بارن دختریه که تو یه خونواده مرفه بزرگ شده……وبنا به دلایلی باید با پسر عموش ازدواج کنه…. همه خوانواده موافق هستن یه شب که در این باره باهاش حرف میزنه از خونه فرار میکنه...

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۴ دقیقه

مطالعه آنلاین شبگرد تنها
نویسنده : رهگذرشب

ژانر : #عاشقانه

خلاصه:

بارن دختریه که تو یه خونواده مرفه بزرگ شده……وبنا به دلایلی باید با پسر عموش ازدواج کنه….

همه خوانواده موافق هستن یه شب که

...در این باره باهاش حرف میزنه از خونه فرار میکنه

دستهایت نیست و چه لطیف است کوچه ی بارانی قلبم

رفتنت پنجره ی خیس چشمهایم را بیصدا بست

آه . . . دل تو خانه ی رنگین خلوت هستیام بود

فاصله ی خورشید و ماه باور جدایی دستهای منو توست

و حالا در حضور پر رنگ باران دل غریبه ام را شستم که مبادا باز

در آن گام کسی دیده شود.

باعجله در رو باز کردم وخودمو انداختم تو حیاط نفس عمیقی کشیدم زیر لب زمزمه کردم عوضی . ازکتابخونه چندتا پسر افتاده بودن دنبالم هر چی که گفتم من آدمش نیستم گوش نکردند فقط خدا رو شکر کردم که زود رسیدم خونه وگرنه كاربه جاهاي باريك كشيده ميشد ،در رو آروم باز کردم و از لای در به بیرون نگاه کردم هنوزم اونجا بودن با یادآوری حرفاشون از خودم بدم میومد یه 206 نوک مدادی که چهارتا پسر الاف توش بودن که نگاه کردنشون کفاره می خواست آروم در رو بستم اما در بسته نمیشد محکم هل دادم که دیدم صدای آی یکی بلند شد در رو باز کردم دیدم آرمینه پاشو گذاشته بود لای در که من در رو نبندم اما پاشو گذاشته بودم لای در ابروهاش در هم گره خورده بود انگار من از قصد اون کاررو کردم اما از خودم مطمئن بودم که اگه می دونستم قراره این اتفاق بیفته هیچ وقت جلوشو نمی گرفتم . خیلی خودمو نگه داشتم که نخندم در عوض شب تو اتاقم کلی خندیدم خیلی سنگین تعارفش کردم که به داخل بیاد به تیپ و موهاش که نگاه کردم یاد همون چهارتا پسر افتادم جلوتر از اون راه افتادم به طرف ساختمون دچار یه دلهره ی شدیدی شده بودم اون روز توی دربند . . . برگشتم عقب با نفرت بهش نگاه کردم واقعا چرا بعضی از پسرا انقدر پررو بودن با اون کار و پیشنهادی که بهم تو دربند داده خوبه بازم روش شده چشم تو چشم من بشه در رو محکم بست و گفت بابا تو چرا اینطوری هستی پام شکست .

-خوب من نمیدونستم که پای تو لای دره صدام می زدی.

- همون طور که می لنگید گفت : به فکرم نرسید.

«با خودم گفتم مگه تو عقل داری که بخوای فکر کنی»

باعجله وارد سالن خونه شدم دعا کردم که مامانو بابا خونه باشن که من با این تنها نشم چون هیچ جوره نمیشد بهش اعتماد کرد آرمین هم مثل بقیه پسرای فامیل تنها چیزی که بلد بود پول خرج کردن بود و چون یکی یه دونه ی عمو بهزاد بود هر چی پول می خواست عمو و زن عمو بهش می دادن یه ماشین آخرین مدل زیر پاش بود که به خاطره قبولی توی یک دانشگاه زپرتی بود گرفته بود و طبق آخرین اطلاعات من یه خونه ی مجردی هم داشت که کسی نمی دونست منم از سوتی که چند وقت پيش داد فهمیدم .با هم وارد سالن شدیم کسی تو سالن نبود با دلهره پدرو مادرم روصدا زدم اما کسی جواب نداد وارد آشپزخونه شدم تا شاید توران جون آشپزخونهمون رو ببینم اما به غیر از یه نوشته که روی یخچال بود چیزی ندیدم .«سلام عزیزم من و بابات رفتیم تا مبل های جدید رو بیاریم نگران نشو بوس»

وای دیگه بدتر از این نمیشد به سالن رفتم آرمین روی یه کاناپه دراز کشیده بود و سیگاری در دست داشت . روی کاناپه روبه روییش نشستم و گفتم : میشه خواهش کنم بری بیرون ؟

-چرا ؟

-آخه هیچ کس خونه نیست منو تو هم تنها هستیم منم معذبم .

-مگه می خوام بخورمت؟

- می دونی آرمین از اون روز به بعد ازت بدم میومد اما تنفرم بیشتر شد ازت تو هم مثل بقیه پسرا دنبال ارضا هوس های خودتی اگه نمیری من میرم تو اتاقم تا بابام اینا بیان .

خواستم بلندشم که گفت با خودت کار دارم اومدم با هات صحبت کنم من میدونم که اونا نیستن.

به چشم هاش زل زدم تا شاید چیزی بفهمم اما نمیشد فهمید توی ذهنش چی می گذره گفتم: اون روز تو دربند هم گفتی کارت دارم بهت اعتماد کردم اما . . . می خواستی منو ببری خونهت یادت رفته هنوزم سوزش لبمو فراموش نکردم با یادآوری اون روز عرق سردی به تنم نشست . به سمتم برگشت و خیره در چشمام گفت :من که گفتم ببخشید بابا تو خیلی تیکه ای . با خشم بهش نگاه کردم خواستم بلندشم .

-بشین منظورم اینه که هم هیکلت خیلی بغلیه هم قیافت خیلی دوست داشتنیه باور کن من دختر به خوشگلی تو ندیدم

از نگاهش چندشم می شد شاید خیلی ها می خواستن جای من باشن و آرمین اینطوری دور و برشون بپلکه اما من از پسرای چندش آور و هیزی مثل آرمین خوشم نمیومد پسرایی که غرور بی جایی داشتن و خودبین بودن اما چه میشد کرد که آرمین پسر عموی من بود و پدر بزرگ مادر بزرگامون این سنت قدیمی و به نظر من غلط رو بین ما انداخته بودن که عقد پسر عمو دختر عمو ها رو تو آسمون بستن و همه این رو می دونستن که آرمین قراره با من ازدواج کنه و آرمین خودش رو صاحب من می دونست بدتر از این این بود که همه با ازدواج ما موافق بودن حتی بابا و مامان يكم تنها مخالف این ازدواج به غیر از خودم پدر بزرگ مادریم بود که به علت تک نوه بودن و شباهت زیادم به مادر بزرگ که چند سال پیش به خاطره سرطان مرد جایگاه ویژه ای پیشش

.ببین باران منو تو باید تکلیفمون رو خیلی وقت پیش روشن می کردیم من نمی تونم تا آخر عمر سرگردون تو باشم الان . . . نذاشتم حرفش تموم شه با صدای بلند گفتم: می فهمی چی میگی آرمین من تو رو الاف خودم کردم من و تو هنوز بچه ایم در ضمن من خیلی وقته تکلیف تو رو روشن کردم چند هفته پیش اون روز که با کیانا و کیارش رفتیم دربند بهت گفتم که نمی خوامت یادت نیست همون روز بهت گفتم من ازت خوشم نمیاد .

بلند شد روی کاناپه نشست و گفت :یعنی چی که نمی خوامت ؟

سرم رو به طرف دیگه ای گرفتم و گفتم : یعنی همین که شنیدی.

- این حرف ها برای من معنی نداره. اصلا ببینم تو از یه مرد چی می خوای ؟ پول ؟ خانواده؟ اخلاق ؟ ماشین ؟ تحصیلات ؟ خونه ؟ قیافه ؟تیپ؟ها چی . . . ؟.چرا لال شدی؟

برگشتم به سمتش و با حالت فریاد گفتم همه چی داری غیر از یه ذره انسانیت. اومد به سمتم و مقابلم ایستاد گرمای نفسش رو روی صورتم حس می کردم .

