رمان شکار خون آشام به قلم #تیم_اوروک
بعد از اتفاقاتی که در عمارت هالووید افتاد کیرا و دوستانش به دنبال کایلا و فرار از خون آشامها و ومپایرسها، سر از کوهستان کامبریا درمیآورند. طی این مدت بخاطر ومپایرسها که هر حرکتشان را پیش بینی میکنند، اعتماد میان کیرا و دوستانش خدشهدار میشود و...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
? تعداد صفحات : 293
? خلاصه :
بعد از اتفاقاتی که در عمارت هالووید افتاد کیرا و دوستانش به دنبال کایلا و فرار از خون آشامها و ومپایرسها، سر از کوهستان کامبریا درمیآورند. طی این مدت بخاطر ومپایرسها که هر حرکتشان را پیش بینی میکنند، اعتماد میان کیرا و دوستانش خدشهدار میشود و...
☄️ ژانر : #عاشقانه #ترسناک
فصل اول
هلیکوپترها بالای سرمان میغریدند و صدای موتورهایشان مانند
زنبورهایی عصبانی بود که در دل شب جیغ میکشیدند. از کنار لاشهی
دو ومپایرسی که برای شکار ما فرستاده شده بودند رد شدیم. آخرین
بطری لات 13 دو شب پیش تمام شده بود و مورفی، پاتر و لوک نیاز به
غذا داشتند.
من و ایزیدور وقتی آنها داشتند شکارچیها را میکشتند، سر کوچه
نگهبانی میدادیم. چشمانم قدرت دید در شب پیدا کرده بودند، به همین
خاطر سرم را برگردانده بودم و به جای دیگری نگاه میکردم. شنیدن
صدای تکه تکه کردن بدنهای شکارچیها و درد و رنجشان برایم کافی
بود. به ایزیدور نگاه کردم، دستش را جلوی بینی و دهانش گرفته بود تا
بوی دل و رودهی تکه تکه شدهیشان را استشمام نکند.
نور فانوس در آسمان شب میدرخشید و روی قطرات بارانی میتابید
که در سرتاسر کندال 1 - شهر کوچکی در شمال انگلستان که به آن فرار
کرده بودیم - میبارید و باعث درخشیدن قطرات باران میشد. در پسِ
1 Kendal
صدای چرخش پرههای هلیکوپترها میتوانستم صدای پلیسهایی که با
عصبانیت فریاد میکشیدند و صدای خش خش سیگنال بیسیمهایشان
را بشنوم.
»! اونجا « : یکی از آنها فریاد کشید
»! از این طرف « : دیگری فریاد کشید
صدای قدمهایشان روی بطریهای نوشیدنی شکسته، قوطیهای
از شکل افتاده و آت و آ*ش*غ*ا*لها به گوش میرسید. پنج نفری در سایهی
در ورودی یک فروشگاه پنهان شده بودیم و منتظر شنیدن چکمههایی
بودیم که ما را رد کنند و به سمت جنازههایی که دوستانم پشت سر
گذاشته بودند، بروند.
راه بیوفتین. ولی « : وقتی رفتند مورفی در تاریکی زمزمه کرد
». حواستون باشه که سر و صدا نکنین و از توی سایهها حرکت کنین
دیگه داره حالم از این یواشکی این طرف « : پاتر با عصبانیت غرید
». و اون طرف رفتن به هم میخورده
به او نگاه کردم و متوجه تکه گوشتی میان دندانهای جلوییاش
شدم.
دلم به خاطر دیدن این صحنهی چندش آور فرو ریخت و با خودم
»؟ چرا باید بتونم بیشتر از حد لازم ببینم « : گفتم
بیاین از « : لوک با همان صدای آرام و خونسرد همیشگیاش گفت
وقتی استراحت کنیم همه « . دستم را گرفت و اضافه کرد ». این شهر بریم
». چیز بهتر میشه
از زیر سایهها بیرون آمدیم و در زیر بارانی که به سطح جاده برخورد
میکرد و داخل جدول کنار خایابان میبارید و چلپ چلپ کنان داخل
آب گذر میریخت؛ مورفی را دنبال کردیم. آن سوی خیابان یک پارک
قرار داشت و پشت سرش انبوهی از درختان که با وزش باد به عقب و
جلو تکان میخوردند. به سمت پارک رفتیم، مورفی علامت داد که خم
شویم و ما هم تا جایی که ممکن بود در کنار سرسره و چرخ و فلک خم
شدیم. تابها به سمت عقب و جلو تاب میخوردند جوری که انگار ارواح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکودکان مرده روی آنها بازی میکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند تا ماشین « : ایزیدور مانند یک حیوان هوا را بو کشید و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحلقهی آویخته به ابرویش در نور ماهی که از ». دارن این سمتی میان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیان ابرها میتابید، میدرخشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». هیچ ماشینی نمیاد « : پاتر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایزیدور اهمیتی به حرف پاتر نداد و برگشت و به من نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین پلیس... دو تا هستن. میتونم بوی موتور دیزلشون رو استشمام «
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه اینجور بود پس باید آژیر و چراغی « : پاتر حرفش را قطع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»... هم در کار میبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». نه اگه بخوان بی سر و صدا نزدیک شن « : لوک رو به او گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا باید بخوان بی سر و صدا نزدیک « : مورفی با خودش زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ شن؟ چرا اینکارو میکنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». که ما فرار نکنیم « : ایزیدور در جوابش زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر خوبه که « : پاتر با نگاهی غیر دوستانه به او خیره شد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! تو رو اینجا داریم تا اینجور چیزا رو برامون توضیح بدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به ماشین پلیسی که ». این بچه رو ول کن « : مورفی به پاتر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فاصلهی بیست فوتی از جایی که پنهان شده بودیم در خیابان پارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد، نگاه کرد. همانطور که ایزیدور گفته بود آژیر ماشین پلیس خاموش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خیابان تاریک نگاه کردم و یک افسر پلیس زن را دیدم که از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشینش خارج شد. وقتی یقهی کتش را بالا کشید دوباره به یاد آوردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه چقدر دلم برای پلیس بودن تنگ شده است. میدانستم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوانگیست. چرا باید دلم برای گشت زدن با ماشین گشت زنی در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبهای سرد و مرطوب تنگ میشد؟ چون هرگاه که با همکارت برای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگشت زدن میرفتی نمیدانستی چه چیزی در گوشه و کنار خیابان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتظارت را میکشد. و من از این جنبهی کارم خوشم میآمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نشان سرشانهی آن پلیس متوجه شدم که یک گروهبان است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهلیکوپترهایی که مثل یک گله زنبور بالای سرمان پرواز میکردند و سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدا میکردند از محل دور شدند، ایزیدور نفسی از سر آسودگی کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدای سوت مانندی بخاطر خروج هوا از میان دندانهایش، بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که هلیکوپترها رفتند میتوانستم صدای صحبت کردن آن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلیس را داخل بیسیمش بشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخوام محوطه رو ببندم ولی نیروی کافی برای کشیدن نوار دور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحوطه ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآلفا زولا سه هفت از اتاق « : صدای زنانهای از داخل بیسیم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنترل صحبت میکنه، افراد بیشتری رو فرستادیم. تا بیست دقیقه دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». میرسن اونجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافسر پلیس آهی کشید و کلاهش را روی سرش گذاشت. عصبانیتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا درک میکردم. یاد شبهایی افتادم که در حالی که منتظر رسیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیروی پشتیبانی بودم، با م*س*تها و ولگردهای بیرون میکدهها درگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیسیمش را داخل کت شبرنگش گذاشت و به ماشینش تکیه داد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستهایش را روی سینهاش به هم گره زد. حالت ایستادنش نشان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهندهی این بود که قرار است مدتی را منتظر رسیدن قوای کمکی بماند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپس، زودتر از آنچه که فکرش را میکردیم نور جلوی ماشینهای پلیسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی باران سطح جاده تابید و باعث درخشیدن قطرات باران شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». سرتونو پایین نگه دارین « : مورفی از زیر سایهی سرسره به ما گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافسر پلیس تکیهاش را از ماشینش گرفت و دستش را بخاطر نور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین جلوی چشمانش گرفت. از جایی که مخفی شده بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتوانستم ماشینها را ببینم ولی میتوانستم ببینم که حرکتشان را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته کردند و سپس توقف کردند. در ماشینها باز، و سپس محکم بسته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدند. صدای قدمهایشان روی آسفالت خیس خیابان نزدیکتر شد تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینکه چهار پلیس در دیدرسم آمدند. ولی یونیفرمشان متفاوت بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتر شبیه یونیفرم ارتش بود و اگر علامت “POLICE” پشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیونیفرمشان نبود، ممکن بود فکر کنم که سرباز ارتش هستند. جلوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگروهبان که رسیدند بطور ناگهانی ایستادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشخص بود که برای »؟ شماها کی هستین « : گروهبان از آنها پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو آشنا نیستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگی لباس سیاه پوشیده بودند. لباسشان یک لباس سرهمی سیاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ بود و پاچههای شلوارشان را داخل چکمههایشان فرو کرده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستکش ضخیم مشکی به دست داشتند و هر کدام یک اسلحه اتوماتیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irام پی فایو در دستشان گرفته بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما تیم « : یکی از مامورها به گروهبان گفت S.T.U هستیم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». درخواست کرده بودین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« : گروهبان با گیجی پرسید S.T.U »؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»... واحد ویژه « : مامور شروع به صحبت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم « : گروهبان حرفش را قطع کرد و گفت S.T.U چیه. ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! من شما رو نخواستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشما و بقیه مامورهاتون الان میتونین برین. از حالا به بعد این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنطقه تحت کنترل ماست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق چه اختیاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا جایی که لازم بود گفتم بهتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین را که گفت بقیهی مامورها پشت سرش ایستادند و به گروهبان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستش را به سمت ». باید اینو با مرکز چک کنم «: گروهبان گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیسیمش دراز کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش از آنکه بتواند حتی دکمهی صحبت کردن بیسیمی که روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشانهاش بود را بزند، آن مردی که به نظر رهبر بقیه میآمد مچ دستش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا گرفت و دستش را از بیسیم دور کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه این کار رو نمیدم. « : با صدایی آرام و در عین حال محکم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام این منطقه باید در سکوت کامل باشه. دو تا بدن تیکه تیکه شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون پشت داریم، ولی از اون مهمتر اینه که ما فکر میکنیم هادسون باید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». این اطراف باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنامم را که شنیدم یکه خوردم و لوک دستم را در دستش گرفت و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفشرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا از من چی میخوان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخاطبم شخص خاصی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی یک انگشتش را روی بینیاش گذاشت و به من چشم غره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! هیس « : رفت و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش را از دست آن مامور بیرون »؟ هادسون « : گروهبان پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی اگه اینجا باشه نمیتونین گیرش بندازین. تمام « : کشید و ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلیسهای این کشور لعنتی چند هفتهاس که دنبال اون دختر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»... میگردن و حتی نتونستن بهش نزدیک شن. میگن به همراه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون همین نزدیکیاس و همراه مورفی و افرادشه. حالا « : مامور گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا دختر خوبی نمیشی و بند و بساطت رو جمع نمیکنی و بری خونهات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ تا امشبو زودتر بخوابی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین مرده « : این حرف را که شنیدم به سمت پاتر برگشتم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»!؟ نسبت فامیلی چیزی باهات نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلوسِ « : پاتر بدون اینکه به من نگاه کند در تاریکی زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». بینمک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگروهبان به مامورهایی که مقابلش ایستاده بودند نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم شماها فکر کردین کدوم خری هستین ولی من اسم و «
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»... درجهاتون رو میخوام و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی پیش از آنکه فرصت کند حرفش را به اتمام برساند، آن مامور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت جلو خیز برداشت و با دندانهاش یک تکه گوشت از گردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگروهبان کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین اتفاق آنقدر سریع رخ داد که گروهبان فقط ایستاده بود و به آن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماموری که تکهای از گوشت گردنش را کنده بود، نگاه میکرد. سپس،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی چسبناکی خونی که جاری میشد را حس کرد یکی از دستانش را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت گردنش برد و بعد جلوی کاپوت ماشین افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس چیزی که دیده بودم نفس بلندی کشیدم و پارت از جا پرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دستش را جلوی دهانم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر و صدا « : در گوشم زمزمه کرد و نفسش روی صورتم پخش شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». نکن و آروم باش تپلی. دلمون نمیخواد صدامونو بشنون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دست پاتر را از جلوی ». الان آرومه « : لوک با صدایی آرام گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم کنار زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت ماشین پلیس نگاه کردم و آن مامورهای پلیس را دیدم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی گروهبان خیمه زده بودند و از او تغذیه میکردند. گروهبان ناامیدانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از سر درماندگی زیر آنها دست و پا میزد و سعی میکرد جلویشان را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگیرد. لحظهای بعد خون در هوا فواره زد و روی شیشهی جلوی ماشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی گروهبان دست از تقلا برداشت مامورها عقب کشیدند و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهادسون « : دهانشان را با پشت دستکششان پاک کردند. رهبر گروه گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». و همراهاش نباید زیاد دور شده باشن. پیداشون کنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگی در جاده پخش شدند و به سمت پارک حرکت کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل دوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار دوستانم چمباتمه زدم و نفسم را نگه داشتم. وقتی صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت کردنشان به سمتمان را در تاریکی شنیدم، سعی کردم آرام بمانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حتی یک اینچ هم تکان نخورم. قبلا متوجه شده بودم که ومپایرسها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوانستهاند در موقعیتها و قدرتهای اجتماعی نفوذ کنند... رام و فیلیپس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تیلور این مسئله را اثبات میکردند، ولی انتظار دیدن چیزی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاهدش بودم را نداشتم. دیدن پلیس نماهایی که با آن وحشیگری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگروهبان را کشتند، مرا هاج و واج کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم خودش را به قفسهی سینهام میکوباند و میتوانستم صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوم بومش را در گوشم بشنوم. به کایلا فکر کردم و با خودم گفتم اگر او
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر این لحظه کنار من بود بدون شک صدای ضربان قلبم گوشش را کر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی پلیسها نزدیک شدند ایزیدور حفاظ کمان روی دوشش را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآزاد کرد. بازوی راستم به بازوی لوک فشرده میشد، بازویش به سفتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسنگ و بی حرکتی یک مجسمه بود. صدایی از جانب مورفی و پاتر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیشنیدم، حتی صدای نفس کشیدنشان. هر دویشان روی چهار دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو پایشان خم شده بودند و هر لحظه آمادهی خیز برداشتن و حمله کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی از کمی آن طرفتر جایی که مخفی شده بودیم صدای خش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخش بلند شد، صدای قدمهای پلیسها و همینطور قلب من متوقف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان نور چراغ قوهها درست چند اینچی ما روی زمین افتاد و زمین را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشن کرد. نگرانی و اضطراب غیر قابل تحملی بر ما حکمفرما شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایزیدور کمانش را آماده کرد و مورفی و پاتر مانند دوندههای مسابقهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو کمرشان را خم کردند. لوک هم شروع کرد به فشردن دست من.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور چراغ قوه به سمت ما حرکت کرد و بعد متوقف شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». فقط یه روباه بود « : یکی از آنها گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ کجا « : یکی دیگر از آنها که به نظر مطمئن نمیآمد پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین! اونجا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای لحظهای همه جا ساکت بود. سپس، آن مرد شکاک گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». آره. دیدمش. بیاین به راهمون ادامه بدیم «
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرام و بی حرکت در تاریکی مخفی شدیم تا وقتی که صدای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدمهایشان از ما فاصله گرفت و ناپدید شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی با احتیاط روی پاهایش بلند شد و از زیر سرسره اطراف را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدید زد. وقتی احساس امنیت کرد و محیط اطراف را دور از خطر دید،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! بریم « : برگشت و به ما نگاه کرد و زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اعتماد به مورفی روی پاهایمان بلند شدیم و او را تا بیرون از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارک دنبال کردیم. درحالی که خم شده بودیم و دولا دولا راه میرفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی را تا خیابان دنبال کردیم و به سمت جسد بی جان گروهبان رفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه کنار کاپوت ماشینش افتاده بود. چتری خیس موهایم را از جلوی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم کنار زدم و به صورت بی جان گروهبان نگاه کردم. چشمانش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگشاد شده و با نگاهی خالی به آسمان شب خیره مانده بود. در ابتدا با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدن قطراتی که از کنار چشمش جاری شده بود فکر کردم که لحظهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرگ داشته گریه میکرده ولی بعد متوجه شدم که قطرات باران بود که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گوشهی چشمانش بر روی گونههایش جاری شده است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در سمت ». پاتر میدونی که باید چکار کنی « : مورفی زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرانندهی ماشین را باز کرد و داخلش را نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاتر باران را از صورت زن پاک کرد و روی جسد که در دریاچهای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیاه از خون و کنار کاپوت ماشین ولو شده بود، خم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی فهمیدم قصد انجام چه کاری را دارد او را کنار زدم و خیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». نمیتونی این کار رو کنی « : در چشمان سبزش گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین ما الان وقت اینو نداریم که دور صحنهی جرم نوار ورود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irممنوع بکشیم و این منطقه رو مهر و موم کنیم و به دنبال مدرک این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطراف چهار دست و پا بگردیم. این صحنه یکی از صحنههای جرمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیست که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد دستم را ». منظورم که این نبود « : به او چشم غره رفتم و گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراز کردم و مچ دست گروهبان را گرفتم و ضربانش را چک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! مرده. ولی واسهی مدت زیادی مرده باقی نمیمونه « : پاتر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم کار جالبی « : لوک دستش را روی شانهام گذاشت و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیست کیرا ولی اگه الان نابود نشه خیلی زود تبدیل میشه به... خودت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»... که میدونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کمانش را ». یه خون آشام « : ایزیدور جملهاش را اینطور پایان داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرداشت و قلب گروهبان مرده را نشانه گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاتر کمان را از دستش بیرون کشید و چشم غرهای رفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهروقت اینو از پشت کمرت بیرون میاری منو عصبی میکنی، پسر «
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشگفت انگیز 2 ».
