‌های آن دو با کاشی‌های سفید و براق بخش آشنا می‌شوند و فضای پرنقشِ سالن را با آوازشان فرا می‌گیرند. از هر راهرویی که گذر می‌کنند، روی دیوار‌هایش با چوب‌های ساده‌‌ اشکال زیبایی خلق شده است که نقل‌قول‌هایی از انسان‌های بزرگ رویشان نقش بسته‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا که نسبت به مایکل انگیزه‌ی بیشتری برای رسیدن به آقای آدامز دارد، با عجله از میان چرخ‌دستی‌های نوی پرستاران عبور می‌کند و ناخواسته به یک پزشک می‌خورد؛ اما تنها به یک عذرخواهی ساده بسنده می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به راه خود ادامه می‌دهند. از روی پُلِ پهن با دیواره‌های شیشه‌ای عبور می‌کنند و پس از بازکردن درب دوقلو و چوبیِ سالن، به‌طور پراکنده وارد ساختمان بعدی می‌شوند. آقای آدامز زودتر از بیمارانش وارد آسانسور غیرشیشه‌ای می‌شود؛ اما پیش‌ از آنکه آسانسور حرکت کند، سوفیا دستش را میان درب‌هایش قرار می‌دهد و مانع از بسته‌شدنشان می‌شود. مایکل نیز که نفس‌‌هایش به‌سختی بالا می‌آیند، وارد کابین آسانسور می‌شود و انگشت شستش را روی دکمه‌ی طبقه بیستم فشار می‌دهد. سپس با اعتراض خطاب به آقای آدامز می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی سخت بود صبر کنی ما هم برسیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز به‌وسیله‌ی چشمان درشت و ابرو‌‌ان پرپشت و مردانه‌اش به دکمه‌ی طبقه‌ی بیستم اشاره می‌کند که با رنگ قرمز از باقی طبقات متمایز شده‌ است. سپس خونسردانه پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در این صورت مغزت فریب نمی‌خورد و ناخودآگاهت بر اساس عادت روزانه، دستور نمی‌داد روی دکمه‌ی طبقه‌ی بیستم فشار بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درب آسانسور بسته می‌شود و آن سه نفر با سرعت زیاد، سمت طبقات بالاتر حرکت می‌کنند. ابرو‌ان بلند و مشکی‌رنگِ مایکل به یکدیگر نزدیک می‌شوند و توسط دستانش به خود اشاره می‌کند، سپس با لحنی سرشار از شَک‌وشبهه رو به آقای آدامز لب می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بعید می‌دونم من این کار رو کرده باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طبق معمول آقای آدامز لبخند‌زدن را به پرچانگی ترجیح می‌دهد؛ ولی برای آنکه مایکل را نیز قانع کند، دستان توپُر و گوشتی خود را به یکدیگر گره می‌زند و مصمم جواب می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبلاً هم گفته بودم که عادت و حافظه‌ دو مقوله جدان. در ذهن تو ثبت نشده که هروقت به‌دنبال من سوار آسانسور میشی، باید روی طبقه‌ی بیستم فشار بدی؛ ولی به‌خاطر تکرار مکررات داره برات به یه عادت‌ جدید بدل میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل که همچنان قانع نشده است، سرش را به نشانه‌ی مخالفت تکان می‌دهد و باری دیگر صاف‌ و‌ مستقیم به رخسارِ مصممِ آقای آدامز چشم می‌دوزد. سپس خطاب به او لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلاً چر‌ا‌ باید ذهن من رو به یک سری اتفاقات محدود عادت بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌قدری سؤال مایکل صلابت دارد که آقای آدامز را مجاب به ارتباط بینایی می‌کند. آن مرد همچنان با حوصله کلمات را کنار یکدیگر قرار می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برای تمرین‌هایی که در آینده قراره انجام بدی لازم میشه. درضمن، شما باید یاد بگیرین از روش تکرار و عادت نهایت بهره رو ببرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آسانسور به طبقه‌ی موردنظر می‌رسد و درب فلزی‌اش به‌طور خودکار باز می‌شود. باری دیگر آقای آدامز لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دنبال من بیاین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این بار نیز سوفیا