به قول المیرا قفل کرد فقط نگام می کرد حس کردم هر لحظه ممکنه بزنه تو گوشم یا اتفاق اون روز دوباره تکرار بشه به چشماش زل زدم برق عصبانیت توی چشمای مشکیش بود آروم سرشو آورد جلوی صورتم و گفت :یه بار دیگه بگو؟ هیچی نگفتم تو اون شرایط سکوت کردم سرم رو انداختم پایین و با ریشه های شالم بازی می کردم سرم رو بالا آورد و گفت: من اگه با ده تا دختر هستم اگه هر شب میرم پارتی و در حد مرگ مشروب می خورم دلیل بر این نیست که انسان نباشم (.تو دلم گفتم چه قدر از خودش مطمئنه این همه گه بازی در میاره بازم میگه من آدمم ) اون دخترها هر چی باشن خیلی هم خوشگل باشن به پای تو نمیرسن اما کاری می کنم که ازدواج با غیر از من از یادت بره. دیگه سکوت جایز نبود گفتم: مگه زوره تو به خاطره فیسم می خوای باهات ازدواج کنم ؟

-آره زوره من هر چی رو که خواستم به دست آوردم تو هم روش فیستم نمیشه ساده ازش گذشته .

- منم هر کاری رو که نمی خواستم انجام بدم ندادم اجازه دخالت هم به تو نمیدم.

-عزیز من اصلا رسمه که دختر عمو پسرها با هم ازدواج می کنن نشنیدی میگن ازدواج دختر عمو. . .

بسه دیگه الانم تا زنگ نزدم به عمو بهزاد برو بیرون.

-میرم بیرون اما نه به خاطره تهدید تو ولی باران همچین غافل گیرت می کنم که خودت بمونی .

سوئیچ ماشینشو از رو میز برداشت وقتی که از سالن می خواست بره بیرون بر گشت به سمتم و نیشخندی زد

بعد در رو محکم بست .به حالت دو رفتم تو اتاقم تا ببینم از خونه میره بیرون یا نه که دیدم با عجله فضای داخل باغ رو طی کردو رفت بیرون بعد از اینکه خیالم راحت شد نفس عمیقی کشیدم و از ته دل به آرمین که خیالات پوچی در سر می پروراند خندیدم .

می دونستم همه ی حرفاش بهونهست وهمه برای اینکه به ثروت افسانه ای پدر بزرگ مادریم برسن این طور خودشونو عاشق و شیدا نشون میدن. اما افسوس که پدرو مادرم این واقعیت رو درک نمی کردن و نمی خواستن قبول كنن که حتی مامان بزرگ و بابا بزرگ هم چشم در اموال پدر بزرگ مادریم دارند تنها پدر بزرگ به این موضوع اشاره کرده بود که همه ی ثروتش در نهایت به تنها نوه اش یعنی من میرسه ومن باید مراقب اطرافم و ادمايي كه سعي در دوست نشون دادن خودشون با من دارن باشم.

دیگه گرسنه هم نبودم سرم روی بالش گذاشتم و فوری خوابم برد.

صبح با نوازش های مادرم از خواب بیدار شدم . همین که چشم باز کردم گفت: سلام عزیزم صبح به خير چرا دیشب شام نخورده بودی ؟

روی تختم نشستم و خمیازه ای کشیدم احساس خستگی می کردم : گرسنه نبودم .

تنهایی خوش گذشت : نیشخندی زدم و گفتم : خیلی شبی به یاد موندنی بود می دونستم از اومدن آرمین خبر دارند و نبودشون برنامه ریزی شدهست .

پدرم که مشغول خوش گردن موهاش بود گفت: یعنی انقدر ما بدیم و تو رو اذیت می کنیم ؟

-نه پدر جون منظورم این نبود .

بوسه ای از گونه ام گرفت و از اتاقم بیرون رفت.

مامانم گفت:نمی خوای بپرسی مبل ها چی شدن

-چی چرا چرا چه طوری شدن؟

-بیا پایین خودت ببین .

