رمان شبگرد تنها به قلم رهگذرشب
بارن دختریه که تو یه خونواده مرفه بزرگ شده……وبنا به دلایلی باید با پسر عموش ازدواج کنه…. همه خوانواده موافق هستن یه شب که در این باره باهاش حرف میزنه از خونه فرار میکنه...
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۴ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
خلاصه:
بارن دختریه که تو یه خونواده مرفه بزرگ شده……وبنا به دلایلی باید با پسر عموش ازدواج کنه….
همه خوانواده موافق هستن یه شب که
...در این باره باهاش حرف میزنه از خونه فرار میکنه
دستهایت نیست و چه لطیف است کوچه ی بارانی قلبم
رفتنت پنجره ی خیس چشمهایم را بیصدا بست
آه . . . دل تو خانه ی رنگین خلوت هستیام بود
فاصله ی خورشید و ماه باور جدایی دستهای منو توست
و حالا در حضور پر رنگ باران دل غریبه ام را شستم که مبادا باز
در آن گام کسی دیده شود.
باعجله در رو باز کردم وخودمو انداختم تو حیاط نفس عمیقی کشیدم زیر لب زمزمه کردم عوضی . ازکتابخونه چندتا پسر افتاده بودن دنبالم هر چی که گفتم من آدمش نیستم گوش نکردند فقط خدا رو شکر کردم که زود رسیدم خونه وگرنه كاربه جاهاي باريك كشيده ميشد ،در رو آروم باز کردم و از لای در به بیرون نگاه کردم هنوزم اونجا بودن با یادآوری حرفاشون از خودم بدم میومد یه 206 نوک مدادی که چهارتا پسر الاف توش بودن که نگاه کردنشون کفاره می خواست آروم در رو بستم اما در بسته نمیشد محکم هل دادم که دیدم صدای آی یکی بلند شد در رو باز کردم دیدم آرمینه پاشو گذاشته بود لای در که من در رو نبندم اما پاشو گذاشته بودم لای در ابروهاش در هم گره خورده بود انگار من از قصد اون کاررو کردم اما از خودم مطمئن بودم که اگه می دونستم قراره این اتفاق بیفته هیچ وقت جلوشو نمی گرفتم . خیلی خودمو نگه داشتم که نخندم در عوض شب تو اتاقم کلی خندیدم خیلی سنگین تعارفش کردم که به داخل بیاد به تیپ و موهاش که نگاه کردم یاد همون چهارتا پسر افتادم جلوتر از اون راه افتادم به طرف ساختمون دچار یه دلهره ی شدیدی شده بودم اون روز توی دربند . . . برگشتم عقب با نفرت بهش نگاه کردم واقعا چرا بعضی از پسرا انقدر پررو بودن با اون کار و پیشنهادی که بهم تو دربند داده خوبه بازم روش شده چشم تو چشم من بشه در رو محکم بست و گفت بابا تو چرا اینطوری هستی پام شکست .
-خوب من نمیدونستم که پای تو لای دره صدام می زدی.
- همون طور که می لنگید گفت : به فکرم نرسید.
«با خودم گفتم مگه تو عقل داری که بخوای فکر کنی»
باعجله وارد سالن خونه شدم دعا کردم که مامانو بابا خونه باشن که من با این تنها نشم چون هیچ جوره نمیشد بهش اعتماد کرد آرمین هم مثل بقیه پسرای فامیل تنها چیزی که بلد بود پول خرج کردن بود و چون یکی یه دونه ی عمو بهزاد بود هر چی پول می خواست عمو و زن عمو بهش می دادن یه ماشین آخرین مدل زیر پاش بود که به خاطره قبولی توی یک دانشگاه زپرتی بود گرفته بود و طبق آخرین اطلاعات من یه خونه ی مجردی هم داشت که کسی نمی دونست منم از سوتی که چند وقت پيش داد فهمیدم .با هم وارد سالن شدیم کسی تو سالن نبود با دلهره پدرو مادرم روصدا زدم اما کسی جواب نداد وارد آشپزخونه شدم تا شاید توران جون آشپزخونهمون رو ببینم اما به غیر از یه نوشته که روی یخچال بود چیزی ندیدم .«سلام عزیزم من و بابات رفتیم تا مبل های جدید رو بیاریم نگران نشو بوس»
وای دیگه بدتر از این نمیشد به سالن رفتم آرمین روی یه کاناپه دراز کشیده بود و سیگاری در دست داشت . روی کاناپه روبه روییش نشستم و گفتم : میشه خواهش کنم بری بیرون ؟
-چرا ؟
-آخه هیچ کس خونه نیست منو تو هم تنها هستیم منم معذبم .
-مگه می خوام بخورمت؟
- می دونی آرمین از اون روز به بعد ازت بدم میومد اما تنفرم بیشتر شد ازت تو هم مثل بقیه پسرا دنبال ارضا هوس های خودتی اگه نمیری من میرم تو اتاقم تا بابام اینا بیان .
خواستم بلندشم که گفت با خودت کار دارم اومدم با هات صحبت کنم من میدونم که اونا نیستن.
به چشم هاش زل زدم تا شاید چیزی بفهمم اما نمیشد فهمید توی ذهنش چی می گذره گفتم: اون روز تو دربند هم گفتی کارت دارم بهت اعتماد کردم اما . . . می خواستی منو ببری خونهت یادت رفته هنوزم سوزش لبمو فراموش نکردم با یادآوری اون روز عرق سردی به تنم نشست . به سمتم برگشت و خیره در چشمام گفت :من که گفتم ببخشید بابا تو خیلی تیکه ای . با خشم بهش نگاه کردم خواستم بلندشم .
-بشین منظورم اینه که هم هیکلت خیلی بغلیه هم قیافت خیلی دوست داشتنیه باور کن من دختر به خوشگلی تو ندیدم
از نگاهش چندشم می شد شاید خیلی ها می خواستن جای من باشن و آرمین اینطوری دور و برشون بپلکه اما من از پسرای چندش آور و هیزی مثل آرمین خوشم نمیومد پسرایی که غرور بی جایی داشتن و خودبین بودن اما چه میشد کرد که آرمین پسر عموی من بود و پدر بزرگ مادر بزرگامون این سنت قدیمی و به نظر من غلط رو بین ما انداخته بودن که عقد پسر عمو دختر عمو ها رو تو آسمون بستن و همه این رو می دونستن که آرمین قراره با من ازدواج کنه و آرمین خودش رو صاحب من می دونست بدتر از این این بود که همه با ازدواج ما موافق بودن حتی بابا و مامان يكم تنها مخالف این ازدواج به غیر از خودم پدر بزرگ مادریم بود که به علت تک نوه بودن و شباهت زیادم به مادر بزرگ که چند سال پیش به خاطره سرطان مرد جایگاه ویژه ای پیشش
.ببین باران منو تو باید تکلیفمون رو خیلی وقت پیش روشن می کردیم من نمی تونم تا آخر عمر سرگردون تو باشم الان . . . نذاشتم حرفش تموم شه با صدای بلند گفتم: می فهمی چی میگی آرمین من تو رو الاف خودم کردم من و تو هنوز بچه ایم در ضمن من خیلی وقته تکلیف تو رو روشن کردم چند هفته پیش اون روز که با کیانا و کیارش رفتیم دربند بهت گفتم که نمی خوامت یادت نیست همون روز بهت گفتم من ازت خوشم نمیاد .
بلند شد روی کاناپه نشست و گفت :یعنی چی که نمی خوامت ؟
سرم رو به طرف دیگه ای گرفتم و گفتم : یعنی همین که شنیدی.
- این حرف ها برای من معنی نداره. اصلا ببینم تو از یه مرد چی می خوای ؟ پول ؟ خانواده؟ اخلاق ؟ ماشین ؟ تحصیلات ؟ خونه ؟ قیافه ؟تیپ؟ها چی . . . ؟.چرا لال شدی؟
برگشتم به سمتش و با حالت فریاد گفتم همه چی داری غیر از یه ذره انسانیت. اومد به سمتم و مقابلم ایستاد گرمای نفسش رو روی صورتم حس می کردم .
