رمان روهان...روحان به قلم مرجان
اینبار داستان ما درباره یه جاییه که کمی با مکان های دیگه متفاوته….! درباره آدمیه که شاید انسانی باب میل و خوش اخلاق نباشه ولی بد نیست …! اما شرایط زندگی با اون جوردیگه ای تا میکنه….دختری که خودساخته و مهربونه … کسی که سالها از اون مکان و آدماش دور بوده و حالا برگشته … رازی که سربه مهر مونده و کشف حقیقت خودش به سراغ دختر قصه ما میاد…!
ژانر : ترسناک
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۲۲ دقیقه
ژانر : #ترسناک
خلاصه :
اینبار داستان ما درباره یه جاییه که کمی با مکان های دیگه متفاوته….! درباره آدمیه که شاید انسانی باب میل و خوش اخلاق نباشه ولی بد نیست …! اما شرایط زندگی با اون جوردیگه ای تا میکنه….دختری که خودساخته و مهربونه …
کسی که سالها از اون مکان و آدماش دور بوده و حالا برگشته …
رازی که سربه مهر مونده و کشف حقیقت خودش به سراغ دختر قصه ما میاد…!
اولین وحشت
-آقای افخم ، نامزدتون ،خانم مینا سعادت کجاست؟
-اگه میدونستیم ، مزاحم شما نمی شدیم!
-یعنی می خوایید از مکان نامزدتون اظهار بی اطلاعی کنید؟!
-بله،دقیقا!
-ولی خانواده اش میگن که آخرین بار با شما بوده
-بله
-کامل توضیح بدید لطفا!
-بله، ما شامو بیرون بودیم بعد هم من مینا رو جلوی خونه اشون پیاده کردم
-وارد منزل هم شد؟
-باید شده باشه
-یعنی شما مطمئن نیستید که وارد منزل شده یا نه!؟
-خیر
-چرا؟
-خب من منتظر نموندم که ببینم وارد خونه میشه یا نه!
-چرا؟ مگه نامزدتون نبود؟
-چه ربطی داره؟
-ربطش به اینه که اگه برای شما مهم بوده صبر میکردید تا مطمئن بشید بدون مشکل وارد خونه می شه!
-رابطه ما همیشه همینطوری بوده!
-یعنی رابطه ای بدون علاقه!؟
-خیر! ما به هم علاقه داشتیم
-ولی ما از هر کس بازجویی کردیم گفته که نامزدی شما دوتا به اجبار بوده و بدون علاقه!
-خب این چیو ثابت میکنه؟!
-خودتون چی فکر میکنید؟!
-مسخره است! نکنه می خوایید بگید که چون ما به هم علاقه نداشتیم،من نامزدمو سربه نیست کردم!؟
-پس به هم علاقه ای نداشتید!؟
-اگه بگم خیر مشکل حله!؟
-نه کاملا،هنوز نامزد شما پیدا نشده!
-من نمیدونم مینا کجاست
-خانوادتون میگن که شما اون شب خونه نبودید،کجا رفته بودید؟!
-خونه پدر بزرگم
-چرا اونجا؟
-به اون خونه باغ علاقه دارم،اونجا احساس آرامش میکنم!
-به چه جای اونجا علاقه دارید ؟
-متوجه منطورتون نمی شم!؟
-خیلی راحت بگم که نامزدتونو کجا مخفی کردید؟!
-برای بار هزارم میگم، من نمی دونم مینا کجاست. اگه میدونستم پیداش میکردم و تحویل خانواده اش می دادم تا از
دست همه راحت بشم!
-آقای افخم به نفع خودتونه به ما بگید که با نامزدتون چیکار کردید که هیچ اثری ازش نیست!؟
-واقعا که! نامز من 84 ساعته که نا پدید شده،اونوقت شما منو متهم میکنید!
-چون شواهد نشون میده که شما...
-کدوم شواهد؟؟من اون شب مینا و رسوندم جلوی خونه اشون،چون کمی با هم بحثمون شده بود وقتی پیاده شد حتی
خداحافظی هم نکرد... منم منتظر نموندم که اون بره داخل خونه،سریع گازشو گرفتم و رفتم سمت خونه پدربزرگم.