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایزیدور کلاه بیسبالش را روی سرش چرخاند و پا به پای پاتر حرکت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونو بدش به من، ضمنا اسمم ایزیدوره. نه « : کرد و با عصبانیت گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». "بچه" یا "ون هلسینگ" یا "پسر شگفت انگیز" یا هرچیز دیگهای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاتر بدون اینکه چشم از ایزیدور بگیرد کمان را از بالای شانهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایزیدور به سمت سینهی گروهبان نشانه رفت و شلیک کرد. کمان را به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقدیم شما، رامبو « : ایزیدور پس داد و با لبخند گفت 3 ».
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه ایزیدور فرصت کند جوابش را بدهد، گروهبان سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایش پرید و شروع کرد به جیغ کشیدن. صدایی که از خودش تولید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکرد جوری بود که انگار در غذابی دردناک است. صورتش را پایین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir2 Wonder boy نام قهرمانی کمیکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir3 Rambo نام یک شخصیت قهرمانی در یک فیلم امریکایی با بازی سیلوستر استالونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت و چشمش به تیر چوبی خورد که در سینهاش فرو رفته بود. با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتان خونینش دستش را روی سینهاش کشید و به تیر رسید. سرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا به سمت عقب خم کرد، چشمهایش گشاد شد و در حدقه چرخید،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغی کشید و بعد منفجر شد و بارانی از خاکستر بدنهی ماشین را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشاند. به دنبالش صدای جیرجیر بلند شد و برف پاک کن ماشین شروع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کار کرد و خاکستر باقی مانده از خون آشام را از روی شیشهی ماشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاک کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواین « : مورفی درحالی که پشت فرمان ماشین نشسته بود گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد موتور ماشین را روشن »؟ تموم شب اونجا وایسین و با هم حرف بزنین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ یا قراره قبل از اینکه برگردن از اینجا بریم «: کرد و ادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون هیچ وقفهای به سرعت جلوی ماشین را دور زدم. پاتر را از سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهم کار زدم و روی صندلی جلو کنار مورفی نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم باش گربه وحشی! من قراره جلو « : پاتر با صدای آرامی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». بشینم. من باید راه رو به مورفی نشون بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد لبخندی زدم و در را محکم بستم. از پنجره ». امروز نه « : گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من نگاه کرد، سوراخهای بینیاش باد شده بودند. مشخص بود که از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم خیلی عصبانی شده. خوبه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو روی صندلی عقب ماشین ». دیگه دارم واقعا قاطی میکنم « : گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشست. سرم را چرخاندم و پشت سرم را نگاه کردم، لوک و پاتر دو طرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایزیدور نشسته بودند و به نظر میرسید که ایزیدور بین بدن عضلانی آن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو در حال له شدن است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را به سمت جلو برگرداندم، دوباره به جایی که گروهبان تکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکه شده بود نگاه کردم و به آخرین بقایای او روی کاپوت ماشین خیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی موتور ماشین را روشن کرد. کمی به سمت جلو پرید و بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرکت ایستاد و بعد، دوباره حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزود باش گروهبان. خورشید داره طلوع « : پاتر از صندلی عقب نالید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». میکنه ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خب. خیلی خب. این ماشینه دنده داره. « : مورفی فریاد کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! من به دنده اتوماتیک عادت دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». من میتونم رانندگی کنم « : گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه مرسی. حال و « : مورفی درحالی که دنده را جا میانداخت گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! روز ماشینت رو دیدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایش را روی گاز فشار داد و دنده را به حالت اولیه برگرداند و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین از جا کنده شد و تقریبا در مسیر ماشینی قرار گرفت که داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتمان میآمد. مورفی ماشین را به سمت چپ کشاند و از سر راه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشینی که از رو به رو میآمد کنار رفت. از آیینه ب*غ*ل ماشین به عقب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کردم و متوجه شدم ماشینی که رد کرده بودیم یک ماشین پلیس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر بود. با قلبی که داخل دهانم آمده بود به ماشین پلیس نگاه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه در جاده دور زد و با آژیری که در خیابان جیغ میکشید و فضا