به قول المیرا قفل کرد فقط نگام می کرد حس کردم هر لحظه ممکنه بزنه تو گوشم یا اتفاق اون روز دوباره تکرار بشه به چشماش زل زدم برق عصبانیت توی چشمای مشکیش بود آروم سرشو آورد جلوی صورتم و گفت :یه بار دیگه بگو؟ هیچی نگفتم تو اون شرایط سکوت کردم سرم رو انداختم پایین و با ریشه های شالم بازی می کردم سرم رو بالا آورد و گفت: من اگه با ده تا دختر هستم اگه هر شب میرم پارتی و در حد مرگ مشروب می خورم دلیل بر این نیست که انسان نباشم (.تو دلم گفتم چه قدر از خودش مطمئنه این همه گه بازی در میاره بازم میگه من آدمم ) اون دخترها هر چی باشن خیلی هم خوشگل باشن به پای تو نمیرسن اما کاری می کنم که ازدواج با غیر از من از یادت بره. دیگه سکوت جایز نبود گفتم: مگه زوره تو به خاطره فیسم می خوای باهات ازدواج کنم ؟
-آره زوره من هر چی رو که خواستم به دست آوردم تو هم روش فیستم نمیشه ساده ازش گذشته .
- منم هر کاری رو که نمی خواستم انجام بدم ندادم اجازه دخالت هم به تو نمیدم.
-عزیز من اصلا رسمه که دختر عمو پسرها با هم ازدواج می کنن نشنیدی میگن ازدواج دختر عمو. . .
بسه دیگه الانم تا زنگ نزدم به عمو بهزاد برو بیرون.
-میرم بیرون اما نه به خاطره تهدید تو ولی باران همچین غافل گیرت می کنم که خودت بمونی .
سوئیچ ماشینشو از رو میز برداشت وقتی که از سالن می خواست بره بیرون بر گشت به سمتم و نیشخندی زد
بعد در رو محکم بست .به حالت دو رفتم تو اتاقم تا ببینم از خونه میره بیرون یا نه که دیدم با عجله فضای داخل باغ رو طی کردو رفت بیرون بعد از اینکه خیالم راحت شد نفس عمیقی کشیدم و از ته دل به آرمین که خیالات پوچی در سر می پروراند خندیدم .
می دونستم همه ی حرفاش بهونهست وهمه برای اینکه به ثروت افسانه ای پدر بزرگ مادریم برسن این طور خودشونو عاشق و شیدا نشون میدن. اما افسوس که پدرو مادرم این واقعیت رو درک نمی کردن و نمی خواستن قبول كنن که حتی مامان بزرگ و بابا بزرگ هم چشم در اموال پدر بزرگ مادریم دارند تنها پدر بزرگ به این موضوع اشاره کرده بود که همه ی ثروتش در نهایت به تنها نوه اش یعنی من میرسه ومن باید مراقب اطرافم و ادمايي كه سعي در دوست نشون دادن خودشون با من دارن باشم.
دیگه گرسنه هم نبودم سرم روی بالش گذاشتم و فوری خوابم برد.
صبح با نوازش های مادرم از خواب بیدار شدم . همین که چشم باز کردم گفت: سلام عزیزم صبح به خير چرا دیشب شام نخورده بودی ؟
روی تختم نشستم و خمیازه ای کشیدم احساس خستگی می کردم : گرسنه نبودم .
تنهایی خوش گذشت : نیشخندی زدم و گفتم : خیلی شبی به یاد موندنی بود می دونستم از اومدن آرمین خبر دارند و نبودشون برنامه ریزی شدهست .
پدرم که مشغول خوش گردن موهاش بود گفت: یعنی انقدر ما بدیم و تو رو اذیت می کنیم ؟
-نه پدر جون منظورم این نبود .
بوسه ای از گونه ام گرفت و از اتاقم بیرون رفت.
مامانم گفت:نمی خوای بپرسی مبل ها چی شدن
-چی چرا چرا چه طوری شدن؟
-بیا پایین خودت ببین .
-باشه شما برو تا منم بیام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوش آب گرمی گرفتم و به پایین رفتم خونه ی جدیدمون که نقشهش رو مامانم کشیده بود با اون مبل های شیک مشکی قشنگ تر شده بود واقعا ارزش چند هفته گشتن رو داشتن مامانم با وسواس همیشگیش مبل ها رو دیده بود کلی گشته بود روشون دست کشیدم و روی یکیشون نشستم واقعا احساس راحتی می کردم صدای زنگ تلفن برخاست چند لحظه بعد مامانم گوشی تلفن رو گرفت کنارم و گفت :المیراست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشی رو از دستش گرفتم و گفتم: سلام صبح به خیر . عجبی یادی از ما کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اول از همه اینکه ظهرت به خیر نکنه تو باز شب دیر خوابیدی صبح وظهر آمارش از دستت رفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرط می بندم تازه از خواب بیدار شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه یه ساعتی میشه از خواب بلند شدم برنامه امروزت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیطونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه جوریش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساعت 4 میام دنبالت به مامانت اینا هم بگو شب خونه ی مایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه نمیشه المیرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوام نت یه آهنگ رو در بیارم واسه فردا می خوام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا اینجا میدیم به اشکان در بیاره منم دادم به اشکان واسم دراورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه اون طوریه باشه تازه واسه منم بهتره . فقط می مونه اجازه مامانم اینا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونم که اجازه میدن ساعت 4 دیر نکنیا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه. بای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا دوست خیلی صمیمیم بود که از دوران راهنمایی با هام بود حتی وقتی من رفتم مدرسه ی موسیقی اونم به خاطر من اومد همیشه به عنوان خواهرم بهش نگاه می کردم شايدم صميمي تر با همدیگه رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم و توی یه دانشگاه درس می خوندیم که این باعث شده بود دوستی من و اون محکم تر بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله به طرف اتاق مامانم رفتم در رو که باز کردم دیدم مامانم داره با تلفن حرف میزنه خواستم برگردم که مامانم با دست اشاره کرد که پیشش بمونم از حرفاش فهمیدم که داره بازن عمو مریم مادر آرمین داره صحبت می کنه بعد از اینکه خداحافظی کرد و گفت : خوب شد اومدی پسر آقای سپهر هفته ی بعد از آمریکا میاد قراره هم به مناسبت اومد نش و هم به خاطر فارغ التحصیلیش جشن بگیرن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یا یه مدل بده تا من بدم به مرضیه خانم برات بدوزه یا بریم بگردیم یه لباس آماده بخریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نه این یعنی آغاز یه دردسر بزرگ برای من که از شلوغی متنفرم چون مامانم سخت می پسنده من باید یه هفته ای هی لباس در بیارم بپوشم تا مامانم بپسنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا اخمات تو همه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حوصله ی خرید لباس رو ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من نمی خوام اذیت بشی می تونی با المیرا که میری بیرون با هم یه لباس مناسب برای شب بگیری . انگار عروسیم بود آخه مامان مشکل پسنده از فکر مامانم خیلی خوشم اومد اما بازم تظاهر به ناراحتی کردم نمی خواستم که بفهمه از اینکه رو لباس شبم قراره حساسیت نشون بده ناراحت شدم از اتاقش رفتم بیرون وشروع کردم به بشکن زدن بعدش سرگرم سازم شدم تا المیرا اومد زنگ درو زد و من با عجله به مامان گفتم شب خونه اليم به طرف در دويدم درو باز كردم وقتی كه دیدمش انگار دنیا رو بهم داده بودن همدیگرو بغل کردیم گفتم:چه طوری دیوونه دلم برات تنگ شده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-منم همین طور هزار بار تو زیبا کنار گفتم کاشکی باران هم اینجا بود ببین دیگه چه قدر تکرار کردم قرار شد تو رو یه روزببرم پیش فک و فامیلم بهشون نشون بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه می دونستم برنامه ی مسافرت خودمون با عمو بهزاد کنسل میشه با شما میومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستی از اون آرمین عاشق چه خبر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو دیگه چرا همچین می گی عاشق انگار واقعا عاشق سینه چاکه منه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خوب حالا بیا سوار شو بریم اصلا بهش فکرم نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین تصمیم رو هم دارم. ماشین رو از کجا آوردی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پیچوندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشکان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-عوض کرده ماشینشو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم سوار 206 آلبالویی اشکان شدیم و به سمت کافی شاپ گل يخ پاتوق منو دوستام رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از ماشین پیاده شدم تا المیرا ماشین رو پارک کنه گوشه ای ایستادم از پشت یکی زد رو شونهم برگشتم دیدم بنفشه با یه پسره ایستادن پشتم حدس زدم نامزدش باشه همون پسری که چندماه باهاش دوست بود و بنفشه رو عاشق و شیدای خود کرده بود زنگ زد دعوتم کرد که واسه نامزدیش برم اما چون المیرا نبود نرفتم به پسره هم سلام کردم و رو به بنفشه گفتم:قرار نشد نامزد کنی و ما رو فراموش کنی بی معرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باور کن گرفتارم . تو چرا خبری ازت نیست چرا با الی نامزدیم نیومدید خیلی ناراحت شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شرمنده یه مشکلی پیش اومد نتونستیم بیایم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشکال نداره خودمم حدس زدم آخه شما انقدر