زودتر از مایکل حرکت می‌کند و خودش را به آقای آدامز می‌رساند. همین‌طور که داخلِ چهره‌‌ی آن دختر معمای حل‌نشده‌ی خفته‌ای جولان می‌دهد، آکنده از تعجب لبان منحنی و زیبایش را می‌گشاید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس یعنی هر روز ما دو نفر رو برای تمرین به این بخش میاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌علت جانبی‌بودنِ این طبقه رفت‌و‌آمد کمی نیز دیده می‌شود. اکنون فقط یک خدمتکار میان‌سال که روپوش بنفش‌رنگی بر تن دارد، در حال شست‌وشو و تطهیرِ سرامیک‌های زمین و پلکان است. آقای آدامز با قدم‌های بلند و استوارش از کنار درب‌های بسته‌ی انباری‌ و اتاق‌های اختصاص‌یافته به سرنگ‌ها، الـ*کـل‌ها و حتی ویلچر‌های اضافه گذر می‌کند و به اواخر سالن می‌رسد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم‌زدن را متوقف می‌کند و دستش را روی دستگیره‌‌ی اتاقی می‌گذارد که برخلاف باقی اتاق‌های این بخش، برای ورود به کلید نیاز ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز لحن بلندی را برای سخن‌گفتن اختیار می‌کند و پژواک صدایش داخل سالن می‌پیچد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله، ولی این اولین روزیه که شما دو نفر رو با هم به تمرین بازیابی اطلاعات میارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌محض اینکه صحبتش به اتمام می‌رسد، دستگیره‌ی استیل را به‌سمت پایین می‌فشارد. سوفیا پس از مربی‌اش وارد می‌شود و دستِ آخر نیز مایکل بلاجبار و بدون میلِ باطنی پا به داخل اتاق یوگا می‌گذارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در مرکز اتاق فرش دست‌بافتی خودنمایی می‌کند که زردرنگ است و همراه با رشته‌های قرمزی که سراسر آن بافته شده است، در چهار جهتش بالشت، چشم‌بند و حوله‌‌ی تمیز وجود دارد. هر شخصی که وارد اتاق بشود، ابتدا نگاهش به یک پوستر بزرگ از انسانی می‌افتد که در حالت چهارزانو نشسته است و با نقاطِ قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش هفت چاکرا‌ی اصلی بدنش برجسته شده‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز نور موردنیاز را به‌وسیله‌ی کنار‌زدن‌پرده‌‌‌های بنفش‌رنگ پنجره‌ها تأمین می‌کند و بدون وقفه به‌سمت مرکز اتاق قدم برمی‌دارد. کفش‌های واکس‌زده‌ی خود را گوشه‌کناری جفت می‌کند و پابرهنه روی فرش می‌نشیند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای اعتراض مایکل طبق معمول گوش‌ها را آزار می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من به این کار اصلاً علاقه‌ای ندارم و فکر نمی‌کنم روز‌های‌گذشته هم جور دیگه‌ای نظر داده باشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا به‌سمت او می‌چرخد و همین‌طور که ابرو‌انش را درهم می‌کشد، با طعنه می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو همیشه این‌قدر منفی‌گرایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل به بینی‌ِ خوش‌تراش خود چین می‌دهد و خیلی سریع لب می‌جنباند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر نمی‌کنم به تو ربط داشته باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا چشمانش را ثانیه‌ای می‌بندد و نیشخندی حواله‌‌اش می‌کند. سپس همین‌طور که دست‌به‌کمر ایستاده، با لحن آغشته به کنایه پاسخ می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی با این روحیه‌ی منفی‌‌ای که داری مزاحم درمان من نمیشی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل همانند یک توپ جنگی که فیلترش سوخته است، منفجر می‌شود و کلمات را به‌سمت سوفیا شلیک می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هر شخص دیگه‌ای هم به‌جای ما بود، به همین درجه از منفی‌بودن می‌رسید. تو هم لازم نیست طوری وانمود کنی که انگار فقط سرما