رمان ساعت های خواب رفته به قلم ساغر و تبلور
جاوید اصلانی که پدر و مادرش از سران یک گروهک تروریستی هستن به دنبال خون خواهی مادرش و برای انتقام از افسر وظیفه شناس پلیس در قالب مردی مذهبی و بسیجی وارد زندگی سرگرد تقوی می شود و برای انتقام دختر کوچک و ساده دل سرگرد تقوی گزینه ی مناسبی است.دختری که تاوان شغل پدرش را در زیر دستان جاوید سادیسمی به بدترین شکل ها پس می دهد.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۱۲ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #انتقامی
خلاصه :
جاوید اصلانی که پدر و مادرش از سران یک گروهک تروریستی هستن به دنبال خون خواهی مادرش و برای انتقام از افسر وظیفه شناس پلیس در قالب مردی مذهبی و بسیجی وارد زندگی سرگرد تقوی می شود و برای انتقام دختر کوچک و ساده دل سرگرد تقوی گزینه ی مناسبی است.دختری که تاوان شغل پدرش را در زیر دستان جاوید سادیسمی به بدترین شکل ها پس می دهد.
اولین پست تقدیم به خیال مبهم چند ساله ...
(هوریا)
تهران پاییز 1365
مقنعه چونه دار مشکی مو از سرم در اوردم...
در یخچال سبز رنگ باز کردم
بطری اب روی لب هام گذاشتم قلپ قلپ اب خوردم ...
صدای آژیر قرمز بلند شد ..
بطری اب از دستم ول شد ...
جیغ خانجون تو صدای یا زهرا بابا مجید پیچید ...
بابا به طرف زیرزمین دوید و داد زد
_هوریا زود باش ..
یکدفعه منم به طرف زیر زمین دویدم ...
خانجون زیر لب ذکر میگفت ...
مامان عاطی چادر رنگیشو جلوی دهنش گرفته بود...
اقاجون نفس گرفت
_ای بر پدر پدرسگ صدام لعنت ...
صدای بمب امد ..
بابا دوید از زیر زمین بیرون ..
_زدن ...وای زدن ...نزدیک هم بوده ..
مامان و خانجون هم بیرون پریدن ..
بابا با یک جلیقه بافت توسی و زیر شلواری راه راه بیرون پرید ..
خانجون مثل همیشه گریه اش گرفت و لب حوض نشست ...
مامان به طرف تلفن قرمز رنگ روی طاقچه رفت تا از حال دوتا خواهر بزرگم باخبر بشه ...
کنار خانجون نشستم ...
صورت گرد و تپلش توی روسری سفید دور دوز میدرخشید ...نصف موهای تازه حناشده اش بیرون بود ...
دستهای چورکیده اش روی صورتش کشید ...
اقاجون ...به طرفش رفت
_پاشو زن ..هوا سرد ..برو تو میچایی ...سینه پهلو بکنی بدبختی ...
زیر بغل خانجون گرفتم از پله های موزاییکی بردمش بالا ..تو اتاق از روی تله لحافت ها یک بالش برداشتم ..
کنار چراغ نفتی گذاشتم ..
_بیا خانجون ...ایشالا که کسی طوریش نشده ..
خانجون جوراب کلفت که روی پیرژامه راه راه اش کشیده بود در اورد
_وا مصیبتا ..مادر...ای جنگ تمومی نداره ..فقط جوون های دست گلمون دارن پر پر میشن ....
لحافت مخمل گلی روش کشیدم
_بخواب قربونت برم ...
لرز کرده بود
_ننه الهی سفید بخت بشی ...
یک لیوان اب از پارچ براش ربختم ..
_بیا خانجون ...
اب سر کشی.
_صبح و نماشوم نمی شناسن ...الهی ذلیل شن ..ای طیاره هاشون میفرستن به سر زن و بچه مردم ...
درازش کردم
_بخواب ...
دراز کشید
_هوریا مادر صلاه مغرب بیدارم کنی ها ..میخوام برم مسجد ...امشب دعای توسل داره ..
سرشو زیر لحاف کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی گرفتم که مانتوی مدرسه امو در اوردم...نزدیک غروب بود ..ما شیفت بعداز ظهری بودیم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان عاطی امد تو اتاق ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حوا میگفت ...دیروز پسر خوار شوهرش تو عملیات تیر خورده ...عزامش کردن تهران ..کل ایل و طایفه خواهر شوهرش خونشون بودن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک بافت صورتی که خانجون پارسال برام بافته بود پوشیدم ...موهای گیس شدم دو طرفم انداختم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان عاطی پای چرخ خیاطی ایش نشست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برو مادر یکم کوکو از نهار ظهر مونده تو ماهی تابه سر گاز ...بخور دل ضعفه گرفتی .. به طرف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآشپزخون که اونطرف حیاط بود رفتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبطری شکسته فرش اشپزخونه رو خیس کرده بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیشه شکسته هارو جارو کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک تیکه کوکو لای نون گذاشتم و چند پر سبزی هم کنارش ..لقمه گرفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ در امد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر خانجون از روی بند برداشتم سر کردم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر باز کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سعیده دوست صمیمی و همکلاسیم بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهول زده سلام کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهای ریزش پشت عینک گردش درشت شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فهمیدی چهارراه بالای رو زدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدرسه ما چهار راه بالا بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بهت گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خوب ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب گزید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوریا ...میگم نکنه مغازه علی اینا رو هم زدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی پسر مغازه دار نزدیک مدرسه مون بود که جدیدا از سعیده خوشش امده بود و یکدفعه هم براش نامه نوشته بود ... سعیده میگفت من بهش چشم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irندارم ..ولی وقتی میدش لپ هاش گل مینداخت ...هر روز سعی میکرد از طرف معازه بابای علی که بزازی سر چهار راه بود رد بشه و خودی نشون بده ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ام گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نترس ...واسه تو خاطر خواه پیدا میشه ..تو این هاگیر واگیر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم درشت کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی بی شعوری هوریا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه بابا امد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعیده زود چادر رنگیشو درست کرد و کتاب مثلثات نشونم داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تمرین یک اش چی میشه هوریا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا اخم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_برید تو حیاط بابا جون دم غروبی خوبیت نداره در کوچه وایستادین ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعیده ترسخورده اب دهنش قورت داد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فردا جوابش تو مدرسه بهم بگو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سریع خداحافظی کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو وایه بابا مجید لوس کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابای گلم ...منم باهاتون بیام مسجد ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپی نگاهم کرد و پای حوض نشست و شیر باز کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتش پر آب کرد و به صورتش زد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فردا درس نداری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذوق زدم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه ...فردا ورزش و هنر داریم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کف دستش اب باقی مونده از وضو رو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو برو ...ته تغاری ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال بپر بپر تو اتاق رفتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چپ چپ نگاهم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه خبره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع به طرف چادر نمازم رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میخوام با بابا برم مسجد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم هاشو تو حدقه گردوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوریا تو درس و مشق نداری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب برچیدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه ...مامان ...بابا اجازه داد دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاضافه نخ از پارچه با دندون گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امان از دست تو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع روسری مو سر کردم ..ریش ریش های پایینش دوست داشتم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر به سر کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان از داخل اتاق داد زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوریا خانجون بیدار کن ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوریا ***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای مصیبت بود بیدار کردن ..خانجون با اون خواب سنگینش ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون تکون دادم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانجون پاشو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خرپفش میومد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره تکونش دادم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانجون اذون دادن ها ...مگه نمی خواستی بیای ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکدفعه از خواب پرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا ..چی مادر ...مثل نکیر در دروازه جهنم میمونی ...قلبم وایستاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم لپ تپلش بوسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بریم دیگه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهن هن از جا بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مادر خدابیامرزم نور به قبرش بباره ..همیشه میگفت خواب دم غروبی عینهو خواب مرگ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس گرفتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای اذان بلند شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون روی پیراهن بلند گلگلیش یک ژاکت پوشید و راه افتادیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب با دخترهای مسجد قرار بود نامه ها و نقاشی های اهدایی رزمنده هارو بسته بندی کنیم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعیده با مامانش عزرا خانم هم از در حیاطشون بیرون امدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم مسجد مثل همیشه شلوغ بود ..بابا و چند تا از دوستای هم خطی ایش دور امام جماعت ایستاده بودن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاپشن بلند خاکی رنگ بابا داد میزد تازه از جبه امده ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست خانجون گرفتم و داخل مسجد بردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفیسه خانم زن سبزی فروش محل با دیدن خانجون بلند شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام حاج خانم بفرمایید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو جاشو تو صف اول نماز جماعت به خانجون داد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد نگاه با حظی به من کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماشالله ماشالله ...از دوتا خواهرات خوشگل تری ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخجالت کشیدم و سر پایین انداختم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون همینطور که مقنعه بلندش سر میکرد و کشش پشت سرش مینداخت گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره ماشالله از هر انگشتشم یک هنر میباره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو من بیشتر خجالت میکشیدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفیسه خانم ..لبخندی زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه دختر عاطی خانم نباشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان عاطی خیاطی ایش تو محل زبون زد بود ...کلی مشتری داشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون یکدفعه دست به لباسش کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا ..هوریا خدا مرگم ..کلید خونه که به لباسم سنحاق کرده بودم افتاده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای تکبیر گو بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قدقامت صلاه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما نمازتون ببندین ..الان من میرم پیداش میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو سریع از پله های مسجد پایین امدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوا تاریک و روشن بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو حیاط مسجد کسی نبود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم دنبال کلید بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند پسر بچه کوچیک داشتن کنار حوض مسجد بازی میکردن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی اون ته حیاط برق زد ..خوشحال به طرفش رفتم ...که همون لحظه یک جفت پوتین سربازی روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شی ایستاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو رفتم ..سر بلند کردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیبت پسری مقابلم بود ...با یک شلوار پلنگی سربازی و پیراهن افتاده روی شلوار ...ریش و سیبیل تقریباً
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشن و موهای به طرف بالا ..یکم صورتش افتاب سوخته بود و چشمهای عجیب ..عجیب چون از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش تمام تنم لرزید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سر پایین انداختم و لب گزیدم ..حرارت کل صورتم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید اینجا پایگاه بسیج مسجد امام حسین ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای صداش یک جوری بود ...سر بلند کردم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقد بلندش و هیکل رشیدش ...سایه انداخته بود روی من ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای خفه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره گفتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد دیدم به طرف وردی مسجد رفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رفت ...نگاهم به کلید افتاد که همینطور برق می زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاویــــــد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ارکستر و سنفونیک فضای باغ عمو گشتاسبو فرا گرفته بود زنای لخت و نیمه برهنه تو هم می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلولیدند زن رقاصه با لباس ریش ریش قرمز کمرشو می لرزوند و پاهای سفیدشو به نمایش می ذاشت جاهل نماها اون وسط گاهی میرفتن رو سن و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرقاصه گربه رقصونی می کردن و پیک پیک ویسکی و عرق سگی سر می کشیدن....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنو و مردا هم اون وسط بی نصیب نموندن و رفتن تو بغل هم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیک ویسکیمو دست گرفتم و با رقص رفتم اون وسط...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوسه تا دختر بلوند و خوش اندام دور مو گرفتم اونی که از همه قشنگتر بود و کشیدم تو بغلم باهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرقصیدم....پیک شرابمو گرفتم طرف لبای سرخشو یه زره ازش نوشید بقیه شو خودم سر کشیدم اونو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irول کردم و رفتم سراغ یه دختر مومشکی و بلند قد اونو هم بغل کردم دستمو گذاشتم تو گودی کمرش و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنشو خم کردم و گردنشو بوس کردم و یه ذره باش رقصیدم...ر فتم سمت بعدی که یکی از نگهبانای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمارت عمو گشتاسب با هیکل یوغور گنده اش اومد و با انگشت زد رو شونه ام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاوید خان ....گرشاسب خان منتظرتونن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوهوم...الان میام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگهبان رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت دختری که موهای لخت و سیاهش تا کمرش بود و یه لباس پوشیده بود تا باالای زانوش اسمش مستانه بود......استیل قشنگی داشت رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتشو گفتم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جووووونم چه چیزی هستی جیگر طلا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و دستشو انداخت دور گردنم چشات قشنگ می بینن شاپسر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امشب بیا تو اتاق میخوایم با هم حال کنیم اساسی.....هستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه جورم کی بهتر از جاوید خوش هیکلم ....من میمیرم برات جاوید جون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دل نبند بانو...جاوید رهگذره ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباشو جمع کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی لوسی جاوید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_منتظرتم برو دخیل ببند که امشب شب توئه ... مستانه...چشمک زدم و ازش فاصله گرفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاق گشتاسب...مثل میر غضب نشسته بود رو مبل سلطنتی و پاشو انداخته بود رو پاش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به به خان عمو جانه ظلو سلطان احوال شریف....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این مسخره بازیها چیه جاوید هرشب بساط دنمل و دیمبوت به راهه ...مثل اینکه یادت رفته ما کارای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمتری از این مهونی های رنگاوارگ داریم...بی خیال...گشتاسب خان...منم تفریحات خودمو دارم هر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب باید یکی کنارم باشه اینو که می دونی ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سیگار برگش ضخیمشو از جعبه ی نقره کوبش در آورد با فندک روشنش کرد...دودشو داد بیرون و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پدرتو به زودی انتقال میدن به یزدتاریخ دقیقشو هنوز نفوذی ها اطلاع ندادن باید از چنگ پاسدارای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیت الله خمینی درش بیاریم....اگه بره تو زندان سیاسی دیگه دسمتمون بهش نمی رسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir....کسی که پرونده ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرت زیر دستشه از اون پاسداری جان بر کف حکومته... از اینا که تا پای جونش مقابله می کنه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و گفتم از این ریشوها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دقیقا..تاریخ دقیقشو بعدا بهت اطلاع می دم... باید نجاتش بدیم نقشه رو تو زمان مشخص بهت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گم... بچه ها کارشونو بلدن.....تو فقط نظاره می کنی جاوید...خوب من دیگه میرم....و از جاش بلند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد و همراه بادیگارد قول پیکرش از در بیرون زد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوساعت بعد مهمونا رفتن و من تو اتاق خوابم منتظر مستانه ایستادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناز و ادا با لباس زیر توری داخل شد...فارق از گرفتاری های پدرم من اول باید به فکر ارضای نیاز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم می بودم این تفریح هر شبم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو شهوت یکی از علاقه مندی های من مستانه رو رو تخت انداختم خودش خوب می دونست که اول باید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشونتمو تحمل کنه...گازی از گردنش گرفتم که جیغش در اومد وبعد کمر بندمو از شلوارم بیرون کشبدم و دستاشو بستم به تخت...و بعد کارهای دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجاویـــــد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمستانه با بدن خردو کبود از روی تخت پاشد و لباس خواب بلندشو پوشید و به سمت در رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت نگام کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو واقعا وحشی هستی عشق من یه وحشی خوش قیافه ...دوست دارم جاویدم واز اتاق بیرون رفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم پاشدم رفتم حمام و یه دوش گرفتم و از اتاق بیرون زدم...یکی از نگهبانا کنارم اومد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_قربان عموتون تماس گرفتن و گفتن برین دیدنش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسیار خوب و از عمارت بیرون زدم و رفتم سمت خودروی شورلت قرمز رنگ و سربازم و روشنش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم و به راه افتادم...از دیدن زنای با حجابی که از تمام صورتشون فقط نوک دماغشون بیرون بود حالم بد شد....تا هشت نه سال پیش تو خیابونا که راه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی رفتی انواع هیکل های خوشگلو و پاهای خوش تراشو تو خیابون می دیدی اما حال حتی دماغشونم نمی تونستی ببینی اکه هی بخشکی شانش ات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمان جوونی ما زنا خودشونو قنداق پیچ می کردن...ماشینو پارک کردم پیاده شدم یه پاسدار ریشو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکم شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخوی لطفا اون کراواتنو در بیارین ممنوعه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به روی چشم اخوی الان درش میارم و کراواتو در آوردم و وارد بانک شدم وروبروی پبشخوان نشستم رو به مسئولش کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اومدم پول از حساب بردارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به پشت سرم انداخت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ملاحضه کنید آقا پشت سرتون این همه آدم تو صفن برو بشین هر وقت نوبتت شد صدات می زنم...به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت سرم نگاه کردم با دیدن هفت هشت نفر که داشتن با اخم نگام می کردن ازجام بلند شدم مسئولش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه شماره رو کاغذ یادداشت کرد و داد دستم این شمارتونه ....اسم شریفتون چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جاوید ...جاوید اصلانی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه بفرمایید بشینید صداتون می زنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم کنار زن مانتویی که موهاشو محکم داده بود تو روسریش و یه مانتوی گل و گشاد و قهوه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشیده بود نشستم و خیر ه شدم به پاهاش که یه جوراب سیاه روشون کشیده بود و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_احوال شوما... روترش کرد و سرشو ازم برگردوند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ا وا خاک عالم قباهت داره...نمی دونی حرف زدن با زن نا محرم گناه داره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آها ببخشید میسیز ...ما نمی دونستیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ساعت تو بانک نشستم که بالاخره نوبتم شد و از بانک بیرون زدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرات نداشتیم تو خیابون صدای ضبط ماشینو زیاد کنیم زدم رو رادیو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صبح امروز عده ای از رزمندگان جان بر کف به مرز شلمچه اعزام شدند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیروز در عملیات.... در دشت چزابه سی و دو سرباز وطن به مقام شهادت نائل آمدند پیام رهبر معظم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقلاب امام خمینی کبیر به خانواده ی این شهدا ی والا مقام بدین شرح است ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرادیو رو خاموش کردم و به سمت شرکت عمو گشتاسب حرکت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل شرکت شدم و به سمت اتاق شدم ....عمو مشغول صحبت با یه مرد میانسال بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل شدم عمو با دیدنم با لبخند رو به دوستش کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جناب کاشف اینم برادر زاده ام جاوید جان که تعریفشو براتون کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت پیرمرد رفتم و بهش دست دادم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو روی مبل نشستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جاوید جان از این به بعد قراره با جناب کاشف همکاری کنیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه عالی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیرمرد از جاش بلند شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من باید برم فردا راجب قضیه مفصل تر صحبت می کنیم و از در بیرون رفت عمو بدرقه اش کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت من اومد و روبروم نشست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این کاشف یکی از مهره های اصلی که برای حمل سلاح بهش نیاز داریم و تو باید بهش نزدیک بشی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطوری ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه دختر داره باید به دخترش نزدیک بشی و کم کم باهاش صمیمی بشی این که باید چطور باهاش صمیمی بشی خودت بهتر می دونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصویر چشمهای قیر گون اون پسر هنوز توی ذهنم بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لحاف چرخیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون با دهن باز دستشو زیر سرش گذاشته بود خوابیده بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چرخیدم ...باد شاخه درخت توت توی حیاط به پنجره می زد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوسوی نور چراغ نفتی وسط اتاق روی دیوار سایه انداخته بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به سقف دادم ..چه مرگم شده بود که از سر شب خودخوری گرفته بودم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینقدر پهلو به پهلو کردم که چشمام گرم شد و یکدفعه با صدای خروس صفی خانم همسایمون ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چشم باز کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای یالله یا لله آقا جون ...بلند شد و بعد صدای الله اکبرش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه جوری بلند صدای الله اکبر نماز صبح و میکشید که همه خودکار از خواب بیدار میشدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کرختی از رختخواب بیدار شدم و وضو گرفتم و قامت بستم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا مجید لباس پوشیده. ساک به دست از اتاقشون بیرون امد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغم عالم به دلم نشست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره عازم جبهه بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان مثل همیشه فین فین کنان اب و قران دست گرفته بود ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا مجید . دست آقاجون بوسید و کمی تو بغل خانجون موند و اخر سر منی که بق کرده تکیه به در اتاق ایستاده بودم بغل کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تربچه من با لب برچیده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشانیمو بوسید ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زودبیای ها ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره منبوسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم تا تغاری ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بلاخره اورکت اشو پوشید و رفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لحاف رفتم و به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به صدا زدن های مامان عاطی وایه صبحونه توجهی نکردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو دختر لنگ ظهره ...نمیخوای بری مدرسه ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز خواب بیدار شدم و کش و قوصی به خودم دادم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون داشت سبزی پاک میکرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو مادرجون ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست و صورتم اب زدم ...مانتو مدرسه رو پوشیدم. مقنعه بلند و مشکی مو سر کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر و کیفم برداشتم و از خونه بیرون زدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز بغض داشتم از نبودن بابا مجیدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کوچه رد شدم ..نگاهی به مسجد کردم که چندتا بسیجی با لباس ایستاده بودن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاری منتظر بودم تا اون پسر دوباره ببینم ..از فکرش لب گزیدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیست روز از رفتن بابا مجید میگذشت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم براش تنگ شده بود ...دیگه حتی با خانجون مسجد هم نمی رفتم ...هوا رو به سردی می رفت و گهگاهی بارون های شدید میومد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب فارسی روی میز چوبی پایه کوتاهی که بابا مجید واسه درس خوندنم درس کرده بود گذاشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون ...نخ کامواشو دور انگشتش پیچید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ننه ...برو از صندوق خونه همون کیسه برنج بیار ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرت میگفت تا میاد ..هوریا ..برنج کل کنه ....خواهرات هم شب میان ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودکار روی دفترم گذاشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حوا که میگفت فریبرز امتحان داره ...نمیاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون عینکش جابه جا کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فریبز گذاشتن خونه ننه آقاش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا بلند شدم صدای در امد ..دمپایی های بزرگ اقا جون پوشیدم ..لخ لخ کنان به طرف در رفتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر از روی بلند برداشتم ..تا در باز کردم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دیدن کسی که پشت در بود شوکه شدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندبار پلک زدم ...باورم نمی شد همون رزمنده با لباس بسیجی ...تا من دید سر پایین انداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام ..ببخشید ..من از طرف حاجی بخشی امدم ...مجید اقا هستن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای کوبش قلبم می شنیدم ..چرا صداش اینجوری بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر رنگی رو روی صورتم کشیدم تا موهای سر به هوای که از زیرش بیرون زده بود داخل بره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه معنای واقعی لال شده بودم ... اون هنوز سر به زیر داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه ارومی گفتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر همونطور عذر خواهی کرد و رفت ...منم مثل احمق هابه رفتنش نگاه میکردم ...اینقدر نگاهم به ته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچه بود که تاکسیزرد رنگ شوهر ابجی حوا داخل کوچه شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبرز از تو ماشین برام دست تکون داد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم انگاری قفل مغزم باز شده بود که به خودم امدم و با نیش باز دست تکون دادم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاکسی جمال اقا ایستاد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابجی حوا با صد من اخم و چادر مشکی که روشو محکم گرفته بود پیاده شد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خو شحالی سلام کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکم امد و ابروی نازک بالا رفتش گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آتیش پاره تو کوچه کشیک کی میکشیدی ...چش بابا مجید دور دیدی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه فریبرز خواهر زاده ده ساله ام ا. ماشین بیرون پرید و بلند گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام ..هوریا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابجی حوا انچنان ویشکونی از بازوش گرفت که جیغ فریبرز هوا رفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ذلیل مر ده صد بار نگفتم ...اسم کسی رو بلند. تو کوچه صدا نزن ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمال اقا از ماشین پیاده شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبرزم ..همینطور که بازوشو میمالید صدای گریه کردنش میومد و داخل خونه شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام نون زیر کباب ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی به جمال اقازدم ...مردی که یک جورایی مثل بابا مجید و اقاجون دوسش داشتم ..اونم همیشه میگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوریا مثل دختر منه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد داخل شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کاش بابا مجیدمم بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز میخواستم در ببندم که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان عاطی هم با زنبیل پلاستیکی قرمزش که از سوراخ های درشت زنبیل پره های سبزی بیرون زده بود وارد کوچه شد ... اون شب ...دوتا خواهرهام بنا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه رسم شب جمعه ها مهمان ما بودن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوی خورشو قیمه مامان عاطی کل خونه رو برداشته بود ... صدای خانجون بلند شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوریا بیا دفتر کتاب هاتو جمع کن دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفتر و کتاب هارو روی تاقچه گذاشتم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابجی حوا چادرش در اورد ..با بلوز سبز و دامن و جوراب های مشکی کنار خانجون نشست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان سبزی هارو بده من پاک میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان همینطور که نخ دور روزنامه سبزی هارو با چاقو میبرید گفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخواد مادر ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمال اقا به پشتی تکیه داد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عاطی خانم کپن روغنم اعلام کردن ...بدید من براتون میگیرم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرق خوشحالی چش مامان گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دست درد نکنه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابجی حوا دوباره گره ای به ابرو های نازکش داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان ...حورا نمیاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اهی کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا بچم میاد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابجی حوا رو برگردوند ...کلا هیچ وقت میونش با حورا خوب نبود ...مخصوصا با اقا پاشا شوهر حورا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ در زده شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان نیشش باز شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه حلال زاده ام هست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای هر هر و کر کر اقا پاشا از تو حیاط میومد ...حورا خواهر مهربون من با یک جعبه شیرینی وارد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام ..سلام ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با همه روبوسی کرد ..اخم های در هم ابجی حوا رو دیدم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان ذوق زده به حورا گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شیرینی واسه چی خریدی خبریه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به شکم حورا اشاره کرد حورا با نیش باز شده گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره اقا پاشا ماشین خریده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم های ابجی حوا بیشتر درهم رفت ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان که تو پرش خورده بود ولی هنوز لبخندش حفظ کرد ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مبارک باشه ..ولی دوست داشتم شیرینی یک چیز دیگه بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحورا خجالت کشید و روسری که یک طر فه انداختا بود و باز و بسته کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ا...مامان ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجمال اقا روی پای باجناقش زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی خریدی رفیق ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقا پاشا بادی به غب غب اتداخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یک لگن ...هست حالا ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبرز بالا و پایین پرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی خریدی عمو ..چی خریدی عمو ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحورا با ذوق گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رنو سفید ...عروس ..خیلی قشنگ ..قراره به منم یاد بده برم تصدیقم بگیرم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه حسود ابجی حوا روی جمال اقای بیچاره نشست ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانجون میل بافتنی شو تو کاموا فرو کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اتول اتول مادر ...چه فرقی میکنه ..ان شالله چرخش واستون بچرخه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحورا به طرف اشپزخونه رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من برم یک سینی چایی بریزم ..با ابن زبون های تازه میچسبه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سبد س
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوریا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان سبد سبزی ها ی پاک شده رو برداش و به طرف اشپزخونه رفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریبرز تیله های رنگی شو نشونم داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوریا نگاه چندتا دارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقاجون با رادیوش وارد اتاق شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه به احترامش بلند شدن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هوریا باباجان برو یک لیوان اب بیار قرص امو بخورم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر به دور خودم پیچیدم و وارد حیاط شدم ..تا پارسال جلوی داماد هامون چادر سر نمیذاشتم ..ولی از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپارسال اینقدر ابجی حوا گفت زشته و بزرگ شدی که با هزار زور و زحمت چادر سر میزارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک اشپزخونه پچ پچ مامان و حورا رو شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان ...پسر عمه پاشا ادم خوبی ..چرا اجازه نمیدی بیان واسه هوریا ...دستش به دهنش می رسه سرقفلی مغازه عطاری داره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسر عمه اقا پاشا ...هرچی فکر میکردم قیافش یادم نمیومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروغ
۳۰ ساله 00خیلی قشنگ بود ..دمت گرم
۴ هفته پیشزینب
10داستان قشنگی بود فقط من نمیدونم چرا همیشه دخترای ساده لوح و زیبا عاشق مردای مغرور و پولدار میشن
۲ ماه پیشیاسی
20اسمش روشه رمان با دنیای واقعیت خیلی فاصله داره فقط نمیدونم چرا تورمان ها همیشه ادم بده داستان عاشق دخترای پاک میشن بااینکه خودشون عرق دربدی هستن
۴ ماه پیشمهسا
۲۹ ساله 00رمان داستان جالبی داشت فقط اینکه لحن صحبت ی بسیجی رو کوچه بازاری نوشته بودن جالب نبود و مشخص بود با همچین شخصیتهایی آشنایی ندارن
۵ ماه پیشZ
00خسته نباشین خانم نویسنده عالی بود رمانتون ولی کاش اینقدر کوتاه نبود دوست داشتم ادامه داشته باشه ولی بازم عالی بود مرسی
۶ ماه پیشرستا
00سلام خسته نباشید خیلی عالی بود ممنون از رمان زیباتون
۶ ماه پیشنسرین
00خیلی قشنگ بودارزش خوندن داشت
۶ ماه پیشیاشار
۲۹ ساله 00رمان قشنگی بود ولی خیلی خلاصه نوشته شده بود اگه به جزییات بیشتر توجه میشد رمان قشنگ توری میشد
۶ ماه پیشfati
۲۴ ساله 00رمان جالب و جذابی بود و تا حدودی متفاوت با خیلی از رمان ها.. در کل خواننده رو جذب میکرد. پیشنهاد میکنم
۷ ماه پیشرهالی
10دهه هشتادیم ولی انگار بااین رمان دهه شصت و پنجاهو دیدم انگاری خاطرات تداعی میشد واسم قلم قوی , موضوع متفاوت و زیبا پیشنهاد بعدی من ب شما رمان های خانم مرجان فریدی عه♥︎
۷ ماه پیشزی زی
۳۲ ساله 00خیلی خوب بود جذاب با موضوع جدید رمان خوان قهاری هستم از این رمان لذت بردم داستاش و قلمش عالی بود هرکی میگه بد بود مطمئنا چیزی از رمان خوندن نمیدونه حس و حال جنگ و فرار و ترس و از دست دادنش و قشنگ تو خ
۷ ماه پیشمینا
۳۲ ساله 00قشنگ بود
۸ ماه پیششیوا
00عالی بود
۸ ماه پیشموسوی
11موضوع داستان جالب بود اما میتونست قشنگ تر باشه
۹ ماه پیش
هدی
10عالی بود واقعا ارزش خوندن داشت