بی معرفت نیستید که بتونید بیاید اما نیاید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم ناراحت شدم دعا کردم المیرا سوتی نده که من به خاطره اون نرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا دمت کو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رفته ماشینو پارک کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ماشین خرید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه ماشینه داداششه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به پسره که قیافه با نمکی داشت و سبزه رو بود گفتم : شما خوب هستید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-متشکرم من نمی دونستم بنفشه جان دوستی به خوبی شما داره . معرفی نمی کنی بنفشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه – باران جان دوست قدیمی هستم اون دختری هم که داره میاد المیرا دوست صمیمی منو بارانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره خیلی نگاه می کرد از نگاهاش معذب بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-المیرا مسافتی رو که مونده بود با حالت دو اومدو بنفشه رو بغل کرد و گفت :سلام بی معرفت یه سری زنگی خبری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نامزد بنفشه هم سلام کردو گفت : وقتی شنیدم نامزد کردی خیلی خوشحال شدم گفتم آخربنفشه به عشقش رسید بنفشه از شرم سرش رو پایین انداخته بود المیرا رو به نامزد بنفشه گفت:امیدوارم قدر بنفشه رو بدونین چون واقعا دوستتون داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابک-حتما نیازی به گفتن نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا-برای تاکید گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه های زل بابک عذابم میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه- می خواین برین کافی شاپ ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا-آره تو چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه-نه من و بابک الان اونجا بودیم. اتفاقا بهناز و مهسا هم بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا- همیشه جاهای خلوت رو انتخاب کن تا آقا بابک خسته نشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن و بابک منظور المیرا رو فهمیدیم بابک نیشخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبنفشه رو بار دیگر منو المیرا بغل کردیم و باهاش خداحافظی کردیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونجور که دورشدنشو نگاه می کردم به المیرا گفتم چه قدر هیز بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره پسره همینه که می خواست به بهناز شماره بده بنفشه عاشقش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چرا بنفشه نگفته بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حتما روش نمیشده بیا بریم فقط باید بگم حیف بنفشه مرتیکه چشمش در اومد از بس نگاهت کرد البته تقصیر تو هم هستا ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره لبخندی بهم زد و گفت :زیادی خوشگلی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم لبخندی زدم و در کافی شاپو باز کردم هوایی که مخلوط از بوی مشروب و سیگار و ادکلون و چیزهای دیگه بود خورد به صورتمون همه ی صندلی ها رو دختر پسرها اشغال کرده بودن فضای خیلی قشنگ و جذابی بود دیوار ها به رنگ سیاه بود و همه سراسر تابلوهایی بود که در همه انتظار یه عاشق موج می زد در بالای هر تابلو چراغی هالوژنی قرار داشت که فقط فضای تابلو رو روشن نگه می داشت میز و صندلی ها هم سیاه بودن روی هر میزی چند شاخه گل سرخ طبیعی و دوشمع قرمز به چشم می خورد که هر صندلی و یه میز رو یه چراغ هالوژنی روشن می کرد و در آخر سالن مجسمه ی یک دخترو پسر بود که همدیگرو بغل کرده بودن و بارونی مصنوعی روی آنها می بارید و موزیک بارانی همراه با صدای رعدو برق می اومد و موزیک لایتی با صدای زیبای بارون هم آواز شده بود چندین گلدان با شاخه های نوری اطراف کافی شاپ بود که فضای اطراف رو روشن تر کرده بودن کلا وقتی به این کافی شاپ میومدم یه احساس قشنگی بهم دست میداد یه جور آرامش همیشه با دوستام به این کافی شاپ میومدم هر سری هم چند ساعتی می موندم واقعا خوش می گذشت مخصوصا اینکه گاهی اوقات المیرا و بهناز دوستم با پسرای تو کافی شاپ کل میذاشتن اون وقت بود که کلی می خندیدیم . المیرا دستم کشید از میان صندلی های پر و نگاه های زل گذشتیم و با هم به سمت پله های مارپیچ ته سالن رفتیم طبقه ی همه ی میز و صندلی ها پربود با هم به سمت بهناز ومهسا رفتیم با هردوشون دست دادیم و کنارشون نشستیم 8تا پسر دور میز کناریه ما جمع بودن و با شیشه ی مشروبی که خورده بودن بازی می کردن این بازی رو با بچه ها یه بار انجام داده بودیم بطری رو روی میز می خوابوندیم و می چرخوندیم سر بطری به طرف هر کسی که بود باید یه سوال از اونکه ته بطری به سمتش بود می پرسید یا اینکه یه کاری ازش می خواست که انجام بده قبلش هم قسم می خورن که دروغ نگن که اگه به قسمشون پایبند میشدن جواباشون خیلی ضایع بود چون ممکن بود طرف یه سوال ناجور بپرسه . نگاهم غرق میز بغلی بود که مهسا زد به شونهمو گفت :دختر حواست کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم بهش لبخندی زورکی زدم و گفتم :برام سوال و جواب هاشون جالبه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین الان شروع کردن به دو تا سوال قبلی با بهناز انقدر خندیدیم که نگو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز-کلا این پسرا باحالن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا نگاه عاقل اندر سفیهی به بهناز انداختو گفت: کی گفته که با حالن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهسا در حمایت بهناز گفت:از هفت دولت آزادن هر کاری بخوان می کنن اگه 12 شب یا دیرتر بیان خونه سوال و پرس نمیشن هر جور دوست داشته باشن لباس می پوشن تو زندگی زناشویی هم بدبختی و هر دردی هست برای ماست اگه بخوان لخت هم میرن بیرون. چون کسی باهاشون کاری نداره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست بازم بگه که المیرا پرید وسط حرفشو گفت:عزیز من دختر بودن هم خیلی منفعت داره اینایی که تو گفتی مثلا نوع لباس پوشیدن الان منم یه مانتو کوتاه تنمه شالمم که اگه بخوام در میارم با تو میگمو می خندم تا آخر شب هم با ماشین ولگردی می کنم ساعت 12 شب هم میرم خونه هیچی بهم نمیگن تو زیاد سخت می گیری فقط خوبی های پسر بودنو می گی اینو نمی بینی که یه پسر موقع ازدواج چه بخواد چه نخواد مورد سلطه ی زنشه عین چی باید کار کنه اما زن هیچ وظیفه ای در قبال تعیین نیاز های مادی خوانواده نداره تازه همین ظرف شستن و لباس شستن و آشپزی و یه سری کارهای دیگه رو هم می تونه انجام نده. . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوصلهم داشت سر می رفت می دونستم مهسا سر حرف خودش هست کلا طرز فکرش این طوری بودکلی بی اف داشت اما عاشق پسر عموش بود همیشه از فیس پسره تعریف می کرد می گفت پسری به خوشگلی اون پیدا نمیشه خیلی خوش تیپه هر سری هم که ازش عکسشو می خواستیم یا می گفتیم بیارش کافی شاپ ببینیمش یه جوری طفره می رفت که ما دیگه به وجود همچین پسر عمویی شک کرده بودیم با منم رابطهش خوب نبود دلیلشو هم نمی دونستم چرا اما خیلی باهام سرد برخورد می کرد منم زیاد خوشم نمیومد ازش باهاش زیاد گرم نمی گرفتم المیرا همین جور داشت حرف میزد و از خوبی های دختر بودن می گفت مهسا هم با ناز و عشوه همین جور که آبمیوه ای که تو دستش بود رو می خورد با سر حرفای المیرا رو رد می کرد آدم غیر منطقی و خودخواهی بود بهناز هم مشغول اس ام اس بازی بود و گاهی اوقات لبخندی روی لبانش نقش می بست همیشه حضور مهسا جو رو کسل کننده می کرد . بی حوصله به اطرافم نگاه کردم یکی از پسرا زل زده بود به من جز همون جمعی بود که داشتن با بطری بازی می کردن همین که دید دارم نگاهش می کنم یه چشمک بهم زد اخمی بهش کردم و سعی کردم سوال و جوابهاشونو بشنوم یکیشون بطری رو چرخوند بعدش همه با هم گفتن هو یکیشون گفت امین بگو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره امین یه چیز باحال بپرس بخندیم سهند تو هم عین آدم جوا ب بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه من یه خواسته دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یکی از پسرا که معلوم بودهمون سهنده گفت:عوضی بازی در نیارامینا من نمیام باهات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه منظور سهند اومد تو ذهنم خیلی چندشم شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسهند صدای بمی داشت از صداشم معلوم بود که سیگار می کشه دود سیگارش در بالای سرش به پرواز دراومده بود میون انبود دوستاش گم شده بود و نمی تونستم ببینمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گفتگوهاشون فهمیدم طرف همون سهنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین: بیا جلو در گوشت بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از