-باشه شما برو تا منم بیام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوش آب گرمی گرفتم و به پایین رفتم خونه ی جدیدمون که نقشهش رو مامانم کشیده بود با اون مبل های شیک مشکی قشنگ تر شده بود واقعا ارزش چند هفته گشتن رو داشتن مامانم با وسواس همیشگیش مبل ها رو دیده بود کلی گشته بود روشون دست کشیدم و روی یکیشون نشستم واقعا احساس راحتی می کردم صدای زنگ تلفن برخاست چند لحظه بعد مامانم گوشی تلفن رو گرفت کنارم و گفت :المیراست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشی رو از دستش گرفتم و گفتم: سلام صبح به خیر . عجبی یادی از ما کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول از همه اینکه ظهرت به خیر نکنه تو باز شب دیر خوابیدی صبح وظهر آمارش از دستت رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرط می بندم تازه از خواب بیدار شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه یه ساعتی میشه از خواب بلند شدم برنامه امروزت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیطونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه جوریش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ساعت 4 میام دنبالت به مامانت اینا هم بگو شب خونه ی مایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه نمیشه المیرا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوام نت یه آهنگ رو در بیارم واسه فردا می خوام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیا اینجا میدیم به اشکان در بیاره منم دادم به اشکان واسم دراورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه اون طوریه باشه تازه واسه منم بهتره . فقط می مونه اجازه مامانم اینا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم که اجازه میدن ساعت 4 دیر نکنیا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باشه. بای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا دوست خیلی صمیمیم بود که از دوران راهنمایی با هام بود حتی وقتی من رفتم مدرسه ی موسیقی اونم به خاطر من اومد همیشه به عنوان خواهرم بهش نگاه می کردم شايدم صميمي تر با همدیگه رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم و توی یه دانشگاه درس می خوندیم که این باعث شده بود دوستی من و اون محکم تر بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله به طرف اتاق مامانم رفتم در رو که باز کردم دیدم مامانم داره با تلفن حرف میزنه خواستم برگردم که مامانم با دست اشاره کرد که پیشش بمونم از حرفاش فهمیدم که داره بازن عمو مریم مادر آرمین داره صحبت می کنه بعد از اینکه خداحافظی کرد و گفت : خوب شد اومدی پسر آقای سپهر هفته ی بعد از آمریکا میاد قراره هم به مناسبت اومد نش و هم به خاطر فارغ التحصیلیش جشن بگیرن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا یه مدل بده تا من بدم به مرضیه خانم برات بدوزه یا بریم بگردیم یه لباس آماده بخریم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای نه این یعنی آغاز یه دردسر بزرگ برای من که از شلوغی متنفرم چون مامانم سخت می پسنده من باید یه هفته ای هی لباس در بیارم بپوشم تا مامانم بپسنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا اخمات تو همه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصله ی خرید لباس رو ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من نمی خوام اذیت بشی می تونی با المیرا که میری بیرون با هم یه لباس مناسب برای شب بگیری . انگار عروسیم بود آخه مامان مشکل پسنده از فکر مامانم خیلی خوشم اومد اما بازم تظاهر به ناراحتی کردم نمی خواستم که بفهمه از اینکه رو لباس شبم قراره حساسیت نشون بده ناراحت شدم از اتاقش رفتم بیرون وشروع کردم به بشکن زدن بعدش سرگرم سازم شدم تا المیرا اومد زنگ درو زد و من با عجله به مامان گفتم شب خونه اليم به طرف در دويدم درو باز كردم وقتی كه دیدمش انگار دنیا رو بهم داده بودن همدیگرو بغل کردیم گفتم:چه طوری دیوونه دلم برات تنگ شده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-منم همین طور هزار بار تو زیبا کنار گفتم کاشکی باران هم اینجا بود ببین دیگه چه قدر تکرار کردم قرار شد تو رو یه روزببرم پیش فک و فامیلم بهشون نشون بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه می دونستم برنامه ی مسافرت خودمون با عمو بهزاد کنسل میشه با شما میومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی از اون آرمین عاشق چه خبر؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو دیگه چرا همچین می گی عاشق انگار واقعا عاشق سینه چاکه منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خوب حالا بیا سوار شو بریم اصلا بهش فکرم نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین تصمیم رو هم دارم. ماشین رو از کجا آوردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پیچوندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-عوض کرده ماشینشو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هم سوار 206 آلبالویی اشکان شدیم و به سمت کافی شاپ گل يخ پاتوق منو دوستام رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از ماشین پیاده شدم تا المیرا ماشین رو پارک کنه گوشه ای ایستادم از پشت یکی زد رو شونهم برگشتم دیدم بنفشه با یه پسره ایستادن پشتم حدس زدم نامزدش باشه همون پسری که چندماه باهاش دوست بود و بنفشه رو عاشق و شیدای خود کرده بود زنگ زد دعوتم کرد که واسه نامزدیش برم اما چون المیرا نبود نرفتم به پسره هم سلام کردم و رو به بنفشه گفتم:قرار نشد نامزد کنی و ما رو فراموش کنی بی معرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باور کن گرفتارم . تو چرا خبری ازت نیست چرا با الی نامزدیم نیومدید خیلی ناراحت شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شرمنده یه مشکلی پیش اومد نتونستیم بیایم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره خودمم حدس زدم آخه شما انقدر بی معرفت نیستید که بتونید بیاید اما نیاید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم ناراحت شدم دعا کردم المیرا سوتی نده که من به خاطره اون نرفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا دمت کو ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رفته ماشینو پارک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ماشین خرید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه ماشینه داداششه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به پسره که قیافه با نمکی داشت و سبزه رو بود گفتم : شما خوب هستید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-متشکرم من نمی دونستم بنفشه جان دوستی به خوبی شما داره . معرفی نمی کنی بنفشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه – باران جان دوست قدیمی هستم اون دختری هم که داره میاد المیرا دوست صمیمی منو بارانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره خیلی نگاه می کرد از نگاهاش معذب بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-المیرا مسافتی رو که مونده بود با حالت دو اومدو بنفشه رو بغل کرد و گفت :سلام بی معرفت یه سری زنگی خبری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نامزد بنفشه هم سلام کردو گفت : وقتی شنیدم نامزد کردی خیلی خوشحال شدم گفتم آخربنفشه به عشقش رسید بنفشه از شرم سرش رو پایین انداخته بود المیرا رو به نامزد بنفشه گفت:امیدوارم قدر بنفشه رو بدونین چون واقعا دوستتون داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابک-حتما نیازی به گفتن نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا-برای تاکید گفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه های زل بابک عذابم میداد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه- می خواین برین کافی شاپ ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا-آره تو چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه-نه من و بابک الان اونجا بودیم. اتفاقا بهناز و مهسا هم بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا- همیشه جاهای خلوت رو انتخاب کن تا آقا بابک خسته نشن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و بابک منظور المیرا رو فهمیدیم بابک نیشخندی زد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بنفشه رو بار دیگر منو المیرا بغل کردیم و باهاش خداحافظی کردیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونجور که دورشدنشو نگاه می کردم به المیرا گفتم چه قدر هیز بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره پسره همینه که می خواست به بهناز شماره بده بنفشه عاشقش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا بنفشه نگفته بود ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حتما روش نمیشده بیا بریم فقط باید بگم حیف بنفشه مرتیکه چشمش در اومد از بس نگاهت کرد البته تقصیر تو هم هستا ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره لبخندی بهم زد و گفت :زیادی خوشگلی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم لبخندی زدم و در کافی شاپو باز کردم هوایی که مخلوط از بوی مشروب و سیگار و ادکلون و چیزهای دیگه بود خورد به صورتمون همه ی صندلی ها رو دختر پسرها اشغال کرده بودن فضای خیلی قشنگ و جذابی بود دیوار ها به رنگ سیاه بود و همه سراسر تابلوهایی بود که در همه انتظار یه عاشق موج می زد در بالای هر تابلو چراغی هالوژنی قرار داشت که فقط فضای تابلو رو روشن نگه می داشت میز و صندلی ها هم سیاه بودن روی هر میزی چند شاخه گل سرخ طبیعی و دوشمع قرمز به چشم می خورد که هر صندلی و یه میز رو یه چراغ هالوژنی روشن می کرد و در آخر سالن مجسمه ی یک دخترو پسر بود که همدیگرو بغل کرده بودن و بارونی مصنوعی روی آنها می بارید و موزیک بارانی همراه با صدای رعدو برق می اومد و موزیک لایتی با صدای زیبای بارون هم آواز شده بود چندین گلدان با شاخه های نوری اطراف کافی شاپ بود که فضای اطراف رو روشن تر کرده بودن کلا وقتی به این کافی شاپ میومدم یه احساس قشنگی بهم دست میداد یه جور آرامش همیشه با دوستام به این کافی شاپ میومدم هر سری هم چند ساعتی می موندم واقعا خوش می گذشت مخصوصا اینکه گاهی اوقات المیرا و بهناز دوستم با پسرای تو کافی شاپ کل میذاشتن اون وقت بود که کلی می خندیدیم . المیرا دستم کشید از میان صندلی های پر و نگاه های زل گذشتیم و با هم به سمت پله های مارپیچ ته سالن رفتیم طبقه ی همه ی میز و صندلی ها پربود با هم به سمت بهناز ومهسا رفتیم با هردوشون دست دادیم و کنارشون نشستیم 8تا پسر دور میز کناریه ما جمع بودن و با شیشه ی مشروبی که خورده بودن بازی می کردن این بازی رو با بچه ها یه بار انجام داده بودیم بطری رو روی میز می خوابوندیم و می چرخوندیم سر بطری به طرف هر کسی که بود باید یه سوال از اونکه ته بطری به سمتش بود می پرسید یا اینکه یه کاری ازش می خواست که انجام بده قبلش هم قسم می خورن که دروغ نگن که اگه به قسمشون پایبند میشدن جواباشون خیلی ضایع بود چون ممکن بود طرف یه سوال ناجور بپرسه . نگاهم غرق میز بغلی بود که مهسا زد به شونهمو گفت :دختر حواست کجاست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم بهش لبخندی زورکی زدم و گفتم :برام سوال و جواب هاشون جالبه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-همین الان شروع کردن به دو تا سوال قبلی با بهناز انقدر خندیدیم که نگو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز-کلا این پسرا باحالن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا نگاه عاقل اندر سفیهی به بهناز انداختو گفت: کی گفته که با حالن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهسا در حمایت بهناز گفت:از هفت دولت آزادن هر کاری بخوان می کنن اگه 12 شب یا دیرتر بیان خونه سوال و پرس نمیشن هر جور دوست داشته باشن لباس می پوشن تو زندگی زناشویی هم بدبختی و هر دردی هست برای ماست اگه بخوان لخت هم میرن بیرون. چون کسی باهاشون کاری نداره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواست بازم بگه که المیرا پرید وسط حرفشو گفت:عزیز من دختر بودن هم خیلی منفعت داره اینایی که تو گفتی مثلا نوع لباس پوشیدن الان منم یه مانتو کوتاه تنمه شالمم که اگه بخوام در میارم با تو میگمو می خندم تا آخر شب هم با ماشین ولگردی می کنم ساعت 12 شب هم میرم خونه هیچی بهم نمیگن تو زیاد سخت می گیری فقط خوبی های پسر بودنو می گی اینو نمی بینی که یه پسر موقع ازدواج چه بخواد چه نخواد مورد سلطه ی زنشه عین چی باید کار کنه اما زن هیچ وظیفه ای در قبال تعیین نیاز های مادی خوانواده نداره تازه همین ظرف شستن و لباس شستن و آشپزی و یه سری کارهای دیگه رو هم می تونه انجام نده. . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حوصلهم داشت سر می رفت می دونستم مهسا سر حرف خودش هست کلا طرز فکرش این طوری بودکلی بی اف داشت اما عاشق پسر عموش بود همیشه از فیس پسره تعریف می کرد می گفت پسری به خوشگلی اون پیدا نمیشه خیلی خوش تیپه هر سری هم که ازش عکسشو می خواستیم یا می گفتیم بیارش کافی شاپ ببینیمش یه جوری طفره می رفت که ما دیگه به وجود همچین پسر عمویی شک کرده بودیم با منم رابطهش خوب نبود دلیلشو هم نمی دونستم چرا اما خیلی باهام سرد برخورد می کرد منم زیاد خوشم نمیومد ازش باهاش زیاد گرم نمی گرفتم المیرا همین جور داشت حرف میزد و از خوبی های دختر بودن می گفت مهسا هم با ناز و عشوه همین جور که آبمیوه ای که تو دستش بود رو می خورد با سر حرفای المیرا رو رد می کرد آدم غیر منطقی و خودخواهی بود بهناز هم مشغول اس ام اس بازی بود و گاهی اوقات لبخندی روی لبانش نقش می بست همیشه حضور مهسا جو رو کسل کننده می کرد . بی حوصله به اطرافم نگاه کردم یکی از پسرا زل زده بود به من جز همون جمعی بود که داشتن با بطری بازی می کردن همین که دید دارم نگاهش می کنم یه چشمک بهم زد اخمی بهش کردم و سعی کردم سوال و جوابهاشونو بشنوم یکیشون بطری رو چرخوند بعدش همه با هم گفتن هو یکیشون گفت امین بگو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره امین یه چیز باحال بپرس بخندیم سهند تو هم عین آدم جوا ب بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه من یه خواسته دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یکی از پسرا که معلوم بودهمون سهنده گفت:عوضی بازی در نیارامینا من نمیام باهات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه منظور سهند اومد تو ذهنم خیلی چندشم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهند صدای بمی داشت از صداشم معلوم بود که سیگار می کشه دود سیگارش در بالای سرش به پرواز دراومده بود میون انبود دوستاش گم شده بود و نمی تونستم ببینمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گفتگوهاشون فهمیدم طرف همون سهنده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین: بیا جلو در گوشت بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از پسرا گفت:نشد دیگه در گوشی نداریم همه باید بشنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین: نشد ما شرط کردیم فقط سوال ها رو تو جمع بگیم سهند بیا جلو. همه با سهند اومدن جلو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تن همه می خاره نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه شروع کردن به خندیدن کنجکاو شده بودم ببینم چی می خواد بگه سهند در گوشش رو آورد جلو و امین یه چیزی در گوشش گفت بعد سهند برگشت به سمت میز ما و با چشماش یه گشتی زد و نگاهش رو من ثابت شد بعد لبخندی دندون نما زد و دندون های مرتبشو به رخ کشید اگه بگم خوشگل نبود دروغ گفتم قیافه جذابی داشت پوست نسبتا تیره ای داشت با چشما ی سبز نمی دونستم چی امین در گوشش گفت از کنجکاوی داشتم دیوونه می شدم . همین اثنا المیرا صدام زد به طرفش برگشتم با ابروش یه اشاره به پسرا کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغولی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حوصلهم سر رفت بابا تمومش کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تموممش کردیم البته اگه مهسا خانم بذاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم مهسا بلند شده کیفشو انداخته بود رو دوشش و در حال نگاه کردن به آینه دستیش بود لباشو بهم زد و آینه رو گذاشت تو کیفشو گفت: امروز خونه ی شروین دعوتیم باید برم به خودم برسم شروین همون پسر عموش بود که مهسا عاشقش بود مهسا نگاهی به دور تا دور سالن انداخت وقتی به میز بغلی نگاه می کرد سری تکون داد منم نگاهشو دنبال کردم سهندم با لبخند داشت نگاهش می کرد منم از روی بدجنسی گفتم:مهسا جون لااقل امروز که می خوای بری خونه ی شروین عشقت دست از بی افات بکش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی اکراه لبخندی زد و گفت :بابا اون پسره اسمش سهنده پسر خاله ی شروینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب ابرویی انداختم بالا و آروم گفتم:امیدوارم همین باشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمربند مانتوشو درست کرد و خداحافظی کوتاهی کرد و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا که به رفتن مهسا چشم دوخته بود گفت:بچه ها فکر کنم ماجرای پسر عموش واقعیه ها .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز همونطور که به صفحه ی موبایلش نگاه می کرد گفت:رو چه حساب میگی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خره اگه الکی بود که نمی گفت اون پسر خالهشه که با خودش نمیگه که ما میریم از پسره گفت اسمش چیه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سهند!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آهان آره سهند نمیگه ما میریم از سهند بپرسیم یه وقت شروین پسر عموی افسانه ای مهسا هست یا نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره ها تو با اون مغز معیوبت باز یه چیز خوب گفتی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الی چپ چپ به بهناز نگاه کرد اما بهناز بی توجه به اون داشت اس ام اس بازي مي كرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا انقدر با این دهن به دهن نکن بدم میاد ازش از این به بعد تو جمع بود من نمیام .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی خوب باران . این پسره ی عوضی چی می خواد از جونت هی نگات می کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی؟ بهناز با سر اشاره ای به میز بغلی کردو گفت همون که لباس طوسی رنگی پوشیده و کلاه مشکی رو سرشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورش امین بود همونطور که رو دست سهند می زد سرش رو بالا گرفت و نگاهی بهم انداخت چشم های قهوه ای و گیراش رو بهم دوخت و چشمکی بهم زد سرم رو پایین انداختم و به طرف المیرا برگشتم که با حالت خاصی بهم نگاه می کرد حدس زدم می خواد یه تیکه بپرونه حرف رو عوض کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-راستی المیرا پسر دوست بابام قراره بیاد ایران می خوان مهمونی بگیرن باید بگردم دنبال یه لباس توپ . آخه این سری قراره تکی برم خرید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز گوشیشو گذاشت رو میز و دستاشو رو میز قرار داد و گفت : ای بابا امان از دست مامان تو خوبه الان میذاره خودت بری خرید پشت چشمی نازک کردم براش و گفتم : تا دلت بخواد انقدر بهت توجه بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صفحه ی موبایلش روشن شد گوشیشو از رو میز برداشت و گفت : پدر آدم که درمیاد از این همه توجه .گوشیشو در گوشش گذاشت و آرام شروع کرد به صحبت کردن المیرا نگاهی مشکوک بهش انداخت که الناز با شیطنت ابروهاشو بالا انداخت . بعد از چند دقیقه مکالمهش تموم شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راستی المیرا میای باهام واسه خرید لباس ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره بابا اتفاقا تولد اشکان هم نزدیکه - چه می دونم خودمم باید دنبال لباس باشم ببينم اين پسره پسره سپهره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب ما هم دعوتيم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چه خوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز گوشیشو رو میز گذاشت و گفت بچه ها باید برم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کجا؟ حالا بودی. –نه دیگه طرف زنگ زده قرار گذاشته الان چند ماهه دارم نازشو می کشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خاک بر سرت اون باید نازتو بکشه تو نازشو می کشی . میشناسیمش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه این رو ندیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کجا باهاش دوست شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با مینا رفته بودیم کتابخونه این پسره هم اونجا بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می خوای برسونمت ؟ -اگه برسونی خیلی خوبه . – رو رو برم تعارف کردم بابا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه من با تو تعارف دارم فقط بدو که دیر شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا انقدر عجله نکن حالا چه بی برنامه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

. بهناز کولهشو از رو میز برداشت و نیشگونی از دستم گرفت ماست خوردی مگه تو بدو با بی حوصلگی صندلی رو کشیدم عقب سنگینی نگاهی رو روی صورتم حس کردم سرم رو به طرف میز کناری کج کردم امین با چشم های قهوه ای و نافذش بهم زل زده بود و نیشخندی روی لبش بود با بلند شدن من اون هم بلند شد قدم هامو سریع کردم و خودمو به المیرا رسوندم راستش یکم ازش می ترسیدم . با قدم های لرزان به دنبال المیرا راه افتادم جونم به لبم رسید تا رسیدم به در کافی شاپ از بس که تیکه و متلک شنیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت 6 بعدازظهر بود که بهناز رو رسوندیم و برگشتیم به سمت کافی شاپ اما میلی به رفتن اونجا نداشتم . میگم الی قرار بود امروز بیام تا یه کاری بکنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوام یکم حال اشکان و اون پسر عموی عوضیت آرمینو بگیرم . با تعجب به سمتش برگشتم : چه جوری ؟ -امشب مهمونی دارن . تو چشماش برق خاصی بود . می خوای چی کار کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا بذار شب بشه بریم تا بهت بگم تازه بهناز هم میاد باهامون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اونکه رفت با رفیقش . – تا شب برمی گرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-صندلی ماشین رو خوابوندم و دستمو زیر سرم گذاشتم ببین الی من از این آرمین خوشم نمیاد جون من سر به سرش نذار اون خیلی کله خرابه نذار باهامون در بیفته که یه روز پشیمون بشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من کله خرابترم فکر کرده کیه من سگمم حسابش نمی کنم . آشغال هیزو . اما باران امشب شب خاطره انگیزیه من و بهناز دفعه ی دوممونه به خدا انقدر خوش می گذره تازه اون روز منو بهناز پیاده بودیم کلی دویدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو رو هم گذاشتم و گفتم مگه می خوایم چی کار کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت می فهمی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو پارک شقایق من کافی شاپ نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

******************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از شدت گرسنگی با لذت تمام به ساندویجم گاز می زدم بهناز با حرص به عقب برگشت و گفت : مگه قحطی زده ای بابا مال خودته آروم . نیشگونی از بازوش گرفتم و گفتم :من ناهار کم خوردم الانم زیادی حرف بزنی تو رو هم می خورم پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم :البته گوشتت تلخه نمی چسبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز شالمو کشید جلو و گفت:حالا من گوش تلخم نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بچه ها آروم یه وقت متوجه ما میشن شک می کننا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرف الی منو بهناز به هم زبون درآوردیم و ساکت شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای آهنگ تند و بلندی که اومد توجهمون رو جلب کرد از همون باغی بود که چند متر دورتر ازش پارک کرده بودیم یه باغ تو بهترین منطقه پایتخت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میگم عجب صدای سرسام آوریه ما که اینجاییم داریم کر میشیم چه برسه به اونایی که تو هستن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آره شروع شد مراسمشون بابا میگم المیرا ما مردیم بگو چه نقشه ای تو سرته چشمکی به بهناز زد و گفت : اینجا پارتیه آرمین و دوستاشن چند وقت یه بار اینجا مراسم می گیرن اما من تازه فهمیدم اشکان هم دی جیه اینجاست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوام حالی بگیرم ازشون که مهمونی از دماغشون دراد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا الی با این پسرا درنیفت مخصوصا آرمین که کله خرابه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت به سمتم و گفت: من کله خرابترم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز گفت :اگه مثل سری قبل باشه من پایم الی تو چی باران با دلهره جواب دادم :باشه ته دلم اضطراب بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقربه ها 10 شب رو نشون میدادن نزدیک یه ساعت بود که منتظر بودیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا با انگشت های کشیده و لاک زده اش روی فرمون ریتم گرفته بود و با ضربات پی در پیش رو اعصابم راه می رفت . خواستم چیزی بگم که گفت: فکر کنم الان همه اومدن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اون زمان که اونجا ایستاده بودیم چندین ماشین مدل بالا اومدن وبا زدن دو بوق پی در پی در باغ براشون باز می شد فکر کنم رمزشون بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا الی حوصلهم سر رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-زهرمار دندون رو جیگر بذار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بابا خوب جیگرم سوراخ شد به جنب دیگه من از این وضع احساس خوبی ندارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خیلی خوب بابا فکر کنم وقتشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین رو روشن کرد و به داخل یه کوچه پیچید معلوم بود که راه رو بلده مقابل یه تلفن همگانی ایستاد و شماره ای رو گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام آقا خسته نباشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام بفرمایید الی دستمال جلوی دهانه ی گوشی رو کمی جابه جا کرد و نگاهی به ما کرد و گفت: راستش آقا می خواستم خبر از یه پارتی بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلوم بود به پلیس زنگ زده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه به جون مامانم دروغ چیه آقا بیا خودت ببین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مینا صبوری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اسمشو دروغ گفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اصلا باور نمی کردم این آخر نامردی بود که کسی رو لو بدی همیشه از این کارا بدم میومد حتی اگه طرف دشمنم بود هم لوش نمی دادم آرمین دست کمی از دشمنم نداشت ومن خیلی ازش بدم میومد اما باز حاضر به انجام این کار نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای الی به خودم اومدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یادداشت کنید آقا : شمیرانات . .. .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بقیهشو نفهمیدم . سرمو تکیه دادم به شیشه نمی دونستم چرا الی این کارو کرد امیدوارم جوابش قانع کننده باشه . فوری سوار ماشین شد و با بهناز شروع کردند به خندیدن . یکم از باغ دور شدیم بهش گفتم همین جا نگه دار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به طرفم برگشت و گفت:ناراحت شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چراغ قرمز بودیم از ماشین زدم بیرون . خیابونا خلوت بود اما چند تا عابرو ماشین به چشم می خوردند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وایسا باران .بااااااااااااااااااااااااااااااااارررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااان دیوونه صبر کن تا توضیح بدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بهناز با ماشین دور زد و اومد کنارم و هم قدم با قدم های من پیش می رفت حرفاشو نمی فهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا دستمو از پشت گرفت اما دستمو کشیدم و گفتم:دیگه نمی خوام ببینمت واقعا بعیده از تو ما انقدر آنتن های کلاسو مسقره میکردیم اون وقت تو خودت شدی یه پا آنتن تازه پیشرفت هم داشتی به پلیس زنگ می زنی برات متاسفم حداقل به پسر عموی من رحم نکردی به داداشت رحم می کردی اونکه کاری باهات نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تند نرو باران چشماتو بستی و هیچ جا رو نمی بینی من هنوزم همون آدم سابقم اگه دوباره برگردم به دوران مدرسه بازم راز دار می مونم و کسی را لو نمی دم اما لو دادن تو مدرسه کجا و اینجا کجا . اونجا بالا ترین لو دادن اینه که طرف بره بگه فلانی گوشی آورده اما . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین باران به جون خودت که می دونی چه قدر دوست دارم فقط به خاطره حرفای بهمن این کارو کردم چشمای آبی المیرا اشکبار شد اشک هاش همچون موجی در آبی چشمانش گم شدند می دونستم غرورش اجازه گریه دادن جلوی من رو بهش نمیداد اما اشتباه کردم همون طور که زل زده بودم تو صورت اشکاشو دیدم که کنترلشون از دست الی خارج بود و بی مهابا از چشمانش سرازیر شده بودند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو تو بغلم گرفتم و موهای طلایی خدادادیشو نوازش کردم درست حرف بزن ببینم چرا این کارو کردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-با پشت دستاش اشکاشو پاک کرد و با صدای بغض آلودی گفت:ببین باران هر هفته تو اون پارتی دخترایی از دختر بودنشون استفاده می کننن و پسرهای پولدار بی عرضه ای رو که دماغشونو بگیری جونشون در میادو ارضا می کنن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطره پول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به خاطره پول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره فکر کردی همه مثل تو انقدر بابا ماماناشون پول دارن که واسه هفت پشتشون ارث میذارن نه باران انقدر بدبخت ریخته تو این مملکت که حد نداره خوب وقتی من اینو میبینم باید سکوت کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو که به من میگی بی معرفتی چرا حرف نمی زنی و لال شدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو می دونی چه بلایی سر عاطفه اومد . همون که چند ماه پیش اومد تو کافی شاپ پول نداشت ما به جاش حساب کردیم تو گفتی چه قدر دختر خوبیه همون دختر زیبایی که می شناسی با دستای خودش. . . الی به سختی گریه می کرد و حرف میزد همون که اومد تو کافی شاپ گفت مامانم مرده بابام رفته زنگ گرفته خوانواده اذیتم می کنن به خاطره همینم از خونه فرار کرده بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهمن چند روز پیش اومده بود خونهمون با اشکان داشت در مورد آهنگی که ساخته بود حرف میزد بهش گفتم چه خبر از عاطفه قرار بود کار براش پیدا کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان گفت :آره بیچاره از خونه فرار کرده بود جایی نداشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونی بهمن چی کار کرد می دونی لعنتی وقتی من رفتم بیرون به اشکان گفت : اول خودم رفتم جلو بهش یاد دادم چی کار کنه حالا هم واسم کار می کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به بهناز کردم سرشو روی فرمون گذاشته بود و از لرزش شونه هاش فهمیدم داره گریه می کنه . سرم گیج می رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا- ببین باران هر هفته چند تا دختر بد بخت می شن اونا هم همه ی امیدشون رو از دست میدن و هر شب کنار هر مردی می خوابن تو فکر می کنی این پارتیا که بهمن و آرمین و بقیه بچه ها می گیرن برای چیه ؟ خوب معلومه دخترهایی که بهمن میندازه تو این کار میرن میدن میان پولشو میدن به بهمن بهمنم میذاره اونا تو خونهش زندگی کنن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونی من چند نفرو می شناسم که بد بخت شدن اون وقت میگی سکوت کن لوشون نده من نمی تونم حداقل بذار از بد بخت شدن چند تا رو نجات بدیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون بهمن کثیف با سگش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم سگش آروم سوار ماشین شدم هنوز تو بهت بودم یعنی سگشم با دخترا . . . سرمو گذاشتم رو صندلی و به شدت گریه کردم هر سه گریه کردیم خیابونو خلوت بود اما همون چند تا عابر هم که رد می شدن با تعجب نگاهمون می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو از روی صندلی برداشتم از ماشین پیاده شدم و به المیرا که در مانده کنار جدول نشسته بود گفتم الی من نمی دونستم الی . . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می دونم تو قلبت خیلی پاکه نمی خواستم اینا رو بهت بگم تا احساسات ظریفت لطمه بخوره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*********************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ موبایل فوری از خواب برخاستم بهناز و المیرا خواب بودن یه لحظه یاد دیشب افتادم بازم دلم غمگین شد صدای موبایل نذاشت به افکارم ادامه بدم . یعنی که می تونست باشه . آرمین وای نه چشمامو از صفحه گوشی برداشتم نمی دونستم باید جواب بدم یا نه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا المیرا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آه بابا بذار کپ مرگمو بذارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلد شو کارت دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کم داری؟ بگیر بخواب این موقع تو با من چی کار داری مگر اینکه .....

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اه تو هم که فکرت منحرفه !؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز – بابا بمیرین دیگه دیوونه شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه باران بذاره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها آرمین زنگ زده بهم . جفتشون عین برق گرفته ها بلند شدن تا بهناز اومد گوشیمو بگیره المیرا تند گوشیمو از دستم قاپید جوابشو که ندادی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه – خوبه -یعنی چی کارداره المیرا نکنه فهمیده ما لوش دادیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ا بس کن بهناز به غیر از ما کسی این قضیه رو نمی دونه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران بهنازو ولش کن نمی فهمه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خودت نمی فهمی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدای ملایم آهنگ پیانویی از گوشیم اومد الی گوشی رو گرفت سمتم و گفت :بیا جوابشو بده بزن رو آیفن . با خیال راحت جواب بده اون محاله فهمیده باشه اگه کم آوردی تو جواب دادن به من نگاه کن . سرمو آروم تکون دادم و با دست های لرزان عین تبه کارایی که دستشون رو شده دکمه ی انسر رو زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-پس چرا بر نمی داری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواب بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین باران من . . . ممممن یه مشکلی برام به وجود اومده میشه ازت خواهش کنم سند خونهتونو به این آدرس بیاری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟ واسه چی بیارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو یه مهمونی ساده گرفتنمون حالا باور نمی کنن کاری نمی کردیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه ساده بود چرا گرفتنت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سکوت بود پوزخندی زدم و گفتم چی شد بهناز به الی خیره شد و گفت: خر باباشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالا تو برام بیار .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بمون همون جا تا آدم بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببین باران اگه زنگ بزنم به مامانم و بابام بگم سند بیار به خاطر بد نام شدنم تلافیشو سرتو درمیارما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به الی کردم که با سر گفت قبول نکن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به من چه تو عشق و حال کردی تلافیش برای منه در ضمن چرا سند خونهتو نمی بری .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نکنه نمی دونی از چی حرف می زنم همونه خونه ای که تو شمیرانات گرفتی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تو از کجا می دونی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کلاغا خبر دادن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایی از پشت خط با تحکم گفت:بدو دیگه .آرمین در جواب مرد گفت: ای بابا خوب صبر کن دیگه اه چند ثانیه بعد صدای یه پس گردنی اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

المیرا و بهناز که افتادن کف اتاق خودمم از خنده داشتم می مردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-حالتو می گیرم باران و بعد صدای بوق در دستگاه پیچید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون صدای پس گردنی جالب و به موقع بود . فکر کرده همه مثل عمو و زن عمو مریم بهش رو می دن . بعد از کلی خنده دوباره خوابیدیم . اما من از حرف آرمین دلهره ای همه ی وجودمو گرفت . و تا صبح چشم رو هم نذاشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تازه چشمام گرم خواب شده بود که با صدای المیرا از خواب بلند شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متکای جلوی شکمم رو به سمتش پرت کردم بس کن الی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلندشید بچه ها اشکان اعصابش خرده ما باید خودمون نت دربیاریم بلند شید بابا تازه امروز آخرین روزه این یارو قیاس وند دیگه فرجه نمی ده ها !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن اسم استاد پیانوم از جا پریدم . ای بابا این اینجا هم ما رو ول نمی کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز با حرص به الی گفت:تو که سر کلاسشم نری بیستی آخه اون هواتو زیادی داره !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الی افتاد روی بهنازو زدش بهنازم چون تازه از خواب بیدار شده بود نتونست از خودش دفاع کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به حموم رفتم و بعد از یه دوش اب گرم که حسابی خستگی رو از بدنم بیرون برده بود از حموم بیرون اومدم بهناز دسته ای از موهای جلوشو ریخت تو صورتش و تافت المیرا رو خالی کرد و تو موهاش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هوی بهناز چه خبرته گامبو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گامبو عمته این خسیس بازی ها رو واسه من در نیار . نا سلامتی من رفیق قدیمیتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار بچه ها ماجرای دیشب رو فراموش کرده بودن منم سعی نداشتم دوباره اون تصورات و حرفا توی ذهنم جان بگیره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کمک هم نت ها رو دراوردیم الی چون یه مدت با اشکان تو استدیو کار می کرد بهتر از ما این کار رو انجام داد . به ما هم کمک کرد با خنده به پایین دوبلکس رفتیم و وارد آشپزخونه شدیم اشکان باحالت عصبی به دیوار زل زده بود و سیگار می کشید خیلی عادی بهش سلام کردیم بلند شد ایستاد و تعظیمی کرد و گفت :سلام خانما چه خبر اومدین اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهناز پشت چشمی نازک کرد و گفت:نه وقتی میومدیم تو رو می دیدیم مثل دیشب .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان خنده ی مصنوعی کرد و رو به الی گفت:مامان و بابا رو بیدار نکن دیشب یکم دیر خوابیدن گفتن صبح دیر میرن مطب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الی –آره گفته بودن میرن خونه ی دوست مامان . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره اما دیشب . . . بیخیال صبحونه رو آماده کن می خوام برم بخوابم . به کمک الی میز صبحانه رو چیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان یکم تو جمع ما معذب بود بلند شد بره اما این بهناز گور به گور شده گفت:چه خبر آقا اشکان ناراحت به نظر میرسید به صورتش زل زدم چه قدر شبیه الیه با این تفاوت که اشکان موهاش تیره تر بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان سیگارشو خاموش کرد و گفت:هیچی یه مشکلی برام پیش اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-رو کمک ما هم حساب کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ممنون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشکان از آشپزخونه بیرون رفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر میز بهناز گفت:میگم الی بد جوری خورده تو حالش مگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اشکال نداره یاد گرفت که دیگه به این جور مهمونیا نره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

************************************************

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد قیاس وند نت ها رو جمع کرد و قطعه ای رو نواخت از درسش هیچی نفهمیدم فقط منتظر بودم ساعت 4 بشه تا همه ی کلاسای اون روز تموم بشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره کلاس تموم شد . با بهناز و الی خداحافظی کردم و تو ایستگاه ایستادم هوا ابری بود و هراز گاهی قطره ای باران به صورتم می خورد . کاشکی بارون بگیره من بارونو دوست دارم خیلی دوست دارم . وای خداجون از مامان و بابام متشکرم به خاطره انتخاب اسمم چون تو یه روز بارانی به دنیا اومده بودم اسمم رو باران گذاشته بودن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره یه تاکسی جلوم نگه داشت از بس دست تکون داده بودم خسته شده بود با بی حالی نگاهی به اطراف کردم و به راننده آدرس رو دادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم و کرایه ی اون آقا رو دادم و از سربالایی کوچه بالا رفتم انگار یه وزنه چند کیلویی بسته بودن به پاهام کلید رو تو در چرخوندم همین که برگشتم چشمم به آرمین افتاد به چه عجب عین آدم لباس پوشیده وای خدا یعنی این یه روز زندان آدمش کرد از این فکر خنده ای رولبهام نقش بست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مستقیم به روبه رو زل زدم تا اینکه رسید بهم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشماش نگاه نکردم صداش گوشم رو آزرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیشب خیلی چرت و پرت می گفتی پشت تلفن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حرف حق تلخه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لبخند کجی زد و گفت: ببینم اون موقع هم که زنم شدی جرئت داری از این غلطا بکنی یا نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شتر در خواب بیند پنبه دانه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره فعلا که داره می بینه برو خودتو آماده کن واسه شبایی که قراره باهم باشیم . صورتشو نزدیکتر آورد گرمی نفس هاشو حس می کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی چشماش خیره شدم . کاری می کنم که دیگه با من در نیفتی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچ غلطی نمی تونی بکنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمتر از این حرفا بزن تا کمتر غرورت خرد بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو گمشو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هه هه حرص نخور آخرش مال منی تو شبا فقط باید بغل خودم باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از تصور اینکه من تو بغل آرمین باشم بدنم مور مور شد با کلاسورم زدمش اونور و با قدم های سریع خودمو به سالن رسوندم . مامان و بابا با اومدن من حرفاشون رو قطع کردند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرم با لبخند خواست کنارش بشینم دستمو دور گردنش حلقه کردم و گونه اش رو بوسیدم مامان رو هم بغل کردم و بوسیدمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترم برو لباستو عوض کن بیا شام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشه بابا جون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله های دوبلکس بالا رفتم برگشتم نیم نگاهی به مادر کردم چشمانش دلهره ای در دلم ایجاد کرد یعنی حضور آرمین دلیلش چی بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سرعت خودمو به اتاقم رسوندم به حموم رفتم و اومدم بیرون موهامو سشوار کشیدم و به پایین رفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه آرمین منو خواستگاری کرده باشه اما نه دیگه انقدر پررو نیست که تنهایی بیاد خواستگاریم. مطمئنم دلیل اومدنش به من ربط نداره اون حرفا رو هم زد تا من حرصم در بیاد . بیشتر با غذام بازی می کردم تا بخورمش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان به کمک توران جون میز رو جمع کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار پدر مقابل تلویزیون جای گرفتم نگاهش به تلویزیون بود اما حواسش جای دیگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلاخره مادر با سینی چای اومد و اون سکوت خفقان آور رو شکست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهنام چای .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مرسی زهره تو هم بیا بشین حدسم درست بود بابا می خواد چیزی بگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلویزیون رو خاموش کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران عزیزم خیلی وقته که می خوام موضوعی رو باهات در میون بذارم اما . . . اما بعضی چیزا مانعش میشن . دخترم تو دیگه بزرگ شدی و برای خودت خانمی هستی نیازی نیست که بهت این حرفا رو بگم اما دوست دارم از این وضعیت زودتر آگاه بشی تا راحت تر باهاش کنار بیای .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل تو دلم نبود ببینم بابا چی می خواد بگه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باران جان آرمین امروز شخصا تو رو از من خواستگاری کرد می دونی که این نظر عمو بهزادت هم هست و زن عمو مریمتم از این وضعیت راضیه منو مادرتم راضی هستیم پدر و مادر بزرگتم راضین می مونه تو که فکر نمی کنم دلیلی برای رد کردن خواسته ی آرمین داشته باشی زهره پدرشو راضی می کنه تو هم چه مخالفت کنی چه نکنی آخرش زن آرمینی چون من بهش اعتماد دارم . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اما بابا اون با دخترای زیادی هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خوب جوون تو جوونیش ممکنه اشتباه کنه اما این . . .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه بقیه حرفای پدر رو نشنیم بدنم شروع کرد به لرزیدن یعنی بابا موافقه . خوب همه چی تمومه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگیمو تباه شده میدیدم . می دونستم مامان مخالفه اما به خاطره بابا سکوت کرده بود اینو از چشماش می فهمیدم. پدر بزرگ چی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله های دوبلکس بالا رفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لباسامو عوض کردم کولهمو برداشتم از خونه زدم بیرون بابا دنبالم نیومد و در جواب مامان که می گفت :بهنام برو دنبالش گفت : بذار یکم تنها باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو سریع به پارک شقایق که پشت کافی شاپ بود رسوندم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای اشکبارم به برگهای زرد و نارنجی پاییز زل زدم . یعنی چی بابا فکر می کنه من راضی به ازدواج با آرمین میشم . دوباره با یاد حرکات چندش آور آرمین و دخترایی که الی در موردشون حرف میزد گریهم گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون شروع به باریدن گرفت و من همراه باران اشک می ریختم . خدایا از کمکت ممنونم می دونم بارون رو واسه در آغوش گرفتن اشک های ما و نوازشمون آفریدی . خدایا قدرتت رو شکر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارون اشک هامو می شست و من رو بیشتر ترغیب می کرد تا گریه کنم. ساعت 10.30 بود یعنی من این همه مدت تو پارک بودم و داشتم قدم میزدم . از خستگی پاهام به خودم اومدم زیر بارون سبک تر شده بودم . چه قدر فضای پارک تاریکه به سمت نیمکت همیشگی رفتم درخت بید و مجنونی بر روی نیمکت سایه انداخته بودن و چراغ های پایه بلند پارک که حالت فانوسی داشتند در میان شاخ و برگ آنها گم شده بود اون نیمکت پوسیده همدم درد های من بود به کنار نیمکت رسیدم پسری روش نشسته بود و سرشو میون دستاش گرفته بود . و سیگاری روشن در دستش بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید آقا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-به همون حالت گفت:بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-میشه برید اونطرف بشینید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نه (چه راحت گفت نه )

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آخه اینجا جای منه . –پارک مال باباته .از حرفش عصبی شدم و گفتم: آره مال بابامه دو دنگشم مال منه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا بلند شو .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بلند نشم . خوب چرا زور می گفتم پارک برای همهست حالا درسته که من هر وقت ناراحت بودم به این پارک میومدم و روی این صندلی می نشستم اما نمی تونستم بگم این صندلی برای منه ولی یه جورایی حس مالکیت روش داشتم خواستم برگردم که گفت -حالا چرا فرار می کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظورش چی بود برگشتم تا تمام دق دلی هامو سرش خالی کنم اما با دیدن قیافش نزدیک بود نفسم بند بیاد . به قدری خوشگل بود که از خوشگلی زیادش ازش ترسیدم وقتی دید دارم بهش نگاه می کنم از روی صندلی بلند شد و در جهت مخالفم قدم زد با قدم های آهسته همون طور که رفتنش رو تماشا می کردم به روی نیمکت نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا قدرتتو میشد تو صورت این پسر دید. کاشکی الی هم اینجا بود . ابروهای کشیده ی مشکی داشت که فکر کنم مداد هم توش کشیده بود . چشمای مشکی و کشیده ای داشت که با دماغ کوچیک و لب های غنچه ای و هوس انگیزش تناسب داشت. چرا قیافهش هیچ جور از جلوی چشمام نمیرفت . با صدای چند تا پسر به خودم اومدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوشگله سر کارت گذاشتن ؟ خودم میام پیشت . پشت سرم چند تا پسر بودن بلند شدم ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-وای امین لباشو میدی بهم؟ –شهاب بهش بگو امین عاشق این فیس و هیکله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو از نهنهت لب بگیراون پسره با حرفم اومد جلو که یه لگد زدم به . . . بیچاره غش کرد از درد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امین همون پسره بود که تو کافی شاپ بود . با چشمای قهوه ای و درشتش بهم زل زده بودشهابم با اون قیافه ی چندشش بهم زل زده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب-بچه پررو واسه چی دوستمو زدی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین-خودم الان حالشو می گیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد سمتم که فرار کردم با همه ی وجودم می دویدم باران خانم حالا بچش وقتی آدم این موقع شب تو پارک باشه همینه دیگه با زن های بد خیابون اشتباهت می گیرن به سرعت می دویدم هر چند لحظه به عقب بر می گشتم شهاب و امین دنبالم بودن هر لحظه ممکن بود از پشت منو بگیره فوری راهم رو عوض کردم و پیچیدم سمت راست که به شدت بایکی برخورد کردم از درد پام به خودم پیچیدم به خودم اومدم دیدم تو بغل همون پسر خوشگلم با خجالت از جام برخاستم اما از شدت درد نتونستم و بد ترافتادم تو بغلش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت منو کنار زد و گفت :همینو کم داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوری از جاش بلند شد و شروع کرد به تکوندن لباساش . چشمم به سینه های ستبر و هیکل ورزشیش افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب و امین هم رسیدن دوست داشتم گریه کنم و ازشون خواهش کنم بهم دست نزنن. کاشکی الان خونه بودم آخه دختر می مردی قهر نمی کردی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه ملتسممو به همون پسرخوشگله دوختم که از نگاه امین و شهاب دور بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین روی زمین نشست دستشوزد به شونم منم با خشونت دستشو زدم اون طرف پسر خوشگله هم روی دسته ی صندلی نشسته بود ازش خجالت می کشیدم اما کاشکی کمکم می کرد برگشتم به طرف امین و گفتم: من که گفتم برو با مامانت هزار تا کار کن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم یه پرنده بیاد منو با خودش بره اون بالاها با این حرفم انقدر قرمز شد که گفتم الان می ترکه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لاشخور مگه نمی بینی اهلش نیست حتما باید این دستتم مثل اون یکی بشکونم . وای خودش بود از اینکه ازم حمایت کرد خوشحال شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین به من من افتاد و نگاهی به من کرد و گفت آخه این موقع شب تو اینجا یکمم بد حرف میزنه باید حالشو بگیرم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه هر کی این موقع شب اینجا بود تو باید بهش ناخنک بزنی تا بلند نشدم گمشو ازجلوی چشمام تا من حالتو نگرفتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امین بدون هیچ حرفی فوری رفت اون سمت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب که با نیشخند به پسره نگاه می کرد و گفت: اینجا چی کار می کنی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مفتش منی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره خوب از سهند شنیدم باز از خونه زدی بیرون .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-یه بازی جدید شروع شده مهسا شروعش کرده .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب به من اشاره ای کرد و گفت :نگی به کسی !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر خوشگله هم گفت:برو گم شو از جلو چشمام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب هم لبخندی زد و گفت:کشته مرده ی مرامتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برو گمشو بابا در ضمن از این سری گه خوری زیادی کنی جرت میدم حواستو جمع کن. به مامانمو بابامم بگو لازم نکرده نگران من باشن من بدون اونا خوشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-واو بله قربان. اما پسر رفیقتو به خاطره این می فروشی. یا نکنه امین ادامه ی حرف سهند رو ادامه داد :نکنه تو می خوای باهاش باشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اول اینکه به شما هیچ ربطی نداره پس زر زیادی نزنین . دوم اینکه مطمئن باشین اگه با من باشه بیشتر بهش خوش می گذره . سوم اینکه دارم سگ میشم پس از جلوی چشمام گم شید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جفتشون با بی میلی رفتن نظاره گر رفتنشون بودم بابا دمش گرم کاش می فهمیدم اسمش چیه نمی دونم چرا همه ی حرکاتش به دلم نشست مخصوصا اینکه ازش حساب می بردن .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم اما درد بدی در پام پیچید خواستم فریاد بزنم اما لبمو به دندون گزیدم انقدر که مزه خون رو حس کردم تکیهمو به درخت کناریم دادم و بلند شدم درست ایستدم. پامو دنبال خودم می کشوندم از قرمزی آتیش سیگاری فهمیدم که اونطرف پشت شمشاداست رفتم به سمتش نمی دونم چرا ازش نترسیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید آقا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-می شنوم . – ممنون از کمکتون. – قصدم کمک به تو نبود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وا چه بی احساس خوب حداقل یه عکس العملی نشون بده . یه شلوار جین آبی دودی پوشیده بود با یه پیراهن مشکی که چند تادکمه ی اولش باز بود . خیلی خوش تیپ بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومدم به خودم بجنبم ازم دور شد عجب قدم های بلندی هر کدوم دومتر بودن با اون پای چلاقم دنبالش می دوییدم آقا آقا . من چرا دنبالش می دوییدم چی کارش داشتم خاک بر سرت باران افتادی دنبال پسری که حسابت نمی کنه .انقدر بدبخت شدی . تو همون دختری هستی که به هیچ پسری رو نمیدادی حالا دنبال این چلغوزی .وای نه همچین چلغوزم نیست خیلی خوشگله. مامانش قربونش بره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خودم که اومدم دیدم چند قدمیشم . آقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عقب برگشت و گفت : ببین خانم اصلا خوشم نمیاد من و شما رو با هم ببینن چون اون وقت دخترای دیگه هم شروع می کنن به پررو بازی در آوردن اصلا بذار خیالتو راحت کنم من از دختر جماعت خوشم نمیاد من شهاب و امینو نفرستادم اونور که تو بخوای پاپیچم بشی اگه دنبالم بیای زنگ می زنم می گم اینجایی بیان سراغت شیرفهم شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم های مغرور و سر کششو به لبام دوخت دستمو روی لبم کشیدم وای ازش چه خونی میومد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-شیوه ی جدیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم :چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت:راه جلب توجه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-خفه شو آشغال عوضی فکر کردی کی هستی که این طوری در مورد من حرف می زنی . تو هم مثل اون دوستای عوضیت هستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند قدم به جلو برداشت و سرشو جلوی صورتم کج کرد و گفت :می دونی تو اولین دختری هستی که با من این طوری صحبت کرده ابروهاشو بالا برد و گفت نه دومین نفر یادمه اولی رو بلایی سرش آوردم که راه خونهشونم گم کرد حالا یه کاری نکن سگ بشم با تو کاری کنم تا از دختر بودن سیر بشیا .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستم محکم زدم به سینش اما هیچ حرکتی نکرد و گفتم : گم شو . – حیف که دختری .- پسرم بودم هیچ کاری نمی تونستی بکنی. –می خوای الان که دختری بهت نشون بدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نکنه اینم مثل اوناست اصلا نمیشه به کسی اعتماد کرد با حال زار نشستم کنار جدول پرشیای مشکی ای نزدیکم شد اما از اونجا رفت پشتمو نگاه کردم به دیوار تکیه داده بود معلوم بود به خاطره اون رفتن و مزاحمت ایجاد نکردن خوب معلومه هیکلش داد میزنه که چند نفرو یه تنه حریفه . با صدای زنگ موبایلم چشممو ازش گرفتم وای بابا بزرگ دیگه نمیشد اینو رد تماس زد : با حالت فریاد گفتم چی از جونم می خوای .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای بغض گرفته ای گفت:باران دخترم بیا خونه ی من من نمیذارم بابات با زور شوهرت بده با حالت گریه گفتم :باباجون من از آرمین متنفرم اون یه عوضیه به تمام معناست . خودم با چند تا دختر دیدمش بابام هم میدونه اما به خاطر منفعت خودش خواسته این بی همه چیزو رد نمی کنه. یه دفعه صدا قطع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و باتری گوشیم تموم شد اه لعنتی چه بد موقع .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو به مچ پام زدم چه دردی می کرد با بدبختی بلند شدم و رفتم سمت همون پسره . اما نه دیگه دوست ندارم بیشتر از این خرد بشم از جلوش آروم رد شدم نگاهش به جلو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-از خونه فرار کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-برگشتم به سمتش انقدر اخم کرده بود حتی اگه خودشم نمی خواست صورتش اخمو بود .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-آره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-فکر می کنی کارت درسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • باقری

    ۱۹ ساله 00

    بنظرم زیاد جالب نبود کاش بهتر مینوشتی رمان رو

    ۵ ماه پیش
  • dina

    ۱۷ ساله 00

    وسط رمان پشیمون شدم ولی خعلی رمان قشنگه حتما تا اخر بخونید

    ۷ ماه پیش
  • diana

    ۱۵ ساله 00

    عالی بود ولی دلم برا پدرام میسوزه خیلی گناه داشت و دلم میخواد شروین ببینم اینطوری که تعریف کرد خیلی خوشگله😂😂😅😅

    ۱۱ ماه پیش
  • مائده

    12

    خیلی بدبود یسری شل و ول بی عرضه بودن منکه نصفه ول کردم خیلی رمان مخربی بود نخونید

    ۱ سال پیش
  • سحر

    ۲۷ ساله 00

    بسیار زیبا بود عالیییی بود

    ۲ سال پیش
  • گیلیلی تهنا

    ۰۰ ساله 20

    بنظرم رمان قشنگیه وهمه احساس هارو به خوبی بیان کرده همچنین رابطه هایی که بین دخترها و پسرها وجود داره! سوالم اینه رمان دیگه ننوشته نویسنده این رمان؟ ممنون میشم بگید♡

    ۲ سال پیش
  • منم

    13

    به نظر من اصلا خوب نبود ارزش یه بار خوندنم نداشت

    ۲ سال پیش
  • به توچه

    40

    خوب بود ولی آخرشو خیلی خلاصه وار نوشته بود

    ۲ سال پیش
  • مهرناز

    ۱۴ ساله 31

    آخرش خوب تموم میشه

    ۲ سال پیش
  • زینت

    ۲۵ ساله 10

    عالی بود

    ۲ سال پیش
  • Namira

    01

    نخونید اصن وقتتونو هدر ندید داستانش خیلی مسخرس اون خیانت دیده اون عاشق اون شده اون یکی برگشته اخرشم اصلا خوب تموم نشد ولی قلمش خوب بود نویسنده اگه رو رماناش کار کنه ب جاهای خوبی میرسه

    ۲ سال پیش
  • بارانا

    ۱۴ ساله 20

    خیلی قشنگ بود درجه یک نویسنده دستت درد نکنه هرکی نخونع ضرر کرده

    ۲ سال پیش
  • ستایش

    ۲۱ ساله 00

    رمان خوبیه یانه

    ۳ سال پیش
  • مریم

    ۱۵ ساله 260

    آرزو خانوم بچه بودن ب سن نیست ب شعور شخصیته ۲۴ سالته ولی انقد حقیری که من ۱۵ ساله خجالت میکشم چیزی بگم بت امید وارم امسال که نشد سال بعد درست شی :)

    ۳ سال پیش
  • ارزو

    ۲۴ ساله 432

    هنوز نخوندمش ولی همه نظرا بیشتر 15و13سالها دادن پس اونقدراهم جالب نیس رمانش

    ۳ سال پیش
  • دلسا

    ۱۵ ساله 281

    ببخشید مگه فقط بالای 18سال آدم حساب میشن ما زیر 18سال هم ادمیم فقط دیر تر از شما بدنیا امدین. بی تربیت😐

    ۳ سال پیش
  • Melissa

    ۱۵ ساله 70

    دقیقا من خودم 3 ساله رمان میخونم ربطی ندارع ب سن

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.