خوردی و قراره به‌زودی زندگیت مثل سابق بشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا جواب دیگری نمی‌دهد؛ اما بداهه‌گویی‌های پر از تکبرِ مایکل خون او را به جوش آورده است. احساس می‌کند هر آن امکان دارد فریادهای در بطن خفه‌کرده‌اش به‌یک‌باره فوران کنند. از حالت صورت و ابرو‌انی که ناخواسته به یکدیگر گره می‌خورند، واضح است حرف‌های آن پسر همانند سوهانی می‌مانند که بی‌رحمانه روی ذهن و مخیله‌‌اش کشیده می‌شوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا به‌سرعت کتونی‌های سفیدرنگش را در می‌آورد و گوشه‌کناری جفت می‌کند. سپس روی فرش دست‌بافت پشمی می‌رود که کف پاهایش را نوازش می‌کند. یکی از جهت‌ها را برای نشستن بر می‌گزیند و حوله‌ی کوچک و زرد‌رنگ را دور گردنِ لطیف و باریکش می‌‌آویزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل نیز که متوجه شده است بدون قصد و غرض و فقط از روی عصبانیت حرف‌های تلخ و نیش‌داری خطاب به سوفیا زده است، برای جبران‌کردنش تنها به یک اشاره‌ی کوچک چشمان آقای آدامز نیاز دارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل جهتی را انتخاب می‌کند که دقیقاً روبه‌روی سوفیا قرار بگیرد؛ اما آن دختر با چشمان بسته تمرکز خوبی به دست آورده و کوچک‌ترین تحرکی ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز شروع به صحبت می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از شما دو نفر می‌خوام سکوت رو رعایت کنین. خبر خوبی دارم. از حالا به بعد تموم تمرین‌هاتون رو با همدیگه انجام می‌دین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به‌محض آنکه جمله‌‌ی آقای آدامز به اتمام می‌رسد، چشمان سوفیا باز می‌شوند و نگاهش به‌سمت مربی خود می‌چرخد. سپس با اعتراض می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من با افراد منفی‌گرا نمی‌تونم روی بهبودیم تمرکز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز سکوت می‌کند که مایکل پاسخ مناسبی پیدا کند. آن پسر نوجوان هم‌زمان که روی فرش می‌نشیند، با شرمندگی می‌‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معذرت می‌خوام. نباید باهات تند حرف می‌زدم. بعضی وقت‌ها حرف‌هایی که می‌زنم و کار‌هایی که می‌کنم، از اختیارم خارج میشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش از آنکه صحبت‌های مایکل به اتمام برسد، سوفیا مجدداً چشمانش را می‌بندد و فقط یک نفس عمیق می‌کشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز سکوت حاکم بر اتاق را با لحن آرام و ملایمی سرکوب می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مایکل حالت نشستنت رو اصلاح کن و لطفاً چشم‌هات هم بسته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از آنکه مایکل به گونه‌های برجسته و پیشانیِ جلوآمده‌ی سوفیا نگاه می‌کند که باعث بانمک‌تر‌شدن چهره‌‌اش شده‌اند، همانند او پلک‌هایش را به آغـ*ـوش یکدیگر می‌فرستد. صدای آقای آدامز باری دیگر شنیده می‌شود که آرام‌تر از همیشه است. شمرده‌ صحبت‌کردنش مستقیم بر آرامشِ روان بیمارانش تأثیر می‌گذارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لطفاً سه بار پشت‌سرهم نفس‌هاتون رو حبس کنین و آروم بیرون بدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل و سوفیا بدون معطلی این کار را انجام می‌دهند. در حالی‌ که برای آخرین مرتبه ریه‌هایشان مملو از اکسیژن می‌شود، به‌آرامی عمل بازدم را انجام می‌دهند. آقای آدامز خطاب به مایکل و سوفیا می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما دو نفر گذشته‌ی خوبی داشتین و با توجه به توانایی‌هاتون، به‌سمت‌وسوی درستی در حال حرکت بودین. امروز می‌خوایم اون مسیر‌ها رو به کمک همدیگه مرور کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس از یک مکث کوتاه، بلندتر لب می‌زند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب، ازتون می‌خوام با انرژی زیاد چشم‌هاتون رو باز کنین و برای تمرین آماده بشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مایکل و سوفیا به‌طور همزمان پلک‌‌های خودشان را از روی یکدیگر برمی‌دارند که منجر به پیدایش چشمانشان می‌شود. چهره‌ی هر دوی آن‌ها طوری حال درونی‌شان را بازتاب می‌دهد که مشخص است اعصاب و روان بهتری پیدا کرده‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز با لحن مصمم و آرام‌‌بخشی که جزء تخصص‌ او در حیطه‌ی شغلی‌اش است، ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تمرین اصلی از حالا به بعد شروع میشه. من برای هرکدوم از شما سه تا خاطره‌ی کوتاه تعریف می‌کنم و در آخر به‌نوبت باید تشخیص بدین کدوم خاطره حقیقیِ زندگی‌تونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی مکث می‌کند و نگاهش را در میان چهره‌ی بیماران به گردش درمی‌آورد. رخسارشان جدی‌تر از همیشه شده است و در حالت القاپذیری قرار گرفته‌اند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز ادامه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط یکی از سه خاطره واقعاً برای شما اتفاق افتاده و دو تای باقی ساخته‌ی ذهن منن که فریبتون بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا بدون آنکه صحبت کند، با حرکت سر و بازوبسته‌کردن چشمانش اعلام آمادگی می‌کند، اما مایکل همچنان بدون تحرک سر جای خود نشسته است. به نظر می‌آید قصد ندارد به صحبت‌های مربی‌اش توجه‌ِ زیادی بکند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای آدامز در ابتدا خطاب به سوفیا می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانوم‌ها مقدمن. لطفاً یه نفس عمیق بکش و در همین حالت که نشستی، چشم‌هات رو ببند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوفیا اکسیژن را پشت حصار سـ*ـینه‌اش حبس می‌کند و پلک‌هایش به آغـ*ـوش یکدیگر می‌روند. آقای آدامز با کلماتی که هرکدام مانند یک قاچ پیتزای پرمخلفات داخل دهانش کش می‌آیند، بسیار شمرده مشغول تعریفِ اولین خاطره‌ی صحیح یا دروغین سوفیا می‌شود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یازده سالت بود که طولانی‌ترین سفر زندگیت رقم خورد. همراه با پدر و مادرت به شرق آسیا سفر کردین و دیوارِ چین رو از نزدیک دیدین. روز خیلی خوبی بود. تو با وجود اینکه سن زیادی نداشتی، اون اثر تاریخی بی‌نظیر رو درک کردی و ازش لـ*ـذت بردی. شخصی که پدرت به‌عنوان راهنما استخدام کرده بود تا وقایع تاریخی رو شرح بده، یه استاد بازنشسته‌ی تاریخ از کشور خودمون بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون آنکه به سوفیا فرصت فکر و تأمل بدهد، مشغول تعریف دومین خاطره‌ی حقیقی یا خیالیِ او می‌شود. چشمان سوفیا همچنان بسته می‌ماند و خیلی زود قلاب تمرکزش به کوه آرامش گره می‌خورد. صدای مربی جوان آن‌ها با همان لحن قبلی شنیده می‌شود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چهارده‌ساله که شدی، داخل مدرسه نمرات خیلی پایینی کسب کردی. همین موضوع باعث شد احساس کنی آینده‌ت در خطره و دیگه هیچ‌وقت نمی‌تونی وارد دبیرستانِ موردعلاقه‌ت بشی. مدتی خودت رو داخل اتاق حبس کردی و فقط درس خوندی. به تماس هیچ‌کدوم از دوست‌هات پاسخ نمی‌دادی و خوراک مناسبی نداشتی. درنهایت موفق شدی امتحانات نهایی رو جبران کنی و داخل همه‌ی درس‌ها نمرات خوبی به دست بیاری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه مایکل مستقیم به رخسارِ گرد و روشن سوفیا دوخته شده است. تمرکز آن دختر برایش هیجان‌انگیز است؛ زیرا احساس می‌کند خودش هرگز نمی‌تواند به این حد از آرامش دست یابد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.