-کسی هم شما رو اونجا دیده!؟
--البته... باغبان اونجا درو برای من باز کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-در اسرع وقت با باغبان اونجا هم صحبت میکنیم، ولی مهم پدربزرگتونه که میگه شما رو اونشب تو خونه باغش ندیده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب منم ایشونو ندیدم،اون خونه باغ اونقدر بزرگ هست که رفت و آمد های جزئی داخلش معلوم نباشه.من شب دیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت رفتم اتاق خودمو صبح هم زود رفتم شرکت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسیار خب...آقای افخم ما از یازجویی های محلیمون متوجه شدیم که مادر بزرگ شما هم حدود 84 سال پیش ناپدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیز زیادی در این باره نمیدونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی مادر بزرگ شما هم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فقط میدونم که مادر بزرگ با میشن میره ته دره و آتیش میگیره،ناپدید نشده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امکان داره که رابطه ای بین این دو باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش مکنم! مادر بزرگ من 84 سال پیش فوت کرده و نامز من 84 ساعته که گم شده،اصلا من فکر نمیکنم که گم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چطور؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب شاید پدر مینا برای خبر کردن پلیس کمی عجله کرده،شاید مینا جایی باشه و نخواد کسی بدونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما خودمون این احتمالو دادیم ... ولی مادرش میگه دخترش از این عادتها نداشته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من واقعا چیزی نمی دونم، ولی خیلی دوست دارم مینا زودتر پیدا بشه و این قاعله ختم به خیر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ما هم تمام تلاشمونو برای پیدا شدن خانم مینا سعادت به کار میگیریم.فقط... تا پیدا شدن نامزدتون از شهر خارج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک ماه بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت در بزرگ خونه باغ توقف کردم.همه جا تاریک بود و هوا سرد ، احساس می کردم از جلوی چراغ های روشن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین دود و بخار بلند میشه ، چندتا بوق پشت سر هم زدم و منتطر موندم.خبری نشد،خودم پیاده شدم و با کلید در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچیک و باز کردم و بعد هم در بزرگ رو، دوباره به داخل ماشین برگشتم و تا وسط اون حیاط درندشت روندم ،ماشین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو همونطور وسط گذاشتم و برگشتم تا در و ببندم .امشب همه جا تاریکی عجیبی داشت ،امشب یک ماه بود که مینا گم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده بود،عجیب بود که هیچ اثری ازش به دست نیومده بود.در بزرگ و بستم و ناخداگاه لبخند کجی گوشه لبم اومد ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوبه که گم شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوز بدی توی تنم پیچید،یقه پالتوی بلند و مشکیمو بالا دادم و دستمو داخل جیبش فرو کردم ،آروم آروم قدم برداشتم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه سکوت اینجا رو دوست داشتم ،خلوت بود ... کسی با کسی کاری نداشت و هر کس کار خودشو انجام می داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.همه از آقاجون می ترسیدن و این بود که به اینجا نظم میداد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه خونه باغ که خونه اش بیشتر شبیه یه عمارت بود،عمارتی که خیلی ها بهش میگفتن )کاخ مرده( ! روبه روی عمارت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم همه چراغاش روشن بود البته میدونستم که اگه برم داخل خبری نیست ... می دونستم که اگه برم طرف دیوار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجنوبی باغ چراغ تمام اتاقایی که به اون سمت پنجره دارن خاموشه ... با این فکر ناخداگاه به طرف دیوار جنوبی رفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir،سرمو بالا گرفتم درختای ل*خ*ت و سرما زده توی اون تاریکی وحشت آور بودن ... از پشت ساختمون تا چشم کار میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرخت بود و درخت ... نزدیک به ته دیوار رسیدم که یه روشنایی احساس کردم ،کمی بیشتر جلو رفتم... نور بیشتر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir... تمام اون اطراف روشن شده بود ... تازه متوجه زیر زمین شدم . زیر این عمارت بزرگ یه زیر زمین بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدومین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر این عمارت بزرگ یه زیرزمین بود ... رو به باغ کلی پنجره بزرگ داشت ، ولی در این زیرزمین همیشه فقل بود ، یاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداشتم کسی داخل اونو دیده باشه! با این فکر سریع خودمو به زیرزمین رسوندم .از پنجره های بزرگش نور بیرون می
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتابید ... همه جا روشن شده بود ... هیبت درختای برهنه توی اون زم*س*تون و توی اون نور دیدنی بود ...به در آهنی و میله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیله ای زیرزمین نگاه کردم ، هیچ قفلی روش نبود و کمی هم باز بود ... به خودم جرات دادم و به طرف در رفتم ...فقط
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه تا پله تا پایین می خورد ، پله ها رو آروم پایین رفتم و ودر و کمی هل دادم ، صدای جیر جیر آهسته اش توی فضای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکت اونجا پیچید ، کمی صبر کردم ... خواستم در و کامل باز کنم که در به طرف من باز شد ... برای لحظه ای کوتاه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس تو سینه ام حبس شد و بعد هم هیبت آقاجون توی درگاه نمایان شد ...سعی کردم یه لبخند روی لبم بیارم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی که شاید تنها در حضور آقاجون روی لبم میومد ... آقاجون هم از دیدنم تعجب کرد ولی بعد عصاشو روی زمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذاشت و هیکلشو از جلوی در کنار برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو از لای در داخل برد : اجازه هست آقاجون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش مثل همیشه محکم و پرصلابت به گوشم رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو که تا اینجا اومدی ، بقیه اشو هم بیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم داخل ... اصلا فکر نمی کردم داخل اون زیرزمین این شکلی باشه ... جایی بزرگ ، بزرگتر از حد تصوراتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرزمینی که فکر میکردم کفش باید پر از خاک و گرد و غبار باشه یک دست موزاییک بود! چراغای زیادی از سقف
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآویزون بود که چندتاش برای روشن کردن اونجا هم کافی بود. همه چیز مرتب و تمیز دورتادورش چیده شده بود!یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرامافون بزرگ که گذر زمان رنگ طلایی شو کدر کرده بود گوشه سمت چپ بود ... بعد از اون یه مبل بزرگ و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدیمی که روکشش پاره شده بود و بعد از اون هم جعبه های بزرگ و کوچیک تا به یه جعبه بزرگ میرسید،جعبه ای که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی راحت یه آدم توش جا میشد ... یه چیزی مثل تابوت!نگاهی به درش انداختم ، فقل بود !پشت اون جعبه هم یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی روی دیوار بود که پارچه ای سفید و بلند سرتاسرشو پوشونده بود، حدس میزدم باید یه تابلو باشه . سمت راست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چوب لباسی سراسری بود که انواع لباسای زنونه و مردونه خیلی قدیمی روش آویزون بود .بقیه اش همه کارتون و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه هایی بود که معلوم نبود داخلشون چه خبره!؟حس عجیبی داشتم ، حسی که باعث میشد توجه ام به این وسایل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلب بشه و در عین حال دلهره آور بود !...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون با خونسردی به عصاش تکیه داده بود و منو نگاه میکرد دهن باز کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اصلا فکر نمی کردم اینجا این شکلی باشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه چطوریه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خیلی مرتب و جالبه ...! همیشه میایید اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همیشه؟! نه پسر ... امشب ه*و*س کردم سری به خاطراتم بزنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاطراتتون؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره چیزایی اینجا هستن که برای من خاطره اند!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه کلی دیگه ای به اطرافم انداختم ، حق با اقاجون بود ، تمام وسایل نشون میداد که اینجا میتونه بخشی از خاطرات
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته اش باشه!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای ضرب عصا باعث شد به طرف اقاجون برگردم به طرف در میرفت ، منم پشت سرش رفتم، منتظر موند، اول من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرون رفتم و بعد از این که برقا رو خاموش کرد اومد بیرون و در رو فقل کرد.به قفل نگاه کردم یه فقل هلالی شکل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدیمی با کلیدی بلند و اونم قدیمی ... کلید و توی جیبش انداخت و جلوتر از من حرکت کرد.منم راه افتادم، سکوت اون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباغ و صدای قدم های ما می شکست و بعد م سوال آقاجون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شد که اومدی اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی ... مثل همیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از مینا خبری نشد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه ... خبری نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جلوی در عمارت رسیدیم ، قبل از اینکه درو باز کنه به طرف من چرخید با همون نگاه نافذ به چشمام خیزه شد و با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتحکم همیشگی گفت: روهان ...نمی خوام کسی متوجه بشه که امشب با من به اون زیرزمین اومدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفش تعجب کردم ، ولی بازم بدون اینکه ازش دلیلی بخوام گفتم:چشم ... هرچی شما بخواید اقاجون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و به داخل رفت ، همونجا پشت دری که آروم آروم رو به من بسته میشد ایستادم ، یه لحظه باد سردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی صورتم خورد .... موهامو که ل*خ*ت بود توی صورتم پخش کرد ... حس کردم چیزی از کنارم رد شد ... چیزی مثل یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباد تند ... مثل یه سایه...! ناخداگاه ذهنم به سمت زیرزمین کشیده شد ... انگار که کسی منو به اونجا میکشوند ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزیکه باعث می شد من اون زیرزمینو فراموش نکنم ... با همین فکرا رفتم داخل، هوای گرم عمارت سردی اون باد تند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از بین برد!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسومین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک خونه رسیدم،ماشین پدر مینا و جلوی در دیدم کنارشم ماشین پویان و تشخیص دادم ،اخمی روی پیشونیمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفت ، اخمی که خیلی کم پیش می اومد محو بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد پارکینگ شدم،بعد از پارک ماشین سرازیری پارکینگو بالا اومدم و به سمت پله ها ی ورودی خونه رفتم، در و باز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم،کفشمو با دمپایی عوض کردم.راه رو کوتاه و عریض و طی کردم و به سمت سالن چرخیدم ، پدر و مادر رو به روی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر و مادر مینا نشسته بودن و پویان هم بینشون بود.چند قدم رفتم جلو کیفمو روی مبلی که نزدیکم بود انداختم که مهنا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پشت سر بهم رسید و اومد کنارم : سلام داداش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرفش چرخیدم چشماش نگران بود و ترس و فریاد میزد . سری تکون دادم و به طرف بقیه رفتم ، رو به روی پویان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم ، اونم بلند شد و ایستاد و دستشو جلو آورد : سلام روهان ...خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوال مسخره ای بود ...! هیچ کس توی این اوضاع خوب نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو فشردم و با یه سلام کوتاه و آروم جوابشو دادم و بعد هم کنارش نشستم ، مهنا رو به روی ما نشست و با نگرانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشم به چهره پویان دوخت ولی اون سرشو پایین انداخت ...! پدر مینا شروع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بگو مینا رو چیکار کردی؟ چه بلایی سر دخترم آوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو بستم تا حرف بی ربط نزنم ، بعد آروم گفتم:آقای سعادت من بارها جواب دادم... نمی دونم مینا کجاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادر مینا کمی از روی مبل اومد جلو و همونطور که صورت خیس از اشکشو با دستمالی پاک میکرد گفت : چرا ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونی ، تو دخترمو کشتی ، تو مینای منو سربه نیست کردی!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپویان کمی جابجا شد و گفت: خانم سعادت؟! شما دارین به روهان تهمت میزنید ، این اتهام کمی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیست چون حقشه ، از دختر من خوشش نمی اومد آخرشم کشتش و خودشو راحت کرد ، حداقل بگو با جنازه اش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیکار کردی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نتونستم آروم بشینم ، کمی صدامو بالا بردم : خانم سعادت!! آره قبول ، من از مینا خوشم نمی اومد اونم از من !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفرتم اونقدری نبوده که بخوام بکشمش! شما اصلا متوجه می شید دارید چی میگید؟ !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای سعادت بلند شد : آره متوجه ایم ، برای همین هم ازت شکایت کردیم ، باید مشخص بشه چه بلایی سر دخترم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرم هم رو به روش ایستاد ، دیگه حرفاشون رو نمی شنیدم دعواشون برام مهم نبود ولی بالاخره افتاد اون اتفاقی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظرش بودم ، شکایت ... از من ... روهان افخم ... نوه ی عزت الله خان افخم ...! نفهمیدم چه موقع سروصداها خوابید و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر و مادر مینا بیرون رفتند ، صدای پویان توی گوشم زنگ انداخت : ازت شکایت کردن روهان ، من خواستم خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیام که با هم بریم کلانتری ... اینطوری بهتره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمامو که تا الان بسته بودم باز کردم و به پویان نگاه کردم ، پسر عموم ... همبازی دوران کودکیم ... کسی که از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون بچگی عشق پلیس شدن داشت و در آخر هم به آرزوش رسید ...با همون لحن آروم و همیشگی خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت:مدرکی علیه تو وجود نداره روهان .. اتفاقی نمی افته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیه تو هم فکر میکنی من مینا و کشتم !؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش جون گرفت : از تو هیچی بعید نیست ! پاشو بریم وگرنه اینا مامور میارن درخونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر روبه روم ایستاد: پویان راست میگه ، باید خودت باهاشون بری ، نگران نباش برات وکیل میگیرم ، همه چیز درست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمله پدر توی سرم تکرار شد )همه چیز درست میشه (...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمدتها گذشت ، بازجویی و یه سری سوالات تکراری ، سوالایی که دیگه جوابشونو از حفظ بودم ... هیچی معلوم نبود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی جنازه ای پیدا نشده بود که بخواد قتلی ثابت بشه ! حتی گاهی فکر میکردم اصل قضیه مشخص نیست ...! چیزی جز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانکار نداشتم که بگم ، هیچ مدرکی پیدا نشد ، حتی دادگاه هم نتونست منو محکوم کنه ، هیچ اثری از مینا نبود و هیچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیز نمی تونست ثابت کنه که من گ*ن*ا*هکارم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزدادگاهم بود ، دادگاهی که برای بار چندم تشکیل می شد ، وکیلم بهم اطمینان داده بود که توی این دادگاه همه چیز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشخص میشه و من برنده ام !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفاع آخرو که مثل همیشه انکار همه چیز بود انجام دادم و توی جایگاه خودم ایستادم.سرمو به طرف وکیلم چرخوندم با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لبخند اطمینان بخش نگاهم میکرد ...پشت سرش پدر و مادر و مهنا و پویان هم بودن ... طرف مقابل پدر و مادر مینا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir... صدای قاضی منو به موقعیتم برگردوند : حکم و قرائت کنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنشی دادگاه بلند شد ، یه کاغذ بلند بالا دستش گرفت و شروع کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسم ا... الرحمن الرحیم ، طبق ماده )...( قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، متهم روهان افخم، فرزند بهرام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چقدر می گذشت فقط دستای دستبند شده امو مشت کرده بودم و سرم پایین بود ... منتظر بودم ...منتظر رهایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir... صدای منشی دادگاه یه ریتم جلو میرفت ، انگار هم میفهمیدم چی میگه هم نمی فهمیدم ... فقط منتظر آخرش بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی هم طول نکشید که به خواسته ام رسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-در طی روند پرونده قتلی به اثبات نرسیده ، و متهم مذکور از اتهام قتل خانم مینا سعادت مبرا گشته و از ایشان رفع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاتهام میگردد!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس های عمیق خانواده خودم و نفس های پر حسرت خانواده مینا و حس کردم ... سروصدای کمی توی دادگاه به پا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد ، صدای ناله و نفرین مادر مینا و میشنیدم ولی مهم نبود ... وکیلم کنارم ایستاد : دیدی گفتم طوری نمیشه ، دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم شد ، چیز زیادی طول نمی کشه ، مراحل اداری و زود انجام میدم ، آخر هفته بیرونی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط سری تکون دادم ، سربازی که کنارم بود بازومو گرفت و راهی شدیم.تا مقصد که زندان بود چشمامو بستم . کار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشگیم بود نمی خواستم چشمم به مسیر بیفته و بفهمم که کجا میرم ... وارد ب ندم شدم ... جایی که ازش متنفر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم ... جایی که فقط خودم بودم و خودم ... جایی که کسی پاپیچم نمی شد ... گوشه تختم نشستم ... فکر کردم ، به از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین به بعدم فکر کردم که مهر سابقه داری از روی پیشونیم پاک نمی شد... فکر کردم به اینکه چی شد؟ چرا این اتفاق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافتاد ...دوباره فکر کردم ، نه ... مهم نبود که چرا این اتفاق افتاد ... دیگه چیزی مهم نیست ... مهم اینه که من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجستم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهارمین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحوله م رو برداشتم و به حموم رفتم ، به تصویر خودم داخل آینه قدی رختکن نگاه کردم ، خیلی وقت بود اصلاح نکرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم ، هر چند همیشه یه ته ریش کمی روی صورتم بود ، ولی پیش نیومده بود به این اندازه برسه ، احساس می کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه سالها توی زندون بودم و پیر شدم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قیافه خودم راضی شدم ، صورت اصلاح شدم که مثل قبل شده بود ، کت اسپرت کرم رنگ و شلوار کتان مشکی ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهامو مثل همیشه در هم رها کردم و کمی ادکلون زدم ،پند ضربه به در خورد و مادر وارد شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روهان جان؟اماده ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز آینه نگاهش کردم ، کت و دامن مجلسی و مشکی رنگی به تن داشت که نشان دهنده رسمی بودن همیشگی مهلقا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانم بود ، همونطور شایسته عروس عزت الله خان افخم !...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله مامان ، آماده ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسیار خب ، عجله کن اردشیر ماشینو آماده کرده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و ماد اتاقو ترک کرد ، کمی طولش دادم ، بعد کلید برقو زدم و از اتاق بیرون اومدم ، مادر جلوی در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود ، یقه ی خز دار پالتوی پوست گرون قیمتشو درست میکرد ، فرنگیس با شونه ای دستش بود روی کت پدر رو شونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کشید ، مهنا از پله ها پایین اومد ، پالتوی بلند چرم با چکمه های قهوه ای که با شالش ست شده بود . شاید مهنا توی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفامیل نسبت به بقیه دخترا محجوب تر بود و من خودم دلیل این محجوبیت رو تفاوت پویان با بقیه میدونستم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه باغ رسیدیم ، همه اومده بودن ، ظاهرا اصل کاری مهمونی بودیم و دیرتر از بقیه هم رسیده بودیم .ماشین و پارک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم و به سمت عمارت راه افتادیم ، هوا سرد بود بقیه زودتر از من داخل شدند ، دلم برای اینجا تنگ شده بود ، چرخی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطرافم زدم ، به سوز سرما توجهی نکردم ، حسی منو به سمت دیوار جنوبی میکشوند ... حسی که ناخداگاه اون زیرزمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یاد آوری میکرد ... زیرزمینی که گاه خواه یا ناخواه توی ذهنم نقش می بست ... جز به جز ... پیش میرفتم ... هوا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسردتر و سردتر می شد ... تاریکی بیشتر ... داشتم توی تاریکی محض اونجا حل میشدم ... سایه ای پشت سرم حس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم ... صدای پا ... صدای نفس کشیدن و حس نفس هایی گرم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترس توی کارم نبود ایستادم ، برگشتم ... با برگشتنم صدای پویان توی گوشم پیچید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-روهان؟ اینجا چیکار میکنی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس حبس شده ام و بیرون فرستدم ، توی سردی هوا بخار شد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هیچی ، گفتم یه چرخی این اطراف بزنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید از همون خنده های آروم و همیشگی ، یه قدم اومد جلو ، دستش رو روی بازوم گذاشت ، دستی که سالها برادرانه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستمو گرفته بود ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا وقت هست یه درو اینجا بزنی ، مدت زیادی هم نیست که رفتی اب خنک بخوری ! بیا بریم ، بقیه منتظرن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه اجبار لبخند کجی گوشه لبم روندم ، با پویان راهی شدم ، نمی دونم چرا جدیدا حس خوبی نسبت به پویان نداشتم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی حس خوبی نسبت به هیچ کس نداشتم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقاجون روی مبل همیشگیش نشسته بود ، بقیه هم دورتادورش ، رفتم روبه روش ایستادم ، بلند شد به عصاش تکیه داد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحالم که دوباره به کانون این خانواده برگشتی روهان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمونی برام کسالت آور بود ... حوصله امو سر میبرد ، دلم تنهایی و تاریکی اتاق خودمو می خواست ... دلم زل زدن به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرختای برهنه و سرمازده این باغو می خواست ... شبهای بدون ماهش ... دلم فکر کردن به اون زیرزمینو می خواست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!...سر میز شام کاری جز بازی با غذام نداشتم ، نگاهم به رکسی می افتاد با یه لبخند زورکی نگاهشو می دزدید، نگاهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی دخترا چرخید ... شهره و شعله ، ستاره و سودابه ... حتی پرند ، همه و همه نگاهای عجیبی داشتن و از نگاه چشمای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن فراری بودن ... چیزی توی نگاهشون بود که مطمئن بودم ترسه! دخترایی که تا قبل از نامزدی من و مینا امیدوار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودن به تصاحب دل من الان از من ، از روهان ، می ترسدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته دلم از این ترس راضی بودم ، خوی خبیثم بیدار شده بود ، دلم می خواست که همه از من بترسن! توی همین افکار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم که اون لبخند کج دوباره پیدا شد ... آره همه باید از روهان ، بترسن!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنجمین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهار سال بعد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتورنتو-کانادا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه آخر و به خودم توی آینه انداختم ، یه شلوار راسته مشکی ، بلوز بنفش که کناره های بلندش تا روی زانوم می رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir، موهامو از پشت بسته بودم و مقداریشو هم از جلو توی صورتم ریخته بودم ، دستمال سر مشکی با طرح بنفشمو مرتب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم ، اهل آرایش نبودم ولی به اصرار مامی کمی هم آرایش کرده بودم ، از دیدن خودم لذت بردم ، چشمای درشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکی که با بقیه اجزای صورتم در تناسب بود و قیافه شرقی مو به خوبی نشون می داد ، چند قدم عقب رفتم ،کفش های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاشنه بلندم قدمو بلندتر کرده بود و اندام متناسبمو بهتره نشون می داد .لبخندی پهنای صورتمو گرفت و به حلقه طلایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو کوچیک توی بینی ام ضربه ای زدم و از اتاق بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم از دیدن اون همه بازدید کننده برق زد ، با اشتیاق بهشون نگاه کردم که به تابلو ها خیره شده بودن ، با لبخند به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرفشون رفتم و بهشون خوش آمد گقتم ، هر کس سوالی می پرسید با خوش رویی کنارش می ایستادم و براش توضیح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدادم. خدمه هم در حال پذیرایی از بازدیدکننده های سومین نمایشگاه نقاشی من بودن . مامی و پدر در قسمتی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای استراحت آماده شده بود دور یه میز نشسته بودن و با لبخند دلگرم کننده ای همراهیم می کردن داشتم به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمتشون می رفتم که دسته گلی روی میز کناریم نشست ! سر بلند کردم تا صاحب اون دسته گل و ببینم سوزان با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی عمیق به طرفم اومد و منو ب*غ*ل کرد ، از هم جدا شدیم که گفت : تازه زور اوله ، ببین روزای دیگه چه خبر بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره استقبال خوب بوده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب بی انصافیه ، عالیه!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوان و از دوران دانشگاه میشناختم و تنها دوستم محسوب می شد ، همراه هم به سمت مامی و پدر رفتیم بعد از کمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصحبت کردن سوزان گفت میره تا برای بار چندم تابلو ها رو ببینه! خودم دوباره شروع به قدم زدن بین بازدیدکننده ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم ، به تابلوی مورد علاقه ام رسیدم ، تابلویی که کشیدنش ماه ها طول کشید ...تابلویی که کنارش پلاکارد )غیرقابل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروش ( نصب شده بود ... به هیچ وجه قصد فروشش و نداشتم ، تابلویی از یه باغ ... با درختایی بلند و برهنه توی یه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزم*س*تون سرد ... باغی که گرفتار تاریکی شده بود و ساختمون داخلش نور کمی داشت ... خودم از دیدنش لذت می بردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir، فقط برام یه تابلو نبود ، یه حس بود ، حسی که نمی دونم چی بود و منو به کشیدن وادار می کرد ، حسی که هر وقت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلم دستم می گرفتم بدون اینکه بخوام فکر کنم دستم روی بوم شروع به حرکت می کرد ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونزور تابلو رو نگاه می کردم و عقب عقب می رفتم که با چیزی برخورد کردم ، سریع به عقب برگشتم و با دیدن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختری تقریبا هم سن و سال خودم گفتم :اوه ...ببخشید ، معذرت می خوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر درحلی که روسری کوتاهشو مرتب می کرد به فارسی گفت: نه ... خواهش می کنم ، مسئله ای نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه بعد سریع به خودش اومدو دوباره با زبان انگلیسی معدرت خواهی کرد!من که اول از حرف زدنشو بعد هم از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرز پوشش اش فهمیدم ایرانیه جلو رفتم و با زبان فارسی گفتم : شما هم ایرانی هستید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفم تعجب کرد ولی بعد خیلی زود خندید و یه قدر اومد جلو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله ... خوشحالم که یه هم وطن پیدا کردم ، البته فکر کنم شما صاحب نمایشگاه هستید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله ، درسته خوشحالم که با شما آشنا شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو به طرفم دراز کرد و گفت:رسمی حرف زدنو بذریم کنار!؟ شقایق هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو فشردم گفتم : آره بذاریم کنار ... تیدا هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irششمین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهار روز برپایی نمایشگاه به پایان رسید ، شقایق هر روزو به نمایشگاه میومد ، اونم عاشق تابلوی باغ وحشت من شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبود!توی خونه م و داشتم خستگی این چند روز کار مداومو از تنم بیرون میکردم که تلفنم زنگ خورد ،صدای شاد شقایق
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی گوشم پیچید: می خوام برم کتابخونه ولی نمی دونم کجاست و از کجا باید برم ! تو کمکم می کنی !؟ شاهین که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدانشگاهه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم ، شقایق چندماهی بیشتر نبود که با داداشش اومده بودن تورنتو ، خیلی به راف آشنا نبود ، همونطور با خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم : اگه بیام چی نصیبم میشه!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اووووم یه بستنی خوشمزه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسنتی؟ توی این سرما!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به نظر من که لذت بخشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه، قبول تا نیم ساعت دیگه آماده ام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس منم نزدیک خونه اتون هستم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطع کردم و زود رفتم سذاغ آماده شدن ، شلوار جین آبی روشن، یه پالتوی سفید و کوتاه ، موهامو آزادانه رها کردم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کلاه سفیدم سرم کردم ،کیف کوچیک آبی مو هم برداشتم و به طرف سالن رفتم ، حین چوشیدن نیم بوت های
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفیدم مامی از آشپزخونه بیرون اومدو صدام زد : تیدا؟کجا میری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کتابخونه، یعنی قراره شقایق رو ببرم کتابخونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جدیدا خیلی با شقایق گرم گرفتی! سوزان از دستت دلخوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اوه مامی ... خودم با سوزان صحبت می کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا انداخت و از جلوی در با دست براش ب*و*سه فرستادم. در کوتاه حیاط خونه رو باز کردم که شقایق جلوم ظاهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشد ، اون برخلاف من همیشه موهاشو می پوشوند . با هم احوال پرسی کردیم و بعد توی اون هوی ابری و دلپذیر راهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابخونه شدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پیاده میریم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره نزدیکه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون داد و دستاشو توی جیب پالتوش فرو کرد ناخداگاه ازش پرسیدم :شقایق ... ایران چه شکلیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند لحظه به نیم رخم نگاه کرد و بعد بلند زد زیر خنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستادم : سوالم خنده دار بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که می خندید گفت : نه ... نه خب .... خیلی هم خنده دار نبود! مگه تو تاحالا ایران نرفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه ای بالا انداختم و گفتم : نه!نرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جدی میگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره من همینجا به دنیا اومدم و بزرگ شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب چرا یه سر نرفتین ایان و ببینین؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب به خاطر اینکه پدر من هیچکس ایران نداره و مامی هم با خانواده اش قهره !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-این همه سال؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره ... این همه سال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جالبه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حالا نگفتی ایران چه شکلیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب ایران که یه تیکه دو تیکه نیست که من بگم چه شکلیه! هر شهرش یه جوره ، یه قشنگی داره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه تا کتابخونه حرفی نزدیم ، با شقایق لابه لای قفسه ها قدم میزدیم و بعد از مدتی شقایق کتابایی می خواست پیدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد و یه سری کتاب ایران شناسی هم به من داد ،جالبه اصلا نمی دونستم که کتابخونه نردیک خونه امون از این کتابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق قول شقایق رفتیم که بستنی بخوریم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهفتمین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابا رو روی تخت پهن کرده بودم و داشتم نگاهشون می کردم ، پر بودن از عکسایی که مربوط به جاهای دیدنی و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاریخی ایران می شد . جاهایی که خودم اطلاعاتی درباره اشون داشتم ، یه سری توضیحات درباره تهران و بقیه شهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهای ایران.مامی وارد اتاق شد ، لیوان آب پرتقال توی دستشو گرفتم و تشکر کردم ، روی صندلی کنارم نشست : مثل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینکه شقایق تو رو خیلی شیفته ایران کرده!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و در ازای جوابش یه سوال پرسیدم : مامی ... شما چرا هیچ وقت ایران بر نگشتید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تیدا... جواب این سوالتو بارها دادم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب آخه ... یه خورده باورشسخته که شما به خازر یه کینه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کینه نه تیدا! من نمی خواستم برای زندگیم مشکلی پیش بیاد، اگه ایران می موندیم یه عمر باید با قهر و آشتی زندگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کردیم !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شاید حق با شما باشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زد و بلند شد ، به طرف در رفت و گفت: خیل خودتو سرگرم نکن ، پدرت وعده داده امشب و به بیرون بریم!...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوابی که دیدم بیدار شدم ، توی تخت نشستم ، خواب عجیبی بود. وقتی بیدار شدم جز تیکه های مبهم چیزی ازش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم نمی اومد ، وقتی به خوابم فکر می کردم ناخداگاه یاد اون باغ می افتادم ، یاد تابلو وحشت ...! دیگه نمی تونستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخوابم بلند شدم و آباژور کنار تخت و روشن کردم ، رفتم سراغ لپ تاپم ، شوع کردم سرچ کردن درباره باغ هایی که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی ایران هست ، نمیدونم از کجا مطمئن بودم که اون باغ توی ایرانه و اصلا از کجا مطمئن بودم که اون باغ وجود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداره!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرچی گشتم چیزی نبود ، همش باغ های قدیمی بودن که جز آثار باستانی اونجا محسوب می شد . هیچ کدوم شبیه اونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه من کشیده بودم نبود . صبح شده و من ناامید از پیدا کردن تابلوی وحشتم توی فضای مجازی به آشپزخونه رفتم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامی بیدار شده بود تا منو دید دستی درون موهای بلوندش برد و خمیازه ای کشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه زود بیدار شدی تیدا ... ولی خوب شد ، میز صبحانه رو بچین تا من یه دوش بگیرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت و با استفهام نگاهم کرد دهنم خشک شده بود زبونم و روی لبم کشیدم ولی بی فایده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یادته خیلی وقت پیش درباره خونه پدریت حرف میزدی؟جایی که داخلش بزرگ شدی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهاش از تعجب بالا پرید نزدیک اومدو دستی روی پیشونیم گداشت : نه ... حالت خوبه و تب نداری!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گرفتم و پایین آوردم : مامی؟؟ خواهش میکنم ، من حالم خوبه فقط می خوام بدونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه! خوب نیستی، و چیزی که من می دونم اینه که این دختره تازه وارد همه چیزو به هم ریخته! تصوراتتو بریز بیرون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیدا! تو الان توی کانادا زندگی میکنی و نقطه عطفی هم توی ایران نداری، پس الکی گذشته رو کنکاش نکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شقایق توی پارک قدم میزدیم ، از خوابم براش گفتم و از حسی که دارم ، از مامی که نمی خواد درباره گذشته حرفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی نیمکتی نشست و گفت : حالا می خوای چیکار کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم خودم رو روی نیمکت رها کردم : نمی دونم ... راستش اتفاقی هم نیفتاده که بخوام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا نمی ری ایران؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از تعجب گرد شد : برم ایران!؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آخه کجا برم؟! ما اونجا کس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اولا که نمی شه کسی و نداشته باشید! دوما که خودت گفتی مطمئنی باغی که کشیدی یه جایی وجود داره و مدام توی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوابات خودتو اون تو می بینی ، سوما گیرم که توی ایران فامیلی نداشته باشید ، اونجا هتل هم داره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفای شقایق منو وادار به فکر کردن می کرد ، مدتی گذشت خودش متوجه شد که ذهنمو درگیر کرده ، بحث و عوض
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد و شروع کرد از روزهای تحصیلی داداشش تعریف کردن ، فارغ از دنیای اطراف می خندیدیم که یه پسر بهمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک شد و چندبار دور نیمکتی که نشسته بودیم چرخید ، از سرو شکلش معلوم بود که از کدوم دسته است ، دست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقایق و گرفتم تا از اونجا دور بشیم که سد راهمون شد شقایق و کشیدم پشتم و چند قدم عقب رفتیم و اون هم چند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم جلو اومد ، دستشو جلو آورد و ضربه ای به حلقه ی بینی ام زد و لمسش کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو گمشو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندش پهنتر شد و جلو اومد ، حواسش به اطرافش نبود که ضربه محکمی به شکمش زدم ، خم شد و از درد فریادی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکشید و زیر لب فحش داد ، چاقویی در آورد و به طرفمون اومد ، به خاطر ضربه هنور خم بود و تعادل نداشت که اینبار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم با یه ضربه دیگه چاقوشو از دستش انداختم و قبل از اینکه به خودش بیاد ایندفعه من با چاقو به طرفش رفتم و نوک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتیزش رو زیر گلوش گذاشتم : گمشو بزن به چاک ع*و*ض*ی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره که انگار توقع این رفتار و نداشت عقب عقب رفت و از پارک خارج شد ، شقایق که حسابی ترسیده بود نفسش رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیرون فرستاد و گفت : وای عجب آدمی بود ، تو هم خوب از پسش بر اومدی!چاقو هم که داری!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقو توی ضامنش جا دادم و گذاشتم توی جیبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس چی؟! تو الان در مقابل یه رزمی کار ایستادی! از من میشنوی تو هم یه چاقو بگیر لازم میشه، چون من دیگه نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه از تو مواظبت کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیستی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه... قراره تا چند وقت دیگه برم ایران!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهشتمین وحشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامی از حرفم وا رفت و روی مبل افتاد ، موهاشو پشت گوش زد و رو به پدر گفت : میشنوی بهزاد؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر سری تکان داد و من هم روبه رویشان نشستم :مگه حرف بدی زم ، من چند وقته که مدام نقاشی کشیدم و خودمو با
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمایشگاها سرگرم کردم الان می خوام کمی استراحت کنم و خوش باشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامی-این همه کشور هست، میتونی بری یه جای دیگه خوش باشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو کشیدم عقب موهام ریخت توی صورتم و لبامو غنچه کردم ، با این کار قیافه ام مظلوم میشد و دل مامی و پدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهربون به رحم می اومد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامی- قیافه اتو اونجوری نکن تیدا! محاله اجازه بدم بری، اونم ایران!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی مامی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همین که گفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر- حق با مادرته تیدا، تو می خوای بری ایران که چی بشه؟! تنهایی پر از خطره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من فقط...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-می دونم ، خسته شدی یکم دیگه تحمل کنی کارای شرکت و سروسامون می دم یه مسافرت سه نفره میریم، چطوره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه خوب نیست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامی-خوب نیست چون تیدا خانم می خواد تنهایی بره اون سر دنیا ، خوب نیست چون معلوم نیست این دختره چی زیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشش خونده که اینجوری هوای ایران زده به کله اش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامی!! هیچ ربطی به شقایق نداره، اون سر دنیا هم که میگید وطن خودتونه !منم بچه نیستم که نگرانم باشید، من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارامو انجام دادم تا آخر هفته میرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بهزاد تو نمی خوای چیزی بهش بگی!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر سری تکون داد و منم هم به اتاقم پناه بردم ، میدونستم مامی به این آسونی ها کوتاه نمیاد، ولی منم دختر خودش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت از نیمه شب گذشته بود که به خونه اومدم ، امروز بعد از گرفتن بلیطم با همه ی دوستایی که داشتم یه مهمونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی خونه سوزان گرفتیم و از همه اشون برای یه مدت خداحافظی کردم ، خونه تاریک بود و مسلما مامی و پدر خواب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودن ، به اتاقم رفتم و به خاطر خستگی که داشتم خیلی زود خوابم گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم ، با چشمایی که هنوز هم خواب می طلبیدن به طرف حمام رفتم ، یه دوش گرفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد به طرف آشپزخونه رفتم ، مامی صبحانه رو آماده کرده بود و یادداشتش مثل همیشه روی میز بود ) رفتم باشگاه (
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبحانه رو خوردم و خیلی زود مشغول جمع آوری وسایلم شدم ، سعی کردم چیزایی که لازم دارم بردارم تا وسایلم توی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چمدون جا بشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا عصر مشغول بودم و اصلا متوجه گدر زمان نشدم ، مامی و پدر با هم به خونه اومدن و با دیدن من و چمدونم دوباره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم های مامی درهم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من که گفتم تا آخر هفته می رم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پشیمون میشی تیدا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگه شما کمکم کنی نه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irmekoro
00خیلی عالیه:) کلیشه ای نیست عالی توصیه میشه
۶ ماه پیشزهــرا
۲۱ ساله 00واااای واقعن عالی و قوی رمز آلود بود نویسنده دمت گرمممم عاشقش شدم
۱ سال پیشفاطمه
۲۵ ساله 00واقعا فوق العاده بود،زیبا ،هیجان انگیز و ترسناک
۱ سال پیشسمانه
01جالب بود احسنت 👍👍
۱ سال پیشEmel
00متفاوت و دوست داشتنی
۱ سال پیشمهدیه
00خییلی خیلی عالی بود
۱ سال پیش!(: یاشیل قیز
30رمانی قوی؛ با قلمی قوی؛ نویسنده ای خلاق؛ موضوع جالب و بدون تکرار! . . شخصیت های عالی با فضا سازی بی نظیر! پیشنهاد میکنم حتما بخونین؛ از چنین نویسنده ای واقعا مچکرم بابت چنین رمان فوق العاده ای:)!💚✨
۱ سال پیشنیلای
10بنظرمن این جزو قشنگ ترین رمانایی بود که خوندم ، مشخصه که نویسنده ذهن خلاقی داشته و علاقه ی زیادی به نوشتن بنظر من اگه همینحوری ادامه بدی خیلییی عالی میشه
۱ سال پیشMobishon
۱۶ ساله 10من تا نصفه خودندمش خیلی خوبه احساس میکنم اخرش روهان و عاشق هم میشن
۲ سال پیش? Bahar ?
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
....
20خدایی چرا لو میدیددددددددد
۲ سال پیشآنیل 67
00عالی
۲ سال پیش? Bahar ?
۲۱ ساله 30خیلی عالی بود . عاشقانه ، ترسناک ، هیجانی. این رمان بهترین عالی بود . واقعا زیبا بود . مرجان جون دستتون درد نکنه بابت رمان عالیتون.موفق باشید.هزار بارم بخونم، سیر نمیشم ازش😍 خسته نباشید 👏🏻😍❤️
۲ سال پیشباران
۲۳ ساله 01تا یه جایی تونستم ادامه بدم در کل خوب بود ولی هرچی میخونم هی کش میاد و خوابم میبره وسطش چی بگم میتونست خیلی مهیج تر و صحنه تکراری کمتر داشته باشه
۲ سال پیشMeri
۳۳ ساله 20عالی بود عین یه سریال هیجانی
۲ سال پیشحدیث
۱۹ ساله 31بینهایت زیبا 😍و البته#ترسناک
۲ سال پیش
fati
۱۳ ساله 00من رمان های زیادی میخونم ولی است اولین رمانی بود که خیلی دوسش داشتم ای کاش فصل دوم داشت