پسرا گفت:نشد دیگه در گوشی نداریم همه باید بشنون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین: نشد ما شرط کردیم فقط سوال ها رو تو جمع بگیم سهند بیا جلو. همه با سهند اومدن جلو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تن همه می خاره نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه شروع کردن به خندیدن کنجکاو شده بودم ببینم چی می خواد بگه سهند در گوشش رو آورد جلو و امین یه چیزی در گوشش گفت بعد سهند برگشت به سمت میز ما و با چشماش یه گشتی زد و نگاهش رو من ثابت شد بعد لبخندی دندون نما زد و دندون های مرتبشو به رخ کشید اگه بگم خوشگل نبود دروغ گفتم قیافه جذابی داشت پوست نسبتا تیره ای داشت با چشما ی سبز نمی دونستم چی امین در گوشش گفت از کنجکاوی داشتم دیوونه می شدم . همین اثنا المیرا صدام زد به طرفش برگشتم با ابروش یه اشاره به پسرا کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغولی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حوصلهم سر رفت بابا تمومش کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تموممش کردیم البته اگه مهسا خانم بذاره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم مهسا بلند شده کیفشو انداخته بود رو دوشش و در حال نگاه کردن به آینه دستیش بود لباشو بهم زد و آینه رو گذاشت تو کیفشو گفت: امروز خونه ی شروین دعوتیم باید برم به خودم برسم شروین همون پسر عموش بود که مهسا عاشقش بود مهسا نگاهی به دور تا دور سالن انداخت وقتی به میز بغلی نگاه می کرد سری تکون داد منم نگاهشو دنبال کردم سهندم با لبخند داشت نگاهش می کرد منم از روی بدجنسی گفتم:مهسا جون لااقل امروز که می خوای بری خونه ی شروین عشقت دست از بی افات بکش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی اکراه لبخندی زد و گفت :بابا اون پسره اسمش سهنده پسر خاله ی شروینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب ابرویی انداختم بالا و آروم گفتم:امیدوارم همین باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمربند مانتوشو درست کرد و خداحافظی کوتاهی کرد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا که به رفتن مهسا چشم دوخته بود گفت:بچه ها فکر کنم ماجرای پسر عموش واقعیه ها .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز همونطور که به صفحه ی موبایلش نگاه می کرد گفت:رو چه حساب میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خره اگه الکی بود که نمی گفت اون پسر خالهشه که با خودش نمیگه که ما میریم از پسره گفت اسمش چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سهند!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آهان آره سهند نمیگه ما میریم از سهند بپرسیم یه وقت شروین پسر عموی افسانه ای مهسا هست یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره ها تو با اون مغز معیوبت باز یه چیز خوب گفتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالی چپ چپ به بهناز نگاه کرد اما بهناز بی توجه به اون داشت اس ام اس بازي مي كرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا انقدر با این دهن به دهن نکن بدم میاد ازش از این به بعد تو جمع بود من نمیام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوب باران . این پسره ی عوضی چی می خواد از جونت هی نگات می کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کی؟ بهناز با سر اشاره ای به میز بغلی کردو گفت همون که لباس طوسی رنگی پوشیده و کلاه مشکی رو سرشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش امین بود همونطور که رو دست سهند می زد سرش رو بالا گرفت و نگاهی بهم انداخت چشم های قهوه ای و گیراش رو بهم دوخت و چشمکی بهم زد سرم رو پایین انداختم و به طرف المیرا برگشتم که با حالت خاصی بهم نگاه می کرد حدس زدم می خواد یه تیکه بپرونه حرف رو عوض کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راستی المیرا پسر دوست بابام قراره بیاد ایران می خوان مهمونی بگیرن باید بگردم دنبال یه لباس توپ . آخه این سری قراره تکی برم خرید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز گوشیشو گذاشت رو میز و دستاشو رو میز قرار داد و گفت : ای بابا امان از دست مامان تو خوبه الان میذاره خودت بری خرید پشت چشمی نازک کردم براش و گفتم : تا دلت بخواد انقدر بهت توجه بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصفحه ی موبایلش روشن شد گوشیشو از رو میز برداشت و گفت : پدر آدم که درمیاد از این همه توجه .گوشیشو در گوشش گذاشت و آرام شروع کرد به صحبت کردن المیرا نگاهی مشکوک بهش انداخت که الناز با شیطنت ابروهاشو بالا انداخت . بعد از چند دقیقه مکالمهش تموم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستی المیرا میای باهام واسه خرید لباس ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره بابا اتفاقا تولد اشکان هم نزدیکه - چه می دونم خودمم باید دنبال لباس باشم ببينم اين پسره پسره سپهره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب ما هم دعوتيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه خوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز گوشیشو رو میز گذاشت و گفت بچه ها باید برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجا؟ حالا بودی. –نه دیگه طرف زنگ زده قرار گذاشته الان چند ماهه دارم نازشو می کشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاک بر سرت اون باید نازتو بکشه تو نازشو می کشی . میشناسیمش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه این رو ندیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کجا باهاش دوست شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با مینا رفته بودیم کتابخونه این پسره هم اونجا بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می خوای برسونمت ؟ -اگه برسونی خیلی خوبه . – رو رو برم تعارف کردم بابا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه من با تو تعارف دارم فقط بدو که دیر شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای بابا انقدر عجله نکن حالا چه بی برنامه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir. بهناز کولهشو از رو میز برداشت و نیشگونی از دستم گرفت ماست خوردی مگه تو بدو با بی حوصلگی صندلی رو کشیدم عقب سنگینی نگاهی رو روی صورتم حس کردم سرم رو به طرف میز کناری کج کردم امین با چشم های قهوه ای و نافذش بهم زل زده بود و نیشخندی روی لبش بود با بلند شدن من اون هم بلند شد قدم هامو سریع کردم و خودمو به المیرا رسوندم راستش یکم ازش می ترسیدم . با قدم های لرزان به دنبال المیرا راه افتادم جونم به لبم رسید تا رسیدم به در کافی شاپ از بس که تیکه و متلک شنیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت 6 بعدازظهر بود که بهناز رو رسوندیم و برگشتیم به سمت کافی شاپ اما میلی به رفتن اونجا نداشتم . میگم الی قرار بود امروز بیام تا یه کاری بکنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خوام یکم حال اشکان و اون پسر عموی عوضیت آرمینو بگیرم . با تعجب به سمتش برگشتم : چه جوری ؟ -امشب مهمونی دارن . تو چشماش برق خاصی بود . می خوای چی کار کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا بذار شب بشه بریم تا بهت بگم تازه بهناز هم میاد باهامون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اونکه رفت با رفیقش . – تا شب برمی گرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-صندلی ماشین رو خوابوندم و دستمو زیر سرم گذاشتم ببین الی من از این آرمین خوشم نمیاد جون من سر به سرش نذار اون خیلی کله خرابه نذار باهامون در بیفته که یه روز پشیمون بشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من کله خرابترم فکر کرده کیه من سگمم حسابش نمی کنم . آشغال هیزو . اما باران امشب شب خاطره انگیزیه من و بهناز دفعه ی دوممونه به خدا انقدر خوش می گذره تازه اون روز منو بهناز پیاده بودیم کلی دویدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو رو هم گذاشتم و گفتم مگه می خوایم چی کار کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودت می فهمی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو پارک شقایق من کافی شاپ نمیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir******************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت گرسنگی با لذت تمام به ساندویجم گاز می زدم بهناز با حرص به عقب برگشت و گفت : مگه قحطی زده ای بابا مال خودته آروم . نیشگونی از بازوش گرفتم و گفتم :من ناهار کم خوردم الانم زیادی حرف بزنی تو رو هم می خورم پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم :البته گوشتت تلخه نمی چسبه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز شالمو کشید جلو و گفت:حالا من گوش تلخم نه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بچه ها آروم یه وقت متوجه ما