را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشن کرده بود به سرعت به دنبالمان میآمد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفصل سوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی ماشین را به چپ و راست میکشاند و با نهایت سرعت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیراند. ماشین تکانی خورد و چرخید و به سمت بالا و پایین تکان خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلیام جدا شدم و به سمت بالا پرتاب شدم. دست پاتر از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصندلی عقب ماشین دورم حلقه شد و مرا سر جایم نگه داشت و با آن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دستش هم کمربند ایمنی را روی سینهام کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحکم بشین گربه « : کمربند را بست و در گوشم زمزمه کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! وحشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی نگاه سریعی به من انداخت و لبخند ناجوری زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحتمالا ترس را ». نمیدونم از این یکی چجوری میخوایم خلاص شیم «
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر چهرهام دیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان ماشین پلیسی که تعقیبمان میکرد از پشت به ما کوبیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد و ما به سمت جلو پرت شدیم. عقب ماشین به نوسان افتاده بود و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکان میخورد و مورفی نا امیدانه تلاش میکرد که کنترل ماشین را به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبار دیگر از عقب به ما کوبیدند و بار دیگر به سمت چلو پرت شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین بار نزدیک بود داخل یک چاله بیوفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا نمیتونن همچین کاری « : ایزیدور از صندلی عقب فریاد کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! کنن! اونا پلیسن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینه متوجه نشدی انیشتین، همین چند « : پاتر به او تشر زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! دقیقهی پیش همکارشون رو خوردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم فکر کردم پلیسهایی که پلیسهای دیگه رو میخورن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرکاری از پسشون برمیاد، اینطور نیست؟ و هرچقدر هم که دردناک بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی میدانستم که حق با پاتر است... آنها پلیس معمولی نبودند، تنها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی که میخواستند کشتن ما بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمورفی پایش را بیشتر روی پدال فشرد و با سرعت بیشتری به سمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو حرکت کردیم. تایرهای ماشین روی آسفالت خیس از باران لیز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخورد و صدای جیغ مانندی از آنها بلند میشد و مورفی نا امیدانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلاش میکرد ماشین از جاده منحرف نشود. از پنجرهی ماشین به جلو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره شدم و کمی جلوتر یک پیچ را دیدم و مورفی با سرعت به سمتش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراند. درست لحظهی آخر که به پیچ رسیدیم مورفی ترمز گرفت و در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالی که از لاستیکها صدای جیغ و بوی سوختن بلند شده بود، فرمان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا چرخاند و پیچ را دور زد و به سمت بزرگراهی دوطرفه راند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که در جادهای م*س*تقیم و پهنتر حرکت میکردیم، مورفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایش را تا ته روی پدال گاز فشرد و با نهایت سرعت پرواز کنان روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاده راندیم. در نور ضعیف داخل ماشین نگاهی به مورفی انداختم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای آبی براقش به جاده دوخته شده بود و در صورتش حالتی از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irارادهای محکم و جدی دیده میشد. مثل اینکه پلیسهایی که داشتند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعقیبمان میکردند خیال نداشتند بی خیالمان شوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتنفرم از اینکه من اون کسی باشم « : لوک از صندلی عقب گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه قراره اینو بهت بگه گروهبان، ولی ماشینهای بیشتری دارن بهمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». نزدیک میشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلیام چرخیدم و لوک، پاتر و ایزیدور را دیدم که گردنشان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا چرخانده بودند و از شیشهی عقب ماشین پشت سرمان را نگاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». این تنها مشکلمون نیست « : مورفی فریاد کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی صندلی چرخیدم و به حالت قبل درآمدم و از شیشهی جلو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین به رو به رو نگاه کردم. م*س*تقیما به بالای سرم و هلکوپتری که در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآسمان بود و نورش روی جاده بالا و پایین میشد، خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»!؟ شوخیتون گرفته « : با ناباوری فریاد کشیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! تموم شد! قرار نیست از این مهلکه قسر در بریم « : ایزیدور غرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ چرا نتونیم « : مورفی سرش را برگرداند و رو به او تشر زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایزیدور برای اینکه صدایش را از میان صدای جیغ آژیری که از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنا حالا برنامهی "پلیسها" « : پشت سرمان میآمد، بشنویم، فریاد کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ رو توی تلویزیون ندیدین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ پلیسها « : مورفی با گیجی گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین را به سمت راست منحرف کرد و سعی کرد راه ماشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلیسی که میخواست در کنارمان براند را سد کند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداری چی بلغور میکنی بچه؟ ما نیازی نداریم برنامهی « : پاتر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! "پلیسها" تماشا کنیم... خودمون پلیسیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیتونی هر چقدر دلت خواست « : ایزیدور در جوابش فریاد کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو مسخره کنی. ولی اون هلیکوپترها دوربینهای عکاسی حرارتی مادون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرمز دارن... و یه عالمه چرت و پرت دیگه! هرگز نمیتونین از دستشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». در برین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! حق با اونه! نمیتونیم از این هلیکوپترها جلو بزنیم « : گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهیم « : مورفی با نیشخند گشادی نگاهی به من انداخت و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! دید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت سرم صدای خندهی پاتر را شنیدم جوری که انگار به جکی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبین خودشان دو نفر میخندد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا داری از این « : به سمت عقب برگشتم و نفس نفس زنان گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ شرایط لذت میبری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر « : از میان تاریکی به من خیره شده، چشمکی زد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». میکردم از هیجان خوشت میاد تپلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه دهنت « : لوک با آرنجش به پهلوی پاتر کوبید و رو به او غرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ رو ببندی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاو را نادیده گرفتم و به سمت جلو برگشتم. مورفی ماشین را به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت راست کشاند و پهلوی ماشین را به ماشین پلیسی که میخواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ما جلو بزند کوباند. هر دو ماشین از جا پریدند و از هم فاصله گرفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین پلیس دوباره به سمتمان آمد و به سمت رانندهی ماشین خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا کوباند و باعث شد مورفی به سمتم پرت شود. به او نگاه کردم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیوانهوار تلاش میکرد ماشین را در خط م*س*تقیمی نگه دارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه داخل ماشین پلیس خیره شدم و متوجه شدم دو نفر روی صندلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو نشستهاند. لباسهایی شبیه به هم پوشیده بودند و لباسهایشان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبیه همان پلیسهایی بود که در پارک از دستشان مخفی شده بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دو لباسهای سیاهی پوشیده بودند و صورتشان به سفیدی صورت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک بیمار بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآن پلیسی که روی صندلی شاگرد نشسته بود سرش را به آرامی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخاند و به من نگاه کرد. بعد، پنجره را پایین داد، دستش را بیرون آورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با اسلحهای که در دستهای پوشیده در دستکشش داشت شروع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شلیک کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یک آن، پنجرهی سمت مورفی شکسته شد و او هم سرش را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایین برد تا تیرها به او اصابت نکند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونن همچین « : ایزیدور کمانش را از شانهاش برداشت و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»! کاری کنن! اونا پلیسن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاتر درحالی که دکمههای کت بلند تیرهاش را باز میکرد رو به او
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی شبیه اون پلیسهایی که توی تلویزیون دیدی « : با تمسخر گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ نیستن، مگه نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونا « : لوک در حالی که کتش را از تنش در میآورد رو به او گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلیسهای معمولی نیستن ایزیدور. شبیه همونایی هستن که اون زن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». گروهبان رو کشتن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادی که از پنجرهی شکسته به داخل میوزید موهایم را به بازی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر « : گرفته بود و تارهایش را روی صورتم پخش میکرد. فریاد کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir». میکنم حق با تو بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir»؟ منظورت چیه « : ایزیدور فریاد کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه فرصت کنم جوابش را بدهم مورفی سرعت ماشین را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir