امیر عباس و نازگل به هم دل می بندند .. اما امیر عباس مرد ِ مغرور ُ غد نیست .. امیر عباس فقط یه پسر جوونه که نیمه ِ گمشده و شریک زندگیش رو پیدا می کنه و ساده بهش دل می بنده اما ساده دل نمی کنه ! نازگل هم یه دختر پولدار نیست .. نازگل فقط یه دختر ِ ساده و دوست داشتنیه !

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱۷ دقیقه

مطالعه آنلاین زخم دلم
نویسنده : Hasti_71

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی‎

خلاصه :

امیر عباس و نازگل به هم دل می بندند .. اما

امیر عباس مرد ِ مغرور ُ غد نیست .. امیر عباس فقط یه پسر جوونه که نیمه ِ گمشده و شریک زندگیش رو پیدا می کنه و ساده بهش دل می بنده اما ساده دل نمی کنه !

نازگل هم یه دختر پولدار نیست .. نازگل فقط یه دختر ِ ساده و دوست داشتنیه !

پایان خوش

فصل ِاول : دردها

صحبت کردن با این مرد ِ معتاد بی فایده بود،

با نفس نفس و دست های ِ مشت شده فریاد زد :

ازت شکایت می کنم ، از همتون شکایت می کنم

مرد که می دانست زورش به این پسر عصبانی نمی رسد از همان پشت پنجره خانه ِ کوچکش داد زد:

برو شکایت کن ،با پلیس بیا، میخوام ببینم کجای دنیا یه پدر رو به جرم ِ شوهر دادن دخترش میبرن کلانتری .. من منتظرما .. با پلیس بیا

زیر ِ پنجره ِ بسته شده ، روی زمین نشست و فکر کرد راست می گوید پدر زنش ،با درد ناله کرد :پدر زن ِ سابقم !

از جا بلند شد ، کمرش خم شده بود از این همه درد .. دلش سوز داشت

بی هدف به سمت ِ خیابان راه افتاد .. اولین قطره اشک از چشمش چکید ..نفس ِعمیقی کشید ..چقد سخت بود کنترل اولین قطره اشک .. برای نباریدن..برای جاری نشدن

مرد بود اما .. بغض گلویش را رها نمی کرد .. بارش ِ چشمان ِ رنگ شبش بیشتر شد

ضعف داشت .. نه از گرسنگی ..بلکه از درد

تکیه اش را به درخت کنار ِ خیابان داد و سر خورد روی زمین

نه زمین ِ خیس مهم بود ، نه چشم های ِ خیسش و نه نگاه راننده و عابران ِ خیابان

فقط می خواست گریه کند شاید سبک میشود از این همه درد.

دست هایش را درو زانو هایش حلقه کرد و سرش را روی دست هایش گذاشت و از ته ِدل هق زد

صدای ِ اهنگِ داخل ماشین 206 توجهش را جلب کرد .. سرش را تکیه داد به درخت و اشک هایش شدت گرفت

نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم، دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم

نمیدونی تو این روزا چقدر یاد تو میفتم ، ته دنیام نزدیک نگاه کن کی بهت گفتم

هق هق ِ مردانه اش درد داشت

کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد دنیامی که هرجایی رو میبینم نبینم پیش چشمامی

برم هرجای ِ این دنیا شبم با بغض دم سازه آخه هرجا یه چیزی هست منو یاد تو بندازه

حلقه اش را محکم ب*و*سید و با صدای بمش که با گریه بم تر شده بود زمزمه کنان نالید:

نمیدونم تو این برزخ کی از این درد میمیرم نمیدونم چرا یک شب فراموشی نمیگیرم

با بغض زمزمه کرد : فراموشی!

هق هق ِ مردانه اش سوزناک تر شد ..شانه هایش می لرزید .. صورتش را میان ِ دستانش پنهان کرد و ناله کنان زمزمه کرد :

دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم

فصل ِدوم : گذشته ها

بعد از یکسال پشت کنکور موندن دانشگاه سراسری قبول شدم...رشته ی مورد علاقم ، نرم افزار

سال قبل ِ درست روز قبل از کنکور با مرگ زینت جون اونقدر شوک زده بودم که امتحان یادم بره

وقتی دوساله بودم مادرم به علت سرطان فوت کرد و پدرم بعد از مادرم دیگه زندگی نکرد و با اعتیاد سعی کرد مرگ مادرم رو فراموش کنه

زینت جون هم همسایمون بود که از سر ِدلسوزی برام مادری میکرد با مرگش هرگز نتونستم محبتاش رو جبران کنم ، همیشه دوست داشت درس بخونم و به جایی برسم

روز ِ اول دانشگاه بیشتر از قبل متوجه تفاوت هام با بقیه شدم ..تنها دختر چادری کلاس من بودم ،هیچ وقت ارایش نکرده بودم..حتی یه کرم ساده ه به صورتم نخوره بود..البته خیلی هم به ارایش نیازی نداشتم...دختر زیبایی بودم و چهره کاملا شرقی داشتم

چش و ابروی مشکیم به صورت سفیدم حسابی می اومد

اکثر بچه های کلاس حتی دخترا ماشین داشتن ...اما من یادم نمیاد با ماشین شخصی یا حتی تاکسی جایی رفته باشم

****

یک ماهی از شروع کلاسا گذشته ..امروز صبح و عصر کلاس داشتم

مانتو ،شلوار مشکی سادم رو پوشیدم و مقنعه ام رو جلوی آینه سرم کردم..هیچ وقت موهام رو کوتاه نکرده بودم و با وجود موهای ِبلندم ،بعد از این همه سال تازه به فکر افتادم موهام رو بالای سرم ببندم تا مثل ِهمه ِدخترای کلاسمون موهام بالا بره.

می دونستم بابام خونه نیست ...پس بی خداحافظی کیف و کلیدم رو برداشتم و بعد از اینکه چادرم رو سرم کردم از خونه زدم بیرون

بعد از چهل دقیقه رسیدم دانشگاه..اکثرا به جای این که منتظر تاکسی باشم پیاده می اومدم...پیاده روی تو هوای ِپاییز رو دوست داشتم

ده دقیقه ِدیگه کلاس شروع میشد و حداقل یه ربع تا ساختمان ِ کامپیوتر راه بود.نگاهمو از ساعتم گرفتم و به مسیر روبه روم خیره شدم

یه نگاه به کفش های همیشه اسپرتم انداختم و 1...2....3

شروع کردم به دویدن

تقریبا نصف راه رو رفته بودم که یهو یه نفر مثل باد از کنارم رد شد..با تعجب ایستادم و دور شدنش رو نگاه کردم

مگه مسابقات دو و میدانی بود که اینجوری رد شد ؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقت برای ِ فکر کردن نبود...شاید مسابقه نبود ولی من باید از این پسره جلو می افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسلما تو همون ساختمان کامپیوتر کار داشت ،چون یه همون سمت میرفت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس نفس زنان همزمان با پسره رسیدم در ِ کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خم شده بودم و تند تند نفس می کشیدم ..بعد از چند ثانیه سرم رو بالا اوردم که پسره رو در حالی که لبخند ی مثلا ژکوند میزد ، خیره به خودم دیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشناختمش ..هم کلاسیم بود .. امیر عباس ِ معتمد ..پسر جذابی بود ،قدِبلندی داشت و صورتش سبزه بود و لب و بینی ش کاملا معمولی بود اما چشمای ی مشکیش فوق العاده جذاب بود ، با اینکه از تیپش معلوم بود حسابی پولداره اما برعکس خیلی از پسرای ِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاسمون ماشین نداشت و از این برام معمای مهمی شده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و گفت : شما هم دیرتون شده ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند جوابش رو دادم:سلام .. اره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به در ِکلاس اشاره کرد و گفت : علیک سلام .. بفرمایید ..بعدا در مورد برنده ی مسابقه صحبت می کنیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدمو وارد کلاس شدم ، نفس راحتی کشیدم ..استاد ِ سخت گیرمون هنوز نیومده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار مریم روی صندلی خالی نشستم ..با مریم راحت تر بودم .. بچه های کلاس همه با هم صمیمی بودند اما من دلم نمی خواست با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کسی گرم بگیرم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مریم هم فقط کمی صمیمی تر بودم...دختر ِ فوق العاده پر حرفی بود بر عکس من ..بدون اینکه به من مهلت بده حرف میزد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.سعی کردم بی حوصله گیمو نشون ندم و با دقت به حرفاش گوش کنم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره استاد اومدو از وراجی های مریم خلاص شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اخر کلاس به درس گوش دادم و نت برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو ساعتی تا کلاس ِ بعدی وقت بود...اینجور وقتا مریم و چند تا از بچه های دیگه کلاس واسه ناهار میرفتن بیرون از دانشگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معمولا مریم خیلی قبل از رفتنشون بهم اصرار نمی کردخب احمق که نبود .. وضع ظاهریم کاملا خبر میداد از اوضاع ِ بد ِ مالیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی نیمکت حیاط دانشگاه نشستم تا این دو ساعت بگذره ..گوشیم رو براداشتم و خودم رو با اس ام اس بازی با مهدیه ، دوست دوران ِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دبیرستانم سرگرم کردم ..20

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دقیقه ای از اخرین اس ام اس م گذشته بود ...جواب نداد ...حتما کاری براش پیش اومده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغضم گرفت از این همه تنهایی ..تموم ِ این یه ماه سعی کرده بودم به هیچی فکر نکنم ..ولی دیگه نمی شه ..نمی تونم .. حس حقارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام وجودم رو گرفته بود ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من تنها و بغض کرده ، روی نیمکت دانشگاه نشسته بودم .. نه پول تاکسی گرفتن و رفتن به خونه رو داشتم و نه پول ِ بیرون رفتی با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها رو...کی گفته پول خوشبختی نمیاره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همیشه شاکر خدا بودم .. هیچ وقت گله ی بی مادری نکرده بودم .. هیچ وقت برای ِ داشتن پدر ِ معتادم گله نکردم ..من هیچ وقت از بی کسی م ننالیده بودم ..ولی الان ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره ی اشکم که چکید ، بغضم بزرگتر شد ... برای ِ چی گریه می کردم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آرنج دوتا دستم رو روی ِ کیفم گذاشتم و صورتم رو چسپوندم به دستای ِ همیشه سردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سردی ِ اشکام روی صورت ِ داغ از اشکم هم اثر کرد و گریم بند اومد .. خواستم دستام رو از رو صورتم بردارم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

: خانم ِ صادقی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای وای ِ من ...این دیگه کیه ؟اگه بفهمه گریه می کردم ..حرصی دستام رو از روی ِ صورتم برداشتم و زل زدم به صاحب ّ صدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بله آقای ِ معتمد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نیمکت اشاره کرد و گفت : اجازه هست ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم پوفی کردم و ناچار گفتم : بله ..بفرمایید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشست کنارم و کیف ِ سامسونتیش رو که معلوم بود حسابی گرون قیمته روی ِ زمین، جلوی پاش گذاشت .چشمم هنوز به کیفش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود که صداش رو شنیدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خانم صادقی ،با اشاره به بیسکوییت توی دستش گفت بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برای اینکه تعارفی به نظر نیام یه بیسکویت از جعبه اش جدا کردم و گرفتم توی دستم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونستم چرا اومده کنار ِ من نشسته .. ولی دوست داشتم سوالی که خیلی وقت بود ، ذهنمو مشغول کرده رو ازش بپرسم.رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردم بهش :ببخشید آقای ِ معتمد ، یه سوال بپرسم ازتون ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه سوالی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به چشمای کنجکاو ش لبخندی زدم : خیلی به بیسکوییت ساقه طلایی علاقه دارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید ، بلند و طولانی ، چشماش از زور خنده اشکی شد ..سعی کرد خندشو کنترل کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند ِ روی لبش گفت فکر کردم چی می خواین بپرسین .. اگه قول بدین بین ِ خودمون بمونه میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط سرمو تکون دادم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ معتمد : خب راستش اره، اگه به من باشه جای ِ شام و ناهار هم بیسکوییت می خورم...حالا چی شد این سوالو پرسیدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادقانه جواب دادم : چند روز پیش ، اخر کلاس ،وقتی جزوتون رو جمع می کردید،دو بسته از همین بیسکوییتا توی کیفتون دیدم و صادقانه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تر ادامه دادم :واقعیتش تا حالا کمتر دیدم کسی هم قدِ شما بیسکوییت بخوره ، اونم با این علاقه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندش عمیق تر شد : شما چقدر رک اید!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شرمندگی گفتم : ببخشید ، فکر نمی کردم ناراحت بشید .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ناراحت نشدم ...حالا چرا بیسکوییت تون رو نمی خورید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بیسکوییت توی دستم نگاه کردم ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الا اگه من راستش رو بگم قول می دید بین ِ خودمون بمونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفت : قول ِ قول

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب من بیسکوییت ساقه طلایی نمی خورم ، یعنی دوست ندارم ولی اگرم بخورم فقط کرم دارش رو میخودم ، به بیسکوییت اشاره کردم ..اینم که معمولیه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فوری گفت : پس بدین خودم بخورم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت...معلومه زیادی شکموئه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه ی خالی از بیسکوییت رو بلند شد و انداخت داخل ِ سطل ِ زباله و دوباره نشست .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلوشو صاف کرد : خب خانم ِ صادقی حالا بریم سر ِ اصلِ مطلب!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب پرسیدم : اصل مطلب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ خب اره ، یعنی کنجکاو نشدید چرا اومدم پیشتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خاک تو سرت نازگل ..تا پسره نشست ، گرفتیش به حرف .. یه لحظه هم فکر نکردی شاید کارت داره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اومده پیشت بیسکوییت بیسکوییت کردی...هی وای من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون چیزی نگفتم خودش شروع کرد حرف زدن ، اونم با جدیت کامل !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معتمد : راستش دیدم تنها نشستید، گفتم بهترین فرصته که در مورد برنده ی مسابقه صحبت کنیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متعجب گفتم :برنده ؟ مسابقه ؟ برنده ِ کدوم مسابقه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی بود ، اما چشماش می خندید: مسابقه صبحو میگم دیگه ، یادتون نیست ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس راحتی کشیدم ..این پسره خله .. بله یادم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت گفت : شما چه باهوشید .. افرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفته بود ..بهش نمی یومد اینقدر تخس باشه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره ادامه داد :من برنده شدم .. حالا جایزم چیه ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام خود به خود گشاد شد : شما برنده شدی ؟؟ولی ما که با هم رسیدیم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باشه هرچی شما بگی ..ولی من به عنوان جایزه بهتون بیسکوییت دادم ، جایزه ِ من چیه ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دیگه کی بود .. حالا خوبه بیسکوییت رو هم خودش خورد .. ناچار گفتم : چی می خواید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشش شل شد : خب من ادم متوقعی نیستم .. فقط میخوام تو امتحان ِ برنامه سازی کمکم کنی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوف .. خیالم راحت شد .. کلاس ِ بعدی دومین جلسه برنامه سازی بود که استاد برای اینکه بفهمه سطح ِ دانشجوهاش در چه حده ، این امتحان رو گذاشته بود ..خوشبختانه عاشق ِ برنامه نویسی بودم و مطمئنم که از پسش بر میآم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند گفتم : باشه .. به شرط اینکه موقعیتش جور شه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ موقعیت با من ، تقلب با شما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا با این پسر اینقدر احساس راحتی می کردم .. به جرئت می تونم بگم اولین پسری بود که اینقدر باهاش صمیمی حرف زده بودم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دو ساعت بیکاری هم با حرف زن با امیر عباس معتمد گذشت ..اینقدر از خودش حرف زد که مهلت نداد منم چیزی بگم .. ولی خب ا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اطلاعات جالبی از حرفاش به دست اوردم و کنجکاویام برطرف شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدر و مادرش فوت شده بودند و تنها برادرش براش پدری کرده بود ..بعد از سربازی هم نمایشگاه ماشینش رو در اختیار امیر عباس گذاشته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود تا اینجوری خرجش دست خودش باشه . تنها سوالی که ازش پرسیدم این بود که چرا با داشتن نمایشگاه ماشین پیاده میاد دانشگاه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و فهمیده بودم که بیماری چربی ِ خون تو خانوادشون ارثیه ، یعنی پدر و برادرش هم داشتند .. معتمد ِ کوچیک هم برای این که فشار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خون نگیره از الان غذاهای چرب نمی خوده و پیاده روی می کنه .. در ضمن فهمیده بودم که معتمد اصلا درس خون نیست و بعد از دو سال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سربازی و سه سال اصرار برادرش با 5 سال فاصله سنی با ما اومده دانشگاه یعنی 25 سالشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

20 دقیقه به شروع کلاس موند بود .. خواستم بلند شم که معتمد فوری پرسید : کجا ؟ هنوز که کلاس شروع نشده !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب تا به کلاس برسیم ،کلاس هم شروع میشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ واستا با هم بریم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه زود پسر خاله شد .. کیفش رو برداشت و راه افتادیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دم ِ در ِکلاس ازم قول گرفت که سر قولم بمونم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی های کلاس ، طبق معمول کنار هم چیده شده بود و.. یه ردیف به اخر کلاس ، روی یکی از صندلی های کلاس نشستم . غیر از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من و معتمد دو تا پسر دیگه هم تو کلاس بودن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معتمد بعد از خوش و بش کردن با اونا اومد کنار من نشست البته با یه صندلی خالی فاصله !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی تعجب نکردم .. چون می دونستم برای مدد خواستن وسط امتحان اینجا نشسته .. و البته بچه های کلاس ما همیشه مختلط می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشستن !!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی با گوشیم ور می رفتم که احساس کردم یکی کنارم نشست . فکر کردم مریمه .. سرمو چرخوندم به سمت صندلی خالی بین خودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و معتمد که حالا با نشستن طاهری پر شده بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعید طاهری یکی از بچه های پولدار کلاس بود که انصافا خوش تیپ و خوش چهره هم بود .. ولی اعتماد به نفس فوق العاده بالاش و نگاه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیزش نسبت به همه دخترا باعث شده بود حالم ازش به هم بخوره .. از مریم شنیده بودم که گفته : به هر دختری اشاره کنم ، حاضره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برام بمیره..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از این که کنارم نشسته بود ، معذب بودم ولی خب ضایع بود اگه بلند می شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز 5 دقیقه از نشستن طاهری کنارم نگذشته بود که معتمد از جاش بلند شد .. اخماش حسابی تو هم بود ، تا کیفش رو برداشت ُ یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم به طرف ِ صندلی من اومد ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم که تازه از در ِ کلاس وارد شده بود صاف نشست روی تنها صندلی سمت چپم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معتمد همون یه قدم رو به عقب برداشت ُ نشست روی صندلیش و کیفش ُ محکم کوبید رو زمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا یه دفه ابروهاش رفت تو هم ... یعنی به خاطر اینه که کنارم نیست تا بهش تقلب برسونم ؟ولی همچین امتحان مهمی هم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبود که !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی خیال فکر کردن شدم و خواستم دوباره خودمو با گوشیم سرگرم کنم که طاهری که مثل بچه های مودب از اول سر جاش نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو خم کرد طرف من و گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم صادقی ، می تونم یه خواهشی ازتون داشته باشم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم نمی خواست باهاش حتی حرف بزنم..ولی ناچارگفتم : امرتون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری : گفتم اگه برنامه نویسی تون خوبه ،یه امداد بهم برسونید ..اخه نمی خوام همین اول کاری ضایع کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی دونم چرا امروز همه از من درخواست امداد داشتن .. سعی کردم مودبانه ردش کنم که :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نازگل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن اسمم از دهن معتمد ،دهنم همین طور باز موند و چشای گشاد شدم خیره موند به معتمد اخمو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دهنم رو بستم ُ خیلی جدی رو به طاهری گفتم :خیر بنده برنامه نویسی م خوب نیست و خیلی جدی تر رو کردم به معتمد :با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کاری داشتید اقای ِ معتمد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای معتمد رو خیلی کشیده گفتم تا بفهمه اصلا دلم نمی خواد باهام صمیمی رفتار کنه و درست نیست منو با اسم کوچیک صدا کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی از رو نرفت و همون طور اخمو گفت : یه لحظه بیا بیرون باهات کار دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقای معتمد رو خیلی کشیده گفتم تا بفهمه اصلا دلم نمی خواد باهام صمیمی رفتار کنه و درست نیست منو با اسم کوچیک صدا کنه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی از رو نرفت و همون طور اخمو گفت : یه لحظه بیا بیرون باهات کار دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوز خند ِ معنادار ِ طاهری رو اعصابم بود .. نمی خواست جلوی طاهری ، معتمد ضایع شه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی بلند شدم به طرف در کلاس راه افتادم .. قدم های محکم معتمد رو پشت سرم حس می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض اینکه چند قدم از کلاس دور شدیم برگشتم و عصبانی زل زدم به معتمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ ببخشید اقای معتمد ، شما به چه حقی منو به اسم ِ کوچیک صدا می کنید ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ توضیح میدم خانم صادقی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم صادقی رو دقیقا مثل خودم کشیده گفت ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت از لحن کشدارش که مثلا ادای منو در می اورد ..ولی باید جدی می بودم تا هوا برش نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهم خواستم ادامه بده .. جدی و محکم گفت :طاهری ، پسر درستی نیست ، نمی خوام براتون دردسر درست بشه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه حسی ته ِ دلم رو قلقلک داد ..نگرانم بود ؟این پسر غریبه کی بود ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم ، شاید باید یه جوری حالش رو می گرفتم تا با من صمیمی رفتار نکنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا بهش می گفتم تو و طاهری هیچ فرقی ندارین ...ولی همون حس شیرین ته ِ دلم باعث شد از دهنم بپره :خودم میدونم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند گرمی زد و گفت :خوبه که میدونی نازگل خانم .. حالا بریم به تقلبمون برسیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره که گفت نازگل .. حرصی نگاش کردم و برگشتم تو کلاس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری جاشو عوض کرده بود و حالا دقیقا روی صندلی من ،یعنی کنار مریم نشسته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بهشون یه ردیف عقبتر نشستم که معتمد ِ پسرخاله هم کنارم نشست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به ساعتم نگاه کردم .. استاد هم یه ربع تاخیر داشت .. هنوز چشمم به ساعت و فکرم درگیر تاخیر استاد بود که از در کلاس وارد شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از حضور ، غیاب برگه سوالا که شامل چند تا سوال برنامه نویسی بود رو بین مون پخش کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لذت شروع کردم به جواب دادن .. حین جواب دادن حواسم بود طوری برگه ام رو بگیرم که معتمد پسرخاله هم ببینه .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از نیم ساعت مهلت امتحان تموم شد و برگه ها رو ازمون گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معتمد با لبخند گفت : امتحان خوبی بود ... شما هم خوب دادید ، نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تاسف سرم رو تکون دادم و چیزی نگفتم ..انگار نه انگار تموم نیم ساعت امتحان سرش رو برگه من بوده!!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از بیست دقیقه که استاد با برگه های امتحان و جوابا سرگرم بود،بالخره سرش رو بلند کرد و در حالا که برگه ها رو دوتا دوتا جدا کرده بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت :خب بر اساس ِ سطح دانش تون نسبت به برنامه نویسی بهتون پروژه میدم که با هم تو کارگاه کامپیوتر انجام بدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گروه ِ اول :معتمد و صادقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به استاد خیره شدم که بی توجه به من بقیه گروه ها رو اعلام میکرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو برگردوندم طرف ِ معتمد که با لبخند نگام می کرد...قشنگ معلوم بود خوشحاله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون لبخندش گفت:فکر کنم چون مثل هم نوشتیم ،هم گروه شدیم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام از زور تعجب گرد شد : مثل ِ هم نوشتیم ؟؟؟با حرص ادامه دادم : اقای معتمد فشما دقیقا از روی برگه من نوشتید ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی اینقدر وضعتون خرابه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما چه طوری دانشگاه قبول شدید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشش رو شل تر کرد :خب همه ی سوالای کنکور که برنامه نویسی نیست؟هست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با افتخار ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر چی شما برنامه نویسی تون خوبه،بنده ادبیات و عربی م خوبه ...هر کمکی تو این زمینه خواستید ،بنده در خدمتتون هستم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندم گرفت از این همه افتخاری که به خودش میکرد .. آخه ادبیات چی بود که کمکش باشه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در حالی که از ته دلم میخندیدم گفتم : آقای معتمد .. اخه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ جانم ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف تو دهنم ماسید و خنده خود به خود از لبم محو شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه متعجبم به نگاه مهربونش خیره موند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای هم همه ی بچه ها نگاهمو ازش گرفتم و سرم رو پایین انداختم..خودکارم رو تو دستم گرفتم و با باز و بسته کردن سرش خودم رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد معروفی با گفتن از هفته اینده کلاستون تو کارگاه کامپیوتر برگزار میشه ،اعلام کرد کلاس تمومه و با خسته نباشید بچه ها از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلاس خلوت تر شده بود و بیشتر بچه ها رفتن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما من هنوز سرم پایین بود و مشغول بازی کردن با سر خودکارم .. فکرم درگیر بود ...درگیر ِ دلم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه تو کلاس هیچکی جز من و معتمد نبود ..نمی دونم چرا نشسته هنوز!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بهش بلند شدم و به طرف در کلاس راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک قدمی در کلاس صداش به گوشم رسید :نازگل خانم ..ایستادم ولی برنگشتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم ایستاد و ادامه داد : ببخشید ،منظوری نداشتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست داشتم سریعتر ازش دور شم ،از خودش..از چشمایی که با محبت بهم خیره شده بود ..از کسی که نگرانم شده بود و بهم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفته بود جانم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ایستگاه به حدی شلوغ بود که تا برسم خونه شب شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله ای که از سر گشنگی بود در خونه رو باز کردم و م*س*تقیم به سمت اشپزخونه رفتم..عجیب بود که پدرم خونه نبود .. بود و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نبودش شاید خیلی هم نباید برام مهم می بود اما بود ..چون حداقل اسم پدر روم بود و سایش بالا سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معمولا بساط شون صبح ها خونه بقیه بود اما شب ها خونه ما..منم عادت داشتم شب رو کامل تو اتاقم بگذرونم..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله املت درست کردم و خوردم،سهم بابا رو روی میز اشپزخونه گذاشتم ُ به سمت اتاقم پرواز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو تند در اوردم ُ با تاپ ،شلوارک ِمخصوص خوابم روی تخت افتادم.تازه داشت چشمام گرم میشد که با صدای باز شدن در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خونه چشمام تا اخرین حدِممکن باز شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباسامو تند در اوردم ُ با تاپ ،شلوارک ِمخصوص خوابم روی تخت افتادم.تازه داشت چشمام گرم میشد که با صدای باز شدن در خونه چشمام تا اخرین حدِممکن باز شد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینقدر گرسنه بودم ُ خوام میومد که یادم رفت از تاریکی و تنهایی می ترسم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم در اتاقمو باز کردم ُسرکی تو سالن کشیدم .. با صدای پدرم که صدام میزد خیالم راحت شد و به طرف اشپزخونه رفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ولع مشغول خوردن املت بود که نگاهش بهم افتاد :خوبی بابا ؟ بیا کارت دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام دادم ُ روبه روش نشستم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنجکاو نبودم چون می دونستم چی کارم داره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به موهای سفیدش که خیلی وقت بود ،کوتاه نشده بود خیره بودم که بادهن پر گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند روزه گمی بابا ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم .. بعد از یک ماه تازه متوجه کم بودنم شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بغض اما اروم گفتم :دانشگاه قبول شدم بابا..اونم سراسری..یادته سال قبل به خاطر فوت زینت خانم امتحان ندادم ؟به جاش امسال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جبران کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش رو تکون داد : آفرین بابا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جیبش یه بسته پول در اورد ُ داد دستم :بیا بابا ،اینم خرجی ِ خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخم ،تلخ تر شد .. من و پدرم هر چند ماه یک بار با هم صحبت می کردیم ..اونم موقعی بود که بابا میخواست پول بده بهم..بسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پول رو ازش گرفتم و شب بخیر گفتم و به طرف اتاقم راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پولی که می دونستم از اجاره مغازه کوچیک مون تو یه پاساژ تقریبا معروف به دست اومده رو گذاشتم تو کشوی میزم ُ با فکر اینکه سر ِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرصت باید برم خرید روی تخت درازکشیدم تا بخوابم ..یه ربعی گذشت اما خوابم نیومد .. طاق باز دراز کشیدم و فکرم رفت به روزی که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذرونده بودم .. به امیر عباس ِ معتمد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد چشمای پر محبتش و جانم گفتنش و نگرانیش از نزدیک شدن طاهری به من حس خوبی تمام وجودم رو گرفت ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ وقت کسی نگرانم نشده بود .. حتی زینت که بزرگم کرده بود .. حتی مهدیه که دوست صمیمی ِ دبیرستانم بود..حتی این مرد ِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معتاد موسفید که پدرم بود .. من هیچ وقت از کسی جانم نشنیده بودم .. نگاه پر محبت هیچ کس روم نبوده .. من هیچ وقت از کسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینطوری با محبت جانم نشنیده بودم .. ولی امروز ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس بلندی کشیدم ُ صورتم رو بین موهای ل*خ*تم گذاشتم ُ با لذت به معتمد و گاه گرمش فکر کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو اوج رویا حسی بی رحمانه ته ذهنم فریاد زد:چه قدر بی جنبه ای دختر ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره من بی جنبه بودم .. محبت ندیده بودم ..شاید حرفاو کارای معتمد عادی بود ..شاید که نه .. حتما عادی بود ولی من .. من ِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محبت ندیده با یه نگاه و یه جانم تا ته رویا رفته بودم !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وسایلم رو روی زمین گذاشتم و کلیدم رو از کیفم در اوردم ُ در خونه رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خریدای اشپز خونه رو گذاشتم روی میز و بعد از خودرن یه لیوان اب به سمت اتاقم راه افتادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت نشستم و پلاستیک خریدام رو باز کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مانتوی ِسرمه ای سیر .. با مقنعه همرنگش..کرم و رژ ِ لب قرمزم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عشق سر کرمم رو باز کردم و بو کشیدم اوووم چه بوی خوبی میداد .. کلی برای خریدش وقت گذاشته بودم .. از قیمت ها و مارک ها

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی سرم نمیشد ولی با دیدن مارک های خارجی و قیمت های مدهوش کنندش تصمیم گرفتم یه مارک ایرانی بگیرم که قیمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مناسب باشه و بعد از کلی چرخ زدن اینو پیدا کرده بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل بچه ها برای کلاس فردا ذوق دشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوی اینه چرخی زدم ..واقعا سورمه ای بهم میومد مخصوصا که پوست سفیدم با زدن کرم حسابی براق شده بود ..رژ لب ِقرمزم هر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند که محوُ کمرنگ بود ولی بازم یه کوچولو لبام رنگ گرفته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کش چادرم رو با دقت روی سرم تنظیم کردم ُ به سمت دانشگاه راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توی راه فکرم رفت به دو هفته ای که گذشته بود ..توی این دو هفته معتمد دقیقا کنارم می نشست و نازگل خانم ، نازگل خانم می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

..کلا چشم غره های من هم روی این پسر خاله تاثیری نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی می کردم جلوی صمیمیتش رو بگیرم اماواقعا نمی شد ..شاید از ته دل نمی خواستم یعنی حس شیرین ته دلم نمی ذاشت ..با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این حال سعی می کردم به رویاهای دخترونه ام اجازه پیشوی ندم و به خودم بقبولونم که کاراش کاملا بی منظوره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و وارد کلاس شدم .. روی صندلی کنار چند تا از دخترای کلاس نشستم و بعد از سلام،علیک کوتاهی باهاشون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو چرخوندم تو کلاس .. معتمد نبود ..انگار همه ی ذوق و شوقم پریده بود ..حس لاستیکی رو داشتم که بادش خالی شده !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری از اخرین نفراتی بود که وارد کلاس شد ..تقریبا همه اومده بودند ..چند تا صندلی پشت سرم خالی بود و یه صندلی هم کنارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.. جای ِ خالی معتمد عجیب حس میشد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری دقیقا روی صندلی کنارم نشست ،عصبی پوفی کردم و با ورق زدن جزوم خودم ُ سرگرم کردم .. طاهری هم مشغول صحبت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن با ب*غ*ل دستیش شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به در بود .. خودمم نمی دونستم چرا منتظرشم .. از این احساس شیرین می ترسیدم ..من دختر عادی نبودم .. حداقل برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میر عباس که می دونستم برادرش مرد بزرگ و سرشناسیه..از خودم می ترسیدم .. من چی بودم ؟ یه دختر فقیر و بی کس و کار ، با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه پدر معتاد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من از حقیقت زندگیم هراس داشتم .. از این که این حس بیشتر بشه ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همه ی اینه هنوز چشمم به در بود ..حالم از خودم .. از رویاهام .. از توقعاتم ..به هم می خورد ولی بازم چشمم به در بود !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره مشغول ورق زدن جزوم شدم .. که احساس کردم یکی وارد کلاس شد فکر می کردم استاد باشه اما ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن امیر عباس همه وجودم چشم شد و خیره موند بهش..پیراهن ، شلوار سورمه ای پوشیده بود و یه کت اسپرت سفید هم روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش بود ُ مشغول خوش وبش با ارتام صالحی ..ارتام دوست صمیمیش بود ..دستش رو به نشونه خداحافظی به شونه ارتام زد ُ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو تو کلاس چرخوند !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکر اینکه داره دنبال ِ من می گرده لبخند شیرینی زدم و چشمم رو دوختم به صورت دوست داشتنیش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره نگاهش رو من ثابت موند و لبخند عمیقی زد و همونطور که به طرفم میومد سر ر وبه نشونه سلام تکون داد ..ولی با دیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طاهری که کنارم نشسته بود اخماش تو هم رفت و نگاه عصیبش رو دوخت بهم .. بعد هم بی توجه به من از کنارم رد شد و روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صندلی پشت سرم نشست .دلم گرفت .. چی فکر می کردم و چی شد .. اینقدر عصبی شد که متوجه تغییراتم نشد !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم رو زیر چونم گذاشتم ُ فکر کردم تقصیر من چیه که طاهری کنارم نشسته ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانم ِ صادقی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای درد ُ خانم صادقی .. نگاهمو دوختم بهش تا ببینم چرا صدام کرده که یه هو صورتش رو اورد جلو و خیلی بی مقدمه گفت :چه قدر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشگل شدید .. سورمه ای بهتون میاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام تو هم رفت .. مسلما طاهری اخرین نفری بود که دو ست داتم متوجه تغییراتم بشه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای ویبره گوشیم که روی دفترم بود توجهمو جلب کرد ولی قبل از نگاه مردن به گوشی رو به طاهری خیلی جدی گفتم : مواظب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف زدنتون باشید اقای طاهری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهای طاهری بالا رفت و با تاسف سرش رو تکون داد ، پوزخندی زد و صورتش رو برگردوند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خر ِ ع*و*ض*ی که فحش مخصوصم بود تو دلم بهش گفتم ُ گوشیم رو برداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن شماره نااشنایی که بهم پیام داد بود ، ابرهام بالا رفت .. عادت نداشتم پیامای شماره های ناشناس رو بخونم اما یه حسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم می گفت این غریبه ، اشنای ِ دلمه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوندن جمله دستوریش لبخند به لبم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوندن جمله دستوریش لبخند به لبم اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودخواهانه نوشته بود :بیا پیش من بشین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره گوشی تو دستم لرزید :نازی بلند مشی یا بلندت کنم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچم چه حرصی می خورد ، دلم نمی خواست ازم ناراحت باشه .. ولی خیلی بد بود که از این جا بلند شم و فرتی بشینم پیش معتمد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اومدن استاد بهترین بهانه برای بلند نشدنم جور شد .. امیرعباس حرصی پاش رو کوبید به پایه ی صندلیم .. لبخند عمیقی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ته دلم از اینکه فکر کنم غیرتی شده ، غنج رفت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لذت دو ساعت تمام به درس گوش دادم ُ به کرم ریختن های طاهری هم توجهی نکردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

استاد از کلاس بیرون رفت و سر و صدای بچه ها بلند شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا جزوم رو جمع کردم و بلند شدم ، طاهری هم کنارم ایستاد ُ گفت : خوشحال شدم از مصاحبت باهاتون خانم صادقی ،خداحافظ .. و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد بلند تر رو به معتمد که نفس های عصبیش رو پشت سرم حس می کردم یه خداحافظ امیرجان گفت ُ سریع از کلاس بیرون رفت !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه خر ع*و*ض*ی دیگه زیر لبی بهش گفتم ُ صورتم رو برگردوندم طرف امیرعباس اخمو!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من کار ِ بدی نکرده بودم .. پس سعی کردم عادی باشم .. لبخندی زدم ُگفتم:سلام .. چرا دیر اومدی ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفت : برا تو که بد نشد .. به گوشیم اشاره کرد :مگه اون بی صاحابو ندیدی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه نمی گم پاشو بیا پیش ِ من بشین !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی پوزخندی زد ُ گفت : خوشت میاد ازش اره ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارفته نگاش کردم ُ هیچی نگفتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی تر قدمی جلو گذاشت و دستش رو زیر چونم گرفت و سرمو بالا اورد خیره شد تو چشام : چرا حرف نمی زنی ؟میگم خوشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میاذ ازش ؟؟با داد گفت : آره ؟؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم چونم داره اتیش می گیره .. از ترس و استرس کف دستای سردم عرق کرده بود ُخیس شده بود ..بغض گلومو گرفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود از این همه بی منطق بودنش..فشار روی چونم بیشتر شد ،فقط تونستم ناله کنم :نه ، ازش خوشم نمیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشید و چونم رو ول کرد .. هنوز عصبی بود ولی ارومتر گفت :تو که ازش بدت میاد چرا کنارش نشستی ؟ مگه نگفتم بیا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش من بشین ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مظلومیت گفتم : خب خودش کنارم نشست ..بعد هم که تو پیام دادی ،استاد اومد دیگه نمی شد بلند شم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاملا اروم شده بود ..حالا شده بود همون امیر عباس مهربونی که شناخته بودم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگرانی نگام کرد و به چونم که احتمالا قرمز شده بود خیره موند :دردت اومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند تلخی زدم و چیزی نگفتم .. دردم نیومده بود و ناراحت هم نشده بودم .. ولی نمی دونم چرا دلم می خواست معتمد فکر کنه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحتم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به امیرعباس با قدم های بلند کلاس رو ترک کردم ..تند دنبالم اومد و صدام کرد :نازگل .. نازگل کجا میری ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم .. خانم ِ نازگل کجا رفت ؟!تا دیروز که نازگل خانم بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم هام رو سریعتر کردم .. د.باره صدام کرد : نازگل .. وایستا کارت دارم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شیطونی زدم ُبه راهم ادامه دادم .. با قدم های بلند بهم رسید ..حالا دقیقا پشت سرم بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گفت: کجا میری خوشگله با این عجله .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم عمیق تر شد .. از این بازی خوشم اومده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم امیرعباس هم از قدم هام که ارومتر شده بود ،فهمیده بود مثلا دارم ناز می کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت کنار گوشم گفت : شماره بدم خوشگله ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره ایستادم .. چرخیدم سمتش و سعی کردم خندم ُ پس بزنم :مزاحم نشید آقای محترم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شیطنت گفت :من که مزاحم نشدم ..فقط میخوام شماره بدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه نمیشد جلوی خندمو بگیرم :شمارتون رو که قبلا دادید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مثلا وارفته ای گفت :وای ..یادم رفته بود ..پس به اون یکی شماره ندادم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده بلندی کردم .. با لبخند نگام کرد ُ اروم گفت :ببخشید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن معمولی ادامه داد :نمی خوای بدونی چرا دیر اومدم ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلا یادم رفته بود ولی با کنجکاوی پرسیدم : چرا ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا در دانشگاه رسیدم یادم اومد بیسکوئیت کرم دار نخریدم .. این ورام که نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم غنج رفت برای این محبت های ساده اما دوست داشتنیش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت نیمکت رفت و گفت : بیا بشینیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنار هم نشستیم .. بیسکوئیت رو داد دستم ُ شیطون گفت : تقدیم به گل بانو !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصی گفتم : مگه نگفتم به من نگو گل بانو !! حس پیری بهم دست میده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به حرفم تو صورتم خیره شد ُ اروم گفت : دختر به این خوشگلی چرا احساس پیری می کنه ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرگرفته سرم رو پایین گرفتم که دوباره گفت : میگم گل بانو ، دیدی لباسامون سته ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن معمولی ش سعی کردم منم عادی باشم : اره .. از من تقلید کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لحن مهربونی گفت:سورمه ای بهت میاد .. چشای ِ مشکیت ،مشکی تر میشه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

احساس کردم لپام قرمز شده .. این پسره قصد جون منو کرده انگار .. برخلاف تعریف طاهری از من که باعث شد حس بدی بهم دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داده بده .. الان فقط خجالت کشیدم ویه حس شیرین ته دلم بود که دوست داشتم امیرعباس همینجوری ادامه بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بازش نمی کنی ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب خیره شدم بهش : چی رو ؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ابرو به بیسکوئیت تو دستم اشاره کرد .. جون به جونش کنن ،جونش در میره واسه بیسکوئیت .. الان وسط خجالت کشیدن من وقت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیسکوئیت خودرن بود ؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعارفش کردم .. بیسکوئیت رو برداشت و طبق معمول این چند وقت از وسط بازش کرد .. قسمت کرم دارش رو داد به من و قسمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سادش رو هم خودش خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشغول مزه مزه کردن بیسکوئیت بودم که در حالی که نگاش به روبه رو بود اروم گفت : طاهری باهام لجه .. فقط هم یه دلیل داره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم همونطور اروم گفتم : چه دلیلی ؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره شد تو چشام : تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه متعجبم رو نادیده گرفت .. دوباره به رو به رو خیره شد ُ ادامه داد :همون هفته اول چشمش دنبالت بود .. پوزخندی زد و با صدای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره ع*و*ض*ی می گفت با اینکه معلومه وضع مالیش خرابه ولی اینقدر خوشگله که ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس صدا داری کشید .. کلافه دست تو موهاش برد ُ حرفش رو ادامه نداد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشایی که اتیش می بارید ازشون خیره تو چشام گفت:نمی خوام دور و برت باشه ..وقتایی که نیستم خیلی مواظب باش .. اصلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش محل نده ..فقط دنبال بهانه ست که بهت نزدیک بشه .. بی توجه به چهره ی بهت زدم همین طور ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فهمیده حسم به تو رو .. همون روز اول که بهش توپیدم فهمید .. فهمیده که میخواد اذیت کنه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لبی حرف میزد و اصلا انگار من ُ نمی دید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هضم حرفاش سخت بود برام .. امیر عباس چه حسی به من داشت ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز درگیر فکرم بودم که کلافه بلند شد .. بیسکوئیت رو که حتی نصفه هم نشده بود تو سطل زباله انداخت و بالای سرم ایستاد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه نگام کنه دستور داد : پاشو بریم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حرف کنارش راه افتادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا در دانشگاه بدون حرف زدن گذشت .. در دانشگاه ایستادم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جایی کنار گوشش نگاه کردم و اروم گفتم : خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز یه قدم نرفته بودم که صداشو کنار گوشم شنیدم : خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرمزده به راهم ادامه دادم .. کنار ایستگاه ایستادم .. امیرعباس هم کنارم ایستاد ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا نمی دونستم چی بگم !! کف دستای عرق کرده ام رو به چادرم کشیدم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم میخواست تنها باشم تا به حرفایی که شنیدم فکر کنم ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا باور کنم رفتارای امیر عباس به من عادت نیست ... محبته و شاید ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و چشمام رو بستم تا لذت این حس تموم وجودم رو بگیره ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور سرم پایین بود که صدای شیطونش کنار گوشم بلند شد :گل بانو ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونست چه طوری حال ُ هوامون رو عوض کنه .. سعی کردم فعلا همه چی رو فراموش کنم تا مثل امیرعباس عادی باشم !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم : به من نگو گل بانو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واقعا بدم میومد کسی اینطوری صدام کنه ..گل بانو تو ذهن من نماد یه پیرزن بود و بس!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چش غره رفتم و ادامه دادم : تو که میخوای پیاده بری .. خب چرا اینجا ایستادی .. برو دیگه !

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی گفت : شلوغه ... منتظر می مونم تو بری .... دلم نمی خواد اینجا تنها باشی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه واقعا نمی تونستم عادی باشم .حس دل ضعفه داشتم .. امیر عباس احساس من ُ تا مرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویا می برد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمام رو باز کردم و خیره شدم به ساعت .. 6 بود .. کلا عادت نداشتم بعد از نماز صبح بخوابم اما امروز خوابم برده بود .. خمیازه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کشیدم .. غلطی زدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز دو تا کلاس داشتم .. صبح فارسی عمومی درس مورد علاقه امیر عباس و عصر برنامه نویسی درس مورد علاقه من !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از فردا فرجه هابود ُ بعد دو هفته هم امتحانات شروع میشد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فضه

    ۵۶ ساله 00

    باتشکر از نویسنده عزیز رمان بسیار خوبی بود واقعا لذت بردم خسته نباشی

    ۲ هفته پیش
  • maryam

    00

    خیلی عالی و آموزنده بود امیدوارم خانواده ها سختگیریهاشون رو در ازدواج دو تا جوان کمتر کنن تا جوانهامون کمتر اذیت بشن .. خدا قوت نویسنده عزیز موفق باشی عزیزم.

    ۱ ماه پیش
  • حافظ

    ۲۸ ساله 00

    خیلی خوب بود لذت بردم

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه

    ۳۵ ساله 00

    به نظرمن رمان خیلی خیلی خوب واموزنده ای بود

    ۳ ماه پیش
  • -***-

    00

    عالی بود دلم خیلی واسه نازگل و امیر عباس سوخت کاش از لحظه های خوب پایان داستان بیشتر نوشته میشد ولی در کل دست نویسنده درد نکنه رمان واقعاً خوب و تاثیر گذاری بود

    ۴ ماه پیش
  • زینب

    00

    خوب بود

    ۴ ماه پیش
  • Asramir

    ۱۴ ساله 00

    خیلی خیلی خوب هستش من این چند باره گوشیم رو عوض میکنم و هر بار هم این برنامه صب میکنم و هر بار مامانم بهم میگه نصب نکن ولی من دوست و ممنونم از***خوبم هستی که این برنامه رو بهم داد که برم داخلش

    ۵ ماه پیش
  • آیسان

    ۱۸ ساله 00

    رمان خیلی خوب بودی

    ۷ ماه پیش
  • اکرم

    ۳۴ ساله 00

    در یک کلام عالی و غم انگیز بود .

    ۹ ماه پیش
  • هستی صمدی

    ۱۸ ساله 00

    عالی و دوست داشتنی ❤

    ۱۰ ماه پیش
  • سپیده

    ۲۵ ساله 00

    عالی بود نویسنده جان دستت درد نکنه همیشه موفق باشی عزیزم

    ۱۰ ماه پیش
  • زینب

    ۲۹ ساله 00

    رمان عالی بود واقعا ارزش خوندن داشت دست نویسنده درد نکنه

    ۱۰ ماه پیش
  • ناهید

    ۵۸ ساله 00

    جالب بود

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    00

    واقعا عالی بود

    ۱ سال پیش
  • عاطفه

    ۳۰ ساله 00

    رمان عالی بود

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.