میشن شک می کننا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرف الی منو بهناز به هم زبون درآوردیم و ساکت شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای آهنگ تند و بلندی که اومد توجهمون رو جلب کرد از همون باغی بود که چند متر دورتر ازش پارک کرده بودیم یه باغ تو بهترین منطقه پایتخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگم عجب صدای سرسام آوریه ما که اینجاییم داریم کر میشیم چه برسه به اونایی که تو هستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره شروع شد مراسمشون بابا میگم المیرا ما مردیم بگو چه نقشه ای تو سرته چشمکی به بهناز زد و گفت : اینجا پارتیه آرمین و دوستاشن چند وقت یه بار اینجا مراسم می گیرن اما من تازه فهمیدم اشکان هم دی جیه اینجاست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خوام حالی بگیرم ازشون که مهمونی از دماغشون دراد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا الی با این پسرا درنیفت مخصوصا آرمین که کله خرابه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت به سمتم و گفت: من کله خرابترم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز گفت :اگه مثل سری قبل باشه من پایم الی تو چی باران با دلهره جواب دادم :باشه ته دلم اضطراب بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعقربه ها 10 شب رو نشون میدادن نزدیک یه ساعت بود که منتظر بودیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا با انگشت های کشیده و لاک زده اش روی فرمون ریتم گرفته بود و با ضربات پی در پیش رو اعصابم راه می رفت . خواستم چیزی بگم که گفت: فکر کنم الان همه اومدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اون زمان که اونجا ایستاده بودیم چندین ماشین مدل بالا اومدن وبا زدن دو بوق پی در پی در باغ براشون باز می شد فکر کنم رمزشون بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا الی حوصلهم سر رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زهرمار دندون رو جیگر بذار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بابا خوب جیگرم سوراخ شد به جنب دیگه من از این وضع احساس خوبی ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی خوب بابا فکر کنم وقتشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین رو روشن کرد و به داخل یه کوچه پیچید معلوم بود که راه رو بلده مقابل یه تلفن همگانی ایستاد و شماره ای رو گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آقا خسته نباشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام بفرمایید الی دستمال جلوی دهانه ی گوشی رو کمی جابه جا کرد و نگاهی به ما کرد و گفت: راستش آقا می خواستم خبر از یه پارتی بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعلوم بود به پلیس زنگ زده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه به جون مامانم دروغ چیه آقا بیا خودت ببین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مینا صبوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاسمشو دروغ گفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا باور نمی کردم این آخر نامردی بود که کسی رو لو بدی همیشه از این کارا بدم میومد حتی اگه طرف دشمنم بود هم لوش نمی دادم آرمین دست کمی از دشمنم نداشت ومن خیلی ازش بدم میومد اما باز حاضر به انجام این کار نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای الی به خودم اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادداشت کنید آقا : شمیرانات . .. .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بقیهشو نفهمیدم . سرمو تکیه دادم به شیشه نمی دونستم چرا الی این کارو کرد امیدوارم جوابش قانع کننده باشه . فوری سوار ماشین شد و با بهناز شروع کردند به خندیدن . یکم از باغ دور شدیم بهش گفتم همین جا نگه دار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به طرفم برگشت و گفت:ناراحت شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چراغ قرمز بودیم از ماشین زدم بیرون . خیابونا خلوت بود اما چند تا عابرو ماشین به چشم می خوردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وایسا باران .بااااااااااااااااااااااااااااااااارررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااان دیوونه صبر کن تا توضیح بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهناز با ماشین دور زد و اومد کنارم و هم قدم با قدم های من پیش می رفت حرفاشو نمی فهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا دستمو از پشت گرفت اما دستمو کشیدم و گفتم:دیگه نمی خوام ببینمت واقعا بعیده از تو ما انقدر آنتن های کلاسو مسقره میکردیم اون وقت تو خودت شدی یه پا آنتن تازه پیشرفت هم داشتی به پلیس زنگ می زنی برات متاسفم حداقل به پسر عموی من رحم نکردی به داداشت رحم می کردی اونکه کاری باهات نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تند نرو باران چشماتو بستی و هیچ جا رو نمی بینی من هنوزم همون آدم سابقم اگه دوباره برگردم به دوران مدرسه بازم راز دار می مونم و کسی را لو نمی دم اما لو دادن تو مدرسه کجا و اینجا کجا . اونجا بالا ترین لو دادن اینه که طرف بره بگه فلانی گوشی آورده اما . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببین باران به جون خودت که می دونی چه قدر دوست دارم فقط به خاطره حرفای بهمن این کارو کردم چشمای آبی المیرا اشکبار شد اشک هاش همچون موجی در آبی چشمانش گم شدند می دونستم غرورش اجازه گریه دادن جلوی من رو بهش نمیداد اما اشتباه کردم همون طور که زل زده بودم تو صورت اشکاشو دیدم که کنترلشون از دست الی خارج بود و بی مهابا از چشمانش سرازیر شده بودند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو تو بغلم گرفتم و موهای طلایی خدادادیشو نوازش کردم درست حرف بزن ببینم چرا این کارو کردی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با پشت دستاش اشکاشو پاک کرد و با صدای بغض آلودی گفت:ببین باران هر هفته تو اون پارتی دخترایی از دختر بودنشون استفاده می کننن و پسرهای پولدار بی عرضه ای رو که دماغشونو بگیری جونشون در میادو ارضا می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به خاطره پول
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به خاطره پول؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره فکر کردی همه مثل تو انقدر بابا ماماناشون پول دارن که واسه هفت پشتشون ارث میذارن نه باران انقدر بدبخت ریخته تو این مملکت که حد نداره خوب وقتی من اینو میبینم باید سکوت کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو که به من میگی بی معرفتی چرا حرف نمی زنی و لال شدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو می دونی چه بلایی سر عاطفه اومد . همون که چند ماه پیش اومد تو کافی شاپ پول نداشت ما به جاش حساب کردیم تو گفتی چه قدر دختر خوبیه همون دختر زیبایی که می شناسی با دستای خودش. . . الی به سختی گریه می کرد و حرف میزد همون که اومد تو کافی شاپ گفت مامانم مرده بابام رفته زنگ گرفته خوانواده اذیتم می کنن به خاطره همینم از خونه فرار کرده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهمن چند روز پیش اومده بود خونهمون با اشکان داشت در مورد آهنگی که ساخته بود حرف میزد بهش گفتم چه خبر از عاطفه قرار بود کار براش پیدا کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکان گفت :آره بیچاره از خونه فرار کرده بود جایی نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونی بهمن چی کار کرد می دونی لعنتی وقتی من رفتم بیرون به اشکان گفت : اول خودم رفتم جلو بهش یاد دادم چی کار کنه حالا هم واسم کار می کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به بهناز کردم سرشو روی فرمون گذاشته بود و از لرزش شونه هاش فهمیدم داره گریه می کنه . سرم گیج می رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا- ببین باران هر هفته چند تا دختر بد بخت می شن اونا هم همه ی امیدشون رو از دست میدن و هر شب کنار هر مردی می خوابن تو فکر می کنی این پارتیا که بهمن و آرمین و بقیه بچه ها می گیرن برای چیه ؟ خوب معلومه دخترهایی که بهمن میندازه تو این کار میرن میدن میان پولشو میدن به بهمن بهمنم میذاره اونا تو خونهش زندگی کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونی من چند نفرو می شناسم که بد بخت شدن اون وقت میگی سکوت کن لوشون نده من نمی تونم حداقل بذار از بد بخت شدن چند تا رو نجات بدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون بهمن کثیف با سگش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم سگش آروم سوار ماشین شدم هنوز تو بهت بودم یعنی سگشم با دخترا . . . سرمو گذاشتم رو صندلی و به شدت گریه کردم هر سه گریه کردیم خیابونو خلوت بود اما همون چند تا عابر هم که رد می شدن با تعجب نگاهمون می کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو از روی صندلی برداشتم از ماشین پیاده شدم و به المیرا که در مانده کنار جدول نشسته بود گفتم الی من نمی دونستم الی . . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونم تو قلبت خیلی پاکه نمی خواستم اینا رو بهت بگم تا احساسات ظریفت لطمه بخوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*********************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ موبایل فوری از خواب برخاستم بهناز و المیرا خواب بودن یه لحظه یاد دیشب افتادم بازم دلم غمگین شد صدای موبایل نذاشت به افکارم ادامه بدم . یعنی که می تونست باشه . آرمین وای نه چشمامو از صفحه گوشی برداشتم نمی دونستم باید جواب بدم یا نه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا المیرا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آه بابا بذار کپ مرگمو بذارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلد شو کارت دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کم داری؟ بگیر بخواب این موقع تو با من چی کار داری مگر اینکه .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اه تو هم که فکرت منحرفه !؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز – بابا بمیرین دیگه دیوونه شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه باران بذاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ها آرمین زنگ زده بهم . جفتشون عین برق گرفته ها بلند شدن تا بهناز اومد گوشیمو بگیره المیرا تند گوشیمو از دستم قاپید جوابشو که ندادی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه – خوبه -یعنی چی کارداره المیرا نکنه فهمیده ما لوش دادیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ا بس کن بهناز به غیر از ما کسی این قضیه رو نمی دونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باران بهنازو ولش کن نمی فهمه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودت نمی فهمی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- صدای ملایم آهنگ پیانویی از گوشیم اومد الی گوشی رو گرفت سمتم و گفت :بیا جوابشو بده بزن رو آیفن . با خیال راحت جواب بده اون محاله فهمیده باشه اگه کم آوردی تو جواب دادن به من نگاه کن . سرمو آروم تکون دادم و با دست های لرزان عین تبه کارایی که دستشون رو شده دکمه ی انسر رو زدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چرا بر نمی داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خواب بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین باران من . . . ممممن یه مشکلی برام به وجود اومده میشه ازت خواهش کنم سند خونهتونو به این آدرس بیاری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟ واسه چی بیارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو یه مهمونی ساده گرفتنمون حالا باور نمی کنن کاری نمی کردیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه ساده بود چرا گرفتنت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط سکوت بود پوزخندی زدم و گفتم چی شد بهناز به الی خیره شد و گفت: خر باباشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا تو برام بیار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بمون همون جا تا آدم بشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببین باران اگه زنگ بزنم به مامانم و بابام بگم سند بیار به خاطر بد نام شدنم تلافیشو سرتو درمیارما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به الی کردم که با سر گفت قبول نکن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به من چه تو عشق و حال کردی تلافیش برای منه در ضمن چرا سند خونهتو نمی بری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نکنه نمی دونی از چی حرف می زنم همونه خونه ای که تو شمیرانات گرفتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو از کجا می دونی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کلاغا خبر دادن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی از پشت خط با تحکم گفت:بدو دیگه .آرمین در جواب مرد گفت: ای بابا خوب صبر کن دیگه اه چند ثانیه بعد صدای یه پس گردنی اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالمیرا و بهناز که افتادن کف اتاق خودمم از خنده داشتم می مردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالتو می گیرم باران و بعد صدای بوق در دستگاه پیچید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون صدای پس گردنی جالب و به موقع بود . فکر کرده همه مثل عمو و زن عمو مریم بهش رو می دن . بعد از کلی خنده دوباره خوابیدیم . اما من از حرف آرمین دلهره ای همه ی وجودمو گرفت . و تا صبح چشم رو هم نذاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه چشمام گرم خواب شده بود که با صدای المیرا از خواب بلند شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتکای جلوی شکمم رو به سمتش پرت کردم بس کن الی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشید بچه ها اشکان اعصابش خرده ما باید خودمون نت دربیاریم بلند شید بابا تازه امروز آخرین روزه این یارو قیاس وند دیگه فرجه نمی ده ها !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن اسم استاد پیانوم از جا پریدم . ای بابا این اینجا هم ما رو ول نمی کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز با حرص به الی گفت:تو که سر کلاسشم نری بیستی آخه اون هواتو زیادی داره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالی افتاد روی بهنازو زدش بهنازم چون تازه از خواب بیدار شده بود نتونست از خودش دفاع کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه حموم رفتم و بعد از یه دوش اب گرم که حسابی خستگی رو از بدنم بیرون برده بود از حموم بیرون اومدم بهناز دسته ای از موهای جلوشو ریخت تو صورتش و تافت المیرا رو خالی کرد و تو موهاش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هوی بهناز چه خبرته گامبو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گامبو عمته این خسیس بازی ها رو واسه من در نیار . نا سلامتی من رفیق قدیمیتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار بچه ها ماجرای دیشب رو فراموش کرده بودن منم سعی نداشتم دوباره اون تصورات و حرفا توی ذهنم جان بگیره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کمک هم نت ها رو دراوردیم الی چون یه مدت با اشکان تو استدیو کار می کرد بهتر از ما این کار رو انجام داد . به ما هم کمک کرد با خنده به پایین دوبلکس رفتیم و وارد آشپزخونه شدیم اشکان باحالت عصبی به دیوار زل زده بود و سیگار می کشید خیلی عادی بهش سلام کردیم بلند شد ایستاد و تعظیمی کرد و گفت :سلام خانما چه خبر اومدین اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهناز پشت چشمی نازک کرد و گفت:نه وقتی میومدیم تو رو می دیدیم مثل دیشب .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکان خنده ی مصنوعی کرد و رو به الی گفت:مامان و بابا رو بیدار نکن دیشب یکم دیر خوابیدن گفتن صبح دیر میرن مطب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالی –آره گفته بودن میرن خونه ی دوست مامان . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره اما دیشب . . . بیخیال صبحونه رو آماده کن می خوام برم بخوابم . به کمک الی میز صبحانه رو چیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکان یکم تو جمع ما معذب بود بلند شد بره اما این بهناز گور به گور شده گفت:چه خبر آقا اشکان ناراحت به نظر میرسید به صورتش زل زدم چه قدر شبیه الیه با این تفاوت که اشکان موهاش تیره تر بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکان سیگارشو خاموش کرد و گفت:هیچی یه مشکلی برام پیش اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-رو کمک ما هم حساب کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکان از آشپزخونه بیرون رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر میز بهناز گفت:میگم الی بد جوری خورده تو حالش مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اشکال نداره یاد گرفت که دیگه به این جور مهمونیا نره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir************************************************
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد قیاس وند نت ها رو جمع کرد و قطعه ای رو نواخت از درسش هیچی نفهمیدم فقط منتظر بودم ساعت 4 بشه تا همه ی کلاسای اون روز تموم بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره کلاس تموم شد . با بهناز و الی خداحافظی کردم و تو ایستگاه ایستادم هوا ابری بود و هراز گاهی قطره ای باران به صورتم می خورد . کاشکی بارون بگیره من بارونو دوست دارم خیلی دوست دارم . وای خداجون از مامان و بابام متشکرم به خاطره انتخاب اسمم چون تو یه روز بارانی به دنیا اومده بودم اسمم رو باران گذاشته بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره یه تاکسی جلوم نگه داشت از بس دست تکون داده بودم خسته شده بود با بی حالی نگاهی به اطراف کردم و به راننده آدرس رو دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین پیاده شدم و کرایه ی اون آقا رو دادم و از سربالایی کوچه بالا رفتم انگار یه وزنه چند کیلویی بسته بودن به پاهام کلید رو تو در چرخوندم همین که برگشتم چشمم به آرمین افتاد به چه عجب عین آدم لباس پوشیده وای خدا یعنی این یه روز زندان آدمش کرد از این فکر خنده ای رولبهام نقش بست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستقیم به روبه رو زل زدم تا اینکه رسید بهم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو چشماش نگاه نکردم صداش گوشم رو آزرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دیشب خیلی چرت و پرت می گفتی پشت تلفن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حرف حق تلخه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لبخند کجی زد و گفت: ببینم اون موقع هم که زنم شدی جرئت داری از این غلطا بکنی یا نه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شتر در خواب بیند پنبه دانه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره فعلا که داره می بینه برو خودتو آماده کن واسه شبایی که قراره باهم باشیم . صورتشو نزدیکتر آورد گرمی نفس هاشو حس می کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی چشماش خیره شدم . کاری می کنم که دیگه با من در نیفتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچ غلطی نمی تونی بکنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کمتر از این حرفا بزن تا کمتر غرورت خرد بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو گمشو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هه هه حرص نخور آخرش مال منی تو شبا فقط باید بغل خودم باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز تصور اینکه من تو بغل آرمین باشم بدنم مور مور شد با کلاسورم زدمش اونور و با قدم های سریع خودمو به سالن رسوندم . مامان و بابا با اومدن من حرفاشون رو قطع کردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرم با لبخند خواست کنارش بشینم دستمو دور گردنش حلقه کردم و گونه اش رو بوسیدم مامان رو هم بغل کردم و بوسیدمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدخترم برو لباستو عوض کن بیا شام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه بابا جون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله های دوبلکس بالا رفتم برگشتم نیم نگاهی به مادر کردم چشمانش دلهره ای در دلم ایجاد کرد یعنی حضور آرمین دلیلش چی بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سرعت خودمو به اتاقم رسوندم به حموم رفتم و اومدم بیرون موهامو سشوار کشیدم و به پایین رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکنه آرمین منو خواستگاری کرده باشه اما نه دیگه انقدر پررو نیست که تنهایی بیاد خواستگاریم. مطمئنم دلیل اومدنش به من ربط نداره اون حرفا رو هم زد تا من حرصم در بیاد . بیشتر با غذام بازی می کردم تا بخورمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان به کمک توران جون میز رو جمع کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنار پدر مقابل تلویزیون جای گرفتم نگاهش به تلویزیون بود اما حواسش جای دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره مادر با سینی چای اومد و اون سکوت خفقان آور رو شکست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهنام چای .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مرسی زهره تو هم بیا بشین حدسم درست بود بابا می خواد چیزی بگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلویزیون رو خاموش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باران عزیزم خیلی وقته که می خوام موضوعی رو باهات در میون بذارم اما . . . اما بعضی چیزا مانعش میشن . دخترم تو دیگه بزرگ شدی و برای خودت خانمی هستی نیازی نیست که بهت این حرفا رو بگم اما دوست دارم از این وضعیت زودتر آگاه بشی تا راحت تر باهاش کنار بیای .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل تو دلم نبود ببینم بابا چی می خواد بگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باران جان آرمین امروز شخصا تو رو از من خواستگاری کرد می دونی که این نظر عمو بهزادت هم هست و زن عمو مریمتم از این وضعیت راضیه منو مادرتم راضی هستیم پدر و مادر بزرگتم راضین می مونه تو که فکر نمی کنم دلیلی برای رد کردن خواسته ی آرمین داشته باشی زهره پدرشو راضی می کنه تو هم چه مخالفت کنی چه نکنی آخرش زن آرمینی چون من بهش اعتماد دارم . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اما بابا اون با دخترای زیادی هست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب جوون تو جوونیش ممکنه اشتباه کنه اما این . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بقیه حرفای پدر رو نشنیم بدنم شروع کرد به لرزیدن یعنی بابا موافقه . خوب همه چی تمومه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگیمو تباه شده میدیدم . می دونستم مامان مخالفه اما به خاطره بابا سکوت کرده بود اینو از چشماش می فهمیدم. پدر بزرگ چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله های دوبلکس بالا رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لباسامو عوض کردم کولهمو برداشتم از خونه زدم بیرون بابا دنبالم نیومد و در جواب مامان که می گفت :بهنام برو دنبالش گفت : بذار یکم تنها باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو سریع به پارک شقایق که پشت کافی شاپ بود رسوندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای اشکبارم به برگهای زرد و نارنجی پاییز زل زدم . یعنی چی بابا فکر می کنه من راضی به ازدواج با آرمین میشم . دوباره با یاد حرکات چندش آور آرمین و دخترایی که الی در موردشون حرف میزد گریهم گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارون شروع به باریدن گرفت و من همراه باران اشک می ریختم . خدایا از کمکت ممنونم می دونم بارون رو واسه در آغوش گرفتن اشک های ما و نوازشمون آفریدی . خدایا قدرتت رو شکر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبارون اشک هامو می شست و من رو بیشتر ترغیب می کرد تا گریه کنم. ساعت 10.30 بود یعنی من این همه مدت تو پارک بودم و داشتم قدم میزدم . از خستگی پاهام به خودم اومدم زیر بارون سبک تر شده بودم . چه قدر فضای پارک تاریکه به سمت نیمکت همیشگی رفتم درخت بید و مجنونی بر روی نیمکت سایه انداخته بودن و چراغ های پایه بلند پارک که حالت فانوسی داشتند در میان شاخ و برگ آنها گم شده بود اون نیمکت پوسیده همدم درد های من بود به کنار نیمکت رسیدم پسری روش نشسته بود و سرشو میون دستاش گرفته بود . و سیگاری روشن در دستش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببخشید آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به همون حالت گفت:بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه برید اونطرف بشینید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه (چه راحت گفت نه )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه اینجا جای منه . –پارک مال باباته .از حرفش عصبی شدم و گفتم: آره مال بابامه دو دنگشم مال منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا بلند شو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بلند نشم . خوب چرا زور می گفتم پارک برای همهست حالا درسته که من هر وقت ناراحت بودم به این پارک میومدم و روی این صندلی می نشستم اما نمی تونستم بگم این صندلی برای منه ولی یه جورایی حس مالکیت روش داشتم خواستم برگردم که گفت -حالا چرا فرار می کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنظورش چی بود برگشتم تا تمام دق دلی هامو سرش خالی کنم اما با دیدن قیافش نزدیک بود نفسم بند بیاد . به قدری خوشگل بود که از خوشگلی زیادش ازش ترسیدم وقتی دید دارم بهش نگاه می کنم از روی صندلی بلند شد و در جهت مخالفم قدم زد با قدم های آهسته همون طور که رفتنش رو تماشا می کردم به روی نیمکت نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا قدرتتو میشد تو صورت این پسر دید. کاشکی الی هم اینجا بود . ابروهای کشیده ی مشکی داشت که فکر کنم مداد هم توش کشیده بود . چشمای مشکی و کشیده ای داشت که با دماغ کوچیک و لب های غنچه ای و هوس انگیزش تناسب داشت. چرا قیافهش هیچ جور از جلوی چشمام نمیرفت . با صدای چند تا پسر به خودم اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشگله سر کارت گذاشتن ؟ خودم میام پیشت . پشت سرم چند تا پسر بودن بلند شدم ایستادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای امین لباشو میدی بهم؟ –شهاب بهش بگو امین عاشق این فیس و هیکله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو از نهنهت لب بگیراون پسره با حرفم اومد جلو که یه لگد زدم به . . . بیچاره غش کرد از درد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امین همون پسره بود که تو کافی شاپ بود . با چشمای قهوه ای و درشتش بهم زل زده بودشهابم با اون قیافه ی چندشش بهم زل زده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب-بچه پررو واسه چی دوستمو زدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین-خودم الان حالشو می گیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد سمتم که فرار کردم با همه ی وجودم می دویدم باران خانم حالا بچش وقتی آدم این موقع شب تو پارک باشه همینه دیگه با زن های بد خیابون اشتباهت می گیرن به سرعت می دویدم هر چند لحظه به عقب بر می گشتم شهاب و امین دنبالم بودن هر لحظه ممکن بود از پشت منو بگیره فوری راهم رو عوض کردم و پیچیدم سمت راست که به شدت بایکی برخورد کردم از درد پام به خودم پیچیدم به خودم اومدم دیدم تو بغل همون پسر خوشگلم با خجالت از جام برخاستم اما از شدت درد نتونستم و بد ترافتادم تو بغلش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت منو کنار زد و گفت :همینو کم داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری از جاش بلند شد و شروع کرد به تکوندن لباساش . چشمم به سینه های ستبر و هیکل ورزشیش افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب و امین هم رسیدن دوست داشتم گریه کنم و ازشون خواهش کنم بهم دست نزنن. کاشکی الان خونه بودم آخه دختر می مردی قهر نمی کردی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه ملتسممو به همون پسرخوشگله دوختم که از نگاه امین و شهاب دور بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین روی زمین نشست دستشوزد به شونم منم با خشونت دستشو زدم اون طرف پسر خوشگله هم روی دسته ی صندلی نشسته بود ازش خجالت می کشیدم اما کاشکی کمکم می کرد برگشتم به طرف امین و گفتم: من که گفتم برو با مامانت هزار تا کار کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست داشتم یه پرنده بیاد منو با خودش بره اون بالاها با این حرفم انقدر قرمز شد که گفتم الان می ترکه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- لاشخور مگه نمی بینی اهلش نیست حتما باید این دستتم مثل اون یکی بشکونم . وای خودش بود از اینکه ازم حمایت کرد خوشحال شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین به من من افتاد و نگاهی به من کرد و گفت آخه این موقع شب تو اینجا یکمم بد حرف میزنه باید حالشو بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه هر کی این موقع شب اینجا بود تو باید بهش ناخنک بزنی تا بلند نشدم گمشو ازجلوی چشمام تا من حالتو نگرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامین بدون هیچ حرفی فوری رفت اون سمت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب که با نیشخند به پسره نگاه می کرد و گفت: اینجا چی کار می کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مفتش منی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره خوب از سهند شنیدم باز از خونه زدی بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه بازی جدید شروع شده مهسا شروعش کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب به من اشاره ای کرد و گفت :نگی به کسی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر خوشگله هم گفت:برو گم شو از جلو چشمام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب هم لبخندی زد و گفت:کشته مرده ی مرامتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو گمشو بابا در ضمن از این سری گه خوری زیادی کنی جرت میدم حواستو جمع کن. به مامانمو بابامم بگو لازم نکرده نگران من باشن من بدون اونا خوشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-واو بله قربان. اما پسر رفیقتو به خاطره این می فروشی. یا نکنه امین ادامه ی حرف سهند رو ادامه داد :نکنه تو می خوای باهاش باشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اول اینکه به شما هیچ ربطی نداره پس زر زیادی نزنین . دوم اینکه مطمئن باشین اگه با من باشه بیشتر بهش خوش می گذره . سوم اینکه دارم سگ میشم پس از جلوی چشمام گم شید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجفتشون با بی میلی رفتن نظاره گر رفتنشون بودم بابا دمش گرم کاش می فهمیدم اسمش چیه نمی دونم چرا همه ی حرکاتش به دلم نشست مخصوصا اینکه ازش حساب می بردن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم اما درد بدی در پام پیچید خواستم فریاد بزنم اما لبمو به دندون گزیدم انقدر که مزه خون رو حس کردم تکیهمو به درخت کناریم دادم و بلند شدم درست ایستدم. پامو دنبال خودم می کشوندم از قرمزی آتیش سیگاری فهمیدم که اونطرف پشت شمشاداست رفتم به سمتش نمی دونم چرا ازش نترسیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببخشید آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می شنوم . – ممنون از کمکتون. – قصدم کمک به تو نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا چه بی احساس خوب حداقل یه عکس العملی نشون بده . یه شلوار جین آبی دودی پوشیده بود با یه پیراهن مشکی که چند تادکمه ی اولش باز بود . خیلی خوش تیپ بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اومدم به خودم بجنبم ازم دور شد عجب قدم های بلندی هر کدوم دومتر بودن با اون پای چلاقم دنبالش می دوییدم آقا آقا . من چرا دنبالش می دوییدم چی کارش داشتم خاک بر سرت باران افتادی دنبال پسری که حسابت نمی کنه .انقدر بدبخت شدی . تو همون دختری هستی که به هیچ پسری رو نمیدادی حالا دنبال این چلغوزی .وای نه همچین چلغوزم نیست خیلی خوشگله. مامانش قربونش بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خودم که اومدم دیدم چند قدمیشم . آقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عقب برگشت و گفت : ببین خانم اصلا خوشم نمیاد من و شما رو با هم ببینن چون اون وقت دخترای دیگه هم شروع می کنن به پررو بازی در آوردن اصلا بذار خیالتو راحت کنم من از دختر جماعت خوشم نمیاد من شهاب و امینو نفرستادم اونور که تو بخوای پاپیچم بشی اگه دنبالم بیای زنگ می زنم می گم اینجایی بیان سراغت شیرفهم شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم های مغرور و سر کششو به لبام دوخت دستمو روی لبم کشیدم وای ازش چه خونی میومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شیوه ی جدیده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب گفتم :چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:راه جلب توجه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه شو آشغال عوضی فکر کردی کی هستی که این طوری در مورد من حرف می زنی . تو هم مثل اون دوستای عوضیت هستی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم به جلو برداشت و سرشو جلوی صورتم کج کرد و گفت :می دونی تو اولین دختری هستی که با من این طوری صحبت کرده ابروهاشو بالا برد و گفت نه دومین نفر یادمه اولی رو بلایی سرش آوردم که راه خونهشونم گم کرد حالا یه کاری نکن سگ بشم با تو کاری کنم تا از دختر بودن سیر بشیا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستم محکم زدم به سینش اما هیچ حرکتی نکرد و گفتم : گم شو . – حیف که دختری .- پسرم بودم هیچ کاری نمی تونستی بکنی. –می خوای الان که دختری بهت نشون بدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکنه اینم مثل اوناست اصلا نمیشه به کسی اعتماد کرد با حال زار نشستم کنار جدول پرشیای مشکی ای نزدیکم شد اما از اونجا رفت پشتمو نگاه کردم به دیوار تکیه داده بود معلوم بود به خاطره اون رفتن و مزاحمت ایجاد نکردن خوب معلومه هیکلش داد میزنه که چند نفرو یه تنه حریفه . با صدای زنگ موبایلم چشممو ازش گرفتم وای بابا بزرگ دیگه نمیشد اینو رد تماس زد : با حالت فریاد گفتم چی از جونم می خوای .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای بغض گرفته ای گفت:باران دخترم بیا خونه ی من من نمیذارم بابات با زور شوهرت بده با حالت گریه گفتم :باباجون من از آرمین متنفرم اون یه عوضیه به تمام معناست . خودم با چند تا دختر دیدمش بابام هم میدونه اما به خاطر منفعت خودش خواسته این بی همه چیزو رد نمی کنه. یه دفعه صدا قطع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو باتری گوشیم تموم شد اه لعنتی چه بد موقع .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو به مچ پام زدم چه دردی می کرد با بدبختی بلند شدم و رفتم سمت همون پسره . اما نه دیگه دوست ندارم بیشتر از این خرد بشم از جلوش آروم رد شدم نگاهش به جلو بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از خونه فرار کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برگشتم به سمتش انقدر اخم کرده بود حتی اگه خودشم نمی خواست صورتش اخمو بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فکر می کنی کارت درسته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir